تارا فایل

خلاصه روانشناسی یادگیری هرگنهان فصل10


گشتالت
بانفوذترین نظریه پردازان یادگیری گاتری اسکینر و ها در رفتارگرا بودند ورتایمر بنیانگذار روانشناسی گشتالت با کهلر و کافکا همکاری نزدیک داشت. ورتایمر در یک مسافرت خود متوجه شد اگر چشم محرک ها را به طریق معینی ببیند در شخص تصور حرکت ایجاد می شود او این حرکت ظاهری را پدیده فای نامگذاری کرد.
اهمیت این پدیده این است که با عناصری که آن را به وجود می آورند فرق دارد احساس حرکت را نمی توان به وسیله تحلیل هر یک از دو نوری که روشن و خاموش میشود تبیین کرد تجربه حرکت به نحوی از ترکیب عناصر به دست می آید به همین دلیل طرفداران مکتب گشتالت معتقد بودند که گرچه تجربه های روانشناختی از عناصر حسی ناشی می شود اما با خود این عناصر حسی تفاوت دارد یعنی روانشناسان گشتالت ولی این باور بودند که تجارب پدیدارشناختی مثلاً حرکت ظاهری از تجربه حسی مثلاً نورهایی که خاموش روشن میشود به دست می آید اما نمیتوان آنها را از راه تحلیل تجربه پدیداری به اجزای تشکیل دهنده شان فهمید یعنی تجربه پدیدارشناختی با اجزای تشکیل دهنده آن تفاوت دارد.
گشتالتی ها باور داشتند که جاندار چیزی به تجربه می افزاید که در داده های حسی آن وجود ندارد و آن چیز سازمان است. معتقد بودند که ما دنیا را در کل های معنی دار تجربه می کنیم و محرک های جداگانه را نمی بینیم آنچه را که می بینیم محرکهای ترکیب یافته در انگاره های معنی دار یا کشتار تا هستند ما صندلی اتومبیل درخت و گل ها را می بینیم همچنین باور دارند که کل با مجموعه اجزای آن متفاوت است یا تجزیه کردن یعنی تحریف کردن.
مخافت با اراده گرایی،ساخت گرایی و رفتار گرایی
ساخت گرایان روش درونگری را استفاده می کردند تا عناصر زهرا کشف کنم روانشناسان تحت تاثیر پیشرفت های علم شیمی و فیزیک قرار داشتند و تلاش می کردند تا عناصر فکری را که تصور می کردند از ترکیب آنها تجارب پیچیده ذهنی به دست می آیند کشف کنند مثلاً به مطالعه همتای ذهنی احساس بیرونی علاقه مند بودند و از آزمودنی ها می خواستند تا تجربه های خام خود را وصل کنند از روانشناسان معتقد بودند اندیشه های پیچیده از اندیشه های ساده تر که به نحوی با هم ترکیب می شوند تشکیل می شوند تداعی گرا بودند هدف اصلی ساخت گرایان کوشش های آنها این بود که این اندیشه های ساده را که به باور خودشان واحدهای ساختمانی اندیشه های پیچیده تر هستند کشف کنند.
نهضت کارکردگرایی ساخت گرایی را به چالش کشید هدف اصلی کارکردگرایان این بود که تعیین کنند رفتار یا فرایندهای فکری چگونه با بقا ارتباط دارد و ساخت گرایان را به خاطر بی توجهی رویکرد شان به این موضوع مورد انتقاد قرار دادند بنابراین حتی قبل از آنکه رفتارگرایی پا بگیرد ساخت گرایان مورد انتقاد بودند رفتارگرایان تلاش کردند تا روانشناسی را به صورت علمی در بیاورند یعنی از اندازه گیری استفاده کنند نتیجه گرفتند تنها موضوع روانشناسی که به روشنی می توان اندازه گیری کرد رفتار آشکار است همچنین بیان می کردند که وصف عناصر هوشیاری آن گونه که مورد علاقه ساخت گرایان بود قابل اعتماد نیست. زیرا تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله توانایی کلامی آزمودنی قرار می گیرد و از آنجا که هوشیاری را تنها به صورت غیرمستقیم میتوان مطالعه کرد این موضوع برای رفتارگرایان موضوع علمی به حساب نمی آمد.
روانشناسان گشتالت معتقد بودند که اراده گرایان ساخت گرایان و رفتارگرایان هر سه مرتکب اشتباه واحدی می شوند و آن هم استفاده از رویکرد عنصر نگری است گشتالتی ها تلاش کردند تا موضوع علمی خود را با عناصر تجزیه کنند اراده گرایان و ساخت گرایان به دنبال اندیشه های عنصری که با هم ترکیب می شوند و اندیشه های پیچیده را می سازند بودند و رفتارگرایان تلاش می کردند تا رفتار پیچیده را بر حسب عادت ها پاسخ های مرکب یا پیوند های محرک پاسخ درک کنند .
گشتالتی ها با روش درون نگری مخالف نبودند اما می گفتند که اراده گرایی و ساخت گرایان را به درستی استفاده نمی کند و به جای استفاده از روش درون نگری برای تجزیه تجربه ها باید از اون برای کشف و تجارب به کلی معنی دار استفاده کرد یعنی باید از این روشها برای تحقیق درباره اینکه چگونه افراد دنیا را درک می کنند استفاده کرد آن وقت معلوم خواهد شد که میدان ادراکی شخص از رویدادهایی که سازمان یافته و معنی دار هستند تشکیل شده دسترسی ها اعتقاد داشتند که همین رویدادهای سازمان یافته و معنی دار هستند که باید موضوع علم روانشناسی را بسازند و وقتی که این گشتالت تا به هر طریق تجزیه شوند معنی خود را از دست می دهند بنابراین پدیده های ادراکی باید به طور مستقیم و تحلیل نایافته مطالعه شوند روانشناسی گشتالت را پدیدارشناسی یا پدیدار نگری نامیده اند اصطلاح پدیده یعنی چیزی که موجود است پدیدار نگر رویدادهای ذهنی یکپارچه و معنی دار را بدون تحلیل آنها به اجزای ساده تر مورد مطالعه قرار می دهد در واقع همان چیزی که هست معنی دهد
کلی یکپارچه ذهنی فطری شناختی پدیدارشناختی اصطلاحات گشتالتی ها هستند
ذره ای عنصری خرد عینی تجربی رفتاری اصطلاحات رفتارگراها هستند.
اصطلاح یکپارچه و خرد:
مولار به معنی بزرگ و مولکولار به معنی کوچک یا خرد است در توصیف رفتار رفتاری یکپارچه یا مولار را به یک بخش رفتاری بزرگ گفته می شود که هدفمند و دارای قصد است و رفتار خرد یا مولکولار یک بخش رفتار کوچک است مثل بازتاب شرطی که برای تحلیل جدا شده است کاملا واضح است که رفتار یکپارچه نسبت به رفتار خود بیشتر مورد توجه روانشناسان گشتالت است.

مفاهیم نظری عمده
نظریه میدانی
گشتالت ها از نظریه میدانی فیزیک در مسائل روانشناسی استفاده کردند اول میتوان یک میدان رو به صورت یک نظام دارای ارتباط درونی توصیف کرد که هر قسمت آن روی قسمتهای دیگر تاثیر می گذارد مهمترین ویژگی میدان این است که هیچ عنصر آن جدا از بقیه عناصر نیست مفهوم میدان را در سطوح مختلف استفاده کرد مثلا می توانیم یک میدان کوچک بدونیم محیط ادراک شده را یک میدان تلقی کرد و خود مردم را هم یک نظام دارای ارتباط درونی به حساب بیاورند معتقد بود هر اتفاقی برای شخص میفته همه اطرافیان را تحت تاثیر قرار می دهد در واقع بر کلیت تاکید می کرد
لوین نظریه میدان نیرو استفاده کرد و بر اساس آن نظریه ای درباره انگیزش انسان به وجود آورد و گفت رفتار انسان در هر زمان به وسیله تعداد واقعیت های روان شناختی که تجربه میکنه تعیین میشه در واقع واقعیت روانشناختی چیزی که بر رفتار تاثیر میزاره مثل گرسنگی یا خاطره ای از یک رویداد گذشته همه این واقعیت های روانشناختی فضای زندگی انسان را تشکیل می دهد بعضی وقتها این واقعیت ها تاثیر مثبت بر رفتار شخص دارند بعضی وقتا تحت تاثیر منفی و این رویداد ها هستند که رفتار فرد را مشخص میکنند برای لوین فقط اموری که به طور هوشیار تجربه میشن میتونه بر رفتار تاثیر بزاره در نهایت قبل از اینکه خاطره ای از گذشته بتونه روی رفتار حال تاثیر بذاره شخص باید اون رو به خاطر میاره انسان در یک میدان تاثیر دائماً در حال تغییر زندگی می کند این چیزیه که نظریه میدانی روانشناسی نامیده شده
طبیعت درمقابل تربیت
رفتارگرایان مغز روی یک عضو غیر فعال میدونن که احساس رو دریافت میکنه پاسخ رو تولید میکنه در واقع مثل یک جعبه تقسیم میدونن و می گفتند طبیعت انسان به توسط آنچه که تجربه میشه تعیین میشه و محتوای ذهن ترکیبی از تجربه هاست نه چیز دیگر ر برای مغز نقش فعال تری قائل بودند و می گفتند مغز روی اطلاعات حسی که دریافت میکنه عمل میکنه و به اینها سازمان میده در واقع مغز معنی رو به اطلاعات تحمیل میکنه و یک نظام فیزیکی میدانی را به وجود میاره که به اطلاعاتی که واردش می شند تاثیر میزاره همین میدان نیروها است که تجربه هوشیار را سازمان میدهد یک مغز فعال که اطلاعات حسی را تغییر میده اعتقاد داشتند ولی رفتارگرایان به یک مغز نافعال معتقد بودند که اطلاعات حسی را ذخیره می کند و به او پاسخ می دهد
قوانین سازماندهی ادراک
قانون طرح گرایی یا پراگنانز
استاد همیشه بر پدیده های ادراکی تمرکز می کرد مهمترین اصلی که در همه رویدادهای ذهنی از جمله در اصول ادراکی به کار میره قانون طرح گرایی کافکا قانون تحقیر آیرو سازمان روانشناختی همیشه تا آن اندازه که مقتضیات کنترل کننده اجازه می دهند خوب است تعریف می کند یعنی ذهن ما چیزهای ساده بازه و مرتب رو ترجیح میده چون زمان کمتری برای پردازش نیاز هست چون چشم انسان دوست دارد که این سادگی و نظم را در شکل های پیچیده پیدا کند به خاطر این که مانع از قبل شدن در اطلاعات میشه قانون پراگنانز به صورت اصل هدایت کننده برای مطالعه ادراک یادگیری و حافظه توسط گشتالتی ها استفاده شد و از این قانون در زمینه های شخصیت و روان درمانی هم استفاده شده
قانون بستن
این اصل مستقیماً به موضوع های یادگیری و حافظه مربوط میشه و میگه درمان این تمایل وجود داره که تجربه های ناکامل را کامل کنیم مثلاً اگر شخصی به سختی نگاه کنه که تقریباً به صورت یک دایره است اما شکاف های کوچک دارد این شخص از لحاظ ادراکی این شکاف را پر می کنه و به شکل مثل یک دایره کامل پاسخ میده این اصل دیگه ما به جهان اطراف طوری پاسخ می دهیم که این رو در شرایط موجود به حداکثر معنی دار کنیم نیروهای میدانی مغز هستند که تجارب سازمان یافته معنی دار را به وجود می آورند
قانون شباهت
طبق این قانون مطالب مشابه از مطالب نامشابه بهتر درک می شوند در واقعه جاهای همگون راحت تر از ناهمگون آموخته می شوند شباهت اشیا و امور از جنبه های مختلف مثل شکل و رنگ باعث میشه که باهم دیگه به صورت گروهی درک بشن
قانون مجاورت
بر اساس این قانون پدیده ها و اموری که نزدیک هم قرار دارد بهتر و راحت تر آموخته میشن در واقع عناصری که در مجاورت هم هستند به صورت یک کل یکپارچه در می شوند
قانون ادامه خوب
طبق این قانون سازمان ادراکی به نحوی تشکیل میشه که یک خط مستقیم به صورت مستقیم یکپارچه دایره به صورت دایره ادامه پیدا کند
قانون سادگی
طبق این قانون ما پدیده ها را به صورت ساده ادراک می کنیم
قانون شکل و زمینه
طبق قانون شکل و زمینه ذهن انسان ذاتاً تمایل داره که قسمتی از تصویر و به عنوان شکل و بخشی را به عنوان زمین نگاه کنند زمینه همیشه پس زمینه نیست چون بعضی وقتا شکل در هم پیچیده است و تشخیص زمینه و شکل سخته در واقع گشتالتی ها اینجوری تعریف می کردند که خواص پدیده های گشتالتی اینکه در زمینه یافت می شوند به طور مشخص جلوه می کند شکل در هر زمینه ای همان گشتالت است یعنی چیزی که ادراک می شود زمینه عبارت است از صحنه ای که این شکل در آن ظاهر میشه در واقع به عبارت دیگر بخشی از حوزه ادراکی که به خوبی سازمان یافته است و توجه شخص رو به خودش جذب میکنه شکل نام داره و بخش مبهم و نامتمایز حوزه ادراکی که شکل درون جلوه میکنه زمینه است.
مغز و تحربه هشیار
هر نظریه مهم روانشناسی باید به طریقی به مسئله ذهن و جسم بپردازد که می توان به شکلهای مختلف بیان کرد رفتارگرایان مشکل ذهن و جسم را با نادیده گرفتن آن حل کردند در واقع آنها برای پیشگیری از این مشکل تحقیقات خودشون رو روی رفتار تمرکز دادند
اراده گرایان بر این باور بودند که ذهن می تونه به طور ارادی عناصر فکر و در هم ترکیب کنید و به هر شکلی که بخواد در بیاد و رفتارها را به وجود بیاره بنابراین برای اراده گرایان یک ذهن فعال عمیقاً رفتار را تحت تاثیر قرار میده
ساخت گرایان معتقد بودند که احساس های بدنی به طور غیر فعال باعث تصاویر ذهنی میشن و اینگونه تصور می کردند که این تصاویر ذهنی در نتیجه تجربه حسی تغییر می کند و هیچ رابطه علی با رفتار ندارد اعتقاد آنها که محتویات ذهن به عنوان تابعی از تجربه حسی به طور منفعلانه تغییر می کند پدیدار گرایی همانند نامیده شد برای ساخت گرایان یک رابطه مستقل بین جسم و ذهن وجود دارد
‏aria برای حل مسئله ذهن و جسم راه متفاوتی را عنوان کردند آنها بین تجربه روانشناختی و فرایندهایی که توی مغز وجود داره یک همریختی فرض کردند که تحریک بیرونی باعث واکنش های توی مغز میشه و ما آن واکنش ها را به شکلی که در مغز اتفاق میافته تجربه میکنیم. تفاوت اصلی بین گشتالت و ساخت گرایان در مسئله ذهن و جسم این است که اعتقاد دارند که مغز تحریک حسی رو به طور فعال تغییر میده پس مغز اطلاعات رو دریافت میکنه سازمان میده ساده میکنه به اونها معنی میده و ما اطلاعات رو تنها بعد از اینکه طبق قانون پراگنانز به وسیله مغز تغییر شکل پیدا کرد تجربه میکنیم
کلر درباره این موضوع گفته هم ریختی این موضوع رو می پذیره که حرکت اتم ها و مولکول های مغز با افکار و احساس های درونی تفاوت نداره بلکه توی جنبه های کلی که به صورت فرایندهایی در حال گسترش ملاحظه همیشه مثل هم هستند روانشناسان گشتالت تاکید کردند که جهان پدیداری بیان دقیقی از شرایطی است که در مغز وجود دارند
باکتری ها فکر می کردند که با مفهوم همریختی روانشناختی مشکل عمده ای را که نظریه های مکانیستی تر نتونستن حل کنند این ها حل کردند و این مشکل اینه که چطوری اطلاعات حسی رو سازمان و اون رو معنی دار میکنه؟ این سوال رو اینطوری جواب داد که محتوای اندیشه به طور سازمان یافته به ما میرسه قبل از اینکه اون رو تجربه کنیم به وسیله مغز سازمان پیدا میکنه یعنی در واقع برای گشتالتی ها فعالیت های مغز به صورتی پویا با محتوای اندیشه تقارن داره مغز چیزی بسیار بیشتر از یک دستگاه انتقال پیچیده است طبق نظر گشتالتی ها مغز به شکل فعال اطلاعات دریافتی را مطابق با قانون پراگنانز تغییر میده و این اطلاعات تغییر شکل یافته همون چیزی که ما نسبت به اون هوشیار میشیم
گشتن طی ها خرد گرا هستند و از آنجا که به ارثی بودن نیروهای ذهن اعتقاد دارند فطرت گرا هم به حساب میان مثل افلاطون دکارت و کانت
یکی از انتقادهایی که به نظریه گشتالت وارد شده این که همان سنت تجربی را که در آمریکا بین رفتارگرایان رواج داشت دنبال نکرد دوم اینکه خیلی از اصول گشتار مثل پراگنانز به صورت روایتی بیان شده و نمی توانیم با فنون آزمایشگاهی آن را بررسی کنیم و سومین که اطلاعات پراکنده ای وجود دارند که پیشنهاد گشتالتی ها درباره مغز فعال و سازنده را تایید می کنند و در این مورد اول ما شواهدی درباره نقطه کور میدان های دید انسان ارائه دادیم که در هر شبکیه یک بخشی وجود دارد که گیرنده های نوری وجود نداره یعنی جایی که عصب بینایی از چشم خارج میشه و ما قادر به دیدن نیستیم شاید مغز فعال نقاط کور رو پر کنه یا شاید به خاطر اینکه ما در همه عمرم نقاط کور و داشتیم آنها را نادیده می گیریم در هر حال به نظر می رسه که قانون پراگنانز عمل میکنه و این رو با یک آزمایش ثابت کردند
پدیده دیگری هم هست که نشانگان چارلز بونت نام داره نشانگان میتونه بر اثر آسیب وارد به شبکیه اعصاب بینایی قسمت های عمیق تر سیستم بینایی ایجاد بشه بیماران مبتلا ناحیه کور توهمات دیداری رو دارند امام نقصان عقلی و نه هیچ کدوم از سایر مشکلات روانپزشکی رو ندارند
برای پیروان گشتاز تبدیل کاملاً سرراست است مغز فعال فضاهای خالی را پر می کنه شبیه به آنچه که در قانون بستن بیان کردیم اگر این درسته که طبیعت خلا را دوست نداره اونوقت این هم درسته که از دیدگاه گشتار مغز هم خلاف رو دوست نداره و به طور فعال برای پر کردن مناطق کور تلاش میکنه
واقعیت ذهنی و عینی
برای گشتالتی ها و هوشیاری یا واقعیت ذهنی رفتار را تعیین می کند قانون پراگنانز تنها عاملی نیست که تجارب مادی ما رو تغییر میده عوامل دیگری مثل باورها ارزش ها نیازها و نگرش ها هم در اینکه ما هوشیار آن تجربه کردیم دخالت دارند یعنی افرادی که در محیط کاملاً یکسان قرار دارند این محیط را به شکل متفاوت تفسیر می کنند و واکنش شان به این محیط با هم متفاوت کافکا میگه: بین محیط جغرافیایی و محیط رفتاری تفاوت وجود داره و معتقد برای درک چگونگی رفتار افراد شناختن محیط رفتاری عنها مهمتر از شناختن محیط جغرافی شون هست و طبق نظرش باورها عوامل نیرومند تعیین کننده رفتار هستند و از این لحاظ با نظریه های تولمن و بندورا موافق است.
اصول یادگیری گشتالت
گشتالت اصولاً نظریه پردازان میدانی علاقه مند به پدیده های ادراکی بودند و یادگیری را مسئله خاصی در زمینه ادراک میدونستند تصور می کردند که وقتی جاندار با مسئله ای روبرو میشه یک حالت عدم تعادل شناختی در اون اتفاق میفته و تو زمان حل شدن مسئله ادامه داره عدم تعادل شناختی ارگانیزم و مجبور میکنه تا تلاش کنه که تعادل نظام ذهنی را دوباره برگردونه و طبق قانون پراگنانز تعادل شناختی بیشتر از عدم تعادل شناختی رضایت خاطر رو به همراه داره.
روانشناسان گشتالت ئل محرک های نگهدارنده یا سائق را به وجود می آورند که تا زمان حل شدن مسئله دوام میارن و محرک های نگهدارنده زمانی پایان پیدا می کنند که مسئله حل شده باشه حمایت کننده این نظریه خانم بلوما زایگارنیک بودند که متوجه شد تکالیف ناقص در مقایسه با تکالیف کامل زمان طولانی تری در حافظه می مانند و با جزئیات بیشتری به یاد آورده می شوند این پدیده رو بر حسب خاص انگیزشی مسئله که تا زمان حل شدن ادامه پیدا میکنه توجیه کرد که بهش اثر زایگارنیک گفته می شد.
برای گشتالتی ها یادگیری یک پدیده شناختی و جاندار بعد از اینکه مسئله را بررسی کرد جوابش رو میده یادگیرنده درباره همه اجزای لازم برای حل مسئله فکر میکنه آنها را کنار هم میزاره اول به یک شکل و بعد به شکل دیگه مسئله رو حل میکنه تا به جواب برسه راه حل مسئله به طور ناگهانی به فکر یادگیرنده میرسه یعنی یادگیرنده در جریان حل کردن مسئله یک بینش میرسه و مسئله تنها در دو حالت حل شده و حل نشده وجود داره حالت نیمه کاره وجود نداره گشتالت ها معتقد بودند که یادگیرنده یا به حل مسئله میرسه یا نمیرسه اما ثرندایک معتقد بود یادگیری پیوسته است و کوشش های تقویت شده به یادگیری خط می شوند ثرندایک به یادگیری از راه کوشش و خطا معتقد بود
کهلر برای آزمودن اندیشه های خودش درباره یادگیری آزمایشی ابداع کرد شامل مسائل مسیر انحرافی که حیوان برای این که چیزی که می خواد دست پیدا کنه باید به عقب برمی گشت و یک راه انحرافی غیرمستقیم را انتخاب می کرد
مرحله پیش از حل مسئله
قبل از این که یادگیرنده مسئله را از راه بینش حل کنه یه زمان طولانی سپری میشه روانشناسان گشتالت برای توصیف اتفاق هایی که در این مدت زمان میافته به مفهوم یادگیری کوشش و خطا نزدیک میشن اما کوشش و خطای آنها جنبه شناختی داره تا رفتاری میگن جاندار به تعدادی فرضیه درباره حل مسئله می رسه فکر می کنه تا این که بتونه رفتار درست و فرضیه درست رو انتخاب کنه وقتی که کشف کرد گفته میشه که بینش رخ داده البته برای اینکه یادگیری از راه بینش باشه ارگانیست باید همه عناصر مسئله رو مشاهده کنه اگر این کار انجام نشه رفتار حیوان کورکوران است.
خلاصه یادگیری همراه با بینش
یادگیری همراه با بینش چهار ویژگی داره
* انتقال از مرحله قبل از حل مسئله به مرحله حل مسئله ناگهانی و کامل است
* عملکرد حاصل از حل مسئله از راه بینش معمولاً یک عملکرد خالی از اشتباه است
* راه حلی که از طریق بینش برای یک مسئله به دست میاد برای مدت زمان قابل توجهی حفظ میشه
* اصل حاصل از بینش به سادگی در مسائل دیگه هم استفاده میشه
جابه جایی
به فرآیند گفته میشه که در اون اصلا آموخته شده تو یک موقعیت حل مسئله در موقعیت مربوط به مسئله دیگه هم استفاده میشه. گشتالتی های یادگیری را ایجاد عادت های ویژه پیوند محرک و پاسخ نمی دونستند از نظر آنها چیزی که در این موقعیت آموخت همیشه یک اصل منطقیه
تبیین رفتارگرایان از جابجایی
رفتارگرایان در ارتباط با موقعیت های یادگیری پیوند های خاص محرک پاسخ رو به میان میارن دیدگاه آنها درباره یادگیری نظریه مطلق نام گرفته نظریه گشتالت درباره یادگیری مقایسه بین دو محرک رو بررسی می کند و به این نظریه رابطه ای میگن.
تبیین رفتار گرایانه اسپرز از جابجایی مبتنی بر اصل تعمیم است فرض میکنه که تمایل به نزدیک شدن به محرک مثبت به محرک های مربوطه از دیگر تعمیم می یابد دوم این که فرض می کنه تمایل به نزدیک شدن به محرک مثبت از تمایل اجتناب از محرک منفی قویتره و جمع جبری تمایلات مثبت و منفی تعیین میکنه که چه رفتاری از حیوان سر بزنه هر وقت که انتخاب از بین دو محرک باشه اون که تمایل بیشتری به گرایش داشته باشه انتخاب میشه تبیین اسپرت دارای این امتیاز که بخشی پیش بینی های غیرمنتظره از پدیده جابجایی به عمل می آورد مثلاً نظریه او پیش بینی می کند که جابجایی در مرحله دوم به هم خواهد خورد. طبق مثال صفحه ۳۳۴
‏اسپنس استدلال میکنه که میتونه پدیده جابجایی رو برحسب اصول ساده تداعی توضیح بده و هیچ نیازی هم به رابطه گشتالتی ها نیست اول اصل تقویت رو توضیح میده یعنی اصلی که میگه اگه پاسخی با یک تقویت کننده دنبال بشه اون پاسخ با هر محرکی که در زمان تقویت حاضر بوده تداعی میشه اصل دوم اسپرس خاموشی که طبق این است اگر پاسخی با یه تقویت کننده دنبال نشه بین الملل محرک و پاسخی که در زمان خاموشی حضور داشته و رابطه بازداری ایجاد میشه سومین اصل پدیده جابه جایی رو توضیح میده و اون اینه که هم میل به تهییج و حمل به بازداری از محرک های اصلی به محرک های مشابه تعمیم پیدا می کنند. از آنجا که نظریه اسپیرز تونست موفقیت ها و شکست های پدیده جابجایی را پیش بینی کنه پژوهش های انجام شده درباره جنبه های مختلف جابجایی هم نشون داد که در شرایط بخش خصوصی پیش بینی های گشتالتی و محرک پاسخ هیچکدام درست از آب در نمیاد.
تفکر بارآور
ورتایمر ماهیت حل مسئله و فنون آموزشی آن گری تفکر بارور را بررسی کرد نتایج حاصل تجارب شخصی خودش آزمایش هایش و مصاحبه هایش با اشخاصی مثل آلبرت انیشتین ارائه شدند
ور تایمر حفظ طوطی وار رو با حل مسئله مبتنی بر اصول گشتالت مقایسه کرد حفظ طوطی وار یادگیرنده اطلاعات رو بدون درک واقعیشون یاد می گیرد و این نوع یادگیری غیرقابل انعطافه و به سرعت فراموش میشه و کاربرد محدودی داره در حالی که یادگیری مبتنی بر اصول کشتار بر درک ماهیت مسئله استواره این یادگیری از درون یادگیرنده میجوشه و از بیرون هم توسط کسانی دیگر به او تحمیل نمی شه این یادگیری به سادگی تعمیم پیدا میکنه و برای مدت طولانی در حافظه میمونه شخصی که فقط بر اساس حفظ طوطی وار اطلاعات رو بدون فهمیدن اونها یاد میگیره ممکنه مرتکب اشتباهات ابلهانه بشه.
ورتایمر میگفت دو روش سنتی آموزش عملاً جلو درک و فهم را می گیرند یکی از این دو روش یکی که بر اهمیت منطق تاکید میکنه منطق استقرایی و قیاسی هردو قواعدی را تجویز می کنند که برای رسیدن به نتایج باید از آنها پیروی کرد اگرچه این قواعد ممکنه برای معدودی از مسائل مناسب باشند طبق نظر ورتایمر آنها توانایی حل مسئله را افزایش نمیدهد در این مورد گفته منطق سنتی با معیارهای سر و کار داریم که دقت اعتبار ثبات مفاهیم کلی و قیاس سوروت زمین میکنه طبق نظر عمومی رسیدن به فهم مطلب مستلزم جنبه های زیادی از یادگیرندگان چون عواطف ادراک خوششون ها ما است و برای کسب بینش نسبت به حل مسئله دانش آموز نیاز ندارد. بلکه باید به طور شناختی اجزای مسئله رو بازسازی و مرتب کند تا این که راه حل مبتنی بر فهم مسئله را به دست بیاورد اینکه این عمل چگونه اتفاق می افتد از دانش آموزی به دانش آموز دیگر فرق می کند.
دومین روش آموزشی که به اعتقاد ورتایمر مانع از درک و فهم می شه روش مبتنی بر آیین تداعی گرایی است این روش آموزشی برای یادگیری پیوند های محرک و پاسخ از راه تمرین حفظ کردن و تقویت بیرونی تاکید میکنه ورتایمر معتقد بود که یادگیری در چنین موقعیتی قطعاً انجام میشه و و این یادگیری در مقایسه با یادگیری مبتنی بر بینش اهمیت کمتری داره اون میگفت روش آموزشی مبتنی بر تداعی گرایی ماده ها یا به گونه ای که هجاهای بی معنی وقتی که به صورت فهرست وار انتخاب می شوند به همین صورت هم به خاطر میان یا به گونه ای که یک سگ شرطی میشه تا در مقابل نوعی صدای موسیقی بزاق ترشح کنه همچنین معتقد بود که هیچ کدوم از شیوه های آموزشی که بر تداعی گرایی یا منطق استوار باشند در افزایش فهم دانش آموزان کمک نمی کند فقط به مقدار زیاد مانع از ان میشن
ورتایمر این نکته را بارها مورد تاکید قرار داد یعنی یادگیری مبتنی بر فهم از یادگیری مبتنی بر حفظ طوطی وار عمیق تر و تعمیم پذیر تره برای اینکه دانش آموزان به درستی یاد بگیرند باید ماهیت یا ساخت مسئله را درک کند این کار رو خودشان باید انجام بدن درسته که معلم میتونه دانش آموز رو به این بینش ها راهنمایی کنه اما در نهایت این بینش باید درمان خود دانش آموز اتفاق بیفته. یادگیری مبتنی بر درک اصول موقعیت حل مسئله بسیار کامل و تا مدت های زیادی فراموش نمیشه
ردیاد
روانشناسان گشتالت معتقدند مغز یک نظام مادی که نیروهای میدانی رو تولید میکنه این نیروها اطلاعات حسی را دریافت می کنند تغییر شکل می دهند واز این راه تجربه هوشیار را تعیین می کند این تحلیل چنین تصوری را ایجاد می کند که گشتالتی ها تاثیر تجربه گذشته را نادیده می گرفتند یا دست کم می گرفتند که تصور نادرستی کافکا با استفاده از مفهوم رد یا رد حافظه گذشته را به حال ارتباط داد و فرض می کرد که یک تجربه جاری به چیزی که فرایند حافظه نامدار منجر میشه این فرایند فعالیتی توی مغز که به وسیله تجربه محیط ایجاد میشه و میتونه ساده یا پیچیده باشه بعد از این که یک فرایند حافظ تموم شد و بعد از اون باقی میمونه توی مغز این رد روی همه فرآیندهای مشابه که در آینده اتفاق می افتند تاثیر میزاره. فرآیندی که از یک تجربه ناشی میشه فقط یکبار میتونه به طور خالص اتفاق بیفته از اون به بعد از کنش متقابل بین فرایند و رد یا یکسری تجربه های مشابه به دست میان و هر وقت که فرایندی به وجود میاد ارگانیسم رو تغییر میده این تغییر بر تجربه های آینده از سر میذاره در واقع ته حرف کافکا اینکه یادگیری به عنوان تغییر در توان رفتاری که از تجربه ناشی میشه تعریف بشه هر وقت فراخوانی یک فرایند حافظه رو میتوان نوعی تجربه یادگیری بدونیم.
ماهیت تاثیر رد حافظه بر فرایند حافظه چیست؟ کافکا میگفت یه رد بر فرایند در جهتی از تر میذاره که اون رو به فرآیندی که در ابتدا ربا به وجود آورده شبیه می کنه هرچی رد حافظه نیرومند تر باشه به همان نسبت تاثیر آن بر فرآیند حافظه نیرومند تر میشه تجربه هوشیارفرد معمولاً بیشتر با رد حافظ مطابقت دارد تا با فرآیند حافظه.
یعنی اگر آخرین کاری که فرد توی موقعیت حل مسئله انجام میده حل کردن باشه حل مسئله توی ذهن اون هک میشه بار دیگه که فرد توی اون موقعیت مشابه قرار بگیره فرایندی رخ میده که وارد موقعیت قبلی حل مسئله ارتباط برقرار میکنه رد فرایند حل مسئله رو آسون میکنه بر اثر تکرار بر فرآیند موثرتر میافته یعنی هرچی حیوان مسائل مشابه بیشتری را حرف کنه یک حل کننده بهتر میشه کافکا بهبود مهارت رو به عنوان نتیجه افزایش تاثیر رد بر فرایند توضیح میده در واقع کافکا داره اصل تاخر رو میگه یعنی آخرین عملی که جاندار توی یک موقعیت انجام میده وقتی که دوباره به اون موقعیت برگرده و روبرو بشه همین عمل را انجام میده گشتالتی ها با توضیح گاتری درباره اینکه چرا تکرار باعث بهبود مهارت میشه توافق نظر دارند.
رد فردی در مقایسه با نظام رد
هر مهارت پیچیده از تعداد زیادی فرایند و بندهای مربوط به آن تشکیل شده و در عین حال هر کدام از لنت های فردی حافظه از این لحاظ که به مهارت واحدی وابسته هستند وارد های دیگر اشتراک دارند به رده های متعدد مرتبط به هم نظام رد گفت همیشه کافکا میگه بر اثر تکرار نظام رشد از رده های فردی که بر روی هم آن نظام را درو می سازند اهمیت بیشتری به دست میاد.
رد فردی در نتیجه تثبیت شده اند بر فرآیندهای آینده تاثیر زیادی داره نظام رد هم بر اثر تثبیت شدن بر فرآیند مربوط به آن تاثیر فراوانی میذاره در طول سال ها ما برای تجارب مشابه نظام های رد تشکیل می دهیم ما نظام های رد وابسته به صندلی سگ درخت مردان زنان یا مدادها را دارید این نظام های بعد به خوبی استحکام می یابد و بر هر کدوم از تجارب فردی که ما کسب می کنیم تاثیر میزارن.
حافظه مثل ادراک و یادگیری از قانون پراگنانز پیروی میکنه خاطرات تمایل به کامل بودن و معنی دار بودن دارند حتی اگه تجربه اولیه اینطور نباشه تمایل بر اینکه تجارب نامنظم به صورت منظم یادآوری بشن رویدادهای منحصر به فرد بر حسب چیزهای آشنا به یاد بیان و جزئی نواقص موجود روی یک شکل فراموش بشه در اینجا تاکید بر انگاره گشتالت و کلیت تجربه و یادآوری تجربه است
قوانین سازمان دهی حافظه
ولف سه اصل یا قانون سازماندهی حافظه یعنی هموار کردن روشن سازی و عادی سازی را توضیح می دهد
قانون هموار کردن
یعنی تمایل به تقارن یا هماهنگ کردن جزئیات با الگوهای ادراکی سازمان یافته است کافکا معتقد بود که فرایند هموار کردن با مواد شناختی به کار میره مثلاً وقتی که خاطره ای مسافرت با قطار را به یاد می آوریم که احساس کلی حرکت رو به جلو و گذر مناظر دشت و صحرا در ما زنده می شه بدون اینکه احساس چپ و راست رفتن رو داشته باشیم.
قانون روشن سازی
بهش قانون برجسته سازی هم میگن اینجا یادگیرنده هنگام یادآوری تجارب یادگیری خودش به ویژگی های متمایز کننده آن تاکید می کنه یعنی حافظه انسان تمایل دارد که بر کیفیت های شاخص یک شی اغراق کنه.
قانون عادی سازی
زمانی که شعر محرک یا تجربه یادگیری بازسازی شده به وسیله حافظه طوری تغییر شکل پیدا میکنه که با خاطرات قبلی هم خوانی داشته باشه میگن عادی سازی اتفاق افتاده یعنی اینکه حافظه مثل ادراک از قانون پراگنانز پیروی میکنه نظریه تداعی حافظه که در مورد پذیرش رفتارگرایانه مغایرت داره گرایان فرضیه کلافمو که میگه تفکرات پیچیده از اندیشه های ساده ای که از طریق مجاورت شباهت و تضاد در هم بافته شدن میپذیره یادآوری زمانی اتفاق می افته که یکی از عناصر کلاف باعث یادآوری بقیه عناصر بشه نظریه تداعی گرایی هارو کنار گذاشتن و در توجیه همه جانبه تجربه انسان از جمله ادراک یادگیری و حافظه وقانون پراگنانز تاکید می کنند
جد آن سالم بین روانشناسان گشتالت و رفتارگرا باعث شد که هر دو گروه نظریه های خودشون رو تغییر بدن هر دوتاشون موضع گیری هاشون افراطی بود و هر دو تا تاثیر ماندگاری روانشناسی داشتند از برکت وجود گشتالتی ها بود که مطالعه فرایندهای شناختی متداول شد اما در حال حاضر فرایندهای شناختی در شرایط دقیق آزمایشگاهی زیر عناوینی چون خطر کردن حل مسئله و شکل گیری مفهوم مورد پژوهش قرار دارد رفتارگرایان اصرار می کنند که از این مفاهیم تعریف باید باشد
روانشناسی گشتالت و آموزش و پرورش
روانشناسان گشتالت میگن مسائل حل نشده و یک عدم تعادل سازمانی توی ذهن ایجاد میکنه که شرایط نامطلوب است. در واقع گامی حالت منفی که تا زمان حل شدن مسئله ادامه داره حل شدن مسئله برای حل کننده به اندازه یک وعده غذا برای فرد گرسنه راضی کننده است کاهش ابهام رو میتونیم معادل گشتالتی مفهوم تقویت در نظریه رفتارگرایان بدونیم اما کاهش ابهام رو می تونیم یه نوع تقویت درونی به حساب داریم در حالی که رفتارگرایان بر تقویت بیرونی تاکید میکنند
برونر و هولت با گشتالتی آن هم عقیده و میگن یادگیری باعث ارضا یادگیرنده میشه و احتیاطی به تقویت بیرونی نیست کلاس درسی که بر نظریه گشتالت مبتنی باشه رو میتونیم به صورت یک رابطه متقابل داد و ستد بین معلم و شاگرد توصیف کنیم معلم به دانش آموز کمک میکنه تا روابط بین امور و درک کنه و تجربه اش رو در الگو های معنی دار سازماندهی کنه. طرح ریزی یک تجربه یادگیری بر اساس نظریه گشاد شامل آغاز کردن با چیزی آشنا و گام به گام جلو رفتن طوریکه هر گام بر گام های قبلی استوار باشه و طبق این نظریه همه جنبه های یادگیری باید به واحدهای معنی دار تقسیم شد این واحدها به مفهوم یا تجربه کلی وابسته اند معلمی که پیرو به نظریه گشتالت ممکن از روش سخنرانی استفاده کنه اما حتما این فرصت را در اختیار شاگرد قرار میده برای تعامل بین معلم و شاگرد طبق نظریه کشتار نامطلوب و فقط از طریق کسب آشنایی کامل با اصول موجود در یک تجربه یادگیری است که یادگیرندگان به درستی و به طور کامل این مفهوم را می فهمد بعد از اینکه مطالب یادگیری به جای حفظ شدن درک شدن به سادگی میتونیم اون رو توی موقعیت های دیگه هم استفاده کرد و برای مدت طولانی قابل نگهداری هستند.

آیا پوپر یک نظریه پرداز گشتالتی بود؟
دیدگاه های پوپر کاربرد های زیادی در آموزش و پرورش داره که با دیدگاه های گشتالت شبیه هست.او یادگیری را حل مسئله می داند و از نظر او وقتی مسئله به وجود می آید که یک مشاهده مغایر با انتظارات باشه این تفاوت بین مشاهده و انتظارات باعث تلاش هایی میشه تا انتظارات اصلاح شوند. به گونه ای که با مشاهدات تعجب آور قبلی سازگار باشند انتظارات تازه ایجاد شده تا وقتی که با مشاهدات مغایر دیگری مواجه نشوند بی تغییر می ماند اما بعد از اینکه مشاهده مغایرت تازه ای صورت گرفت انتظارات قبلی باید تغییر کنند این فرآیند انطباق دادن انتظارات برای همساز شدن آنها با مشاهدات یک فرایند بی پایان است اما فرآیندی که فرد امیدوار انتظارات و واقعیت را به طور فزاینده همساز کند به نظر پوپر این فرایند انطباق دادن انتظارات به وسیله یک گرسنگی شناختی که ذاتی برانگیخت همیشه مفهوم گرسنگی شناختی یعنی ما با این تکلیف یا وظیفه متولد میشیم که مجموعه واقع گرایانه از انتظارات درباره جهان رو به وجود بیاریم و همچنین پوپر معتقد است که دانش علمی و دانش شخصی یکسان رشد می کند و دلایل واحدی دارد اول مسئله وجود داره سپس راه حل مسئله بررسی میشه و در صورت امکان راه حلهای پیشنهادی رد میشن راه حل هایی که طبق اصل ابطال پذیری رد نمیشن باقی می مانند تا اینکه اونها هم با مشاهدات تازه متناقض بشن و در مرحله فرآیند مذکور تکرار بشن . پوپر معتقد که در فرایند حل مسئله گمانه زنی ها باید جسورانه و مبتکرانه و کوشش ها برای ابطال پیشنهادها جدی باشه موارد استفاده نظریه یادگیری پوپر برای آموزش و پرورش واضح و آشکاراست:
اول به کلاسی مسئله می دهند و دانش آموز راه حل هاشو پیشنهاد میکنه هر کدوم از راه حل ها به شکل انتقادی تحلیل میشن و آنهایی که ناکارآمد هستند کنار میرن این فرآیند تا آنجا ادامه پیدا میکنه که بهترین راه حل پیدا بشه مسائلی که به کلاس ارائه میشن میتونن فلسفی اخلاقی علمی یا حتی شخصی باشند ی کلاس باید غیر رسمی و در حالت آرامش باشه تا گمانه زنی های جسورانه رو تشویق کنه اما در عین حال هم شرکت کنندگان همه باید در ارائه انتقادهای عینی تشویق بشن و مرتباً از کلاس پرسیده به شکوه ایران در این راه حل پیشنهادی چیه با رعایت ملاحظات سطوح سنی میتونیم این روش یادگیری رو توی همه سطوح تحصیلی از ابتدایی تا دوره تکمیلی استفاده کنیم
ارزشیابی از نظریه گشتالت
خدمت ها
یکی از مهمترین خدمت های روانشناسی گشتالت انتقاد از رویکرد های خرده نگر رفتارگرایی بود این انتقاد نشون داد که ادراک یادگیری مبتنی بر فرایندهای شناختی هستند و همه شان تجارب روانشناختی را می سازند. روانشناسان گشتالت مثل کانت معتقد بودند که مغز به شکل خودکار تجربه و تغییر بوده و سازمان میده و به کیفیتش اضافه میکنه فرآیندهای سازمانی مورد بحث ورتایمر و همکاران او بر زمینه های یادگیری ادراک و روان درمانی تاثیر گذاشتند
گشتالت چالش هایی را به وجود آورد که حتی برای پژوهشگران رفتارگرا هم ثمربخش بودن همچنین تاکید گشتالتی ها بر یادگیری بینش مند راه تازه ای برای تدوین تقویت به دست داد با توجه به رضایت حاصل از کشف یا حل مسائل نظر ما را از تقویت بیرونی به تقویت درونی تغییر داد
انتقادها
روانشناسان رفتارگرا علاقه مند بودند که مسئله یادگیری را به ساده ترین الگوهای ممکن کاهش بدن و درباره کوچکترین مسائل یادگیری یکسری اطلاعات زیاد جمع آوری کردن وقت از اصول ابتدای آزمون شده نظریه های کلان درست کردن یادگیری رو بر حسب مفاهیم در کما یعنی و سازمان وصل کردند که در زمینه پژوهش رفتاری اصطلاحاتی بی معنی بودند استیس نگرش رفتارگرایی رو نسبت به یادگیری یادگیری به شکل زیر بیان کرد:
گشتالتی ها نظام های خودشون رو توی زمینه های دیگه ایجاد کردند و تلاش کردند تا آنها را به روانشناسی یادگیری اضافه کند از نوشته های کافکا و دیگران می توانیم به این نتیجه برسیم که توجیه های مبتنی به زمینه از یادگیری بر بقیه تبیین ها برتری داره از طرف دیگه بر اساس آزمایش هایی که درباره یادگیری انجام شده این دیدگاه این نتیجه را گرفته که نظریه های برتر یادگیری کمترین تاثیر را بر پژوهش داشتند


تعداد صفحات : 7 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود