تارا فایل

خانواده درمانی متمرکز بر راه حل ام آر آی خانم محمودی منش




دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات تهران

موضوع:
خانواده درمانی متمرکز بر راه حل MRI

استاد مربوطه:
جناب آقای دکتر زارع

تهیه و تنظیم :
معصومه محمودی منش – فاطمه نصر- روح ا. . . فرهنگی
بهمن ماه 1387
خانواده درمانی تعامل نگر MRI :
موسسه MRI در سال 1959 توسط دان جکسون و در ابتدا با گروه کوچکی از جمله ویرجینیا ستیر مددکار و جواز ریسکین1 روانپزشک تاسیس شد؛ این موسسه درکنار"طرح بیتسون" قرار داشت و بودجه مالی آنها به منظور بررسی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و خانواده هایشان تامین می شد. هنگامی که گروه بیتسون به کوشش های پژوهشی خود در سال 1962 پایان داد،؛ هیلی، ویکلند و برای مدت کوتاهی خود بیتسون در قالب همکار پژوهشگر، همراه با کسانی نظیر پال واتزلاویک وآرتوربودین روانشناس و ریچارد فیش روانپزشک به MRI پیوستند. تعدادی از سایر خانواده درمانگران برجسته نظیرجان بل، کارلوس اسلاتسکی، کلومدانس2، و استیو دوشازر3 در برهه ای از زمان به MRI ملحق شدند.
اولین نتایج پژوهشی در MRI به این شناخت انجامیدکه نشانه های فردی، بیانگر بدکاری نظام خانواده است و اینکه این نشانه ها فقط درصورتی تداوم می یابندکه نظام خانواده آنها را حفظ کنند.
گروه MRI با اخذ این نتیجه گیری که نشانه های بیماری اغلب در اثر برخورد نامناسب خانواده با مشکلات وگرفتاری های روزمره یا اداره و هدایت نادرست انتقال های زندگی

به وجود می آید، سرانجام مجموعه ای از مداخلات کوتاه مدت، اختصاصی و نشانه مدار4 ابداع کردندکه برای حل مشکل به کارگرفته می شد. در اثر این مساعی،" مرکز درمان کوتاه مدت MRI " به مدیریت فیش در سال 1967 گشایش یافت.
مراحل تدوین الگوی ( پارادایم ) پیام رسانی:
اواخر دهه 1960 وکمی بعد از مرگ جکسون در سال 1968، شالوده نظری رویکرد پیام رسانی تعامل نگربه خانواده شکل گرفت، این رویکرد عمدتا مبتنی برآرایی بودکه از نظریه اطلاعات به دست آمده بود. این پژوهشگران از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و خانواده های آنها فراتر رفتند و تمام کوشش های خود را روی کل الگوهای تعاملی خانواده متمرکزکردند تا بتوانند دریابندکه الگوهای پیام رسانی نادرست چطور می تواند به بد کاری خانواده بینجامد.
کتاب اصول عملی پیام رسانی در انسان(1967) نوشته واتزلاویک، بیوین5 و جکسون یکی از کتاب های کلاسیک پیشگام درحوزه پیام رسانی است که توجه خانواده درمانگران را به ضرورت بررسی همزمان سه بعد جلب می کند:
معناشناسی: (وضوح معنا و مفهوم بین چیزی که گفته و شنیده می شود).
نحو: ( الگو و همچنین شیوه یا سبکی که براساس آن، اطلاعات منتقل می شود) و

کاربرد شناسی : ( اثرات یا پیامدهای مفاهیم قواعد خانوادگی، تعادل خانواده، بده بستان زناشویی6، اصل حشوِ که براساس آن، خانواده مطابق دامنه محدودی از زنجیره های رفتاری تعامل می کند)، تاکید یا نقطه گذاری، روابط متقارن ومکمل و علیت حلقوی، همگی زاییده تفکر خلاق پژوهشگران MRI بوده اند.
تمامی رفتارها نوعی پیام رسانی هستند
از نظر نظریه پردازان تبادل پیام / تعامل نگر، کل رفتار نوعی تبادل پیام است ( واتزلاویک بیوین وجکسون، 1967). درست همانطورکه آدمی نمی تواند رفتار نکند، قادر نیست که تبادل پیام نداشته باشد.
زنی که از این موضوع شکایت می کندکه همسرش" از حرف زدن با او خودداری می کند" و درمقابل، تمام طول شب به تلویزیون خیره می شود، فقط به ناتوانی همسرش در صحبت با وی (سطح کلامی) اشاره کرده است.
در سطح غیرکلامی، این خانم یک پیام بلند وواضح دریافت می کند دال براین که همسرش او را طرد می کند، خودش را کنارمی کشد، از دستش عصبانی یا ملول است، می خواهد از او فاصله بگیرد وغیره . . .

پس تبادل پیام علاوه برمحتوای چیزی که بیان شده است، می تواند در سطوح مختلف- حرکات بیانگر، زبان بدن، آهنگ صدا، وضعیت بدن، شدت ، ظاهر شود.
غالبا امکان داردکه گیرنده پیام سردرگم شود به ویژه هنگامی که بین شنیده ها و حالت صدا یا چهره گوینده تناقض وجود داشته باشد. یک پیام دوپهلو ( پیامی که بن بست دو سویه ایجاد می کند) شکل مخربی از پیام رسانی متناقض است.
یک پیام زمانی دو پهلوست که یکی از طرفین، به خصوص فردی که در موضع قدرت قرار دارد، به آن دیگری دستوری بدهدکه همزمان حاوی دو سطح پیام یا تقاضاست.
این دو پیام از لحاظ منطقی ناهمسان یا متناقض هستند و لذا، تناقض ایجاد می کنند. علاوه براین، شخصی که این پیام متناقض را دریافت می کند نمی تواند از ناهمخوانی فرار کند، یا درخصوص غیرممکن بودن آن اظهارنظر نماید و در نتیجه سردرگم می شود. فرمان زیر را که از فردی مقتدر صادر می شود، در نظر بگیرید:

برای اطاعت ازاین دستور، فرد باید از این دستورالعمل تبعیت نکند، زیرا پیام اول ناقص پیام دوم است. (" دستور می دهم که از من اطاعت نکنی" ). اگرچه گیرنده پیام نمی تواند تمیز دهدکه باید به کدام دستور یا سطح پیام پاسخ دهد. از وی انتظار می رودکه پاسخ
دهد.
بدین ترتیب او به بن بست می افتد و با وجودی که ملزم است پاسخ دهد، ولی هرپاسخی که انتخاب شود محکوم به شکست خواهد بود.
ابتدا گمان می رفت که همین تناقض می تواند باعث بروز اسکیزوفرنی درکودکی شود که مکررا چنین پیام هایی دوپهلویی را دریافت می کند، ولی اکنون تصورمی شودکه این بن بست دوسویه به رغم آنکه هنوز هم منفی تلقی می شود، ممکن است گاهی در تمام خانواده ها دیده شود.7
مسلما، مفهوم بن بست دوسویه سازه ای خطی، به شمارمی آید (بیتسون، جکسون، هیلی و ویکلند، 1956 )؛ با وجود این مفهوم مزبور به خاطر آنکه درباره روابط نهفته در الگوهای پیام رسانی، مفاهیم و مجموعه فرض های جدیدی فراهم آوردکه رفتار بیمارگون را توجیه می کردند، نقطه عطفی درحوزه روان درمانی است.
البته چیزی به نام پیام ساده وجود ندارد. آدمیان همواره به صورت کلامی و غیرکلامی پیام های زیادی ارسال و دریافت می کنند و هرپیام با استفاده از پیام های دیگری که به سطح انتزاعی دیگری تعلق دارند، تعدیل و اصلاح شود (ویکلند، 1976 ).

مردم می توانند چیزی بگویند و منظورشان چیز دیگری باشد. پیام دوم می تواند چیزی را که گفته اند، اصلاح و تقویت کرده یا با آن تناقض داشته باشد.
به عبارت دیگر، آنها هم پیام می رسانند (" حالتان چطوراست؟") و هم دریک سطح دیگر درباره پیام های خود پیام دیگری ارسال می دارند (" من واقعا نه انتظار دارم که پاسخ بدهی و نه می خواهم جوابی بشنوم، به جز اینکه بگویی حالت خوب است.").
همه پیام ها در دو سطح ظاهر می شوند، سطح ظاهری یا محتوای پیام و سطح دوم که پیام پیرامونی (اطلاعاتی)8 نامیده می شود وحرف های سطح اول را تعیین وکیفیت گذاری می کند ( واتزلاویک، بیوین و جکسون، 1967). مشکلات زمانی به وجود می آیدکه پیام ارسالی درسطح اول (" از دیدن شما خوشحال شدم") با حالت چهره یا آهنگ صدایی که درسطح دیگرپیام متفاوتی را می فرستد، تناقض دارد (" چگونه می توانم از دست این انسان کسل کننده فرار کنم؟").

کارکردهای گزارشی و دستوری :
هرپیامی دارای یک جنبه محتوایی ( گزارش9 ) و یک جنبه ارتباطی10 ( دستور11 ) است؛ یعنی هر پیام رسانی چیزی بیش از انتقال اطلاعات است و رابطه بین پیام رسانان را نیز تعیین می کند. برای مثال، مردی که می گوید: " من گرسنه ام" علاوه براینکه اطلاعاتی را ارایه می دهد، به زنش می گویدکه انتظار دارد او با آماده کردن شام کاری بکند. بدین ترتیب، این همسرجمله ای درباره حق وحقوق خود در این رابطه تولید می کند؛ او انتظار داردکه همسرش براساس این جمله عمل کند. پاسخ زن نشان می دهدکه آیا او می خواهد با تعریف همسرش از این ارتباط موافقت کند یا برعکس، برای تغییر دادن آن می خواهد به مجادله بپردازد (" امشب نوبت توست که شام درست کنی" یا " امشب برای شام برویم رستوران" یا " من که هنوزگرسنه نیستم").
روابط تحت تاثیر پیام های دستوری هستند. این پیام ها برای تثبیت روابط و تعریف قواعد خانوادگی، الگوهای تنظیم کننده ای را به دست می دهند. درعمل، این قواعد به حفظ تعادل خانواده می انجامند. این موضوع که خانواده می کوشد تعادل خود را حفظ کند، محور دیدگاه نظریه پردازان پیام رسانی است. از اینکه جکسون (b 1965 ) عملکرد خانواده را به دستگاه گرمازایی منزل تشبیه می کند وهرگونه تغییر ناگهانی در دمای منزل

باعث بروز وقایعی می گرددکه نهایتا به برقراری تعادل می انجامند.
وقتی نوجوانی اظهارمی کندکه آبستن است، یا والدین تصمیم به طلاق می گیرند، یا کودک معلولی متولد می شود، یا اعضای خانواده به اختلال اسکیزوفرنی مبتلا می شوند، اثرش مثل زمانی است که پنجره را به خاطرگرمای زیاد باز می کنیم؛ خانواده برای رسیدن به توازن مجدد فعالیت می کند. عجیب آن است که خانواده ای که درحال از هم پاشیدن و جدایی است ناگهان به تحرک می افتد تا مجددا برای کنارآمدن با بحران به یک خانواده کارساز تبدیل شود.
روابط متقارن و مکمل :
الگوی پیام رسانی خانواده اطلاعات زیادی درباره فرستنده وگیرنده به دست می دهد. چنانچه رابطه برتساوی استوار باشد، این الگوی تعاملی متقارن12 است؛ چنانچه بافت تبادلات رفتاری متضاد باشد، این الگو مکمل13 است.
در الگوی اول، اعضا رفتارهای یکدیگر را منعکس می سازند؛ اگر الف لاف بزند، ب نیز بیشترلاف می زندکه باعث می شود فرد الف دوباره لاف بزند.
پیام رسانی متقارن می تواند صرفا یک تبادل آزادانه افکار یا، برعکس کاملا رقابت آمیز باشد، ولی بین دو نفر هم سنگ ظاهر می شود و هرفرد دارای اختیارات و اقتدار برابری است.
برای مثال، ممکن است زن و شوهر در تربیت فرزندانشان سهم مساوی داشته باشند، ولی فضای رابطه بین آنها رقابت آمیز باشد و همواره در رفتارشان ( هرچند نه به صورت کلامی) به یکدیگر بگویند" من نسبت به تو والد بهتری هستم، زیرا در خوابانیدن لیزا هرگز مشکلی نداشته ام".
پیام مکمل ضرورتا شامل فردی است که موقعیت برتر را اشغال می کند وآن دیگری موقعیت پایین تری دارد ( یک زن رئیس مآب و یک شوهر فرمانبردار یا برعکس). رفتار یکی از زوجین، مکمل رفتار دیگری است؛ اگر فرد الف جسور باشد، فرد ب فرمانبردار می شود و فرد الف را به جسارت بیشتر تشویق می کند و او نیز فرمانبرداری بیشتری از فرد ب می طلبد و الی آخر.
جکسون و همکارانش برای وصف ویژگی های خاص الگوهای تعاملی خانواده از مواردی استفاده کرده اندکه اولین بار بیتسون ( 1958 ) برای توصیف این قبیل پدیده ها به کار برده بود.
با اینکه ویژگی رابطه متقارن را می توان برابری و کم کردن تفاوت بین اعضاء دانست، در اینجا نیز خطر رقابت وجود دارد. در این وضعیت، اعمال هرفرد در نتیجه پدیده ای حلقوی

که شتاب متقارن14 نام دارد، برواکنش های طرف مقابل تاثیر می گذارد، نزاع و درگیری از اختیارآنان خارج می شود و لحظه به لحظه بروخامت آن افزوده می گردد، چونکه هرطعنه وکنایه ای جوابی دندان شکن تر خواهدگرفت که باعث می گردد نفراول حتی از قبل هم خبیث تر و بدطینت تر شود، والی آخر. والدینی که با یکدیگر بگومگو می کنند، دائما جهت پیشی گرفتن از یکدیگر به رقابت می پردازند و هیچ کدام از موضع خود پایین نمی آیند یا تسلیم نمی شوند ( دریکی از فیلم های وودی آلن، بین زوجی که با یکدیگر اختلاف داشتند، گفتگوی زیر رد و بدل می شود:
" اقیانوس اطلس بهترین اقیانوس دنیا است" ؛ " تو دیوانه ای، اقیانوس آرام بهتر ازآن است"؛ " دیوانه تو هستی که نمی دونی چی می گی" و غیره . . .
روشن است که دراین تبادل، محتوای بحث وجدل معنایی ندارد و فقط همین تعارض افزایشی است که برای درمانگر اهمیت دارد. دراینجا، فرایند تبادل است که رابطه را مشخص می کند نه محتوای آن.
طبق تعریف، روابط مکمل متکی بر نابرابری و افزایش تفاوت است. دراین شکل از تعامل متقابل، یکی از زوجین (معمولا مرد) موقعیت مافوق15 و زوج دیگر(معمولا زن) موقعیت

دست پایین و سلطه پذیر را اتخاذ می کند. با وجود این، علی رغم ظاهر امر، این موقعیت ها را نباید شاخصی از قدرت یا ضعف نسبی طرفین یا قدرت آنها برای تاثیرگذاری برآن رابطه درنظرگرفت.
هرکدام از زوجین به گونه ای رفتارمی کنندکه رفتار طرف مقابل را پیشاپیش برمی انگیزد و درهمان حال، توجیهی است برای بروز رفتار طرف مقابل .
فردی که در موقعیت" مادون16 " قرار دارد ممکن است عملا قدرت نهان فراوانی داشته باشد، ظواهر بیرونی در فرد قوی وکسی که ضعیف است می تواند کاملا گمراه کننده باشد. دریک رابطه مکمل، پاسخ های نامشابه، ولی همخوان باعث می شوندکه یک الگوی به هم پیوسته درطرف مقابل فراخوانده شود (واتزلاویک، بیوین و جکسون،1967).
هنگامی که هبلی (1963) درMRI بود، ادعا داشت درهر رابطه ای که میان گیرنده و فرستنده پیام هایی رد و بدل می شود، ذاتا نوعی جدال برسرقدرت و مهار نهفته است. چه کسی رابطه را تعریف می کنند؟ آیا آن فرد می کوشد تا این رابطه را به حالت متقارن تبدیل کند یا مکمل؟ چه کسی تصمیم می گیردکه اختیار دست چه کسی باشد؟ زوجی را درنظربگیریدکه درخصوص تخصیص هزینه ها یا اینکه کدام برنامه تلویزیونی را تماشا کنند، چه کسی تلفن را جواب بدهد، چک ها را پرداخت کند، ازیخچال خوراکی بیاورد

جوراب ها و لباس های زیرکثیف را از کف اتاق خواب بردارد، با یکدیگر بحث می کنند درهرکدام از این موارد می توانید به خوبی ببینیدکه زوجین چگونه رابطه خود را با یکدیگر تعریف می کنند.
مفروضه های درمانی :
در الگوی درمانی MRI که عمدتا از اندیشه های خلاق واتزلاویک ( واتزلاویک، 1978 1984؛ واتزلاویک، ویکلند و فیش، 1974) الهام گرفته است، بر این نکته تاکید می شود که آن دسته از راه حلهایی که افراد در رفع مشکلات خود به کارمی برند، اغلب به طرزی شگفت آور در تداوم وحتی تشدید همان مشکل نقش دارند.
دراین دیدگاه، مشکلات ممکن است در اثرگرفتاری های عادی زندگی وشایدکنار آمدن با یک مرحله انتقالی مانند تولد نوزاد یا فرارکودک از مدرسه برای اولین بار ناشی شود.
اکثرخانواده ها به سادگی از عهده چنین مسایلی برمی آیند، هرچندگاهی این گرفتاری ها به مشکل تبدیل می شوند، به ویژه هنگامی که خانواده به رغم بی خاصیت بودن" راه حل" ویژه ای در رفع گرفتاری های قبلی، بازهم به آن متوسل می شود. سرانجام، گرفتاری اولیه به مشکلی تبدیل می شودکه " شدت و ماهیت آن ممکن است شباهت اندکی با گرفتاری اولیه داشته باشد" (فیش، ویکلند و سگال، 1982، ص 14).

دراین رویکرد عمل گرا و درمانگر مدار، وظیفه اصلی عبارت است از نابودکردن چرخه تکراری وقائم به ذات منفی خانواده. درمانگر در مواجهه با اعضای خانواده ای که الگوهای رفتاری تکراری و غالبا مخرب دوسویه دارند، مایل است بداند، چه چیزی به رفتار آنها تداوم می بخشد و برای تغییرآنچه باید بکند ( واتزلاویک، ویکلند وفیش، 1974). ابتدا درمانگر باید مشکل مورد نظر را دقیقا برای خویش به زبانی روشن و عینی بیان کند. بعد، راه حلهایی که خانواده قبلا به کار می برده است، باید مورد بررسی قرار گیرد. اکنون درمانگر آماده است تا مجددا به صورت دقیق و روشن مشخص کنندکه قبل از به کارگیری یک راهبرد یا برنامه درمانی، درپی چه نوع تغییراتی است ( واتزلاویک، 1978).
به عنوان قاعده کلی، درمانگر طرفدار رویکرد پیام رسانی/ تعامل نگر در جستجوی روش هایی برای تغییر قواعد منسوخ خانواده ، آشکارکردن برنامه های شخصی پنهان و اصلاح یا خاموش سازی الگوهای پیام رسانی متناقض است.
یکی از مفهوم های سودمندی که واتزلاویک، ویکلند و فیش (1974) ارائه کرده اند، میزان تغییری است که درمانگر درپی آن می گردد.

تغییرات مرتبه اول17 شامل تغییراتی در درون نظام هستندکه ساختار آن نظام را تغییر نمی دهند. این تغییرات چیزی بیش از تغییرات سطحی نیستند یا احتمالا فقط مقاصد خوب زوجین( مثل عدم تمایل به مشاجره) را نشان می دهند.
تغییرات مرتبه اول:
احتمالا عمربسیارکوتاهی دارند؛ حتی اگر نشانه برطرف شود زن و شوهر می کوشندکه مشاجرات خود را مهارکنند، تعامل سیستمی زیربنایی ادامه یافته و این آتش بس احتمالا دیر یا زود بی اثر خواهد شد.
تغییرات مرتبه دوم18 :
مستلزم تغییر بنیادی ساختار وکارکرد نظام هستند. در اینجا، درمانگرمی کوشدکاری بیشتر از کمک به رفع نشانه انجام دهد و خانواده را به منظور تغییر دادن الگوی تعاملی سیستمی خود یاری می دهد؛ آنها صرفا مشاجره را کنار نمی گذارند، بلکه باید قواعد نظام خانواده و درنتیجه خود نظام را تغییر دهند.
به نظر واتزلاویک (1978)، درمان باید به جای تغییرات محض مرتبه اول ( مثلا، تصمیم آگاهانه اعضا برای رفتارکردن به شیوه ای متفاوت )، تغییرات مرتبه دوم ( مثلا، تغییر دیدگاه خانواده به کمک بازگویی درمانگر از موقعیت) به تحقق درآورد.

او معتقد است که نیمکره های مغزکارکردهای مختلف و زبان خاص خود را دارند. زبان تغییر و زبان قیاس، زبان ویژه نیمکره راست است؛ این نیمکره با تجسم، نمادها و ترکیب سروکار دارد.
زبان دیجیتال که به فعالیت مغز چپ شباهت دارد، زبان منطق، استدلال و تبیین است و به نظرواتزلاویک زبان اکثر روان درمانی هاست. واتزلاویک سعی می کند با استفاده از تناقض، ابهام، مثال های مبهم، تخیل و مواردی از این دست به نیمکره راست راه یابد و تغییرات مرتبه دوم را تسهیل کند. بعد، نیمکره چپ ، نگهبان منطقی، باید از طریق فنون بازگویی ( قرار دادن موقعیت قدیمی دریک بافت اجتماعی یا مجموعه قواعد جدید) یا به وسیله درمان از طریق بن بست دوسویه19 خنثی شود.
درمان از طریق بن بست دو سویه
درمانگران پیام رسانی/ تعامل نگر(که تاریگیها درمانگران راهبردی نامیده می شوند) معتقدند که چون درمانگر یک ناظر بیرونی است، کسی است که می تواند تجربه هایی را در اختیار خانواده قرار دهد، و لذا به اعضا امکان می دهد تا قواعد و فراقاعده های مربوط به روابط خویش با یکدیگر و دنیای بیرونی را تغییر دهند. زوجین باید یاد بگیرند که چگونه هر کدام یک تعامل را نقطه گذاری می کنند(یعنی، یاد بگیرند که همه در آن نقش دارند) و اینکه چگونه غالبا در نتیجه همین ادراکها تعارض پیش می آید. خانواده باید الگوهای پیام رسانی(گزارشی و دستوری) خویش و به ویژه بافتی را که پیام رسانی، در آن صورت می گیرد، بررسی کنند. به طور اختصاصی تر، باید راه حلهای نادرست خانواده برای گرفتاریهای روزمره بررسی شوند تا معلوم گردد که خانواده کدام یک از کارهای زیر را می کند:
1) وقتی لازم است کاری بکند، مشکل را نادیده می گیرد.
2) واکنش افراطی نشان می دهد و عملی بیشتر از حد لازم انجام می دهد یا انتظارات غیر واقع بینانه ای از اعمال خود دارد، یا
3) در سطحی نادرست عمل می کند(مثلا، ب زودی نشان خواهیم داد"مرکز درمان کوتاه مدت MRI" برای حل مشکل از یک روش درمانی محدود و کاملا متمرکز استفاده
می کند.
با اینکه راهبردنگرها به مشکل فعلی توجه دارند و به خانواده کمک می کنند تا اهداف روشن و دقیقی بپرورانند، اغلب می کوشند با ارایه رهنمودهای صریح یا تلویحی به خانواده ای که ظاهرا از مواجهه با عقل سلیم می پرهیزند، در آن خانواده تغییر به وجود آورند(به مثالهای زیر نگاه کنید). هدف از این رویکردهای تناقضی غالبا عبارت است از حمله به الگوهای جا افتاده تعامل خانوادگی از طریق روشهای غیرمستقیم و قوی. چون تغییر مرتبه دوم هدف مورد نظر است، درمانگر می کوشد بر مقاومت خانواده در برابر تغییر الگوهای تعاملی ای که رفتار مشکل زا را حفظ می کنند، غلبه نماید.
یکی از نتایج مستقیم پژوهش MRI درباره بن بست دو سویه آسیب شناختی، ارائه مفهوم درمان از طریق بن بست دوسویه بوده است؛ این واژه اصطلاحی کلی است که برای تغییر الگوهای مستحکم خانواده مجموعه ای از فنون تناقضی را در بر می گیرد. تناقض را می توان این طور توصیف کرد:"تضادی که به دنبال قیاس درست از مقدمه های همسان می آید"(واتزلاویک، بیوین، و جکسون، 1967، ص 188). همان طور که نشان دادیم، در یک موقعیت بن بست دو سویه بیماری زا، گیرنده پیام در وضعیتی قرار دارد که هیچ راه گریزی برای آن متصور نیست. وقتی بیمار از درمانگر دستور می گیرد که بر خلاف انتظارش، خود را عوض نکند(برای مثال، به فرد افسرده گفته می شود که عجله چندانی برای رفع افسردگی نداشته باشد)، درست مثل این است که فرد در موقعیت بن بست دو سویه افتاده است، موقعیتی که کسی از آن برنده بیرون نخواهد آمد. لذا، فرد در یک دام گرفتار می شود: اگر از رهنمود"کاری نکن" سرپیچی شود و بیمار سعی کند افسردگی خود را کاهش دهد، تغییر درمانی مورد نظر به دست آمده است. اگر فرد اطلاعت کند و در جهت تغییر نکوشد، قبول کرده که روی نشانه ها اختیار دارد. طبق تعریف از آنجایی که نشانه ها در اختیار فرد قرار ندارد، حالا دیگر نمی تواند ادعا کند که بدون اراده رفتار کرده است.
واتزلاویک، بیوین، و جکسون(1967) از لحاظ فنی، ساختار درمان از طریق بن بست دوسویه را به صورت زیر ترسیم می کند:
1- تصور بر این است که یک رابطه عمیق(در این مورد، یک موقعیت درمانی) وجود دارد که برای مراجع از ارزش حیاتی بالایی برخوردار است و شدیدا مقبول اوست.
2- در این بافت، دستوری داده می شود و ساخت آن چنان است که:
الف) رفتاری را که مراجع انتظار تغییر آن را دارد، تقویت می کند؛
ب) به طور تلویجی اشاره می کند که این تقویت وسیله تغییر مورد نظر است؛ و
ج) در نتیجه، به تناقض می انجامد، زیرا به مراجع گفته شده از طریق عوض نشدن تغییر کند. او از لحاظ اختلالی که دارد در وضعیت غیر قابل دفاعی قرار می گیرد. اگر اطاعت کند، دیگر نمی تواند"برای تغییر آن" کاری کند. او خودش"چنین" کرده است، و این موضوع، همان طوری که سعی کرده ایم نشان دهیم، بروز[غیرارادی]"چنین" کاری را غیرممکن می سازد و البته هدف درمان نیز همین است. اگر او از دستور سرپیچی کند، به ناچاز باید رفتار بیمارگون خود را کنار بگذارد، و در اینجا هم البته هدف درمان همین بوده است. اگر در یک بن بست دو سویه بیمارگون، بیمار"خواه کاری انجام دهد یا ندهد مورد سرزنش قرار می گیرد"، در یک بن بست دو سویه درمانی"چه این کار را انجام بدهد یا ندهد، تغییر می کند".
3- بیمار نمی تواند از این موقعیت اجتناب یا از طریق تفسیر، آن تناقض را حل کند. بنابراین، ولو اینکه این دستور از نظر منطقی نامعقول باشد، به لحاظ عملی واقعیت دارد: بیمار نمی تواند نسبت بدان واکنشی نشان ندهد، و در عین حال، نمی تواند به شیوه مرسوم و بیمارگون خود واکنش نماید.
در شکلی از درمان به روش بن بست دوسویه که تجویز نشانه20 نامیده می شود، راهبردنگرها می کوشند از طریق ترغیب یا حتی آموزش ابراز علایم به درمانجو، دست کم در حال حاضر یک نظام مهار گسیخته(پسخوراند مثبت) ایجاد کنند. به خانواده یاد داده می شود به کار خود ادامه دهد یا در آن افراط کند(برای مثال، مادر و دختری را که دایما با یکدیگر دعوا می کنند، می توان ترغیب کرد که به طور منظم، یعنی هر شب بعد از شام با هم دعوا کنند). چون خانواده از روی استیصال به درمانگر(یعنی، فردی که ظاهرا واجد شرایط است) مراجعه کرده و نیز اطاعت از رهنمود او مبنی بر تغییر نکردن کار ساده ای است و رفتار بیمارگون مزبور(دعوا کردن) به هر حال رخ می دهد، خانواده از دستورالعمل اطاعت می کند.
درمانگری که از او تقاضای کمک کرده اند، ظاهرا از آنها می خواهد که اصلا تغییر نکنند! با وجود این، چنین تکلیفی، مقاومت ناشی از ترس اعضای خانواده را در برابر کوششهای درمانگر برای واداشتن آنها به تغییر زایل می کند، زیرا این عمل باعث
می گردد که مقابلعه به مثل(مقاومت) آنها فایده ای نداشته باشد. در همان حال، درمانگر دارد کارکرد یا اداف یک نشانه را به چالش می طلبد و اظهار می دارد که خانواده نیاز دارد به این صورت رفتار کند، زیرا این نشانه ها باعث حفظ تعادل خانواده می شوند. در مثال ما، مادر و دختری که با تکلیف متناقض بگومگو کردن طبق یک روال منظم رو به رو بودند و در نتیجه، می بایست موقعیتهای کنترل ناپذیر قبلی را به صورت ارادی مهار کنند، در مقابل این رهنمود مقاومت نشان دادند و به گونه متفاوتی به تعامل پرداختند. شاید قواعد ناگفته ای که این دو قبلا براساس آنها عمل می کردند، پیش روی آنها آشکارتر شده باشد. همچنین این نکته معلوم می گردد که مشاجرات قبلی آنها همین طوری"شروع" نمی شود، و آنها می توانند آن را به صورت ارادی کنترل کنند.21 از آنجایی که الگوی تعاملی آنها دیگر در جهت برقراری توازن خانواده عمل نمی کنند، کل اعضای خانواده باید برای تعامل با یکدیگر روشهای جدیدی را پیدا کنند.
در شکل دیگری از بن بست درمانی، نامگذاری مجدد22(تغییر برچسب منفی ای که به فرد نسبت داده می شود به یک برچسب مثبت) کوشش بر آن است که با تغییر بافت مفهومی یا هیجانی، به صورتی که کل موقعیت به گونه متفاوتی ادراک شود، معنای آن موقعیت تغییر کند. برای تغییر دادن تفسیر چیزی که رخ داده است از کلمات استفاده می شود، و بنابراین، احتمال بروز پاسخی جدید را در برابر رفتار مورد نظر افزایش می دهد. موقعیت ثابت باقی می ماند، ولی معنا و در نتیجه پیامدهای آن تغییر می کند.
مثال کلاسیک در این زمینه متعلق به تام سایر است که کار شاق و دشوار برق انداختن حصار چوبی را عملی خوشایند توصیف می کند و بنابراین، در موقعیتی قرار می گیرد که از پسربچه های دیگر می خواهد در ازای کمکی که می کنند به وی پول بدهند. در نامگذاری مجدد، معمولا بر جنبه های مثبت عمل تاکید می شود("مادر بیش از حد مراقبت کننده نیست، او فقط سعی می کند مفید باشد") و به خانواده کمک می کند تا رفتار نامناسب را براساس واژه های دلسوزانه و خوش بینامه بازگو کند. نامگذاری مجدد چهارچوب جدیدی برای توجه به تعامل مطرح می کند؛ وقتی قواعد عملیاتی خانواده روشنتر می شود، اعضای خانواده در می یابند که الگوهای قدیمی لزوما تغییرناپذیر نیستند. هدف از نامگذاری مجدد مثل سایر فنون درمان از طریق بن بست دو سویه، تغییر الگوی ساختاری روابط و تعاملهای خانوادگی است.

خانواده درمانی کوتاه مدت MBI
درمان کوتاه مدت صرفا حالت مختصرتری از درمان نیست، بلکه این رویکرد به دنبال یافتن راههای دیگری برای تسهیل تغییرات مفید و نسبتا سریع و ارزان است. این درمان در مواقع بروز علایم در چرخه زندگی افراد و خانواده کاربرد خاصی دارد(پیک، بوردوین، و آرچر، 1988).
در حال حاضر،"برنامه درمان کوتاه مدت" در"موسسه پژوهش روانی پالوآلتو" نماینده اصلی صورت بندیهای نظری آغازین MRI است که قبلا در همین فصل توضیح داده شد. طرفداران"درمان کوتاه مدت MRI" با تکیه بر دانش فرمانش و با نگاهی راهبردنگر، شگردهای چندی را که مبنای سیستمی دارند برای درمان مشکلات بالینی متنوعی نظیر اضطراب، افسردگی، بدکاری جنسی، اختلاف خانوادگی، بیماریهای روان تنی، و وابستگی به مواد و الکل عرضه کرده اند(فیش، ویکلند، و سگال، 1982؛ واتزلاویک، ویکلند، و فیش، 1974).
رویکرد MRI به گونه ای تدوین شده که می توان آن را برای افراد، زوجین، و خانواده ها به کاربرد؛ این رویکرد، درباره شکل گیری مشکلات و نحوه رفع آنها یک الگوی عام ارایه می کند. فن MRI با اتکا بر فنون جا افتاده و نظریه های پیام رسانی- تعامل که بیتسون، جکسون هیلی، و مخصوصا اریکسون ارایه کرده اند، مخصوصا مناسب خانواده هایی است که اختلالهای مشخصی دارند و در پی حل سریع مشکلات و رفع نشانه ها هستند. سگال(1991) بر این باور است که هانس فون فورستر- طرفدارانش فرمانش مرتبه دوم و مکتب سازه نگری- مبنای معرفت شناختی رویکرد کنونی MRI را ارایه کرده است. خانواده درمانی کوتاه مدتی که در MRI اجرا می شود23، رویکردی است راهبردنگر، عمل گرا، بی علاقه به سوابق تاریخی، و دارای محدودیت زمانی(معمولا کمتر از 10 جلسه). این رویکرد مبتنی بر این مفهوم است که اکثر مشکلات آدمیان به خاطر برخورد نادرست با گرفتاریهای عادی زندگی حادث می شوند. به نظر آنها"راه حلهای" تحمیلی خانواده خودشان مشکل ساز می شوند، چونکه آدمیان می کوشند برای حل مشکل خود باز هم اقدامات"تکراری" خود شکن استفاده کنند. بنابراین، براساس دیدگاه MRI، شکایت درمانجو همان مشکل اوست، نه نشانه یک اختلال زیربنایی- درست برعکس نظریه پردازی بسیاری از رویکردهای روانپویشی. علاوه بر آن، برطبق دیدگاه سیستمها، رفتار مسئله دار درمانجو در درجه اول تحت تاثیر تعامل او با اشخاص مهم قرار دارد؛ گفته می شود که همین الگوی تعاملی است که رفتار مزبور را حفظ می کند.
اگر بخواهیم موضوع را براساس اصطلاحات بین فردی واضح تری بیان کنیم، درمانجو مثل کسی است که در باتلاقی گیر افتاده و به فرد دیگری باتلاق بکشد؛ هر چه او بیشتر تقلا می کند، بیشتر احتمال می رود که غرق شود با دیگران را به داخل باتلاق بکشد؛ هر چه او بیشتر فرد می رود، این دست و پا زدنها شتاب بیشتری می گیرد و افراد بیشتری در این باتلاق گیر می افتند. به عبارت دیگر، اقدامات بی اثر ادامه می یابند، و اینک"راه حل" مزبور خودش وضع را وخیمتر می سازد. به نظر طرفداران این رویکرد، تنها راه برای تغییر این قبیل رفتارهای قائم به ذات24 عبارت است از: رها کردن راه حلهایی که مشکل را نگه می دارند و یافتن راه حلهای جدیدی که نوعا25 فرق دارند.
محدودیتهای زمانی این رویکرد، خانواده را وا می دارد تا مشکل کنونی خود را به صراحت مطرح نماید("به عقیده ما، پسر نوجوانمان مواد مصرف می کند") نه آنکه به طور عام وکلی حرف بزنند("ما مشکلات خانوادگی داریم"). در اینجا، درمانگر علاقه مند است بداند که این مشکل دقیقا چه تاثیری بر زندگی هر یک از اعضا دارد و چرا آنان الان برای دریافت کمک مراجعه کرده اند(و نه قبلا یا بعدا).
به نظر واتزلاویک، ویکلند، و فیش(1974)، انواع مشکلاتی که در جلسه رواندروانی ارایه می شوند، به این خاطر ادامه می یابند که آدمیان با رفتار خویش و رفتارهای کسانی که با آنان تعامل دارند، این موارد را حفظ می کنند. اما، اگر نظام فعلی تعامل تغییر کند، به رغم هر گونه سابقه یا سبب شناسی که مشکل می تواند داشته باشد، مشکل مزبور برطرف خواهد شد. بنابراین، درمانگر راهبردنگر می کوشد تصویری واضح از مشکل اختصاصی و همچنین رفتار تعاملی ای که آن را در حال حاضر حفظ میکند، در اختیار داشته باشد، بعد، برای تغییر جنبه هایی از این نظام که حافظ مشکل هستند تدارک برنامه ای می بیند(سگال، 1987). با ممانعت از تکرار راه حلهای قدیمی بی اثر(و دگرگون ساختن نظام برای افزایش تغییر)، دمانگر می تواند به آنها کمک کند تا چرخه مخرب یا بدکار رفتار خویش را در هم بکوبند.
طرفداران درمان کوتاه مدت مدعی اند که اکثر درمانگران به قصد کمک به فرد پریشان حال، او را تشویق می کنند خلاف کاری که می کرده، رفتار کند؛ کسی که دچار بی خوابی است بخوابد، فرد افسرده بخندد، و کسی که گوشه گیر است دوست پیدا کند. این رویکردها، با تاکید بر موارد معکوس(یا پسخوراند منفی) فقط موجب ترمیم درونی
می شوند؛ آنها نظام را تغییر نمی دهند. واتزلاویک و همکاران(1974) این تحرکات را تغییرات سطحی مرتبه اول می نامند که از لحاظ تغییر درونی نظام موجود موثر واقع
می شوند، اما ساختار نظام را دگرگون نمی سازند. در مثالی که راجع به حلقه های پسخوراند در فصل 3 مطرح ساختیم، این اقدام درمانی شباهت به دماپایی دارد که دمای اتاق را تنظیم می کند و وقتی اتاق بیش از اندازه گرم شود، دستگاه حرارتی را به شیوه ای فعال می سازد که دما کاهش یابد. اما، تغییر واقعی نیاز به آن دارد که نظام کلا دگرگون شود؛ برای این کار به تغییرات مرتبه دوم نیاز داریم تا کاری کنند که نظام به شیوه ای متفاوت عمل نماید. باز به عنوان یک قیاس، برای دستیابی به کاهش دما، باید دماپای روی دیوار را مجددا تنظیم کرد؛ اینکه بگذاریم دما به وضعیت قبلی خود بازگردد، راه حل نادرستی است. به نظر واتزلاویک، بیوین، و جکسون(1967)، تغییرات مرتبه اول نوعی"بازی بی انتها" هستند؛ آنها اقداماتی اشتباهی برای تغییر گرفتاریهای متعارف اند که سرانجام به خاطر تداوم اصرار برای استفاده از یک راه حل و به رغم شواهد موجود مبنی بر اینکه دقیقا این همان چیزی است که کارایی ندارد، به بن بست می رسند(بودین، 1981).
موضع درمانگرهای MRI در مورد شکل گیری مشکلات به همین نحو است: شکایاتی که پیش درمانگر مطرح می شوند، به این خاطر به وجود می آیند و باقی می مانند که گرفتاریهای معمولی و روزمره درست حل نمی شوند. استفاده مکرر از راه حلهای بی فایده فقط مشکلات جدیدی به وجود می آورد، که اینک می تواند شدت بیشتری یافته و دیگر به گرفتاری ای که در آغاز بوده، شباهتی ندارد. براساس دیدگاه MRI، خانواده به سه طریق، راه حل نادرستی بر می گزیند که این راه حلها باعث مشکلات بزرگتر می شوند:
1) برخی اعمال ضروری هستند، اما اجرا نمی شوند(مثلا، خانواده راه جل را در انکار مشکل می بیند: سقف چکه نمی کند، خواهر آبستن نیست، مسئله مالی اهمیتی ندارد هر چند پدر بیکار شده باشد؛
2) عملی اجرا می شود که ضرورتی ندارد(مثلا، نوعروس و تازه داماد بلافاصله بعد از مراسم عقد از هم جدا می شوند، چونکه ازدواج آنها در حدی که در خیالاتشان تصور می کردند، آرمانی نبوده است.
3) عمل مزبور در سطحی نادرست اجرا می شود(برای نمونه، تعارضات زناشویی با تعارضات والد- فرزندی با استفاده از"عقل سلیم" یا تغییرات مرتبه اول حل می شوند؛ مثلا، طرفیت موافقت می کنند که دفعه بعد بیشتر تلاش کنند، حال آنکه لازم است در نظام خانواده تجدید نظر شود(یعنی، تغییرات مرتبه دوم). احتمالا، نوع سوم از همه شایعتر است، چونکه افرادی که دچار مشکل می شوند، سعی می کنند به شیوه ای همخوان با چهارچوب داوری فعلی خود با آن برخورد کنند. شکستهای مکرر فقط موجب سردرگمی و پاسخهای"یکنواخت" می شوند.
نسخه درمان کوتاه مدت MRI روی حل مشکلاتی متمرکز می شود که در نتیجه کوششهای قبلی برای حل و فصل یک گرفتاری عادی به وجود آمده اند. مداخلات تناقضی، به ویژه بازگویی، مورد تاکید قرار می گیرند تا از این طریق چهارچوب داوری خانواده به گونه ای بازگویی شود که اعضاء بتواند مفهوم متفاوتی از مشکل را در نظر بگیرند و اقدامات خویش را برای حل آن عوض کنند. همان طور که در بحث قبلی راجع به رویکرد ساختاری دیدیم(فصل9)، بازگویی عبارت است از ابراز دوباره یک موضوع به نحوی که موقعیت ثابت باقی می ماند، اما معنای اسنادی به آن مورد تجدید نظر قرار می گیرد، تا امکان بروز چشم اندازی سازنده تر فراهم آید. بازگویی این امکان را فراهم می سازد تا به گونه متفاوتی به موقعیت نگریسته شود و لذا پاسخهای جدید در برابر آن تسهیل شود.
درمان کوتاه مدتی که در MRI به کار گرفته می شود، طول مدت کوتاهی دارد و در نتیجه، انتظار تغییر را بسیار نیرومند می سازد. در همان حال، درمانگر گرایش به آن دارد که"قناعت" پیشه کند و از تغییرات جزیی ولی تدریجی خشنود باشد. همچنین وی درمانجو را وا می دارد تا"آهسته پیش برود" و نسبت به پیشرفت چشمگیر و ناگهانی بدبین باشد؛ این فن تناقضی مهارکننده یا بازدارنده در واقع به منظور ارتقای تغییرات سریع طراحی می شود، چونکه خانواده تحریک می شود تا ثابت کند که احتیاط و بدبینی درمانگر بی مورد بوده است. در مجموع، درمانگر"همان مقاومت را می چسبد"، با خانواده مواجهه26 نمی کند و تفاسیری ارائه نمی کند که درمانجویان در برابر آن واکنش منفی نشان دهند یا دفاعی برخورد کنند. درمان کوتاه مدت در پی آن است که از جنگ قدرت با خانواده پرهیز نماید و در همان حال، دیدگاه اعضاء درباره مشکلات کنونی و اقدامات قبلی ای را که برای غلبه بر گرفتاریها داشته اند، مجددا شکل دهد.
درمانگر کوتاه مدت MRI اصراری ندارد که تمامی اعضای خانواده حضور داشته باشند، و فقط مایل است با کسانی کار کنند که انگیزه کافی برای این کار را دارند. یک جنبه مهم از کار آنها عبارت است از گردآوری داده های مربوط به راه حلهایی که قبلا عقیم مانده اند. بعد، آنها اهداف ویژه درمان را می چینند، برنامه درمان را تدوین می کنند، و هر وقت فرصت آن فراهم آمد تا از راه حلهای تکراری قبلی که فقط در خدمت تداوم مشکل بودند جلوگیری کنند، مداخلات خود را به اجرا می گذارند.
برنامه درمان کوتاه مدت MRI یک کار گروهی است. با اینکه برای هر خانواده یک درمانگر مقدماتی گمارده می شود که به اجرای مصاحبه می پردازد، سایر اعضای گروه درمان می توانند از پشت آیینه یک طرفه به تماشا بنشینند و در جریان درمان با تلفن به درمانگر توصیه، پسخوراند، و پیشنهاد بدهند؛ همه این موارد به تغییر الگوهای تعاملی خانواده شتاب می دهند. در موارد خاص(به عنوان مثال، تنگنای درمانگر- خانواده)، یکی از اعضای گروه متخصصان می تواند وارد اتاق شود. درمانگر اول یا درمانجوها را خطاب قرار دهد، و شاید طرف درمانجو را بگیرد تا این احتمال را که رهنمودهای آتی از سوی گروه متخصصان مشاهده گر را به کار گیرند، افزایش دهند. خانواده ها قبل از درمان سرند27 نمی شوند و برطبق اولویت زمانی وارد درمان می گردند. پس از اولین دیدار خانوادگی گروه متخصصان در قبل و بعد از هر جلسه، به بحث می نشینند. برای خانواده هایی که در این مرکز تحت درمان قرار می گیرند، بعد از 3 ماه و مجددا در پایان ماه دوازدهم، یک ارزیابی پیگیری اجرا می شود.
ماهیت دانش فرمانشی تکوین مشکل و حل آن، با استعاره های مربوط به حلقه های پسخوراندی تکراری و علیت حلقوی، برای مباحث فکری و درمانی MRI امری اساسی تلقی می شود. راه حلهای بی اثر برای گرفتاریهای روز مره موجب رفتار نشانه دار و بیمارگون می شود؛ وقتی عضوی از خانواده نشانه را بروز می دهد، خانواده با اعتقاد به اینکه فقط یک راه منطقی برای برخورد با مشکل وجود دارد، رفتار تعاملی واحدی را تکرار می کند که در واقع عامل نشانه مزبور بوده است. تکرار فراوان راه حلهای ضعیف و نابسنده بر وخامت گرفتاری آغازین می افزاید، چونکه خانواده به الگوهای رفتاری جدید(راه حلهای جدید) را جایگزین موارد قدیمی بکنند.
مثال زیر(سگال، 1982) سودمندی و کارایی رویکرد درمانی کوتاه مدت MRI را به نمایش می گذارد. گروه متخصصان درمان به همسری نگران کمک می کنند تا در راه جلهای خودشکن قبلی خود در برابر یک مشکل تجدید نظر کند و لذا تغییرات مرتبه دومی را در تعاملهای خویش با شوهر مقاومش به اجرا درآورد.
مولف(سگال) و دکتر فریتز هوبل 10 خانواده را مورد بررسی و درمان قرار دادند. در این خانواده ها، شوهران مبتلا به حمله قلبی بودند، اما کماکان به رفتارهای پرخطر می پرداختند:
رژیم غذایی ضعیف و ناکافی، سیگار کشیدن، ورزش نکردن، و مصرف مفرط الکل. تمامی این خانواده ها از سوی متخصصان قلب یا از سوی کارکنان برنامه های توانبخشی قلبی، که در برابر این افراد تسلیم شده بودند و می ترسیدند که بیماران مزبور به قصد خودکشی این کارها را بکنند، ارجاع داده شده بودند. در تمامی، بیمار قلبی معلوم به اقدامات درمانی و توانبخشی علاقه نشان نمی داد.
ما، به جای هدر دادن وقت و توان فراوان برای متقاعد سازی بیمار برای قبول درمان، روی همسران این اشخاص کارکردیم. با استفاده از یک محدوده زمانی پنج جلسه ای، توجه خود را روی شیوه کار همسران برای کاهش رفتارهای پرخطر شوهرانشان متمرکز ساختیم. هدف ما آن بود که نظام، یعنی، رفتار شوهر، تغییر کند؛ بدین ترتیب از زنان خواستیم راه حلهای اجرایی خود را عوض کنند. در بسیاری موارد، زنها برای تغییر شوهران خود با آنها درگیر می شدند، مشاجره می کردند یا غر می زدند. لذا، اولین تلاش ما این بود که کاری کنیم زنها از این موضع خارج شوند. در یک مورد که مخصوصا این امر بخوبی کارگر افتاد، زن براساس آموزشهای ما به خانه برمی گشت و به همسرش میگفت که درباره او خیلی فکر کرده است. زن اظهار می داشت که به این نتیجه رسیده که مرد حق این را دارد تا مابقی عمر خود را هر جور دلش می خواهد بگذراند، و اهمیتی ندارد که این مدت چقدر کوتاه می تواند باشد. نگرانی اولیه او در حال حاضر مربوط به خودش و فرزندانش است و اینکه چطور بعد از مرگ شوهر به رتق و فتق امور بپردازد. همچنین او به بنگاههای بیمه عمل زنگ زد و از آنها پرسید که آیا این امکان وجود دارد تا بیمه عمر شوهرش را افزایش دهد. این خانم، طبق آموزش، به آنها گفت که گاهی اوقات در زمانهایی که می دانند زن در خانه حضور ندارد، اما شوهر آنجاست، با خانه تماس بگیرند. در عرض 2 هفته بعد از آنکه زن به این شیوه با شوهرش رفتار کرد، شوهر قبول کرد که در برنامه ورزشی توانبخشی قلبی شرکت کند و مواظب رژیم غذایی خود باشد(ص 287-286).

فنون درمانی درمان های متمرکز بر راه حل
درمان های متمرکز بر راه حل ‹‹راه حل ها را با همکاری مراجع می سازند›› (کیسر، پی یرسی و لیچیک، 1993، ص 233). یک فن درمانی ظریف اما ابتدایی عبارت از همزایی مشکل همراه با خانواده. این ایده بر فلسفه سازه گرایی استوار است که می گوید واقعیت انعکاسی از مشاهده و تجربه است به یک تمامیت عینی (مچورانا و وارلاو، 1987، سیمون استارلین و وین، 1895). بنابراین اگر فرآیند درمانی مثمر ثمر باشد، باید درباره منشاء پیدایش آن و این که روی چه چیزی کار خواهد شد توافق شود. برای مثال، این مهم است که درمانگر و خانواده توافق داشته باشند که شکست خانواده در منضبط بار آوردن کودک به طور صحیح مشکلی است که باید به آن رسیدگی شود.
تاکید دیگر درمان های متمرکز بر راه حل، پافشاری بر تغییر مرتبه دوم (کیفی) است. کانون توجه در این رویکردها، تغییر سازمان و ساخت خانواده است. به این هدف می توان از طریق برنامه دریزی مداخلات برا تربیت وقایع درون زندگی خانوادگی یا تغییر فراوانی و طول مدت یک اختلال دست یافت (اهانلون). برای مثال خانوده ای که سر شام دعواهای طولانی داشته اند ممکن است توافق کنند که شام را قبل از بحث کردن تمام کنند و سپس زمان مخالف ورزی را به 15 دقیقه محدود کنند، این نوع تغییر در ترتیب و طول مدت وقایع احتمال دارد که پویایی های خانواده را تغغر دهد.
سومین مداخله ستایش و تمجید از خانواده است. برای درمانگران متمرکز بر راه حل، بویژه دی شی زر (1982)، تعریف و تمجید یک پیغام مکتوب است که به منظور ستایش خانواده برای نقاط قوتش طراحی می شود و مجموعه مثبتی را در آن می سازد. ستایش یا تمجید، اظهار نظر مثبتی است که همه اعضای خانواده می توانند با آن موافقت کنند. برای مثال، درمانگران ممکن است بگوید ‹‹من تحت تاثیر سختکوشی شما برای ایجاد تغییر و شیوه بحث کردن شما درباره این که بعدا چه اتفاقی خواهد افتاد، قرار گرفته ام.
چهارمین فن، دادن سر نخ به خانواده است، و مداخله ای است که رفتار معمول یک خانواده را آیینه می کند. هدف از این فن هوشیار کردن خانوداده به این ایده است که بعضی از رفتارها ممکن است چنین باشد ‹‹راجع به این که سخت بکوشید تا سعی کنید به طور منظم برای حرف زدن با هم وقت بگذارید مگران نباشید زیرا گفتگو چیزی است که علی القاعده در محیط تان اتفاق می افتد و شما می توانید آن را به طور طبیعی انجام دهید››. عقیده پشت این سر نخ دادن ‹‹ایجاد حمایت و جنب و جوش متقابل برای انجام مداخلات بعدی›› است (ساوبرل، آبیت و ویکس، 1985، ص 23).
پنجمین فن درمانی کاربرد مداخلاتی است که قبلا"کارگر افتاده اند و کاربرد جهانی دارد. اینها ‹‹شاه کلیدهایی›› هستند که به خانواده کمک خواهد کرد تا مشکلات گوناگونش را بازگو کند (دی شی زر، 1985). برای نمونه، دی شی زر 5 مداخله را که در چندین موقعیت برای او مفید بوده است، مشخص کرده است.
1- ‹‹از حالا تا دفعه بعد که ما یکدیگر را ملاقات می کنیم، می خواهیم که با دقت ببینید تا بتوانید به من بگویید که دفعه بعد چه چیزی در زندگی، ازدواج، خانواده یا رابطه شما اتفاق می افتد و شما می خواهید کاری کنید که ادامه یابد›› (ص 298). چنین درخواستی خانواده مراجعه کننده را وا می دارد که ثبات مشکلاتی را که دوست دارند روی آن کار کنند در نظر بگیرند.
2- ‹‹انجام دادن یک کار متفاوت›› (ص300). این فرمان افراد و خانواده را در کشف طیفی از امکاناتی که دارند، فعال می کند نه در استمرار انجام آنچه که معتقدند صحیح است. برای نمونه، دی شی زر مثال زنی را ارائه می دهد که از همسرش کارآگاه پلیس بود و شبها تا دریافت با دوستانش بیرون می ماند، شکایت می کرد. پیغامی که او از گروه دی شی زر دریافت کرد این چنین بود که شاید شوهرش رفتار مرموز بیشتری را از او می خواهد. بنابراین، یک شب آن زن یک صندلی بچه و یک اتاق در متل اجاره کرد و تا ساعت 5 بعد از ظهر بیرون ماند. شوهرش ساعت 2 بعداز ظهر برگشت و حرفی بین آنها رد و بدل نشد، اما شوهرش از آن به بعد هر شب در خانه می ماند.
3- وقتی بر وسوسه و میل به ……. غلبه می کنید، (انجام نشانه های مرضی یا بعضی رفتارهای مربوط به شکایات) به آنچه که انجام می دهید، توجه کنید (ص؛ 302). این آموزش به خانواده کمک می کند که به تدریج تشخیص دهند که نشانه های مرضی تحت کنترلشان است.
4- ‹‹افراد زیادی در موقعیت شما…….›› ( ص 203). این نوع بیان باز هم به اعضای خانواده کمک می کند که تشخیص دهند به غیر از آنچه که انجام می دهند گزینه هایی دیگری هم می توانند داشته باشند. با داشتن چنین آگاهی آنها می توانند تغییرات مورد نیاز را شروع کنند.
5- افکارتان را بنویسید، بخوانید و بسوزانید. این تجربه شامل نوشتن مطالبی در یک روز درباره اوقات گذشته مثل اوقاتی که با همسر سابق سپری شده و سپس خواندن و سوزاندن نوشته ها در روز بعد است (دی شی زر 1985).
گذشته از اینها، مداخلات درمامن متمرکز بر راه حل به خانواده ها کمک می کند که وضعیتشان را به گونه ای متفاوت ببینید. همچنین، این مداخلات همچنین می تواند به اعضای خانواده امید بدهد (بابنزر و وست، 1993). با انجام چنین کاری، این مداخلات به روش های پرقدرتی به مراجع کمک می کند. با استفاده از عبارات دی شی زر و مولنار (1984). ‹‹اکنون برای ما به نظر می رسد که توانایی درمانگر برای دیدن تغییر و کمک به مراجعان برای انجام چنین کاری، موثرترین مهارت پزشکی را در بر می گیرد (ص 304). خانواده در نتیجه مشارکت در درمان متمرکز بر راه حل قدرتمندتر می شود.
ششمین فن تمرکز روی استثنائات است (مواقعی که هدف خانواده ممکن است در جریان برآورده شدن باشد). برای مثال، خانواده ای که زیاد در حال نزاع و دعوا هستندممکن است در حضور ریش سفیدشان آرام شوند. در چنین مواقعی اعضا ممکن است موافق یا مخالف باشند و در واقع با هم مودبانه حرف بزنند. از طریق بررسی پویایی های خانواده در این زمان، اعضا ممکن است یاد بگیرند که چگومه می توانند به هدفشان برسند.
هقتمین فن این است که از خانواده بخواهیم یک راه حل فرضی برای ایم وضعیت ارائه دهد. صرفه نظر از پیچیدگی شان به کار آید. چنین فرآیندی غالبا با پرسیدن یک سوال معجزه آسا مانند ‹‹اگر امشب معجزه شود و فردا بیدار شوید و مشکلتان حل شده باشد چه کار دیگری انجام خواهید داد›› صورت می گیرد (والتر و پلر، 1003، ص 80). چنسن سوالی اعضای خانواده را دعوت می کند که مبنای داوری فعالی شان را کنار بگذارند و به واقعیتی نزدیک شوند که دوست دارند به آن برسند.
نقش درمانگر در درمان متمرکز بر راه حل
خانواده درمانگر متمرکز بر راه حل معتقد است که ‹‹تناسب›› مداخلات درمانی با محتوای رفتار خانواده مهم است. تناسب راه حل را بویژه دی شی زر بیان کرده است. (1985). او معتقد است که راه حل نباید به پیچیدگی مشکل ارائه شده باشد و نباید همه افراد خانواده را درگیر کند. او استعاره قفل ها و کلیدها را برای توضیح منظورش به کار می برد. اگر چه قفل ها ممکن است پیچیده باشند، بازکردن آنها مستلزم استفاده از کلیدهایی با همان پیچیدگی نیست. در واقع، چندین کلید ممکن است باقفل یا مشکل به حد کافی جور باشد که درها را برای تغییر باز کند. همچنین شاه کلیدهایی- تکنیک های درمانی استاندارد شده ای- وجود دارد که می تواند در برخورد با مشکلات صرفنظر از پیچیدگی شان به کار آید.
به منظور کمک به پیدا کردن راه حل درست و متناسب با خانواده، دی شی زر (1985). از یک تیم استفاده می کنند تا شروع به نقشه کشیدن یا طراحی یک سلسله مداخلات موفقیت آمیز کنند. از طریق طرح ریزی تجربه، دیدگاه های متعددی درباره مشکل خانواده ارائه می شود. این با خانواده است که مشخص کنند می خواهند به چه دست یابند، اما درمانگر تا حدی نقش یاور را برای اعضای خانوداه بازی می کند تا حدس بزنند که مشکل چیست و نیز تمایل دارند چه کاری انجام دهند. درمانگر به خانواده های مراجعه کننده کمک می کند تا به طور مشخص هدفهای خاصی را که می تواند به صورت واقعی متصور شود، تعریف کنند (دی شی زر، 1985، اهانلون و وینر- دیویس،1989). از طریق فرآیند تعریف هدفهاست که خانواده ها همراه درمانگران شروع به خلق راه حل ها یعنی، رفتارهای مطلوب می کنند. ‹‹درمان زمانی پیش می رود که روی نتایجی که باید حاصل شود، توافق باشد›› (اهانلون و ویلک 1987، ص 109).
به منظور حداگژکثر کمک به خانوادها، خانواده درمانگران متمرکز بر راه حل اعضا خانواده را تشویق می کنند که تغییرات ریزی را ایجاد کنند و این کار را با سرعت انجام دهند (دی شی زر، 1995، اهانلون و وینر،- دیویس،1989). با وجود این همه اینها، هدف خانواده درمانی تغییر است. برای ایجاد تغییر، درمانگر خانواده را تشویق می کند که به آنچه که قابل تغییر است یعنی، رفتارها توجه کنند. در خانواده درمانی متمرکز بر راه حل، درمانگر بین مشکلات کوتاه مدت و بلند مدت فرق قائل نمی شود، زیرا این چنین تمایزی بی ربط است. علت این که بعضی از رفتارهای مشکل زا از دیگر رفتارها دوام بیشتری دارند ناشی از این واقعیت است که راه حل های درست به کار گرفته نشده اند. درمانگران متمرکز بر راه حل همیشه خانواده ها را وا می دارند که ‹‹آینده را که امکان تغییر در آن وجود دارد›› در نظر بگیرند.
نتایج درمانی و فرایندها
خانواده درمانی متمرکز بر راه حل بر تشویق خانواده های مراجعه کننده به پیگیری راه حل ها و استفاده از منابع داخلی تاکید می کند. این رویکرد انتظارات برای تغییر را تشویق می کند، با آنها در می افتد، و آنها را مطرح می کند. مفهوم آسیب شناسی در فرآینددرمان نقشی ندارند. در عوض، درمانگران متمرکز بر راه حل خانواده های مراجعه کننده را اهل همکاری می بینند. آنها مکررا خانواده ها را به خاطر یک جنبه از رفتار یک عضو خانواده تمجید می کنند، حتی اگر آن رفتار از نظر بقیه افراد خانواده منفی به نظر برسد.
درمانگران متمرکز بر راه حل در مورد اینکه تغییر اجتناب ناپذیر است و تنها موضوعی است که زمانی اتفاق خواهد افتاد، موضوع اریکسونی به خود می گیرند. این نوع درمان به سمت آینده جهت گیری دارد و به خانواده کمک می کند که توجهشان را تغییر بدهند و موقعیتشان را به صورت مثبت از نو بنا کنند. با تاکید روی این مساله که خانواده می تواند تغییر کند، یافتن شواهدی که اعضای خانواده بدان طریق متفاوت از معمول عمل می کنند و پرسیدن سوالات خوش بینانه و تقویت حرکت های کوچک اما خاص، خانواده درمانگران متمرکز بر راه حل به خانواده کمک می کنند که مشکلات را حل و تغییرات مورد نیاز ایجاد کنند.
جنبه های بی نظیر خانواده درمانی های متمرکز بر راه حل
تاکیدها
خانواده درمانهای متمرکز بر راه حل، به عنوان یک گروه، بر نظریه خانواده تمرکز کرده و هدایت می شوند (مثلا"دوستان آنها). بنابراین تاکید بی نظیر رویکرد متمرکز بر راه حل این است که قبل از هر تلاشی برای کمک به تغییر خانواده ها، تجربیاتشان باید پذیرفته شود. اهانلون این نوع رویکرد را با این مفهوم راجری مقایسه می کند که قبل از اینکه سعی شود تغییر صورت گیر، نخست به گونه ای توچه آمیز گوش داده می شود که افراد چگونه می بینند و چگونه عمل می کنند (بابنزر و وست 1993).
دومین ویژگی درمان متمرکز بر راه حل این است که درمانگران خانواده را در تعریف واضح و دقیق امکانات و موقعیت هایشان کمک می کنند. ‹‹مشکل تعریف شده باید قابل حصول باشد›› (تاد 1992، ص 174). گاهی اوقات موفقیت بر حسب رفع مشکلات اندازه گیری خواهد شد. غالبا اگر خانواده تصورش را از وضعیت تغییر دهد یا استثناهایی را درباره اوق5ات پرمشغله کشف کند، درمان چشمگیر است. صرفه نظر از اینکه آنچه خانواده به درمان می آورد در بافت وسیعی سنجیده می شود، گذشته مورد تاکید قرار نمی گیرد بجز زمانی که متوجه زمان حال باشد.
وظایف فرمول بندی شده، از قبیل ‹‹کار متفاوتی انجام بده›› و تجارب آگاهانه از قبیل ‹‹یافتن اوقاتی که نشانه های مرضی رخ نمی دهد›› به خانواده ها کمک می کند که به خودشان کمک کنند خانواده درمانی متمرکز بر راه حل توانسازی می کند به این معنی که به خانواده ها در ارزیابی و کاربرد منابعشان کمک می کند.
اهداف قابل حصول، از قبیل تغییرات کوچک در رفتار، مورد تاکید هستند. این تغییرات به عنوان مبنایی برای تغییرات سیستمی بزرگتر تلقی می شوند. درمانگران هر نوع تغییری را در خانواده تشویق و تقویت می کنند. عقیده بر این است که به محض اینکه تغییر شروع شود، ادامه خواهد یافت.

مقایسه با سایر رویکردهای خانواده درمانی
برخلاف نظریه روانکاوی یا نظریه بوئن، درمان متمرکز بر راه حل اساسا به تاریخچه توجه نمی شود. در عوض ادارک و تغییرات جزئی در این رویکرد محوریت دارند. اگر خانواده ها دیدشان را به موقعیت ها تغییر دهند، به گونه ای که متفاوت و کارآمدتر رفتار می کنند (بابنزر و وست،1993). همین طور هم، خانواده بتدریج به گونه ای متفاوت به تعامل بپردازد، اعضای آن نیز به تدریج موقعیت خود را از دیدگاه جدید می نگرند.
همانند خانواده درمانی استراتژیک و سیستمی، خانواده درمانی متمرکز بر راه حل از نظر موقعیت مورد تاکید و مقدار زمانی که به آن تخصیص می دهد، مختصر است. تغییر از طریق ساختار سازی جلسات انجام می گیرد. بنابراین انتظارات درمانگر نسبت به انجام کار متفاوت مشخص است. مشکلات قدرت خود را از دست می دهند. گاهی این رویکرد به درمان تک جلسه ای منتج خواهد شد (بابنزر و وست،1993). تاثیر میلتون اریکسون روی تغییرات سریع، یک عامل مشخص در همه رویکردهای متمرکز بر راه حل است.
درک بالینی خانواده از وضعیتش لازم نیست. ترجیحا خانواده باید روی راه حل های احتمالی برای آنچه که اعضا مشکل ساز اعلام می کنند، متمرکز شود. برای مثال، خانواده باید به استثناهای مربوط به رفتارها توجه کنند. وظیفه درمانگر این است که با کمک کردن به آنها برای تمرکز با این طریق5، از طریق درافتادن با جهان بینی شان، با پرسیدن سوالات مناسب و با دادن ‹‹شاه کلیدهایی›› به آنها، یعنی، وظایف عمومی که این قدرت را دارند که به خانواده ها کمک کنند تا راه هایی را برای آزاد کردن پتانسیل شان پیدا کنند، این تغییر را ایجاد کند.
درمان هنگامی خاتمه می یابد که هدف رفتاری مورد توافق همه حاصل شود نه هنگامی که درباره یک نتیجه درمانی مفروض بحث می شود (اهانلون و ویلک، 1987). اگر هیچ شکایات یا اعتراضی وجود نداشته باشد، نیاز به درمان نیز وجد ندارد. از این نظر، خانواده درمانی متمرکز روی حل کردن یک مشکل عینی و واقعی است.
همانند خانواده درمانی سیستمی (میلان) بعضی از مدافعان خانواده درمانی متمرکز بر راه حل عمدتا دی شی زر، برای اینکه به خانواده کمک کند به خودشان کمک کنند، از یک تیم استفاده می کند. بنابراین، هزینه درمان ممکن است هر جلسه بالا باشد حتی اگر عموما جلسات کمتری نسبت به سایر رویکردها نظیر روانکاوی وجود داشته باشد.

یک روش برای جلوگیری از چرخه انکار و اتهام نوعی مداخله و مانجیگری گروه MRI مشهور به گروه بازدارنده است. وقتی یکی از زوجین طرف دیگر را متهم به چیزی می کند روابط و صمیمیت دو طرف از بین می رود و به عنوان مثال عدم صداقت، خیانت و بی احساس بودن، در این حین انکارهای طرف مقابل فقط تاکیدیست برای بیشتر شدن بدگنانی های طرف دیگرکه در نهایت موجب انکار بیشتر می شود. اهداف مداخله گروه بازدارنده در جهت کاهش بوز چنین رفتارهایی در زوجین است. مشاور بعد از بازداشتن زوجین از متهم کردن یکدیگر پیشنهادات خود را برای بهبود ارتباط زوجین که به طور آشکار آسیب دیده یا قطع شده است ارائه می دهد بویژه تلاش خود را روی حساسیت طرف متهم کننده نسبت به مشکل، تمرکز می کند. پس از رسیدن به این مرحله مشاور کار را در یک دوره مشترک با حضور زوجین ادامه می دهد. بدین ترتیب که از طرف متهم (طرفی که از خود دفدع می کند) می خواهد آزادانه رفتاری را که به آن متهم است انجام دهد مثلا وانود کند که افراد دیگری مجذوب او شده اند در همین موقع طرف دیگر نیز به صورت طبیعی عکس العمل و حساسیت خود را نسبت به طرف مقابلش بروز دهد، در این حین هر دو طرف باید آنچه را انجام می دهند یا مشاهده می کنند یادداشت کنند. اگر چه آنها در یک دوره مشترک شرکت دارند اما نباید تا جلسه بعدی به هیچ وجه رد مورد رویدادها جرو بحث کنند یا یادداشت هایشان را با هم مقایسه نند. مزیت و تاثیر چنین روشی این است که طرف متهم را از دفاع و طرف دیگر را از متهم کردن گاهی اوقات چرخه مشکلات توسط تقاضاهای غیر مستقیم ناشی از ارتباط متتاقض ایجاد می شود که فیش و دیگر روانشناسان آن را جلب رضایت به صورت ارادی نامیده اند. به عنوان مثال زنی ادعا می کند که شوهر او علاوه بر برآورد کردن نیازهای او باید بداند چگونه رفتار می کند. بدون اینکه زن چیزی به او بگوید. در غیر این صورت مرد براساس اراده زن عمل می کند و در واقع علیرغم اراده اوست. در روش ردمانی ساده برای این نسئله توصیه شده است از شخصی که کاری به او سپرده شده است بخواهیم که آن را فورا انجام دهد حتی حتی اگر انجام آن اختیاری باشد. اگر مراجعه کنندگان تظاهر به خوش رفتاری کنند مشاور به آنها می گوید که این عامل علیرغم اراده آنها مخرب است. برای مثال کم حرفی شوهر و عدم بیان نیاز به توجه از طرف زن موجب برآورده شدن نیازهای مرد و همچنین نیازهای زن می شود. در ادامه شکایت یکی از زوجین ممکن است سلطه جو یا افراطی باشد زوج دیگر آرام و مطیع باشد. در این حالت از طرف مطیع می خواهیم که حالت جسورانه به خود می گیرد. این روشی است که بابل آن را در موارد مباحثه آمیز به کار گرفته است. بایل تجزیه و تحلیل تعاملی و جلوگیری موفقیت آمیز انتقاد کرد اما با پاسخ دندان شکن بایل و ویک لند مواجه شدند، روش متقارن تداوم مشکلات رایج نیست اما نیاز به تداخل و میانجیگری دارد. برای زوج های اهل نزاع بحث ها را به صورت یکسان تعدیل می کنیم به گونه ای که یکی از طفین را آرام می کنیم یا بحث را به شرایطی می بریم که کاهش یابد. دیگر روش حل متقارن نشات گرفته از ناکامی این عقیده که مشکلات با صحبت کردن از آنها به بهترین شیوه حل می شوند.
برخی از روجین از جمله آنهایی که دارای نظریه رونشناسی بخصوصی هستند با صصبت از مشکلات آنها را ماندگار می کنند. برای مثال در روش MRI گفتگو از حل مشکل زوجین در مورد موضوعاتی مربوط به روابط آنها معمولا به بحث هایی کامل تعدیل می یابند. درمان باعث می شود که آنها تغییر کنند و راه حلی موثر شود: وقتی هر دو زوج احساس نیاز به صحبت کردن در مورد روابطشان می کنند آنها در ابتدا با سرعت و یکنواخت پیش می روند.
به طور جالب توجه ای علیرغم تاکید بر تعامل گروه MRI وجهه بازگشت به خود از شکایات از قبیل بیان دلواپسی، پریشانی، وسواسی و ناتوانی جنسی و دیگر مشکلات را تصدیق می کنند.
این مشکلات می توانند بوجود بیایند و بدون کمک دیگران تداوم یابند و به این معنی نیست که دیگران به تداوم چنین مشکلاتی کمک کنند به این معنی که مشکلات نیاز به کمک کردن برای رخ دادن یا تداوم یافتن ندارند. درمان چنین مشکلاتی در یک زوج مستلزم نهی دو طرف از تعامل و بازگشت به خود برای حل مشکل است. برای مثال زنی که دارای مشکل رسیدن اوج لذت جنسی است گروه MRI از دو روش برای حل این مشکل استفاده می کنند.
1- خود ارضایی که در آن تلاش زیادی می گردد و با شکست روبه رو می شد.
2- جماع با همسر: در این روش هر چه بیشتر مرد تلاش می کرد او را تحریک می کند و او به اوج لذت جنسی برسد متقابلا زن نیز بیشتر برای ارضا شدن تلاش می کرد.
اولین روش مداخله این بود که زن برای آگاه شدن از احساساتش به هنگام جمع می بایست به احساس بدنش بدون توجه به لذت بردن کم و زیاد توجه می کرد.
روش روم براساس اصول گروه بازدارنده بود که با حضور زن مشاور از مرد خواست با کنترل تحریک زن در این فرآیند دخالت نکند اما اگر او دخالت می گردد زن می گفت هیچ احساسی ندارم.
روش های دیگری که ترکیبی از روش خود ارضایی وجماع دو نفره است برای درمان افسردگی و اضطراب به کار گرفته شده است. مداخله در شکایات زوجین معمولا بر یکی یا هر دو طرف توجه می کند اما بعضی مواقع افراد دیگری (خویشاوندان، دوستان و غیره) در درمان زوجین به روش MRI بویژه وقتی که طرف سومی را با نقش مهمی برای تغییر و تحول وجود دارد مورد توجه قرار می دهند. برای مثال مادری آگاهانه در مورد مشکلات زنا شویی دخترش نگران است و ممکن است که به روش دخترش مشورت که به صورت غیر عمدی مشکلات را افزایش می دهد یا باعث می شود که شوهر یا همسر جوان دقت کمتری در برخورد با تفاوت هایشان داشته باشند.
در این مورد درمان در ابتدا بر کمک کردن به مادر تمرکز می کند که تلاش و راه حل های او را برعکس کند و از مداخله بین زوج جوان خودداری می کند که منجر به بهبود رابطه زوجین می شود. مشاوران همچنین روشهایی را برای مشارکت طرف سومی که خود برای درمان نیامده بلکه برای کمک به فرآیند درمان زوجین حضور یافته است. سرانجام برای زیر مجموعه ای کوچک شکایات زوجین هدف از درمان کمک به ارزیابی دوباره مشکلات آنها به عنوان (نبود مشکل) یا مشکلی که آنها می توانند با آن زندگی کنند داشتن روش هایی برای رسیدن به این مستلزم نوعی بازسازیست و دراقع کاملا واضح است اگر هر زوجی به شرایط ایداه آل خود برسد در بردارنده برخی روش های ازدواج یا اساطیر مشهور است آنهایی که عقیده دارند ازدواج مشکل ساز است برای حل مشکلات تلاش نی کنند تا ایمکه طلاق آنها را از هم جدا می کند.
مسائل واقعی، ازرواج آنها نیست بلکه تلاش برای آنها در پیدا کردن راه حل مشکل است که در مرحله اول مشکل نیست و حتی اگر هم باشد تلاش آنها برای تغییر آن را حل نمی کند. نتیجه درمان ساده تنها دخالت نیست. بیشتر بستگی دارد که چگونه مشاور تغییرات اولیه بوجود می آورد و آن را به انتها می رساند وقتی تغییر جزئی ایجاد می شود مشاور تاثیر مراجعه کننده در ایجاد این تغییر تاثیر می کند. اما مستقیما از تشویق برای بیشتر اجتناب می کند. رایج ترین موضوع رد پاسخ به تغییر شامل کمی محدودیت و تداوم روش بازداشتن است. ممکن است روش ویژه استفاده از نراجعه کنندگان بی نهایت خوش بین یا بی نهایت دلواپس (برای مثال پیش بینی به حالت اول برگشتن) یا اینکه به حداقل رساندن یا به جای اول برگشتن (برای مثال ترس از بهبود) باشد. پایان یافتن بدون جشن یا هر گونه شادی انجام می گیرد. اگر تغییرات قابل اطمینان باشد مشاوره پیشرفت را تایید می کند و در مورد عملکرد متفاوت مراجعه کنندگان تحقیق می کند و به آنها می گوید که مشکلات دیگری را پیش بینی می کنند و قادر هستند از عهده آنها برآیند. در غیر این صورت روش های محدود و مختلفی استفاده می شود. اگر مراجعه کنندگان بخواهند روی مشکل دیگری کار بکنند مشاور برای تطبیق تغییرات اتمام زمان را اعلام می کند و ارزیابی دیگر مشکلات را به بعد موکول می کند. قبل از اتمام این بخش باید یگویم که روش MRI روشی دغل کارانه است چون مشاور معمولا از منطق برای تفهیم مراجعه کنندگان استفاده نمی کند و حتی ممکن است مشاور اذعان کند که او واقعا به گرفتن نتیجه موثر معتقد نیست. مخالفان می گویند این روشی کاملا دغل و بی ادبانه است زیرا درمان خوب احترام عمیق برای واقعیت عینی مراجعه کنندگان قائل می شود.
عوامل درمانی
عامل درمانی مهم در این روش از بین بردن فرآیندهای طعنه آمیز است همانگونه که تاکید کردیم این مسئله در ابتدا به روشن بودن تاثیرات راه حل ویژه بری تداوم یا شدید کردن مشکل بستگی دارد. دوما مشخص کردن حداقل شباهت ها عملکرد راه حل های یکسان است سوما طرح ریزی مداخله ای که حداقل یکی از افراد را ترغیب کند که عکس رفتارش را انجام دهد. برای توضیح تجربی این فرآیند اثبات تغییرات در شکایت مورد نظر کافی نیست. شخص نیاز به نشان دادن تغییرات در راه حل مورد تلاش و مربوط به تغییرات در شکایت دارد. شواهد از چنین وابستگی های متوالی زوجین در این مورد محدود به گزرشات مراجعه کننده می شود، اگر چه ما خوش بین هستیم که روش های کمی همچنین می توانند این فرآیندها را حذف کنند.
موثر ترین عامل درمانی اجتناب از فرآیندهای درمانی طعنه آمیز است به عنوان مثال وقتی روی مشکل زوجی به صورت حمایت انفرادی کار می شود این امان را می دهد که هیچ کدام ار زوجین در سدد حل مشکل به صورت مستقیم و یک طرفه برنیایند. یا زمانی که یکی از زوجین را وادار به تغییر در استفاده از روش حل مشکلات توسط دیگر مراجعان .می کنیم. روش اخیر توسط مطالعه ای که در آن روش برای حل مشکلات زوجینی که شوهر معتاد به مشروبات الکلی را مقایسه می کند دو روش درمانی عبارتند از: 1- درمان رفتار شناختی 2- درمان مشکلات سیستم های خانوادگی.
اگر چه ترک اعتیاد به الکل در هر دو روش هدف اولیه بود اما میزان محدودیت و پرهیز از مصرف الکل برای افراد مختلف متفاوت بود. در حالیکه روش CBT برای اطمینان از پذیرش ترک الکل از آزمایشات تطبیقی برس لایزر استفاده می شود. در حالیکه در روش FST کمتر از اصول گروه MRI در مقابل ایستادگی و ممانعت مشتریان استافاده می شود. قبل از اینکه درمان شروع شود مقیاس های مشاهده ای را فراهم می کنیم که چقدر روج علاقمند به رفتار تعالی درخواست و صرف نظر هستند و تمرکز روی نحوه درخواست زن برای ترک الکل و صرف نظر شوهر در جریان مجادله و بحث از مصرف الکل توسط شوهر است وقتی از روش CBT برای زوج هایی که در سطح بالایی از درخواست و صرف نظر بودند استفاده شد ترک و پرهیز از الکل چشم گیرند این در حالی است که سطح این الگو در FST تفاوت کمی را ایجاد می کند. بنابراین برای زوج هایی که در سطح بالایی از این مشکل هستند روش CBT تکرار بیشتری از چنین راه حل های بی اثری را دارد. شوهر معتادان به الکل همانگونه که در برابر درخواست همسرانشان مقاومت می کردند در برابر درخواست مشاور میز مقاومت می کردند. برای بهتر یا بدتر شدن روش آلتو با افزودن اتحاد، درک، کسب مهارت و تخلیه احساسات بر اهمیت عوامل درمانی افزود. و به مرجعی برای سایر مشاوران تبدیل شد.حالا دیگر تمرکز کلا روی مهار فرآیند طعنه آمیز است و عدم فرض بینش و درک برای رخدادن آن. تجربیات گذشته مربوط به دیدگاه مراجعه کنندگان که به چگونگی تشویق مشاور به استفاده از راه حل های مختلف مربوط می شود با این وجود تغییرهای ارائه شده در این متن ابزاری علمی برای تاثیر بر تغییرات است تا اینکه هر گونه تلاش رونشناسی را رد کند.
انتقاد دیگری نسبت به گروه MRI این است که روش آنها بسیار ساده است و فرضیات غیر واقعی در این مورد که چگونه مردم تغییر می کنند و با نادیده گرفتن جنبه هایی از شرایط کلینیک که برای مداخله و میانجیگری مهم و حیاتی است برخی منتقدان نظریه گلوله برف غلتان نامناسب دارند نامناسب می دادند که بیان می کند تعداد کمی مداخله های هدفمندی موجب تغییرات کوچکی در شناخت مراجعه کنندگان می شود یا اخلاق می تواند فرآیندی را که منجر به تغییرات چشم گیری در طرح مشکلات شود. دیگران عقیده دارند که مداخله مختصر بعضی اوقات موجب تغییرات شگرفی نی شود اما شک دارند که آن تغییرات ادامه داشته باشد. جالب نیست که مشاوران روش ترغیب تئوری مقایسه ای مخالفت کنند یا اینکه روش درمان آنها شخصیت و روابط پویا را نادیده می گیرد. چون از دیدگاه دیگران این مسئله ای اساسی برای حل مشکلات زوجین است. گرمن (به نقل از ویلی) گفته است توالی رفتارها در نزاع زناشویی را قطع نکنیم چون ممکن است مشکل را حل کند مگر اینکه یک زوج مشاجره کنند به منظور اینکه دوری را بخاطر ترس از صمیمیت تداوم بخشند. که مورد درمان مختصر قرار می گیرند صادقانه اذعان می کنند که چنین فرضیات سختی برای حل مشکلات زوجین فقط کار را برای مشاور پیچیده می کند و تغییراتی مهم اما غیر غملی ایجاد می کند. متاسفانه بعید است که تحقیقات به زودی این بحث ها را حل کنند.
کارآیی
در اصل روش پالو آلتو برای زوجهایی کاربردیست که شکایات واضح دارند و خواهان تغییر و تحول هستند با این وجود در عمل این روش و شیوه زوج هایی است که خواهان تغییر نیستند. گزارشات منتشر شده می گویند که درمان راهبردی وقتی بکار گرفته می شود که ذروش های رایج جوا بگوید نباشند. وقتی دیگر روش ها شکست می خورند روش تکنیک های MRI توصیه شده است و به عنوان راه چاره ای درمانی قبل از بکارگیری روش اصلی درمان بکار می رود. به علاوه مطالعات کنترل شده برای حل مشکل ازروش مهارت سازگاری برای مراجعین کمتر علاقمند به تغییر موثر تر است. توجه مهم به مطالعات گلدمن و گرین برگ برای حل مشکلات زوجین است که مطالعه درمان مشکلات زوجین به روش گلدمن و گرین برگ دارای اهمیت ویژه ای است که روش درمان سازگانی (منظم) براساس مدل پائولو آلتو را با روش گرین برگ که (بر عاطفه زوجین تمرکز می کند برای درمان مشکلات زوجین و کنترل شرایط داوطلبان) مقایسه می کند.
درمان به روش سازگانی یک تیم را به کار می گیرد و بیشتر بر تغییر تعاملات رایج، (به صورت مثبت) طرح ریزی الگوهای رفتاری و مشخص کردن علائم تمرکز می کند. هر دو روش فعال برای شرایط کنترل در پایان عالی بودند، اما بعد از 4 ماه زوج هایی که برای حل مشکلات آنها سازگانی را دریافت کرده اند کیفیت و تغییرات بیشتری داشته نسبت به آنهایی که روش درمان تمرکز بر عاطفه دریافت کرده اند.این یافته ها با ملاحظات کلینیکی آنها همراه بود که منجر به این نتیجه گیری شد که در روش راهبردی برای تغییر روج های مقاوم در برابر تغییر موثر تر است. نتیجه گیری گلدون و گرین برگ همانند نتایج ها در مورد درمان شخص الکلی است که در این زوج ها دچار مشکل عدم تقاضا بود که درمان به روش ام. آر. ای بهتر از روش CBT (سی. بی. تی) بود.روش بالوآلتو برای درمان زوج هایی که نگران افزایش یا جلوگیری رابطه یا رشد شخصیتی هستند خیلی کاربردی نیست به خاط این است که درمان نیازمند شکایت است و جلسات اشتراکی خیلی کم برگزار می شود. برخی اوقات بحث از اهداف افزایش سازگاری از قبیل "افزایش گفت و شنود" منجر به اختصاص شایت موثری می شود اما اگر چنین نباشد مشاور نمی گوید که مراجعه کنندگان از درمان نفع بردند در واقع مفهوم فرآیندهای طعنه آمیز در مورد افراد در درمان به ما هشدار می دهد و امکان و تداوم درمان خود شرک راه حلی برای مشکل می شود بنابراین مداخله متناسب با شکایت خواهد بود در غیر این صورت مداخله کمتر است چون این روش بیشتر بر شکایت تمرکز می کند منتقدان گفته اند که مشاوران مشکلاتی را از قبیل سوء استفاده همسر را نادیده می گیرند اگر مراجعه کنندگان در جلسه اول آشکارا در مورد آن شکایت نکنند اگر چه دو مشاور جزئیات بسیاری را بررسی می کنند و برخی "نانند ما" معمولا با این زوجین جداگانه ملاقات می کنند تا زوج تهدید شده شکایات خود را بیان کنند، تمرکز فقط بر روی چیزی است که مراجعه کنندگان خواستار تغییر آن هستند. فرضیات غیر معمول و سازنده ی درمان مختصر که استانداردهای عینی برای رفتار خوب یابد، معمول یا غیر معمول را رد می کند. مشاور از تلاش برای کشف شرایطی از قبیل الکلی بودن یا سوء استفاده ی همسر باز می دارد به گفته ی آقار فیش که یک مشاور روش MRI است در مورد زوج مشکوک به سوء استفاده تحقیق می کند اگر در معالجه به این سوء استفاده اشاره شده باشد بنابراین وقتیکه مشاوران به تعهدات قانونی اقرار می گذارند انواع سوء استفاده را گزارش می کنند و قربانی خشونت را مطلع می کنند آنها درمان را از کنترل اجتماعی تشخیص می دهند و شکایت سوء استفاده شونده را به وضوح می نویسند.
دیگر مشکل اخلاقی درمان زوجین مربوط به شرکت دادن هر دوی آنهاست. در روش MRI وقتیکه مشاور از طریق یکی از زوجین برای تغییر اقدام می کند با مشکلات بیشتری روبهرو می شود که نه تنها باید رفتار زوج تحریک شده را تغییر دهد بلکه باید رفتار زوجی که شرکت کننده است را تغییر دهد چه مسولیتی که یک مشاور بر عهده دارد.
مثال ماریا و هارولت:
مثال زیر که در یک کلینیک روانشناسی دانشگاه دیده شده است عناصر ضروری روش MRI برای حل مشکلات زوجین را بیان می کند:
1- اختصاصی یک شکایت و حداقل اهداف تغییرات قابل قبول.
2- ایجاد یک راه حل برای مشکلات طعنه آمیز که شامل روش های مختلف که ظاهرا یکسان هستند.
3- تمرکز را از بین بردن مشکلات طعنه آمیز با استفاده از راه حل ویژه.
4- استفاده از دیدگاه و تجربیات مراجعه کننده برای ارائه پیشنهادات مختلف چون که مشاور فقط با زن ملاقات می کند این همان روشی است که گروه پالو آلتو در مداخله عمومی در روش مربوط به صورت یکجانبه بدون جلسات اشتراکی بیان می کنند. (مرد احساس می کند که دلایل خوبی برای نیامدن به کلینیک دارد، ما به آن احساس احترام می گذاریم با این وجود که برای درمان خوب از مشکلات همسرش از جمله نگرانی های او در مورد رابطه از مرد سوال می شود.
او (مرد) از نتایج احساس خرسندی می کند. این مورد ممکن است جذاب باشد زیرا مشاور از مسال اساسی دیگر روش آن درمان استفاده نمی کند.
ماریا دانشجوی 26 سال فارغ التحصیل رشته زیست شناسی برای مشورت خصوصی به کلینک آمد. وقتی که درمورد مشکلات او سوال می شود ماریا می گوید: "احساس خودبی ندارم بویژه وقتی که با مردان هستم". او در مورد قطع روابطش با دو مرد (که با یکی از آنها نامزد شده بود) صحبت کرد و همچنین در مورد نگرانی اش در رابطه با از بین رفتن رابطه اش با هارگد که با او زندگی می کرد صحبت می کرد. او در مورد دوست داشتن مردی صحبت می کرد که شبیه به زندگی پدر و مادرش بود. و در ایجاد صمیمیت با مردی که دوست داشت موفق نبود توجه به این که چقدر و چگونه او برای ایجاد صمیمیت تلاش می کرد. او با رنجش می گفتا که باید مردی را دوست داشته باشد و می خواست که از روابط نوکر صفت مادرش با پدرش اجتناب کند. از آنجایی که او طرفدار حقوق زن بود گفت که خاطرات دوران بچگی او در مورد روابط مرد و زن به ایجاد مشکلات در رابطه با مردان موثر بوده است. سپس شکست هایش را در عشق با موفقیت هایش در دیگر موارد در زندگی مقایسه کرد: نه نتها تخصصش را گرفت او کمتر دلواپس و حتی از لحاظ روانی کاملا خوب بود. او این موفقیتش را به تمرین "تمرکز حواس" نسبت داد که آن از اولین سال ورود به دانشگاه و مدتی کوتاهی بعد از جداشدن از کار لوس (کسی که ماریا احساس می کرد از لحاظ عاطفی سوء استفاده می کند و شش ماه قبل از آشنایی با هارولد آغاز کرد. از اولین دیدار ماریا و هارولد به مدت پنج در خانه هاروالد به صورتی عاطفی زندگی می کردند. با این وجود آنها هنوز از طرح و آرزویی بلند مدت صحبت مکرده بودند و آرزوهای اولیه ماریا که ازدواج نزدیک ای به تاریکی کشیده شد.
مشاور بعد از گوش کردن به مشکلات ماریا با مردان از او پرسید که چگونه آنها در رابطه با هارولد رایج شدند. ماریا گفت (من می خواستم بدی را از بین ببرم) گفت که هارولد 36 ساله عضو هیئت علمی برخلاف کارلوس با ویژگی و اندیشه "مرد سالاری" انسانی عاشق، مهربان و عاطفی بود که زن توانمند را قدر دانی و به او احترام می گذاشت. با این وجود، هرولد بعضی اوقات احساس ناامنی می کرد. او تا اندازه ای حس حسادت داشت که اموراتی را به کارهای همسر قبلی اش نسبت می دادوماریا هر چه تلاش می کرد نمی توانست اطمینان همسرش را تامین کند. در حقیقت تلاش آنها برای حل این مسئله منجر به بحث های واقعا بدی مانند بحث هفته نوشته قبل از آمدن او به کلینیک می شد بنابراین منجر به ترس از بدتر شدن اوضاع می شد.
مشاور برای روشنتر شدن شکایت و مشکلات از ماریا خواست که هنگام بحث او با همسرش در مورد حسادت هارولد چه اتفاقی افتاد، مشکلاتی شاید با استفاده از بحث هفته گذشته آنها: "بحث چگونه شروع شد" چه کسی حرف زد و چه چیزی را انجام داد؟ سپس چه اتفاقی افتاد؟ اگر ما تمایل شما را روی ویدئو ضبط کنیم چه چیزی خواهیم دید؟" طبق این سوال طرح کلی حل مشکل پدیدار می شود: وقتی که هارولد نگرانی هایش را بیان کرد در مورد این که ماریا او را از لحاظ توانایی جسمی جذاب را دوست داشته باشیم" هارولد ظاهرا متقاد بود، سپس او سوالاتی از قبیل تجربیات ماریا در مورد جنسی (بویژه با کارلوس" و در مورد مرادنی که ماریا آنها را از لحاظ جنسی جذاب می بیند، پرسید.
ماریا با انکار علاقه به دیگران به این سوال پاسخ داد و اطمینان بیشتری داد که چیزی وجود ندارد که هارولد را نگران کند و بی اثر بودن بیاناتش را به خاطر عدم اعتماد هارولد به او اعلام کرد. در پاسخ به سوالات مذکور، ماریا تلاش می کرد که رابطه آنها را راضی نمی کند چون احساس می کنم به آن عادت کرده ای" به خاطر ترس ماریا، هارولد در مورد قدرت اوج لذت جنسی پرسید و تداوم اتهام- انکار منجر به فریاد کشیدن آنها می شد. در چنین مواقعی ماریا خانه را ترک می کرد و با بی توجهی لامپی را می شکست. بعد از مدت ها پشیمان می شدند و هر دوی آنها "بویژه ماریا" سعی می کردند مسولیت دعوا را به عهده بگیرند و متعهد می شدند که دیگر اجازه ندهند چنین چیزی اتفاق بیافتد. با اذعان به اینکه حسادت هارولد غیرمنطقی است ماریا به وضوح می گفت که همه آنها برای شخصیت او (مرد) نابهنجار هستند و ماریا احساس می کرد که عصبانیت همسرش ه خاطر عدم توانایی خود او در تامین نیازهای او (مرد) است.علیرغم این پیچیدگی ها ماریا مطمئن بود که او و هارولد می تواند رابطه جنسی خوبی داشته باشند به ویژه اینکه در مورد آن قبلا صحبت نکرده باشند که این مساله دلیل نجات رابطه آنها بود.
در پایان جلسه اول مشاور از ماریا پرسید که او چه چیزی از آنمدن به کلینیک می خواهد، یا چه چیزی را احساس کند. دال بر اینکه رابطه اش با هارولد بهبود یافته است. او گفت که می خواد بداند که چرا در ایجاد ارتباط با مردانه موفق نیست، چون به او برای نجات رابطه با هارولد کمک می کرد. مشارو آن را به چالش نمی کشاند اما تغییر هدف تاکید می کند. "چه چیزی باید رخ دهد که شما بفهمید که مشکل حسادت هرولد حل شده بودند این که او پیشنهاد ازدواج به شما بدهد. ماریا گفت اگر هارولد حسادت نکند و هیچ گونه بحثی در مورد مسائل جنسی نداشته باشند این مسئله به معنی بهبود رابطه آنها است. مشاور بعد از مشورت با تیم در پشت شیشه اتمام جلسه را اعلام کرد با این پیشنهاد به ماریا که هدف خودش را به هارولد بگوید و از او بپرسد که آیا می خواهند به حل مشکل کمک کند.
تیم مشاور به احتمال موافقت هارولد فکر می کنند. (اگر هارولد به کلینیک بیاید این به معنی موافقت اوست. ولی برای انجام آن باید به دیدگاه هردوی آنها احترام گذاشت و به آنها گفت که مشکل فقط مربوط به ماریاست نه به هارولد و نه به هر دوی آنها. در یک بازنگری باید برای حضور هارولد اجازه بگیریم.
ماریا جلسه دوم را با انجام دادن کامل کارهای خانه شروع کرد. اگر چه هارولد از وجود این جلسه باخبر بود و قبول کرده بود در آن شرکت کند او وقت کافی برای صحبت کردن در این مورد را ندارد. به علاوه برای کمک به درمان راهی جزء راحت بودن نداشته باشد. چه وقت و چرا ماریا فکر می کرد که واکنش هرولد بدین معنی (رشک و حسادت) است و چگونه او (ماریا) با آن برخورد می کرد، او گفت شاید این مساله به خاطر خجالتی بودن هارولد بوده است. ماریا تلاش می کرد که اطمینان او را جلب کند که او به خاطر حل مشکلات خودش نه به خاطر شکایت از هارولد به کلینیک آنده است. آمدن او بهتر از به وجود آمدن بحث دیگری بود پس او از هارولد معذرت خواهی کرد و سپس سعی کرد موضوع را کم جلوه کند. مشاور بعد از مشورت با تیم از ماریا به خاطر قرار دادن او در یک موق5عیت نامناسب و از هارولد نیز معذرت خواهی کرد مراجعه کننده گان در ابتدا تمایلی نداشتند اما بعدا موافقت کردند و هارولد را به کلینیک دعوت کردند.
ادامه جلسه به تحقیق بیشتر در مورد راه حل مشکل ماریا اختصاص یافت. اگر چه راه حل های مشخص از قبیل توضیح، جلب اطمینان و انکار مورد نظر بودند، مشخص نبود تعدیل در چه شرایطی صورت می گیرد. تعدادی جواب به پاسخ این سوال داده شد. در واقع ماریا فهمید که پیش بینی اینکه چه وقت هارولد تمایل جنسی دارد، مشکل است، زیرا اگر می فهمید ماریا خودش را از قبل بهتر آماده می کرد. مگر اینکه به صورت اتفاقی ماریا بفهمد که شوهرش تمایل جنسی نسبت به او داد. نکته مهم دیگر سوال ماریا در مورد راه حل موثر برای مشکل اوست. هارولد و ما علاقمند بودیم که ماریا چگونه از تمرکز حواس استفاده می کند. ماریا هر روز صبح این کار را انجام می داد. بویژه وقتی که هارولد در خانه نبود.تا اینکه او ایجاد مزاحمت نکند ماریا گفت که تمرکز حواسش دوروش تسلیم شدن آقای ایرن به او در حل مشکلاتش کمک کرده است. وقتی احساسات از اینطریق تحت فشار قرار می گیرد. ماریا سعی می کند با عقب نسینی کوتاه مدتی (بالغ بر یک دوره مختصر تمرکز حواس شخص) تسلیم شود. این تسلیم شدن حداقل موقتا و ناچارا شفا بخش است، اما همیشه برای آنها امکان ندارد تا سوالات نهایی در مورد نظر مردم و تلاش آنها برای راه حل های ممکن در مورد زوجین را طراحی کنند، این سوالات در مورد افرادی همچون خویشاوندان، دوستان و همکاران است. اینجا این بحث بررسی می شود که ماریا هر هفته چندین بار با مادرش تلفنی حرف می زند، مادرش عقیده دارد که رابطه با هارولد بعید به نظر میرسد که موفقیت آمیز نباشد. زیرا او دارای فرهنگ و پیشینه مذهبی متفاوت است. ماریا در این مورد با مادرش بحث و جدال نمی کند. اما همزمان تصمیم جدی می گیرد تا زمینه عشق موفق باشد. همچنین به وجود همه اینها مادرش در ابتدا در مورد مسیر امورات زندگی ماریا مشکوک بود.
مشاور چندین روز بعد از جلسه دوم هارولد را برا اساس موافقت خودش فراخواند. هارولد به خاطر عدم درک شرایط درمان ماریا خیلی عذرخواهی کرد. هارولد گفت امیدوارم که مشاور بتواند به ماریا که خیلی برخود سخت کی گرفت، کمک کند. و اگر این صورت پذیرد به صورت غیر مستقیم رابطه بینشان روبه بهبود می رود او امیدوار بود همچنین مشاور پی ببرد که چرا او (هارولد) به خودش نمی آید. از آنجایی که این مسئله ساده و قابل بحث نبود. مشاور ماریا ان مسئله را درک کرده و همچنین ما نیز آن را درک کرده ایم و بهترین ها را در مورد رابطه او و ماریا آرزو می کنیم.مشاور با اطمینان کامل و بدون توضیح و سوال در مورد ربطه و ارتباط بینشان از هارولد پرسید آیا اگر او و ماریا فکر کنند که مشاوره کارساز و مفید است و از او دعوت کنند تا دوباره برای مشاوره بیاید دعوت را می پذیرد، بعد از کمی تامل هارولد با این درخواست موافقت کرد.
چند روز اخیر در جلسه کارکنان کلینیک، گروه اطلاعات جمع آورده شده راجع به این مورد را مرور کردند و فرآیند ایجاد راهکار برای حل این مشکل را تسریع کرند و مداخلات بخصوصی را برای جلسه سوم طراحی کردند.
وقتی که گروه روی توالی حسادت تمرکز کردند، واضح بود که راه حل اصلی و معتبر برای حل مسئله شمال سخن گفتن ماریا با هارولد در مورد ترس و نگرانی او بورژه ارائه توضیح و توجیح او و دادن اطمینان دوباره به او و نفی اینکه او (ماریا) از نظر جنسی مجذوب کس دیگری نشده است. همچنین این واضح است این راه حل ها نباید در مورد مسائل بی ارتباط با هارولد و متهم کردن او اصلا بحث کنند. گروه به طور اجمالی راه حل ها را مورد توجه قرار دادند تا ماریا به شرایط معمول و نرمال خود برگردد به عنوان مثال بوسیله به توافقی رسیده با هارولد تشدید وابستگی او اما اینها محرک و خیلی خطرناک بودند، زیرا در چنین شرایطی برای مراجعه کنندگان آسانتر است تا کاری را موثر به اداف راه حل هایش برسد. بعد از بحث و بررسی تصمیم بر این شد که آسانترین عمل تمرکز حواس است.
اگر این کار د رزمان مناسب و در حضور هارولد انجام گیرد می تواند به خوبی هدف را عملی کند. یکی از فواید آن این بود که عمل به آرامی نشستن، یکنواخت نفس کشیدن و با چشمانی بسته در خود تمرکز کردن برای ماریا آشنا و بدیهی بود و راهی اصلی برای مبارزه با فشار روحی بود. از طرفی دیگر مشکل بود که ماریا را وادرا به این عمل در حضور هارولد کرد زیرا او ترجیح می داد به تنهایی تفکر کند تا مزاحم هارولد نشود.بررسی نهایی این بود که اغلب ترتیب هدف6 به صورت اتفاقی و البته بسختی بود. بدون هیچ نوع پیش بینی شروع. این بدان معنی بود که تمرکزهای ماریا نامنظم بوده و باید رد برنامه مداخله هر وقت نیاز به تمرکز خواس بود، به صورت دقیق و واضح توضیح داده می شد. هنگامی که گروه تصمیم گرفتند که چگونه تفکر را در مداخله برنامه ریزی کنند تا ماریا آن را بپذیرد و این بستگی به نظریات ترجیحی و موقعیت ماریا دارد. معیار اول حفظ ارتباط و مفید بودن برای هارولد زمانی نیاز به توجه ماریا دارد.
معیار این بود که ماریا فهمید تمرکز حواس و عقب نشینی یا تسلیم به موقع می تواند مردم را در مبارزه با شرایط ناگوار فشار روحی کمک کند. و شاید با توسعه این ایده بتوان در آینده به هارولد و ماریا و بهبود رابطه بین آنها کمک کرد.
معیار سوم این بود که چون ماریا عقده داشت که خودشناسی راه مناسبی برای رشد شخصی و تغییر است، استفاده از تمرکز حواس برای تحریک استعدادهای درونی ماریا در گام اول و در نهایت برای هارواد کاری مفید و مقبول است. از رویکرد دیگری گروه دقت کردند تا تلاش ها و راه حل های ماریا برای حل مشکل تحت تاثیر و فشار اظهارات و مداخلات مادرش قرار نگیرد، همچنین به نظر نمی رسد که طراحی از پیش نوعی تمرکز حواس و کاربرد آن در مراحل بعدی فرآیند در زمان مداخله ای، کاربردی باشد.
جلسه سوم باز گزاریش در مورد عکس العمل هارولد به تماس تلفنی مشاور شروع شد که ماریا آن را (عکس العمل هاولد) بشتر از که انتظار داشت متفکرانه و با ملاحظه به حساب آورد. اگر چه زوجین هفته خوبی را پشت سر گذاشته بودند بدون هیچ گونه حسادت و بیزاری جذابیت جنسی، ولی ماریا خوش بین نبود که جریان امور به همین روال ادامه یابد. مشاور با تشخیص او موافق بود و اضافه کرد که گروه در مورد شرایط ماریا فکر کرده اند و به ایده هایی رسیده اند که شاید برای خود تحلیل او مفید باشد. وقتی ماریا گفت که می خواهد در مورد آن ایده ها بشندو، مشاور اقدام به مداخله کرد ابتدا گفت اگر فورا ماریا شروع به مبارزه با حالت حسدت کند خیلی به روند درمان کمک خواهد کرد، چون این کاری نیست که غیر ممکن باشد و از دست او برنیاید. دوم اینکه شاید ممکن باشد این کار را به شیوه ای انجام دهد که ماریا کمک کند بفهمیم که چرا ماریا این گونه رفتار و عمل می کند. یا حداقل رفتار او در مورد هارولد که می تواند سرنخ هایی برای چگونگی تغییر باشد. سرانجام اگر چه اعضای گروه مطمئن نبودند که آنچه در ذهن دارند شاید موجب فشار و ناراحتی بیشتر هارولد شود اما او باید این شرایط را تجربه می کرد حتی اگر باعث شود که او از انجام هر کاری که به بهبود روابط کمک می کند خود داری می کند. گذشته از همه اینها مشاور و سایر اعضای گروه بدقت اظهارات غیر لفظی بخصوص سر تکان دادن او را نگاه می کردند، تاببینند آیا او این چارچوب و اصول را می پذیرد. تنها قسمت مربوط به کناره گیری هارولد از مشارکت هایش به نظر می رسید که باعث شک شود و مشاور این را تا حدودی احتمال بعید می دانست.
مشاور با استفاده از نرمش باز دارنده مشاور گفت اگر چه او کمتر باخبر است اما ماریا می تواند اقدامات مخصوصی می تواند این چیزها را کامل کند. آن اقدامات می توانست مشکل باشد و مشاور مایل نبود آن را به وظایف ماریا اضافه کند. بعد از این که مراجعه جواب خود را با بیان اینکه هر کاری که ضرروی باشد انجام می دهد اعلام کرد، مشاور با احتیاط شروع به بیان ایده راهبردی تمرکز حواس و عقلانیت آن کرد.مشاور توضیح داد که برای انجام موفقیت آمیز حواس ماریا باید به دقت به عکس العمل های خود توجه کند. هر وقت او مطمئن شد که احساس می کند که باید در مورد مسائل جنسی او خود دفاع کند و برای هارولد دلیل بیاورد باید کارهای زیر را انجام دهد:
1- به طرف سقف نگاه می کمد و بگوید مرا ببخش هارولد.
2- به صورت مجازی و تشریفاتی در کف اتاق به موقعیت تمرکز حواس کند.
3- شروع به تمرکز حواس کند اگر هارولد تلاش کرد که او را باز دارد یا با او گفتگو کند او باید اینکه چشمانش را باز کند به آسانی بگوید که مشاور به او پیشنهاد کرده هر وقت احساس فشار روحی کرد این کار را انجام دهد، من یک ربع دیگر در خدمت شما هستم. اگر هارولد آشفته شد و تلاش کرد که او را از تمرکز حواس باز دارد، او باید به آسانی ساکت بماند و تسلیم شود. براساس روش گاندی او شاید آنچه را که طبیعی احساس می کند انجام دهد، در حضور لودیا در غیاب او و تحریکات بعدی مهم نیستند. مشاور شروع به تاکید بر ارزش توانایی های روشن سازی این تمرین کرد. خاطر نشان کرد که گروه با دلیل مطمئن است که ماریا باید فرصت داشته باشد تا این کار را چندین بار انجام دهد. بعضی شواهد پدید آند که روشن ساخت که ماریا دارای مشکلات عادتی ب ا مردان است یا روی آنچه که آیند برای او و هارولد پیش می آمد. اعضای تیم نمی دانستند که چگونه این تفکرات شکل می گیرند منظور معنی آنها چیست و چه مدت از جلسه تمرکز حواس پدیدار خواهند شد. اما مشاور اطمینان داد که او ماریا را می توانند در زمان مناسب آن را مدیریت کنند. بعد از اتمام جلسه ماریا قول داد که تجربه حواس او برای مشاور خسته کننده نباشد. ماریا همچنین گفت که اطلاعات مفیدی را در مورد تمرکز حواس خود ارائه خواهند داد. اما مشاور مطمئن نبود که منظور ماریا چیست؟ ولی به تحقیق بیشتر ادامه نداد.
وقتی ماریا دو هفته بعد برای جلسه چهارم برگشت، گفت که فرصتی برای تمرکز حواس نداشته است. اگر چه او بارها آن را آزمایش کرده بود وقتی که او با هارولد احساس خستگی می کرد این شرایط به مسئله حسادت مربوط نیست. واقعا رفتار او با هارولد موثر است به خاطر اینکه هارولد با دیدن این تغییر برخورد خوبی خواهد داشت. بعد از مدتی بحث در مورد تشابه رابطه زن و مرد، مشاور به بدشانسی مشکل اشاره کرد و گفت جلسه بعدی را به تاخیر می اندازیم تا بدرفتاری هارولد به خاطر تمرکز حواس ماریا بروز کند. ماریا در ابتدا نگران شد چون فکر می کرد که تداوم باعث کمک به او می شود با این وجود او با برگزاری جلسه بعد در ماه آینده موافقت کرد. یک ماه بعد از جلسه چهارم مشاور تلفنی از ماریا دریافت کرد اما ماریا گفت "خبری خوب بالاخره هارولد پیشنهاد کرد". و چند روز بعد در جلسه ماریا خود را توضیح داد. یک روز غروب، چند روز بعد از جلسه چهارم هارولد در موردی رابطه جنسی او با کارلوس صحبت میان آورده است. فقط چند دقیقه بعد از این، ماریا از تمرکز حواس استفاده کرد. بعد از شروع با چشمانی بسته گفت "جهنم چیست" و توضیح مختصری در مورد احساسش مکررا تکرار می کرد. ماریا گفت، هارولد چند دقیقه ای اتاق را ترک کرد سپس خانه را ترک می کند و تقریبا دیر برمی گشت وقتی که ماریا به رختخواب رفته بود. اما صبح زود بعد، قبل از اتمام دوش گرفتن ماریا، هارولد غذا را آماده کرده بود. هنگام صرف صبحانه بعد از چند دقیقه سکوت، هارولد به خاطر بی احساس بودنش در چند ماه گذشته معذرت خواهی کرد سپس از ماریا خواست که تمرکز حواس را به او یاد دهد. این همان چیزی است که ماریا قبلا از او خواسته بود اما اظهار بی علاقگی کرده بود. به هر حال آن روز آنها رابطه جنسی خوبی داشتند و به او چیزهایی در مورد تمرکز حواس یاد داد. از آن روز به بعد آنها هر روز صبح به تمرکز حواس می پرداختند به جزء چند روزی که هارولد برای جلسه ای به بیرون از شهر رفت. دو حس حسادت دیگر به وجود آند که ماریا هر دو آنها را از ریشه از بین برد که اولی نگاه کردن به سقف با چشم بسته بود و دومی گفتن زمان تمرکز حواس بود. ماریا جهت آگاهی گفت که گاهی هر دوی آنها با هم شروع به تمرکز حواس می کردند. او به توانایی خودش در جلوگیری از هارولد رد به عهده گرفتن هم مسولیت ها برای موفقیت رد روبطشان پی برد. با این وجود تیم کاملا مطمئن نبود تا این که ماریا با چکار کنند. بنابراین با احترام برای آن ارزش قائل شدند.
سرانجام وقتی که از ماریا خواستند که به کلینیک برگردد او گفت که قبل از آمدن با آنها تماس خواهد گرفت اما نمی خواست با رفتن به کلینیک موفقیت به دست آنده را از بین ببرد یا هارولد را ناراحت کند بنابراین او هرگز تماس نخواهد گرفت مگر اینکه هارولد بخواهد در این جا در این جا درمان به پایان رسید و مشاوران به هر دوی آنها تبریک گفتند و هشدار دادند که تصور نکنند راهی مشکل در پیش دارند. بعد از چند روزی مشاوره نامه ای از هارولد دریافت کرد از او قدر دانی کرده بعد از 9 ماه ماریا دیگر احساس هیچ گونه حسادتی در هر هارولد نکرد که با هم ازرواج کردند و ماریا باردار شده بود. این اثر آقای گرانت از موسه مالی در مورد اعتیادبه مخدر حمایت کرده است.

یادداشت:
1- دانیل و گنر روانشناس اجتماعی برای اولین بار از عبارت فرآیند طعنه آمیز در ارتباط با نظریه کنترل روحی خود او استفاده کرد. بعدها شوهام و روهربو آن را به عبارت فرآیندهای طعنه آمیز بین شخصی تعیین دادند که گروه پارالتو بیشتر از آن استفاده کردند.
2- در حالی که ومادانس گاهی از روش میانجی گری همانند گروه MRI استفاده کردند که فرضیاتی بیان کرده اند در مورد ساختار رابطه ای کاربرد هماهنگ نشانه ها و علائمی که گروه پالوآستو رد کرده اند. توضیحات ارزشمندی از روش درمان راهبری به روش هالی و مادانس رد بخش کیم و تاد در کتاب روش های درمان مشکلات زوجین در کلینیک ارائه شده است.
3- نگرانی مشابهی در مورد اجتبات از فرآیند درمان طعنه آمیز درمان کلینکی برای زوجین بامشکلات سخت درمان مانند الکلی و سیگاری بودن "به عنوان مشورت با خانواده" را تحت تاثیر قرار داده است. با استفاده از همکاری و انتخاب مشاوره کردن دارای سرسختی کمتر زوجین نسبت به "درمان" است و فرضیه ما که مردم برای درمان اقدام کنند را بیشتر تایید می کند، زیرا جذاب و کاربردی نیستند و برای معاینات و مشکلات عاطفی به کار می روند.
4- باتون میانه روش تعامل که مراجعه کنندگان رفتار عکس دارند و روش "متقارن" که شرکت کنند رفتار یکسان دارند (سرزنش یا پرهیز متقابل) تمایز قائل می شود.
5- بیشتر مطالعات بیانگر این هستند که زنان بیشتر متقاضی در رابطه تقاضا- رد کردن در یک نزاع هستند با این وجود چه کسی متقاضی باشد و چه کسی رد کننده بستگی به شرایط موجود دارد نه به تفاوت های اساسی میان جنسیت ها.
6- این مسئله تا اندازه به این واقعیت بستگی دارد که فیش، شوما و زن آشنایی فرهنگی یکسانی با آش مرغ به عنوان درمان غیر لفظی باور کردنی و بالقوه برای استرس خانواده دارند.
7- این نتایج یکسان به دست آمده از زوجین برگیفته از مطالعات تعامل درکانی به روش انفرادی است. در هر دو آزمایش کلینیکی که در یکی از آنها مراجعه کننده به صورت انفرادی رد برابر تاثیر همیشگی درمانی سرسخت بود و در دیگری مرد الکلی در برابر درمان زنش مقاومت می کرد و روش های مختلفی از فشار مستقیم به کار بردند و نتایج متفاوتی کسب کردند که آنها فرآیندهای طعنه آمیز شخصی را فعال می کنند.
8- بوکام، شوهام، موسر، دایتو و سیتکل در مرور تجربی درمان زوجین به این نتیجه رسیده اند "یافته های بدست آمده از تحقیق انفرادی درمان متقارن را در گروه درمان موثر قرار داده است" مرور گسترده تحقیق از روش درمیان تمرکز بر مشکل حمایت کرده است و روش فرآیندهای طعنه آمیز را می توان در تحقیقات روبو و شوام پیدا کرد.
9- یکی از مشاوران یک زن فارغ التحصیل در رشته روانشناسی کلینیکی بود که از روش MRI و مشورت گروهی برای درمان مشکلات زوجین شگفت زده شده بود.

منابع:
خانواده درمانی، مولفان: ایرنه گلدنبرگ، هربت گلدنبرگ.
مترجمان: حمیدرضا حسین شاهی برواتی- دکتر سایک نقشبدی، الهام ارجمند (مترجم همکار) ، ناشر: نشر روان،
نوبت چاپ: سوم، تابستان 1386.
خانواده درمانی: تاریخچه، نظریه و کاربرد/ مولف: ساموئل گلادینک، مترجمان: فرشاد بهاری، بدری السادات بهرامی، دکتر سوسن سیف، دکتر مصطفی تبریزی.نوبت چاپ: دوم تهران تزکیه، 1382.
سایت googl mz. Barhram abaji @gmail. Com) )

1. Jules Riskin
2 . Close Madanes
3 . Steve de Shazer
4 . Symtom- Focused
5 . Beavin
6 . Marital quid pro quo
7 . امروزه دیگر تصور عمومی برآن نیست که بن بست علت اسکیزوفرنی باشد، هرچند این مفهوم از لحاظ تاریخی اهمیت زیادی دارد، چون که به اهمیت تبادل پیام در رشد و حفظ بدکاری خانواده اشاره می کند. امروزه، فرض بر آن است که بسیاری از خانواده ها گاهی گرفتار این تبادل پیام های نادرست هستند؛ شاید این امر تا اندازه زیادی در خانواده هایی مصداق دارد که دچار تعارض های شدید و غیرقابل قبول بین فردی هستند. بنابراین، گرچه این مفهوم اهمیت اولیه خود را در زمینه اسکیزوفرنی از دست داده است ، امروزه برای اشاره به هر نوع الگوی مختل در تبادل پیام خانوادگی به کار می رود.
8 . Metacommunicauion
9 . Report
10 . Relationship
11 . Command
12 . Symmetrical
13 . Complementary
14 . Symmetriacal Escalation
15. One up
16. One down
17 . First order changes
18 . Second order changes
19 . Therapeutic doublebind
20. Prescribing the symptom
21 مائوریستسیو آندولفی(1979)، مدیر"موسسه خانواده درمانی" در رم، مهارت خاصی در بر هم زدن تعادل نظامهای خانوادگی انعطاف پدیر دارد؛ این کار اغلب از طریق کاربرد موثر تحویز نشانه صورت می گیرد. در خانواده ای که پیام رسانیهای آن تحت کنترل دختر نوجوان مبتلا به بی اشتهایی روانی قرار داشت و او تمامی روابط از جمله روابط پدر و مادر را تعیین می کرد، آندولفی دخترک نوجوان را از غذا خوردن در خلال جلسه ای که درمانگر و خانواده در کنار یکدیگر به آرامی مشغول غذا خوردن بودند، نهی کرد. از آنجایی که نشانه او(غذا نخوردن) اینک به امری غیر ارادی تبدیل شده بود، دیگر نمی توانست تعاملهای خانواده را در اختیار و مهار خود بگیرد. در همان حال، خانواده هم دیگر نمی توانست از پیام نوعا ناهمخوان خود استفاده کند:"بخور، اما نخور". این تجویز جلوی بازی خانوادگی ای را، که برگرد مشکل خوردن دخترک شکل گرفته بود، می گیرد و قواعد این نظام خانوادگی خاص را برملا می سازد.
22 – relabeling
23 منظور ما از تاکید بر روش درمان کوتاه مدت MRI آن است که نسخه مزبور را از سایر شکلهای درمان کوتاه مدت نظیر شناخت درمانی کوتاه مدت با زوجین(فصل 12) یا اقدامات درمانی کوتاه مدت راه حل مدار(فصل 14) متمایز کنیم.
24 – self- perpetuate
25 – in kind
26- confront
27 – screen
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : حجم فایل:298 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود