سیمای حکومت دینی در نهج البلاغه
چکیده
در این مقاله پس از بررسی اصل ضرورت حکومت برای بشر، شیوه حکومت ولایی بحث شده، سپس با اشاره به دو تفاوت اساسی آن با دیگر حکومت ها، بیان کرده است که حکومت ولایی ریشه در ولایت مطلقه الهی دارد، به گونه ای که ریشه جدایی آن از دیگر حکومت ها از این امتیاز بزرگ سرچشمه می گیرد که باید حاکم آن منصوب از سوی خداوند باشد.
تفاوت دیگر آن با دیگر حکومت ها، این است که هدف حکومت دینی و ولایی، رساندن مردم به کمال نهایی و سعادت ابدی یا به عبارتی، قرب الی الله است، ولی اهداف اساسی حکومت های دیگر، برپایه امتیازات مادی بنا نهاده شده است.
به سبب همین هدف عالی است که در نهج البلاغه با دو دیدگاه مثبت و منفی به حکومت نگریسته شده و حکومت مطلوب از غیر مطلوب ممتاز گردیده است. در این مقاله، با استناد به کلام امیرمومنان، علی( در این باره، سیمای حکومت ولایی که حکومت مطلوب است روشن گردیده و در پایان، رابطه دین و حکومت هم در اصول دین و هم از جهت فقهی و فرعی تبیین شده است.
واژگان کلیدی
حکومت دینی، حکومت ولائی، ولایت مطلقه الهی، هدف نهایی، رابطه، اصول، فروع، نهج البلاغه.
مقدمه
در این موضوع که بشر در هر زمان نیاز به حکومت و رهبری دارد، هیچ گونه تردیدی وجود ندارد، به گونه ای که در طول تاریخ اجتماعی انسان، همه خردمندان و دانایان به آن اذعان و اعتراف کرده اند. نیاز به حکومت و رهبری نه تنها در زندگی اجتماعی احساس می شود، بلکه می توان گفت نیاز به آن، ریشه در فطرت انسان دارد و به همین دلیل است که انسان ها همواره در جست وجوی پیشوایی شایسته و رهبری عادل بوده اند، به گونه ای که بخش عمده تلاش های سیاسی و اجتماعی بشر در علم و عمل، در راه به دست آوردن این گمشده انجام گرفته است. شاهد آن هم این است که هیچ گاه بشر بدون رهبر و رئیس نبوده، اگرچه به صورت های مختلفی همچون رئیس طائفه، قبیله، شهر و کشور متبلور گشته است.
به یقین باید بگوییم دین اسلام که آیین فطرت است و احکام آن به منظور تامین نیاز های انسان تشریع شده است، این نیاز و خواسته مهم او را رها نکرده، به منظور پاسخ به آن، حکومت و امام و رهبر تعیین کرده است.
علامه طباطبایی( معتقد است با توجه به نقش مهمی که مسئله رهبری و امامت در تامین سعادت بشر دارد، ناگزیر باید پذیرفت که اسلام نیاز به امامت را بی پاسخ نگذارده و مردم را در حیرت و گمراهی رها نکرده و مسئله جانشینی پس از پیغمبر را مشخص کرده است. (طباطبایی، بی تا: 110)
بر همین اساس است که از دیدگاه شیعیان، هیچ گاه زمین از وجود حجت خدا خالی نیست، چنان که امیرمومنان، علی( فرموده است:
بار خدایا! هرگز زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود یا آشکار و مشهور است و یا از نظرها غائب و پنهان تا اینکه حجت ها و دلائل الهی تعطیل نگردد. (سید رضی، بی تا: 139)
اگرچه مانند زمان ما، امام و حجت الهی غائب است و مردم از فیض حضور او بی بهره اند، ولی در این شرایط هم نیاز به رهبری وجود دارد، به گونه ای که اولیای اسلام از سوی پروردگار، فقیه عادل جامع الشرایط را به منظور ادای نقش امام معصوم( و رهبری دینی و حکومت اسلامی تعیین کرده اند.
در ضرورت وجود رهبر و حاکم برای بشر، هیچ شخص یا گروهی تشکیک نکرده است، جز گروهی کج اندیش و جاهل به نام خوارج که پس از جنگ صفین به وجود آمدند و با امام حق، علی بن ابی طالب( به مخالفت برخاستند و شعار نفی حکومت را سر دادند و گفتند: "لاحکم الا لله." (عبده، بی تا: 91) هنگامی که امام علی( این شعار فریبنده را شنید، فرمود: این سخن حقی است که از آن، اراده باطل کردند. آری، حکمی نیست، مگر برای خدا، ولی اینان می گویند: "لا امره الا لله؛ هیچ حاکمی و فرمانروایی جز خدا نیست، در صورتی که چاره ای نیست برای مردم، مگر اینکه امیری یا خوب یا بد داشته باشند و بدون حاکم و امیر نمی توانند به زندگی خود ادامه دهند؛ زیرا در این حکومت، شخص مومن و خداپرست برای سعادت و کمالش کار خود را انجام می دهد و کافر و مخالف هم از دنیایش بهره مند می شود.
با بودن امیر و فرمانروا است که جامعه از هرج و مرج و بی نظمی سروسامان می یابد و هرکسی با مدت زمانی که برای او معین شده است، به زندگی خود می رسد، و گرنه با کشت و کشتار یکدیگر عمر آنان کوتاه می شود. بر اثر وجود این حاکم و امیر، درآمد و مالیات کشور وصول و در وقت خود به مصرف می رسد. به واسطه این حاکم، با دشمن جهاد می شود و راه های کشور امن می شود. همچنین با دزدان و خیانت کاران، مبارزه و حق ضعیفان از زورمندان گرفته می شود و بدین ترتیب، با برقراری عدالت اسلامی، خوبان خوش حال و بدان هم به عدالت تن می دهند. پس نمی شود گفت نیاز به حاکم نیست.
شیوه حکومت در مذهب امامیه
در مکتب تشیع، حکومت بر اساس حکومت ولائی و امامت الهی پایه ریزی شده است و در ولایت مطلقه الهی ریشه دارد. ازاین رو، باید گفت اختلاف ما شیعیان با مذاهب اسلامی و نیز شیوه های حکومتی غیر مسلمانان بر سر همین موضوع مهم است.
به نظر ما، امامت یا ریشه در لطف الهی دارد، به گونه ای که هم برای مردم لطف محصل الهی و هم لطف مقرب الهی اقتضا می کند خداوند متعال پس از درگذشت پیامبر اسلام( برای مردم امام و پیشوای صالحی برگزیند یا ریشه در حکمت الهی (یکی دیگر از صفات الهی است) دارد و برای اینکه نقض غرض می شود، باید برای مردم امام و رهبری از جانب خدا منصوب گردد (علامه حلی، بی تا: 254؛ سید مرتضی، 1411هـ.ق: 416) تا آنان بتوانند افزون بر اداره زندگی فردی و اجتماعی خود، راه کمال و سعادت اخروی را نیز بپیماید. ازآنجایی که شیوه حکومت بر اساس ولایت استوار شده است و ریشه در لطف و حکمت الهی دارد، تفاوت های بسیاری با دیگر حکومت های رایج در دنیا دارد که ما در اینجا به دو تفاوت اساسی آن اشاره می کنیم.
1. در حکومت ولایی باید حاکم آن از سوی خداوند منصوب شود، ولی در حکوت های دیگر، غیر از حکومت سلطنتی، مانند حکومت های به اصطلاح دموکراسی، تعیین حاکم با انتخاب و آرای مردم است، اگرچه در این امر هم غالباً دروغ می گویند و مردم را می فریبند. در این میان، اگر ما در نظام جمهوری اسلامی به انتخاب اهمیت می دهیم، نه به این دلیل است که برای آرای مردم مشروعیت قائل باشیم؛ زیرا هرگز آرای مردم به نظام ما مشروعیت نمی دهد، بلکه حکومت و حاکم آن باید مشروعیت خود را از طریق نصب الهی به دست آورد؛ چرا که بر طبق اصل اولی، هیچ کس حق حکومت و ولایت بر دیگری را ندارد، مگر اینکه از جانب خداوند متعال معین شود. (شیخ انصاری، 1423هـ.ق: ج3، 546؛ نراقی، 1417هـ.ق: 29)
بنابراین، باید بدانیم هدف از انتخابات این است که چون همه مردم از جانب خدا وظیفه دارند دین خدا را بپذیرند و به آن پایبند باشند، ازاین رو، حاکم الهی را هم باید قبول کنند. انتخابات تبلور، این مقبولیت عمومی است. بنابراین، آرای مردم بسیار مهم است و نقش آن، مقبولیت حکومت است؛ زیرا اساس دین مقبولیت آرای مردم است که اگر نباشد حکومت دینی شکل نمی گیرد، اما سبب مشروعیت حکومت نیست، به گونه ای که بدون آرای مردم، حاکم اسلامی چه امام معصوم( وچه فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت امام، از نصب خاص یا نصب عام سرچشمه گرفته است.
شاهد این مطلب، برخی آیات قرآن و روایات است که در اینجا به دو آیه قرآن بسنده می کنیم:
وَمَا کَانَ لِمُوْمِنٍ وَلَا مُوْمِنَهٍ اِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ اَمْرًا اَنْ یَکُونَ لَهُمْ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ (احزاب: 36)
و برای هیچ مرد مومن و زن باایمانی هرگاه خدا و رسول به کاری فرمان دهند، هیچ گونه اختیاری نیست.
بر این اساس، بی تردید امامت و ولایت به فرمان رسول خدا( از جانب خدای متعال تعیین شده است و مردم در آن اختیاری ندارند.
وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمْ الْخِیَرَهُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (قصص: 68)
و خدای تو می آفریند آنچه را بخواهد و برمی گزیند آنچه را بخواهد؛ نیست برای آنها هیچ اختیاری و منزه است خدا و برتر از همه از آنچه برای او شریک قرار می دهند.
این دو آیه، از مردم سلب اختیار و انتخاب کرده است، به گونه ای که نه تنها امر دین و مشروعیت دینی، به مردم واگذار نشده است، بلکه به حکم یک تکلیف الهی باید دین و احکام دین و ولایت حاکم الهی را با کمال رضایت بپذیرند و هیچ گونه دل تنگی از خود نشان ندهند. به نقل از حافظ محمد بن مومن شیرازی، از علما و مفسرین اهل سنت، انس بن مالک گفت: " از رسول خدا( از تفسیر این آیه پرسیدم، فرمود که حق تعالی از گل آدم را آفرید به طوری که خواست و مرا و اهل بیت مرا اختیار کرد و برگزید از جمیع خلق و گردانید مرا نبی و علی را وصی". (بحرینی، بی تا: 2373)
هدف دیگر از پذیرفتن انتخابات در کشور، ممکن است از جهت سیاسی، اجتماعی و بین المللی باشد؛ زیرا امروزه در دنیا، حکومت مبتنی بر آرای مردم متداول شده است و دشمنان ما با تبلیغ از آن، علیه حکومت های دیگر به مبارزه برخاسته اند. ازاین رو، اگر ما در عرصه انتخابات حضور نیابیم، ما را متهم می کنند. بنابراین با توجه به دشمنی استکبار جهانی با ما، برای جلوگیری از این اتهام، مردم ما به پای صندوق های رای می آیند و آزادانه رئیس جمهور یا نمایندگان خود را هم در مجلس خبرگان رهبری و هم مجلس شورای اسلامی بر می گزینند تا بتوانیم بگوییم ما هم حکومت را بر اساس آرای مردم پایه ریزی می کنیم. واقعیت این است که همه ارکان حکومت در کشور ما بر اساس آرای مردم است، حتی رهبری که بر اساس بینش ما منصوب از جانب ولی عصر، امام زمان (ارواحنا فداه) است، باز هم به صورت غیرمستقیم با انتخاب مردم تعیین می شود. در حقیقت، حکومت جمهوری اسلامی به تمام معنا با همه موازین، یک حکومت دموکراسی و مبتنی بر آرای مردم است.
باز هم تاکید می کنیم که نباید معنای انتخاب این باشد که بدون آرای مردم، امام معصوم( مانند حضرت علی( امام نیست؛ یعنی امامت ایشان به آرای مردم وابسته باشد یا ولی فقیه به جای منصوب شدن از سوی امام عصر(ارواحنا فداه)، از طرف مردم انتخاب شود، بلکه ما می گوییم اگر هیچ کس با امام معصوم( بیعت نکند، باز هم امام است و ولایت مطلقه الهی دارد. ازاین رو، هیچ کس نمی تواند بدون اجازه وی، به انجام کارهای اجتماعی مبادرت ورزد. نصب فقها نیز این گونه است؛ بدین معنا که اگر فقهای جامع الشرایط موفق به تشکیل حکومت هم نشوند و حکام غاصب بر مردم حکومت کنند، باز هم دارای ولایت و زعامت شرعیه هستند و هیچ کاری از کارهای اجتماعی بدون اذن آنان مشروعیت ندارد، اگرچه زمان حکومت جور باشد.
هدف حکومت ولایی
تفاوت دیگری که حکومت ولایی دینی با حکومت های دیگر دارد، این است که در این حکومت، هدف اصلی، رساندن مردم به کمال و سعادت ابدی است.
اهل لغت، ریشه اصلی واژه ولایت را قرب می دانند و برای آن معانی مختلفی بیان کرده اند؛ گاهی به معنای ولایت امر و تدبیر در کار و اداره کردن، گاهی به معنای محبت و دوستی و گاهی نیز به معنای نصرت و یاری کردن آمده است.
امین الاسلام طبرسی( در تعریف این واژه آورده است:
الولی هو الذی یلی النصره و المعونه. و الولی هو الذی یلی تدبیر الامور یقال فلان ولی المراه اذا کان یملک تدبیر نکاحها و ولی الدم من کان الیه المطالبه بالقود و السلطان ولی امر الرعیه و یقال لمن یرشحه لخلافته علیهم بعده ولی عهد المسلمین. (طبرسی، بی تا: ج3، 323)
ترجمه آزاد عبارت طبری این است: ولی کسی است که یاری و کمک می رساند و تدبیر امر می کند. ازاین رو، دلیل آنکه گفته می شود فلان شخص ولی آن زن است، بدین خاطر است که مالک امر ازدواج اوست و گاهی ولی خون گفته می شود؛ چون حق مطالبه قصاص دارد و نیز دلیل آنکه گفته می شود سلطان، ولی امر رعیت است، چون صاحب تدبیر و اداره کردن امر آنهاست.
در المنجد آمده است: "ولی یلی فلانا دنا منه و قرب." (معلوف، 1376: 918) صاحب المنجد، معانی دیگری را نیز که در کلام طبرسی آمد، بیان کرده است، ولی معنای اصلی واژه ولایت را به معنای قرب و نزدیکی می داند، به گونه ای که در این عبارت گفته است: "یلی فلانا؛ نزدیک شدن با او".
حاکم و رهبر حکومت ولایی، در اثر علم و تقوا و عدالتی که دارد، به خدا و مردم جامعه خویش نزدیک است. ازاین رو، در مقام نصرت و یاری مردم برمی آید و می کوشد تا آنان را به خدا نزدیک سازد. همچنین، زعامت و ریاست او سبب نمی شود که از مردم فاصله بگیرد. او مانند یک پدر مهربان، برای مردم دلسوزی می کند. پیامبر اکرم( فرمود: "یا علی انا و انت ابوا هذه الامه؛ ای علی! من و تو، دو پدر این امت هستیم." (محدث قمی، 1338: ج1، 179)
ازاین رو، باید گفت هدف اساسی در حکومت ولایی و امامت، رساندن مردم به کمال نهایی و سعادت حقیقی یا همان قرب الی الله است: اِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. (قمر: 55)
به درستی که پرهیزکاران و کمال یافتگان در بهشت های الهی که در آنها نهرها جاری است به سر می برند؛ در جایگاه صداقت و راستی در نزد پروردگاری توانا.
بر این اساس باید رابطه متقابل میان حکومت و مردم از نوع رابطه میان پدر و فرزند باشد، به گونه ای که حاکم اسلامی امارت و فرمانروایی خود را بر پایه محبت و قرب قرار دهد تا مردم بتوانند در سایه این حکومت حق، هم به رفاه و آسایش مادی و هم به کمال معنوی برسند و از بدبختی و هلاکت مادی و معنوی رهایی یابند. اگر حکومتی دارای این انگیزه و هدف باشد، حکومت صالح است و اگر هدف، ریاست و فرمانروایی ظاهری باشد و انگیزه حاکم تنها به دست آوردن امتیازات مادی باشد، این حکومت ناصالح است و مورد امضای خداوند متعال نخواهد بود. لازم است حکومت الهی سعی کند تا ارتباط مردم را به خدا محکم کند و در گسترش فضایل اخلاقی و برقراری احکام خدا کوتاهی نکند.
الَّذِینَ اِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْاَرْضِ اَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوْا الزَّکَاهَ وَاَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْاُمُورِ (حج: 41).
مومنان کسانی هستد که اگر به آنان قدرت در روی زمین بدهیم، نماز را اقامه می کنند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و برای خداوند است پایان همه کارها.
این آیه، هدف از قدرت و حکومت را برقراری احکام خدا مانند اقامه نماز، ادای زکات، گسترش کارهای پسندیده و مبارزه با فساد معرفی کرده است. ازاین رو، بر حاکم اسلامی لازم است این موضوع را در صدر همه برنامه هایش قرار دهد و بر آن تاکید ورزد.
زمامداری از دیدگاه نهج البلاغه
ازآنجایی که حکومت مطلوب و حکومت غیر مطلوب از دیدگاه امیرمومنان، علی( به هدف و انگیزه حکومت بستگی دارد، در نهج البلاغه شاهد دو دیدگاه مثبت و غیر مثبت هستیم. دیدگاه مثبت زمانی است که رهبر و حاکم جامعه هدایت مردم را برعهده بگیرد و کمال و معنویت انسان ها را هدف قرار دهد، در عین اینکه رفاه مادی و دنیایی آنان را نیز به عنوان یک اصل از نظر دور نسازد. بنابراین، اگر با این نگرش به حکومت بنگریم، حکومت، مطلوب و مورد امضا و رضای امام علی( است.
عبدالله بن عباس می گوید پس از بازگشت آن حضرت از جنگ صفین، در ذی قار بر آن حضرت وارد شدم، دیدم کفش خود را وصله می کند. وقتی کار کفش تمام شد، به من فرمود: "مَا قِیمَهُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِیمَهَ لَهَا فَقَالَ( وَ اللَّهِ لَهِیَ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اِمْرَتِکُمْ اِلَّا اَنْ اُقِیمَ حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ بَاطِلاً؛ این کفش چه قدر ارزش دارد؟ گفتم قیمتی ندارد. فرمود: به خدا قسم! این کفش فرسوده وصله دار، از امارت بر شما را دوست تر دارم، مگر اینکه بتوانم در سایه آن، حقی را برقرار و باطلی را دفع کنم". (سید رضی: خطبه33)
در این دیدگاه، به زعامت و رهبری به عنوان عامل زمینه ساز و مقدمه کمال و سعادت مردم نگریسته شده است. ازاین رو، کارش بر اساس اقامه عدل و حق و برقراری نظام امور اجتماعی، دفاع از مظلوم، مبارزه با ظلم و تبعیض و فساد و اصلاح فضای جامعه اسلامی است تا در آن زمینه رشد انسان های مستعد فراهم شود؛ چرا که اگر غیر از این باشد، این حکومت و زعامت، از آب دهان بزی نزد امیرمومنان، علی( پست تر است. (سید رضی: خطبه 3)
از دیدگاه مولای متقیان، حکومت اسلامی، حکومتی است که در آن، جلو پرخوری ظالم گرفته شود تا هم مظلوم به حقش برسد و هم ظالم اصلاح گردد، والا ارزشی برای حکومت نیست.
دید منفی به حکومت و زمامداری آن نیز زمانی است که حاکم و رهبری با دید استقلالی به حکومت بنگرد، به گونه ای که ریاست و برتری جویی بر مردم و بلندپروازی را هدف خود قرار دهد. این نوع نگرش به حکومت و زمامداری، نه حاکمش عادل است، نه حکومت آن مطلوب، نه از مظلوم دفاع می شود و نه جلو پرخوری ظالم گرفته می شود؛ مانند حکومت های طاغوتی عالم که با این ریاست می خواهند برای خود امتیازی کسب کنند و به مطاع مادی خود برسند و در این راه از هیچ خیانتی هم باک ندارند. حضرت علی( با بیان دو نمونه از زمامداران، می فرماید:
زرعو الفجور و سقوه الغرور و حصد و الثبور. اینان بذر نافرمانی خدا را در سرزمین دل ها کاشته اند و به فریب و غفلت آن را آبیاری کرده اند و هلاکت و شقاوت را درو کرده اند، سپس سعادت دنیا و آخرت را از دست داده اند. این، حکومت های باطل و نامطلوبند که بذر نفاق و دورویی و نافرمانی خدا را در سرزمین دل ها می کارند.
درباره رهبران صالح نیز می فرماید:
لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ( مِنْ هَذِهِ الْاُمَّهِ اَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ اَبَداً هُمْ اَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ اِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَهِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّهُ وَ الْوِرَاثَهُ. (نهج البلاغه: خطبه 2)
هیچ کس از افراد این امت به آل محمد طرف مقایسه قرار نمی گیرد و کسانی که همیشه از بخشش ایشان بهره برده اند، برابر نیستند. پس چگونه خود را بر آنان ترجیح می دهند و مردم را به سوی خود دعوت می کنند، درحالی که آل محمد علیهم السلام اساس دین و پایه و ستون ایمان و یقین هستند. آنان کسانی هستند که دورافتادگان از راه حق به آنان مراجعه می کنند و عقب افتادگان به ایشان ملحق می شوند و خصایص و ویژگی های رهبری امت در آنها جمع شده و حق ایشان است و وصیت پیامبر( درباره ایشان ثابت شده است و مراد امام( از جمله الیهم یفئی الفالی این است که تندروها و کسانی که در حد تجاوز کردند به آل محمد که رهبران حق می باشند، برمی گردید و مراد از جمله و ینهم تلحق التالی این است که کسانی که کوتاهی کردند و عقب ماندند یا در خودشان را به آل محمد برسانند فی ضلال. (شرح نهج البلاغه: ج1، 11)
نتیجه اینکه چون حکومت اسلامی بر پایه ولایت استوار شده است، بر دیگر حکومت هایی که در گذشته یا در زمان ما رایج است، برتری دارد و با هیچ یک از آنان قابل مقایسه نیست. ازاین رو، ما نباید از تفاوت های اساسی حکومت اسلامی با حکومت های غیراسلامی غفلت ورزیم و برخی از ویژگی های حکومت های غرب را در نظر بگیریم و با حکومت دینی ترکیب کنیم، به گونه ای که با تلفیق آنها بخواهیم دشمن را از خود خرسند سازیم که البته به یقین راضی نمی شود.
زمامداری یا تحمل مسئولیت
امامت و ولایت بر مردم، در تمام ابعادش به ویژه با توجه به ویژگی نصب و گزینش از سوی پروردگار متعال، هرگز به صورت یک مقام و امتیاز برای حاکم مطرح نبوده، بلکه به عنوان یک مسئولیت بزرگ در برابر خدا نسبت به خلق معرفی شده است. این حقیقتی است که در نهج البلاغه به چشم می خورد. ازاین رو، برای آشنایی بیشتر لازم است نمونه هایی از آن را بیان داریم.
امام علی( در بیان انگیزه پذیرش حکومت پس از عثمان می فرماید:
اَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَاَ النَّسَمَهَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا اَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ اَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَاَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَاْسِ اَوَّلِهَا وَ لَاَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ اَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ. (سید رضی: خطبه 3)
هان، ای مردم! سوگند به آن خدائی که بذر را می شکافد و جان ها را آفرید، اگر نبود حضور مردمی که برای بیعت آمدند و اگر نبود آمادگی کسانی که به یاری من آمدند حجت بر من تمام نمی شد و اگر نبود میثاقی که خداوند متعال از علما گرفته که هرگز بر پرخوری ظالم صحه نگذارند و گرسنگی مظلوم را امضا نکنند، زمامداری بر شما را رها می کردم، آن چنان که مرکب را با انداختن ریسمان به دوش او رها می کنند و با بی اعتنایی پایان خلافت را با همان جام آغازش سیراب می کردم و در آن هنگام می دیدید که دنیای شما نزد من از اخلاط دهان بزی هم بی ارزش تر است.
آن بزرگوار در پاسخ مخالفت و بهانه گیری کسانی چون طلحه و زبیر، چنین می فرماید:
وَ اللَّهِ مَا کَانَتْ لِی فِی الْخِلَافَهِ رَغْبَهٌ وَ لَا فِی الْوِلَایَهِ اِرْبَهٌ وَ لَکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُونِی اِلَیْهَا وَ حَمَلْتُمُونِی عَلَیْهَا فَلَمَّا اَفْضَتْ اِلَیَّ نَظَرْتُ اِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ اَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ وَ مَا اسْتَنَّ النَّبِیُّ( فَاقْتَدَیْتُهُ. (همان: خطبه 196)
سوگند به خدا، من تمایلی به خلافت و زمامداری نداشتم، جز آنکه شما مرا بدان دعوت کردید و من را بر قبول آن مسئولیت وادار کردید و آنگاه که این مسئولیت را پذیرفتم، به کتاب خدا نگریستم و آنچه را بر ما مقرر داشته و ما را به حکومت بر طبق آن دستور داد، می دیدم و از آن پیروی کردم و سنت پیامبر( را به دقت در نظر گرفتم و بدان اقتدا کردم.
پس از درگذشت خلیفه دوم، هنگامی که مردم تصمیم گرفتند با عثمان بیعت کنند، مولای متقیان فرمود:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنِّی اَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لَاُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ اُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ اِلَّا عَلَیَّ خَاصَّهً الْتِمَاساً لِاَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ. (همان: خطبه 74)
شما خودتان از قبل دانستید که من از دیگران شایسته ترم به امر خلافت و سوگند به خدا، مادامی که امور مسلمین به سلامت بگذرد، من نیز حاضرم خلافت را رها کنم و در این صورت ستمی جز بر من نخواهد بود. این عمل برای من پاداش و ارزش خواهد آورد و کناره گیری از چیزی که شما به خواطر آن به رقابت پرداختید و برای ارزش های مادی و آرایش و فریبندگی اش با هم درگیر شدید، برای من بهتر است.
مراد از زخرف در اینجا طلاست و زبرج نیز به معنی طلاست، با این تفاوت که بر هر چیزی که فریب دهنده باشد، اطلاق می شود. (عبده، بی تا: 1، 124)
امام به دلیل برقرار کردن سیره مساوات نکوهش می شود، می فرماید:
اَتَاْمُرُونِّی اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لَا اَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا اَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ اِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ. (سید رتضی: خطبه 126)
آیا دستور می دهید که یاری بطلبم به ظلم و ستم بر کسی که زمامدار او شدم و سنّت پیامبر اکرم( را رها کنم! سوگند به خدا، این کار را نمی کنم. مادامی که شب و روز پشت سر یکدیگر می آیند و می روند و ستاره در آسمان ستاره ای را قصد می کند، اگر بیت المال مال شخصی خودم بود، آن را بالسویه تقسیم می کردم. پس چگونه کسی را بر دیگری ترجیح و حال آنکه مال خدا است و مستمندان جیره خوار او هستند.
"طلب النصر بالجور"، همان اصالت دادن به مقام و قدرت و کوشش در راه حفظ آن است؛ به این معنا که برای رسیدن به مقام و قدرت و پیروزی بر مشکلات و موانع، راهی جز ظلم و ستم نمانده باشد: ازاین رو، بر اساس هدف، وسیله را توجیه می کند و با ظلم و ستم به پیروزی می رسد، ولی امام حق، این گونه عمل نخواهد کرد.
امیرمومنان، علی( به دهقانان شهر مرزی انبار که هنگام استقبال از ایشان به گونه خاصی می دویدند، فرمود: این چه کاری بود که کردید! گفتند رسمی است که بدان وسیله فرمانروایان خود را احترام می کنیم. فرمود: سوگند به خدا، فرمانروایان شما از این عمل هیچ بهره ای نمی برند و شما هم با این کار خود را در دنیا به سختی و مشقت می اندازید و در آخرت هم مایه شقاوت شما خواهد شد و چه قدر زیان بار است مشقتی که به دنبالش مجازات باشد و چه سودمند است آسایشی که با ایمنی از آتش قیامت همراه باشد.
حضرت علی( در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری، حاکم بصره، درباره رهبری نامشروع می نویسد:
اَ اَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِاَنْ یُقَالَ هَذَا اَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ وَ لَا اُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ اَوْ اَکُونَ اُسْوَهً لَهُمْ فِی جُشُوبَهِ الْعَیْشِ. (همان: نامه 25).
آیا خود را به همین اندازه قانع کنم که به من امیرمومنان بگویند، ولی در سختی ها و رنج های آنان شریک نباشم یا باید برای آنان الگویی در زندگی سخت و ناگوار و پرمرارت باشم!
در این نوع رهبری، اساس و پایه هر چیزی حق و عدل است، ضابطه ها و معیارها، جز حق و عدل نیست و هیچ مصلحت و بهانه ای نمی تواند حاکم اسلامی را گمراه سازد.
ازآن جایی که امامت و رهبری در اسلام جز مسئولیت خدایی، چیز دیگری نیست، انگیزه مقام طلبی و رسیدن به امتیازات مادی با روح امامت و ولایت الهی که سراسر مسئولیت است، منافات دارد. ازاین رو، لازم است حاکم اسلامی از همه آحاد مردم متعهدتر باشد و در برابر قانون الهی نیز خود را از همگان مسئول تر بداند. دراین باره امام علی( می فرماید:
اِنِّی وَ اللَّهِ مَا اَحُکُمْ عَلَى طَاعَهٍ اِلَّا وَ اَسْبِقُکُمْ اِلَیْهَا وَ لَا اَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ اِلَّا وَ اَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا. (همان: خطبه 174)
ای مردم! به خدا قسم، من شما را به اطاعت از فرمانی فرا نخواندم، مگر اینکه در عمل به آن، خودم از شما پیشی گرفتم و شما را از نافرمانی و گناهی باز نداشتم، مگر اینکه خود پیش از شما از آن اجتناب ورزیدم.
آنچه بیان شد، چند نمونه ای بود از سخنان حضرت علی( که دلالت دارد بر اینکه پذیرش زمامداری در اسلام غیر از قبول مسئولیت الهی در برابر مردم چیز دیگری نیست، نه اینکه مانند حکومت و زمامداری معمول در دنیای دیروز و امروز که هدف، حکومت و قدرت سیاسی بر مردم است تا از این طریق به کسب امتیازات مادی برسد.
رابطه دین و حکومت
اگرچه با تامل در مباحث گذشته، رابطه حکومت و دین روشن می شود، ولی این قسمت به بررسی بیشتری نیاز دارد. بنابراین، به منظور تبیین این رابطه، لازم است در ابتدا حکومت دینی مورد نظر را معنا کنم.
از واژه و اصطلاح حکومت دینی چند معنا اراده می شود:
نخست این است که حکومت دینی، حکومتی است که تمام ارکان آن بر اساس دین شکل گرفته باشد و مجریان آن نیز از سوی خدا منصوب یا با اذن خاص یا اذن عام منصوب شوند. چنین حکومتی، حکومت دینی ایده آل و مطلوب است؛ زیرا حکومتی با این ویژگی ها از پشتوانه حکم الهی برخوردار است و بر اساس اراده تشریعی خداوند متعال شکل گرفته است. ازاین رو، حکومت رسول الله( و امامان معصوم( و به تبع آن، حکومت افرادی مانند مالک اشتر در زمان حضور امام یا حکومت ولی فقیه در عصر غیبت امام زمان( این گونه است.
دوم آنکه حکومت دینی، آن حکومتی است که احکام دین در آن رعایت شود، ولی لازم نیست حاکم آن به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از جانب خدا منصوب شود، بلکه اگر غیر از امام معصوم( یا غیر از ولی فقیه هم حکومت کند، اشکالی ندارد؛ زیرا دینی بودن حکومت به این است که قوانین دین در آن رعایت شود. حتی لازم نیست تمام قوانین دین هم در آن رعایت شود، بلکه اگر عمده احکام رعایت شود، باز هم حکومت دینی به شمار می آید. مسلّم است که این حکومت دینی پشتوانه الهی ندارد؛ زیرا حاکم آن از سوی مردم انتخاب شده است نه خداوند.
معنای سوم نیز این است که دین داران و متدینان حکومت کنند. بر اساس این معنا، لازم نیست قوانین دین هم رعایت شود، بلکه همین که حکومتی مربوط به جامعه ای دینی باشد، یعنی افراد آن متدین باشند، حکومت هم از روی تسامح دینی به حساب می آید (مصباح یزدی، بی تا: 45)
بی شک حکومت دینی مطلوب و مورد نظر، همان نوع اول است. البته اگر گاهی معنای دوم مورد قبول واقع می شود، مانند حکومت سلطنتی مشروطه مشروعه، به دلیل ناچاری است، به گونه ای که در حقیقت، مانند خوردن مردار است هنگامی که غذای سالم و حلال پیدا نشود و خطر هلاکت جانی در میان باشد. اما معنای سوم هرگز حکومت دینی به شمار نمی آید؛ زیرا در آن نه لازم است قوانین اسلام اجرا شود و نه حاکمان و مجریان آن منصوب از جانب خدا باشند.
پس از بیان معنای حکومت دینی، روشن است که حکومت و زمامداری و تدبیر و اداره زندگی مردم، اگر چه مربوط به دنیای مردم است، ولی با دین و دین داری رابطه بسیار محکم و تنگاتنگی دارد، به گونه ای که از یک دیگر جدا نیستند. در اینجا جمله مهم و تاریخی شهید سید حسن مدرس تداعی می شود که فرموده دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست؛ زیرا در حکومت دینی، مبنا و اساس حاکمیت، دین است یا در حقیقت، حکومت، فلسفه عملی دین است.
می توان گفت رابطه حکومت با دین در دو منطقه اساسی تبلور یافته است: نخست آنکه چون شیوه حکومت دینی در اسلام بر اساس شیوه امامت و ولایت است، چنان که بیان آن گذشت، از دیدگاه شیعه جزو اصول دین به شمار می آید، نه فروع دین؛ زیرا ولایت و امامت همچنان که بیان کردیم، یا ریشه در لطف الهی دارد یا حکمت الهی، البته حکمت نظری، یعنی هست ها و نیست ها، نه حکمت عملی که مربوط به بایدها و نبایدها است. بنابراین، حکومت دینی که حاکم آن پس از پیامبر خدا(، امام معصوم( یا در زمان غیبت، ولی فقیه است و به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از جانب پروردگار منصوب می شود، جزو اصول دین به شمار می آید.
دوم نیز این است که حکومت دینی جنبه عملی و فقهی دارد و از جمله بایدها و نبایدها است؛ زیرا هم برای حاکم اسلامی جنبه فقهی دارد و هم برای مردم، به گونه ای که وقتی حاکم اسلام از جانب خدا تعیین شد، از جهت تکلیف الهی بر او واجب است آن را بپذیرد و این مسئولیت بزرگ را برعهده گیرد؛ چراکه شرعاً نمی تواند با وجود شرایط، آن را رها سازد. از این جهت است که ما حکومت اسلامی را یک مسئولیت الهی می دانیم، نه صرف زمامداری مورد قبول دنیای روز. (تحریر الوسیله: ج1، 483)
همچنین بر همه مردم واجب است حکومت الهی را بپذیرند، همان گونه ای که قبول اصل دین بر آنان واجب است و مسئله بیعت با امام معصوم( نیز مانند بیعت مردم با امیرمومنان، علی( و یا شرکت در انتخابات و انتخاب آنان در عصر غیبت تبلور همین مقبولیت آنان است. به عبارتی باید بگوییم پیش از بیعت و پذیرفتن حکومت، بر همه مردم واجب است در تشکیل حکومت به حاکم اسلامی چه امام معصوم یا ولی فقیه، یاری رساند تا احکام الهی را در میان مردم جاری سازد. (تحریرالوسیله: ج1، 483).
وظیفه شرعی و فقهی دیگری که بر حاکم اسلامی و آحاد مردم واجب است، این است که در رعایت حقوق اسلامی که اهم آن اطاعت و پیروی و نصیحت و خیرخواهی است، کوتاهی نکنند، همان گونه که متقابلاً وقتی حاکم اسلامی حکومت اسلامی را برعهده گرفت و آن را پذیرفت، باید وظایف و تکالیف الهی را انجام دهد و حقوق مردم را ادا کند تا در این حکومت همه انسان ها بتوانند به هدف اصلی که رسیدن به کمال و سعادت دنیا و آخرت است، نائل آیند. ازاین رو، باید گفت رابطه حکومت با دین، هم از ناحیه اصول دین است و هم از ناحیه فروع دین، زیرا غایت و هدف از تشکیل حکومت دینی، اجرای احکام دین است تا مردم با عمل به آن، سعادت خویش را در سایه عبودیت و بندگی الهی تامین کنند و به قرب الهی که نهایت کمال انسان است، برسند.
در ادامه بحث، این رابطه را از منظر مبارک امیرمومنان، علی( پی می گیریم و به چند مورد از سخنان آن بزرگوار اشاره می کنیم تا دلیل بر وظایف شرعی امام و مردم باشد.
آن بزرگوار می فرماید:
اِنَّهُ لَیْسَ عَلَى الْاِمَامِ اِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ اَمْرِ رَبِّهِ الْاِبْلَاغُ فِی الْمَوْعِظَهِ وَ الِاجْتِهَادُ فِی النَّصِیحَهِ وَ الْاِحْیَاءُ لِلسُّنَّهِ وَ اِقَامَهُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّیهَا وَ اِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى اَهْلِهَا فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِیحِ نَبْتِهِ وَ مِنْ قَبْلِ اَنْ تُشْغَلُوا بِاَنْفُسِکُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْمِ مِنْ عِنْدِ اَهْلِهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ فَاِنَّمَا اُمِرْتُمْ بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی. (سید رضی: خطبه 104)
به تحقیق نیست بر امام و رهبر مردم، مگر قیام به آنچه پروردگارش به آن امر کرده است و آن پنج چیز است: ابلاغ موعظه و فرمان پیامبر اکرم( و کوشش کردن در پند و اندرز دادن به مردم و احیا و زنده کردن سنت پیامبر و رفتار بر طبق احکام رسول خدا و اجرای حدود الهی بر کسی که مستحق آن است و از بیت المال سهم و نصیب ها را به اهلش رسانیدن. پس چون به وظائف امام و جانشین آشنا شدید، در غیر طریق حق قدم بر ندارید و دست ارادت به هر بی خبر از اصول و فروع ندهید و برای خدا علم و دانش بیاموزید پیش از خشک شدن گیاه آن؛ یعنی پیش از رحلت امام و جانشین او و پیش از آنکه از استفاضه علم و دانش از اهلش وامانده و بر اثر حوادث و سختی های روزگار، خود به خود مشغول گردید و از منکر و مرتکبین آن نهی کنید، بعد از آنکه خود آن را به جا نیاورید؛ چون امر و نهی کسی که گفتار و کردارش موافق یکدیگر بوده، در شنونده بیشتر تاثیر دارد تا کسی که برخلاف گفتارش عمل می کند.
با بیان وظایف حاکم در این کلام روشن می شود که احکام سیاسی در اسلام، همان احکام دیانت است.
در کلامی دیگر از ایشان آمده است:
اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْاِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَاْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِکَ. (همان: خطبه 131)
بار خدایا! تو آگاهی آنچه که از ما صادر گردید از جنگ ها و زد و خوردها، نه برای میل و رغبت در سلطنت و خلافت بوده و نه برای به دست آوردن چیزی از متاع دنیا، بلکه برای این بود که خواستیم آثار دین تو که تغییر یافته بود، بازگردانیم و در شهرهای تو اصلاح و آسایش را برقرار کنم تا بندگان تو که ستم دیده است، در امن و آسودگی بوده و احکام تو را که ضایع شده، برقرار و اجرا کنم.
از این کلام نورانی بر می آید که فلسفه وجود حکومت، اجرای احکام خداست؛ زیرا رعایت حکومت رد معالم دین قرار داده است. (بحرانی، 1362: ج1، 128)
آن حضرت در جایی دیگر نیز به اصحابش فرمود:
لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ اِیَّایَ فَلْتَهً وَ لَیْسَ اَمْرِی وَ اَمْرُکُمْ وَاحِداً اِنِّی اُرِیدُکُمْ لِلَّهِ وَ اَنْتُمْ تُرِیدُونَنِی لِاَنْفُسِکُمْ اَیُّهَا النَّاسُ اَعِینُونِی عَلَى اَنْفُسِکُمْ وَ ایْمُ اللَّهِ لَاُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَاَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى اُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ اِنْ کَانَ کَارِهاً. (همان: ج3، 148)
بیعت شما با من بدون فکر و اندیشه نبود، بلکه همه اجتماع کرده، از روی فکر و اندیشه درست اقدام بر این کار نمودید. پس نباید هیچ یک از شما نقض عهد کنید و یا پشیمان شوید و کار من با شما یکسان نیست؛ زیرا من شما را برای خدا و ترویج دین او می خواهم، ولی شما مرا برای به دست آوردن بهره دنیا می خواهید. ای مردم! مرا بر نفس اماره خود یاری کنید، از هوای نفس پیروی نکنید و فرمان بردار باشید. سوگند به خدا، برای گرفتن حق ستمدیده از ستمگر از روی عدل و انصاف حکم می کنم و ستمکار را با حلقه ای بینی اش را می کشم مانند شتری که در بینی او حلقه نمایند و مهارش را بکشند تا اینکه او را به آبخورش وارد سازم، اگرچه آن بی میل باشد.
ابن ابی الحدید معتقد است که این کلام تعریض به ابی بکر است و برای اثبات کلامش نیز سخن عمر را بیان می کند که می گفت: "کانت بیعه ابی بکر فلته وقی الله شرها؛ بیعت مردم با ابی بکر بعد از رحلت رسول خدا از روی بی فکری بود؛ خداوند مسلمین را از شرش حفظ کند." (معتزلی، 1378هـ.ق: ج9، 31) مغنیه از عقاد در کتاب عقریه الامام که فرق است بین ملک و خلیفه بنابر هرگز ممکن است شخصی ملک باشد با ابزار خلیفه و خلافت و نیز نمی تواند شخصی خلیفه پیامبر باشد با داشتن ابزار ملک و علی بن ابی طالب خلیفه پیامبر بود و شاه نبود و از کسانی بود که هدف آنها اصلاح جامعه بود، نه از کسانی که به دنبال منافع مادی بودند. (مغنیه، 1972: ج2، 29)
اینها برخی مواردی بود که امام علی( نسبت به فلسفه حکومت دینی و انگیزه پذیرش این مسئولیت بیان کرده است. همچنین از رابطه دین و حکومت و اینکه حکومت از متن دین سرچشمه می گیرد و نیز هدف از تشکیل حکومت دینی، اجرای احکام و معارف دین و هدایت انسان ها بسوی کمال است، سخن رانده است.
همچنین، انگیزه قبول این مسئولیت که فلسفه حکومت دینی است، برقراری عدالت اجتماعی؛ دفاع از مظلومان، دفع ظلم و تجاوز ظالمان و مبارزه با تبعیض و فساد در جامعه اسلامی است، نه مانند هدف حکومت های غیردینی، برای به دست آوردن قدرت و سلطنت یا امتیازات مادی دیگر. ازاین رو، بر مردم واجب است که هم حکومت دینی و زمامداری حاکمان الهی را بپذیرند و هم در تشکیل حکومت یاری کنند، چه آنهایی را که به صورت مستقیم از جانب خدا منصوب شدند و چه کسانی که به صورت غیرمستقیم اذن تشکیل حکومت دینی را یافته اند، مانند فقیه عادل و جامع الشرایط در زمان غیبت ولی عصر(. که در غیر این صورت، در حقیقت ولایت و حاکمیت خدا و رسول و امامان معصوم( را نپذیرفته اند.
ولایت فقیه و رابطه امام و امت
همان گونه که در زمان حضور امام معصوم( مانند حکومت امیرمومنان، علی( رابطه میان مردم، رابطه امام و امت است، در زمان غیبت امام نیز که زمان حکومت فقیه جامع الشرایط است، رابطه امام و امت است. آیت الله جوادی آملی(مد ظله العالی) می فرماید: امام راحل (امام خمینی) رابطه مرجع و مقلد را به رابطه امام و امت ارتقا داد و این تحول بزرگ دیگری در رابطه با فقیه با مردم بود؛ یعنی اگر مرحوم وحید بهبهانی(قدس سره) توانست رابطه فقیه و مردم را از سطح محدث و تسمع بودن بالا برده و به سطح مرجع تقلید و مقلد برساند؛ امام راحل(رضوان الله تعالی علیه) با انقلاب فقهی و فرهنگی اش، آن را به اوج خود، یعنی رابطه امام و امت رساند. امام خمینی(قدس سره) تبیین کردند اولاً ادله اصلی نبوت و امامت می گوید انسان ها برای رسیدن به کمال شایسته خود در هر زمانی نیازمند قانون دینی و سپس نظام اسلامی اند و ثانیاً دین اسلام گذشته از مولف و مصنف و شارح و ترجمان و مبین، متولی می خواهد تا با پذیرش تولیت دین، همه احکام آن را احیا کند و آنها را در جامعه عینیت بخشد و در عصر غیبت و در نبود امام معصوم(، فقیه جامع الشرائط وظیفه دارد که علاوه بر تبیین، افتاء و قضا، تولید دین را نیز برعهده گیرد. (جوادی آملی، 1379: 282)
نتیجه گیری
نتایج مباحثی که تاکنون به آن پرداخته ایم را می توان در چند بند خلاصه کرد:
1. ضرورت حکومت برای زندگی فردی و اجتماعی انسان برای کسی قابل انکار نیست، به گونه ای که همه به آن اعتراف دارند؛ زیرا این موضوع در فطرت انسان به ودیعت نهاده شده و اسلام هم که دین فطرت است، به آن جواب مثبت داده و پس از درگذشت رسول خدا(، امام و حاکم برای مردم تعیین کرده است. در زمان غیبت امام معصوم نیز فقیهان جامع الشرایط به عنوان حاکم اسلامی از سوی امام زمان (ارواحنا فداه) به اذن عام منصوب شده اند.
2. گروهی جاهل و کج اندیش به نام خوارج که اغراض سیاسی داشتند، با شعار انحرافی خود، در ضرورت حکومت تردید کردند و شعار نفی حکومت را سر دارند. هنگامی که این خبر به گوش حضرت علی( رسید، فرمود: این گفتار حقی است که از آن اراده باطل کردند. سپس با بیان آثار و فواید و برکات حکومت، گفتار آنها را باطل اعلام داشت.
3. شیوه حکومت در اسلام، شیوه حکومت ولایی است که ریشه در جهان بینی ما دارد؛ چرا که ما معتقدیم این شیوه حکومت، ریشه در لطف الهی یا حکمت الهی دارد که هر دو از صفات فعل الهی هستند. ازاین رو، پایه و اساس این نوع حکومت، همان ولایت مطلقه الهی است. ریشه اختلاف حکومت ها با حکومت ولایی نیز از همین موضوع نشئت می گیرد.
4. حکومت ولایی با دیگر حکومت ها دو تفاوت اساسی دارد: 1. در حکومت ولایی باید حاکم آن از سوی خدا تعیین شود یا به نصب خاص مانند امامان معصوم( و یا به نصب عام مانند نصب فقیهان عادل از ناحیه امام زمان(، ولی در حکومت های رایج در دنیا، حاکم به وسیله آرای عمومی مردم تعیین می شود. البته اگر در جمهوری اسلامی به امر انتخاب و آرای مردم اهمیت داده شده است، حتی انتخاب مقام والای رهبری هم به آرای مردم واگذار شده است، از جهت دو امر مهم است که در مقاله از آن بحث کردیم.
2. هدف این حکومت، رسانیدن انسان ها به کمال نهایی و سعادت حقیقی یا همان قرب الی الله است، برخلاف حکومت های رایج زمان ما که هدف آنها، قدرت و ریاست و کسب امتیازات مادی است و هیچ توجهی به معنویات مردم ندارند. علت این امر هم بدان جهت است که حاکم در حکومت ولایی به مردم بسیار نزدیک است و مانند پدری مهربان برای سعادت و کمال آنها می کوشد؛ چراکه حکومت و زمامداری را مقدمه و زمینه ساز کمال و سعادت دنیا و آخرت مردم می داند، نه هدف نهایی.
5. ازآنجایی که حکومت مطلوب و غیر مطلوب از دیدگاه امیرمومنان علی( به انگیزه حکومت بستگی دارد، در نهج البلاغه به دو شکل به حکومت نگریسته شده است که با بیان هشت مورد از کلام آن حضرت درباره سیمای حکومت مطلوب و حکومت غیر مطلوب، به بررسی آن پرداخته شد.
6. از دیدگاه ما شیعیان، دین و حکومت رابطه مستقیم و تنگاتنگی با یکدیگر دارند که پس از بیان معانی حکومت دینی، رابطه آنها در دو منطقه اصول دین و فروع دین روشن گردید.
7. از دیدگاه مولای متقیان، علی(، حکومت و رهبری تنها یک مسئولیت الهی بیش نیست و انگیزه پذیرفتن آن، مسئولیت برقراری عدالت اجتماعی، دفاع از مظلومان و مبارزه با فساد و تبعیض در جامعه اسلامی است، نه به دست آوردن قدرت و کسب امتیازات مادی. ازاین رو، با بیان مواردی از کلام حضرت علی(، وظایف حاکم اسلامی بیان شد.
9. بر مردم واجب است که هم حکومت دینی و زمامداری حاکمان الهی را بپذیرند و هم در تشکیل این حکومت، چه در زمان امام معصوم( و چه در زمان غیبت، آنها را یاری کنند؛ زیرا اگر به این وظیفه مهم عمل نکنند، در حقیقت ولایت و حاکمیت خدا و رسول و امامان معصوم را نپذیرفته اند. (موسوی خمینی: ج1، 460)
فهرست منابع و مآخذ
* قرآن مجید.
1. انصاری، شیخ مرتضی، مکاسب، جلد 3، قم، کنگره شیخ اعظم انصاری، 1423هـ.ق.
2. بحرانی، کمال الدین میثم بن علی بن میثم، شرح نهج البلاغه، قم، دفتر تبلیغات، 1362.
3. بحرینی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر البرهان، قم، اسماعیلیان، بی تا.
4. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسراء، 1379.
5. دشتی، محمد، نهج البلاغه، قم، انتشارات پارسایان، 1379.
6. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه سید علی نفی فیض الاسلام، تهران، بی نا، بی تا.
7. سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1411هـ.ق.
8. طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، مرکز دارالتبلیغ، بی تا.
9. طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
10. عبده، شیخ محمد، نهج البلاغه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
11. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، قم، کتابفروشی مصطفوی، بی تا.
12. محدث قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جلد اول، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1338.
13. مصباح یزدی، محمدتقی، ولایت فقیه، پرسش ها و پاسخ ها، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)، بی تا.
14. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1378هـ.ق.
15. معلوف، لوئیس، المنجد، تهران، انتشارات تهران، 1376.
16. مغنیه، محمدجواد، فی ظلال نهج البلاغه، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، 1972م.
17. موسوی خمینی، سید روح الله، البیع، جلد 2، نجف اشرف، بی نا، بی تا.
18. موسوی خمینی، سید روح الله، تحریرالوسیله، جلد 1، نجف اشرف، بی نا، بی تا.
19. نراقی، ملااحمد، عوائدالایام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1417هـ.ق.
The Image of Religious Government and its Bases
in Nahj al-Balagha
Dr. Ali Mahamid1
ABSTRACT
The present article is seeking to explain the image of Islamic government in Imam Ali's view in Nahj al-Balagha. Accordingly, as an introduction, it deals with the necessity of government for humanity; it also discusses the method of Wilaie (authoritative) government, and then, mentions its two basic points of difference from other forms of government; it states that the Wilaie form of government is rooted in the divine absolute authority. This form of government is distinct from other forms in making it necessary for the ruler to be appointed by God.
Another difference is related to the goal of the religious or Wilaie government which is to guide people to ultimate perfection and everlasting felicity or nearness to God, while the basic goal in other forms of government is based on material privileges.
It is in view of this sublime goal that Nahj al-Balagha has viewed government both positively and negatively, making a distinction between desirable and undesirable forms of government. In the present article, by adducing Imam Ali's words in this regard, the image of Wilaie government, which is the desirable form of government, has been depicted; at the end, the relationship of religion and government – as far as basic articles of faith as well as legal and derivative principles of religion are concerned – has been explained.
KEY WORDS: religious government, Wilaie government, divine absolute authority, ultimate goal, relationship, basic articles of faith, derivative principles, Nahj al-Balagha, image
دکترعلی محامد2
1 . Associate Professor in the Department of Jurisprudence and Bases of Islamic Law / Qom University.
2 . دانشیار گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه قم.
تاریخ دریافت: 15/4/88 پذیرش نهایی: 30/4/88
—————
————————————————————
—————
————————————————————