عنوان : تاثیر موسیقی بر درک خواندن
چکیده
این مقاله برای مورد آزمایش قرار دادن موسیقی بر درک خواندن طراحی شده است. شرکت کنندگان N: 22 نفر هستند که 51% زن هستند .آن ها سه آزمون در درک خواندن را در حال گوش دادن به موسیقی کامل کرده اند . موسیقی ها ، موسیقی کلاسیک و لیریک است . درک خواندن در هیچ کدام از موسیقی ها بهتر نبوده است . اما تفاوت اندکی وجود داشته است که برابر با 94% P: است . برای مطاله آینده محققان باید شرایط آزمایش را برابر کنند قبل از آنکه یک آزمایش مشابه انجام دهند.
تاثیر موسیقی بر درک خواندن :
هنگامی که در یک اردو هستید دانش آموزان زیادی هستند که هدفون دارند و کتاب می خوانند یا نامه می نویسند ممکن است که تن آهنگ پایین باشد یا بلند باشد یا آنها به یک موسیقی رقص گوش دهند یا به هوی متال گوش دهند . بحث های زیادی درباره اینکه گوش دادن به موسیقی سود دارد یا ندارد وجود دارد ،اما هیچ کس جواب این سوال را به طور دقیق نمی داند . آیا موسیقی حواس را پرت می کنند؟آیا یک نوع از موسیقی خاص حواس آنها را پرت می کند؟ یا یک نوع دیگر؟؛ تحقیقات زیادی انجام گرفته است که انواع موسیقی و تاثیر موسیقی بر عملکرد شناختی را بررسی می کند مانند : درک خواندن ، حافظه و ریاضی . تحقیقی به وسیله فارنهام( Furnham ) و استفنسون( Stephenson ) (2007) نشان داد که موسیقی ملایم لالایی می تواند توانایی شناخت را بهبود بخشد و موسیقی که ضرب بیشتری دارد توانایی شناخت را کاهش می دهد. به 118 دانش آموز کار درک داده شد که آنها را انجام دهند . این کارها شامل یادآوری آزاد – ریاضیات ذهنی و منطق زبانی است . هنگامی که آنها به موسیقی نرم گوش دادند عملکرد بهتری داشتند بنابراین دانش آموزان کارها را بهتر انجام می دادهند زمانی که به موسیقی نرم و آرام گوش می دهند . مانند موسیقی کلاسیک که سرعت آن پایین است . و توان این را اینگونه توضیح داد که موسیقی آرام شرکت کنندگان را آرام می کند و باعث می شود اعصاب آنها آرام شود . موسیقی آرام حواس را پرت نمی کند و اختلال برانگیز نیست اما موسیقی باعث شد که شرکت کنندگان مثلاً برای گم کردن خودکار حواسشان پرت نشود و تمرکز داشته باشند . یک مطالعه دیگر که فارِنهام(Furnham ) انجام داده است نشان می دهد که تعداد ضرب های آنها در هر دقیقه کم است ، نقش منفی در عملکرد درک خواندن – اعمال یادآوری در ریاضیات ذهن دارد .
در یک مطالعه مشابه به وسیله کَسِدی(Cassidy ) و دونالد( Donald ) ، مشخص شد که تکاپو ، سرعت زیاد (هیجان بالا) موسیقی ، اثر منفی روی عملکرد توانایی شناخت دارد ، نسبت به موسیقی آرام و آهسته (کم هیجان).در این تحقیق دانشجویان دوره لیسس به طور تصادفی در چهار وضعیت گماشته شدند : موسیقی با دور تند (سریع) موسیقی با دور کند (ملایم) ، زمینه شلوغ (زمینه پارازیت دار ) ، و سکوت . سپس از شرکت کنندگان خواسته شد تا پنج کار اساساً مربوط به یادآوری اطلاعات را انجام دهند . این تحقیق مخص کرد که تفاوت های مهمی در توانایی یادآوری بین وضعیت ساکت (آرام) و وضعیت شلوغ وجود دارد ، شرکت کنندگان در وضعیت آرام و ساکت عملکردشان به نحومعنا داری بهتر است .در همه کارها موسیقی با دور تند (سریع ) زیان هایی در توانایی یادآوری شرکت کنندگان وارد می کند . با وجود همه این مطالعات ، موسیقی ملایم ، یا تن موسیقی در هر سطحی ، اثر مثبت روی شرکت کنندگان دارد مادامیکه عملکرد شناختی مربوط به وظایف ، از عملکرد درک خواندن تا ریاضیات (حساب) ذهنی را احاطه می کند . این ها (این مطالعات) اظهار می کنند که موسیقی بر ادراک اثر دارد و این اثرات مثبت بودند .
بیمَن( Beaman ) (2005) در مطالعاتش روی صداهای نامربوط (مزاحم) و حافظه کوتاه مدت نتایج مشابهی را دریافت . عبارت (صداهای نامربوط) طبق تعریف او صدایی است که ارتباطی با کارهای در دست انجام ، ندارد و یک عامل حواس پرتی (گیج کننده ) محسوب می شود . بر خلاف مطالعاتی که قبلاً ذکر شد ، بیمَن به جای انواع موسیقی ، شدت صداهای مزاحم تاثیر مهمی روی توانایی شناخت بزرگسالان ندارد ، اما یک تغییر در پارازیت به عنوان یک عامل مُخل تمرکز حواس اقدام می کند . از سوی دیگر ، بچه ها نسبت به بزرگسالان راحت تر حواسشان به وسیله صداهای نامربوط پرت می شود و شدت یک اثر دارد . تعداد زیادی مطالعات دیگر راجع به پارازیت ها انجام شده . فارِنهام(Furnham ) ، گانتِر( Gunter ) و پیتِرسون( Peterson ) (1994) تحقیقی پیش بردند راجع به آزمونهای درک خواندن و پارازیت های تلویزیون به عنوان یک عامل پرت کننده حواس . در این آزمایش ، شرکت کنندگان به طور معناداری عملکرد بهتری در یک وضعیت آرام نسبت به وجود صداهای مزاحم تلویزیون ، داشتند . این تحقیقات اظهار می کنند که صداهای نامربوط (پارازیت ها) اثر منفی روی توانایی شناخت دارند .
مطالعه ای که توسط زیمر و بارسولیس-ریموند (1987) انجام شد، مشخص کرد که برای وضعیت موزیک، اهمیتی ندارد. دانش آموزان در چهار وضعیت مختلف موزیک قرار داده شدند و تکالیف اطلاعاتی به آنها محول گردید که در برگیرنده حافظه محاسباتی، یادآوری و شفاهی بودند. این چهار وضعیت شامل وضعیت کنترلی، گفتگوی پیوسته (حالت مکالمه)، موسیقی های محبوب و سروصدای صنعتی بودند.
زیمر و بارسولیس-ریموند تاثیرات معنادار موسیقی بر تکالیف شناختی را نیافتند. مشخص نبود که چرا زیمر و بارسولیس-ریموند هیچ تاثیری به جز این را شناسایی نکردند که دانش آموزان با حواسپرتی صوتی آشنا بودند زیرا به شنیدن آنها هنگامی که در یک زمینه ی آکادمیک قرار دارند، خو گرفته بودند و می توانستند که آنها را نادیده بگیرند. بدیهی است که یافته های متناقضی در مطالعات فوق الذکر دیده می شود، که راهنمای مطالعه حاضر، در مورد اینکه آیا موسیقی، در سه وضعیت مختلف تاثیری بر عملکرد تست های درک مطلب خواندن دارد یا نه، بود.
انتظار ما بر این بود که موسیقی نقشی را در عملکرد یا سطح کارایی تست های درک مطلب ایفا کند. به همانطور که توسط مطالعاتی که قبلاً مورد اشاره واقع شدند، بیان شده است، به دلیل اینکه موسیقی می تواند آشفته کننده باشد، ما انتظار داشتیم که امتیازات تست های شرکت کنندگان در شرایط بدون موسیقی بالاتر باشد و امتیازات تست هایی که در حضور موسیقی های عامه پسند و در شرایط احساسی گرفته می شوند، پایین ترین مقدار باشد.
برای تست این فرضیه، آزمایشی را انجام دادیم که در آن یک نمونه مناسب از دانشجویان دانشگاه وارد آزمایش شده و سطح کارایی آنها در تست های درک مطلب در سه وضعیت مختلف مورد بررسی قرار گرفت. سه گروه تست مختلف به شرکت کنندگان داده شد در حالیکه به هیچ موسیقی گوش نمی دادند، به موسیقی سنتی گوش می دادند و یا به موسیقی احساسی گوش می دادند و بعد از هر تست به هفت سوال مربوط به متن پاسخ می دادند.
روش
شرکت کنندگان
بیست و دو دانشجوی دانشگاه هانوور داوطلب شدند که شرکت کنند (41 درصد مرد). سن شرکت کنندگان بین 18 تا 21 سال بود. شرکت کنندگان عمدتاً سفید پوست بودند و یکی از آنها دانشجویی آفریقایی-آمریکایی بود. GPAی شرکت کنندگان از 47/2 تا 70/3 قرار دارد که میانگین آنها 93/2 می باشد. شرکت کنندگان از یک نمونه مناسب گردآوری شده بودند. در صورتیکه استادشان به آنها اجازه می داد، دانشجویان اعتبار اضافه ای را برای شرکت در یک دوره روانشناسی دریافت می کردند.
مواد
در یک کلاس درس، یک لپ تاپ همراه با بلندگوهایی برای پخش موسیقی مورد استفاده قرار گرفت. در این اتاق، سه وضعیت مختلف موسیقی وجود داشت؛ موسیقی احساسی، موسیقی سنتی و بدون موسیقی (کنترل). برای شرایط احساسی، محققان سه آواز را انتخاب کردند که در پردیس دانشگاه محبوبیت داشتند و به کرّات در رادیوهای مربوط به موسیقی پاپ پخش می شدند. سه آهنگ انتخاب شده عبارت بودند از "دختری را می بوسم" (perry, 2008)، "ترانه ی ما" (swift. 2006) و "هواپیماهای کاغذی" (M.I.A, 2007).
تمام این آهنگ ها به طور کلی شاد و جذاب هستند و هر کدام به طور متوسط سه دقیقه و نیم طول می کشند. برای شرایط سنتی، محققان قطعه موسیقی پیانو، شماره 24 : II. Larghetto (Mozart, 2007, track 2) و سوناتای پیانو: II. Aria (Schumann, 2007, track 5) را انتخاب کردند. قطعه اول تقریباً هفت دقیقه طول می کشد، در حالیکه ترانه دوم سه دقیقه طول می کشد. این ترانه ها به این دلیل انتخاب شده اند که آرام بوده و تقریباً حالت لالایی دارند. سه تست درک مطلب گرفته شد. این تست های درک مطلبِ خواندن، از www.majortests.com که یک وبسایت آمادگی برای S.A.T است به دست آمده اند. برآورد شده بود که هر تست ده دقیقه طول بکشد و حاوی هفت سوال چندگزینه ای باشد. سوال های آزمون درک مطلبِ خواندن به نقطه نظرات مولف، تعاریف کلمات با توجه اشاره های موجود در زمینه، و عملکردهای شخصیت های موجود در متن ارتباط داشت. محققان همچنین پرسش نامه مختصری را برای تمام شرکت کنندگان تهیه کرده بودند که در مورد سن، جنس، GPA و نژاد شرکت کنندگان بود.
به شرکت کنندگان یک فرم رضایت نامه داده شد و یک پرسش نامه جمعیتی را قبل از انجام تست ها پر کردند. به شرکت کنندگان گفته شد که این مطالعه به منظور ارزیابی تمرکز و توجه در شرایط مختلف است. محققان به شرکت کنندگان گفتند که امتیاز و اطلاعات تست های آنها فقط توسط پژوهشگران مورد مشاهده قرار می گیرد.
شرکت کنندگان از داخل یک کیسه، عددی را انتخاب می کردند و این اعداد توسط محققان به عنوان راهی برای تطبیق دادن تست های شرکت کنندگان با برگه های اطلاعاتی آنها مورد استفاده قرار می گرفت. شرکت کنندگان به صورت تصادفی به سه گروه تقسیم می شدند. این گروه ها وضعیت های موسیقی مختلف را با ترتیب یکسانی (سکوت، سنتی، احساسی) تجربه می کردند با این وجود، به منظور تعدیل تفاوت های موجود در سختی و آسانی تست ها، ترتیب این تست ها تغییر داده می شد. ترتیب وضعیت های موسیقی در هر جلسه ثابت می ماند تا تاثیرات انتقالی، به حداقل مقدار ممکن برسد. اشعار و یا نواخت اشعار می توانست در ذهن شرکت کنندگان باقی بماند. پس از تکمیل یک تست درک مطلب، موسیقی قطع شده و تست ها جمع آوری می شدند. تست جدیدی به مشارکت کنندگان داده می شد، و زمانی که وضعیت جدید موسیقی برقرار می شد، شروع به پاسخگویی به آن می کردند. در انتهای آزمایش نوشته ای به شرکت کنندگان داده می شد و برای مشارکت آنان تشکر می گردید و سپس مرخص می شدند.
نتایج
ما انتظار داشتیم که شرکت کنندگان، در وضعیت کنترل نسبت به وضعیت سنتی یا احساسی نمرات بالاتری را در امتحان کسب کنند و همچنین انتظار داشتیم که شرکت کنندگان در وضعیت سنتی نسبت به وضعیت احساسی نمرات بالاتری را در امتحان کسب کنند. به منظور بررسی اینکه آیا تفاوتی در میانگین نمرات کسب شده در تست هایی که در وضعیت های مختلف گرفته شده بودند، یک آنالیز واریانس (ANOVA) یک طرفه درون گروهی در مورد تاثیرات موسیقی بر توانایی های امتحان دادن انجام دادیم. این نشان داد که تاثیر معناداری بر روی سطح کارایی شرکت کنندگان در تست درک مطلب ندارد، F (2,42) = .058 , p = .94، و نمره میانگین شرکت کنندگان 1/0 با یکدیگر اختلاف دارد (شکل 1 را ببینید). با این وجود در زمان انجام آنالیز واریانس (ANOVA) یک طرفه درون گروهی تاثیر معناداری برای دشواری تست مشاهده کردیم F(2,42) = 4.73, p = .01. تست هایی که بر چسب Harding خورده بودند (M=3.64) نسبت به تست های Stout (M=3.5) و Pioneer (M=3.64) دشوارتر بودند. معنادار بودنِ دشواری امتحان می تواند فاکتوری باشد که نشاند دهنده این مطلب است که چرا ما برای موسیقی تاثیر معناداری بر توانایی امتحان دادن نیافتیم.
بحث
فرضیه ما این بود که شرکت کنندگان در زمان خواند یک تست درک مطلب، در شرایط کنترل عملکرد بهتری نسبت به شرایط سنتی یا احساسی خواهند داشت. همچنین فرض کردیم که شرکت کنندگان، هنگامی که در شرایط سنتی تست درک مطلبِ خواندن را انجام می دهند عملکرد بهتری نسبت به زمانی که در شرایط احساسی واقع می شوند، خواهند داشت. فرضیه ها تایید و اثبات نشدند. اگرچه مطالعه دیگری که توسط Cassidy and MacDonald (2007) انجام شده بود، دریافته بود که موسیقی بسیار تحریک کننده که تعداد ضرب های بیشتری در دقیقه دارد، نسبت به موسیقی کمتر تحریک کننده که تعداد ضرب های کمتری در دقیقه دارد، تاثیر منفی بیشتری در عملکرد دارد، ما تفاوت معنی داری در تاثیر موسیقی بر توانایی های امتحان دادن نیافتیم. Furnham and Stephenson (2007) به نتایجی دست یافتند که نتایج Cassidy and MacDonald را تایید می کند. آنها دریافتند که موسیقی آرام و لالایی مانند توانایی شناختی را ارتقاء می دهد در حالیکه موسیقی های شادتر توانایی شناختی را کاهش می دهد. نتایج ما به این دلیل متفاوت است که موسیقی سنتی که ما مورد استفاده قرار دادیم به آن اندازه آرام کننده نبوده و تعداد ضرب های آن در دقیقه نسبت به مطالعات پیشین بیشتر بوده است.
علاوه بر تفاوت های یافت شده در دشواری تست ، محدودیت های دیگری نیز در این مطالعه وجود دارد. نمونه مورد استفاده، نمونه ی مناسبی بود که از دانشجویان دانشگاه هانوور که در سن 18 تا 21 سال قرار داشتند، تشکیل شده بود. این مطالعه بزرگسال تر ها، دانشجویانی در سنین دیگر و یا کودکان را در نظر نگرفته بود، بنابراین این مطالعه اعتبار خارجی ندارد و نمی توان آن را به جامعه ای فراتر از دانشجویان دانشگاه هانوور تعمیم داد. به عنوان نمونه کودکان ممکن است به صورتی متفاوت نسبت به شرایط برهمزننده واکنش نشان دهند، زیرا آنها توانایی کمتری برای تمرکز بر وظایف محوله دارند؛ در حالیکه بزرگترها کمتر به امتحان دادن عادت داشته و معمولاً در این محیط ساکت فعالیت می کنند. همچنین، شرکت کنندگان در مطالعه ممکن است بهترین قابلیت های خود را نشان نداده باشند زیرا هیچ انعکاسی عطف به درجه بندی های آنها وجود نداشت. این کار می تواند درجه میانگین تست های آنها را پایین تر بیاورد.
مطالعات بیشتر باید تفاوت های موجود در دشواری تست را در حین انجام هر کدام از مطالعات اولیه و یا تمام آنها را مورد بررسی قرار دهد. محققانی که تاثیر موسیقی را بر توانایی امتحان دادن، و یا حتی تاثیر آشفتگی های صوتی بر توانایی را به صورت کلی، مورد بررسی قرار می دهند، باید از شرکت کنندگان بپرسند که شرایط معمول برای مطالعه آنها چگونه است، زیرا این امر می تواند عادت های تمرکز آنها بر تست های کلاسی و شرایط مطالعه کنترل شده را تحت تاثیر قرار دهد. احتمال دارد که سطح عملکرد دانشجویی که در زمان مطالعه موسیقی گوش می دهد، به همان میزان تحت تاثیر موسیقی قرار نگیرد که سطح عملکرد دانشجویی که در شرایط سکوت مطالعه می کند، تحت تاثیر قرار می گیرد.
فرضیه های ما مبنی بر اینکه شرکت کنندگان در وضعیت سکوت نسبت به وضعیت احساسی یا سنتی عملکرد بهتری در تست درک مطلبِ خواندن خواهند داشت و نیز اینکه شرکت کنندگان، در وضعیت سنتی عملکرد بهتری نسبت به وضعیت احساسی خواهند داشت، تایید نشدند.
پژوهش در این حیطه اهمیت دارد زیرا می توانند مفاهیم و کاربردهای ضمنی هم در مدرسه و هم محیط کار داشته باشد. اگر همانطوری که توسط Furnaham and Stephenson یافت شد، دریافتیم که موسیقی سنتی به توانایی شناختی کمک می کند، سودمند خواهد بود که برخی موسیقی های آرام سنتی در محیط کار، و احتمالاً مدرسه و کلاس های درس دانشگاه پخش شود. تحقیقی باید در مورد تاثیرات ممکن سنی انجام پذیرد، اینکه آیا کودکان به همان صورتی نسبت به موسیقی واکنش نشان می دهند که بزرگترها عکس العمل نشان می دهند یا خیر.
3