تارا فایل

ترجمه فصل پنجم کتاب اصلاح و بهبود تئاتر


 1- باغ دورست (DOREST)
شرکت دوک (Duke) تحت مدیریت ویلیام داونانت (William Davenant) در اول نوامبر 1660 نمایش نامه ای را در سالزبوری کورت (Salisbury Cort) اجرا کرد، تئاتری که از خشم پیورتین ها (Puritan) نجات یافته بود.
زمین ورزشی لیزل (Lisle) توسط داونانت (Davenant) به تئاتر تبدیل شد و از سال 1671- 1660 که تغییر شکل داده بود، در خدمت این شرکت بود زمین تنیس در خیابان پرتقال نزدیک مهمان سرای لینکلن (Lincoln) زیادی کوچک بود. گیبر (Gibber) به آن به عنوان محل کوچک و فقیرانه ای اشاره می کند. پس کسانی که به ساختن یک تماشاخانه کمدی اهمیت می دادند تصمیم به ساختن تماشاخانه ای در نقشه Dorest Gavden گرفتند. تماشاخانه باغ دورست (Dorset) در 9 نوامبر 1671 افتتاح گردید. این ساختمان آن طور که گفته شده است ارزشی به اندازه 9000 پوند، طولی به اندازه 140 پا (فوت) و عرضی به اندازه 57 داشته است، که قادر به جا دادن بین 1000 تا 1200 نفر بوده است. جلو صحنه بندی بی قاعده تزئین شده بود با مجسمه ها و حکاکی هایی با نشانه ها و علایم وابسته به نشانهای نجابت خانوادگی که هنوز در صفحه مسی تزئین شده توسط دُول ستایش می شوند. اولین کوارتوستله (qurto settle)، امپراطور مراکش فرانسواز برونت (Francois Brunet) در سفرش به انگلستان در سال 1976 برای تئاتر صنفی از تالار نمایش (اودیتوریوم) به جا گذاشت.
در زمانیکه فرانسوی ها کمتر به لباس های آرتیست ها و بازیگران فکر می کردند او بیشتر راحتی تماشاگران را دوست می داشت. تالار نمایش (اودیتوریوم) بی نهایت زیباتر و عملی تر از تماشاخانه های هنرپیشه های فرانسوی بود. کف زمین در نمایشگاه به شکل آمفی تئاتر ترتیب داده شد. صندلی ها طوری چیده شدند که هیچ صدایی شنیده نمی شود. هفت جایگاه مخصوص که هر کدام 20 نفر را در خود جای می دهند همان تعداد جایگاه در طبقه دوم، زیرین و بالاتر از آن، هنوز مانند بهشتی وجود دارد.
2- اولین کوچه دروری (Drury)
اولین تئاتر سلطنتی بین خیابان بریج (Bridges) و کوچه دروری (Drury) خانه یکی از شرکت های کینگ (King) تحت مدیریت توماس کلیگ رو (Thomas, Killigrea) بود. این تئاتر در روز 7 ماه می 1963 با ارزش 2400 پوند افتتاح گردید، درازای بیرون آن 12 فوت و عرض آن 58 فوت بود. وقتی که (Pepys) پپیز برای اولین بار آن را در روز 8 می سال 1663 آن جا دید متوجه مقداری عیوب در طراحی آن شد: این محل با شیوه و تدابیر فوق العاده ای ساخته شده است اما در عین حال دارای معایبی نیز می باشد. باریکی محل های عبور در حال خارج شدن از کف زمین و فاصله صحنه از جایگاه ها که مطمئن هستم شنیدن صدا ممکن نخواهد بود اما با تمام این احوال همه چیز خوب است. بیشتر از همه موسیقی در قسمت زیر می باشد و بیشترین صدای آن در زیر صحنه است که در پایین احتمالاً شنیده نمی شود و مطمئناً باید تعمیر شوند.
3- اصلاح در پیشرفت
در بهار 1966 مقداری اصلاحات در این تئاتر سلطنتی انجام شد و در 19 مارس پپیز (Pepys) عجول رفت که ببیند چه پیشرفت هایی در حال انجام است. تمام این تماشاخانه پر از کثافت بود. داشتند صحنه را وسیع تر می کردند اما خدا می داند که آنها کی می توانند دوباره نمایش بدهند، وظیفه من در این جا دیدار از درون صحنه و دستگاه و اطاق های تمرین بود و حقیقتاً این ها ارزش دیدن داشت.
4- درون اولین راه (کوچه) دروری (Drury Lone)
در سال 1669 شاهزاده کسیمو سوم (Cosimo) توسکانی (Tuscany) حداقل دو بار از این تماشاخانه دیدار کرد و کنت لورنزو ماگالوتی (Count Lorenzo Magalotti) مشاور رسمی او اولین نظریات خودش را اینگونه بیان کرده است: خطاب به تئاتر کینگ (King)، پس از شنیدن کمدی از جایگاه مخصوص پادشاه. این تئاتر تقریباً به شکل دایره ای می باشد که در درون احاطه شده است. جایگاه های مخصوص از یکدیگر جدا بوده که هر کدام به چندین ردیف از صندلی تقسیم گردیده برای پذیرایی از خانم ها و آقایان که به موجب آزادی مملکت با یکدیگر در حالت غیرتبعیض می نشینند و بقیه محل ها در طبقه اول اختصاص به دیگر مدعوین دارد. خیلی روشن است که باید تغییراتی زیاد در آن داده شود. با چشم اندازهای زیبا. قبل از شروع این کمدی به خاطر اینکه مدعوین از انتظار خسته نشوند سمفونی زیبایی نواخته می شود که به خاطر آن مردم زیادی برای لذت بردن قبل از شروع نمایش به آن جا می آیند.
5- دومین تئاتر سلطنتی
5 ژانویه 1672 اولین تئاتر سلطنتی توسط آتش نابود و شرکت King موقتاً برای تماشا به زمین تنیس لیزل (Lisle) می رفتند، در همین هنگام تئاتر سلطنتی در دروری (Drury) با هزینه ای بالغ بر 4000 پوند توسط کریستوفر رن (Christopher Wren) ساخته شد. دومین تئاتر سلطنتی دارای عرض مشابهی با اولین تئاتر اما طول آن 140 فوت یعنی 28 فوت طولانی تر از تئاتر قبلی بود، برای اینکه یک اطاق پرده به پشت آن اضافه شده بود در مقابله با پرخرجی و مجللی (Dorset garden) دومین تئاتر به گفته درایدن (Dryden) در روز افتتاحیه در تاریخ 26 مارس 1674 بسیار ساده ساخته شده بود. اما تفاوت ها را اینگونه بیان کرده است: یک خانه ساده، پس از یک انتظار طولانی شما را نیمه راضی به خانه می فرستد درست مثل کاخ های نرون که با طلا می درخشیدند.
6- زنبورهای نر بیکار در کندوی نمایش
در سال 1682 شرکت دوک (Duke) شکوفا شد، اما شرکت کینگ (King) که از سوءمدیریت و آشفتگی های درونی زجر می کشید از هم فرو پاشیده شد. این دو شرکت در یک شرکت متحد ادغام گردیده و به خانه دروری (Drury) منتقل شدند. با رسیدن سال 1693 کریستوفر ریچ (Christopher Rich) رئیس این تماشاخانه شد و کنترل کامل همه چیز را چه مادی و چه معنوی در دست خود گرفت. هنرمندان قدیمی بیشتر از این مدیریت زجر می کشیدند. کالی کیبر (Colley Cibber) که در زیردست ریچ شروع به کار کرده بود خاطرات ناخوشایند خود را در طول این مدت همکاری با ریچ این طور بیان می کند: با بودن تنها تئاتر در مالکیت شهر، آن ها برنامه های خود را به این صورت بر دیگران و بازیگران تحمیل می کردند، آن ها سرمایه را به بیست سهم تقسیم می کردند. این سهام بین پول سازان تقسیم می شد که ماجراجویان نامیده می شدند که بی تفاوت نسبت به امور نمایش بودند، اما هنوز بیشتر امور مدیریتی در اختیار آن ها بود. زمانیکه این کندوی نمایش پر از زنبورهای نر بیکار بود، هنرپیشه ها زیر بیشتری فشار و ناامیدی به سر می بردند، با این وجود مشکلات آن ها سبک تر از قبل و وضعیت قبلی بود، برای اینکه آن ها در نصف سود تقسیم شده، سهیم بودند.
7- از دست رفتن یک رنگی و صمیمیت
در سال 1696 کریستوفر ریچ (Christopher Rich) تغییراتی را در دروری (Drury) به وجود آورد. مثل کاهش پیش گیر و وسعت کف زمین، زمان نگارش در سال 1740 کالی کیبر (Colly Cibber) لازم دانست برای خوانندگانش این نکات را بنویسد:
ممکن است تماشاگران زیادی نباشند که فرم دروری (Drury) را به خاطر بیاورند. این تئاتر حدود 40 سال پیش قبل از پروانه ثبت قدیمی ساخته شد که وادار به نگهداری بیشتر پول شود. این موضوعی بود که تمام مدت در سر مسئولین تعمیر آن می گذشت، اما مقامات دادگستری می بایست این اجازه را می دادند که کریستوفر رن (Christopher wren) این اجازه را داد، تغییراتی که اینک در یک نور ملایم دیده می شود و تماشاگران به طور مساوی آن را نظاره می کنند، باید مشاهده گردد که محل و یا سکوهای صحنه قدیمی 4 فوت جلوتر به شکل یک نیم بیضی در موازات با نیمکت های کف زمین نورانی می شدند و درهای تحتانی ورودی برای هنرپیشگان به طرف پایین بین دو ستون چهارگوش قرار داشتند و به جای هر در اکنون دو جایگاه مخصوص صحنه نصب شده است. ورودی های فعلی قبلاً در اطراف قرار داشتند. توسط این شکل اصلی محل استقرار اصلی هنرپیشگان در هر صحنه پیشرفت کرده بود و حداقل 10 فوت نزدیک تر به مدعوین شده بود تا هنرپیشگان، مدعوین بتوانند آن ها را کلاً پر نمایند و هنرپیشگان بتوانند کاملاً دورتر از مدعوین باشند، اما وقتی که هنرپیشگان قرار گرفته در آن محل جلوتر قرار می گرفتند صدای آن ها بیشتر در مرکز تئاتر شنیده می شد و این یکی از مشکلات عدیده به حساب می آید. به این خاطر تمام دستگاه ها به طرف صحنه کشیده شدند، رنگ ها را قوی تر کرده و صحنه ها را وسعت دادند که هر تماشاگر خودش در این مورد یک قاضی به حساب می آید. دیگر به ندرت هر صدایی به صورت نجوا شنیده می شد.
8- انطباق اجتماعی
در سال 1698 ویزیتوری از فرانسه به نام هانر میسون (Heri Misson) در مورد دومین تئاتر سلطنتی این طور توضیح می دهد:
کف زمین یک آمفی تئاتر می باشد که پر شده از نیمکت های بدون تخته که پوشیده شده با پارچه سبز. کسانی که دنبال شکار هستند چه زن و چه مرد، جوان یا پیر با همدیگر در این محل می نشینند. بالاتر پهلوی دیوار زیر اولین گالری و دقیقاً روبروی صحنه یک آمفی تئاتر دیگر بالا آمده که در بین آن ها بیشتر مرد دیده می شوند. در گالری ها که در آن ها بیشتر از دو ردیف وجود ندارند پر شده است از مردم عادی و معمولی به خصوص در ردیف بالایی.
9- نمایش یک چیز نیست
تماشاگران در تالار نمایش (auditorium) به آرامی که الآن ما می نشینیم نمی نشستند. آن ها در میان همدیگر یک ارتباط انسانی به وجود می آوردند به طوری که پپیز (Pepys) در یادداشت های روزانه می نویسد: توجه کنید در صحنه نمایش مکبث در سال 1668 در خانه دوک (Duke)، چارلی دوم در جایگاه مخصوص مرکزی با معشوقه اش نشسته و بالای سر او در جایگاه مخصوص معشوقه رقاصه اش مول دیویس (Moll Davies) نشسته است. پپیز (Pepys) دقیقاً در کف زمین زیر گروه سلطنتی نشسته و نه خیلی دور به او زنی نشسته که بسیار شبیه زنی است که معشوقه شاه می باشد. ما در اینجا نزدیکی و رابطه انسان ها با یکدیگر را مشاهده می کنیم. شاه و دربار او، من با معشوقه ام زیر آن ها و نزدیک به زنی که شبیه او بود نشسته بودیم. شاه و دوک مرا دیدند و به من لبخند زدند و همچنین به زن خوش سیمایی که پهلوی من نشسته بود. وقتی که مشاهده کردم شاه به معشوقه من لبخند می زند و او هم متقابلاً اینکار را انجام می دهد اما این حالت مرا عصبانی کرد.

10- بانوی من کاستل مین دوباره My Lady Castlemayne
در صحنه دیگر وقتی که خود پپیز (Pepys) شاهد نبود اما از یک آشنا این شایعه را در یک جونمایی درباره پادشاه، خانم کاستل مین (Castlemayne) و دوک شنید. در این مناسبت چهره ها در یک جایگاه مخصوص دیده نمی شوند و در بین مدعوین این شایعه پخش شده است که خانم کاستل مین (Castlmayne) از چشم شاه افتاده است پس این خانم کاری انجام می دهد که نفس در سینه مدعوین حبس شود:
اینطور که شنیده می شود او از جایگاه مخصوص بلند می شود و مستقیم به طرف راست شاه رفته و بین شاه و دوک می ایستد و او با اینکارش تنها خواست نشان بدهد که آن طوری که باور می شد او هنوز هم سوگلی بوده و مورد بی لطفی شاه قرار نگرفته است.
11- جناب چارلز نمایش را می دزدد
پپیز (Pepyse) نه تنها چشمانش دنبال زیبایی های زنانه و گوشش دنبال شنیدن شایعه های اجتماعی بود بلکه او در آن واحه در حاضرجوابی بسیار قوی بود. در پی شکار "درایدن" (Dryden) از بذله گویی و ذکاوت در روی صحنه و یا پیشرفت جناب چارلز سدلی (Charles Sedley) در یکی از این جایگاه های ویژه:
به اقامت گاه شاهنشاه به تراژدی مید: عصبانی از صحبت دو خانم و جناب چارلز سدلی اما در عین حال راضی از شنیدن سخنرانی آنها با وجود اینکه او یک غریبه بود و یکی از خانم ها در طول نمایش با ماسک روی صورت نشسته بود و از هر زمان دیگر بذله گوتر، من شنیدم که در رضایت کامل با آن آقا صحبت می کرد. من باور دارم که او یک زن باتقوی و باارزش می باشد. خشنود می شد اگر می دانست که او کیست اما او نخواهد گفت اما اشاره های زیاد از شناخت او می داشت. وی تمام افکارش را برای شناسایی او به کار انداخت و بالاخره به این نتیجه رسید که ماسک را از روی صورت او بردارد.
او بی نهایت بذله گو و شوخ بود اما با انجام این عمل، احساس کرد که تمام رضایت این بازی را از دست داده است.
12- بانوان با پوشش ماسک
در ماه ژوئن 1663 پپیز (Pepys) متوجه شده بود که خانم ماری کرامول Mary Cramwoll در کاخ شاه یک نوع ماسک گذاشته بوده و اینکه در طول نمایش صورت خودش را در پشت ماسک پنهان کرده بود که بعداً مد بزرگی در بین خانم ها متداول شد که تمام چهره خود را با ماسک بپوشانند. این ماسک ها تا سال 1704 مورد استفاده قرار گرفت تا اینکه ملکه آنه (Anne) استفاده از آن ها را ممنوع کرد. کالی کیبر (Colley Cibber) فرضیه خودش را در مورد رسم گذاشتن ماسک داشت: اما زمانی که نویسندگان ما این آزادی عجیب را در مورد شوخ طبعی خود بدست آوردند من به خاطر می آورم که خانم ها از به نمایش گذاشتن کامل صورت خود در هراس بودند تا زمانیکه به آنها اطمینان خاطر داده شد که هیچگونه توهینی متوجه آن ها نخواهد شد و یا اگر کنجکاوی آن ها خیلی شدید بود به آن ها اجازه داده می شد که ماسک را روزانه بزنند و به آن ها اجازه داده می شد که در طبقه پایین از آن ها استفاده کنند و همچنین در جایگاه های ویژه و در گالری، اما این رسم به قدری عواقب بدی داشت که دیگر تا به این سال ها استفاده از آن منسوخ شده است.
13- کمدی بی مطالعه در گالری ها
زنان بدکاره همه جا در تماشاخانه ها پیدا می شدند و این نطق کوتاه از کراون (Crowne) به جناب کورتلی نیس (Courtly Nice) درباره این اتفاقات نوشته شده است: گالری های ما همچنان به خوبی در این اواخر استفاده شد اند. جایی که ماسک ها دنبال دوستی می گشتند آنها برای دیدن نمایش نیامده بودند بلکه کارهای خودشان را می کردند. حتی زمانی که تماشاگری وجود نداشت نمایش های ما شنیدنشان غیرممکن بود. مردهای صادق مجبور بودند که قسم بخورند که این زنان بدکاره به زیرزمین پرتاب خواهند کرد.
14- ماسک ها
در نطق کوتاهش درایدن (Dryden) در سال 1682 به این زنان به عنوان عفیف و پاکدامن اشاره می کند و باز در نطق کوتاهش خطاب به جنوبی ها با عنوان ناامیدی در سال 1684 درباره حضور ماسک ها و تاثیرگذاری آن ها صحبت می کند و درباره اهمیت آن ها قصیده ای می سراید.
15- تاثیرات تماشاخانه
پرده چهارم نمایش توماس شدول (Thomas Shadwell) به نام یک بیوه واقعی که در دورست گاردن (Dorest garden) در تاریخ مارس 1678 به نمایش گذاشته شده بود. ما را به اصلاحات داخلی راهنمایی می کند و این شانس را به ما می دهد که تعمقی روی تماشاگران مرد داشته باشیم. چندین مرد با خانم هایشان بدون اینکه ورودیه تئاتر را پرداخت نمایند به زور وارد تئاتر می شدند و این صحبتی است بین چندین مرد و نگهبان در ورودی تئاتر:
نگهبان- خواهش می کنم آقا پول مرا بدهید وگرنه من مجبورم خودم آن را پرداخت کنم.
مرد سوم: احمق بی ادب، تو از من درخواست پول می کنی؟
نگهبان دوم- جناب آیا شما به من پول می دهید؟
مرد چهارم- خیر، من قصد ماندن ندارم.
نگهبان دوم- شما هر روز این را می گویید اما دو سه پرده را مجانی می بینید.
مرد چهارم- من سرت را خواهم شکست.
نگهبان اول- خواهش می کنم پول مرا بدهید.
مرد سوم- تمامش کن، من سکه ای ندارم یا بخواهم که دوستم پول تو را بدهد؟
تیودوسیا (Theodosia)- چه خبره؟ آقایان درست به موقع برای نمایش آمده اند.
مرد دوم- زودتر برو و از آن ها خواهش کن که زودتر نمایش را شروع کنند.
زن پرتقال فروش- پرتقال می خواهید؟
زیردست اول- چه نمایشی امشب اجرا می‎شود. یک نمایش مغشوش و یا نمایشی دیگر.
پریگ (Prigg)- ما چه کاری می توانیم با این تماشاخانه انجام دهیم؟ چند دست ورق پیدا کنیم و بازی کنیم. چیزی از این نمایش ها عایدم نشده. گاهی از اوقات آن ها سرگرم کننده هستند اما چه کسی اهمیت می دهد؟
آدم خودخواه- کراوات من به لباسم جور می آید؟ تمام سعی من این است که جور باشد. من عاشق این هستم که ظاهر خوبی داشته باشم. چی؟ خانم ها هم در جایگاه های ویژه هستند؟ واقعاً من هرگز برای دیدن نمایش نمی آیم فقط برای دیدن خانم ها می آیم.
استان مور (Stan more)- من معشوقه ام را نمی توانم پیدا کنم. اما من فعلاً خودم را با یک ماسک عوض می کنم.
مرد اول- چی؟ همه جا را می خواهی پنهان کنی؟ سکوت برای تو دیوانه و یک ماسک برای تمام صورت مریضت.
مردم دوم- به مرد ماسک به چهره، یک زن بدکاره در لباس کهنه خانمش.
مرد سوم- او باید زن باارزشی باشد.
مرد چهارم- او مالک تمام لباس ها است. یک احمقی تازه گیها او را از خانه اش بیرون کرده است.
16- آداب سلحشوران اصلاحات
سام وینسنت sam vincent، آموزشگاه سلحشوران جوان در کتابی که در سال 1674 منتشر نمود و گرفته شده از کتاب دیکر (Dekker) نوشته شده در 1609 بود، دستوراتی به سلحشوران جوان در مورد رفتارشان در تماشاخانه داده شده است. تئاتر تبدیل اشعار سلطنتی شماست که در آن تجار معاوضه کالا می کنند با کلمات ساده. تماشاخانه برای سرگرمی مجانی می باشد و جا برای هر کس وجود دارد. پس من می گویم بگذارید این سلحشورها نصف پول را پرداخت کنند و نگهبان ها بلیط آن ها را به آن ها بدهند که بتوانند در میان طبقه پایین بنشینند جایی که بتوانند تواضع خودشان را به بقیه شرکت کنندگان برسانند و مخصوصاً کسی که ماسک به صورت دارد، بگذار شانه اش را بیرون بیاورد تا بتواند کلاه گیس خود را مرتب کند. پس از آن برود به قسمت فروش پرتقال ها و ارزش آن ها را بفهمد و سپس ارادت خود را به پوشنده ماسک بعدی نشان دهد و بعد من ممکن است که سلحشور خود را تشویق کنم که مثل کسبه یک شلینگ پس انداز نکنند و در گالری مجانی بنشینند و بگذاریم در نظر بیاورد که چه سودی از نشستن در زیرزمین عاید او خواهد شد.
1- اول یک بزرگی آشکارا گرفته شده است بدان معنا که اصلی ترین اصل یک آقای واقعی لباس و کلاه گیسش می باشد که کاملاً نمایان باشد.
2- با نشستن در قسمت زیرین تئاتر اگر شما یک شوالیه باشید می توانید با خوشحالی و رضایت معشوقه خود را پیدا کنید اما اگر یک مرد خیابانی باشی زن (همسر) گیرت خواهد آمد. آن وقت شما ستوده خواهید شد که در میان جدی ترین قسمت نمایش بخندید و یا در بدترین صحنه تراژدی و درام و اجازه بدهی که زبانت آنقدر بچرخد. با خنده و حرف زدن تو افتخار بر افتخار اضافه می کنی. در اول تمام چشم ها به جای دوخته شدن به بازیگران به تو دوخته خواهد شد. مهم ترین آدم در تئاتر به دنبال تو خواهد آمد و اسم تو را به زبان خواهد آورد و وقتی که تو را در خیابان ملاقات می کند خواهد گفت که او آنچنان سلحشوری است و تمام مردم تو را ستایش خواهند کرد.
دوماً تو اخلاقیات خود را در سراسر دنیا انتشار خواهی داد. فقط به این خاطر که تو یک مرد محترم می باشی که یکی دو ساعت را احمقانه می گذرانی برای اینکه کاری دیگر از تو برنمی آید. پس حالا جناب اگر شاعر با معشوقه تو لاس زده است تو او را بی آبرو کرده و جای بعدی که پس از تماشاخانه ها پر می گردند کافه هایی می باشند که در آن مردم به شرب مشغول می شوند.
17- نحوه بازیگری
توماس بترتون (Thomas Betterton) تولد 1635 و فوت 1710 بازیگر اصلی دوران اصلاحات اولین بار در تاریخ 1660 بر روی صحنه تئاتر ظاهر شد با شرکت بازیکنان زیادی که در اواخر جنگ های داخلی استخدام شده بودند و توسط فروشنده کتابی به نام John Rhodes، در آخرین کابین در Drury Lane بازی می کردند که هیچ کدام نه Betterton و نه همکارانش هنرپیشه های باتجربه ای بودند. در آن زمان هنوز تعدادی بازیگر قدیمی وجود داشتند که آن ها هم در تئاتر Red Bull در سال 1660 مشغول نمایش دادن بودند. در همان سال به توماس کیلیگرو (Thomas Killigrew) و آقای ویلیام داونانت (Sir William Davenant) این مجوز داده شد که از بین این شرکت ها بازیگرانی را انتخاب کنند که مناسب با این دو تماشاخانه باشند.
(Killigrew) بازیگران خود را از بازیگران قدیمی تر، از شرکت King و داونانت Davenant از بازیکنان جوان تر انتخاب کردند. مدت بیست و دو سال این دو شرکت به رقابت خود ادامه دادند تا زمانی که رقابت آن ها در سال 1682 با متحد شدن آن ها خاتمه یافت. قبل از این اتحاد بترتون Betterton نقش اصلی را در نمایش های قدیمی تر داشت. او در نقش های Macbeth (مکبث)، هنری هشتم، هاملت، مرکوتیو (Mercotio)، شاه لیر (King Lear) و Bosola بازی کرده است. گذشته از بازی کردن در این شخصیت ها او همچنین در تراژدی ها و کمدی ها بازی کرده است. با آمیزش این دو شرکت، او شانس بازی کردن نقش اول در شرکت King را پیدا کرد. با این حال او نقش بروتوس (Brutus) و اتللو را هم بازی کرد. ما به این نتیجه رسیدیم که بازی کردن بترتون Betterton دور از هر مسائل حاشیه ای و بدون مبالغه بوده است.
آقای بترتون (Betterton) با وجود بودن یک هنرمند فوق العاده و عالی، هیکل مریض احوالی داشت. سری بسیار بزرگ با گردنی بسیار کوتاه که در شانه هایش فرو رفته بود. بازوهای کوتاه چاق که بیشتر از شکمش بالا نمی آمدند. دست چپش معمولاً روی سینه اش بین کت و جلیقه اش بود. زمانی که او آماده سخنرانی می شد، حرکاتش کم بودند اما دقیق و درست. چشمان خیلی کوچکی داشت با صورتی پهن و تا اندازه ای فربه. پاهای کلفت با اندازه ای بزرگ. بهتر بود که او ملاقات شود تا اینکه تعقیب گردد. به خاطر اینکه منظر او جدی و صدمه پذیر و باعظمت بود. در آخرین روزهای زندگیش تا اندازه ای فلج گردید. صدایش آرام و ناله ای بود اما می توانست خودش را هنرمندانه با گفته هایش وفق دهد. رقصیدن را نمی دانست در حالی که خانم بریس گیردل Mrs. Brace girdle بسیار زیبا و دلپسند شعرها را در تئاتر Loves of Mors and Venus (عشق ها در مریخ و اورانوس) می خواند و رقص های محلی را هم به خوبی Mrs Wilks می رقصید، نه چندان هنرمندانه اما مثل یک خانم بسیار مودب و خوب تربیت شده. Mr Betterton هنرمندی بسیار جامع بود از Alexander تا جناب John Falatogg اما در آن آخرین شخصیت او تمایل داشت که نقش Drollery of Harpor و John Evans را بازی کند ولی در آن موقع دادگاه شرق خیلی ناچیز و جزئی بود. Harper زیادی از Bartholomew- Fair داشت و Evans با شخصیت او مغایرت داشت با این وجود چیزی که عیب داشت در الماس های درخشان بود و من همیشه آرزو می کردم که آقای Betterton از بازی کردن نقش هاملت صرف نظر کند و آن را به بازیگران جوانتر که تا به حال موفق به بازی نشده اند بدهد که شاید آن را از او بهتر اجرا می کردند. وقتی که او خودش را به پاهای اوفلیا انداخت یک کمی بزرگ تر از یک دانش آموز جوان می نمود و تازه از دانشگاه Wittem Berg آمده بود. اما هیچ کس نمی توانست مثل او شهر را راضی کند او در این نقش ریشه دوانده بود. بازیگر جوان معاصر با او، (در زمانی که Betterton 63 و Powell 40 ساله بود)، Powell چندین بار کوشش کرد که نقش های او را در Alexander و Jaffier و غیره بازی کند اما هیچ امتیازی به دست نیاورد به خاطر اینکه در Alexander آن ابهت لازمه شاه را نداشت. Betterton از زمانی که لباس می پوشید و تا به آخر نمایش فکرش را در یک نقطه متمرکز می کرد و خودش را منطبق با شخصیتی که نقش را ایفا می کرد می نمود.
18- Bettertonian Roles نقش های بترتونی
توصیف Aston به معنای مکملی بود در ستایش Betterton در سخنان او در پایان نمایش.
شما شاید یک نمایش هاملت را دیده باشید. کسی که در اولین ظهورش در روح پدرش که خود را پرتاب می کند با تمام فشار نعره وار تا بیان کند Rage و Fury را و خانه ای با تشویق های رعدآسا، پس خیلی شجاعت دارم که این نقش را به تو پیشنهاد کنم به خاطر اینکه آقای اَدیسون Mr. Addison فوت شده، وقتی که به او پیشنهاد این صحنه بازی شده را دادم همان مشاهدات مرا مشاهده کرد و با کمال تعجب از من سوال کرد که من هم فکر می کردم که هاملت آن چنان خشن با یک روح بوده است که شاید آن او را نیز آن چنان مبهوت کرده بود. به خاطر اینکه شما ممکن است در این سخنان زیبای نفس گیر تعجب و یا بی خبری را مشاهده کرده باشید که ممکن است او را در مقبره اش بلند کرده باشد. در این صحنه بود که Betterton نور به این صحنه انداخت و باعث شد که روح همانطور وحشتناک جلوه کند برای خودش و تماشاگران. نکته عالی دیگری در کارهای Betterton این بود که او قادر بود هر تغییری در شخصیت هایی که بازی می کرد بدهد. هیچ گواه قوی تری وجود ندارد که نحوه بیان کلمات او را توصیف کنم که هر بار با تشویق بی امان تماشاگران همراه بوده که با ورودی وی بر روی صحنه دو چشم و گوش تماشاگران را به تسخیر خود درمی آورد.
19- نقش Betterton در Ottelo و Hamlet
دیگر مشاهده کنندگان تحت تاثیر بازی بترتون در برخی صحنه ها قرار گرفته بودند. ریچارد استیل (Richard Steel) در " سخن چین the tatler "لحظاتی مهم از اتلو را وصف نمود،در حالیکه در سال 1740 ، "the laureate" ، برجسته خاطرات یک بازیگر را بیان می کند که هملت بترتون را در لحظه ملاقات با روح ،بیاد می آورد:
تصور نمی کنم هیچ بازیگری بتواند از بازی بترتون در صحنه هایی که در برابر ما ایراد نمود، تفوق بجوید و بهتر از او عمل کند. تنها تقلای شگفتی که در او دیده شد، زمانی بود که شرایط و موقعیت دستمال را در اتلو بررسی می کرد، مخلوطی از عشق و محبت که بدلیل پاسخ های ساده و معصومانه دزدمونا Desdemona به ذهن او رسید، که در حرکاتش مثل تنوع و گوناگونی احساساتش فاش می شد، همانطور که مردی را به ترس از قلبش نصیحت می نمود و او را کاملاً متقاعد نمود که آنرا جریحه دار سازد و اینکه بدترین حسادت ها و تنگ نظری ها را بپذیرد. هرکس به دقت این صحنه را مطالعه کند، متوجه می شود که به جز خود او که تخیل و تصوری عالی مثل شکسپیر داشت نمی تواند هیچ جمله خشک، بی ربط و شکسته و گسسته ای را پیدا کند، اما خواننده ای که تحت تاثیر کار بترتون قرار گرفته است، متوجه می شود که حتی یک کلمه هم اضافه نشده است، آن سخنان طولانی غیر طبیعی در مقتضیات و در واقعیت های اتلو غیر ممکن هستند. در عبارتی ملیح و فریبنده در تراژدی مشابه، که درباره غلبه بر استرس و اضطراب خویش سخن می گوید، با یک انرژی مملو و پر نشاط همراه شده است، که مادامی که من در راهروها قدم می زدم، او را مانند کسی می دیدم که در زندگی واقعی اش هرچه را که به او ارائه و اشاره کردم، انجام داده بود. اخیراً فردی متشخص که کار آقای بترتون را در هملت دیده بود. به من گفت که قیافه او را که امیدوار و دلگرم به نظر می رسید در صحنه چهارم کار مشاهده کرده بود، صحنه ای که روح پدر ظاهر می شود، آنهم در موجی از احساسات حاکی از ترس و وحشت، که به آرامی رو به طرف روح پدر می کند، خیلی رنگ پریده، در حالیکه کل اعضای بدن او پر شده است از ترسی غیر قابل توصیف، روح پدر در برابر او بلند می شود، او حتی با سعی و تقلای بیشتر نمی تواند او را بگیرد و لمس کند، بلکه تنها او را با دیدگانش واقعاً حس می کند، خون جاری در رگهایش به لرزش در می آید و آنها در نکاهی با دقت همه در وحشت و حیرت هستند، که به واقع همگی تحت تاثیر این بازیگر عالی و بی نظیر قرار گرفته اند.
20 – دستورالعملی برای بازیگران
در سال 1741 ، تاریخ تئاتر انگلستان در غالب اثری از بترتون منتشر شد، گرچه نویسنده آن به احتمال قوی Edmund curll، (که آنرا منتشر کرد) یا William oldys بوده است. بخشهائی از این کتاب که وظایف بازیگری را برشمرده احتمالاً برگرفته از اصل نوشته های بترتون است در هر صروت پاراگرافهای زیر برای آنان که در پی بازسازی سبک بازیگری آن دوره هستند، بسیار جالب می نماید:
ما با دو دست شروع خواهیم کرد. ترتیب و توازن تمام بدن و بعد ادامه می دهیم به تقسیم کردن و حرکات منظم سر و چشمان و ابروها و در حقیقت به حرکات تمام صورت و آن را کامل می کنیم. با حرکات دست ها، مُفصل تر از دیگر قسمت های بدن. حرکات و حالت بدن نباید در هر دقیقه تغییر کند. از آن جهت که ناپایداری و تشویش جزئی و سبک است و از جهت دیگر به یک وضعیت نباید ماند مثل یک ستون و یا یک مجسمه مرمر. زیرا این عمل غیرطبیعی می باشد. پس باید خیلی ناخوشایند باشد. از آنجایی که خداوند بدن را طوری ساخته که تمام اعضای آن حرکت کنند و اعضاء می بایست یا با انگیزه ناگهانی و یا با دستور مغز یا هر زمانی که نیاز باشد حرکت کنند. این توازن سنگینی و یا بدون فکر با از دست دادن آن تنوع که در عین حال خیلی رضایت بخش و خوش آیند می باشد باعث تغییر در کلام و سخنرانی می شود. ستایش به هر چیزی که آن زینت می دهد و در عین حال نرمی و وقار را از دست می دهد که باعث جلب توجه چشمان رضایت بخش می شود. آموزش دیدن، برای رقصیدن نیازمند حرکات موزون و باوقار بدن می باشد. سر هم حرکات متنوعی را دارا می باشد که قادر است رضایت، امتناع، تایید، ستایش، عصبانیت و غیره را نشان بدهد. پس باید اندیشید که نباید رفتاری غیرضروری را با آن انجام داد. پس این قوانین باید با سر انجام شود. اول از همه نباید آن را زیادتر از حد معمول بلند کرد و یا اینکه گردن را زیادی به این طرف و آن طرف برد. چراکه نشانه غرور می باشد. اما اگر کسی در این نقش ظاهر شود دراین مواقع این حالات یک استثناء می باشد و از طرفی دیگر نباید روی گردن آویزان شود و یا بروی سینه که در هر دو حالت بسیار ناخوشایند می باشد و این باعث می شود که صدا آن چنان که باید بیرون نیاید که به وضوح شنیدن صدا از واجبات می باشد و باز سر نباید بر روی شانه ها خم شود که این نشانه ی بی علاقگی و بی تفاوتی می باشد. پس سر باید در ادای هر نوع نقشی در حالت طبیعی خودش قرار بگیرد که تمام حالات چه لذت و چه غم و اندوه را نشان بدهد. اما باید این مسئله را در نظر داشته باشیم که سر نباید بدون حرکت مثل یک مجسمه قرار بگیرد. پس سر می بایست همیشه در حالت انعطاف پذیر قرار گیرد. گردن باید به نرمی این طرف و آن طرف حرکت کند و دوباره سر جای اولش قرار بگیرد. به خاطر اینکه صدای شما به وضوح شنیده شود. با هر حرکت سر حرکات دیگر اعضای بدن دیدن می شود که بینندگان را مجذوب خودش می کند. وقتی که رها از هر نوع تغییرات نفسانی باشد در هر سخنرانی که نیاز به حرکت زیاد نباشد بار دیگر قادر است هر نوع حرکتی را انجام دهد. وقتی که یک مرد با عصبانیت صحبت می کند تصورات او شعله ور می شود و خشم در چشمان او مشاهده می شود و از آن ها جرقه می زند به طوری که اگر یک فرد غریبه با نفهمیدن زبان و یا یک آدم کر بتواند بلندی صدای او را مشاهده نماید، آن ها هم این خشم را مثل بازیگر حس کرده و می بینند. سوءتفاهم نشود وقتی که می گویم باید چشم های خود را بر روی کسی که در صحنه می باشد بدوزید. منظورم این است که در همان موقع به خاطر احترام به بیننده موقعیت طوری نگه داشته شود که هرگز این زیبایی ها از دیدگاه آن ها دور نمی ماند. در یک قطعه از یک نقاشی تاریخی با وجود اینکه چشم ها به طور مستقیم به انسان دوخته می شود تماشاکننده نظارت کامل از تاثیرات و حرکات دریافت می کند. ظاهر و طرز حالت صحیح از تمام تغییرات نفسانی هم همان اثر را دارد همانطوری که درباره عصبانیت گفته ایم همانطور هم اندوه شما را با احساس واقعی لمس می کند. اشک چه بخواهید و چه نخواهید از چشمان شما سرازیر می شود. شما باید چشمان خود را با هر حرکت با طبیعت صحبتی که می شود بالا و پایین ببرید اگر صحبت از بهشت شود شما چشمان را به طرف بالا می برید و اگر از زمین و جهنم صحبت شود ناخودآگاه چشمان به پایین دوخته می شوند. چشم ها باید مستقیم باشند در ارتباط به تغییرات نفسانی و از چیزهایی که شرم آور می باشند دور نگهداری شوند و در زمان افتخار و شکوه با اعتماد به بالا می روند. در زمان سوگند یاد کردن و یا نفرت و انزجار داشتن از هر چیزی باید چشمان برگشته شوند و باید دستان در زمان سوگند یاد کردن به طرف بالا نگه داشته شوند. ابروها باید نه بی حرکت و نه در یک حالت بمانند و یا اینکه به طرف بالا بروند. نسبت به چیزی که شنیده می شود و یا مشتاق بودن و رضایت و یا اینکه یکی به طرف بالا و دیگری به طرف پایین باشند پس معمولاً آن ها باید در یک وضعیت مساوی قرار گیرند همانطوری که در حالت طبیعی می باشند. مثلاً در زمان اندوه اخم کنید و در حالت شادی آنها را نرم نشان دهید.
دهان هرگز نباید بخود پیچیده شود یا اینکه لب ها جویده و یا به شکل ناهنجاری باشند که تمام این ها حرکات بی ادبانه اطلاق می شود. اما بعضی از بازیگران به این حرکات محکوم می شوند. با این وجود لب ها سهم خودشان را در عمل دارند. اما این بیشتر در روی صحنه است تا در جاهای عمومی و حرف زدن در بارها و سکوهای وعظ. به خاطر اینکه صحنه جای تقلید در عمل کردن سخنرانی ها است که ایجاد می شود بین مردان با هر نوع تغییرات نفسانی و یا هر شکل دیگر که نیاز به عمل دارد، اما در بقیه هیچ واقعیتی با صحنه تئاتر ندارد. با وجود اینکه بالا انداختن شانه ها حرکتی اغراق آمیز است اما روی صحنه شخصیت بازیگر و سخنرانی او ممکن است این حرکت را ایجاب کند اما باید معترف باشم که این حرکت بیشتر در صحنه های کمدی انجام می شود تا درام. بعضی ها شکم را فرو می برند و سر را به پشت پرت می کنند که هر دوی این حرکات ناموزون می باشند. حالا می رسیم به دستان که آلت اصلی عمل می باشد. مکان های مختلف این حرکات متفاوت هستند به خاطر اینکه آن ها قادر هستند همه چیز را بیان کنند و بدون استثناء هیچ قانونی در این ارتباط نمی شود داد. حرکات طبیعی و یا حرکات ویژه و هر چیزی را که خواهم شنید اضافه می کنم که امیدواری نوری باشد در دل بازیگران جوان و تازه کار.
اول: می خواهم که او عمل دست ها را در نظر بگیرد به عنوان نشان دادن تهمت، تقبیح، تهدید، تمایل و آرزو و غیره و خوب این حرکات را سبک و سنگین کند و اینکه چگونه آن ها بیان می شوند و بعد در نظر بگیریم که چه سهم بزرگی این حرکات در سخنرانی دارند و به این نتیجه خواهد رسید که دستانش هرگز تقلبی (اشتباهی) نخواهند کرد و یا اینکه در یک حرکت زشت و بی اهمیت از آن ها استفاده نمی شود.
در شروع یک صحبت سنگین و یا نطق مرگ سزار توسط آنتونی و یا Brutuo در همان مناسبت هیچ اشاراتی وجود ندارد. حداقل بدون هیچ تامل مگر اینکه با شدت لحن شروع شود مثل اوه… ژوپیتر، اوه بهشت آیا این است معنی زائیده شدن؟ همان کشتی ها آنوقت در چشمان که من نگهداری می کنم و غیره. اول دستانش را به سوی بهشت باز می کند و بعد به طرف کشتی ها. در تمام حالات عادی دستان آن ها هر دو باید جوابگوی یکدیگر باشند در شروع کردن با حیرت و یا یک ترس ناگهانی مثل صحنه ای در Hamlet بین او و مادرش، در زمان ظاهر شدن روح پدرش: نجاتم بده و مرا زیر بال های خود حفظ بنما. شما راهنماهای بهشتی هستید. این مطلب گفته می شود با باز کردن دستان و بیان کردن علاقه و نگرانی با چشم ها و تمام صورتش. اگر یک حرکت فقط باید با استفاده از دست ها انجام پذیرد آن ها باید در طرف راست قرار بگیرند این عمل پسندیده نیست که این حالت با طرف چپ فقط انجام گردد به جز اینکه شما باید فقط این گفته ها را بگویید:
من ترجیح می دهم که دست راستم قطع شود اگر قرار باشد این چنین کار زشت و شیطانی را انجام دهم.
در این جا این کارها باید با دست چپ بیان گردند. به خاطر اینکه دست راست عضوی است که باید زجر بکشد. وقتی تو از خودت صحبت می کنی دست راست و بعد دست چپ باید روی سینه قرار بگیرد که نمایانگر حالات نفسانی شما باشد مثل قلب، روح و وجدان شما. اما اگر کلی صحبت شود باید دست ها را به نرمی روی سینه قرار داد و نباید مثل خیلی ها که آن ها را با مشت به سینه می زنند این کار را کرد. این حرکت باید از چپ به راست بگذرد و باید به نرمی پایان پذیرد. شما باید مطمئن باشید به اینکه عمل خود را چگونه با حرف آغاز کرده و وقتی که صحبت به پایان می رسد حالت هم باید تمام شود. به خاطر اینکه هر عمل قبل و بعد از برنامه افتضاح خواهد بود. حرکات و حالات دست ها همیشه باید هم آهنگی با طبیعت کلمات داشته باشند. هنگام صحبت کردن و یا زمانی که شما می گویید بیا تو و یا نزدیک شو نباید دستان خود را با یک حرکت و زننده باز نمایید و یا برعکس زمانی که می گویید دور شو و دور بایست حالت شما نباید دعوت کننده باشد و نباید دست ها را به یک دیگر وصل نمایید وقتی که شما دستور جدا شدن می دهید باید آن ها از یکدیگر باز باشند وقتی که دستور بسته شدن داده می شود باید آن ها را به پایین بیاندازیم یا وقتی که می خواهیم چیزی یا شخصی بلند شوند و یا آن ها را بالا ببریم یا وقتی که می گوییم چیزی را به پایین پرتاب کن، زیرا اگر تمام این حالات برخلاف طبیعی مشاهده شوند، به چیزی که دیده و شنیده می شود خندیده می شود. با دیدن تمام این حرکات اشتباه شما به آسانی حالات درست و صحیح را تشخیص خواهید داد. در بالا بردن دستان برای نگهداری وقار آنها نباید آنها را بالای چشم ها ببرید. اگر آن ها را بیشتر از حد معمول به طرف اطراف باز کنید تعادل بدن از بین خواهد رفت و حتی آن ها نباید از اندازه معمول پایین تر باشند. شما هرگز نباید دست ها را خیلی پایین ببرید که برای چشم ها بسیار ناگوار و ناخوش آیند است و تغییر نفسانی را در ذهن به وجود نمی آورد. خلاصه دست های شما همیشه باید با چشم های شما دیده شوند. همچنین باید با حرکات سر و چشم و بدن هماهنگ و مرتبط باشند. تماشاکنندگان باید یک عمل را مشاهده نمایند که آن صحنه خوش آیندتر به نظر می رسد که اثرات عمیق تر و قابل فهم تری را در پی خواهد داشت. در هنگام انزجار و یا سوگند یاد کردن باید دست ها را بالا ببرید. هر فریادی نیاز به این عمل دارد اما این حالت ممکن است جوابگوی اعلام و یا شیوه سخنگویی نباشد اما هر دو طبیعت چیزها و معنی کلمات را می رسانند. در سخنرانی های عمومی موعظه این حقیقت دارد که دست های شما نباید همیشه در حرکت باشند عملی که یک بار وراجی کردن دست ها نامیده شد و ممکن است که شاید در بعضی نقش ها و سخنرانی ها به ادا کننده برسد اما به عقیده من در حین نمایش، دست ها به ندرت باید کاملاً بی حرکت باشند و اینکه اگر ما هنر پانتومیم را می دانستیم برای بیان کردن این چنین به وضوح با دست ها که بتوانیم کلمات را تکمیل نماییم به ما کمک می کرد. بعضی حالات وجود دارند که در صحنه های تراژدی هرگز از آن ها استفاده نمی شود. شما باید خود را در وضعیتی قرار دهید که در حال خم کردن یک کمان، ارائه دادن یک تفنگ خیلی قدیمی و یا زدن هر نوع آلت موسیقی، گوئی آن وسیله در دستان شما قرار دارد.
21- خانم بَری Mrs. Barry
بازیگر اصلی نقش های تراژدی Betterton خانم الیزابت بری Mrs. Elizabeth Barry بود متولد سال 1658 که در تاریخ 1713 فوت نمود. او بزرگترین افتخارات خود را در ایفا کردن نقش Monimia و Belvidera در Otways the orphan و Venice presevvd و در نقش ایزابلا isabella در نوشته Southernes به نام The fatol marriage جشن گرفت در صحنه هایی که او خود را به اشک ریختن مجبور کرد. در طرح های Gebber و Aston این طور در مورد او گفته شده است:
Mrs. Barry در آن زمان در پایان قرن هفدهم تقریباً تمام نقش های اصلی را دارا بود و تمام نقش های تراژدی به او داده می شد. با چه مهارتی او به این شخصیت ها زندگی می داد شما می توانید او را با کلمات Dryden قضاوت نمایید. او می گوید Mrs. Barry همیشه مافوق عالی در این تراژدی می درخشد و شهرتی که به دست آورده است بیشتر از هر زن هنرمند دیگری می باشد که تا به حال در هیچ تئاتری ندیده ام. Mrs. Barry در شخصیت های والا حضور و وقار برخاسته و شاهانه داشته، صدایش کامل، واضح و قوی است طوری که خشونت تغییرات نفسانی برای او زیاد می باشد و حتی وقتی که او بی پروا و وحشتناک بود از او احساسات بسیار شورانگیزی تراوش می گشت و به خاطر این فضیلت خاص بود که Dryden او را مافوق دیگران می پنداشت در نقش Cassandra در Cleomenes.
وی به ایفای نقش های مختلف در نمایشنامه های مختلف اشاره می کند و اضافه می کند که او هر نقشی را که به او محول می گردید به خوبی از انجام آن برمی آمد به طوری که جای هیچگونه اعتراضی باقی نمی گذاشت. این همکاری همیشه ادامه داشت تا زمان تقسیم شدن شرکت او پس از مرگ ملکه ماری شاه ویلیام.
Mrs. Barry در شخصیت Zara در Mourning Bride درخشش فوق العاده ای داشت. با وجود اینکه Mr. Congreve، Almeria را برای این نقش طراحی کرده بود اما این چهره زیبا اصلاً زیبا نبود. دهانش بی اندازه گشاد در طرف راست بود که سعی می کرد آن را به طرف چپ متمایل کند. Mrs. Barry زنی بود متوسط القامت با موهای سیاه، چشمان روشن، ابروهای تیره که بی دقت برداشته شده بودند. صورتش حرکات او را دنبال می کردند. صورتش بیانگر تمام حالات او برعکس دیگر بازیگران بود. در تراژدی ها او باعظمت و موقر بود. در کمدی های آزاد او نرم و آسان و صورتی بی نهایت دلنشین داشت. او حتی نه می توانست برقصد و نه اینکه آواز بخواند.
22- Mrs. Bracegirdle
آقای Betterton مربی گری Mrs. Anne Bracegirdle (فوت 1748، تولد 1663) را به عهده داشت که او در نقش های کمدی والا که Congreve برایش نوشته حضور داشت. تمامیت هنرمندانه خانم Bracegirdle توسط آقایان Gibber و Aston اینطور نوشته شده است:
Mrs. Bracegirdle که اینک داشت در بلوغ شکوفا می شد شهرتش هم به عنوان یک هنرپیشه در حال رشد و شکوفایی بود. هرگز زنی این چنین مورد علاقه تماشاگرها نبود. تا آخرین صحنه زندگی غم انگیزش او بدون هدایت دیگران زندگی می کرد. این حالات او را عزیز زندگی تئاتر کرد و این مطلب مبالغه آمیزی برای گفتن نمی باشد. به ندرت تماشاگرانی بودند که حداقل نیمی از آن ها عاشق او نبودند بدون اینکه او به هیچ کدام از آن ها توجه ویژه ای داشته باشد. با وجود اینکه گفته می شد او وسوسه انگیزترین زن بود. ممانعت از بودن با این عشاق، تعداد علاقه مندان او را روز به روز زیادتر می کرد و این مطلب باورکردنی تر است وقتی که من در ستایش خود از او زیاده روی نمی کنم. او مدعی زیبایی بیشتر از حد معمول نبود که بیشترین زنان سبزه ممکن بود ادعا کنند. اما زیبایی و نگاه دیدگان شاد او و درخشش سلامتی و شادی او روی صحنه بر تمام این فرضیات صحه می گذارد. هیچکس بدون ستایش او از کنارش نمی گذشت حتی این حالت در بین هم جنس بازان و جوانان به وضوح دیده می شد و این بیشترین انگیزه نویسندگان بود که برای او نمایش هایی به نگارش دربیاورند و دو نفر از این نویسندگان وقتی که نقش معشوق او را دارا بودند به خاطر این بود که بعداً در حقیقت این رل را بازی کرده و او را به بارگاه خود دعوت نمایند. صحبت کردن به طور انتقادآمیز از یک هنرپیشه هم خوب بود و هم اینکه بسیار مخاطره آمیز. او خواننده خوبی هم بود و در بعضی از صحنه ها که مجبور به خواندن آواز آن صحنه بود در نوع خودش بسیار زیبا و رضایت بخش بود. قد زیبای بلند با موهای قهوه ای تیره با ابروان کشیده و چشمان براق و رنگ پوست شاد و باطراوتی داشت. هربار که اراده می کرد قفسه سینه اش به طور هیجان انگیزی بالا و پایین می رفت. صورت و گردنش بسیار زیبا بودند و دندان های سفید هماهنگش هم. کمدی عمومی شگرد او بود تنها عیب او شانه راستش بود که تا اندازه ای افتاده بود و این بیشتر در زمانی که او لباس مردانه می پوشید معلوم می شد که با به سر گذاشتن کلاه گیس بلند این عیب را می پوشاند. فرم بدنش قشنگ بود و پاهای فوق العاده زیبایی داشت و بسیار رها و آزاد و روی مُد راه می رفت.
23- شرکت های رقبا (رقیب)
در سال 1695 این دو شرکت با شورش بازیکنان قدیمی شکست و تقسیم شد و این اعتراض با رهبری Thomas Betterton هدایت می شد. بازیگران من مدرکی از دفتر Lord Chamberlain دریافت کردند همچنین از Mrs. Bracegirdle, Mrs. Barry و Williams Underhill Dogget. تئاتر جدید در 30 آوریل 1695 افتتاح گردید. رقابت این دو گروه به شدت ادامه داشت که این ها در نوشته هایی به نام Romble و Sullen نگارش شده است.
Sull می گوید: این هم حیرت آور بوده که این دو تئاتر خیلی مدت درازی دوام داشته باشند حتی در مقابل این چنین مشکلاتی که آن ها با هم رودررو بودند؟ اختلاف بین آن ها تا به الآن 7 سال به طول انجامیده است و هرکس فکر می کرد که شهر در مورد آن ها تصمیم گیری نماید. اما به عقیده من آن ها هر دو در بازگشایی جایی جدید هم عقیده بودند و حقیقتاً این بازگشایی جدید ضرری متوجه هیچکدام از آن ها نکرد. اول همه فکر می کردند که این جدایی امکان پذیر نباشد و دوامی برای تداوم آن ها نمی دیدند. در Drury تعدادی بازیگر را در اختیار خود گرفتند که تعدادی از آن ها فقط برای بازی کردن نقش هایشان مستعد بودند که مورد علاقه تماشاگران نیز نبودند. 16 نفر از آنها تئاتر را ترک کردند و فقط چندین دختر و پسر جوان به جا ماندند که نقش اجرا کنند.
Romb می گوید این حقیقت دارد که این تئاتر در یک وضعیت بدی غرق شده است. تفاوت کمی بین آن تئاتر و تئاتر Bear garden وجود داشت.
Sull می گوید: اگر تو موافق باشی قبلاً بیشتر شبیه تئاتر Bear garden بود.
Cri می گوید: این موضوع هنوز ترمیم نیافته است.
Sull می گوید: در این ارتباط من خیلی کم شنیده ام اما برعلیه او خیلی می شنوم و فرق قابل ملاحظه ای بین این دو تئاتر شنیده و دیده نمی شود. در ارتباط با رفتار خوب و آزادگی.
Romb می گوید: چطور به نظر می رسد؟
Sull می گوید: باید آنرا ببخشید آقایی به عنوان راز در این باره با من صحبت کرد.
Romb: مردی خوب. ما هم این راز را حفظ می کنیم. به ما هم بگو.
Sull: موضوع مهمی نیست. اما اگر خانه قدیمی آن را بشنود قسم می خورم که خواهد گفت دروغی بیش نیست. اما من از اینکه حقیقت دارد راضی هستم. مسئله این است که آقایی این نمایش را به آنجا برد که متن خوانده شود. سر شام عده ای آمدند که درباره آن نمایش قضاوت کنند اما فقط سه نفر از آنها قادر بودند که درباره آن نمایش فرق بین درام و کمدی را بدهند. پس از خواندن آن پس از شام بیشتر آنها به خواب رفتند فقط دو نفر بیدار ماندند که آن را شنیدند و بعد آنها هم رفتند. پس فقط آن آقا و دوستش آنجا ماندند و هیچ پولی بابت این نمایش پرداخت نشد. دستور مدرک پخش نمایش داده شد و 40 شیلینگ برای شام و 40 شیلینگ دیگر برای نمایش که در اصل 4 پوند برای او هزینه دربرداشت. این پول به منظور قرض داده شد و بازیگران بازی روز اول را شروع کردند. در تمام مدت تمرین او باید آنها را تمرین می داد و در اطاق مطالعه آنها را نگه می داشت که در مقابل او می بایست پول مربی و مقداری هم برای شراب بپردازد.
Cri: واقعاً انجام داد؟
Sull: این یک واقعیت است. روز سوم رسید با ظاهر شدن خوب. من نشسته بودم و فکر می کردم که هرگز جایگاه های ویژه بهتر ندیده بودم. نمایش خوب انجام شد. دوستانش وقتی که تمام شد لذت بردند و فکر کرد که پول کافی بدست آورده است و فکر می کنی که چقدر به دست آورد؟
Cri: فقط برای شب سوم پول گرفت؟
Sull: نه بیشتر- فقط چهار شب طول کشید.
Cri: پس او پولی را پرداخت کرد که برایش بریده بودند.
Sull: تو می توانی در این مورد قسم بخوری.
Cri: پس او ممکن است که دریافت کرده باشد. تئاتر پر بود اینطور که تو گفتی.
Sull: عالی، همه جا پر بود، بالا و پایین.
Cri: پس چرا؟ او ممکن است، 70 پوند گرفته باشد. نه من این را حذف می کنم برای اینکه می دانم آنها چگونه مخارج را حذف می کنند.
Sull: او فقط 15 پوند دریافت کرد.
Cri: چطور اینگونه شده است؟ خرج معمولی بین 40 و 30 پوند در روز می باشد.
Sull: آن ها برای او صورت حساب دستکش، شکلات، تنقلات دادند. این خواننده گدایی یک گینی و آن رقاصه هم همینطور. یک بازیگر آرزوی خوشحالی برای او کرد و از او سوال کرد که برنامه اش چطور بود و آیا او آن را دوست داشته است. بله خیلی خوب بود و دیگری فریاد زد که هرگز این چنین دردی را در زندگیش نداشته است. این مستحق یک بوسه و یک هدیه است و روز بعد یک گینی دیگر پرواز می کند.
Cri: با این حساب او را یک بازنده ساختی؟
Sull: او اینطور ثابت کرد. اما با شروع این چنین ناامیدانه او تجارت خودش را خراب کرد.
Romb: پس به این صورت او می بایست که نگهبان در را در جیب خودش نگه می داشت؟
Sull: بعداً متوجه این موضوع شد. به خاطر اینکه این اولین نمایش او بود اما نمایش بعدی او شش بار دیگر از اولین نمایش او برایش پول به ارمغان آورد.
Romb: آیا نمایش در خانه جدید (New house) به اجرا درآمد؟
Sull: بله، بله و فکر می کنم آقای Betterton آن را انجام داد.
Romb: بگذار به گذشته برگردیم. تو داشتی می گفتی که تو نگران Drury Line بودی که می توانست این چنین مقاومت کند. با در نظر گرفتن تمام خطرات که به آن ها اشاره شده بود اما تو باید آن را در نظر بگیری که آن ها تمام در مالکیت صحنه بودند و پول زیادی هم می بایست در این مورد پرداخته شود و پس از آن باید مهلتی به آنها داده شود که قروض خود را پرداخت نمایند.
Sull: این مسئله ارزش دارد که آن ها زیر بار این همه مشکلات رفتند. اما باید در این مورد فکر کنیم که Drury Lane مشکلات بیشتری را در این موقع داشت که چطور صحنه بدون داشتن بازیگران خوب می تواند به کار خودش ادامه دهد و در موقع دیگر دریافت پول آن ها زیاد بود ولی ما می دانیم که چگونه می توانیم این پول را سبک تر کنیم.
Romb: در این زمان در Drury Line کاری به آن صورت که تصور می رفت انجام نمی شد.
Cri: من فکر می کنم که بار زیادی روی دوش یک تئاتر بود اگر یک تئاتر دیگر می داشتیم کارها بهتر پیش می رفت.
Romb: اینقدر جدی انتقاد نکن. تو می دانی که خانه جدید (New house) با یک نمایش خارق العاده شروع به کار کرد که درباره این برنامه زیاد شنیده نشده است.
Cri: من به این فکر هستم که نمایش مقدار کمی شهرت و سود به دست آورد. این کار یک نویسنده بسیار محبوب بود. اما این تمام مسئله نبود. شهر هم درگیر علایق خودش بود و با داشتن محبت به بازیگران خیلی قبل از این، نمایش به روی پرده آمد.
Sull: من هم به این اندازه شنیده ام. کمک و همراهی که آن ها داشته اند در خاطر (یاد) من بوده است و حضور آن ها در جایگاه های ویژه به ایشان مزایای زیادی داد.
Romb: اگر جایگاه های آن ها پر نشده بود همه جیز به روی سر آنها خراب شده بود.
Sull: آنچنان از آن نمایش طرفداری شد و کیفیت آن آن را ثابت می کند و این مثل تمام مسائل حیرت مردم را برای 9 روز برانگیخت و مدعوین دوباره به همان تئاتر قدیمی برگشتند. هنوز بعضی از شعرا برای آخرین اجرا می سرایند و توجه زیادی می شود که بهترین نقش خود را به اجرا دربیاورند که بتوانند موفقیت را لمس نمایند با شانس سفر کردند که بعضی از اوقات پایین و در مواقع دیگر بالا بود و در این صورت مشکل می توان گفت که کدامیک موفق خواهند شد.
Romb: اگر آن ها درخواست دیدن تراژدی را داشتند به Lincolns Inn Field می رفتند و اگر کمدی به Drury Line. اما هر دوی این تئاترها در منفعت یکسان بودند.
24- یک سومین روز دیگر
من باید اعتراف کنم که وقتی که به آن نمایش ها نگاه کردم با قضاوت فقیرانه خودم به طور عمیق و کسل کننده آنها رشد کرده اند و آدم می بایست اشتهای خوبی داشته باشد که بتواند این همه آشغال را هضم کند و بگذارد که آن با نامی جدید مهر شود که مرد جدیدی می تواند آنرا بگوید یا انجام دهد که رضایت آن ها را جلب کند. روز سوم با کمک نمایش خوب، رقص خوب، آوازخوانی و صحنه خوب و دوست داشتنی می تواند این روز را برای مدتی زنده نگه بدارد. در یک قسمت شما قضاوت را می بینید که صحنه را غلط گیری و سانسور می کنند اما بعضی از آنان تظاهر می کنند، منظره ای که آن ها باید با آن بخندند دلیل آن واضح است شاید آنها اطلاعات کمی درباره این صحنه داشته باشند. بعضی از قسمت ها هم که برای نشان دادن مناسب نبود می بایست که سانسور شود یعنی مجبور بودند که آنها را سانسور نمایند. اگر صحنه هایی در مورد دست انداختن قاضی و یا اصطلاحات شهری بود و یا اگر در مورد حکومت چیزی گفته می شد آنها نیز می بایست که سانسور شوند و نویسنده بیچاره در غیر این صورت مورد اهانت و استهزای عموم قرار می گرفت. در مورد خانواده سلطنت و اطرافیان هم چیزی گفته نمی شد که در غیر این صورت محکومیت شدیدی در انتظار نویسنده بود و بعضی اوقات حتی مجازات مرگ هم برای آن ها درخواست می گردید. پس به این صورت کتاب های دیگر یا کمی بیشتر و یا کمتر از دیگر کتاب ها محتوا داشتند و به این صورت است که من اصلاً آن ها را توصیه نمی کنم.
25- واردات خارجی
هر دوی این شرکت ها با مشکلات زیادی روبرو بودند. با وارد کردن خواننده ها و رقاص های خارجی آن ها سعی در جلب کردن تماشاگر داشتند اما از آنجاییکه این هنرمندان بسیار گران قیمت بودند فقط این دو شرکت سود کمی را دریافت کردند در این مورد در پایین صحبت خواهیم کرد و به نوشته های نویسندگان مثل Gibber خواهیم پرداخت.
اما تجارت تئاتری هم مثل بازرگانی عمومی همیشه می تواند قضاوت را فریب دهد. بدون اینکه بتوان از قبل روی آن حساب کرد. با انجام دادن بهترین تجارت هم همیشه نمی شود بهترین بازار را از آن انتظار داشت و به این صورت این د شرکت هم در بدترین وضع خود قرار گرفته بودند. Barton که در آن زمان بازیگر جوانی بود غالباً درباره مشکلاتی که Betterton با آن روبرو بوده است صحبت کرده است و او شکایات خود را اینگونه عنوان کرده که در یک چنین وضعیتی نگهداشتن فرم بازیگرها بسیار کار مشکلی می باشد. از زمان استخدام آنها متجاوز از ده سال گذشته است و در این صورت نمی شود که نسبت به خواسته هایشان بی اهمیت و بی تفاوت باقی ماند. برای پایان دادن به این وضع نابسامان بهترین رقاصه های فرانسه به نام های Subligny, Balon, Labbee نیز خریداری شدند اما باز هم موثر واقع نشد و تماشاگران در راه این دو تئاتر در حال رفت و آمد بودند و اینطور به نظر می آمد چشمان آن ها بیشتر از گوش های آن ها اهمیت داشتند و این سوال هرگز به مناظره گذاشته نشد که کدامیک از این دو تئاتر هنرمندان بهتری را دارا بودند.
Crit: من نگانی به آن درامی که گفته می شد در وضعیت بدی بود انداختم که نمی توانست در آن موقعیت به روی صحنه بیاید.
Sull: این حالت همیشه ژست مردهای روی صحنه بوده است. نه اینکه نمایش به طرز خوبی اجر نشد به خاطر صحنه به دلیل فرسودگی چون تقریباً صد سال از ساختن آن گذشته بود و حالا فقط کولی ها، زنان بدکاره، باج گیرها، بوالهوس ها و خواجه ها را نشان می داد.
Crit: به به، چه صحنه های جالب و دوست داشتنی که آدم آن خانم را ببیند. اسمش را چه می خوانی؟ سوراخ ناف بلند. باید بین او و دو دختر کولیش شنا کرد. آنچنان قشنگ اسکیت سواری می کنند که تو می توانی قسم بخوری که آنها استخراج های صحیح هلندی بودند.
Sull: Sieur Allard…
Crit: آن مردی که سفلیس دارد و دو تا پسرهایش. آن ها برای دربار و شاه فقید سرگرمی خوبی بودند.
Romb: Harlequin, Scaramouch
Cri: بله چه شبی بود با این دو نفر. با گیتار و بادکنک. چه پرش های خوبی از روی میزها، چه حقه خوبی بود آن نحوه گشاد گشاد راه رفتن جلوی چشم آن هزاران صورت و چهره فرانسوی.
Sull: در عین حال تمام شهر علاقه خاصی به این نمایش داشت که این حرامزاده ها به این سالن نمایش آوردند. من با این چیزهای کوچک رسوا شده ام من شرمسارم از اینکه در این مملکت زندگی می کنم وقتی که روح شعر و شاعری در کردنی و تقلید و کارهای جلف غرق شده است.
Romb: اما چی داری که به Madame Ragondo و هشت دخترش بگویی. من اطمینان خاطر دارم که Nivelonge رقاص بسیار قابل و ماهری است.
Sull: نه آنقدر مزخرف مثل دیگران. اما روی هم رفته به وجود او نیازی نیست. بعضی چیزها به خاطر احترام به انگلیس باید بخشیده شوند. یک ترانه و یک رقص می تواند به عنوان قسمتی از داستان به نمایش دربیاید. باید همیشه یک ارتباط مابین آن ها باشد وقتی که انجام می شوند بدون اینکه سرها و شانه ها هیچ نسبتی با نمایش داشته باشند به نظر من آن ها هم غیرطبیعی هستند و هم ناقص الخلقه.
Cri: بگذار چیزی را که در طول زمان آموخته ام به شما آقا بگویم. دوک متوفی Monmouth قاضی خوبی در مورد رقص بود و خودش هم رقاص بسیار خوبی بود. وقتی که او از فرانسه مراجعت کرد، با خودش بهترین استاد رقص St. Andre را به انگلیس آورد. دوک او را به روی صحنه آورد. دوک فکر می کرد بودن او در روی صحنه برای او امتیاز زیای را به همراه خواهد داشت. اما کس دیگری در این مورد با او هم عقیده نبود. یک بار قرار بر این شد که او روی صحنه برقصد، همراه با دوک دوستان او هم برای تماشا به تماشاخانه آمدند. دلیلش این بود نمایش ها آن وقت بسیار خوب بودند و Mohun و Hart به قدری آن را خوب بازی می کردند که تماشاگرها آمده بودند که بهترین استاد اروپا را نظاره گر باشند.
Sull: اما اخیراً برای Balon عکس آن بود. تمام شهر دیوانه دیدن او بودند و قیمت ها به طور سرسام آوری افزایش یافته بودند.
Cri:این به این خاطر است که من تاسف می خورم، این نمایش نشان گر از بین رفتن نسل ماست.
Romb: اما Signior Clemente بیشتر به عنوان یک خواجه شناخته شده بود. خانم ها بیشتر برای اخته بودن او پول پرداخت می کردند.
Cri: من فکر می کردم که خانم ها بیشتر احترام به خاطر ظرفیت مردها می گذاشتند. آنها یک آدم دوجنسی را ترجیح می دادند و می گفتند که او اصلاً مرد نیست و هیچ روابط جنسی نمی تواند داشته باشد.
Sull: اما این شیطان هر روز بیشتر ما را احاطه می کرد. الان بیشتر مردهایی که از ایتالیا می آیند ختنه شده اند.
Cri: به زن ها در طول جنگ توسط سربازها تجاوزهای زیادی شده است و حالا برای تنوع آنها به پسرها رو آورده اند. ما به هر چیزی که از ایتالیا و فرانسه می آید علاقه شدیدی داریم.
26- کمدین ها در مقابل دراماتیست ها
اخلاق در دوره ممالک مشترک المنافع خیلی زود در بین بازیگران Betterton به حد پایینی رسید و بازیگران در Drury Lane تمام مدت در حالت اعتراض به رژیم ثروتمندان بودند. در هر دو خانه تمام مدت اغتشاش های داخلی وجود داشت. اما این کشمکش در مورد البسه آن ها هم وجود داشت.
دراماتیست ها به این اندیشه بودند که ارزش آن ها از کمدین ها بیشتر بود به خاطر اینکه آن ها باید خیلی جدی بازیگری می کردند. وقتی که گروه اول در حال آرایش کردن بودند گروه دوم با بی صبری انتظار می کشیدند. من در شرکت خودم شاهد این مسئله بودم که این حالات به یک مسئله مفتضحانه تبدیل شده بود. تراژدیست ها خودشان را زخمی حس می کردند وقتی که دراماتیست ها تظاهر می کردند که دارند البسه فاخری به تن می کنند. یکی از بازیگران به طرز بی ادبانه ای نزدیک استاد شد و گفت لباس درستی برای پوشش ندارد که در نقش Caesar Borgia ظاهر شود. با وجود اینکه او می دانست که در همان وقت Lord Foppington تئاتر را پر کرده بود وقتی که Bargia خوش هیکل و شوخ ارزشش بیشتر از اینها بود که به باج گیرها پول بیشتری پرداخت شود. با وجود اینکه یک شخصیت خودفروش می بایست که در یک لباس فاخر، گرانتر به نظر بیاید که ممکن است فقط بلندپروازی باشد اما او هرگز نمی توانست تصور کند که یک کمدین تظاهر به بهتر بودن پوشش کند و بالعکس وقتی که Betterton پیشنهاد یک نمایش درام را داد کمدین ها مطمئن بودند که نجوایی در مورد پرداخت پول به آن ها خواهد شد. شهرت آخری که او بدست آورده بود پس از بازیگری در نقش Ben در Love for Love او را یک بازیگر مرد راضی کننده کرده بود. او فکر می کرد بازی کردن در نقش یک کمدین ارزش بیشتری دارد برای اینکه بیشتر به طبیعت نزدیک بود در این نقش انسان اجازه دارد چیزهای بسیار خوب و ظریفی به زبان بیاورد. اگر هم در این باور باشیم که عقیده او درست باشد او باید قبول می کرد که عامه هم سلیقه خاص خودشان را داشتند. او پس از اینکه به این نتیجه رسید که تک روی فایده ای ندارد به عقیده خودش چسبید و در این زمان بود که او دوستان قدیمی اش را ترک کرد و به ما در Theatre Royal ملحش شد.
27- لباس های جدید
در ارتباط با مرحله بازسازی، این مرحله را در مورد البسه باید دوره بی دقتی خواند. ما در این مورد از اطلاعات John Downes استفاده می کنیم. در کتاب Roscius Anglicanus که در سال 1708 چاپ شد او به یادداشت درآورده است که در آن دوره به ندرت از البسه جدید استفاده می شد. هرازگاهی البسه جدید قرض داده و یا داده می شدند به بازیگران محبوب تماشاگران که نقش های خود را با آن ایفا کنند. در ماجراهای 5 ساعت که توسطEarl of Bristol و Sir Samuel Tuke نوشته شده است بازیگران به طرز عالی ملبس شده و بسیار هم ماهرانه از ایفای نقش برآمده بودند. شاه هنری هشتم نمایشنامه ای بود با دستور Sir William Davenant به روی صحنه آمد با لباس های بسیار عالی و جدید.
لباس های شاه همه جدید بودند و همچنین لباس های مردها، کاردینال ها، اسقف ها، دکترها، و کلاه ها نیز جدید بودند. نقش شاه توسط Betterton بسیار صحیح و زیبا بازی شد که انسان فکر می کرد خود شکسپیر آن را بازی کرده است. شاه هنری پنجم توسط Earl of Orrery نوشته شده بود. در این نمایش هم بازیگران به طور شکوه آمیزی ملبس شده بودند. لباس ها در تمام نقش های متفاوت جدید و نو بودند. نمایش Sullen Lovers آن چنان موفقیت آمیز بود که 12 روز به طور مداوم نمایش داده شد وقتی که به شرکت ما دستور داده شد که در تاریخ می 1670 به Dover برود. شاه با تمام درباریان می خواست خواهرش The Dutchess of orleans را آنجا ملاقات کند. این کمدی برای دوشس بسیار دلچسب و رضایت بخش جلوه کرد. در تراژدی Macbeth که توسط Sir William Davenant بازسازی و ترمیم شده بود همه کس البسه بسیار فاخر و جدیدی پوشیده بودند با تمام جادوگرهای پرنده و با تمام آوازخوانی و رقص.
28- جدال بر سر یک تور صورت یا نقاب چهره
بازیگران لباس های خود را که توسط نگهدارنده کمدها انتخاب می شد بر تن می کردند آنها هر کدام را که فکر می کردند بهتر برازنده آن ها بود انتخاب می کردند. یک بازیگر شاید آرزویش به صورت گذاشتن فلان نقاب چهره باشد که بازیگر دیگری بر چهره داشت. چه اتفاقی در این وضعیت می افتاد فقط نویسنده ناشناس در کتابی به عنوان تاریخ صحنه تئاتر در انگلیس از آن یاد کرده است.
یک بار در حین بازی آخرین پرده Alexander the great اسکندر کبیر Miss Barry خانم Boutel را مجروح کرد. کسی که اول در نقش Statira ظاهر شده بود موقعیتی که الان در مورد آن شرح خواهم داد. Miss Boutel مثل Miss Barry هنرپیشه برجسته ای بود. او قامت کوتاهی داشت اما چهره ای بسیار دلپسند داشت. رنگ آمیزی خوب و صورتی بسیار بچگانه را دارا بود. صدایش ضعیف بود اما در عین حال خیلی جا افتاده و ملایم. او معمولاً در نقش یک خانم جوان بی گناه و بری ظاهر می شد که تمام قهرمانان عاشق او می شدند. او در شهر خیلی محبوب بود. این جدال قبل از اینکه این دو خانم به مقابل تماشاگران بیایند اتفاق افتاد. این جدال به خاطر نقاب چهره ای که Miss Boutel به صورت داشت اتفاق افتاد. آن ها آن چنان در ایفای نقش از خود خشونت نشان دادند و آنچنان سرزنده ادای نقش کردند و آنچنان خنجر را در گوشت Boutel فرو برد که یک اینچ وارد بدن او گردید. این اتفاق در شهر هم به گوش همه رسید. داستان های متفاوت در این ارتباط گفته شد. بعضی ها با قاطعیت می گفتند که خانم Barry به Miss Boutel به خاطر رابطه اش با Lad Rachester حسادت می کند و به این دلیل می خواست او را نابود کند. اما حقیقت امر این بود که دعوای آنها فقط بر سر آن نقاب چهره بود و دلیل دیگری نداشت و این باز هم خنجر را بی احتیاط تر از دفعه قبل در بدن او فرو برد.
29- دیدار از اتاق رختکن یک تئاتر دوران بازگشت
رواج لباسهای قهرمانانه و آرایش بازیگران به آن سبک را میتوان با خواندن این شعر طنز گونه از شاعری گمنام بررسی کرد که ما را به اتاق رختکن تئاتر Dorest Garden ( 1669 ) می برد.
اما در بازدید از اتاق رختکن می بینید
عنوان دروغین و بی بند و باری
ازدحام گیج کننده قهرمانها و ملکه ها
به آنها که در ابرها حرکت می کنند و از دستگاهها کمک می گیرند
شخصیت متفاوتی که در قالب هنر انتخاب می کنند
Bully اخمو نقش Tyrant ( پادشاه ) را پر می کنند
گونه های Swoln و Belly میزبان می شوند
لاغر و رنگ پریده نگاه می کنند و صدای Hollow یک روح می شود
از ابروهای چین خورده و چشمان سنگین رو به پایین
عروسک حرف می زند و پیرمردها به پا خیزند
بالاتر از همه شاهزاده با قدمهای مغرور
و با شکوه در راهروی بنفش
لباسهای سلطنتی و ردای باشکوه به روی شانه او
برق پولکها و بندهای مسی
بی گناه از خونریزی و کشتار
سپس تاج براق و خوش رنگ خود را بر سر می گذارد
سرشار از بی شرمی و معروف با Bristol – Stone
سپس مشاور سلطنتی با لیوان خود مشورت می کند
و از بین بیست جعبه یک صورت انتخاب می کند
سفید کردن صورت زمختش بسیار زشت به نظر می رسد
صورت رنگ پریده و بی حالی که او داشت
تا زمانیکه گونه هایش از سرخی می درخشید
سپس شاهزاده وارد صحنه می شود
پشت او یک گارد از شمع خاموش کن ها منتظر اند
متکبر از حکومت به حالت خشم و نفرت
و آنقدر حرف می زند که گلویش پاره می شود
غرق در سکوت و تفکر می نشیند
تا اینکه آخر آزاد و سبکبال می شود
از قید کار و امور جامعه
موقعیت خود را فراموش و در آرزو غرق می شود
تا اینکه سر از یک مشروب فروشی آرام در می آورد
در آنجا مست مست به فکر فرو می رود
و حساسیت شاهانه را کنار می گذارد
و یک معصومیت نسبی پیدا می کند
گونه های سرخش که به رنگ قرمز براق است
با مداد ابروی خود را کشیده تر می کند
خط چشم مشکی در کنار چشم خود می کشد
سرانجام با دیدن چهره خود مسرور می شود
یک خال مصنوعی هم روی چهره می گذارد
کارش تمام می شود زیبا و جذاب می شود
چهره اش کاملاً عوض می شود که طبیعی نیست.
و باهنرمندی تمام چهره های خود را عوض می کنند.
تا اینکه پرده به کنار می رود
30- البسه سنتی قهرمانی
در کتاب Addison the Spectator چاپ 1711 نوشته شده است:
معمول ترین روش برای ساختن یک قهرمان گذاشتن یک پر بسیار بزرگ بر روی سرش است. انسان ممکن است بر این باور باشد که بزرگی یک مرد این می باشد. این مسئله باعث شرمندگی یک هنرمند می شود که مجبور است گردنش را تمام مدت در حین صحبت سفت و محکم نگه دارد و قادر نباشد هیچ نوع هیجانی از خود در زمان صحبت با معشوقه اش نشان دهد. این حالت را نمی تواند برای مملکتش و نه برای دوستانش نشان دهد. مردم فکر می کنند که بزرگی و قهرمانی او فقط این است که آن پر را روی سرش محکم نگه دارد که مبادا از روی سرش بیافتد. از نظر من و قتی که یک بازیگر را در این حالت می بینم فکر می کنم که او یک دیوانه بدبخت است تا اینکه یک قهرمان. در زمانی که یک مرد قهرمان بازیگر این چنین مزین شد در همان حال یک هنرپیشه زن این بار را بر روی دم لباسش باید حمل کند. منظورم آن قطار جاروکش عظیم می باشد که او باید در تمام حرکاتش آن را حمل کند. من نمی دانم که چگونه تحت تاثیر منظره قرار می گیرند اما من با صراحت می گویم که چشمانم با دیدن این منظره از حدقه درمی آیند و وقتی که یک ملکه با این هیبت صحبت می کند و بالا و پایین در صحنه راه می رود برای من دیدن این منظره بسیار عجیب می نماید. قسمت هایی که دو نفر همزمان بر روی صحنه بازیگری می کنند بسیار متفاوت است. شاهزاده ناراحت از اینکه پدرش شاه را و یا معشوقه اش را ناراحت کند در صورتی که آن دیگری باید مواظب باشد که پایش را روی زیردامنی نگذارد و یک متد مکانیکی برای ساختن یک مرد بزرگ و باوقار در مقابل شاه و ملکه همراهی کردن آنها با تبر و تبرزین می باشد. دو نفر نگهبان صحنه در حالیکه دو شمعدان بزرگ را حمل می کنند نگهبان کاملی را به روی صحنه به نمایش می آورند و با اضافه شدن دو سه حمال و حمل کننده که در لباس قرمز می باشند می توانند نماینده یک دو جین تن پیاده نظام باشند، من چندین بار نظامی هایی را دیده ام که در روی صحنه با یکدیگر جدال می کنند، وقتی که شاعر باید به ژنرال هایش افتخار بدهد مسخره است برای خواننده که یک چنین صحنه ای را تصور نماید. من در این جا باید به صحنه های تئاتر فرانسوی اشاره کنم. زمانی که شاه و ملکه بدون همراهی نگهبان وارد صحنه می شوند و نگهبان ها را پشت صحنه رها می کنند. خوشحال می شوم اگر ما این حالت فرانسوی ها را تقلید کنیم. بدون شنیدن ساز و دهل از پشت صحنه، اینقدر این حالت فوق العاده است که اگر نبردی در بازار علوفه های خشک روی دهد به خاطر سکوت از چند فرسنگی آن شنیده خواهد شد. خیاط و نقاش بیشتر اوقات به موفقیت آن ها بیشتر از شاعر کمک می کنند. صحنه ها اثری مشابه روی افکار با سخنرانی ها دارند و بازیگران در این مورد بسیار حساس هستند که یک نمایش با پوشیدن البسه فاخر بعضی اوقات تماشاگران بیشتری از یک نوشته خوب و باارزش دارد. ایتالیایی ها عبارت بسیار خوبی در این باره دارند که می گویند Fourberia della scena دغل بازی و حقه بازی یک قطعه درام. اما وقاحت صحنه بلافاصله توسط تماشاگران مشاهده شده و آن ها هم از دیدن آن نفرت دارند.
31- The Haymarket Theatre تئاتر در بازار علوفه خشک
Bettertonianها از محل کوچک و فقیرانه تئاتر خود به طور جدی ناراحت بودند. با این وجود او نمی توانست مدام بازیگران خود را زیر نظر داشته باشد.
وقتی که رقابت در Drury Lane روز به روز در حال رشد بود او مدرک مدیریت خودش را در تاریخ 1704 به John Vanbrugh منتقل کرد. با کمک مالی نویسندگان آریستو کرات او یک تئاتر جدید ساخت. یک تئاتر در بازار علوفه خشک که در تاریخ 9 آوریل 1705 افتتاح گردید. این ساختمان به طور کامل از طریق پخش صدا ساخته نشده بود و در عین حال کاملاً پرت و دورافتاده بود. Gibber خلاصه ای از انتقاداتش را درباره صدا این طور می نویسد: بازیگران قدیمی فقط با داشتن چند داور حقیقی که آن ها را دوست داشته باشند طبیعتاً می خواستند که از جمعیت حمایت کنند که سلیقه آن ها از حد متمول ارزان تر باشد با هزینه کمتر. برای بهبود وضع آن ها در ارتباط با تخمین زدن آن ها یک پروژه جدیدی ترتیب داده شد که برای آن ها یک ساختمان دولتی ساخته شود. این ساختمان در Hay Market توسط Sir John Vanbrugh ساخته شد. برای آن سی نفری با کیفیت مناسب ثبت نام و حدود 100 پوند هم پول جمع آوری شد که به آن ها در ارتباط با قابلیت هایشان پرداخت شود و دیگر آن ها از به صحنه درآوردن نمایش خود پولی دریافت نمی کردند. این وضعیت نمی توانست مزایای کمتری داشته باشد. با سقف های بلندی که سالن نمایش داشت صدای بازیگران به زحمت شنیده می شد. در افتتاح اولیه سقف های مسطح که الان روی ارکسترا قرار دارد آن زمان حالت نصفه بیضی داشت که 15 فوت بالاتر از سقف چوبی بود. سقف بالای طبقه زیرین هنوز خیلی بلند بود که در یک خط با گالری بالایی بود تا جلوی صحنه محل آن ویژه در جلو به حالت نیم دایره ادامه داشتند و آن ها امتداد داشتند تا دیوارهای لخت هر طرف تئاتر. در این محل هر چیزی که گفته می شد به نظر می رسید که عده ای زیاد در حال همهمه کردن می باشند. صدای ترومپت و یا تورم یک خواجه که یادداشتی در دست داشت حقیقت دارد که ممکن است به وسیله آن شیرین جلوه کند. اما صدای صحبت کردن در این محیط غرق شده بود. به خاطر این ناملایمات باید چیزی به این محل اضافه گردد. به خاطر اینکه در آن زمان این محل مزایایی نداشت که در همسایگی ساخته شده بود. محل های گران قیمت Caverdiow squares و Han over Grovenor با خیابان های زیاد در همسایگی آن ها فقط مزارع سبز و چراگاه بودند. آن ها کاری قادر نبودند انجام دهند مگر اینکه رژیم بیشتری می گرفتند. به خاطر دوری شهر و کافه ها که تنها حامی تئاتر می باشند راه رفتن به خاطر مسافت امکان پذیر نبود و در عین حال کرایه کالسکه هم زیاد بود و همچنین مالیات هم به آن ها تعلق می گرفت.
32- جزیره دلپذیر و سحرآمیز
تام براون (Tom Brown )، که نویسنده ای برجسته و از دانشجویان معتبر و عالی لندن بود در بین سرگرمی های طنز وجدی لندن، یک خانه تئاتر با فضای پشت صحنه لندن در اواخر قرن هفده ام اضافه کرد:
خانه تئاتر یک جزیره طلسم شده می باشد که هیچ چیز در آن همانطور که در واقعیت وجود دراد یا بایستی وجود داشته باشد، نیست. که همه قشر افراد با خصوصیات و ویژگیهای متفاوت در آنجا حاضر می شوند، که وقت زیادی را به بطالت می گذرانند و نمی توانند آنرا بدتر از این بکار گیرند.لردها به اینجا می آیند تا بخندند و آمدنشان به اینجا خود موجب خنده دیگران است وشاهد باشند که هرشاعری شخصیت و خصوصیات آنها را به مسخره میگیرد. شوالیه ها برای فراگیری پوزخند عاشقانه و مشاهده کمان قدیمی، جدیدترین مدل چاپلوسی، و چگونگی تنظیم گلوله تفنگ به اینجا می آیند، تا خود را توسط هنر مسخره و پوچ نشان دهند، همانطور که به طور طبیعی هستند. افراد متشخص برای نشان دادن خودشان به اینجا می آیند، و با فضولی و گستاخی شان درباره ماهی گیریشان، شکار و زنان زیبایشان و خانه داری شان تماشاگران را دچار مشکل کنند. در حالتی موقتی یک جوان شیک مثال احمقی نشسته است که جرات تکان دادن سرش را ندارد و همچنین از ترس تکان خوردن کلاه گیس خویش بدنش را هم تکان نمی دهد، کروات خویش را درست نمی کند و حالت دهان و چشمان خود را به صورتی که مربی رقص آنرا تنظیم کرده است، تغییر نمی دهد، در حالیکه یک جوان شیک مست وارد می شود، فریاد می کشد: لعنت برمن، جک، این یک بازی مغشوش است، به نزدیک فاحشه برویم و وقتمان را بهتر صرف کنیم. در اینجا خانم ها می آیند تا لباس هایشان را نشان دهند که اغلب این کار تنها عمل مورد قبول آنها است. صورت هایی چرک و نکبت که هزاران وصله پوشیده اند تا خود را مخفی سازند و کسانی که هیچ یک از این موارد را دارا نیستند ظاهر خویش را به وسیله تقلیدی احمقانه، رسوا می کنند. در اینجا، آنها خوشحالی و شعف خویش را با بی توجهی به شوهر مسموم شده نشان می دهند، قهرمانی که کشته می شود، یا یک عاشق احساساتی که ترک شده است: و فروتنی و عفت خودشان را با محکم ایستادن و حمایت کردن از شعر مستهجن یا یک عضو لخت کریه و زشت نشان می دهند. با اشعاری که هر دو جنس (مرد یا زن) آنرا اجرا می نمایند، شاید اغلب آنجا شناخته شده اند و مردهای اهل خرد و تجارت، هیچ وقت در چنین جاهایی یافت نمی شوند. L-D به وسیله روبانش شناخته می شود، و T-D و یا سایر شعرای گستاخ با او صحبت می کنند، همگی ویژگی های مشخص و مجزایی برای خود دارند و آنها ساده ترین و سهل ترین موارد شناخته شده در جهان هستند: برای نمونه، توستر که آنجاست، آیا ممکن است که او برای زیبایی نمایش به آن بنگرد، در حالیکه او برای بررسی آن خانم ها، آنرا برداشته است؟ و آیا آن سوسول اصلاح ناپذیر همه چیز را می داند و تمام دردها را برای اینکه خود را نشناسد به جان می خرد و ذهن او با این افکار مشغول است که همه چشم ها به حساب تکامل و بی نقصی شگفت اورش به او خیره شده اند، آنهم در زمانی که در آنجا، معده ای به اندازه کافی دارد تا هر وعده غذایی نامطلوب را هضم کند، یا آیا آن زمان سنج برای او هیچ ارزشی ندراد، در نا امیدی که فاحشه او برایش هیچ چیز در کنار چشمه tavern نیاورده است، البته بعد از اینکه دوباره پرده پایین آید؟
اوه، ما اینجا چی داریم؟ یک زن و مرد هلندی در کنار هم، سرکه و فلفل در دل من، تنها این است. زمان سخت سال و افرادی که نزدیک هم در کنار هم می خوابند، چنان گرم هستند که نیازی به چیزی که آنها را گرم کند ندارند. اما آن شاعری که آنجاست، که استقامت و پشتکار خویش را با پیروی از هنرپیشه زن در آنطرف نشان می دهد، تنها منبع سرگرم کننده یک حیوان دارای قوه نخیل است. اما این است راه و روش دنیا، احترام گذاشتن برای مقابل، و او بدنبال معجزه ای می گردد برای زمانی که قسمتی را در نمایش هایش بازی کند. آیا هیچ کس فکر نمی کند که نداشتن یک خدمتکار فروتن برای او خیلی بد است، وقتی آقای abigal آنجاست، خدمتکاری که بدون تذکر و اشاره خانم بتواند بچه ها را به رختخواب ببرد. یکبار دیگر به او نگاهی بیندازید، 10 به 1 است اگر به طرف او رود و موقعیت را تغییر دهد، اما از او پیروی می کند، او اغلب با او غذا می خورد، با اینکه او یک کلفت بود، اما با یکدیگر بیرون می روند و همه جا با یکدیگرند، با وجود اینکه او یک کلفت است، اگر احترامی برای او قائل نباشم بایستی نزدیک بروم و بگویم که او به کلفت دروغ می گوید، در حالیکه او فقط یک کلفت است. حال من دنیا را ترک نموده ام تا تصمیم بگیرم که آیا تقصیر او یا کلفت بوده است که او هنوز در خدمتگزاری و کلفتی بسر می برد آنهم از آنحایی که این مرد متشخص، احترامی خیلی زیاد برای خانم ها قائل است تا برای دیگران. حال برای آن مرد و زن جادویی که در آنجا هستند، هیچ چیز به عظمت و بزرگواری آنان نمی رسد، آنها مثل یک هلندی از چشم اربابان خود افتاده اند و هم اکنون برای اداره نمودن اوضاع خویش، شروع به کار کرده اند. مشاهده کنید که چه تفاوت و فرقی به وسیله جماعت و گروه موجود تنها به خاطر 10 تا 15 شیلینگ در هفته بین آنان گذاشته می شود، و شما نیاز به چیزی فرای یک اعتقاد و نگرش معمولی درباره توانایی های آنان دارید: او باید کل شب را با او بخوابد، صبح روز بعد او شما را نمی شناسد مگر اینکه مبلغ 5 پوند دیگر به او دهید: یا بایستی او را تکریم و احترام کنید، در محضر او بایستی برای دیدارش زمانی زیاد را صرف کنید، زمانی بیشتر نسبت به ملاقات وزیر کشور. جذبه او به شما اجازه ملاقات را نمی دهد تا زمانی که متانت و وقار سیمای او بر تو ظاهر گردد، و تمامی کلمات مقدس و برجسته در تکامل او نشعت دارد، هیچ فروتنی و تواضع مشهور او، باعث رنج و آزار او نمی گردد، حتی وقتی با یک خدمتکار فروتن صحبت می کند، یک یا دوبار چشمک می زند، اما سرخی چهره خویش را پنهان می دارد، در حالیکه به ندرت به یک تعطیلات می رود، ممکن است رنج ها و سختی های بیشتری وجود داشته باشد، و او هیچ وقت یک پنی را از کسی که مستحق آن است دریغ نمی دارد. 2 دسته از این بازیگرهای نمایشی وجود دارد، و خیلی بایستی طرفدارانه عمل کنم اگر افکار خود را درباره آنها از بکدیگر مجزا نکنم، هر دوی آنان خدمتگذاران اعلی حضرت نام دارند، در حالیکه هیچ کدام از آنان اصلاً برای شاه یا کشور خدمت نکرده اند. اگر از کلمات آقای collier استفاده کنم یا از شهادتنامه های چندین نفر که ناقص مانده است و بعد از آن به آنها می خندند استفاده کنم، بایستی چنین می گفتم. کارت را انجام بده اما متوجه آن تکه جسم تحقیر آمیز در آنجا باش، او هیچ گاه با تکبر و خود پرستی از روی نداشتن خضوع پای بر روی خواسته های نفس مرد نمی گذارد، او توسط جرقه ذهن خود پای بر روی خواسته های خویش می گذارد، آنهم برای باز نمودن پاهایش برای خدمتگزار خاضع دیگر. نمی خواهم به نفع هیچ یک از indies ها، هیچ صدمه ای به وی وارد شود، اما یک فرد شاید بدون کمک یک Cassandra پیشگو و پیامبر گونه بگوید که آن امر برای نشان دادن سعی و تلاش وی برای جمع و عموم نبوده است، عظمت و بزرگی او برای آن هیچ موضوع جدیدی را برای جهان امسال نخواهد آورد، همانطور که آخرین تلاش خود را نیز به انجام رساند…. مرد شیک پوش به وسیله مدیریت عالی کلمات شناخته می شود، شاعر به وسیله جیب های خالی اش، شهروند به وسیله نوار کلاه طلایی اش و فاحشه توسط یک ماسک آفتابگردان و چندین روبان بر روی سینه اش، و مرد احمق که با او در حال صحبت است: لطیفه خانه نمایش به وسیله درک و فهم کردن مجزا و تشخیص داده می شود و قضاوت درباره آن با سر پایین انداختن و خوابیدن تا زمانی که پرده پایین آید و تا زمانی که جمعیت او را بیدار کنند. به شما گفتم که خانه نمایش، سرزمین شیفتگی و شعف بود، کشور نسخ که با سریعترین سرعت قابل تصور شکل گرفته. در یک چشم به هم زدن در اینجا، افرادی را می بینید که به خدایانی تبدیل می گردند و خدایان از خون و گوشت زنان ما ساخته شده اند در اینجا، احمق ها با نیروی دست به افراد باهوش تبدیل می گردند، زنان صادق و پاکدامن به فاحشه های پادو تبدیل می شوند و بزدل ها و ترسو ها به قهرمانانی دلیر، و عشوه گری ها و طنازی ها به پاکدامنی، عفت و خانم های پاکدامن به مردی که تمایل به فرو کردن چاقویش به درون خود دارد
33- عصر تجارت
در سال 1698، ژرمی کولید Jeremy collier ، تکفیر خویش را در برابر باقی مانده ها روح تئاتر بازسازی (دوره بازگشت) را اعلام کرد. با نقطه نظر کوتاه بیرحم او از غیر اخلاقی و غیر مذهبی بودن مقطع زمانی آن دوره انگلیس، اصلاح گران خشک مقدس از آن آزادی های بی قید و بند بذله گویی و گستاخی که نه در شهر و جامعه و نه در دادگاه و ادارات جایی نداشت، می ترسیدند. کمدی تن به فتح کردن چیزی داد که در ذهن انگلیسی ها حک شده بود. در سال 1702، منتقدی با نام John Dennis ، تحلیلی پذیرا و متعالی را از تغییر و تحول را ارائه داد که در تالار اجتماعات از زمان پادشاهی چارلز دوم شکل گرفته بود. نسل جدید بازگران، که فرهنگ و مقتضیات دوره بازسازی یا برگشت را کم داشتند، پا گرفتند. نویسنده ها شروع به اعتراض کردن از تلخی خلق و خوی انگلیسی کردند. عرصه و زمان ویلیام سوم شروع بدهی و دین ملی را شاهد بود، تاسیس و پیدایش معاوضه سهام لندن و به وجود آمدن و تاجران خسته و دلسرد". در مدت سلطنت چارلز دوم، قسمت اعظم یک شنونده چنان تعلیماتی را دارا بود که آنها را برای قضاوت و بدست گیری کمدی با کفایت سازند. آن سلطنت، حکومت راحتی و آسودگی بود، حتی سرگرمی های آنها همگی لذت بخش بودند. شعر و فصاحت و بلاغت، مطالعات و تحقیقات آنان قرار گرفت، و آن افراد، مردها و فلسفه و همچنین آن گفتگوها و اشعار درام که باعث می شد آنها از تنها خوشی های منطقی که بشر می تواند در دنیا داشته باشد لذت ببرند. آنها به یکباره تخیل و قضاوت های خویش را پرورش می دادند، آنهم بدین منظور که خود را برای گفتگوها و شرایط متناسب تر سازند که هر دوی این عوامل را می طلبید. و گفتگوهای آن زمان ها از چیزی که در حال حاضر موجود می باشد خیلی متفاوت است، به آنها اجازه می داد تا خیلی بیشتر داخل دانش و مسائل بشر گردند که این امر لازمه اداره کمدی بود، اما در حال حاضر، گفتگوی های اخیر ما را از چنین عملی باز می دارد. تجزیه و تحلیلی که از جذابیت خاصی نیز برخوردار شده است، رفتارها و سلوک های بشر را مورد بررسی قرار داد. به همین دلیل، بگذارید نگاهی کوتاه به موقعیت ملت بیاندازیم، آنهم در دوره سلطنت آن پرنس، از سالهای 60 تا 70 . آنها خود را رها از سرزنش و ملامت از جنگ داخلی دیگر یافته بودند و از آن لذت می بردند، نه تنها در آرامش و سکوت، بلکه اینگونه تفکر می کردند، در امنیتی ژرف و عمیق. در همان زمان، آنها از ترس و وحشت و مالیات نیز رها بودند، و به علت وجود همین دلایل، آنها بهترین و شادترین وضعیت زندگی را در سرتاسر جهان داشتند تا بتوانند آن دانش لازمه برای بشر را که برای قضاوت کمدی ضروری است را بدست آورند. در حالیکه برخی در راحتی پوچی غرق شده بودند و بدون توجه به اینکه در چه شرایطی قرار دراند، سایرین برای مشاهده کردن و درک سستی ها و ضعف هایشان در بهترین شرایط قرار داشتند تا بتوانند آنها را بر طرف سازند. کلیه راستی های و پاکی ها در شهر مشخص و تعریف شده بود و تا اندازه ای نیز نسخه برداری شده بود. اما حال کاملاً تفاوت وجود دارد. کلیه آن اصول متعدد و عظیم کاهش یافته اند و تبدیل به یک چیز "خودبینی" شده اند و این یک سیاست غلط احمقانه است. از Westminster تا wapping ، اگر به هر جا روید، گفتگوها فقط درباره سیاست است. هر کجایی که بروید، کافران و ملهدان و عیاشانی را برای مذهب پروتستان مشاهده می کنید، که آنرا حمایت می کنند، بدنبال کسانی می روند که در زندگی شان حتی یک کروت (سکه نقره) هم ندیده اند، و به شدت مال و اموال (معنوی) خویش را حقظ و نگه داری می کنند، و افرادی که در محضر شاه برای اعدام شدن قرار دارند، همیشه در حال صحبت کردن درباره آزادی هستند. هیچ خودبینی در شهر وجود ندارد (پوچ ترین آنها)، اما آنها هم راه و روش و سلوک سیاسی خویش را دارند و تظاهر به خرد و دانش می کنند، اما زبان او، مطمئن ترین عضو روحش، بیان می دارد که خیلی خر و احمق است. برای تمام مردها این وضعیت با موقعیت و شرایط کنونی امور روشن است، چرا که کلیه مردها اعتقاد دراند که مراقب هستند که اخطار جهانی و کلی، آن دسته از ویژگی هایی را که قبلاً متفاوت برای یک یکنواختی پوچ و بیهوده است، را کاهش داده است. برای آن دسته از احمق ها و نادان ها مثل افراد بذله گو، راحتی و آسودگی برای نشان دادن خودشان لازم است. و به این علت که این یکنواختی ویژگی ها نقش موتری را در صدمه و خسارت به کمدی دارند و به این علت که شعرای ما برای بدست آوردن اصول مجبور به آوردن نسخ یا چیزهای دیگر برای طراحی بعد از تصورشان هستند البته بعد از زندگی، در نتیجه بدان صدمه ای جدی وارد می کند، و با صدمه ای که یه نمایش وارد می آید، معتقد به این امر هستم که خواستار اصول و اصل چیزی بودن یکی ار دلایل مهم زوال و نابودی عملکرد است. و زوال و نابودی این مقوله باعث می شود که وقتی یک کمدی خوب نوشته می شود، هیچ گاه مورد توجه قرار نمی گیرد چرا که هیچ گاه مورد عمل قرار نمی گیرد، برای هر نمایش که خوب اجرا می گردد، موفقیت و موفق شدن آن خیلی مطمئن تر خواهد بود و بهتر خواهد شد. حال یک نمایش کم بها و نا چیز پوچ می تواند با بازیگران غیر حساس و عادی بهتر اجرا گردد، تا نسبت به نمایشی که در طبیعت و ماهیت خویش نوشته گردد، چرا که این مورد آخر اساتیر مجرب را می طلبد. در کنار این مقوله، 3 نوع افراد در حال حاضر در جلوی ما قرار دارند، که هیچ تحصیلاتی نادشته اند و کسانی که در دوره سلطنت پادشاه چارلز دوم مورد توجه قرار گرفته نشده اند. و تعداد زیادی از برادران جوانتر، که در خانه نگه داشته شده اند، می باشند، آنهم به علت فشار مالیات ها. چندین نفر هم که سرنوشت خود را در آخرین جنگ (جنگ با فرانسه 1689-1697) رقم زدند و کسانی که از وضعیت پوچی و بدبختی و بیچارگی به شرایط و موقعیت وفور و فراوانی رسیدند. اعتقاد دارم که هیچ کسی شگفت زده نخواهد شد اگر که این افراد که در جهل و نادانی خود بسر می برند، نمی توانند به سرگرمی بهتر از جست و خیز کردن و پریدن و رقص نردبانی دست پیدا کنند، و سرگرمی های لذت بخش jack pudding ، هنوز مورد علاقه ورزش های قدیمی قرار دراد و هنوز هم این سرگرمی های اشرافی در صدر جدول قرار دارند و از محبوبیت خاصی برخوردارند. اما سومین قسم از افراد که می توان گفت که در رابطه با رشته ما یا نمایش های ما هیچ تحصیلاتی ندارند، که تعداد زیادی از آنان خارجیان هستند، که در طول 20 سال اخیر در میان ما رواج پیدا کرده اند، برخی از آ"ها حتی با زبان ما آشنا نیستند و به همین دلیل با حس نمایشنامه های ما فریب هستند و سایه این هم از ولگردی ها و سرگدانی های گزاف و بیهوده ما که در معرفی صدا و تصویر هم ضروری هستند متنفر هستند که البته شغل و تچارت تئاتر هم آنرا نمی طلبند که به ویژه، منبعی از یک موسیقی شاد و لطیف می باشد که مردم را به شعف و خوشحالی بی دلیل وا می دارد که راهی طولانی را برای ضعیف کردن و سست کردن اذهانشان را در پیش دارد. اما سومین گروه، در زمان حکومت پادشاه چارلز دوم، قسمتی اعظم از مخاطبان را تشکیل می دهند که برای قضاوت و بدست گیری کمدی لازم و ضروری است. در ابتدا بایستی کلیه آسودگی و راحتی را برای آن ارائه کنند. برای زمان خوشی و سرگرمی نه برای شغل و تجارت. آنها برای دریافت احساساتشان به اندازه کافی متین و بی سرو صدا هستند: چرا که آنها در راحتی و فراوانی غرق بودند. اما در سلطنت و حکومت حاضر، قسمت اعظم یک فرد متشخص شامل آرامش و آسودگی نمی شود، چرا که مشغول به کار هستند و 10 برابر متین تر نسبت به حال در شفل و تجارت هستند، و برتر نسبت به دوران پادشاهی چارلز. به علت وجود جنگ، هیچ آرامش و سکوتی ندارد که در آن وضعیت همگی نگران هستند آنهم به علت مالیاتهایی که آنها را ناراحت می سازد. به این علت که آنها خیلی به خوادث و رخ دادهای امور توجه دارند، و پر از خوادث واقعی و عظیم هستند، احساسات را از قوه تخیل تئاتر دریافت می دارند. آنها وارد خانه نمایش می شوند که مملو از شغل هایی هست که خواسته می شوند یا مورد تقاضا هستند و دارای برنامه هایی هستند که روز بعد را شکل می دهند و آنها صرفاً غیر قابل انعطاف می شوند و کلاً برای قرینه موازن و هماهنگ با یک طراحی زیبا ناتوان می گردد. بعلاوه، اموری که آنها به مدت طولانی در سیاست شان داشتند را برای آسودگی و آرامش شان استفاده می کنند و از لذت بردن و شاد شدن با چیزی که مردم می نویسند، حذر می کند، نه به خاطر اینکه واقعاً از آن متنفر هستند بلکه بخاطر اینکه سایرین از آن راضی اند.
بنابراین قربان من نشان داده ام که در دوران شاه چارلز دوم بخش قابل توجه ای از تماشاگران حق قضاوت در مورد خودشان را داشتند ولی اکنون بیشتر مخاظبان ما چنین حقی ندارند. ولی مسئله مهمی در پس آن است که در این فرصت فقط می توانم به آن اشاره کنم و آن این است که این افراد که در دوران شاه چارلز حق چنین قضاوتی نداشته اند تحت تاثیر مقامات بودند یعنی تحت تاثیر دربار بودند که همیشه به نحو عجیبی سرگرمی های نجیب زادگان را تحت تاثیر قرار می دهد. و برخی از برجسته ترین جوانان دربار سلیقه خوبی در کمدی دارند. البته وقتی شاه زاده به کمدی علاقه داشته باشد چنین چیزی در دربار زیاد دیده می شود. ولی دربار انگلستان در حال حاضر به جز مراقبت از کمدی کارهای دیگری هم دارد. درست است که در بین آنها کسانی هستند که بتوانند دیگران را در این کار هدایت کنند ولی نه خود آنها فرصت این کار را دارند و نه دیگران فرصت دارند با آنها همکاری کنند.


تعداد صفحات : 73 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود