تارا فایل

تحقیق در مورد گرایشهای پوزیتیویسمی


تاریخچه پوزیتیویسم
گرایشهای پوزیتیویسمی را در اولین اندیشه های بشری نیز می توان یافت. چه اینگونه گرایشها در مصر باستان و بابل و تمدنهای اولیه بشری وجود داشته و نتایج ناشی از چنین روش تفکری از حیث عملی مورد استفاده بشر متمدن بوده است. باری ارزش عملی دانشهای استقرایی در تمدن بشری ارزشی غیرقابل انکار است.
اما قرنها بعد در یونان باستان است که رگه هایی از رویکرد به پوزیتیویسم به عنوان یک روش فکری برای تحلیل مسایل علمی و عملی به چشم می خورد و آن زمانی است که اپیکوروس [341- 271 ق.م] شناخت حسی به کمک خود استقرایی را به عنوان یگانه منبع شناخت، مبنای دستگاه فلسفی خود می گرداند و انبای بشر را به یک مکتب دانشی و ارزشی جدید رهنمون می شود.1
ولی درخشش فلسفه و منطق ارسطویی خیره کننده تر از آنان بود که مجالی برای ظهور و بروز خود استقرایی آنگونه که اپیکور می خواست باقی گذارد حتی اندیشه افلاطون پیروان وی هم تا قرنها تحت الشعاع عقلانیت و انسجام دستگاه فلسفی ارسطو بود.
فیلسوفان و مشارحان بعد از ارسطو ـ که به نوعی وامدار اندیشه های او در عرصه حیات فکری بشر بودند نیز اعتنایی در خور به شناخت حسی در پرتو روش استقرایی ننمودند چه انان هم چون سلف خویش، ارسطو، مجربات و محسوسات را از منظر روش قیاسی به نظاره می نشستند.
اما در سده های پایانی قرون وسطی که تاریخ آبستن یک سری حوادث و تحولات فکری بود تخطئه فلسفه ارسطویی و حمله به مبادی منطقی آن لقلقه لسان فیلسوفان و متفلسفان گشت. این قضیه و تحول فکری که در آرای اکامی و دیگران در آخرین قرنهای حکومت و استیلای فلسفه ارسطو حوزه اندیشه بشر غربی تجلی یافت با تحول اجتماعی ـ سیاسی و دینی از قبیل نوزایی و اصلاح دینی همراه شد مقافله فکر و اندیشه بشر غربی را به سمت و سویی کشاند که خود استقرایی و پروکستانیزم را برنده اصلی این جدال فکری قرار داد.
گرچه این مطلب که آیا این نتیجه تنها ناشی از اندیشه اندیشمندان بوده یا تحولات اجتماعی و سیاسی و انگیزه های مختلف بشری هم در این تحولات موثر بوده اند بحثی عظیم می طلبد لکن بی گمان نقش عناصری که در پی می آید دراین میان غیر قابل انکار است.
تقدس بخشی ارباب کلیسا به فلسفه ارسطویی در طی قرون وسطی و ظهور پی در پی نقصهای این فلسفه به ویژه در حوزه طبیعیات که کلیسا را مجبور به عقب نشینی در زمینه تفسیرهای ارایه شده از کتاب مقدس می نمود منجر به گسترش شک و تردید در فضای اندیشه غرب شد و از سوی دیگر تلاش روزافزون برای تسخیر و بلکه تغییر طبیعت و بهره گیری علمی از آن ـ که در آرای متفکرانی چون بیکن2 هویداست ـ تبیین داده های ناشی از شناختهای حسی را در پرتو روش استقرایی می طلبید راه برای گذر غرب از فلسفه ارسطویی و رسیدن به عصر روشنگری یعنی عصر سیانتیسم3 هموار شد.
واژه پوزیتیو برای اولین بار به مفهوم فلسفی آن توسط بیکن بکار رفته است ولی چند اصطلاح پوزیتیویسم4 بسان یک مفهوم بعدها به وسیله اگوست کنت5 فرانسوی مطرح شده است البته قبل از او سن سیمون6 به سال 1830 همین اصطلاح را در مکتب خود بکار برده است.7
این اصطلاح را به نامهای واژگانی نظیر مذهب تحققی، تحصلی، اثبات گرایی، اثبات گروی و تحصل گروی و نظایر آن ترجمه کرده اند اما چنانچه بعضی نیز اشارت کرده اند این واژه قابل ترجمه به زان فارسی نیست چون هنگامی که این کلمه اولین ار توسط کنت بکار رفت از کلمه POSITIF در زبان فرانسه گرفته شده بود که در ان زبان واجد شش معنی است: "واقعی، مفید، دقیق، یقینی، نسبی و ارگانیک" او مکتبش را به این نام نامید چون معتقد بود به این شش رکن پایبند است اگر لین کلمه به هر شش معنی مراد باشد مسلماً قابل ترجمه به فارسی نیست. چه لغتی در فارسی وجود دارد که همه این معانی را در لفظ واحد به صورت اشتراک لفظی برساند لذا در پارسی این لغت را یا باید به همان صورت اصلی بیان کرد و یا بصورت "پوزیتیوگرایی".(9)8
ما نیز مبدا بررسی مدعیات پوزیتیوگرایانه را بنا بر عللی که بعداً توضیح خواهیم داد اندیشه های کنت قرار می دهیم از این منظر دوران تطور پوزیتیویسم جدید را می توان به چهار دوره متمایز تقسیم کرد که در فصل جاری به این سیر تاریخی نظری خواهیم افکند و در فصول آتی به بررسی مدعیات فلاسفه پوزیتیویست خواهیم پرداخت.
از سویی نیز می توان پوزیتیویسم را حالت افراطی تجربه گرایی9 دانست و بر آن اساس فیلسوفانی چون کنت و پوزیتیویستهای معاصر را نئوپوزیتیویست نامید ـ چنانچه بعضی اصطلاح کرده اندـ و از این دیدگاه باید بنیانگذاران ایت مکتب را بیکن، توماس هابز10، جان لاک11، جرج بارکلی12 و دیوید هیوم13 دانست چه اینکه عقاید آنان در تکوین مبانی شناخت شناسانه پوزیتیویستهای14 نو بسیار موثر بوده است.
پس بی مناسبت نخواهد بود که در این مجال به بررسی آرای هیوم و بارکلی به عنوان دو تن از این فیلسوفان بپردازیم.
هیوم یگانه شالوده استوار برای علم بشر را تجربه15 و مشاهده16 می داند17 و معتقد است که برای مطالعه در مسایل شناخت شناسانه و تحقیق در منشاء تصورات فلسفی باید از روش متداول در علوم حسی18 SCIENCE بهره برد و از خیالبافی های متداول در متافیزیک دوری جست او تحقیقات متافیزیسین ها را درباره حقیقت جسم و روح که از مسایل مهم فلسفه کلاسیک است مورد انتقاد قرار می دهد و مدعیات آنان در این باره را فرضیاتی بیش نمی داند و تجربه و مشاهده را بنیادی محکم برای معرفه النفس فلسفی می داند19.
او در جای دیگر چنین می گوید: "آن هنگام که قانع از این مبادی [مبادی فیزیکی] کتابخانه ها را بازرسی می کنیم چه ویرانی باید به بار آوریم؟ اگر کتابی مثلاً در باب "الهیات" یا "مابعدالطبیعه مدرسی" را به دست گیریم باید بپرسیم استدلالی مجرد، مربوط به کمیت و عدد دارد؟ نه. آیا استدلالی آزمایشی مربوط به امور واقع وجود دارد؟ نه. پس آنها را به شعله های آتش بسپرید زیرا جز سفسطه20 و توهم چیزی در بر نتواند داشت21.
هیوم برای اثبات بی معنایی مدعیان فلاسفه متافیزیک با ارایه یک تحلیل شناخت شناسانه22 به تبیین ادراکات بشری می پردازد. مراد وی از ادراکات مجموع محتویات ذهن بشر اعم از تصور و تصدیق می باشد لکن مباحث او عمدتاً حول محور تصورات دور می زند. وی ادراکات را به دو دسته 1) انطباعات و تاثرات و 2) تصورات و افکار تقسیم می کند. مقصود وی از انطباعات همان است که در لسان قدمای فلاسفه ما "صور جزییه حسیه" خوانده می شد یعنی ادراکات که هنگام اتصال مستقیم به جهان خارج به وسیله حواس به دست می آید . آثار انطباعات قبلی بعد از قطع ارتباط حسی مستقیم از عالم خارج "تصورات و ایده ها"23 را شکل می دهند که قدمای فلاسفه ما آن را "مخیلات" می خواندند. هیوم احضار انطباعات را به دو طریق ممکن می داند: 1) قوه حافظه 2) قوه مخیّله.از منظر وی فرق میان قوه حافظه و مخیّله در این است که حافظه بر خلاف مخیّله توان دخل و تصرف در انطباعات را ندارد. لکن او شان ذاکریت را مشترک میان حافظه و مخیّله می داند البته از منظر وی مخیّله شئون دیگری نیز دارد چون ترکیب مفصل و تفضیل مرکب که آنها در شکل دادن به تصورات بشر اهمیت بسیار دارند. او در پی اثبات این مدعاست که هر ادراکی یا انطباع است یا سبوق به انطباع. او هر کدام از انطباعات و تصورات را به بسیط و مرکب تقسیم کرده است و در توضیح کیفیت ایجاد تصورات بسیط و مرکب کوشش و دقت فراوانی کرده است تا نشان دهد تمام تصورات یا انطباعاند و یا سبوق به انطباع و در ادراک دیگری جز این دو نوع در خزینه ادراکات بشر نمی باشد.
لذا در نظر هیوم معنی دار بودن هر کلمه جز این نیست که مدلول آن کلمه انطباع یا سبوق به انطباع باشد.
……………
………………

آراء و نظریات پوزیتیویستها را تدوین کرد و به آنها نظام خاصی بخشیده و حتی اصطلاح پوزیتیویسم را در معنای دقیق و فلسفی کنونی آن به کار برد24 او دو اثر تحت عناوین "دوره فلسفی تحققی" و "دوره سیاست تحققی" را به رشته تحریر در آورد25 و در آنها به تبیین اندیشه های خود پرداخت. او واضع دو اصطلاح مهم دیگر یعنی "جامعه شناسی"26 و "انسانگرایی"27 نیز هست. مورخان در گزارشهای خود وی را به لحاظ مزاجی و روحیه ی شخصی، انسانی خشک اندیش توصیف کرده اند که نگاه خشک علمی بر همه چیز داشته و با هرگونه عرفان، شعر، فلسفه، مابعدالطبیعه، هنر و ادبیات مخالف بوده است و اعتقاد داشته است که اینگونه امور حدت ذهن بشر را زایل می کند و دقت آنرا از بین می برد و ذهن را به بیراهه می کشاند او می کوشد انسانی را به صورت یک ماشین محاسبه دقیق درآورد که جزء اموری که منطقاً از گزاره ها نتیجه می شود تن ندهد. او معتقد است هر لغتی باید دقیقاً معنی شود و از این معنی تا آخر عدول شود و از سوی دیگر باید تمام پیش فرض های یک استدلال نشان داده شود تا در باب خود پیش فرض ها هم …….شود. ولی وی بنابر مسایلی از رویکرد قدیمی خود عدول کرد و در اواخر عمر به حالت جنون یا شبه جنون دچار شد و مسایل جدیدی را مطرح کرد که از نظر مورخان فلسفه هم مورد توجه نمی باشد.28
با ظهور متفکرانی چون ارنست ماخ29 مرحله دوم نئوپوزیتیویسم فلسفی آغاز شد. او کوشش فراوان نمود تا اندیشه های کنت را هرچه بیشتر با مبانی پوزیتیویستی متلائم گرداند و در این راه تا آنجا پیش رفت که حتی مفاهیم نظری فیزیک چون جاذبه زمین، نیروی مغناطیسی و … را نفی کرد از این ……. در تاریخ فلسفه به "اصالت تجربه و نقد"30 تعبیر می کنند که به دلیلی نفی مفاهیم نظری علوم تجربی مکتبی قابل اتکاء برای فیلسوفان علم نبود لذا اذهان تکاپوگر در پی یافتن مبنایی جدید برآمدند.
علم و فلسفه تجربی در حالی وارد قرن بیستم شد که بشر سرمست از یافته های علم31 به آینده ای بس خیره کننده تر چشم دوخته بود غافل از اینکه حوادث سیاسی و فکری آینده، سرنوشت دیگری برای علم و فلسفه تجربی رقم خواهد زد در این مرحله فیلسوفان پوزیتیویست مرحله سوم که بی شک گام بر دوش غولان نهاده بودند اینان غره از پیشرفتهای علمی در پی ارایه تبیین و توجیهی از علم بودند که یکسره طومار متافیزیک را درهم پیچیده باید پوزیتیویسم منطقی32 را آخرین مرحله تفلسف خوشبینانه و شاید ساده اندیشان درباره علم و خرد استقرایی دانست. پوزیتیویستهای منطقی خود را دنبال گران یک سنت تجربه گرایانه قرن نوزدهمی می شمردند که اوجش در آموزه های ضد متافیزیکی و علم گرایانه ماخ بود هدف اینان ارایه روایتی از علم بود که اولاً حق اهمیت کانونی ریاضیات، منطق و فیزیک نظری را ادا کند و ثانیاً از آموزه کلی ماخ که علم را اساساً توصیف تجربی می دانست عدول نکند33 پوزیتیویسم منطقی نام فلسفه ای است که اعضای "حلقه وین"34 بدان اعتقاد داشتند.
در سال 1907 "فیلیپ فرانک"35 فیزیک دان و فیلسوف همراه با "هانس هان"36 ریاضیدان "داتونویرات"37 اقتصاددان هسته نخستین این گروه را تشکیل دادند به تدریجاز 1924 به بعد گروهی از دانشمندان38 و فیلسوفان و دانشجویان پیرامون فردی آلمانی به اسم "موریتس شلیک"39 استاد کرسی فلسفه دانشهای استقرایی در شهر وین گرد آمدند و در نتیجه حلقه وین کار خود را به طور رسمی آغاز کرد. دیگر اعضای حلقه وین عبارت بودند از رودلف کارناپ40، فریدریش والسمان41 اوگارتسیلزل42 بلدفون یوهوس43 فیلیکس کافمن44 هربرت فایگل45 ویکتور کرافت46 کارل میلر47 و کورت گودل48 سه تن از فیلسوفان هم مقیم آلمان نبودند ولی با مکاتبه با حلقه مرتبط بودند. کارل همپل49 فیلسوف آمریکایی آلمانی الاصل، هانس رایشنباخ50 فیلسوف آمریکایی اتریشی الاصل و آلفرد آیر51 فیلسوف معاصر انگلیسی، پوبر52 و ویتگشتاین گرچه از اعضای حلقه نبودند ولی مباحث منظمی با اعضای حلقه داشتند که بعد از فروپاشی حلقه به احیای ان پرداختند و هر دو نیز بعدها با مدعیات حلقه وین به مخالفت پرداختند53. البته رساله فلسفی ـ منطقی54 ویتگنشتاین55 تاثیر ژرفی بر تاملات علمی فلسفی حلقه وین نهاد.56
در سال 1929 با انتشار بیانیه ای تحت عنوان "جهان بینی علمی حلقه وین"57 نامگذاری حلقه به جهانیان اعلام شد.58 این ………. سابقه تعالیم حلقه وین را تا آرا و اثار پوزیتیویسم هایی چون هیوم و ماخ و روش شناسایی59 چون هلمهلتز60 ، بوانکاره61، دوئم62 ، وانشتین63 و منطقیانی از لایب نیتز گرفته تا راسل64 و اخلاقیانی معتقد به اصالت فایده از راپیکوروس گرفته تا میل65 و جامعه شناسانی چون فوئرباخ66 ، مارکس، هربرت اسپنسر67 و کارل منگر باز می برد. آنچه جایش خالی بود نمایندگانی از "سنت آلمان" بود و از این جهت تا حدودی به کاتب ظلم شده بود.68
حلقه برای شناساندن نظرات و استنباطهای خویش به فعالیتهای گسترده ای از قبیل راه اندازی کنگره ها و نشر مجلات تخصصی اقدام کرد که تاثیرات ژرفی در تمام حوزه های فلسفی آن روزگار نهاد. درسال 1930 حلقه وین به دلیل مسائلی از قبیل کوچ برخی از اعضا مثل کارناپ و واسیانی و نویرات و مرگ هان و ترور شلیک از هم گسسته شد و به تدریج نهضت پوزیتیویسم منطقی نیز پراکنده شد و در جریان اصالت تجربه منطقی69 که جهانگیر شده بود تحلیل رفت70.
با فروپاشی حلقه وین و بروز بحرانهای فکری که مدعیات پوزیتیویستهای منطقی را عمیقاً به چالش طلبیده بود اندک اندک متفکران و اندیشمندان کوشیدند که در پی تحلیلهای دیگری نسبت به ارزش یافته های استقرایی باشند و لذا انشعاباتی با در صفوف پوزیتیویست ها به وقوع پیوست و دانش های استقرایی که روزی این که یگانه ابزار شناخت حس است کل متافیزیک را به چالش طلبیده بودند خود در میدان تئوری های فلسفه علم به مبارزه طلبیده شدند.
در این زمان بود که بریحمن71 با انتشار کتاب "منطق فیزیک جدید" در پی تبیین ارزش شناخت های حاصل از استقراء یعنی علوم تجربی، تحلیلی مبتنی بر ابزارنگاری72 ارائه کرد که کم و بیش ریشه در اندیشه های ……… بار کلی داشت. به این ترتیب در دهه ی 50 قرن گذشته پوزیتیویسم گام در مسیر جدیدی نهاد که شاید به نوعی بتوان آن را آخرین منزلگاه اندیشه بشری در حوزه تجربه گروی دانست. فلسفه غربی که پس از گانت تحلیلهای متافیزیکی را کناری نهاده و به تبیین های شناخت شناسانه رو اورده بود در این منزل از شناخت شناسی به زبان شناسی تغییر مسیر داد. فلاسفه این دوره در لسان مورخان فلسفه به فلاسفه تحلیل زبانی مشهورند، که این فلسفه تا به حال در درون خود دو گرایش را تواماً پرورانده است: 1- انشقاق منطق رمزی73 2- انشقاق زبان عادی74
انچه که گذشت اجمالی از تاریخ اندیشه های پوزیتیوگرایانه بود و ما در بخش آتی به بررسی فلاسفه هر دوره خواهیم پرداخت.
مدعای پوزیتیویسم
الف- مرحله اول: اگوست کنت
کنت باید احیاگر اندیشه های پوزیتیویستی در دوران جدید دانست چه اینکه حتی طرح کلمه "پوزیتیویسم" هم به صورت فلسفی اول بار توسط اگوست کنت صورت گرفت او معتقد بود که علم واقعی که مفید، دقیق، یقینی، نسبی و ارگانیک است پای بند می باشد او برای نمایاندن لزوم جهت گیری پوزیتیویستی در عرصه علم و اندیشه یک بحث تاریخی در باب علوم و معارف بشری مطرح می کند و آن را به سه مرحله تقسیم می کند:
1- مرحله الهیاتی، کلامی یا ربانی:75 در این مرحله بشر برای توجیه و تبیین امور فقط به اراده خدا یا خدایان توسل می جوید و همه چیز را معلول اراده خدایان می داند او این مرحله را به نوبه ی خود به چهارمرحله فرعی تقسیم کرده است:
الف- جاندارانگاری76 در این مرحله انسان همانگونه که خود را ذی روح و زنده می داند دیگر موجودات را هم دارای روح و زنده می داند و دو عامل و اراده را در همه موجودات قبول می کند که بنا بر نظرات روانشناسان هنوز هم این مرحله از سطح ناخودآگاه روان بشر بیرون نرفته است.
ب- در مرحله دوم جاندارانگاری آهسته آهسته جای خود را به مرحله ی "رب النوع و رب‍ه النوع"77 می دهد در این دوره برای تک تک موجودات به تنهایی روح قایل نیست بلکه برای هر نوعی از موجودات یک رب النوع قایل است این مرحله در هر منطقه و حوزه شهری به صورتی ظاهر می شود تا اینکه کم کم از تعداد ارباب انواع کاسته می شود.
ج- با کاسته شدن از تعداد ارباب انواع به مرحله "شرک" یا "چندگانه پرستی"78 می رسیم در این مرحله بر اقتدار رب النوع های باقیمانده افزوده می شود.
د- کم کم رب النوع های باقیمانده هم از بین نی روند و تنها یک خدا باقی می ماند در این مرحله بشر یک موجود دارای علم و اراده بی نهایت را که سیطره بر تمام عالم دارد و جهان معلول اوست تصور می کند این مرحله همان مرحله توحید79 است.
کنت معتقد است در تمام این مراحل 4 گانه در اینکه بشر همه چیز را به اراده خدا نسبت می دهد مشترک است.
2- مرحله دوم از مراحل سه گانه تاریخ علوم و معارف بشری مرحله مابعدالطبیعی یا فلسفی می باشد در این مرحله، بشر برای توجیه و تبیین پدیده ها به جای استناد دادن آنها به اراده خدا خدایان آنها را از راه علت و معلول، جوهر و عرض، ماهیت و وجود، ذاتی وعرضی و به طور کلی مفاهیم فلسفی توجیه می کند. کنت شیوه بحث فلسفی را توجیه فلسفی را توجیه و بازی با الفاظ می داند و بدین روش به شدت بدبین است در این مرحله از منظر کنت تصورات و مفاهیم عقلی به جای بتها نشسته اند این مرحله با مرحله قبلی تفاوت ندارد و فقط صورتش معقولتر است در این مرحله نیز بشر به دنبال حقایق باطنی و نهانی است که به درستی آنها نمی توان پی برد.
3- مرحله سوم از مراحل کنت، مرحله علمی می باشد در این مرحله تخیل و تعقل هر دو تابع مشاهده و تجربه می شوند و هر وقت از علت رخداد پدیده ای سوال می شود به جای انتساب به اراده الهی یا توجیه فلسفی جوابی داده می شود که دارای شش خصلت واقعی، سودمند، یقینی، دقیق، نسبی و ارگانیک باشد.
مراد این نیست که علم فقط بر جزییات تعلق می گیرد در اینجا مناسبات بین امور جزیی به صورت قواعد کلی در می آید در هر یک از این مراحل سه گانه نوعی از فلسفه ساخته می شود: فلسفه دینی و ربانی، فلسفه مابعدالطبیعی و فلسفه علمی ـ تحققی. کنت …… تاریخ تمدن به ما می نماید که دوره فلسفه ربانی و فلسفه مابعدالطبیعی پیموده شده و امروز دیگر اذهان به چنین فلسفه هایی قانع نمی باشند.80
مقصود از واقعی بودن علم اینکه قبل از توجیه پدیده ای باید وجود و واقعیت آن مورد بررسی قرار گیرد و مقصود از سودمندی اینکه جواب هر سوال باید برای امری از امور بشر سودمند باشد نه اینکه صرفاً در ارضای حس کنجکاوی باشد که اگر چنین باشد سوالات عالم بی نهایت است پس باید در میان سوالات دست به انتخاب بزنیم و سودمندترین آنه را برگزینیم. از نظر کنت سودمندی سه جهت دارد 1- تامین اهداف اقتصادی 2-تامین اهداف انسانی 3- تامین امنیت اجتماعی. مقصود از اهداف اقتصادی همان اهداف مادی و مقصود از اهداف انسانی همان عدالت ، آزادی و برابری است. مقصود از یقینی بودن اینکه در علم ظن هیچ جایگاهی ندارد و مراد از یقین یعنی یقین به وجود و تحقق خارجی پدیده و باور به آن داشتن دلیل کافی بر آن . به نظر کنت قدما وقتی ادعای یقینی بودن را داشتند معمولاً داشتن دلیل کافی بر آن را رعایت نمی کردند. زیرا یقینی یا گزاره ای است که حاصل بی واسطه دریافتهای حسی است یا گزاره هایی که به صورت استنتاج نباشد از یک گزاره یقینی حاصل شده باشد.
وصف چهارمی که کنت برای علم قایل است وصف دقت می باشد. مقصود از دقت همان قابلیت اندازه گیری کمی است. از این منظر علومی علوم دقیقه هستند که قابل ضابطه بندی ریاضی باشند کنت علوم را از جهت دقت به شش قسم تقسیم می کند: 1- ریاضیات که شامل حساب و هندسه می باشد. 2- هیات و نجوم 3-فیزیک که اعم از فیزیک ریاضی، مکانیک و دینامیک می باشد. 4- شیمی 5 زیست شناسی 6- روان شناسی و جامعه شناسی. کنت علمی را تکامل یافته تر می داند که بیشتر قابل تبیین ریاضی می باشد وصف دیگری که کنت برای علم ذکر کرده وصف ارگانیک بودن می باشد مقصود از ارگانیک بودن توجه و التزام به لوازم و توابع پیش فرض های هر گزاره ای در پاسخ به سوالات است به گونه ای که موجب ناسازگاری در تصدیقات نشود از نظر کنت مثلاً فلسفه ……….از وصف ارگانیک بودن عاری است چون آنها در مواردی برای حص و تجربه اهمیت وافری قائل بودند ولی این مبادی را در هیئت و نجوم دخالت نمی دادند .
بطور کلی ارگانیک بودن دو معنی دارد: 1- گزاره ها ناقض هم دیگر نباشند 2- اینکه کل نظام علمی با یک روش بدست آمده باشند. وصف اساسی دیگری که کنت برای علوم ذکر کرده وصف نسبیت می باشد او معتقد است وصول به حقیقت تدریجی است و هیچ گاه نمی شود ادعا کرد که به حقیقت رسیده ای از منظر او در روش پوزیتیویستی تقرب به حقیقت ممکن است ولی وصول به حقیقت هر گز ممکن نمی باشد. از دیدگاه وی وصول یک مفهوم متواطی است ولی تقرب یک مفهوم. مشکک می باشد. کنت معتقد است کل معرفت بشری یک سیر استکمالی دارد و این سیر در جهت تقرب به حقیقت است ولی هیچگاه به حقیقت مطلق نمی رسد. و او بعدها در مورد ریاضیات ادعای معلوم مطلق بودن را می کند. او هرچند به یقینی بودن قایل است ولی هیچ تلازمی میان یقینی بودن و تطابق با واقع نمی بیند. از دیدگاه او یقین به قضیه ای مطلق ایت که در میان همگنانش به حقیقت نزدیکتر باشد. او معتقد است که برخلاف عقیده سوفیست ها که اعتقاد داشتند حتی تقرب به حقیقت هم ممکن نمی باشد تقرب به حقیقت قابل شناخت می باشد بدون اینکه وصول به حقیقت ممکن باشد به این نظر اشکالاتی وارد شده که بعدها توسط کوپر بصورت بهتری توجیه شد لکن نظر کوپرهم در جای خود قابل نقد می باشد.81
این تحلیل کنت بیش از آنکه مبتنی بر یک سری تحلیلها و تبیین های شناخت شناسانه باشد بر یک تبیین معرفت شناسانه استوار است یعنی کنت با یک تحلیل دقیق فلسفی برتری و ارزش معارف حاصل از حواس را بر معارف عقلی ـ به معنی سنتی ـ یا معارف حاصل از دل نشان دهد بلکه با نگرش تاریخی بر سیر معرفت و اندیشه در پی ارایه راهکاری برای ادامه سیر علوم می باشد.
او با این تحلیل تاریخی می خواهد به این نتیجه برسد که فلسفه ربانی وفلسفه مابعدالطبیعی هیچکدام صفات مورد نظر وی برای علمرا نداشته اند و تنها تجربه حسی می تواند واجد این صفات باشد.82
ب: مرحله دوم؛ ارنست ماخ
ظهور ارنست ماخ نقطه عطفی در تاریخ تفکرات پوزیتیوگرایانه می باشد این فیزیکدان و ریاضیدان اتریشی اندیشه های کنت را به نقد کشید او دیدگاه های کنت را از دو منظر مورد انتقاد قرار داد. از نظر او کنت کاملاً به مبنای تجربی خود پایبند نمانده است چون علیرغم تاکیدات وی بر اینکه تنها باید به امور مشهود پرداخته شود خود او به امور غیر مشهود و متصور بوده است. ماخ می گفت ما باید به تمام لوازم این گزاره مبنایی که فقط باید به امور مشهود پرداخته شود تن دهم از نظر دیدگاه ماخ تمسک و توسل به مفاهیم نظری در علوم نوعی انحراف از مبنای پوزیتیوگرایانه می باشد لذا وی به نفی مفاهیمی از قبیل اتم، جاذبه زمین و نیروی مغناطیسی و … دست یازید. او وظیفه علم را توصیف تجربه می دانست چیزی که بعدها توسط پوزیتیویست ها منطقی به عنوان غایت علم مطرح شد به عقیده ماخ یک دانشمند علم تجربی هنگامی که کشش اجسام را به سوی زمین مشاهده می کند نباید برای تبیین این پدیده از مفهوم جاذبه زمین استمداد جوید بلکه او باید تنها به عنوان یک عام تجربی اکتفا کند.
انتقاد دیگر کنت این بود که کنت در تبیین ارزش شناخت تجربی دچار غلو شده است چه او تمامی چیزها را به وسیله تجربه قابل شناخت می دانست از نظر ماخ ما دو دسته موجودات داریم:1-موجودات قابل شناخت بوسیله روش تجربی 2- موجودات غیر قابل شناخت بوسیله روش تجربی. از نظر ماخ موجودات غیرقابل شناخت بوسیله تجربه به هیچ روش دیگر هم قابل ناخت نمی باشند. ماخ می گفت بسیاری از امور نوع می باشند. از این مرحله از نئو پوزیتیویسم به "اصالت تجربه و نقد83" تعبیر می کنند. دیدگاه وجود شناسنامه ماخ بعدها مورد قبول مارکسیست ها از جمله لنین واقع شد. همزمان با ماخ آرنیوس شیمیدان مشهور هم اعتقاداتی شبیه وی داشته است عقاید نئوپوزیتیویست های مرحله دوم به دلیل نفی مفاهیم نظری و عدم امکانات توجیه بسیاری از پدیده ای تجربی با شکست مواجه شد چون پوزیتیویست هادریافته بودند که بدون مفاهیم نظری امکان ترقی علوم وجود ندارد.84
ج- مرحله سوم: پوزیتیویسم منطقی
بعد از ماخ آخرین حلقه فلسفی پوزیتیویستی ـ که حاوی آخرین تحلیلهای علم گرایانه برای رد متافیزیک در رساندن علم به مرحله ای بود که بدون اتکای به مفاهیم نظری بتواند حرکت کندـ گام به عرصه وجود نهاد که شاخه های آن تا زمان ما نیز از متداولترین اندیشه های فلسفی می باشد.
تورینس شیلک سلسله …………. حلقه وین و واضع این اصطلاح بود. او برای بیان ……… که گویای دیدگاههای حلقه باشد دو اصطلاح به کار برده است1) تجربه گرایی منطقی85(Logical Empiricicm) 2) تجربه گرایی سازگار86 (Consistent Empiricicm) مقصود وی از اصطلاح سازگار میان اعتقاد اصحاب حلقه مبنی بر شمول تجربه گرایی به همه موارد بوده است. اصطلاحات دیگری هم درباره این مکتب به کار رفته است. اصالت تجربه علمی87، پوزیتیویسم منطقی نوین88، نئوپوزیتیویسم، یا نوتحصیل گروی89 و آروین گروی90 از این نوع است.
شلیک معتقد است قبل از اصحاب حلقه وین تجربه گرایان زیادی در عالم غرب مانند هابز و هیوم وجود داشته اند ولی تجربه گروی آنها یک پارچه و هماهنگ نبوده است چه آنها در بخش های ناآگاهانه تجربه گروی را زیر پا گذاشته و به عقل گروی مایل شده اند. مثلاً قبول مفاهیم نظری با تجربه گرایی سازگاری ندارد البته این اولین بار نبود که تجربه گرایان به ………. و عدم هماهنگی مبادی معرفتی خود پی برده بودند چون قبل از اینان بارکلی و ماخ مدعی چنین نقصانی و عدم هماهنگی بودند.)
به نظر شلیک نظر درباره اخلاق و زیبایی شناسی شایسته یک تجربه گرایی است در حالیکه بقیه تجربه گرایان در این زمینه ها سخن رانده اند بعد از قتل شلیک اصحاب حلقه معمولاً اصطلاح پوزیتیویسم منطقی را به جای تجربه گروی منطقی بکار می بردند. اینان معتقد بودند که اصحاب حلقه دین اولین تجربه گرایان ناشرمسار91 هستند. آنها برای اینکه به جمیع لوازم دیدگاه خود ملتزم بمانند گفتند برای رد یا قبول هر ادعایی باید از ارزش تجربی بهره گرفت و این به معنای نفی روش عقلی بعنوان روش پیشین در مقابل روش تجربی بعنوان روش پسینی بود. لیک بعدها دریافتند که دسته ای از گزاره ها به روش تجربی قابل نفی و اثبات نمی باشد لذا برای حل این مشکل به تز معنی دار گزاره ها توسل جستند و چنین گزاره هایی را اساساً بی معنی خواندند. ایده ای که بعدها منشاء جرح و تعدیل های بسیاری از سوی اصحاب اندیشه قرار گرفت این ایده همانگونه که بحث شد ریشه در آرای هیوم و ماخ داشت. مسئله معنی داری گزاره ها در فرهنگ سنتی دو شرط برای معنی داری گزاره ها ذکر شده بود:
1-معنی دار بودن مفرد است 2- عدم عدول از ساختار نحوی زمان ولی پوزیتیویستهای منطقی گفتند دو شرط مذکور گرچه لازم هستند ولی کافی نمی باشند و در صدد برآمدند که شروط دیگری را نیز به این دو شرط منضم کنند. از این رو مسئله ذیل این بحث مطرح شد: الف) چگونه چیزهایی معنی دار هستند؟ آنها معتقدند علاوه بر جملات و کلمات امور دیگری هستند که ممکن است ……. به معنی داری بشوند یعنی شانیت اتصاف به معنی داری را دارا هستند و به اصطلاح منطقی معنی داری و بی معنایی از نوع ………. و عدم می باشد. آنها تا نه امر از این امور را برشمرده اند مانند حرکات چهره و دست و …
ب) انواع معنی: بعضی پوزیتیویستهای منطقی قایل به انواع معنی شدند. بدین توضیح که ممکن است لفظی چند نوع معنی داشته باشد و این به معنای بحث سنتی مشترک لفظی در منطق یا اصول فقه نیست. زیرا مقصود از مشترک این است که یک لفظ دو معنی …. داشته باشد ولی در بحث انواع معنی توجه به نوعی بطون معنوی کلام می باشد در میان انواع معنی ما با نوع معنی بیشتر اشنا هستیم 1- معنای لفظی92 2- معنای عاطفی93
………. نیزمعنی لفظی اش معلوم است ولی معنای عاطفی آن خنثی می باشد لکن "بانو" هر دو قسم معنی را دارا می باشد. غیر از این دو قسم معنی، انواع متعدد دیگری هم در این محال مطرح کرده اند از جمله چیزی تحت عنوان معنای بافتی یا سیاقی94 که شبیه انصرزاف لفظ در یک بافت خاص به یک معنی خاص در فرهنگ ما است مثلاً کارمند باغ وحش در میان دوستان همکارش هنگام استعمال لفظ شیر علی رغم اینکه مشترک لفظی است ون از حیوان ………. را می فهمد ولی مامور کارخانه شیر پاستوریزه از همین کلمه معنی شیر خوردنی را دریافت می کند. (یعنی عند عدم القرینه)
معنا در جمله: پوزیتیویستهای منطقی معتقداند جمله ای معنی دارد که قابل تحقیق تجربی باشد ولی آنها با طرح ملاک "قابلیت تحقیق تجربی"95 دچار یک دور فلسفی شدند و لذا در اینکه اساساً خود تحقیق تجربی چیست اختلاف پیدا کردند و نظریه "اثبات تجربی"96 و "ابطال تجربی"97 مطرح شد. اثبات تجربی یعنی اینکه بگوییم ما فقط گزاره هایی را دارای معنی می دانیم که با رجوع به عالم طبیعت قدرت اثبات آنها را داشته باشیم و ابطال تجربی اینکه ما گزاره ایی را دارای معنی می دانیم که رجوع به عالم طبیعت بطلان آنها را آشکار نکرده باشد یعنی هر گزاره ای ابطال ناپذیر باشد، اساساً تحقیق پذیر نمی باشد. از نظر پوزیتیویستهای منطقی اولاً میان معنی داری هر گزاره و معنی داری نقیض آن تلازمی وجود ندارد. ثانیاً گزاره های معنی دار لزوماً مطابق واقع نمی باشند. یعنی گزاره های معنی دار در صورت اثبات یا عدم ابطال مطابق با واقعند والا کاذبند.98
پوزیتیویستهای منطقی مدعی بودند که پیش از پرداخت به صدق یا کذب یک گزاره یا قضیه باید معلوم کنیم آیا آن گزاره یا قضیه معنی دار است99 یا خیر؟ پس از معنی دار بودن یک سخن می توان به مرحله بعد یعنی صدق یا کذب آن پرداخت.100 این نحوه بحث همان شیوه ای است که هیوم در شناخت شناسی خود برای ابطال فلسفه بکار برده شده است که قبلاً مورد تحقیق و بررسی قرار گرفت. از نظر اینان سخن بی معنی (تهی، پوچ) نه صادق است و نه کاذب. صدق و کذب فرع بر معنی داری است.101 بعنوان مثال جمله یکشنبه [بعنوان فاعل نه قید] در رختخواب خوابید و خندید یک جمله بی معنی است اگرچه از نظر دستوری صحیح می باشد. فلاسفه ای چون هگل و هایدگر102 سخنانی می گفتند که مخاطبان هر چه کند و کاو می کردند معانی آنرا در نمی یافتند. مثلاً هایدگر می گفت: "هیچ می هیچد"103 این فیلسوفان مدعی بودند که نقض و ضعف در ادراک مخاطبان است. اعضای حلقه وین گفتند شاید این سخنان یکسری سخنان پوچ و بی معنی است ممکن است اشکال از اینگونه سخنان باشد لذا در صدد برآمدند معیاری برای معنی داری ارائه دهند.
آنها معتقد بودند که این معیار باید ویژگی هایی داشته باشد که عبارت است از: عینی بودن (در مقابل کشف و شهود) قابل آزمون بودن، عمومی بودن (برای عموم قابل سنجش و بررسی باشد) فیصله بخش بودن ( نه اینکه مانند مکاشفه خودش محل جدال باشد که آیا معتبر است یا نه)104 تنها معیاری که این خصوصیات را دارد از نظر اینان تجربه است لذا اگر گزاره ای دارای محتوایی بود که آن محتوا با روش تجربی قابل آزمون بود معنا دار است. منظور از آزمون هم این است که بتوان محتوای آن را اثبات یا ابطال یا تایید کرد.
چنانچه قبلاًً هم مطرح شد اصل "تحقیق پذیری"105 یا "تحقیق پذیری تجربی" بدین منظور وضع شد. این اصل مهمترین آموزه پوزیتیویسم است106. بر اساس این اصل شرط لازم برای معنای . داشتن هر جمله یا گزاره این است که آن جمله یا گزاره یا باید "تحلیلی"107 باشد و یا از نظر تجربی تحقیق پذیر. گزاره های تحلیلی گزاره هایی هستند که اگر مفهوم آنها را بشکافیم صادق یا ناکاذب بودن آنها معلوم می شود. اگر مفهوم مفرد ات به کار رفته در این گزاره ها را به درستی بفهمیم به صدق یا کذب آنها پی می بریم این گزاره ها بر پایه منطق قابل تحقیق هستند گزاره های تحلیلی شامل منطق ناب و ریاضیات می شود. دسته دوم از گزاره ها گزاره های ترکیبی108 هستند این گزاره ها ناظر به امور واقع هستند. در مورد این دسته از گزاره ها تنها آنهایی که معنادار هستند که بتوان آنها را به روش تجربی مورد آزمون قرار داد.109 "ایر" در کتاب "منطق، زبان و حقیقت"110 می گوید: "به اعتقاد ما یک جمله تنها در صورتی برای یک شخص خاص معنای واقعی دارد که آن شخص بداند قضیه ادعا شده در آن جمله را چگونه مورد تحقیق قرار دهد. یعنی بداند چه مشاهداتی و تحت چه شرایطی باعث می شوند که ما آن قضیه را به عنوان یک قضیه صادق بپذیریم یا به عنوان قضیه کاذب کنار بگذاریم111. "وایزین" واضع اصل تحقیق پذیری اظهار می کند که وقتی هیچ وسیله و ابزاری برای تعیین اینکه قضایا در چه صورت درستند وجود نداشته باشد حکم مزبور معنی ندارد، زیرا معنی احکام عین روش رسیدگی به درستی یا نادرستی آنهاست."112
تقریر اشکالات وارد بر پوزیتیویسم منطقی
در این مجال مقصود نقد این مکتب فلسفی نمی باشد چه این مهم از حوصله و رسالت این ……… خارج است بلکه مقصود طرح اشکالاتی است که در سیر اندیشه ای این مکتب ………..پوزیتیویسم شد واندیشمندان آنرا به عنوان مسایلی وجودی به تعبیر فلاسفه اگزیستانسیالیست درگیر درگیر خود کرد یعنی این اشکالات در شکل گیری تاریخی پوزیتیویسم منطقی و نیز انحلال آن و همچنین پیدایش نحله های تحلیلی زمانی بسیار موثر افتاد هدف از طرح اشکالات هم بیان هم سیر تاریخی است:
اشکال اول: پوزیتیویستها معتقدند . …. وقتی تحقیق پذیر است که معنی دار باشد و وقتی معنی دار است که تحقیق پذیر باشد که این بیان متضمن دور صریح می باشد.
اشکال دوم: آیا قضیه "جمله ای که قابل تحقیق تجربی نیست معنادار نمی باشد" معنادار است یا بی معنی؟ این قضیه قابل تحقیق تجربی نمی باشد لذا بی معنی است و این اشکال عینا به دیدگاه ابطال تجربی هم وارد است. بعدها چامسکی و تارسکی وارد این بحث شدند و جوابهایی مطرح شد از قبیل اینکه قضایا را به دو دسته تقسیم کرده اند قضایای ناظر به "عالم معرفت شناسی"113 و قضایای ناظر به "عالم مقال"114
اشکال سوم: مراد از اینکه "معنی" در جمله "هر جمله ای که قابل تحقیق تجربی نباشد معنی دار نیست" چیست؟ اگر بگویند مراد همان معنای عرفی است دو اشکال وارد است:
الف- چه بسیار جملاتی که قابل تحقیق تجربی نمی باشند ولی عرف آنرا معنی دار می داند مثل "هرگاه اجل کسی برسد می میرد" این جمله نه قابل تحقیق تجربی است و نه ابطال پذیر است.
ب- این جمله به قول مناطقه ناقض خودش می باشد.115 زیرا خود جمله قابل تحقیق تجربی نمی باشد ولی مردم عادی آن را معنی دار می دانند.
اگر بگویند مراد معنی عرفانی نمی باشد مراد این است که قابل تحقیق تجربی نباشد در این صورت این بیان یک بیان توتولوژیک خواهد بود به این شکل هر جمله ای قابل تحقیق تجربی نباشد قابل تحقیق تجربی نیست.
اشکال چهارم: اگر جمله "هر جمله ای قابل تحقیق تجربی نباشد معنادار نیست" را بپذیریم کل منطق در ریاضیات بی معنی می شود زیرا مفاهیم ریاضی و منطقی از نوع مفاهیم ثانویه فلسفی اند و ما به ازای خارجی ندارند. لذا فلسفه پوزیتیویست …… مبنایی فوق را با اضافه کردن "و در عین حال از گزاره های ریاضی و منطقی نباشد" تقیید کردند لکن بحث دیگری پیش آمد که چرا تقیید کردید؟ اگر بگویند چون دیدیم واقعاً معنی دارند معلوم می شود که معنی داری را به معنی قابل تحقیق تجربی بودن نگرفته اند بلکه همان معناداری عرفی مدنظرشان بوده که همان اشکال قبلی مطرح می شود درمورد قضایای ریاضی و منطقی اشکال دیگری هم مطرح است که در ضمن پاورقی 114 بدان پرداخته شد.
اشکال پنجم: قابلیت و عدم قابلیت تحقیق فرع بر معنی داری است چون باید معنی گزاره در ذهن نقش بندد تا قابلیت تحقیق آن معین شود لذا اگر گزاره بی معنی اصلاً قابل تحقیق نخواهد بود و باز سوال از اول مطرح می شود که پس معناداری یعنی چه؟
این اشکالات عیناً به ابطال تجربی هم وارد است ولی مدعیان اثبات تجربی مشکل دیگری هم دارند و آن مشکل استقرا است که از زمان هیوم به بعد به بزرگترین …….. فلسفه علم می باشد. لذا از این جهت ابطال پذیری موجه تر به نظر می رسد.
به نظر پوپر N گزاره مشاهداتی116 هر چند که N به بی نهایت میل کند یک گزاره کلی تولید نمی کند ولی یک گزاره مشاهدتی می تواند یک گزاره کلی117 را تخریب کند لذا "دور معرفت شناختی"118 تجربه گرایان داینگر قائلان به اثبات تجربی هم شد و تقریباً ده سال بعد از تاسیس حلقه وین پوزیتیوست های منطقی به عدم قابلیت دفاع از اثبات پذیری پی برده به ابطال پذیری روی آوردند که بعدها ابطال پذیری پوپری تحت عنوان ریالیسم انتقادی119 مطرح شد که از عمده ترین نحله های فلسفه علم در عصر حاضر است.120
مسائل و مشکلات پوزیتیویسم منطقی:
سرنوشت این مسئله در گرو مسایلی بود که اصل تحقیق پذیری به بارآورده بود زیرا وضع این اصل روشن نبود چون قضیه معنای یک گزاره همان روش تحقیق پذیری آن است یک گزاره علمی نمی باشد با این حساب آیا باید آن را بی معنی شمرد و کنار گذاشت؟
برای حل مشکل پوزیتیوست های منطقی این اصل را باید بعنوان یک پیشنهاد121 و نه یک گزاره122 پذیرفت ولی این نتیجه گیری باعث شد متافیزیسین ها بتوانند از انتقادات اینان رهایی یابند کارناپ با اذعان به این مشکل گفت این اصل یک تبیین123 است که به بازسازی عقلانی مفاهیمی چون متافیزیک، علم و معنی مدد می رساند. و با این وصف یک مبنای پراگماتیک برای آن دست و پا کرد با این حال معلوم نبود که چگونه می شود این اصل را در مقابل یک متافیزیسین124 علم کرد. بعضی مشکلات هم از ماهیت حقایقی که این اصل بر آن اطلاق شده بود ناشی می گشت و در تعریف قضیه125 گفته اند "……….الصدق و الکذب" پس این ادعا که قضیه می تواند بی معنی باشد غریب می نمود غریب تر اینکه قضیه باید تحقیق پذیر باشد حتی با وجود اینکه کاملاً امکان دارد بی معنا باشد.
آیر به جای قضیه کلمه گزاره را پیشنهاد کرد گویی صرفاً مسئله به اصطلاحات مربوط می شد. اصل تحقیق پذیری نه تنها متافیزیک بلکه علم را نیز تهدید به ابطال کرد زیرا قوانین علمی به نحوی هستند که قاطعانه تحقیق پذیر نیستند هرگز مجموعه ای از تجارب شسته رفته در کار نیست که حصول و انجام آنها برابر با حقیقت یک قانون علمی باشد برای حل این مطلب شلیک گفت قوانین علمی را نباید گزاره دانست بل باید به عنوان قاعده ای تلقی کنیم که فرا رفتن از قضیه ای جزیی را به قضیه ای جزیی ممکن سازد که از آن به جوازهای استنتاج126 تعبیرمی کنند. کارناپ و نویرات معترض توجیه مزبور شدند. به دلایل فوق اصل تحقیق پذیری جای خود را به اصل تاییدپذیری127 یا معیار قوی تری یعنی آزمون پذیری128 داد و اقتضای اصل تحقیق پذیری این بود که در درجه اول معنای یک قضیه با تجربه هایی که می بایستی برای پی بردن به صحت آن قضیه داشته باشیم همسان انگاشته می شد. ولی اصل جدید معیار سبکتری را پیش نهماده بود و بر طبق آن یک قضیه یک قضیه فقط در صورتی معنی داشت که امکان تایید آن وجود داشته باشد یعنی بتوان قضایای صادقی از آن بیرون کشید. اصل جدید حتی گزاره های متافیزیکی چون یا باران می بارد یا مطلق کامل نیست را معنی دار می شمارد و اینکه آیا اصل فوق باید طوری پرداخته شود تا بین گزاره های متافیزیکی و علمی فرق بگذارد محل اختلاف است. قوانین مربوط علمی طبیعتاً به نحوی هستند که قاطعانه تحقیق پذیر نیستند از انجا که هیچ قضیه کلی نمی تواند تجربی باشد و هیچ قضیه تجربی هم نمی تواند کلی باشد می بایست قضایای قوانین طبیعی و علمی به صورت ………… کلمه بیان می شوند بی اعتبار محسوب شوند و این امر خود پوزیتیویستها را هم اندیشناک کرده بود همه مناطقه و اهل علم و نیز همه پوزیتیویستهای منطقی اذعان دارند و در آثار خویش آورده اند که حکم تجربی یعنی قضیه تجربی همواره مفید احتمال است.129
پوزیتیویسم نتوانست دلیل معناداری گزاره های علمی وانواع دیگر گزاره ها را به درستی توضیح دهد تمامی تلاشهایی که برای صورتبندی یک اصل درباره واجد معنی معرفت بخش بودن از گزاره ها صورت گرفته است با شکست مواجه شده است.130
فلسفه های بعد از جنگ جهانی دوم اغلب در نقد مذهب پوزیتیویسم منطقی است131 مهمترین فلسفه بعد از جنگ دست کم در دنیای انگلوساکسون همه در صدد بوده اند تا از افق مذهب پوزیتیویسم بگذرند و دشواری ها و در واقع تکلفات و در نتیجه نقایص و نواقص آن نیز اصل تحقیق پذیری را با حفظ میراث مذهب اصالت تجربه اصلاح کنند132. امروز بنا بر دلایل متعددی مساله اثبات، ابطال و … محور توجه فلاسفه دین نمی باشد133 پوزیتیویسم منطقی اینک مکتبی مرده است یا به همان اندازه یک فلسفه می تواند بمیرد مرده است این مکتب به شیوه های گوناگون در نهضت جهانی اصالت تجربه معاصر جذب شده است ولی در شعب گوناگون اصالت تجربه بحث درباره عواملی که به انحلال آن انجامید ادامه دارد در فلسفه معصر دست کم تداوم روحیه ای را که الهام بخش حلقه وین بود می توان بازیافت.134
حلقه وین از سال 1938 به بعد در هیچ جا وجود خارجی ندارد با این همه نفوذ ژرف مکتب فلسفی حلقه وین در جهان ادامه یافت135 در سراسر ممالک انگلیسی زبان و در ممالک اسکاندیناوی و حتی نسل جوانتر فلاسفه آلمانی و همه مکاتب تحلیلی به نحوی متاثر از حلقه وین هستند بنابراین یکی از فلسفه های حاکم بر جهان دنباله جریانی است که از وین آغاز شده است.136

د- مرحله چهارم
در نهایت در پوزیتیویسم انشعاب پیدا شد همان که از آن به عنوان مرحله چهارم پوزیتیویسم تعبیرمی کنند این مرحله در قدم نخست چنانچه قبلاً شرح داده شد به ابزار انگاری منجر شد ابزارانگاری افراطی ترین حالت تجربه گرایی می باشد که ریشه در آرای بارکلی دارد از منظر ابزارانگارانه آنچه بشر تحت عنوان شناخت و علم به واقع از آن تعبیرمی کند در واقع راه موفق اقناع ذهن است نه طریق موفق کشف واقع. بریجمن پرچمدار این اندیشه بود از منظر او ما در حال رفتن به سوی موافقت ذهن با امور طبیعی هستیم و پذیرش یک نظر علمی مثلاً در فیزیک و رد نظریه دیگر تنها بدین جهت است که نظر جدیدتر مسیر امور را بیشتر موافق انتظار می کند از این دیدگاه همه راههای منتهی به واقع مسدود است و نمی توانیم انتظار داشته باشیم که واقعیات را کشف نکنیم بنابراین همه تلاشمان برای رسیدن به گزاره هایی است که اگر در ذهنمان استقرار پیدا کنند وقوع بعضی پدیده ها برایمان قابل انتظار است و عجیب نمی باشد علوم طبیعی هم اینگونه است و ما در علوم طبیعی هم دنبال گزاره هایی هستیم که هرچه بیشتر سیر طبیعت را موافق انتظاراتمان کند.137
از ابتدای دهه 50 به این سو پوزیتیویسم وارد مرحله آخر خود شد و دو شاخه در این مکتب پدید آمد یکی فلسفه تحلیل زمانی و دیگری منطق رفری. پوزیتیویستهای منطقی معتقد بودند مبانی و مقدماتی باعث شده که مردم به نتایج غلطی که مورد آنها بود گرفتار آیند.
فلاسفه تحلیل زمانی معتقد بودند مشکلات بی معنایی گزاره های دینی، فلسفی و … در ماده قضایا می باشد این دسته از پوزیتیویستها مسایل و گزاره های موجود در قلمروهای مورد نظر را ناشی از سوء استفاده از کاربرد زبان می دانستند آنها همه اشکالات معناداری در این قلمرو را به سوء استعمال زمان توسط فلاسفه و متکلمان بازمی گردانند. فلاسفه منطق رمزی استدلالاتی را که به سود آرای دینی و مذهبی، فلسفی و مابعدالطبیعی و گزاره های اخلاقی می شود از لحاظ منطقی دارای عیب صوری معرفی کردند ونه عیب مادی. البته تکون منطق رمزی وایسته به آمدن پوزیتیویستهای منطقی نبود بلکه از زمان لایب……….. (1716-1646) شروع شده بود.138
پوزیتیویستهای منطقی با فهم این مطلب که صرف این ادعا که گزاره های دینی و مذهبی و ارزشی واخلاقی فلسفی و مابعدالطبیعی بی معنی هستند نمی توان به رد ادعای آنها پرداخت و از آنجایی که تز معنی داری هم خودش با مسایل بغرنجی روبرو بود به دو شیوه متوسل شدند یک دسته گفتند استدلالهایی که منتج به گزاره هایی از دست فوق می شود از لحاظ منطق صورت معیوبند و برای اثبات مدعای خود منطق سبیلک را مبنای خود قرار دادند کارناپ، رایشنباخ و نیزکواین139 از مشهورترین متفکران این نحله هستند.
دسته دیگر که همان فلاسفه تحلیل زبانی هستند یا فلاسفه زبان عادی140 به جای آنکه مشکلات بی معنایی سه دسته گزاره های فوق را در صورت منطقی بدانند در ماده قضایا می دیدند این گروه معتقدند مسایل و گزاره های موجود در این قلمرو ناشی از سوء استفاده از کار بر و زبان است و همه مشکلات معناداری به سوء استعمال زبانی توسط فلاسفه و متکلمان برمی گردد فلاسفه تحلیل زبانی خود را موظف به بازنمودن این سوء استفاده های زبانی می دانند.
اولین فردی که به این نحله گرایش دارد ……… ادوارد141 مور فیلسوف معاصر انگلیسی است اینک این نحله فلسفی عمده ترین و مطرح ترین نحله فلسفی در مغرب زمین می باشد.142
لوازم و توابع پوزیتیویسم
الف- مرحله اول: همانگونه که قبلا هم شرح داده شد اولین مرحله پوزیتیویسم با اندیشه های اگوست کنت آغاز شد در ضمن تشریح اندیشه های کنت به تحلیل معرفت شناختی وی در باب علوم و معارف بشری اشاره کردیم و گفتیم وی اولین مرحله از تاریخ علوم بشری را مرحله ربانی (theological) خوانده است با توجه به سیری که او در این مرحله نسبت به اعتقادات بشر ترسیم کرده باید بگوییم که سیر دینی ـ مذهبی فکر بشر از شرک به توحید انجامیده است. این یک مسئله مهمی است که آیا بشر از اول موحد بوده و آهسته آهسته در اثر انحراف های عقیدتی گرایشهای شرک آمیز پیدا کرده یا نه بشر در اعصار اولیه شرک بوده و آهسته آهسته در اثر استکمال فکری و معنوی تعدد خدایانش را کم کرده است متفکران دینی با توجه به نصوص و ظواهر متون مقدس عمدتاً سیر تاریخ بشر را از توحید به شرک می دانند.
این اختلاف در قرن 19 اول بار میان انسان شناسان انقلابی143 و انسان شناسان الهیاتی144 مطرح شد قائلان به نظریه پیشرفت به نظریه انسان شناسان انقلابی تن در می دهند زیرا سیر فکر بشر را از مراحل بدوی شرک به مراحل پخته قرآن و سپس توحید تصویر می کنند.
پذیرش هر کدام از مبانی فوق آثار مهمی در تعلیم و تربیت دارد یعنی با پذیرش انسان شناسانی الهیاتی برای تربیت توحیدی انسان لازم به ایجاد زمینه نمی باشد بلکه رفع موانع کفایت می کند برعکس دیدگاه انسان شناسان انقلابی چون از دید الهیاتی حالت نظری و اولیه بشر را توحید و دیدانقلابی حالت نظری و اولیه بشر را شرک می داند.145
دیدگاه پوزیتیویستی اگوست کنت لوازم و توابع متعددی هم در عرصه حقوق، علوم اجتماعی و به ویژه علم سیاست دارد که بعداً در فصلی جداگانه به صورت مستوفات مورد بحث واقع خواهد شد.
ب- مرحله دوم: بر پوزیتیویسم پیشرو ماخ دو لازمه عمده و مهم ………….. است؛ 1- نفی مفاهیم نظری علوم تجربی که قبلاً بحث شد . 2- قایل شدن به وجود اموری که به روش تجربی و به هیچ وجه دیگر قابل شناخت نمی باشند که این حاکی از وجود نوعی ایده آلیسم حقی در افکار و اندیشه های ماخ می باشد.146
ج- مرحله سوم: این مرحله همان پوزیتیویسم منطقی است که یکی از دو جریان عمده فلسفی معاصر می باشد از دستاوردهای حلقه وین این بود که این حلقه باعث دستیابی به پیشرفت هایی در عرصه منطق و زبان شد و فلسفه یا جریانهایی که از فلسفه در سده 19 میلادی از منطق دور شده بودند. در سده 20 بار دیگر به منطق نزدیک شدند.147 هدف نمایندگان حلقه وین تنها حمله به مابعدالطبیعه148 نبود بلکه آنان برنامه دیگری هم داشتند که آن یکی کردن دانشها149 از راه ایجاد یک زبان همگانی بود.150 یگانه سازی علوم مبتنی بر این آموزه151 بود که هم فیزیک و هم روانشناسی توصیفگر تجربه ها هستند ولی در این عرصه مشکلی به وجود آمد که از کجا معلوم است تجارت یک شخص عیناً همانند تجارت دیگری است علم علی الظاهر مبتنی بر ظاهر ذهنی می باشد و لذا فقط به قیمت از دست دادن عینیت خود تحقیق پذیر می شود شلیک برای حل این مشکل میان محتوا152 و ساخت153 علم تجربی تفاوت قائل شد و گفت که اطمینان به انطباق محتوای تجربه هر کس با دیگری ممکن نمی باشد ولی علم با ساخت تجربه کار دارد نه با محتوا.154
با پذیرش دیدگاه تحقق پذیری و تقسیم گزاره ها به معنی دارد به معنی حداقل سه دسته از گزاره ها بی معنی می شوند:
1- گزاره های فلسفی یا مابعدالطبیعی؛ مثل "هر ممکن الوجودی نیازمند علت است" پوزیتیویستها مابعدالطبیعه متعالیه155 را طرد و تخطئه می کردند و آن را مهمل156 و فاقد معنی157 می شمردند زیرا معتقد بودند هیچ طریقه ممکنی برای اینکه احکام متافیزیکی در تجربه به تحقیق برسد وجود ندارد158 آنها معتقد بودند علم تجربی تنها روشی است به مدد آن می توان معرفتی در باب جهان حاصل کرد با پی بردن به اینکه بسیاری از گزاره های متافیزیک بی معناست با این سوال روبرو می شویم که آیا احتمالاً یک هسته از گزاره های معنی دار در متافیزیک نیست که پس از حذف همه گزاره های بی معنی معنا دار باقی بماند. کارناپ در جواب این سوال می گفت در متا فیزک خطر سقوط در …….. خیلی زیاد است و اگر کسی می خواهد به متافیزیک بپردازد باید با احتیاط هرچه تمامتر سعی کند از این دامها بپرهیزد ولی عملاًوضع از این قرار است که ادای گزاره های معنی دار در متافیزیک غیرممکن است و این ناشی از وظیفه ای است که متافیزیک تعهد کرده است یعنی کشف و تنسیق نوعی معرفت که برای علم تجربی دست نیافتنی است159 لذا به نظر کارناپ فلسفه به جای احیا باید الغا شود او تصریح می کند که در نهایت مهر بی بضاعتی بر جبین نهضت های متافیزیکی که معمولاً و به نادرستی نهضت های معرفت شناختی160 نامیده می شود می خورد. این نهضتها عبارتند از: اصالت واقع161 (تا آنجایی که ادعایی فراتر از تجربه دارد) و مکاتب رقیبش از جمله اصالت مثال162 (ایده آلیسم)، اصالت نفس163، اصالت پدیدار164، اصالت محصل (پوزیتیویسم) در معنای اولیه این مکتب اولی می گوید [ممکن است این سوال پیش بیاید که] در این صورت برای فلسفه چه می ماند؟ [جواب] آنچه می ماند یک دسته گزاره نیست، نظریه هم نیست، نظام هم نیست، بلکه فقط روش است165: روش تحلیل منطقی. وظیفه مشخص تحلیل منطقی یعنی کند و کاو در مبانی منطقی همان چیزی است که از فلسفه علمی که نقطه مقابل متافیزیک است مراد می شود.166 گزاره های متافیزیک تنها به این کار می آیند که رهیافت کلی یک شخص را نسبت به زندگی بیان می کند، متافیزیک نه تنها راهی را به دانش نمی برد حتی رسایی بیان رهیافتش را هم ندارد.167 اهتمام پوزیتیویستها در طی این مطلب از بین بردن ادعای فلاسفه ایده آلیست بود که مدعی بودند نوعی رهیافت فراعلمی168 به حقیقت ضروری است169 کارناپ در یکی از مقالاتش مطلب را چنین طرح می کند. شاید بتوان پذیرفت که متافیزیک ریشه در اساطیر دارد میراث اساطیر از یک سو به شعر و شاعری رسیده است و از سوی دیگر به الهیات که علم اساطیر را در حد یک نظام پرورش داده است علی هذا برای بیان رهیافت کلی مشخص نسبت به زندگی شعر و موسیقی زبانی بهتر است تا متافیزیک. زیرا متافیزیسین ها هنگام بیان گزاره های متافیزیکی خیال می کند که از احوال امور سخن می گوید و با استنباطات منطقی پی به امور واقع می برد و قضایای خود را با برهان آوری تحکم می بخشد و حتی در برابر سایر متافیزیسین ها که نظرگاه مخالف یا مختلفی دارند جهل پیشه می کند و احکام آنها را رد و نقض می کند در حالیکه اینها جز اموری مهمل و فاقد معنی نیستند لکن شعرا و فیزیکدانان ادعای نظریه پردازی و برهان آوری و رد نقض همدیگر را ندارند زیرا می دانند در حوزه هنرند نه نظر و نظریه. در حقیقت متافیزیسین یک هنرمند است مثل شاعر و موزیک دان و نقاش که زمان منسب برای بیان ما فی الضمیر خود را ندارد هر چند بعضی متافیزیسین ها به هنری بودن متافیزیک پی برده و آن را از صورت برهانی و در حد شعر در آورده اند مثل نیچه در "چنین گفت زرتشت"170
با این توصیف پوزیتیویستهای منطقی پا از مدعای نوکانتیان هم فراتر نهادند آنان معتقد بودند که فلسفه می تواند در حد شناخت شناسی تقلیل یابد ولی اینان معتقد بودند که ایده الیسم و رئالیسم به عنوان پیش نهاده171 شناخت شناسی به یک اندازه فاقد معنی هستند چون برای تحقیق درباره قضایای شناخت شناسانه راهی جدا و خارج از تجربه در کار نمی باشد. لذا این مکتب شناخت شناسی را تا آنجایی که اصولاً محتوایی داشته باشد به روانشناسی و احکامی راجع به کارکردهای ذهن بشر باز می برد که اینها دیگر ربطی به فلسفه ندارند.172 چنانچه اخلاف اینها در دوره چهارم فلسفه را تا حد زبان شناسی تنزل دادند.
2- گزاره های دینی173 یا کلامی174؛ از قبیل "بهشت و جهنم وجود دارد" قضایای کلامی قضایای ناظر به خدا هستند که فعل وصف و ارتباط یا اضافه ای را از اضافه های خداوند بیان می کنند. موضوع این قضایا امری متعالی است و فوق تجربه لذا قابل آزمون تجربی هم eنمی باشد. به نظر پوزیتیویستها زبان الهیات تن به ضابطه تحقیق پذیری نمی دهد و لذا کاملاً بی معنی است. اگر این رای درست باشد تلاش برای دفاع [عقلانی] از اعتقاد به خدا (در واقع دفاع از هر گونه مدعای دینی متعارف) کاملاً عبث است. زیرا زمانی که محل اینگونه مدعیات است اساساً بی معنی است175 آنها می گفتند برای قضایای تجربی می توان شرایطی را ترسیم کرد که در صورت تحقق یا عدم تحقق آن شرایط آن قضایا را صادق یا کاذب بنامیم. متدینان به گونه ای سخن می گویند که در هر شرایطی سخنشان صادق می نماید.176 به عنوان مثال هر شاهدی برای اینکه برای اینکه خداوند مهربان نیست ـ نعوذبالله ـ ارایه گردد و بر هر شری که در جهان دیده می شود دست بگذاریم آنرا توجیه می کنند و … هیچ دلیل یا قرینه ای نمی توان آورد که یک متدین بپذیرد سخنانش درباره خدا کاذب است اگر وصفی از اوصاف هم با شرایط N~ سازگار باشد آن وصف بی معناست. 177 اگر مهربانی خداوند با همه نامهربانی ها و ریشه ها سازگار باشد مهربانی خدا بی معنی خواهد بود. ـ نستجیر بالله ـ178 گزاره های فلسفی، متافیزیکی و … اگرچه به قصد افاده خبر و اطلاعی درباره ذات یا صفات نوعی وجود یا موجود ادا می شوند ولی متضمن آن نیستند.
3- گزاره های ارزشی179: که در میان آنها بر دوسته بسیار تاکید می کنند یکی اخلاقی180 و دیگری زیبایی شناختی181. پوزیتیویستها یقیناً هر نوع اخلاق متعالی182 و هر کوششی برای تمسک به "حوزه ارزشها"183 را که برتر و فراتر از تجربه باشد، تخطئه و طرد می کنند.184 آنان بر این اعتقاد بودند که شخص تجربه گرا [به طریق اولی یک پوزیتیویست] در زمینه اخلاقی و زیبایی شناسی سخنی برای گفتن ندارد، زیرا طبق مبانی تجربه گرایی در زمینه اخلاق و زیبایی شناسی نمی توان سخن معنی دار گفت.185 به عبارت دیگر گزاره هایی از این دست قابل تحقیق تجربی نمی باشند چون به بیان واقع نمی پردازند بلکه درباره وقاع داوری می کنند و تحقیق در عالم طبیعت برای بیان واقع و توصیف سودمند است نه توصیه و داوری.186
علی رغم اینها شلیک درصدد برآمده بود که اخلاق را با تبدیل آن به صورت یک نظریه اصالت طبیعی187 کمابیش هماهنگ با نوعی اصالت فایده188 از عناصر متافیزیکی اش جدا سازد.
مطلب مهم دیگری هم اینجا هست آن اینکه اگر فرضاً ادعای پوزیتیویستها مبنی بر بی معنایی گزاره های فوق و عدم قابلیت تحقیق تجربی آنها را بپذیریم آیا آنها یکسره قابل هیچ تحقیقی نمی باشند و نمی توان بر آنها هیچ عقلانیتی تصویر کرد در حالیکه بعضی فلاسفه دینی این گزاره ها را معقول و غیر تجربی می دانند.189
لازم به ذکر است که متزلزل بودن گزاره های اخلاقی (گزاره های ارزشی) با توجه به مبنای تجربی قبلها توسط هیوم دقیقاً تبیین شده بود از منظر هیوم از گزاره های ناظر به واقع190 گزاره های ارزشی قابل استخراج نمی باشند. این مساله که یکی از مسائل عمده فلسفه و اخلاق هم می باشد به مساله "هست و باید"191 مشهور شده و معرکه آرای اندیشمندان و فلاسفه می باشد.192
این تزلزل در توجیه گزاره های اعتباری حقوقدانان و جامعه شناسان حقوقی را که از آبشخور اندیشه های پوزیتیویستها بهره می برند به فکر توجیهات دیگری واداشته از قبیل قائل شدن به گزاره های حقوقی پوزیتیویستی در برابر گزاره های نظری و طبیعی که مفصلاً بحث خواهد شد.
در پایان این بخش به نکته ای درباره واژه متافیزیک و معنای آن در لسان پوزیتیویستها اشاره می کنیم: به طور کلی و عملی متافیزیک با فلسفه، فلسفه نظری، هستی شناسی،193 دانش شناسی و شناخت شناسی مترادف است194. لکن متافیزیک از نظر پوزیتیویستهای منطقی شامل همه معرفتها و معارف بشری جز منطق، ریاضیات و علوم تجربی می شود. یعنی تقریباً تمامی فلاسفه و علوم نظری و علوم اجتماعی و انواع ایدئولوژیها و علوم انسانی بالاخص الهیات، عرفان195، هنر196، زیبایی شناسی و اخلاق را در برمی گیرد197. ولی کانارپ می گفت: متافیزیک بالمعنی الاعم شامل هر آنچه جز علم و هنر است می شود و بالمعنی الاخص به فلسفه نظری و الهیات اطلاق می شود198.
1 ادیب سلطانی، دکتر شمس الدین، رساله وین ص4
2 1626-1561) F. Bacon
3 Scientism
4 Positivism
5 Augute comte (1798-1857)
6 Ecole Saint Simmonienne
7 هما ص 37 به بعد
8 ملکیان، مصطفی، تاریخ فلسفه غرب ج4 ص 190-189
9 Empiricism، در زبان فارسی گاهی به جای این نقش واژه Empirism را بکار می گیرند. ولی علی رغم اینکه این دو لغت مترادف هستند ولی استعمال اولی شایعتر است این مکتب با Sensualism تفاوتی بارز دارد و ترجمه کلمه اخیر به حس ظاهرگرایی" ……… است و آنچه با لاک و بار کلی و امثالهم منتسب است Empiricism است نه Sensualism (همان ج 4 ص4)
10 T.Habs (1588-1679)
11 John. Locke (1632-1704)
12 George Barkeley (1685-1753)
13 David. Hume (1711-1774)
14 Neo-Positivists
15 experience
16 Observation
17 کاپلستون، فردریک تاریخ فلسفه ترجمه امیرجلال الدین اعلم ج5 فصل14 ص277
18 Sciences
19 فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا ج2 فصل5 بخش 2 ص 148-147
20 Sophisty
21 کاپلستون همان ص332
22 Epistenmological
23 Ideas تصور در اصطلاح منطقی آن اعم از این می باشد چه هیوم تصور را فقط در مورد محصولات توده مخیله استعمال کرده است. و لذا تصور در معنی دوم قسمس از اقسام تصور در معنای اول می/ باشد. (نگارنده)
24 همان جلد ص 190
25 فروغی، همان، ج3 فصل 2 بخض 4 ص 4-103
26 Socialogy
27 Humanism
28 ملکیان، همان ج 4 ص 192-190
29 Ernst-Mach (1838-1916)
30 Empinio Critivism
31 Science
32 Logical Positivism
33 بهاء الدین خرمشاهی، پوزیتیویسم منطقی، ص4
34 Vienna Circle
35 Philipp Frank (1884)
36 Hans Hahn
37 Otto Neurath (1882-1945)
38 Scientist
39 Moritz Schlick (1880-1936)
40 Rudolf Carnap(1891-1970)
41 F. Waismann (1896-1959)
42 Edgar Zilsel
43 B.V. Juhos
44 F. Kaufmann
45 Herbert Feigl
46 Victor Kraft
47 Karl Manger
48 Kurt Godel (1906-1978)
49 Karl Gustav Hempel (1905)
50 Hans Reichenbach(1891-1953)
51 Alfred Jules Ayer (1910)
52 Karl Raimound Popper(1902-1996) فیلسوف انگلیسی اتریشی الاصل
53 ملکیان، همان ج4 ص (223-219)
54 Tractatus Logico-Philosophicus
55 Ludwig Josef Johann Wittgenstein
56 خرمشاهی همان ص5
57 The Scientific Worhd Viwe The Vienna Circle
58 ادیب سلطانی، همان ص 25
59 Methodologists
60 Herman Ludwig Von Helmholtz
61 Henri Poincare (1854-1912)
62 Pierre Maurica Marie Duhem
63 Albert Einstein (1879-1955)
64 Bertrand Arthur William Russell (1882-1970)
65 John Stuart Mill (1806-1873)
66 (1804-1872)
67 Herbert Spencer (1820-1903)
68 خرمشاهی، همان ص 6و7
69 Logical Empiricism
70 خرمشاهی، همان ص 7و8
71 Perey Williams Bridgman (1882-1961)
72 Instrumentalism
73 Symbolic Logic
74 Linguistic Analysis
75 Theological
76 Animism
77 Pantheism
78 Polytheism
79 Monotheism
80 فروغی، همان ص 108-106
81 ملکیان، همان ج4 بخش مربوط به مرحله اول پوزیتیویسم
82 البته اینگونه تحلیل یعنی برداشت شناخت شناسانه از یک تحلیل معرفت شناسانه در آثار فلاسفه غربی قبلی مثل کانت سابقه داشته است کانت هم در نقد خرد ناب یک روش معرفت شناسانه در نقد تاریخ فلسفه اختیار کرده و از این تحلیل به یک برداشت خاص در باب شناخت شناسی رسیده است. نگارنده
83 Epinio Criticism
84 ملکیان، همان ج 4 ص 215-213
85 Logical Empinicism
86 Consistent Empiricicm
87 Scientific Empinicism
88 Logical Neo Empinicism
89 Neo Positivism
90 بهاءالدین خرمشاهی، همان ص4 و ادیب سلطانی همان ص 28
91 Unshamed
92 Literal Meaning
93 Emotional Meaning
94 Contextual Meaning
95 Empiricial Verification
96 Proving
Falsify97
98 ملکیان، همان ج4 ص 229-223
99 Meaning Full
100 علی زمانی، امیرعباس، جزوه کلام جدید (2) [منتشر نشده]
101 علی زمانی، امیرعباس، جزوه کلام جدید (2) [منتشر نشده]
102 Heideggar (1889-1976)
103 همان
104 همان
105 Verrifibility principle
106 ادیب سلطانی، همان ص 73
107 analytic
108 Synthetic
109 تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی در آرا هیوم و کانت نیز سابقه دارد. از این دو فیلسوف هیوم امکان را از خواص قضایای ترکیبی دانسته تمام قضایای تحلیلی را ضروری می دانند که افکار آنها باعث تناقض است در حالیکه انکار قضایای غیر تحلیلی منجر به تناقض نمی شود و این با مبنای فلاسفه عقلی که انکار بعضی ترکیبی ها را باعث تناقض می دانند مخالف است. اشکال دیگری که عقلیون بر تجربیون در این مجال دارند تحلیلی بودن قضایای ریاضی است. چه عنصر ضرورت در قضایای ریاضی حتی در قضیه ای مثل (4=2*2) تحلیلی بودن آنرا زیر سوال می برد و عدم ضرورت آن هم چیزی است نیست که حتی تجربه گرا ملتزم بدان باشد لذا ضرورت قضایای ریاضی به قضایای ترکیبی مبادی پوزیتیویستی را در توجیه ارزش ریاضیات که قابل تحقیق تجربی نمی باشد دچار مشکل می کند. نگارنده
110 Language , Truth & Logic کتاب معروف آیر بهترین سر جمع اصول پوزیتیویسم در زبان انگلیسی شمرده شده است که به زبان فارسی هم ترجمه شده است. (خرمشاهی، همان ص 29)
111 مایکل پیترسون، ویلیام هاسکر، بروس رایشناخ، دیوید بازینجر، عقل واعتقاد دینی ترجمه احمد (آرش) نراقی و ابراهیم سلطانی ص 261
112 ژان لاگوست، فلسفه در قرن بیستم ترجمه دکتر رضا داوری اردکانی ص52
113 Epistemological Universe
114 Discourse Universe
115 Self Violating
116 Observational Proposition Problem Of Induction
117 Oniversal Proposition
118 Epistemological Vicious Circle Of Empiricism
119 Critical Realism
120 ملکیان، همان ج4 ص 236-229
121 Proposal
122 Statement
123 Explication
124 Metaphysician
125 Proposition
126 Inference Licences
127 Confirmability
128 Testability
129 خرمشاهی، همانص 28-14
130 عقل و اعتقاد دینی ص 268-267
131 ژان لاکوست همان ص 50
132 همان ص 85
133 عقل و اعتقاد دینی ص 267
134 خرمشاهی همان ص 23-22
135 ….. سلطانی همان ص 31-30
136 همان ص 160
137 ملکیان، همان ص 240-239
138 همان ص 241-243
139 (1908م) Quine.V.W
140 analysis Linguistic
141 George Edward Moor
142 ملکیان، همان ج 4 ص239 به بعد
143 anthropologists revolution
144 anthropogists Theological
145 ملکیان، همان ج 4 ص203-194
146 ملکیان، همان w 285-283
147 ادیب سلطانی، همان ص 158
148 Methaphysics
149 science of unification
150 فردریک کاپلستون، فلسفه معاصر، ترجمه دکتر علی اصغر حلبی
151 Doctorine
152 Content
153 Structur
154 خرمشاهی همان ص 18
155 Transcendental metaphysics
156 (adj) Nonsensical , (n) Nonsence
157 Meaningless
158 خرمشاهی، همان ص9
159 همان ص 46و45
160 Epistemology ترجمه این لفظ به شناخت شناسی بهتر از معرفت شناسی است. زیرا معرفت شناسی عبارت است از نگاهی تاریخی و در درجه دوم به معارف بشری که شناخت شناسی هم به عنوان یک معرفت بشری می تواند موضوع معرفت شناسی واقع شود و معرفت شناسی نیز خود در مقام یک معرفت بی نیاز از شناخت شناسی نمی باشد یعنی هر معرفت شناس از شناخت شناسی ویژه ای در تحلیل های خود بهره می برد یعنی معرفت شناس فیلسوف هم داریم که به وجود حقیقت و امکان کشف حقیقت معتقد است و معرفت شناس سوفیست هم داریم که منکر وجود حقیقت یا عدم امکان صید حقیقت می باشد. و لذا معرفت شناسی نیز می تواند به عنوان یک معرفت درجه اول مورد تحلیل معرفت شناسی قرار گیرد این تفکیک در فلسفه غرب کم صورت گرفته و این تحلیل دقیق از ویژگی ها و مختصات فلسفه اسلامی و ناشی از تحلیل ظریف فلاسفه اسلامی می باشد در فلسفه غرب عمدتاً پیش داوریهای معرفت شناسانه را پلی برای عبور به شناخت شناسی قرار می دهند چنانچه مثلاً راب کانت در نقد خرد ناب تحلیل معرفت شناسانه تاریخ فلسفه و ارایه یک شناخت شناسی خاص مبتنی بر این تحلیل می باشد که در محل خودش با توجه به مسائلی که فوقاً بیان شد قابل نقد می باشد. (نگارنده)
161 Realism
162 Idealism
163 Solipsism
Phenomenalism 164
165 Method
166 خرمشاهی همان ص 49 و 48
167
168 Suprascientific
169 خرمشاهی همان ص 9
170 همان ص 49به بعد
171 thesis
172 همان ص 10
173 Religious
174 Theological
175 همان ص 52-50
176 مایکل ترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی ص 262
177 ………. همان
178 لازم به توضیح است که در تحلیل دقیق فلسفی بازگشت شرور به اعدام است و اعدام اصلاً تمایز و ظهور و بروز خارجی ندارد و اصلاً قابلیت اتصاف به مخلوقیت را هم فاقدند یعنی رابطه میان عدم و خلق یعنی مخلوقیت از نوع عدم و ملکه است پس آنچه در عالم خارج هستند از آن جهت که وجودند منشاء خیر می باشند. ـ لانه منبع کل شرف ـ (نگارنده)
179 statements value
180 Ethical
181 Aesthetic
182 Transcandental
183 Realm of values
184 خرمشاهی همان ص 11
185 ملکیان همان ص 223
186 همان ص 236-229
187 naturalitic theory
188 rain- utilita- Quasi
189 رک 191
190 factual
191 problem of the
192 problem of the
193 ontology
194 ادیب سلطانی، همان ص 104
195 mysticism
196 art
197 خرمشاهی، همان ص 24
198 همان ص 35
—————

————————————————————

—————

————————————————————

20


تعداد صفحات : 20 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود