تارا فایل

جنگ نرم




فهرست
چکیده……………………………………………………………3
مقدمه…………………………………………………………….3
تهدید نرم چیست؟…………………………………………………4
فرآیند تهدید نرم ………………………………………………….11
عملیات فروپاشی نرم حکومت ………………………………………13
منابع………………………………………………………………17

جنگ نرم: از تهدید تا پاسخ
چکیده
گاه برخی از مفاهیم و واوه ها حامل تغییرات پارادایمی هستند. مفاهیمی همچون جنگ نرم و تهدید نرم، از این جمله به شمار می آیند. آنها تنها به ظهور شیوه های جدید مبارزه و یا تحولات سیاسی و امنیتی نوپدید اشاره ندارند، بلکه فراتر از آن خبر از ظهور مکتب جدیدی در عرصه رقابت ها و مخاصمه های بین المللی می دهند. مقاله حاضر با چنین مفروضی، و با توجه به اغتشاش معنایی و آشفتگی نظری رایج در این حوزه؛ تلاش دارد تا با بهره گیری از ادبیات علمی و استنتاج از رویدادهای این چنینی به تعاریف و مدل های نظری برای روشن ساختن حدود و ثغور این مفاهیم دست یابند.
مقدمه
تحولات سیاسی و اجتماعی، هر از گاهی مفهوم جدیدی را در ادبیات سیاسی و استراتژیک کشور رواج داده و آن را به کانون مباحث و نظرپردازی های محافل روشن فکری و نخبگان تحلیل گر تبدیل می کند. مفاهیمی همچون تهدیدنرم، براندازی نرم و امنیت نرم؛ از این گونه به شمار می آیند و چند صباحی است که تحت تاثیر رویدادهای اخیر کشور ما به ویژه کش و قوس های آمیخته با انتخابات دهم ریاست جمهوری، نقل محافل مختلف گردیده است.
تامل در گفت وگوها و ادبیات جنگ نرم، کمتر نسانی از اجماع مفهومی و وضوح معنایی دارد و حداقل، چهار برداشت را می توان در میان مجموعه این ادبیات تشخیص داد. اول، تهدید نرم به عنوان عملیات روانی دشمن علیه افکار عمومی خودی است؛ با این دیدگاه، تهدید نرم مساوی با مجموعه تهاجمات روانی – تبلیغاتی یک کشور علیه کشور دیگر محسوب می شود. دوم، تهدید نرم مساوی با اقدامات پنهان و توطئه آمیز دستگاه های امنیتی حریف علیه جامعه خودی است؛ با این دیدگاه، تهدید نرم مجموعه عملیات پنهانی تلقی می شود که توسط دستگاه های اطلاعاتی به اجرا درمی آید. سوم، تهدید نرم به عنوان هدف قرار گرفتن بنیان های ذهنی و اعتقادی سیستم سیاسی خودی از سوی محافل روشنفکری و یا سایر مراجع فکری و موسسات فرهنگی است. و چهارم، تهدید نرم به عنوان ناآرامی های اجتماعی گسترده با هدف براندازی سیستم سیاسی خودی تلقی می گردد.
صرف نظر از اختلاف برداشت ها، می توان گفت که همه آنها، از این نظر که به بخشی از واقعیت توجه دارند درست هستند، اما از آن نظر که بخش های دیگر واقعیت را نادیده می گیرند به خطا می روند. بنابراین، سوال اینجاست که تهدید نرم و واژه های مرتبط با آن را چگونه می توان مفهوم سازی کرد که ضمن در بر گرفتن همه ابعاد یاد شده، تصویری واقعی از پدیده ارائه کنند.
تهدید نرم چیست؟
برداشت اولیه ما از پدیده تهدید نرم، مدلی چهار مولفه ای است؛ مولفه های کلیدی عبارتند از تغییر سیاسی، مهندسی شده بودن عامل خارجی و آماج و ابزار. ضمن اعتراف به وجود متغیرهای دیگری علاوه بر متغیرهای یاد شده، باید گفت که متغیرهای چهارگانه، مهم ترین مولفه های شکل دهنده تهدید/ جنگ نرمهستند. مدل اولیه را می توان در تصویر شماره یک مشاهده کرد.
احتمالاً مهم ترین عامل که می تواند در تشخیص پدیده هایی همچون تهدید نرم و جنگ نرم، مبنای مهمی برای تعریف باشد، هذف نهایی پدیده است. این هدف را می توان در عبارت "تغییر سیاسی" خلاصه کرد. منظور ما از تغیی سیاسی، دقیقاً آنچه که مراد صاحب نظران جامعه شناسی سیاسی می باشد، نیست، بکله منظور معنایی فراتر از آناست. به بیان دیگر، هذف نهایی بازیگران جنگ نرم را می توان در نقطه ای مابین دو سر یک طیف جای داد که یک سر آن را تغییر رفتار و سر دیگر را فروپاشی نظام سیاسی تشکیل می دهد. به همین دلیل، اطلاق عنوان انقلاب رنگین برای پدیده هایی این چنینی نادرست است. برای تشریح بیشتر این مدعا، ناگزیر از اشاره ای مختصر به مفهوم تغییر سیاسی به معنی خاص آن در ادبیات جامعه شناسی سیاسی و مفهوم اعمال نفوذ و تغییر رفتار در ادبیات روابط بین الملل هستیم.
برخی از صاحب نظران حوزه جامعه شناسی سیاسی، تغییر سیاسی را معادل تغییر در ترتیبات قدرتی حاکم بر جامعه تلقی و آن را به چهار دسته کلی تقسیم کرده اند. مبنای تقسیم بندی آها را عواملی مانند نوع و میزان شرکت کنندگان در ایدئولوژی و آرمان های سیاسی تشکیل می دهد. بر این اساس، دسته اول تغییرات را می توان توطئه های سازمان یافته نامید و منظور از آن، تغییرات به دقت طراحی شده ای همچون کودتا است که طی آنها، عده ای معدود از نخبگان کهاغلب به قدرت سیاسی نیز دسترسی دارند، بدون بهره گیری از نیروی توده ها و به طور ناگهانی، ترتیبات قدرتی حاکم را تغییر می دهند. دسته دوم را آشوب می نامند و منظور از آن، ناآرامی های اجاماعی و اغتشاشاتی است که کمترین برخورداری از سازمان یافتگی، حرکت هایی سیاسی است که با تکیه بر ایدئولوژی یا هر آرمان سیاسی دیگری، با تکیه بر توده های جامعه و با محوریت رهبر یا رهبران نظم سیاسی مستقر را تغییر می دهند و در نهایت دسته چهارمی را نیز می توان ذکر کرد که در ادبیات مربوط عمدتاً با عنوان شورشگری شناخته می شود که ترکیبی از ویژگی های کودتا و انقلاب را در ود جمع کرده است؛ یعنی هم ویژگی سازمان یافتگی و برنامه داشتن کودتاها را در خود دارد و هم تکیه بر آحاد جامعه و بهره گیری از نیروهای اجتماعی را.
تهدید نرم به دلیل تاکید بر بسیج اجتماعی به انقلاب ها نزدیک می شود اما وجود ویژگی هایی مانند طراحی توطئه آمیز و تلاش برای دستکاری عمدی گروه های اجتماعی آن را از انقلاب ها متمایز می سازد. به دلیل برخورداری این گونه پدیده ها از عنصر توطئه و همچنین تبعیت از انجام تغییرات ناگهانی تهدید نرم به کودتاها نزدیک می شود،1 اما به دلیل تلاش برای بهره گیری از گروه های اجتماعی ناراضی و همچنین دستکاری عمدی و آشکار اذهان جمعی و افکار عمومی از پدیده هایی همچون کودتا متمایز می گردد.
با توجه به آنچه که در بالا در مورد انواع تغییرات سیاسی گفته شد تهدید نرم می تواند هدقی را دنبال کند که معادل با تغییر سیاسی به مفهوم تغییر ترتیبات قدرتی حاکم بر جامعه باشد اما همه اینها فقط یک سر طیف را تشکیل می دهد و همچنان که پیشتر ذکر شد سر دیگر طیف تغییر سیاسی تعدیل رفتاری حکومت است. به زعم ما تاکید بر این ویژگی اهمیت زیادی دارد چون دریچه جدیدی را برای شناخت پدیده تهدید نرم را متمایز ساختن آن از تغییرات سیاسی به معنای تحولات صرفا داخلی می گشاید و این همان جنبه خارجی تهدید نرم است. این ویژگی باعث می شود که پدیده تهدید نرم به موضوعی در حوزه سیاست بین الملل و روابط خارجی تبدیل شود و بنابراین به جای تلاش برای شناخت تهدید نرم به عنوان تغییری داخلی و قرار دادن آن ردر عداد تحولاتی همچون کودتا یا انقلاب باید آن را در بستر سیاست های استعماری و تلاشی ه یک دولت برای اعمال نفوذ در رفتار یا امور داخلی دولت های حریف انجام می دهد بازشناخت. از این منظر اشاره ای به انواع روش های مداخله و اعمال نفوذ خارجی، خالی از فایده نیست.
صاحب نظران روابط بین الملل معمولاً چند شیوه عمده را برای نفوذگذاری یک دولت در محیط خارجی خود شناسایی کرده اند شامل جنگ، عملیات پنهان و براندازی، اقدامات اقتصادی مانند تحریم یا کمک صنعتی، عملیات روانی و روابط فرهنگی خارجی و مانند اینها. نگاه به پدیده تهدید نرم از این زوایه خود به خود شناخت بیشتری از موضوع فراهم می کند، به ویژه اگر یادآور شویم که نظریه پردازان اصلی این حوزه مانند جین شارپ و رابرت هلوی در استخدام سیا بوده و با بودجه این سازمان به اقدامات پژوهشی و طراحی های جنگ نرم می پردازند.2 از این دیدگاه جنگ نرم آخرین حلقه از سلسله راهبردهای امریکایی ها برای تغییر حکومت های ناهماهنگ با منافعشان به ویژه در جهان سوم است. حلقه های پیشین این سلسله را می توان دکترین هایی همچون "براندازی و ضدبراندازی3"، "شورشگری و ضدشورشگری4" و "جنگ کم شدت5" نام برد که هر یک، در دوره زمانی معینی و برای مقابله با کشورهایی که در همان زمان، منافع امریکا را تهدید می کرده اند طراحی شده بودند.6
به نظر می رسد که از جمله فاکتورهای موثر در تعیین یک کشور به عنوان هدف نرم، وضعیت سیاسی (ترکیبی از سیاست خارجی و داخلی) آن کشور می باشد. در یک دسته بندی کلی، کشورها را می توان از نظر نوع موضع گیری آنها نسبت به نظام جهانی موجود به دو دسته تقسیم کرد: اول، کشورهایی که با این نظم هماهنگ بوده و یا حداقل اینکه خود را با آن تطبیق داده و از کنار ناهجاری های آن به سادگی عبور می کنند (مانند عربستان و اردن) و دوم کشورهایی که به هر دلیلی با نظم موجود تطابق ندارند (برای مثال، کره شمالی به دلیل توان هسته ای نظامی و عراق به دلیل ماجراجویی های خارجی و ایده های کشورگشایی صدام و جمهوری اسلامی به دلیل روحیه ضداستکباری و حمایت از مستضعفین). معمولاً کشورهای دسته اول آماج تهدید نرم واقع نمی شوند، چون از این رهگذر منافعی نصیب کشورهای غربی به ویژه امریکا نمی شود. بر عکس، کشورهای دسته دوم هستند که به عنوان کشورهای نامطلوب آماج چنین تهدیدی قرار می گیرند. اما در میان این کشورها نیز همگی کاندیدای تهدید نرم نیستند، بلکه آنهایی مورد هجوم نرم قرار می گیرند که در مقایسه با بقیه از بیشترین درجه مشارکت مردمی و تحقق سازوکارهای مردم سالاری برخوردار می باشند. آن بخش از کشورهای دسته دوم که بیشترین اقتدارگرایی سیاسی و سرکوب بر آنها حاکم است، معمولاً یا نادیده گرفته می شوند (مانند چین و کره شمالی) و یا مورد حمله نظامی مستقیم قرار می گیرند (مانند عراق). اگر هم چنین کشورهایی از قدرت نظامی چندانی برخوردار نباشند و بتوان با روش های ارغابی، رفتار آنها را تغییر داد (مانند لیبی)، در عمل نیازی به اجرای تهدید نرم برای آنها احساس نمی شود. در این میان تنها کشورهایی باقی می مانند که نه آنقدر ضعیف هستند که با ارعاب خارجی تغییر رفتار بدهند و نه اجرای حمله نظامی علیه آنها، به ویژه در مقایسه با روش فروپاشی از درون، هزینه قابل قبولی داشته باشد.
ویژگی بعدی را جزء دوم عبارت، یا همان صفت نرم بودن رویارویی تشکیل می دهد. نرم بودن درگیری، اشاره به این واقعیت دارد که آماج اصلی هجوم دشمن، پدیده ای عمدتاً غیرفیزیکی و غیرمادی در جبهه خودی است. تاکید بر آماج نمر، احتمالاً بیشترین بخش قابل اجماع اغلب تعاریف و مفهوم سازی ها است. به بیان دیگر در اغلب نظریه پردازی ها بر این واقعیت توافق وجود دارد که در فرآیند تهدید نرم مقصد اصلی تهدیدکننده، مجموعه ای از ذهنیت ها و رفتارها می باشد، هر چند که در مورد مصادیق این رهنیت ها و رفتارها اشتراک نظر کاملی وجود نداشته باشد.
بنابراین، می توان نتیجه گرفت که از مهم ترین وجه تمایز تهدید نرم با سایر اشکال تهدید، آماج آن می باشد و ذهنیت و رفتار منابع انسانی جامعه حریف (به عنوان مهم ترین عامل تغییر) هدف اصلی تهدید نرم محسوب می گردد. ذهنیت ها و رفتارهای مورد اشاره طیف وسیعی از مخاطبان را شامل می شود؛ از مردم کوچه و بازار گرفته تا نخبگان و از نیروهای پشتیبان حکومت گرفته تا رهبران در قدرت هر یک جایگاه خاصی در برنامه تهدید نرم دارند.
و سرانجام اینکه تهدید نرم را می توان از زوایه سومی نیز مفهوم سازی کرد و آن، ابزار و شیوه های مورد استفاده است. از این زاویه، عملیات روانی نقش بسیار مهمی پیدا می کند. انبوه رادیوها، تلویزیون های ماهواره ای و سایت های اینترنتی، هر یک با دسترسی های مفاوت به مخاطبان مختلف می توانند کارکد متنوعی ایفا کرده و به عنوان ابزار تغییر نگرش مورد استفاده تهدید نرم واقع شوند. جنگ رسانه ای نمونه ای از اقدامات روانی علیه کشور هدف می باشد. جنگ رسانه ای، جنگ بدون خونریزی، جنگ آرام و جنگ بهداشتی تلقی می شود، جنگی که بر صفحات روزنامه ها و میکروفون رادیوها، صفحات تلویزیون و عدسی دوربین ها جریان داشته و به جای هدف قرار دادن دولت ها ملت ها را هدف بمباران خود قرار می دهد. گاه نیز ممکن است برخی رسانه های داخلی کشور مورد تهاجم، تقش مکمل امکانات خارجی را ایفا کرده و عملاً به رله و تقویت تاثیر هجمه خارجی مدد رسانند.
در برداشت ما، عملیات روانی تنها ابزار مورد استفاده تهدید نرم نیست. تاثیرگذاری بر ذهنیت ها و رفتار، تنها با تکیه بر جنگ روانی و تبلیغات انجام نمی شود. امکاناتی مانند عملیات فریب و اقدامات اطلاعاتی نیز می توانند نقش مهم و گاه منحصر به فردی در رسیدن به هدف یاد شده فراهم کنند، ضمن اینکه گاه برخی اقدامات عملی و یا به کارگیری قدرت سخت و نیمه سخت، می تواند صرفاً با هدف تاثیرگذاری روانی بر مخاطبان چندگانه یاد شده صورت پذیرد؛ نمونه هایی از این کاربرد را می توان به شرح ذیل فهرست کرد:
– اعلام حمایت رهبر دشمن از برخی چهره ها یا حرکت های داخلی (که به ظاهر، اقدامی دیپلماتیک به نظر می آید) به منظور روحیه بخشی به نیروهای مجری جنگ نرم در داخل.
– استفاده از تحریم (مانند تحریم صدور بنزین به ایران)، عملاً می تواند با ناتوان نشان دادن حکومتی که بر اقیانوسی از نفت نشسته است و قدرت تامین سوخت جامعه خود را ندارد، مورد استفاده قرار گرفته و به تضعیف تصور شهروندان از قدرت کارآمدی حکومت کمک کند.
– مانور نظامی در جوار مرزهای کشور مورد تهاجم می تواند با ارعاب و بازداشتن حکومت از به کارگیری موثر اهرم های قدرتی در دسترس، ایجاد دلگرمی برای اپوزیسیون و کاهش رعب آنها از اقتدار امنیتی حکومت، مخالفان را به نتیجه بخش بودن اقدامات خیابانی امیدوارتر سازد.
– در کنار ابزار سخت، نمونه به کارگیری ابزار نیمه سخت را نیز می توان نقشی که سیستم های مطالعاتی کشورهای حریف در ایجاد تغییرات سیاسی و فرهنگی در کشورهای دیگر ایفا کرده اند، مثال زد؛ پدیده ای که امروزه رایج بوده و حتی می توان گفت که از قبح این گونه اعمال نیز (به دلیل پوشش های ارزشی مانند مبارزه برای آزادی) کاسته شده است.
با توجه به ویژگی های یاد شده، آماج کلیدی صحنه جنگ نرم و اهداف مدنظر حریف در مورد آنها را می توان در جدول ذیل به تصویر کشد.
اکنون به نظر می رسد که می توان جنگ نرم و مفاهیم کلیدی مرتبط با آن را تعریف کرد. ما در این مقاله، تهدید نرم را عبارت از "تلاش عمدی و برنامه ریزی شده یک دولت به منظور ایجاد و / یا بهره گیری از نارضایتی های داخلی و چالش های اجتماعی کشور حریف جهت دستیابی به اهداف و منافع مورد رقابت" تعریف می کنیم. متناسب با این تعریف، برداشت ما از مفهوم جنگ نرم بدین شرح خواهد بود: "وضعیتی که تهدید نرم به فعلیت می رسد و دو سیستم را درگیر تغییر یا حفظ نظام مستقر می سازد". البته ممکن است کسانی این تعریف را بیش از حد، تدافعی تلقی کرده و چنین انتقاد کنند که چهره ای منفعلانه از کشور مورد هجمه به تصویر کشیده شده است. اما واقعیت این است که در سطح استراتژیک، وضعیت کشور دستخوش تهدید، عمدتاً وضعیتی پدافندی است و کمتر پیش می آید که چنین کشوری بتواند پاسخ تهدید را با اعمال تهدید نرم متقابلی در کشور مبدا تهدید بدهد. به علاوه، موضع استراتژیک پدافندی به معنای نفی به کارگیری شیوه های ابتکاری و تهاجمی برای خنثی سازی پیشاپیش تهدید نرم، به ویژه در سطوح عملیاتی و تاکتیکی نیست و سرانجام اینکه باید ضلع سوم مفهوم سازی، یعنی امنیت نرم را با ارائه این تعریف تکمیل کنیم: "وضعیتی که یک کشور نسبت به چالش های اجتماعی و نارضایتی های داخلی قابل بهره برداری خود توسط حریف، نگرانی جدی احساس نمی کند و یا در صورت وجود چنین احتمالی، آن را در وضعیت عادی قابل مدیریت می داند."
فرآیند تهدید نرم
تهدید نرم را از زوایه ای دیگر نیز می توان مفهوم سازی کرد و آن، فرآیند کلی حرکت است. تامل در تجربه های اخیر نشان می دهد که فرآیند کلی براندازی نرم، حداقل از سه گام اساسی تبعیت می کند. در گام اول که می توان آن را مرحله استراتژیک تهدید نرم قلمداد کرد، بیشتر بر زمینه سازی برای سست کردن و گاه از هم گسیختن پیوندهای شناختی و عاطفی بین جامعه و حکومت تاکید می شود. در گام دوم که ما آن را مرحله کاتالیزور می خوانیم، فضای هیجانی لازم برای تحریک برخی گروه های اجتماعی آماده می شود و سرانجام، در گام سوم، رویارویی عملیاتی سرنوشت ساز میان حکومت مستقر و نیروهای مجری جنگ نرم صورت می گیرد. ترتیب ارتباط بین سه گام را می توان در تصویر ذیل مشاهده کرد:
به منظور سهولت فهم مطالب، ابتدا گام سوم را توضیح می دهیم، آنگاه به گام اول خواهیم پرداخت و در پایان، گام دوم را تشریح می کنیم.
سومین مرحله از فرآیند یاد شده بسیج گروه های وازده از نظم اجتماعی موجود برای ایجاد نظمی مطلوب است که بتواند منافع بازیگر حریف را تامین کند. در واقع، این مرحله ای است که حریف در صدد برمی آید تا اسکلت فروپاشیده سیستم را که در نتیجه عبور از گام اول، پیوندها و بندهای آن از هم گسیخته شده اند، با تلنگری، به طور کامل از هم بپاشد و زمینه را برای تغییر کانون قدرت و یا شکل گیری نظم جدید آماده سازد. این مرحله می تواند با استراتژی های مختلفی همچون کودتا (و کنار گذاشتن ناگهانی بخش نامطلوب مقامات حاکم توسط بخش مطلوب)، شورش و جنگ داخلی انجام شود. اما تجربه های اخیر نشان می دهد که استراتژی کم هزینه تری نیز وجود دارد. نطفه های این استراتژی را باید در دکترین های پیشنهادی دوره جنگ سرد جستجو کرد. تحت تاثیر دغدغه های ناشی از حمله احتمالی ارتش شوروی سابق به کشورهای اروپای غربی، استراتژیست ها روش های مختلفی را مانند جنگ هسته ای تمام عیار، جنگ ضدزره، جنگ هسته ای تاکتیکی و جنگ نامنظم پیشنهاد می کردند. در میانآنها، برخی همچون جین شارپ و اکرمن، استراتژی "دفاع مردم پایه"7 را ارائه کردند که مطالق ادعا، آبشخورهای اولیه آن را مقاومت منفی گاندی در هند و انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) تشکیل می داد. در این دو نمونه (و در نمونه های مشابه دیگری)، رهبران مبارزه توانسته بودند بدون توسل به خشونت و تنها با قطع همکاری جامعه یا حکومت، قدرت های حاکم را وادار به عقب نشینی کنند. با توجه به این تجربیات، افرادی همچون جین شارپ، "نظریه جامعه محور قدرت سیاسی" را مطرح کردند که به موجب آن، بقای حکومت ها و تداوم کارکردهای آنها، مستلزم همکاری مردم با سیستم سیاسی است و در صورتی که بتوان این همکاری را قطع یا مختلف ساخت، حکومت نیز خود به خود فرو خواهد پاشید.
عملیات فروپاشی نرم حکومت، مستلزم انجام هماهنگ چهار دسته راه کار است:
1- مانور جمعیتی: این اقدام، اساس ترین بخش جنگ نرم و به بیانی مرکز نقل استراتژیک آن است. حضور معترضانه بخش هایی از جامعه در خیابان ها و در مقابل انظار عمومی، چه به صورت تظاهرات مسالمت آمیز و چه به صورت اعتصاب بست نشستن و مانند اینها، از یک سو، دهن کجی سیاسی به حکومت و اعلام آشکار این پیام به حکومت گران است که بخش هایی از جامعه، قدرت مستقر را نمی خواهند و از سوی دیگر ارسال پیام عدم مقبولیت حکومت به طرف های ثالث، از جمله افکار عمومی داخلی، افکار جهانی و دولت های خارجی است؛ ضمن اینکه چنین عملیاتی به دلیل کم هزینه بودن که گاه به فرصتی برای سرگرمی و تفریح نیز تبدیل می شود، جاذبه اجتماعی زیادی دارد و می تواند به محوری بریا گردهم آمدن همه افراد و گروه هایی بشود که به هر دلیل (از مسائل کاملاً صنفی یا حتی شخصی گرفته تا مشکلات اجتماعی، قومیتی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره)، شکایت هایی از وضع موجود دارند و احتمالاً روشن آسان تری برای بیان آنها پیدا نکرده اند.
ذکر یک نکته در مورد لایه بندی جمعیتی در ناآرامی های اجتماعی، کمک بیشتری به فهم مطالب بالا می کند. مطابق نظر جامعه شناسان سیاسی، جمعیت های شرکت کننده در ناآرامی، متناسب با انگیزه های شرکت در حرکت، لایه های مختلفی را تشکیل می دهند. در مرکز این جمعیت، هسته معتقدان و متعهدان به حرکت قرار دارند. اینها انگیزه زیادی (و گاه بسیار افراطی) برای مشارکت در ناآرامی دارند و اغلب، گروه بسیار محدودی هستند. در جنگ نرم، احتمالاً سیاسی ترین بشخ جمعیت را نیز همین ها تشکیل می دهند. لایه دوم را گروندگان به حرکت می توان نامید؛ این بخش از جمعیت با مشاهده اوضاع و در معرض پیام های رهبران و مبلغان حرکت قرار گرفتن، به آن می پیوندند. لایه سوم را همراهان حرکت تشکیل می دهند و اینها کسانی هستند که بدون آنکه الزاماً با مقاصد و انگیزه های هسته اصلی موافق باشند، اهداف خاص خود را که احیاناً همسوی با آن مقاصد است، دنبال می کنند و در نهایت لایه آخر را تماشاچیان شکل می دهند که چه با انگیزه کنجکاوی و چه با انگیزه تنوع طلبی و مانند اینها وارد جمعین شده اند.
با تحلیلی مبتنی بر محاسبات هزینه – فایده، بدیهی است که هر چه هزینه مشارکت در ناآرامی ها بیشتر باشد، افراد مشارکت کننده به لایه های درونی تر محدود می شوند. این هزینه، در درجه اول (و نه به طور مطلق) پدیده ای ذهنی است و هم شامل برداشت فرد شرکت کننده از نوع برخورد نیروهای امنیتی با ناآرامی می شود و هم شامل برداشتی که فرد از ماهیت و انگیزه کلی حرکت و ناآرامی دارد. به همین دلیل، طراحان و گردانندگان جنگ نرم، تلاش می کنند تا در اوایل حرکت، چهره ای مسالمت جو و دارای مطالبات حداقلی و کم هزینه از خود ارائه کنند تا حداکثر امکان جذب از میان گروه های مختلف فراهم شود و آنگاه که جمعیت شرکت کننده به تعداد قابل قبولی برای دست زدن به رفتارهای خشن تر و هنجارشکنانه رسید، مقصد اصلی خود را رو می کنند.
با وجود این لایه بندی سست، جمعیت حاضر در خیابان ها می تواند مشکلات سیاسی مختلفی را برای حکومت ایجاد کند. احتمالاً بیشترین بخش ای مکشلات به بهره برداری سیاسی و امنیتی حریف از حرکت مربوط می شود. جریان براندازی نرم، همانند بسیباری دیگر از پدیده های سیاسی و اجتماعی، هم بعد عینی دارد و هم بعد ذهنی؛ و گاه بعد ذهنی پدیدهاز حجم و اهمیت بیشتری برخوردار است. با تحلیل امنیتی کلاسیک، پدیده هایی همچون زد و خورد بین پلیس و چند نفر شهروند معمولی و یا تجمع چند هزار نفر در یک میدان، ممکن است مساله ای عادی به نظر آید. اما با انتشار تصاویر و فیلم های این حوادث در مطبوعات، سایت ها و شبکه های تلویزیونی، آن هم با دستکاری تبلیغاتی، به موضوعی بین المللی تبدیل می شود که همه حیثیت و اعتبار حکومت را درگیر می سازد. حال اگر گروه آماده و با برنامه ای در صحنه حضور داشته و این گونه حوادث را در قالب سناریوهای به خوبی طراحی شده ای مورد بهره برداری قرار دهد، آنگاه تعقیب دو نوجوان توسط پلیس که منجر به مرگ یکی از آنها می شود (مانند آشوب های فرانسه)، می تواند جنایت نژادپرستانه ای وانمود گردد که قابلیت برهم زدن نظم عمومی و تحلیل خسارت های جبران ناپذیری را داشته باشد.
اما چالش مهم تر برخاسته از ارودکشی جمعیتی در خیابان ها، استفاده از آن به عنوان ابزار اشغال اماکن حساس و حیاتی (مانند ایستگاه های رادیو و تلویزیون، مراکز سیاسی و غیره) است. مصداق های این کاربر را می توان در اغلب نمونه های براندازی نرم مشاهده کرد. در گرجستان جنبش کمارا که به نتایج انتخابات پارلمانی نوامبر 2003 معترض بود، طرفداران خود را به حضور در مقابل ساختمان های دولتی و از جمله کاخ ریاست جمهوری و پارلمان فرا خواند و در روز افتتاح مجلس، به هنگام سخنرانی شوارد نادزه، مخالفان به رهبری ساکاشویلی به زور وارد مجلس شدند. در قرقیزستان جنبش آتایورت با متهم کردن دولت به تقلب در انتخابات فوریه 2005، باعث شد که جنوب کشور متشنج شده و گروهی از مردم معترض روانه پایتخت شوند. آنها به همراه دیگر معترضان، ساختمان های دولتی را اشغال و غارت کردند و در ادامه، کاخ ریاست جمهوی را به اشغال درآوردند. این کار به فرار رئیس جمهور وقت و روی کار آمدن رویس جمهور موقت منجر گردید (ملکوتیان، 1387). این نمونه ها نشان می دهد که مانور جمعیتی، ابزار اصلی جنگ نرم است و نقش آن در این جنگ، همان نقشی است که واحدهای پیاده نظام و ستون های زرهی در جنگ متعارف ایفا می کنند.
2- خنثی سازی توان مقابله ای حکومت مستقر و ممانعت از اعمال قهر توسط آن:
نظریه زیادی از زور به عمل نیاورد (کارل دویچ 1953). به رغم این قاعده نظری، مادامی که نیروهای مدافع حکومت، با وفاداری و با تکیه بر فنون و فناوری های مدرن ضداغتشاش (و در نتیجه کاهش تلفات و هزینه های انسانی و غیره)8 مقاومت می کنند، جنگ نرم امکان پیروزی ندارد. هیچ حرکت براندازی نرمی نمی تواند صرفاً با تکیه بر تلیغات و سایر روش های نرم، صفوف نیروهای دفاعی و امنیتی آماده و دارای انگیزه را شکافته و برای مثال، اماکن حساس و حیاتی را به اشغال درآورد، مگر آنکه از قبل، این نیروها را دچار تردید، بی انگیزه گی و فروپاشی کرده و تیف امنیتی حکومت مستقر را کند کرده باشد. بنابراین بخش مهمی از تاکتیک های جنگ نرم به خنثی سازی قدرت قهر حکومت معطوف است.

منابع
– ملکوتیان، مصطفی، آیا انقلاب های رتگین واقعی هستند؟، کیهان، 23 خرداد 1389.

– Helvey][poi,Robert.on Strategic Non-violent Conflict:Thinking abaut the Fumdamentls,Boston: The Albert Einstein Institution, 2004.
– Martin, Brian. Scial Defence, Social change. London: freedom Press, 1993.
– Sharp, Gene. From Dictatorship the Democracy: a Conceptual Framework for Liberation, Boston: The Albert Einstein Institution, 1993.
1 ناظران بی طرف با مشاهده نمونه های انقلاب رنگین مانند آنچه در اوکراین اتفاق افتاد، آنها را کودتای خیابانی نام نهاده اند.
2 یادآوری این نکته که هلوی افسر عملیاتی سیا می باشد که اقدامات پنهان و براندازانه امریکا را در نقاط مختلف دنیا و از جمله در رانگون هدایت کرده است، جایگاه این دکترین را در سیاست خارجی امریکا بیشتر زوشن می سازد.
3 Subversion and Anti-Subversion.
4Insurgency and Counter-Insurgrncy.
5 Low Intensity confict.
6گاه در برخی محافل روشنفکری، چنان در مورد مفهوم جنگ نرم و انقلاب رنگین بحث می شود که گویی این عناونی نامی جدید و شاید جعلی (و آمیخته با اغراض سیاسی) برای پدیده قدیمی انقلاب های سیاسی و اجتماعی است و گویی که حکومت های دستخوش اینگونه تحولات، با هدف زمینه سازی فکری و روانی برای سرکوب اینگونه تحولات، به چنین نامگذاری هایی روی می آورند؛ حال آنکه این پدیده ها حداقل یک تفاوت عمده با پدیده سنتی انقلاب دارند و آن اینکه در انقلاب ها نقطه عزیمت پدیده، حرکت داخلی و قیام عمدتاً خودجوش مردمی است ولی انقلاب رنگین و تهدید نرم پدیده ای عمدتاً مهندسی شده می باشد که در درجه اول، در مجموعه تعاملات استراتژیک یک واحد سیاسی با واحدهای سیاسی خارج از آن معنی پیدا می کند. به بیان دیگر، انقلاب رنگین اهرمی استراتژیک برای کاهش قدرت ملی حریف (و بنابراین، تغییر رفتار) و یا فروپاشی کامل یک بازیگر نامطلوب و معارض با منافع بازیگران طرف مقابل است و حال آنکه در پدیده سنتی انقلاب، سایر واحدهای سیاسی حداکثر به عنوان بهره بردار از تحولات قلمداد می شودند. به این اعتبار، تهدید نرم نطقه اتصال بین سیاست داخلی و سیاست بین المل محسوب می شود.
7 Civilian-Based Defense.
8عمل کردن موثر نیروهای امنیتی، الزاماً به معنای اقدام ور و همراه با خسارت های مادی و انسانی نیست. اساساً به دلیل نیاز حرکت تهدید نرم به مظلوم نمایی، چنین خسارت هایی آب به آسیاب دشمن می ریزدو با بی رحم جلوه دادن حکومت مستقر و نیروهای امنیتی آن، کارکرد ضدمشروعیتی ایفا می کند. امروزه مهارت های ضداغتشاش و تکنولوژی های مربوط به آن، چنان توسعه یافتند که برای مثال، نیروهای امنیتی فرانسه می توانند با عبور از روزهای طوفانی اغتشاش، بدون تلفات انسانی قابل توجهی نظم را به جامعه برگردانند.
—————

————————————————————

—————

————————————————————

2


تعداد صفحات : 17 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود