تارا فایل

تحقیق در مورد حکومت دینی


کارآمدی حکومت دینی به چه معنا و چگونه است؟
کارآمدی یک نظام سیاسی بطور مستقیم از جهانبینی و ارزشهای حاکم بر آن نظام تاثیرپذیر است. اصول جهانبینی اسلامی که از مولفههایی چون توحید، وحی، نبوت، عدل، امامت و معاد و … تشکیل یافته است میتواند مبداء، مقصد و ساختار کلی نظام هستی را به دقیقترین و کاملترین نحو بیان نماید.

۱. آیا نظام اسلامی به لحاظ نظری کارآمد است؟
یکی از مهمترین مباحث در اندیشه سیاسی، بحث مربوط به کارآمدی نظام سیاسی است. از آنجا که بحث کارآمدی نظام سیاسی به بررسی میزان موفقیت آن نظام در تحقق اهداف و آرمانهایش در عرصههای مختلف مادی و معنوی میپردازد، لذا میبایست در سلسله مباحث اندیشه سیاسی جایگاه ویژهای برای آن در نظر گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی بحث کارآمدی نظام سیاسی اسلام به شکل ملموستر و عینیتری مطرح گردید و اکنون پس از گذشت بیش از دو دهه از تاسیس نظام جمهوری اسلامی بحث کارآمدی نظام اسلامی به شکل جدیتری مطرح و مورد توجه قرار گرفته است. بحث ما در این نوشتار پرداختن به مقوله کارآمدی در نظام اسلامی است که آیا اساساً به لحاظ نظری حکومت دینی، نظامی کارآمد است؟ مقدمه این بحث آشنایی با چیستی و تعریف کارآمدی است.
● تعریف کارآمدی:
بحث کارآمدی فقط در عرصه سیاست و حکومت مطرح نیست بلکه در قلمرو اقتصاد و مدیریت نیز بکار میرود. در فرهنگ اقتصادی کارآمدی را به استفاده مطلوب از منابع یا عوامل تولید و یا قابلیت و توانایی رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده تعریف میکنند.
کارآمدی در مدیری۱ت نیز به درجه یا میزانی که یک اقدام یا فعالیت به هدف پیشبینی شده قایل میگردد اطلاق شده است.
در فرهنگ علوم سیاسی تعاریف متعددی برای کارآمدی مطرح میشود:
میزان اثر بخشی، توانایی نفوذ، کفایت، قابلیت و لیاقت از جمله مفاهیمی است که برای اصطلاح کارآمدی بکار میرود. گاه کارآمدی با کارایی در یک معنا بکار میروند و مراد از هر دو، قابلیت و توانایی رسیدن به اهداف مشخص و از پیش تعیین شده میباشد.(۳)
و بطور کلی آنچه از مجموع تعاریف فوق در خصوص کارآمدی میتوان گفت آن است که منظور از کارآمدی یعنی "میزان موفقیت در تحقق اهداف"

سه نکته در بحث کارآمدی:
۱. در تعریف کارآمدی به این نکته باید توجه داشت که ما زمانی میتوانیم میزان موفقیت در تحقق اهداف را درست بسنجیم که آن را با توجه به امکانات و موانع موجود مورد ارزیابی قرار دهیم. بر این اساس در بررسی کارآمدی یک مدل از حکومت دینی (بطور مثال) ما باید آن را بر مبنای تعامل سه شاخصه اهداف، امکانات و موانع با یکدیگر مورد توجه قرار دهیم.
۲. کارآمدی یک نظام سیاسی با جهانبینی و نظام ارزشی حاکم بر آن نظام سیاسی ارتباط مستقیم دارد. به عنوان مثال نظام سیاسی لیبرال ارزش سود، رفاه و امنیت مادی انسان را بر هر ارزش دیگری مقدم میدارد. و لذا کارآمدی در نظام لیبرالیسم با سه مولفه فوق سنجیده میشود و هر نظامی که نتواند این سه هدف را تامین نماید از نظر آنان ناکارآمد خواهد بود. بحث ما در این نوشتار کارآمدی در حکومت دینی و بطور خاص "نظام اسلامی" است و لذا باید آن را با توجه به جهانبینی دینی در یک نظام سیاسی ـ الهی مورد بررسی قرار دهیم.
۳. کارآمدی در حکومت دینی از اهمیتی بسی فراتر از یک حکومت غیردینی برخوردار است. زیرا نظام اسلامی جدا از مسئولیت در برابر مردم، خود را در پیشگاه الهی نیز مسئول میداند. این احساس مسئولیت مضاعف به لحاظ نظری و طبیعی، اقتضای تلاش بیشتر را برای جلب رضایت خدا و بندگان او و همچنین تحقق اهداف حکومت که همان سعادت و کمال دنیا و آخرت مردم است، دارد.

ویژگی یک نظام کارآمد:
بطور کلی حکومت و نظامی را میتوان کارآمد نامید که ضمن برخورداری از توانایی و شایستگیهای لازم بتواند پاسخگوی نیازهای جامعه انسانی باشد. انسان دارای دو بعد شخصیتی فیزیکی و متافیزیکی است و از این رو نیازهای او را میتوان در دو بُعد کلی مادی و معنوی گروهبندی کرد:
۱. نیازهای مادی محض شامل آن نیازهایی است که به جسم و ساختار فیزیکی انسان مربوط است مثل خوراک، پوشاک، نیاز به همسر، مسکن، وسایل زندگی و … بسیاری از این نیازها که غالباً میان انسان و حیوان مشترک است با توجه به توسعه جوامع انسانی دائماً در حال تغییر و تحول ظاهری است.
۲. نیازهای معنوی شامل مجموعهای از نیازهای غیرمادی است نظیر نیازهای روحی و عاطفی و احساسی (عشق، پرستش، عرفان و شهود، هنر، میل به کمال، کسب مقبولیت اجتماعی و …) این نیازها در سراسر تاریخ بشری همواره در وجود انسان شعلهور بوده و با گذشت ایام دچار تغییر و تحول نشدهاند.

بنیادهای نظری کارآمدی در نظام اسلامی
برخی از ویژگیها و مولفههای کارآمدی در نظام اسلامی به قرار ذیل است:
۱. تاکید بر جهان بینی الهی
جهان بینی نظام اسلامی که بر مبنای مولفههایی چون توحید، وحی، نبوت، عدل، امامت و معاد انسجام یافته، مبدا، مقصد و ساختار کلی نظام هستی را به گونهای دقیق و کامل مشخص نموده است.(۶) جهانبینی اسلامی بر خلاف جهانبینی مادی در حکومتهای غیردینی صرفاً برقراردادهای جمعی متکی نیست و از سلایق، باورها، خرافات و هواهای نفسانی انسان تاثیر نمیپذیرد تا به آفت تعصبات فرقهای و گروهی دچار آید و با جهل و نقصان علمی بشر دچار نقص گردیده و دایماً نیازمند تغییر و تحول و اصلاح بنیادین باشد. چنین نظامی دارای خصایص و مولفههایی خاص است که کارآمدی آن را به بالاترین سطح افزایش داده است

آفات حکومت دینی
"یکی از پیامدهای اجتناب ناپذیر این وضع که تفسیر دین به دست خود صاحبان قدرت سیاسی باشد این است که اینان چیزهای کوچک را بزرگ جلوه می دهند و چیزهای کلان را خرد. حضرت عیسی(ع) خطاب به علمای یهود می فرماید: "وای بر شما ریاکاران که زکات نعنا و شوید و زیره را می پردازید و اعظم احکام شریعت یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کرده اید … ای رهنمایان کور که پشه را از صافی می گذرانید ولی شتر را فرو می بلعید" این یعنی بزرگ کردن چیزهای کوچک و کوچک داشتن چیزهای بزرگ. به چیزهایی امر غلاظ و شداد می کنند که اگر هم معروف باشند معروف های کوچکند و از چیزهایی نهی شدید و اکید می کنند که اگر هم منکر باشند منکرات خردند.، ولی از سوی دیگر، معروف های بزرگ و منکرات کلان را به چیزی نمی گیرند. و من صریحاً عرض می کنم که نسبت به این پدیده باید جداً حساس و هوشیار باشیم."
و" آفت دیگر این است که حکومت دینی فقط بخواهد در جامعه کار خوب انجام گیرد و کار بد انجام نگیرد، تعجب نکنید، توضیح می دهم. آنچه حکومت دینی باید درصدد آن باشد این است که در جامعه، انسان های با فضیلت پدید آیند که طبعاً کارهای خوب می کنند و گرد کارهای بد نمی گردند. اما اگر سیاست ما و خط مشی ما بر این باشد که کار خوب انجام گیرد، نه این که انسان با فضیلت پدید آید، آن وقت کم کم به اعمال زور و خشونت کشیده می شویم. چون اگر غرض و غایت ما فقط این باشد که در صحنه ظاهری اجتماع کار خوب ببینیم این غرض و غایت را به راه های گوناگون که سهل الوصول ترین آنها اعمال زور و خشونت و ایجاد حکومت پلیسی و تقویت قوه قضاییه و توسعه حبس و زندان است، می توان محقق کرد. ولی از ایجاد چنین اجتماعی چه سودی حاصل است؟ اجتماع نیک آن است که اعضایش از سر رضا و رغبت گرد کار بد نگردند و این تعبیر دیگری است از اینکه بگوییم صاحب فضیلت باشند. انسان های صاحب فضیلت را از راه زور و خشونت و تهدید و ارعاب نمی توان پدید آورد."
و "حکومت هایی که فقط به صحنه ظاهری جامعه التفات دارند چه دینی باشند و چه غیردینی یا ضددینی و چه بخواهند و چه نخواهند دیر یا زود و کم یا بیش به دو آفت مبتلا می شوند: یکی نظارت افراطی و دیگری خشونت افراطی. و این دو آفت سبب می شوند که جامعه به جای این که متشکل از انسان های معنوی شود، تبدیل به مجموعه ای از انسان های بی صداقت، منافق، ریاکار و چاپلوس و عوام فریب گردد. خلاصه، تاکید بر ظاهر و غفلت از باطن افراد آفت حکومت دینی می تواند بود"

جایگاه نظریه حکومت دینی در انقلاب اسلامی
به نظرمی رسد که این انقلاب اهداف سیاسی خود را از متون ومضامین اسلامی گرفته و در مقام روش از اندیشه های جدید استفاده کرده است. به همین جهت است که می گویند این انقلاب دل به سنت اسلامی و سر به تفکر جدید دارد. این نکته دقیقاً در مورد شاخصهای سیاسی آن نیز صدق می کند
تاکنون انقلاب اسلامی از منظرهای گوناگون مورد توجه قرارگرفته است ،اما یکی از مهمترین مولفه هایی که در باب این انقلاب باید در نظر گرفته شود نسبت انقلاب اسلامی و نظریه حکومت دینی است. در ذیل نکاتی در این باب ابراز می شوند.
انقلاب اسلامی در زمانه بخصوصی نضج گرفت. این انقلاب در دوره ای سامان یافت که اعتقاد به پاره ای از مولفه های مدرنیته چون: جدایی دین و سیاست به جهت رواج مکتبهای مختلف پست مدرن سست شده بود. به همین جهت و به دلیل نیاز به ارائه نمونه و الگویی در باب نسبت اسلام و سیاست انقلاب اسلامی مجال بروز و نمود یافت.
شاید یکی از دلایلی که اندیشمندان پست مدرن معروفی چون میشل فوکو به این انقلاب عطف توجه نشان دادند این بود که انقلاب ما بنا داشت پایه های تفکر سیاسی جدید را احیا کند. همانطور که پاره ای از پژوهشگران تصریح کرده اند این انقلاب البته با همه بنیادهای تفکر غربی سر ستیز نداشت و تعدادی از مولفه های آن را می پذیرفت. به طورمثال خود مفهوم انقلاب مفهومی است که کمتر معادلی از آن در جهان قدیم وجود دارد و همه نمادهای آن در دل تمدن جدید و مدرنیته بروز یافته اند.
با این همه انقلاب اسلامی به ترکیب و سنتزی می اندیشید تا بتواند مولفه های اصیل اسلامی را با تعدادی از مشخصه های مثبت تمدن جدید در یک منظومه منسجم و واحد گردهم آورد. در عرصه سیاست هم این انقلاب همین هدف را پی جویی می کرد و در نظریه حکومت دینی آن هم توسل و توجه به آموزه ها و اصول اسلامی وجود داشت و هم تعدادی از ابزارها و راهکارهای جهان جدید برای تقسیم قدرت چون: مفهوم حزب و تقسیم قوا در آن مشاهده می شوند.
به نظرمی رسد که این انقلاب اهداف سیاسی خود را از متون ومضامین اسلامی گرفته و در مقام روش از اندیشه های جدید استفاده کرده است. به همین جهت است که می گویند این انقلاب دل به سنت اسلامی و سر به تفکر جدید دارد. این نکته دقیقاً در مورد شاخصهای سیاسی آن نیز صدق می کند.
نمی توان به نظریه حکومت دینی اندیشید و از موانعی که به صورت بالقوه و ممکن فراروی آن مطرحند بسادگی گذر کرد. شکی نیست که برهه و دوره سی ساله زمانه خوبی است تا ما با تامل ژرف بر آن فراز و فرودهای راهمان را در تحقق حکومت اصیل دینی پی جویی نماییم. از نقاط فراز این انقلاب می توان به اصالت و ابتکار آن ، توجه به استقلال فکری و سیاسی، تامل برمولفه های غنی دینی و معنوی و همچنین ارائه تصویر جدید از اسلام به مغربیان اشاره کرد.
با این همه دراین مقطع نقاط فرودی هم به چشم آمده اند که یکی از مهمترین این نقاط توجه نکردن به زیرساختهای نظری حکومت دینی است. ما در این زمینه با نقاط ضعف بسیاری روبرو هستیم. هرچند که نمی توان تلاش و جد و جهد تعدادی از متفکران را برای پروبال دادن به نظریه های غنی و ژرف در باب حکومت دینی نادیده گرفت اما کمتر کسی است که تردید داشته باشد ما در این عرصه یعنی عرصه نظر کم و کاستهای بسیاری داریم.

کافی است نگاهی به نظریه مسلط سیاسی جهان غرب یعنی لیبرالیسم بیندازیم تا دریابیم آنها تا چه اندازه در بسط این نظریه کوشیده اند و حتی مکتبهای سیاسی گوناگونی در ذیل این نظریه مطرحند ولی ما کمتر شاهد نظریه های متنوع و متکثردر این عرصه یعنی در باب حکومت دینی هستیم. از سوی دیگر برای تحقق اهداف مختلف حکومت دینی به افرادی توانمند و صاحب نظر نیاز است که نه تنها با مبادی دینی و مبانی اسلامی آشنایی کاملی داشنه باشند که به ابزارهای جدید نیز مسلط باشند و جهان جدید و لوازم آن را بخوبی بشناسند. ما در این سه دهه برای پرورش این افراد با مشکلاتی روبرو بوده ایم و باید تلاشی مضاعف را در این عرصه از خود نشان دهیم.
حکومت دینی پیدایش حکومتهای دینی و گرایش رهبران مذهبی بسوی قدرت و حکومت پیوسته جوامع بشری را با بحرانهای بزرگی چه در گذشته و چه حالاروبرو نموده است. در طول تاریخ زیر چتر دیانت رهبرانی پا بعرصه وجود نهاده اند که بی رحمی و شقاوت خود را توجیه شرعی و دینی کرده اندو ظلمی که از طرف این این رهبران در حق آدمیان صورت گرفته به هیچ وجه کمتر از ظلم حکومتهای دیکتاتوری و فاشیستی غیر دینی نبوده است.بنام دین آنقدر خشونت میورزند و چنان عرصه زندگی را به اندیشمندان و خردمندان جامعه تنگ مینمایند که راهی جز رد حکومت دینی و تفکیک دین از حکومت باقی نخواهد ماند.هنگامیکه رهبران دینی منافع دنیوی مانند قدرت و ثروت را رنگ و بوی دینی میزنند و با تبلیغات وانمود میکنند که مدافع دین و پرچمدار بی بدیل شریعت هستند چگونه میتوان انتظار عدالت و آزادی داشت.ناخود آگاه بیاد سخنان خلفای بنی امیه به مردم ایران افتادم .
امویان بر ایرانیان مباهات میکردند که ما شما را از کفر.شرک و پلیدی نجات داده و به اسلام رهنمون ساختیم .ما شما را به زور شمشیر سعادتمند ساختیم و با زنجیر به بهشت میکشانیم.

دموکراسی یا حکومت دینی ؟!
این مسئله بسیار بغرنجی است که سالهاست ذهن دین داران دموکراسی خواه (!) ایران را به خود مشغول کرده است . نوع جامعه ایران که مبتنی بر سنتهای اشباع شده از دین داری است طی سالهای اخیر ( صد ساله اخیر بعد از مشروطیت ) همیشه به نحوی درگیری بین دو گروه را موجب شده است .
اول : کسانی که دموکراسی را برای ایجاد جامعه ای مطلوب در این سرزمین روشی مناسب می بینند .
و دوم : سنت پرستانی که به هر دلیل دموکراسی را با آرمانها و ایده آلهای خود و جامعه سنتی ایران مخالف بلکه دشمن می شمارند ! یکی از این افراد که سابق بر این ذکر خیرش در پستی دیگر رفت شیخ فضل اله نوری است .
این شخص را نباید به تنهایی مورد ارزیابی قرار داد چرا که او پرچمدار گروهی است که هنوز در جریان زندگی روزمره ما بیشترین نقش را ایفا می کنند و البته این نقش بعد ار انقلاب 57 نمود عینی در هر ثانیه از زندگی ما پیدا کرده است .
اندیشیدن به یک جامعه مطلوب در این سرزمین بدون بررسی حکومت دینی و دموکراسی و ارتباط این دو امری محال است و به عقیده من هر کسی که خیالی جز این دارد به راهی باطل می رود !
متاسفانه در سال های اخیر عده ای با نامهای عجیبی در ایران ( نمی دانم از کجا ) زاده شده اند که شعار دموکراسی همراه با حکومت دینی می دهند !! این واژه ها از فرط تکرار به گوش ما عجیب نمی نماید ولی در صورت شکافتن این کلمات و معنایشان به تضادی عجیب می رسیم !
برای رسیدن به یک چشم انداز خوب لازم است به چند سوال بیندیشیم :
اصولا آیا حکومت دینی و دموکراسی با هم کنار می آیند ؟! و معنای واژه سکولاریسم چیست و چرا این همه با آن در ایران مخالفت می شود ؟

برای شناخت اجمالی معنای سکولاریسم ( در حکومت ) به همان دو مرجع که در پست قبلی اشاره کردم می توان مراجعه کرد . در این باره متاسفانه در سال های اخیر معانی کاملا متفاوتی به خورد مردم داده شده و سکولاریسم را معادل بی دینی و انسان سکولار را یک آدم لا مذهب معرفی کرده اند که البته در پایان این گفتارها پی خواهیم برد که چه کسانی در این باره سعی فراوان داشته اند.
وقتی به اقوام اولیه نگاه می کنیم چیزی که بسیار جالب است این است که کانون قدرت را دو قشر تشکیل می داده اند یکی ارتشیان و نظامیان و دیگری روحانیون یا در ادوار قدیمی تر جادوگران .
در تمام طول تاریخ ایران ( به خصوص ) سعی در یکی کردن این دو قدرت و ایجاد یک قدرت مافوق بشری را شاهد هستیم و شاید بتوان گوماته را به عنوان اولین تلاش ثبت شده نام برد که البته چون با فریب و نیرنگ توام شده بود به درازا نکشید و چنان که می دانید داریوش فتنه را در نطفه خفه کرد.
در سالهای بعد تا قبل از آمدن اعراب به ایران ما نمونه دیگری در تاریخ سراغ نداریم ضمن اینکه ساسانیان که خود را از موبدان می دانستند ولی با این حال مقام روحانیت زرتشتی را بر عهده نداشتند و موبدان در دوره ساسانیان گاهی آنقدر قدرت می گرفت که شاهان را هم تغییر میداند .
اما این مطلب مانع از آن نشده که پادشاهان سراسر تاریخ ایران خود را به نحوی شریک در قدرت روحانیت ندانند ( هرچند از این قدرت استفاده ای نمی کردند ) چنانکه همواره فره ایزدی را همراه پادشاه می دانستند و او را به قول متاخران سایه خدا در زمین یا همان ضل الهی میدانستند !
این قصه بعد از هجوم اعراب شکل دیگری به خود گرفت از آن جهت که سیستم اعراب حکومتی را معرفی می کرد که شاه و روحانی یکی بود . خلیفه ( نه در زمان عمر بلکه بعد تر ها در زمان امویان و به خصوص عباسیان ) یعنی خود خدا با اندکی قدرت کمتر ! و این عجیب به مزاق ایرانیان خوش آمد ( شاهان را عرض می کنم چرا که ملت ها همواره در حال تلاش برای خوشنود ساختن شاه و موبد بوده اند )

این شکل حکومت در تاریخ بعد از اسلام ایران به خصوص دوران صفویه که شاه علاوه بر سمت شاهی و چوپانی گله مقام مرشد کامل را هم با خود یدک می کشید را مدام شاهد هستیم . حتی در زمان قاجار که شاه فقط ضل الهی بود و دوران پهلوی که محمد رضا خود را نظر کرده می دانست !!
اما با اتفاق سال 57 دوباره قصه ای که داشت کمرنگ می شد با شدت هر چه تمام تر برگشت و ولی فقیه اسم دیگری شد بر ترکیب صدها ساله شاه – روحانی !
حکومت دینی باید در تامین عدل و گسترش علم کوشش کند و به همین جهت است که رهبر معظم انقلاب دایما و مستمرا بر تامین عدالت و گسترش علم ودانش تاکید می کنند.
به گزارش روز چهارشنبه خبرنگار باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران "ایسکانیوز"، غلامعلی حداد عادل در همایش دادستان های سراسر کشور که با حضور مقامات بلندپایه قوه قضاییه دادستان های سراسر کشور و مسوولان نظامی و انتظامی و سایر دستگاه های کشور برگزار شده بود گفت: عدل، حیات است، حیات زندگی اجتماعی، این حدیث شریف که الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم که کمتر خوانده می شود، بسیار تامل برانگیز است و من احساس می کنم هنوز حق این حدیث را ادا نکرده ایم.
وی ادامه داد: اگر عمق این حدیث را درک کنیم خیلی تکان دهنده است و اگر نتایج و لوازم این حدیث را فهرست و بسط دهیم خیلی مهم است.
رییس مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: از حکومتی دینی مانند حکومت اسلامی خودمان که با یک انقلاب اسلامی پدید آمده و به دست یک روحانی فقیه و مرجع تقلید (امام راحل) رهبری و بنیانگذاری شده است دو چیز انتظار می رود که در آن جامعه عدالت در درجه اول و علم و دانش در درجه دوم وجود داشته باشد.
حداد عادل بیان کرد: اگر شما یک روحانی را در خیابان ببینید حتی اگر او را نشناسید اما آن چیزی که در ذهن شما متصور می شود و از وی انتظار دارید علم و عدالت است.
وی گفت:ما روحانیت را مظهر رعایت تقوا و رعایت عدل می دانیم و این دو خصلت که افراد عادی از روحانیون انتظار دارند و کل جامعه از حکومت دینی توقع عدالت و علم دارند.
رییس مجلس شورای اسلامی ادامه داد: طبق فرمایشات مقام معظم رهبری و تاکیدات همیشگی ایشان تامین عدالت، گسترش علم و دانش، نهضت علمی، جنبش نرم افزاری و جهاد علمی از عمده وظایف حکومت دینی است و این امور کمال اول حکومت دینی است.
وی اظهار داشت: با تامین عدالت است که امنیت تامین می شود، امنیت بستر زندگی است و باعث ایجاد فضای نشاط و امیدواری در جامعه می شود، لازمه نوآوری و شکوفایی در جوامع وجود امنیت است.
حداد عادل یادآوری کرد: جامعه ای که امنیت داشته باشد می تواند نوآوری کند و استعدادها در سایه چنین حکومتی شکوفا می شود، امنیت بدون عدالت تامین نمی شود.

حکومت دینی از نگاه امام حسین
از دیرباز میان دانشمندان اسلامی بحث است که آیا امام حسین (ع) برای ساقط کردن حکومت اموی و تاسیس حکومت بر حق اسلامی قیام کرد یا چون دستیابی به این هدف را مقدور نمی دانست و از سوی دیگر با حاکمیت یزید بن معاویه ، اساس اسلام به نابودی کشیده می شد، احساس وظیفه کرد تا با ایثار و فداکاری و جانبازی و شهادت درخت اسلام را آبیاری کند.
این دو دیدگاه در طی قرون متمادی طرفدارانی داشته و هر گروهی به بعضی ازسخنان امام استناد جسته و احیاناً بعضی از اسناد تاریخی را که بر خلاف نظر خودیافته اند، توجیه کرده و در صدد پاسخگویی بر آمده اند.
این نوشته در پی نقد و بررسی این دو دیدگاه نبوده و نیست ، چرا که آثار مختلفی دراین زمینه در قالب کتاب و مقاله نوشته شده است .
این مقاله با مرور سخنان امام حسین (ع)، دیدگاه های ایشان را در موضوع "حکومت دینی " به اختصار مطرح می کند تا درآمدی بر تحلیل و بررسی میراث گرانبهای آن حضرت باشد که حیات اسلام به قیام و نهضت او وابسته است .
"الاسلام بدوه محمدی و بقاوه حسینی ". گرچه برای ارائه تصویر کامل از اندیشهسیاسی اسلام باید از همه متون و منابع و سخنان معصومان بهره گرفت ، اما آنچه در این نوشته کوتاه پی گیری شده ، فقط حکومت دینی از دیدگاه امام حسین (ع) است که طبعاً به کلمات آن بزرگوار مستند خواهد بود.
ناگفته نماند که به منظور تامین نظر دست اندر کاران محترم همایش ، مبنی برحجم محدود مقالات ، در هر یک از سرفصل ها توضیح مختصری ارائه شده تا دور نمایی از دیدگاه امام حسین (ع) در این موضوع ارائه شده باشد.

فلسفه و اهداف حکومت
بررسی فلسفه و اهداف حکومت از مهم ترین مسائل این مقوله به شمار می رود.می توان با استفاده از سخنان امام دریافت که از دیدگاه آن حضرت فلسفه حکومت در این مکتب "حفظ اسلام " است و بس . حفظ اسلام به معنای نشر و گسترش معارف دین درجامعه و تعمیق عقاید و اخلاق مردم ، تحقق اهداف دین و حاکمیت قوانین و احکام آن درزندگی فردی و اجتماعی انسان است . وقتی که از امام درخواست شد تا با حکومت یزید بن معاویه بیعت کند، فرمود:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام قد بلیت الامه براع ٍ مثل یزید."
این سخن به این معناست که حاکمیت جامعه باید به دست کسی باشد و به گونه ای باشد، که در پرتو آن اسلام نشر و گسترش یابد. در حالی ¬که با قدرت شخصی چون یزید باید فاتحه اسلام را خواند. آیا در یک جامعه اسلامی مردم مسلمان بالاخص رجال وشخصیت های موجه جامعه که امید مردم اند و مهمتر از آن شخصیتی چون حسین بن علی (ع) که انتسابش به پیامبر اسلام مهمترین وجهه شخصیت اوست ، می توانند در برابر چنین خطری بی تفاوت بوده و سکوت اختیار کنند؟ به همین دلیل بود که امام در برابرکسانی که از آن حضرت خواستند سکوت اختیار کند و اگر با یزید بیعت هم نمی کند، لااقل مخالفت نکرده و انزوا اختیار نماید، فرمود:
"اف ّ لهذا الکلام ابداً مادامت السموات و الارض."
امام برای حکومت ، اهدافی ترسیم نموده که هیچ یک از آنها در زمان حاکمیت امویان تحقق نداشت . آشنایی با این اهداف بیش از پیش ما را با نگاه پیشوایان معصوم به مقوله حکومت و امتیاز آن از مکاتب دیگر آشنا می سازد. امام بر خلاف مکاتب سیاسی رایج دنیا، اهداف حکومت را بسیار فراتر از تامین رفاه و امنیت دنیوی و معیشتی مردم می داند. امام در واپسین فراز سخنرانی مهمی که در اواخر عمر معاویه در موسم حج وسرزمین منی و با حضور صدها تن از رجال و شخصیت های مذهبی و سیاسی عصرخویش ایراد کرده و اهداف خود را از تلاش برای به دست گرفتن حکومت چنین ترسیم می کند:
"اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یامن المظلومون من عبادک و یعمل بفوائهنک و سننک و احکامک."
امام پس از بیان این نکته که نه به دنبال سلطنت و ریاست بر مردم هستیم و نه درپی رسیدن به ثروت و مال دنیا، اهداف خود را تعیین می کند:
1- آشکار کردن نشانه های دین تو؛
2- اصلاح زمین تو؛
3- ایجاد امنیت برای بندگان مظلوم تو؛
4- عمل کردن به واجبات ، سنت¬ها و احکام و قوانین تو.
از بیان امام استفاده می شود که امویان نه تنها هیچ یک از امور یاد شده را درجامعه فراهم نساختند، بلکه بیشترین تلاش خود را در جهت مقابله با آن به کار بستند.مبارزه با نشانه های دین خدا، فساد در زمین ، ستم به مردم و حتی سلب امنیت ازستمدیدگان که حق اعتراض هم نداشتند و جایگزین کردن سنت های عصر جاهلیت به جای احکام و قوانین و سنن الهی ، بخشی از اعمال حکومت های غاصب به ویژه امویان بود.
در این باره در بخش های بعدی مقاله در بحث "مشروعیت حکومت " سخن خواهیم گفت . در این جا تنها به یک نمونه اشاره می شود که امام در یکی از سخنرانی های خود با مردم رفتار امویان را متذکر می شود که اینان اهل پیروی از شیطان ، ترک اطاعت خدا، فساد در زمین ، تعطیل و ابطال حدود الهی ، زیر پانهادن قوانین الهی همچون شرب خمر و غارب اموال مساکین اند.
این اعمال را مجوزی برای قیام و مبارزه با چنین حکومتی می شمارند که خودبحث جداگانه ای می طلبد که حق شورش و مخالفت با حکومت برای مردم بالاخص خواص جامعه در چه شرایطی مشروع است ؟ امام پس از برشماری موارد یاد شده می افزاید:
"انا اولی من قام بنصره دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمها لله هی العلیا."
این جمله به روشنی فلسفه حکومت را از دیدگاه امام روشن می سازد. کوفیان نیز پس از شهادت امام مجتبی (ع)، بارها از حسین بن علی (ع) خواستند، علم قیام و مبارزه را بلند کرد و پس از مرگ معاویه او را به کوفه دعوت کردند و خواستار احیای نشانه های حق و حقیقت و از بین بردن بدعت ها بودند. بدعت هایی که در طول سالیان متمادی ، حکومت های نامشروع و نالایق در جامعه رواج دادند و کیان دین را تهدید کردند.
در این میان مهم¬ترین اهداف حکومت از نظر امام ، هدایت ، رشد و پیشرفت معنوی و کمالات اخلاقی مردم بود که در پرتو حاکمیت افراد شایسته و تحقق عدالت اجتماعی میسر بود. از این رو بارها از شایستگی اهل بیت پیغمبر برای تحقق آرمان ها وآرزوهای رسول خدا(ص) سخن می گفت . در حالی که حکومت های پس از پیامبر، به ویژه امویان نه تنها در چنین فکری نبودند، بلکه با ظلم و تجاوز به حقوق مردم به دنبال ریاست ، قدرت و ثروت بودند.

مشروعیت الهی حکومت
از مسائل مهمی که در مقاطع مختلف زندگی امام در لابه لای سخنان حضرت به چشم می خورد، "جنبه الهی و دینی حکومت " است .
گرچه جنبه الهی حکومت و منصوب بودن جانشینان پیغمبر از ضروریات مکتب شیعه به شمار می رود، اما چون در سال های اخیر افراد ناآگاه و فریفته مکاتب سیاسی دنیا یا مغرض ، از سکولار بودن حکومت، حتی در زمان حضور امام معصوم سخن می گویند و درصددند تا جنبه الهی و آسمانی حکومت را به هر نحوی انکار نمایند، پرداختن به این بحث از دیدگاه امام حسین (ع) ضروری به نظر می رسد.
در جای جای سخنان امام حسین (ع)، حتی پس از رحلت پیامبر که در سنین کودکی به سر می برد و با خلفا به مباحثه می پرداخت تا وقتی که بر علیه حکومت یزید قیام کرد و جان در راه آرمان الهی اش فدا نمود؛ این نکته مشهود است که حکومت جایگاه و منصبی الهی و دینی است ، هر چند مردم نیز در آن نقشی اساسی دارند.

اهل بیت ؛ منصوب رسول خدا
امام پس از رحلت پیامبر ضمن احتجاج با خلیفه اول ، پدرش علی بن ابی طالب را "امیرالمومنین " خواند و آن را تعهدی الهی شمرد که پیامبر در زمان حیاتش از جانب خدا در غدیر خم بر مردم نهاده است و مردم به خاطر همان تعهد الهی وظیفه و حق دارند که از نعمت حکومت علی (ع) برخوردار بوده و از آن حضرت پیروی کنند.
حسین بن علی (ع) در این بحث ، خلیفه را به بیعت مردم با علی (ع) از زمان پیغمبر متذکر می شود، چه اینکه همین احتجاج را با خلیفه دوم نیز در تاریخ نقل کرده اند. فرزند پیامبر در مقام بحث با خلیفه دوم اظهار داشت :
"پدرم از زمان پیغمبر برمردم بیعت دارد، آن ¬را جبرئیل از نزد خدا آورده است ."

امام، حکومت را حق اهل بیت پیامبر می دانست که به امر الهی توسط آن حضرت به مردم ابلاغ شده و مردم با بیعت خویش آن را پذیرفته وعده تحقق آن را داده اند. امام معتقد بود که خلیفه نخست او را بدون هیچ "حجتی از سوی پیامبر" و "بدون رضایت آل محمد" به خلافت برگزید. از این سخن برمی آید که کسی که بر مسند خلافت پیغمبر تکیه می زند، باید از سوی آن حضرت که مستخلف عنه است ، حجت و دلیل روشن داشته و رضایت خاندان پیغمبر را – که به فرموده رسول خدا، همان رضایت خدا و پیغمبر است -همراه داشته باشد.
در همین مباحثه از ویژگی های حاکم اسلامی و نقش مردم در حکومت سخن می گوید که در جای خود بدان خواهیم پرداخت .
فرزند پیغمبر حکومت را حق پدرش علی بن ابی طالب می دانست ، بدین جهت که وی وصی ّ رسول خداست . هنگامی که در جنگ صفین دغل بازان برای ایجاد رخنه درسپاه علی (ع) به خدعه و نیرنگ رو آورده و نزد حسین بن علی آمدند و از وی خواستند تا پدرش را از خلافت خلع کند تا با او بیعت کنند، حضرت با هوشیاری در برابر این توطئه ایستاد و فرمود:
"من هرگز به خدا و رسول خدا و وصی پیامبر ناسپاسی نمی کنم."
در این جا سخن حضرت "خیانت به پدر" نیست ، بلکه چنین عملی را خیانت به خدا، پیغمبر و وصی او می شمارد. و این جمله حاکی از دیدگاه حسین بن علی به مقوله حکومت است که جنبه الهی و دینی دارد و خیانت به حاکم اسلامی خیانت به خدا ورسول اوست .

سخنرانی امام در سرزمین منی
امام در سخنرانی معروف خود در منی، که توسط یکی از اصحاب گرانقدر آن حضرت (سلیم بن قیس هلالی)، در همان مجلس نقل شده و در تاریخ ثبت شده ، همه شواهد و قرائنی را که از قرآن و احادیث پیغمبر در حق اهل بیت پیامبر در امر حکومت و رهبری جامعه دلالت دارد، بر شمرد و حاضران را که رجال و شخصیت های سرشناس زمان خود بودند، سوگند داد که آیا این سخنان را در حق خاندان پیغمبر از زبان آن حضرت شنیده اید یا نه ؟ و در همه موارد اصحاب حاضر در مجلس ، شهادت دادند که آن را ازشخص پیغمبر شنیده اند و تابعین گواهی دادند که آن را از اصحاب مورد وثوق پیامبر شنیده اند.
امام در این سخنرانی تصریح کرده که از خوف کهنه شدن حق اهل بیت پیغمبر در امر حکومت و رهبری جامعه ، و فراموش شدن این حق الهی به شهر و دیار خود بازگشته و از اصحاب می خواهد این حق را که توسط قدرت طلبان و سیاست بازان در طول سالیان دراز غصب شده و به تدریج در بین مردم رو به فراموشی است ، زنده کنند، به افراد مورد اعتماد خود از این حق سخن بگویند تا نسل های حاضر در آینده آن را فراموش نکنند و در موقعیت مناسب این حق در جایگاه واقعی خود قرار گیرد.
امام از حاضران به خاطر آن که حق منصوبین از جانب خود را در امر حکومت ورهبری جامعه ، از غاصبان مطالبه نمی کنند، انتقاد نموده و سستی ایشان را در مقابله باحکومت های نامشروع ، عامل وضعیت ناهنجار جامعه می شمارد.
"لانکّم بلّغتم من کرامه الله منزله فضّلتم بها و من یعرف بالله لاتکرمون …"
فقهای شیعه از بعضی جملات این خطبه استفاده کرده اند که جنبه الهی بودن منصب حکومت اسلامی اختصاص به امام معصوم در عصر حضور ندارد، بلکه در عصرغیبت نیز علما و دین شناسان از سوی امام معصوم به نیابت عهده دار امر حکومت ¬اند.
امام حسین (ع) در یکی از فرازهای این خطبه می فرماید:
"ان مجاری الامور بیدالعلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه "
گرچه بعضی از فقیهان ، تعبیر "علماء بالله " را مخصوص ائمه اطهار دانسته اند، اما پاره دیگری از فقها به این برداشت اشکال گرفته و آن را تعبیری اعم دانسته اند.
حتی در همین خطبه نیز شواهدی وجود دارد، که نشان می دهد این تعبیر اعم است . چون امام پس از آن که خواص جامعه را در عصر خویش مخاطب قرار داده و نعمت مقام و موقعیت اجتماعی آنان را در بین مردم مسولیت ساز خوانده ، سپس به صورت "قاعده ای کلی " جمله یاد شده را بر زبان رانده است و حتی این منزلت را شان آنان دانسته که توسط امویان سلب شده است .

18


تعداد صفحات : 18 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود