تارا فایل

تحقیق در مورد زیست طولانی در کتب آسمانی


زیست طولانی در کتب آسمانی

قبل از بیان امور و آوردن شواهدی از کتاب های مقدس آسمانی درباره ی مساله ی زیست طولانی، به اجمال و اختصار، نظر خود را در مورد کتب آسمانی منسوب به انبیای پیشین علیهم السلام بیان می کنیم و با بیان این نظر به ارائه ی نمونه هایی از کتاب مقدس در مورد عمرهای طویل مبادرت می ورزیم.
در این تردیدی نیست که جز قرآن کریم هیچ یک از کتاب های مقدس پیشین به صورت اصیل و دست ناخورده باقی نمانده است و اگر از زمان حاضر به عقب برگردیم و کتب منسوب به پیامبران الاهی را مورد بررسی قرار دهیم، به این قضیه بهتر توجه می یابیم که: هر قدر قدمت کتاب زیادتر باشد، میزان تحریف و دست خوردگی در آن زیادتر است. حتی به جایی می رسیم که از کتاب منسوب به پیامبر بیش از نامی باقی نمانده است؛ چنان که از پیامبر اولوالعزمی چون نوح علیه السلام هیچ اثری موجود نیست و به همین قیاس، حضرت ابراهیم علیه السلام؛ ولی از پیامبرانی چون موسی، داوود، زردشت و عیسی مسیح علیهم السلام آثاری در دست است به نام های تورات، زبور، اوستا و انجیل که میزان تحریف و دست خوردگی این کتب به میزان قدمت آن ها از زمان ما مربوط می شود. به عبارت بهتر، هر قدر که عمر نزول یک کتاب آسمانی زیادتر باشد، تحریف و دگرگونی در آن زیادتر صورت پذیرفته است.
بر این مبنا، آثار منسوب به حضرت زردشت مسلماً بسیار دست خوش این تغییرات گردیده است و آن چه امروزه زردشت شناسان مطرح می کنند این است که از قسمت های متنوع اوستا، یعنی کتاب آسمانی منسوب به زردشت، فقط گات های آن را به احتمال زیاد می توان به زردشت منسوب دانست و در نسبت دادن دیگر قسمت ها چون یسناها، یشت ها و دینکرد و … نمی توان با قدرت و جرات این گونه ادعا کرد که مندرجات این کتب دقیقاً بدون تغییر و تحریف و دست ناخوردگی باقی مانده است.
در مورد تورات نیز چنین وضعیتی حکم فرماست؛ یعنی اسفار خمسه ی تورات و کتاب های پیوست به آن مطمئناً نمی تواند سخنان خدا تلقی شود؛ زیرا موارد فراوانی از تحریف را (چه به صورت تناقضات قسمت های مختلف تورات با هم و چه آوردن مسائل خلاف عقل و فطرت) می توان در توراتی که به حضرت موسای کلیم علیه السلام منسوب است یافت.
آن چه گفته شد در مورد انجیل یا بهتر بگوییم اناجیل اربعه نیز صادق است؛ منتهی به میزانی کمتر و ناچیزتر؛ زیرا که وجود چهار انجیل، خود بیانگر آن است که کتاب حضرت عیسی علیه السلام دست ناخورده باقی نمانده است. گذشته از آن، این اناجیل را افرادی غیر از خود عیسی مسیح علیه السلام ارائه کرده اند و به نام کسانی غیر از آن حضرت معروف است.
همان گونه که در سطور پیشین گفتیم، تنها کتابی که با قاطعیت می توان کتاب آسمانی نامید و بدون تغییر و دگرگونی و تحریف دانست، قرآن مقدس است که از زمان نزول تا زمان ما بدون تحریف و تغییر و از دست حوادث مصون و محفوظ باقی مانده است.
این توضیح به عنوان مقدمه آورده شد و گرنه، بحث در این زمینه به فرصت و وقتی بیش از این نیازمند است و تحلیلی افزون تر می طلبد که در این اندک- که بیان عموم مطالب بر ایجاز و اختصار نهاده شده است- نمی توان فراتر از مقداری که گفته شد دقت و بررسی کرد.
یادآوری می کنیم که مراد ما از دست خوردگی کتب آسمانی مقدس پیشین آن نیست که آن چه در این کتاب ها آمده تحریف شده است و به هیچ یک از مندرجات و محتویات این کتاب ها نمی توان اعتماد کرد؛ بلکه در همین کتاب ها و با همین حجم، مطالب فراوانی را می توان یافت که قطعاً الاهی است و به مسلمات مورد قبول پیروان این آیین ها استشهاد خواهیم کرد.
از نظر آیین زردشتی، دو موجود بسیار طویل العمر و حتی ابدی و سرمدی وجود دارند که به ((اهورامزدا)) و ((اهرمن)) نام بردارند. حال مهم نیست که این دو در برابر هم باشند یا یکی مخلوق دیگری. چنان که ادعا شده است، اهریمن در برابر اهورامزدا نیست؛ بلکه نقش شیطان را در اغوا و گمراه کردن انسان ها بازی می کند. چه شیطان در برابر اهورامزدا و قطب مقابل وی باشد و چه مخلوق خدای بزرگ و مامور به دام افکندن آدمیان در بندهای بدکاری و فساد، به هر حال، موجودی است که از عمر بسیار درازی برخوردار است و دیرزیستی او شگفت انگیز است.
در تورات طول عمرهای فراوانی را می یابیم؛ از آن جمله:
(( پس تمام ایام ((آدم)) که زیست نه صد و سی سال بود که مرد… پس جمله ی ایام ((انوش)) نه صد و پنج سال بود که مرد… و تمامی ایام ((قینان)) نه صد و ده سال بود که مرد… پس جمله ی ایام ((متوشالح)) نه صد و شصت و نه سال بود که مرد… پس تمام ایام ((لمک)) هفت صد و هفتاد و هفت سال بود که مرد.))1
((1- تورات (ترجمه ی فاضل خانی)، سفر پیدایش، باب پنجم، آیات 32-5.))
پس در تورات، یعنی کتاب عهد قدیم، عمرهای 905 ساله، 910 ساله، 930 ساله و 969 ساله می یابیم و این کتاب صریحاً به وجود افرادی با داشتن این عمرهای طولانی اعتراف می کند.
به عهد جدید یا انجیل نگاهی بیندازیم. در یکی از کتاب های منضم به اناجیل، یعنی کتاب اعمال رسولان، سخن از زنده شدن حضرت عیسی مسیح علیه السلام و صعود او به آسمان هاست. به برخی از این قسمت ها توجه فرمایید:
(( صحیفه ی اول را انشا نمودم- ای ((تیوفلس))- درباره ی همه ی اموری که ((عیسی)) به عمل نمودن و تعلیم دادن آن ها شروع کرد؛ تا آن روزی که رسولان برگزیده ی خود را به ((روح القدس)) حکم کرده بالا برده شد که بدیشان نیز بعد از زحمت کشیدن خود خویشتن را زنده ظاهر کرد؛ به دلیل های بسیار که در مدت چهل روز بر ایشان ظاهر می شد و درباره ی امور ملکوت خدا سخن می گفت و چون با ایشان جمع شد، ایشان را قدغن فرمود که: از اورشلیم جدا مشوید؛ بلکه منتظر آن وعده ی پدر باشید که از من شنیده اید؛ زیرا که ((یحیی)) به آب تعمید می داد؛ لیکن شما بعد از اندک ایامی به ((روح القدس)) تعمید خواهید یافت.
پس آنانی که جمع بودند از او سوال نموده گفتند: خداوندا! آیا در این وقت، ملکوت را بر اسرائیل باز برقرار خواهی داشت؟ بدیشان گفت: از شما نیست که زمان ها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است بدانید؛ لیکن چون ((روح القدس)) بر شما می آید، قوت خواهید یافت و شاهدان بر من خواهید بود در ((اورشلیم)) و تمامی ((یهودیه)) و ((سامره))2 تا اقصای جهان. و چون این را گفت- وقتی که ایشان همی نگریستند- بالا برده شد و ابری او را از چشمان ایشان در ربود و چون به سوی آسمان چشم دوخته می بودند- هنگامی که او می رفت- ناگاه دو مرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده گفتند: ای مردان جلیلی! چرا ایستاده به سوی آسمان نگران اید؟ همین ((عیسی))- که از نزد شما به آسمان بالا برده شد- باز خواهد آمد؛ به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید.))3
((2- یهودیان بین المقدس را اورشلیم می خوانند. یهودیه نام بیابان هایی در فلسطین است و گاهی به همه ی آن گفته می شود. سامره یا سبطیه شهری است در شمال اورشلیم.))
((3- عهد جدید، کتاب اعمال رسولان، باب اول، آیات 12-1.))
از یک مساله ی اختلافی بین اسلام و مسیحیت در همین مقوله که بگذریم (یعنی مصلوب شدن این بزرگوار به زعم مسیحیان و انجیل و مصلوب نشدن وی به اعتقاد مسلمانان و قرآن کریم)، برداشتی که از آیات مذکور انجیل می توان داشت این است که آن حضرت پس از مدتی ماندن در قبر، برخاسته به صورت رو در رو با نزدیکان خویش سخن می گوید و آنان را توصیه هایی می کند و راه و رسم حرکت های آینده ی ایشان را ترسیم می کند و پس از انجام و اتمام وصایا و نصایح، او را به سوی آسمان بالا می برند؛ ولی این وعده داده می شود که وی دوباره باز خواهد آمد؛ یعنی با همین جسم و پیکر و بدن.
این قراین دلالت می کند که حضرت عیسی مسیح علیه السلام هم اکنون نیز زنده است و در قید تن است و دارای بدن و در آینده ای که معلوم نیست کی باشد باز خواهد گشت. این نتیجه از جمله ی ((همین عیسی- که از نزد شما به آسمان بالا برده شد- باز خواهد آمد؛ به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید.)) به روشنی استفاده می شود.
امروز قریب 2000 سال از زمان وقوع حادثه ای که در کتاب اعمال رسولان ذکر گردیده است می گذرد و هنوز ایشان باز نیامده اند و چند سال دیگر طول بکشد که حضرتش بازگردند، خدا می داند و چه مقدار بعد از نزول به زمین زندگی کنند، این را نیز خدا می داند. هر چه هست، مسلم است که عمر آن بزرگوار از 2000 سال افزونتر خواهد بود. از این رو، می توان این سخن را گفت که انجیل و کتاب عهد جدید، عمر دست کم 2000 ساله را برای حضرت عیسی علیه السلام پذیرفته است.
با این دو قسمتی که از تورات و انجیل شاهد آوردیم، به این نتیجه ی واضح دست یافتیم که پیروان دو آئین یهود و مسیحیت باید به علت اعتقاد به کتاب مقدس به عمرهای طولانی نیز معتقد باشند؛ چرا که در این کتاب عمرهای 900 ساله و 2000 ساله صریحاً مورد پذیرش قرار گرفته است.
در همین جا باید به نکته ای توجه داشت و آن این که بر اساس روایات اسلامی، حضرت عیسی مسیح علیه السلام به گاه ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سر حضرت حجت علیه السلام نماز خواهد گزارد. یکی از دلایل توجه مسیحیان به امام عصر علیه السلام و این که حضرتش را در آن زمان می پذیرند همین است که می بینند پیامبرشان حضرت عیسی مسیح علیه السلام به حضرت مهدی علیه السلام در نماز اقتدا می کند.

زیست طولانی در منابع اسلامی

پیش از پرداختن به این بحث و بررسی جنبه های گوناگون آن و نیز ارائه ی شواهدی از متون اسلامی، بی مناسبت نمی دانم با سیری در روایات اسلامی مساله ی زیست طولانی را از این ره گذر مستند سازم. سپس بحث تفصیلی خود را درباره ی مساله ی مذکور شروع کنم.
1 – سعید بن جبیر گوید: از حضرت سید العابدین علیه السلام شنیدم که می فرماید:
((سنت هایی از انبیا در قائم ما (به یادگار) هست؛ از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و ایوب و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
سنت از آدم و نوح علیهما السلام طول عمر است. از ابراهیم علیه السلام، دنیا آمدن پنهانی اوست و دوری گزیدن از مردمان. از موسی علیه السلام، بیم او و غیبت او و از عیسی علیه السلام اختلافی است که مردمان درباره اش پیدا می کنند. سنت (یادگار) از ایوب گشایش بعد از شدت است و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قیام با شمشیر.))
2- باز سعید بن جبیر گوید: از حضرت سجاد علیه السلام شنیدم که می فرماید:
((در قائم، سنتی از حضرت نوح علیه السلام هست و آن درازی عمر است.))
3- محمد بن مسلم گوید: بر حضرت باقر علیه السلام وارد شدم و در نظر داشتم که از حضرتش درباره ی قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم سوال کنم. آن حضرت- بی آن که من سخنی بگویم- آغاز به سخن کرده فرمود:
((محمد بن مسلم، در قائم آل محمد علیهم السلام شباهت هایی هست از پنج پیامبر. از یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم.
شباهت او به یونس عبارت است از برگشتن وی پس از غیبتش؛ در حالی که با وجود گذشت سالیانی دراز از عمر به صورت جوان نزد قومش ظاهر می شود.
شباهت وی به یوسف عبارت است از غیبت وی از همگان و پنهان بودنش از برادران و مشکل شدن کار او بر پدرش یعقوب؛ با وجود نزدیک بودن مسافت بین او و پدر و خانواده و پیروانش.
شباهت وی به موسی دوام ترس اوست و طول مدت غیبتش و پنهان بودن تولد وی و رنج و محنت پیروانش پس از وی از اذیت و آزاری که به وی رسید تا آن که سرانجام خدای تعالی به او اجازه ی ظهور داد و یاری اش کرد و او را بر دشمنش پیروز داشت.
شباهتی که در قائم ما از عیسی علیه السلام وجود دارد اختلافاتی است که درباره اش پیدا می کنند؛ چنان که گروهی گویند اصلاً به دنیا نیامده است و عده ای گویند به دنیا آمده و مرده است و عده ای گویند کشته شده و به صلیب کشیده شده است.
شباهت قائم از خاندان ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عبارت است از قیام به شمشیر و کشتن دشمنان خدا و دشمنان پیامبر او و از بین بردن جباران و طاغوت ها. وی با شمشیر و افکنده شدن ترس در دل دشمنانش پیروز خواهد گردید و این که هرگز پرچم او سرنگون نگردد.
از علامات قیام اوست: خروج سفیانی از شام و خروج یمانی و صیحه ی آسمانی در ماه رمضان و صدای منادی که او را از آسمان به اسمش و اسم پدرش ندا می زند.))
4- سدیر صیرفی در حدیثی طولانی گوید: به هم راه مفضل بن عمر و ابوبصیر و ابان بن تغلب بر حضرت صادق علیه السلام داخل شدیم. آن حضرت را در حالتی بس اندوهناک یافتیم که همانند مادر بچه مرده ناله می زد و قطرات اشک بر چهره اش جاری بود و بر زمین می ریخت… وقتی پرسیدیم، معلوم شد که آن حضرت در فراق فرزندش (حضرت مهدی علیه السلام)- که ششمین نسل اوست- چنین منقلب و ملتهب و گریان و نالان است. از جمله مطالبی که آن حضرت در پاسخ ما بر زبان جاری فرمود، این بود:
((امروز کتاب جفر4 را می دیدم. تولد و غیبت طولانی و عمر طویل او را دیدم و نیز به گرفتاری های مومنان در زمان غیبتش نظر کردم و دیدم که تا چه اندازه شک و تردید از طول غیبت او در دل ها ایجاد خواهد گردید؛ تا جایی که اکثر آن ها در دین خویش مرتد شده از جرگه ی مسلمانان بیرون خواهند رفت.))
((4- کتابی که در آن تمام رخ دادها تا روز قیامت مندرج است. این کتاب را خدای -تعالی- مخصوص رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی پس از آن حضرت قرار داده است.))
سپس، آن حضرت شباهت هایی را که در امام عصر علیه السلام از پیامبران موجود است بیان فرمودند تا به شباهت امام عصر علیه السلام با خضر رسیدند و بیان داشتند:
((اما خدای -تعالی- عمر بنده ی صالح خویش، خضر، را طولانی نکرد جز برای آن که دلیلی بر طول عمر قائم علیه السلام باشد… . خدای متعال- از آن رو که می دانست بندگانش نسبت به این مقدار طول عمر راه انکار خواهند پیمود- عمر بنده ی صالحش، خضر، را فقط به همین دلیل، طولانی کرد تا آن که شاهدی بر عمر طولانی قائم علیه السلام باشد و از این ره گذر بهانه ی دشمنان را خنثی و حجت ایشان را قطع کند.))
چهار حدیثی که نقل شد از کتاب بحار الانوار علامه محمد باقر مجلسی، جلد 51 صفحات 217 تا 223 بود.
گمان نرود که شیعه در این اعتقاد تنهاست و این عقیده منحصر به شیعه است. باید دانست که مساله ی وجود حضرت بقیه الله ارواحنافداه و طول عمر آن حضرت را دانشمندان معروف غیر شیعه نیز پذیرفته اند. از آن جمله می توان از موارد ذیل نام برد:
1- ((یوسف بن قزاغلی)) معروف به ((سبط ابن جوزی حنفی)) در کتاب خویش، ((تذکره خواص الامه)) چنین گوید:
((در ذکر حالات حجه المهدی علیه السلام:
مهدی، یعنی محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام. کنیه اش ابو عبدالله و ابوالقاسم است و القابش الخلف، الحجه، صاحب الزمان، القائم، المنتظر و تالی است.
وی آخرین امام است و پیامبر فرموده است: در آخرالزمان مردی از فرزندان من- که هم نام و هم کنیه ی من است- ظهور می کند و زندگی را از عدالت آکنده می سازد؛ همان گونه که از ظلم پر شده باشد و او مهدی است.))
وی سپس بحث را ادامه داده به این جا می رسد که این اعتقاد امامیه صحیح است که حضرت حجت علیه السلام، موجود و زنده است و روزی دارد و استدلال شیعه بر عمر طولانی وی به افرادی است که از عمر طولانی برخوردار بوده اند؛ مانند خضر و الیاس. او مطلب را پی می گیرد و برای نشان دادن حقانیت اعتقاد شیعی درباره ی طول عمر حضرت حجت علیه السلام متذکر می گردد که در تورات آمده است که ((ذوالقرنین)) 3000 سال عمر کرد و مسلمانان گویند عمر وی 1500 سال بوده است. به همین ترتیب، سبط ابن جوزی معمران را می شمارد که عمرهایی 900 ساله و 800 ساله و 700 ساله و … داشته اند.5
((5- تذکره خواص الامه، صص 363 و 364 و 365.))
2- ((مومن بن حسن شبلنجی مصری)) در کتاب خویش ((نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار)) چنین گوید:
((در ذکر مناقب محمد بن الحسن الخالص بن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب.
مادر آن بزرگوار ام ولد بود- که به وی نرگس و یا صقیل و سوسن گفته شده است- و کنیه اش ابوالقاسم است. امامیه به او حجت و مهدی و خلف صالح و قائم و منتظر و صاحب الزمان لقب داده اند؛ ولی مشهورترین لقب ایشان مهدی است.))6
((6- نورالابصار، به نقل از الامام المهدی عنه اهل السنه، ج 2، ص 44.))
3- ((عبدالوهاب شعرانی)) در کتاب ((الیواقیت و الجواهر)) چنین گوید:
((مبحث 65 در بیان این که تمام مقدمات قیامت- که شارع خبر آن ها را به ما داده است- حق است و باید که قبل از وقوع قیامت اتفاق بیفتد. این مقدمات عبارت اند از: خروج مهدی و نزول عیسی و …
مهدی از اولاد حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و هنگام تولدش شب نیمه ی شعبان 255 بود. او باقی است تا آن که با حضرت عیسی بن مریم علیه السلام دیدار کند و عمرش تا زمان ما- که سال 958 هجری است- 706 سال است.))7
((7- الیواقیت و الجواهر؛ به نقل از الامام المهدی عند اهل السنه، ج 1، ص 410.))
از سه حدیثی که برای نمونه از کتب عامه آورده شد، مشخص می گردد که حضرت مهدی علیه السلام- با همان مشخصاتی که نزد امامیه مورد قبول است- نزد منصفان سنی نیز پذیرفته است و از جمله اموری که در حضرتش به عنوان یک ویژگی شناخته شده، مساله ی طول عمر است.
حال که قضیه ی طول عمر از دو دیدگاه مورد تایید قرار گرفت و دیدیم که هم شیعه و هم سنی در این قضیه متفق القول اند، نوبت آن می رسد که مساله را از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی و دقت قرار دهیم.
در قرآن مقدس در موارد فراوانی این موضوع به صور گوناگون مطرح گردیده و امکان و بلکه وقوع عمرهای طولانی مورد پذیرش و قبول قرار گرفته است. از جمله موارد ارائه شده در قرآن مجید می توان از موارد ذیل نام برد:
1- ((داستان اصحاب کهف)):
این ماجرای شورانگیز- که بیانگر ایمان خالص و پرشور عده ای جوان، در اوج بی اعتقادی محیطی آلوده و مردمانی خدا ناشناس است- در سوره ای به همین نام در کتاب خدا آمده است. جهت بهره وری هر چه بیشتر از مطالب جالب این داستان، لازم می دانیم که به برخی از آیات مرتبط با بحث توجهی داشته باشیم.
((آیا گمان برده ای که اصحاب کهف و اصحاب رقیم8 از آیات ما در شگفت بوده اند؟ آن گاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند: پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان. پس در آن غار سالیانی چند بر گوش هایشان پرده زدیم. آن گاه آنان را بیدار کردیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند.
((8- کهف غار بزرگ است. برای رقیم چند معنا ذکر شده است: نام سرزمین این گروه؛ نام غار و معانی دیگر. رک. تفاسیر قرآن کریم و مجمع البحرین، ر ق م. در روایتی که به زودی در متن خواهد آمد توضیح دیگری در این باره می بینیم.))
ما خبرشان را بر تو درست حکایت می کنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و (ما) بر هدایتشان افزودیم و دل هایشان را استوار گردانیدیم و آن گاه که (به قصد مخالفت با شرک) برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است؛ جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت، قطعاً ناصواب گفته ایم. این قوم ما، معبودانی جز او اختیار کرده اند. چرا بر (حقانیت) آن ها برهانی آشکار نمی آورند؟ پس ستم کارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد کیست؟ (به هم گفتند:) حال که از آن ها و از آن چه جز خدا می پرستیدند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد.
آفتاب را می بینی که چون بر می آید، از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو می شود، از سمت چپ دامن بر می چیند؛ درحالی که آنان در جایی فراخ از آن غار قرار گرفته اند. این از نشانه های قدرت خداست. خدا هر که را راهنمایی کند، او راه یافته است و هر که را بی راه گذارد، هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت.
(اگر می دیدیشان) می پنداشتی که ایشان بیدارند؛ در حالی که خفته بودند و آن ها را به پهلوی راست و چپ می گردانیدیم و سگشان بر آستانه ی غار دو دست خود را دراز کرده بود. اگر بر آنان سر می کشیدی، گریزان روی از آن ها بر می تافتی و از مشاهده ی آن ها از بیم آکنده می شدی.
این چنین بیدارشان کردیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گوینده ای از آنان گفت : چقدر مانده اید؟ گفتند: روزی یا پاره ای از روز را مانده ایم. سرانجام گفتند: پروردگارتان به آن چه مانده اید داناتر است. اینک یکی از خودتان را با این پول خود، به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزه تر است و از آن، غذایی برایتان بیاورد و باید زیرکی به خرج دهد و هیچ کس را از حال شما آگاه نگرداند؛ چرا که اگر آنان بر شما دست یابند، سنگ بارانتان می کنند یا شما را به کیش خود باز می گردانند و در آن صورت، هرگز روی رستگاری نخواهید دید.
بدین گونه، مردم آن دیار را از حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده ی خدا راست است و در فرا رسیدن قیامت هیچ شکی نیست. هنگامی که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع می کردند، عده ای می گفتند: بر روی آنان ساختمانی بنا کنید. پروردگارشان به حال آنان داناتر است. سرانجام کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند: حتماً برایشان معبدی بنا خواهیم کرد.
به زودی خواهند گفت: ایشان سه تن بودند و چهارمین آن ها سگشان بود و گویند: پنج تن و با سگ، شش تا؛ (این سخن ندانسته و) تیری در تاریکی (است). (نیز) گویند: هفت تن بودند و هشتمین ایشان سگشان بود. بگو: پروردگارم به شمار آن ها آگاه تر است. جز اندکی، کسی شمارشان را نمی داند. پس درباره ی ایشان، جز به ظاهر، جدال مکن و در مورد آن ها از هیچ کس جویا مشو… آنان 300 سال در غارشان درنگ کردند و 9 سال نیز بر آن افزودند.))9
((9- کهف (18): 10-26.))
خلاصه ی ماجرا آن است که گروهی جوان و مومن – که بودن خویش را در محیطی لاابالی و بی اعتقاد، برای ایمانشان زیان آور می دیدند- برای حفظ این اعتقاد و باور، به ترک دیار تصمیم می گیرند. در این مهاجرت، به غاری در می آیند و پروردگارشان، برای حفظ آنان و نیز حفظ اعتقادشان، آنان را به مدت بیش از 300 سال به خواب می برد و این مطلب زمانی که یکی از ایشان پس از بیدار شدن جهت تهیه ی غذا به شهر مراجعه می کند، مشخص می شود. این ماجرا را پروردگار حکیم آیتی از آیات خویش معرفی و همگان را به تامل و اندیشه در این رخ داد دعوت می کند.
نتایجی که از داستان اصحاب کهف در موارد گوناگون و از آن جمله در مورد مساله ی طول عمر می توان گرفت عبارت است از:
الف – قرآن کریم این واقعه را موضوعی ساده و عملی بیان کرده می فرماید:
((آیا گمان برده ای که اصحاب کهف و اصحاب رقیم از آیات ما در شگفت بوده اند؟))
آن گاه سه عامل مهم را در وقوع آن یادآور می شود:
((پس در آن غار، سالیانی چند بر گوش هایشان پرده زدیم.))
می توان دریافت اصواتی که در دور و بر ما ایجاد می شود اثر مهمی بر وجود ما دارد و اشخاصی هم که از این غوغاها و جنجال ها به دورند طول عمر بیشتری دارند و قرآن هم می فرماید: ما به کلی بر گوش آنان پرده ی بی هوشی زدیم تا کاملاً از سر و صدا محفوظ بمانند.
عامل دوم در این باره عبارت است از آفتاب و نحوه ی استفاده از آفتاب. قرآن در این باره می فرماید:
((آفتاب را می بینی که چون بر می آید، از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو می شود، از سمت چپ دامن بر می چیند.))
برای استفاده ی بهینه از آفتاب، باید نور خورشید به گونه ای خاص بر بدن بتابد تا ضمن استفاده ی هر چه تمام تر از نور و حرارت جان بخش خورشید، از زیان های احتمالی آن نیز بر حذر بود.
عامل سوم طرز خوابیدن است. قرآن می فرماید:
((و آن ها را به پهلوی راست و چپ می گردانیدیم.))
و نیز می فرماید:
((و می پنداری که ایشان بیدارند؛ در حالی که خفته اند.))
می بینیم که طرز خواب آن ها، از لحاظ جنبیدن و سایر جهات، به صورتی بوده است که اگر افراد عادی آن ها را می دیدند، می پنداشتند که آنان بیدار بوده اند. از این جا معلوم می شود که طریقه ی استفاده از هوا با غلتیدن به پهلوی راست و چپ و هم چنین قرار گرفتن به روی زمین در مدت آن خواب، یکی از عوامل مهم طول عمر آن ها بود.
سرانجام به آخرین نتیجه از داستان اصحاب کهف می رسیم که عبارت است از عمری به مراتب از 309 سال زیادتر با خوابی 309 ساله. آن چه در پاسخ به سوال ((چگونه می توان پذیرفت که افرادی بیش از 309 سال عمر کنند؟)) یا ((چگونه قابل قبول است که انسان خوابی 309 ساله داشته باشد؟)) گفته می شود، پاسخی است که در جواب از استبعاد عمر بیش از هزار سال حضرت ولی عصر ارواحنافداه داده می شود که مسلماً یکی از پاسخ های احتمالی در این ارتباط مطرح کردن قدرت خداست. در زمینه ی عمر طولانی حضرت مهدی علیه السلام نیز چنین اعتقادی موجود است؛ یعنی آن که صرف نظر از عوامل طبیعی و جنبی، خدای متعال اراده کرده است تا به قدرت مطلقه ی خویش آن امام را حفظ فرماید و حفظ نیز فرموده و عمر طولانی به وی عنایت کرده است.
از آن جا که در داستان اصحاب کهف نام و ذکری از اصحاب رقیم نیز به میان آمده است، بی مناسبت نیست که اندکی نیز درباره ی اصحاب رقیم سخن گفته باشیم. روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
((اصحاب رقیم سه نفر بودند. آن ها برای کاری از شهر بیرون آمدند. باران ایشان را گرفت. به غاری پناه بردند. چون داخل شدند، سنگ بزرگی به در غار افتاد و راه خروج بسته شد. مضطرب و از جان خود مایوس شده بودند. به هم گفتند: هیچ کس حال ما را مطلع نیست و بر فرض اطلاع، بر رفع سنگ قادر نیست. پس طریقی برای خلاصی جز اخلاص و تضرع به درگاه باری نیست. هر یک عمل صالح خود را شفیع آوریم تا نجات یابیم.
اولی گفت: بار خدایا ! تو می دانی که من روزی مزدورانی داشتم. مردی ظهر آمد. گفتم: تو نیز کار کن. شب- هنگام مزد همه را دادم. یکی گفت: او نیم روز آمد؛ مزد من و او را مساوی دهی؟! گفتم: تو را با مال من چه کار؟ مزد خود گیر. در خشم شد و مزد نگرفته رفت. مزد او را گوساله ای خریدم و در میان رمه نگه داشتم. بره های بسیار پیدا کرد؛ چندان که گله ای. بعد از مدت زیادی، مردی آمد ضعیف و نحیف. گفت: مرا بر تو حقی باشد. من آن مزدورم که مزد خود گذاشتم. او را شناخته به صحرا بردم. گفتم: گله ی گاو خاص توست و دیگران حقی ندارند. گفت: مرا ریش خند می کنی؟ سبحان الله! قضیه را نقل کردم و رمه را به او دادم. خدایا ! اگر این کار برای رضای تو انجام شده ما را خلاص فرما. فوراً ثلثی از سنگ جدا شد.
دومی گفت: خدایا ! سال قحطی بود. زنی خوب رو نزد من آمد تا گندم بخرد. در او طمع کردم و گفتم: مقصود مرا حاصل کن تا گندم دهم. زن رفت و از گرسنگی باز آمد و گندم طلبید. همان گفتم؛ برگشت. مرتبه ی سوم، از شدت اضطرار گفت: ای مرد، بر من و اولادم رحم کن که هلاک می شویم. همان را گفتم. بالاخره راضی شد. وقتی او را به خانه بردم و خواستم کار شیطانی کنم، دیدم می لرزد. از علت لرزیدنش پرسیدم. گفت: از خدا می ترسم. با خود گفتم: ای نفس ظالم، او در این حال ناچاری، از ترس خدا می لرزد و تو در حال نعمت و دارایی، از خدا و عذاب او نمی ترسی؟! پس او را رها کرده و زیاده از آن چه می خواست به وی دادم. خدایا ! اگر در این کار رضای تو خواستم، ما را از این تنگنا نجات ده. فوراً یک ثلث دیگر سنگ کنار رفت.
سومی گفت: خدایا ! پدر و مادر پیری داشتم و صاحب گوسفند بودم. شام قدری شیر برای ایشان آوردم. خوابیده بودند. آن ها را بیدار نکرده، بر بالین آن ها نشستم و گله را رها گذاشتم تا آن که صبح طالع شد. پس ایشان را بیدار کرده شیر را به آن ها خورانیدم. خدایا ! اگر این کار را برای رضای تو کردم، ما را خلاص فرما. سنگ به تمامی کنار رفت و این سه تن از غار بیرون آمدند.))10
((10- تفسیر اثنی (اثنا) عشری.))
2- شخصیتی به نام ((خضر)) علیه السلام با عمری بس طولانی:
در قرآن کریم، در همین سوره ی کهف، داستان جالب و پند آموزی آمده است که می توان آن را در آیات 60 تا 82 یافت. خلاصه ی ماجرا آن که حضرت موسی علیه السلام شیفته و دل داده ی ملاقات با شخصیتی می شود که محل او را نمی داند. علت این شیفتگی برای ملاقات با این شخصیت آن است که از دانش وافر این شخصیت الاهی خوشه چینی کند و بر دانش خویش بیفزاید. سرانجام این مقصود حاصل می گردد و موسی علیه السلام با آن بزرگ ملاقات می کند و از محضرش کسب فیض می کند. پس از مدت زمانی هم راهی با این مرد الاهی، از او جدا می شود.
قرآن کریم نام این شخصیت را ذکر نکرده است؛ اما بر حسب برخی روایات موجود، نام وی ((تالیا بن عامر بن اَرفَخْشَد بن سام بن نوح)) بوده است. وی پیامبری بود که خدای- تعالی- او را به سوی قوم خویش گسیل داشت و وی نیز مردمان را به توحید و اقرار به انبیا و رسولان خدا و کتاب های آسمانی دعوت فرمود. از جمله ی امتیازاتش این بود که بر هر چوب خشک و زمین لم یُزْرعی که می نشست، از آن سبزه می رویید. به همین علت وی را ((خَضِر)) یا ((خِضْر)) نامیده اند. این بزرگوار به گاه نبوّت حضرت موسی علیه السلام زنده بود و بر حسب روایات، تا زمان ما نیز زنده است و در محضر امام عصر علیه السلام به سر می برد و مونس تنهایی آن حضرت در زمان غیبت خویش است. بنابراین، عمر حضرت خضر علیه السلام هم اکنون از 2500 سال زیادتر است.
3- ماجرای ((حضرت نوح علیه السلام)) در قرآن مقدّس:
نوح علیه السلام پیامبری است که سرگذشتی عبرت آموز و عجیب دارد. او از سوی خدای- تعالی- ماموریّت یافت که قوم گم راه و جاهل خویش را به سوی توحید و سعادت و بینایی و دانایی دعوت کند؛ ولی هر قدر که آنان را به سوی خدا می خواند، اجابت دعوت نکرده به سرکشی خویش می افزودند و با وجود اِنذارهای مکرّر آن حضرت، دایر بر نزول عذاب، بی توجّه و بی پروا، به زشت کاری خویش ادامه می دادند تا آن که سرانجام فرمان خدا صادر شد و آن قوم به عذاب غرق شدن گرفتار آمدند. در این ماجرا، فرزند نوح علیه السلام نیز، به علت هم راهی با نااهلان و با وجود نصایح فراوان پدر، غرق شد.
داستان حضرت نوح علیه السلام در آیات فراوانی از قرآن کریم و در سوره های گوناگونی آمده است. نکته ی قابل استشهاد و استناد در این آیات- که به بحث ما وابسته است- آیه ی 14 از سوره ی عنکبوت است:
((و هر آینه نوح را به سوی قومش فرستادیم. وی در میان آن قوم، 950 سال درنگ کرد.))
در این آیه، قرآن مجید، فقط مدّت دعوت نوح علیه السلام را 950 سال بیان می کند و مسلّماً طول مدّت حیات و عمر او به مراتب بیش از این مقدار بوده است؛ چرا که حتماً پس از وقوع طوفان و آب گرفتگی تمام زمین و نشستن کشتی آن حضرت بر سر کوه ((جودی)) و بعد هم سکونت آن حضرت و یاران اندکش، سالیانی دراز را در بر گرفته است و به بیان برخی از روایات، مجموع عمر حضرت نوح علیه السلام بیش از 2000 سال بوده است.
4- داستان ((حضرت یونس علیه السلام)) به بیان کتاب خدا:
یونس پیامبر علیه السلام نیز از جمله افرادی است که قرآن کریم داستان وی را آورده است. یونس نیز قومی همچون قوم نوح را زیر تبلیغ توحید گرفته است؛ ولی این قوم نیز چنان در لذایذ دنیا فرو رفته اند که انذارات و تبلیغات حضرتش در ایشان هیچ تاثیری نمی نماید و همچنان بر سرکشی خویش ادامه می دهند تا آن که به درخواست یونس پیامبر علیه السلام قرار می شود بر آنان عذاب خدا نازل شود. در این هنگام است که یونس علیه السلام از میان قوم خویش بیرون می رود و در مسیر خویش، به هنگام سیر در دریا، هم راهان، بر حسب قرعه، او را در آب می افکنند و ماهی بزرگی او را می بلعد. وی در شکم ماهی به تسبیح حضرت حق جل و علا می پردازد و پروردگار نیز به اعجاز، وی را در داخل شکم ماهی زنده نگاه می دارد.
قرآن کریم در آیاتی این رخ داد را بیان می فرماید. از جمله آیاتی که در این ارتباط مطرح می کند این آیه است:
((اگر حضرت یونس علیه السلام از جمله تسبیح کنندگان (حق) نبود، او را تا روز رستاخیز در شکم ماهی نگاه می داشتیم.))11
((11- صافات (37): 143-144.))
از این داستان می توان برداشت کرد که خدای متعال قادر می بود حضرت یونس را تا روز رستاخیز زنده نگاه بدارد؛ آن هم درون شکم ماهی، در زیر آب؛ نه در فضای باز و جهان بیرون از آب که زیستن به مراتب آسان تر و طولانی تر است. عجیب تر آن که اگر خدای تعالی این گونه اراده می کرد که در صورت تسبیح نکردن حضرت یونس علیه السلام او را در داخل بدن ماهی تا قیامت زنده نگاه بدارد، باید که ماهی را نیز تا روز قیامت زنده نگاه بدارد.
حال آیا خدایی که می تواند پیامبرش را به هم راه یک ماهی تا روز رستاخیز نگاه بدارد، آیا قادر نخواهد بود که حجّت خود را برای مدتی طولانی زنده نگاه بدارد؟
در سوره ی انبیا، آیه ی 44 و سوره ی قصص، آیه ی 45 آیاتی وجود دارد که از عمر طولانی اقوام و امّت های گذشته خبر می دهد:
((آن ها و پدرانشان را از متاع دنیوی برخوردار کردیم تا از عمری طولانی بهره مند شوند.))
بد نیست در این جا اشاره ای داشته باشیم به کتاب هایی که در آن ها شماری از کهن سالان یاد شده اند و به این نکته توجه کنیم که بحث عمرهای طولانی مساله ی تازه ای نیست؛ در سابق زمان نیز معمّران فراوانی در این جهان زیسته از دنیا رفته اند که شرح حالاتشان در کتاب هایی تحت همین عنوان آمده است.
1- کتاب ((المُعمَّرون)) ، تالیف ((ابو حاتِم سجِستانی)) (متوفّای 248 یا 250 هـ .ق) اختصاصاً در موضوع کهن سالان است. این کتاب نخست به ضمیمه ی ترجمه ی انگلیسی آن در سال 1899 م در لندن به چاپ رسید و اخیراً نیز چاپ آن تجدید شده است.
2- در کتاب (مُرُوج الذَّهب))، تالیف مورّخ بزرگ، ((علی بن الحسین مسعودی))، افرادی نام برده شده اند که عمرهای بسیار طولانی داشته اند؛ مانند: ((حضرت آدم)) که 930سال عمر کرد، ((شیث بن آدم)) که 912 سال زیست، ((اَنوش بن شیث)) که 960 سال زندگانی کرد، ((قینان بن اَنوش)) که 920 سال عمر کرد، ((مهللئیل)) (یا: مهلائیل) بن قینان که 800 سال زیست، ((لوط)) (یا: لود) که 732 سال عمر داشت، ((ادریس)) (یا: اخنوخ) که 300 سال زیست، ((مَتوشالَح)) که 960 سال عمر کرد، ((لَمَک)) که 790 (یا 999) سال در دنیا بود، (( نوح)) که 950 سال دعوت قوم خویش می کرد، (( سام بن نوح)) که 600 سال زیست.12
((12- برخی از این اشخاص در تورات با عمر بیشتر معرفی شده اند و نیز کسان دیگری. رک. کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب پنجم.))

قدرت روانی و طول عمر

بسیار به جاست که در پایان بحث به تاثیر قدرت روانی بر بدن نیز اشاره کنیم. این نتیجه را می توانیم هم از مطالعه در جهان اطراف خویش و انسان هایی که در این جهان زندگی می کنند به دست آوریم و هم از مسیر تدبّر و تفکّر در کتاب خدا، یعنی قرآن مقدّس و هم از دیدگاه وقایع تاریخی.
از مسیر بررسی و تدبّر در جهان اطراف به روشنی و وضوح می توان دریافت که در مقابله با تنش ها و هیجانات محیطی و عوامل نامساعد زندگانی، انسان هایی پیروز و سر فرازند که از قدرت روانی بالایی برخوردار باشند و در مواجهه و مقابله با حوادث، با آرامش خاطر و قوّت روح، مشکلات را زیر پا نهاده با اتّخاذ تصمیمات به جا و شایسته بر نابسامانی ها و ناگواری ها فائق آیند.
روزگار معاصر را ((قرن استرس))13 نام نهاده اند؛ چرا که تکنولوژی در عین خدمات فراوانش به رفاه زندگی مادّی و اقتصادی بشر، تنش های فراوانی را نیز به هم راه خود آورده است. به همین علّت امروزه مرگ های ناشی از سَکته های قلبی، درصد بالایی از میزان مرگ و میر را در جهان تشکیل داده است. حدّاقل یکی از دلایل این عارضه، استرس و فشارهای روانی است.
((13- stress century))
در این هنگام، انسان هایی که از روان های قوی تری برخوردارند، از گزند این حادثات بیشتر در امان اند و کمتر در دام مرگ و میرهای ناشی از استرس و تنش های روانی می افتند. بر همین اساس امروزه این مطلب پذیرفته است که آرامش روانی ناشی از اعتقاد به خدا و مذهب می تواند نقش عظیمی در این فاجعه بازی کرده از چنین مرگ هایی جلوگیری کند.
قرآن کریم نیز این معنی را در قالب داستان بسیار زیبایی مطرح کرده است و آن داستان برخورد حضرت موسی کلیم الله علیه السلام و قدرتمند زورگوی زمانه، فرعون، است.
ماجرا چنین است که خدای- تعالی- ماموریّتی به این پیامبر بزرگ حوالت می فرماید که عبارت است از رفتن به سوی فرعون، جهت دعوت او به راه خدا و هدایت او و اطرافیانش. در آیاتی از سوره ی ((طاها)) شرح این ماموریّت آمده است:
((نزد فرعون برو؛ چرا که او طغیان کرده (و طوق عبودیّت خدای را از گردن برون آورده) است. (موسی) عرض کرد: پروردگارا ! به من شرح صدری عنایت کن… و گره را از زبان من بگشای تا آن که سخن مرا بفهمند… .
(خدای متعال فرمود: ) ای موسی! من تو را برای خویش ساخته ام و (کسی را به عنوان پشتیبان تو هم راهت کرده ام)… من همواره هم راه شمایم؛ می شنوم و می بینم.))14
((14- طه (20): 25-47.))
با این تقویت روحی، حضرت موسی علیه السلام به هم راه برادرش هارون علیه السلام به انجام ماموریّت می پردازد و نه تنها در آن ماموریّت خاص پیروز و موفّق می شود، بلکه توفیقاتش آن چنان افزون می گردد که سرانجام با همین تایید الاهی، فرعون و اعوان و انصار او را مغلوب و منکوب کرده صفحه ی جهان را از وجودشان پاک می کند.
در پهنه ی تاریخ نیز شاهد نمونه ای ارزشمند و بسیار گران بها هستیم. در ماجرای جاویدان کربلای حضرت سیّدالشهدا، ابا عبدالله الحسین علیه السلام- ماجرایی که اسلام را جاودانه کرد و خون های پاک آن به پای نهال نو رُسته ی دین حقّ ریخته شد و این درخت را به درختی ستبر و قوی و ریشه دار تبدیل کرد- جان بازی فداکارانی را می بینیم که به اراده ی خویش، از تمام لذائذ دنیا دست کشیدند و با نثار جان، خویشتن را جاودانه ساختند و آیین اسلام را نیز افتخاری ابدی بخشیدند.
آری، کاروان کوچکی که در محرّم سال 61 هجری قمری به راه افتاد، انسانیّت و فضایل و کمالات انسانی را با خود به حرکت در آورد و تاریخ آفرینی شد که هیچ حرکت و نهضت دیگری چنین تاثیری را در جوامع انسانی بر جای ننهاده است. تاریخی که با خون پاک خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پاک مردانی دیگر به سرپرستی و سالاری سرور شهیدان عالم، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام رقم خورد، بعدها به صفحات زرّینی تبدیل گردید که بر تارک تاریخ بشریّت تلالو و درخشش آغاز کرد و این درخشش تا امروز ادامه یافته و روز به روز بر شدّت و حدّتش افزوده گردیده است.
بی شک یکی از جهات جاودانه بودن نهضت کربلای حسینی، وجود شیر زنی است به نام زینب علیه السلام؛ دختر والا گهر حضرت امیرالمومنین و فاطمه ی زهرا علیه السلام و خواهر گران مایه ی سرور شهیدان و سالار آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام.
می دانیم هنگامی که امام حسین علیه السلام قصد عزیمت از مدینه به جنوب مکّه و آن گاه به کربلا می دارد، برادرش جناب ((محمّد بن الحنَفیّه)) نزد امام آمده در خواست می کند که از این سفر صرف نظر فرماید؛ ولی امام علیه السلام مساله را به خواست خدا وابسته می داند:
((خدا خواسته است مرا در خون، غلتان ببیند.))15
((15- بحار الانوار 44: 364.))
آن گاه محمّد بن الحنفیّه در خواست دیگری را مطرح می کند: اگر قرار است به این سفر بروید، پس خانواده را به هم راه نبرید. امام در این جا نیز خواست خدا را مطرح کرده می فرماید:
((خدا خواسته است که اینان را نیز به صورت اسیر ببیند.))16
((16- – بحار الانوار 44: 364.))
رخ دادهای آینده، فلسفه ی این خواست خدا و حرکت امام علیه السلام را روشن می کند. عمده ترین تجلّی این خواست خدا دلاوری ها و قهرمانی هایی است که از شیر زن کربلا، یعنی زینب کبری علیه السلام، بروز پیدا می کند. نهایت آن که پرداختن به شرح قهرمانی های این بانوی بزرگوار نیازمند بیان مقدّماتی بایسته است:
زنی را در نظر آوریم که در این ماجرای جان گداز، عمرش معادل 56 سال است؛ یعنی سنین جوانی را پشت سر نهاده و قدرت و نیروی جوانی در او فروکش کرده است. از دیگر سو در تمام مراحل سفر هم راه برادر بوده و تمام رنج های سفر را به جان خریده و نیز همانند مادری مهربان از کودکان برادر پرستاری کرده است. این شیر زن، شاهد مناظر رعب آور فراوانی نیز بوده است؛ مانند: مواجهه با ((حرّ بن یزید ریاحی)) و ممانعت از حرکت ایشان با سپاهیان گران خویش.
این خواهر، شاهد بسته شدن آب بر روی این کاروان کوچک بوده و عطش را به مدّت سه روز با جان خویش احساس کرده و در تسلّا دادن به کودکان تشنه نیز نقش اساسی داشته است. این خواهر، شاهد شب عاشورا و سخنرانی برادر و تنهایی و غربت امام حسین علیه السلام نیز بوده است.
از همه مهم تر آن که وی ناظر دردناک ترین و تاثّربارترین مناظری بوده است که حافظه ی تاریخ به یاد می دارد؛ یعنی از یک صبح تا غروب پر پر شدن جوانان و عزیزان دل بند و چاک چاک شدن پیکرهای پاک و مطهّر آنان و در راس همه، در خون غلتیدن مقام عظمای ولایت الاهی و حجّت خدا، حضرت ابا عبدالله علیه السلام و…
آری، با شهودِ تمامِ این صحنه های جان فرسا- که از طاقت مردان بزرگ بیرون است- تازه ماموریّت این بانوی بزرگوار و پیام آور کربلای حسینی، آغاز می گردد: رساندن فریاد حسین علیه السلام به اعماق دل انسان های آزاده و نگاشتن این فریاد حق جو و حق خواه در دل صفحات تاریخ بشریّت.
در اجرای این ماموریّت، زینب کبری علیه السلام را می بینیم که با صلابت و قدرت هر چه تمام تر در میدان های جنگ دیگر- که گستردگی و پهنای آن ها کم از کربلا نیست- یعنی کوفه و شام، با سِلاح بیان و کلام، آن چنان پیکار می کند و می رزمد که تاریخ دست حیرت بر دندان می گزد و فریاد زِها زِه و آفرین انسان های دل داده ی حقّ و فضیلت از این همه توان و نیرو و شجاعت و شهامت به آسمان بلند می شود.
تصوّر نشود که تنها ماموریّت حضرت زینب کبری علیه السلام رسواتر کردن دستگاه حکومت یزید و اعوان و انصار اوست؛ بلکه بانوی قهرمان کربلا باید علاوه بر پایان بردن این ماموریّت، همانند مادر و خواهری دل سوز و مهربان، مرهم زخم های دل و جان داغ دیدگان حسین علیه السلام باشد و تلاش کند نور امید به زندگی را در دل آنان روشن نگاه دارد و به مبارزه ی با کژی ها و ناپاکی ها تشویق کند.
از خواننده ی محترم سوال می شود: چه عاملی باعث شد که خواهر قهرمان حسین علیه السلام بتواند از عهده ی انجام مسوولیّت بر آید و نام برادر شهید خویش را هم راه نام خود در دل و جان فرزانگان و حق جویان برای ابد نقش کند و جاودانه سازد؟ بی تردید یکی از عوامل این توان و نیرو را باید قدرت و قوّت روانی نامید.
با این توضیح اندک، روشن می شود که حضرت ولیّ عصر صاحب الامر علیه السلام، به خاطر داشتن روحی توانا و قدرتمند، باذن الله و بدون دخالت عوامل تهدید کننده ی زندگی، قادر بوده و هست که به مقتضای اصول فطری هزاران سال زندگی کند و هر گاه که خدای بزرگ اذن دهد، ظهور نماید و جهان را به نور توحید و عدالت همگانی مزیّن و منوّر سازد.
آری، این اراده ی خاصّ خداوند سبحان است که هستی، با همه ی قوانین و مقرّراتش، تنها در ید قدرت اوست.
از خدای سبحان اصلاح امر فرجش را خواهانیم.

والسّلام

27


تعداد صفحات : 27 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود