مقاله حاضر در پی آن است، تا با توجه به شرایط کنونی جهان، جایگاه نظام آموزش و پرورش را در بسترسازی تولید علم تا آنجا که ممکن است معین نموده، راه کارهای مناسب این حرکت را ارائه نماید به همین منظور، قبل از پرداختن به اصل موضوع و تعیین جایگاه نظام آموزش و پرورش، سعی نموده است مفاهیم و کلیدهایی که در متن مقاله ممکن است خواننده را دچار شبهه نماید، باز کرده، پیرامون آنها تا آنجا که شرایط اجازه دهد مطالبی هرچند مختصر، ارائه دهد تا خواننده راحت تر به اصل موضوع پی ببرد، مفاهیمی همچون " علم چیست؟" و یا اینکه منظور از تولید علم چه می باشد؟ علم با تعاریف خاص و یا تعاریف و اصطلاحات عام مورد نظر است. کدامیک؟ تفاوت بین نظریه پردازی و طرح مسئله و تولید علم چه می باشد؟ آیا علم به اشخاص و محیطی خاص محدود می شود یا نه؟ موضوع بومی کردن علم چیست؟ آنگاه پس از اشاره ای مختصر و تفسیری تحلیلی به مقوله ها و مفاهیم فوق به سراغ بررسی موضوع اصلی شتافته و برای تعیین جایگاه واقعی آموزش و پرورش در بسترسازی تولید علم، ابتدا تاریخچه ای از وضعیت نظام آموزش و پرورش در ایران در دوران معاصر (دو قرن اخیر) را ارائه نموده تا از این طریق بستر اصلی برای فهم موضوع آماده گردد. در بررسی روند تکاملی نظام آموزش و پرورش در ایران به اهداف مورد توجه نظام آموزش و پرورش اشاره شده است زیرا حرکت نظامهای آموزش و پرورش در جهت دسترسی به اهدافی است که در هر دوره توسط سیاستگذاران فرهنگی هر کشوری متناسب با منافع ملی تدوین و اجرا می گردد. لذا پرداختن به این مسائل ضرورت بحث ما میباشد. پس از آن روند شکل گیری نظام آموزش و پرورش در ایران را پس از انقلاب اسلامی دنبال نموده و اهداف مورد نظر جمهوری اسلامی ایران در ۲۵ سال اول انقلاب بررسی گردیده و آنگاه با توجه به چشم انداز بیست ساله و جایگاهی که ایران در این چشم انداز برای خود ترسیم نموده و شرایط جهانی که بدون توجه به آن دسترسی به اهداف ممکن نیست را مورد توجه قرار داده و بالاخره راه کارهای پیشنهادی چگونگی بستر سازی به منظور تولید علم و نقشی که نظام آموزش و پرورش باید ایفا نماید را ارائه داده و مقاله را به پایان رسانده است. باشد تا مورد توجه علاقمندان قرار گیرد. انشاا…
●مقدمه:
در آغازین سالهای قرن ۲۱ جهان با تحولات بزرگی روبرو شده است . هر چند بستر این تحولات در قرن بیستم شکل گرفت، اما سرعت حوادث در سالهای پایانی قرن بیستم و آغازین سالهای قرن ۲۱ از شتاب بیشتری برخوردار می باشد.
موضوعات مختلف علمی ، اختراعات ، اکتشافات وسائل گوناگون فاصله بین کشورهای فقیر و غنی را بیشتر نموده و امروزه کشورهای در حال توسعه به شدت به دنبال آن هستند تا در نظام بین الملل جایگاه مناسبی برای خود تعیین نمایند. یکی از این مولفه ها و شاید بهترین مولفه تعیین جایگاه کشورها در دوران معاصر مقوله تولید علم می باشد. قرار گرفتن کشورها در ردیف تولید کنندگان علم امروزه به تعیین جایگاه واقعی آنها در نظام اقتصادی، اجتماعی بین المللی می انجامد. لذا کشورهای از بند رسته استبداد و استعمار و آزاد شده از درون و برون برآنند، تا راهی میانبر پیدا نموده و خود را از طریق مولفه های گوناگون به ویژه مولفه تولید علم در جرگه کشورهای صاحب سبک و صلاحیت قرار دهند و اینجاست که نظام های سیاسی و حکومتی در هر کشوری برای دسترسی به این هدف بزرگ به برنامه ریزی کوتاه مدت و دراز مدت پرداخته و سعی می نمایند، جایگاه واقعی خود را از طریق تولید کمی و کیفی علمی به اثبات رسانند. درست در همین نقطه نظامهای آموزشی و پرورشی در هر کشور به عرصه آمده و خود نمایی را آغاز می نمایند. در همین راستا کشور ما ایران اسلامی نیز بر آن شده است تا از طریق بررسی چالشهای فراروی نهضت نرم افزاری و تولید علم به هموار نمودن بستر تولید علم پرداخته و ساز و کارهای لازم را جهت این مهم تعبیه نماید.
نوشتار موجود برآن است تا جایگاه نظام آموزش و پرورش را در بستر سازی تولید علم تا آنجا که میسر می باشد، ترسیم نماید . اما قبل از پرداختن به این جایگاه ساز و کارهایی لازم می باشد تا برای خواننده، موضوع مشخص گردد. وقتی صحبت از جایگاه نظام آموزش و پرورش در بستر سازی تولید علم مطرح می گردد، موضوعات ریز و درشت دیگری خود نمایی می کند که اتفاقاً کلید کار به حساب می آیند و بدون پرداختن به آنها تعیین جایگاه برای نظام آموزش و پرورش در چنین بستری میسور نمی گردد. لذا ابتدا باید به آنها پرداخته شود و سپس مسیر را برای پاسخ به سئوال اصلی هموار نماییم. موضوعات دیگری که باید در این مقاله به آنها پرداخته شود و به گمان ما نقش کلیدی و اساسی را بازی می کنند، عبارتند از اینکه اصلاً تولید علم چیست؟ آیا بین تولید علم و نظریه پردازی تفاوتی وجود دارد. وقتی صحبت از تولید علم می شود علم به معنای خاص کلمه مورد توجه است یا علم به معنای عام کلمه؟!
تولید علم در محدوده جغرافیایی خاصی مطرح می شود یعنی تولید علم به منظور بومی کردن آن یا تولید علم به عنوان به دست آوردن مولفه ای از مولفه های اقتدار و توانمندی برای ملتی و کشوری کدامیک؟! و اگر تولید علم را به عنوان مولفه ای از توانمندیهای ملی و فراملی مد نظر داریم ، جایگاه نظام آموزش و پرورش یک کشور در بستر سازی آن کجاست و چه وظایفی به دوش مسئولین مربوطه نهاده شده است . از کجا باید شروع کنیم و به کجا برسیم؟ بومی کردن علم را با چه رویکردی بررسی نماییم. رویکرد تاریخی یا توصیفی و یا رویکرد کارکردی . کدامیک در شرایط کنونی مورد نیاز می باشد و کارآمد تر است؟ لذا این نوشتار نه اولین و نه آخرین نوشتار در راستای موضوع تولید علم می باشد و تنها می تواند یک دیدگاه از بین دیدگاههای گوناگون موضوع فوق را مورد مداقه قرار دهد باشد، تا اندیشمندان و فرزانگان هر چه زودتر دست به قلم برده و راه گشای حرکت و جنبشی باشند که سالی چند از تولدش نمی گذرد و نیازمند هدایت متولیانی است که توانایی این هدایت را دارند.
در ابتدای این مقاله لازم است کلید های اصلی موضوع را روشن نماییم تا بتوانیم از هر گونه شبهه ای پرهیز نماییم وقتی صحبت از تولید علم پیش می آید اولین نکته ای که به ذهن متبادر می گردد، بحث خود علم و تعاریف موجود بر سر این واژه ارزشمند می باشد. منظور از علم و تولید آن چیست؟ آیا مفهوم لغوی آن مد نظراست یا مفهوم اصطلاحی آن، و اگز معانی اصطلاحی آن مد نظر می باشد حیطه آن کجاست؟!
●علم یعنی چه؟
علم از جمله واژه هایی است که کاربرد های گوناگون و اشتباه انگیزی دارد. مفهوم لغوی این کلمه مانند دانش و دانستن در زبان فارسی روشن و بی نیاز از توضیح است. ولی معانی اصطلاحی مختلفی دارد که مختصراً به آنها اشاره می نماییم.
الف) اعتقاد یقینی مطابق با واقع، در برابر جهل بسیط و مرکب هر چند در قضیه واحدی باشد.
ب) مجموعه قضایایی که مناسبتی بین آنها در نظر گرفته شده هر چند قضایای شخصی و خاص باشد و به این معنی است که علم تاریخ (دانستن حوادث خاص تاریخی) و علم جغرافیا (دانستن احوال خاص مناطق مختلف کره زمین) و علم رجال و بیوگرافی شخصیتها هم علم نامیده می شود.
ج) مجموعه قضایای کلی حقیقی (غیر قراردادی) که دارای محور خاصی باشد. این اصطلاح، همه علوم نظری و عملی و از جمله الهیات و مابعد الطبیعه را در بر می گیرد. ولی شامل قضایای شخصی و اعتباری نمی شود.
د) مجموعه قضایای حقیقی که از راه تجربه حسی، قابل اثبات باشد. و این همان اصطلاحی است که پوزیتیویستها به کار می برند و بر اساس آن علوم و معارف غیر تجربی را علم نمی شمارند.
همین جا لازم به ذکر است که پوزیتیویستها دایره معرفت یقینی و شناخت واقعی انسان را محدود به امور حسی و تجربی می پندارندو اندیشیدن در ماوراء آنها را لغو و بی حاصل قلمداد می کنند که فعلاً جای بحث آنها در این نوشتار نیست و به همین مقدار بسنده می نماییم.
امروزه با گسترش علوم و پیشرفت بشر در عرصه مادی و معنوی در جهان کنونی دیگر علم را منحصر به امور حسی و تجربی نمودن کاری عبث و بیهوده می باشد. امروزه علم همه شاخه های حیات بشر را در نوردیده است و تا آعماق جهان هستی در تمامی ابعاد به کنکاش پرداخته و میرود تا مجهولات خود را به معلومات تبدیل نماید. لذا اگر صحبت از تولید علم می شود منظور طراحان این موضوع بیشتر حرکت در جهت دست یابی به پاسخهای قانع کننده برای همه سئوالات بشر معاصرمی باشد، به دنبال آن هستند تا در تمامی عرصه ها چه امور حسی و تجربی و چه امور غیر حسی و ماورائی مجهولات خود را به معلومات تبدیل کنند و اینجاست که دیگر تولید علم منحصر و محدود به یک گروه خاصی از اندیشمندان و پژوهشگران و دانشمندان عرصه های علوم نمی گردد و از آنجا که انسان معاصر هم در ارتباط با شناخت خود و هم شناخت جهان پیرامون خود و تعامل این دو با یکدیگر به سئوالاتی می رسد که باید پاسخ آنها را پیدا نماید. بنابر این به حرکت و جنبشی بزرگ در جهت یافتن پاسخهای مناسب در همه شاخه های علمی نیازمند می باشد و نام نهضت که بر این حرکت فراگیر گذاشته شده است. از همین جا نشات می گیرد تا همه آنانی را که دستی بر قلم داشته و صاحب اندیشه ای می باشند پا در میدان گذاشته و به یافتن پاسخهای اصلی برای سئوالات موجود بشر بپردازند و ما به عنوان ملتی بیدار و آگاه با سابقه ای درخشان که در دوره هایی از تاریخ در عرصه علم جایگاه ویژه ای داشته و از شان و منزلت بالایی برخوردار بوده ایم اینک که از بند استبداد و استعمار پس از قرنها رها گشته ایم، شایستگی این را داریم که جایگاه واقعی و اصلی خود را باز یافته و در عرصه تولیدات علمی جزء کشورهایی بشویم که در قرن ۲۱ می توانند و باید بتوانند بخشی از سئوالات بشر معاصر را پاسخگو باشند.
کشوری که سهم تحقیقات او در مقایسه با کشورهای جهان برحسب آمار در سال ۱۳۶۸ هـ-ش در ردیف ۶۴ جای داشته و با حرکتی امیدوارکننده طبق آخرین آمار خود در را ردیف سی و یکم کشورهای جهان جای داده است و این نشان از توانمندیها وتواناییهای بالقوه ای دارد که چنانچه ایرانیان اراده کنند می توانند در تولید علم در سطح جهان از موقعیت بهتری برخوردار گردند . (جدول شماره ۱ ضمیمه)
مطلب دیگری که باید به آن پرداخت بحث نظریه پردازی و تولید علم می باشد. آیا نظریه پردازی و تولید علم یکی است؟!
نظریه پردازی چیست؟ تولید علم چیست؟ چه رابطه ای دارند؟ در اینجا لازم است اشاره ای هر چند مختصر به این دو مسئله داشته باشیم.
نظریه پردازی به معنای مشاهده و آزمایش و سپس نتیجه گرفتن نیست. یعنی تنها نمی توان با مشاهده و آزمایش نظریه پردازی علمی داشت مشاهده فقط نقش تایید کننده دارد. امروزه بعضی از فلاسفه معتقدند حتی موجودات فاقد شعور و عقل هم نظریه پردازی می کنند. موجودات جهان از یک سلول گرفته تا انسان همه به شکلی به دنبال حل مسائل خود هستند به این معنا که برای حفظ بقای خود و گذر کردن از خطرهای پیش رو گریزگاه می یابند و راه یابی می کنند. اگر یک سلول در معرض خطر قرار گیرد برای دفع آن چاره ای ندارد جز پیدا کردن راهی ! حال این فرایند را واکنش بنماییم یا هر چیز دیگر، مهم آن است که همین سلول به گونه ای نظریه پردازی می کندو راه حل می یابد. این راه اگر درست باشد و نتیجه بدهد حیاتش ادامه می یابد و اگر درست نباشد پایان می یابد.
پس نظریه تولید علم نیست، نظریه غیر از علم است. نخست نظریه می آید و سپس علم تولید می شود . با مثالی ساده تفاوت آنها را مشخص می نماییم. وقتی سنگی را از بام رها می کنیم بنا بر نظریه نیوتن می توانیم حرکت سنگ را به طرف زمین تحلیل و توجیه کنیم و بفهمیم که در فلان هنگام به زمین می رسد ولی برای این که معادله حرکت (x=vt) را بنویسیم به ریاضی نیاز داریم. مساله ای به این سادگی مدتها بی جواب ماند. چرا که ریاضی مورد لزوم در اختیار نبود. ریاضی نظریه ها را بارور می کند و میوه آنها را می رساند. علم بر خلاف نظریه عرض عریضی دارد، ولی نظریه ممکن است فقط چند جمله باشد. علم گسترده است ولی نمی توان نظریه ای یافت که بی نهایت اصل داشته باشد. با این حال بر اساس همین نظریه های چند جمله ای و یا چند کلمه ای تولید می شود. مثل علم اپتیک بر اساس اصول چهار گانه دکارت وقتی به دنبال مساله ای هستیم تا آن را حل کنیم. گام در راه تولید علم نهاده ایم اما هنوز تولید علم نکرده ایم . زمانی که در قالب نظریه پاسخی هر چند ناقص یافته ایم، اینجاست که تولید علم آغاز می گردد. لذا نظریه پردازی و طرح مسئله تولید علم نیست هرچند تولید علم وامدار نظریه و طرح مساله می باشد. در اینجا این مسئله پیش می آید که وقتی انسان می کوشد تا مساله را بیابد و سپس آن را حل کند، آیا همین مسئله یابی یک نوع تولید علم نیست؟! زیرا قبلاً به این مسئله علم نداشته ولی الان علم برایش حاصل شده که توانسته طرح مسئله کند. پس می توان طرح مسئله را هم جزو تولید علم دانست، ولی بیشتر فلاسفه معتقدند که همیشه اینگونه نیست که انسان دنبال مسئله باشدیا بگردد. گاهی مسئله خودش پیش می آید. بسیاری از مسائل در رویارویی با خطر و نیاز پیدا می شوند و گاهی هم اتفاقی.مسائل دو گونه اند یکی آنها که شما می جویید یعنی مساله یابی می شود و یکی دیگر مسائلی که خود به خود پیش می آید. بنابر این طرح مسئله تولید علم نیست و اتفاقاً در فرآیند تکامل جوامع از منظر جامع شناسی دوران گذار پیچیدگی خاص خود را دارد و کشور های توسعه نیافته در دوران گذار از توسعه نیافتگی به مرحله توسعه یافتگی دچار همین اشتباه می شوند که مدت زمان زیادی را صرف همین موضوع می کنند که فکر می کنند طرح مسئله و مسئله یابی مشکل اصلی آنهاست و لذا سالها طول می کشد و فرصتها هدر می رود تا به این نکته پی ببرند که طرح مسئله تولید علم نیست. بلکه انسانهای فهیم و کاوشگر و صاحب فکر را به سمت پیدا نمودن پاسخها سوق دادن و به جنبش و حرکت وادار کردن، تولید علم می باشد. و اگر بگوییم امروز ما در درون همین مرحله قرار داریم سخنی به گزاف نگفته ایم. پس نتیجه اینکه چه عواملی در تولید علم نقش اساسی دارند، باید در پاسخ بگوییم نخستین عاملی که در تولید علم نقش اصلی را بازی می کند، نیروی تخیل است. همان نیروی آفرینندگی انسان، این نیرو است که مشاهدات پراکنده و بی معنای ما را منظم و معنادار می کند و به گونه ای آنها را کنار هم می نشاند که بتوانیم نظریه علمی بیافرینیم.
عامل دیگری که بسیار مهم است بستر و زمینه مناسب است، یعنی همان فضای پویای علمی که نیروی آفرینندگی انسان را شکوفا می کند و در چنین فضایی پرسشها و مسائل موج می زنند و گویی دنبال کسی می گردند که نیروی آفرینندگی او بیشتر است این عامل بسیار مهم است. اگر از فضای علمی محروم باشیم نه علمی تولید می کنیم و نه نظریه ای می آفرینیم. چون مسئله ای پیش چشممان نمی آید اگر فضای علمی حاکم باشد ممکن است چند نفر پژوهشگر به دنبال حل مسئله باشند، درحالی که از کار همدیگر با خبر نیستند. البته فراموش نکنیم که طرح خود مسئله بخش مهمی از کار علمی است، هر چند تولید علم نیست و به عبارتی خدمتگزار علم است هر چه مسئله دقیق تر شود، یافتن پاسخ مسئله دقیق تر می گردد. هر چند بتوانیم دایره سئوال را تنگ تر کنیم پاسخ نیز دقیق تر خواهد شد و این درست حرکت به سمت تولید علم می باشد. نکته دیگری که باید در فرآیند تولید علم به آن توجه نمود این است که تولید علم را نباید در شاخه ای از شاخه های علم محدود و محصور نمود یعنی به تناسب نیاز در هر زمانی تولید علم را در همان شاخه علمی میدان دهیم و بسترش را فراهم نماییم. چنانچه اینگونه عمل نماییم یعنی تولید علم در راستای نیازمندیهای دوره ای باعث شکست در دراز مدت خواهد شد، و لذا توجه به ایجاد بستری مناسب جهت تولید علم در همه رشته های علوم چه مادی و چه معنوی، نه زمان می شناسد و نه مکان. نه می تواند به زمان خاصی محدود شود و نه می توان آنها را مقید به مکان خاصی نمود. بنابراین در اینجا بحث دیگری خود را نمایان می سازد و آن موضوع بومی کردن علم می باشد که مختصراً به آن می پردازیم.
●بومی کردن علم یعنی چه؟ آیا اصلاً موضوعیت دارد یا نه؟
بومی کردن علم را با سه رویکرد مورد مداقه قرار میدهیم. رویکرد تاریخی ، رویکرد توصیفی، رویکرد کارکردی .
در رویکرد تاریخی به پاسخ هایی که به مسئله بومی شدن در مقاطع مختلف تاریخی داده شده است توجه می نماید، یعنی دوره های تاریخی هر ملتی از نظر فرهنگ و تمدن و تولید در عرصه های گوناگون علمی مورد کاوش قرار می گیرد که تاریخ ایران از این نظر مشحون از تولیدات قوی علمی در عرصه های گوناگون می باشد و به عنوان نمونه می توان دوران صفویه را به عنوان اوج شکوفایی علمی قلمداد کرد. دورانی که دستاوردهای علمی و فرهنگی ایرانیان زبانزد خاص و عام بوده و آثار آن هنوز پس از قرنها نظر اندیشمندان و صاحبان فکر را به تحیر واداشته است و همین جایگاه امروز می تواند به عنوان پشتوانه ای محکم و استوار برای تولید کنندگان واقعی علم مورد وارسی و مداقه قرار گیرد. اصفهان به عنوان پایتخت با شکوه صفویه در دوران خود به تنهایی نصف جهان لقب گرفت و این نبود جز آنکه در پشت شکوه و عظمت پایتخت صفویه انبوهی از تولیدات علمی عالمان بزرگی جون شیخ بهایی ها و میردامادها و دیگران نهفته بود. در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم.
●رویکرد توصیفی
در این رویکرد باید به پاسخهای گوناگونی که از منظر صاحب نظران داده شده نگریست و نکته قابل تامل اینکه صاحب نظران بر اساس بنیادهای نظری و معرفتی خاص خود به مسئله نگریسته و پاسخ داده اند. چنانچه پوزیتیویستها به گونه ای می نگرند و راسیونالیستها به گونه ای دیگر و اندیشمندان مسلمان هم سبک و سیاق خود را مورد توجه قرار می دهند. لذا در این رویکرد نگاه معرفت شناسانه و انسانشناسانه متفکران نقش بارزی را ایفا می کند که پرداختن به جزئیات آنها فعلاً از حوصله بحث ما خارج است و مجالی دیگر را می طلبد هر چند پرداختن به آنها نیاز می باشد اما رویکرد اصلی یعنی رویکرد کارکردی مورد توجه ما می باشد.
●رویکرد کارکردی در ارتباط با بومی کردن علم
منظور از بومی کردن علم به اعتبار موضوع این است که تولید علم در راستای توجه به مسائل تاریخی، جغرافیایی و زیست محیطی خود بپردازد. یعنی نسبت به موضوعات پیرامونی خود بی توجه نباشد و به عبارتی با نگاه به مسائل و موضوعات پیرامونی خود قدم در راه تولید علم بردارند. در پرداختن به موضوعات مختلف اولویت را بر اساس مسائل و نیاز ها و احتیاجات گوناگون قرار دهند. پرداختن به مسائل خارج از این حیطه نه اشتباه است نه گناه . بلکه کشتن فرصتها و امکانات و به تاخیر انداختن جایگاه واقعی ملتی است که مدام دغدغه پیشرفت و جبران عقب ماندگی را دارند. در همین راستا آموزه های دینی کمک شایان توجهی به ما می کند. به عنوان مثال وقتی در محیطی زندگی می کنیم که اصلاً خبری از وجود حیوانی چون اژدها نمی باشد، آموزش دیدن برای مقابله با اژدها چه مفهومی دارد جز اینکه سرانجام بگوییم دانش اژدها کشی را داریم. همین جاست که این سئوال به ذهن می زند که پس باید به سراغ علمی برویم که علم نافع باشد . علم نافع چیست؟ حضرت علی (ع) می فرماید:" در علمی که نفع نداشته باشد خیری نیست"۳ باز امیرالمومنین علی (ع) می فرماید:"بسا دانشمندی که جهلش او را کشت در حالی که علمش با او بود و سودی به وی نبخشید." (نهج البلاغه-صبحی صالح حکمت ۴۸۷)
سودمندی علم مسئله مهمی است. اسلام از فراگیری معارف و علومی که سودمند نباشد نهی نموده یا حداقل با دیده تحقیر بدانها نگریسته است.(مکاسب محرمه امام خمینی و شیخ انصاری) پیامبر اکرم (ص) وارد مسجد شدند، گروهی پیرامون مردی گرد آمده بودند حضرت از آن جمع پرسید او کیست؟ گفته شد علامه ایست که علم انساب می گوید. پیامبر فرمودند: این علمی است که اگر کسی آن را نداند ضرر نمی کند. (علم انساب علمی بود که برای نظام جاهلی که بر روابط خویشاوندی و عشیره ای سازمان یافته بود، مورد استفاده قرار می گرفت. زیرا نظام اجتماعی اعراب جاهلی بر روابط عشیره ای و قبیله ای استوار بود اما زمانی که اسلام ظهور کرد نظام اجتماعی جدیدی را بنیان گذاشت که با نظام پیشین در تضاد آشکار بود.) پیامبر فرمودند: علم دارای دامنه ای وسیع و گسترده است. به بهره گیری از برترین و بهترین آنها رو کنید. "العلم اکثر من ان یحصی، فخذ من کل شئ احسنه". علم افزون از آن است که به شمارش آید از هر چیز بهترین آن را اخذ کنید. همچنین حضرت علی(ع) در گزینش مناسب ترین دانشها از زنبور عسل یاد می کند، که بهترین بخش هر گل را برمی گزیندو از آن دو چیز نفیس می سازد. یکی از آن دوعسل است، که شفای آدمیان در آن است و دیگری موم که با آن محیط را روشن می کنند و از آن نور می گیرند. از پیامبر بزرگوار اسلام نقل شده است که فرمودند: " العلم علمان، علم الادیان و علم الابدان". ایشان از دو دسته علم یاد کردند، علم ابدان و علم ادیان یکی جنبه جسمانی وجود آدمی است و دیگر جنبه روحانی و معنوی وجود آدمی، یکی سلامت جسم و دیگری سلامت روح. پس می توان چنین نتیجه گرفت، که یکی دیگر از مولفه های مهم بومی کردن علم، توجه به نافع بودن علم می باشد. آن هم که صاحبان دیدگاههای مختلف هر یک تعریف خاصی از آن را ارائه می دهند. پوزیتیویست ها معتقدند که باید به سراغ دانش هایی رفت که نیاز های فردی و اجتماعی انسان را تامین کند و از آنجا که یک نگاه حس گرایانه و تجربه گرایانه به انسان و جهان پیرامون او دارند، هر آنچه را که آزمون پذیر باشد در حیطه کار علمی خود می نگرند و خارج از آن را برنمی تابند. پوزیتیویستها گزاره های هنجاری را گزاره های علمی نمی دانند.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، بومی کردن در حوزه علوم انسانی است، که از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد . عده ای معتقدند روش ویژه علوم انسانی فهمیدن است، در حالی که روش مخصوص علوم طبیعی روش تبیین و توصیف علی و معلولی میان پدیده ها است. موضوع تحقیق دانشمند طبیعی حوادث و اثرهایی است که ساخته انسان نیست و به کمک استخدام قوانین کلی تبیین نمی گردد، در حالی که مورخ نه چنان قوانینی را کشف می کند و نه به کار می گیرد بلکه در پی فهم اعمال عاملان حوادث است و می کوشد تا از طریق کشف نیات و اهداف و آرزوها و نیز منش و شخصیت و خصائص آنان به فهم افعالشان نائل آید. در نگاه پوزیتیویستهاموضوعات انسانی و اجتماعی نظیر دیگر موضوعات طبیعی موضوعات ثابت و منجمد هستند و زمان و مکان و دیگر امور نسبت به آن موضوعات تاثیر قابل ملاحظه ای ندارند، می توان نظرات آنها را چنین خلاصه کرد.
الف: باید انسان را به عنوان واقعیت اجتماعی، تاریخی مورد مطالعه قرار دهیم. زیرا تا زمانی که انسان در مرحله ای از زمان و مکان مشخصی قرار نگیرد، شناسایی آن میسر نیست.
ب: هر کدام از رشته های مختلف علوم انسانی از جنبه های خاصی از زندگی بحث می کنند. این رشته ها برای بیان واقعیت انسان باید در یک مکان تلاقی پیدا کنند.
ج: برای مطالعه انسان لازم است تمام ابعاد او اعم از افکار، احساس، رفتارو… مورد مطالعه قرار گیرند.
د: ویژگی در فهمیدن و روش خاص فهمیدن است.نگاه دیگری به شناخت مسائل حوزه علوم انسانی مطرح است که نگاه تفهمی (فهمیدن) نام گرفته که ویلهم ویلتای آلمانی اینگونه می نگرد. او معتقد است واقعیت های اجتماعی و انسانی از نوع اعتبارات و معانی ای هستند که با تغییر اعتبارات و معانی انسانی و فرهنگی همواره می توانند در معرض تغییر قرار گیرند. بر اساس نظر و دیدگاه تفهمی در باب موضوعات علوم انسانی به دلیل شدت حساسیت و سیال بودن دایمی و تغییراتی که در محیط های مختلف پیدا می کنند، همواره موضوعاتی منحصر به فرد می باشند. و احکام آنها اگر هم به لحاظ نظری قابل تعمیم باشند به دلیل تنوع فراوانی که در موضوعات آن است به سهولت و سادگی قابل تعمیم نیستند. بنابراین ویژگیهای فوق ضرورت بومی شدن علوم انسانی را به لحاظ موضوعات آنها بر حسب جوامع مختلف در دیدگاه تفهمی بیش از پیش آشکار می سازد.۴
آموزه های دیلتای افراد را قادر می سازد در چهار چوب علم مدرن روشی آزمون پذیر را پیشه خود کنند. یعنی الگوها و رفتارهایی را که کنش های انسانی به حسب شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی به دست می آورند به صورتی آزمون پذیر سازمان بخشند و روش واحد و ثابتی را که گزاره های آزمون پذیر و غیر هنجاری را تولید می کند به خدمت گیرند اما این روش ثابت و واحد مانع از مغایرت موضوعات علوم انسانی با غیر آن نمی شود و بنابراین به مشکل برخورد می کند زیرا این علوم گرچه با روش واحد علمی سازمان می یابند اما به کنشهای معنا دار آدمیانی می پردازند که در ظرف فرهنگ و تمدن آنها شکل گرفته و این با روح تغییر و تحول مداوم جوامع بشری آن هم با توجه به شرایط گوناگون اقلیمی ، فرهنگی تاریخی سازگاری ندارد. اندیشمندان مسلمان معتقدند بین علوم نظری و علوم عملی تفاوت وجود دارد از نظر آنان علوم نظری درباره هستیهایی بحث می کنند که با صرف نظر از اراده انسانی تحقق می یابند وعلوم عملی درباره موضوعاتی کاوش می کنند که با اراده انسانی تحقق می یابند. یعنی اراده انسانها مقوم وجود موضوعات علوم انسانی است و به همین دلیل شناخت این موضوعات بدون شناخت آگاهی و اراده افرادی که در تکوین آنها دخیل هستند ممکن نمی با شد.
در بعضی از دیدگاهها به ویژه دیدگاه عرفا به دلیل اینکه علم و اراده را در همه هستی ساری و جاری می دانند تنوع و تغییری که در حوزه موضوعات علوم انسانی یافت می شود به دیگر موجودات و از جمله موجودات طبیعی نسبت می دهند. از این منظر بدون آن که ارزش آگاهیهای حسی و تجربی و یا اعتبار دانشهای تجریدی و انتزاعی عملی نادیده گرفته شود درک دقیق و عینی حقایق هستی نیازمند سلوک عرفانی و همدلی با حقایق تکوینی است. پس می توان چنین نتیجه گرفت که بومی شدن علم به اعتبار موضوع و متعلق دانش امری مورد قبول اکثر دیدگاهها و مناظر مختلف می باشد. هر چند برخی بومی شدن را از جهت نیازها و علائق فردی و یا اجتماعی معتبر می دانند زیرا هر فرد و یا اجتماعی به حسب احتیاجات فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی و اقلیمی موضوعات خاصی را در معرض شناخت خود قرار دهد.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد بومی شدن علم به لحاظ ساختار درونی علم می باشد واینکه آیا علم به لحاظ ذات و حقیقت خود مقید به خصوصیات شخصی و یا فرهنگی و اجتماعی عالم است یانه. بیشتر متفکران و اندیشمندان چه مسلمان و چه غیر مسلمان معتقدند چنین نیست. مثلاً شیخ اشراق معتقد است که دانش علمی هرگز میراث قوم و نژاد خاص نیست، بیکن فیلسوف حس گرای انگلیسی می گوید:" علم به لحاظ ذات و حقیقت خود مقید به خصوصیات شخصی ویا فرهنگی واجتماعی عالم نیست و به این اعتبار نه تقیدی به زاد بوم عالم دارد و نه می توان آن را به محیط خاص مقید کرد." براین مبنا علم به لحاظ ذات خود در هیچ مرتبه ای از مراتب نه بومی است و نه می توان آن را بومی کرد. بنابراین دو دسته دیدگاه در ارتباط با بومی کردن علم مطرح می باشد دسته ای که عوامل محیطی و اجتماعی را بی تاثیر در حقیقت نسبی علم می دانند واز منظر آنها بومی شدن علم به اعتبار ساختار درونی بی معنا است . دسته دیگر عوامل فرهنگی و اجتماعی را در تکوین ساختارهای علمی موثر می دانند وعلم را دارای هویتی کاملاً فرهنگی و اجتماعی می دانند در نتیجه بومی کردن و بومی شدن علم را ضروری و یا حق طبیعی ساختارهای علمی می دانند. تکیه بیشتر بر روی این بحث ما را از موضوع اصلی خارج می کند، لذا در همین جا بسنده می کنیم و به اصل موضوع یعنی جایگاه آموزش و پرورش در بستر سازی تولید علم می پردازیم.
●جایگاه آموزش و پرورش در بستر سازی تولید علم
در ابتدای امر لازم است تعریفی هر چند کلی از آموزش و پرورش ارائه دهیم و آنگاه تاریخچه آموزش و پرورش و نوع اهدافی را که از بدو تولد تاکنون نظام آموزش و پرورش در ایران تعقیب می نموده است را به طور خلاصه بیان نموده و در پایان به ترسیم جایگاه آموزش و پرورش پرداخته به منظور بستر سازی جهت تولید علم راه کارهای مورد نظر را ارائه دهیم.
در یک تعریف کلی آموزش و پرورش " فرایندی است که در جریان آن اطلاعات، دانش، معرفت علمی مهارت شیوه رفتار خاص و مجموعه میراث فرهنگی به فرد یا افراد انتقال داده می شود." چنانچه تعریف فوق را یک تعریف قابل قبول بدانیم و بر سر آن توافق نماییم وظایف آموزش و پرورش به طور کلی مشخص خواهد شد. و نظامهای آموزش و پرورش در هر کشور در جهت دسترسی به اهداف فوق برنامه ریزی کرده و حرکت می نمایند. دسترسی به اهداف فوق نه تنها نیازمند برنامه ریزی صحیح و کوتاه مدت و دراز مدت می باشد بلکه نیازمند مولفه های دیگری همچون حاکمیت مستقل در ابعاد گوناگون یعنی استقلال سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی می باشد چنانچه کشورها ابتدائاً بتوانند اینگونه حاکمیت برسرنوشت خود پیدا کنند حرکت به سمت و سوی اهداف تعریف شده فوق ممکن خواهد بود. در کشور ایران از زمانی که آموزش و پرورش به طور رسمی و به صورت یک نهاد نظام یافته پا به عرصه گذاشت یعنی از بعد از مشروطه هر چند در ابتدا حرکتی بسیار کند داشت اما برای دسترسی به اهداف عالیه آن هم متناسب با شرایط سیاسی و فرهنگی اجتماعی آن دوره سعی می شد به سمت آموزش دادن نیروهای مورد نیاز جامعه حرکت کند. این احساس نیاز از زمان عباس میرزای قاجار آغاز شده بود. در زمان امیر کبیر دارالفنون به همین منظور تاسیس گشته بود هرچند در روز افتتاح دارالفنون امیر کبیر عزل گردیده بود اما قرار بود به منظور ساختن نیروهای کارآمد و متخصص مورد نیاز جامعه دارالفنون شکل گیرد. بعدها در قضایای مشروطه با همت آیت ا… سید محمد طباطبایی از رهبران مشروطه و میرزا حسن رشدیه کار آموزش وپرورش پی گرفته شد و پس از پیروزی مشروطه انجمنهای ایالتی و ولایتی طبق مواد ۹۱ و ۹۲ قانون اساسی موظف شدند در هر ایالتی به تاسیس مدارس همت گمارده و حرکت آموزش و پرورش را سازمان دهند. سازمان آموزش و پرورش که اینگونه شکل گرفت تنها در صدد راه اندازی و شروع مدارس بود زیرا برطرف کردن نیازمندیهایی که قرنها بود در جامعه ایرانی حس می شد به نیروی انسانی آموزش دیده و لایقی احتیاج داشت که چاره ای جز تشکیل مدارس و شروع کلاسهای درس نبود هرچند تلاش دست اندرکاران وقت نتوانست مشکلات اصلی پیش روی جامعه ایرانی را برطرف نماید اما جرقه های اولیه تعلیم و تربیت زده شد. جنگ جهانی اول حرکت آموزش و پرورش را کندتر نمود. بعد از جنگ جهانی اول با به قدرت رسیدن رضاخان دوران پهلوی آغاز گردید. شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در همسایگی ایران منافع انگلیس در منطقه خاور میانه را با چالشی بزرگ روبرو کرد و پیر استعمار برای حفظ منافعش در صدد ایجاد کمربندی امنیتی در منطقه برآمد و ایران عصر پهلوی در مرکز این کمربند قرار گرفت. ایران می بایست هر چه سریعتراز دوران قبل فاصله گیرد و به اصطلاح مدرنیزه شده و به سمت یک حکومت مرکزی مبنی بر قدرت نظامی سوق داده شود، شکل گیری چنین نظامی که می بایست از طریق تشکیل یک ارتش ملی منافع غرب را در منطقه خاور میانه تضمین نماید نیازمند نیروهای مخصوص و آموزش دیده طبق برنامه های تدوین شده توسط غرب بود، لذا نظام آموزش و پرورش کشور به سمت اهدافی حرکت کرد که دیگران ترسیم نموده بودند. در این نظام افراد باید به گونه ای پرورش می یافتند و تعلیم می دیدند که مطیع امر یک فرد یعنی فرمانده کل قوا رضاشاه باشند و او خود مطیع امر کسانی که او را به قدرت رسانده بودند لذا حرکت در جهت اطاعت کورکورانه و محض هرگونه قوه ابتکار و خلاقیتی را در نطفه خفه می کرد و نیرو های خلاق و مبتکر یا در درون این سیستم استحاله می شدند و یا در حاشیه قرار می گرفتند و به مرور به مرگ تدریجی دچار می گردیدند.
دگرگونی شرایط جهانی و تقابل شرق و غرب و نهایتاً جنگ جهانی دوم اوضاع را به شکلی دیگر دگرگون نمود. استعمار قدیم به شیوه انگلیس جای خود را به استعمار نو به شیوه آمریکا سپرد و اینک آمریکائیان به عنوان قدرت مسلط جهانی برای جهان برنامه ای دیگر تدارک دیده بودند. محمد رضا به جای پدرش به تخت سلطنت نشسته بود و با گرایش به سمت آمریکا در جهت اهداف آنها گام بر می داشت. آمریکائیان سیاست استعماری خود را مبنی بر تک محصولی کردن کشورها قرار داده بودند و این سیاست را در کشورهای آمریکای لاتین تجربه نموده بودند و اینک نوبت کشورهای دیگر از جمله کشور های خاور میانه رسیده بود، لذا سیستم آموزش و پرورش کشور می بایستی در جهت دسترسی به این اهداف حرکت نماید حرکت به سمت از بین بردن هر گونه خود باوری و اتکا به نفس نتیجه آن شد که همه دیدیم.
استقلال فکری، هویت فرهنگی و ملی، توانایی های تاریخی و بومی همه به یکباره به غارت رفت و به سخره گرفته شد و تا جایی پیش رفت که دفاع از دستاوردهای خارجی، ارزشهای خارجی افکار و فرهنگ و حتی نوع زندگی خارجی الگو قرار گرفت و می رفت تا همه چیز این ملت به باد فنا و نابودی رود که به یکباره انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در گرفت و مسیر تاریخ این ملت را عوض نمود.
پس از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران حرکت به سمت توسعه آموزش و پرورش در تمامی سطوح آغاز گردید این حرکت هم در ابعاد کمی و هم کیفی کار خود را آغاز نمود هم ساخت و هم پرداخت. امروز ایرانیان بر خود می بالند که توانسته اند در یک پروسه زمانی مشخص میانگین قابل قبولی از نیروهای لازم التعلیم خود را آموزش دهند و بستر رشد کمی و کیفی را برای آینده فراهم نمایند و اتفاقاً آماده شدن همین بستر و حرکت در این مسیر باعث گردیده امروز موضوع جنبش نرم افزاری و تولید علم به عنوان یک موضوع بکر و مورد نیاز جای خود را در محافل علمی فرهنگی باز کند و نظر اندیشمندان و صاحبان رای و نظر را متوجه خود نماید، لذا پرداختن به ساز و کارهای این موضوع آغاز گشته و هر مجموعه آموزشی و فرهنگی به منظور بلند کردن بخشی از این بار سنگین آستین همت بالا زده و شروع نموده است.نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران تا کنون سعی نموده است همه مناطق کشور اعم از شهر و روستا ، مناطق برخوردار و نیمه برخوردار را تحت پوشش واقعی قرار دهد که بحمد الله با عنایات پروردگار متعال این مهم تا حدودی جامعه عمل بخود گرفته اما این که در آغازین سالهای قرن ۲۱ میلادی و با تحولاتی که در سطح جهان در ابعاد گوناگون علمی، تحقیقاتی بعمل می آید دیگر اکتفا کردن به آمار و ارقامی که نشان دهنده ابعاد کمی و بعضا کیفی سیستم آموزش و پرورش باشد دردی دوا نمی کند زیرا معیارهای رشد و توسعه در جهان کنونی تغییر کرده و بنوعی جابجا گشته است . امروز دیگر آمار بالای مدارس تاسیس شده و امکانات آموزشی و تحصیلی تنها ملاک توسعه و پیشرفت محسوب نمی شود بلکه یکی از معبارها و مولفه های مهم در عرصه توسعه و پیشرفت جهان توسعه نیروی انسانی است که آنهم تعریف خاص خود را دارد . امروز در جهان معاصر جایگاه کشورها منوط به تولید فکر و علمی است که می کنند هر اندازه تولید در این جهت بیشتر باشد جایگاه والاتری نصیب می گردد و هر چه از گردونه تولیدات علمی فاصله داشته باشیم جایگاه ما هم دورتر خواهد شد . لذاست که نظام آموزش و پرورش کشور می بایستی متناسب با شرایط جدید حرکت نماید و معیارهای روز را یکی پس از دیگری کسب نماید به همین منظور باید آموزش و پرورش کشور جایگاه واقعی خود را در بستر سازی تولید علم مشخص نماید و برای دسترسی به این اهداف والا نکاتی چند به نظر می رسد که ذیلاً به آن می پردازیم باشد تامسئولین مربوطه چاره اندیشی های لازم را بنمایند .
۱- نظام آموزش و پرورش کشور باید با تعاریفی جامع و کامل از مفاهیم روز متناسب با شرایط کنونی جهان و لحاظ نمودن عناصر ساختاری تشکیل دهنده فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی به سمت آموزش دادن و پرورش دادن نیروهای امروز و فردا همت گمارند به عبارت ساده تر دست اندرکاران نظام آموزش و پرورش باید مفاهیم کلیدی مربوط به تولید علم، توسعه پایدار و پیشرفت واقعی و همه جانبه را تعریف نموده بستر تبدیل این مفاهیم به فرهنگ عامه را هر چه سریعتر فراهم نمایند. به عنوان مثال باید تعریفی جامع و کامل از علم و عالم ، تولید علم ، توسعه علمی و …. ارائه داده وجهت ساختن عالمانی واقعی و تولید علمی حقیقی و توسعه علمی پایدار متناسب با شرایط امروز و فردای ایران اسلامی بستر حرکت را هموار نمایند . امروزه دانش آموزان ، دانشجویان و بعضاً خانواده ها نمی دانند به منظور تعلیم و تربیت کامل و تمام عیار به چه سمت و سوئی باید حرکت کنند روزی همه به سمت رشته های علوم انسانی سوق پیدا می کنند زیرا شرایط سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جامعه نیازمند نیروهای متخصص سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ( دهه اول انقلاب ) است، روزی دیگر به سمت رشته های علوم تجربی و ریاضی سوق می یابند ( دهه دوم انقلاب ) زیرا نیازهای جامعه به متخصصانی برآمده از درون این رشته ها می باشد و امروز آهسته آهسته بخش عظیمی از نیروهای جوان و متفکر به سمت شاخه های کار و دانش گرایش پیدا می کنند و این نشان دهنده سر درگمی و روز مره گی شدن نظام آموزشی و پرورش می باشد . این که چشم انداز بیست ساله ایران به حول و قوه الهی ترسیم گردیده و مشخص شده است که ایران در پایان این چشم انداز باید در بام قله خاورمیانه قرار گیرد نظام آموزش و پرورش کشور ، می بایست برای دسترسی به این هدف شکوهمند بستر لازم را فراهم نماید . ایران در سال ۱۳۶۸ طبق آمار رتبه ۶۴ را در بین کشورهای تولید کننده علم داشته است و در سال ۱۳۸۲ به رتبه ۳۱ ارتقاء پیدا کرده است اگر جایگاه اصلی خود را طبق برنامه چشم انداز بخواهد پیدا کند باید تا پایان چشم انداز یعنی ۲۰ سال دیگر رتبه خود را یک رقمی کند این مهم دست یافتنی است بشرط آن که بسترهای مناسب آن را فراهم نماییم.
۲- اگر تولید علم طبق تعاریف ومولفه هائی که ارائه دادیم در آغاز این نوشتار نیروی تخیل یعنی همان نیروی آفرینندگی انسان باشد از دوران پیش از دبستان تادوران دانشگاه باید بستر به گونه ای فراهم گردد که فرزندان این مرز وبوم با آموزشهای لازم قدرت آفرینندگی خود را بکارگیرند ، قوه ابتکار و خلاقیت و تخیل و آفرینندگی در آنها پرورش یابد نه صرفاً حافظه آنها تقویت شود و تنها به آنها یاد داده شود بلکه قدرت طرح مسئله و پیدا کردن مسائل و فرآیند آن در دستور کار نظام آموزش و پرورش قرار گیرد . ما تا کنون بدلیل بر طرف کردن نیازهای مادی و معنوی بدلیل کمبود زمان وگسترده گی نیازها سعی مان بر این بوده که به هر طریقی نیازمندیهای گسترده و وسیعی را که بخش عظیمی از آنها ریشه در گذشته داشته است را هر چه سریعتر پاسخ دهیم اما برای قرار گرفتن در جایگاه اصلی خود اینک نیازمند حرکتی معقول و حساب شده می باشیم . تولید علم نیازمند باروری قوه تفکر ، قوه تخیل و باروری نیروئی است که بتواند مشاهدات پراکنده و بی معنای ما را منظم و معنا دار کند . لذا نظام آموزش و پرورش باید بستری را تعبیه کند که در مقاطع گوناگون آموزش و پرورش از پیش از دبستان تا دوران دانشگاه این مهم تحقق یابد . امروزه در سیستم آموزش و پرورش پاسخها هر چه سریعتر بدست آموزش دیدگان داده می شود چه بصورت واقعی چه بصورت کلیشه ای ، گسترش بی رویه کلاسهای تقویتی نشان از این مسئله دارد که همه بدنبال آن هستند که پاسخ سوالات خود را هر چه سریعتر دریابند و خود را از چارچوب فکر کردن خارج نمایند شاید سوال این باشد که موفقیت فرزندان این مرز و بوم در مسابقات علمی جهانی ادعای فوق را رد می کند پاسخ این است که نخبه پروری یکی از کارهای عملی نظام آموزش و پرورش بوده که قابل تحسین است اما همه پاسخ نیست ما نیازمند تولید انبوده علمی هستیم . اگر قرار است جایگاه واقعی خود را در سطح جهان پس از ۲۰ سال پیدا کنیم می بایستی ضمن ارزش دادن به کار نخبگان و فراهم نمودن شرایط برای رشد آنها باید بدنبال فراهم نمودن بستری باشیم که تولیدی انبوه از علم و عالم را به دنبال داشته باشد چرا کشورهای بسیار پیشرفته علی رغم این که تولید انبوه علمی دارند شرایط را بگونه ای فراهم می نمایند که صاحبان فکر و اندیشه و خلاقیت را از دیگر کشورها به سمت کشورهای خود سوق دهند اگر نخبه پروری مشکل گشا بود نیاز به هزینه و فراهم نمودن بستر جهت صاحبان مغزهای دیگر کشورها نداشتند همین جاست که مشخص می شود آنها به دنبال تولید انبوه علمی هستند و در این فرآیند است که می توانند همیشه پاسخ بسیاری از سوالات عصر معاصر را در اختیار داشته باشند هم تولیدات مادی خود را افزایش دهند و هم تولیدات غیر مادی را، هم فرهنگ سازی کنند هم مفهوم سازی هم وسایل زندگی را تنوع بخشند و هم ادعا کنند ما هستیم که بادستانی پر همه پاسخهای مورد نیاز بشر امروزی را در اختیار داریم و بایستی بر بام قله جهان بایستیم هر چند این ادعا پذیرفتنی نیست اما پی بردن به محتوای این ادعا ما را بیدار خواهد کرد و به سمت تولید انبوه علم هدایت می کند .
۳- نظام آموزش و پرورش بایستی چشم انداز ۲۰ ساله راباز و اهداف آنها رامشخص و آموزش داده جهت دسترسی به آن اهداف فرهنگ سازی نماید . ایجاد انگیزه به منظور حرکت و جنبش نسل نو ساز و کارهای خاص خود را می طلبد که مسئولین مربوطه بایدبه آن توجه ویژه مبذول داشته باشند ( تدوین کتب مورد نیاز، آموزش معلـــمان و دبیران و اساتید مربوطه، ما تجهیز کتابخانه ها و مهیا نمودن امکانات آموزشی )
۴- نظام آموزش و پرورش باید خود را از چرخه ای که در گذشته در آن قرار داشته جدا کند . تکیه برآمار و ارقام کمی و کیفی به منظور اثبات رشد و توسعه علمی هر چند نیاز است اما اگر به اصلی اساسی تبدیل شود یعنی این گونه آمارها به مرور ملاک پیشرفت و توسعه علمی قرار گیرد نظام آموزش و پرورش را در دوری باطل قرار می دهد که نگاه به آینده را از مسئولین سلب می نماید درست همانند ملتها و کشورهائی که به دستاوردهای مادی و معنوی خود در گذشته ( یعنی تاریخ و تمدن ) افتخار می کنند و بر این افتخار همیشه باقی می مانند و به دنبال استمرار و پویایی آن بر نمی آیند.
۵- یکی از زمینه های اصلی جهت بستر سازی تولید علم داشتن تکیه گاهها و پشتوانه های قوی برای هر ملتی است . نظام آموزش و پرورش می بایستی با تبیین صحیح هویت ملی و تاریخی این سرزمین و آموزش آن نسل نو و جوان را با نگاه به آینده و باتکیه بر پشتوانه های قوی فرهنگی و تمدنی ایران اسلامی ضمن تقویت هویت ملی تاریخی ، اعتقادی از بحران هویتی که هم فرصت سوز است وهم ثروت سوز جلوگیری بعمل آورد و این ممکن نمی شود جز با کار حساب شده و آموزش صحیح تاریخ فرهنگ و تمدن ایران اسلامی . چنانچه تاریخ فرهنگ و تمدن ایران اسلامی به خوبی تدوین و آموزش داده شود نسل نو با هویتی ریشه دار به سمت آینده ای درخشان حرکت خواهد کرد و یکی از وظایف مهم آموزش وپرورش ساختن چنین نسلی با چنین خصلت هائی می باشد که این خود بستر ساز تولید علم واقعی است.
●●نتیجه:
هدف این مقاله روشن کردن جایگاه آموزش و پرورش در ایجاد بستری مناسب جهت تولید علم می باشد و از آنجا که ایجاد بستری مناسب بستگی به عوامل و شرایط گوناگون دارد در این مقاله به بعضی از عوامل و شرایط جهت بسترسازی اشاره گردیده است، از جمله اینکه نظام آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی باید با توجه به شرایط کنونی ایران و جهان به ویژه چشم انداز بیست ساله طرحی همه جانبه و کامل ارائه دهد که چالشهای فراروی تولید علم را از بین برده و راه را هموار کند. برای اینکه طرحی جامع ارائه نماید نظام آموزش و پرورش باید از مقوله هایی همچون علم، چگونگی تولید علم، علم نافع، و شرایطی که عالمان صاحبان فکر باید در آن شرایط به تولید علم بپردازند یعنی تاثیر عوامل محیطی، تاریخی، اعتقادی تعریف جامع و همه جانبه داشته باشد.نمی توان همه چیز را به صورت کلیشه ای و تقلیدی از دیگران گرفت. حتی فرآیند تولید علم را، و جوامع با توجه به شرایط تاریخی، فرهنگی، اعتقادی، اقلیمی و اقتصادی می بایست تعریف خاص خود را از مقوله های فوق الذکر ارائه دهند تا انسانهای عاشق و علاقنمند به فکر کردن و اندیشیدن بدانند چگونه فکر کنند، برای چه فکر کنند و اهداف اصلی خود را کجا قرار دهند؟
مقاله موجود سعی کرده تا حدودی به تفسیر و تحلیل مفاهیم و مولفه های فوق بپردازد، هر چند شاید نقص در کار باشد که امیدواریم، دیگران کار نیمه تمام ما را تمام کنند. انشاا…
یادداشتها و مآخذ:
۱- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، جلد۱، شرکت چاپ ونشر بین المللی، ۱۳۷۸.
۲- اصول چهارگانه دکارت در مبحث نور عبارتند از اصل بازگشت معکوس نور، دوم اصل حرکت مستقیم نور، سوم قوانین شکست نور، چهارم اصل بازتاب نور که از روی این اصول علم اپتیک پدید آمد.
۳- نهج البلاغه، صبحی صالح حکمت ۲۱۳.
۴- برگرفته از کتاب نقد (فصلنامه انتقادی- فلسفی- فرهنگی)، چــاپ هدیــه، شماره۵و ۶، صفحات ۱۱۰-۹۳.
۵- گلایی، سیاوش، پژوهشی در برنامه ریزی آموزشی، ۱۳۶۹.
۶- گاف، ریچارد، تاریخ قرن بیستم، ترجمه خسرو قدیری، نشر زلال، تهران۱۳۷۲.
۷- لیدز، سی،آ. تاریخ نیمه نخست قرن بیستم، ترجمه همایون حنیفه وند مقدم، تهران، نشر سرنا، ۱۳۶۳.
۸- بازرگان، فریدون، طوسی، محمدعلی. تاریخ آموزش و پرورش، تهران، وزارت آموزش و پرورش ۱۳۵۱.
۹- پروو، مارسل. فن آموختن، ترجمه، ابوالقاسم بیدار. تهران، بی تا ، ۱۳۴۴.
۱۰- رشتی، محمد. مبادی علم تربیت، بی م. بی نا. بی تا.
۱۱- "آموزش و پرورش در خدمت تحول بنیادی جامعه". مولف، موسسه تحقیقات برنامه ریزی علمی و آموزشی، تهران ۱۳۵۸.
۱۲- کاوی، استفن. انسانهای موثر. ترجمه، مهدی قراچه داغی، نشر پیکان.
۱۳- راوندی، مرتضی. تفسیر قانون اساسی ایران، انتشارات مبشری، تهران۱۳۵۷.
فهرست مطالب
●مقدمه: 2
●علم یعنی چه؟ 4
●بومی کردن علم یعنی چه؟ آیا اصلاً موضوعیت دارد یا نه؟ 8
●رویکرد توصیفی 9
●رویکرد کارکردی در ارتباط با بومی کردن علم 9
●جایگاه آموزش و پرورش در بستر سازی تولید علم 14
●●نتیجه: 21
یادداشتها و مآخذ: 22
24