حقوق از دیدگاه نهج البلاغه
مقدمه
حقوق و رمز پیدایش آن
گسترش دامنه حقوق
اقسام حقوق در نهج البلاغه
حقوق متقابل
حقوق پدر و فرزند بر یکدیگر
حقوق برادران دینى و دوستان
حق همسایه
حقوق متقابل زمامدار و ملت
نهج البلاغه و حقوق بشر
حق آزادى
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
بخش مهمى از 'نهج البلاغه' را حقوق و وظائفى را که افراد جامعه نسبت به یکدیگر دارند، تشکیل مى دهد، و ما براى بررسى این بخش از کتاب، مباحث آینده را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم:
حقوق و رمز پیدایش آن
انسان طبعا اجتماعى و به اصطلاح 'مدنى بالطلبع' است، او بر خلاف اکثر حیوانات، به تنهائى قادر به رفع نیازمندیهاى همه جانبه اش نیست و چنانچه بخواهد یک زندگى سعادتمندانه داشته باشد، باید با همنوعانش گرد هم آمده هر کدام بار مسئولیت گوشه اى از اجتماع را بعهده بگیرند، یکى کشاورزى کند، دیگرى نساجى، آن یکى خیاطى کند و آن دیگرى کفاشى و…
بدیهى است که در چنین زندگى تعاونى اجتماعى، مقرراتى لازم است تا وظائف و تکالیف افراد را تعیین کند و حدود روابط و پیوستگیهاى آنان را مشخص نماید و در صورت اصطکاک منافع، جلو تجاوز و تعدیات آنان را بگیرد، و این همان رمز پیدایش حقوق است و از همین جا تعریف 'حقوق اصطلاحى' نیز معلوم مى گردد که: 'مجموع قواعد و قوانین لازم الاجرائى است که به منظور حفظ نظام جامعه و تنظیم روابط افراد و ملل و بهبود وضعیت جامعه وضع گردیده است.
البته حقوق، یک معنى جامعتر و شاملترى نیز دارد و آن 'سلطنت و اقتدار خاصى است که فرد نسبت به اشخاص و اشیاء دارد' [ براى فهم اقسام حق و فرق آن با حکم مراجعه شود به 'نیته المطالب' ج 1 ص 44 -41- حاشیه سید محمد کاظم طباطبائى بر مکاسب ص 56 -54- مکتبهاى حقوقى در حقوق اسلام ص 13 -4. [ خواه قانون آن را به رسمیت شناخته باشد که از آن تعبیر به 'حقوق قانونى' مى شود، و خواه اخلاق پشتوانه ى آن باشد که از آن تعبیر به 'حقوق اخلاقى' مى شود، و خواه مذهب موید آن باشد که همان 'حقوق مذهبى' است. منظور ما در این بررسى، نشان دادن مسائل مربوط به این معنى جامع حقوق است، نه تنها حقوق اصطلاحى.
گسترش دامنه حقوق
از همان زمانى که بشر از غار نشینى بیرون آمد و تشکیل اجتماع و 'مدینه' داد، داراى حقوق و مقرراتى اگر چه ابتدائى، بوده که با تکامل جامعه گسترده تر و کاملتر گردید. تا جائى که در عصر ما 'علم حقوق' یک فن بسیار مهم و داراى شعبه هاى گوناگون مى باشد. حقوق اساسى، حقوق سیاسى، حقوق مدنى، حقوق جزا، حقوق بین الملل خصوصى، حقوق بین الملل عمومى و حقوق بشر و…
در میان اقسام حقوق، حقوق بشر، زیر بناى دیگر حقوق ها است و به همه ى انسانها تعلق دارد و نمى شود آن را به طائفه اى دون طائفه اى و یا به منطقه اى دون منطقه اى اختصاص داد.
این نوع حقوق که مربوطه به احترام و حیثیت ذاتى انسان، و اصول کلى حقوق بشرى است، با آنکه زیر بنائى آفرینشى و فطرى دارد، همواره مورد بى مهرى و تجاوز قرار داشته است، تا آنکه پس از جنگ جهانى دوم در 10 دسامبر 1948 مطابق با 19 آذر 1327 اعلامیه ى جهانى حقوق بشر که شامل یک مقدمه و سى ماده است از طرف مجمع عمومى سازمان ملل به تصویب رسید و از 58 دولت عضو 48 دولت به آن راى موافق دادند و هم اکنون تا حدود زیادى مورد احترام همه ى دولتهاى عضو سازمان ملل متحد مى باشد.
اقسام حقوق در نهج البلاغه
در کتاب شریف نهج البلاغه اقسام مختلف حقوق، مورد توجه امام علیه السلام قرار گرفته و به مناسبتهائى از همه ى آنها بحث فرموده است:
گاهى سخن از حقوق اخلاقى و مدنى، و زمانى بحث از حقوق سیاسى و بین المللى و وقتى هم فرمایشى در مورد حقوق بشر و… دارد.
پیش از آنکه بشریت پس از گذشت قرنها و تحمل مشکلات و تشکیل کنفرانسها به این اقسام حقوق مخصوصا 'حقوق بشر' دست یابد، امام علیه السلام آن را بطرز بسیار جالب و دور از اشتباهات و تکرار مکررهائى که احیانا در این اعلامیه ها دیده مى شود، مورد توجه قرار داده و در بکار بستن آنها پیشگام بوده است.
حقوق متقابل
اصولا حق دو طرفه است اگر بنفع کسى علیه دیگرى بهره اى قرار داده شده علیه او و بنفع دیگرى نیز نصیبى در نظر گرفته شده است.
مثلا اگر کوچکتر موظف است بزرگتر را مورد احترام قرار دهد، بزرگتر نیز وظیفه دارد کوچکتر را مورد مرحمت قرار دهد.
اگر ملت وظیفه دارد از زمامدار اطاعت کند، زمامدار نیز موظف است صلاح و مصلحت او را بر همه چیز حتى منافع شخصیتش مقدم بدارد و همچنین…
در کتاب شریف نهج البلاغه در این باره چنین آمده است:
'والحق اوسع الاشیاء فى التواصف و اضیقها فى التناصف، لا یجرى لاحد الاجرى علیه، و لا یجرى علیه الاجرى له، و لو کان لاحد ان یجرى له و لا یجرى علیه، لکان ذالک خالصا لقد سبحانه دون خلقه، لقدرته على عباده، و لعدله فى کل ماجرت علیه صروف قضائه، و لکنه جعل حقه على العبادان یطیعوه، و جعل جزائهم على مضاعفه الثواب، تفضلا منه و توسعا بها هو من المزید اهله'. [ شرح نهج البلاغه ى عبده خطبه 211. [
'حق، هنگام توصیف و در مقام گفتار، فراخترین چیزها است، ولى هنگام عمل و رعایت انصاف، از همه چیز تنگتر است، بنفع کسى علیه دیگرى حقى قرار داده نشده، مگر آنکه علیه او بنفع دیگرى نظیر همان حق قرار داده شد، و اگر بنا بود براى کسى حقى قرار داده شود بدون آنکه دیگرى بر او حقى داشته باشد، چنین کسى بى شک آفریدگار متعال است نه آفریده ها زیرا تنها او بر بندگانش قدرت مطلقه دارد و هر چه بکند، بر اساس عدل است، ولیکن او هم حق خود را بر بندگانش بخاطر وجود و بخشش بسیارى که دارد چنین قرار داده که اطاعتش کنند و پاداششان را علیه خود دو برابر بودن ثوابشان مقرر فرموده است'. [ از این عبارت اخیر، بعضى از شارحان نهج البلاغه استفاده کرده اند که، تنها در مورد خداوند، حقوق، دو طرفه نیست، ولى ابن ابى الحدید مى گوید. در مورد خداوند نیز، حقوق دو طرفه است، نهایت آن که این حق را خود پروردگار، بنفع بندگان، بر خود فرض فرموده است. [
حقوق پدر و فرزند بر یکدیگر
هر کدام از والدین و اولاد از نظر اسلام، بر دیگرى حقوقى دارند که در کتب اخلاق، بطور تفصیل آمده است، امام علیه السلام درباره ى حقوق متقابل پدر و فرزند چنین مى فرماید:
'ان للولد على الوالد حقا، و ان للوالد على الولد حقا، فحق الوالد على الولد ان یطیعه فى کل شیى الا فى معصیته اله سبحانه، و حق الولد على الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه ویعلمه القرآن'
'هر کدام از پدر و فرزند بر یکدیگر حقى دارند، حق پدر بر فرزند آنست که پدر را جز در نافرمانى و معصیت خدا اطاعت نماید، و حق فرزند بر پدر آنست که نام نیکو برایش بگذارد، و او را با ادب و آراسته بار آورد، و قرآن را به او بیاموزد'. [ حکمت 391. [
حقوق برادران دینى و دوستان
درباره ى حقوق برادران دینى و دوستان نیز، مطالب فراوانى در کتب احادیث و اخلاق موجود است که از باب نمونه به جلات زیر اکتفاء مى شود:
'لا یکون الصدیق صدیقا حتى بحفظ اخاه فى ثلاث': 'فى نکبته، و غیبته، و وفاته' [ حکمت 129. [
'تنها کسى را مى توان دوست دانست که در سه مورد حساس زیر به دوستش وفادار باشد: در گرفتاریش و غیبتش و مرگش'.
و در مقام راهنمائى و چگونگى رفتار با او چنین دستور مى دهد:
'عاتب اخاک بالاحسان الیه واردد شره بالانعام علیه'. [ حکمت 150. [
'برادر و دوستت را با نیکى سرزنش کن و شرش ر با بخشش بر او برطرف گردان'.
امام علیه السلام وصیت نامه اى که براى فرزند برومندش امام حسن علیه السلام مرقوم فرموده ضمن آن درباره ى حقوق برادران دینى و دوستان چنین توصیه مى فرماید:
'احمل نفسک من اخیک عند صرمه على الصله، و عند صدوده على اللطف و المقاربته، و عند جموده على البذل، و عند تباعده على الدنو، و عند شدته على اللین، و عند جرمه على العذر، حتى کانک له عبد، و کانه ذو نعمته علیک، و ایاک ان تضع ذالک فى غیر موضعه، او ان تفعله بغیر اهله، لا تتخذن عدو صدیقک صدیقا فتعادى صدیقک، و امحض اخاک النصیحته حسنته کانت او قبیحه، و تجرع الغیظ فانى لم ارجرعه احلى منها عاقبته و لا الذمغبته، ول لمن غالظک فانه یوشک ان یلین لک، و خذ على عدوک بالفضل فانه احلى الظفرین، وان اردت قطیقه اخیک فاستبق له من نفسک تقیه ترجع الیها ان بداله ذالک یوما ما، و من ظن بک خیرا فصدقظنه، ولا تضیعن حق اخیک اتکالا على ما بینک و بینه، فانه لیس لک باخ من اضعت حقه، و لا یکن اهلک اشقى الخلق بک، و لا ترغبن فیمن زهد عنک، و لا یکونن اخوک على مقاطعتک اقوى منک على صلته، و لا یکونن على الاسائه اقوى منک على الاحسان، و لا یکبرن علیک ظلم من ظلمک، فانه یسعى فى مضرته و نفعک، ولیس جزاء من مسرک ان تسوئه' [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 31. [
'در مورد برادر دینیت چنان باش که هر گاه او قطع رابطه مى کند تو با او رابطه برقرار کن، وقتى که او دورى مى کند تو با او مهربانى کن، هنگامى که او بخل مى ورزد تو بخشش کن، زمانى که او فاصله مى گیرد تو نزدیک شو، وقتى که او درشتى مى کند تو نرمى کن. زمانى که او مرتکب جرمى مى شود برایش عذرى بتراش که گویا تو بنده ى او و او ولى نعم تو است، اما توجه داشته باش که اینگونه اعمال را نسبت به افراد نااهل و در غیر موردش انجام ندهى، دشمن دوستت را دوست مگیر که در آن صورت با دوستت دشمنى کرده اى، در اندرز برادرت چه به ذائقه اش خوشایند باشد و چه بدآیند بى شائبه و خالص باش، و در مورد او خشمت را به آهستگى فروبرد که من نوشیدنى اى شیرین و گواراتر از آن در پایان ندیدم، و در برابر کسى که نسبت به تو درشتى مى کند، نرمش داشته باش که به زودى نرم خواهد شد، و نسبت به دشمنت گذشت داشته باش که از انتقام شیرین تر است، و هرگاه خواستى که با برادرت قطع رابطه کنى جاى آشتى را باقى بگذار، و کسى که به تو گمان نیکو دارد، گمانش را راست قرار دبده، و حق برادرت را به اتکاء خصوصیاتى که میان تو و اوست ضایع مگردان، زیرا کسى که حقش را ضایع کنى دیگر برادر تو نیست، و مبادا که نزدیکانت بدبخت ترین مردم نسبت به تو باشند، و کسى که از تو دورى مى کند و میل به دوستى با تو را ندارد رغبت نداشته باش، مبادا که برادرت در قطع رابطه کردن با تو نیرومندتر از ارتباط برقرار کردنت باشد، و مبادا او در بدى کردن، از تو به نیکى کردن تواناتر باشد، و نباید ستم ستمگر بر تو بزرگ آید، زیرا او به زیان خود و سود تو کوشش مى نماید، و پاداش کسى که ترا مسرور کرده این نیست که اندوهگینش سازى'.
حق همسایه
داشتن همسایه خوب در مکتب امام تا بدانجا اهمیت دارد که به فرزند برومندش سفارش مى کند: پیش از راه از همراه و پیش از خانه از همسایه بپرس. 'سل عن الرفیق قبل الطریق، وعن الجار قبل الدار' [ نهج البلاغه نامه ى 31. [ و در خطبه ى 'همام' ضمن شمردن صفات پرهیزگاران، موضع زیان نرساندن به همسایه را خاطر نشان مى کند: 'و لا یضار بالجار'. [ نهج البلاغه خطبه ى 188. [ ولى در آخرین وصیتى که به فرزندان و جمیع بستگان و ارادتمندانش فرمود، حق همسایه را به قدرى بزرگ و محترم شمرد که بالاتر از آن تصور نمى رود. امام در ضمن آن سفارش فرمود:
'الله الله فى جیرانکم، فانهم صویته نبیکم، ما زال یوصى بهم حتى ظننا انه سیورثهم' [ نهج البلاغه نامه ى 47. [
'خدا را درباره همسایگانتان در نظر داشته باشید که آنان مورد وصیت پیامبر شما است که همواره درباره ى آنان سفارش مى فرمود تا جائى که گمان مى کردیم که او همسایگان را جزء خانواده وارث برندگان قرار خواهد داد'.
بسیار روشن است که دنیا دار حوادث و گرفتاریها است، چه بسا آدمى در زندگى نیازمند به کمک و محبت همسایه است و بدون عنایت و مهربانى او قادر بر رفع مشکلات فردى و اجتماعیش نخواهد بود و همین احترام متقابلها و رعایت حقوق دو جانبه ى همسایگى است که موجب مى شود آدمى در موار بحرانى و گرفتاریهاى از ناحیه ى همسایه احساس امنیت کند و مشکلاتش را از رهگذر او رفع نماید.
حقوق متقابل زمامدار و ملت
امام علیه السلام رابطه ى میان زمامدار و ملت را همانند رابطه ى ارباب و برده نمى داند که خود را مالک الرقاب ملت بداند و هر کارى که دلش مى خواهد انجام دهد و کسى هم حق نداشته باشد در برابر نظرات او اظهار نظر کند و کردار و گفتارش را مورد انتقاد قرار دهد خیر، امام علیه السلام این رابطه را بر اساس دو نوع مسئولیت که بخاطر برقرارى عدالت اجتماعى و مصالح عمومى، بعهده ى آنها گذاشته شده، مى شناسد و براى هر کدام در دائره خیر خواهى و حفظ مصالح ملى حقوق و وظائفى مقرر فرموده است.
امام علیه السلام در خطبه 33 نهج البلاغه این حقوق را اینطور بیان مى فرماید: 'اى مردم، من که زمامدار شمایم به گردن شما حقى دارم و شما نیز به گردن من حقى، اما حق شما بر من این است که خیر خواه شما باشم و با افزایش درآمد ملى، مواجب و حقوق شما را زیادتر کنم و براى آنان که نادان و بى ادب نمایند، سطح آموزش و پرورشتان را بالا ببرم.
در مقابل حقى که من بر شما دارم اینست: بیعتى که با من کرده اید به آن وفادار باشید، در حضور و غیاب، خیر خواهم باشید، هر گاه که شما را براى کارى دعوت مى کنم پاسخ مثبت دهید و از فرمانم سرپیچى ننمائید'. [ ایها الناس ان لى علیکم حقا و لکم على حق. فاما حقکم على فالنصیحه لکم و توفیر فنئکم علیکم، و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تادییکم کیما تعلموا، و اما جقى علیکم فالوفاء بالسیعه و انصیحه فى المشهد و المغیب، و الاجایته حین ادعوکم و الطاعه حین آمرکم "نهج البلاغه ابن میثم ج 2 ص 77". [ و در خطبه 207 آنجا که یکى از یارانش را که او را چنان ستوده بود که بوى تملق و ثنا خوانى و تظاهر از آن مى آمد. ادب مى کند، تعلیم مى دهد، زمامدار نباید در برابر وظائفى که انجام مى دهد، انتظار تکریم و تملق از ملت داشته باشد و ملت نیز نباید با اینگونه اعمال، حقائق و شخصیت واقعى او را بر او و دیگران مشتبه کند و روح دو روئى و تملق را که هزاران عواقب سوء بدنبال دارد، در جامعه رواج دهد، بلکه امام علیه السلام تعلیم مى دهد که: زمامدار ینز مانند ملت انسانست و از خطا و اشتباه در امان نیست، بنابر این هر عملى که او انجام مى دهد، اگر ملت تسلیم بلا قید و شرط باشد، چه بسا عواقب خطرناک بدنبال داشته باشد، از اینرو وظیفه ملت است که در صورت احساس اشتباه و خطا، حقیقت را بدون ترس و دلهره با او در میان بنهد و از کردار و گفتارش انتقاد نماید و هیچگاه چنین عمل انسانى نباید بر او گران اید و خشم و کینه اش را نسبت به ملت برانگیزاند بلکه بالاتر از این، وظیفه زمامدار است که پیش از عمل با ملت مشورت کند و وظیفه ملت نیز هست که خیر خواه و ناصح او باشد.
حقوق از دیدگاه نهج البلاغه
و اینک به ترجمه گفتار امام علیه السلام توجه فرمائید: 'و از پست ترین حالات زمامداران نزد مردم شایسته این است که درباره ى آنها گمان رود که افتخار کردن و خود ستائى را دوست دارند، و کردارشان حمل به کبر و خود خواهى گردد، و من کراهت دارم که به گمان شما راه یابد که من مبالغه ى در تعریف و استماع ثنا گوئى شما را دوست دارم، در صورتى که خدا را سپاس گذارم که چنین نیستم، و اگر هم دوست مى داشتم که چنین عملى درباره ام انجام گیرد، آن را به خاطر فروتنى براى خدا که به عمظت و کبریائى سزاوارتر است ترک کرده ام. و اگر مردمى بخاطر انجام کار مهمى دوست مى دارند که آنها را مدح کنند، چنین کارى درباره ى من انجام ندهید زیرا کارهایم تنها روى وظیفه و مسئولیتى است که از ناحیه خدا و شما بعهده ام گذارده شده و هنوز آن را بطور کامل انجام نداده ام و انجام وظیفه که اینهمه سر و صدا ندارد.
و با من چنانکه با ستمگران گفته مى شود، سخن بگوئید، و آنطور که پیش مردم خشمگین از ابراز حقیقت خود دارى مى شود، خود دارى نکنید، و با من با تملق و چاپلوسى و ظاهر سازى آمیزش ننمائید، و درباره ام گمان مبرید که گفتار حق بر من گران خواهد آمد و یا از شما انتظار بزرگ شمردن خود را دارم، خیر، زیرا کسى که گفتار حق بر او گران مى آید و از پیشنهاد دادگرى ناراحت مى شود، قطعا عمل به آنها بر او گرانتر و دشواتر خواهد بود.
علیهذا از گفتار حق و مشورت بعدل خود دارى نکنید زیرا گر لطف خدا نباشد من از خطا و اشتباه در امان نخواهم بود و بدانید: من و شما بنده ى پروردگارى هستیم که جز او خدائى نیست و از ما آنچه را که خودمان مالک آن نیستیم، مالک و صاحب اختیار است'. [ و ان من اسخف حالات الولاه عنده صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر، و یوضع امرهم على الکبر، و قد کرهت ان یکون جال فى ظنکم انى احب الاطرا و استماع الثناء و لست بحمدالله کذالک و لو کنت احب ان یقال ذالک لترکته انحطاط الله سبحانه عن تناول ما هو احق به من العظمته و الکبریا، و ربما استحلى الناس الثناء بعد البلاء، فلا تثنوا على بجمیل سناء لا خراجى نفسى الى اله و الیکم من البغیه فى حقوق لم افرغ من ادائها و فرائض لابد من امضائها، فلا تکلمونى بما تکلم به الجباربره و لا تتحفظوا منى بما یتحفظ به عند اهل البادره، و لا تخالطونى بالمصانفه، و لا تظنوا بى استثقال حق قیل لى، و لا التماس اعظام لنفسى، فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما علیه اثقل، فلا تکفوا عن مقاله بحق، امو مشوره بعدل، فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ء و لا آمن ذالک من فعلى الا ان یکفى اله من نفسى ما هو املک به منى، فانما انا و انتم عبید مملوکون لرب لا رب غیره. یملک منا ما لا تملک من انفسنا "نهج البلاغه ابن میثم بحرانى ج 4 ص 41". [
بزرگترین حق
بنظر امام علیه السلام، حقوق متقابل زمامدار و ملت، از همه ى حقها برتر و بالاتر است زیرا بقاء و شایستگى هر جامعه و قوام دین و عزت دنیا و آخرت هر ملت و جمعیتى به آن وابستگى دارد و عدم رعایت همین حق است که جامعه را به سراشیب سقوط مى کشاند.
امام علیه السلام، این واقعیت را ضمن یکى از خطبه هاى نهج البلاغه چنین شرح مى دهد: 'و بزرگترین حقها که خداوند واجب گردانیده حق والى بر رعیت و حق رعیت بر والى است'.
و این حقوق را خداوند براى هر یک از والى و رعیت نسبت بدیگرى واجب فرموده و آن را سبب الفتشان و عزت دینشان قرار داده است.
علیهذا وضع رعیت نیکو نمى شود مگر با شایستگى زمامدارن، و حال حکمرانان نیز نیکو نمى گردد مگر با فرمانبردارى ملت در دائره تکلیف، پس هر گاه ملت وظیفه اش را نسبت به زمامدار، و زمامدار نیز وظیفه اش را نسبت به ملت انجام دهد، در آنوقت، حق در میانشان عزیز مى شود و راههاى دین استوار مى گرد و نشانه هاى عدالت پا بر جا مى شود و سنتها در جاى خود جریان مى یابد، آنوقت است که روزگار شایسته مى گردد، و مردم به بقاء دولت علاقمند مى شوند، و طمعهاى دشمنان از بین مى رود.
ولى اگر ملت از فرمان زمامدار سرپیچى کند، و یا حاکم بر ملت ستم نماید، در آن وقت است که اختلاف و دوئیت پدید آید، و نشانه هاى ستم آشکار گردد، و نادرستى و فساد در دین زیاد شود، و به سنتها عمل نشود، نتیجه آن خواهد شد که هر کس به هوى و هوس خود عمل خواهد
کرد، و احکام الهى تعطیل خواهد شد، و امراض روحى زیاد خواهد گردید، و کسى براى تعطیل حق بزرگ و انجام اعمال زشت و ناپسند ناراحت نخواه شد، در این وقت است که نیکان ذلیل، و بدان عزیز مى شوند، و عقوبات خدا در مورد بندگان، بزرگ مى گردد، پس بر شما باد در بکار بستن حق به نصیحت و خیر خواهى کردن و نیکو همکارى نمودن.' [ نهج البلاغه قسمت خطبه ها خطبه ى 207. [
نهج البلاغه و حقوق بشر
همانطور که در گذشته تذکر دادیم، حقوق بشر که یک سلسله حقهاى طبیعى فطرى اى است که هر انسانى که در هر نقطه اى از جهان قرار دارد، آن را حقوق مسلم خود مى داند، و پدید آورندگان 'اعلامیه جهانى حقوق بشر' براى حفظ آن، مواد این اعلامیه را تنظیم و به تصویب اعضاء مجمع عمومى سازمان ملل متحد رسانده اند، و هم اکنون 143 کشور جهان که عضو این سازمان هستند، مواد این اعلامیه را قبول دارند، در کتاب شریف نهج البلاغه مورد توجه خاص امام علیه السلام قرار داشته به مناسبتهائى از این حقوق، سخن به میان آورده است که ذیلا رئوس مواد اعلامیه ى حقوق بشر و گفتار امام مورد مقایسه قرار مى گیرد.
حق آزادى
] درباره ى حق آزادى رئوس مسائل مربوط به ماده 21 -20 -19 -18 -13 -4 -3 -1- اعلامیه ى جهانى حقوق بشر مورد مقایسه قرار گرفته است. [
آزادى که هان 'نبودن مانع در سر راه اندیشه ى درست و اعمال شایسته است' طبیعى ترین حق آدمى است. با آنکه این حق همواره با بیرحمانه ترین وجه مورد تجاوز صاحبان 'زور و زر و تزویر' قرار داشته در عین حال در همه ى اعصار، انساندوستانى بوده اند که از آن حمایت جدى بعمل مى آورده اند.
این حق که داراى مصادیق فراوانى است و از آن جمله است: آزادى شخصى- آزادى فکرى- آزادى مدنى- آزادى سیاسى- آزادى مذهبى و… و در کتاب شریف نهج البلاغه مورد حمایت همه جانبه امام علیه السلام قرار گرفته است که ذیلا ببرسى آن مى پردازیم.
آزادى شخصى
منظور از آزادى شخصى اینست که آدمى مالک اراده و اختیار و سرنوشتش باشد و کسى حق نداشته باشد جان و مال و اراده اش را تملک کند و صاحب اختیارش گردد. امام علیه السلام در تایید این حق تصریح مى کند:
'لا تکن عبد غیرک وقد جعلک اله حرا'
'خود را برده ى دیگران مساز که خدا ترا آزاد آفریده است.' [ نهج البلاغه نامه ى 31. [
و در جاى دیگر فرموده است:
'الناس کلهم احرار الامن اقر على نفسه بالعبودته'
'تمام مردم آزاد آفریده شده اند، مگر کسانى که از روى اختیار بردگى را براى خود پذیرفته اند.' [ وسائل ج 3 ص 243. [
امام علیه السلام در این دو عبارت کوتاه در عین آنکه به آزادى شخصى تمام افراد بشر اعتراف مى کند به این حقیقت نیز تصریح مى کند که بردگى فردى و اجتماعى افراد و ذلت و توسرى خورى مردم مربوط به خود آنهاست اگر آنان مردمى بى عرضه و بى لیاقت نبودند، وظائف فردى و اجتماعیشان را خوب انجام مى دادند و از حقوقشان دفاع مى کردند، هیچگاه دیگران نمى توانستند آنان را ببردگى بکشند، جان و مال و وطنشان را استثمار نمایند.
و اما مساله جواز بردگى در اسلام علل و عوامل اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و اخلاقى موسمى خاصى داشته که به یکباره نمى شد همه ى آنها را نادیده گرفت و بکلى بردگى را از بین برد، ولى راههاى زیادى براى استخلاص بردگان قرار داده شده که با رعایت آنها تدریجا بردگى از بین خواهد رفت و اثرى از آن باقى نخواهد ماند. [ در این باره بطور تفصیل در کتاب 'اسلام و حقوق بشر' ص 224 -196 بحث کرده ایم به آنجا مراجعه شود. [
آزادى فکرى
قرنها بر بشریت گذشت که حق نداشت درباره ى حقائق آفرینش و مکاتیب و مسائلى که در دور و اطرافش جریان داشته آزادانه فکر کند و در سبک و سنگین کردن آنها آزاد باشد. همواره گروهى صاحبان 'زور و زر و تزویر' کوشش مى کردند، مردم را در جهالت و نا آگاهى بگذارند، افکار و عقایدشان را سانسور کنند، مغزهایشان را با مسائل پوچ و بى اساس پر نمایند، و چقدر انسانها جان خود را در این راه گذاشتند و طبق راى دادگاهها و 'محاکم تفتیش عقاید' در آتش سوخته و نابود شده اند. امام علیه السلام براى تحکیم این نوع آزادى مردم را به دعوت به تفکر آزاد مى کند [ البصیر من سمع فتفکر "خطبه ى 152 نهج البلاغه". [ و معتقد است: تا آراء و عقاید گونه گون در برابر آدمى قرار نگیرد و بطور آزاد آنها را سبک وسنگین نکند نخواهد توانست نظرات درست را از نادرست باز شناسد و یک روشنگر واقعى باشد.
'من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء' [ کسى که با آراء گوناگون روبرو شود موارد نادرست آنها را از درست باز خواهد شناخت "الامام على صوت العداله الانسانیه ج 2 ص 458". [ امام علیه السلام هیچگاه جهالت و نادانى ملت را نمى پسندد بلکه چنانکه دیدیم، با سواد کردن و رشد فکرى جامعه را از وظائف خویش مى داند 'و تعلیمکم کیلا نجهلوا' [ نهج البلاغه خطبه ى 33. [ و از افکار پوچ و بى اساس شدیدا جلوگیرى مى نماید.
هنگامى که امام علیه السلام عازم حرکت بسوى خوارج بود، یکى از یارانش عرض کرد: یا امیرالمومنین من از طریق علم نجوم بدست آورده ام که، اگر در اینوقت بسوى خوارج حرکت کنیم، بیم آن مى رود که به مرادت نرسى و پیروز نگردى!!
امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: آیا تو مى پندارى ساعتى را نشان مى دهى که هر که در آن ساعت سفر کند، بلا و بدى از او دور خواهد بود؟ و از وقتى برحذر مى دارى که هر که در آن وقت سفر کند گرفتار و بدبختى گریبانش را خواهد گرفت؟ پس هر کس ترا تصدیق کند قطعا قرآن را تکذیب کرده و در نیل به خوبى و دفع بدى خود را از کمک پروردگار بى نیاز دانسته است، و سزاوار است کسى که طبق گفته ات عمل مى کند ترا سپاسگزارد نه پروردگارش را زیرا طبق پندارت تنها تو او را به وقتى که در آن سودى برده و از زیان در امان مانده راهنمائى کرده اى!!
آنگاه امام علیه السلام رو بمردم کرد و فرمود: اى مردم از آموختن علم نجوم مگر به آن اندازه که در پیدا کردن راهها در خشکى و دریا بکار آید، خود دارى نمائید، زیرا علم نجوم بتدریج انسان را به کهانت و فالگیرى و ادعاى غیبگوئى وا مى دارد، و منجم همانند کاهن و کاهن مانند ساحر و جادوگر مانند کافر است و جایگاه کافر هم آتش دوزخ است.
آنگاه امام علیه السلام رو به یارانش کرد و فرمود: به سخنان پوچ و بى اساس این مرد گوش نکنید و به نام خدا حرکت نمائید. [ نهج البلاغه خطبه ى 78. [ این جریان مانند ده ها موارد دیگر از زندگانى امام علیه السلام نشان مى دهد که، امام در عین آن که افکار مردم را در دریافت حقائق امور آزاد مى گذارد، هیچگاه اجازه نمى دهد مردم در سایه آزاد فکرى مغزهایشان را با خرافات و مطالب پوچ و بى اساس پر نمایند.
آزادى سیاسى
آزادى سیاسى روى دو پایه استوار است:
1- هر فردى از افراد ملت حق دارد هر منصبى از مناصب ادارى مملکت را که شایستگى تصدى آن را داراست اشغال نماید و در پى ریزى تشکیلات سیاسى و اجتماعى مملکت خود سهیم باشد.
2- هر فردى از افراد مملکت حق دارد نظرات اصلاحى و انتقادى خود را بطور آزاد و بدون هیچگونه بیم و هراسى ابراز نماید. این حق شامل آزادى بیان و قلم و تشکیل احزاب و اجتماعات و انجمنها خواهد بود.
امام علیه السلام درباره ى پایه اول این حق سیاسى چنین فرمان مى دهد:
'و لا تقبلن فى استعمال عمالک و امرائک شفاعه الا شفاعه الکفائیه و الامانیه'. [ نظام الحکم و الاداره فى الاسلام ص 301. [
'در استخدام کارمندان و فرمانروایان شفاعت و وساطت کسى را مپذیر، مگر شفاعت شایستگى و امانت دارى خود آنها را.'
مقصود از این فرمان اینست که کارمندى دولت، شایستگى ذاتى مى خواهد نه آنکه حکومت اسلامى تحت تاثیر عواطف و احساسات قرار گیرد و نتواند در مقابل توصیه ها و وساطت هاى افراد ذى نفوذ، مقاومت کند، در نتیجه با استخدام افراد بى کفایت مصالح عمومى را در معرض خطر قرار دهد.
فرمان تاریخى اى که امام علیه السلام براى مالک اشتر نامزد استاندارى مصر صادر فرموده در این باره چنین تاکید مى فرماید: 'در امور مربوط به کارمندان و حکام خویش، بیاندیش تا ایشان را پس از آزمایش و توجه به سوابقشان انتخاب کنى نه بعلت تمایل شخصى و آئین استبدادى و خود سراى زیرا این دو صفت معجونى از اقسام جور و خیانت است.
توجه داشته باش که مردم کار آزموده و با آزرم از خاندانهاى صالح و داراى نیکنامى و حسن سابقه در اسلام را به حکومت برگزینى زیرا ایشان خوش خوى تر و آبرو خواه ترند و تسلیم آنها در مقابل طغیان مطامع کمتر و راى آنها نسبت به عواقب امور، عمیقتر است. [ نامه 53 از نهج البلاغه. [
و در مورد انتخاب افراد نظامى و سران ارتش اینطور تصریح مى کند: 'افسران سپاه تو باید کسانى باشند که براى خوشنودى خدا و رسول او، و براى پیروى از امام و پیشواى مسلمین پند پذیرنده و پاکدل تر و خردمندتر و بردبارتر باشند از کسانى که دیر به خشم آیند و زود عذر افراد را بپذیرند و به زیر دستان مهربان بوده و در برابر زورمندان سختگیر باشند که نه چنان خشن باشند که از جا در روند و نه چنان نرم که از انجام وظیفه باز مانند'. ] نامه 53 از نهج البلاغه. [ و در مورد انتخاب قضات چنین تاکید مى فرمایند: 'براى قضاوت و داورى بین مردم، بهترین افراد ملت را انتخاب کن، کسى که کارها به او سخت نیاید و نزاع کنندگان در ستیزه، و لجاج، راى خود را بر او تحمیل ننمایند.' [ نامه 53 از نهج البلاغه. [ امام علیه السلام در تمام دوران حکومت چند ساله اش از این سیاست عاقلانه و دنیا پسند پیروى مى نمود. 'دینورى' در جلد اول تاریخ الخلفا، مى نویسد: 'بعد از آن که براى طلحه و زبیر مسلم شد که على بن ابیطالب آنها را بهیچوجه بعنوان فرمانروا انتخاب نخواهد کرد در گوشه و کنار از آن حضرت گله و شکایت را آغاز کردند، سخنان آنان به على "ع" رسید آن حضرت عبدالله بن عباس را فرا خواند و با او در این باره به مشورت پرداخت، ابن عباس به او گفت: نظر من اینست که چون آنها علاقمند به فرمانروائى هستند، زبیر را در بصره و طلحه را در کوفه فرمانروا ساز، آنها که نسبت به تو از ولید و ابن عامر نسبت به عثمان نزدیکتر نیستند! على علیه السلام خندید و گفت: واى بر تو، آخر در بصره و کوفه مردمى زندگى مى کنند، مال و ثروتى وجود درد، هر گاه آنها "طلحه و زبیر" زمام امور را در دست بگیرند، افراد نادان را با طمع به خود متوجه خواهند کرد و بینوایان را تحت شکنجه قرار خواهند داد و توانگران با نیرو و قدرت پیروز خواهند شد، چنانچه من کسى را بخاطر نفع و ضررش استخدام مى کردم، هر آینه مى بایست معاویه را براى اینکار بر مى گزیدم و اگر علاقه شدید آنها را نسبت به فرمانروائى بر مردم احساس نمى کردم، چه بسا ممکن بود آنها را استخدام نمایم. [ الامامه و السیاسه ج 1 ص 52. [ و اگر در مکتب امام بعضى از مهام امور مانند ریاست حکومت اسلامى- منصب فتوى و قضا و… که نیازمندى بیشترى به امانت، صدقت و اصالت دارد، به افراد غیر مسلمان، فرزندان نامشروع و طائفه گناهکاران و… سپرده نمى شود، صرفا بخاطر حفظ مصالح عمومى است که در جاى خود مورد بررسى قرار گرفته است. [ به کتاب اسلام و حقوق بشر ص 279 -277 مراجعه شود. [
حق آزادى بیان و قلم و…
پایه دوم آزادى سیاسى همان حق آزادى بیان و قلم است که به همه ى آحاد ملت اجازه مى دهد دیگران را از نظرات اصلاحى خود به هر طریقى که ممکن است "بیان- قلم- تشکیل احزاب- جمعیتها و…" محروم نسازند و از دعوت به حق و مبارزه با فساد دریغ ننمایند و دامنه ى این حق چنان گسترده است که شامل حال زمامدار نیز مى شود.
امام علیه السلام در آنجا که حقوق والى را بر ملت و حقوق ملت را بر والى بیان مى کند، در این باره چنین مى فرماید:
'با من آنطور که با جباران سخن گفته مى شود، سخن نگوئید، و چنان که در برابر مردمان بى باک و متکبر، از گفتن حق، خود دارى مى شود، از من خوددارى نکنید، با من با ظاهر سازى رفتار ننمائید، درباره ى من این چنین گمان مبرید که گفتن حق، بر من سنگین خواهد بود، و یا از شما درخواست تعظیم خود را دارم، زیرا کسى که گفتن حق یا پیشنهاد عدل بر او سنگین باشد عمل به آن دو، بر او سنگین تر خواهد بود، بنابراین از سخن حق یا مشورت بعدل به هیچوجه خود دارى نکنید.' [ خطبه ى 211 از نهج البلاغه. [ و در جاى دیگر از همان خطابه که قبلا هم قسمتى از آن را بمناسبتى نقل کردیم، مى فرماید: 'از حقوق واجب خدا بر بندگان اینست که نهایت کوشش را در راه نصیحت و خیر خواهى مردم مبذل دارند و در اقامه حق و عدالت، تعاون و همکارى نمایند.' [ خطبه ى 211 از نهج البلاغه. [
امام علیه السلام در خطبه ى دیگر رمز مشارکت مردم را در دعوت به حق و مبارزه با فساد اینطور بیان مى کند که با ترک این کار نا اهلان مصدر امور مى شوند، آنگاه هر چه دعا کنید دعایتان مستجاب نخواهد شد. 'لا تترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فیولى علیکم اشرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم' [ نامه ى 47 از نهج البلاغه. [ و در مورد دیگر بالاترین مرحله امر بمعروف و نهى از منکر را گفتن سخن بجا و درست در برابر پیشواى خود کامه و ستمگر مى داند: 'و افضل من ذالک کلمه عدل عند اما جائر' [ حکمت 366 از نهج البلاغه. [ خود امام علیه السلام در دوران چند ساله ى حکومتش که "باعتراف دوست و دشمن عادلانه ترین حکومتها بوده" بارها در برابر انتقادهاى تند خوارج و دیگران قرار گرفت ولى هیچگاه آنان را از این حق قانونى محروم نکرد و حتى مجالس و محافل آنان را تعطیل نفرمود و تنها در صورت قیام مسلحانه ى آنان در 'نهروان' با آنان جنگید و در غیر این صورت نه قلم آنان را شکست و نه زبانشان را بست و نه تبعید و خانه نشینشان کرد و نه انجمنها و محافلشان را تعطیل کرد و…
آزادى مدنى
آزادى مدنى مصادیق فراوانى دارد که اهم آنها عبارتست از:
آزادى در مسکن
منظور از آزادى در مسکن اینست که دهر فردى حق دارد در داخله کشور، هر کجا که دلش خواست سکونت کند و هیچکس بدون اجازه ى او و یا بدون اجازه ى قانون، حق ندارد، وارد منزل ویژه او شود. و یا او را از محل سکونتش تبعید نماید.
این نوع آزادى نیز در مکتب امام علیه السلام از حقوق مسلم همه ى افراد بشر بشمار مى رود زیرا آن حضرت نیز مانند پیامبر اسلام "ص" معتقد است: 'همه ى سرزمینها متعلق به خداست و مردم نیز بندگان خدایند، و هر جا که موجب خیر و سعادت آنهاست مى تواند بدون هیچ مانع و رادعى اقامت نمایند.' [ البلاد بلاد الله و العباد عباد الله فحیثها احبت خیرا فاقم "نهج الفصاحه ص 223". [ و بسیار روشن است که جلوگیرى از این آزادى و تبعید افراد از نقطه اى به نقطه دیگر بدون دلیل شرعى نادیده گرفتن این حق مسلم الهى است.
و اما در مورد مصونیت در منزل نیز امام علیه السلام نص جالبى دارد، در یکجا در فرمانى که براى عامل خود در موضوع جمع آورى زکوه صادر فرموده چنین دستور مى دهد: 'البته مسلمانى را مترسان، چنان که کسى مایل نباشد بر او گذر مکن و بیشتر از حقى که خدا در مالش دارد از او مگیر، و اگر به قبیله اى رسیدى، بر لب آن قبیله فرود آى، بدون آنکه به منزلشان وارد شوى، و در درود و تحیت بر آنان دریغ منما، آنگاه به آنها بگو: اى بندگان خدا دوست و خلیفه ى خدا مرا بسوى شما فرستاده که هر گاه حق خدا در مالهاى شما باشد، از شما بستانم، آیا در اموال شما خداوند را حقى هست که به ولى او بپردازید [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 25. [ و در مورد دیگر، کسانى را که از غیر طریق معمولى وارد خانه کسى مى شوند، دزد مى خواند. 'داخل خانه هاى دیگران نشوید مگر از درهاى آنها، و هر کسى که از غیر درها وارد شود دزد نامیده مى شود.' [ و لا توتى البیوت الا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمى سارقا.' "نهج البلاغه خطبه ى 150". [
از این دو بیان امام علیه السلام نتیجه گرفته مى شودکه هر فردى در محیط و خانه هاى خود مصونیت دارد و نمى شود این حق قانونى را از او سلب کرد. البته در هر دو قسمت، اسلام به حاکم اسلامى اختیار داده که در صورت ضرورت بطور موقت این حق را نادیده بگیرد که تفصیل آن را باید در کتب فقهى جستجو کرد.
آزادى کار و…
بیگارى و کار اجبارى یکى از سنتهاى معمول دوران فئودالیته و تیولدارى بوده است. اسلام چنین کارى را مخالف با شرف و عزت انسانى مى داند امام على علیه السلام بطرز بسیار جالبى از این حق انسانى حمایت مى کند.
در زمان خلافت آن حضرت، مردم یکى از مناطق اسلامى خدمت امام شرفیاب شدند و چنین عرضه داشتند: در سرزمین ما نهرى است که گذشت زمان و حوادث روزگار آن را خراب کرده و ما را از فوائد آن محروم نموده است، هر گاه دوباره آن نهر کنده و تعمیر شود در آبادى سرزمین و رونق زندگى ما تاثیر بسزائى خواهد داشت، آنگاه از حضرت تقاضا کردند که به حاکم خود که در آن ناحیه فرمانروائى داشت، فرمان دهد تا از راه بیگارى گرفتن مردم و تحمیل کار اجبارى اقدام به حفر مجدد آن نهر خراب شده بنماید.
امام علیه السلام چون درخواست ایشان را شنید، کمى فکر کرد و سپس نسبت به تجدید حفر نهر ابراز علاقه نمود ولى با موضوع بیگارى و کار اجبارى با آنکه مورد علاقه ى درخواست کنندگان بود، موافقت نفرمود و نامه اى به این مضمون براى 'قرطبه بن کعب' حاکم آن ناحیه نوشت: 'گروهى از حوزه ماموریت تو نزد من آمدند و گفتند که ایشان را نهرى است که متروک شده و اگر آن را حفر و استخراج نمایند، سرزمینهایشان آباد خواهد شد و به پرداخت تمام مالیات و خراجشان قدرت خواهند یافت و درآمد بیت المال مسلمانها از ناخحیه ایشان فزونى خواهد گرفت، آنها از من درخواست کردند که نامه اى براى تو بنویسم تا آنان را به کار بگمارى و به کندن نهر و تامین هزینه آن مجبور سازى.
لیکن 'لست ارى ان اجبر احدا على عمل یکرهه': 'من صحیح نمى دانم کسى را به کارى که دوست ندارد وادارم و به بیگارى و کار اجبارى تحمیل نمایم.'
بنابر این مردم آنجا را نزد خود بطلب تا اگر کار نهر بر آنگونه باشد که وصف کرده اند هر کدام از آنان را که به طیب خاطر مایل به کار باشند، به کار بگمار، ولى چون نهر ساخته و پرداخته شود، متعلق به کسانى خواهد بود که در تجدید آن کار کرده و زحمت کشیده اند، نه آن کسان که از کار خود دارى کرده و علاقه اى به آن نشان نداده اند، و در هر حال، رونق داشتن زندگى و نیرومندى آنان نزد من، بهتر از ضعف و ناتوانى آنان است.' [ الامام على صوت العداله الانسانیه ج 1 ص 208- عدالت و قضا در اسلام. [
دقت در این فرمان، دو اصل مهم مربوط به آزادى کار و نتیجه ى تلاش و فعالیت را براى ما روشن مى کند. یعنى: از طرفى بیگارى و تحمیل کار اجبارى را نادرست اعلام مى کند و از طرفى دیگر، درآمد و منفعت کار را به طبقه ى زحمتکش و مولد ثروت اختصاص مى دهد.
امام علیه السلام نه تنها مردم را در انجام کارهاى مشروع، آزاد مى گذارد بلکه حکومت اسلامى را موظف مى داند که در پیشرفت امور کارگران و بهبود شرایط کار و پیشه اقدامات لازم را به عمل آورد.
در فرمان تاریخى که براى مالک اشتر نامزد استاندارى مصر صادر مى کند در این باره چنین مى فرماید: 'در باره ى بازرگانان و صنعتگران، سفارش مرا بپذیر و عمال خود را درباره ى ایشان سفاش کن، چه آنهائى که در جائى اقامت دارند، و چه آنهائى که با سرمایه و دارائى خود، در رفت و آمدند، و چه کسانى که به صنایع دستى، روزگار مى گذرانند، زیرا اینان، سرچشمه هاى منافع کشورند، همین ها هستند که سودها را از نقاط دور دست، از خشکى و دریا، جلگه و کوه، و جاهائى که مردم نمى تواند در آن گرد آیند و جرات رفتن به آنجاها را ندارند، بسوى تو جلب مى کنند، دیگر آنکه این گروه مردمى آرام و صلح طلبند هیچ عصیان و خوف طغیانى از جانب ایشان متصور نیست، از این امور، ایشان را چه در مرکز فرمانروائى تو باشند و چه در شهرهاى اطراف بدقت مورد رسیدگى قرار ده و به آنان توجه داشته باش.' [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 53. [ و درباره ى کشاورزان نیز توصیه مى کند: 'در جمع آورى مالیات، راه و رسمى پیش گیر که کار مالیات دهندگان را به اصلاح آرد، زیرا با اصلاح امر خراج و خراج گذار، کار سایر مردم نیز، روبراه مى شود، اصلاح کار دیگر مردم، بستگى به اصلاح کار آنها دارد، چه همه ى مردم جیره خوار خراج و اهل خراجند. و البته باید توجه تو به آبادانى اراضى بیشتر از توجه تو بدریافت خارج باشد، زیرا خراج جز با آباد کردن زمین، بدست نمى آید، و هر کسى از زمین آباد نشده خراج طلب کند، کشور را ویران کرده و بندگان خدا را هلاک مى سازد و جز مدت کوتاهى کار حکومتش استقرار نخواهد یافت. و هر گاه خراج دهندگان و زحمت کشان از گرانى بار مالیات، یا از آفت زدگى محصول، یا کمى آب در نیامدن باران، یا افتادن سیل در مزارع، یا خشکى زمین، شکایت کردند، آنقدر بایستى به آنان تخفیف بدهى که امیدوار شوى به آن مقدار، کارشان درست و اصلاح مى شود. و البته نباید این کار بر تو گران آید زیرا تخفیفى که به آنها مى دهى ذخیره اى است که از راه آبادى شهرها و آراستن حکومت، به تو باز خواهد گشت'. [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 53. [
امام علیه السلام در عین آنکه مردم را در اشتغال به هر نوع کارى که دلشان خواست آزاد مى گذارد و از آنان حمایت مى کند، در صورتى که آزادى آنان مضر به مصالح عمومى باشد این حق مسلم را محدود مى نماید.
امام علیه السلام در همان فرمان تاریخى به برخى از این محدودیتها چنین تصریح مى فرماید: 'با همه ى این سفارشها که در حق بازرگانان کردیم و صفات نیکى که براى آنان برشمردیم، بدان برخى از آنان در داد و ستد، سختگیر و بخیل هستند و احتیاجات و مواد خوراکى مردم را احتکار مى کنند، و در خرید و فروش، زور گو هستند و این اعمال براى عامه ى مردم زیان آور و براى فرمانروایان عیب بزرگى است. بنابر این از احتکار جلوگیرى کن که رسول خدا از آن جلوگیرى فرموده است، و باید خرید و فروش، آسان و از روى عدالت و انصاف، انجام گیرد، و قیمت اجناس، باید طورى باشد که به هیچیک از فروشنده و خریدار، زیانى وارد نیاید.
و هر گاه پس از اینکه از احتکار نهى کردى، باز کسى مرتکب آن شد، او را عقوبت کن و به کیفر عملش برسان، بدون آنکه در مجازات او کوتاهى کنى.' [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 53. [
حق آزادى در داشتن مال
از جمله ى مصادیق آزادى مدنى حق آزادى در داشتن مال است.
امام علیه السلام به هر انسانى اجازه مى دهد از راه مشروع تحصیل مال و ثروت کند و به احدى هم اجازه نمى دهد به مال او دست تعدى دراز نماید: 'و لا تمسن مال احد من الناس'- 'به مال هیچکس دست درازى نکنید.' [ قسمت نامه ها نامه ى 51. [ ولى در صورتى که مصالح عمومى ایجاب کند، به حکومت اسلامى اختیار مى دهد از اموال مردم که درحقیقت مال خداست و مردم مستمند با آنان شریکند، تا مرز مصلحت بهره بردارى کند و آزادیشان را محدود نماید. [ در این باره ما در کتاب 'اسلام و صلح جهانى ص 202' و 'اسلام و حقوق بشر ص 317 -315' بحث کرده ایم. [
حق آزادى مذهبى
در طول تاریخ، پیروان مذاهب، در نیل به این حق انسانى شکنجه ها، زندانها، اعدامها و… دیده اند ولى امام علیه السلام در ضمن فرمانى که براى مالک اشتر نامزد استاندارى مصر صادر فرمودند، درباره ى مردم آن سامان که در حدود پانزده میلیونشان مسیحى و غیر مسلمان بودند، چنین تصریح مى کند:
'و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فى الدین او نظیر لک فى الخلق فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذى تحت ان یعطک الله من عفوه و صفحه.'
'نسب به مردم قلمرو و حکومت خود، همچون درنده اى خونخوار مباش که خوردن ایشان را غنیمت شمارى زیرا آنان دو دسته اند، یا برادر دینى تواند، و یا در آفرینش همانند تو، بنابر این از عفو و گذشت خود، آنچنان، آنان را بهرمند ساز که دوست دارى خدا از عفو و اغماض خود، به تو ارزانى دارد'. [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 53. [
حق برابرى
[ در این بحث رئوس مواد 10/7/6/2/1 اعلامیه ى حقوق بر مورد مقایسه قرار گرفته است. [
از دیرباز بسیارى از مردم بخاطر اختلاف در رنگ، نژاد، زبان، قبیله، منطقه ى جغرافیائى،
حق حیات و امنیت شخصى [ ماده سوم اعلامیه. [
امام علیه السلام جامعه اى مى خواهد که در آن جان و مال و عرض و آبروى همه ى افراد محفوظ بوده هر کسى در کمال آرامش و امنیت به انجام وظائف فردى و اجتماعى مشغول باشد، از این رو در فرمان تاریخیش که براى مالک اشتر صادر فرموده رابطه ى میان زمامدار و ملت را رابطه ى پدر فرزندى بشمار آورده که طبعا افراد جامعه نیز با هم برادر وار زندگى خواهند کرد و بدیهى است که برادر نسبت به برادر بهترین روابط انسانى را خواهد داشت، به جان و مال و عرض و حیثیتش تجاوز نخواهد کرد: 'ثم تفقد من امورهم ما تیفقد الوالدان من لودهما' [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 53. [
– 'امور مردم را همانند پدر و مادرى که وضع فرزندانشان را رسیدگى مى کنند رسیدگى نما.'
و در مورد احترام به خون و حق حیات مردم نیز در همان فرمان تاریخى چنین تصریح مى کند. 'بترس از این که خون بى گناهى را بریزى زیرا که ریختن خون ناحق موحب کیفر الهى و زوال نعمت و کوتاهى عمر و سقوط حکومت مى شود، و نخستین چیزى را که خداوند سبحان روز قیامت میان بندگانش حکم مى فرماید، خونهاى ناحقى است که ریخته اند، بنابر این برقرارى حکومت را از ریختن خون بیگناهان مخواه زیرا چنین کارى نه تنها پایه هاى حکومت را سست مى کند بلکه آن را از بین مى برد و به دیگران انتقال مى دهد، و بدان که ترا نزد خدا و نزد من براى چنین کارى عذرى نخواهد بود و چنین عملى قصاص بدنبال خواهد داشت…' [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 53. [ آرى امام علیه السلام نیز همانند رسول خدا معتقد است: مومن کسى است که دیگران از او بر مال و جانشان ایمن باشد و از دست و زبانش در امان. [ جامع العادات ج 2 ص 211. [
حق مبارزه با ستم و ستمکار [ ماده 12/8/7. [
در مکتب امام علیه السلام، ظلم و ستم همانند میکرب خانمان براندازى است که همه افراد جامعه در نابودى آن مسئولیت دارند، در درجه ى اول شخص حاکم اسلامى و در مرحله ى بعد، همه ى افراد ملت، موظفند در ریشه کن کردن آن کوشش نمایند.
روى همین جهت بوده که امام علیه السلام بعد از قتل عثمان حکومت اسلامى را پذیرفت [ و ما اخذال على العلماء ان لا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت جلها على غاربها و لقیت آخرها بکاس اولها "خطبه 3". [ و با همه ى اصرارى که امثال ابن عباس در ابقاء معاویه بر سمند استاندارى شام نمودند، حضرت حتى راضى نشد یک لحظه او در سر کار باقى بماند.
و ما در اکثر خطبه ها و کلمات امام علیه السلام مضوع بمبارزه با ظلم را آشکارا مى بینیم. در یکجا به والى خود 'زیاد بن ابیه' هنگامى که او را به استاندارى فارس مى گمارد، ضمن سفارشات طولانى چنین مى فرماید: 'عدل و داد را بکار ببر و از فشار و ظلم بپرهیز، زیرا که اختناق و فشار موجب آوارگى مى گردد، و زورگوئى و ستم، کار را به شمشیر مى کشاند'. [ حکمت 468. [ و در جاهاى دیگر به آحاد ملت دستور مى دهد که: 'دشمن ستمکار و یار و یاور ستمدیده باشید [ نهج البلاغه به نقل از الامام على ج 2. [ دست ستمکار نادان را کوتاه سازید [ نهج البلاغه به نقل از الامام على ج 2. [ سنگ را از هر ناحیه اى که بسوى شما آمد به همان نقطه برگردانید، [ نهج البلاغه به نقل از الامام على ج 2. [ خداوند بیامرزد کسى را که اگر ستمى دید با آن مبارزه مى کند و آن ر از بین مى برد. [ نهج البلاغه به نقل از الامام على ج 2. [
حق آموزش و پرورش [ مقایسه با ماده 26 و 27 اعلامیه ى حقوق بشر. [
در آن عصرى که در تمام شهر مکه بیش از 17 نفر و در مدینه 11 نفر قدرت خواندن و نوشتن نداشتند و در ایران و چین که از کشورهاى متمدن آن زمان بشمار مى رفتند، سواد و دانش در انحصار گروهى خاص بود، فرزندان پیشه وران و دهقانان حق نداشتند از نعمت سواد و دانش بهره مند گردند، پیامبر اسلام، 'طلب دانش را بر هر فرد مسلمانى فرض و واجب شمرد' و از وظائف پدران دانست که به فرزندانشان خواندن و نوشتن بیاموزند 'و یعلمه الکتابه' [ مکارم الاخلاق ص 253. [ و امام علیه السلام نیز به پیروى ار رسول خدا "ص" نه تنها حق با سواد شدن به همه انسانها مى دهد و وظیفه مردم و پدر و مادرها مى داند که فرزندانشان را با سواد کنند، بلکه وظیفه ى حکومت اسلامى مى داند که بطور رایگان وسائل صحیح تعلیم و تربیت را در اختیار مرم قرار دهد و آنان را اجبارا با سواد نماید.
چنان که در سابق در بحث حقوق متقایل 'زمامدار و ملت' دیدیم، امام علیه السلام از جمله ى حقوقى را که ملت بر گردن زمامدار دارد، همین تعلیم و تربیت رایگان اجبارى است. '… و تعلیمکم کیلد تجهلوا و تادیبکم کیما تعلموا…' [ نهج البلاغه خطبه ى 33. [
همین طرز تعلیم و تربیت علوى بود که موجب گردید، جنبش عظیم فرهنگى در جهان اسلام پدید آید تنها در کتابخانه ى بیت الحکمه بغداد 4000000 جلد کتاب گرد آید و تنها در اسپانیا سالیانه هفتاد تا هشتاد هزار جلد کتاب تهیه شود و شعبه هاى علوم تا 500 شعبه گسترش یابد و فرزندان افراد گمنام و دزد مانند احمد، محمد و حسن معروف به 'بنو موسى' جزء معروفترین دانشمندان اسلامى در رشته علوم ریاضى و غیره جلوه کنند و بالاخره اروپاى از همه جا بى خبر با تمدن و فرهنگ انسانى اسلام آشنا گردد. [ در این باره به جلد دوم اسلام و حقوق بشر تحت عنوان 'نقش اسلام در پیشرفت فرهنگ و تمدن انسانى' که هم اکنون زیر چاپ است مراجعه شود. [
حق بهره مندى از یک زندگى انسانى [ ماده 25 -24 -23. [
در مکتب امام على علیه السلام، همه ى افراد بشر حق دارند که از یک زندگى انسانى بهره مند باشند. اینکه دیده مى شود گروهى در ناز و نعمتند، و گروهى دیگر با فقر و فاقه دست بگریبان، یا بخاطر اینست که ثروتمندان به وظیفه ى خود عمل نمى کنند، 'فقیرى گرسنه نماند مگر آنکه ثروتمندى از حقش سوء استفاده کرد. [ امام علیه السلام فرمود: 'ما جاع فقیر الا بما متع به غنى- ما رایت نعمته موفوره الا و الى جانبها حق مضیق' "الامام على ج 1 ص 213". [ هیچ نعمت فراوانى را ندیدم مگر آنکه در مقابل آن حقى ضایع گردید.' [ امام علیه السلام فرمود: 'ما جاع فقیر الا بما متع به غنى- ما رایت نعمته موفوره الا و الى جانبها حق مضیق' "الامام على ج 1 ص 213". [ و یا بجهت اینست که فقرا، وظیفه ى انسانى خود را در تحصیل یک زندگى آبرومندانه انجام نمى دهند: 'آیا شایسته است که شما از مورچه هم کمتر و ناتوان تر باشید و حال آنکه این حیوان حقیر، در کمال جدیت آذوقه ى خود را بطرف لانه ى خویش مى کشاند و روزى خود را از فعالیت بدست مى آورد.' [ کافى کتاب العیشه ج 5 ص 79. [ و یا به این علت است که زمامداران مردم شایسته اى نیستند و در تدبیر اداره ى امور و طرح پروژه هاى صحیح و برقرارى عدالت اجتماعى عاجزند: 'و نیکوترین چیزى که مایه ى روشنائى چشم حکمرانان مى باشد، بر پا داشتن عدل در کشور و آشکار ساختن علاقه ملت است، و در بسیار بدیهى است که علاقه ى آنان آشکار نمى گردد مگر آنکه دلهایشان از خشم و کینه نسبت به آنان پاک باشد و اینکار حاصل نمى شود مگر آنکه حکومتشان را با جان و دل قبول داشته پایان آن را انتظار نکشند…' [ و ان افضل قره عین الولاه استقامه العدل فى البلاد و ظهور موده الرعیه و انه لا تظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم و لا تصح نصیحتهم الا بحیطتهم على و الاه امورهم و قله اشتقال دولهم و ترک استبطام انقطاع مدتهم "نهج البلاغه خطبه ى 53". [
در هر صورت اگر در جامعه اسلامى افرادى پیدا شدند که از زندگى انسانى بى بهره بودند، در مکتب امام علیه السلام تامین زندگى تنها بعهده ى حکومت اسلامى است چنانکه آن حضرت در فرمان تاریخیش که براى مالک اشتر صادر فرموده در این باره چنین تاکید مى کند: 'از خدا بترس درباره ى طبقه زیر دست درمانده و نیازمند و بیچاره اى را که چاره اى ندارند، زیرا در این طبقه هم افرادى هستند که بیچارگیشان را ابراز مى کنند و هم کسانى که با همه احتیاجى که دارند، اظهار نمى کنند، تو براى رضاى خدا فرمانش را در حق ایشان اجراء کن و قسمتى از بیت المالى که در دست تو است و قسمتى از غلات و بهره هائى که از زمینهاى غنیمت اسلام که بدست آمده در هر شهرى، برایشان مقرر دار زیرا براى دورترین آنها همان حقى است که براى نزدیکترین آنها است، و رعایت هر یک از ایشان بر تو لازم است مبادا خوشگذرانى ترا از حال آنان غافل سازد… سرپرستى یتیمان و سالخوردگانى که راه چاره اى ندارند و نمى توانند خود را براى درخواست حاضر کنند، به عهده بگیر که اینان در میان مردم بعدل و دادگرى نیازمندترند.' [ خطبه ى 53 از نهج البلاغه. [
'امام علیه السلام نه تنها حق بهره مندى از یک زندگى انسانى را براى همه ى افراد جامعه طبق این فرمان ضرورى مى داند، بلکه این حق را شخصا حتى براى غیر مسلمین نیز در دوران حکومت چند ساله اش پیاده فرموده است، در کتب وسائل آمده که روزى امام علیه السلام مرد کور پیرى را دید که گدائى مى کرد، فرمود: این چه کارى است که او انجام مى دهد؟ گفتند: یا امیرالمومنین او مسیحى است، امام فرمود: آنوقت که او قدرت بر کار داشت از او کار گرفتید، حال که عاجز و ناتوان شده رهایش نمودید؟! زندگیش را از بیت المال تامین نماید.' [ وسائل الشیعه ج 6 کتاب جهاد با 19 روایت 1 ص 49. [
این نصوص نشان مى دهد که دنیاى بشریت پیش از آنکه در فکر افراد بى نوا و درمانده بیافتد و زندگیشان را از راه آبرومندى تامین نماید، در مکتب علوى این گروه داراى زندگى انسانى بوده اند.
حق رجوع به محاکم صالحه [ ماده 11 -10 -8. [
در مکتب علوى حق گرفتنى است و تن به ظلم دادن همانند ظلم کردن گناه است و باید انسان مظلوم در احقاق حق خود بکوشد ولو اینکه در این راه تحمل رنج و شدائد نماید: 'براى ما حقى است، چنانچه آن را به آسانى به ما دادند، چه بسیار خوب، و گرنه در راه بدست آوردند آن، هر گونه رنج و مشقت را تحمل خواهیم نمود و مانند کسى که پشت سر دیگرى سوار شتر مى شود و راه دورى را مى پیماید چگونه براى رسیدن به مقصد، ناگزیر از تحمل هر گونه مشقت و شکیبائى است ما هم براى استرداد حق خود هر اندازه که ممکن باشد کوشش خواهیم کرد.' [ حکمت 155 از نهج البلاغه. [
امام علیه السلام نه تنها به شخص ستمدیده حق دفاع و احقاق حق مى دهد بلکه به دولت اسلامى دستور مى دهد: همه گونه وسائل آسان را براى داد خواهى و عرض حال او فراهم سازد. فرمانى که امام علیه السلام براى مالک اشتر صادر کردند، در این باره چنین تاکید مى فرمایند: 'قسمتى از اوقات خود را براى کسانى که به تو نیازمندند، اختصاص ده و در مجلس عمومى بنشین و براى خدائى که ترا آفریده فروتنى نما، لشگریان و یاران از نگهبانان و پاسبانان خود را از آنها باز دار، تا سخنگوى ایشان بى ترس و واهمه با تو سخن بگوید، زیرا من بارها از پیغمبر شنیدم که مى فرمود: هرگز امتى که حق ناتوان را بدون ترس و نگرانى از زورمندان نگیرد، رنگ سعادت نخواهد دید.' [ نهج البلاغه قسمت نامه ها نامه ى 52. [
و براى محاکم و قضات شرائط و مشخصاتى قائل شده که بالاتر از آن متصور نیست و نقل آنها از عهده این مقاله بیرونست. در پایان بحث، تذکر این نکته را ضرورى مى دانم که: بررسى یکایک حقوق علوى و مقایسه آن با شعبه هاى مختلف حقوق بشر، کارى بس دامنه دار است و ضمن یک مقاله نمى شود همه ى جوانب آن را بررسى کرد، امید است که در فرصت مناسب در این زمینه همانند مقایسه اسلام با اعلامیه ى جهانى حقوق بشر که در چهار مجلد تالیف کرده ایم توفیق یابیم، آمین یا رب العالمین.
34