تارا فایل

شناخت و آشنایی با یکی از بزرگترین ایلات ایران


 مقدمه
همانطور که می دانیم یکی از راههای برقراری ارتباط با جوامع و اقوام مختلف آشنایی دقیق با روحیات ، باورها، اعتقادات و ارزشهای آن قوم و گروه از جمله عوامل مهم و تاثیرگذار می باشد. به زبان دیگر اگر بخواهیم رابطه نزدیکتری با تمامی افراد نه الزاما گروه و قومی خاص ایجاد کنیم باید در گام نخست آن دسته را بخوبی بشناسیم.
زیرا از طریق شناخت و کسب اطلاعات و آگاهی خواهیم توانست نتایج ارزنده و مطلوب را به دست آوریم. اگر خواسته باشیم مثال عینی تری در این زمینه بیاوریم می توانید تصور کنید که مثلا زمانی که دولت خواسته باشد به عنوان مجری امکانات رفاهی و خدمات مناسب برای عشایر و ایلات (موضوع مورد بحث) ایجاد نماید. مسلما در ابتدا باید یکسری اطلاعات کلی و منسجم از تمامی عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و غیره ایلات داشته باشد به همین منظور و برای شناخت بهتر و بیشتر ایلات و عشایر به عنوان یکی از اجتماعات قدیمی و بزرگ جمعیت و واقعیتی مهم در جامعه امروز ما سعی بر آن شد که مطالبی هرچند مختصر در این رابطه گردآوری نمائیم تا شاید از این رهگذر برداشت دیگری نسبت به این اقوام کوچ رو داشته باشیم.
برهمین اساس تلاش گردید که در این پژوهش اولا مختصات جغرافیایی و موقعیت قرارگیری ایل بختیاری به عنوان یکی از بزرگترین ایلات کوچنده معرفی شود و سپس به بررسی مسائل اجتماعی و انسانی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن پرداخته شود.
اگرچه در این پژوهش کاستی و نواقص بسیاری دیده می شود، اما در هر صورت تلاشی بوده است در جهت ترسیم دور نمایی از شناخت منطقه و آشنایی با فرهنگ سنتی پربار ایل و مسائل و موضوعاتی که در معرض نابودی قرارداشته اند. و با جمع آوری این مطالب سعی گردید تا شیوه زندگی دسته ای از هموطنان که دارای فرهنگ خاصی برای خود می باشند در جایی به ثبت رسیده باشد.
باشد تا گامی کوچک در این راستا برداشته باشم و نظر استاد ارجمند محقق شود.

هدف پژوهش :
هدف پژوهش حاضر، شناخت و آشنایی با یکی از بزرگترین ایلات ایران است دراین پژوهش به بررسی چگونگی زندگی این ایل پرداخته ام و سعی کردم تا آنجا که می توانم گامی کوچک در راه شناخت این جمعیت کوشنده و فراز و نشیب های زندگی ایشان برداشته باشم .
علت انتخاب موضوع :
امروزه علیرغم کاهش جمعیت ایلی در ایران ایل بختیاری یکی از بزرگترین ایلات ایران است در واقع این ایل یک بزرگ ایل یا ائتلافی از چند ایل است . در ایل بختیاری 181777 نفر یا معادل 8/15 درصد کل جمعیت عشایری کوچنده حیات کوچندگی دارند بنابراین با توجه به شاخص جمعیت کوچنده در این ایل در این پژوهش ایل مذکور را به عنوان یکی از بزرگترین ایلات ایران برگزیده ایم که علیرغم گذشت سال های زیاد و فراز و فرودهایی که در مسیر زندگی ایشان به وقوع پیوسته است کماکان به حیات خود ادامه می دهد.
روش تحقیق و شیوه جمع آوری اطلاعات :
در این پژوهش به دو روش اسنادی و کتابخانه ای به جمع آوری اطلاعات مربوطه پرداخته شده است در روش اسنادی ، اسناد مربوط به شاخص ها با ترتیب موضوعی- تاریخی جمع آوری، طبقه بندی ، مقایسه و تجزیه و تحلیل شده اند . در روش کتابخانه ای عمدتا مباحث نظری و تاریخی موضوع پژوهش جمع آوری شده اند. حاصل جمع این دو روش شیوه مناسب جمع آوری اطلاعات این پژوهش می باشد.
فصل 1
جغرافیای کوچ نشینان بختیاری
موقعیت جغرافیایی:
1-حدود و وسعت:
به طور کلی محدوده ایل بختیاری، در جنوب غربی کشور در بین دو سرزمین کوهستانی و مرتفع شمال و شرق چهارمحال و بختیاری و لرستان و سرزمین جلگه ای گرمسیری مغرب و جنوب خوزستان و کهکیلویه و بویراحمد واقع شده است. به عبارتی این محدوده از بلندترین نقطه قلل مرتفع یعنی زردکوه بختیاری با بیش از 4500 متر و کوههای الیگودرز با ارتفاعاتی بیش از 2500 متر شروع شده به سمت غرب و جنوب تا جلگه پست و آبرفتی خوزستان ادامه می یابد.
2- طول و عرض جغرافیایی:
چون محدوده مورد نظر ما بر تقسیمات سیاسی استانها منطبق نیست سعی کرده ام که موقعیت جغرافیایی آن را در نقاطی که امروزه حد گسترش بختیاریها به شمار می رود در نظر بگیریم. از نظر عرض جغرافیایی بین مدارهای 31 درجه و 16 دقیقه (رامهرمز) و 33 درجه و 22 دقیقه شمالی (الیگودرز) قراردارد. و تقریبا بیش از دو درجه و 6 دقیقه عرض شمالی را می پوشاند . از نظر طول جغرافیایی بین نصف النهار 48 درجه و 50 دقیقه (شوشتر) و 31 درجه و 27 درجه شرقی (بروجن) قراردارد.
این مطلب بیانگر آن است که این محدوده به صورت چهارگوشی است که طول و عرض آن با اندکی اختلاف تقریبا با هم برابر است و مسیرهای کوچ، صرفنظر از مناطق دشوار کوهستانی و دره های نسبتا کوتاه و مناسب است و استقرار عشایر در بخش های مختلف،بین طوایف و مناطق یکجانشین، به طور یکنواخت تر و ساده تر انجام می گیرد. برخلاف مسیر ایل قشقایی که در کوچ از جنوب به شمال را باید طی کنند.
3- موقعیت نسبی:
منطقه بختیاری در دو محدوده مشخص و متفاوت با هم گسترده شده است:
منطقه اول شامل شمال و شرق آن می باشد که ییلاق عشایر است و به طور کلی در محدوده زاگرس میانی از شمال غربی به جنوب شرقی در امتداد رشته کوههای زاگرس کشیده شده است. به طوری که ارتفاع این منطقه از 1000 متر درجنوب تا بیش از 4500 متر در شمال متغیر است. (زردکوه 4527 متر، اشترانکوه در لرستان 4328 متر). منطقه دوم جلگه خوزستان است که خاک بختیاری به شمال شرق و مشرق این جلگه محدود می شود. (بخش قشلاقی بختیاری ها). این منطقه با حداقل ارتفاع (کمتر از نهصد متر) و نزدیکی به حوزه گرم و خشک خلیج فارس از مناطق شمال تفکیک می شود. به طور کلی شمال و شرق سرزمین بختیاری در محدوده ارتفاعات فشرده و چین خورده زاگرس شمالی واقع است و تمام مسائل محیطی و آب و هوایی و زیستی آن با وضعیت کوهستانی ارتباط کامل داشته و برعکس بخش جنوب و جنوب غربی آن در جلگه خوزستان واقع شده است و از نظر اکولوژیکی و پدیده های زیستی از جمله رویش گیاهی کاملا متفاوت بوده، با وضعیت نسبی منطقه گرم خوزستان و خلیج فارس مرتبط است.
تفاوتهای فصلی بین این دو محیط که اختلافها و تضادهایی از نظر آب و هوایی، زمان رویش گیاهان و منابع آب دارند و موجب کوچ و جابجایی عشایر و دام آنان می شود.
4- حدود سرزمین بختیاری:
امروزه منطقه های اصلی سکونت بختیاریها در دو استان چهارمحال بختیاری و خوزستان نشان داده می شود. اما حوزه نفوذ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن در خارج از این استانها کاملا مشهود است.
به طور کلی منطقه سکونت ایل بختیاری به این مناطق محدود می شود. از شمال به نجف آباد، داران، الیگودرز، از مشرق به اصفهان، شهرضا، بروجن، از جنوب به سمیرم و لردگان و شمال استان کهکیلویه و بویراحمد و بالاخره از غرب و جنوب غربی به شهرستانهای مشرق خوزستان نظیر شوشتر و دزفول و مناطق بین آنها، اگرچه تا اهواز نیز گسترش دارد.
5- وسعت:
اگرچه تعیین مساحت واقعی منطقه بختیاری با توجه به حدود گسترش آن در جهات مختلف کار ساده ای نیست توانسته ایم مساحت تقریبی آن را محاسبه کنیم. با درنظرگرفتن ناحیه بین شوشتر و بروجن (منتهی الیه غرب و شرق منطقه) و رامهرمز و الیگودرز (منتهی الیه جنوب و شمال منطقه) مساحتی حدود 50626 کیلومترمربع به دست می آید که از این مقدار 14870 کیلومترمربع در استان چهارمحال و بختیاری 6602 کیلومترمربع در شهرستان ایذه، 4313 کیلومترمربع در شهرستان رامهرمز، 3538 کیلومترمربع در شهرستان شوشتر، 6986 کیلومترمربع در شهرستان مسجدسلیمان، 7976 کیلومترمربع در شهرستان الیگودرز واقع شده است.
مطابق این تقسیم بندی، اینطور استنتاج می شود که از نظر وسعت تفاوت مهمی بین ییلاق و قشلاق بختیاری مشاهده نمی شود واین خود نشان دهنده وضعیت خوب و مرغوب بودن مراتع در قشلاق است . زیرا معمولا در ایران مناطق قشلاقی به سبب رطوبت کمتر، فقر پوشش گیاهی و خشکسالی های متعدد نسبت به مناطق ییلاقی از نظر مرتع محدودیت بیشتری دارد و معمولا قشلاق باید وسیعتر از ییلاق باشد. نظیر قشلاق قشقاییها که دوبرابر ییلاق آنان است یا قشلاق عشایر کرمان، البرز جنوبی و خراسان. در مورد بختیاری ها تقریبا موازنه ای بین حدود مراتع قشلاقی و ییلاقی وجود دارد که خود حاکی از پوشش گیاهی مناسب و کافی در دو منطقه است. اما باید توجه داشت که امروزه مناطقی که عملا تحت نفوذ و استقرار عشایر بختیاری است به مراتب کمتر از محدوده های مذکور وسعت دارد . به طوری که وسعت مناطق تحت نفوذ در ییلاق ده هزار و در قشلاق 12 هزار کیلومترمربع درنظرگرفته شده است که بر مناطق و مراکز اصلی بختیاریها منطبق است. در حالی که دامنه نفوذ آنان تا مساحتی حدود دو برابر ارقام فوق (بیش از 5000 کیلومترمربع) تعیین می شود.
6- ژئومورفولوژی ییلاق:
منطقه ییلاق بختیاری ها کوهستانی است. این منطقه د رمحدوده چین خوردگی زاگرس واقع بوده، بسیار نامنظم و برخلاق منطقه گرمسیر خوزستان دارای پستی و بلندیهای فراوانی است. مرتفع ترین کوههای زاگرس در این قسمت واقع است. از جمله زردکوه به ارتفاع 4527 متر که در سراسر طول سال پوشیده از برف است و سبزکوه به ارتفاع 3900 متر در شهرستان بروجن که از مهمترین ارتفاعات منطقه به شمار می رود. کلیه شبکه آبگیر دائمی و غنی رودخانه های نظیر کارون که حیات اقتصادی استانهای مجاور بویژه خوزستان را تضمین می کند در این منطقه قراردارد.
زمین در این منطقه عمدتا رسوبی آبرفتی است و آهک و سنگ های آذرین و کنگیومرا گسترش بسیار دارد. از معروفترین ارتفاعات این قسمت زردکوه بختیاری است که شبکه آبگیر کارون با دره های بسیار عمیق و وحشتناک مشکلات فراوانی برای کوچ عشایر ایجاد کرده است.

7- ژئومورفولوژی قشلاق:
در این قسمت ناحیه گرمسیری است که بخش شرقی خوزستان را دربرمی گیرد. جنس زمین در این ناحیه از مواد آبرفتی آهکی، رسی زاگرس با بافت ریز است. دیواره کوهستانی زاگرس از شمال و مشرق این منطقه را احاطه کرده است. شبکه آبها، بستر رودخانه ها و تعدادی تپه ماهور در این ناحیه دیده می شود. بطور کلی در این منطقه هرچقدر به سمت جنوب و مغرب پیش می رویم از ارتفاع کاسته می گردد و به همواری و یکنواختی آن افزوده می شود. ارتفاع در این ناحیه کم است به طوری که ارتفاع شوشتر 17 متر، رامهرمز 115 متر و تا کناره ای شرقی خلیج فارس (نزدیک ماهشهر)، به کمتر از 100 متر هم کاهش می یابد. (برگرفته شده از کتاب جغرافیای کوچ نشینی، نوشته دکتر سیدرحیم مشیری).
8- آب و هوای مناطق ایل بختیاری:
– آب و هوای ییلاق←
این منطقه به علت داشتن کوههای مرتفع متعدد دارای زمستانهای سرد و تابستانهای کوتاه و معتدل است که بدین ترتیب از آب و هوای معتدل و کوهستانی برخوردار می باشد. در اکثر نقاطی که ارتفاع آنها ازدو هزار مترمربع بیشتر است، دوره سرما در حدود 4 تا 5 ماه ادامه می یابد. هوای این منطقه ازاوایل پاییز تغییر می کند و از اواسط آبان یخبندان آغاز می شود. قبل از شروع سرما بارانهای متغیر و پراکنده می بارد و در نقاط مختلف، از اوایل مهر تا آبان این بارانها شروع می شود و از این هنگام به بعد برفهای پیاپی می بارد. در پایان دوره یخبندان ، دوباره زمان بارانهای متغیر فرامی رسد. اعتدال هوا معمولا از اوایل اردیبهشت آغاز می شود و تا اواخر خرداد ادامه می یابد. در چهارمحال و بختیاری گرمترین روزهای سال از تیر شروع شده، تا اوایل مرداد ادامه دارد.
-آب و هوای قشلاق:
قشلاق بختیاری ها در شرق استان خوزستان واقع است. بنابراین توضیح درباره آب و هوای استان تاثیرات آن در پیدایش کوچ لازم به نظر می رسد. مهمترین عوامل موثر در حاکمیت آب و هوای گرم و خشک در این جلگه عبارت است از:
الف) عرض جغرافیایی و به عبارتی فاصله منطقه تا استوای حرارتی کره زمین. این منطقه بین 29 درجه و 58 دقیقه تا 32 درجه و 58 دقیقه شمالی واقع شده است.
ب) کاهش ارتفاع: این امر شاید مهمترین علت تفاوتهای آب و هوایی بین ییلاق و قشلاق بختیاری ها باشد زیرا جلگه خوزستان که از رسوبات آبرفتی پوشیده شده است، جلگه هموار و کم ارتفاع می باشد و فقط در سمت مشرق که قشلاق بختیاریها است، تپه هایی کم ارتفاع دیده می شود. به طوری که ارتفاعات کمتر از نهصدمتر (به طور متوسط پانصد متر) در مقابل کوههای 2500-4000 متر ییلاق قراردارد.
ج) قرارداشتن در مسیر وزش بادهای گرم و غبارآلود که از عربستان و عراق می وزد. و موجب شدت گرما، تبخیر شدید و آلودگی هوایی می شود.
تابستان این جلگه بویژه در بخشهای جنوبی علاوه بر گرمای شدید، دارای رطوبت نسبی بسیار است که امکان زیست را دشوار می کند و در نتیجه آب و هوای آن نسبت به آب و هوای بخش های کوهستانی ییلاق تفاوت بسیاری دارد. زمستانهای آن ملایم و اغلب مرطوب و دارای بارشهای نامنظم است که در رشد و نمو پوشش گیاهی نقش مهمی دارد. مثلا در ایستگاه شوشتر که یکی از مهمترین مناطق قشلاقی به شمار می رود، و ارتفاع آن 150 متر است. در ماه های دی، بهمن و اسفند یعنی زمانی که در کوههای بختیاری و الیگودرز درجه حرارت زیر صفر و قشر ضخیمی از برف و یخ زمین را پوشانده است درجه حرارت در شوشتر بالای 10 و به طور متوسط 5/12 است که همراه با رطوبت زمستانی محیط بسیار مساعدی برای رویش مرتع و فعالیت انسان و دام فراهم می آید. از فروردین درجه حرارت ناگهان افزایش یافته، در خرداد با بیش از 35 درجه دیگر قابل استفاده نیست.
می بینیم که در طول فصل زمستان، بارشها بسیار است که با فرارسیدن بهار به ده میلیمتر کاهش یافته، سرانجام بین اردیبهشت و خرداد به صفر می رسد و همراه با قطع بارش، درجه حرارت هم افزایش می یابد و در این جاست که زمینه کوچ به سمت ییلاق فراهم می شود. و عشایر با عجله قشلاق را ترک می کنند. حداکثر درجه حرارت در این بخش از خوزستان 1/45 درجه و حداقل آن 7/5 درجه بالای صفر ثبت شده است و متوسط حرارت سالانه به بیش از 4/25 درجه سانتیگراد می رسد که از گرم و خشک بودن منطقه و افزایش زمان دور، گرماست.
چادگان در شهر فریدن و در ارتفاع 2100 متری و شوشتر در جلگه گرمسیر خوزستان در ارتفاع 150 متری بالاتر از سطح دریا واقع است که 1950 متر اختلاف بین آنها وجود دارد. اگرچه شوشتر در عرض پایین تر قراردارد اختلاف عرض چندانی بین دو منطقه وجود ندارد و از این رو عامل اصلی اختلاف، ارتفاع است که در بارشهای جوی و حرارت هوا موثر بوده، موجب پیدایش محیط های اکولوژیکی متفاوت در دو فصل سرد و گرم می شود.
لردگان در ارتفاع 1700 متری در جنوب بروجن و باغ ملک در جنوب ایذه دو منطقه مهم با طبیعت متفاوت (ییلاقی و قشلاقی) به شمار می روند که در این تضادهای اقلیمی، باز هم ارتفاع و موقعیت جغرافیایی نقاط نقش اساسی دارند.
9- منابع آب:
اساسا کیفیت و کمیت آب در معیشت کوچ نشینی نقش حیاتی و تعیین کننده ای دارد. از جمله این که :
الف) در تامین نیازهای خانواده و مصارف شخصی خصوصا در مورد آب شرب.
ب) در تامین آب مصرفی دام.
ج) در توسعه زراعت و تحکیم موقعیت اقتصادی.
د) در رشد و تراکم گیاهان مرتعی.
هـ) در تامین رطوبت و آماده سازی خاک برای رویش گیاه و نظایر آنها.
با وجود آنکه منطقه بختیاری به طور کلی در آب و هوای نیمه خشک جنوب غربی وغرب کشور قراردارد. به لحاظ عوامل محلی نظیر ارتفاع با بیش از 2000 متر ، از شبکه آبی کافی و دائم برخوردار است و حتی قشلاق آن نیز از رودها و چشمه های پرآبی که از زاگرس مرتفع سرازیر می شود، بهره مند است. اصولا در قشلاق خشکی و کم آبی بازتاب بیشتری دارد تا ییلاق (بویژه در منطقه کوهرنگ، کوه فریدن، الیگودرز و فارسان).
10- تقسیم بندی منابع آب:
-آبهای سطحی: مهمترین منابع تامین کننده آب عشایر بختیاری. آبهای روان است که برحسب اهمیت عبارت است از رودخانه ها و برکه ها ، ییلاق بختیاری به علت کوهستانی بودن و داشتن ارتفاعات برف گیر در زمستان پوشیده از برف است. در تابستانها به دلیل ذوب شدن برف و یخ متراکم در قله ها شبکه های غنی و دائمی آبهای روان فراهم می شود که به سمت جلگه ها، دشتها و مناطق پست جریان می یابد.
زردکوه بختیاری با ارتفاع بیش از 4500 متر یکی از آبخیزهای دائمی. منطقه بختیاری و حتی در سطح کشور و سرچشمه رودهای کارون و زاینده رود است.
قسمت اعظم استان چهارمحال و بختیاری شامل سرچشمه های رودخانه کارون است واین رودخانه با چند شاخه فرعی، مرکز ، جنوب و مغرب این سرزمین را زه کشی کرده است. و در نهایت با پهنای بسیار و سرعت ملایم وارد جلگه هموار خوزستان می شود.
شاخه های اصلی کارون در خاک بختیاری عبارتند از:
1- شاخه کوهرنگ و آب بازفت در مغرب و شمال غرب
2- شاخه کیاروونگ در شمال و مشرق
3- سفیده بر ، برخراسان که از جنوب شرقی و منطقه کهکیلویه و دنا می آید.
4- آب منج که به کارون میانی سرازیر می شود.

ماندابها و برکه ها به سبب بالابودن ذخیره آب زیرزمینی و خروج آنها از چشمه ها در بعضی از جلگه ها و ناودیسها و در نتیجه وجود پوشش گیاهی چمنی در اطراف آن عشایر می توانند علاوه بر تامین آب مصرفی از مراتع و چمنزارهای اطراف آن نیز برای دامپروری و بویژه چرای دام استفاده کنند. تالابها و دریاچه های کوچک استان عبارتند از:
* تالاب چنارمور در دامنه کوه کلار
* چمن مرطوب گندمان
* تالاب چشمه نرم در اطراف شهر اردکان

_آبهای زیرزمینی:
امروزه آب زیرزمینی در حیات اقتصادی وتوسعه روستایی منطقه ویژه در قشلاق نقش حیاتی دارد. سفره های کارستی غنی با آب شیرین در سراسر منطقه دیده می شود. البته بارشهای بسیار بویژه برف کاهش تبخیر و شیب زمین در نفوذ آب به سمت سفره های زیرزمینی بسیار موثر است.
در تمامی منطقه خصوصا در اطراف شهرها آب روستاها و عشایر از طریق چاههای نیمه عمیق تامین می شود.
نقش چشمه در حیات عشایری بسیار چشمگیر است.
تعدادی از چشمه های معروف عبارتند از:
1- چشمه برم در لردگان
2- چشمه سیاسرد در بروجن
3- چشمه جلگه واقع در شمال تونل کوهرنگ.
4- چشمه دیمر واقع در سرچشمه اصلی زاینده رود.
5- چشمه گوار در شهرکرد.

11- پوشش گیاهی مناطق ایل بختیاری:
در جلگه دو بخش شوراب، بازفت، در میان کوه سفید و چشمه اول کوهرنگ پوشش گیاهی نسبتا متراکمی گسترش یافته که مهمترین نوع آن گون است که منبع درآمد بسیاری از خانوارها و طوایف عشایری می باشد.
از جمله گیاهان این منطقه: سروکوهی، نسترن، گونه های نعنا، پیاز خودرو و پنیرک است. همچنین در فواصل بین درختچه های موجود در این نواحی علوفه های دائمی رشد بسیار خوبی دارد اما در قسمت غرب و جنوب غربی منطقه که از میزان نسبی ارتفاعات کاسته می شود، خاک مناسب و پوشش گیاهی جای خود را به درختچه ها و سرانجام به جنگل های وسیع می دهد که آفتابگیر و پوشیده از جنگل های نسبتا متراکم است. فراوانترین گیاهان بوته ای برای چرای دام، جو خودروست که از خانواده گندمیان به شمار رفته و در هر ارتفاعی می روید.
الف) وسعت مراتع و مناطق جنگلی در ییلاق:
منطقه سرد سیر ایل بختیاری که بیشتر استان چهارمحال و بختیاری را شامل می شود و تا قسمتهایی از فریدن و نزدیک لرستان ادامه می یابد، با میزان متوسط بارندگی سالانه 329 میلیمتر و میانگین درجه حرارت 1019 سانتیگراد دارای وضعیت کاملا مساعدی برای رویش گیاهان علوفه ای است که با شروع و اعتدال هوا می روید.

مناطق جنگلی استان چهارمحال و بختیاری شامل:
منطقه جنگلی بازفت با 53 هزار هکتار
منطقه جنگلی اردل با 104 هزار هکتار
منطقه جنگلی لردگان با 163 هزار هکتار
منطقه جنگلی دوراهان با بیش از 2000هکتار
همینطور 98% پوشش جنگلی منطقه را بلوط تشکیل می دهد و 2% بقیه شامل درختان پسته خودرو، انجیر کوهی، سماق، زرشک ، گردو و بید در اطراف چشمه ها است.
ب) پوشش گیاهی و مراتع در قشلاق:
بر اثر تنوع آب و هوا و نوع خاک، برخی از مناطق خوزستان را جنگل های نمک، بوته زار ، درختچه ها و درختان پوشانیده که به صورت چراگاه پدیدار گشته است اما به طور عمده این مناطق از علفزارهای یکساله پوشیده شده که تنها در فصول پاییز و زمستان تا اوایل بهار می روید.
خوزستان در ادوار گذشته پوشش جنگلی انبوه تری داشته است. به طور کلی که مردکرزن در 1271 شمسی می گوید: (پنج سال پیش، سیاحان نوشته اند که کرانه های کارون (بین خرمشهر و اهواز) با درختان تبریزی و گز و انواع دیگر کاملا مشجر بوده و قسمت عمده آن از بین رفته است). به طور کلی 500000هکتار جنگل و 5/2 میلیون هکتار مرتع وجود دارد که درختان جنگلی بیشتر در کوهپایه ها و ارتفاعات شرقی خوزستان توزیع شده است و در مرکز یعنی حوالی دزفول درختان تاغ و گز با رشد بسیار چشمگیر است. از کل جنگل های استان 10% دارای کیفیت خوب ، 3% تنک و بقیه تخریب شده و قابل استفاده نیست. 5% نیز از انواع بادام وحشی و گونه های دیگر آن است.
مراتع خوزستان از نوع مراتع قشلاقی و نامرغوب است و در مناطق کوهستانی از پوشش گیاهی غنی برخوردار است.
درختچه ها (به طور عمده بلوط) و درختان منطقه ییلاق که برای چرای بز مناسب می باشد در این منطقه وجود دارند.
مراتع قشلاقی طایفه هفت گنبد با 320000 هکتار جنگل از نوع بلوط، بتر، زالزالک ، بادام، انجیر خودرو عمدتا در مسجدسلیمان و ایذه توزیع شده است.
12- پوشش جانوری مناطق ایل بختیاری:
منطقه سردسیر ایل به واسطه ویژگیهای جغرافیایی از جمله کوهستانی و نیمه کوهستانی و نیمه جنگلی بودن مناطق آن یکی از مستعدترین شکارگاههای کشور محسوب می شود که انواع گوناگون حیوانات بزرگ و کوچک و حتی حیوانات و پرندگان کم نظیر را در آن می توان یافت. اغلب جانوران منطقه کوهی بوده، با وضعیت سخت آب و هوایی وسط کوهستان سازگاری دارند که مهمترین آنها عبارت است از کل (بز وحشی) ، کبک، تیهو، خرس قهوه ای و پلنگ. در دشتها و ارتفاعات کم وحوش بیشتری هستند که می توان از سمور آبی، میش، قوچ، آهو، گرگ، روباه و اغلب جانوران حفار و جونده و انواع خزنده ها را نام برد که در بین عشایر معمولا به جانوران زیان کار معروفند. همچنین پرندگان مختلفی در آب بندها، باتلاق ها و در دامنه کوهسارها، به صورت بومی و مهاجر زندگی می کنند. از جمله پرندگان آبزی و مهاجر در تالابها کبک است. به ویژه کبک دری که فقط در ارتفاعات بالا ( که سرحد برف دائمی است) زندگی می کنند. عشایر بختیاری معمولا با تفنگ شکاری و تله گذاری، کبک و تیهو را شکار کرده در تغذیه خود استفاده می کنند که نوعی تفریح و ورزش نیز محسوب می شود.
ارتفاعات بسیار و صخره ای که پوشیده از گیاهان است برای زیست و پرورش بز بسیار مناسب می باشد. در دامنه های کم شیب، جلگه ها و دشتهای قشلاقی به علت وجود مراتع گوسفندی زمینه رشد و پرورش گوسفند (وحشی و اهلی) کاملا فراهم است.
بنابراین معمولا مناطق مرتعی باید دارای سه ویژگی اصلی باشند:
الف) دارای گیاه مقوی برای دام باشد.
ب) آب کافی و قابل استفاده در آن وجود داشته باشد.
ج) آب و هوای ملایم و مساعد زیست برای هر نوع دام فراهم باشد.
13- تفاوتهای دو منطقه قشلاق و ییلاق:
هرچند منطقه قشلاق و ییلاق ایل بختیاری چندان از هم دور نیست، هرکدام از ویژگیهای خاص برخوردار بوده، همچنین از نظر ژئومورفولوژی ، آب و هوا و پوشش گیاهی و … با یکدیگر تفاوت دارند. برای مثال ارتفاعات بیش از 2500 متر و حتی بالای چهارهزار متر و ییلاق، با فاصله ای نسبتا کم و به ارتفاع کمتر از پانصدمتر و در نهایت کمتر از صد متر در خوزستان (قشلاق) منتهی می شود که این خود تفاوتهای طبیعی و اکولوژیکی مهمی در سطح دو منطقه پدیدار ساخته است. به طور کلی منطقه ییلاق ایل از رشته کوههای بلند زاگرس با قله مرتفع تشکیل شده که در زمستان آب و هوای سرد و تابستان آب و هوای معتدل کوهستانی دارد.
در زمستان مقدار زیادی از بارش به صورت برف می باشد که در بعضی نقاط مرتفع حتی تا زمستان سال بعد باقی می ماند و منبع اصلی آب منطقه و سرچشمه های رودهای دائمی است. سرمای زودرس و گرمای دیررس، پوشش گیاهی مرتع و جنگل، از دیگر ویژگیهای این منطقه است که در فصول معتدل، منطقه بسیار مناسبی برای دامپروری ایجاد می کند و در حال حاضر نیز تعداد بسیاری از عشایر را در خود جای داده است. این منطقه همچنین دارای زندگی جانوری فعال و آب فراوان است. منطقه قشلاقی ایل در زمستان آب و هوای معتدل و در تابستان آب و هوای گرم و خشک دارد و تحت تاثیر بادهای ساحلی عربستان بوده، فاقد پوشش گیاهی مناسب است و از نظر مرتع و جنگل بسیار فقیر می باشد. این منطقه ارتفاع کمی داشته، به علت نزدیکی به دریا و مناطق خشک جنب استوا، در تابستان درجه حرارت بالایی دارد. فصل گرما با مراتع خشک، طولانی و فصل سرما و معتدل با مراتع غنی ، کوتاه است. (برگرفته از کتاب جغرافیای کوچ نشینی، نوشته دکتر مشیری).

بخش دوم
جغرافیای انسانی و ساختار اجتماعی در ایل بختیاری
1-جغرافیای انسانی
بختیاری ها از نژاد آریایی هستند و سکونت گاههای اصلی آنان علاوه بر چهارمحال و بختیاری تا حدودی شامل قلمرو استانهای: کرمانشاه، همدان، لرستان، خوزستان، کهکیلویه و بویراحمد و غرب استان فارس نیز می شود.
1-وجه تسمیه کلمه بختیاری:
در مورد وجه تسمیه بختیاری نظریه های مختلفی وجود دارد که هرکدام حاکی از آن است که این کلمه صفت نسبی یک فرد یا واقعه یا محلی است. هرودوت، مورخ یونانی، بختیاری را باکتری می دانند که نام قبیله ای است که از بلخ و شرق دریای خزر به جنوب سفر کرده و در آن جا مستقر شده اند با توجه به اینکه در حال حاضر سرزمینی به نام باکتریا در شمال افغانستان وجود دارد. شاید رابطه ای بین کلمه بختیاری و باکتریا وجود داشته باشد.
بختیاریها را به (باختریان) نیز نسبت داده اند و باختر را محلی بین عراق، همدان، فارس و محل سکونت کنونی بختیاریها می دانند.
بعضی از بختیاریها خود را از اعقاب کیارش، برادر کیقباد پادشاه کیانی می دانند و طوایفی به نام کیارسی دارند که با کیارش تشابه لغوی دارند.
نظر دیگر این است که در گذشته لرها به دو گروها لر بزرگ و لر کوچک تقسیم شده بودند. در جنگی که بین یکی از شاهان صفوی با عثمانیها درگرفت، گروه کثیری از ایل بزرگ به سپاه شاه پیوسته با دلاوری و شجاعتی که داشتند دشمن را شکستی سخت دادند و چون افراد لر بزرگ با شرکت دراین جنگ، شاه را همراهی و یاری کرده بودند لر بزرگ را بختیاری نامیدند.
2-وجه تسمیه طوایف بختیاری براساس اخذ مالیات:
اصولا اساس اقتصاد در ایل، دام و تولیدات دامی است. بنابراین برای اداره ایل به میزان تولید فرآورده های دائمی مالیات گرفته می شد. تا حدی که در بافت اجتماعی و سیاسی ایلی نیز اثر داشته است. چنانکه گرفتن مالیات از افراد این موجب پیدایش طوایفی که به نامهای هفت گنگ و چهار گنگ معروفند.
خان های وقت برای گرفتن مالیات ایل بختیاری آن را براساس میزان تولید فرآورده های دامی، کیفیت مرتع و وسعت آن، تعداد دامها و همچنین قدرت کارایی افراد ایل در تولید دام و پرورش آنها به دو بخش هفت گنگ و چهار گنگ تقسیم کردند. از طایفه هفت گنگ که دام و مرتع بیشتری داشتند، مالیات بیشتر و از طایفه چهار گنگ که دام و مراتع کمتری داشتند، مالیات کمتری می گرفتند. معیار ایل در گرفتن مالیات دامی در زمان سلطنت رضاخان مادیان بودند که مالیات سالانه هر راس مادیان در طی سالهای متمادی از ده تا سی ریال بود.
3-تقسیم بندی ایل بختیاری:
همانطور که گفته شد منطقه وسیعی از غرب و مرکز ایران قلمرو لرهایی است که از حدود نیمه قرن ششم هجری در آن نواحی به قدرت رسیده و حکومتی تشکیل داده اند که در تاریخ ایران به نام (اتابکان لرستان) مشهور است. اتابکان مذکور حدود سه قرن در مناطق لرنشین حکومت می کردند و حاکم آنها را والی لرستان می نامیدند.
مقارن قرن چهارم هجری لرستان عملا به دو منطقه لرنشین (لرکوچک) و (لر بزرگ) تقسیم گردید و دو برادر زمام امور دو قسمت را در دست داشتند. حد فاصل و مرزهای حوزه قدرت هر دو قسمت لرنشین کاملا مشخص بود و شاخه رود دز از حوالی بروجرد تا دزفول این دو طلایه را از هم مشخص می کرد. (برگرفته از عشایر مرکزی ایران، نوشته جواد صفی نژاد)
1-لر کوچک:
قسمت غربی منطقه لرنشین به کوچک شهرت یافته بود که امروزه در غرب ایران به لرستان مشهور است. منطقه لرستان را (لرستان صغیر) نیز نوشته اند و ساکنین منطقه را گاه (لر نیلی) نیز نامیده اند.
محدوده لر کوچک بین دزفول در جنوب، حدود کرمانشاه در شمال، رود دز ر مشرق و مرزهای غربی کشور واقع شده است. هرچند که سراسر لرستان کوهستانی است و کبیرکوه که مشهورترین کوههای منطقه است به جهت شمال غربی، جنوب شرقی لرستان را به دو قسمت (پیشکوه) و (پشتکوه) تقسیم می نماید. گاهی حد فاصل دو منطقه مذکور را رود صیهده نیز می دانند زیرا رود مذکور در دامنه شمالی کبیرکوه و به موازات آن به سمت داخل ایران جریان دارد.
سرزمینهای شمالی کبیرکوه که به پشتکوه معروف است، مرکزش خرم آباد و سرزمین های جنوبی که به پشتکوه شهرت دارد، مرکزش ایلام می باشد.
حکمرانان مشهور منطقه لر کوچک مشهورند. از سال 570 تا 1006 هجری یعنی نزدیک به 4 قرن و نیم در آن نواحی حکومت کردند.
2-لر بزرگ:
قسمت شرقی منطقه لرنشین (لر بزرگ) نامیده شد، زیرا از دو برابر حاکم ناحیه لرنشین، حاک لرستان غربی، برادر کوچکتر و حاکم لرستان شرقی برادر بزرگتر بود. نام برادر بزرگتر (پدر) و برادر کوچکتر به (منصور) شهرت داشت.
قبل از دو برادر مذکور لرستان دارای حکمران واحد دنیای مشترکی نیز بوده است زیرا به مجرد تقسیم شدن به دو منطقه احشام و ابواب جمعی آنها به دو قسمت تقسیم و از هم جدا شدند.
از نظر تاریخی هم حکمرانان این منطقه را اتابکان لر بزرگ می نامند که از سال 550 تا 827 قمری، یعنی نزدیک به سه قرن در قلمرو لر بزرگ حکومت می کردند.
در حال حاضر ایلات لر زبان زیر در منطقه لر بزرگ سکونت دارند:
1- ایل بختیاری
2- ایلات کهکیلویه
3- ایل ممسنی
4- الوار حیات داودی

در این جا اختصارا به بیان ایل بختیاری پرداخته، سپس ضمن توضیحی درباره ایلات کهکیلویه به ذکر تفصیلی ایل بویراحمد می پردازد.
4- شناسایی ایل بختیاری:
بختیاری ها شاخه ای از الوار هستند که در تاریخ ایران به (لر بزرگ) مشهورند و در منطقه بختیاری کنونی سکونت دارند. (در عصر صفویه نام بختیاری از کلمه بختیاروند که یکی از طوایف مهم آن جا است برروی لر بزرگ نهاده شده). هرچند که منابع تاریخی در اوایل قرن هشتم نام (بختیاری) متذکر شده اند. حدود منطقه بختیاری نشین را در مغرب رود دزفول و مرزهای شرقی شوشتر فراگرفته اند.
رامهرمز، بهبهان و کهکیلویه همسایگان جنوبی بختیاریها، حدفاصل مرزهای شرقی آنها به مرزهای غربی بروجن، شهرکرد و داران می رسد و از اطراف شمال مرز لرنشین کوههایی است که از حدود بروجرد تا حوالی شهرکرد با جهت شمال غربی، جنوب شرقی امتداد دارد.
قلمرو بختیاریها حدود 60000 کیلومتر مربع وسعت دارد که شامل مناطقی از چهار استان خوزستان، لرستان، اصفهان، چهارمحال و بختیاری می گردد. در صورتی که وسعت استان چهارمحال و بختیاری بیش از یک چهارم آن وسعت ندارد.
ایل بختیاری به دو دسته بزرگ "هفت لنگ" و "چهار لنگ" تقسیم می گردد. قلمرو تابستانی چهارلنگ ها در شمال منطقه و هفت لنگها در جنوب آن واقع است ولی چهار لنگ ها در مناطقی از جنوب مرکزی دارای قلمرو زمستانی نیز می باشند. در مقایسه بین این دو دسته، هفت لنگ ها را فقیرتر از چهارلنگ ها دانسته اند و از این مطلب می توان نتیجه گرفت که مراتع خوب و زمین های حاصلخیز در تصرف چهارلنگها می باشد.
از نظر تاریخی منطقه بختیاری گاهی جزء استان فارس و زمانی جزء حکومت خوزستان بود. زیرا تاریخ بختیاری در این باره می نویسد:
در اوایل سلطنت فتحعلیشاه بختیاری جزء خاک فارس بود و رود کارون در بین فارس و عراق عجم بود. از سال 1252 قمری بختیاری گاهی جزء فارس و گاهی جزء حکومت خوزستان بود.
قشلاق بختیاری ها در خاک خوزستان است و در فصل زمستان چندهزار سیاه چادر در بیابانهای دزفول و شوشتر، رامهرمز افتاده است و کمال استیلا رادارند. رامهرمز آخر خاک بختیاری است و در زمستان ایلات بختیاری از آن جا الی خاک دزفول متفرقند و قابل 30000 زوج گاو است و قوت زمین تحمی 30 الی 50 تخم و حاصل آن جا غله است و جوزق (پنبه) و شلتوک ذرت و کنجد.
بختیاریها در تاریخ ایران نیز شهرت دارند زیرا به هنگام تجاوز افغانها به اصفهان، قاسم خان بختیاری در سال 1134 قمری با 12000 سوار بختیاری به آنها حمله کرد.
افغانها در کوهستانهای بختیاری شکسته ودرمانده شدند و سرانجام متوسل به قاسم خان بختیاری شده با ارسال هدایایی باقیمانده سربازان خود را از کوهستانهای بختیاری نجات دادند.
عده زیادی از بختیاریها در سپاه نادر خدمت می کردند. در زمان کریم خان زند علیمردان خان بختیاری نفوذ عجیبی در سپاه کریم خان داشت.
آقامحمدخان قاجار علیه بختیاریها لشکرکشی نمود ولی موفق نگردید. از مزاحمت بختیاریها چشم پوشید. در حدود 1251 قمری محمدتقی خان ایلخان بختیاری می توانست 10000 تا 12000 نفر مرد جنگی آماده نماید که 2000 تا 3000 نفر آنها سوار باشند زیرا از رامهرمز دزفول و بهبهان زیر نفوذ او بود.
بختیاریها در نهضت مشروطیت سهم بسزایی داشتند. مجاهدتهای سردار اسعد بختیاری به طرفداری از مشروطیت و نقش سواران بختیاری در زد و خوردهایی با مخالفین مشروطیت خود داستان جداگانه ای دارد.
2-ساختار اجتماعی:
ساختار اجتماعی جامعه عشایری منطقه، چون دیگر گروههای ایلی بر وابستگیهای نسبی پایدار است و گله داری اساس معیشت آنان را تشکیل می دهد. بنابراین کوچ و جابجایی اجتناب ناپذیر است و همین ضرورت است که باعث ایجاد روابط گسترده در بین آنها می شود.
در سال 1365 به ترتیب در اولین و آخرین گروههای سنی تغییراتی در جهت کاهش و افزایش درصدها رخ داده است که نشانه بهبود نسبی در مسائل اجتماعی است و افزایش درصد جمعیت در گروههای سنی سالخورده، حاکی از افزایش عمر متوسط جمعیت است.
چنانچه سن فعالیت موثر را 15 سال فرض کرده، از کارافتادگان را از 60 سال به بالا در نظر بگیریم، البته در جوامع ایلی دقیقا این طور نیست ، زیرا بنا به نوع معیشت تا زمان از کارافتادگی فیزیولوژیکی بدن، فعالیت و تلاش ادامه دارد.
عملا بیش از 50 درصد از افراد ، تحت تکفل گروههای جوان و بزرگسال قراردارند که اغلب پسران بزرگ خانواده و مردان زیر 60 سالند که بار سنگین فعالیت و تامین نیازمندیهای اساسی بقیه را برعهده دارند.
-ساختمان جنسی و نسبت جنسی:
توزیع جنسی جمعیت عشایری منطقه عبارت است از 3/53 درصد مرد، 7/46 درصد زن، یعنی به ازای هر 114 نفر مرد، 100 زن وجود دارد که چند علت در این مساله موثر است:
1- طولانی بودن دوره باروری و زایمانهای مکرر و تحلیل رفتن تدریجی قوای زن.
2- نبودن بهداشت و اطلاعات کافی بهداشتی در بین زنان و بروز بیماریهای زنانه به ویژه در سن بلوغ و در دوران بارداری و زایمان.
3- پذیرش مسئولیت های سنگین در زندگی و فشارفشانی از کار و فعالیت چندجانبه که به کوتاه شدن عمر متوسط در بین زنان منجر می شود.

فقط درگروه سنی خردسال و 20-30 سال درصد زنان بیشتر از مردان است و شاید علت آن آسیب پذیری مردان در این سن باشد. زیرا نوع فعالیت آنان با اتفاقات و خطرهای شدیدی همراه است.
نژاد و مذهب
نژاد:
آنچه مسلم است این است که بختیاریها از نژاد آریایی هستند که از هزاره های قبل از میلاد در دامنه کوههای بختیاری در شرق شوشتر و دو طرف رودخانه کارون مستقر شدند و با عیلامیها و مردان بومی آن سرزمین بودند درآمیخته و نژادی واحد را به وجود آورده اند.
از خصایص جسمانی آنها می توان از قد بلند، جسم نیرومند، پوست تیره، موی سیاه، ابروانی پرپشت، بینی بزرگ که برروی لب خم شده است و چانه ای قوی و چهارگوش نام برد.
مذهب:
بختیاریها تا قرن نهم هجری پیرو مذهب معتزله بودند. ولی از قرن نهم به بعد که یکی از سادات خوزستان مذهب شیعه را اشاعه داد، این مذهب در میان بختیاریها رونق گرفت و در زمان صفویه عمومیت پیدا کرد. بختیاریها برای سادات احترام خاصی قائلند تا جایی که می گویند کلیه سادات از پرداخت هرگونه مالیات و تعرض مصون بوده اند.
آموزش و پرورش
پیش از تاسیس مدارس عشایری ، افراد باسواد فقط کسانی بودند که در مکتبخانه های روستاهای نواحی ییلاق و قشلاق به آموزش قرآن پرداخته، متون قدیم را فرامی گرفتند وتنها فرزندان خانها و کلانتران بودند که برای فراگیری آموزشی رسمی به مدارس گسیل می شدند.
در سال 1336 همزمان با ایجاد دانشسراهای عشایری در چند استان، دانشرای عشایری شهرکرد برای تربیت آموزگاران عشایری تاسیس شد. با اینکه انگیزه تاسیس این دانشسراها تربیت کادر مناسب برای آموزش فرزندان عشایری بود، آموزگاران آموزش یافته دانشسراهای مزبور، کلا برای آموزش در مدارس روستایی منطقه اعزام شدند و آموزش فرزندان عشایر کوچ رو در این مدارس روستایی نیز ناممکن بود. با آموزش نزدیک به 20 نفر از فرزندان عشایر اسکان یافته و با کمک تعدادی از آموزش دیدگاه غیربختیاری تحت عنوان معلم، مدارس عشایری به منظور آموزش رسمی فرزندان عشایر، از سال های 74-57 تحت پوشش اداره کل آموزش عشایری فعالیت داشت. پس از انقلاب اسلامی و انحلال اداره کل آموزشعشایری، واحدهای بسیار آموزش عشایر منطقه نیز تقلیل یافت و این شیوه آموزشی با آموزش رسمی کشور ادغام و آموزش فرزندان عشایری در مدارس ثابت معمول شد.
در حال حاضر فرزندان عشایر هنگام استقرار در قشلاق، زیر پوشش اداره کل آموزش و پرورش استان خوزستان قراردارند و در مدارس و روستاهای منطقه قشلاق آموزش می بینند و در زمان کوچ به ییلاق نیز تعدادی از محصلان تا پایان سال تحصیلی در قشلاق می مانند و پس از اتمام کلاسها به خانواده خود ملحق می شوند. گروهی نیز به همراه خانواده ها به ییلاق کوچ کرده، در مدارس همجوار سکونتگاههای ییلاقی ثبت نام می نمایند و باقیمانده سال تحصیلی را در مدارس مزبور می گذرانند. به طور مسلم در چنین وضعیتی امکان تحصیل دختران کمتر فراهم است.
وضعیت سواد:
براساس آمارگیری 1362 که به وسیله سازمان برنامه و بودجه استان چهارمحال و بختیاری انجام پذیرفت، از جمع افراد ملزم به آموزش که باید به دوره های مختلف آموزش ابتدایی، راهنمایی و متوسطه راه یابند، 19 درصد در مدارس ابتدایی ، 13 درصد در مدارس راهنمایی و فقط 3 درصد در مدارس متوسطه به تحصیل اشتغال دارند. براساس همین آمارگیری، از مجموع جمعیت 6 سال بالاتر 3/92 درصد بی سواد و 7/7 درصد باصواد، اعم از محصل و غیرمحصل بوده اند. رقم بی سوادی در بین مردان 88 درصد و در بین زنان 8/97 درصد بوده است. بنابراین بدیهی است که برنامه ریزیهای آموزشی این جوامع در اولویت خاص قرارگیرد.
ترکیب جنسی دانش آموزان عشایری در دوره های مختلف چنین بوده است: سهم دانش آموزان دختر در دوره ابتدایی 16 درصد، در دوره راهنمایی 9 درصد و در دوره متوسطه 3 درصد دانش آموزان عشایر بوده است.
وضعیت بهداشت:
سطح بهداشت در زندگی عشایری بسیار پائین است. به طوری که بسیاری از مسائل بهداشتی به طور کلی بیگانه اند. زندگی همواره در حال تحرک و جابجایی باعث شده که آنان نتوانند از امکانات بهداشتی و درمانی خوبی برخوردار باشند. به خصوص این که نقاط کوچ و استقرار آنان در مناطق کوهستانی و دورافتاده قراردارد و به همین دلیل میزان مرگ و میر براثر بیماریهای ساده و درمانپذیر بسیار است.
از شایعترین بیماریها در بین عشایر این منطقه می توان از بیماریهای ریوی، هاضمه، عفونتهای مختلف انگلی، اسهال، تب روده و درد استخوان و مفاصل نام برد. به دلیل استقرار در مناطق آلوده و عبور از آنها و دشواری پیشگیری و کنترل نمونه های آلوده میزان ابتلا به مالاریا در بین عشایر بسیار بالاست و منطقه بازفت که از مراکز عمده ییلاقی عشایر منطقه است جزء یکی از مناطق آلوده کشور شناخته شده است. متحرک بودن عشایر باعث شده محیط زندگی آنان نسبت به سکونتگاههای روستایی بهداشتی تر باشد، ولی نوشیدن آبهای غیربهداشتی به خصوص در مناطق گرمسیری میزان آلودگی به امراض را به شدت افزایش می دهد. به دلیل محدودیتهای ناشی از زندگی ایلی استحمام و شستشوی بدن به ندرت انجام می گیرد و طبیعی است که این امر نیز موجب افزایش بیماری می شود.
وضعیت خدمات درمانی:
در حال حاضر عشایر منطقه از دو طریق زیر پوشش خدمات درمانی قرارمی گیرند.
1- گروههای سیار. گروههای سیار درمانی با شناختی که از محل استقرار عشایر در ییلاق و قشلاق دارند به چادرها مراجعه کرده و به معالجه بیماران سرپایی می پردازند و در زمان کوچ عشایر نیز گروههایی در گذرگاههای محل عبور خانوارها مستقر شده، عشایر بیمار را به صورت سرپایی درمان می کنند. سطح پوشش درمانی گروههای سیار به دلایل مختلف از جمله محدودیت نیرو و تجهیزات و از همه مهمتر مشکلات مربوط به راهها نسبتا محدود است.
2- واحدهای ثابت درمانی: خانه های بهداشت و مراکز بهداشتی مستقر در آبادیهای ییلاقی و قشلاقی پوشش درمانی عشایر نواحی مزبور را برعهده دارند. در حال حاضر، جمع واحدهای بهداشتی ثابت مستقر در مناطق ییلاقی مشتمل بر شش خانه بهداشت و نه مرکز بهداشتی درمانی از نوع روستایی است که با امکانات کم، بخشی از نیازهای بهداشتی و درمانی عشایر را به صورت سرپایی برطرف می سازد.

عشایر با توجه به وضعیت موجود تا زمانی که بتوانند باداروهای محلی بیماریهای خود را معالجه نمایند به مراکز بهداشتی مراجعه نمی کنند و در زمان مراجعه به مراکز بهداشتی با برخورد با گروههای پزشکی از فرصت استفاده کرده، مقداری قرص و شربت از ماموران بهداشتی می گیرند و آن داروها را در هنگام بیماری و حتی سلامتی بی رویه مصرف می کنند. چنانچه شدت بیماری در حدی باشد که با چنین وسایلی معالجه نشود، در صورت امکان در قشلاق به شهرهای خوزستان و در ییلاق به بیمارستانها و اطبای شهرکرد، فارسان، بروجن و اصفهان مراجعه می کنند.
==

فصل سوم
آداب و رسوم و فرهنگ
آداب و رسوم و فرهنگ
مردم بختیاری، عموما شجاع، سلحشور، پرکار، زحمت کش و قانع هستند و در اسب سواری و تیراندازی مهارت کامل دارند. آنان در درستکاری مشهورند و اکثر مردان و زنانشان خوش هیکل ، دارای قامت و اندامی متناسب و ورزیده و سیمای متواضع و اصیل اند. بسیاری از آداب و رسوم و عقاید آنان از زمانهای قدیم سینه به سینه منتقل گردیده و جزء واجبات زندگی آنان شده است.
بختیاریها براین باورند که ارواح پلید به وسیله نوک سنجاق و اشیای تیز مجروح می شوند.
از این رو در روز عروسی میخ نوک تیزی در کف حجله عروس می نشانند.
میهمان نوازی یکی دیگر از خصوصیات آنان است و چون معتقدند که ایل متعلق به همه افراد ایل است، رفت وآمدهای رسمی کمتر در بین آنها وجود دارد.
مهمترین عید مذهبی در نزد بختیاریها نوروز است. و چند روز قبل از عید، مردان و زنان عشایری برای خرید کفش و پارچه به نزدیکترین بازار مراجعه می کنند. اعیاد دیگر از جمله قربان و فطر نیز در بین آنها برگزار می شود.
ازدواج:
ازدواج در بین ایل بختیاری برپایه سنتهای کهن و تحکیم روابط خویشاوندی و ایجاد همبستگی و گسترش تیره و طایفه است. از این رو ازدواجها بیشتر در سطح تیره و طایفه و بین خویشاوندان نزدیک مثل پسر عمو و دختر عمو، پسر دایی و دختر عمه و … انجام می گیرد. معمولا به هنگام تولد دختر در یک خانواده، خانواده دیگری که صاحب پسرند، روز تولد با بردن هدایایی مثل کله قند و پارچه آن دختر را برای پسر خود نامزد می کنند. به این مراسم "ناف برون" می گویند و کمتر اتفاق می افتد که در این پیوند خدشه ای وارد شود. حتی اگر پسر یا دختر دچار نقص عضو شوند. اگر پسر و دختر ناف برون نشده باشند، بعد از پسندیدن دختر از سوی خانواده پسر، پدر و مادر پسر به همراه زنان و مردان کهنسال طایفه به منزل پدر دختر می روند و با گفتن این جمله که (این پسر با به غلامی خودتان قبول کنید) منظور خود را بیان می کنند. پدر دختر در صورت موافق نبودن، با گفتن کلماتی نظیر (دختر هنوز بزرگ نشده) یا (فعلا برای ما میسر نیست) جواب رد می دهند و در صورت تمایل، با دعوت خانواده پسر به شام و ناهارموافقت خود را اعلام می کنند. بعد از موافقت پدر دختر، عده ای از خانواده پسر پس از یک هفته برای دختر هدایایی از قبیل پیراهن، شلوار، کفش و حنا می برند که به آن "دستگیرانی" می گویند و بعد جلسه ای شیربها را تعیین می کنند. در همین جلسه مهریه نیز تعیین می شود. به این جلسه "پاشکنان" نیز می گویند. یعنی پدر دختر دیگر حق ندارد وی را به کس دیگر بدهد. برای روز عقد خانواده دختر یک یا دو سیاه چادر اضافی برای پذیرایی از میهمانان پیرامون چادر خویش برپا میکنند . از طرف دیگر یک هفته به مراسم عقد مانده، شخصی محترم از طرف خانواده داماد به خانه نزدیکان و خویشاوندان رفته، روز عقد را به اطلاع آنان می رساند و معمولا خانواده ها هرکدام به نسبت توان مالی، هدیه ای از قبیل پول ، گوسفند، برنج و آرد به شخص مزبور می دهند تا در هزینه این مراسم شرکت کرده باشند. این مراسم را در ایل "اوزی" می گویند. صبح روز عقد، خانواده داماد به همراه نوازندگان به طرف خانه عروس می روند و مراسم عقدکنان در میان هلهله و شادی خانواده عروس و داماد برگزار می شود. مراسم دیگری در خانواده عروس در طول خواستگاری تا هنگام مراسم عروسی به نام "شیرینی اشکندن" برگزار می شود و به این صورت که روز قبل از مراسم عقد، خانواده داماد اجناس مصرفی آن روز را که در اصطلاح محلی به آن "خرج" گفته می شود به خانه عروس می برند. این اجناس عبارت است از گوسفند، قند و چای.
چند روز قبل از مراسم عروسی، یک نفر از خانواده داماد به خانه عروس می رود و به پدر عروس خبر می دهد که موعد عروسی نزدیک است و از او می خواهد که لوازم دختر یعنی جهیزیه او را آماده سازد. جهیزیه عروس بختیاری عبارت است از: لحاف، تشک، خورجین و وسایلی از قبیل گلیم و تعداد کمی ظروف غذا.
طلاق:
بختیاریها طلاق را عملی نادرست و نکوهیده می پندارند و به همین دلیل طلاق در میان آنها به ندرت صورت می گیرد. از طرف دیگر چند زنی نیز در میان این عشایر کمتر از جاهای دیگر به چشم می خورد. مگر در مواردی که زن جوانی شوهر خود را از دست داده باشد و برای حفظ حرمت خانوار یکی از اقوام نزکی شوهر مثلاً برادر شوهر، او را به عقد خود درمی آورد که هم تحت پوشش مادی و معنوی شوهر جدید باشد و هم از لغزشهای احتمالی ناشی از فقر و … مصون بماند.
مراسم سوگواری:
درمراسم تدفین و سوگواری عشایر که تقریبا سه روز ادامه دارد، مردها و زنهای اطراف به طور جداگانه برای تسلیت گویی، به چادر عزا روانه می شوند و پس از صرف ناهار یا شام محل را ترک می کنند. رسم براین است که زنان قبل از رسیدن به چادر عزا دسته جمعی شروع به شیون می کنند و بعد از نشستن در داخل چادر، یکی از زنان شروع به خواندن زندگی نامه متوفی می کند. و بعد همه حضار شروع به شیون می کنند . برگزاری مراسم چهلم بازماندگان گوسفند، مقداری برنج و گاهی پول می آورند.
بعد از مراسم چهلم، بازماندگان متوفی به بازدید افرادی که در مراسم شرکت کرده بودند، می روند و این کار تقریبا تا مراسم سال متوفی طول می کشد.
پوشیدن لباس سیاه تا چهلم ضروری است. ولی اغلب تا یکسال از لباس سیاه استفاده می شود و بعد از آن نزدیکان با آوردن یکدست لباس سفید، لباسهای سیاه را از تن صاحب عزا خارج می کنند.
برگزاری مراسم عزای کلانتران یا خانها با فرد عادی فرق می کند. چیزی که باید متذکر شویم این است که مراسم عزاداری نسبت به مراسم عروسی اهمیت بیشتری دارد.
به طوری که ممکن است مراسم عروسی در یک خانواده فقیر به صورت خیلی ساده برگزار شود. ولی مراسم سوگواری در همان خانواده مفصلتر و مجللتر برگزار می شود . در مراسم سوگواری متوفای جوان و کلانتران نزدیکان او اسبی را کتل می کنند. بدین ترتیب که زین و برگ اسب را با پارچه سیاه می پوشانند و گردن اسب را با پارچه ای رنگین که یک سر آن متصل به زین و سر دیگرش روی پیشانی اسب است، با بند دهانه می بندند این پارچه "سال پوش" می گویند. چوخا و تفنگ متوفی را نیز روی اسب می بندند و در محوطه امامزاده می گردانند.
خوراک
نان غذای اصلی عشایر است و ماست و دوغ در زمان وفور مواد لبنی همراه آن است. با اینکه عشایر منطقه، تولیدکنندگان اصلی گوشت مصرفی مناطق همجوارند، خود کمتر مصرف می کنند . در الگوی غذایی عشایر منطقه، مصرف سبزیهای خوراکی خودرو و انواع میوه های جنگلی متداول است. مصرف چای و دخانیات نیز در میان عشایر بسیار رواج دارد.
پوشاک
پوشاک سنتی مردان بختیاری از کلاه، پیراهن، شلوار، گیوه و چوخا تشکیل شده است.
جنس کلاه بختیاری از نمد، رنگ آن مشکی و به شکل استوانه است. شلوارهای بختیاری بلند بوده. دو پارچه بسیار گشاد دارد و معمولا از پارچه چیت سیاه دوخته می شود.
پاپوش سنتی بختیاریها گیوه است که گیوه دوزان شهرکردی و بروجنی آن را تولید می کنند. چوخا پوشش اصلی بختیاریها است که زنان بختیاری و چوخا بافان لالی، شوشتر و دزفول آن را تهیه می کنند. در بین چوپانان استفاده از بالاپوشهای نمدی (کپنک) برای حفاظت از باران و سرما رواج دارد .
پوشاک زنان بختیاری شامل شلواری گشاد، دامنی چاکدار، نوعی جلیقه، و چادری بلند است که در زیر گلوبدان سنجاق می زنند. زنان عشایر اکثر لباسهای خود را با دست می دوزند و استفاده ازمخمل و پارچه های رنگین همراه با منجوق و پولک دوزی در بین آنان رایج است.
ابزار و وسایل زندگی:
تحرک و جابجایی فصلی به ابزار و وسایلی نیاز دارد که سبک وزن و حمل شدنی باشد. و تا آن جا که ممکن است در خود جامعه یا آبادیهای همجوار تولید شود. مجموعه وسایل و ابزار خانوار عشایری عبارت است از: دیگچه، قابلمه، کتری، قوری، استکان، زیرانداز و روانداز، خورجین، مشک و کیسه های مخصوص برای حمل آب و مواد غذایی، طناب و زنجیر برای بستن احشام، تیشه، تبر و پتک در سالهای اخیر به علت تحولاتی که در شئون مختلف حیات عشیره ای منطقه رخ داده است. وسایل استفاده خانوارها نیز دچار تغییر شده است. مثلا به جای مشک از ظروف پلاستیکی برای حمل و نگهداری آب استفاده می شود. از جمله وسایل دیگر چرخ خیاطی، چراغ توری، تشکهای ابری، موکت و حتی فرش ماشینی و چادر برزنتی است.
تقسیم کار:
به نظر می رسد تقسیم کار و به طور توزیع اجتماعی فعالیتهای فنی در بین بختیاریها براساس چند ضابطه شکل می گیرد که عبارت است از: جمعیت، سن، وابستگیهای قومی ، نوع زندگی و وابستگی طبقاتی، ولی جنس و سن از همه مهمتر است. به هر حال کار در بین کوچ نشینان به شرح زیر تقسیم می شود:
ریسندگی، بافندگی، رنگرزی، تهیه انواع مشک، تهیه انواع فراورده های لبنی، دوست و دوز، فراهم کردن آب و هیزم و چیدن سبزیهای خوردنی. کارهای مردانه زراعت و چوپانی (مواظبت از گوسفندان و سایر دامها) به عهده نوجوانان و مردان است. با این حال ممکن است گاهی دختران نیز به طور موقت به چوپانی بپردازند یا در جمع آوری بعضی محصولات شرکت داشته باشند. از دیگر کارهای مردانه می توان از کارگری، فعالیتهای سیاسی، داد و ستد (به خصوص فروش دام و فراورده های دامی) کشیک شبانه، محافظت از خانه، شکار، قصابی و تهیه کباب نیز نام برد. شیردوشی ، پشم چینی و زراعت از کارهای مشترک میان زنان و مردان است.
تقسیم کار براساس سن:
به طور کلی باید گفت که اطفال پسر و دختر از سنین بسیار پائین چهار و پنج سالگی به نحوی در کارها شرکت دارند. مثلا هنگام شیردوشیدن، بزغاله ها را می گیرند که شیر مادر را تمام نکنند. نگهداری و چرای گله های بره و بزغاله بر عهده پسران و دختران 6 تا 8 ساله است. دختران از 8 سالگی با مشکهای کوچک در آوردن آب به مادران خود کمک می کنند و غالبا پسرهای 10 ساله گله های گوسفند را برای چرا به کوهستانها می برند. در خاتمه باید گفت که در سنین پائین، در نوع کار بین دختران و پسران اختلافی دیده نمی شود ولی از سن 8 سالگی به بعد دختر و پسر هریک در کارهایی شرکت می کنند که در آینده به عهده آنان خواهدبود.
مهاجرت و ترک زندگی عشایری در ایل بختیاری
پدیده مهاجرت، یعنی ترک ایل در جوامع کوچ نشین زمانی به وجود می آید که جامعه انسجام درونی خود را از دست داده باشد و امکان اشتغال و تامین معیشت درمکانهای اصلی ایل فراهم نباشد. یکی از علل و شاید اولین علت آغاز مهاجرت از ایل در میان عشایر منطقه کشف و استخراج نفت در قلمرو قشلاقی ایل بختیاری است. به موازات گسترش کانونهای فعالیت و شهرهای نفتی، تعداد بسیاری از عشایر بختیاری زندگی رمه داری را رهاکرده در شهرهای نفتی، تعداد بسیاری از عشایر بختیاری زندگی رمه داری را رها کرده. در شهرهای مسجد سلیمان، نفت سفید، امیدیه و میانکوه و آغاجاری سکونت گزیدند.
نابسامانیهای داخلی، توسعه شبکه های ارتباطی، احتیاج به کار در شهرها و مصرف گرایی را می توان از جمله عوامل دیگر مهاجرت از ایل نام برد. نکته مهمی که در مهاجرت ایل بختیاری به چشم می خورد بالابودن درصد مهاجر دختر و پسر است که پس از ازدواج در جمع مهاجران قرارگرفته اند. بیشتر این گونه مهاجرتها به علت علاقه به زندگی یکجانشینی است.
خانوارهای عشایری (به خصوص خانوارهای کم درآمد) به ازدواج دخترانشان با خویشاوندی که زندگی در شهرها و روستاها را برگزیده است، بسیار رغبت نشان می دهند. البته باید این مطلب را نیز یادآوری کرد که علت مهاجرتها فقط فقط و تنگدستی عشایر نبوده بلکه وضعیت خوب مالی فیزیکی از علتهای مهاجرت است. برخی از عشایر به اقتضای وضع مالی خوب، جرات و شهامت بیشتری برای ارتباط با جهان خارج از ایل دارند و تغییر شیوه معیشتی برای ایشان امکانپذیر است.
درجدولهای 13-8 و 14-8 نوع و انگیزه مهاجرت خانوارهای ایلی در بین بختیاریها نشان داده شده است. همانطور که مشاهده می شود در خانوارهای نمونه برداری شده تعداد مهاجرانی که وضع اقتصادی بهتر داشته اند (بیش از صد راس دام) مهاجرتها اغلب شکل دایمی دارد که نشانگر ترک ایل و انگیزه آن یافتن کار و آمد بیشتر است.
مسکن و نحوه سکونت عشایر بختیاری
نحوه سکونت و استقرار در ییلاق و قشلاق با توجه به وضعیت معیشت که براساس حرکت و جابجایی در مراتع است، بختیاریها نیز همانند سایر عشایر کشور در چادرهایی زندگی می کنند که از مواد اولیه دامی (پشم و موی بز) تشکیل شده و می توان آن را جمع کرد و در محیط دیگری برافراشت، اما با توجه به استقرار دایمی و موقت و اشتغال به زراعت در زمینهای کشاورزی و روستاهای منطقه در یکی از فصول ییلاقی یا قشلاقی برای خود ثابت روستایی را نیز برمی گزیند. ز این رو عشایر بختیاری را می توان به لحاظ نوع استقرار و انتخاب نوع مسکن به چند دسته تقسیم کرد:
دسته اول: در ییلاق چادر و در قشلاق چادر و ساختمان دارند.
دسته دوم: در ییلاق در ساختمان و در قشلاق در سیاه چادر زندگی می کنند. این دسته افرادی هستند که معمولا زمین دارند ولی زراعت به صورت مستقیم در زندگی اقتصادی آنان نقشی ندارد و تنها تابع دام و رویش مرتع هستند.
چنانکه می بینید در جدول 15-8 وضع مسکن و نوع سکونت چند طایفه بزرگ ایل بختیاری را می بینید. تیره بابادی با 2881 خانوار چادرنشین که 72% کل خانوارهای تیره است، بالاترین درصد جمعیت کوچ رو و چادرنشین را به خود اختصاص داده است. تیره بهداروند نیز دومین گروه ایلی است که 1/33 درصد خانوارهای این تیره (607 خانوار از 1834 خانوار) در تمامی سال که درچادر به سر می برند، تیرهای دورکی باب و دینارانی با 5/20 و 19 درصد خانوارهای چادرنشین کمترین میزان کوچ نشینی را دارند. زیرا مالکیت در اراضی کشاورزی قشلاقی و به میزان بسیار کمتر آن در مناطق ییلاقی به استفاده از خانه های ثابت و دایمی منجر شده است. به طوری که تیره دورکی باب با 5/97% . و تیره دینارانی 1/81% خانوار مستقر در ساختمانهای مناطق ییلاقی و قشلاقی بیشترین میزان سکونت در فضاهای غیرچادر را نشان می دهد. علل اصلی این پدیده ها که به تحول نوع مساکن و نحوه سکونت منجر شده عبارت است از:
1- مشکلات اجتماعی
2- وضع مساعد محیط برای توسعه زراعت
3- حفظ و توسعه مالکیت زمینهای شخصی
4- سیاست اسکان اجباری در دوران گذشته
5- کشف و استخراج نفت در قشلاق بختیاری و اشتغال عشایر در تاسیسات آن که ترک زندگی کوچ نشینی و سکونت دایمی یا نیمه دایمی را به همراه داشت.
6- افزایش تسهیلات برای عشایر و روستانشینان، بویژه از 1360 که رغبت به سکونت در خانه ها و گرایش به یکجانشینی در بین عشایر ایجاد شد.
7- افزایش رفاه اقتصادی و ازدیاد درآمد خانوارها که به دنبال آن برای آنان که درآمد بیشتری داشتند، اشتیاق بسیاری به یکجانشینی به وجود آورد.

بیشتری داشتند اشتیاق بسیاری به یکجانشینی به وجود آورد.
چادر عشایری
مسکن اصلی سنتی و ساده عشایر، سیاه چادر است که در اصطلاح محلی به آن "بهدن" می گویند و معمولا از موی بز بافته می شود که محکم و زبر و در مقابل رطوبت و سرما مقاوم است. طول سیاه چادر بختیاری حدود 9-12 و عرض آن 5-6 متر است. و اندازه مساحت ، مرغوبیت و زیورآلات چادر متناسب با وضعیت اقتصادی و موقعیت اجتماعی خانوار ساکن در آن متفاوت است.
چادرهای ایل بختیاری تا حدودی با سیاه چادرهای عشایر جنوب کشور متفاوت است. سیاه چادرهای بختیاری تا حدودی با سیاه چادرهای عشایر جنوب کشور متفاوت است. سیاه چادرهای بختیاری معمولا 4-5 تیر چوبی که به صورت ستون است، برافراشته و نگهداشته می شود و در طرفین چادر شیب تندی ایجاد می گردد که در زمان ریزش باران آب از آن جاری می شود و به داخل چادر نفوذ نمی کند. اطراف سیاه چادر را معمولا با لایه ای از گل و شاخ و برگ درختان و گیاهان مرتعی می پوشانند.
در بعضی از بخشهای منطقه برپایی چادر به این صورت است که سه دیوار به ارتفاع نیم متر سنگ چین می شود. به نام (چول) و در وسط آن دو تیر به فاصله سه متر و به بلندی سه متر قرارمی دهند و روی آن را با سیاه چادر می پوشانند. امروزه استفاده از چادرهای برزنتی و انواع دیگر نیز رواج یافته که نوع تجدیدگرایی در زمینه مسکن به شمار می رود. سبکی وزن، تنوع رنگ و سهولت حمل و افراشتن چادرهای برزنتی، نایلونی و کتانی موجب استفاده و استقبال عشایر از آنها شده است.
انگیزه کوچ و انگیزه آن در طایفه بامدی ها:
همانطور که گفته شد اصلی ترین علت کوچ از دیدگاه طایفه بامدی بر مبنای مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفته و همچنین به بیان انگیزه های کوچ می پردازیم.
به خلاف آنچه در اذهان عمومی در رابطه با عوامل مهاجرتهای فصلی طایفه ها از گرمسیر به سردسیر و عکس آن وجود دارد، تنها پیداکردن علوفه نیست. بلکه عوامل گوناگونی در این زمینه دخالت دارد.
شاید در گذشته به چند علت عادی و معمولی ختم می گردید. اما کوچ امروزه علل و عوامل گوناگونی را دربرمی گیرد.
نخست آن که گرمسیر و سردسیر در بختیاری میان رشته کوههای زاگرس قرارگرفته و این طوایف در سال دوبار از خط راس این کوهها عبور می کنند. به طور تقریبی بهار و تابستان را در دامنه های شمالی و شمال خاوری و پاییز و زمستان را در دامنه های جنوبی و جنوب باختری و نواحی باختری زردکوه سپری می کنند.
پس با این تفاسیر می توان گفت که مردان سرزمین بختیاری کوه نشین هستند و هیچ وقت از زاگرس جدا نمی شوند.
انگیزه های دیگر کوچ در بین بامدی ها به این شرح است:
1- موقعیت جغرافیایی با توجه به گردش فصل: در حال حاضر یکی از اصلی ترین و محوری ترین عوامل کوچ، سردی طاقت فرسای زمستانهای سردسیر و گرمای بسیار زیاد بهار و تابستانهای گرمسیر است که موجب از میان رفتن منابع گیاهی و غذایی مورد نیاز دامها می گردد. بنابراین آنها با تمامی این مشکلات و عدم داشتن تکنولوژی جدید مغلوب طبیعت می شوند و به ناچار مجبورند که خود را با طبیعت همسو نمایند . در غیراینصورت ناچارند که کوچ را به دست فراموشی بسپارند . به همین خاطر آنها خود را با طبیعت زیبا و بکر تطبیق می دهند. آن چنانکه به گفته مردی از بامدیهای تنگ باور میگوید که "حتی کبک ها هم این مهاجرت سالیانه را انجام می دهند".
2- دوجاکاری: با توجه به عادت کشت و زرع بختیاری، مخصوصا در بامدیها طبیعی است که آنان هم در گرمسیر و هم در سردسیر کشاورزی کنند زیرا این تنوع در میان آنها انگیزه کوچ را فراهم می آورد.
3- گردآوری بلوط: در پائیز که طوایف به گرمسیر مهاجرت می کنند همزمان با این امر مصادف می شود با رسیدن میوه درخت بلوط. آنان میوه این درختان را چیده و آن را آرد کرده و از آرد آن نان تهیه می کنند و خوراک قسمتی از سالشان را تهیه می کنند یا جهت خرید و فروش به مقدار کم در میان خود اقدام می کنند.
4- عادت: یک علت روحی و روانی در میان بختیاریها به ویژه در بین بامدیها موجود است و آن عم علاقه و شعور و اشتیاقی است که آنان از کوچ وداستانهای درون آن دارند. و حتی دیده شده کسانیکه به خاطر نداشتن حیوان بارکش از کوچ محروم شده اند دچار معضلات روحی گشته اند و این نشان دهنده اهمیت کوچ در میان آنان است.
5- ارزانتربودن کالاهای مصرفی در گرمسیر: اختلاف سطح قیمت در سردسیر بسیار بالاست و براساس تحقیقات و مطالعاتی که ما داشته ایم علت اصلی آن این است که در سردسیر برای مقابله با سرما و کمی موادغذایی و اندوخته کردن آذوقه مقدار بهای هر کالایی بیشتر از زمان گرمسیر است و همین انگیزه خوبی برای کوچ است. به طور کلی زمان کوچ طایفه های هفت لنگ (شمال کارون) که بامدی ها هم جزو آن می باشند از 10 فروردین تا 1 اردیبهشت است. زمان قطعی کوچ از سردسیر به گرمسیر برای همه طایفه ها تاریخ و زمان دقیقی ندارد.

اما از گرمسیر به سردسیر میان تشهای هر تیره قرارگذاشته می شود و با یکدیگر عزم کوچ می کنند که مهمترین عوامل آن به شرح زیر است:
1- امکان طایفه سردسیر و گرمسر از نظر دوری و نزدیکی به یکدیگر منطقه
2- علوفه و پوشش گیاهی
3- داشتن یا نداشتن زمین در گرمسیر یا سردسیر
4- اختلاف های درونی هر قبیله
5- وضع محصولات کشاورزی
6- گرما یا سرمایی که زودتر از وقت برسد.

فاصله عمومی از گرمسیر به سردسیر 15 تا 25 روز است که با طی 13 تا 17 منزل پوشیده می شود. اما دیده شده که این فاصله به 40 روز رسیده و علت آن هم توقفهای ممتد در طول مسیر ایلره است به جهت موقعیت خوب منطقه از نظر پوشش گیاهی و چرای دام بوده است. (برگرفته شده از کتاب کوچ نشینی در ایران)
نظام سیاسی بختیاریها و طایفه بامدی ها:
بختیاریها یکی از شعب 4 گانه اقوام لر هستند. بزرگ ایل از اتحاد دو شعبه بزرگ چهارلنگ و هفت لنگ ایجاد شده است که هریک از این دو شامل تعدادی ایل و هر ایل از تعدادی طایفه و هر طایفه از تعدادی تیره و هر تیره از تعدادی تش و هر تش از تعدادی اولاد و سرانجام هر اولاد از تعدادی خانوار تشکیل می شود.
نمودار تشکیلات اجتماعی و سیاسی نظامی سنتی بختیاری و طایفه بامدی ها از قرار زیر است:
خانوار، اولاد، تش، تیره، طایفه، ایل، بزرگ ایل.
نظام تشکیل سیاسی و اجتماعی ایل بختیار به این صورت است که بخشهای کوچکتر زیر نظر بخشهای بزرگتر قرارمی گیرند که برای اهمیت موضوع قسمتی از آن را که مربوط به هفت لنگها می شود، شرح می دهیم.
ایل بختیاری به دو بخش هفت لنگ تقسیم می شود. و هفت لنگ ها به هشت طایفه به نامهای :
1- اسیوند
2- موری
3- عرب
4- قندعلی
5- آسترکی
6- زراسوند
7- شهی و بالاخره
8- بامدی
تقسیم می شوند.
هریک از این طایفه ها خود باز هم به چند تیره تقسیم می شوند. (و به این دلیل که موضوع مورد مطالعه در مورد طایفه بامدی ها بود، این طایفه را از جهت تقسیم بندی انتخاب نمودیم).
طایفه بامدی خود به دو تیره:
1- سراج الدین
2- کشکی
تقسیم می گردد. و تیره سراج الدین شامل 6 تش به نامهای:
1- بهرام
2- ادی وی
3- کوهی
4- احمد فردینی
5- درویش میرحاج
6- درویش آدی
تش بهرام شامل 18 اولاد به نام های:
1- محمید
2- قربان
3- کریم خان
4- علی هفت
5- گدا
6- براتی
7- علی کرم می باشد.
این ایلات به طور کلی در گذشته گاهی باروی کار آمدن فرد قدرتمندی به صورت یک ایل بزرگ و یکپارچه درمی آمدند ولی با نبودن چنین رهبری هر ایل به طور جداگانه و مستقل یک واحد سیاسی عمل می کردند. (که در دوران قاجاریه شاهد چنین وضعیتی بودیم).
ریاست کل ایل (رهبری اصلی) به عهده ایل خان یا ایل بیگ بوده است. ریاست گروههای ایل و طایفه را خان (کلانتر) به عهده داشته است. همینطور مسئولیت تیره را کدخدا (کخا) قبول می کرده است و درنهایت مدیریت و رهبری تش و اولاد را ریش سفید برعهده داشته است (یعنی به صورت ریش سفید تش و ریش سفید اولاد)
تمامی از جانب خانها و هم کدخدایان به دست کلانتران برگزیده می شدند. مقتم ایلخانی، ایل بیگی در میان بختیاریهاست که تقریبا فرقی با مقام یلخانی و ایل بیگی از حیث انتخاب ندارد. علت این گفته آن است که موروثی بودن تمام کلانتری و کدخدایی از نظر عملکرد انتخاب چندان فرقی با نحوه انتخاب مقام ایلخانی و ایل بیگی ندارد.
و نحوه انتخاب ریش سفیدان هم به این شکل بود که هرکس مردم دارتر و دلسوزتر درمیان گروه طبقات تش و اولاد قرارداشت به عنوان ریش سفید انتخاب می شد.
نظام اجتماعی طایفه بامدی ها:
سازمان اجتماعی ایل بختیاری بسیار بسیار گسترده است. و ما در این جا فقط به سازمان اجتماعی طایفه بامدی از گروه دورکلی باب می پردازیم. همانطور که در قبل مشاهده شد، طایفه بامدی به دو تیره به نامهای: 1- سراج الدین 2- کشکی تقسیم می شوند. تراکم جمعیت در سراج الدین به مراتب نسبت به کشکی بیشتر است. چون در عمق کوهستانهای گرمسیر بختیار دور از مراکز تمدن و شهرنشینی جدید قرارگرفته اند و فرهنگ عشیره ای خود را بیشتر حفظ کرده اند.
تش های سراج الدین این تیره به 6 تش متقسم می شود که به شرح زیر است:
الف: تش بهرام (برام) تش برام که در دلر، تنگ لامد، چالیو، آب بزرگ ساکن است شامل 9 اولاد به نامهای:
1- اولاد حسین یا(محید = محمود)
2- قربون
3- کریفدن
4- علی همت
5- گدا
6- براتی
7- زکی
8- علی کرم
9- محمدطاهر می باشند.

ب) تش ادوی: ادیوی به ده اولاد به نامهای :
1- فتا
2- حسین
3- نیلی
4- حاجیاری
5- علی تقسیم می شود.

ج) تش کوهی:
تش کوهی هم به 5 اولاد به نامهای:
1- نوروزعلی
2- عمادی
3- میسا (موسی)
4- محمید (محمود)
5- زمون

د) تش احمد فردینی:
تش احمد فردینی به 4 اولاد منقسم می شود که نام آنان عبارتند از:
1- عبدالعظیم
2- عبدالغلیل
3- ایمان (اسمعیل)
4- آقاجون

هـ) تش درویش میرحاج:
این تش به دو اولاد تقسیم می شود:
1- مولا
2- تهماس (تهماسب)

و) تش دریش آیمی Derisr ayemi
این تش کدخدای جداگانه دارد . در بالای دژ می نشیند. رفت و آمدشان با سراج الدینی های دیگر بسیار کم است که علت این موضوع هم جغرافیای طبیعی منطقه می باشد.
تیره های کشکی
این تیره به 8 تش تقسیم شده است که به شرح زیر است:
الف) تش کریمی که شامل اولادهای عزیزخون، تاج سیر، پولد و مسصنعلی می باشد.
ب) کش کاظمی که شامل اولادهای عالیخون، شیخ عالی، نعمت الله، و خروسی می باشد.
ج) تش القاسی که شامل اولادهای جمال، مهری و حسین می باشد.
د) تش پنچر که شامل اولادهای هاشم و امام قلی می باشد.
هـ) تش خدادادی که شامل اولادهای ناظم، حسین و علی می باشد.
و) تش میرزاحسین که شامل اولادهای محمدرضد، عبدالله و رحیم و خداداد می باشد.
ی) تش بابا که شامل اولادهای نجیم و حبیب الله می باشد.
در طایفه بامدی خانوارهای عضو هر اولادی با یکدیگر خویشاوندی نزدیکی دارند. آنان خانواده هایی را که تقریبا شبیه به خانواده وسیع باشد را (کروبو) می نامند که مشتمل مرد و زن و فرزندان پسر آنان می شود. البته پسران بیشتر تمایل دارند که همسران خود را وارد خانواده کنند که در این صورت خانوارهای مرکب پدید می آیند. تمام خانواده های یک اولاد چه در گرمسیر و چه در سردسیر در یک مکان مستقر نیستند بلکه هرچند سیاه چادر در یک منطقه بنا شده است.
آنان نام سیاه چادر را (بهون Bhoon) گذاشته اند و مجموع آنان را مال می گویند با توجه به گفته های بالا به لحاظ نزدیکی این سیاه چادرها مناسب خویشاوندی در میان مالها به سطح بالاتر و نزدیکتری می رسید.
موقعیت قرارگیری بهونها در حال:
هر حال به طور معمول دارای 3 بهون یا بیشتر می باشد. بهونها به شکلی نصب می شوند تا آنها حالت یک دایره یا نیم دایره را به خود بگیرند.
آنها گله ها را در محوطه ای امن می خوابانند تا ازگزند دزدان و راه درامان باشند. یا در برخی مواقع دور تا دور محوطه را سنگ چین می کردند.
قشرهای اجتماعی بامدی ها :
موقعیت اجتماعی اشخاص در ایل بختیاری برپایه دو عنوان اجتماعی و سنتی به 8 قشر تقسیم می شود:
1- کلانتران: که رابطه میان خان و طایفه بودند و امور طایفه را اداره می کردند.
2- کدخدایان : کلانتران که آنان را از میان ریش سفیدان با تایید خان برمی گزینند.
3- ریش سفیدان: که افرادی سالمند و با تجربه بودند و به رسیدگی به امور تش و طایفه هم می پرداختند.
4- سرمال: که با نام بزرگ خانوار خود معرفی می شدند و بزرگ این جماعت، کوچک و سخنگوی آنان بود.
5- دلیران و بهادران: آنان انسانهایی زبردست و جنگجو بودند و به هنگام جنگ با خان و در وقت کوچ پاسدار ایل بودند و در میان مردم احترام زیادی دارند و شعرهای زیادی در وصفشان برای این دلاوریها سروده شده است.
6- توشمالان (نوازندگان) آنان مطربان ایل بودند، دهل و سرنا می نواختند. در جشن و عزا حضور داشتند و در غیر این روزها از مالی به مال دیگر رفته و بساط شادی می گسترانند و در قبال آن غذایی یا کالایی دریافت می کردند و پایگاه اجتماعی خوبی نداشتند .
7- تخت کشان یا گیوه کشان: اینان قشر صنعتگر بختیاری هستند و کارشان ساختن گیوه بود ودر گذشته انتقاد زیادی از آنان می شد ولی کم کم با آمدن کفشهای کتانی کار آنان راکد شد و عجیب این است که با آن که آنان مانند دیگر اقشار جامعه عشایری بهون و مال دارند و با ایل کوچ می کنند از احترام اجتماعی خوبی برخوردار نیستند.
8- چوپانان: که معمولا از طبقات پایین تر انتخاب می شدند و کارشان نگهداری از دامها بود و (شوپاشون= شبان) بودند و در قبال هر 10 گوسفندی که در سال می چراندند یک بره نر چند ماهه با مقداری پشم دریافت می کردند.

ازدواج – سن ازدواج – همسرگزینی – تشریفات و مراسم ازدواج در بین طایفه بامدی:
مرد بختیاری از ازدواج و همسرگزینی ترسی ندارد. آنان شوهرانی خوبی در خانه برای همسرانشان نیستند. زیرا در کانون گرم خانواده از کمک و یاری به همسرانشان سرباز می زنند . به طور مثال آنان به نظافت خانه و نان پختن و آشپزی کردن و مواردی از این قبیل علاقه ای نشان نمی دهند.
اما وظایف خود را در بیرون از محیط خانه به خوبی انجام می دهند و همسران صبور و بردبارشان تمامی سعی و تلاش خود را در جهت ایجاد یک محیط ارام برای آنان و فرزندانشان به کار می گیرند.
به طور کلی زن عشایری در مقابل مشکلات بسیار با تجربه و پخته عمل می کند و در واقع یکی از ستونهای اصلی بنیان خانواده عشیره ای را تشکیل می دهند. سن ازدواج در میان عشایر بختیاری قدیم و حتی عشایر با عدد خاص و مشخص نیست زیرا هیچ کدام از آنان شناسنامه نداشته اند و عموما با علامتهای سنین و سالروز ازدواج خود را مشخص می کنند.
مثلا می گویند من بعد از فوت فلان خانی به دنیا آمده ام و یا این که من بعد از تولد بچه فلان کس ازدواج کرده ام. اما در تحقیقات جدید به عمل آمده سن ازدواج پسران 25 تا 28 سالگی است و سن ازدواج دختران از 12 تا 15 سالگی بوده است. همسرگزینی در بین بامدیها که مرکز مطالعه ما بود، به شکل درون همسری( Endigami) صورت می گیرد که البته اکنون به صورت اجباری و سختی روزگاران گذشته نیست و گاهی دیده می شود که ازدواج های برون همسری(evogami) هم انجام شده. به طور مثال ازدواج تنها دو ازدواج به این صورت می باشد. در روزگاران گذشته ازدواج در بین ایلات و عشایر با طبقات بالای اجتماعی نوعی کسب قدرت سیاسی به حساب می آمد. بطوری که مثلا خان برای جلب رضایت کدخدای خود با دختر وی ازدواج می کرد تا کدخدا موجبات عزل او را فراهم نیاورد. همینطور ازدواج میان کلانتران و حتی خود کدخدایان نیز به همین منوال بود.
چند زنی (Polyyny) در بختیاریها و مخصوصا در بین بامدی ها وجود ندارد.
تشریفات و مراسم ازدواج در بین بامدیها:
تشریفات و مراسم ازدواج در میان ایلات و عشایر بسیار زیاد بوده و بامدی ها هم از این قاعده مستثنی نیستند.
مراسم ازدواج در بین بامدی ها به ترتیب شامل:
1- خواستگاری
2- بله برون
3- قنداشکنون
4- عروسی کنون می باشد.

1- خواستگاری: پدر و پسر به همراه ریش سفیدی به خانه دختر می رفتند. ریش سفید موضوع را با پدر دختر مطرح می کرد و بعد پدر پسر از او قول می گرفتند.
2- بله برون: در این مرحله مادر وخواهران پسر به دیدار دختر می رفتند و یک مینا (Maina) که چارقدی بزرگ بود، با یک شولار (شلوار) وی ک دامن قند پیشکش می کردند. البته اگر بضاعت داماد بالا بود، مقدار قند پیشکشی آن هم زیادتر می شد.
3- قند اشکنون: چند روز بعد از مراسم بله برون انجام گرفت که طبق آن خانواده داماد (خرج) را یک روز قبل به خانه عروس می فرستادند این خرج شامل یک تا چهار بره نر (کشتن) و دو بار آرد و پنج من قند و نزدیک به یک کیلو چای بود . اجرای رسم توشمالان و تمامی آشنایان داماد به خانه عروس می روند و به شادی می پردازند. خانواده داماد ریش سفید و خویشان محل دائم را دعوت می کردند. امر مهم در این رسم مقدار پولی بود که از جانب خانواده داماد می بایستی به پدر عروس داده می شد و برای امر پدر داماد، کدخدا و ریش سفیدان و پدر عروس داده می شد و برای امر پدر داماد، کدخدا و ریش سفیدان و پدر عروس و احتمالا کدخدایی دیگر از جانب عروس (اگر عروس به کداخدایی دیگر وابسته بود) و ریش سفید طرف عروس (شور) می رفتند این عده مقدار شیربها را تعیین می کردند و نظر موافق پدر عروس را می گرفتند . پس از آن که شورکنندگان به میان مردم می آمدند یکی از حاضرین از پدر عروس می پرسید که میزان شیربها چقدر است؟ وی با مقداری بالاتر از آنچه در مجلس شور تعیین شده بود بیان می کرد و اعضای مجلس شور ازوی درخواست می کردند که به باشلق صلح شده رضایت دهد و بالاخره با درخواستهای مکرر به آن رضایت می دهد . باشلق معمولا به صورت پول یا دام (گوسفند) پرداخت می شد. بعد از تعیین شدن باشلق مردم شروع به پایکوبی و شادی می کنند و گوسفندانی را که در مراسم به عروس هدیه شده بود را ذبح می کردند و بعد از مراسم (دست بوسون) شروع می شد که طی آن داماد دست پدرزن خود را می بوسید و کمال تشکر را از او بخاطر این هم لطف و عنایت داشت در همین حین چند نفر از زنان در بالای سر عروس قند می سائیدند آن وقت زمان عروسی را معین می کردند تا روز عروسی، داماد اجازه رفت و آمد به خانه عروس را داشت ولی مجاز به دیدن عروس نبود.
4- عروسی کنون: پدر داماد تاریخ عروسی را چند روز قبل جهت آماده کردن جهیزیه به پدر عروس اعلام می کرد و البته پدر داماد هم اگر کاری از دستش برمی آمد دریغ نمی کرد و به پدر عروس کمک می کرد. روز عروسی خانواده داماد با همراهان و توشمالان به خانه عروس می رفتند و در تدارک عروسی کمک می کردند. البته میهمانان عروس هم در آن جا حضور داشتند و به کارها رسیدگی می کردند. بعد از آماده شدن تمامی کارها نوازندگان شروع به نواختن می کردند و رقص ها و بازیهای سنتی و محلی با این نواختن شروع می شد.
یک رسم زیبا در بین بامدی ها موجود است و آن هم این که در ابتدای حرکت عروس در دستمالی مقدار قند می چیدند و به کمر عروس می بستند پس از این کار برادر عروس (این کار به عهده برادر عروس می باشد و اگر برادر نداشت پسرعمو یا پسردایی ) او را به مادیانی سوار کرده و پسربچه ای 7 ساله را جلوی زین نشانده همین که کاروان عروس به طرف خانه داماد به راه می افتادند و دستمالی برروی سر عروس می انداختند و یکی از سوارکاران دستمال را می ربود و بقیه سوارکاران به دنبال وی می تاختند و اگر شخص دستمال ربوده تا پایان بازی دستمال را در دست داشت بسیار به خود افتخار می کرد و بر خود می بالید و در نهایت پس از رسیدن به خانه داماد، مادیان عروس را نگه می داشتند. اما عروس پیاده نمی شد تا این که پدر و مادر یا خود داماد دامهایی را به او پیشکش کنند. آن وقت در پیش پایش گوسفندی را قربانی می کردند تا کف کفش وی به خون رنگین شود و پس از آن به خانه شوهرش وارد می شد.
حجله:
چادر حجله با گویش محلی (خجله) برخلاف چادرهای دیگر سفید بود. کنار چادر آتشی روشن بود که عروس قبل از واردشدن می بایستی به دور آتش میگشت. پس از آن داماد باید آتش روشن کرده و 7تخم مرغ را در کیسه ای که در دست داشت بر سر عروس و همراهانش می ریخت. سپس ساقدوش که همان بنکه بود، هردوی آنان را دست به دست می داد و به این ترتیب عروسی پایان می یافت و بجز خویشان نزدیک داماد، همه به چادرهایشان می رفتند.
داد و ستد در بامدی ها:
داد و ستد در میان جوامع عشایری به مانند جوامع شهری و حتی روستایی نیست. زیرا داد و ستد جوامع عشایری براساس شناخت و آگاهی از یکدیگر است.
روال داد و ستد در میان عشایر بختیاری و به خصوص طایفه بامدی به شرح زیر است:
الف) در میان جوامع عشایری خرید و فروش حالت اجتماعی و دوستانه داشت.
زیرا که خریدارو فروشنده بایستی یکدیگر را می شناختند. در واقع همین حس شناخت موجب دادن جنس به صورت نسیه می شود. چیزی که در بازار چلگرد و دلالی دیده می شده در واقع خود فروشنده طلب خود را وصول کرده است به صورتی که به هر بهون سر می زد و میهمان آنان می شد و در پایان میهمانی طلب خود را وصول می کرد.
ب) داد و ستد به صورت مبادله کالا به کالا بود و پیشخری و پیش فروشی رواج داشت.
نکته قابل توجه این بود که حتی سود حاصل از فروش اجناس هم به شکل نسیه بود و برای فروشندگان بسیار مطلوب و قابل قبول بود.
پوشاک و سرپناه بامدیها:
عشایر بختیاری هم مانند دیگر عشایر دارای پوشاک و سرپناه خاصی هستند که عوامل جغرافیایی و اقلیمی در آن بی تاثیر نیست و پوشش یک ایلیاتی به این شرح است:
1- کلاه : جنس کلاه نمد و رنگ آن مشکی و شکل آن استوانه ای بود و در شوشتر ، دزفول و شهرکرد به دست گروهی شغلی خاص تولید می شود.
2- پیراهن: پیراهن سنتی مرد بختیاری بلند و گشاد و به طور معمول متمایل به رنگ سفید بوده اما اندک اندک جای خود را به پیراهن های معمولی شهری می دهد.
3- شلوار: مردان بختیاری شلوارهای گشاد که از دبیت مشکی (نوعی پارچه) دوخته می شد، می پوشیدند. این نوع شلوار در گذشته در میان عشایر سیستان و بلوچستان نیز رواج داشته است.
4- پاپوش: مردان بختیاری بیشتر گیوه می پوشیدند. گیوه را گروه شغلی کوچکی از خود مردم بختیاری می ساختند . این گروه را تخت کش یا گیوه کش می نامیدند. این شغل بعدها براثر رواج کفشهای کتانی از بین رفت.
5- چوقا: چوقا را مردان به جای کت و پالتو می پوشیدند. جنس چوقا از پشم، نخ یا پشم و نخ بوده است. چوقا پشمش را زنان بختیاری می بافتند که مرغوب و گرانبها بود.
6- نمد: نمد که با فن نمدمالی از پشم ساخته می شد. پوشاک گرم و ضخیمی بود که در زمستان چوپانان را در بیابان از گزند سرما حفظ می کرد و در برابر آب باران نیز نفوذناپذیر بود.

پوشاک زنان
زن بختیاری شلواری بلند می پوشید که تا قوزک پا می رسید. برخی از زنان چند شلوار روی هم می پوشیدند که نشانه تشخص و تمول آنها بود. روی پیراهن جلیقه ای بر تن می کردند که "یل" نوعی پوشش مخصوص زنان که از پارچه نسبتا کلفت می دوختند و دارای آستین بود و فقط فقط نیمه تنه را می پوشانید و مانند ژاکت امروز بود.
برگرفته از فرهنگ لغت فارسی معین، نامیده می شد. سر خود را با چارقدی که روی گلو با سنجاق محکم می شد می پوشاندند و گیسوان بلند بافته شده خود را روی شانه ها آویزان می کردند. بیشتر زنان لباسان خود را با دست می دوختند و معدودی از آنها هم دوست لباس را به خیاطهای لالی و چلگرد سفارش می دادند. دختران و زنان جوان به ویژه کسانی که کلفتی داشتند در جشنها و عروسیها لباسهای رنگارنگ می پوشیدند. البته زنان پیرشان با رنگهای تیره می بافتند.
عوامل جغرافیایی همانطور که در نوع پوشش تاثیر گذار است، در نوع سرپاه هم به همین صورت می باشد و طبق این گفته سرپناه عشایر بختیاری به 4 گروه تقسیم می شود:
1- بهون
2- کپر
3- آلاچیق
4- هونه

برخی اصطلاحات و ضرب المثلهای رایج در بین ایل بختیاری:
نخست به تعاریف اساسی که مبنای زندگی ایل و عشایری می باشد، پرداخته می شود.
(تعاریف از فرهنگ لغت عمید، چاپ 13 گرفته شده است).
1- ایل به طایفه – قبیله – عشیره – گروه – مردم چادرنشین گفته می شود.
2- طایفه به گروه و جماعت- جماعتی از مردم که آداب و اخلاق و مذهب یکی داشته باشند- دسته- تیره و پاره ای از هرچیز می گویند.
3- تیره به دودمان- خاندان- دسته ای از مردم که از یک نژاد و قبیله باشند را می گویند.
4- عشایر (جمع عشیره) به قبیله – طایفه – خویشان و اقوام نزدیک گفته می شود.
5- کوچ حرکت عده ای از مردم یک سرزمین به سرزمین دیگر البته کوچ به معنی طایفه و دودمان و خانواده هم گفته می شود.

برخی اصطلاحات ایل بختیاری:
1- آرو: آخرین قسمت کوه در افق
2- اشگفت: شکافی در کوه که چند نفر بتوانند در آن زندگی نمایند. غارکوچک.
3- اشکفت کولی: اشکفت یک نفره
4- بنار: دامن کوه، پای کوه.
5- برد: سنگ
6- تاوه: دامنه کوه با بریدگی تند، پاتاوه: دهی که در پایان چین کوهی واقع شده باشد.
7- پر: کوه سنگی کوچ، پیش پر
8- چات: سنگهای ورقه ورقه شده
9- چک: پله طبیعی در دامنه کوهستان
10- چل: سنگهای شگسته و خردشده و ریخته شده از کوه.
11- چم: بستر صاف و هموار قبلی رودخانه که به شکل منطقه وسیعی درآمده باشد.
12- چنگ: تیزی کوه که از سطح عمومی آن بلندتر است.
13- خنگ: پیشرفتگی زمین در دل کوه که ممکن است بزرگی آن به حدود سه هکتار برسد.
14- رش: خط باریک و تیز راس کوه.
15- زیر روز: غروب، پایان روز.
16- رسول: سنگهای رسوبی
17- شوآر: چاله بین دو برجستگی
18- طلایه: مرز، حدود قلمرو جغرافیایی
19- که شور: سیلهای موقتی در دامنه کوه که توسط سرشاخه های مختلف به هم پیوسته و با سرعت به پای کوه رسیده به حالت عادی بازگردد.
20- گر: تپه ماهورهای سنگی و خاکی
21- مازه: پشته، یال کوه ، راس کوه.
22- نره: بلندی کنار دره . دره ونره: چاله و بلندی

برخی از ضرب المثلهای رایج
1- مرد کل: مردی که وسط سرش طاس باشد.
2- زن یل: زن قوی هیکل و بلند قامت
3- زمین چَل: زمین گود و آبگیر و چاق اچاق در اصطلاح زراعین به زمین حاصلخیز و پرقوه اطلاق می گردد.
4- گاوپل: گاو گوشت افتاده، سنگین و پرقدرت.

این مطلب برگرفته شده از کتاب سرزمین و مردم ایران نوشته عبدالحسین سعدیان می باشد.

خلاصه مطالب
هنگامی که از ایلات و عشایر ایران سخن می گوییم به سه گروه که از لحاظ نظری مجزا اما در عمل متداخل اند، نظر داریم. همین چندگانگی، امر تحدید حدود و عشایر و ترسیم مرز میان صحرانشینان (یا به قول متاخران کوچ نشین) و روستائیان را دشوار ساخته است. این سه گروه عبارتند از:
نخست: ایلات صحرانشین محض همگی کوچی اند. نه در سردسیر و نه در گرمسیر خانه چینه (خشت و گلی) ندارند و همیشه زیر چادر زندگی می کنند. این گونه صحرانشینی در ایران سابقه طولانی دارد.
فسایی در تعریف ایلات این سامان می نویسد: "ایل مردمانی را میگویند که در تمام سال در بتبانها و در چادرها زندگانی کنند و از گرم سیرات به سردسیرات رحله الشتاء و الصیف نمایند. [فسایی 2: 309]
حال آن که "طایفه قبیله ای را گویند که از تیره های ایلات نباشند و در یک بلوک توقف نماید. خواه درچادرهای سیاه و خواه در دهات زندگی کنند. در روزگار ما نیز هنوز چنین عشایری هستند.
دوم ایلاتی که برخی از محققان آنها را نیم صحرانشین نامیده اند. این گروهها در سردسیر (ییلاق یا در گرمسیر قشلاق) و یا در هر دو محل، خانه های خشت و گلی که به صورت دیه سازمان یافته باشد، دارند. اما در فصل کوچ – معمولا اواخر زمستان و اوایل بهار به سوی ییلاق و پاییز به سوی قشلاق تمام یا بخشی از خانوارهای ایل رحله الشتاء و الصیف می کنند. پس این گروهها پاره ای از سال را در دیه ها و پاره ای از آن را در صحراها و کوهها بسر می برند. لذا در عمل نیز آنان از روستائیان دشوار است. باید افزود که حتی برخی از شهرها و قصبات نیز مرکز این گونه ایلات بوده اند.
امروزه در ایران بیشتر کوچی مانند ایل بختیاری در خوزستان و چهارمحال و بختیاری ایلات قشقایی ، باصری و عرب در فارس، عشایر ایلسون (شاهسون) در آذربایجان و استان مرکزی، بخشی از ترکمن ها در دشت گرگان و خراسان، برخی از طوایف بلوچ و براهویی در سیستان و بلوچستان، ایلات قرایی،افشار و بوچانچی در کرمان مصادیق بارز این گونه نیمه صحرانشینی هستند.
سوم ایلات یکجانشین
که یا براثر سیاست (اسکان اجباری) حکومتهای مرکزی کرها و یا به میل و اراده خود طوعا ساکن شده، دیگر کوچ نمی کنند و اگر هم هنوز دامدار باشند، گله های خود را در چراگاههای اطراف دیه ها می چرانند و یا آنها را به چوپانی می سپارند تا برای تعلیف به مراتع دورتر ببرند. تخته قاپو (در چوبی) شدن عشایر در ایران پیشینه دیرین دارد و شاید قدمت آن کمتر از سابقه خود صحرانشینی نباشد. در همین یکی دو قرن اخیر تواتر آن را آشکارا می بینیم. به عنوان مثال ایل ترک زبان بهارلو از اتحادیه خمسه فارس در اواخر قرن 13 هجری قمری اسکان یافت.
سرزمین و مردم ایران
نکته قابل توجه این که در ایلات ایران حالات سه گانه بالا توام وجود دارد. در پژوهشی که در سال 1340 میان طوایف ایلسون (شاهسون) انجام گرفته، می بینیم که مثلا در طایفه قوجابیگلو که 10 تیره (= کوبک) دارد. چند تیره از دیرباز صرفا کشاورزند و در ییلاق حق علفچر ندارند و در نتیجه هرگز کوچ نمی کنند. در یکی از تیره های دیگر همین طایفه جمعی از اعضای کشاورز (رعیت) و جمعی دیگر دامدار (عشایر) اند. باقی تیره ها بیشتر از عشایر کوچ روی چادرنشین تشکیل شده اند . در ایلات خمسه، چنانچه گفتیم اینالو و بهارلو کاملا تخت قاپو شده اند. بخشی از ایل نفر اسکان یافته اند و بخش دیگر در سایر ایلات جذب شده اند. اما ایلات باصری و عرب همچنان به کوچ فصلی و مستقل خود ادامه می دهند. در بیشتر طوایف قشقایی عناصر اسکان یافته وجود دارند.
گاهی نزد خود عشایر نیز عناصر ساکن و کوچ رو از یکدیگر تمیز داده شده و واژه خاصی برای هریک به کار رفته است. از جمله در میان ترکمن های یموت "آنها که کوچ نمی کردند چمود نامیده می شدند و آنها که کوچ می کردند چاروا [پورکریم: 60] در به زمان بلوچستان مرکز بخش به زمان ایرانشهر ، خانوارهای یکجانشین را خاکی و خانوارهای کوچ رو را بادی می نامند.
در تشخیص ایلات و عشایر و تمیز آنها از دیگر گروهها، حتی امروز ملاک درستی از کار نیست. با این حال از دیرباز صاحبنظران برای تحدید حدود و تعریف عشایر کوشیده اند. ابن خلدون مورخ قرن 8 هجری، از نخستین کسانی است که به ویژگی های اجتماعهای بادیه نشین اندیشیده و معتقد است "مردمی که معاش خویش را از راه پرورش چهارپایان …. به دست می آورند. ناگزیر برای جست و جوی چراگاهها و … آب … در حال حرکت و بیابانگردی باشند". پژوهشهای آینرنز نشان می دهد که میان ترکمانان کنونی ایران ایل نخست به مجموعه ای از او به ها که در جوار یکدیگر در صلح و دوستی به سر می برند، اطلاق می شود. سپس همین گروهها در اتحادیه های گسترده تری که باز در محل ایل نامیده می شود، متشکل می شوند. (ولاء ابن خلدون) افزون براین کلمه ایل به صورت صفت برای توصیف رابطه صلح و جنگ بین قبایل به کار می رود. رابطه صلح آمیز ایل و رابطه جنگ یاغی خوانده می شود. تعلق افراد به او به ایل بیشتر بر پایه نسب است. اعضای ایل دنیای اجتماعی خود را به گروههای پدر نسبی خرد و کلان تقسیم می کنند. کوچکترین گروه، برادران یعنی پسران یک پدر را دربرمی گیرد. گروه بعدی شامل برادران و پسرعموها یعنی پسران یک پدربزرگ پدری است و گروه سوم شامل پسران یک جد پدری و تا آخر. این تقسیم بندی تا رسیدن به دنیای مشترک همه اعضای ایل همچنان ادامه می یابد.
1-لر و لک
ایلات لر عمدتا در کوهستانهای جنوب غربی ایران سکونت دارند. هرچند برخی از طوایف کوچک آنها رادر خراسان و کرمان به ویژه در سیرجان و رودبار نیز می یابیم. درباره ایل لر زبان ممسنی (مام حسنی یا محمدحسینی) اطلاعات موجود بسیار اندک است. همین قدر می دانیم که در آغاز قرن 18 اتحادیه ممسنی، شولستان را تسخیر کرده و بدین ترتیب سرزمین لر دیگری بین کهکیلویه و شیراز به نام ممسنی به وجودآمده است. امروزه در این منطقه که در این منطقه در شمال کازرون و مغرب اردکان در حوالی نورآباد قراردارد، چهار طایفه مهم ممسنی به نامهای تکش، جاوید (یا جاوی) ، دشمن زیاری و رستم در شمال و مغرب ممسنی، سرزمین عشایر بری که بروی هم ایلات کهکیلویه و بویراحمد نامیده می شوند، قراردارد. سه گروه عشایری مهم در این منطقه سکونت داشتند. جاکی، یاوری، آقاجری. جاکی اصلا به دو نیمه چهار بنیچه (شامل بویراحمدی، چرامی، دشمن زیاری و نوئی) و لیروایی (شامل لیروایی کوه لیروای دشت) تقسیم می شد. ایلات بهمئی، طیبی، شیرعلی، یوسفی جزئ لیروای کوه بودند.
اصل ایل باوی (بابویی) را بعضی ها از اعراب باوی اهواز گفته اند. اما امروزه افراد آن همگی به بهمئه مری سخن می گویند. ایل آقاجری چنانکه از نام تیره های آن افشار، بیگدلی، جامع بزرگی، جغتای و غیره پیداست، از اتحاد طوایف ترک و تاجیک لر تشکیل شده بود وقطعا بخشی از آن بازمانده شاهسونیهایی بود که در زمان = است از بویراحمد (علیا، سفلی و گرمسیر) چرام، بابویی، دشمن زیاری، طیبی و بهمئی.
سرزمین ایل بختیاری یا لر بزرگ که از مهمترین ایلات کوچرو ایران کنونی است، در شمال و باختر سرزمین ایلات کهکیلویه یعنی در زاگرس مرکزی قراردارد. ایل بختیاری به دو نیمه یا بلوک هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم می شود. ظاهرا تسمیه این دو بلوک براساس مقررات مالیاتی دوران صفویه است زیرا در این دوران لنگ ، نصف جفت از اصطلاحات مالیاتی بود . نخستین ایلخانی در 1284 هجری از سوی محمدشاه قاجار منصوب می شود . این منصب همراه با منصب ایل بیگی ککه در مراتب ایلی پس از ایلخانی قرارداشت، بعدها منسوخ شد. هفت لنگ که همه ساله بین نواحی شرقی خوزستان یعنی اندیکا و مسجد سلیمان و شوشتر و ایذه شهرکرد و بروجن در چهارمحال و بختیاری در گشت و گزار است، به چهارباب دورکی، بابیی، بختیاروند (یا بهداروند و دینارانی) تقسیم می شود. طایفه جانکی (جوانکی) که منصوب به هفت لنگ است، در ناحیه ای به همین نام در خوزستان اسکان یافته است. چهارلنگ نیز که عمدتا بین دزفول و ایذه در خوزستان از سویی و داران در اصفهان و الیگودرز و بروجرد در لرستان از سوی دیگر ییلاق و قشلاق می کنند به ابواب ممی رند، ممد صالح (مم صالح) موگرایی و کیان ارثی تقسیم می شود. گاهی عشایر زلفی نیز جزء چهارلنگ به حساب می آیند. بسیاری از تیره های طوایف چهارلنگ تخته قاپو شده است.
محل استقرار عشایر کوچک لرستان و بخشی از ایلام (پشتکوه) است. این منطقه بین کرمانشاهان در شمال غربی و مغرب، مرز عراق در مغرب و رودخانه دز در جنوب و مشرق قراردارد. بسیاری از ایلات لر امروزه اسکان یافته اند. اما هنوز برخی از آنها که کوچرو هستند سالی دوبار سراسر منطقه یا زمینهای پست شمال و باختر اندیمشک تا کوههای بلند باختر و شمال لرستان، در جستجوی علق برای احشام خود طی می کنند.
سرزمین بالاگریوه که عمدتا همان بخش ملاوی در جنوب غربی شهرستان خرم اباد است، میان کوه هشتاد پهلو در شمال راه خرم آباد، دزفول در مغرب، رودخانه دز در مشرق و جنوب قراردارد. از لحاظ طبقه بندی ایلات شاید مناسب باشد که بخش وبسیان (ناحیه کرگاه) در شمال ملاوی و بخش الوار گرمسیری در جنوب آن نیز جزو بالاگریوه به حساب می آید. در این سرزمین است که بخش مهمی از باقیمانده ایل دیرکوند که اصلا به چهار طایفه میدنهاوند، قلاوندوزینی وند تقسیم می شد، سکونت دارند.
بخش های گوناگون طایفه میدرا می توان در جیمره، کرگاه، بالاگریوه و الوار گرمسیری غالبا به صورت اسکان شده یافت. بخشی از طایفه ها روند که گویا اصلا به دو تیره مرادعلیوند و کردعلیوند تقسیم می شده بین ناحیه الوار گرمسیری و خرم آباد در گشت و گذار است. برخی تیره های اصلی و فرعی آن چون کرد علیوند، رشنو، شالوند و نجف وند اکنون وضع مستقلی یافته در حوالی آب چول هول سکونت گزیده اند. طایفه زینی وند در صمیره در نزدیکی دره شهر تخت قاپو شده اند.
دو طایفه ایل جودکی یعنی آقارضایی ، آقا میرزایی در حوالی آب چول هول و کرگاه و بخشی از طایفه میر و طایفه قلاوند در دست لاله سکونت دارند. ناحیه ای که در منطقه پیشکوه تقریبا بین کوه سفید در جنوب و قله های کوه در شمال واقع است، سلسله نام دارد.
این ناحیه دشت حاصلخیز اشتر را دربرمی گیرد. طوایف و تیره های سلسله شامل حسنوند، یوسفوند، کولیوند، کرمعلی، فلک الدینی و چند تیره کوچک دیگر تقریبا همگی اسکان یافته اند. زبان ایلات سلسله کلی است. ناحیه هر دو بخش چغلوندی و زاغه در شرق شهرستان خرم آباد را دربرمی گیرد.
ایل یا جولوند که از طوایف سگوند، دالوند، و قائد رحمت تشکیل می شود در بخش زاغه و ایل مهم بیرافوند در بخش چغلوندی سکنی گزیده اند. این دو ایل گویا در گذشته دور از فارس به لرستان مهاجرت کرده اند.
طرحان در مغرب لرستان بین رودخانه صیمره و کشکان قراردارد و بخش کهدشت شهرستان خرم آباد را دربرمی گیرد. ایلات لر طرهان سوری و امراسبی است و طوایف علیوند، خوشناموند، کرمه ای و شیداوند نیز در همین ناحیه سکونت دارند. از طوایف لک طرهان می توان از کراوند، آدینه وند، کونانی، آزادبخت و اولادقبا یاد کرد.
دلفان بخش شمالی لرستان است . نام آن را معمولا به ابودلف عرب که در قرن 3 هجری به شمال لرستان دست انداخته بود، منتسب دانسته اند.
این طوایف در بخش دلفان معمولا در دهستانی هم نام خود زندگی می کنند. زبان ایلات دلفانی نیز لکی است. بخش چگنی محل سکونت طوایف طولای، چگنی، سادات حیات الغیبی و … است.
ایلات بالاوند ، زردلانی و طرهانی در هلیلان در خاک ایلام در نزدیکی طرهان سکونت دارند.

بخش چهارم
ساخت ایلی و هرم قدرت در ایل بختیاری
الف) ساخت ایلی:
ایل بختیاری به دو دسته بزرگ هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم می گردد که محلیان هرکدام را خود "ایل" می نامند. اگر هرکدام از ایلها را ایل جداگانه ای بدانیم، هرکدام از آنها به چند طایفه بزرگ تقسیم می گردند و سپس هرطایفه خود به تیره های متعدد، و هر تیره به چند "تش" و هر تش به چند "کربو" (اولاد) و هر کربو به چند خانوار تقسیم می گردد.
ساخت ایل بختیاری:
ایل – طایفه – تیره – تش – کربو (اولاد)- خانوار
واحد مسکونی خانوار عشایری سیاه چادر است و چند خانوار که در کنار هم در سیاه چادرها زندگی می کنند یک مال را تشکیل می دهند. سیاه چادر را بهون نیز می نامند که به نام رئیس خانوار خوانده می شود. ساخت سنتی ایلی در دو شاخه هفت لنگ و چهارلنگ یکسان نیست زیرا شاخه هفت لنگ به پنج (باب) تقسیم می گردد و هرباب به چند طایفه تقسیم می گردد در صورتی که شاخه چهارلنگ مستقیما به طوایف چندی تقسیم می شود.
ایل
در ساخت سنتی ایل بختیاری اصطلاحات دیگری به شرح زیر وجود دارد:
1-قسمت:
برخلاف تقسیمات تمامی ایلات ایران، ایل بختیاری به دو قسمت مستقل و مجزا از هم به نام (چهارلنگ ) و (هفت لنگ) تقسیم می گردند. امروزه قلمرو چهارلنگ ها در شمال و هفت لنگ ها سرزمین های جنوب منطقه را در تصرف دارند. هرچند که هردو دسته در گذشته دور دارای نیای مشترک بوده اند ولی در طول تاریخ منطقه ای به ندرت بین آنها وحدت وجود داشته و اغلب با هم در ستیز بوده اند ولی در مجموع هر دو دسته خود را بختیاری می دانند. ما در این جا از نظر ساخت سنتی تمامی ایل را به دو قسمت تقسیم نمودیم و هر قسمت خود به طور جداگانه مورد مطالعه است.
سرداراسعد در کتاب خود تیره را به جای قسمت به کار برده، در این مورد که آیا در ساخت سنتی عشایری تیره بالاتر است یا طایفه، خود مبحثی جداگانه است.
2- باب:
تاکنون مطالعات مردم شناسی عمیقی در مورد چهارلنگ های بختیاری انجام نگرفته است و کلا اطلاعات موجود درباره آنها بسیار کمتر از هفت لنگ ها است. می دانیم که در گذشته بختیاری چهارلنگ به پنج طایفه بزرگ و امروزه آنها را به چهار طایفه بزرگ تقسیم نموده اند. ولی این تقسیم بندی در مورد هفت لنگ ها حداقل در 80 سال اخیر ثابت و آنها را به چهار باب به نامهای زیر تقسیم نموده اند:
1- دوزکی باب دارای 12 طایفه
2- بهداروند باب دارای 11 طایفه
3- بابادی باب دارای 8 طایفه
4- دنیارانی باب دارای 7 طایفه

هفت لنگ دارای 83 طایفه می باشد.
سرداراسعد در تاریخ خود طایفه را معادل باب گرفته است و اظهار می دارد طایفه هفت لنگ بختیاری مشتمل بر چهار طایفه بزرگ، دوزکی، دنیارانی ، بابادی و بختیاروند (بهداروند) می باشد.
باب در اذهان عمومی بختیاریها کمتر مطرح است و معمولا محلیان آن را در محاوره عمومی به کار نمی برند ولی آگاهان محلی به واقعیت آن اعتراف دارند و آن را اصطلاحی می دانند که وحدت جغرافیایی طوایف اجتماعی را با وحدت سیاسی توام می نماید. در واقع
باب پسوندی است که مفهوم پیوستگی و همبستگی طایفه ها را می رساند و یادآور دورانی است که قدرت کرنری ضعیف و قدرتهای محلی نیرومند بوده اند.
سرزمین بختیاری که توسط کوهها و رودهای متعددی به مناطق کوچکتری تقسیم می شوند، ایل عوامل طبیعی باعث جدایی طوایف مختلف منطقه از هم گردیده و ناچارا طوایف هر منطقه در برابر رویدادهای سایسی به اتحاد و گردهمایی در همان محدوده نیازمند می گردند و معمولا فرد مقتدری را به سرپرستی خود انتخاب و در زیر لوای یک اتحاد ساسی و طایفه ای در قلمرو جغرافیای واحدی، مجموع ابوابجمعی انسانی خود را به نام باب نامیده اند و به عبارت دیگر: در یک منطقه جغرافیایی طوایف متعددی به شکل اقماری پراکنده اند. طوایف مذکور قلمروشان بامرزهای طبیعی جغرافیایی مشخص است، محدوده مذکور خود به خود دارای یک قدرت سیاسی کوچک و محلی می باشد که تمام طوایف اقماری خود را وابسته به آن دانسته، در مواقع لزوم به حمایت چنین قدرتی برخاسته و خواسته ها و نظرات آن را به اجرا درمی آورند و متقابلا خان و یا سرپرست آنها کلیه این طوایف را زیر چتر حمایت خود قرارداده ، طوایفی که خود را وابسته به چنین قدرتی می دانستند با نام باب پیوستگی و اتحاد خود را آشکار می نمودند: مثلا دورکی باب به همه طوایفی اطلاق می گردید که در قلمرو خان دورکی به سر برده و اتحادی با آن داشتند و در مواقع لزوم عملا وابستگی سیاسی خود را به مرحله اجرا درمی آوردند و منافع مشترک خود را حفظ می نمودند.
3- تش:
در طوایف مختلف بختیاری هر تیره به چند تش تقسیم می گردد. تش واحدی است ذهنی چون در یک لحظه زمانی شاخه های مختلف آنکه به اولاد شهرت دارند ، قابل رویت نیستند. سرپرستی هر تش را فرد کاردان و سروزبان داری از همان تش به عهده دارد که به ریش سفید مشهور است. معمولا ریش سفیدان افراد پخته و کاردانی هستند که از طرفی رتق و فتق امور اجتماعی تش به عهده آنهاست و از طرف دیگر رابطی هستند بین کدخدایان و کلانتران و اجرای امور سیاسی تش.
خانوارهای یک تش همه با هم خویشاوند نزدیک و دارای = مشترک نیز می باشند و در واقع تش مرز گروه خویشاوندی نزدیک است.
در صورت بروز اتفاقی برای یکی از اعضای تش به سرعت خبر در واحدهای کوچکتر تش (اولاد) پخش شده، ریش سفیدان و اعضای فعال به اجرای وظایف محوله همت می گمارند. در چنین مواردی بهون (سیاه چادر) فردی که برایش اتفاقی افتاده (چه شادی و چه عزا) چون مرکزی انتخاب و اعضا و فعالان تش به گرداگرد بهون مذکور گردآمده و در وظایف محوله شرکت فعال دارند.
4-اولاد (کربو):
در تقسیمات سنتی درعشایر بختیاری هر تش به چند اولاد تقسیم می گردد که بدان "کربو" (پسر و پدر) نیز می نامند. هر اولاد از حدود دهها خانوار تشکیل می گردد و به طور متوسط هر خانواری دارای یک بهون (سیاه چادر) است که واحد مسکونی عشایر به حساب می آید.
هر اولاد دارای ریش سفیدی است که از میان مردان کاردان همان اولاد برگزیده می گردد. وظیفه چنین فردی رتق و فتق امور اجتماعی مربوط بدان اولاد می باشد.
خانوارهای یک اولاد همه با هم خویشاوندی نزدیک دارند و دارای جد مشترک نیز می باشند. معمولا افراد یک اولاد در واحد جغرافیایی معینی در کنار هم زندگی می نمایند. مرتع مشترک دارند و به هنگام کوچ به اتفاق حرکت می نمایند و چه در سردسیر و چه در گرمسیر دارای منافع مشترکی می باشند.
در جوامع سنتی ایلی معمولا تمامی ساکنین دهی از یک اولاد می باشند و امکان دارد عده ای به عنوان (وابسته) در کنار آنها با اجازه آنها و برای آنها فعالیت نموده و سالها زندگی وابسته خود را ادامه دهند.
5- مال:
از نظر ساخت سنتی اولاد آخرین رده تقسیم ایلی در عشایر بختیاری است که اجزاء آن به خانوار می رسد ولی به هنگام کوچ به خاطر پراکندگی مرتع و کیفیت علوفه طبیعی و محدودبودن منطقه چرای مشترک، کوچروهای هر تیره مجبور هستند که چراگاه مشترک خود را براساس تعداد دام خانوارهای اولاد مربوط براساس به قطعاتی تقسیم و هر دسته که معمولا از 10 خانوار تجاوز نمی نمایند (10بهون) در گوشه ای از مرتع سیاه چادرهای خود را برپا نموده و به چرای دامهای مربوط به خود اشتغال ورزند. در این صورت هریک از دسته های جداگانه مذکور را یک مال می نامند.
مال تنها واحد = ایل است. جایگاه مال ثابت نیست و بدنبال علوفه ، محل چادرها تغییر می کند . مال واحدی است هم اجتماعی و هم اقتصادی. اجتماعی بدان خاطر که خانواده ها بدور هم جمع اند و تصمیمات جمعی می گیرند و اقتصادی بدان خاطر که در تولید اولاد شرکت فعال دارند. مال در مقطع زمانی معینی ثابت می ماند و سالی به سال دیگر متغیر و بطور خلاصه واحد مطمئنی برای شناخت ثابت نمی تواند به شمار آید.
ب) ساخت قدرت:
هر مال دارای سرمالی است به نام "گپ مال" که نام کوچک جنس مردی بدان مال اطلاق می گردد. سرمالان تصمیم گیرندگان اولاد و تش ولی زیر نظر ریش سفیدان و ریش سفیدان خود زیرنظر کدخدایان و کلانتران هر طایفه انجام وظیفه می نمودند و کلانتران خود گوش به فرمان خان بودند.
هر ایل دارای خانی بود که رتق و فتق امور سیاسی و اقتصادی ایل به دست او انجام می پذیرفت. ولی نقش او بیشتر نقش سیاسی بود که قدرت نظامی را نیز به همراه داشت.
اگر چند ایل در کنار هم و دارای وجه اشتراکهایی بودند و یکی از خان های آنها که دارای قدرت و نیروی بیشتری می گردید به نام ایلخان بر ایلات همسایه و در نتیجه خان های ایلات همجوار را زیر نفوذ گرفته و خراج گذار می کرد.
بختیاریها در زمان قاجاریه دارای ایلخانی بودند که از طرف دولت مرکزی انتخاب می گردید. معاون یا فردی پس از او تصمیم گیرنده بود (ایل بیگی) نامیده می شد که او هم از طرف دولت مرکزی انتخاب می شد. مثلا در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قدرت در ایل بختیاری در دست سه نفر به شرح زیر بود.
1- ایلخان:
امام قلی خان بختیاری (ایلخان) بختیاری بود که از طرف دولت مرکزی به ریاست ایل انتخاب و چون به مکه معظمه مشرف شده بود او را حاج ایلخانی نیز می نامیدند. وی سالیانه یک هزارتومان از دولت مرکزی حقوق دریافت می داشت و در نتیجه سالیانه خراجی به منبغ 37 هزارتومان به حاک اصفهان و خوزستان می پرداخت که 22 هزارتومان آن سهم حاکم اصفهان و 15 هزار تومانت سهم حاکم خوزستان بود و در مقابل سالیانه از هر خانواری 2 تومان مالیات دریافت می داشت. حکومت مرکزی رسما اختیار داشت که از هر 10 خانوار ایل بختیاری یک نفر سوار و دو نفر پیاده سربازگیری نماید ولی این قدرت عملا به دست ایلخان بود و ایلخان بختیاری قادر بود 8000 تا 10000 نفر جنگجو به هنگام نیاز آماده نماید.
2-ایل بیگ:
ایل بیگی یا معاون ایلخان بختیاری در زمان مذکور اسفندیار خان بختیاری پسربرادر امام قلی خان و فرزند حسین قلی خان (حسین قلی خان ایلخانی که مدت 33 سال ایلخان بختیاری بود) بود که مورد تایید حکومت مرکزی نیز بوده ودر مواردی که ایلخان مغضوب می گردید، جانشین او می شد. کلانتران در رده بعد از ایل بیگی قرارمی گرفتند. از نظر سلسله مراتب ایلی کدخدایان و ریش سفیدان پس از کلانتران قرارداشتند.
3-حاکم:
ایلخان و ایل بیگ بیشتر به رتق و فتق امور ایل می پرداختند ولی منطقه بختیاری دارای یک حاکم رسمی نیز بود، در همان سالها رضاقلی خان برادر امام قلی خان که خود از محلیان بختیاری بود رسما حاکم چهارمحال بود و سالیانه بابت عوایدی که به او تعلق می گرفت، 20 هزارتومان به حکومت مرکزی پرداخت می نمود.
علاوه بر ایلخان و ایل بیگ کلمه (آ) نیز پیشوند اسم کوچک افرادی است که با خان نسبت برادری داشته باشند. تاریخ بختیاری در این مورد می نویسد:
(آ) در زبان لری به معنی خان است، (آ) مخفف آقا است ودر زبان بختیاری معمول است برادر بزرگ را خان و سایر را (آ) می گویند، همچنین پدر را خان و فرزندانش را (آ) می نامند. مانند "آخان بابا"، "آکریم"، "آکلب علی" که هر سه برادران محمدتقی خان کلانتر و ایلخان کلانتری بودند.
در سلسله مراتب ساخت قدرت آنطور که مذکور افتاد (ایلخان، ایل بیگ و حاکم) یک ساخت اداری و دولتی بیان گردید نه ساخت اعتقادی و سنتی مردم زیرا:
در کنار ساخت سنتی – اجتماعی، ساخت قدرت نیز وجود داشت که از طرفی نیازها و پیشنهادهای کوچکترین واحدهای ایلی را از پایین به بالا منعکس نموده و از طرف دیگر تصمیمات و نظریات ایلخان طی سلسله مراتبی جهت اجرا به واحدهای کوچک ایلی ابلاغ می گردید، سلسله مراتب قدرت در عشایر بختیاری در گذشته به شرح زیر بوده است که ریش سفیدان انتخابی بودند و بقیه گروهها موروثی و در مواردی انتسابی توسط قدرت بالاتر.
ت) جمعیت:
در طول حدود 170 سال اخیر افراد و سازمانهای متعددی جمعیت بختیاریها را محاسبه نموده اند. برای اولین بار موریه نایب سفارت انگلیس در ایران در سال 1810 میلادی (1224 قمری) تعداد نفرات آنها را 000/500 نفر ذکر می نماید که لرد کرزن تخمین مذکور را اغراق آمیز دانسته ولی اظهار می دارد زمانی که صاحب منصبان انگلیسی برای تعلیم قشون به ایران آمدند 000/3 سوار بختیاری برای تعلیم در اختیار آنها قرارگرفت.
راولینسون در سال 1836 (1251 قمری) تعداد بختیاریها را 000/28 خانوار می داند که نصف جمعیت لر کوچک باشد، در سال 1843 (1258 قمری) لیارد انگلیسی جمعیت لر بزرگ را 700/37 خانوار برآورد نموده است که حدود 14% از خانوارهای لر کوچک کمتر بوده اند. دیگر سیاحان خارجی که در سفرنامه های خود ذکری از جمعیت بختیاری نموده اند از حدود تخمین تجاوز نمی نماید.
آنچه نگارنده توانست درباره تعداد جمعیت بختیاریها از منابع گوناگون جمع آوری نماید، در جدول زیر مشخص شده است.
نخستین جمعیت بختیاری را برای اولین بار از قول محلیان در تاریخ بختیاری می یابیم زیرا سرداراسعد در این باره می نویسد:
"جمعیت بختیاری هفت لنگ و چهارلنگ 000/50 خانوار می باشد و می توانند 000/15 نفر تفنگچی پیاده و 000/25 سواره حاضر کنند".
اطلاعات مذکور در منابع قبل از تدوین تاریخ بختیاری در سال 1319 قمری چنین آمده است:
"رمه های ایل خانی را گویند 000/1 راس مادیان عربی معتبر است. قیمت هر راس از 800 الی 200 تومان است… جمعیت بختیاری هفت لنگ و چهارلنگ 000/50 خانوار می شود و می تواند 000/15 تفنگچی و 000/25 سوار حاضر کنند.
رامهرمز خالصه بود حضرات خوانین بختیاری از دولت خرید … خانه قشلاقی ایلخانی در "ناغان" و ییلاقی در "چغاخور" است". در متن هر دو منبع فوق الذکر چنین آمده است:
"… جمعیت بختیاری هفت لنگ و چهارلنگ 000/50 خانوار می شوند و می توانند یکصد و پنجاه هزار تفنگچی و بیست و پنج هزار سوار حاضر کنند…"
به نظر می رسد 000/15 تفنگچی درست نباشد و مسلما اشتباهی در نوشتن رخ داده است. چه 000/50 برابر با حدود 000/250 نفر نمی تواند 5/3 آن تفنگچی باشد چه حدود نیمی از آن را فقط زنان تشکیل می دهند و نیمی از هر گروه را کودکان و سالخوردگان.
اطلاعات هر دو منبع فوق متعلق است به سفرنامه خوزستان که حاج عبدالغفار نجم الملک در سال 1299 قمری در مسافرد به خوزستان جمع آوری نموده است. زیرا "… حسین قلیخان متجاوز از 000/1 مادیان نامی دارد هر راس از یکصد الی هشت صد تومان قیمت دارد و تا 000/2 راس نیز گفته اند. تمام ایل بختیاری پراکنده شده اند در خاک خوزستان برای قشلاق در جلگه دزفول و اهواز و شوشتر و تا حدود رامهرمز می آیند و حال آن که حقی ندارند… جمعیت بختیاری هفت لنگ و چهارلنگ 000/50 خانوار می شوند. اگرچه خودشان زیاده از 000/30 قرارندارند از آن جمله یکصدهزار تفنگچی رشید بیرون می آید و اقلا 000/25 الی 000/30 سوار."
برخی از منابع مورد استفاده درباره جمعیت بختیاریها در قسمت مربوط به جمعیت قشقایی ها معرفی شده است ولی آن چه در این جا قابل ذکر است عبارتند از:
1- ایلخان بختیاری سالیانه از هر خانواری 20 قران مالیات دریافت می داشت و هر ساله 000/37 تومان مالیات به حکام اصفهان و خوزستان پرداخت می نمود ولی مسلما بیش از مبلغ پرداختی دریافت می داشته است و در واقع این حداقل جمعیتی است که می توان قبول نمود. (ارقام از تاریخ بختیاری).
2- سفرنامه از خراسان تا بختیاری، هانری رنه دالمانی، صفحه 1025.
3- بستان السیاحه، حاج زین العابدین شیروانی، 1315 قمری، زیرلغت بختیاری، منبع مذکور در زیر لغت لرستان صفحه 522 اظهار می دارد: "جماعت بختیاری قریب چهل هزار خانه دارند".
4- جغرافیای نظامی ایران، سرلشکر علی رزم آراء، جلد اصفهان و بختیاری، صفحه 69، 1325 تهران.
5- مجله رزم ماهانه ، مهندس کریم گودرزی، شماره 2، "عشایر ایران" صفحه 42، مردادماه 1327، جمعیت چهارلنگ 000/20 نفر و هفت لنگ 000/40 نفر چون در اصل تعداد جمعیت به صورت "نفر" نوشته شده بود، ترجیح داده شد تا همان اصل متذکر گردد.
6- مجله رزم ماهانه، مهندس انصاری، شماره 6، "بختیاری" سفحه 67 و 68، آذرماه 1327، (چهارلنگ عبارتند از: محمود صالح 000/10 خانوار، کیان ارثی 000/6 خانوار، موگوئی 000/2 تا 000/3 خانوار، زلقی 000/2 خانوار، جمع 000/35 تا 000/36 خانوار.
7- نگاهی به وضع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عشایر، استان چهارمحال و بختیاری، (664، 12 خانوار کوچرو شامل 054/89نفر).
اگر حدود 000/63 خانوار اسکان یافته بختیاریها را از کل خانوارهای منطقه کسر کنیم، جمعیت کوچرو بختیاریها حدود 000/72 خانوار می گردد که ییلاق و قشلاق می نمایند و این صحیح ترین آماری است که تا به حال از ایل بختیاری تهیه شده و منتشر گردیده است.
==

فصل 5
اقتصاد ایلی
گفته شد که وجه تمایز اقتصاد عشایری و اقتصادی روستائی بر فراورده های زراعی و دامی استوار است. با این تفاوت که اقتصاد غالب در روستاها زراعت و در عشایر دامداری است. برای اثبات این موضوع به محاسبه آمار رسمی کشور در این مورد می پردازد.
در سرشماری کشاورزی خانوارهای متحرک در جداول مربوط تعداد گوسفند و بز در دو جدول از هم تفکیک شده بود ولی در جدول حاضر فرض براین است که کلیه دام متعلق به همه عشایر کوچ رو است از این رو متوسط دام خانوارهای عشایری محاسبه تا در جداول کشاورزی خانوارهای عشایری قابل مقایسه باشد.
در سرشماری کشاورزی خانوارهای متحرک برای کل عشایر ایران حدود 000/43 هکتار زیر کشت و آیش محاسبه گردیده است و حدود 000/9 بهره بردار از زمین های فوق گزارش شده است یعنی حدود 16 درصد از عشایر بهره بردارند و حدود 84 درصد بقیه فاقد زمین ولی اگر متوسطی برای سطح زیر کشت و آیش عشایر را مورد محاسبه قراردهیم، جدول شماره 39 نتیجه می شود.
جدول فوق اختلاف غالب روستا و عشایر را به خوبی نشان می دهد. به طور متوسط دام عشایر حدود 6 تا 7 برابر روستاییان و زمین روستاییان حدود 3 تا 7 برابر زمین عشایر است. یکی از محلیان بختیاری در مورد این مقایسه چنین می نویسد:
اقتصادی دامی
اگر در منطقه بختیاری اقتصاد خانوار متوسطی را در نظر بگیریم بنا بر نوشته و محاسبه محلیان می توان چنین اظهار نمود که:
الف- 4/3 درآمد یک خانوار متوسط از راه دامداری و 4/1 بقیه از طریق کشاورزی تامین می شود.
ب- خانوارهای متوسط بیشتر به پرورش بز می پردازند، برخی از آنها اصولا دارای میش نیستند زیرا نگهداری بز آسانتر است.
ج- هر خانوار با حدود 30 من بذرپاش (من کیلویی سنگ شاه) در گرمسیر و 50 من بذرپاش در سردسیر به همراه 5 راس ماده گاو نر بدون داشتن دام می تواند زندگی متوسطی را بچرخاند.
د- خانواری که دارای صد راس میش و پنج راس بز باشد، می تواند بدون داشتن زمین زندگی متوسط خود را بچرخاند، داشتن نصف دام مذکور زندگی فقیرانه است. (برگرفته شده از کتاب عشایر مرکزی ایران نوشته جواد صیفی نژاد بخش ایل بختیاری)
کوچ و تعلیف
بختیاریها همانند دیگر ایلات به هنگام کوچ نیاز به تعلیف دام خود نیز دارند، در این مورد کتاب شناخت سرزمین بختیاری چنین می نویسد:
یکی از طوایف مشهور (هفت لنگ) بابادی است که برای تعلیف از کوهرنگ و دامنه زردکوه و در گرمسیر از لالی (نزدیک مسجد سلیمان) تا محل شعیبه نزدیک اهواز می روند (طول فاصله 130 تا 170 کیلومتر) برنامه تعلیف آنها چنین است:
– از 15 آذر تا اول فروردین در اطراف اهواز و کارون (شعیبه)
– از فروردین تا اواسط اردیبهشت در راهند تا به کوهرنگ برسند.
– از اردیبهشت تا اواسط تیرماه در کوهرنگ و اطراف رود زاینده رود به سر می برند.
– از اواسط تیر تا اوایل مهر در دامنه زردکوه در حرکت اند.
– از اوایل مهر تا 15 آبان به طرف گرمسیر در حرکت اند.
– از 15 آبان تا 15 آذر در خوزستان به سر خواهندبرد.
بنابر یک رسم قدیمی به هنگام کوچ و عبورشان از مراتع دیگران بیش از یک شبانه روز حق توقف ندارند ولی اگر رفتار خارق العاده ای برای آنها رخ داده دو شبانه روز تا یک هفته حق توقف دارند.
انگیزه های کوچ:
اساس معیشت عشایر به شیوه تولید دام و رمه داری مبتنی است و ادامه حیات دام به دو عامل علوفه و آب و هوای معتدل بستگی دارد. بنا براین جوامع کوچ نشین برخلاف جوامع یکجانشین باید با طبیعت سازگار باشد به سخن دیگر کوچ، حرکتی جمعی و فصلی به انطباق زندگی انسان و دام با طبیعت است در کوچ عشایر، صرفنظر از جابجایی و تغییر محیط طبیعی، محرکی برای دوام و تقویت رابطه خویشاوندی و نظام سلسله مراتبی قدرت ایل نیز وجود دارد. در مجموع می توان گفت که کوچ رو در درون خود پدیده ها و نهادهایی را بنا می کند که حیات عشیره ای و کوچ نشینی براساس آن ادامه می یابد، به طوری که با حذف هریک از این پدیده ها دچار مشکلات اساسی خواهندشد.
انواع کوچ
کوچهایی که در منطقه ایل بختیاری صورت می گیرد، بیشتر از نوع کوچ عمودی است، یعنی حرکت از جلگه ها به ارتفاعات و برعکس؛ ولی از نظر ابعاد کوچ نشینی و گسترش جابجایی کوچ نشینان دو نوع کوچ در منطقه دیده می شود: کوچهای درون منطقه ای و کوچهای برون منطقه ای.
الف) کوچهای درون منطقه ای: کوچ نشینانی که این نوع کوچ را برگزیده اند بیشتر ساکنان روستاهای نواحی حاشیه ای و نیمه گرمسیری منطقه اند. درباره این کوچ باید گفت که بنا به اوضاع ویژه محیط پیرامون، تامین بخش مهمی از درآمد خانوار بر تولیدات دامی متکی است و در فصولی که هوای روستاهای محل سکونت رو به گرمی می رود با احشام و خانواده به ارتفاعات کوهستانی داخل منطقه کوچ می کنند. در این شیوه معیشت، تولیدات زراعی در درآمد خانوارها سهم موثری دارد و با فروش آن بخشی از نیازهای خانوار تامین می شود. از دیگر ویژگیهای این نوع کوچ نشینی، کوتاه بودن فاصله بین حوزه ییلاق و قشلاق است که از حداقل سه روز تا حداکثر هفت روز متغیر است. در واقع اینان گروههای نیمه کوچ نشین هستند که بنا به وضعیت آب و هوایی فقط در فصل تابستان کوچ ییلاقی دارند، در صورتی که زمانی تمامی این گروهها به طور کامل کوچ نشین بودند.
ب) کوچ های برون منطقه ای: این نوع کوچ، از جنبه های مختلف، خصوصیات و ویژگیهای کامل زندگی عشایری را دارد. مشخصه اصلی این گروه، برتری کامل تولیدات دامی در اقتصاد معیشتی خانوار است و عوامل مختلف تولید و مناسبات تولیدی نیز براساس این شیوه و الگوی معیشت سازمان یافته است. در این نوع معیشت تولیدات زراعی نقش مهمی در اقتصاد خانوار ندارد، ولیکن مکمل درآمد خانوار است و بیشتر جنبه خودمصرفی دارد؛ به همین دلیل اکثر خانوارها در قلمرو ییلاقی و قشلاقی خود دارای نسق زراعی هستند که امروزه شکل کوچ نشینی نیمه نومادیزم را نشان مید هد.
برنامه کوچ
برنامه کوچ طوری طرح ریزی می شود که برای طایفه ها کمترین خسارت و تلفات را داشته باشد. مسیر حرکت، محل استقرار مال در ییلاق و قشلاق و محل توقف در هر منزلگاه برای هر مال به طور دقیق تعیین می شود. در گذشته به شکل سنتی زندگی ایلی، ریش سفیدان و کلانتران طوایف مختلف، زمان حرکت از ییلاق و قشلاق و عکس آن را تعیین می کردند و کلیه واحدهای ملزم به رعایت برنامه تنظیم شده بودند ولی در حال حاضر به دلیل از هم گسیختگی ساختار رهبری سنتی و کاهش اقتدار و نفوذ کلانتران و ریش سفیدان، برنامه کوچ نیز فاقد نظم و ترتیب گذشته است.
چگونگی کوچ
اواسط فروردین، یعنی زمانی که علوفه قشلاق برای تغذیه دام کافی نیست و بر درجه گرما به تدریج افزوده می شود، خانوارهای عشایری اسباب کوچ را فراهم کرده، برای رفتن به ییلاق آماده می شوند. وسایل مورد نیاز و آذوقه بین راه را به وسیله خورجین، صندوقچه و هزار بیشه (جعبه های نگهداری اسباب و اثاثیه چای) با خود می برند و اسباب و اثاثیه اضافی را در منزل خویشان و کسانی که در گرمسیر می مانند به امانت می گذارند.
خانوارهای مال معمولا در قشلاق پراکنده می شوند و خانوار سرمالها، درمنزلگاه دوم یا سوم تا پیوستن سایر اعضای مال به انتظار می نشینند. از زمانهای قبل، در طول مسیر کوچ در این بارگه ها به سر می برند. انتخاب منزلگاهها به عواملی نظیر وجود علوفه کافی، امنیت، آب و از همه مهتر خلوت بودن محدوده اتراق و دوربودن از اراضی زراعی بستگی دارد. حرکت از منزلی به منزل دیگر، از ساعات آغازین روز شروع و پس از حدود پنج تا شش ساعت راهپیمایی پایان می پذیرد. گله ها به منظور تعلیف از مسیر جداگانه حرکت داده می شوند. لازم است یادآوری شود که بارگه های میان راه در مالکیت تیره و طایفه خاصی نیست و استفاده از این منزلگاهها همگانی است.
یکی از مهمترین و پرمخاطره ترین مراحل کوچ بختیاری عبور از رودخانه های پرآب در مسیر کوچ است که برای عبوردادن دام و اثاثیه از رودخانه ها تعاون و همکاری در میان افراد خانوار ایلی اهمیت خاص دارد.
در این مرحله ابتدا چوپانان ، بز و پیش قراول گله را که زنگوله هایی بزرگ بر گردن دارد به آن سوی رودخانه برده، با تکاندادن زنگوله ها گله را به عبور از رودخانه ترغیب و تشویق می کنند. مردان عشایر در پایین رود مراقب دامها هستند تا اگر آب دامی را همراه خود برد، بتوانند آن را بگیرند؛ چنین عبوری را "آبگداری" می گویند و اگر گدار خلوت باشد بزها را با ریسمان به یکدیگر بسته، از رودخانه عبور می دهند. به طوری که بزها پشت سرهم قطار می شوند و پس از عبور از رودخانه، در ساحل با یک حرکت ریسمان را برای بستن گروه بعدی بز آزاد می کنند. نیروی انسانی کافی در کاهش خسارت ناشی از عبوردادن دامها از رودخانه های پرآب نقش تعیین کننده دارد.
در بسیاری از مالها خانوارها تمام مسیر را با یکدیگر طی نمی کنند؛ زیرا برخی از خانوارها در میان راه به مال دیگری ملحق می شوند و برخی خانوارها به علت عجله برای رسیدن به ییلاق به مالهایی که سبکبارترند و تندتر حرکت می کنند، ملحق می شوند. این نقل و انتقال خانوار بین مالها غالبا در محدوده تیره صورت می گیرد.
خانوارهایی که چهارپایان لازم برای حمل و نقل بار و اثاثیه خود نداشته باشند کوچ را در دو مرحله انجام می دهند؛ به این صورت که خانوار با قسمتی از بار و اثاثیه مورد نیاز که در اصطلاح "پیش بار" نامیده می شود، در یک مرحله به ییلاق فرستاده می شوند سپس دو سه نفر از اعضای خانوار، حیوانات را به قشلاق بازمی گردانند و باقیمانده اثاثیه را به ییلاق حمل می کنند.
از زمانی که هوای ییلاق رو به سردی می رود (معمولا از اواسط شهریور) کوچ از ییلاق به قشلاق شروع می شود. با توجه به این که در این فصل علوفه کافی برای تغذیه دامها در بین راه وجود ندارد و هوا در اعتدال و آب رودخانه نیز کم است، عمل کوچ سرعت بیشتری دارد و در زمان کوتاهتر و با سهولت بیشتری نسبت به کوچ از قشلاق به ییلاق انجام می گیرد.
مسافت کوچ (ایلراهها)
با توجه به محدوده های جغرافیایی و حوزه های ییلاقی و قشلاقی عشایر منطقه که قسمتهای وسیعی از استانهای خوزستان و چهارمحال و بختیاری را دربرمی گیرد حد اکثر مسافت بین دو منطقه ییلاقی و قشلاقی عشایر بختیاری در حدود 300 کیلومتر است (دهستان چغاخور و حومه اهواز). تیره های سوری از طایفه دورکی و برخی طوایف دینارانی کوتاهترین مسیر کوچ را که نزدیک به هشتاد کیلومتر است، دارند.
وسیله کوچ
اسب و قاطر وسیله اصلی کوچ عشایر منطقه است. زنان و مردان کهنسال و کودکان خردسال به همراه بار و اثاثیه مسیر کوچ را به وسیله چهارپایان و مردان و زنان جوان و نوجوان مسیر کوچ را پیاده طی می کنند. وظیفه زنان حمل بارهای سبک و کودکان است و مردان و نوجوانان مال، گله ها را همراهی می کنند با توجه به سختی راه و کوهستانی بودن مسیرهای کوچ ایل بختیاری قاطر بهترین وسیله حمل و نقل به شمار می آید و به هنگام کوچ نقش مهمی را در جابجایی افراد و بار و بنه خانوارها ایفا می کنند. داشتن قاطر و اسب بیشتر موجب بالارفتن منزلت اجتماعی خانوارهاست. استفاده از اسب در میان بختیاریها کمتر رواج دارد و خانوارهای کم بضاعت برای کوچ و حمل بار از الاغ و گاو استفاده می نمایند.
در سالهای اخیر با توجه به توسعه راههای روستایی و ارتباط این راهها با قلمرو عشایری استفاده از ماشین در میان عشایر منطقه برای حمل بار، اثاثیه و اعضای خانوار به ییلاق و قشلاق رایج شده است و امروزه بیشتر خانوارهای متمکن کوچ رو با ماشین کوچ می کنند. استفاده از ماشین برای حمل دام بجز در وضعیت کاملا اضطراری معمول نیست. یکی دیگر از عوامل ماشینی شدن کوچ، مشکل مرتع در ایل راههاست که معمولا عشایر بختیاری با محدودیت آن مواجهند.
حمل بارهای سبک در راههای کوتاه به وسیله انسان انجام می شود. این کار و کارهای دیگری از قبیل حمل هیزم و آب (که در مشکها ریخته می شود) و حمل گهواره در طول کوچ برعهده زنان است.
ایلراهها و مسیرهای اصلی کوچ بختیاری
عشایر بختیاری از مسیرهای اصلی و انشعابات فرعی مختلفی برای کوچ استفاده می کنند. انشعابات فرعی، یورتگاههای عشایری را به ایلراههای اصلی تاراز، هزارچم، کوه سفید ، دوآب و دزیاب متصل می کند و عشایر چه در ییلاق و چه در قشلاق ناگزیر به عبور از این پنج راه اصلی که ارتباط بین محدوده های ییلاقی و قشلاقی بختیاری را برقرار می کنند، هستند. مسیر ایل بختیاری از ارتفاعات صعب العبور و پر فراز و نشیب رشته کوههای زاگرس و رودخانه های پرآب سرشاخه های مختلف کارون می گذرد و به همین دلیل، از ناهموارترین راههای عشایری کشور به شمار می آید و عبور از آنها هنوز یکی از مشکلات مهم کوچ نشینان بختیاری است.
قسمتهایی از مسیر کوچ بختیاریها جلوه گاهی از تاریخ پرفراز و نشیب بختیاری و منشا پیدایش اسطوره های قهرمانی چندی است. در نقاط خطرناک که عبور از آنها حادثه مهمی به شمار می آمد، بختیاری ها به احداث امامزاده ها و غرس درختان متبرکه و… همت گماشته اند. مسیرهای اصلی کوچ عشایر بختیاری عبارتند از:
1- راه دزیات از قدیمی ترین راههای منطقه راه دزیات است و قدمت آن به دوران باستان می رسد. این راه با طول 220 کیلومتر محل عبور قسمت مهمی از عشایر بختیاری است و نقاط عشایری شهرستان های بروجن و فارسان دراستان چهارمحال و بختیاری و شهرستان های ایذه، رامهرمز و بخشی از مسجدسلیمان و حومه اهواز در خوزستان را به یکدیگر مرتبط می کند. طول راه مزبور از چغاخور (محل ییلاق برخی از طوایف دورکی) تا ایذه حدود 200 کیلومتر است. در قدیم قسمت مهمی از کالاهای تجارتی خوزستان و اصفهان از این راه حمل می شد و کمپانی معروف لنج برروی برخی از رودخانه ها، پل های مال روی فلزی احداث کرده بود که آثار آنها هنوز باقی است. روستاهای مهم این مسیر عبارتند از: چغاخور، گل گیر، ده نو، دوپلان و سرخون در استان چهارمحال و بختیاری و چات، دهدز و ایذه در استان خوزستان. در سالهای اخیر قسمتهای بسیاری از این راه به صورت جاده شوسه بازسازی شده است. مسیر اصلی در دست ساختمان است و جاده اصلی اصفهان به خوزستان از این راه می گذرد.
2- راه دوآب. این راه قلمرو ییلاقی و قشلاقی دینارانی و دهستانهای حومه ایذه، سوسن و مرغاد در خوزستان و دیناران و دوآب و در چهارمحال و بختیاری را به یکدیگر مرتبط می سازد. با این که امروزه قسمتهائی از این مسیر در استانهای خوزستان و چهارمحال و بختیاری به صورت راه شوسه است، به دلیل عدم وجود پل برروی رودخانه های مسیر امکان کوچ با ماشین برای عشایر منطقه وجود ندارد.
3- راه کوه سفید. این مسیر عبور عشایر دهستانهای اندیکا و لالی در استان خوزستان به نواحی ییلاقی شهرستانهای فارسان و بروجن در منطقه چهارمحال و بختیاری است. کوه سفید از ارتفاعات معروف رشته کوههای زاگرس و یکی از مهمترین گذرگاههای کوهستانی این مسیر است که عشایر منطقه بازفت جنوبی و دوآب از این راه عبور کرده به خوزستان می روند. در حال حاضر امکان استفاده از ماشین در این راه وجود ندارد.
4- راه هزارچم. این راه یکی از دشوارترین ایلراههای عشایری منطقه است. بخشی از عشایر مستقر در دهستانهای اندیکا، لالی و اطراف شوشتر برای رسیدن به قلمروهای ییلاقی از این ایلراه عبور می کنند.
5- راه تاراز. این ایلراه نیز یکی از مهمترین و اصلی ترین ایلراههای عشایری منطقه است و گردنه معروف مبارکه که در گذشته حادثه سازترین معبر کوچ ایلهای بختیاری بوده است در این مسیر قراردارد. در سالهای گذشته یک شرکت پیمانکار برای تسهیل در راه اندازی خط انتقال برق شهید عباسپور قسمتهایی از این راه را احداث کرد و در سالهای اخیر از محل اعتبارات عشایری بازسازی شده است. این راه میان نواحی عشایری اندیکا و مسجد سلیمان در استان خوزستان و دهستانهای عشایری بازفت بالا، دوآب، شوراب، تنگ گزی و فارسان در استان چهارمحال و بختیاری ارتباط برقرارمی کند.

تعداد دامهای بختیاری
بعد از مراتع، دومین و مهمترین عامل در اقتصاد کوچ نشینان دام است و به عنوان اساس اقتصاد آنان زندگی ایلها و عشایر را از جهات مختلف به خود وابسته ساخته است. زیرا اولا دامها منبع غذایی هستند؛ ثانیا قسمت اعظم وسایل و پوشاک مورد استفاده کوچ نشینان از فراورده های دامی به دست می آید. برای مثال: سیاه چادر، گلیم، قالی و جاجیم از پوست یا موی حیوانات می سازند و انواع مشکها را که برای نگهداری و حمل آب استفاده می شود از پوست حیوانات می سازند؛ ثالثا دامها وسیله حمل و نقل هستند و حیواناتی نظیر: الاغ، قاطر، اسب و شتر نقش مهمی در جابجایی کوچ نشینان دارند؛ رابعا حیوانات در امور کشاورزی، به خصوص در مناطقی که امکان استفاده از تراکتور وجود ندارد به کار گرفته می شوند. مهمتر این که دامها نقش تعیین کننده ای در اجتماع خانوارها دارند. به طور یکه هرچه تعداد دام بیشتر باشد خانوارهای کمتری در یک مکان تجمع می کنند و برعکس هرچه تعداد دام کمتر باشد، خانوارهای بیشتری می توانند در یک مکان تجمع کنند.
دامداران بختیاری معتقدند که اگر نور ستاره سهیل – که اول تابستان و اول پاییز طلوع می کند- به دامی بتابد آن را می کشد؛ برای جلوگیری از این واقعه قبل از طلوع آن، روی کپل حیوانات را رنگ می زنند.
در گذشته جنگ انداختن بین گاو نر، قوچ، اسب و خروس بسیار متداول بوده است. این حیوانات را برای مبارزه تربیت کرده در روز مقرر آنها را به جان هم می انداختند. این مبارزه تماشاچی داشت و شرط بندی هم می شد و هر حیوانی که شکست می خورد باعث سرشکستگی صاحب آن حیوان و کلیه ایل می شد؛ البته به تدریج این مراسم از بین رفت. بختیاریها به دلیل سابقه طولانی ای که در امر دامداری دارند برای کلیه دامها در موقعیت، وضعیت سنی، نوع، رنگ و حالتهای مختلف نامهای ویژه دارند. برای مثال به حیواناتی که علفخوار و اهلی شده اند "حیوان"، حیوانات درنده را که در کوه زندگی می کنند"جانور"، و حیواناتی را که قدرت پرواز دارند "بالنده" گویند.
روش تشخیص سن اسب قاطر
اسب و قاطر را از روی دندانهای فک پایینشان تشخیص می دهند. دو عدد دندان پیش اصلا مورد نظر نیست. در سه سالگی اطراف این دندانها از هر طرف دو دندان سفید و شفاف ظاهر می شود، در چهار سالگی از هر طرف یکی می افتد و در پنج سالگی آن دو تای دیگرنیز می افتد؛ در همین سن بین دندانهای پیشین و آسیاب، دندان نوک تیزی می روید.
در مادیان و قاطر ماده این دندانها در هفت سالگی می ریزند و در نه سالگی بالا می آیند و در سیزده سالگی یکی از دندانهای آسیاب که آن را "چودن " می نامند صاف می شود و معلوم می کند که سیزده سالش را گذرانده است. در اسب و قاطر نر دندانها در پنج سالگی بالا می ایند و در شش سالگی فرو می ریزند. در نه سالگی بالا می آیند و د رده سالگی فرو می ریزند و سرانجام در سیزده سالگی بالا می آیند. البته به همین ترتیب نیز دندانها کلفت تر و تیره رنگ تر می شوند و فاصله اش با دندانهای پیشین بیشتر می گردد.
چوپان و وظایف او
بختیاریها برای نگهداری از دامهای خود چوپان استخدام کرده، با آنان قرارداد سالانه می بندند. چوپان درست روز پایان سال گله را می آورد که قرارداد جدید ببندد یا گله را تحویل دهد و پیش دامداری دیگر مشغول به کار شود. بیشتر گله داران ، چوپان را عوض می کنند تا چوپان جدید با دلسوزی و دلگرمی بیشتری از گله مراقبت کند. اگر روز تحویل گله، دامدار چوپان جدیدی نداشته باشد از چوپان قبلی خواهش می کند چندروزی به صورت روزمزد برای او کار کند تا او چوپان دیگری پیدا کند. البته چوپان برای یافتن کار نزد دامداران دیگر در تحویل دادن گله عجله می کند. چون اگر وقتش بگذرد وضع استخدامی وی مشکل می شود. چوپان رمه را می چراند و هنگام دوشیدن شیر، دامها را نگه می دارد تا زنها بدوشند. وی باید تشخیص دهد که کدام شیر دارد و کدام ندارد.
از دیگر وظایف وی این است که هنگام پشم چینی، گوسفندان را بشوید و برای پشم چینی آماده کند. زمانی که میش را برای پشم چینی می آورند آن را نگه می دارد تا پشمش را بچینند. دشوارترین کار چوپان هنگام زایمان و فارغ شدن میشهاست. زیرا معمولا همه با هم می زایند و به طور غالب شبها این اتفاق می افتد.در این زمان چوپان باید بعد از هر زایمان، دهان بره ای را که تازه زاییده شده است به پستان مادر نزدیک کند تا مقداری شیر بمکد – چوپانان این عمل را "فیه" می گویند- و بعد آن را در جایی محفوظ بگذارند؛ همچنین چوپان باید هنگام صبح هر بره ای را پیش مادرش بگذارد تا شیر بخورد. چوپان باید مراقب باشد تا در تشخیص مادر بچه ها اشتباه نکند (با وجود این که بره ها را فقط یکبار در تاریکی و با عجله دیده است، در تشخیص این که کدام بره مربوط به کدام میش است اشتباه نمی کند) اگرچه میش با بوکردن بچه اش را می شناسد.
اگربه دلایل مختلفی مانند زدن گرگ به گله، مریض شدن و یا پرت شدن از بلندی تلفاتی به رمه وارد آید، چوپان متوجه هیچگونه خسارتی نیست و ضرر آن متوجه صاحب رمه است. با این حال چوپان بر اثر تربیت ایلی، سرشکستگی ناشی از این خسارت را نمی تواند تحمل کند و غالبا پیش آمده است که براثر حوادثی از این قبیل چوپان خجل و سرافکنده شده، از کلیه حقوق خود صرفنظرکرده و از پیش صاحب رمه رفته است، بنابراین برای این که چنین وضعیت پیش نیاید، با دل و جان و تمام نیرو از رمه نگهداری می کند و همه نوع دشواری را تحمل می نماید.
وسایل مورد نیاز چوپان بختیاری
این وسایل عبارت است از یک قوطی قند و چای؛ یک کوله پشتی که این وسایل همیشه با خود دارد و آن را (کوله بچه) می گویند. یعنی همان توبره ای که این وسایل را در آن جا می دهند؛ یک سفره چهارگوش پارچه ای با نقشی شطرنجی که نان روزانه را در آن می گذارند، یک کتری کوچک، یک قوطی کبریت، کیسه ای کوچک، نمدی که استکان و نعلبکی در آن است و تکه ای نان برای سگ که (نواله) نامیده می شود. علاوه بر این ها مشکی کوچک برای آب نیز همراه خود دارد که آن را (مشکور) گویند و چوبی باریک برای راندن دامها (ترکه) و یک چوبدستی که تنها وسیله دفاعی اوست.
لباس آنان مانند دیگر بختیاریها عبارتند از: شلوار گشاد و سیاه، کلاه زرد و لبه تیز مخصوص کارگران، پیراهن، کت و به علاوه پالتوی نمدین بی آستین بلند و جلو باز که آن را عبا گویند. این عبا چوپانت را در خواب و بیداری از برف و سرما محفوظ می دارد. چوپانان در پرتاب کردن سنگ، به دلیل زندگی در بیابان و نداشتن وسیله ای دفاعی جز آن، مهارتی خاص دارند و بیشتر، گرگها و دیگر جانوران وحشی را با این وسیله بسیار ابتدایی از گله دور نگه می دارند. آنان سنگها را با دست یا با قلاب سنگ که خودشان آن را (کیوار) گویند پرتاب می کنند و در هر دو صورت نشانه گیری دقیقی دارند.
بعضی از دامها ناآرام و سرکش بوده، گاه از گله دور می شوند و چوپان مجبور است از طریق صدایشان جهت آنها را پیدا کند. برای جلوگیری از پراکنده شدن گله، به گردن بز و میش قراول زنگوله ای بزرگ و آهنین که به آن (درک) می گویند می آویزند که تمام دامهای گله با این صدا آشنایی دارند و همیشه به طرف صدای آن حرکت می کنند . به گردن بزغاله های ناآرام که تیزپا و چموش هستند و معمولا از گله بسیار دور می شوند زنگوله ای از جنس برنج می آویزند؛ به همین دلیل صدای زنگشان از فاصله دور به گوش می رسد. به گردن میش زنگوله کوچک دهان بسته ای از جنس برنج که صدای خفه ای دارد می آویزند و صدای آن از زنگوله های برنجی دهان باز به آسانی قابل تفکیک است.
فرآورده های دامی و سود حاصل از یک دام در طول یک سال
دارایی و اساس زندگی فرد کوچ نشین دام و فراورده های حاصل از آن است. امروزه محصولات شیری، ابریشم و بره اهمیت فراوان داشته، به فروش می رسد. صرفنظر از بعضی دامها که در موقعیت مساعد فصلی دوبار در سال می زایند هردام ماده به طور معمول یک بار در سال (اوایل بهار) می زایند.
ارزش یک بره در هنگام زایش حدود 600 تومان است و اگر یکساله شود تا حداکثر 350 تومان ارزش پیدا می کند. بهای بزغاله هنگام تولد 400 تومان و در یک سالگی 1600 تومان افزایش می یابد. از هر دام معمولا یک کیلو پشم یا مو به دست می آید. ارزش پولی یک من پشم 1080 تومان و ارزش یک من موی بز 1200 تومان است که اغلب تجار و قالیبافان خریدار آنند.
3- کوچ نشینی و بهره برداری از محیط زیست:
غالبا حدود ثغور ایل بختیاری (دیگار/ کریمی 1974) به جز در موارد زیر، دقیق و مشخص نیست:
از یک طرف "آب دز" مرز طبیعی با لرستان را به وجود می آورد. از طرف دیگر مرزهای تقسیم بندی شده سیاسی، که بختیاری را از ایلات دیگر مثل بویراحمد در جنوب، قشقایی در جنوب شرقی و نیز از مجموعه های روستایی که هیچگونه پیوستگی ایلی ندارند، مثل جمعیت خوزستان در جنوب غربی و چهارمحال در شرق جدا می سازد. سرزمین بختیاری با یک سلسله کوههای موازی که جهت آن از شمال غربی به جنوب شرقی با بریدگیهای ناهموار، در بین این دو منطقه قرارگرفته است (مرتفع ترین قله آن با 4548 متر ارتفاع در زردکوه). این کوهها به طور پراکنده ای در غرب، توسط رود کارون و شعبات آن و در شرق، توسط زاینده رود زهکشی شده اند. منحنی میزان 2000 متر و میزان بارندگی 400 میلیمتر، که تقریبا با هم مطابقت دارند، بیانگر مرزی است که بین دو منطقه طبیعی قلمرو بختیاری کشیده شده است که از نظر بختیاری ها این دو منطقه دو دنیای متفاوت از هم را تشکیل می دهند. یکی از آنها در ارتفاعات سردسیر یا ییلاق (که بختیاری ها همیشه این واژه را به کار می برند که ترکی است) ودیگری در پائین به نام گرمسیر، که در دشتهای دامنه های غربی زاگرس و در مرز خوزستان قرارگرفته است. آب و هوا در این منطقه، تحت تاثیر آب و هوای قاره ای منطقه خلیج فارس قراردارد که تابستان آن گرم و خشک می باشد و درجه حرارت در ماه تیر به حداکثر خود می رسد (45 درجه و بیشتر) و میزان بارندگی در مهرماه عملا هیچ است. زمستان این منطقه ملایم (حداقل درجه حرارت در دیماه به طور متوسط در لالی 8 درجه است) و بارندگی زیاد است (300 تا 400 میلیمتر از ماه آبان تا ماه فروردین). گیاهانی که در این منطقه یافت می شوند از نوع ساقه کوتاه وبوته ای هستند (از گونه بلوط و پسته کوهی) و مراتع زمستانی آن در مرحله ای از انهدام علفزارهای جلگه ای قرارگرفته است. منطقه ییلاق در ارتفاعات زاگرس و در زیر 2000 متر قرارگرفته و گسترده شده است.تابستان این منطقه ییلاقی و معتدل است. درجه حرارت (چلگرد) در ماه تیر به ندرت از 30 درجه تجاوز می کند و از ماه خرداد تا ماه مرداد به ندرت بارندگی می شود. برعکس این منطقه دارای زمستان بسیار سختی است. درجه هوا در دیماه به چندین درجه زیر صفر می رسد . برف همه جا را می پوشاند. به خصوص کلیه راههای ارتباطی بین دو بخش مرتفع مراتع ییلاقی به مدت 5 تا 6 ماه از سال براثر ریزش برف بسته می شود. بهار و پائیز دوره های بارندگی است. این طبقه توسط گونه های گیاهانی که در ارتفاعات می رویند و نیز توسط بعضی پوششهای درختی (بلوط) مشخص می شود. ب. گروئه B.Grue , 1985 شواهدی را ارائه می دهد که براساس آن (تا یک قرن پیش مسافری بدون آن که از جنگل خارج شود، می توانسته از چقاخور (اردل) تا ایذه را بپیماید). از آن موقع تا به حال از شدت روند انهدام جنگلهای منطقه کاسته نشده است (به خصوص برای ساختن ذغال چوب) و امروزه به جز در منطقه بازفت، دیگر جنگلی وجود ندارد. بنابراین، سرزمین بختیاری چون از آن استفاده چندانی نمی شود، تنوع بسیار زیادی از شرایط طبیعی مطلوب را در تمام گستره خود از یک سو تا سوی دیگر عرضه می دارد (که ظاهرا در این حالت کوچ نشینان در آن جا یافت نمی شوند) و همیشه حوزه ای میهمان نواز را – وقتی که باقی سرزمین فقیر است- به انسانها عرضه می کند. کوچ نشینان، تابستان را در ارتفاعات ییلاق و زمستان را در گرمسیر می گذرانند، تغییر محلها (بار) در بهار به سوی ارتفاعات و در پاییز (شکل شماره 7) در جهت عکس صورت می گیرد (صحبت من در این جا بر سر کوچ نشینی است و ترجیح می دهم که اصطلاح رمه گردانی را برای حرکت گله های متعلق به یکجانشینان نگه دارم این گله ها تنها توسط چوپانها همراهی می شوند در صورتی که در بین بختیاریها تمام گروهها تغییر محل می دهند). هرگروه یا هر خانواده هم در ییلاق و هم در گرمسیر، همان زمینی را اشغال می کند که در سالهای قبل اشغال کرده بود. چادرها نیز در همان جای قبلی خود برپا می شود که (جاوارگه) نام دارد و توسط سنگهایی نشانه گذاری شده است. ایل راههای کوچ نیز به نوبه خود کاملا غیرقابل تغییر است و هر گروه راه (رو) مربوط به خود را دارد این توزیع دقیق و به قاعده خیلی پیچیده و کامل است و شاهد مناسبی برای طبقه بندی مستقیم واحدهای مختلف ایل از نظر جغرافیایی و سیاسی است. همین توزیع، نظم و قاعده ای را ایجاب می کند که براساس آن گروههای متعدد بتوانند در یک زمان نسبتا کوتاه به مرتع معینی دسترسی پیدا کنند و به خصوص در ایل راه معینی قدم گذارند (دیکار/ کریمی 1977-1987، دیگار 1979 ). ترک قرارگاه باید دارای نظم خاصی باشد تا از بندآمدن تنگه ها (کلنگ) جلوگیری شود. این تنگه ها گذرگاههایی است که امکان گذشتن از یک منطقه مرتفع به منطقه دیگر را فراهم می کند که از این تنگه ها در این قسمت از زاگرس برای گذرکردن صدها هزار کوچ نشین و حیوانات متعلق به آنها فقط ده عدد وجود دارد (در پاییز 13 عدد) در همین گذرگاههاست که شکل خطوط خارجی این کوچ نشینی مشخص می شودو جانسون آن را (نوسان ماهیچه ای) (به هم فشردگی نوسانی) نام نهاده است(1969، صص 59 تا 64) و مخصوصا بارث (1964) نشان داده است قدرتی که قادر به تامین نظام و هماهنگی باشد، لازم است. مسافت و راه و مدت زمان برای تغییر محلهای فصلی برای هر گروه متفاوت است. مثلا طایفه (موری) منطقه (بازفت) که زمینهای ییلاقی و گرمسیری آن به هم چسبیده و هم مرز است، فقط چند ده کیلومتر راه طی طریق کند. برای این طایفه کوچ بهاره از 30 تا 40 روز و کوچ پاییزه حدود 20 روز طول می کشد. آغازحرکت اولین گروه معمولا با جشن نوروز همراه می شود- که این موضع بدان معنا هم نیست- که اگر شرایط جوی نامناسب باشد این عمل اندکی به تاخیر می افتد (در سال 1352 در اواسط خردادماه هنوز همه ایل به ییلاق نرسیده بود) . بختیاریها در ضمن کوچ در گروههای کوچک شروع به صعود بطی به ارتفاعات زاگرس می کنند. هر شب نیمه چادری برپا می کنند. گله صبح زود به منظور چریدن علوفه راه زیر نظر چوپانان حرکت می کنند. سایر مردها و نیز زنان و کودکان وسایل پخش شده شب گذشته را مرتب کرده و بار حیوانات بارکش می کنند. آخرین افراد گروه که محل را ترک کردند، اولین افراد گروه بعدی از راه می رسند و قرارگاه را مهیا کرده و آماده برای رسیدن گله ها می کنند. هر روز فاصله کوتاهی، یعنی حدود 5 تا 10 کیلومتر طی می شود (حدود یک تا دو ساعت پیاده روی و در جمع برای 150 کیلومتر حدود 600 ساعت پیاده روی دارند). در بعضی مواقع به خصوص هنگامی که علف فراوان است، بعضی از گروهها روزهای متمادی در یک محل می مانند. اما به زودی توسط گروهی که به دنبال آنها در حرکت است، از آن محل رانده می شود. عامل دیگر حرکت سریع آنها، خشکی گرمسیر است که به طور فشرده ای نزدیک می شود و آنها را به سوی ارتفاعات می راند. بنابراین هیچگونه توقف ممتد در طول راه ممکن نیست.
این پیشروی مستمر، هرچند ارام، گاهی مواقع انسانها و حیوانات را به سختی دچار مشقت می کند. در بعضی از گذرگاههایی که گذر از آنها مشکل است، مردها مجبور به ساختن خط زنجیری می شوند که هم خودشان یک به یک بگذرند و هم بزها و گوسفندان را بگذرانند و حیوانات بزرگ را با طناب بالا بکشند. در طول قرنها دوبار رفت و آمد سالانه دهها هزار حیوان و انسان از یک محل معین، سنگها را صاف و صیقلی کرده و تمام ناهمواری سنگها را که پا می توانسته است به آن تکیه کند از بین برده است. بنابراین بعضی از سراشیبیها کاملا لغزنده و به خصوص در این گذرگاهها کاملا خطرناک شده اند (مانند گذرگاه کوه منار). جریانهای آب نیز راه را بر کوچ کنندگان سد می کنند. غالبا حاشیه سراشیبیها در قعر تنگه ها و حتی کناره های آن نیز برای عبور و مرور مشکل است. منتها باز هم گذشتن از آنها برای بختیاریها آسانتر است. به خصوص عبور ایل از رود کارون تماشایی است: زنان و کودکان مثل مرغ روی کلکها می نشینند، اما حیوانات را به درون آب می راند و در سوی دیگر رود، آنها را می گیرند. آنها صدها متر در جریان آب می روند و مردها در ساحل رودخانه آنها را با فریادهایشان تشویق می کنند که با جریان آب بجنگند . درگردنه های مترفعتر سد راه کوچ نشینان برف و یخ است و در بعضی مواقع برای گذرکردن از آنها لازم است که پله هایی را در برق و یخ به وجود آورند. می توان از دشواریهای کوچ نمونه های فراوانی ذکر کرد. بالاخره هرکوچ به طور غیرقابل احتزازی به بهای از دست رفتن تعدادی از دامها تمام می شود. حیوانات بارکش نیز مصون از گامهای خطا و سقوط نیستند. این چنین پیش آمدهایی در طول ایل راهها، علاوه بر ضرر اقتصادی سبب زحمات غیرقابل تصوری برای مردان و زنان می شود بدین معنا که بایستی به بارهائی برسند که توسط حیوانات بارکش، رها و مفقود شده است. این کوچ نشینان با هم خستگیشان باید در طول راه و در تمام لحظات و دقایق هوشیار و بیدارو گوش به زنگ باشند که خطر از دست دادن بیش از آن چه از دست داده اند، پیش نیاید.
بالاخره حدود ایل اردیبهشت به ییلاق می رسند و تا اوایل شهریور در این منطقه می مانند. در این مدت فقط یک یا دوبار جای قرارگاهها را به شعاع چند کیلومتری عوض می کنند و این تعویض جا در ارتباط با تمام شدن علف و لزوم کارهای کشاورزی است. چهارماه پس از رسیدن به این منطقه کوچ نشینان برای آن که بتوانند قبل از بسته شدن گردنه ها از آنها بگذرند باید اجبارا راه بیفتند. کوچ پائیز را به دلیل خشک بودن بستر رودها (راحت تر) می دانند ولی برای آنها چندان دلچسب نیست. زیرا مراتع فقیر و آب کم است. در بیشتر روزها برای رسیدن به یک منطقه آب خیز باید مدتهای طولانی و بدون توقف طی طریق کنند. مدت اقامت در گرمسیر در حدود شش ماه است که طولانی ترین دوره پراکندگی عشایر است. مراتع، کم وسعت و کم حاصل است. گله ها از باران و سرما عذاب می کشند. انسانها با بی حوصلگی فزاینده ای منتظر لحظه کوچ بهاره هستند. زیرا که تمام کوچ نشینان، ییلاق را ترجیح می دهند و از آن به عنوان یک زمین نعمت و سعادت یاد می کنند (بجز آنهائی که ساکن ییلاق هستند، زیرا زمستان در این منطقه دشوارتر از تابستان در گرمسیر است). باید بدانیم این نوع زندگی که نوعی مسافرت دوره ای است مسلط بر تمام زندگی بختیاری است. این زندگی تکیه گاه اقتصاد و منشا ساختاری همه آداب و رسوم و باورهائی است که بختیاری ها به منتها درجه به آنها وابسته اند و بالاخره "ییلاق" و "گرمسیر" بیش از آن که بیانگر مکان باشد، گویای شکل رسمی زندگی است و دراین حال کوچهای منظم و متعادل به مثابه آئینهای گذرای فصول ظاهر می شود. "فردریک بارث) پیش از اینها درباره باصری ها نوشته است: "کوچ، آئین مرکزی جامعه شبانی است" (بارث ، 1964، ص 154).
مالیات در ایل بختیاری:
سکنه بختیاری به شکل سنتی به دو دسته بزرگ "هفت لنگ" و "چهارلنگ" تقسیم می گردند. در مورد کلمه "لنگ" محلیان چنین نوشته اند که :
"… در محضری که ریش سفیدان قوم حضور داشتند در این باب مذاکرات زیاد شد . آراء براین قرار گرفت از آن جا که بنیچه مالیات ایلات از حیوانات است، مثلا بختیاری از مادیان، قشقایی از گوسفند، شاهسون از شتر، بنیچه بسته شده در یک عهدی که مالیات به بختیاری می بستند بنیچه سه مادیان به بختیاری بسته شد که هفت پا قسمت هفت لنگ شده وچهار پا قسمت چهار لنگ و یک پا یا تخفیف داده شده یا جمع تفرقه شده. مقصود از تفرقه ایلیاتی است که از خارج پناه به ایلی می برند و در میان آن ایل زندگی ومعاش می نمایند. سرداراسعد در جای دیگر کتاب خود تاریخ بختیاری در مورد فوق چنین می گوید:
"… در تمام ایلات مالیات را از روی شماره حیوان می بندند ولی در هر ایلی از روی شماره حیوان مخصوصی، در بختیاری هر هفت سال یک دفعه مادیانها را بشمار آورده بر آنها مالیات می بندند و هر شخصی حیوان دیگر داشته باشد آن را به حساب آورده بر آنها مالیات می بندند و هر شخص حیوان دیگر داشته باشد آن را به حساب مادیان وفق میدهند مثلا بیست گوسفند ، (یا ) چهار الاغ.
(و یا) چهار گاو را مطابق یک مادیان حساب می کنند. مالیات هر مادیانی در تیره های مختلف متفاوت است. چنانچه خود من (سرداراسعد) دیده ام که یک تیره برای هر مادیان سالی یک قران مالیات می داده است و تیره دیگر بای هر مادیانی سالی سه تومان میپرداخته است. علت این است که در که در ظرف هفت سال بالطبع یک تیره فقیر می شوند و تیره دیگر غنی، مالیات ایل فقیر را به ایل غنی تحمیل می کنند تا تعادلی حاصل گردد.
مالیات چهارلنگ را به حساب مادیان شمار بالتمام دریافت می دارند ولی به ایل هفت لنگ ثمن (یک هشتم) مالیات را تخفیف داده اند. از این رو می گویند چهارلنگ یعنی باید تمام مادیان مقرره را بپردازد و هفت لنگ یعنی اگر مالیات دو مادیان را به هشت قسمت نمایند هفت قسمت آن را باید بپردازد و شک قسمت به آنها بخشیده شده است(لنگ یعنی پا).
حدود 80 سال قبل از سرداراسعد ، راولینسون نیز به مالیات برحسب قاطر نیز اشاره نموده است و در این باره می نویسد:
"… مالیات بختیاری همیشه صد قاطر است که البته قاطر کنایه از مبلغ معینی پول است که بنا به وضع اقتصاد ایل ونیز بنا به قدرت حکومت مرکزی پرداخته می شود. این نوع پرداخت مالیات ریشه های باستانی دارد. مثلا در زمان اتابکان که این استان رونق بسزایی داشت مالیات هر راس قاطر معادل با هزارتومان بود و حال آن که امروزه مالیات هر راس معادل صد تومان می باشد".
"… مالیات پیشکوه (لرستان کنونی) ثابت و برابر 120 قاطر است ولی پراکندگی این مالیات بستگی به قدرت حکومت مرکزی دارد. در این جا ارزش هر قاطر بستگی به اوضاع استان دارد. بنابراین 120 قاطر آن معادل 40000 تومان است و این مالیات گزاف تنها مالیات پیشکوه است".
"… مالیات مربوط به 120 قاطر را بین طوایف تقسیم می کنند یا به عبارت دیگر در شورای سران طوایف تصمیم گرفته می شود که چگونه این مالیات تقسیم شود، سپس هر طایفه مبلغی را که باید بپردازد بین تیره ها تقسیم می کند و ریش سفیدان هر تیره موظفند که از خانوارها مبلغ لازم را جمع آوری کنند.
بنابر مندرجات فوق مالیات سالیانه خانوارها براساس مالکیت دام و چهارپای خانوار محاسبه و تبدیل به مادیان یا قاطر شده مالیات آن اخذ می گردید. در این محاسبه هر 20 گوسفندی را برابر با یک مادیان و یا هر چهار الاغ یا هر چهار گاوی را برابر با یک مادیان یا قاطر حساب نموده و مالیات دریافت می داشتند، مثلا اگر مالیات هر مادیان را در سال 10 ریال معین می نمودند، مالیات دیگر دامها چنین محاسبه می گردید:
مالیات یک راس مادیان یا قاطر 10 ریال
مالیات یک راس الاغ یا گاو 5/2 ریال
مالیات یک راس گوسفند یا بز 5/0 ریال
در این جا منظور از "لنگ" یا "پا" 4/1مادیان است و هر الاغ یا گاو را برابر با یک چهارم مادیان یا برابر با یک لنگ آن حساب می کنند و هر راس گوسفند یا بز برابر با یک پنجم لنگ محاسبه می کردند. سرداراسعد در جای دیگر از کتاب خود در این باره می نویسد:
مالیات دیوانی بختیاری امروزه از روی شمار مادیان است. آن چه حیوان نر است، مالیات ندارد. یک مادیان را یک مادیان حساب می نمایند. چهار گاو ماده بمنزله یک مادیان است و بیست گوسفند ماده در عوض یک مادیان بشمار می آید و نیز چهار الاغ ماده بجای یک مادیان محسوب می شود. در صورت دویست تومان مالیات، اگردویست مادیان شد، مادیانی یک تومان و اگر چهارصد مادیان شد، مادیانی پنج قران، از زراعت به هیچ وجه مالیاتی گرفته نمی شود مگر در قشلاق و آن هم جزئی است که از روی خیش محاسبه می گردد.
علت این که واحد سنجش اخذ مالیات را مادیان گرفته اند. اولا سهولت تبدیل دیگر چهارپایان موجود منطقه بدان بوده و ثانیا مادیان، قاطر و اسب در منطقه و پرورش آنها متداول بوده است. زیرا راولینسون می نویسد:
"در لر کوچک یک منبع درآمدی وجود دارد و آن هم پرورش قاطر است که در سراسر ایران بهترین نوع شناخته شده است. بطور متوسط سالانه هزار قاطر از این منطقه به سایر نقاط ایران صادر می شود، اگر هر راس قاطر را 20 تومان در نظر بگیریم سالیانه در حدود 20000 تومان می شود" و در سال 1349 دفتر آبادانی مناطق عشایری تعداد دام درشت اندام (اسب، گاو، قاطر، مادیان و الاغ منطقه بختیاری را بیش از 400000 هزار راس آمار داده است.
مادیان معافی
مادیان معافی یعنی معاف بودن از پرداخت مالیات. در این باره آگاهان محلی اظهار می دارند که مادیان معافی در بختیاری وجود داشته است زیرا ممکن بود برخی از محلیان به مناسبت انجام کار چشمگیری برای خان از دادن مالیات معاف گردند.
کوچ نشینان و یکجانشینان
اگر مناسبات بین کوچ نشینان و یکجانشینان سرزمین بختیاری و حتی تمام زاگرس را مثلا با حوزه های بزرگ کوچ نشینی خاورمیانه عربی مقایسه کنیم، می بینیم که این مناسبات، صورت کاملا مهمی از جامعه شناسی این سرزمین را تشکیل می دهند. به همین دلیل است که ایل بدوی (عرب) که یکسانی در هویتش و مستثنی و منحصربودنش مورد تصدیق است، باز هم یک جامعه خودکفا نیست و از آن بسیار احتراز دارد. این ایل غالبا از مشابهان ایرانی و ترک خود به طور متمایزی شبانی تر و نیز به تنگاتنگی، تابع و محتاج یک تولید کشاورزی است که از این بابت بیشتر اوقات خود را به جمعیت واحه ها یا حواشی صحرا تحمیل می کند. این امر از راه مرتبط ساختن خود با این جمعیتها از طریق شبکه اقتصادی و سیاسی صورت می پذیرد و غالبا هم به حالت تسلط کوچ نشینان ظاهر می گردد. (مالیات برادری به نام "خووا Xuwwa ").
در بین بختیاریها، روابط کوچ نشینان و یکجانشینان دارای این ویژگی ایستادگی رو در رو برای ادامه حیات نیست. چنین موضوعی، البته نه کلا از شرایط ویژه طبیعی زندگی شبانی در زاگرس نشات می گیرد که خود را کاملا در کوهستان و در این سوی محدوده کشاورزیهای دیم محصور کرده است. (نگاه کنید به پلانو، 1968، ص 119 به بعد). بنابراین کوچ نشینان پیوسته به دور هسته های متعدد جمعیت یکجانشین می چرخند. آنها (مثل بدویهای صحرای سوریه) از گستره های وسیع و خالی از وجود انسانی و کشاورزی بی اطلاع هستند. به علاوه آنها مجبور به جابجاشدن همیشگی و دائم در گستره های بزرگ نیستند، بلکه تنها دوبار در سال کوچ می کنند که هرکدام حدود بیشتر از سی روز طول می کشد و همیشه از همان ایل راههای بدون تغییر، به همان مکانهایی می رسند که همیشه ماهها در آن توقف می کنند. بنابراین هر گروه از کوچ نشینان بختیاری پیوسته در بهار و تابستان از همان راهها و روستاهای همیشگی می گذرند و در ییلاق و گرمسیر ، خود را با همان یکجانشینی مواجه می بینند که در سالهای قبل دیده اند. لذا بین کوچ نشینان و یکجانشینان مواجه می بینند که در سالهای قبل دیده اند. لذا بین کوچ نشینان و یکجانشینان نوعی به هم آمیختگی امور وجود دارد که بدون کمترین توافق و سازشی غیرقابل تحمل خواهدبود. از سوی دیگر این موضوع شامل بهره برداری دو جانبه از یکدیگر و به دست آوردن منافع غیرمشروع نمی شود- که زمینه به وجود آمدن آنها کم نیست- به خصوص این امر در مورد ساکنان روستاهای صادق است که در طول ایلراه های کوچ قرارنگرفته اند و گذر گله ها موجب پاره ای خسارت می شود. از بین مهمترین توده های روستائیان و یکجانشینان، چشمگیرترین آنها در دو منطقه زراعی قرارگرفته اند که سرزمین بختیاری را در دو سوی زاگرس محدود می کنند. خوزستان در جنوب غربی که به بستر داخل کارون مربوط می شود، چهار محال در شرق که ارتباط آن با بستر میانی زاینده رود است و بالاخره فریدن در شمال خاک بختیاری (به نقشه ضمیمه آخر کتاب مراجعه شود). دو منطقه فریدن و چهارمحال در ارتباط با ییلاق بختیاریهاست. اکثر جمعیت این دو منطقه را فارسی زبانان تشکیل می دهند. منتهی در همین دو منطقه هسته های مهمی از ترک زبانان و نیز برخی مجموعه های ارمنی نشین وجود دارد (به خصوص در فریدن). جمعیت خوزستان را به خصوص آن بخشی که همجوار با گرمسیر بختیاری است، عرب زبانان تشکیل می دهند.
در واقع موقعیت قومی بختیاریها بسیار پیچیده است. توسعه صنعت نفت در محدوده و حتی در درون خاک بختیاریها (لالی، مسجد سلیمان، هفت گل و غیره) و نیز شبکه آبیاری خوزستان و نسق بندی زراعی آن موجب جریان مهمی در زمینه دستمزد شده و به حرکت دادن و مخلوط کردن جمعیتهای این منطقه با سایر مناطق، از نظر جغرافیایی کمک کرده است. (مراجعه شود به ویی، 1965)
اما جمعیت یکجانشین افراد خارج از ایل نیستند که در ایل محصور شده باشند، بلکه ترکیبی از افراد ایل بختیاری و افراد خارج از ایل هستند. نمی توان دقیقا گفت که چه تعداد از بختیاریها یکجانشین هستند و عملا هم گفتن آن غیرممکن است. شاید 400000 نفر یا 500000 نفر. البته به شرطی که تعداد کوچ نشینان بختیاری 200000 یا 300000 نفر باشد. یکی از علل این غیرممکن بودن ناشی از این است که تعداد زیادی از این یکجانشینان بین سایر عناصر جمعیتی در خارج از محدوده های سرزمین ایل پخش هستند. یعنی عده زیادی از آنها را می توان در چهارمحال پیدا کرد که از قدیم به صورت کارگر کشاورز در زمینهای (ایلخانان) سابق کار می کردند و (رعیت) آنها بودند. از این نوع افراد در سرزمین ایل نیز زیاد هستند. البته بین این واحدهای یکجانشین (قدیمی و متاخر) و گروههای کوچ نشین همیشه رفت و آمدی ثابت و دائمی وجود دارد. این حالت جامع شناختی این منطقه که به نظر من کاملا اساسی و بنیادی است، ایجاب می کند که بررسی عمیقی به همراه سایر موارد، غیر از امور مردم نگاری شخصی، به عمل آید بنابراین فعلا باید به تئوری هایی قناعت کرد که بنیادهای آن براساس مشاهدات برگرفته از حوزه های هم مرز آنهاست. اولین نکته این مطلب وجود یک حرکت یکجانشینی کم و بیش منظم و مداوم و خودخواسته در سرحدات حوزه کوچ نشینی است.
هواداران سیاست اسکان عشایر از ذکر این دلیل برای تحقق این اسکان غافل نبوده اند. طبق گفته آنها تحقق این امر نشان می دهد که راه حل پیشنهادی آنها چیزی جز پایان غیرقابل احتراز یک روند تحولات تاریخی نیست. روندی که باید آن را سریعتر کرد. اما برای این که تغییرات جمعیت شناسی یک گروه جمعیتی، مورد قضاوت و داوری قرارگیرد. قطعا بایستی اضمحلال و اتلاف و زیان آنها نیز ارزیابی شود و در این امر راستا حتی موفقیت و سود آنها نیز مورد توجه قرارگیرد. با توجه به این امر، تحقیقات دقیق نشان می دهد که نرخ افزایش جمعیتی کوچ نشینان خیلی بالاتر از یکجانشینان است (در این مورد مراجعه شود به موهسم، 1951).
منتهی هرچقدر جمعیت آنها کم باشد، حوزه های کوچ نشینی تقریبا به مرحله داشتن جمعیت اضافی نزدیک شده اند و با وجود نهادهایی (مثل ارث و غیره) که شرایط توزیع گروه را در سطح قلمرو تامین می کنند، ولی اضافه جمعیت انسانی و در نتیجه دامهای آنها مازاد بر گنجایش مراتع را به وجود می آورد و زندگی تمام گروه را در معرض خطر قرارمی دهند. نتیجه حاصل از آن، وجود یک جریان و حرکت جمعیتی از جامعه کوچ نشین به سوی واحدهای یکجانشین است که به هیچ وجه به یک حرکت عمومی یکجانشینی کوچ نشینان مربوط نمی باشد بلکه (در زمان عادی) به یکجانشینی قسمت مازاد کوچ نشینان مربوط می شود. بدین معنا که این حرکت، همان خارج شدن تدریجی خون از بدن و ضعیف شدن نیست، بلکه به قول ف- بارث. (1964 صفحات 122-103) داشتن تامین مداوم و دریچه اطمینان برای نظام موجود است.
چون اطمینانی وجود ندارد لذا هیچ چیزی این حق را نمی دهد که فکر کنیم شکل دیگری در بین بختیاریها وجود دارد. اما پس از ذکر پدیده و "کارکرد" جامعه شناسانه آن، فقط بیان کیفیتهای عملی واقعیت یافتن آن باقی می ماند. یعنی ذکر دلایل عینی که چرا فلان بختیاری دیگر میل به رهاکردن زندگی کوچ نشینی دارد و به طرف زندگی یکجانشینی کشیده می شود. این دلایل عبارتند از- ثروت و ورشکستگی (باز هم تاکید می کنیم در حال حاضر فقط یکجانشینی خودخواسته مطرح است). در بین بختیاریها مفهوم ثروت همان داشتن و یا امکان به دست آوردن زمینهایی است که دارای استعداد کشاورزی باشد و شخصا مالک آن شود.
بیشتر کوچ نشینان ترجیح می دهند که تمامی مازاد دام خود را تبدیل به سرمایه گذاری در زمین بکنند. این مربوط می شود که اگر میل به آن داشته باشند به راحتی انجامش دهند. چون برای خوانین ، موقعیتهای متعددی وجود دارد که امتیازات رفاهی یک زندگی شهری و شهرنشینی را بیشتر به دست آورند لذا این روند بیش از همه شامل آنها می شود. برعکس ورشکستگی امکان انتخاب باقی نمی گذارد. برای کسی که دارای حداقل امکانات زندگی است، کافی است که اتفاق کوچکی پیش آید (بیماری، یک دوره خشکسالی، یک کوچ ناگوار همراه با حادثه) تا موقعیتش دگرگون شود. به خصوص در ایل بختیاری آن نهاد تعاونی که به گله دار ضربه دیده امکان ترمیم گله را می دهد، وجود ندارد (یعنی وام دادن از سوی دامداران دیگر برای بازسازی گله) که در عشایر چادرنشین حالت استثنائی دارد (دیگار 1973 صفحات 48-49). در ضمن پیشنهاد برای عرضه نیروی کار نیز در بین بختیاریها زیاد است (البته به استثنای چوپانان کاملا متخصص)، برای همین است که ورشکستگی غالبا سبب یکجانشینی و مهاجرت به سوی حوزه های یکجانشین می شود و گاهی نیز یک فرد ساده ایلیاتی یعنی لر، روی زمین های خان خود که او هم در قدیم چادر نشین بوده است، به عنوان کارگر کشاورزی رسوب می کند. اما هم کوچ نشینان و هم چادرنشینان از طریق خویشاوندی و وابستگی های مربوط به آن مانع قطع خطوط ارتباط قبیله ای و یا رهاشدن آنها می شوند. نه اینها و نه آنها در قطع این رابطه ها سودی نخواهند داشت زیرا که این موضوع در عمل به هر واحدی امکان داشتن یاران کاملا مطمئنی از خویشاوندان نزدیک را در گروه دیگر می دهد (به خصوص در زمینه تجاری و داد و ستد).
این همجواری دوگانه کوچ و یکجانشین شدن، یعنی همجواری جغرافیایی و همجواری تباری، خود را از طریق نظام مبادلات و پرداخت به منصه ظهور می رساند. مبادله خدمات (در زمینه فنون) اثر قابل ملاحظه ای دارد که در قسمتهای بعدی این کتاب نمونه هایی از آن خواهیم آورد. مبادله فراورده ها و کالا نیز اهمیت ویژه ای دارد زیرا کوچ نشینان بختیاری، هم به منظور فروش فراورده های شبانی خود و هم برای تهیه کالای مصرفی تولیدشده در خارج از ایل (چای، برنج، شکر، توتون، پارچه و غیره) به خارج از ایل وابسته هستند. در گذشته بازار کوچ نشینان فقط در الیگودرز، داران و به خصوص در شهرکرد در کنار منطقه ییلاق قرارداشت و در گرمسیر فقط در دزفول و شوشتر بود و برای تهیه کردن وسایل و آذوقه بایستی مسافت بعیدی را با کاروان طی می کردند. حدود ده سال است که با مدرن شدن وسایل حمل و نقل، کالاها تا عمق ایل نفوذ کرده است و بازارهای مهمی در اردل و چلگرد برای منطقه ییلاقی و در لالی و مسجد سلیمان و ایذه برای منطقه گرمسیر به وجود آمده است. بالاترین مصارف بختیاری از محصولاتی است که از خارج وارد ایل می شود در حالی که همیشه به راحتی قادر به عرضه تولیدات خود به بازار نیستند. لذا در چندین سال اخیر این امر موجب گسترش یک "بخش واسطه" فعال شده است که عملا کلیه مبادلات تجاری یک شهر و نیز ایل را ضبط و در انحصار خود دارد. این بخش اساسا دکاندارهای شهرها هستند که اقلام گوناگون اجناس را در دکانهای اجاره ای خود که در قلمرو ایل قراردارد جمع می کنند و آن چه را که مورد نیاز کوچ نشینان است به آنها عرضه می دارند. بهای اجناس و خرید آنها نقدی است. اما غالبا به صورت نسیه و به اعتبار محصولات دامی و با نرخ های گوناگون و به حالت رباخواری انجام می شود. دکان داران غالبا از چهارمحال و یا خوزستان می آیند و کار بختیاریها در این میان فقط محدود به دادن وسایل محلی می شود که برای فعالیت آنها لازم است. چنانچه من باب مثال بازار چلگرد (شکل شماره 9) شامل 115 باب دکان است که تقریبا تمام آنها به بختیاریها تعلق دارد.
کدخدای دهکده دارای 4 باب دکان است که برای هرکدام از آنها سالی 500 تومان کرایه می گیرد(در واقع برای چهارماه). زیرا دکاندارها محل را همراه با ایل ترک می کنند (جمعیت چلگرد تابستان از 520 خانوار می گذرد ودر زمستان فقط دارای 40 خانوار است).
بخش مشاغل اجتماعی که در آخرین بخش است، نه تنها به دلیل اقتصادی آن، بلکه به دلیل موقعیتی که در برابر ایل دارد در خور توجه ویژه ای است. اگرچه کشاورزان و داد و ستد به هیچ وجه در بختیاریها نفرتی تولید نمی کند و برعکس سایر اعمال فنی و ساختی (غیر از بافندگی) برایشان چنین حالتی دارد. چنان که به آنها خواهیم پرداخت، این فنون ضعیف ترین بخش را در فرهنگ بختیاری تشکیل می دهند، بعضی از این فنون مثل خیاطی، تخت کشی، گیوه کشی، نمدمالی و آهنگری کلا در فعالیتهای کوچ نشینان وجود ندارد و انجام دادن این امور به صنعتگران متخصص در آنها واگذار شده است. بختیاریها این گروه را با یک واژه کلی "غربتی" مشخص می کنند (که معنی ادبی آن بیگانه نسبت به ایل است) و با وجود تخصص ویژه آنها در این فنون و انحصاری بودنشان، بختیاریها را به شدت حقیر می شمارند. بعضی از صنعتگران، درست هم زمان با ایل و هم زمان با دکاندارهای چهارمحال و یا خوزستان وارد منطقه می شوند.دیگران به خصوص آهنگران به صورت گروهی زیر چادر زندگی و خطر ایل را دنبال می کنند. اما از راه دیگر و غالبا از راههای اصلی یعنی داران و گلپایگان و با اتومبیل. آنها در طول مدتی که ایل در گرمسیر و ییلاق باقی می ماند، با آنها می مانند واگر ممکن باشد فقط با یک گروه ایلی ایجاد ارتباط می کنند. کولیها نوع دیگری عمل می کنند. آنها برای فروش تولیدات خود یکی دو روز بیشتر توقف نمی کنند و خیلی زود محل را ترک می گویند. فعالیتهای آنها به خصوص روی ساختن آرد بیز، غربال، شانه بافندگی (کلکیت )، چاقوپشمبدی (رونجوک) و غیره متمرکز می شود. کولیها و آهنگران روی مواد قابل تغییر کار می کنند نمدمالان مواد اولیه ای را به کار می برند که توسط عشایر تهیه و جمع شده است. فرد کارشانه برحسب تعداد کالا و یا برحسب نوع کار پرداخت می شود. اما اگر از جنبه تحقیر که همین گروه صنعتگران موضوع آن است، بگذریم، چنین به نظر می آید که گروههای صنعتگر، رابطه ای (جز بافندگی و سفارش دهنده و سازنده) با ایل ندارند و آزادانه منطقه را ترک می کنند.

فصل ششم
جایگاه ایلات در درون ساختار سیاسی سنتی
در جامعه سنتی ایران دولت از جامعه جدا بود. و نه فقط در راس. بلکه در فوق آن قرارداشت. در نتیجه دولت ظاهرا از داشتن پایگاه مردمی محروم و بحران مشروعیت سیاسی سراسر وجود آن را فرارگفته بود. اما چرخه و دوام چنین نظامی، علیرغم بحران مشروعیت متاثر از ماهیت نظام اجتماعی ایران این دوران بوده است که بقاء آن را تضمیم می کرده است. به گفته کرزن "در سرزمینی که از حیث ترقیات قانونی بسیار عقب مانده است و از لحاظ سازمانی و مبانی اساسی فاقد همه چیز و درسنتهای کهن شرقی سخت پابرجاست. عامل فردیت به طوری که دور از انتظار هم نیست قدر و اهمیت کلی دارد. حکومت ایران کم و بیش اعمال قدرت خودسرانه از ناحیه عناصری است که بنابراین سلسله مراتب شامل شهریار تا کدخدایی حقیر می شود".
در چنین نظامی سیاسی، پادشاه عاری از مسئولیت و فاعل مایشاء بود. که حق بی حد و حصری نسبت به جان و مال هریک از اتباع خویش داشت. هیچ کس استقلال نداشت و هر لجظه ممکن بود که در یک چشم به هم زدن به خاک پستی و یا فقر و تنگدستی فرو افتند. در اطراف شاه عده ای متملق و چاپلوس جمع شده بودند و احدی حق نداشت که حقیقت را بازگوید و یا اندرزی غرضانه ای به شاه بگوید.
نصب و عزل تمام وزیران، صاحب منصبان و ماموران و قضات مستقیما توسط شاه صورت می گرفت و در مورد تمامی افراد ساکن در مملکت محروسه ایران حق زندگانی یا مرگ داشت. اموال افرادی که مورد بی مهری واقع یا معدوم می شدند به پادشاه می رسید. حق سلب حیات فقط در اختیار پادشاه بود اما او می توانست این حق را به دیگری واگذار نماید.
پادشاهان قاجار القابی همچون "شاهنشاه یا شاه شاهان" "ظل الله" "قبله عالم" "جم جاه" "انجم سپاه" "قدر قدرت" و "فلک صولت" داشتند. رعایا به شاهنشاه چنین انگاره ای داشتند که "صلاح مملکت خویش خسروان دانند" یا "هر عیب که سلطان بپسندند هنر است" اگر کسی به جز این می اندیشید دگراندیشی تلقی می شد و به طور حتم خونش ریخته می شد. کرزن به درستی خاطرنشان می سازد که "با طرزی که شهریار تنوع خود و مخاطب می سازد و از جانب آنها طرف خطاب واقع می شود سخنان غرورآمیزی را به خاطر می آورد که خشایارشا یا داریوش میلیونها اتباع خراج گذار خویش را خطاب می کردند که می توان آن گفته ها را هنوز بر تخته سنگها و مزارها ملاحظه کرد.
علیرغم این شاهان قاجار مستبدانی بودند بدون ابزار استبداد سایه خداوند در سرزمین که حکمش چندان فراتر از اطراف پایتخت نمی رود. شاه شاهانی که در برابر شورشیان غیرمسلح به خود می لرزد و خودکامه ای که به لطف متنفذان ایالات، قدرتهای مذهبی و کارگزاران محلی حکومت می کرد.
برای این که شاهان قاجار بتوانند این نقیصه اصلی خود یعنی نداشتن ابزار لازم برای استبداد را جبران کنند تمامی سعی و تلاش خود را بر قواعد خاص ساختار اجتماعی بنا کردند. یعنی الزامات و منطق درونی این ساختار را پذیرفتند و مطابق با آن ماهیت استبدادی حکومت خود را تحکیم کردند. این ساختار اجتماعی چیزی جز یک "ساختار ایلی" نبود.
براین اساس شاهان قاجار تمامی تقسیمات اداری کشور را مطابق را آداب و رسوم و مقتضیات ایلی انجام داده بودند که بعدا در دوران پیدایش رضاشاه و دولت مدرن این ترتیبات به ترتیبات عددی تغییر یافت که تا امروز هم در تقسیمات کشوری ادامه دارد.
بدین ترتیب شاهان قاجار در هر ایالت شخصی را انتخاب می کردند و به آنها لقب ایلخان می دادند. به گفته آبراهامیان "ایلخان ها در ایلاتشان سلاطینی واقعی بودند و بدون مداخله نیروهای خارجی حکومت نموده ، قوانین خود را اجرا و مالیاتشان را خود اخذ می کردند و به شکل صوری تابع حکومت مرکزی بودند".
بنابراین شاهان قاجار توانستند با استفاده از تنوعات قومی در ساختار اجتماعی، ترکیب ناهمگون و روابط و رقابتهای درونی آنها، بدون این که ابزار خشونت یا کنترل و نظارت از قبیل ارتش یا بروکراسی را داشته باشند، نظام استبدادی خود رادوام بخشند. همین جا ضروری است به این نکته اشاره کنیم که به نظر می رسد چنین نگرشی به ساختار اجتماعی تا به امروز علیرغم توسعه و گسترش دیوانسالاری و ابزار اجبار دولتی همچنان پابرجای مانده است و "توده ای کردن جامعه" ، "پراکنده نمودن و ایجاد رقابت و منازعه میان گروههای مختلف قومی و رویکرد استخراجی نسبت به ساختار اجتماعی توسط ساختار سیاسی از جمله نگرش های مرکز سیاسی به پیرامون بوده است. این نگرش نتایجی همچون بدبینی و بی اعتمادی نسبت به قدرت سیاسی، عدم ادغام جامعه ایلی در جامعه ملی و مهم تر از همه استمرار حیات ایلی داشته است. نکته ای که شاردن به نحوه حکیمانه ای بیان نموده است کم و بیش در مورد بیشتر کشورهای آسیایی. شاردن می گوید "آسیا مانند اروپا نیست که تغییرات پی در پی و کم و بیش در وضع و شکل امور از قبیل عادات و رسوم و ساختمان و باغبانی و امثال آن حادث شود. در شرق همه چیز بر شالوده ثبات است. عادت مردن آن روزگار همان است که طی قرن های گذشته بوده است. از این رو انسان می تواند به جرات اظهار نظر کند که در آن مناطق جهان صورت ظاهر اشیاء و امور (مانند آداب و عادات ایشان) در حال حاضر به همان منوال است که از دو هزار سال پیش بوده است".
براین اساس بود که تا قبل از پیدایش دولت مدرن در ایران روابط دولت سنتی با ایلات و عشایر از منطقی تبعیت می کرد که کاملا هماهنگ با نظم حاکم بر جامعه ایران بود. نظمی که بنیان عشیره ای یا بنیانی مبتنی بر همگرایی درونی هر واحد ایلی. رقابت بین ایلی. نگرش استخراجی هم از سوی ایل نسبت به دولت هم از سوی دولت نسبت به ایل بود. از آن جا که شاهان قاجار ابزار چندانی برای اعمال حاکمیت بر سراسر ایران نداشتند از ایلخانان و روسای قبایل جهت اجرای قانون، اعاده نظم و گردآوری مالیات استفاده می کردند. همانطور که گفتیم ایلخانان نیز در محدوده ایلی خود اقتداری همچون شاهان قاجار داشتند، شاید بی مناسبت نبود که به اسماعیل خان (صولت الدوله قشقایی) لقب (شاه بی تاج و تخت) داده بودند. برخلاف دوران مدرن، در دولت سنتی ایران، روسای قبایل و خوانین از مشروعیت دولتی و حتی ایلی برخوردار بودند و دولت مرکزی ساختار ایلی آن را تخریب نکرده بود. ایلات منبع اصلی تامین درآمد دولت، تامین قشون و حافظ نظم و امنیت بودند. حمید احمدی سندی از خدمات حسین قلی خان، ایلخان بختیاری را ارائه داده است که حکایت از خدمات رئیس یک ایل به دولت دارد. در این نامه، حسین قلی خان به ناصرالدین شاه می نویسد:
"هم اکنون مدت سی سال است که شب و روز در خدمت شما هستم و برحسب انجام وظیفه و با مشقت فراوان بختیاریهای یاغی را همچون روستائیان لنجان بارآورده ام. سی و یک نوبت از بختیاریها مالیات جمع کرده و تحویل داده ام که شرح حسابهای آن نیز در دسترس است… شش ماه سال را در اطراف اصفهان میان بختیاریها به نظم و نسق امور و جمع آوری مالیات مشغول هستم و شش ماه باقی مانده را همراه با سواره نظام مسلح بختیاری در عربستان [خوزستان] و لرستان به خدمت والی می پردازم".
ایلخانان با خدمت به دولت مرکزی، مناصب مهمی در دستگاه حکومتی چه در سطح محلی چه در سطح مرکزی کسب می کردند. صمصام السلطنه بختیاری و صولت الدوله قشقایی تمامی خاندان شاهی لو از جمله ایلخانانی بودند که در دولت سنتی ایران از موقعیت بسیار ممتازی در دستگاه حکومتی برخوردار بود. ایلخانان فی الواقع باز تولیدشده نظام سیاسی مرکزی در سطح محلی بودند. همین افراد در نظام مطلقه رضاشاهی که تحمل هیچ قدرت رقیبی را نداشت، از صحنه سیاست محو شدند اما بقایای آنها تا حدی دست نخورده باقی ماند.
در مباحث بعدی جایگاه ایلات بختیاری و قشقایی در درون ساختار سیاسی سنتی را مورد تحلیل قرارخواهیم داد.

تشریح تعامل ایل بختیاری و ساختار سیاسی سنتی
شرایط اقلیمی و ساز و کار ساختاری ایلی بختیاری وضعیتی را درون ایل به وجود آورده است که علیرغم گذشت سالها هنوز تا حدی پایدار باقی مانده اند. یکی از علل اصلی دیگر استمرار حیات ایلی در ایل بختیاری ناهمگونی و تعارض اقدامات مرکز سیاسی در این پیرامون ایلی است. به عبارت دیگر ناهمگنی و عدم تقارن مرکز- پیرامون باعث مقاومت پیرامون و عدم ادغام آن در مرکزیت سیاسی شده است. از طرف دیگر همگن بودن ساخت مرکز سیاسی با پیرامون ایلی نیز باعث استمرار و پایداری نهاد ایلی می شود. این تجربه د ردوران قاجار و دوران پهلوی و حتی جمهوری اسلامی به طور بارزی مشاهده می شود. در دوران قاجار، سلاطین ایلی قاجار به دلیل نداشتن بوروکراسی و ارتش منظم از یک سو و آشنایی دقیق با پیرامون ایلی، ساختار ایلی را هیچ گونه تغییری ندادند، بلکه با استفاده از منطق حاکم براین ساختار یعنی ایجاد رقابت، خصومت، نفرت و کینه و … هرگونه ائتلافی را میان آنها از بین بردند و در مقابل از این نفاق بهره گرفته و پایه های قدرت خود را تحکیم نمودند. در حالی که در دوره پهلوی اول و دوم با سیاستهای لشکرکشی و اسکان تخریب ساختار قبیله ای هدف اصلی دولت مرکزی واقع شد. ایلات نیز بنابر خصلت قبیله ای خود به واکنش تدافعی – تهاجمی پرداختند و علیرغم سرکوب شدن در دوره بعد از سقوط پهلوی اول مجددا زندگی قبل از شکل گیری دولت مدرن را آغاز و بعضا به انتقام از دولت سلطنتی پهلوی پرداختند. پهلوی دوم علاوه بر تخریب ساختار سیاسی ایلی، پایه های اقتصادی- اجتماعی آن را با اصلاحات ارضی – اسکان عشایر- ملی کردن جنگلها و مراتع تخریب کرد و به نظر می رسید که حیات ایلی را نیز از بین برده است. اما پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری اتحادیه های عشایری در مناطق ایلی و همسوئی اقدامات سیاسی جمهوری اسلامی با تار و پود پیرامون ایلی عملا باعث به خدمت گرفتن نیروهای عشایری در نظام جمهوری اسلامی گردید و جمهوری اسلامی با تشکیل شورای عالی عشایر، سپاه عشایر، جهاد عشایر و … توانست ضمن صحه گذاشتن بر هویت ایلی آنها را در راستای مقاصد ملی از قبیل اجرای قانون، حفظ نظم، مشارکت در نظام سیاسی و … هدایت نماید. شاید در مقطعی از انقلاب اندیشه (مهندسی اجتماعی) بر تصمیم گیریهای سیاسی حاکم بود اما امروزه با اندیشه "بازگشت" به نظر می رسد که اصل "صحت سیاسی" برنگاه مرکز سیاسی به پیرامون ایلی حاکم شده باشد براساس این مقدمه به ساز و کار توزیع قدرت در ایل بختیاری راههای کسب اعمال و حفظ قدرت تا قبل از شکل گیری دولت مدرن یعنی از دوران صفویه تا پایان سلسله قاجار می پردازیم تا بتوانیم نگاه مرکز سیاسی به پیرامون ایلی و سازوکار درونی پیرامون ایلی را از منظر "قدرت" استخراج و مولفه های هویت ایلی را مورد شناسایی قراردهیم. مولفه هایی که به نظر ما دارای عناصری همچون خشونت، غارتگری ، حذف و حصر، تمایز، سلسله مراتب، ارادت و سرسپردگی، فقدان نهادینگی ساختاری، حکومت فردی هستند. این مولفه ها در سطح محلی "فرهنگ خانی" و در سطح محلی "فرهنگ شاهی" را تشکیل می دادند که تنها تفاوت شان در مقیاس حکومت کردن و اعمال قدرت بود وگرنه در تاروپود تمامی خلقیات، رفتارها و روابط اجتماعی ایلات و دولتمردان وجود داشته و تا هنوز هم ادامه دارد. آغاز سلطنت قاجار با خشونت، قتل و غارت، سرکوب و نابودی تمامی مخالفین همراه بود. نقل است هنگامی که آقامحمدخان به سلطنت رسید آتش غضب و کینه وی با ریختن خون بیگناهان و نزدیکان و خویشاوندان لطفعلی خان هتک احترام زنان تسکین نیافت. بلکه امر داد تا استخوان های کریم خان زند را که پدر آقامحمدخان یعنی محمدحسن خان را کشته بود از قبر بیرون آورده در آستانه قصر خوی در طهران دفت نمودند تا هر روز از روی آنها عبور کرده و توهین وارد آورده باشد. رفتار آقامحمدخان با برادرانش از روی کمال قساوت قلب بود. چنانکه سه نفر از آنها از بین گریختند و مصطفی قلی خان و جعفرقلی خان که طرفدار او بودند و او را از اسارت رضاقلی خان نجات دادند، طرف بی مهری او واقع گشتند و مصطفی قلی خان را نابینا ساخت و جعفرقلی خان را به عذر کشت. سپس به گوشمالی ترکمانان استرآباد پرداخت. زنان و اطفال آنان را به اسارت بود… شاهرخ جدید نادرمیرزا را انواع شکنجه و عقوبت و آزار نمودند و حتی خمیر بر سر او گذاشته سرب گداخته بر سرش ریختند تا کلیه خزاین جواهری که از زمان نادر در آن خانواده بود تقدیم آقامحمدخان شد… آقامحمدخان در طول حیات خود موفق شد که ایالات و ولایات ایران را تحت یک حکومت درآورد ولی هیچ گونه اصلاح کشوری یا لشکری ننمود.
نحوه برخورد سلاطین قاجار با ایلات و عشایر تفاوتی چندان – به دلیل خصلت ایلی بودن آن – نداشت.به عنوان مثال در دوره شاه عباس اول، وی "با سپردن امور ایلات به امیران غیرایلی و کوچ دادن پاره ای از ایلات به سرحدات ضعف بیشتر قدرت ایلات را باعث گردید". پس از مرگ شاه عباس اول، قدرت دولت مرکزی رو به ضعف گذاشت و ایلات به غارت و شورش پرداختند که در زمان شاه عباس دوم نافرمانی ایلات تا اندازه ای تحت کنترل دولت مرکزی درآمد و دولت توانست رویه دولتهای قبلی را – به ویژه دوره مغول- در مورد عشایر اجرا کند. این رویه تطمیع کردن خوانین بود.در دوره مغول چراگاهها را "یورت" می نامیدند که به دلیل این که ابزار اصلی تولید بودند به روسای عشایر واگذار می شدند و به این ترتیب آنها را تا حدی کنترل می کردند. در دوره صفویه به این جراگاهها "الکاء" می گفتند که از طرف دولت در اختیار خان قبال کوچ نشین قرارداده می شد. با واگذاری مراتع به روسای ایلات مالکیت آنها نیز عملا در اختیار رئیس قبیله قرارمی گرفت اما از نظر حقوقی چراگاه به صورت جمعی مورد استفاده قرارمی گرفت و کوچ و چرای دامها توسط اعضای ایل انجام می پذیرفت. اعضای فقیرتر ایل به ازاء استفاده از "یورت" یا "الکاء" یا "چراگاه" به شکل های مختلف بهره ای به خان می پرداختند وشخصا به خان وابسته بودند. بنابراین مالکیت مراتع در اختیا رخان ایل بود ولی از لحاظ حقوقی ملک مشترک قبیله به حساب می آمد و بهره برداری از آن جنبه عمومی داشت. بسیاری از خان ها در کنار یورت از ایلخانان اقطاع دریافت می کردند. خوانین علاوه بر "یورت" "اقطاع" "سیورغال" و "املاک شخصی" نیز در اختیار داشتند.
خوانین در دوره صفویه توسط شاه از میان افراد مورد علاقه و اعتماد وی انتخاب می شدند و شاه به آنها لقب "خان یا اشراف" می داد. "…کسانی که مفتخر به اخذ القاب شاهزادگی و اشرافی می شوند از طرف شاه به آنها منطقه ای با مردمش واگذار می شود که در آن تمام عمر به سر می برند ولی اگر مورد سوءظن و بی مهری شاه قرارگرفتند سر خود را از دست می دهند و در چنین صورتی شاه املاک و دارایی آنها را نیز به نفع خود ضبط و مصادره می کند". خوانین در حقیقت حاکم و فرمانروای هر ایالت بودند که وظیفه اداره امور، حفظ امنیت و اجرای قانون را داشتند و در بعضی ایالات نیز موظف بودند مخارج تجهیز و نگهداری عده مشخصی سرباز را عهده دار شوند که از این سربازان در زمان جنگ و مواقع ضروری دیگر استفاده می شد و خود خان با سربازانش می بایستی به اردوی شاه بپیوندند. در مقابل از مالیات سالیانه شاه معاف بودند.
صفویه که با پشتیبانی ایلات ترک و مغول به سلطنت رسدیند در آغاز امتیازات زیادی به روسای ایلات دادند. شاه عباس اول با کاهش امنیت نیروی نظامی ایلات و تشکیل سپاه قزلباش از قدرت آنها کاست . طرف دیگر با افزایش وسعت اراضی خاصه، قدرت اقتصادی ایلات را نیز کاهش داد.
این رویه در دوره قاجار نیز بدون کم و کاستی اعمال گردید. قراردادن ایلات در برابر یکدیگر، ایجاد شکاف درون ایلات، کوچ اجباری از جمله رویه هایی بود که شاهان قاجار در برابر ایلات به کار می بردند. روابط شاهان قاجار با ایلات و عشایر ریاکارانه بود. شاه که از یک قوم یا اتحاد و قوم الف و ب با یکدیگر می ترسیدند به ندرت قوای ضعیف خود را برای پیکار مستقیم با آنها به کار می برد. در عوض یا از ضعف های درونی قوم الف بهره می گرفت یا میانه دو قوم را خراب می کرد. به طور کلی سیاست عبارت بود از هنر بهره برداری از انواع مختلف اختلافات و رقابتها در شبکه پیچیده گروههای قومی. به عنوان مثال اختلاف دائمی هفت لنگ ها و چهارلنگ ها بر سر چراگاهها زمینه مستعدی برای شاهان قاجار بود که با حمایت از یک باب آن را علیه دیگری تقویت و تحریک کنند. توطئه و دسیسه چینی از دیگر روشهای شاهان قاجار در برخورد با ایلات و عشایر بختیاری بود.
"…شایع بود که ایلخان بختیاری در زمان ناصرالدین شاه از گوشه و کنار اسلحه خریده و عشایر را به دور خود جمع کرده و می خواهد دست به شورش و یاغیگری و یا قیام بزند یا حداقل ادعای استقلال کرده و از پرداخت مالیات به دولت خودداری کند. این خبر به گوش شاه و حاکم مقتدر اصفهان رسید. ظل السلطان (حاکم اصفهان) که یارای جنگ و زد و خورد و رویارویی با ایلخانی را نداشت تصمیم گرفت غائله را از راه دیگری ختم نمایند و از در حیله و نیرنگ وارد شود. شاهزاده از ایلخانی دعوت کرد که به اصفهان بیاید و چند روزی را میهمان او باشد. ایلخانی هم بدون آن که متوجه دام گردد، روانه اصفهان شد و ظل السلطان برخلاف اصول جوانمردی و میهمانداری محرمانه دستور داد که در اصفهان بر سر ایلخانی ریخته و او را به قتل رساندند. ایل بختیاری از شنیدن خبر قتل برآشفت ولی چون رهبری نداشت عکس العملی نتوانست نشان دهد و انتقام را به فرصت مناسبی در آینده واگذارد کرد".
بنابراین روشی که شاهان قاجار در برابر بختیاریها به کار می بردند و موفق هم می شدند ناشی از ماهیت ساختاری درون بختیاریها بود. این ساختار آمیزه ای از غارتگری، برادرکشی، اختلاف و رقابت بود. بنیاد قدرت در بختیاریها تمرکزگرایانه بوده است. بختیاریها در توزیع قدرت خست بسیاری به خرج می دهند. مگر این که توزیع چیزی به قدرت آنها بیفزاید. در ایل بختیاری تا اواسط قرن نوزدهم، خوانین چهارلنگ به بخشی از ایل تسلط داشتند. تا اینکه بازماندگان "آحیدر" ملقب به "کور" موفق می شوند ابتدا قدرت خود را روی "دورکی" ها اعمال کنند و سپس آن را به تمام هفت لنگ گسترش دهند و بالاخره برای اولین بار به تمام ایل بختیاری مسلط شوند. جعفرقلی خان دورکی برای رسیدن به این هدف 14 نفر از نزدیکترین خویشاوندان خود را به قتل می رساند و از این تاریخ تمامی فرزندان وی تمام ایلخانان بختیاری را تشکیل می دهند که اولین آن حسینقلی خان ایلخانی است که 40 سال بر ایل بختیاری حکومت کرد.
خوانین بختیاری از دوران قاجار تا اواسط دوران پهلوی مشروعیت دو گانه ای داشته اند:
1- پذیرش ایلی
2- پذیرش دولتی.

یعنی خوانین از میان افرادی که وجاهت ایلی داشتند به عنوان ایلخانی منصوب می شدند. البته با تصویب قانون لغو القاب و برچیدن منصب ایلخانی، عملا مشروعیت دولتی آنها از بین رفت اما مشروعیت ایلی شان بنا به اقتضاء و ضرورتهای اکولوژیکی و فرهنگی تا حدودی دست نخورده باقی ماند. اما تفرقه و اختلاف درونی و برادرکشی میان ایلخانان چند دستگی و گسستگی میان آنها را دو چندان ساخته بود.
تعصب ایلی و تقسیم ایل به دو باب چهارلنگ و هفت لنگ و تقسیم طایفه حاک – از 1250 شمسی به بعد- به دو خانواده ایلخانی و حاجی ایلخانی زخم های کهنه را باز کرده بود. حسینقلی خان بختیاری فرزند جعفرقلی خان بختیاری که با کمک دولت مرکزی محمدتقی خان رئیس طایفه کیان ارثی چهارلنگ را شکست داده بود و سروری طایفه زراسوند هفت لنگ را برای سالهای سال به نوادگان خود سپرد – راهی را ادامه داد که پدرش انجام داده بود. اراضی چهار لنگ را مصادره کرد. طوایف کیان ارثی را تبعید و لقب ایلخانی را تحکیم و تثبیت کرد. در دهه 1260 ستیزه هفت لنگ – چهارلنگ به صورت یک مساله حاد سیاسی درآمده بود. دولت مرکزی که با حمایت از هفت لنگ، چهارلنگ را شکست داده بود درس ال 1261 حسینقلی خان هفت لنگ را به قتل رساند قتل حسینقلی خان کینه جویی و شکاف میان هفت لنگ و خویشاوندان حسینقلی خان را دوچندان کرد. دسته ای از خاندان به سرکردگی حاج امامقلی خان – برادر حسینقلی خان- لقب ایلخانی برگرفتند و به دسته"حاج ایلخانی" معروف شدند. دسته دیگر خاندان حسینقلی خان به سرکدرگی پسر ارشدش – اسفندیار خان- که هنگام کشته شدن پدرش دستگیر شده بود حاج امام قلی خان را غاصب نامید و به دسته "ایلخانی" معروف شد. سرنوشت این دو دسته طی 6سال بعد دگرگون شد. اسفندیار خان الخانی پس از آزادی از زندان، با کمک نظامی حکومت مرکزی به اراضی بختیاری تاخت، یارانش را سازمان داد و جنگ بزرگ داخلی درون ایل به راه انداخت. پس از 30 سال کشمکش دو دسته ایلخانی و حاجی ایلخانی هفت لنگ با ترس از اضمحلال ایل و از دست دادن انحصار خانوادگی بر ریاست ایل بختیاری توافق کردند که مقام مهم ایلخان و ایل بیگ را به تناوب بین خود تقسیم کنند. توافقی که از دل جنگ های خونین داخلی بر سر مراتع و عطش سیری ناپذیر خونخواهی آنها شکل گرفته بود و هم امنیت سلاطین قاجار را تامین می کرد هم میل شدید قدرت طلبی آنها را ارضا می نمود که اولین سالهای بعد از انقلاب مشروطه آنها را در رده نخبگان سیاسی ملی قرارداد.
بدین ترتیب در سال 1290 شمسی خوانین بختیاری مقامات مهمی را بدست آوردند. همین مساله باعث ائتلاف قشقایی ها، بویراحمدی ها، عربها، بلوچ ها، خمسه و کهکیلوه علیه آنان شد. د ریان سال صمصام السلطنه (ایلخان بزرگ) رئیس کابینه سردار اسعد مورد اعتماد دموکراتها برادر دیگرش ریاست محافظان کاخ، بزرگ خاندان حاجی ایلخانی، وزیر جنگ، و سایر خویشاوندان حاکمان اصفهان، خوزستان، یزد، کرمان، بروجرد، بهبهان و سلطان آباد بودند و 6 خان بزرگ خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی توافق کرده بودند تاسیسات شرکت نفت را درقبال مشارکت در 3 درصد از سود شرکت حفاظت کنند. در این دوران اختلاف بین قبیله ای طوایف مخالف بختیاری ها مسلط در دستگاه حاکمه، باعث نجات آنها و دولت مرکزی بود. استیلاء خاندان صمصام السلطنه بر دستگاه دولتی، رسم مشارکت در اموال قبیله را در حکومت مرکزی هم متداول کرده بود. تصمیمات مهم در شوراهای خانوادگی گرفته می شد. وقتی یکی از اعضای ایلخانی صاحب مقام و منصبی شده بود به طور حتم باید نتیجه گرفته می شد که یکی از اعضای خاندان حاجی ایلخانی در نهان با او همدست است تا در غنیمت وزارتخانه با یکدیگر شریک باشند.
بدین ترتیب بود که اصل قبیله گرایی، غارت و چپاول کسب مشروعیت ایلی، مناسب از زور و سرکوب در رویارویی با مخالفان، قتل های سیاسی و خونریزی ، بازی دولت مرکزی با رقابت ها و اختلاف درون ایلی بختیاری ها به وضوح در روابط دولت های قاجار با بختیاریها مشاهده می شود. با توجه به نکات فوق علیرغم مشروعیت ایلی، پایه اصلی حفظ قدرت خوانین بختیاری و حتی کسب آن در بنیاد خشونت و تفوق نظامی استوار بود. ماجرای به قدرت رسیدن "حیدر کور" که نیای تمامی ایلخانان بختیاری را تشکیل می دهد خالی از فایده نیست. حیدر رئیس نابینا و یا شاید یک چشم ایل "پاپی" ساکن مناطق کوهستانی شمال دزفول و غرب دز بوده است. وی در زمان فتحعلی شاه با قبیله خود به نزاع پرداخت و به پناهنگی نزد "خدرها" رفت که در حال حاضر به شاخه "خدرسرخ" از "زراسوند" مشهورند. این شاخه را در آن زمان "خدر" نامی اداره می کرد که حیدر پس از پناهندگی چوپان و خدمتگزار او گردید. برادران حیدر پس از مدتهای زیادی که دنبال حیدر می گشتند نزد خدر آمدند و ماجرا را گفتند. خدر از این که با حیدر این رفتار را کرده خجالت زده شد و او را از چوپانی به درون خانه خود آورد. برادران حیدر هرچه اصرار کردند وی با قبیله خود برنگشت. حیدر با دختر خدر ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام "قالب" شد که وقتی بزرگ شد خواندن و نوشتن آموخت و محرم اسرار ومباشر رئیس قبیله "خدر" شد و به تدریج بر قدرتش افزوده شد و به تدریج بازماندگان حیدر رئیس "زراسوند" را برکنار کردند و خود رئیس قبیله شدند. یکی از بازماندگان حیدر، علی صالح خان بود که در راس گروه بختیاری ها همراه نادرشاه در لشکرکشی او به هندوستان شرکت کرد. تمامی بازماندگان حیدر تا آخرین دوره رسمیت داشتن منصب ایلخانی جزء ایلخانان بختیاری بودند. خوانین بختیاری در ارتباط با دولتهای ایران واقعا نقش آفرینی کرده و از موضع اقتدار برخورد می کردند و در دستگاه دولت مناصب بالایی داشتند. کرزن می نویسد که نادرشاه در جنگهای هرات و قندهار مقدار زیادی از بختیاریها را وارد لشکر خود نمود و بعد از مرگ نادر "در سال 1749 چند صباحی قدرت شاهی در دست یکی از سرداران بختیاری اوفتاد. رشیدخان که از خاندان حکمران بختیاری و در آن موقع در اصفهان بود مقداری از جواهرات را برداشت و به مقر کوهستانی خود فرارکرد و به اتفاق برادر ارشد خود علیمردان خان در راس سپاهیان لر بازگشت. اصفهان را گرفت و برادرزاده شاه سلطان حسین را بنام شاه اسماعیل سوم اسما پادشاه کردند".
د ردوران کریم خان و حتی قاجارها نیز دولت مرکزی توان رویارویی مستقیم با بختیاریها را نداشت. تنها در دوره فتحعلی شاه قاجار است . دولت مرکزی بدون هیچ گونه لشکرکشی نظامی، ثبات سیاسی را در منطقه بختیاری تامین می کرده است. کرزن می نویسد: "… فتحعلی شاه که ترسو ولینیک زیرک بود متوجه شد که اقتدار پادشاهی فقط با یکی از دو طریق ذیل در ایران قابل دوام است: 1- تفوق بارز قدرت نظامی شهریار که وجود نادر و با دست کم آقامحمدخان را ایجاب می کرده است یا سیاست نفاق انداختن میان طوایف و ایلات که وی با پشتکار تمام اهتمام خود را صرف اجرای منظور ثانوی ساخت و جانشین های او نیز همین رویه را تعقیب کرده اند.
بنابراین منطق درون ایلی بختیاری یعنی تمایز، تفرقه و جدایی. فقدان کنش ارتباطی – کلامی و مفاهمه از جمله عناصر فرهنگی بختیاریها بودند که شاهان قاجار با کمترین هزینه از ایجاد سد دفاعی آنها علیه حکومت مرکزی جلوگیری و نظم و امنیت در قلمرو ایل را تامین می کردند. دولت مرکزی قاجار با استقبال از روند تمرکزگرایی قدرت در میان بختیاریها، ایجاد درگیری داخلی میان آنها و یا استفاده از موجودیت آنها در موقعیتهای مناسب و مورد نظر و یا جابجاکردن ایلات و دخالت در شکل گیری آنها براساس نیازهای استراتژیکی و یا نظارت دقیق و نزدیک بر اعمال و رفتار روسای آنها به هدفهای خود می رسیده و این موضوع همیشه از موارد مهم مربوط به ایلات بوده است. تا قبل از روی کارآمدن رضاخان، دولتهای ایران همیشه از طریق نخبگان ایلی که ساکن شهرها بوده اند ایلات را کنترل می کدند و یا حتی حکومت مرکزی در انحصار آنها بود. سلسله های زیر همه ناشی از سلطه یک ایل بر سایر ایلات بوده اند. ماد – هخامنشی – اشکانی – غزنوی – سلجوقی – خوارزمشاهی – ایلخانی قراقویونلو – آق قویونلو- صفوی – افشار – زندی و قاجار.
بختیاریها نیز آغاز دوران برتری خود را مدیون سلسله صفوی و اگر خیلی دقیق تر بگوییو مدیون شاه طهماسب هستند. شاه طهماسب عنوان "سردار" ایلات "لرستان بزرگ" (سرزمین کنونی بختیاریها ) را از "تاج میر" رئیس"استرکی" ها گرفت و آن را به جهانگیرخا بختیاروند اعطا کرد. شوالیه شاردن که از سال 1043 شمسی تا 1049 و سپس از سال 1052 شمسی تا 1056 در اصفهان پایتخت صفویان اقامت داشته است می نویسد:
"مردم "لرستان بزرگ تحت حکومت خانی قراردارند که از بین خود آنها و از طرف پادشاه ایران به این مقام منصوب شده و حکومت براین منطقه نیز در این تبار به صورت موروثی است و فرزند جایگزین پدر می شود. ملاحظه می شود که به این ترتیب برای افراد این منطقه سایه هایی از آزادی باقی می ماند ولی این امر آنها را از پرداخت مالیات و عشریه معاف نمی دارد".
از دوران صفویه به بعد یعنی در دوران زندها، افشارها، قاجارها، پهلوی و حتی بعد از آن تاکنون منطقی واحد در برابر ایلات از سوی دولت مرکزی دنبال شده است:
1- خنثی کردن نیروی ایلات توسط ایل رقیب
2- مشروعیت دادن به ایلخان ایلات توسط دولت مرکزی و گرفتن مشروعیت از آن در مواقع ضروری.
علاوه بر این موارد ایلات نیز درمقابل بذل و بخشش های دولتی به دولت مرکزی خدمات نظامی ارائه می دادند وحتی در ارائه خدمات پیشی گرفته و رقابت می کردند و اگر در خدمت دولت مرکزی بودند به یکدیگر به چشم رقیب یا دشمن نگاه می کردند و سعی هرچه بیشتر داشتند که نگاه مقامات مرکزی را به سوی خود جلب کنند. اگر اغراق نکنیم، ایلات در مواقع ضعف یا در شرایط نیت نفوذ در دولت مرکزی و رسیدن به مقامات و منصب های مهم ، از الگوی "شخصیت اقتدارطلب" آدرنو تبعیت می کردند. شخصیتی که مطیع فرادست و سرکوبگر فرودست می باشد. این روحیه یکی از شاخص های مهم جوامع ایلی است . ایلی که در مقابل ایل دیگر ضعیف باشد از آن تبعیت می کند و برای جلب نظر او ایل ضعیف تر را سرکوب می کند
پدیده ای که در صورت ضعف ایلات به ظهور رژیم های اقتدارگر و فاشیستی می انجامد، این رویه جدا بودن ایلات از یکدیگر در روند تاریخ ایران به وضوح قابل مشاهده است. ممکن است یک ایل امروز با ایل دیگرائتلاف کند اما این ائتلاف شکننده بوده و ممکن است در روز بعد به دشمنی و خصومت تبدیل شود.
همانطور که گفتیم ایلات در دوران قاجار و قبل از آن خدمات نظامی به دولت مرکزی ارائه می دادند و علیرغم این هویت خود را حتی در اردوگاه سلطنتی حفظ می کردند. جیمز موریه در این باره می نویسد: "… از آن جائی که غالبا قشون از افراد منتخل ایلات مختلف ترکیب شده بود هر ایلی در دسته جداگانه ای اردو می زد: بختیاریها ، افشارها، اراکی ها، شاهسوندها که هرکدام در قسمتی اردو زده بودند. نکته قابل توجه این که رابط دولت مرکزی با ایلات به طور کلی و به ویژه با بختیاریها در دوره قاجار با دوران قبل اندکی تفاوت داشت از دوران صفویه تا پایان زندیه، خوانین در مواقع ضروری و به هنگام جنگها نیروی نظامی ایلی در اختیار دولت قرارمی دادند و هر ایلی که در این راه پیش قدم می شد، دولت مرکزی نیز آنر ا مورد لطف و عنایت قرارمی داد و با دادن مقداری اراضی یا القاب یا کنارزدن رقیب آن از آن ایل حمایت می کرد. در حالی که در دوران قاجار شاهان قاجار رسما وظایف جدیدی را برای خوانین به صورت ثابت و مستمر تعیین می کردند. وظایفی مانند جمع آوری مالیات، حفظ نظم، اجرای قانون، تامین نیروی نظامی به عنوان مثال از 80 هزار نفر سواره نظام ایلی قاجار، بختیاریها موظف بودند که دو هنگ سوار، نظام در اختیار دولت مرکزی قراردهد. رئیس هر گروه نظامی ایلی، رئیس همان ایل بود. ملکم در این مورد می نویسد:
" هر رئیس ایل متعهد به فراهم نمودن بنیچه ای به فراخور تعداد افرادش است هر سوار وفتی به استخدام درمی آید توشه لازم برای خودش و اسبش را به اضافه وجه سالیانه اندکی دریافت می کند. این بخش از قشون خیلی به اکراه مایل به انجام عملیاتند. مگر آن که امیدی به غارت داشته باشند یا این که فرمانده قشون رئیس ایل خودشان باشد. آنها مجبورند که چند ماه در سال را آماده باشند و اگردر عملیاتی جدی به کار گرفته نشوند معمولا در طول زمستان به خانه هایشان باز می گردند".
خوانین نیز در ازای وفاداری خود به شاه، عناوین، ثروت و احترام را به دست می آورند و اگر قصوری در خدمتگزاری به شاه می کردند به نحوه بیرحمانه ای تنبیه می شدند.دولت مرکزی نگاه خاص و از پیش تعیین شده ای نسبت به چهارلنگ یا هفت لنگ نداشت. گاهی از چهارلنگ حمایت می کرد کما این که در دولت نادرشاه افشار هفت لنگ ها به دلیل حمایت از وی در لشکرکشی به هند مقام و شهرت کسب می کنند اما در دوران قاجار مورد خشم و غضب واقع می شوند و در سال 1261 شمسی، شاه قاجار فرمان قتل ایلخان آنها حسینقلی خان را صادر می کند. همان کاری را که در سال 1220 با علیمردان خان رئیس بزرگ چهارلنگ انجام داده بود. بنابراین نکته مهم در رابطه دولتهای ایران با ایل بختیاری این است که شکاف درونی ایل بختیاری، فردیت منفی، خوی غارتگری و چپاول درون ایل. در سطح دولت مرکزی باز تولید می شد. دولت ایلات را به راحتی مورد دستکاری قرارمی داد. همانطور که در سطح ایلی نیز ایلات پیوستگی و انسجام بین ایلی نداشتند، هر ایل به زیرساختارهای متعددی تقسیم شده بود که در پیوستاری سلسله مراتبی با یکدیگر ارتباط داشتند ودر رابطه باسایر ایلات فقط "بازی قدرت" جریان داشت.
خوانین بختیاری در دو سطح ایلخان و ایل بیگ (این عناوین دقیقا در ایل قشقایی هم به کار برده می شد، چون هر دو منصب از طرف دولت مرکزی اعطا می شد) در مقابل شاه مسئول بودند و باید حساب دارایی شاه و مالیات ایل و همچنین حساب مالیات بخشی از ایلات دیگر (به ویژه ایل بویراحمد در جنوب سرزمین بختیاری) و ولایات مجاور (اصفهان در مشرق سرزمین بختیاری و خوزستان در مغرب آن) را پس می دادند و تنها طرف حساب شناخته شده ایران بودند.
==

به این ترتیب "خوانین بزرگ" که خارج از ایل مشروعیت کسب می کردند و از امتیازات آن بهره مند می شدند، در عین حال که دستگاه دولتی خود را برایل مسلط بود تقویت می کردند. ضمن آن در دستگاه دولت مرکزی نیز داخل می شدند. در صورتی که بین آنها و شاه ستیزی درمی گرفت، برای تحمیل خواسته های خود دارای نیروی کافی بودند و در صورت لزوم نیز ابائی از به کاربردن نیروهای مسلح نداشتند. چناکه دوبد خاطرنشان می سازد "محمدتقی خان بختیاری هیچ گاه بر وسواس خود در کاربرد وسایلی که به دیدگاه جاه طلبانه اش تحقق می بخشد اراده و کنترل نداشته است". مهمتر از همه می توان به مشارکت ایل بختیاری در انقلاب مشروطه اشاره کرد. مشارکت بختیاریها در انقلاب مشروطه، ماهیتی ایلی داشته است. سال 1909 مطابق با 1288 شمسی، سال ضعف شدید دولت مرکزی، رقابت تمامی ایلات و عشایر برای غارت هرچه بیشتر و بدست سهم زیادتری از قدرت سیاسی است. در این سال 5 هزار سوار بختیاری به ریاست صمصام السلطنه به تهران راه افتاد تا محمدعلی شاه را خلع نماید و "وطن را از وجود آن ناپاک، پاک نماید". اما ژست ملی گرایانه خوانین با عملکردهای آنها بعد از به دست گرفتن قدرت کاملا متعارض و همسو با رویکردهای ایلی شان بود. اعطاء مناصب حساس و مهم به وابستگان خود بیرون راندن مخالفین و قلع و قمع کردن آنها درسطح دولت مرکزی و در سطح منطقه ای از جمله این اقدامات به شمار می رفت.
صمصام السلطنه آنگاه که نیز شکست خورد برخلاف شعارهایش و به قول مهدی قلی هدایت "….سپهسالار و صمصام السلطنه، یکی به سفارت روس رفت و یکی به سفارت انگلیس آن شمالی این جنوبی. تامین گرفتند که روس به تهران نیاید. شاه ماندنی شد". این پرونده مشروطه خواهان در مملکتی است که "…رسومات در تبریز گرفته می شد منتهی به مالیه می رسید". و همه چیز بر مبنای غارت و چپاول استوار شده بود. به همین دلیل و سایر دلایل بود که انقلاب مشروطه فرزندان خود را بلعید و هرچند بعضی از "ایرانیان از فرهنگ و حکومت ملی سخن راندن ولی عشیره ای عمل کردند و فرهنگ بی اعتمادی و حذف را مبنای رفتار خود قراردادند". خوانین بختیاری نیز از این قاعده مستثنی نبودند. مشارکت آنان در انقلاب مشروطه – که مقاصد و اهداف فراایلی را بیان می کرد- صرفا انگیزه های ایلی داشت. پس از این که بختیاری ها در سال 1290 همراه با دموکراتها مستوفی الممالک را جانشین سپهدار ساختند نارضایتی اعتدالیون را فراهم آوردند و از زمان خلع سلاح صدراعظم جدید سرپیچی کرده در مرکز تهران سنگر گرفتند نیرویی متشکل از عشایر بختیاری وماموران یپرم خان با سرعت باغ طوطی را محاصره کرده و یاران پیشین خود را خلع سلاح کردند. آنان تهران را فتح کردند تا منزلشان در مقابل این بیشتر شود و لذا در یک مقیاس بزرگ و قومی در خدمت جاه طلبی سیاسی آنها قرارگیرد. احتمالا زمینهای جدید که غالبا مربوط به اجتماعات روستایی مجاور قلمرو ایل بود به تسخیر خوانین می افتاد. این نکته بسیار مهمی در روانشناسی تمام افراد ایل از خوانین تا افراد ایل می باشد. نمایش قدرت ایجاد رعب و وحشت و قرارگرفتن در صدرساختار یا سلسله مراتب در جامعه منزلتی – پدرسالاری ایلی بدیهی و منطقی است. اگر افراد ایل دارای مدارج عالیه تحصیلی، مناصب مهم سیاسی و ثروتهای کلان می شوند این اقدام به معنی فاصله گرفتن و جداشدن از جامعه ایلی نیست بلکه مبتنی بر "اراده معطوف به قدرت" و سروری بر جامعه ایلی است این رویه با شدت و ضعف تا حدی در جوامع ایلی بختیاری، قشقایی، ممسنی ، کهکیلویه و… مشاهده می شود.

فصل هفتم
ظهور دولت مدرن در ایران
پیدایش دولت مدرن در ایران، گسستی ساختاری، حداقل با گذشته آن به شمار می رود. دولت ایلی ایران ویژگیهای دلوت مدرن یعنی به گفته ماکس وبر "یک جامعه انسانی که با موفقیت، انحصار استفاده مشروع از اجبار را در سرزمین معین به خود اختصاص دهد" نداشت. دولت ایلی ماهیتی غیرمتمرکز و پراکنده داشت. قدرت سیاسی به تناسب میان دولت مرکزی، ایلخانان، والیان، ایل بیگی ها، کلانترها و … تقسیم شده بود. صحبتی از ادغام پیرامون ایلی که در مرکز سیاسی یا تخریب ساختار ایلی نبود. بلکه دولت مرکزی سعی بر حفظ این ساختار نیز داشت. چرا که از راه گردآوری مالیتهای ایلی توسط حکام محلی کسب درآمد می کرد. ضمن این که حفظ نظم و امنیت و نظارت بر اجرای قانون نیز به حکام محلی واگذار شده بود. ارتباطات در حداقل وضعیت قرارداشت. گسیختگی و پراکندگی تمام عیاری در روابط مرکز – پیرامون مشاهده می شد ضعف قدرت مرکزی بروز جنگ جهانی اول شورش های ایلی و انحطاط دستاوردهای انقلاب مشروطه- که آرمان ایجاد یک ساختار لیبرال دمکرات را به باد داد – ساختار سیاسی را به وجود آورد که آن را "ساخت ساسی مطلقه در دوران سلطنت پهلوی" اول می نامیم. این ساختار آثار و تبعات گسترده ای بر پیرامون ایلی که در ابتدای سلطنت پهلوی اول بخش عمده جمعیت ایران را تشکیل می دادند- داشت. قدرت سیاسی در دولت سنتی ایران از نوع پدرسالاری در سنخ شناسی کلاسیک و بری بود. در این نظام مالکیت خصوصی وجود نداشت و همه چیز به طور مطلق در اختیار پادشاه بود. چون مهمترین ابزار تولید یعنی زمین در اختیار دولت مستبد بود، اشرافیت زمیندار موروثی پیشرفته ای شبیه آن چه که در فئودالیسم غربی بود به وجود نیامد. در ساخت مرکز سیاسی سنتی ایران تمامی گروهها و نیروهای اجتماعی در شبکه ای پراکنده و نامتمرکز با دولت مرکزی تعامل داشتند. اگر نگاهی از منظر جامعه شناسی تاریخی به فرایند ظهور و اضمحلال دولتهای مطلقه در ایران داشته باشیم در تمامی آنها، قبل از ظهور ناامنی و هرج و مرج مشاهده می شود. به عنوان مثال پس از یک دوره طولانی تهاجمات خارجی و اشوب های داخلی، دولت متمرکز شیعی (1722-1501م.) در ایران شکل گرفت که بر سراسر پیکره اجتماعی مسلط شد. دولت صفویه محصول نابسامانی های به ارث رسیده از فروپاشی دولتهای مطلقه پیشین بود.
دردوران قاجار ساخت مرکز سیاسی به دلایل داخلی و خارجی رو به تجزیه گذاشت. تهاجمات خارجی، خزانه دولت را تهیه ساخته بود و دولت به منظور خرید تجهیزات دفاعی و جنگ افزار و کسب درآمد از راه مالیاتهای ارضی شروع به فروش زمین کرد، نتیجه این که اقدام افزایش قدرت حکام محلی، خوانین، روسای عشایر و زمینداران بود.
بنابراین در آغاز قرن بیستم دولت ایران با یک قدرت مرکزی رو به اضمحلال رو به رو بود که از لحاظ مالی در حدود 800 هزار لیره و 32500000 روبل یا معادل درآمدهای ملی سه ساله ایران بدهکار بریتانیا و روسیه بود.
پیروزی انقلاب مشروطه و تسلط قابل توجه پیرامون ایلی بر مرکزیت سیاسی در مهمترین نهاد تصمیم گیری مملکتی یعنی پارلمان – افزایش نمایندگان طبقه زمیندار از 21 به 50 درصد – و افزایش قدرت سیاسی حزب مسلط دارای پایگاه پیرامونی یعنی اعتدالیون، این تصور را به وجود آورد که پیرامون نه تنها در مرکز ادغام شده است بلکه خود مرکزیتی را تشکیل داده است. اما به دلایل داخلی و خارجی ساخت سیاسی مطلقه مجددا بر جامعه ایران مسلط شد که تخریب ساختار پیرامونی، ادغام گرایی و یکسان سازی پیرامون با ساخت مرکز را سرلوحه سیاستهای خود قرارداد. این ساخت مطلقه برخلاف دولتهای مستبد پیشین تمامی ابزار سلطه را در اختیار داشت. ساختاری که به گفته کارل مارسک "دارای سازمان نظامی و دیوان سالارانه، غول آسا، دستگاه دولتی خلاق و فراگیر بود که مانند تار عنکبوت، تاروپود جامعه را فراگرفته و همه منفذهایش را بسته است". ساخت مطلقه در دوران پهلوی، آرمان های دموکراتیک، تنوع و کثرت گرایی را تبدیل به ساختاری اتوکراتیک، یکپارچه نگر و متمرکز کرد. برخلاف روند شکل گیری دولتهای مطلقه در اروپای غربی، ظهور دولت مطلقه در ایران مانع پیدایش گروهها و نیروهای اجتماعی مستقل گردید. به گفته پری آندرسون دولت مطلقه در شرق "به جای مساعدت به ظهور نهادهای نمایندگی و تحول روابط شاه و اشراف، به ادغام کامل اشرافیت در ساختارهای جدید سیاسی متمرکز که فاقد تنوع و تفاوت بودند، انجامید و … ساخت دولت – ملت از بالا و برای مقابله با تهدیدهای مضاعف داخلی و خارجی و در پاسخ به ضرورت پلیسی در داخل و ضرورت نظامی در خارج صورت گرفت . ساختی که بر امور مالی وامور عمومی و حکومتهای محلی هم نظارت داشت".
بدین ترتیب در نظام سیاسی دور، رضاشاه از یک سو گروهها و نیروهای اجتماعی مستقل از دولت وجود نداشت که بتوانند بر افراط کاریها و زیاده روی های دولت لجام بزنند. از سوی دیگر پیدایش شورش های ایلی وهمین طور جنگ جهانی اول به عنوان دو ضرورت امنیت طلب داخلی و خارجی تاثیر قاطعی بر شکل گیری و اقدامات سیاسی – نظامی دولت رضاشاه گذاشتند و بالاخره هنگامی که این ساخت مرکز سیاسی شکل گرفت بر شئونات و پیکره نظام اجتماعی مسلط شده طبیعی است با توجه به ملاحظات نظری که در فرایند ادغام پیرامون در مرکز سیاسی داشتیم، این ساختار یکسان نگر و بدون ملاحظه به تنوع و تکثر فرهنگی و قومی نمی توانست زمینه های ادغام را فراهم سازد و شورش های ایلی را باز تولید می کرد. حتی اگر در کوتاه مدت هم می توانست این شورش ها را موقتا سرکوب سازد بعد از سقوط و فروپاشی، شورش های ایلی و حرکتهای جدایی طلبانه مجددا شکل می گرفتند. روند حوادث و رویارویی ساخت مرکز سیاسی رضاشاه با پیرامون ایلی حکایت از آن داشت که آن چه ایلات و عشایر برای مدتی کوتاه آرام و مطیع ساخته است. نه هماهنگی و انطباق فرایندی – ساختاری با مرکز سیاسی بلکه تفوق و برتری نظامی مرکز بر پیرامون ایلی بوده است.
در فاصله سالهای کوتای سوم اسفند 1299 تا سلطنت رضاشاه پهلوی تعامل مرکز سیاسی – پیرامون مبتنی بر عقلانیت سیاسی – نظامی مرکز و مقاومت نظامی، سیاسی و فرهنگی پیرامون بوده است. مقاومتی که در پاسخ به سیاستهای وحدت سیاسی مرکز صورت گرفت اما درنهایت باعث فروپاشی نظام پیرامونی ایلی شد بدون آن که به زندگی آنان سامان داده شود.
1- بنیادهای ساختاری تکوین دولت مدرن در ایران
تکوین ساخت مرکز سیاسی در ایران در دوره پهلوی اول متاثر از نفوذ اقتصاد جهانی و ادغام نظام اقتصاد ملی در نظام اقتصاد بین الملل بود. این فرایند ادغام ضرورت بخش انطباق ساختاری پیرامون با ساختار مرکزی اقتصاد جهانی بود. چنین فرایندی زمینه های نابرابری اجتماعی و مقاومت پیرامون ایلی در برابر ادغام را برانگیخت. همانطور که بعدا توضیح خواهیم داد واگرایی پیرامون نسبت به سیاستهای مرکز از یک سو و سیاستهای متعارض مرکز با ساخت پیرامون از سوی دیگر یکی از عوامل استمرار حیات ایل و احساس بیگانگی پیرامون ایلی نیست به مرکز سیاسی در ایران بوده است.
فرایند خاص و ماهیت خاص نوسازی در ایران دوره رضاشاه تاثیر جدی بر استمرار حیات ایلی داشته است. اولین اقدام رضاشاه جهت نوسازی ، ایجاد ارتش قوی و اصرار بر تمرکزگرایی سیایس بود. در حقیقت ایجاد ارتش به منظور اعاده نظم و اجرای قانون جهت فائق شدن بر هرج و مرج به ارث رسیده از دوران قاجار بود. بنابراین نوک پیکان رضاخان متوجه حکام محلی شد. علاوه براین تقسیم اداری کشوری که مشتمل بر ایالات دارای همگونی فرهنگی بود به سیستم 10 استانی تغییر یافت که هرکدام یک واحد سیاسی عددی بود تا یک واحد فرهنگی . علاوه براین رضاخان باقیمانده رهبران محلی را از داشتن هر موقعیت رسمی در محدوده سرزمین خودشان محروم کرد. مرزهای فرهنگی – اجتماعی واحدهای محلی به مرزهای سیاسی تغییر یافت و رهبران گروههای محلی از رهبری در جماعت خود محروم شدند. پایه های قدرت ساسی دولت بر سه مبنای ارتش ، بوروکراسی و چتر حمایتی دربار استوار شد. در نتیجه دولت از پایگاه اجتماعی پیرامونی نه تنها فاصله گرفت بلکه پیرامون ایلی را "با وحدت ملی ناسازگار و تهدیدی برای امنیت ملی تلقی کرده و درصدد تخریب کامل پایه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع قبیله ای برآمد". گذار از ساختار اقتصاد کشاورزی و دامپروری به صنعتی مدرن یکی از نتایج رفرم از بالا بود که پایه های اقتصادی پیرامون ایلی را درنوردید. این اصلاحات در شرایطی صورت گرفت که در اوایل سلطنت رضاشاه، حدود 80 درصد جمعیت ایران – 5/11 میلیون نفر- در روستاها زندگی می کردند. فرایند صنعتی شدن در دوره رضاشاه به نحوی طراحی شده بود که پیرامون ایلی و گروههای قومی را دربرنمی گرفت و بنابراین فرایند نوسازی فراگیر نبود که بتواند سراسر پیرامون راتحت پوشش قراردهد.
صنایع سنگین مانند کارخانه های قند، مجتمع های شیمیایی و فولاد عمدتا در استانهای مرکزی و مناطق شمالی کشور مستقر شده بودند. به عنوان مثال از 25 کارخانه فولاد 9 کارخانه در اصفهان و بقیه در تهران و مازندران بودند. سایر صنایع عمدا در تهران بودند و سایر گروههای ایلی در کردستان ، آذربایجان، چهارمحال بختیاری و … از آنها محروم بودند. نتیجه این امر مهاجرت وسیع ایلات به مرکز برای تامین نیروی کار کارخانه ها و بنگاههای تولیدی بود. این گروهها که حاشیه نشینان شهرها بودند و در وضعیت بسیار رقت باری زندگی می کردند، قابلیت بالقوه ای برای به مخاطره انداختن امنیت اجتماعی و در سطح کلان امنیت ملی داشتند. ضمن این که به همراه سایر عوامل فرهنگی و زبانی شکاف های اجتماعی را به صورت متراکم تشدید می کردند. بنابراین تداوم اقتدارگرایی در فرایند نوسازی از بالا در دولت مطلقه رضاشاه بر نابرابریها افزود.
اصلاحات از بالا اقتدارگرایی و تشدید نابرابری اجتماعی را در ایران دوره رضاشاه متاثر از عوامل خارجی نیز بوده است. نفوذ سرمایه داری مرکز در سرمایه داری پیرامونی مستلزم انطباق و تغییر ساختاری سیاسی این کشورها بود. پیدایش دولتهای نوساز و اصلاحات از بالا با مضامین نوسازی از بالا، ناسیونالیسم وحدت ملی، ادغام فرهنگی و یکپارچگی از جمله نتایج این نفوذ به شمار می روند. اقدامات دولت رضاشاه در داخل کشور از قبیل سرکوب خشونت بار عشای، تسویه حسابهای درون بلوک قدرت مانند قتل تیمورتاش وزیر دربار پهلوی و مرد شماره 2 دولت رضاشاه قتل سرداراسعد بختیاری- ایلخان ایل بختیاری – قتل سردار عشایر صولت الدوله قشقایی- ایلخان ایل قشقایی و خودکشی علی اکبر داور از جمله اقدامات حساب شده رضاشاه در صعود به بالاترین پلکان قدرت به شمار می روند. رضاشاه از سال 1312 که توانسته بود تمامی مخالفان سیاسی خود را قلع و قمع کند به انجام اصلاحات در ساختار فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور پرداخت. اساس این اصلاحات ماهیتی یکجانبه، عمودی، متصلب و سلسله مراتبی داشت که با بنیاد تمرکزگرایی و یکپارچه سازی از هرگونه "تحمل سیاسی" یا "تساهل سیاسی" مبری بود. درعرصه فرهنگی ساخت مرکز سیاسی رضاشاهی دوکارکرد اصلی را برعهده داشت:
1- سیاست زدایی
2- فرهنگ سازی .

سیاست زدایی یعنی زدودن و امحاء هرگونه مخالفت نیروهای اجتماعی علیه قدرت سیاسی.
فرهنگ سازی ساخت مرکز در عرصه های آموزش و پرورش، فیلم و سینما و تئاتر بود. در این دوره ضمن این که مکتب خانه های قدیمی در گوشه و کنار کشور به آموزش متون قدیمی ادبیات فارسی می پرداختند. مدارس جدید دروس آموزشی جدید را تعلیم می دادند. فارسی زبان رسمی کشور شده بود و زبان های محلی و انتشار کتاب و روزنامه به زبان غیرفارسی ممنوع اعلام گردیده بود. براین اساس فرهنگ بومی ایلات و عشایر کاملا تخریب و از بین رفت. البته این تخریب فقط محدود به "ممنوعیتـ اعمال شده از سوی دولت مرکزی بود که سعی داشت نظام اجتماعی یکپارچه و همگون ایجاد کند. ضمن این که امکان همبستگی های خرده نظام های فرهنگی را هم از بین ببرد و جامعه ای سراسر توده ای بوجود آورد. البته ذکر این نکته ضروری است که رضاشاه هرچند قاعده نظام اجتماعی را توده ای کرد اما در بدنه نظام سیاسی ، روشنفکران و نیروهای اجتماعی وجود داشتند که از آن حمایت می کردند. بورژوازی وابسته به سرمایه داری بین المللی و روشنفکران وابسته به محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی زاده و … از جمله حامیان اصلی رضاشاه بودند.سیاست ساخت مرکزی رضاشاهی نسبت به ایل بختیاری واجد هر دو ویژگی (سیاست زدایی – فرهنگ سازی) بود. یعنی وی "علیه بختیاریها به یک اقدام سه گانه یعنی فرهنگ زدایی (ممنوعیت پوشیدن لباس سنتی و غیره) ، تخریب ساختار قبیله (اعدام سران و مصادره اموال آنان) و اسکان اجباری پرداخت… اما بختیاریها آنها را نپذیرفتند و مثل گذشته کوچروی خود را از سر گرفتند.
رضاشاه ایلات را مظهر واپس گرایی و قهقرا تلقی می کرد که بایستی به هر ترتیب نابود شوند. براساس این تصور بود که عملیات نظامی ، تفرقه، اجبار و نیرنگ حلقه واسط دولت رضاشاه و ایلات واقع شد. تا با نابودکردن قدرت و اقتدار محلی ایلات و به دست گرفتن انحصار قدرت سیاسی – نظامی و بدین ترتیب تاسیس یک دولت قدرتمند، متمرکز، بوروکراتیک و مدرن ایلات و عشایر را ناسازگار با یکپارچگی ملی تلقی کرده و تمامی پایگاههای اقتصادی اجتماعی آنها را از بین ببرد.
بنابراین رضاشاه به منظور اجرای برنامه ملت سازی و فرهنگ سازی با گسترش نهادهای مرکزی و محدودکردن همزمان سازمانها، آداب و رسوم و زبان های محلی روی آورد. اما با مقاومت و شورش پیرامون ایلی مواجه شد و به خشونت متقابل پرداخت. این خشونت ناشی از بی توجهی و نادیده گرفتن شبکه های معنایی پراکنده در ایران بود که به اجبار و در قالب "ناسیونالیسم نوگرا" می خواست آنها را یکپارچه و یکسان سازد. چون کنش ناسیونالیسم رضاشاهی نه برآمده از تفکرات انتزاعی، بلکه خشم در برابر عقده حقارت از عقب ماندگی ایران بود، هیچ گاه نتوانست ملت ایران را به حقانیت و صمیمیت انگیزه های خویش متقاعد سازد.
2-تعارض ساختاری دولت مدرن و نظام ایلی در ایران
خشن ترین سیاستهای ساخت مرکز علیه پیرامون در دوره رضاشاه متوجه پیرامون ایلی بود که بخش اعظم جمعیت ایران را تشکیل می دادند و نه تنها در مرکز سیاسی ادغام نشدند، بلکه به جنبشهای سیاسی قومی انجامیدند که ارتباط مستقیمی با شکل گیری دولت مدرن داشتند. به عبارتی روسای ایلات و به طور کلی جامعه ایلی در برابر گفتمان حاکم و مسلط مدرنیسم در عصر پهلوی اول- که تاکید بر سیاست اقتصادی ارشادی- تجویزی باالگوی جایگزینی واردات و تشویق صادرات ، وحدت ملی و نگرش ادغام گرایانه داشت – مقاومت نمودند. مرکز سیاسی نیز به رویارویی خشن علیه آنها پرداخت. هرجا که میزان همبستگی قومی بالایی وجود داشت. دولت مرکزی از رویارویی با آنها هزینه های زیادی را متحمل شد. از میان جنبش های صورت گرفته در دوران رضاشاه و قبل از آن جنبش های دارای ابعادی مانند "دستاوردهای مورد انتظار" "عوامل ذهنی" و "خواسته های غیرقابل مذاکره" بوده اند.
ایلات از نظر رضاشاه مظهر عقب ماندگی، واپس گرایی و قهقرا بودند که با برنامه های نوسازی وی در عرصه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در تعارض بودند. اسکان عشایر، تبعید خوانین و کوچ اجباری ایلات، تسلط نظامیان بر زندگی عشایر و توسعه بوروکراسی دولتی بخشی از برنامه های دولت رضاشاه نسبت به پیرامون ایلی بودند.
خشن ترین سیاستهای رضاشاه علیه قبایل، عشایر در دهه 1930 صورت گرفت. البته گامهای اول در اواسط سالهای 1309-1300 برداشته شده بود. وی در ابتدا محتاطانه با عشایر برخورد کرد و تدریجا با نفوذ در ایلات از یک سو و تقویت بنیه نظامی از سوی دیگر به خشونت علیه عشایر شدت بخشید. شدت عمل رضاشاه علیه عشایر مورد تعابیر مختلف قرارگرفته است. حسن ارفع در این مورد می نویسد: "… رضاخان متوجه شده بود برای کسب توانمندی و حیثیت دولت ایران نیاز مبرم به پول دارد و پول باید تحت عنوان مالیاتها و حقوق گمرکی و … از مردم دریافت گردد. ولی مردم عادت به پرداخت مالیات منظم به دولت نکرده بودند. برای دریافت مالیات نیاز به قدرت بود. اما دولت دارای حداقل نیروی نظامی و سلاح ناچیز و تجهیزات غیرکافی بود که حقوق افراد ماهها عقب افتاده بود.
"… نیروی نظامی فقط توانایی کنترل پایتخت را داشت بقیه ممالک در دست ایلات وعناصر یاغی و سرکش بود… کلیه نیروهای نظامی را دوازده هزار ژاندارم و هفت هزار قزاق تشکیل می داد… با به خطرافتادن موجودیت مملکت ایران، رضاخان تصمیم گرفت نقشه خود را با خلع سلاح ایلات و شکستن قدرت آنان و از بین بردن نفوذ سران و اطاعت کامل از حکومت مرکزی به مرحله اجرا بگذارد. رضاشاه متقاعد شده بود که هر پیشرفت واقعی با دخالت خارجیان در ایران غیرممکن است. تحریک ایلات و عشایر توسط خارجیان مزید علت شد و روی این اصل نه تنها قبایل را خلع سلاح نمود بلکه از میان برداشتن تدریجی سیستم قبیله ای و کمک به بعضی سران آنان را تحت کنترل حکومت مرکزی درآورد". و بدین ترتیب ارتش همراه با نظام بوروکراسی ساخت مرکزبر جامعه ایلی مسلط شد. فرماندهان نظامی و مقامات اداری دولت مرکزی در مناطق ایلی به اعمال قدرت پرداختند و حتی برخی فرماندهان ژاندارمری برای تحکیم موقعیت خود اگر خطری هم احساس نمی شد، خطرآفرینی و ناامنی می کردند و به بهانه این ناامنی عشایر را سرکوب می کردند. رضافاضل در این مورد می نویسد: "… افسران ارتش به تهدید قبیله ای دامن می زدند. برخی افسران ارتش گزارش شورش های موهوم را جعل می کردند و حتی به آشوب های درون قبیله ای دامن می زدند تا افسانه ناآرامی دائمی را د رمنطقه را نشان دهند. افسران به نام امنیت ملی ونوسازی، قبایل متمرد را سرکوب می کردند. رقابت فراقبیله ای بین نخبگان سیاسی و رقایت بین قبیله ای بر سر چراگاه و منابع تولیدی به ندرت اجازه شکل گیری ائتلاف علیه دشمن مشترک رامی داد".
علاوه بر اتکاء به ارتش برخورد رضاشاه با قبایل شباهتهای زیادی با نحوه رویارویی شاهان قاجار داشت. استفاده از رقابت ها و اختلافات دیرینه عشایر از جمله شیوه های اجرای سیاستهای ساخت مرکز سیاسی در پیرامون ایلی بود. به عنوان مثال شکست قیام کلنل خان پسیان و برچیدن بساط ژاندارمری خراسان در پاییز 1300 را دولت مرکزی و به واسطه اقدامات نظامی بلکه از طریق برپایی شورش های قبیله ای انجام داد. قوام توانست با استفاده از شکایت خوانین علیه ژاندارم و وصول کنندگان مالیات، آنها را علیه پسیان و ژاندارمری خراسان بشوراند. براین اساس در اوایل مرداد 1300 شجاع الملک هزاره همراه با دیگر خان ها و از جمله بربری ها و بلوچ ها اتحادی تشکیل داد و مشغول جمع آوری افراد سواره شد. سرداربجنوردی نیز کلیه کردها و ترکمن ها را علیه پسیان بسیج کرد. مخالفین اصلی پسیان، زمینداران و خوانین بودند که از پرداخت مالیات طفره می رفتند. قوام توانست با راه انداختن شورش های عشایری پسیان را سرکوب کند و در 10 مهر 1300 شمسی، پسیان در درگیری با کردهای جعفرآباد قوچان بر اثر اصابت هفت گلوله از پای درآمد.
بدین ترتیب دولت مرکزی دو اقدام اساسی در پیرامون انجام داد که هردو به یکسان مانع ادغام پیرامون درمرکز سیاسی شدند:
1- سرکوب ایل توسط ایل
2- اتخاذ سیاستهای متعارض با ساختار ایل.

براین اساس بود که تناقض میان سیاستهای دولت مرکزی در رویارویی با عشایر بوضوح مشاهده میشد از یک سو دولت سعی داشت با اتکاء به ارتش و بوروکراسی عشایر را تحت تابعیت خود درآورد و از سوی دیگر به نیروهای ایلی نیز متکی بود. بدین ترتیب بود که طی سالهای 5-1304، ضعف و ناتوانی ارتش متجر به اتکاء به نیروهای ایلی شد. ارتش ودولت مرکزی نه تنها به خلع سلاح عشایر نپرداختند بلکه به مسلح نمودن آنها نیز اقدام کردند. مسلح نمودن سرداربجنوردی رئیس قبیله اکرادشادلو، قبایل شکست خورده تحت امر سمیتقو در سال 1301 (قبایل شکاک). ایل شاهسون ، ایل کلهر و قبای رودبار در جنوب غربی از جمله این موار می باشند. در واقع شکست سمیتقو ناشی از ناتوانی وی در جذب گروههای ایلی کرد بود. شکست کامل وی در 29 مهرماه 1305 را نیروهای داوطلب قبیله ای به سرپرستی عمومی سمیتقو و دشمن وی عمرخان انجام دادند نه سمیتقو. شکست سمیتقو در شرایطی بود که تمامی شهرهای سلماس، ارومیه و اشنویه در محاصره نیروهای سمیتقو بود و شاهسون ها و سایر ایلات به صورت داوطلبانه به سمیتقو و یارانش یورش برده و آنها را شکست دادند. در واقع بخش اعظم موفقیتهای جنگی به وسیله داوطلبان عشایری به دست آمد. در نقاطی مانند لرستان که دولت توان دسترسی به داوطلبان عشایری را نداشت نتیجه پیکار حزبی کفایتی، درنگ و عدم تحرک ارتش نبود.
در اوایل دهه 1300 جمعیت غیرنظامی به ویژه ساکنین ایل یکی از منابع مهم تامین تسلیحات برای ارتش بود. خلع سلاح قبال جزئی از برنامه بزرگتر رضاخان برای اعمال کنترل دولت مرکزی در سراسر کشور بوده و تفنگ هایی که به این طریق جمع آوری می شود به منظور جبران کلی کمبود این قبیل تسلیحات درارتش به کارگرفته می شد.
خلع سلاح شاهسون (در سال 1302) حدود 14 هزار قبضه تفنگ از انواع گوناگون، 60 قبضه مسلسل سنگین و مسلسل سبک لوئیس برای ارتش به ارمغان آورد.
مقامات نظامی در رویارویی با عشایر، حتی الامکان به جای جنگ، از مذاکره بلوف، دسیسه و نیرنگ استفاده می کردند. عملیات علیه شیخ خزعل، سمیتقو و ترکمن ها بدون هیچ درگیری باعث پیروزی نیروهای دولتی شد.
براین اساس بود که قتل عام و سپس در آغوش کشیدن دشمن سیاست نظامی رضاشاه در برابر عشایر بود. استفانی کرونین نمونه بارز این نحوه رویارویی را در نبردهای امیرلشکر امیراحمدی با لرها در سال 1303 نشان می دهد: "… این نیروها مثال بارزی از سرهم بندی کردن، برقراری آرامش در میان قبایل و تحریک ناامنی توسط فعالیتهای فتنه برانگیز بوده است. عملیات مربوط به خلع سلاح لرها در سال 1302 شروع شد و به رغم موفقتهای متعدد ارتش، در سال 1303، مذاکرات مربوط به روسای قبایل که به نظر می رسید حاضر به تن در دادن با شرایط جدید باشند به خوبی جریان داشت. تعداد مشخصی اسلحه تحویل شد و استقرار قدرت ارتش به نحو مساعدی پیش می رفت. معذلک امیراحمدی که در آن زمان فرماندهی لشکر غرب و از جمله جبهه لرستان را برعهده داشت . دستور قتل تعدادی از سران لر را که خودشان را به عنوان گروگان گیری تسلیم وی کرده بودند صادر کرد. امیراحمدی قول داده بود که آنان را عفو کند و لذا پشت یک قرآن را نیز مهر کرده بود. قتل های خیانت آمیز امیراحمدی فورا آتش جنگ دیگری را برافروخت لرها حمله شدیدی را علیه یک پادگان در خرم آباد تدارک دیدند که منجر به شکست و تلفات شدیدو محاصره پادگان خرم آباد شد. اقدام جوانمردانه امیراحمدی خسارات مالی و جانی بسیار زیادی به دولت ایران والد کرد و مقامات نظامی مجبور شدند تا به برقراری یک آتش بس با لرها تن در داده و سلاح هایشان را نگیرند و با وضعیت نیمه خودمختاری آنان موافقت کنند.
شورش جدید لرها در واقع به دلیل خشم و انزجار آنها از اعدام روسایشان بود آنها طی نامه ای به مجلس اعلام کرده بودند: "… ایرانیانی وفادار هستند ولی بر اثر اقدامات فرمانده لشکر غرب مجبور به جنگ شده اند. این عقیده حتی در میان ارتش رواج داشت که … امیراحمدی شخصا و مستقیما مسئول این شورش است و به دلیل انگیزه شخصی و حرض و آز به این جنایت دست یازیده است. سران لرها افراد متمولی بودند و وی امیدوار بود به بخشی از ثروت آنان دست یابد".
امیراحمدی توانسته بود با سرکوب سایر ایلات از جمله کلهری ها ، سنجابی ها و کردها به ثروتهای سرشاری برسد. به گفته استفانی کرونین وی "سربازی قسی القلب، بیرحم و بی صفت بود" طبیعی است چنین برخوردی از سوی مرکز سیاسی به پیرامون ایلی، زمینه های ادغام و همگرایی را از بین برده و فضایی آکنده از سوء ظن، بدبینی، انتقام و خشونت متقابل را – حتی اگر به شکست بیانجامد- به دنبال داشته باشد. این دیدگاه نسبت به عشایر ثمره دیدگاه بالاترین رده نظامی و حکومتی بود بدون این که به عواقب و نتایج آن اندیشیده شود. طبیعتا قتل روسای قبایل خصومت های دیرینه لرها را تجدید کرده و در ظرف یک ماه منطقه جنوب لرستان دوباره صحنه ناآرامی ها شد. چندین پست کوچک نظامی مورد حمله قرارگرفت و درچند مورد کاملا نابود شد. کاروان ها مورد دستبرد قرارمی گرفتند و جاده بین خرم آباد – دزفول بسته شد. عملیات ارتش علیه قبایل به شنیع ترین خشونت ها منجر شد. در هر دهکده ای تعدادی از مردم به دار آویخته شدند. اموالشان به غارت رفت. به زنان هتک حرمت شد و جواهراتشان را به سرقت بردند.
سوء استفاده امرای ارشد ارتش، نارضایتی عمیقی را در میان ایلات به وجود آورد و فاصله آنها را با دولت بیشتر و بیشتر ساخت. ایلات و رضاشاه کاملا به یکدیگر بی اعتماد بودند. در سراسر کشور تقریبا با تنفر از رضاشاه یاد می کردند. تنها اعتماد موجود میان رضاهشاه وامرای ارتش بود. نکته جالب این که خشونت رضاشاه در برابر عشایر در تاریخ ایران بی سابقه بود. شاهان قاجار اگرچه مال و منال شخصی زیادی جمع کرده بودند اما شواهدی در دست نیست که نشانگر آن باشد که آنها ازمازاد ثروت عشایر درآمدی کسب کرده باشند. برعکس چون شاهان قاجار برای حمایت نظامی هم در سطح محلی هم در سطح گسترده تر به ایلات متکی بودند سعی بر حفظ و تقویت روابط و پیوندهای قبیله ای داشتند. علیرغم این شاهان قاجار نیز به دلیل پایگاه اجتماعی عشیره ای حمایت سایر نیروهای اجتماعی یعنی زمین داران را از دست داده بودند . به هر حال قاجاریه به جامعه ایلی و کوچرو متکی بود و رضاشاه به امرای نظامی، روشنفکران ، زمین داران و تجار وابسته بود و در این منطق وجود ایلات وعشایر محلی از اعراب نداشت.
براساس این منطق بود که رضاخان کمتر از سه سال بعد از کودتا توانست قدرتهای محلی در گیلان، آذربایجان، کردستان، لرستان، فارس و خراسان را مهار کند. و بدین ترتیب بر قدرت دولت مرکزی، نه اقتدار مشروع آن بیفزاید.
نحوه برخورد ساخت مرکز سیاسی با پیرامون ایلی سه مرحله اقدام احتیاطی، اقدام خشونت بار و اصلاحات از بالا را در دوران رضاشاهی طی کرده است. سالهای 1304-1299 دوران اول، سالهای 1312- 1303 و سالهای 16-1312 دوران سوم هستند.
در دوره اول رضاشاه حرکت خود را با احتیاط آغا زکرد. ایلات بزرگ به خوبی مسلح بودند. آنها سلاح های خود را از واحدهای نظامی اروپایی یا واحدهای تحت فرماندهی افسران اروپایی گرفته بودند که در اثنای جنگ جهانی اول در ایران فعالیت می کردند. رضاشاه می دانست که تعلیم های واحدهای منظمی که بتوانند با مخالفان سرسخت، متحرک و بی پروا مقابله کنند. مدتی طول خواهد کشید بنابراین در آغاز ایلات را علیه یکدیگر برانگیخت. اما هنگامی که نسبت به نیروهای خود اطمینان کافی پیدا کرد، قلمروهای ایلی را یکی پس از دیگری مشمول پرداخت مالیات وس ربازگری کرد. ایلات که به پرداخت این قبیل عوارض خود نکرده بودند، تقاضاهای مالی حکومت را باری خرد کننده احساس می کردند. در حالی که احضار جوانان به خدمت نظام، نیروی انسانی آنها را جدا تضعیف کرد و به این ترتیب از توانایی آنها برای مقابله بهتر با دست اندازیهای حکومت می کاست. لذا به مقاومت برخاستند اما به طرز خشونت باری به دست واحدهای ارتس سرکوب شدند. این واحدها که به منظور اجرای سیاست اسکان اجباری اعزام شده بودند، این سیاست را با بی کفایتی و خشونتی که قابل پیش بینی بود به انجام رساندند. از دیدگاه عشایر اسکان به گونه ای اجتناب ناپذیر از میان رفتن دام ها، کاهش مواد غذایی و تنزل سطح زندگی، بیماری، مرگ و میز بیشتر از دست رفتن آزادی و استثمار به وسیله مقامات محلی و حکومتی همراه بود. بعضی از قبایل فقط در نتیجه کناره گیری رضاشاه در سال 1320 از نابودی نجات یافتند.
در دوره سوم رضاشاه کنترل کامل نظام سیاسی را به دست گرفت و به نوسازی نظام اجتماعی – اقتصادی پرداخت. برنامه "دولت سازی" که شامل گسترش نهادهای مرکزی و محدودکردن همزمان سازمان ها، آداب و رسوم و زبان های محلی می شد موجب کاهش قدرت روسای ایلات گردید. کاهش قدرت روسای ایلات در سه عرصه فرهنگ زدایی، تخریب ساختار قبیله ای و اسکان اجباری بود. البته اقدام رضاشاه در رویارویی با پیرامون عشایری، بعد از سقوط وی به شکست کامل انجامید و عشایر کوچروی خود را دوباره آغاز کردند. دلایل این شکست بسیار واضح هستند. از آن جا که نگاه و نگرش ساخت مرکز سیاسی نسبت به پیرامون ایلی و عشایری در ایران دوره رضاشاه عمدتا مبتنی بر جلوگیری از ایجاد قدرتهای رقیب در پیرامون و سرکوب کردن آنها و انقیاد و اطاعت محض آنها از ساخت مرکز سیاسی بود. عشایر تا آنجایی که توانستند به رویارویی نظامی با دولت مرکزی پرداختند و در زمان ناتوانی نیز دائما به دیده خصومت و دشمنی به دولت نگاه می کردند. دولتی که نه تنها آنها را در برنامه های عمرانی، اقتصادی، صنعتی و توسعه ملی شرکت داد، بلکه عزم خود را بر نابودی آنها جزم کرد. طبیعی است که در این تعامل ادغام جامعه ایلی در جامعه ملی امری واهی و بیهوده باشد و ایلات حرکتهای گریز از مرکز را بر ادغام در مرکز ترجیح دهند. برهمین اساس است که فرد هالیدی استدلال می کند که در دوران پهلوی اول و دوم هرچند زیرساختهای صنعتی، عمرانی و اقتصادی کشور دچار تحولاتی کم شدند اما تحولی کیفی – که در عرصه فرهنگ، ملت سازی، همبستگی و اقتدارملی است- صورت نگرفت و دوران پهلوی اول و دوم تفاوتی با دوران قبل نداشت. سیاستهای نادرست مرکز سیاسی نسبت به پیرامون ایلی با مبادی نظری ادغام یا سازگاری پیرامون با مرکز همخوانی نداشت. یکی از این سیاستها، سیاست اسکان اجباری عشایر بود. براساس سیاست اسکان عشایر "… از کوچ و مهاجرت سالانه ایلات در فصل زمستان به چراگاههای تابستانی جلوگیری به عمل آمد. برای اسکان ایلات همیشه مکان ها و مناطق مناسب انتخاب نمی شد. بهداشت و آموزش آنها تامین نمی شد و تسهیلات کافی از طریق آموزش کشاورزی و تهیه ابزار و آلات کشاورزی در اختیار ایلات قرارنمی گرفت…. سیاست ایل زدایی رضاخان… منجر به واردآمدن زیان های سنگین به احشام و چهارپایان و در نتیجه تقلیل تعداد آنها و فقر ایلات شده".
سایر سیاستهای مرکز سیاسی نسبت به ایلات از قبیل وحدت لباس، خدمت نظام وظیفه اجباری، لغو القاب، سیاستهای فرهنگی از طریق سازمان بدآوازه پرورش افکار و … نیز کاملا آمرانه، تحکمی و فاقد پیوندها و ارتباط ساختاری، فرهنگی و ذهنی با مضامین و ماهیت جامعه ایلی بودند. خدمت نظام وظیفه اجباری در واقع سرکوب پیرامون توسط پیرامون از یک سو و "خدمت به دولت مرکیز به هر صاحب قدرت دیگری محسوب می شد". این سیاستها فقط به دولت سازی انجامید اما نتوانست ملت سازی را به وجود بیاورد.
در مرحله سوم سلطنت رضاشاه ساخت مرکز سیاسی الگوی همگون سازی و شبیه سازی پیرامون را با استفاده از توسعه زیرساختهای ارتباطی (کشیده جاده، خطوط شوسه، راه آهن، تلگراف و تلفن و اقدامات عمرانی دیگر) از یک سو و تخریب خرده فرهنگهای بومی به منظور ایجاد یک هویت دولتی یکسان و شبیه به هم آغاز کرد.
تغییر اجباری البسه سنتی از جمله یکسان سازی های مرکز سیاسی بود. که در واقع و در تحلیل نهایی چیزی جز انطباق با الگوهای رایج غربی توسط دولت مرکزی ایران نبود. تغییر اجباری البسه به هیچ وجه تاکنون هم در جوامع ایلی و عشایری صورت نگرفت. چه به صورت کشف حجاب، چه به صورت چادر برسرکردن زنان ایلی – عشیره ای، تنها بخش قلیلی از مردان ایلی – عشیره ای آن هم بخش محدودی از الگوهای پوششی ساخت مرکز را پذیرفتند.
بدین ترتیب تحت تاثیر عوامل بین المللی یعنی نفوذ سرمایه داری جهانی در اقتصاد ملی ایران و نیاز به تغییر ساختاری داخل ایران از یک سو و حوادث و رویدادهای 15 ساله بعد از انقلاب مشروطه، ساخت مرکز سیاسی در ایران شکل گرفت که فقط به ارتش متمرکز، دیوانسالاری مدرن، دربار و اسطوره ناسیونالیسم متکی بود و در ایجاد دولت سازی مورد حمایت کامل قدرتهای خارجی بود. چنانچه بولارد در خاطرات خود در این مورد می نویسد: "… یکی از اولین مشکلاتی که در ایران با آن روبرو شدیم، مسئله چگونگی برخورد ما با عشایر بود. چون اصولا در بافت جمعیتی ایران، حضور عشایر گوناگون از اهمیت خاص برخوردار است. تا قبل از اینکه رضاشاه یک حکومت مرکزی پرقدرت در ایران به وجود بیاورد عشایر از یک حالت نیمه استقلال برخوردار بودند و همه کسانی که در مناطق عشایری، کسب و کاری داشتند ناچار می بایستی با روسای عشایر مورد نظرشان روابط حسنه ای ایجاد کنند. به همین جهت موقعی که استخراج نفت مورد توجه قرارگفت…. اگر شیخ محمره برای حراست از پالایشگاه نفت جنوب با ما مساعدت نمی کرد و یا سران ایل بختیاری امنیت چاهها ولوله های نفت را فراهم نمی ساخت. اصولا مسئله استخراج نفت جنوب منتفی بود و امتیاز کسب شده حداقل در سالهای اولیه اش به هیچ وجه نمی توانست قابل بهره برداری باشد". بولارد در ادامه می افزاید: "… تشویق ایلات مطلوب نبود… هدف به کارانداختن تشکیلات اداری مدنی است و ما نمی توانیم در مرکز یک سیاست داشته باشیم و در مناطق عشایری یک سیاست دیگر".
ناکارآمدی سیاستهای سرکوب گرایانه دردوره رضاشاه منجربه واکنش های متقابل ایلات شد وبراساس یک قاعده سنتی در مقابل هر نیروی مخالف مقاومت نشان می دادند. علیرغم استیلاء نظامی دولت رضاشاهی بر ایلات، ادغام پیرامون در مرکز صورت نگرفت و بلافاصله بعد از سقوط رضاشاه"… آن گروه از خوانین که از ادوار طولانی تبعید و محبس، جان به در برده بودند، بی سر و صدا به میان طوایف خود بازگشتند وبرای اعاده اقتدار از دست رفته و استراداد املاک مصادره شده خود دست به کار شدند".
براین اساس که سرنگونی و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعید کسی را متاسف نساخت. سقوط رضاشاه پایان دوران سیاست مهار دولتی و آغاز سیاست کشمکش اجتماعی بود. کشمکشی که محصول و برایند رهایی از اجبار و نظارت مرکز سیاسی بودف براین اساس بود که "… پس از سال 1320 ایلات کوچنده که در دوره رضاشاه به اجبار اسکان یافته بودند. شروع به تخریب خانه های ثابت خود کردند و با خشونتی بی سابقه از هر آن چه به دوره اسکان مربوط می شد، انتقام گرتفند. مزارع نابود، درختها ریشه کن شدند. همه مظاهر اسکان از بین رفت و کوچ نشینی دوباره آغاز شد".
روی هم رفته طی سالهای بعد از انقلاب مشروطه تا کودتای سوم اسفند 1299 (1299-1285) به دلایل ضعف ساختار سیاسی مرکزی، حرکتهای گریز از مرکز در پیرامون ایلی صورت گرفت که بر محلی گرایی، خودمختاری و قطع ارتباط با دولت مرکزی ایران تاکید داشتند. کودتای سوم اسفند آزادی منفی (رهایی از سلطه) که یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه و فروپاشی ساختار استبدادی قاجار بود، از بین برد. ساخت مرکز سیاسی جدید تدریجا با پیرامون ایلی به رویارویی پرداخت. این رویارویی از مماشات مصلحتی تا جنگ تمام عیار و تغییر در بنیادهای اقتصادی -فرهنگی را شامل می شد. ساخت مرکزدر دوره رضاشاه برخلاف ساخت سیاسی دوره قاجار اتکاء به پیرامون ایلی نداشت و اگر هم بعضا با پیرامون ایلی به مراوده می پرداخت. فقط جنبه تاکتیکی داشت. بنیادهای دولت مدرن برارتش مدرن غیرایلی، بوروکراسی و حمایتهای برخی اقشار روشنفکر، زمین داران و تجار استوار بود. آموزه های اصلی دولت مدرن، وحدت ملی، ناسیونالیسم، تمرکزگرایی، دولت سازی و ملت سازی بودند. فرایند تمرکز گرایی ساخت مرکز سیاسی در دوره رضاشاه با استیلاء وی بر مجلس شورای ملی وانحلال مجلس در سال 1302 تبدیل ارتش به ابزاری جهت حفظ سیطره خود شروع شد که در مجلس پنجم تثبیت شد. مجلس پنجم مشروطه، پس از چهار دوره نمایش توزیع قدرت و فعالیت کانون های گوناگون اقتدار از جمله مقننه- در جهت تمرکز قدرت تسلیم شد و به تصرف همه اهرمهای اعمال سلطه و سیطره نظامی از سوی سردار سپه رسمیت بخشید: مجلس پنجم در میان موجی شدید از مخالفت اقلیت فرماندهی کل قوا را که طبق قانون اساسی خاص مقام سلطنت بود به سردار سپه تفویض و به او اختیارات کامل برای استفاده از مقام فرماندهی را داد .
رضاشاه پس از تثبیت قدرت سیاسی و قلع و قمع مخالفان، سیطره بوروکراسی دولتی را به اقصی نقاط کشور گسترش داد. براساس قانون 16 آبان 1316، کشور به 110 استان و 49 شهرستان تبدیل شد که هر استان شامل چند شهرستان، هر شهرستان مشتمل بر چند بخش، هر بخش دارای چند دهستان و هر دهستان متشکل از چند قصبه و ده بود. طبق این قانون تعیین استانداری، فرمانداران و بخشدارها توسط وزارت کشور صورت می گرفت و این مقامات مسئولیت انتخابات مجلس را نیز به دست گرفتند. همچنین نظارت بر کار عشایر و حتی گزارش رفت وآمد آنها در مناطق عشایری به عهده بخشداران بود که همراه با یک افسر ارتش به نمایندگی از دولت در هر منطقه عشایری این وظایف را به عهده داشتند .
بدین ترتیب ساخت مرکز سیاسی و ارکان و اجزاء آن بر پیکره پیرامون به شکل کامل مسلط شد و بوروکراسی دولتی با قدرت تمام، همه قدرتهای محلی را کنار زده و سرنوشت افراد را به یک مرکزیت واحد واگذار کرد. در نتیجه اصلاحات آمرانه و اقتدارگرایانه از بالا همراه با انسداد سیاسی و از میان بردن تکثر سیاسی و تنوع فرهنگی نه تنها ملت سازی را به همراه نیاورد به توسعه نیافتگی سیاسی هم انجامید وضعیتی که به گفته تقی زاده "فقط یک نفر بودکه فرمان می داد (رضاشاه) و دیگران مهره هایی در دست او بودند".
که در صورت مخالفت راهی جز خودکشی یا اعدام نداشتند. تیمورتاش، نصرت الدوله فیروز، شیخ خزعل، سرلشکر امیرطهماسبی ، سرتیپ درگاهی، سرلشکر آیرم، سردار اسعد بختیاری، صولت الدوله قشقایی، فرخی یزدی، هدایت، فروغی، بهرامی، جهانبانی و … از جمله رجال مملکتی بودند که در دوره رضاشاه اعدام، خودکشی، فرار، زندانی و بی حیثیتی تنها راه فرا رویشان بود.

فصل هشتم
معمای استمرار نظام ایلی در ایران
ظهور دولت مدرن در ایران و سیاستهای سرکوبگرانه نظامی و غیرنظامی آن، توام بابرنامه های اقتصادی و اصلاحات از بالا که عمدتا در راستای وحدت ملی و حفظ یکپارچگی سرزمین با هدف نهادینه نمودن دولت سازی صورت می گرفت. این تصور را به وجود آورد که حیات جامعه ملی سپری شده و ایلات در جامعه ملی ادغام خواهندشد.
سقوط نابهنگام رضاشاه، مصادف با حیات مجدد جامعه ایلی بود. سران تبعیدی ایلات به درون ایل خود برگشته و به بازسازی مجدد جامعه ایلی با مقتضیات سیاسی – اقتصادی جدید پرداختند. بروز شورش های ایلی در مناطق ایلی به ویژه شورش عشایری سال 1325 ایل قشقایی و ائتلاف این ایل با ایل بختیاری حکایت از این داشت که جامعه ایلی هنوز به طور کامل از بین نرفته است و کشمکش جدیدی میان ایلات و دولت صورت گرفته است. کمی بعد از خروج متفقین از ایران و فروکش کردن شورشهای ایلی، ایلات مجددا خلع سلاح شدند و سیاست تمرکز و مهار دولتی مجددا آغاز شد. از کوچ سالیانه جلوگیری به عمل آمد. ژاندارم ها بر ایل راهها مسلط شدند.
پس از کودتای 28 مرداد و تثبیت نظام سیاسی، اصلاحات ارضی پایه های اقتصادی – اجتماعی جامعه ایلی را مورد تهاجم قرارداد. مقاومت های ایلات و عشایر در برابر اصلاحات ارضی به ویژه ایلات فارس و بویراحمد به شدت سرکوب شد. وجود این مقاومت ها در دوران پهلوی دوم و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مسلح شدن مجدد ایلات نشان دهنده این بود که جامعه ایلی نه تنها هنوز از بین نرفته است بلکه درون جامعه ملی نیز ادغام نشده است. بخش عمده جامعه ایلی ایران تاکنون د رمنطقه بختیاری و فارس به حیات خود ادامه می دهند. در فصول گذشته تاریخچه، ساختار و تعامل این ایلات را با دولت سنتی در ایران بررسی نمودیم . در فصل گذشته به این نتیجه رسیدیم که ظهور دولت مدرن در ایران چه از لحاظ ساختاری، چه ازلحاظ سیاستها در تعارض با جامعه ایلی قرارداشت. براساس همین تعارض رودررویی دولت مرکزی با جامعه ایلی امری اجتناب ناپذیر بود. در فصل بعدی طی سه دوره (پهلوی اول، پهلوی دوم و جمهوری اسلامی ) چگونگی رویارویی دولت مرکزی با جامعه ایلی را نشان خواهیم داد. هدف از ارائه این فصل نشان دادن حیات جامعه ایلی در ایران تاکنون است. تاکید اصلی با اتکاء به آمار و ارقام بر دوایل قشقایی و بختیاری متمرکز شده است. مفروض ما در این فصل این است که جامعه ایلی در نهایت درون جامعه ملی ادغام خواهدشد. فرضیه ما این است که ادغام جامعه ایلی در جامعه ملی منوسط به اقدامات موثر اقتصادی -اجتماعی خواهدبود. در صورتی که زیرساخت اقتصادی- اجتماعی جامعه ایلی مورد بی اعتنایی قرارگیرد و صرفا به شکل نظامی – سیاسی با آن مقابله شود، ممکن است در کوتاه مدت جامعه ایلی از مقابله با دولت مرکزی خودداری کند اما در شرایط ضعف دولت مرکزی، تقابل جامعه ایلی با دولت مرکزی ممکن است رنگ و روی قومی به خود بگیرد و شکل جدایی طلبی و خودمختاری پیدا کند.
براین اساس با اتکاء به آمار، ارقام و نشان دادن سطح پایین توسعه در مناطق ایلی ایران،معمای استمرار حیات ایلی در ایران را نشان خواهیم داد. در فصل بعدی تاثیر متغیر اقتدارگرای سیاسی براین معما را مورد آزمون قرارخواهیم داد.
علیرغم این که زندگی ایلی در مقایسه با دو شیوه دیگر یعنی زندگی روستایی و شهری در ایران بسیار کم رنگتر شده است، امروزه حدود 35 درصد جمعیت کشور دارای منشا عشایری است. بنابر آخرین گزارش مرکز آمار ایران، جمعیت کل عشایر 200 هزار خانوار است که نسبت به سرشماری سال 1366 حدود 11 درصد افزایش داشته است. چون در سال یادشده 180 هزارخانوار اعلان گردید (1152099 نفر) که شامل 96 ایل و 547 طایفه مستقل است.
ایلات و عشیار ایران با داشتن 23 میلیون راس دام کوچک عملا یک چهارم دام کشور را در اختیار دارند که قادر هستند 7 میلیون راس دام به بازارهای داخلی و خارجی عرضه کنند.
ارزش تولیدات این جامعه درحدود 1200 میلیاد ریاد برآورد می شود و 25 درصد پروتئین کشور از این طریق تامین می گردد.
سرانه اراضی آبی زیر کشت آنان برای هر نفر کمتر از 500 متر مربع، باغ و قلمستان کنتر از 100 مترمربع است.
23 درصد از خانوارهای عشایری قالی و قالیچه های ایلی و 27 درصد گلیم و زیلو و جاجیم می بافند.
روی هم رفته جامعه عشایری ایران نسبت به جامعه روستایی و شهری از امکانات بسیار کمتری برخوردار بوده و در مقر بسر می برند. بعنوان مثال 94 درصد از خانوارهای عشایری در تمام دوره استقرار در ییلاق و 52 درصد در تمام دوره استقرار در قشلاق فاقد سرپناه دائمی هستند و بیش از 70 درصد آنان ازآموزش و پرورش و سایر خدمات ضروری محروم هستند.
باتوجه به اطلاعات آماری فوق دو جامعه آماری مورد مطالعه یعنی ایل بختیاری و ایل قشقایی را با اتکاء آخرین آمار مورد بررسی قرارخواهیم داد تا معمای استمرار حیات ایلی را به طور عینی نشان دهیم.
پس از آن با توجه به آمارهای موجود جایگاه این دو ایل را در دوره قبل و بعد از انقلاب در سطوح توسعه مطرح خواهیم کرد. هدف از این مقایسه نشان دادن تفاوت در سطح توسعه خواهدبود. نکته قابل توجه این که مبنای تحلیل آماری دو ایل مذکور را چارچوب منطقه ای استان چهارمحال بختیاری و استان فارس قرارداده ایم و سایر استانها مانند اصفهان، خوزستان و سایر نقاط مدنظر نیستند.

ایل بختیاری
براساس اطلاعات بدست آمده از سرشماری اجتماعی – اقتصادی عشایر کوچنده کشور د رتیرماه 1377، محل استقرار ییلاقی 19561 خانوار ایل بختیاری با 132331 نفر جمعیت و محل استقرار قشلاقی 7931 خانوار با 50843 نفر جمعیت در استان چهارمحال و بختیاری قراردارد.
در تیرماه 1366 تعداد خانوارو جمعیت عشایر کوچنده ای که محل استقرار ییلاقی آنها در این استان قرارداشته است، به ترتیب 21045 و 136691 بوده است. عشایر دوره قشلاقی نیز در سال مزبور 6623 خانوار با 41115 نفر جمعیت بوده است.
مقایسه تعداد خانوارهای عشایر ییلاقی و قشلاقی ایل بختیاری در دو سرشماری 1366 و 1377 حاکی از 05/7 درصد کاهش در خانوارهای عشایر ییلاقی و 75/19 درصد افزایش در خانوارهای عشایر قشلاقی است. در تیرماه 1377 از 108571 نفر جمعیت 6 ساله و بیشتر ایل بختیاری در دوره ییلاقی 18/49 درصد باسواد بوده اند.
همچنین از 42118 نفر جمعیت 6 ساله و بیشتر عشایر دوره قشلاقی استان، 87/53 درصد باسواد بوده اند. بنابراین نسبت باسوادی برای عشایر دوره ییلاقی 18/63 و برای عشایر قشلاقی 30/66 بوده است. (گروه سنی 6 تا 10 ساله) اگر این گروه سنی را با گروه سنی 65 ساله و بیشتر مقایسه کنیم به این نتیجه می رسیم که در گروه سنی 65 ساله و بیشتر نسبت سواد برای جمعیت عشایر دوره ییلاقی 08/7 و برای جمعیت عشایر دوره قشلاقی 9/5 درصد بوده است.
نتیجه ای که از مقایسه ارقام فوق بدست می آید:
اولا نسل جدید عشایر باسوادتر از نسل قدیم هستند.
به امکانات اولیه آموزشی دسترسی بیشتری دارند.
ثانیا نسل قدیم عشایر قشلاقی کمتر از نسل قدیم عشایر ییلاقی باسواد بوده اند در حالی که در نسل جدید این روند معکوس شده است.
ثالثا هرچه به طرف جلوتر حرکت می کنیم روند بیسوادی کاهش می یابد. نسبت بیکاری در ای بختیاری نسبتا پایین است به طوری که برای زنان 3/0 درصد و برای مردان 8/4% در دوره ییلاقی و برای زنان 4/3 درصد و برای مردان 3/0 درصد در دوره قشلاقی بوده است.
در بین عشایر دوره ییلاقی بختیاری از میان جمعیت 10 ساله و بیشتر 76/42 درصد مردان و 79/51 درصد از زنان "حداقل یکبار ازدواج" کرده اند. این نسبت در بین عشایر دوره قشلاقی به ترتیب 7/44 و 96/51 بوده است. نسبت افراد هرگز ازدواج نکرده در جمعیت 10 ساله و بیشتر عشایر دوره ییلاقی برای مردان 81/54 و برای زنان 05/45 بوده است. این نسبت برای عشایر دوره قشلاقی به ترتیب 46/53 و 89/44 بوده است.
شاخص دیگر نشان دهنده حیات ایلی ایل بختیاری ، طول مسیر کوچ است. از خانوارهای عشایر دوره ییلاق استان 85/1 در آخرین کوچ قبل از سرشماری (از قشلاق به ییلاق) مشارکت نداشته اند و طول مسیر کوچ 07/19 از خانوارهای کمتر از 30 کیلومتر بوده است. همچنین از خانوارهای عشایر دوره قشلاقی ستان 51/1 در آخرین کوچ شرکت نکرده و طول مسیر کوچ 95/39 از خانوارهای کمتر از 30 کیلومتر بوده است.
بنابراین به نظر می رسد در شاخص کوچ نشینی طول مسیر کوچ ایل عمدتا از 30 کیلومتر بیشتر بوده است و هنوز مفاهیم "رمه گردانی" یا "مالواره" و "دهواره" در این ایل تحقق نیافته است. همانطور که بعدا توضیح خواهیم داد رمه گردانی و مالواره و دهواره به شرایطی اطلاق می شود که ایل اسکان یابد و دامهای پاکوتاه که مناسب مسیرهای طولانی هستند به دامهای پابلند مانند گاو تبدیل شود. به هر حال در شاخص مسیر کوچ نیز هنوز بخش عمده ایل در کوچروی بسر می برند. نکته دیگردر شاخص زناشویی، این است که نرخ طلاق در ایل بختیاری 13/1 بالاتر نرفته است. شاید در مقایسه با نرخ طلاق در جامعه شهری بسیار پایین باشد.
شاخص دیگر نشان دهنده استمرار حیات ایلی در ایل بختیاری "تسهیلات در اختیار خانوار" است. براساس نتایج سرشماری اجتماعی – اقتصادی عشایر کوچنده در تیرماه 1377، 75/3 عشایر دوره ییلاقی و 31/4 عشایر دوره قشلاقی یک یا چند وسیله نقلیه موتوری در اختیار داشته اند. 25/96 عشایر ییلاقی و 69/95 عشایر دوره قشلاقی هیچ از وسایل نقلیه موتوری را در اختیار نداشته اند.
براساس همین اطلاعات ازکل خانوارهای دوره ییلاقی ایل بختیاری 59/26 از رادیو و رادیو ضبط، 65/6 از تلویزیون، 26/54 از چراغ توری و 44/15 از چرخ خیاطی استفاده می کرده اند. نسبت درصد خانوارهای عشایر دوره قشلاقی استفاده کننده از وسایل مزبور به ترتیب 55/31، 47/10، 41/82 و 37/19 بوده است. 57/34 درصد از خانوارهای عشایر دوره ییلاقی و 17/8 از خانوارهای دوره عشایر دوره قشلاقی استان از هیچ یک از وسایل فوق استفاده نمی کرده اند.
روی هم رفته در تحلیل حیات ایلی ایل بختیاری به نظر می رسد که عشایر دوره قشلاقی ایل از شاخص های جمعیت، سواد، زناشویی، تسهیلات نسبت به عشایر ییلاقی از موقعیت بهتری برخوردار بوده اند. جمعیت عشایر قشلاقی نسبت به عشایر ییلاقی افزایش داشه است. این نکته نشانگر این است که احتمالا برخلاف نظریه های نوسازی، در صورت افزایش امکانات و تسهیلات جاذبه های زندگی ایلی هم افزایش خواهدیافت. در مقابل با نگاه به عشایر ییلاقی متوجه خواهیم شد که بر تعداد عشایر ییلاقی کاسته شده است به همان میزان نیز نرخ سواد، بیکاری، تسهیلات و … در این عشایر نیز روند منفی داشته است. به عبارتی دیگر بر تعداد بیسوادان، بیکاری و عدم تسهیلات افزوده شده است. این نکته نیز نشانگر این است که عدم جاذبه های حیات ایلی با عدم تسهیلات رابطه مثبت دارد.

3


تعداد صفحات : 193 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود