تارا فایل

فلسفه آموزش و پرورش


فلسفه چیست؟
هدف کلی: آشنایی با مفهوم،تعریف،موضوع،هدف و ابعاد گوناگون دانش فلسفه
تعریف تعریف
تعریف در لغت یعنی شناساندن و منظور از آن این است که پدیده یا امری یا شیئی را به طور جامع به دیگران بشناسانیم.طوری که گوینده و شنونده یا نویسنده و خواننده دارای درک مشترکی از آن باشند.بنابراین می توانیم نتیجه گیری کنیم که:
1 – تعریف با کلمه یا عبارتی توصیفی آغاز می شود.
2 – کلمات یا صفاتی را برای تعریف بکار می بریم که بسیاری از مردم مخصوصا ً متخصصان و اهل فن آنها را برای چیز مورد تعریف پذیرفته اند و به صورت معیار یا میزان درآمده اند.
3 – در تعریف پدیده یا شیئ مورد نظر یا چیزی از جانب خود اضافه نمی کنیم یا اگر خواستیم اضافه کنیم چنان به تبیین آن می پردازیم که همگان آنرا بپذیرند
اینگونه تعریفها را در اصطلاح تعریف توصیفی می نامند. زیرا ما کاری جز توصیف یا بیان حالت،چگونگی و ویژگیهای پدیده مورد نظر انجام نمی دهیم.
گرچه در مورد این قبیل تعریفها بین اکثر مردم یا گروهی از آنان اتفاق نظر نسبی وجود دارد.معهذا یا نمی توانیم و یا احتمالا ً نمی خواهیم همه مفاهیم را به ترتیبی که ذکر شد تعریف کنیم.
در این موارد ما ناچاریم آنچه را که قادر به بیان آن هستیم یا تمایل داریم بیان کنیم به صورت تعذیفی ویژه ارائه دهیم.این قبیل تعریفها را تعریف دستوری یا تجویزی یا تعریف قراردادی می نامند.شخص در ارائه این نوع تعریف خود را آزاد احساس می کند و آنچه را که درست می داند بکار می برد.
یک راه دیگر هم برای رسیدن به تعریف این قبیل مفاهیم وجود دارد و آن تجزیه و تحلیل آنها است.این قبیل تعریف را تعریف تحلیلی می گویند.
تعریف فلسفه
شاید ساده ترین راه تعریف فلسفه معنی کردن این واژه باشد.فلسفه،فیلوسوفیا ،از دو کلمه یونانی فیلو به معنی دوستدار و سوفیا به معنی دانایی ترکیب یافته است.به این ترتیب فلسفه یعنی دوستداری دانایی.این واژه تقریبا ً دقیق و راهبر به معنا است،زیرا هم خواستگاه و هم مقصد فلسفه را روشن می سازد.یعنی خواستگاه فلسفه عشق و دوست داشتن و مقصد آن دانش و معرفت است .فلسفه نوعی شناخت یا معرفت است
فلسفه یا شناخت فلسفی محصول تفکر و اندیشیدن یا به قولی محصول فلسفیدن است.فلسفیدن حالتی است که در آن تمام نیروی معنوی انسان برای شناختن متمرکز می شود و رنگ ممتاز آن توجه به شناسایی است که فلسفه محصول این حالت است.
می توانیم تعریف زیر را برای فلسفه در معنای خاص نتیجه گیری کنیم بدون اینکه آن را یک تعریف جامع و مانع و شناساننده و مورد قبول همگان بدانیم.چون چنین چیزی تقریبا ً امکان پذیر نیست.فلسفه عبارت است از بررسی و شناخت تحلیلی و انتقادی مسائل اساسی زندگی انسان به صورت یک کل یا بخشی از آن در ارتباط با کل
موضوع و هدف فلسفه
در دوره های قبل کوشش فلسفه و فیلسوف در جهت شناخت حقیقت و ذات هستی ها با روشهای استدلال عقلی صرف می شد.یعنی بیشتر جنبه هستی شناسی مطلق داشت ولی بعد از رنسانس همّ آنها مصروف شناسایی ارزش حقیقت و ماهیت آن شد و فیلسوفان به راههای استفاده عملی از معرفت و علم در زندگی روزمره توجه کردند.به این ترتیب پیشرفت علوم طبیعی آنهم با استفاده از روشهای تجربی را سبب شدن،در صورتی که همین رشته ها قبلا ً هم با روشهای عقلی مطالعه می شدند.
چنین بررسی هایی به نوبه خود موجب پیدایش موضوع تازه ای برای مطالعه شد که به معرفت شناسی یا شناخت شناسی معروف است.البته موضوع شناخت قبلا ًنیز در فلسفه مطرح بود و فیلسوفان قدیم هم به آن توجه داشتند. آنچه این دوره را از دوره های قبل متمایز می سازد و کنار گذاشتن مسائل دیگر و پرداختن صرف به مسئله شناخت بود.
بحث درباره انسان،طبیعت و شناخت به شکل تازه ای مطرح شد و مکاتب جدید فلسفی پایه گذاری گردید .مکاتب تجربه گرایی به پیشوایی فرانسیس بیکن در انگلستان،عقل گرایی به پیشوایی رنه دکارت در فرانسه ،نقد گرایی به رهبری امانوئل کانت در آلمان و اثبات گرایی به رهبری اگوست کنت در فرانسه ،تکامل گرایی به رهبری هربرت اسپنسر در انگلستان و بالاخره عمل گرایی به رهبری ویلیام جیمز و جان دیوئی بیشتر در امریکا از جمله آنها هستند.
مکتب های مختلف فلسفی پاسخهای گوناگون به این سوال دارند که بعضی از مهمترین آنها عبارتند از:
1 – نظریه شناخت:مطابق این نظریه موضوع فلسفه ماهیت شناخت است
2 – نظریه ارزشها:علوم آنچه را که هست بررسی می کنند
3 – نظریه انسان گرایان:در این نظریه انسان به عنوان شرط اصلی و بنیاد هر چیز دیگر است
4 – نظریه تحلیل زبان:به اعتقاد طرفداران این نظریه فلسفه ساخت زبانی علوم دیگر را بررسی می کند و به گفته ویتگنشتاین هیچ جمله فلسفی وجود ندارد .آنچه هست فقط توضیحات جمله ها است.وی و اکثر اثبات گرایان منطقی معاصر از این نظریه طرفداری می کنند.
فلسفه هم از لحاظ روش و هم از لحاظ هدف با علوم فرق دارد.بنابراین به اعتباری می توان گفت که فلسفه بیش از علوم به ریشه ها و بنیادها نفوذ می کند و می کوشد آنجا که علوم دیگر قانع شده و ایستاده اند باز هم به کاوش بپردازد و پرسش مطرح سازد.
از مطالعه مجموع آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که موضوع فلسفه در دو حوزه مهم و وسیع خلاصه می شود:
1 – متافیزیک که از آن به عنوان معرفت به شناسایی و هستی تعریف می کنند و خود شامل دو بخش عمده است:
الف)هستی شناسی که به بحث از مطلق وجود یعنی هستی عاری از هر قیدی می پردازد.
ب)شناخت شناسی یا نظریه معرفت که درباره امکان شناخت یا امکان شناخت جهان و ماهیت خود شناخت بحث می کند.شناخت شناسی در حقیقت مدخل مابعد- الطبیعه است.
2 – ارزش شناسی یا فلسفه ارزشها که ماهیت آرمانها یا ارزشهای مطلق یا خیر و زیبایی را مورد بحث قرار می دهد.

به عقیده بیشتر فیلسوفان موضوعات عمده فلسفه به معنای کلاسیک آن سه موضوع هستی شناسی،شناخت شناسی و ارزش شناسی است.اگرچه ممکن است برخی از فلاسفه معاصر با این نظر موافق نباشند.
اهداف فلسفه
1 – بدست آوردن یک نظریه از کل هستی یا بودن
2 – کشف مفاهیم و معانی و ارزشهای اشیاء و امور و پدیده ها به طور کلی
3 – تحلیل و انتقاد از فرضها و مفاهیم
4 – سرانجام کمک به مردم در گسترش جهان بینی سالم و بهره مندی از یک زندگی سالم انسانی

تربیت چیست؟
هدف کلی:
آشنایی با تعریف،مفهوم و ابعاد گوناگون تربیت
تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم و اساسی دارد.ارائه یک تعریف جامع و مانع از تربیت قدری مشکل به نظر میرسد.به همین دلیل اغلب کسانی که در این راه تلاش کرده یا می کنند،بالاخره یا به تعریف تجویزی یا قیدی از تربیت روی می آورند و یا مانند فلاسفه پیرو مکتب تحلیل زبان به جای تعریف معین از تربیت به تحلیل و تبیین مفهوم آن با توجه به مصادیق می پردازند.
گروه سومی هم وجود دارد که دادن تعریف معین و مشخص از تربیت را ممکن می دانند و عقیده دارند برای اینکه بین تربیت نظری و تربیت عملی تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد لازم است که تعریف روشنی از تربیت بدست داد.بعضی نیز مانند پیترز از ملاکها و معیارهایی سخن می گویند که بتوانند آن را از سایر فعالیت ها جدا کنند.

پیترز عقیده دارد که تربیت مستلزم:
1- انتقال ارزشهایی است که افرادی آنها را پذیرفته اند و می خواهند به دیگران منتقل نمایند
2- شناخت و معرفت موثر است
3- کاربرد روشهای خاص برای انتقال معرفت و ارزش است
در واقع پیترز تربیت را فرایندی می داند که دارای محتوی و روش است.

معنی و مفهوم تربیت
برای رسیدن به تعریف تربیت بحث را با توجه به معانی لغوی تربیت و اصطلاحاتی که مترادف آن بکار می روند پی می گیریم.
1- تعلیم یا آموزش :این واژه در لغت نامه دهخدا به معنی آموختن،بیاگاهانیدن،آموختن،آگاهانیدن،کسی را چیزی آموختن،آموزانیدن و….آمده است
2- تربیت یا پرورش:در همان جا،پرورانیدن،پروردن، پروردن و آموختن معنی شده است.

از سوی دیگر در زبان فارسی،هر دو کلمات تعلیم و تربیت هم در مورد انسان و هم در مورد حیوان بکار می روند و تربیت حتی درباره گیاهان نیز کاربرد دارد.اما کلمه در مورد انسان دارای کاربرد عمیقتر و وسیعتری است.در مفهوم لغوی به کار بردن کلمه تربیت از پرورش عضلات بدن تا کمالات معنوی را شامل می شود.
بنابراین آنچه از واژه تربیت استنباط می شود این است که تربیت شامل ایجاد یا فعلیت بخشیدن هر نوع کمالی در انسان می شود که مطلوبیت و ارزش داشته باشد.این کمال گاهی جنبه شناختی دارد که به دانش،شناخت و آگاهی انسان مربوط می شود گاهی نیز جنبه کنشی یا حرکتی دارد که به رفتارها و اعمال عینی انسان که اغلب دارای مظاهر جسمانی هستند مربوط می شود و بالاخره گاهی جنبه گرایشی یا عاطفی دارد که با نگرش،اعتقاد،ایمان و علایق،احساسات انسان مرتبط است.
کاربرد کلمه تعلیم و تربیت در مورد غیر انسان آنهم برای دست اندرکاران علوم تربیتی مسامحه آمیز است و اهل فن هر دو آنها را درمورد انسان بکار می برند.
3- تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش:کاربرد این واژه مرکب که به معنای واحدی دلالت دارد در زبان فارسی تاریخچه طولانی ندارد و احتمالا ً از آغاز قرن اخیر فراتر نمی رود.
4- تدریس:به فعالیت خاصی گفته می شود که به وسیله معلم انجام می گیرد تا شاگردان مطلبی را بیاموزند.
5- مهارت آموزی یا عادت دادن:این عمل ایجاد مهارت در افراد از طریق تمرین و تکرار و کارورزی است.
ماهیت تربیت

آیا تربیت فن یا هنر است؟
درست بر سر همین مسئله است که بیشتر صاحب نظران تربیتی اختلاف نظر دارند.مثلا ً بعضی از آنان تربیت را فن و بعضی دیگر آنرا نوعی هنر می دانند.برخی هم با دلایلی که ارائه می دهند آنرا نوعی علم می خوانند.
معلم باید برای روشن شدن کار خود و منظم و منطقی عمل کردن در جریان تربیت به تدوین نظریه تربیت یا لااقل نظریه تدریس اقدام کنند.
هرگاه علمای تربیتی بتوانند در مورد مسائل خاص خود دست به پژوهش بزنندو این پژوهش هم پژوهش کاربردی باشد و نتایج بدست آمده از این پژوهش از خاصیت نظم پذیری و قدرت پیشبینی برخوردار باشد می توان تربیت را نیز یک علم دانست.با توجه به این نکته که خاصیت نظم پذیری و قدرت پیش بینی قوانین حاصل از این نوع پژوهشها به قدرت و استحکام سایر علوم نیست باید گفت که علم تربیت هنوز دوران نوزادی خود را می گذراند.
بسیاری از علمای تربیتی هنوز هم دوست دارند به علت استفاده های فراوانی که از تحقیقات و یافته های علوم دیگر و حتی فلسفه می برند این رشته از دانش بشری را به جای علم تربیت یا تربیت شناسی با اصطلاح آشنای علوم تربیتی بنامند.

عناصر تربیت
گذشته از مسئله فن،هنر،یا علم بودن تربیت که زمینه های مناسبی برای اختلاف نظر در مورد ماهیت تربیت هستند. زمینه های دیگری نیز برای اختلاف نظر صاحب نظران تربیتی وجود دارند.عناصری که در یک جریان تربیتی مداخله می کنند از جمله آنها است.
یکی از این عناصر مورد اختلاف،جامعه و دخالت آن در جریان تربیتی است.بدین معنی که بعضی از متخصص های تربیتی علاوه بر مربی و متربی جامعه را نیز جزء عناصر تربیت محسوب می کنند.
بیشتر دست اندر کاران تربیت در این مورد موافقت دارند که تربیت به عنوان تاثیر ارادی بزرگسالان روی خردسالان به منظور سوق دادن آنها به حالت بزرگسالی تلقی گردد.
کرشن اشتاینر می گوید :عمل تربیتی عملی قائم به ذات است که لازمه هر جامعه انسانی است.این عمل هدفی طبیعی را که آدم منزوی بدون برخورداری از کمک جامعه می تواند بدان نائل شود دنبال نمی کند.
صرف توجه به جنبه اجتماعی یا فردی تربیت،نمی تواند گویای این معنا باشد که جامعه از عناصر واقعی آن که در ماهیت تربیت نهفته است باشد.به طور کلی تعریف تربیت به عنوان تاثیر یک فرد یا گروهی از افراد بر روی فرد دیگر،بسیار کلی و ناروشن است.
در تعریفی که می خواهیم از تربیت ارائه دهیم اشاره به نقش دو عامل مربی و متربی لازم بنظر می رسد این بدان معنی است که تربیت مانند یک جریان طبیعی یا مکانیکی یک سویه نیست که از مربی آغاز و به رشد و کمال متربی و تغییر در رفتار وی ختم گردد.
محتوی تربیت
هر فرایند تربیتی به نحوی از انحنا دارای محتوی است البته مکاتب مختلف با مسئله محتوی یا باصطلاح برنامه تربیتی برخوردهای متفاوتی دارند.ولی در مجموع هر تربیتی حتی تربیت کودک مدار افراطی به نوعی محتوای تربیتی که با رغبتها و علایق شاگردان منطبق باشد عقیده دارند.

روش تربیت
وقتی از هدف و محتوای تربیت سخن می رانیم طبعا ً مسئله روش تربیتی نیز مطرح می شود .البته شاید روش از اهمیتی که محتوا دارد برخوردار نباشد ولی روشهای تربیتی نیز به نوبه خود می توانند خشک و غیر قابل انعطاف و احیانا ً خشن و در نتیجه نامطلوب باشند و برعکس ممکن است منطبق بر نیازها و علایق و شخصیت کودک به عنوان انسانی بالقوه دارای اراده و مختار باشند که تا حد زیادی مطلوب و با ارزش است

اصول تربیت
در کتاب اصول آموزش و پرورش اصول به معنی تکیه گاهها و یا مبانی نظری و عقلانی تربیت تلقی شده وچنین آمده است:"اصول هم عبارت از تکیه گاههای نظری است که از عوامل موجود در حیات استخراج شده اند و هم آنرا به عنوان ملاک عمل باید در نظر گرفت. "
هوشیار برای بدست آوردن اصول منابعی مانند مطالعه زندگی فردی و جمعی نوع انسان،عوامل موجود در حیات انسان،انتظاراتی که مردم از دستگاه تربیتی دارند و بالاخره فرهنگ جامعه را معرفی می کند.بر این اساس اصول تربیت را به 6 اصل:اصل فعالیت،آزادی، فردیت،کمال،سندیت،اعتبار و اجتماع محدود می کند.

اصول موضوعی تربیت از دو منشاء سرچشمه می گیرند. اول اصولی که از جهان بینی و ایدئولوژی اخذ می شوند. دوم اصولی که از علوم و معارف دیگر استخراج می گردند . این تقسیم بندی تا حدودی از نابسامانی های موجود در زمینه ماهیت اصول تربیتی و منشاء آنها جلوگیری می کند و معیار قابل قبولی برای مقوله بندی اصول موضوعی تربیت بدست می دهد.

موضوع تربیت
اصولا ً موضوع تربیت به طور اعم موجودی است که نشو و نمو یا رشد می کند و بالقوه استعداد بالندگی را دارد و بطور اخص انسان کمال پذیری است که در صدد تغییر مطلوب حیات و زندگی خود می باشد و بالقوه قابلیت رسیدن به عالیترین مراحل کمال را دارد.
مراحل تربیت
1- مرحله پرستاری
2- مرحله تادیب
3- مرحله تعلیم
4- مرحله خودسازی

از جمع بندی نکاتی که تا کنون ذکر شد می توان تعریف زیر را برای تربیت بیان کرد،بدون آنکه مدعی شویم این تعریف کاملترین تعریف مورد قبول همگان است . تربیت عبارت است از فراهم کردن زمینه ها و عوامل برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن استعداد های بالقوه انسان و حرکت تکاملی او به سوی هدف مطلوب ،منطبق بر اصولی معین و برنامه ای منظم و سنجیده.

