تارا فایل

سیر اندیشه های معماری-دکتر مسعود


بسم الله الرحمن الرحیم

سیر اندیشه های معماری

دکتر محمد مسعود

روند شکل گیری جهان هستی :
1- پیدایش هنر
معماری 2-
شهر سازی 3-
زمانی که هیچ موجودی وجود نداشته پدیدار شناس بوده است.یعنی آنچه نبود است از نیست به هست پای می گذارد و به نوعی از نبود به بود تعبیر میشود.
پس از نظر انیشتن نیز ۴ عنصردر جهان وجود دارد، که زمانی که هیچ چیزی در جهان نبود است، این عناصر ۲ به ۲ به یکدیگر تبدیل پذیر بوده اند:
انرژی 1-
2- جرم
3- زمان
4- فضا
بر این اساس هیچگاه انرژی ای که پدید می آید نه بدان اضافه میشود و نه کم میگردد بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود.
زمان و فضا بشدت به هم قابل تبدیل هستند بر این اساس است که گاهی فاصلهی بین دو مکان را بر حسب زمان بین می کنیم مثلا فاصلهی بین اصفهان تهران را که ۴۰۰ کیلومتر است در بیان گفته میشود ۳ ساعت است.
:The theory of Big Bang
نظریه پردازن بر این عقیده اند که در یک زمان مشخص و در یک فضا جرمی متراکم و مملو از انرژی بوده است که بر اساس آن انفجاری بزرگ در جهان رخ داده است که معادل فارسی آن مهبانگ می باشد.
از آن زمان است که آنچه وجود نداشته هستی می یابد که همهی آنها حاصل انفجار اولی بوده اند.۲ نکتهی مهم در ارتباط با این انفجار بزرگ وجود دارد :
انفجار بزرگ دارای یک نقطه مرکزی ثقل بوده است. –
دور شدن و گسترش قطعات در انفجار از این مرکز ثقل و فاصله گرفتن مداوم این کهکشانها و کرات از هم-
و هنوز با وجود این همه داده ها و اطلاعات جهان هستی ناشناخته است ، زیرا ابتدا و انتهای آن ناشناخته است. بنابر این می توان نتیجه گرفت که از یک وحدت به کثرت رسیده ایم.
وحدت کثرت

دوران های زمین شناسی را می توان به 3 دسته تقسیم نمود:
دوران ابهام:Forest ageدوران جنگل نشینی:
دوران پیدایش هنر نا پایدار

این دوران ۱۲ میلیارد سال پیش بوده است.
4میلیارد سال پیش انفجار بزرگ رخ داده است ، ۴ میلیارد سال پیش آفتاب پدید آمده است با پیدایش آفتاب، انرژی بوجود آمده است و در نتیجه آن اولین موجود تک سلولی در آب ها پدید آماده است.این دوران را نمی توان بطور علمی ثابت کرد و در ابهام بوده است.
:Ice age دوران یخبندان:
زمانی که انفجار بزرگ صورت می گیرد هر قطعه از آن به گلوله ای آتشین تبدیل میشود که در فضا پراکنده میگردد.بخارات ایجاد شده از انفجار بزرگ سبب میشود جلوی نور خورشید را بگیرد و از رسیدن نور خورشید به زمین جلوگیری کند به همین سبب عصر یخبندان بوجود میاید.
پس قطعه ای از آن به عنوان زمین پدیدار میشود که سطحی خنک و نازک روی آن به وجود میاید که هنوز در دل کره زمین حرارتی حدود ۵۰۰۰ درجه سانتیگراد داریم.
عصر یخبندان سبب شد تا انسان از راحتی ، آسایش و خورد و خوراک در جنگل جدا شود . در این دوره است که انسان نشان می دهد اندیشمند است و بایستی از اندیشه خود استفاده کند بنابراین به سمت بلندی میرود تا از یخبندان در امان بماند و خود را از مهلکه نجات دهد، بسیاری از حیوانات در این دوره از بین رفتند اما انسان اندیشمند خود را نجات می دهد.

پارینه سنگی :Stone age دوران سنگ:
میانه سنگی
نو سنگی
در دورانهای گذشته انسان اغلب شکار می شده، اما در این دوره انسان اندیشمند به کمک فکر و خرد تلاش می کند تا شکار نشود.
مهمترین دستاورد این دوره " اقتصاد شکار گری" بود. در این دوره حسّ فنومنولوژی پدید میاید ،حس مالکیت پدید میاید.
دوره پارینه سنگی: حس مالکیت
ساختار اجتماعی کوچک و همگن
حس امنیت
حس سر پناه
در این دوره هنوز معماری وجود ندارد زیرا سر پناه هنوز همان غار ها میباشند که در طبیعت وجود داشته اند،
زیرا معماری انسان ساز است و غار محیط ساخت.
دوران میانه سنگی: پیدایش آتش
پیدایش انسان ابزار ساخت
پیدایش هنر پایدار
پیدایش آتش در این دوره تحولات بزرگی را با خود به همراه داشت، زیرا انسان توانست ابزار بسازد و با ساخت ابزار حیوانات را شکار کند و بر محیط کم کم چیره شود پس شاید بتواند سر پناه هم بسازد ، اما هنوز معماری وجود ندارد، اما در این دوره هنر پایدار پدید میاید.
غارهای موجود در اسپانیا و فرانسه نشان می دهد که انسان در این دوره نقاشی میکرد اند و این اولین جرقه های هنر در آن دوره بوده است.
موضوع نقاشی بیشتر در ارتباط با شکار انسان بوده است، آنها اغلب نقاشی های خود را بر روی دیوارهی مقدس انجام میداده اند (دیوار مقدس ،دور ترین دیوار از ورودی غار بوده است ) نکته قابل توجه در این دوره اینکه مرد بدنبال شکار میرود و زن به علت هوش و ذکاوت خود به جمع آوری دانه میپردازد و بزرگترین پدیدهی جهان یعنی کشف کشاورزی در این دوره رخ می دهد، به همین سبب زنان را پدید آورنده انقلاب کشاورزی می دانند.
دوره نو سنگی : استفرار انسان بصورت یکجا نشینی
دوره کشاورزی

پایان دوره چهارم زمین شناختی و بهبود شرایط آب و هوایی و خروج انسان از غارها می باشد.
پس انسان در کنار آب ها مستقر میشود زیرا آب عنصر مورد استفاده در کشاورزی ، مصرف و… بوده است .پس می توان گفت پیدایش اولین تمدن ها در کنار آب ها بوده است.
انقلاب نوسنگی در این دوره است.یکجا نشینی سبب بوجود آمدن انسان مصرف کننده به تولید کننده می شود و در این دوره است که برای اولین بار انسان تولید می کند و هر میزان که لازم باشد مازاد آن را انبار می کند ، حال انسانی که یکجا نشین شده و تولید کننده نیز می باشد ،ارتقاء مقام داده پس بفکر ساخت سر پناه می افتد. بنابراین اولین جرقه های معماری زده میشود.غارها به عنوان یک واقعیت در ذهن انسان نهادینه میشوند و همان را برای نخستین بار به شیوهی معماری ۳ سنگی میسازند. (۲ دیوار و یک سقف).پس در این دوره بزرگترین نیاز انسان که همان حسّ سر پناه است پاسخ داده میشود.
معماری تبلور (مجسم) فرهنگ است: مسکن
انبار
پرستشگاه
معماری عینیت بخشیدن به فرهنگ و اندیشه است ،معماری ذهنیت انسان را به عینیت تبدیل می کند.پس انسان برای ایجاد یک معماری خوب نیازمند اندشهای خوب است.

پدیدارشناسی ( Phenomenology)
انواع گوناگون استدلال ذهن شامل :
1.استدلال قیاسی (حرکت ذهن از کل به جزء ) <– گشتالت <–کاربرد معماری
2.استدلال استقرایی (حرکت ذهن از جزء به کل )
3. استدلال سیستمی ( حرکت ذهن از کل به جزء و از جزء به کل به طور هم زمان ) <– کاربرد در شهرسازی
در انواع سه گانه استدلال ذهن همواری جدایی عالم هستی (perception) از ذهن انسان (conception) مطرح است .
انسان موجودی – در – جهان است .

در این گونه استدلال ها که بیشتر با نگاه غربی صورت پذیرفته غلبه انسان بر جهان هستی و به ویژه طبیعت مطرح است .
4. استدلال پدیدار شناسی
فقط در استدلال پدیدار شناسی است که ذهن و عین به صورت یک مجموعه جدایی ناپذیر متصور می شود و از دوگانه انگاری ذهن و عین پرهیز می گردد.
انسان موجودی جهانی است .
یین و یانگ (آیین شرقی)

در استدلال ذهن به صورت پدیدار شناختی که بیشتر با نگاه شرقی نزدیک تر است از کثرت جهانی هستی می توان به وحدت یگانه پرستی دست یافت .

اندیشه معماری و اندیشه شهرسازی از دیدگاه پدیدار شناسی (phenomenology) :
1.توجه و شناخت از زمین و هر آنچه از زمین می روید <– ساخت مایه ، بنا ، پیکر شهر ، جهت استقرار ، توپوگرافی ( پستی و بلندی ) …
2. توجه و شناخت از آسمان و هرآنچه از آسمان می تابد و می بارد<– نور ، باران ، فضا ، رنگ ، اقلیم شهر ، (گرمایش ، سرمایش ، باد ) ….
3. توجه و شناخت از میرایان <– همه موجودات ، طبیعت ، انسان ، جانوران ، گیاهان ، …
4. توجه و شناخت از خداوند <– اولوهیت ، جاوادنگی ، آفرینش
معماری واندیشه شهرسازی از دیدگاه پدیدار شناسی
(phenomenology)

از خاک ، با خاک ، تا خاک به رسم جاودان

* Perception
* Objective
* فیزیک ، آفاق ، برونگرایی ، فضای کمی ، فضای حسی ، مراتب مادی فضا ، کالبد ، مدرنیسم ، دنیای واقعی ، حس گرایی ، سخت افزار ، برون

* Conception
* Subjective
* متا فیزیک ، درونگرایی ، سیرت، فضای کیفی ، فضای ادراکی ، مراتب معنوی فضا ، روان ، خردباروی ، فطرت ، پست مدرنیسم ، دنیای مجازی ، خردگرایی
عین گرایی

ذهن گرایی
مولانا : ما درو ن را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را
خردباوران :
هم چون افلاطون یگانه راه دست یابی به معرفت حقیقی را اندیشه ورزی منطقی می دانند .
رنه دکارت (R.Descartes) : می گوید " من می اندیشم پس هستم " ، همان راه افلاطون است در جهان مدرن که از دوره رنسانس (تولد و زایش نوین یا زایش خرد ناب) آغاز گردید . انسان دوره رنسانس وجود خود را مدیون اندیشه و فکر خویش می داند . در دوره رنسانس که نگاه انسان از آسمان به زمین افتاد ، انسان گرایی و خرد گرایی آغاز شد .این جریان فلسفی را در تاریخ فلسفه به نام " خرد باوری " یا " اصالت خرد" یا " اصالت فرد " Rationalism می شناسند .

تجربه باوران :
تجربه باوران در امتداد اندیشه های ارسطو بر پایه اصالت تجربه های حسی حرکت می کنند ، از دیدگاه ارسطو هیچ چیز در فهم نیست . مگر آنکه اول در حس بوده باشد . این چنین اندیشه ای نزد فرانسیس بیکن و جان لاک (J.Locke ) نیز دیده می شود . جان لاک می گوید: شکل گیری تمامی اندیشه های ما بر پایه ادراک حسی است . این نظریه به " تجربه باوری " یا " اصالت تجربه و حس " ( Empiricism) شناخته شده است . نظریه ای که اساس کار جرج برکلی (G.Berkely) و دیوید هیوم (D.Hume) قرار گرفت اینان تجربه و تحلیل ذهنی و خرد باورانه دکارتی را گونه ای خیال پردازی تلقی می نمودند .
پدیده ی مهمی که در فرایند اندیشه این دو گرایش مشاهده می شود توجه به حقیقت جهان هستی است که در ذهن تجسم می یابد و با حس به تجربه در می آمیزد.
شماری از فیلسوفان با خوشه چینی از هر دو نگرش ، آنچه را موافق اندیشه های خود دیده اند ، برگزیدند . این دسته از فیلسوفان را در تاریخ فلسفه ، فلاسفه ی " عصر روشنگری" می نامند .
اندیشمندان این عصر (سده ی 18) معتقد بودند همه چیز را باید از دیدگاه علمی نگریست زیرا قابل اثبات و انتقال است و می توان آن را از ذهنی به ذهن دیگر سپرد (نگاه خردگرایانه ) و می توان در آزمایشگاه بررسی کرد (نگاه تجربه گرایانه ) که قابل درک با خرد و حواس هر انسان می باشد . پیشگام این گروه فرانسوا ولتر است که با جهل و خرافات در ستیز بود . وی معتقد به پرورش خرد انسانی تا حد رساندن آن به مقام خدایی بود . او دین ستیز و مخالف با تئولوژی (Theology) بود و در پی آزاد کردن اخلاق از تئولوژی بود . وی در جنگ با کلیسا پای می فشرد.
اندیشمندان این دوره برای درک هرچه بهتر و بیشتر سرشت انسان به کاوش در جستجوی آن در تمام زمینه های فلسفی و تجربی پرداخته و از این رو این عصر بیانگر جنبش فکری در تاریخ وجدان غربی است که خود مبداء جنبش های اجتماعی و فرهنگی ژرف تری چون " رمانتی سیسم " یا " رمانتیسم " بود که تاثیرات ذهنی و عینی آن تا به امروز در جوامع غربی مشاهده می شود.

اخلاق اجتماعی
Ethic
اخلاق معنوی
Moral

شالوده و قوام جوامع بشری بر اخلاق استوار است . اعتماد
برخی آن را Ethic می نامند که بر سرمایه اجتماعی استوار است . همبستگی
کمک و مشارکت
بعضی آن را Moral گویند که بر باورهای مذهبی ، جهان بینی و اعتقادات دینی استوار است .
معرفت نامه ها یا فتوت نامه ها در ایران منشاء تمامی حرف ، صنایع و هنرها را الهی و آسمانی می دانند و برای آن ها سلوک معنوی قائل اند .
فتوت نامه ها ، حتی پیامبران و امامان را دارای صناعت می دانند :
حضرت آدم
کشاورز
حضرت ادریس
خیاط
حضرت نوح
نجار
حضرت ابراهیم
بنا و معمار ( خانه خدا)
حضرت داوود
آهنگر
حضرت عیسی
رنگرز
حضرت رسول
بازرگان

بنابراین هیچ کدام رابطه گر ، دلال و بی کار نبوده اند .
فتوت ( جوانمردی ) بر 8 اصل استوار است :
وفای به عهد
راستی و درستی
امانت داری
بخشش
فروتنی
پندآموزی
هدایت
توبه

از دیدگاه فتوت نامه بنایان ، صنف و حرفه مهم است . شخص مهم نیست . برای این است که آثار معماری شاخص بدون معمارند و امضاء نمی شوند .
حرفه مهندسی مقدس است ، شخص مولد اهمیت زیادی ندارد چون اثر او برای حرفه و خداست ، بنابراین در جامعه بدون اخلاق ، سنگ روی سنگ بند نمی شود و تنها راه ممکن برای اعتلای حرفه معماری وشهرسازی اقدام مهندس بر بستر اخلاقی است .
از نظر ماهیت تفاوتی بین هنرها و صنایع نیست ( نقاشی ، موسیقی ، خطاطی ، معماری و …)
همه هنرها و صنایع آسمانی اند . همه هنرها و صنایع سلوک معنوی می خواهد .
شریعت <–اقوال من است <– آنچه می گویم <–گفتار نیک imagination
طریقت <–افعال من است <– آنچه می کنم<–کردار نیک Perception
حقیقت <–احوال من است <– آنچه می اندیشم<–پندار نیک Conception

اندیشه های مدرن
در تعریف اندیشه های مدرن باسه مفهوم مواجه ایم :
مدرنیته modernity مدرن گرایی modernism مدرن سازی modernization
واژه نو یا modern ریشه در modernus لاتین دارد.
این مفهوم از لحاظ تاریخی به روم باستان بر می گردد و به معنای نو یا تازه در برابر کهن یا کهنه قرار دارد . با توجه به معانی و مفاهیم گوناگون می توان این گونه نتیجه گرفت به هر چیزی که با سنت ها و تمدن های بازمانده از دوران باستان و سده های میانی در ستیز باشد مدرن می گویند ، بسیاری باور دارند که مدرنیته یعنی روزگار پیروزی خرد انسانی بر باورهای دینی ، اسطوره ای ، فلسفی ، اخلاقی ، ….
رشد اندیشه های علمی و خردباوری راسیو نالیته Rationalite نام دارد. بنابر این مدرنیته مجموعه ای است سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و فلسفی که از حدود سده ی پانزدهم و به بیان بهتر از زمان پیدایش علوم و نجوم جدید با کشف آمریکا و اختراع چاپ از رنسانس تا به امروز ادامه یافته است .
در مدرنیته انسان و طبیعت یکی می شوند و جهان و تاریخ انسانی با دنیای متعالی هم نوا می گردند . مبنای مدرنیته خرد انسان می باشد . و به مفهوم زیر می باشد :
خرد باوری و تلاش برای بخردانه کردن هر چیز به معنای شکستن و ویران نمودن سنت های اجتماعی و باورهای سنتی به همراه پشت سر نهادن ارزش ها ، حس ها ، باورها ، و در یک کلام شیوه های مادی و فکری زندگی کهن است .
مدرنیسم با مدرنیته تفاوت دارد زیرا مدرنیسم گونه ای ایدئولوژی و از جنس اندیشه است و در پی جایگزین کردن مدرن به جای کهنه است . بر این اساس نگاهی ارزشی دارد که مدرن را برتر از کهنه می داند .
مدرنیسم یکی از مهم ترین نمودهای مدرنیته در زمینه ی هنر با خواست زیبا شناختی کردن زندگی برای انسان های مدرن آغاز شد و به گفته شال بودلر c.Baudelaire : تلاشی بود برای چیرگی هنر بر دیگر قلمروهای زندگی .

نگاه دو گانه به نوگرایی :
نگاه مثبت (مدرنیته ) : انسان و جهان همواره در حال تعالی ، پویایی ، تحول ، تنوع و نو شدن اند و در واقع یک فرایند است.
نگاه منفی ( مدرنیسم ) : نگاه ارزشی : هر آنچه سنتی و کهن است همواره منفی، واپسگرا ، ایستا ، کهنه و میرا می باشد . بنابراین مدرنیسم چش خود را به گذشته ولو از نوع خوب آن می بندد .
هسته ی مشترک مدرنیته ، مدرنیسم ، مدرن سازی و هرگونه تفکر مدرن در خرد باوری نهفته است .
در دروان مدرن توجه فراوان اندیشمندان به انسان مداری و آزادی تفکر او ، آن ها را در امتداد همان تفکر اومانیستی ایجاد شده در عصر رنسانس قرار داده بود. از این رو ، ارزش هایی چون "تمدن، انسانیت و پیشرفت " در گفته ها و نوشته های اندیشمندان این دوره نتیجه ی این ترقی و ارتقاء در تعیین مقام انسان در طبیعت و توصیف چگونگی شکل گیری عملکرد موزون و هماهنگ اجتماع انسانی است .
در این دوران و برای نخستین بار مفهوم " شهروند" و جامعه مدنی را اندیشمندانی چون ژان ژاک روسو (j.j.Rousseau) فرانسوی ، شارل منتسکیو (c.Montesquieu) فرانسوی ، دنیس دیدرو (D.Diderot) فرانسوی و …مطرح نمودند .
هم چنین نخستین آموزه هایی که نظریه ی اقتصادی جامعه مدنی را شکل می دهد ، توسط آدام اسمیت (A.Smith) اقتصاد دان اسکاتلندی و بنیان گذار مکتب کلاسیک در اقتصاد بیان می گردد.
اگرچه نگرش سیاسی فلسفه روشنگری در انقلاب فرانسه پدید آمد ، اما کمال گرایان (idealists) آلمانی به ویژه امانویل کانت (E.Kant) بود که دستاور خرد گرایان ، تجربه گرایان و روشنگرایان مدرن را در هم آمیخت و بزرگ ترین دستگاه فکری – همسنگ اندیشه افلاطون = به جهان ارائه نمود.
به همین سبب کانت را نخستین فیلسوف مدرنیته می دانند . به اعتقاد کانت طبیعت قوانین خود را به آدمی عرضه نمی کند ، بلکه این آدمی است که با ذهن خود به کشف قوانین طبیعت می پردازد.
به بیان دیگر از دیدگاه او هرکس طبیعت و قوانین آن و جهان هستی را براساس مفاهیم ذهنی خود تعبیر می کند و در واقع حقیقت تنها در ساخت ذهن آدمی اتفاق می افتد و نه در دنیای خارج .
کانت بر این باور بود که نه از راه " عمل باوری " (Pragmatism) که ویژه تجربه گرایانست و نه از راه شکاکیت که ویژه فردگرایانست نمی توان به دانش رسید ، بلکه برای دست یابی به دانش راه علمی سومی وجود دارد که از هر دو راهکار پیش گفته کاراتر است . این نظریه به کری تیسیسم (Criticism) یا اندیشه انتقادی معروف شد و از مبانی اساسی فلسفه کانت در مکتب فلسفی ایده آلیسم (idealism) آلمانی است .
کانت بارها از انسان ها و انسانیت یاد کرده تا نشان دهد روشنگری آغاز گر رهایی همه ی انسان هاست . او برای دست یابی به این مهم دو شرط اساسی را بر شمرد :
1.کاربرد نیروی اندیشه 2. خردورزی تمامی انسان ها
او راه رسیدن به این دو شرط را در سه چیز می داند :
1.آموزش 2.آموزش 3. آموزش
سرمایه داری برای پایداری و گسترش دیدگاه فرهنگی – اقتصادی خود نیازمند تغییر در نهادهای سنتی جامعه و به هنگام نمودن آن با شرایط تولید جدید بود . در این جا ، سه مدل گذار از جامعه ی سنتی به جامعه مدرن یعنی به نظام سرمایه داری قابل شناسایی است .
مدل انگلیسی : این مدل زودتر از سایر کشورها و بدون خون ریزی رخ داد . وجود حقوق شهروندی و نبود حاکم مطلقه ، زمینه های باز برای آزاد شدن خلاقیت و آفرینش سیستم های نوین صنعتی را به دست داد . در این جامعه با تبدیل فئودال به بازرگان و تولید کننده ، مزارع به مرتع تبدیل شده و با تولید پشم – به عنوان ماده اولیه – چرخ صنعت نساجی انگلستان به حرکت در آمد . بعدها تداوم این سنت را در استرالیا و نیوزیلند نیز شاهد هستیم .
مدل آلمانی : در آلمان به سبب جنگ های داخلی و دین پیرایی پروتستانیسم (Protestantism) با وجود موفقیت های ابتدایی ، از آن جایی که پیروز نهایی این جنگ ها ، فئودالها بودند ، در نتیجه نظامی استبدادی علیه سرمایه داری شکل گرفت . در این زمان آلمان به 300 دوک نشین تقسیم شد که رفت و آمد میان آنها مستلزم پرداخت هزینه گمرگ بود . فضای خفقان آمیز آن زمان سبب روی آوردن اندیشمندان شهری به بنیان گذاری پایه های فکری و فلسفی برای شکل گیری جامعه آینده شد ، به این ترتیب این کشور پایگاه "فلسفه " گشت . پس از جنگ جهانی اول سرمایه داری آلمانی ناتوانی خود را با بدست گرفتن قدرت سیاسی ، افزایش کیفیت فرآورده ها ، دانش صنعتی و انضباط کاری جبران نمود .
مدل فرانسوی : از آن رو که حاکمیت – که در راس فنودالیته قرار داشت ، در رویارویی با مردم و منافع آنان بود روشن فکران راهکار را در تقابل با حکومت و پیوستن به جنبش روشنگری می دیدند . از این رو پس از انقلاب فرانسه و فروپاشی راس هرم ، سرمایه داری در فرانسه متولد شده و ناپلئون با کشور گشایی های خود ، انباشت سرمایه و صدور ارزش های بورژوازی به کشورهای اروپایی را ممکن ساخت . طی این انقلاب پادشاهان از میان رفتند ولی جایگزین مناسبی به جای آن قرار نگرفت ، در نتیجه تغییری در دستگاه حکومت پیش نیامد.
بی میلی سیاسی امروز فرانسویان ریشه در همان مشکل دیروز دستاوردهای انقلاب این کشور دارد.

مراتب معرفت انسان
عالم خرد ، اندیشه ، ادراک ، ذهن ، نور ، بهشت ، جبروت

قلم Conception عالم خدایی
بالا
عالم خیال ، مثال ،نفس ، صورت ، رویا ، حافظه ، برزخ، ملکوت

لوح imagination عالم غیبی
میانه
عالم حس ، جسم ، ماده ، عین ، خاک ، دوزخ ، ملک

اثرPerception عالم انسانی
پایین

نظریه عالم خیال ( اقلیم هشتم یا تصور ) بر سه بخش دلالت می نماید :
1.تخیل بازنما 2. تخیل فعال 3. تخیل خلاق

قوه ی خیال منشاء بسیاری از پدیده های انسانی اند .
علم ، اخلاق ، ایده ، استعداد ، آفرینش ، خلاقیت ، نبوغ ، ابتکار ، نوآوری ، ذوقف ، سلیقه ، زیبایی ، پندار ، گفتار ، نظریه ، اثرهنری دانش ، شعر ، …
میل به تولید اثر هنری (طراحی ) در اندیشه شکل می گیرد و آغاز به کار آن از عالم خیال کلید می خورد و در عالم حس است که به ثمر می نشیند. Conception – Imagination – perception
معناmeaning ریشه در عالم ادراک دارد، فرم form در عالم خیال جای دارد و کالبد physic در عالم حس تبلور می یابد.
هرمنوتیک Hermeneutic
هرمنوتیک Hermeneutic یا علم تاویل روشی برای درک معنای ابژه ( اشیا مانند آثار معماری ) می باشد.
علم هرمنوتیک یا تفسیر کوشش انسانی برای درک حیات طبیعی و متعالی آدمی و دریافت مفاهیم اشیا است .
علم هرمنوتیک بنیان تمام دانش هایی است که با فهم پدیده ها سروکار دارد و قلمرو فراگیر آن از ساختار وجودی آدمی (جوهره )intuition تا معرفت شناسی epistemology و هستی شناسی ontology گسترش یافته است .
هر آنچه که موضوع فهم آدمی قرار گیرد یا هر آنچه که برای انسان ساخت هم چون اثر هنری زبان و … متن نامیده می شود . متن موضوع تفسیر تاویل و تعبیر است .
هرمنوتیک روشی برای تفسیر تاویل و تعبیر متن است :
تفسیر
Explication
آشکار کردن و بیان نمودن متن است .
در مفهوم تفسیر کشف نهفته است.
تاویل
Interpretation
گرادندن متن به دیگر معنا به غیر از معنای ظاهری آن .
در مفهوم تاویل دگرگونی نهفته است .
تعبیر
Clarification
بیان نمودن متن به عبارت دیگر که گویا تر باشد.
در مفهوم تعبیر روشنگری نهفته است .

اگر معنا meaning را فرآورده فرایند فهم بدانیم بنابراین معماری می تواند معنا را به کمک سبک ها ، شیوه ها و گویش های فنی هنری بیان کند .
امیلیوبتیE.Betti بنیان گذار موسسه نظریه تفسیر در دانشگاه رم فرایند هرمنوتیکی
تفسیر را پیمودن مسیر آفرینش اثر می داند . مفسر بر آن است که از تفسیر اثر به فهم ذهنیتی برسد که سبب خلق آن شده است . در آفرینش اثر ذهنیت و مقاصد صاحب اثر نقطه آغازین فرایند خلق اثر است ، اما در فرایند هرمنوتیکی تفسیر نقطه ی پایانی وصول به آن مقاصد و ذهنیتی است که منشا خلق اثر شده است . مفسر میکوشد که با تفسیر اثر جهان معنایی متبلور شده و سیمای اثر را بازآفرینی نماید. پس تفسیر عبارست است از انتقال به دنیای ذهن فرد دیگر و این انتقال در محدوده ذهن مفسر صورت می گیرد. در نتیجه هدف از فرایند تفسیر و فهم متن وصول به معنای آن است و معنا محصول فرایند فهم است . بنابراین تفسیر کشف معنا یا معانی متن ها یا آثار است .

شناخت اندیشه های
مارتین هایدگر

مارتین هایدگر M.heidegger
او که شاگرد هوسرل بود در سال 1885 در آلمان متولد شد در رشته فلسفه و استاد دانشگاه فرایبورگ در همان رشته شد . وی تحت تاثیر اندیشه پدیدار شناسی phenomenology استاد خود بود تا سرانجام بنیان گذار پدیدار شناسی هرمنوتیک شد .
ریشه های پدیدار شناسی را نزد دکارت می توان یافت که همه چیز مورد شک و تردید او بود و می گوید : "می اندیشم ، پس هستم " . سخن اینجاست که این سوژه اندیشنده دکارتی در چنان جدایی و تمایزی از عالم هستی قرار دارد که هیچگونه پیوندی با چیز مورد اندیشه ندارد .
در واقع همه حقیقت اجسام در ابعاد آن هاست در حالی که همه حقیقت نفس ما ، اندیشه است و اندیشه هیچ پیوندی با بعد ندارد. چنین فکری ذهن ما را در جدایی و تمایز تمام از عالم قرار می دهد . پدیدار شناسی از همین جا آغاز می شود که " من آگاهم و می اندیشم " .

اما هوسرل یک گام فراتر از دکارت می گذارد و می گوید :
"می اندیشم ، اندیشه شونده ای را " به این مفهوم که اندیشه ، حتماً متغیری می خواهد و ناظر به غیر است . این یکی از بنیادهای اساسی است که با پدیدار شناسی هوسرل به وجود می آید . یعنی ذهن آدمی در جدایی از عالم قرار ندارد . آگاهی همیشه معطوف به غیر است . یعنی آگاهی ما همواره درباره چیزی و روی آورنده به چیزی است (aboutness) . همیشه اندیشه ، آگاهی ، تخلیل و احساس ( عشق و نفرت ) از کسی یا چیزی است .
هر آنچه به ذهن آدمی (Human mind) مربوط باشد ، یک حقیقت "ذات افزوده " است . و ذهن ما به اعتبار نسبتی که با غیر خودش دارد ، ذهن است . در نتیجه ذهن و عین (Conception , Perception) با یکدیگر ارتباط دارند و در نسبت متقابل با یکدیگر قرار گرفته اند .
معنایی که در حکمت اسلامی هم بیان شده که عین در قیاس با ذهن است ، پس اگر ذهن نباشد ، عین نیز معنا ندارد. بناذ بر این عالم هستی دارای حقیقت وجود ماست و از این منظر علت وجودی شهر ، شهروند و علت وجودی معماری ، انسان است .
بدین ترتیب آن مشکلات فراوانی را که دکارت در اثبات وجود عالم با آن مواجه شده بود ، دیگر هوسرل با آن مواجه نبود . از دیدگاه هوسرل عالم چیزی نیست که همچون ابژه ای در مقابل من سوژه واقع شده باشد. عالم در برگیرنده اگاهی من است .
از نگاه پدیدار شناسانه ، عالم یک شخصیت مستقل ندارد. عالم پدیده ایست که بر من حاصل شده است و نه ظرفی که من در آن قرار گرفته باشم . پس من شرط این پدیده هستم . یعنی اگر من نباشم عالم هم نیست . درست بر خلاف دیدگاه طبیعت گرایی Naturalism که اگر من نباشم عالم به عنوان یک ظرف هست و مستقل از من است .
از دیدگاه هایدگر به واسطه آدمی است که این عالم پدید آمده پس بنیاد این پدیداری من هستم .
واژه Existence متشکل از Ex به مفهوم " برون " و sistence یعنی " ایستادن " است ، بنابراین اگزیستانس به معنای " برون ایستایی " می باشد . یعنی انسان در جنب گل است ، در جنب کوه ، آسمان ، آب ، باد ، خاک و آتش است .
می دانیم که در عالم رنگی وجود ندارد. قرمزی در عالم نیست ، آنچه هست طول موج ویژه ای است که به کمک حس بینایی به مغز ما می رسد و در تعبیر و تفسیر انسانی ماست که به سرخ یا بنفش بازتاب میابد . رایحه ی عطر آمیز ان گل هم در خارج نیست بلکه در من است . پس در یک کلام این گل ، رنگش ، عطرش ، طراوتش و .. همگی برای من است . من هستم که او گل است .
هر موجودی ، ظهورش چیزی نیست جز برای آدمی ، مولوی می گوید :
ای گل و گلزارها ، چیست گواه شما
رنگ که در چشم هاست بوی که در مغزهاست .
اندیشه هایدگر مربوط به قلمرو زیبایی شناختی aesthetic نمی شود. او به فلسفه هنر نیز نمی پردازد . مساله اصلی هایدگر پیوند دادن هنر با حقیقت است . پیوند هنر با هستی است . او فیلسوف هستی (زاین ) sein است هایدگر همه مباحث را به هستی پیوند می دهد .
تکنولوژی ، هنر ، زبان ، متافیزیک ، تاریخ ، تمدن ، و همه آنچه که وجود دارد به هستی ارتباط دارد و ظهورش در ادوار گوناگون هستی است و حقیقت و تاریخ مندی آن ، یعنی ظهور آن در ادوار تاریخ است ، هنر نیز از این قاعده مستثنی نیست .
اما مبداء (origin) یا سرآغاز اثر هنری چیست ؟ می دانیم به واسطه هنر است که آثار هنری و هنرمند پدید می آیند . آنچه خود را به حقیقت می نشاند هنر است و نه هنرمند.
نزدیونانیان واژه هنر به مفهوم هنر و فن است . (techne تخنه ) و نه هنرهای زیبا .

در این راستا با سه مفهوم روبرو هستیم و بایستی بر روی آن ها ژرفکاری بیشتری انجام دهیم :

هنر یکی از مصادیق تحقق و به وقوع پیوست حقیقت است . حقیقت سرشار از پوشیدگی و ناپوشیدگی به ظهور می رسد . از دیدگاه هایدگر زیبایی یکی از راههایی است که در آن حقیقت هم چون ناپوشیدگی به ظهور میرسد. بنابراین یک گل زیباست ، یک لاله قرمز زیباست زیرا شکوه و درخشش هستی در او آشکار شده زیرا محمل و مظهر نور وجود است . وجهه ی هنری کار یا کار هنری ، به بیان ساده تر هنری بودن کار هنری چیزی نیست جز برانگیختن پیکاری که میان عالم و زمین و میان ناپوشیدگی و پوشیدگی در گرفته است . در ساخت آثار هنری چیزی پدید می آید ، همان گونه که در ساخت ابزار هم چیزی پدید می آید .اما تفاوت است میان این دو پدیده زیرا در کار هنری خلاقیت creation وجود دارد ولی در صنعت گری مهارت و دست ورزی . پس برای تعریف حقیقت می توان گفت که حقیقت وجود است ، حقیقت ناپوشیدگی است ، وجود است که ناپوشیده میشود و نقاب از چهره بر می دارد . وجود است که به صحرای وجود می آید و هر موجودی به شیوه ی خودش به ظهور ایستاده است .
تفاوت میان این دو پدیده ، یعنی آن فرآورده ای که ابداع ، ابتکار و خلاقیت است ، در شاعرانه بودن است . به یونانی poetic شعر است که اثر هنری را از غیرهنری جدا می سازد . اگر کار یک نجار را با هنرمندی که روی چوب کار می کند مقایسه کنیم ، تفاوت در شاعرانه بودن کار آن هنرمند است . شعر ، حقیقت هنرهاست ، ذات هنرهاست .
برای نمونه مسجد شیخ لطف الله یک غزل کامل و شیوا است . غزلی از چوب ، سنگ ، رنگ و فرم .

شعر در این مقام یعنی پی افکندن حقیقت . همه هنرها به این مفهوم شعر هستند . شعر فقط جنبه زبانی linguistic ندارد . هایدگر می گوید شعر روشن کننده حقیقت است . پس همه مغزها به معنای اعم کلمه سرایش poetry است و تا شخص به مرتبه سرایش نرسد از زمره صنعتگرانی است که فقط کار یدی می کنند. شعر ، زبان است ، حقیقت زبان است . زبان همان عرصه ای است که در آن هر چیز برای نخستین بار به عرصه گشودگی و فتوح می آید .
هایدگر می گوید : در کل ساختن (یا معماری و شهرسازی ) و خلق کردن های تجسمی ، همواره فتوحی با گفتن و نامیدن پدید آمده و محقق می گردد . او می افزاید : " هنر ، خود تاریخ است و تاریخ را بنیان می گذارد."
پس چگونه می توان به هنر پرداخت واز تاریخ غافل بود.
از دیدگاه مارتین هایدگر شعرای بزرگ پیش از اینکه شاعری بزرگ باشند متفکرانی با اندیشه های ژرفند. وی می گوید : "انسان شاعرانه می زید بر روی زمین " و این نیز بدان سبب است که انسان سخن می گوید و سخن گفتن او سبب می شود نزد چیزها حاضر باشد . چه بسا شخصی که تکنیک ها و مهارت های فراوانی برای خلق آثار هنری داشته باشد ، اما آثار او شاعرانه نباشد. چرا که زبان شعر و زبان وجود را ندارد و این چنین است که نمونه هایی مانند آثار ون گوگ، داوینچی ، پل سزان و اشعار هلدرین و هوگو و موسیقی بتهوون به سبب داشتن زبان شاعرانه جاودانه های دنیای هنرند . هم چنان که نزد یونانی ها زبان ، گویا و آشکارکننده است . یعنی چیزها را از تاریکی و پنهانی بیرون می آورد و از آن کشف حجاب می کند .
از همین روست که هایدگر می گوید :" زبان خانه ی وجود است " یعنی چیزها را از خفا و تاریکی بیرون می آورد و آن ها را آشکار می سازد و در این میان کار هنری چیزی است که در آن ناپوشیدگی یا همان حقیقت به تحقق می رسد که همواره در کنار پوشیدگی و ناحقیقتی است و انسان جامع میان این دو است .

حقیقت را مقام ذات او دان شده جامع میان کفر و ایمان

کار هنری خلاقیت شعر گونه حقیقت ناپوشیدگی

13


تعداد صفحات : 25 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود