مقدمه
انقلاب اسلامی ایران سرفصل جدیدی در روند مطالعات مربوط به تحولات انقلابی در جهان محسوب می شود. از سال 1979 به بعد تئوریهای جدید انقلاب ارائه شد و مراکز مطالعات سیاسی و اجتماعی، بررسی تحولات انقلابی در جهان سوم را محور فعالیتهای خود قرار دادند. بسیاری از پژوهشگران بر این اعتقاد می باشند که تجربه انقلاب اسلامی و تولد نظام سیاسی مبتنی بر اصول و قواعد اسلامی، به عنوان یک نمونه استثنایی در تحولات انقلابی محسوب می شود، زیرا انقلاب ایران خارج از مدار سرمایه داری غرب و سوسیالیسم شرق، خود را به جامعه جهانی تحمیل نمود. از این رو می توان آن را به عنوان اولین الگوی انقلابی و اسلامی در جهان سوم و خاورمیانه مورد توجه قرار داد. ویژگی اصلی انقلاب ایران را باید در ابعاد ایدئولوژیک و فراگیر بودن طبقات و گروههایی دانست که در شکل دادن به تحولات سیاسی ایران مشارکت داشتند. بر همین اساس رهبران انقلاب اسلامی ایران، گامهایی جدی و فراگیر برای معرفی انقلاب ایران به عنوان مدل سوم درسیاست برداشتند. آنان انقلاب اسلامی را هدیه خداوندی می دانستند که به ملت ستم کشیده و چپاول شده ایران ارزانی شده است.
در دوران رژیم پهلوی، ایران از سیاست اتحاد و ائتلاف با غرب حمایت به عمل می آورد، اما بعد از پیروزی انقلاب این روند دگرگون شد. ایران با جهت گیری نه شرقی- نه غربی، نشان داد که تحولات جهانی را خارج از معادله قدرت در نظام دو قطبی حاصل از جنگ سرد مورد پیگیری قرار می دهد. در تحقیق حاضر به بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس اصل نه شرقی- نه غربی پرداخته خواهد شد. ابتدا زمینه های شکل گیری این سیاست در ایران بعد از انقلاب را مورد بررسی قرار می دهیم و در ادامه به تبیین این اصل پرداخته خواهد شد. سپس برای عینی تر کردن بحث، به تقسیم بندی سیاست خارجی ایران براساس این اصل خواهیم پرداخت، آن را به سه دوره تقسیم کرده و نمود عملی آن در این دوره ها را مورد بررسی قرار می دهیم. با توجه به ابعاد ایدئولوژیکی این انقلاب و ادعای جهانشمولی آن، رهبران انقلاب اسلامی همزمان با نفی وابستگی و سلطه شرق و غرب، صدور آن را مدنظر قرار داده بودند و به عنوان یک جایگزین انقلابی در جهان از آن یاد می کردند، بنابراین به بررسی جنبه دیگر انقلاب ایران که همان صدور آن و حمایت از ملل مستضعف و جنبش های آزادی بخش می باشد نیز پرداخته خواهد شد.
زمینه های شکل گیری سیاست نه شرقی- نه غربی
بعد از جنگ جهانی دوم، نظام دو قطبی بر محور دو ابرقدرت آمریکا و شوروی بر جهان و روابط بین الملل حاکم، سایه افکنده بود و علی رغم برقراری تز همزیستی مسالمت آمیز و آغاز دوره تشنج زدایی این فکر همچنان حاکم بوده است که هیچ حادثه و تحول مهم سیاسی در دنیا رخ نخواهد داد و پایدار نخواهد ماند مگر اینکه در رابطه و حمایت یکی از دو ابرقدرت باشد. از طرف دیگر با توجه به تضاد منافع و وجود رقابت میان دو ابرقدرت، هر تحول سیاسی در دنیا که به ضرر و در خلاف جهت منافع یک ابرقدرت صورت گیرد مالاً به نفع ابرقدرت دیگر خواهد بود.
بین سالهای 1975 تا 1980 ، در حدود هشت رژیم انقلابی در کشورهای جهان سوم به قدرت رسید. این کشورها شامل آنگولا، اتیوپی، گرانادا، موزامبیک، نیکاراگوا، افغانستان، یمن جنوبی و ایران بود. به غیر از ایران باید سایر رژیمهای انقلابی را جزء مجموعه های سوسیالیستی طبقه بندی نمود و در این میان تنها ایران بود که سطحی مساوی از خصومت و تعارض نسبت به شرق و غرب را در رفتار خود نمایان ساخته بود. سایر واحدهای انقلابی توانستند صرفاً خود را به جنبش عدم تعهد نزدیک نمایند و از انجام هرگونه اقدام مستقل فراگیر عاجز ماندند. [1]
وقوع انقلاب در ایران به همان اندازه که مبین مخالفت با سیاستهای داخلی شاه بود، نشان از ناخرسندی از سیاست خارجی او هم داشت. محور حمله مخالفان شاه به سیاست خارجی او را انتقاد از اتحاد عملی او با آمریکا تشکیل می داد و از همین جهت به او لقب "شاه آمریکایی" داده بودند. این اتحاد عملی نتیجه رویدادهای سالهای 56-1351 بود. در سال 1351 نیکسون، به شاه وعده داد که می تواند هر نوع تجهیزات نظامی متعارفی که بخواهد از آمریکا خریداری کند. شاه رویای تبدیل ایران به یکی از پنج قدرت نظامی متعارف جهان را در سر می پروراند و واشنگتن نیز با سپردن وظیفه ژاندارمری خلیج فارس به او تا حدودی سوداهای وی را تیزتر می کرد. [2] اما از دید بسیاری این نقش شاه به عنوان نماینده آمریکا، نشانه خوش خدمتی کامل او به ایالات متحده و از دست رفتن استقلال کشور بود. این احساس عمومی یکی از سرچشمه های ژرف بیگانگی و بیزاری مردم از رژیم شاه بود.
از طرف دیگر به اعتقاد بسیاری انقلاب اسلامی، انقلابی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیکی بود. ولی بعد ایدئولوژیکی این انقلاب از اهمیت بیشتری برخوردار بود چرا که از یک طرف خمیر مایه انقلاب از آن شکل گرفت بود و از طرف دیگر آینده انقلاب را جهت گیری می نمود.
براین اساس بود که ایدئولوژی اسلامی بعد از انقلاب نه تنها سیاست داخلی را ترسیم نمود، بلکه سیاست خارجی نیز نشات گرفته از آن تلقی گردید. براساس ایدئولوژی اسلامی هرگونه وابستگی به قدرتهای خارجی و سلطه غیرمسلمانان و بیگانگان بر مسلمانان نفی می گردد. با پیروزی انقلاب در ایران، ایستارهای نظام سیاسی به گونه ای عمیق و همه جانبه دگرگون گردید. ایستارهای جدیدی در حوزه سیاست به طور اعم و سیاست خارجی به طور اخص در چارچوب نظام ایدئولوژیک برآمده از انقلاب، جایگزین مولفه های قبلی گردید. مبنای دوستی، خصومت، سیاستهای همکاری جویانه و حتی الگوهای تعارض در برخورد با گروهها و واحدهای سیاسی، ناشی از رهیافت ایدئولوژیکی حاکم بر نظام سیاسی ایران بعد از انقلاب شد. موضوع صدور انقلاب و سیاست "نه شرقی، نه غربی" تنظیم و منجربه شکل گیری ایدئولوژی نظام سیاسی ایران گردید. بعد از پیروزی انقلاب، در زمینه سیاست خارجی، ایران از حالت یک کشور اصلی طرفدار غرب تغییر کرد و تحت سیاست نه شرقی، نه غربی سیاستهای خود را تنظیم کرد. جنبه های مختلف سیاست خارجی ایران، که آن را از سیاستهای پیشین متمایز می کند در ابعاد زیر می توان ذکر کرد.
1- عدم وابستگی به شرق و غرب 2- حمایت از حقوق مسلمانان و ملتهای مستضعف در سراسر جهان 3- نفی هرگونه سلطه جویی و سلطه پذیری 4- تز صدور انقلاب 5- سیاست اعلام حمایت از آزادی فلسطین
تبیین سیاست نه شرقی- نه غربی
اصل "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" از دو قسمت تشکیل شده است که بخش اول حالت نفی و بخش دوم حالت اثباتی اصل مزبور را بیان می کند. به عبارت دیگر مفهوم ایدئولوژیکی این اصل، نفی سلطه و حاکمیت سیاسی و مکتبی شرق و غرب و برقراری حاکمیت و ولایت نظام اسلامی بر جامعه می باشد. امام خمینی در یکی از پیامها تصریح می کنند که "ما در عین حفظ اصول اسلام، برای همیشه تاریخ حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در راس آن آمریکای خونخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین المللی و در راس آن شوروی متجاوز می باشیم. شعار ما یعنی اصل نه شرقی، نه غربی ترسیم کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی و کشورهایی است که در آینده نزدیک و به یاری خدا، اسلام را به عنوان تنها مکتب نجات بخش بشریت می پذیرند و ذره ای هم از سیاست عدول نخواهیم کرد. کشورهای اسلامی و مردم مسلمان جهان نباید وابسته به غرب و اروپا و آمریکا و نه وابسته به شرق و شوروی باشند". سخنرانی 10/8/1367 [3]
این مفهوم به عنوان یک اصل کلی در ترسیم سیاستهای داخلی و خارجی نظام جمهوری اسلامی مورد استناد قرار می گیرد و در دو بستر ایدئولوژی و بستر سیاسی قابل ملاحظه است. اما بیشتر بستر ایدئولوژیکی آن مورد توجه قرار گرفت و مصداق آن را در ستیز با آمریکا و شوروی می توان جستجو کرد.
بستر ایدئولوژی
در بستر ایدئولوژی مفاهیمی که در راستای معاونت و اهداف اصل نه شرقی، نه غربی می باشند عبارتند از: اصل ولایت، اصل نفی سبیل و اصل توحید [4]
1- اصل ولایت: این اصل، ناقض کاهش اقتدار یک نظام اسلامی در تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادی در برابر نظامهای غیراخلاقی است. چون جوامع غیراخلاقی مانند جوامع غرب، فرهنگ و تمدن خود را جامع و بالاتر از تمام فرهنگهای دیگر می دانند، لهذا در پی صدور آن به کشورهای جهان سوم و تاثیر بر ارزشهای آنها را دارند. این همان کلام وحی است که مسلمین را بر حذر و محتاط در روابط با آنها می کند که کافران دوست داردن مومنان مانند آنها کافر و هم فرهنگ شوند. اصل نه شرقی، نه غربی با اصل ولایت، موجب محتاط بودن رابطه ایران اسلامی با کشورهای غیراخلاقی است.
2- اصل نفی سبیل کافرین بر مسلمین: از اصول مهم قرآن رد سلطه کفار بر مسلمین است، این سلطه در تمام ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مفهوم پیدا می کند و شعاع دایره کاربردی این اصل تا آنجاست که در صورت تزاحم با اصل دیگر قرآنی یا فقهی مانند "اوفوا بالعقود"، اصل نفی سبیل مرجح است زیرا در این هنگام تزاحم، جنبه آمریت "اوفوا بالعقود" به جنبه ارشادی تبدیل می گردد. البته در حال حاضر در روابط بین المللی با توجه به قواعد حاکم، به هنگام امضای یک پیمان یا قرارداد، ظاهراً اثر کاربردی تزاحم بین وفای به عهد و نفی سبیل از بین می رود زیرا قبل از عقد هر قرارداد با استفاده از نظرات کارشناسی، بایستی احتمال وجود هر نوع خطر تهدید و سلطه را از جانب دیگران بر ما رد نمود و احتمالاً با توجه به چنین رهیافتی است که عقد هرگونه قراردادی با طرف خارجی به موافقت مجلس شورای اسلامی و سپس تایید شورای نگهبان منوط شده است. (اصل 139) براساس این اصل، خداوند در قوانین و شریعت اسلام هیچ گونه راه نفوذ و تسلط کفار بر مسلمین را باز نگذارده و کافر در هیچ زمینه نمی تواند شرعاً بر مسلمان مسلط باشد.
3- اصل توحید: حاکی از نفی پرستش و عبودیت نسبت به سایر منشاهای قدرت است. با توجه به این اصل شرایط تبعیت و اطاعت از هر حکومت غیرتوحیدی از بین می رود.
بستر سیاسی
در بستر سیاسی، مفهوم نه شرقی، نه غربی علی رغم عام و فراگیر بودنش می تواند در ابعاد سیاست داخلی و خارجی و روابط فردی و اجتماعی، به عنوان یک روش سیاسی تلقی گردد. همانطور که در دنیا روشها و اصول متفاوتی برای تنظیم روابط بین المللی وجود دارد مانند توازن قوا، سیستم دو قطبی، عدم تعهد، موازنه منفی و موازنه مثبت که توسط کشورهای مختلف جهت تنظیم سیاست خارجی خود مورد استفاده قرار می گیرد. [5]
سیاست نه شرقی، نه غربی ظاهراً شیوه ای در جهت تنظیم رابطه ایران با کشورهای دیگر است. بدین معنا که ایران خواهان ایجاد رابطه صحیح و سالم به معنای احترام و همکاری متقابل و پذیرش استقلال کشورها در جهت تامین صلح و امنیت است و در جهت ایجاد رابطه صحیح با تمام دولتها، اصل سلطه و وابستگی را نفی می کند. این شیوه تنظیم سیاست خارجی ظاهراً با مکانیسم عدم تعهد، سازگاری بیشتری دارد بدین خاطر ایران بعد از انقلاب و دگرگون ساختن روابط اقتصادی و سیاسی خود در صحنه روابط بین الملل، از جمله قطع رابطه با آفریقای جنوبی به خاطر سیاست آپارتاید، محکوم کردن سیاستهای اسرائیل، خارج شدن از پیمان سنتو، پذیرش سازمان آزادی بخش فلسطین و دادن سفارتخانه به آن، به عضویت جنبش عدم تعهد در آمد.
لازم به ذکر است که این سیاست، به معنای نفی سلطه و نفی وابستگی به شرق و غرب، نباید به نفی رابطه بینجامد. زیرا در دنیای کوچک کنونی که روابط سیاسی- اقتصادی را به خاطر جریان آزاد اطلاعات غیرقابل اجتناب کرده است، عدم رابطه به معنای حذف فیزیکی یک بازیگر از قواعد بازی در سیاست بین المللی تلقی می شود.
به اعتقاد بازرگان، منظور از شعار نه شرقی، نه غربی: "در خاطر و خواسته شنوندگان و گویندگان مفهوم کاملاً دفاعی داشته، منظور از آن احراز استقلال همه جانبه خودمان در برابر بیگانگان و ابرقدرتها بود و عدم اتکاء به بلوک های شرق و غرب چه به لحاظ سیاسی، اقتصادی و نظامی و چه به لحاظ اخذ و اقتباس ایدئولوژی از مکتب های مارکسیستی یا کاپیتالیستی". [6]
آقای منوچهر محمدی ضمن بررسی اصول حاکم بر نظام جهانی، در بررسی سیاست نه شرقی، نه غربی با توجه به مفاهیم فقهی و ایدئولوژیکی آن و براساس اصول قانون اساسی ج. ا در قبال اصول حاکم بر نظام جهانی آن را پدیده ای نو و کاملاً متفاوت از همه اصول مطروحه دیگر می داند و خصوصیات آن را به شکل زیر می داند [7]
1- اصل مزبور نه تنها تز تعادل قوا را برای حفظ صلح جهانی مطرود و مردود می داند بلکه آن را اصلی ظالمانه و تنها برای حفظ منافع قدرتهای بزرگ و استعمارگر می داند و تاریخ هم نشان داده است که این تز نتوانسته حتی صلح جهانی مطلوب آنها را حفظ نماید.
2- جمهوری اسلامی اصل دو قطبی شدن جهان و حفظ تعادل بین دو ابرقدرت را کاملاً مردود دانسته و از دیدگاه خود به دو ابرقدرت به عنوان مجموعه واحدی از استکبار جهانی که حقوق ملل محروم و مستضعف، حتی ملتهای خودشان را پایمال می کنند نگاه می کند.
3- جمهوری اسلامی نه تنها وابستگی به هیچ یک از ابرقدرتها را منطقی و اصولی نمی داند و از سیاست عدم تعهد در این محدوده پیروی می کند بلکه برای از بین بردن نظام موجود حاکم بر روابط بین المللی تلاش و مبارزه می کند.
به نظر ایشان، این اصل دارای ویژگیهای خاص خود می باشد زیرا که برخلاف تز عدم تعهد حالت تدافعی و انفعالی نداشته بلکه با اتخاذ سیاستی تهاجمی، فعال و پویا بر علیه استکبار جهانی از هر نوع مبارزه می کند و همچنین اعتقاد به حکومت واحد جهانی تحت لوای اسلام دارد و تز تعادل قوا را در حفظ صلح و برقراری عدالت جهانی غلط و مردود می شناسد. [8]
بررسی سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب براساس اصل نه شرقی، نه غربی
در اینجا برای عینی کردن بحث، نمود عملی رفتار سیاست ج. ا. بعد از انقلاب را مورد بررسی قرار می دهیم. سیاست خارجی ج.ا. از سال 1979، دارای سه مرحله مشخص و متمایز از مراحل قبل می باشد.
1- دوره محافظه کاری با خط مشی لیبرالیسم، با روش اجرایی و مکانیسم ارتباط با دولتها- از پیروزی انقلاب تا استعفای دولت موقت (80-1979)
2- دوره رادیکالیسم با خط مشی ارتباط بیشتر مردم با ملتها و تاکید کمتر بر روابط دولت با دولتها- از استعفای دولت موقت تا پذیرش آتش بس (88-1980)
3- دوره عادیسازی رفتار خارجی با خط مشی رابطه بیشتر دولت با دولتها و رابطه کمتر ملت با ملتها- از پذیرش آتش بس به بعد (از 1988 به بعد)
مرحله اول
دوره اول که با نخست ویزی مهندس بازرگان شروع می شود، تا اشغال سفارت آمریکا و استعفای دولت وی ادامه می یابد. در این مرحله ایران سیاست طرفداری از غرب را تغییر داده و سیاست عدم تعهد را جایگزین آن نمود. در این رابطه راهبرد جمهوری اسلامی در جهت گرایش به سوی کشورهای جهان سوم و توده گرایی ضد امپریالیستی متحول شد.
با پیروزی انقلاب، هر دو ابرقدرت از وقوع آن ناراضی بودند. شوروی ها به نحو فزاینده ای نسبت به نفوذ و گسترش اسلام در جمهوری های شوروی احساس نگرانی می کردند. اعزام هیاتهای مذهبی و دیدار با مسلمانان جمهوری های مسلمان نشین، شرکت در کنفرانس بین المللی مسلمانان در مسکو و از همه مهمتر تاثیر انقلاب در افغانستان از جمله نگرانیهایی بود که شوروی را وادار به واکنش می کرد. شوروی همچنین از اینکه ایران به سمت آمریکا گرایش پیدا کند هراسان و نگران بود. انقلاب اسلامی، انقلابی بود که لزوماً بر مبنای منافع شوروی قرار نداشت زیرا:
1- تهدیدی جدی برای امنیت ملی شوروی در آسیای مرکزی محسوب می شد. 2- توانایی و قابلیت اضمحلال توازن منطقه ای را دارا بود. 3- شعله های بنیادگرایی اسلامی را در محیط آسیای مرکزی و در میان جمعیت مسلمانان شوروی شعله ور ساخت 4- تهدیدی جدی برای تضعیف تدریجی راهبرد و اهداف مسکو، در افغانستان بود. حمایت ایران از جهاد اسلامی افغانستان چنین زمینه ای را ایجاد نمود. 5- اعتبار مارکسیسم- لنینیسم را به عنوان تنها ایدئولوژی انقلابی برای کشورهای جهان سوم از بین برد. [9]
با نخست وزیری بازرگان ، اولویت نخست دولت وی پایان دادن به اتحاد عملی شاه و آمریکا و استورا ساختن مناسبات دو کشور بر پایه "برابری" بود بازرگان سیاست خارجی خود را به پایه "توازن" استوار ساخت. وی نوعی سیاست عدم تعهد در پیش گرفت و بر این باور بود که سیاست ایران در قبال قدرتهای بزرگ به گفته خودش "باید مانند سیاست مصدق" باشد. [10] با وجودی که بازرگان از ادامه حمایت دولت کارتر از رژیم شاه بسیار ناخرسند بود کوشید تا در قبال آمریکا نوعی سیاست عدم دشمنی و عدم تعهد پیش گیرد. برای پایان دادن به اتحاد عملی شاه با آمریکا، سنجابی در 12 اسفند 1357 ایران را از عضویت پیمان سنتو خارج ساخت. همچنین در 13 آبان 1358 ابراهیم یزدی پیمان دفاعی ایران و آمریکا را که انعقاد آن به 15 اسفند 1338 بازمی گشت باطل اعلام کرد. دولت بازرگان در همان روزی که پیمان دفاعی با ایالات متحده را بر هم زد مواد 5 و 6 معاهده 1921 ایران و شوروی را نیز ملغی اعلام کرد. سنجابی آشکارا به اتحاد شوروی اعلام کرد که ایران "خاطرات ناگواری" از مناسباتش با همسایه شمالی خود دارد. [11]
روابط بین ایران و آمریکا پس از انقلاب و تا زمان تسخیر سفارت آمریکا تحت تاثیر سیاست نه شرقی، نه غربی است و لیکن به طور کامل روابط دو کشور متاثر از این استراتژی نیست. وضعیت داخلی ایران و هرج و مرجی که در سیاستگذاری خارجی وجود داشت، هرگونه رابطه عقلایی، حساب شده و مبتنی بر منافع را به شدت دشوار می ساخت. هر چند در 27 بهمن 57 دولت آمریکا رژیم جدید ایران را به رسمیت شناخت و اعلام کرد که آماده هرگونه همکاری با دولت موقت است اما جو بی اعتمادی و سوء ظن بین دو کشور ادامه یافت که در نهایت باعث تسخیر سفارت آمریکا گردید.
در این دوره رابطه با دولتها اهمیت داشته است. رابطه ایران با سایر دولتها در حالت مطلق مثبت و یا منفی نبوده است، بلکه در طیفی از حرکتها بین دو نقطه تخاصم مطلق در موضع نقطه منفی و اتحاد مطلق در نقطه مثبت حرکت می کند. روابط ایران با آفریقای جنوبی و اسرائیل قطع می گردد اما روابط با سایر دولتها کماکان ادامه دارد. در این دوره تنها شوروی بود که در نقطه تخاصم سیاست خارجی ایران قرار داشت.
سیاست خارجی ج. ا. در این دوره در واقع استمرار و تداوم سیاست خارجی دوران قبل از انقلاب است با این تفاوت که رهبر انقلاب بر اصول اسلامی و سیاست نه شرقی، نه غربی تاکید کرده و همین نکته یکی از اختلافات اساسی بین امام و بازرگان می باشد. این تفاوت ژرف میان دو رهبر هنگام بروز حادثه گروگانگیری به بارزترین شکل نمایان شد. سیاست کلی در این دوره را می توان به شرح زیر بیان کرد: الف- تمایل به غرب و نگرانی و تشویش نسبت به نفوذ شرق. ب- عدم دخالت در امور داخلی دیگران و تلاش در جهت بهبود و ارتقای روابط با آمریکا. [12]
مرحله دوم
مرحله دوم با اشغال سفارت آمریکا و استعفای دولت موقت شروع می شود و تا زمان پذیرش آتش بس و پایان جنگ ادامه می یابد. مشخصه اصلی این دوره را شاید بتوان حول این محور جستجو کرد: الف- تب داخلی انقلاب و اعتقاد به وجود نورمها و ارزشهای اسلامی که تا حد زیادی جنبه فراوطنی دارد. ب – جنگ ایران و عراق و اتحاد همه کشورهای حوزه خلیج فارس در کمک رسانی اقتصادی و نظامی به عراق و اتخاذ شیوه و مکانیسم خصومت علیه ایران احتمالاً به دنبال اشغال سفارت آمریکا.
تصرف سفارت آمریکا، بوته آزمایش سیاست خارجی انقلابی و آرمانگرایانه ای شد که ایران را در برابر بیشتر کشورهای جهان قرار داد. مشی عدم تعهد بازرگان، ملت گرایانه و سازش جویانه و بر پایه اصل تاریخی موازنه استوار بود. از این نظر هدف این سیاست حفظ استقلال ایران در دل نظام موجود جهانی متشکل از دولتهای ملی بود. اما سمت گیری جدید آرمانگرایانه و انقلابی ایران، در اساس، نظام یاد شده و هنجارهایی که برای رفتار دیپلماتیک می شناخت و حقوق بین الملل این نظام را به مبارزه می طلبید. دانشجویانی که گروگانهای آمریکایی را در اختیار داشتند معماران اولیه و اصلی این سیاست خارجی مواجه جویانه بودند ولی این سمت گیری تا امروز در میان نخبگان سیاسی حاکم و برخی دار و دسته های غیرنخبه موجود در درون فرهنگ سیاسی ایران رواج دارد.
تصرف سفارت آمریکا دارای دو بعد اثباتی و سلبی بود. در بعد اثباتی، اولاً زمینه را برای استعفای دولت موقت فراهم آورد. ثانیاً این اقدام سیاسی دارای بهره وری داخلی زیادی از لحاظ تقویت رهبری نظام محسوب شد و تب داخلی انقلاب را به میزان بسیار بالایی افزایش داد. چون در این زمان تقریباً هدایت اقدام اشغال سفارت به دست خود رهبر افتاد و از این به بعد مبارزه جویی علیه آمریکا به عنوان یک اصل اساسی انقلاب توسط مردم پذیرفته شد و آمریکا به عنوان شیطان بزرگ نامگذاری شد. (نمود عملی سیاست نه شرقی، نه غربی) ثالثاً رفع اتهام چپگرایان به آمریکایی بودن انقلاب اسلامی را باعث شد. رابعاً باعث بی اعتباری رئیس جمهور دموکرات آمریکا در نزد افکار عمومی خویش و شکست از جمهوری خواهان در انتخابات شد. اما اولین پیامد منفی گروگانگیری این بود که شرایط مجلس شورای اسلامی برای آزادی گروگانها برآورده نشد. دومین پیامد منفی این کار، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که این عمل صدام را برای حمله به ایران تشویق کرد. همچنین آمریکائیها توانستند افکار عمومی جهان را به نفع خود و به ضرر ایران شکل دهند که باعث انزوای ایران و ایجاد محدودیتهای بسیاری گردید. جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی و گسترش آن در منطقه با توجه به شعارها و نورمهای توده پسند آن را نیز می توان از پیامدهای منفی این عمل دانست.
بعد از استعفای بازرگان، سیاست خارجی ایران در میانه دو سمت گیری عمده در نوسان بوده است. از یک طرف بنی صدر و قطب زاده، پیرو خطی در زمینه سیاست خارجی بودند که به سیاست عدم تعهد ملت گرایانه مصدق و بازرگان نزدیک بود، هر چند بنی صدر به عنوان وزنه تعادلی در برابر ابرقدرتها به اروپای غربی یا فرانسه تکیه می کرد. از طرف دیگر اسلام گرایان انقلابی قرار داشتند که به دو دسته واقع گرایان و آرمانگرایان تقسیم می شدند و معماران دیگر سمت گیری اصلی سیاست خارجی بودند. تفسیر آنان حول دو موضوع اصلی دور می زد؛ مناسبات ایران با شرق و غرب و صدور انقلاب اسلامی. البته بین این دو دسته اخیر در مورد شیوه ها و روش رسیدن به این دو هدف اختلاف نظر وجود داشت.
آرمانگرایان هنگام تفسیر نظرات امام، عبارت "جمهوری اسلامی" را رها می کردند و با سردادن شعار "نه شرقی، نه غربی" اصرار داشتند که ایران نباید با حکومت شوروی یا آمریکا و یا با حکومتهایی که مناسبات نزدیکی با ابرقدرتها دارند رابطه داشته باشد. در مورد صدور انقلاب هم امام به جهان شمول بودن دین اسلام و صدور آن به بقیه جهان باور داشت اما راه صدور را ایجاد سرمشقی از رفتار اخلاقی اسلامی می دانست، آرمانگرایان در تفسیر خود این واقعیت را نادیده می گرفتند. [13]
این سمت گیری آرمانگرایانه تا زمان پذیرش آتش بس طول کشید و سمت گیری آرمانگرایانه در عرصه سیاست خارجی غالباً به سمت گیری واقع گرایانه غلبه داشت. به هر حال در دوره دوم شعار نه شرقی، نه غربی در بستر ایدئولوژیک خود مورد توجه قرار گرفت. تلاش ایران در دوره دوم برای تغییر روابط ناعادلانه موجب دوری و انزوای ایران از محیط شد. همچنین تلاش برای صدور انقلاب در این دوره باعث شد که ارتباطات ایران و سطح مماس سیاست خارجی آن ابتدا، تمام ملتها را بپوشاند. به این خاطر جمهوری اسلامی مکانیسم رابطه ملت با ملتهای دیگر را دنبال کرد که روی دیگر سکه از دید کشورهای هدف به ویژه کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی نوعی "دکترین منطقه نفوذ" تلقی گردید.
ایران در این دوره آمریکا را در نقطه تخاصم مطلق قرار می دهد. در مورد آمریکا این کار به خاطر سیاستهای این کشور در جهان سوم بالاخص ایران صورت می گرفت. البته تلاشهایی در جهت نزدیکی دو کشور صورت گرفت ولی راه به جایی نبرد. نقطه آغاز سیاست تهاجمی ایران علیه آمریکا با اشغال سفارت آن کشر صورت گرفت، اما به خاطر سیاستهای تشویقی آمریکا برای آماده کردن عراق جهت تجاوز به ایران و در نهایت جنگ، آمریکا به عنوان دشمن اصلی انقلاب اسلامی ظهور کرد. البته نباید عکس العمل ایران را در این دوره در مقابل حوزه نفوذ آمریکا بالاخص در خاورمیانه و کشورهای خلیج فارس به عنوان منبع اصلی تامین انرژی آمریکا فراموش کرد.
در مورد شوروی و دلایل اینکه چرا این کشور در نقطه تخاصم ما قرار گرفته بود، به دلیل دردسرها و مشکلاتی بود که ایران در مقابل این کشور بدانها دچار شده بود. از جمله: 1- مشکل ایدئولوژی و عقیدتی، امام خطر کمونیست ها را کمتر از خطر آمریکا نمی دانستند. 2- ترس از توسعه طلبی و تهاجم شوروی 3- فعالیت حزب توده در جهت منافع شوروی 4- امتناع شوروی از پذیرش الغای پیمان مودت 1921 که ایران یک طرفه آن را فسخ کرده بود 5- سیاست منطقه ای شوروی در افغانستان 6- جنگ ایران و عراق و تجهیز عراق توسط شوروی به موشکهای دوربرد که تهران را هدف قرار می داد.
با توجه به مطالب فوق، ایران در این دوره شوروی را در جهت تخاصم اما نه به اندازه تخاصم مطلق با آمریکا می دید. با وجود این تخاصم باطنی وجود رابطه ظاهری نشانه این بود که سیاستهای تهران و مسکو بعضاً قابلیت سازگاری دارد. مثلاً مسکو با حضور نیروهای آمریکا در منطقه مخالف بود. همچنین سیاستهای مسکو با تحریکات مثبت و منفی در جهت هرچه بیشتر دلسرد کردن ایران به سمت حرکت به غرب بود.
شوروی از ماهیت ضد آمریکایی انقلاب ایران حمایت می کرد. حفظ ویژگی ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی انقلاب ایران، بیش از هر چیزی برای شوروی اهمیت داشت. هنگامی که غرب تلاش کرد ایران را تحت فشار اقتصادی قرار دهد، از ایران حمایت کرد. در بعد از انقلاب رهبران شوروی در پی استفاده از آسیب پذیری آشکار اقتصاد ایران به منظور بهبود پیوندهای خود با تهران بود. درنده خویی شوروی در برابر مسلمانان افغانستان و مخالفت مکرر آن با گشایش سرکنسولگری های ایران در آسیای مرکزی، تا حد زیادی طرحهای شوروی برای نزدیکی به ایران را از بین برد.
در شروع جنگ شوروی خواهان آتش بس و توقف جنگ بود. در سالهای 83 و 1982 دو عامل مهم تغییر کرد. ایران در جنگ با عراق به نخستین پیروزی های خود دست یافت و دولت ایران تصمیم گرفت حزب توده را متلاشی کند که در پی آن 18 دیپلمات روسی از ایران اخراج شده و باعث تیرگی روابط دو کشور شد و تا سال 1985 به این گونه باقی ماند. این عوامل باعث تغییر سیاست خارجی شوروی در قبال ایران گردید و کمک های شوروی به عراق از سر گرفته شد.
از سال 1983 تا 1986 سیاست شوروی در قبال ایران به طور اساسی تغییر نکرد. دگرگونی در کادر رهبری مسکو، آشکارا دولت شوروی را به خود مشغول ساخته بود. مسکو دولت ایران و محافظه کاران افراطی را مورد انتقاد قرار می داد و مدعی می شد آنان و سرمایه داران طرفدار غرب در شکست ایران انقلابی و در برآورده ساختن نیازهای اجتماعی مقصرند. لکن در همان حال برای حفظ روابط دیپلماتیک و اقتصادی خود با تهران تلاش می کرد و به فشارهای خود برای پایان دادن جنگ از طریق مذاکره ادامه می داد.
سیاست خارجی شوروی در رابطه با ایران در دوران گورباچف، مبتنی بر بسیاری از همان الگوهای سنتی رفتار شوروی با ایران بود. اگرچه نشانه های ابتدایی از تمایل به دگرگونی نیز در آن دیده می شد، لکن نمی بایست دگرگونی شدید سیاست آن کشور را انتظار داشت، چون نه بوروکراسی داخلی شوروی و نه محیط خلیج فارس و واشنگتن چرخش اساسی و تند را در سیاست خارجی شوروی ضروری نمی ساخت. پافشاری ایران در خاتمه ندادن به جنگ، کمک به شورشیان افغانی و سرکوب حزب توده باعث دوری دو کشور از هم می شد. اشتراکاتی که این دو کشور در زمینه امنیت خلیج فارس و خروج نیروهای آمریکایی از این منطقه داشتند و ضرورت ثبات در منطقه و افزایش قیمت نفت باعث نزدیکی سیاستهای دو کشور گردید و بهبود روابط دو کشور را در پی داشت.
در مرحله دوم شعارهای انقلابی منجر به تثبیت ایدئولوژی جمهوری اسلامی گردید. در طی این دوران جهت گیری جدید سیاست خارجی ایران ریشه های خود را گسترش داد. راهبردهای این دوران را شاید بتوان با توجه به شعارهای آن مورد توجه و شناخت قرار داد. این شعارها عبارت بودند از: 1- جنگ، جنگ تا پیروزی 2- جنگ نعمت است 3- مرگ بر قدرتهای شیطانی (مرگ بر آمریکا، شوروی، اسرائیل) 4- صدور انقلاب 5- نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی.
به طور کلی جهت گیری سیاست خارجی و سیاست های منطقه ای ایران را باید در مخالفت با حکومتهای ضد مذهب و سلطه گر خارجی دانست. با توجه به شعارهای یاد شده باید مبنای سیاست خارجی ایران را در این دوران، تغییر و ترمیم نقشه منطقه ای دانست. طبعاً در چنین شرایطی امکان همزیستی با دیگر کشورها امکانپذیر نبود.
مرحله سوم
مرحله سوم از پذیرش قطعنامه و آتش بس توسط ایران آغاز می گردد و می توان آن را عادی سازی سیاست خارجی براساس ترتیبات منطقه ای و الزامات منافع ملی نامید. سیسات خارجی ایران در این دوران با توجه به شرایط داخلی، منطقه ای و بین المللی با تحولاتی آشکارا روبرو شد. مشکلات و اوضاع اقتصادی و اجتماعی یکی از دلایلی بود که ایران دراین زمان تصمیم گرفت خط مشی خود را تغییر دهد و به سمت واقع گرایی برود. واقع گرایان به اصل عدم سلطه شرق و غرب معتقد بودند ولی داشتن رابطه با جهان خارج را نفی نمی کردند و معتقد بودند انقلاب اسلامی باید نخست در داخل یا آنچه خود "سنگر اسلام" می خواندند پا بگیرد.
در داخل رحلت امام و ظهور نقش آفرینی آیت ا… خامنه ای به عنوان رهبر و هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور و در خارج فروپاشی شوروی، پایان جنگ سرد و نیز جنگ سال 1991 خلیج فارس، آرام آرام آموزه ها و رویه های عملی ایران را در عرصه سیاست خارجی دگرگون ساخت و ایران به سمت سازش جویی واقع بینانه گام برداشت.
ایران در دهه دوم انقلاب با توجه بیشتر به منافع و امنیت کشور و در عین حال سیاست پرهیز از دخالت در امور داخلی، عملاً و بدون اعلام رسمی سیاست تنش زدایی و حسن همجواری با همسایگان را در پیش گرفت. سیاست خارجی ایران در این مدت بیشتر ژئوپولتیک بود به این جهت تلاشهای گسترده ای با انعطاف پذیری و جهت گیری مصلح گرایانه انجام گرفت تا ایران از حالت انزوای سیاسی بیرون آید. نقش ایران در اقتصاد جهانی و نیازی که به فروش مواد هیدروکربنی داشته است را می توان پاشنه آشیل جمهوری اسلامی دانست. بدون توجه به چنین نیازی که به اقتصاد بین المللی وجود داشت، جدایی آن کشور از نهادهای اقتصادی بین المللی و تقسیم بین المللی کار تقریباً غیرممکن بود. برخورداری از محصول استراتژیکی همانند نفت، عملاً می تواند راهبردهای سیاست جدایی را مانع گردد. [14]. ملاحظات اقتصادی الویت سیاسی را تحت الشعاع قرار داد.
مقامات ایران متعاقب پذیرش قطعنامه، آشکارا اعلام کردند که جمهوری اسلامی درصدد انجام اصلاحات بوده و در انتظار روابط نزدیکتری با جهان خارج در دهه دوم انقلاب خواهد بود. هدف اصلی و اولیه در این دوران را باید برطرف ساختن موانع رشد و توسعه ایران در دهه اول انقلاب دانست. در این راستا بود که روابط ایران نه تنها با کشورهای منطقه ارتقا یافت بلکه جمهوری اسلامی روابط خود را با برخی کشورهایی که دارای سطح روابط کم با آنان بود نیز گسترش داد. به طور کلی رهبران ایران در این دوران درصدد بودند تا زمینه جهت هم گرایی و ادغام در نظم بین المللی جدید را فراهم آورند. همچنین ایران درصدد برآمد تا روابط خود را با سازمانهای بین المللی و منطقه ای بازسازی نماید.
تصمیم گیرندگان سیاست خارجی ایران، با شناسایی واقعیت ها به این نتیجه رسیدند که دولتهای دیگر هم می بایستی به عنوان نماینده منافع عمومی ملتهایشان تلقی شوند لذا لازم است تا در جهت ایجاد ثبات و توسعه روابط با آنها، بدون در نظر گرفتن نوع و ساختار رژیمشان و حفظ وضع موجود در نوع حکومت، از طریق توجه بیشتر به محیط بازی ولو با رضایت اکراه آمیز با این گونه دولتها همکاری کرد. حل و فصل بحران گروگانگیری اتباع غربی در لبنان، در روابط دوجانبه و جایگاه بین المللی ایران تاثیر بسزایی داشت، زیرا بعد از آزادی آخرین گروگانهای غربی در لبنان بود که دبیرکل سازمان ملل با انتشار یک گزارش رسمی، عراق را مسئول آغاز جنگ ایران و عراق معرفی کرد.
روابط ایران و شوروی تا قبل از پذیرش قطعنامه توسط ایران مساعد و مناسب نبود، اما از این زمان به بعد بازسازی روابط به گونه ای تداوم یافت که تا سال 1989 مشکلات قبلی حل گردید و هیچ گونه اثر و نشانه ای از اختلافات و مشکلات میان ایران و شوروی باقی نمانده بود. تفکر نوین گورباچف نیز کمک قابل توجهی به پیشرفت و تداوم این فرایند نمود. سفرهایی بنی مقامات دو کشور صورت گرفت و روابط ایران و شوروی با بهبود قابل ملاحظه ای همراه گردید. [15]
در این دوران روابط ایران با آمریکا همچنان خصمانه باقی ماند و با توجه به پیشینه روابط دو کشور در دوره های قبلی، جو بی اعتمادی بین دو کشور از بین نرفت. دراین زمینه می توان به تحریمهایی که از سوی آمریکا علیه ایران وضع شده است اشاره نمود. چالشهایی که در روابط ایران و آمریکا در این دوره وجود داشته را می توان در بحث تروریسم، حقوق بشر، روند صلح خاورمیانه و … دانست.
علی رغم سیاست همکاری جویانه ایران در روابط خاجی با سایر کشورها باید گفت که جهت گیری سیاست خارجی ایران هم چنان اسلام گرا، غیرمتعهد و طرفدار جنوب باقی ماند. گرایشاتی که ایران در این زمان در سیاست خارجی خود داشت حاکی از تحولاتی در رفتار سیاسی ایران بود بدون اینکه در ماهیت سیاست خارجی ایران تغییراتی ایجاد کند. تغییراتی که در دیپلماسی ایران به انجام رسیده را می توان ناشی از شرایط وخیم داخلی در حوزه های نظامی، اقتصادی و انزوای منطقه ای و بین المللی دانست.
صدور انقلاب و حمایت از ملل مستضعف و جنبشهای آزادی بخش
اندیشه صدور انقلاب از دیگر مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی بوده است. با توجه به اسلامی بودن انقلاب و جهانشمولی این مکتب و اعتقاد به وجود ارزشها و نورمهای اسلامی که تا حد زیادی جنبه فراوطنی دارد، سیاست خارجی کشور نمی تواند خود را در محدوده اهداف ملی و یا حتی منطقه ای محبوس نماید و با توجه به این رسالت مهم و غیرقابل تغییر، سیاست خارجی جمهوری اسلامی از نظر فکری و ایدئولوژیک باید سیاستی پیشرو، فعال و پویا باشد. امام درباره صدور انقلاب می گوید: "ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم که درصدد گسترش و نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند باکی از آن نداریم و استقبال می کنیم". ایشان همچنین می گویند: "ما باید با شدت هر چه بیشتر انقلاب خود را به جهان صادر کنیم و این طرز فکر را که قادر به صدور انقلاب نیستیم، کنار بگذاریم زیرا اسلام بین کشورهای اسلامی تمایزی قائل نیست، ما حامی تمام محرومان می باشیم … اگر ما در محیط محدودی باقی بمانیم، قطعاً شکست می خوریم، ما باید حساب خود را با قدرتها و ابرقدرتها روشن کنیم و به آنها نشان دهیم که … توسط اعتقاداتمان با جهان مقابله می کنیم". [6]
براساس اصل 154 قانون اساسی "جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند".
با توجه به اصل فوق و مقدمه قانون اساسی که انقلاب ایران را حرکتی برای پیروزی نهایی مستضعفین بر مستکبرین می داند، یکی از اهداف مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی و در حقیقت مقدمه و لازمه تشکیل حکومت واحد جهانی، همانا مبارزه با استکبار جهانی و حمایت از مردم مستضعف دنیا در هر نقطه ای با هر نژاد، زبان و مذهب می باشد.
مساله حمایت از مستضعفین در قبال مستکبرین جهان مورد توجه اساسی رهبر انقلاب بوده به طوری که ایشان چند ماه بعد از به ثمر رسیدن انقلاب تاسیس حزب جهانی به نام حزب مستضعفین را مطرح کردند: "من امیدوارم که یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند و مشکلاتی را که در سر راه مستضعفین است از میان بردارند و در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب قیام کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند …".[17]
صدور انقلاب از روزهای نخست مورد توجه مسئولین قرار گرفت. تشویق مسلمانان جهان به قیام برای ایجاد یک دولت اسلامی واحد یا جمهوری های آزاد مستقل از سوی امام و تشویق مستضعفان جهان به انقلاب و طغیان علیه حکومتهای فاسد، مرتجع و دست نشانده قدرتهای بزرگ، حمایت از نهضت های آزادی بخش و تشکیل گردهمایی جنبشهای آزادی بخش در تهران در سال 1358، تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی در لبنان و برقراری حکومت اسلامی در عراق با سقوط صدام، نمونه هایی از این آمال و تلاشهاست.
ایران با توجه به این محورها، بر صدور ارزشها تاکید می کند و سعی در اجرای مکانیسم ارتباط با ملتها و توجه کمتر به رابطه با دولتها می کند که این مسئله به دنبال بالا گرفتن تب انقلاب و اشغال سفارت آمریکا به اوج خود می رسد. اجرای مکانیسم رابطه با ملتها را می توان در جنبشها و نهضت های آزادی بخش جستجو کرد. این جنبشها معمولاً یا در کشورهای اسلامی و حوزه خلیج فارس و یا در کشورهای غیر اسلامی قرار دارند. بر همین اساس جنبشهای آزادی بخش در کشورهای اسلامی به سه دسته اسلامی، ملی و سوسیالیستی و در کشورهای غیراسلامی به دو دسته ملی و سوسیالیستی تقسیم می شوند.
میزان ارتباط ایران به عنوان یک دولت با نهضتها و جنبشها اصولاً مبتنی بر میزان رابطه با دولت مورد هدف بود. یعنی اگر ما با دولت یک کشور رابطه حسنه داشتیم و در آن کشور جنبش آزادی بخش وجود داشت سعی در عدم رابطه با آن جنبش به منظور حفظ رابطه با آن دولت بود. (سوریه) اما چون رفتار سیاست داخلی و ساختار رسمی تصمیم گیری معمولاً بر اساس اصل وظیفه و با توجه به نورمهای ارزشی اسلام بود. بنابراین اکثر کشورهای اسلامی به دلایل متعدد با ما رابطه خوبی نداشتند. بر این اساس نظام جمهوری اسلامی سعی در یاری رساندن به نهضتهای آزادی بخش از مجاری فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی و گاهی نظامی در مورد نهضتهای اسلامی شیعه می کرد.
به عبارت بهتر در این دوره رهبران انقلاب با استفاده از تکنیکهای اعمال نفوذ سعی در ارتباط به منظور صدور انقلاب از طریق جنبشهای آزادی بخش اسلامی داشتند این تکنیکها عبارت بودند از: الف- خط دهی و ایجاد هماهنگی در جنبشها و نهضتها با پیشنهاد پاداش معنوی. ب- دادن امتیازات سیاسی به آنها از طریق حمایت در جوامع بین المللی و اجازه تبیین افکار در روزنامه های داخلی. ج- کمکهای اقتصادی از طریق متولیان مرتبط با نهضتها. د- کمکها و تعلمیات نظامی به اعضای جنبشها.
اما این خود باعث نوعی چالش سیاسی و تهدیدگری منطقه ای بود چون ایجاد ارتباط با ملت دیگر از طرف دولت جمهوری اسلامی به نام ملت مسلمان ایران امکان پذیر نبود مگر از طریق ارتباط با جنبشهای آزادی بخش که ماهیتاً در جهت مبارزه با آن نظام مورد استفاده قرار می گرفتند. و این همان چیزی است که دولتهای منطقه را از تخاصم با دشمن مشترک قبلی (اسرائیل) منصرف و متوجه دشمن جدیدی می کند که به تصور آنها حکومتشان را هدف قرار می دهد. آنها به این نتیجه رسیدند که ایران به دنبال دکترین منطقه نفوذ برای ایجاد امت واحده اسلامی است.
در ابتدای انقلاب که نگرش صدور انقلاب مورد حمایت واقع گردید، عکس العمل جنگ را به همراه داشت که یکی از عوامل جنگ ایران و عراق در اثر مقابله با همین نگرش آغاز گردیده بود. علی رغم جنگ، مسئله صدور انقلاب به قوت خود باقی مانده بود. قطع نظر از اینکه ایران در این زمان تا چه اندازه می توانست بر جنبشهای اسلامی نفوذ داشته باشد یا این که اصولاً موقعیت این جنبشها در داخل کشورهایشان و میزان تاثیرگذاری آنها بر حکومتهای عربی تا چه اندازه بود جمهوری اسلامی به دلیل هم مسلک بودن و حمایت از مواضع انقلابی آنها، هوادار و برهم زننده حکومتهای عرب معرفی شد.
درباره صدور انقلاب و ارزشها دو دیدگاه وجود داشت. گروه اول دیدگاهی بود که صدور انقلاب را بهانه ای جهت ایجاد حریم امنیتی برای انقلاب می دانست و برای رسیدن به این منظور با نهضتهای آزادی بخش ارتباط مستقم و عریان برقرار می کرد و در بعضی موارد آن نهضت را به وجود می آورد و در بعضی موارد به نهضتها کمک می کرد. این دیدگاه بیشتر ادای وظیفه بدون در نظر گرفتن نتایج را مد نظر داشت. گروه دوم هدف اصلی را در حفظ و تثبیت قدرت و نظام اسلامی در چارچوب مرزهای ایران پیشنهاد می کردند و دکتربن حفظ ام القرا را به منظور الگویی در تمام ابعاد اقتصادی وسیاسی دنبال می نمودند و صدور انقلاب را به منظور حفظ مصالح نظام در مکانیسم امور فرهنگی توجیه و تبیین می کردند. در این راستا دور هیافت اصلی برای این گروه الف. الزامات امنیت ملی وب، تامین منافع ملی، حائز اهمیت به شمار می آمد. به همین خاطر گروه عملگرا گهگاهی ضمن انتقاد از سیاستهای گروه رادیکال، برای برقراری ارتباط با کشورهای مختلف، سفرهای دیپلماتیک برقرار می کرد تا از تنشهای ایجاد شده و در انزوا قرار گرفتن ایران بکاهد.
در مجموع جمهوری اسلامی تقریباً از 15 جنبش آزادی بخش تا اوایل دهه 1990 حمایت کرد. این جنبشها عبارت بودند از:
1- شرق دور: جبهه آزادی بخش مررو، که شامل مسلمانان فلیپین بود.
2- آسیای غربی: سازمانهایی از جمله، سازمان انقلاب اسلامی شبه جزیره عرب، جبهه آزادی بخش بحرین، حزب ا… کویت، حزب ا… لبنان، جنبش توحید اسلامی لبنان، حزب الدعوه عراق، سازمان امل اسلامی عراق، شورای عالی انقلاب اسلامی عراق، سازمان مقاومت فلسطین اشغال شده، شورای ائتلاف اسلامی افغانستان، جمعیت اسلامی افغانستان، اتحادیه میهنی کردستان عراق، حزب دموکرات کردستان عراق.
3- آفریقا: جبهه آزادی بخش صحرا (پولیساریو)، سواپو، کنگره خلق آفریقا (این سازمان از زمانی که نلسون ماندلا در زندان بود، مورد حمایت همه جانبه ایران قرار داشت).
همانطورکه موارد یاد شده بالا نشان می دهد ایران روابط همه جانبه ای را با جنبشهای آزادی بخش ملی که توسط جامعه بین المللی مورد شناسایی قرار گرفته بودند به انجام می رساند. اما تلاش واقعی و همه جانبه ایران در حمایت از سازمانهای آزادی بخش، مبتنی بر تحکیم موقعیت جبهه ها و جنبش های آزادی بخش اسلامی در کشورهای مسلمان بوده است. به همین جهت ایران به منظور تسکین و جذب ملتهای دیگر از سکوی پرتاب ایدئولوژی اسلامی بالاخص در سیاست خارجی خود از سیاست نه شرقی، نه غربی استفاده می کرد. بهترین مکانیزم در این دوره برای اثر گذاری بر روی ملتها و از جمله کشورهای مسلمان نشین، الگوسازی بود. یکی از این الگوها سیاست نه شرقی و نه غربی بود که دربعد داخلی زمینه ساز جامعه ای نمونه بود تا از نقطه نظر قانونگذاری، قضایی، اجرایی، فرهنگی و سیاسی به صورت خودکار بتواند کشورهای همسایه و نهضتها را در پذیرش اصول سیاستهای جمهوری اسلامی ترغیب کند.
نتیجه گیری
سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب دو پایه و مبنا داشت؛ یکی سیاست نه شرقی، نه غربی و دیگری صدور انقلاب و حمایت از ملل مستضعف و جنبشهای آزادی بخش. برای این جهت گیری در سیاست خارجی دو عامل را می توان ذکر کرد. یک عامل آن را می توان سیاست خارجی ایران قبل از انقلاب که همان اتحاد با غرب و آمریکا بود عنوان نمود. بر این اساس شاه به عنوان ژاندارم منطقه و یکی از ستونهای استراتژی سیاست های خارجی آمریکا در منطقه عمل می کرد و این اتحاد با غرب یکی از دلایل مخالفت انقلابیون با شاه بود که به سرنگونی او منجر گردید. عامل دیگری که برای جهت گیری سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب تحت عنوان نه شرقی، نه غربی می توان عنوان نمود بعد ایدئولوژیکی انقلاب بود. بر مبنای ایدئولوژی اسلامی هر گونه سلطه بیگانگان بر مسلمانان و وابستگی به آنها نفی می گردد. بر مبنای همین بعد ایدئولوژیکی و اعتقاد به جهانشولی مکتب اسلام و اعتقاد به وجود ارزشهای اسلامی که جنبه فراوطنی دارد، پایه دیگر سیاست خارجی ایران که همان صدور انقلاب می باشد شکل می گیرد و در هنگام تدوین قانون اساسی این اصل به عنوان یکی از اصول مسلم سیاست خارجی ایران عنوان می گردد و ایران اسلامی و انقلابی حمایت از ملل مستضعف و جنبشهای آزادی بخش در مقابل مستکبرین را وظیفه خود می داند. پس می توان گفت که جمهوری اسلامی نه تنها وابستگی به شرق و غرب را نفی می کند و آن را در سر لوحه رفتار سیاسی خود قرار داده بود، بلکه در مخالفت با وضع موجود و نظم حاکم سعی داشت با شکست و نابودی ابرقدرتها به یاری مستضعفان جهان، حکومت جهانی مستضعفان و مسلمانان را جایگزین آن نماید.
دو اصل یاد شده یعنی صدور انقلاب و سیاست نه شرقی و نه غربی به گونه ای طبیعی کافی بود تا زنگ خطر را در میان ابرقدرتها، کشورهای منطقه و همسایگان ایران در خلیج فارس به صدا درآورد . از سوی دیگر باید عوامل یاد شده را به عنوان انعکاس گرایش سیاسی گروههایی دانست که در داخل کشور درگیر رقابت برای قدرت بودند.
برای بررسی نتایج عملی این جهت گیری، سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب را به سه دوره تقسیم کردیم. در مرحله اول شاهد روی کار آمدن دولت موقت هستیم. دولت موقت و در راس آن بازرگان و دیگر همفکران وی با این جهت گیری در سیاست خارجی مخالف بودند بنابراین در این دوره این اصول در سیاست خارجی ایران نمود چندانی نیافت و ایران سعی در برقراری رابطه با دولتهای دیگر بر اساس اصل برابری و توازن داشت و حمایت چندانی هم از جنبشهای آزادی بخش صورت نگرفت.
اما از سوی دیگر رهبر انقلاب و دیگر گروههای اسلام گرا بر اصول یاد شده پافشاری می کردند و عوامل داخلی و خارجی باعث تسریع در این امر شدند و همانطور که شاهد بودیم در انتهای این دوره سفارت آمریکا تسخیر شد و مرحله دیگری از روند انقلاب آغاز شد. دروه ای که از به عنوان مرحله دوم در سیاست خارجی ایران تحت عنوان آرمانگرایی یاد کردیم و نمود عملی دو اصل سیاست خارجی ایران را در آن شاهد بودیم. روابط ایران و آمریکا قطع گردید و روابط با شوروی در پایین ترین سطح قرار گرفت. در این دوره شاهد بروز جنگ می باشیم و علی رغم ادامه جنگ ایران تاکید زیادی بر حمایت از جنبشهای آزادی بخش داشت و سعی در برقراری رابطه با ملتهای دیگر می نمود و در پی صدور انقلاب و ارزشها بود. در واقع می توان جنگ را پاسخی به این جهت گیری در سیاست خارجی ایران دانست که هم به انزوای ایران در جامعه جهانی کمک نمود و هم حمایت ابرقدرتها و دیگر کشورها را از عراق به دنبال داشت .
در انتهای این دوره که به پذیرش آتش بس منجر گردید، با توجه به شرایط منطقه ای و بین المللی و اوضاع وخیم و نابسامان اقتصادی، اجتماعی داخلی، نخبگان حاکم بر ایران به این نتیجه می رسند که ادامه روند قبلی ممکن نمی باشد و با ادامه این شرایط امکان شکست و نابودی جمهوری اسلامی نیز متصور میباشد. بنابراین با توجه به این شرایط و ظهور واقع گرایی در سیاست داخلی و خارجی ایران مرحله دیگری شروع می شود که ایران به سمت سیاست سازش جویی می رود و سعی در همگرایی با جامعه جهانی می نماید. و به دولتها به عنوان نماینده منافع ملتهایشان می نگرد. به این ترتیب می توان تاکید داشت که آتش بس نقطه عطفی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی محسوب می گردد و زمینه بی اثر شدن "جمهوری اول" را فراهم آورد و روند جدیدی در سیاست خارجی ایران شکل گرفت که علی رغم وفاداری به تعهدات ایدئولوژیکی اسلامی، عملگرایی پردامنه ای نیز در رفتار سیاست خارجی ایران پدیدار گشت.
در انتها به ذکر چند نکته پرداخته می شود:
اول اینکه: در عمل سیاست نه شرقی، نه غربی مانع از انجام معاملات بازرگانی با غرب و کشورهای کمونیستی نگردید.
دوم اینکه: علی رغم حمایت اعلام شده از چندین جنبش آزادی بخش، سیاست ایران در حمایت از این جنبشها دو سویه و غیر متوازن باقی ماند.
سوم اینکه: هر چند انقلاب ایران جایگزین جدیدی را در میان گروههای انقلابی نوین عرضه کرد و آنرا در چارچوب دستورالعمل به عنوان جایگزین سوسیالیسم در جهان سوم ارائه نمود و اگر چه انقلاب دارای موفقیتهای مربوط به خود بوده است اما رژیم حاصل از انقلاب فاقد کارآمدی مشابه با اهداف انقلاب بوده است. از این رو بازتاب و تاثیرات بلند مدت و کارآمدی را ایجاد نکرده است.
پی نوشت ها:
1- انوشیروان احتشامی، سیاست خارجی ایران در دوران سازندگی (اقتصاد، دفاع، امنیت)، ترجمه: ابراهیم متقی، زهره پوستین چی، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378) ص 199.
2- روح ا… رمضانی، چارچوبی تحلیلی برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه: علیرضا طیب، (تهران، نشر نی، 1380) ص 58 .
3- احتشامی، پیشین، ص 76 .
4- احمد بخشایشی اردستانی، اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، (تهران، انتشارات آوای نور، 1375) صص 98- 97.
5- بخشایشی، پیشین، ص 99 .
6- مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، (تهران، نویسنده، 1362) ص 104
7- منوچهر محمدی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اصول و مسائل، (تهران، نشر دادگستر، 1377) صص 47-46 .
8- محمدی، پیشین، ص 48 .
9- احتشامی، پیشین، ص 200 .
10- رمضانی، پیشین، ص 60 .
11- پیشین، ص 61 .
12- پیشین، ص 83 .
13- پیشین، صص 65-64 .
14- احتشامی، پیشین، ص 211 .
15- پیشین، ص 105 .
16- پیشین، ص 76 .
17- محمدی، پیشین، ص 40 .
18- احتشامی، پیشین، ص 210 .
فهرست منابع
1- احتشامی، انوشیروان؛ سیاست خارجی ایران در دوران سازندگی (اقتصاد، دفاع، امنیت)، ترجمه: ابراهیم متقی، زهره پوستین چی، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378).
2- بخشایشی اردستانی، احمد؛ اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران (تهران، انتشارات آوای نور، 1375).
3- رمضانی، روح ا… ؛ چارچوبی تحلیلی برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه: علیرضا طیب، (تهران، نشر نی، 1380).
4- کدی، نیکی و گازیوسکی، مارک؛ نه شرقی، نه غربی؛ روابط خارجی ایران با آمریکا و اتحاد شوروی؛ مترجمین: ابراهیم متقی، الهه کولایی، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379).
5- محمدی، منوچهر؛ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اصول و مسائل، (تهران، نشر دادگستر، 1377).
6- معبادی ، حمید؛ چالشهای ایران و آمریکا بعد از انقلاب اسلامی، ایران، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381)
موضوع تحقیق:
سیاست نه شرقی، نه غربی
نام استاد:
جناب آقای
نام دانشجو:
فهرست مطالب
عنوان صفحه
1- مقدمه 1
2- زمینه های شکل گیری سیاست نه شرقی، نه غربی 2
3- تبیین سیاست نه شرقی ، نه غربی 5
4- بررسی سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب براساس اصل نه شرقی،
نه غربی 10
5- صدور انقلاب و حمایت از ملل مستضعف و جنبشهای آزادی بخش 23
6- نتیجه گیری 29
7- پی نوشت ها 34
8- فهرست منابع 36