فلسفه تربیت
هدف کلی:
آشنایی با بنیادهای فلسفی تربیت و درک ارتباط فلسفه با تربیت.
رابطه فلسفه با تربیت
در اینکه آیا فلسفه با تربیت ارتباط دارد یا نه؟و اگر دارد این ارتباط در چه جنبه هایی است نظریات متفاوتی بیان شده است .
1- نظر اول این است که تربیت در تدوین نظریه ها ، انتخاب موضوعات و حتی روش شناسی خود از نظریه های فلسفی کمک میگیرد.
2- نظر دوم این است که تربیت شاخه ای از معارف بشری است که می تواند یافته های فلسفه را بکار گیرد.

مسائل اساسی فلسفه ارتباط نزدیکی با تربیت دارد،مثلا ً:
1- تربیت انسان باید دارای هدف و مقصود و غایتی باشد
2- معلم به طور عمده برای رشد فکری یا عقلانی شاگردان خود تلاش می کند.
3- یک غرض اصلی دیگر از تربیت در همه زمانها پرورش اخلاقی انسانها بوده و هست در حالی که فلسفه راهنمای عمل تربیتی است،تربیت نیز با تحقیقات خود اطلاعات اساسی برای داوریهای فلسفی فراهم می سازد.

فلسفه تربیت
فلسفه تربیت در جستجوی ایجاد نظریه هایی درباره ماهیت انسان،جامعه و جهان می باشد،تابتواند توسط آنها داده های گاه متعارض پژوهشهای علوم رفتاری را نظم بدهد و هدفهایی را که تربیت باید تعقیب کند،و وسایل کلی را که در نیل به آنها می تواند بکار ببرد معلوم نماید.

تربیت و گرایشهای فلسفی
ضرورت انسجام عقاید
اندیشه سازان در مورد هستی و زندگی بیشتر ازهر چیزی تحت تاثیر تربیتی است که در مورد او اعمال شده یا کسب کرده است.
بطور کلی طرز برخورد هرکسی با جهان،چه از لحاظ نگرش و چه از لحاظ کنش گرایشهای او را بازگو می کند.این مسئله در آموزش و پرورش یا در تربیت از اهمیت خاصی برخوردار است. بهترین راه برای داشتن انسجام در نگرش داشتن سه ویژگی عمده است
1- تمایل به گرد آوری هرچه بیشتر اطلاعات به منظور بررسی یک مفهوم یا یک موقعیت
2- تمایل و آمادگی برای نفوذ به عمق یک مسئله
3- تمایل به برداشتها،دریافتها و نگاه جدید به مسائل آشنا

تعریف مکتب
مکتب به گروهی از افراد به ویژه اندیشمندان،روشنفکران وهنرمندانی گفته می شود که افراد،آثار و سبک آنها تاثیر اجتماعی مشترکی داشته و یا از نظر اعتقادی دارای وحدت نظر باشند.
رابطه مکاتب فلسفی و مکاتب تربیتی
دو نوع رابطه میان مکاتب تربیتی و مکاتب فلسفی می تواند وجود داشته باشد. 1- اول ممکن است یک سری آرای تربیتی منظم و منسجم بطور مستقیم یا غیر مستقیم از آرا و عقاید یک فیلسوف یا یک مکتب فلسفی انتزاع شود.
2- گاهی،سنن،آداب اجتماعی و نهادهایی در جامعه ای به وجود آمده اند که منجر به نوع خاصی از تربیت انسانها شده است و شخصی یا اشخاصی با مطالعه این زمینه ها
و کارکرد نهادهای اجتماعی،عناصر بنیادی این سنتها و عملکردها را شناخته و کشف می کنند سپس آنها را به طور منظم و منسجمی تدوین می کنند.

پندار گرایی و تربیت
هدف کلی
آشنایی با فلسفه پندگرایی از دیدگاه تربیت و تاثیر هستی شناسی، شناخت شناسی و ارزش شناسی آن بر جنبه های گوناگون تربیت و کسب توانایی نقد و بررسی رفتارهای تربیتی مبتنی بر این فلسفه.
پندار گرایی ترجمه واژه ایده آلیسم(idealism) ماخوذ از کلمه ایده (idea)به معنی موجود مجرد،می باشد که با تعبیرات متفاوت به آرمان گرایی،اصالت تصور،تصور گرایی،ذهن گرایی و بالاخره انکار گرایی هم ترجمه شده است.واقع گرایی هم ترجمه واژه رآلیسم (realism)می باشد که از ریشه لاتین رس(res) به معنی شیئ و واقعیت گرفته شده است.

کاربرد واژه های ایده آلیسم و رآلیسم
1- ایده آلیسم و رآلیسم در اخلاق:رآلیسم یا واقع گرایی در اخلاق به این معنی است که ارزشهای اخلاقی تابع واقعیات موجود و خواستهای فعلی مردم می باشد که در مقابل آن ایده آلیسم در اخلاق قرار دارد بدین معنی که ارزشهای اخلاقی برای کمال های مطلوب و متعالی در نظر گرفته شوند،هرچند وجود خارجی نداشته باشند و تمایل عمومی مردم هم با آنها موافق نباشد.
2- ایده آلیسم و رآلیسم در هنر و ادبیات:در قلمرو هنر و ادبیات رآلیسم به آن دسته از مکتبهای هنری و ادبی گفته می شود که طبیعت و زندگی را به همان گونه که هستند و به طرز واقعی در بیانات خود به اشکال تجسمی، تصویری،کلامی،شنیداری و غیره منعکس می سازند.در برابر آن ایده آلیسم بر آن دسته از مکتبهای هنری و ادبی اطلاق می شود که طبیعت و زندگی را با همان شیوه های بیانی به شکل غیر واقعی و به صورت پندارها و آرمانهای مورد نظر عرضه می دارند.
3- ایده آلیسم و رآلیسم در فلسفه:هم ایده آلیسم و هم رآلیسم دارای انواع مختلفی هستند که صرف نظر از آنها می توان گفت که به طور کلی عده ای از فلاسفه هستند که معتقد اند واقعیتی غیر از ادراکات انسان وجود ندارد و عالم خارج امری اعتباری و ذهنی است و یا در بعضی موارد هم واقعیت را منجر به درک کننده و درک شونده معرفی کرده و می گویند آنچه ادراک می شود مفاهیم و صورتهای ذهنی هستند و آن سوی این صورتها با ایده های ذهنی واقعیتی که مطابق آنها باشد غیر از موجودات درک کننده دیگر وجود ندارد.
پندار گرایی شاید قدیمی ترین فلسفه نظامدار غرب باشد که به اعتقاد ویل دورانت مورخ و متفکر معاصر امریکایی توسط دموکریتوس یا ذیمقراطیس پایه گذاری شد و با کاربرد واژه ایده به معنی موجود مجرد به فلسفه ایده آلیسم معروف شد.
هستی شناسی و تربیت
هستی شناسی پندارگرایان
پندارگرایان عقیده دارند که هستی یا عالم خارج امری اعتباری و ذهنی است یعنی واقعیتی غیر از ادراکات، معانی ذهنی و به طور کلی اندیشه ها و پندارهای انسان وجود ندارد.
افلاطون که به اعتقاد اغلب دست اندر کاران فلسفه سهم عمده ای در ایجاد و گسترش فلسفه پندارگرایی داشته است معتقد بود که جهان مادی نه بود است نه نبود بلکه نمود است.
پندارگرایان اشیای محسوس و مادی پیرامون ما را انکار نمی کنند بلکه عقیده دارند که این اشیا و به طور کلی عالم محسوس،غیر واقعی است و آنچه واقعیت و حقیقت دارد عالم ادراکات یا معقولات است.
مکتب پندارگرایی با وجود اعتقاد به اصالت ایده ها یا معقولات به دلیل تعابیر گوناگونی که از هستی محسوس و معقول و ارتباط آنها ارائه داده است دارای انواع متعددی است که برخی از آنها عبارتند از: 1- پندار گرایی روحانی یا دینی که برکلی نماینده آن است
2- پندار گرایی ذهنی که فیخته،فیلسوف آلمانی نماینده آن است
3- پندارگرایی عینی که شیلینگ،متفکر آلمانی پایه گذار آن است.
4- پندار گرایی مطلق که به فلسفه هگل فیلسوف آلملنی اطلاق می شود.
همان طور که ملاحضه گردید بطور کلی همه پندارگرایان در هستی شناسی خود ابراز داشته اند که جهان یا هستی مجموعه ای از تصورات ذهنی،مدرکات یا معقولات است و چیزی جز آنها وجود ندارد.و اگرهم وجود داشته باشدآنطور که کانت میگوید برای ما قابل شناخت نیستند.

انسان از دیدگاه پندارگرایان
انسان به عنوان بخشی از هستی در نظر پندارگرایان موجودی معنوی است و ماهیت اصلی او را روح وی تشکیل می دهد.اینکه روح چیست و چگونه به انسان و جسم مادی او تعلق می گیرد نظر پندارگرایان متفاوت است.
برکلی می گوید که چون انسان موجود معنوی است و اراده آزاد خود را اعمال می کند پس شخصا ً مسئول اعمال خویش است.
هگل عقیده داشت که انسان جزئی از حیات مطلق و جرقه ای از روح جاودانی است که به هنگام مرگ دوباره در آن جذب می شود.پس پندارگرایان همه در این قول که انسان موجود معنوی و دارای اراده آزاد است و اصالت او با روحش می باشد اتفاق نظر دارند.اما در بین آنان درباره ارتباط انسان با واقعیت غائی معنوی که از آن منشاء گرفته است اختلاف نظر وجود دارد.

تاثیر هستی شناسی پندارگرایان در تربیت
با توجه به طرز تلقی پندارگرایان از ماهیت جهان و انسان ،تربیت باید به تدریج زمینه های رشد طبیعت آدمی را که روحانی و معنوی است،برای نیل به هدف هستی اش که عبارت از وابستگی نزدیک میان او و عناصر معنوی طبیعت است فراهم سازد.این موضوع را افلاطون به زبان دیگری بیان کرده و می گوید که روح آدمی مهمتر از تن اوست.
به نظر پندارگرایان تربیت باید سبب شکوفایی همه استعداد ها و تواناییهای بالقوه شاگردان بشود.این کار بدون اطلاع کامل درباره شاگرد امکان ندارد.بنابراین معلم باید دارای رشد و کمال بیشتر و تجربه وسیعتری باشد تا او را به تشریح معنی زندگی برای شاگردانش قادر سازد.بطور کلی معلم از نظر پندارگرایان نقش اصلی و اساسی را در جریان تربیت ایفا می کند و به عنوان فردی که رشد یافته و در فن خود متخصص است مورد ستایش می باشد.
تربیت در نظر پندارگرایان عبارت است از نفوذ انسان رشید،روی انسانی در حال رشد و هدف آن تحقق ذات تربیت شونده و به کمال رساندن اوست.یا به قول هرمان هورن تربیت فرایند ابدی عالیترین تطابق انسان با خدا توسط انسانی است که از نظر روحی و جسمی رشد یافته و فردی آزاد و آگاه باشد.چنین امری در محیط فکری،عاطفی و ارادی بشر متجلی می گردد.
شناخت شناسی و تربیت
شناخت شناسی پندارگرایان
پندارگرایان معتقد اند که معرفت یا شناخت انسان مستقل از تجارب هستی اوست.انسان پندارها یا تصویرهایی از جهان و پدیده ها را از همان آغاز زندگی در ذهن دارد. بنابراین نیازی نیست که ما چیزهای اطراف خود را تجربه کنیم تا به شناسایی برسیم بلکه باید درباره آنها بیندیشیم
در چهارچوب اندیشه پندارگرایانه شناخت خلاق است.یعنی شناخت موضوعات خود را خلق می کند.هر آنچه ما می دانیم محصول اندیشه خود ماست و همه آنها به نحوی در درون ما هستند.بعضی از این چیزها را طبق قانون تولید می کنیم و بعضی دیگر را دل به خواه.این سخن اساس نظر امانوئل کانت فیلسوف بزرگ پندار گرا است.
در نظر کانت عمل ذهن تنها اخذ محسوسات نیست بلکه کار اصلی آن تبدیل محسوسات به مدرکات است.به این اعتبار اساس معرفت در نظر او عبارت از نظم و وحدت بخشیدن به اطلاعاتی است که توسط حواس گردآوری می شوند.
تاثیر شناخت شناسی پندارگرایان در تربیت
پندار گرایان جهان مادی و دنیای محسوس پیرامون ما را انکار نمی کنند.ولی می گویند آنها در نهایت امر واقعی نیستند.بلکه مظاهر یک واقعیت غیرمادی اساسی تری هستند.این است که از طریق محسوسات انسان نمی تواند به دانش کلی دست یابد.انسان باید بکوشد تا از راه تفکر و تمرکز ذهنی دست کم قسمتهایی از آن دانش راستین و حقیقی را که در جهان روح اندوخته است به یاد آورد.
تقویت و منظم کردن ذهن و نیروهای آن با یاد سپاری و یادآوری دانش ها ممکن می شود.این کار نیز از راه آموزش انجام می گیرد.
همه محتوی آموزشی در این مکتب این ویژگی را دارند که به وسیله آنها مهارتهایی کلی در افراد بوجود می آید. عناوین درسی،محتوی درسها و روش آموزش آنها در این دیدگاه ممکن است بیشتر شامل بخش های زیر باشد:
عناوین و محتوی دروس
1- زبان و ادبیات
2- ریاضیات
3- علوم تجربی
4- علوم اجتماعی و گنجینه های فرهنگی
5- تاریخ و فلسفه
6- درسهای دینی
7- تربیت بدنی ،حرفه ای و فنی

روشهای تدریس
اصولا ً در نظر یک معلم پندارگرا انسان چیزی را یاد نمی گیرد بلکه آنها را به خاطر می آورد.یعنی یادگیری در نظر او فقط یادآوری است.اگر بخواهید چیزی را به شاگرد بیاموزد باید ذهن او را برانگیزاند تا تصورات و پندارهای موجود در ذهن وی زنده شوند.برای این منظور تقویت نیروی به یاد سپردن و به یاد آوردن را بسیار مفید می دانند.به این دلیل بر نوشتن تکلیف شبانه زیاد،تمرین در بازنویسی،تقلید خط و حروف و به خاطر سپردن اسامی و تاریخ رویدادها تاکید می کند.
معلم در این مکتب نقش عمده و فعالی دارد و معمولا ً فعالیت او در کلاس آشکارتر از فعالیت شاگردان است.تصمیمات تربیتی عمدتا ً به عهده اوست. روش تدریس کلا ً مبتنی بر تفکر و تعقل است .لذا از تمام شیوه های راه بردن عقل برای کسب معرفت،مانند سخنرانی،مباحثه و استدلال استفاده می کنند.
کانت در این مورد می نویسد برای پرورش عقل باید طبق روش سقراط عمل کنیم.سقراط خود را مامای دانش شنوندگان خویش می نامید و در گفت و شنودهایی که از او در نوشته های افلاطون به جا مانده از روشی که به یاری آن می توان حتی درمورد بزرگسالان،مفاهیم را از عقل فرد استنتاج نمود،نمونه هایی بدست می دهد.
ارزش شناسی و تربیت
ارزشها رکن اساسی زندگی انسان را تشکیل می دهند . انسان درباره واقعیتها فقط به اندیشیدن یا مشاهده کردن اکتفا نمی کند.نه تنها درباره آنها می اندیشد بلکه آنها را ارزیابی هم می کند. در مورد ارزشها باید بین سه چیز تفاوت قائل شویم و نباید این سه مورد را با هم اشتباه کرد چون کاملا ً متفاوت هستند.شیئی حامل ارزش،خود ارزش و نگرش انسان نسبت به آن ارزش.
نکته دوم این است که تا آنجا که به خود ارزشها مربوط می شود لااقل سه گروه بزرگ از آنها در قلمرو ذهن وجود دارند.
1- ارزشهای اخلاقی
2- ارزشهای زیبایی شناسی
3- ارزشهای مذهبی
ارزشهای اخلاقی و مذهبی بدون تردید در جریانهای تربیتی اثر عمیقی دارند و از نظر تقویت روحی و گسترش شخصیت اخلاقی شاگردان وظایف خاصی را برای مربیان بوجود می آورند که غفلت از آن موجب پیدایش افراد لاابالی،متعصب،خودخواه و بی اعتنا به روابط انسانی می شود.توجه به ارزشهای زیبایی شناسی روحیه هنری و خلاقیت آنها را پرورش می دهد

ارزش شناسی پندارگرایان
پندارگرایان معتقد اند که ارزشها در ذات خود ابدی،مطلق و تغییر ناپذیر اند.آنها ابراز می دارند،آنچه تغییر می کند و در جایی خوب و در جایی بد دانسته می شود، ارزشها نیستند بلکه ارزش گذاری ها هستند.
پندارگرایان ابدی و مطلق بودن ارزشها را امری بدیهی و بی نیاز از استدلال می دانند و می گویند هرکس مثلا ً ارزش عدالت و زیبایی را انکار کند از لحاظ ارزشها کور است.
ارزشها در این دیدگاه دارای سلسله مراتب هستند.مثلا ً ارزشهای معنوی برتر از ارزشهای مادی است . ارزشهای غایی یا پایدار برتر از ارزشهایی هستند که گذرا بوده و وسیله رسیدن به ارزشهای دیگر هستند.

تاثیر ارزش شناسی پندارگرایان در تربیت
با توجه به ارزش شناسی پندارگرایان اکثر آنها همراه سقراط بر این باورند که تربیت باید وسیله انقیاد خواهش های نفسانی را بر اساس پرورش نیروی خود فراهم آورد.تا هم سعادت فرد و هم سعادت جامعه تامین گردد.

نقد و بررسی تربیت بر بنیاد پندارگرایی فلسفی
پندارگرایان برای ارزشها اهمیت ویژه ای قائل هستند و معتقدند که آنها در ذات خود ابدی و مطلق و تغییر ناپذیر بوده و دارای سلسله مراتب هستند.آنها این موضوع را بدیهی و بی نیاز از استدلال می دانند . بنابراین در تربیت بیشتر روی سعادت ابدی وانقیاد خواهشهای نفسانی تاکید می ورزند و غفلت انظباطی شاگردان را به منزله طغیان نفسانیات و بروز خودخواهی ها تلقی می کنند.
همان طور که ملاحضه کردید تربیت مبتنی بر این مکتب دارای محاسنی بود که توجه به ارزشهای متعالی و عظمت روح انسان از آن جمله است. همچنین معایبی نیز متوجه آن بود که عدم توجه به حواس شاگردان از جمله مهمترین آنها است.
واقع گرایی و تربیت
هدف کلی:
آشنایی با فلسفه تربیتی واقع گرایان و دو شاخه عمده آن در مورد جهان،انسان،شناخت و ارزش و تاثیر آنها بر تفکرات و کردارهای تربیتی و توانایی نقد و بررسی رفتارهای تربیتی مبتنی بر این فلسفه.

هستی شناسی و تربیت
هستی شناسی واقع گرایان
کسانی که معتقد بودند مفاهیم کلی،ما بازای خارجی دارند یعنی وجود واقعی دارند،واقع گرا یا رآلیست خوانده می شدند.اما مفهوم واقع گرایی امروز با مفهوم قدیمی آن متفاوت است.واقع گرایی معاصر به معنی اعتقاد به وجود خارجی و عینیت اشیا و امور می باشد.به عبارت دیگر واقع گرایان به وجود جهان به عنوان پدیده ای مستقل از اندیشه و پندار انسان معتقد هستند و می گویند
جهان پیش از اینکه انسان بوجود آید و به برخی از مجهولات آن علم و آگاهی یابد وجود داشته و اکنون نیز چه آنرا بشناسیم و چه نشناسیم هستی دارد.
واقع گرایی به مکاتب فرعی مختلف تقسیم می شود که عمده ترین آنها عبارتند از واقع گرایی قدیمی یا واقع گرایی تعقلی و در برابر آن واقع گرایی طبیعی یا واقع گرایی علمی .

واقع گرایی تعقلی
واقع گرایان قدیمی یا تعقلی مستقیما ً تحت تاثیر اندیشه های ارسطو هستند.وی همچون افلاطون به اصالت ایده ها اعتقاد داشت لکن آنرا مجرد و جدای از واقعیت مادی نمی پنداشت.
واقعگرایان تعقلی در این نکته توافق دارند که جهان مادی واقعی و مستقل از ذهن وجود دارد.اما واقعیت را منحصر به جهان مادی نمی دانند.

واقع گرایی طبیعی
این شاخه از واقع گرایی بعد از سده های پانزدهم و شانزدهم به ویژه بعد از انتشار افکار فرانسیس بیکن در اروپا گسترش یافت.اصل اساسی در این نوع واقع گرایی این است که ماده واقعیت نهایی است.هستی یا وجود عبارت است از آنچه در تجربه حسی ما آشکار می گردد و جز این هیچ امر دیگری به عنوان واقعیت وجود ندارد.بنابراین تحقیق درباره پدیده ها و خواص اشیا را باید به عهده علم گذاشت نه فلسفه.وظیفه فلسفه در این نوع تفکر هماهنگ کردن یافته های علمی است.

انسان از دیدگاه واقعگرایان
همانگونه که در هستی شناسی دو گروه عمده واقع گرایان تفاوتهایی موجود است در نگرش این دو گروه به انسان نیز تفاوتهایی دیده می شود.

واقعگرایان تعقلی
واقعگرایان تعقلی به پیروی از ارسطو معتقدند انسان موجودی جسمانی- روحانی است. روح دارای دو وظیفه بنیادی است .شناختن و خواستن، شناخت یا حسی و ادراکی است که فهم نامیده میشود یا استدلالی است که در این صورت عقل یا خرد نام دارد. خواستن، واکنشی مانند همه واکنشهای دیگر است و به روح تعلق دارد .همان طور که عقل می تواند ماهیت غیر مادی را بشناسد اراده نیز می تواند آنها را بخواهد.
واقعگرایان طبیعی یا علمی

برخلاف واقعگرایان تعقلی عقیده دارند که انسان موجودی زیستی-اجتماعی است و پیوسته تحت تاثیر محیط طبیعی و اجتماعی خود قرار می گیرد.این تاثیر به گونه ای است که چگونگی شدن او را معین می کند.بنابراین نه تنها انسان دارای اراده آزاد نیست بلکه تابع جامعه و طبیعت است.
اغلب واقعگرایان طبیعی منکر اراده انسان و آزاد و مختار بودن او هستند و اظهار می دارند فعالیتهایی که از انسان سر می زند نتیجه نیازهای بدنی و درونی او هستند.آدمی دارای قدرتی است که به وسیله آن می تواند آنچه که از راه تغذیه بدست می آورد را به صورت انرژی در آورد و با مصرف آن انرژی اعصاب را تحریک کرده عضلات را به حرکت درآورد.
آنچه به عنوان اراده آزاد در انسان مطرح می شود چیزی جز تسلط بر قوانین طبیعت و چگونگی تاثیر محیط مادی و اجتماعی بر روی ساخت تکوینی او نیست . آزادی انتخاب یا اعمال اراده در انسان در واقع همان تعیین یا جبر علی است.

تاثیر هستی شناسی واقعگرایان در تربیت

تربیت از دیدگاه واقعگرایان تعقلی
اساس هستی شناسی واقع گرایی تعقلی نظریه قوه و فعل یا امکان یا واقعیت است .در هستی میان وجود بالفعل و بالقوه فرق گذاشته می شود.
از آنجایی که انسان در نظر واقعگرایی تعقلی موجودی جسمانی-روحانی است و روح برترین مرتبه هستی تلقی می شود،تربیت مبتنی بر این نظر تلاش می کند نظم طبیعی حیات انسان را به وسیله هدف یا اهدافی که بطور عقلانی درک و خواسته می شوند هدایت کند.در این نگرش انسان به صورت یک کل مطرح است بنابراین درتربیت مبتنی بر واقعگرایی تعقلی وحدت شخصیت انسان از اهمیت زیادی برخوردار است.
واقعگرایان تعقلی به دلیل اعتقاد به آزادی اراده انسان و مسئول دانستن او در برابر اعمال خودش به مشارکت شاگرد در امر آموزش اهمیت می دهند.آنها عقیده دارند که آنچه در مدرسه به شاگرد ارائه می شود باید برای او قابل درک و در نتیجه برانگیزنده باشد.تشکیل معرفت و ایجاد آگاهی واقعی در شاگردان مستلزم برخورد مستقیم آنان با مسائل و مشارکت در حل آنها است.
جریانهای تربیتی در این دیدگاه از طرفی باید عادت به مطالعه،مشاهده،آزمایش و استفاده از منابع را در شاگردان به وجود آورند و از سوی دیگر آنها را به تفکر، تخیل خلاق ،ارزشیابی و قدر دانی از امور مختلف هدایت نماید.

تربیت از دیدگاه واقعگرایان طبیعی
با توجه به آنکه واقعگرایان طبیعی انسان را موجودی-زیستی اجتماعی معرفی می کنند عقیده دارند که تربیت عبارت است از آماده ساختن انسان برای زندگی در جامعه و پیش از آنکه یک عمل ساختگی یا تصنعی باشد یک عمل طبیعی است.
واقعگرایان طبیعی اگرچه به انتقال معلومات و اطلاعات و به طور کلی میراثهای فرهنگی و انظباط فردی شاگردان توجه دارند لیکن عنایت چندانی به رشد ذهنی آنان نشان نمی دهند.آنها می گویند ذهن عاملی است که فقط امور محسوس و اطلاعات مربوط به این امور را جمع آوری و ثبت می کند.استفاده از اصول و ابزارها یی مانند تقویت، تجزیه فرایند یادگیری به رفتارهای مقطعی و توجه به جنبه های مشاهده پذیر از ویژگیهای عمده نگرش تربیتی آنها است.

شناخت شناسی و تربیت
شناخت شناسی واقع گرایان
واقعگرایان عقیده دارند آنسوی جهانی که ادراک می کنیم جهانی نیست که در ذهن خود به خلق دوباره آن بپردازیم. جهان همانی است که هست و انسان برای شناسایی آن باید از حواس و تجارب حسی خود یاری بگیرد.یعنی دانش ها درباره جهان از اندیشه و پندار ما سرچشمه نمی گیرد بلکه اساسا ً از حواس ما حاصل می آید.
شناخت شناسی واقعگرایان طبیعی
اکثر واقعگرایان طبیعی با بیان اینکه ما مستقیما ً خود اشیا و امور و پدیده ها را درک می کنیم و وجود برون ذهنی حقیقی است و فکر و ذهن ما خالق یا مفسر آن نیست سعی دارند خاطر نشان سازند که معرفت و شناخت ما از جهانی که در آن زندگی می کنیم دقیقا ً مطابق آن است و صرفا ً نیز محصول حواس هستند.

شناخت شناسی واقعگرایان تعقلی
آنها ضمن پذیرفتن امکان شناخت نفس امر تاکید می کنند که شناخت نمی تواند یک امر صرفا ً مادی باشد. شناخت حسی تنها محسوس مادی را ادراک می کند و هرگز نمی تواند مفهوم نیستی را همانند مفهوم هستی درک کند.در صورتی که عقل هر دو مفهوم را به یک اندازه می شناسد.علاوه براین عقل قدرت شناخت کلی را نیز دارد.

شناخت شناسی واقعگرایان در تربیت
تفاوتهایی که در شناخت شناسی واقعگرایان طبیعی و تعقلی به آنها اشاره شد در تربیت و بویژه در نحوه تعلیم شاگردان در این دیدگاهها نیز تفاوتهایی را باعث شده است.
امروز بیشتر واقعگرایان طبیعی در تربیت کودکان از نقطه نظرهای روانشناسان رفتارگرا سود می برند یادگیری در این دیدگاه چیزی جز ایجاد ارتباط میان پدیده ها یا همجوار بودن رویدادها نیست و همین همجواری یا ایجاد ارتباط باعث می شود که ما چیزی را یاد بگیریم.
هدف اساسی از ارائه مواد درسی آن است که شاگردان با خواندن آنها و دست زدن به تجربه در مورد آنها برای سازگار شدن با محیط طبیعی و اجتماعی خود تربیت شوند.
شناخت در این دیدگاه نسبی است و ویژگیهای حسی هر فرد در چگونگی کسب شناخت او موثر هستند.

تربیت از دیدگاه واقعگرایان تعلقی
واقعگرایان تعلقی با توجه به نقش خاصی که برای عقل در شناسایی انسان قایل هستند بیشتر از محرکها و پاسخهایی که در دیدگاه قبلی مورد تاکید بودند به ادراکات و استنباط هایی که انسان از محیط اطراف خود دارد توجه دارند.

هدف و محتوی تربیت
در تعیین محتوی تربیت میان دو طرز تفکر واقع گرایانه تفاوت چندانی مشاهده نمی شود تفاوت آنها بیشتر در روش است.
مواد درسی عبارتند از:
1 – ابزارهای تفکر و تفاهم شامل
الف – زبان مادری و زبانی که بتوان به وسیله آن با افراد جامعه بومی تفاهم برقرار ساخت
ب – زبان کمی تا بتوان به وسیله آن یافته ها علمی را در مقیاس جهانی عرضه کرد که برای همگان قابل فهم باشد
ج – زبان هنر برای تلطیف عواطف و احساسات شاگردان
2- علوم طبیعی و تجربی
3- علوم مربوط به تحلیل جامعه انسانی

روشهای تدریس
روشهای تدریس مکتب واقعگرایی مبتنی بر مشاهده ، آزمایش و تجربه و حل مسئله و تعقل است و از یافته های هر دو گروه روانشناسان رفتارگرا و روان شناسان شناختی سود می جویند.آنچه که به نحو بارز در کاربرد این روشها مشخص است ،معلم در فرایند تربیت نقش عمده و فعالی دارد و ضمن تشویق شاگردان به فعالیت های کلاسی و فراهم کردن امکانات و کشف حقایق از طریق تجارب شخصی،هدایت و راهنمایی آنها را شخصا ً به عهده می گیرد.بطوری که می شود از آن بعنوان یک مکتب معلم محور نام برد.

ارزش شناسی و تربیت
ارزش شناسی واقع گرایان
واقعگرایان در اینکه ارزشهای بنیادی در اساسی صورت ثابتی دارند با هم تفاوت نظر دارند.به اعتقاد آنها ارزشها همانند سایر اشیا ،کاملا ً مستقل از ما وجود دارند.
آنچه بین واقعگرایان تعقلی و طبیعی در این مورد تفاوت ایجاد می کند موضوع تغییر ارزشها است .تغییر در ارزش گذاری از سوی واقعگرایان طبیعی یا علمی دقیقا ً از طریق تغییر در خود ارزشها تفسیر و تبیین می شود.
اگر موقعیت تغییر کند و اشیا و اعمال مربوط بی فایده شوند ارزشها نیز تغییر خواهند کرد.بنابراین ارزشها اموری نسبی و تغییر پذیرند.
اما واقعگرایان تعقلی معتقدند که برای ارزشها در جهان شالوده هایی وجود دارد.ریشه آنها در رابطه انسان و اشیا قرار گرفته است.

تاثیر ارزش شناسی واقعگرایان در تربیت
تربیت از دیدگاه واقعگرایان طبیعی
واقعگرایان طبیعی یا علمی به منظور تربیت انسان توصیه می کنند که هرچیز سازگار با طبیعت او دارای ارزش است.غایت تربیت این است که انسان بر اساس مقتضیات طبیعت زندگی کند.کار معلم تبلیغ اعمال اخلاقی به صورت مجموعه ای از اوامر و نواهی که مخالف با حیات طبیعی انسان باشد نیست.بلکه وظیفه او فراهم کردن زمینه هایی است که شاگردان به مقتضای امیال طبیعی خود عمل کند.

تربیت از دیدگاه واقعگرایان تعقلی
واقعگرایان تعقلی با الهام از اعتقاد به ثابت بودن ارزشهای بنیادی و ترکیب انسان از روح و جسم اظهار می دارند که تربیت اخلاقی شاگردان شامل آراستن آنها به فضایل معنوی است.از نظر آنان غایت فعالیتهای انسان سعادت است و سعادت در واقع همانند یک فرایند کامل برای یک انسان عاقل تلقی می شود.معلم با تربیت نفس و به فعلیت رساندن همه تواناییها و استعدادهای شاگردان آنها را منظم بار می آورد.

نقد و بررسی تربیت بر پایه واقعگرایی فلسفی
بررسی تربیت بر پایه واقعگرایی باید از دو دیدگاه مهم این مکتب فلسفی یعنی واقعگرایی تعقلی و طبیعی انجام گیرد.دیدگاه اول که متاثر از نظریات ارسطو است انسان را به صورت یک کل مادی و معنوی در نظر دارد و دیدگاه دومی که متاثر از نظریات تجربه گرایان و حس گرایان است او را به صورت موجودی زیستی و اجتماعی می نگرد.بنابراین فرایند تربیت و ویژگیهای انسانهای تربیت شده در مکاتب مذکور متفاوت از یکدیگرند.
نظام تربیتی مبتنی بر این مکتب دارای محاسن و معایبی است.از عمده ترین محاسن این مکتب توجه به تجربه و مشاهده به جای انباشتن ذهن دانش آموز از محفوظات است که از این رهگذر دستاوردهای ارزنده ای به دنیای علم و بشریت عرضه داشته اند و از عمده ترین معایب آنها که بیشتر متوجه واقعگرایان طبیعی است اعتقاد به مجبور بودن انسان و زیستی-اجتماعی تلقی کردن او است که نهایتا ًمنجر به تربیت انسانهای تک بعدی شده است

ماده گرایی و تربیت
هدف کلی
آشنایی با فلسفه تربیتی ماده گرایان دیالکتیکی در مورد هستی،شناخت و ارزش و تاثیر آن بر تفکرات و کردارهای تربیتی و توانایی نقد و بررسی این فلسفه و رفتارهای تربیتی مبتنی بر آن است. بنیانگذار مکتب ماتریالیسم دیالکتیک کارل مارکس با همکاری فردریش انگلس بود.او که بیشتر در کسوت یک اقتصاد دان و یک جامعه شناس و در نهایت یک فیلسوف اجتماعی در آمده بود ماتریالیسم تاریخی را پایه گذاری کرد.درحالیکه بنیانگذار فلسفی این نظام یعنی ماتریالیسم دیالکتیک در شکل اساسی آن انگلس بود.عقاید مارکس و انگلس بعدها توسط لنین مورد تفسیر دوباره قرار گرفت و به صورت زیربنای ایدئولوژیکی حزب کمونیست در آمد.

هستی شناسی و تربیت
هستی شناسی ماده گرایان
در هستی شناسی ماده گرایان ،اساس و حقیقت جهان،ماده است .هیچ چیز غیر مادی در جهان وجود ندارد.پدیده هایی مانند روح،حیات و تفکر و شعور نیز شکلی از ماده هستند.تفکر و اندیشه حاصل فعالیت توده مادی مغز می باشد.برابر هم نهادن آگاهی و شعور و ماده فقط از لحاظ شناخت شناسی ارزش دارد وگرنه از لحاظ هستی شناسی تنها ماده می تواند وجود داشته باشد.
پایه های اصلی هستی شناسی ماده گرایی دیالکتیکی را چهار اصل تشکیل می دهد:
1- حرکت تکاملی
2- تضادهای تکاملی
3- جهشهای تکاملی
4- همبستگی عمومی پدیده ها

انسان از دیدگاه ماده گرایان
از دیدگاه ماده گرایان انسان جزئی از جهان مادی و به صورت ارگانیسم زنده یا موجودی زیستی است که ذاتا ً اجتماعی می باشد. یعنی ساختمان بدن انسان از ماده زنده تشکیل یافته است.زنده بودن او دلیلی بر روحانی بودنش نیست.یعنی چیزی به نام روح در وجود انسان هستی ندارد.آنچه به عنوان روح شناخته می شود شعور یا آگاهی است که یک پدیده فرعی به شمار می رود و بدون تن نمی تواند وجود داشته باشد.بنابراین شعور یا آگاهی نمی تواند ماده را تعیین کند بلکه برعکس ماده تعیین کننده آنها است.

ماده گرایان بر این اعتقاد اند که چون جامعه زیر نفوذ قانون دیالیکتیکی تکامل قرار دارد،به ناچار برای بازگشت به این یگانگی باید دگرگون شود.این دگرگونی در شکل پیکارهای طبقاتی در جامعه آشکار می شود که نتیجه آن دگرگونی جامعه از طریق دگرگونی زیربنای آن یعنی دگرگونی اقتصادی است.
حاصل نهایی این تضادهای طبقاتی در اجتماع بازگشت به نظام اشتراکی اولیه و پیدایش خودآگاهی واقعی یعنی من اجتماعی در انسان است.این جبر تاریخ است و تاریخ جبرا ً به سوی یگانگی اجتماعی سیر می کند و ضرورتا ً انسانی را که از ابتدا به صورت اشتراکی زندگی می کرد به سوی جامعه اشتراکی کمونیسم سوق خواهد داد.

تاثیر هستی شناسی ماده گرایان بر تربیت

با توجه به نگرش ماده گرایان به هستی و انسان،چنین استنباط می شود که یک مربی پیرو این مکتب بر آن است که کودک از آغاز زندگی تا پایان مرحله رشد تمام مراحلی را که جانداران در تاریخ تکامل خود و انسان به طور خاص علاوه بر تکامل زیستی در تاریخ تکامل اجتماعی خود پیموده است تکرار می کند.یعنی کودک از هنگامی که در رحم مادر رشد خود را آغاز می کند به ترتیب مراحلی را که طی قرون و اعصار برای تکامل پیموده است طی می کند و سرانجام به شکل انسان درآمده و بدنیا می آید.پس از بدنیا آمدن به مدد تربیت از همه مراحلی که بشر در جریان تکامل اجتماعی خود طی کرده است می گذرد و با انسانهای جامعه خویش هماهنگ می گردد.
مدرسه مخلوق اجتماع است و باید در خدمت آن باشد.نقش مهم مدرسه آماده ساختن افراد جامعه برای تولید جمعی است.رشد کامل انسان هم در گرو تحقق این هدف است، مفهومی که در این مکتب از رشد کامل انسان به عنوان یک هدف نهایی از تربیت لحاظ می شود این است که شاگردان به طور نسبی دانش و اطلاعات بیشتری کسب کنند و در نهایت به صورت افرادی چند پیشه در آیند بدان سان که بتوانند در خطوط تولیدی مختلف انجام وظیفه کنند.
تربیت در این مکتب بر اساس سه عامل استوار است. طبیعت ، کار و جامعه.به این ترتیب که طبیعت و منابع طبیعی را باید شناخت و آنها را مهار کرد تا با کار بر روی آنها این منابع را برای تامین آسایش عمومی و رفاه جامعه مورد استفاده قرار داد.بنابراین شاگرد باید درک کند که شناخت طبیعت به این منظور نیست که ما را در مطالعات نظری سرگرم سازند بلکه برای برانگیختن ما برای کار می باشد.

شناخت شناسی و تربیت
شناخت شناسی ماده گرایان
شناخت در مکتب ماده گرایی همانند مکتب واقعگرایی طبیعی متکی بر حس گرایی است یعنی ماده گرایان نیز شناخت انسان را حاصل دریافتهای حسی می دانند و برای معرفت ماهیت تجربی قایل هستند.از نظر آنها هر پدیده ای در جهان قابل شناخت تجربی است و انسان می تواند در حد توانایی و قدرت حواس و شیوه مشاهدات و تجربیات خود جهان را بشناسد.زیرا جهان ناشناختنی نیست و اگر ابزارهای دقیق علمی در خدمت حواس انسان باشند می تواند حقیقت امر را آنچنان که هست دریابند.
در نظریه شناختی ماده گرایان دیالیکتیکی ادراک به دو بخش تقسیم می شود.اولی احساس که انعکاس مستقیم واقعیت است و دومی مفهوم که انعکاس غیر مستقیم آن می باشد.برای انتقال از احساس به مفهوم عامل زندگی اجتماعی و زبان را موثر می دانند.به این ترتیب در تفسیر و تبیین فلسفی شناخت به این اعتبار که فلسفه آنها علمی است به بیان روابط فیزیکی و فیزیولوژیکی و جامعه شناختی می پردازند.

تاثیر شناخت شناسی ماده گرایان بر تربیت
با توجه به نگرش ماده گرایان به شناخت و تبیینی که از جریان شناخت دارند تربیت نیز از دیدگاه آنان هم در روش و هم در محتوی علم گرا است. به عقیده طرفداران این مکتب علم ابزار پیشرفت است و از طریق علم است که می توان بر پندارهای متافیزیکی خط بطلان کشید و به حیات آن خاتمه داد.علم در نظر آنان به معنای کسب دانش یقینی است نه سیر در پندارهای صوفی مآبانه.
ماده گرایان دیالیکتیکی برای تربیت نیروی خارق العاده قایل هستند و بر اساس اصل جهش تکاملی تعیین کننده بودن عامل توارث را نفی می کنند و ابراز می دارند که آنچه برخی از مربیان معتقد به مکاتب غیر علمی به عنوان هوش طبیعی و استعداد ذلتی تلقی می کنند بر خاسته از محیط و نتیجه آموختن و یادگیری است.تربیت عبارت از ایجاد تغییرات مطلوب در رفتار مطلوب در زمان و مکان معین شاگرد است نه تغییر در محتویات ذهنی او.رفتار نیز یعنی فعالیت کلی ارگانیسم.
طرفداران این نوع تربیت مدعی هستند که کودک در همان دوره اول کودکی با بازتابهای شرطی که خود نوعی یادگیری ساده است و می توان آنرا زیر ساخت اعمال پیچیده دیگر دانست روبرو می شود.همین بازتابهای شرطی وقتی هماهنگ با قانون رشد افزایش یافته و پیچیده تر شوند انسان می تواند کلیه امور زندگی را بیاموزد و عملا ً آنها را بکار گیرد.

هدف و محتوی تربیت
با توجه به آنچه ذکر شد هدف و محتوی برنامه تربیت براساس پیش فرض معروف مارکس یعنی یکسان بودن موجود طبیعی و موجود اجتماعی یا زیستی-اجتماعی بودن انسان ازیک سو و استقرار نظام اشتراکی کمونیسم و از میان رفتن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و در نتیجه آن از میان رفتن از خود بیگانگی انسان از سوی دیگر تعیین می شود.

در برنامه درسی مدارس مبتنی بر این مکتب
1- ریاضیات برای کمک به رشد تفکر دیالیکتیکی ارائه می شود
2- فیزیک برای ایجاد توانایی در شاگرد که بتواند جهان مادی را به صورت مجموعه ای مرتبط با هم بشناسد که تابع قوانین خاص خودش می باشد نه تابعی از ذهنیات شخصی و فردی او
3- زمین شناسی برای شناسایی منابع زمین و استفاده از آن در جهت منافع جامعه و مهمتر از آن برای نفی این تفکر که جهان مخلوق قدرت الهی است آموخته می شود.
4- زیست شناسی به شاگردان نشان میدهد که اولا ً حیات پدیده ای تصادفی بوده و از تراکم تغییرات کمی و تحول به کیفیت جدید و به صورت خود به خود بوجود آمده است و خالقی ندارد.ثانیا ً شخصیت انسان محصول تکامل تاریخی جامعه است و ایده آلها و مسائل خاص روحی و مذهبی نقش چندانی در آن ندارند
5- منظور از تدریس تاریخ این است که این درس طوری تنظیم و تعلیم شود که دانش آموزان را به برتری سیر صعودی نظام کمونیسم در جریان تاملی تاریخ و انحطاط و سیر نزولی نظام سرمایه داری متقاعد کند و بذر احترام و تجلیل از پرولتاریا و رهبری آنرا در دل آنها بارور سازد.برای تعیین این هدف آموزش فنی و حرفه ای نیز در برنامه مدارس پیشبینی می شود.
6- و برای تلطیف عواطف شاگردان برنامه های هنری و ادبی از قبیل ادبیات ملی و جهان،موسیقی،هنر و نمایش و… نیز تدارک دیده می شود.

روشهای تدریس
1- دستگاه گیرنده
2- دستگاه پاسخ دهنده
3- دستگاه عصبی
به طور کلی روشهای تدریس در این مکتب تابع همان روشهای تجربی است که روانشناسان تجربی آنها را آزموده و به منظور کاربستن به معلمان توصیه کرده اند .در این مکتب نظارت و ارزشیابی کار مدارس و مسئولیت اداره و حفظ انظباط داخلی مدارس به عهده معلمان محول می شود و از این لحاظ می توان گفت که شیوه تربیتی آنان نیز معلم محور است.

ارزش شناسی و تربیت
ارزش شناسی ماده گرایان
بر پایه ماده گرایی تاریخی یا دیالکتیکی،زیر بنای حرکت تاریخ ،اقتصاد است که پیوسته در حال دگرگونی است .این پویایی به ویژه در مورد تاثیر بنیادهای اقتصادی در ارزشها نیز صادق است.بنابراین از نظر آنها،خیر و شر،نیک و بد،زیبایی و زشتی و بطور کلی ارزشها امور بیرونی و نسبی هستند که تابع شرایط محیطی و اجتماعی می باشند لذا هیچگونه قانون اخلاقی جاودانی وجود ندارد.
در این مکتب همانطور که محتوی آگاهی و شناخت مبتنی بر تجربه است ارزشها و شناخت آنها نیز حاصل تجربه می باشد و انسان آنها را بر حسب نیازمندیهای اقتصادی خود می آموزد.
ماده گرایان درمورد ارزشهای زیبایی شناسی هم اظهار می دارند که علت و پایه زیبایی در خود اشیا و امور و پدیده ها است و ما با تجربه عینی آنها را در می یابیم .یعنی مبانی ارزیابی زیباشناسانه ما خود اشیا و امور هستند و ما را بر می انگیزند که چیزی یا امری را زیبا یا زشت بنامیم.

تاثیر ارزش شناسی ماده گرایان بر تربیت
با توجه به اینکه زیربنای ارزشها را در نظام تربیتی ماده گرایی اقتصاد تشکیل می دهد اصولا ً نظام تربیتی آنها طوری طراحی می شود که انسان را برای تسلط بر طبیعت و استفاده از محیط مادی آماده کند و زمینه لازم برای شکل گیری و پیاده شدن کمونیسم فراهم گردد . تربیت بیشتر از آنکه جنبه فردی داشته باشد جنبه اجتماعی دارد و اعتبار هر فرد به میزان خدمتی است که می تواند برای جامعه انجام دهد.
تربیت مبتنی بر این ارزش شناسی چهار ویژگی عمده دارد
1- تربیت در خدمت حکومت و سیاست
2- تلفیق کار و آموزش
3- تربیت تحت هدایت و رهبری مطلق طبقه کارگر
4- تربیت بر محور جامعه و انسان
در مورد آموزشهای هنری نیزآنها هنر را به مثابه ابزاری برای تحقق جامعه ایده آلی خود تلقی کرده و در آموزش آن به شاگردان سعی وافری دارند آنها معتقدند که تلطیف عواطف و پرورش روحیه تجلیل از هنر در خدمت پرولتاریا از اهدافی است که در آموزش هنر باید مد نظر باشد.

نقد و بررسی تربیت بر مبنای ماده گرایی دیالکتیکی
تربیت مبتنی بر این مکتب با وجو آنکه در شناخت منابع مادی زندگی انسان و به خدمت گرفتن آنها به نفع جامعه موفقیتهایی کسب کرده است اما در نهایت نتوانسته انسان را اقناع کند زیرا انسان معتقد به اصالت ماده نمی تواند از زندگی مادی فراتر رود و این خلاف ماهیت جستجوگر و معنوی انسان است.اصول اعتقادی آنها دارای اشکالات فراوانی است که این طرز تفکر هم در هستی شناسی هم در شناخت شناسی و هم در ارزش شناسی دارای کاستی هایی است که نمی توان یک تربیت صحیح را بر مبنای آن برای انسانها تدارک دید.تغییرات اخیری که در جوامع سوسیالیستی فعلی در حال شکل گیری است خود دلیل بارزی بر این ناتوانی است.

عمل گرایی و تربیت
هدف کلی
آشنایی با مبانی فلسفه عمل گرایی و تربیت مبتنی بر آن و کسب توانایی نقد و بررسی و کشف نقاط ضعف و قوت فلسفه تربیتی عمل گرایی.
تفکر عمل گرایانه یا فلسفه عمل گرایی در آمریکا شکل گرفت و بزودی در انگلیس و آلمان وسپس در بقیه نقاط اروپا طرفداران زیادی پیدا کرد.
پراگما یک واژه یونانی به معنی کار یا کار و عمل سودمند است . پراگماتیسم یا عمل گرایی نیز فلسفه ای است که در پاسخ این پرسش که معیار حقیقی بودن یک قضیه چیست؟می گوید:سودمندی در عمل.
عمل گرایی در واقع یک جریان فکری آمریکایی قرن 19 است که بوسیله پیرس تنظیم شد.وی می گفت ما نباید بیهوده در پی نایافتنی ها بگردیم.برای اینکه به حقیقت اشیا و امور پی ببریم باید درمورد تاثیر عملی و نتیجه ای که آنها برای ما دارند تحقیق کنیم .ویلیام جیمز نظریات پیرس را توسعه داده اظهار داشت هرچه در محیط بیرونی و درونی ما می گذرد اگر برای زندگی ما سودمند باشد حقیقت دارد.
جان دیوی نیز اندیشه های جیمز را با ماده گرایی علمی پیوند داد و بیان داشت که هیچگونه شناخت واقعی به غیر از شناختی که با روش تجربی علوم طبیعی بدست آمده باشد وجود ندارد. پیرس بیشتر تحت تاثیر پیشرفتهای علم فیزیک و ریاضی بود.فلسفه جیمز بیشتر جنبه شخصی و روان شناختی و حتی دینی داشت.دیوی هم بیشتر تحت تاثیر پیشرفتهای جامعه شناسی و زیست شناسی قرار داشت.
ریشه های فرهنگی رشد و توسعه چنین تفکری در آمریکا بیشتر به نحوه تشکیل و توسعه این کشور مربوط می شود که پس از برخورد مهاجران اروپایی با این سرزمین جدید و کوشش برای ساختن جامعه ای بدون تاریخ گذشته و سابقه شکل گرفته است.
عامل دیگر توسعه و تحکیم مبانی فلسفه عملگرایی،تحرک و پویایی اجتماعی در آمریکا بود.
اعتقاد به آزادی فردی و توجه به تاثیر علوم و تکنولوژی در بهبود شرایط زندگی اهمیت فوق العاده ای پیدا کرد به طوری که در نظر ساکنان آمریکا دموکراسی و علوم مهمترین وسیله برای پیشرفت افراد تلقی شد که پیشرفت یکی تاثیر عمده ای در رشد و توسعه دیگری دارد.شاید بتوان گفت که این عامل در تشکیل و گسترش فلسفه عمل گرایی در آمریکا بیش از عوامل دیگر تاثیر داشت

منبع:

فلسفه ی تربیت،دکتر عیسی ابراهیم زاده

فهرست مطالب
فلسفه چیست؟ 1
تعریف فلسفه 1
موضوع و هدف فلسفه 1
تربیت چیست؟ 3
معنی و مفهوم تربیت 3
عناصر تربیت 4
روش تربیت 5
اصول تربیت 5
موضوع تربیت 5
فلسفه تربیت 6
فلسفه تربیت 6
تربیت و گرایشهای فلسفی 6
تعریف مکتب 7
پندار گرایی و تربیت 7
کاربرد واژه های ایده آلیسم و رآلیسم 7
هستی شناسی و تربیت 8
انسان از دیدگاه پندارگرایان 8
تاثیر هستی شناسی پندارگرایان در تربیت 9
شناخت شناسی و تربیت 9
روشهای تدریس 10
ارزش شناسی پندارگرایان 10
تاثیر ارزش شناسی پندارگرایان در تربیت 11
نقد و بررسی تربیت بر بنیاد پندارگرایی فلسفی 11
واقع گرایی و تربیت 11
واقع گرایی تعقلی 11
واقع گرایی طبیعی 12
انسان از دیدگاه واقعگرایان 12
واقعگرایان تعقلی 12
واقعگرایان طبیعی یا علمی 12
تاثیر هستی شناسی واقعگرایان در تربیت 12
شناخت شناسی و تربیت 13
شناخت شناسی واقعگرایان در تربیت 14
هدف و محتوی تربیت 14
ارزش شناسی و تربیت 15
تاثیر ارزش شناسی واقعگرایان در تربیت 15
تربیت از دیدگاه واقعگرایان تعقلی 15
نقد و بررسی تربیت بر پایه واقعگرایی فلسفی 15
ماده گرایی و تربیت 16
هستی شناسی و تربیت 16
انسان از دیدگاه ماده گرایان 16
تاثیر هستی شناسی ماده گرایان بر تربیت 17
شناخت شناسی و تربیت 17
تاثیر شناخت شناسی ماده گرایان بر تربیت 18
هدف و محتوی تربیت 18
در برنامه درسی مدارس مبتنی بر این مکتب 18
ارزش شناسی و تربیت 19
تاثیر ارزش شناسی ماده گرایان بر تربیت 19
نقد و بررسی تربیت بر مبنای ماده گرایی دیالکتیکی 20
عمل گرایی و تربیت 20
منبع: 21

21


تعداد صفحات : 23 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود