تارا فایل

بررسی ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار


 بسم الله الرحمن الرحیم

دانشگاه آزاد اسلامی

واحد تهران مرکزی

پایان نامه
برای دریافت درجه کارشناسی علوم اجتماعی

موضوع
بررسی ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای
مادر شاغل و خانه دار

استاد راهنما : دکتر مجید ارائی نژاد

محقق : حمیده همتی

سال تحصیلی 85-84

پایان نامه پیوست با عنوان
بررسی ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای
مادر شاغل و خانه دار
که توسط حمیده همتی
برای گذراندن سه واحد تحقیق در رساله تحصیلی در کارشناسی رشته علوم اجتماعی، خدمات اجتماعی تحت نظر اینجانب تدوین شد.

در تاریخ بررسی و با درجه مورد تایید قرار گرفت.

تایید استاد راهنما
دکتر مجید ارائی نژاد

تشکر صمیمانه خود را خدمت استاد ارجمندم جناب آقای دکتر مجید ارائی نژاد که با راهنمائیهای بسیار ارزشمند و تشویق خود از نخستین گام و با صرف وقت زیاد سبب به ثمر رسیدن انی کار گردیدند تقدیم می نمایم.

تقدیم به ،
پدر و مادر و آنهایی که دوستشان دارم و با سپاس از رحماتشان .

با سپاس فراوان
از زحمات خواهران عزیزم که مرا در تنظیم رساله ام سخت یاری نمودند.

فهــرســت
عنوان صفحه
———————————————————–
چکیده
مقدمه
فصل اول ـ موضوع تحقیق
بیان مسئله
ضرورت و اهمیت تحقیق
اهداف تحقیق
فرضیه های تحقیق
متغیر تحقیق
– تعریف نظری متغیر
– تعریف عملیاتی متغیر
فصل دوم ـ چارچوب نظری تحقیق
– سازگاری
– اهمیت مادر در روابط متقابل مادر و کودک
– ناسازگاری
– عوامل موثر در پیدایش ناسازگاری
– طبقه بندی کودکان و نوجوانان ناسازگار
– ناسازگاری از دیدگاه مکاتب
– ناسازگاری در اثر نوروزها
– اختلالات خواب
– اختلالات گوارشی
ناسازگاری در اثر سایکوپاتهای زودرس
ناسازگاریهای کودکان و نوجوانان در اثر سایکوزها
– تفاوتهای مربوط به جنسیت در اختلالات رفتاری
– اختلالات رفتاری کودکان بر حسب سن آنها
پیشینه تحقیق
فصل سوم ـ روش تحقیق
جامعه پژوهشی
نمونه و روش نمونه گیری
ابزار پژوهش
روش اجرا
روش تحلیل داده ها
فصل چهارم ـ نتایج تحقیق
فصل پنجم ـ بحث و نتیجه گیری
کودکان دارای مادران شاغل و خانه دار
ناسازگاری در کودکان دختر و پسر
محدودیت ها
پیشنهادات
منابع
پیوستها

چکیده :
هدف از پژوهش حاضر، بررسی مقایسه رفتار ناسازگار کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار بود. جامعه پژوهش شامل دو مهد کودرک خصوصی و دولتی است. نمونه این تحقیق 30 کودک دارای مادر خانه دار ( 60 = n ) می باشد که مادران آنها بصورت داوطلبانه در تحقیق شرکت نمودند. برای جمع آوری داده های پژوهش ، ازچک لیست رفتار ناسازگار کودکان (خودساخته) و پرسشنامه مشخصات عمومی استفاده شد. داده ها نیز با آزمون t مورد تحلیل قرار گرفت.
نتایج پژوهش نشان می دهد که بین رفتار ناسازگار کودکان پیش دبستانی ( مهدکودک) دارای مادر شاغل و خانه دار تفاوتی وجود ندارد. اما بین رفتار ناسازگار کودکان پیش دبستانی پسر و دختر تفاوت معناداری (P<0/01) بدست آمد. به عبارتی در این پژوهش میانگین رفتار ناسازگار در پسران بیشتر از دختران است .

مقدمـه :
نگرش نسبت به کودک و تربیت او در طی قرون گذشته دچار فراز و نشیب های زیادی شده است افلاطون به اهمیت آموزش و پرورش در دوران کودکی اشاره نموده است و این مسئله را در سازگاری و علاقه حرفه ای بعدی کودک مهم می دانست . ولی در قرون وسطی این اندیشه از میان رفت و کودک را همچون بالغین ناپخته تلقی می کردند. کودکان را همچون بزرگان لباس می پوشاندند و از آنان انتظار رفتار بزرگسالان را داشتند. در مدارس قرون وسطی دروس به ترتیب سختی و آسانی ارائه نمی شد و کودکان را موجودات بی گناه نمی دانستند و آنان را از تجاوزات وحشیانه محافظت نمی کردند.
در قرون هفدهم تحولات عمیقی در نگرش نسبت به کودک بوجود آمد.مربیان سعی داشتند کودکان را از بزرگسالان و حتی نوجوانان جدا سازند. روش جدیدی در تعلیم و تربیت آغاز شد و مردم احساس منفی اخلاقی را به نگرشی مثبت، نسبت به کودکان تغییر دادند و کوشش همه جانبه ای برای حفظ و حراست کودکان از خشونت و فساد اخلاقی به عمل آوردند (کرین1 ، ترجمه فدایی ، 1367). روسو در قرون هفدهم مقالات متعددی در زمینه مسائل کودکان ارائه نمود و عنوان کرد که کودکان زمینه ذاتی تشخیص درست از نادرست را دارا هستند ولی تحت تاثیر قیود اجتماعی قرار گرفته اند. وی معتقد بود که کودک ماهیتاً کاوشگر فعالی است که تواناییهای بیشماری دارد و اگر بزرگسالان زیاد دخالت نکنند توانائیهایش شکوفا خواهد شد. (دبس 2 ، ترجمه کاردان ، 1353) نظرات افرادی مانند فروید، تغییرات اجتماعی حاصل شده در قرون بیستم ، آسانگیری در تربیت را دوباره مطرح کرد. بطور خلاصه برخی از علما معتقدند کودک موجودی گیرنده و دارای مغز انفعالی است که صرفاً به عوامل محیطی مانند تشویق و تنبیه پاسخ داده و رفتارش را بر این اساس پایه گذاری می کند. برخی دیگر تصور می کنند که رشد و نمو کودک در اثر یادگیری فعالانه او با محیط است و به واسطه این کار و فعالیت به تجارب خودش شکل داده و مشکلاتش را حل می کند.
امروزه پژوهشگران و دانشمندان مطالعات گسترده ای را در مورد نحوه رشد و پرورش کودکان دنبال می کنند. اغلب متخصصین دوران کودکی بویژه از تولد تا 5-6 سالگی را دوران پی ریزی شخصیت و اساسی برای رفتارهای آتی خود می دانند . آنان معتقدند که شخصیت پدر و مادر و کیفیت رفتار آنان بیش از هر عامل دیگری در تربیت و تکوین شخصیت طفل اثر می گذارد.
والدین اولین کسانی هستند که در آینه حساس ضمیر کودک نقش می بندند. البته افراد دیگری به غیر از پدر و مادر در شکل گیری عادت و رفتارهای کودک موثر هستند. ولی کیفیت تاثیرپذیری نسبت به مادر و دوران اولیه زندگی ضعیف می باشد.
مطالعات نشان داده است که اختلافات خانوادگی و اشتباهات تربیتی و نیز بی اطلاعی والدین از تاثیر رفتار خود، عوامل موثری هستند که در سرنوشت آتی کودک، سازگاریها و ناسازگاریها ، خوشبختی و یا بدبختی او موثر هستند( قاسمی ، 1357).
روان شناسان در بیشتر سالهای قرن حاضر، بر روابط کودکان با کسانی که مراقبت از آنها را به عهده دارند تاکید کرده اند و این کنشهای متقابل را اساس عمده رشد عاطفی و شناختی دانسته اند ( ماسن 3 ، و هنکاران ـ ترجمه یاسائی ، 1368).
نخستین تماسهای جسمی و روانی نوزاد در دوران شیرخوارگی با مادر است. روشی که مادران در مقابل پاسخگویی به نیازهای نوزادان اتخاذ می کنند متفاوت است. ممکن است صبورانه و گرم ، تند و خشن و عاری از حساسیت و بی تفاوتی باشند. از نظر تعلیم و تربیت برخوردهای اولیه مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد نقطه ای است که تولد روانی و عاطفی کودک از آنجا آغاز می شود.(ماسن و همکاران)
در گذشته عقیده بر این بود که والدین بطور یکطرفه کودکان خود را تربیت می کنند. اما پژوهشهایی که با نوزادان صورت گرفته بطور فزاینده ای حاکی از آن است که چنین تاثیری جنبه متقابل دارد، یعنی رفتار نوزاد نیز پاسخهای والدین را شکل می دهد. بطور مثال نوزادی که با قرار گرفتن در آغوش مادر آرامی می گیرد احساس بسندگی را در مادر ازدیاد می بخشد . (اکینسون 4 ـ ترجمه براهنی و همکاران 1368 ـ ص 22).
ماسن و همکاران ذکر می کنند که بر طبق نظر بالینی نتیجه عمده کنش متقابل بین مادر و کودک بوجود آمدن نوعی وابستگی عاطفی است. این ارتباطات عاطفی سبب می شود که کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد بخضوص هنگامیکه احساس ترس و ناامنی می کند. این وابستگی به مادر ، نتایج طولانی دارد. این نتایج عبارت است از فراهم آمدن سرمایه ای از امنیت عاطفی برای کودک و پی ریزی شالوه رابطه بعدی کودک با والدینش و نیز نفوذی که آنها بعداً می توانند در او داشته باشند(یاسائی، 1368).
هر چند که کودک انسان ، ظاهراً تمایلی فطری برای دلبستگی به دیگران دارد. اینک کودک به کدامیک از والدین وابسته شود. و نیز شدت و کیفیت وابستگی او تا حد زیادی به رابطه فردی والدین با کودک دارد . مطالعات نشان داده است که در اغلب خانواده ها تاثیر مادران در خلق و خوی کودکان بیشتر از پدران است. البته دلیل این امر شاید ناشی از آن باشد که قسمت اعظم مسئولیت پرورش فرزند به مادر محول می شود. این تاثیر مادری در صورتی که به حد افراط نباشد هیچگونه اثر سوئی به شخصیت کودکان به جای نمی گذارد.( راجرز5 ـ ترجمه سروری، 1357) اتکینسون و همکاران (ترجمه براهنی و همکاران 1368) ذکر می کنند که با وجود این ملاحظه شده است که کودکانی که علاوه بر مادر، پدرانشان نیز در مراقبت از آنها نقش فعالانه ای به دنبال دارند به هنگام مواجهه با افراد غریبه اضطراب و پریشان کمتری از خود نشان داده اند و در مقایسه با کودکانی که مراقیت از آنها صرفاً به عهده مادرانشان است تحمل جدایی بیشتری دارند.
برخی اعتقاد دارند که کودکان در صورتی که بطور گروهی نگهداری شوند آسیب می بینند. دلیل اول اینکه برای ایجاد احساس دلبستگی در کودک باید صرفاً یک نفر از او مراقبت کند. و در صورتیکه چند نفر از او مراقبت کنند در فرآیند ایجاد دلبستگی خلل ایجاد می شود و کودک دچار اضطراب می گردد این فرضیه را فرضیه (( تک مادری )) نامیده اند.
دلیل دوم اینکه کودکان بصورت گروهی از علاقه ، توجه و انگیزش کمتری برخوردار می شوند و در نتیجه ممکن است رشد اجتماعی و شناختیشان کند شود. ( ماسن و همکران ترجمه یاسایی ـ 1368 ص 158). اندرسون 6 ، نیکل 7 ، رابرتز 8 و اسمیت 9(1981) در تحقیق خودشن ذکر کرده اند که مراقبت گروهی که سلات روانی کودک را در نظر گرفته باشند همانند برخی محیطهای خانوادگی می توانند شرایط رشد سالم کودک را فراهم کنند.
در سابق روانشناسان تصور می کردند که وابستگی کودک به مادرش از آن جهت است که مادر به عنوان منبع تغذیه یکی از اساسی ترین نیازهای کودک را فراهم می کند ، اما این نظریه پاسخگوی برخی واقعیات نبود بعنوان مثال جوجه ها و بچه اردک ها اگر چه از بدو تولد خودشان غذا را تامین می کنند اما به دنبال مادر خود می روند و وقت زیادی را در کنار او صرف می کنند. پس آرامشی را که آنها از بودن در کنار مادرشان احساس می کنند نمی تواند صرفاً از نقش مادر در تغذیه آنها سرچشمه بگیرد.
سلسله آزمایشات معروفی که توسط (هارلو10، 1971) بر روی میمونها انجام گرفت نشان دهنده آن است که در وابستگی مادر ـ فرزند چیزی بیش از نیاز به غذا در کار است. اتکینسون در تحقیقات دیگری نشان داده است که کودک تنها به سبب کارهایی که والدینش برای ارضاء نیازهایش به آب و غذا و گرما و آسودگی از درد انجام می دهند به آنان دلبستگی پیدا نمی کنند. مدت زمانی نیز که کودک با هر یک از والدینش می گذارند تعیین کننده کیفیت رابطه کودک با والدینش نخواهد بود. ( فرودی و فرودی،111982 ، ترجمه براهنی و همکاران).
بحث در مورد اشتغال مادر با فراز و نشیب های بسیاری همراه بوده است و دیدگاههای مخالف و موافق بسیاری درباره آن مطرح شده است. تحقیقات انجام شده در این زمینه به نتایج متفاوت (گاه همسو با یکدیگر و گاه متضاد هم) رسیده است. برخی اظهار کرده اند که مادران به علت اشتغال در خرج از منزل از همان هفته های نخست که فرزندشان نیازمند برقراری ارتباطات حسی با آنان است، ساعتها و گاه روزها او را از تماسها و مهر و محبت خود محروم می سازند و یا حضورشان فاقد کیفی لازم است. و کودکانشان در یافتن حیات عاطفی متعادل دچار مشکل می شوند ( موئل12 ، ترجمه رضوی، 1367 ص 7). اشتغال تمام وقت مادر در خارج از منزل خستگی مفرط اولیاء در اثر فشار کار بیحوصلگی آنان در اثر مشغله زیاد و مشکلات رفت و آمد سبب واکنشهای عادی در برابر سروصدا و جنب و جوش فرزندان می شود. مضافاً به اینکه حضور در خانه نیز بدون ارتباط با فرزندان سپری می شود.
تحقیقاتی نیز نشان می دهد که اشتغال مدر اثرات مثبتی به همراه دارد. کودکی که در خانواده ای زندگی می کند که مادر شاغل است شاهد روابط مثبتی بر بربری بیشتری میان والدین خواهد بود. از افراد خارج از خانه توجه بیشتری می بیند و در خانه در مقایسه با سایر کودکان مسئولیتهای بیشتری خواهد داشت. (هافمن و نای 13 در مقایسه با سایر کودکان مادران خانه دار غالباً از سازگاری شخصیتی اجتماعی بهتری در مدرسه برخوردارند، در مفهوم جنسیت عقاید معقولانه تری دارند و در مورد فعالیتهای زن و مرد عقاید غالبی کمتری دارند ( هافمن ، 1979، هوستون14 1983) .
هاک 15، (1980) در نتیجه تحقیقی که در ایران به منظور بررسی عوامل موثر در سازگاری پسران انجام شده است نیز نشان داده که بین اشتغال مادر و سازگاری پسران رابطه معناداری وجود ندارد. اما بین وضعیت اشتغال مادر و رضایت مادر از کار خود با سازگاری پسران رابطه معناداری وجود دارد.(احمدی 1369)
از شواهد چنین برمی آید که اثرات مثبت اشتغال، بیشتر متوجه دختران است . دختران مادرانی که اهداف بالایی دارند، اهداف بالایی خواهند داشت زیرا مادرانشان سرمشق خوبی برای تشویق حس استقلال در آنان خواهند بود.
به هر حال اشتغال مادر با به همراه داشتن درآمد بیشتر برای خانواده ، عزت نفس بالاتر برای مادر و عقاید قالبی کمتر در مورد نقش زن و مرد و الگوی نقش مثبت، بیشتر فوایدی را هم برای پسران و هم دختران در سالهای بعدی زندگیشان خواهد داشت (اسکار، فیلیپس و مک کاتنی16 ، 1989). بنابرانی با توجه به رشد روز افزون اشتغال زنان به کار خارج از منزل بویژه در کشور ما که این مسئله امری نسبتاً تازه است لازم است تا هر چه بیشتر تاثیرات مختلف اشتغال زنان بر روی ساخت و کارکرد خانواده، روابط والدین با یکدیگر، روابط والدین با کودکان و ابعاد مختلف رشدکودکان بررسی شود.
همانطور که گفته شد یکی از جنبه های مهم رشد کودکان سازگاری است و تحقیقات بسیاری در خارج از شکور در زمینه تاثیر اشتغال مادر بر سازگاری کودک انجام شده است و به نتایج همسو و گاهی متفاوت رسیده اند. محقق نیز بر آن شده است تا سازگاری اجتماعی کودکان دارای مادر شاغل را بررسی کند و راهبردهای لازم را به خانواده ها ارائه نماید.

فصـــل اول

موضوع تحقیق

موضوع مورد بررسی در این پژوهش بررسی ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار تهرانی می باشد.
در این پژوهش محقق درصدد است مشخص کند که آیا کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل نسبت به خانه دار ناسازگارترند؟ و آیا پسران نبت به دختران از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند؟

بیان مسئله
اهمیت خانواده در تربیت و ایجاد ساختار شخصیت و اجتماعی شدن کودک بر کسی پوشیده نیست، رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمی شود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود، و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح گردد. موفقیت در این زمینه بیشتر از همه به کوشش و خواست خود انسان بستگی دارد. عوامل موثر در آن پدر، مادر، خانواده ، دوستان و غیره می باشند. در اجتماعی شدن کودک اولین و مهمترین عامل خانواده می باشد. صاحبنظران معتقدند که از بین اعضای خانواده در تربیت و تکوین شخصیت کودک، مادر از نقش حساس تری برخوردار است. علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد، کودک بیشترین کنش و واکنشهای عاطفی خود را با مادر برقرار می کند. رابطه اولیه مادر و کودک بوجود آورنده هسته اصلی امنیت یا عدم امنیت در کودک است. اگر این روابط نادرست باشد احساس ناامنی و عدم اعتماد بر زندگی کودک سایه می افکند. بی توجهی های طولانی، بدرفتاری و محرومیت از محبت از ابتدای زندگی منجر به ناسازگاریهای موقت و گاه طولانی در کودک می شود.
نحوه سازگاری در سنین مختلف تحت تاثیر عوامل زیادی قرار می گرد که هر کدام از این عوامل بسته به شرایط خاص کودک می تواند تاثیرات مختلفی در سازگاری کودکان درخانواده و مدرسه داشته باشد.
همچنین از جمله ارتباط بین والدین با یکدیگر ، ارتباط والدین با کودک، وضعیت و موقعیت اجتماعی خانواده ، شیوه های انطباقی حاکم در خانواده و اشتغال مادر و عدم حضور تمام وقت مادر در خانواده جزء مهمترین عوامل موهر در سازگاری کودک هستند. امروزه تعداد زیادی از زنانی که کودکان خردسال دارند، در خارج از منزل کار می کنند در آمریکا تا سال 1980 بیش از یک سوم مادرانی که سه کودک یا کمتر داشتند در خارج از منزل کار می کردند و هر ساله تعداد زیادتری از مادران به کار خارج از خانه اشتغال می ورزند. به خاطر کاهش درآمد خانواده ها در سالهای 1973 تا 1988 بسیاری از خانواده ها لازم دیدند که هر دو والد به کار مشغول باشند تا خانواده دچار فقر نشود (ماسن و همکاران 1369). در کشور ما نیز همزمان با تغییرات اجتماعی قرن حاضر شکل ساختاری خانواده تغییر پیدا کرده و نقشهای والدین دچار تحول شده است، و زنان بیشتری وارد فعالیتهای اجتماعی شده اند.
طبق سرشماری عمومی کشور در سال 1372 بیشتر از 11% زنان بیش از ده سال کشور شاغل هستند و در مقایسه با جمعیت سابق فعال کشور بیش از 14% این جمعیت را زنان تشکیل می دهند (سالنامه آماری کشور، 1373 ، مرکز آمار ایران).
بنابراین این سئوالی که امروزه طرح آن اهمیت بیشتری پیدا کرده این است که اشتغال مادر چه تاثیری می تواند روی رفتار کودکان داشته باشد؟ آیا این اشتغال و انجام فعالیتهای بیرون از منزل باعث قصور در انجام فعالیتهای مربوط به رسیدگی کردن به کودکان می شود و اثر سوء روی فرزندان خواهد داشت یا اینکه انجام فعالیتهای اجتماعی با ایجاد یک الگوی جدید از زن و مادر اثر مثبتی به همراه خواهد داشت؟

ضرورت و اهمیت تحقیق
دوران کودکی سرآغاز زندگی و زمان پایه ریزی شخصیت بزرگسالی است. همه روانشناسان نقش مهم و سرنوشت ساز این مرحله را در چگونگی پی ریزی مراحل بعدی رشد تاکید کرده اند. توجه به بهداشت روانی و مطالعه در نحوه سازگاری کودکان در اولنین سالهای زندگی ، کمک به رشد و باروری آنها در زمان بزرگسالی خواهد بود و غفلت از دوره کودکی و عدم توجه به شرایط رشدی دوران کودکی لطمات جبران ناپذیری را بر سلامت روانی جامعه وارد خواهد کرد. چرا که کودک در عالی ترین شرایط متولد می شود و آمادگی برای پرورش شایسته و مطلوب را دارد.
عوامل بسیاری را می توان در تعادل عاطفی و نحوه سازگاری کودکان دخیل دانست که مطالعات متعدد تاثیر هر یک را بر نحوه سازگاری کودکان شنان داده است. وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی خانواده، فقدان یک مادر تمام وقت به علت اشتغال از جمله عواملی هستند که این فرایند تدریجی را شکل میدهند.
هر روز به مادرانی که به اشتغال در بیرون از منزل روی می آورند افزوده می شود و اکثر این زنان دارای فرزندان خردسال هستند. وضع خانواده و رابط خانوادگی از این وضعیت جدید متاثر می شود و آثار خود را بر روی رفتارهای کودکان آشکار می کند. بنابراین لازم است مسئله اشتغال مادران با توجه به سایر جنبه های موهر در سازگاری کودکان بطور دقیق مورد بررسی قرار گیرد تا تاثیرات مثبت یا منفی آن آشکار گردد. افزایش مراقبتهای مربوط به بهداشت روانی و تعلیم و تربیت کودکان پیش دبستانی در خانواده و مهدکودک حاصل نتایج ارزشمند تحقیقات گذشته می باشند.
بطور کلی سازگاری نقش عده ای در پیشرفت تحصیلی، اجتماعی و شخصیتی کودکان دارد. بهبود و افزایش هر کدام از آنها موجب احساس شایستگی ، کارایی، تعهد و مسئولیت درکودکان خواهد شد. به همین جهت برنامه ریزی برای پیشگیری از ناسازگاری و آگاه سازی خانواده ها می تواند موجب رشد سلامت روانی کودکان در جامعه گردد. به دلیل اینکه درصد زیادی از افراد جامعه را کودکان تشکیل می دهند و موقعیت اجتماعاز هر لحاظ ، در گرو سلامت و بهداشت روانی و اجتماعی آنان می باشد. با توجه به مهم بودن مسئله ، پژوهش راجع به ناسازگاری کودکان دارای مادر شاغل و خانه دار ضروری بنظر می رسد تا بر این اساس بتوان این کودکان را شناسایی کرد و اقدامات لازم را در جهت پیشگیری به عمل آورد و راهبردهای آموزشی و تربیتی لازم را به خانواده و والدین ارائه نمود و از به انحراف کشیده شدن کودکان در آینده و همچنین از به هدر رفتن سرمایه ملی کشور جلوگیری کرد.
این پژوهش روشن ، واضح و عملی است زمان پژوهش کوتاه و هزینه اجرا و انجام پژوهش کم و محدود است انجام این پژوهش شاید بتواند راههای مناسب تری برای پیشگیری از ناسازگاری ارائه دهد و راهگشای پژوهش های مفید باشد.

اهداف تحقیق
هدف از پژوهش حاضر عبارتست از :
– تعیین میزان ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و غیرشاغل
– مقایسه ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادران شاغل و غیرشاغل
– ارائه راهبردای عملی و تربیتی به منظور پیش گیری از مسائل و مشکلات عاطفی ، رفتاری ، روانی و اجتماعی به والدین

فرضیه های تحقیق :
1- کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل نسبت به خانه دار از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند.
2- کودکان پیش دبستانی پسر نسبت به دختر از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند.

متغیر تحقیق :
در این پژوهش متغیر مورد بررسی ناسازگاری کودکان می باشد.
تعریف نظری و عملیاتی متغیر مورد نظر در ذیل می آید.

تعریف نظری متغیر :
ناسازگاری :
میلانی فرد (1356) ناسازگاری را اینگونه تعریف کرده است:
" کودکان ناسازگار به افرادی اطلاق می شود که معمولاً از هوش عادی یا حتی بالاتر برخوردارند ولی داری رفتار غیرعادی و نابهنجار و یا به اصطلاح مبتلا به اختلالات رفتاری می باشند." (ص 121).
منصور و دادستان (1356) سازش نایافتگی را بدین صورت تعریف کرده اند :
" حالتی است که فرد نمی تواند خود ار با محیط تطبیق دهد و از تعالیم آن استفاده کند. این سازش نایافتگی ممکن است مربوط به محیط خانوادگی، محیط آموزشگاهی، محیط کار و … باشد.

تعریف عملیاتی متغیر:
ناسازگاری :
منظور از ناسازگاری در این پژوهش میزان نمره یا کمیتی است که کودکان دختر و پسر دارای مادر شاغل و خانه دار با توجه به پاسخ هایشان به چک لیست رفتار ناسازگار کودکان (خودساخته) کسب می کنند در این نمره شاخص عددی برای سنجش میزان ناسازگاری آنان می باشد.

فصــل دوم

چـارچـوب نظــری تحقیــق

سازگاری
انسان وقتی از نظر رشد اجتماعی رشد یافته محسوب می شود که در زمینه مهارتهای اجتماعی به رشد و شکوفایی رسیده باشد یعنی به سطحی از مهارت در روابط اجتماعی دست یافته باشد که بتواند با مردم راحت زندگی کند و سازگاری داشته باشد، شاید بتوان گفت که مهمترین جنبه رشد وجود هر شخص، رشد اجتماعی اوست. معیار اندازه گیری رشد اجتماعی هر کس میزان سازگاری 17 او با دیگران است یعنی با دوستان ، معلمان ، افراد خانواده ، بستگان ، همسایگان و حتی افرادیکه برای نخستین بار با آنها برخورد می کند. رشد اجتماعی نه تنها در میزان موفقیت کنونی و سازگاری با اطرافیانی که هم با انسان سرو کار دارند، بلکه در موقعیاتهای شغلی و پیشرفتهای آینده نیز موثر است.
رشد اجتماعی هم مانند رشد جسمی و ذهنی یک کمیت پیوسته است و بتدریج به کمال می رسد. یک نوجوان در هر سال به میزان قابل توجهی از هر نظر رشد می کند. اما این به آن معنا نیست که همه جنبه های رشد او دقیقاً هماهنگ پیش روند. بسیارند افرادی که رشد جسمی آنها چشمگیر است اما رشد ذهنیشان کند است. یا بالعکس ، یا کسانی که از نظر جسمی و ذهنی سرآمد هستند اما هرگز به بلوغ اجتماعی نمی رسند.
رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمی شود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح شود. موفقیت در این زمینه بیشتر ازهمه به کوشش و خواست انسان بستگی دارد. عواملی که بطور قطع در آن تاثیر دارند عبارتند از : پدر و مادر و خانواده و دوستان او و ….
سازگاری اجتماعی به عنوان مهمترین نشانه سلامت روان از مباحث مهمی است که توجه جامعه شناسان ، روان شناسان و روان کاوان و بویژه مربیان را در دهه های اخیر جلب کرده است. پیش از آنکه روان شناسی و روان کاوری ، دنیای ناشناخته درون انسان به کاوش بپردازند و پیش از آنکه بهداشت روانی و نقش آن در حفظ سلامت ارتباطهای اجتماعی شناخته شود، اغلب ناسازگاریها و رفتارهای غیراجتماعی و ضداجتماعی به علتهای نامعلوم نسبت داده می شد و به جای هر نوع درمان و کمکی به فرد، صرفاً از راه مجازاتهای غیرعادلانه ظلمی مضاعف بر او روا می داشتند. تردیدی نیست که انواع بزهکاریها و جرایم اجتماعی ریشه در نابسامانیهای روانی دارد که آن نیز اگر علل بیولوژیک نداشته باشد معلول محیط ناسالم اجتماعی است.
مطالعه نهاد خانواده و بررسی تغییر و تحولات آن از جمله مسائلی است که طی قرون و اعصار مورد توجه محققان و عالمان بوده و در دهه های اخیر نیز از دید دو مکتب کارکرد گرای ساختی و کنش متقابل گرای نمادی برکنار نبوده است.
مکتب گارکردگرای ساختی 18 معتقد است که اجزاء متشکل یک نظام اجتماعی مرتبط با هم و وابسته به یکدیگرند و عملکرد هر یک از اجزاء دوام و بقای جامعه را موجب می شود. در این دیدگاه خانواده سازمانی است اجتماعی و متشکل از افرادی که در رابطه با یکدیگرند. این سازمان کارکردهایی دارد که به بقای نظام اجتماعی کمک می کند ( ادیبی ، 1358).
بارسنز که یکی از طرفداران این مکتب است اعتقاد دارد که جوامع انسانی به سمت و سویی حرکت می کنند که در آن خانواده دارای 2 کارکرد اساسی است. که یکی اجتماعی کردن کودکان بدانسان که بتوانند به عضویت جامعه ای که در آن به دنیا آمده اند، درآیند. و دیگری تثبیت شخصیت افرادی که بتوانند به صورت افراد بزرگسال در جامعه ایفای نقش کنند( میشل ، 1354).
نظریه کنش متقابل گرای نمادی 19 نیز خانواده را با توجه به نقش و اهمیت آن در جریان اجتماعی شدن مورد مطالعه قرار داده است. اگر اجتماعی شدن را با جریانی که طی آن انسان با الگوهای فرهنگی جامعه یا گروه خود می آموزد و آنها را بعنوان جزئی از نظام رفتاری خویش قرار می دهد تقویت کنیم، در این صورت فرد برای آنکه بتواند با افراد دیگر جامعه رابطه ارگانیک برقرار کند، لازم است تا نقشهای اجتماعی گوناگون را فراگیرد، این فراگیری از طریق کنش متقابل با دیگران صورت می گیرد.
در اجتماعی شدن کودک چند عامل موثرند که اولین و مهمترین آن خانواده می باشد.
صاحبنظران بر این باورند که از بین اعضای خانواده در تربیت و ایجاد ساختار شخصیت طفل، مادر از نقش حساس و ظریفتری برخوردار است، علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد طفل بیشترین کنش و واکنشهای عاطفی خود را با مادر برقرار می کند. در واقع هسته اصلی احساس امنیت و اعتماد و عدم امنیت و بی اعتمادی در کودک از رابطه اولیه وی و مادرش سرچشمه می گیرد. در صورتی که این رابطه ناسالم و نادرست باشد احساس ناامنی و عدم اعتماد بر زندگی او سایه می افکند. بی توجهی طولانی، بدرفتاری و محرومیت از محبت در ابتدای زندگی منجر به ناسازگاریهای موقت و گاهاً طولانی در کودک می شود. (ماسن ، مترجم یاسائی و همکاران ، 1367) سازگاری مسئله ای است که مخصوص انسان نمی باشد. هر موجود زنده ای به فراخور حال خود و به اقتضای طبیعت و مرحله تکاملی که بدان دست یافته است ، ناچار است به طریقی که متضمن حفظ حیات و بقای اوست ، خود را با محیط پیرامونش ساگار کند. به دلیل اینکه در فرایند سازگاری وجوه اشتراک زیادی بین انسان و حیوان وجود دارد، بخش عمده ای از دانش ها درباره فرایند سازگاری در انسان به تحقیقاتی که درباره حیوانات به عمل آمده است ، مبتنی می باشد.
هر چه از نردبان تکامل بالاتر می رویم قابلیت انعطاف و یادگیری در موجودات زنده بارزتر می شود. حیوانات پست عمدتاً به اتکال غرایز و مکانیزمهای رفتاری ذاتی با محیط خود سازگاری پیدا می کنند. ولی در انسان انعطاف پذیری، قدرت تفکر و یادگیری ، واکنش های غریزی او را کاملاً تحت الشعاع قرار داده است. انسان باید به استثنای وانشهای بازتابی اولیه همه چیز را بیاموزد. بویژه اعمال و رفتاری که وی را در سازگاری با محیط اجتماعی به کار خواهد آمد ( والی پور ، 1367) انسان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود با سایر افراد جامعه در رابطه و فعل و انفعال مداوم قرار دارد. او باید برای ادامه حیات و تامین حوائج خود به زندگی گروهی تن دردهد و با دیگران برای رسیدن به هدفهای مشترک تشریک مساعی کند. در چنین شرایط و در رابطه با سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایت بخش دست یابد و به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری آدمی از حیات اجتماعی او مایه می گیرد. بدینسان مفهوم سازگاری از نظر آدمی یعنی سازگری اجتماعی ، حتی برای ارضاء نیازهای زیستی، انسان خود را با وضع اجتماعی و شرایطی که ساخته ، دست انسان است روبه رو می بیند. مقررات، توقعات ، معتقدات ، ارزشها ، رقابتها ، همکاریها ، کارشکنی ها ، موانع و عوامل و واقعیاتی از این نوع که او را در راه تامین خواسته هایش هیچگاه تنها نخواهد گذاشت.
گرچه بدرستی بین سازگاری و ناسازگاری حد و مرز مشخص و معینی نمی توان یافت و حالات بینابین این دو حالت بسیار زیاد است . فرایند سازگاری و ناسازگاری را باید خط پیوسته طولانی و مدرج تجسم نمود که هر نقطه آن در جدایی از سازگاری را بیان می کندو در این خط مفروض از ناسازگاری مطلق شروع نمود. و درجات میانه ای از آن و سپس در پایان خط به سازگاری کامل با محیط می رسیم که مقصود و غایت زندگی همه افراد بشر است. با توسعه شهرنشینی و ازدیاد جمعیت و پیچیدگی شرایط زندگی، مسئله ناسازگاری ابعاد وسیع تری به خود گرفته است ( والی پور ، 1363) .
مان 20 ( ساعتچی ، 1364) سازگاری را تطبیق یا وفق دادن شخص نسبت به محیط می گوید آن دسته از پاسخهای موجود زنده که باعث سازگاری موثر و هماهنگ او با موقعیتی که با آن قرار گرفته است ، می شود . ( ساعتچی ، 1356)
شعاری نژاد ،( 1364) می گوید : سازگاری عبارت است از :
1- عمل برقراری یک رابطه روان شناختی رضایت بخش میان خود و محیط،
2- عمل پذیرش رفتار و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات محیطی ،
3- سازگاری موجود زنده با تحریکات درونی و بیرونی .
راجرز سازگاری را اینگونه تعریف می کند : منظور از سازگاری انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط بین خود و محیط با نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی ضمن رعایت حقوق خارجی امکان پذیر می سازد. به این ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست، سازگاری به معنی شناخت این حقیقت است که هر فرد باید هدفهای خود را با توجه به چارچوبهای اجتماعی و فرهنگی تعقیب نماید (سروری ، 1357).
روان شناسان بطور سنتی سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار داده اند و ویژگیهایی از شخصیت را بهنجار کرده اند که به فرد کمک می کند که خود ار با جهان پیرامون خویش سازگار نماید. روان شناسان بسیاری معتقدند که اگر اصلاح سازگاری در معنی همنوایی با اعمال و اندیشه های دیگران تلقی شود ، در اینصورت چنان باری از تلویحات منفی را خواهد دشات که دیگران نمی توانند توصیفی از شخصیت سالم به دست دهند. آنان بیشتر به ویژگیهای مثبتی مانند فردیت ، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تاکید دارند.
در تعریف شخصیت بهنجار نیز اتفاق نظر وجود دارد اما اکثر روان شناسان ویژگیهای زیر را نمودار بهزیستی عاطفی می دانند:
کارآمدی و ادراک ، خودشناسی ، توانایی در کنترل اختیاری رفتار، عزت نفس ، پذیرش ، توانایی در برقراری روابط محبت آمیز و باروری ( اتکینسون و دیگران ، مترجم براهنی و همکاران ، جلد اول ، 1368).
سازگاری اهرمی نسبی است . انسانها به درجات مختلف در سازگاری دست می یابند. اگر می توانستیم بر پایه ضوابط معتبر علمی درجه سازگاری افراد جامعه را اندازه گیری و سپس در یک منحنی توزیع پیاده کنیم به احتمال قوی منحنی طبیعی بدست می آوریم. به این ترتیب که در یک طرف منحنی اقلیت کوچکی خیلی ناسازگار و در طرف دیگر منحنی اقلیت خیلی سازگار وجود خواهد داشت و در میان آن دو گروه اکثریت کم و بیش سازگار، بنابراین می توان گفت که حد و مرز مشخصی به طور مطلق ناسازگاری را از سازگاری جدا نمی کند (والی پور ، 1363).
لااقل دو مفهوم را می توان با عبارت ناسازگاری مرتبط ساخت. یک معنا اساساً یک مفهوم اجتماعی است. فردی سازگار نیست که نتواند بطور مناسبی در محیط معلومی تعامل کند. در معنای دیگر یک فرد را هنگامی ناسازگار تعریف می کنند که نتواند ارضای احتیاج کند حتی اگر رفتار او برای جامعه اش مناسب باشد ( مکدانلد21 ، مترجم سروری ، 1355).

اهمیت مادر در روابط متقابل مادر و کودک
نخستین تماسهای جسمی و روحی کودک با فردی است که در دوران شیرخوارگی مراقبت از او را بعهده می گیرد و این فرد معمولاً مادر است، روشی که مادران در پاسخگویی به نیازهای نوزادان اتخاذ می کنند متفاوت است، و ممکن است صبورانه و گرم ، تند و خشن و عاری از حساسیت و بی تفاوتی باشد. از دیدگاه علم تربیت، برخوردهای اولیه مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد نقطه ای است که تولد روانی کودک از آنجا آغاز می شود ( کارامل 22 ، 1984). اگر مادر، فردی خونسرد و بی قید و بند یا بی ترحم باشد ممکن است کودک را به واکنشهای شدید وادارد و او را موجودی خودخواه و سنگدل و غیرقابل اعتماد به شمار آورد.
شواهد ثابت کرده است که ارتباط میان مادر و فرزند نه تنها از زمان تولد بلکه حتی پیش از آن نیز اثر مهمی در رشد روانی کودک دارد. شخصیت مادر و نگرش او نسبت به کودک نیز اهمیت خاصی دارد. بعضی از روان شناسان معتقدند که میان مادرانی که از پستان خود به فرزندانشان شیر می دهند مهر مادر و فرزندی بیشتر وجود دارد تا مادرانی که چنین نمی کنند. برخی دیگر معتقدند که نگرش گرم و سرد مادر نسبت به کودک موجب سازگاری و ناسازگاری کودک در آینده می شود. بررسیها نشان می دهد که مادرانی که برای مدت طولانی با گرمی و محبت به پسرانشان از پستان خود شیر داده اند بیش از همه فرزندان سازگار داشته اند اما دختران در همین شرایط سازگار نسبی داشته اند و پسران و دخترانی که از پستان مادر سرد و کم محبت شیر خورده اند اغلب دارای مشکلات رفتاری بوده اند( پارسا ، 1371). به اعتقاد بالبی 23 کنش متقابل بین مادر و فرزند نوعی بستگی عاطفی بوجود می آورد که این ارتباط عاطفی باعث می شود که طفل به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد. این تعاملهای بین مادر و کودک سرمایه ای از امنیت عاطفی را برای کودک فراهم می کند که بنیان روابط آینده او با دیگران و با والدیناشان را پایه ریزی می کند ( مشفقیان ، 1359).
بالبی نیز معتقد است که نبودن کنشهای متقابل مادر و کودک در اثر جدائیهای طولانی مخصوصاً در سه سال اول زندگی اثر خاص روی شخصیت طفل می گذارد. اینگونه اطفال از نظر عاطفی گوشه گیر و درخودفرورفته هستند و نمی توانند پیوندهای دوستی با بچه های دیگر یا با افراد بالغ بوجود آورند در نتیجه از لذت دوستی واقعی محروم می باشند، تصور می رود که این امر بیش از هر چیز دیگر علت سخت جوشی اینگونه کودکان باشد. (مشفقیان 1359) " به اعتقاد اریکسون اولین کنشهای متقابل مادر و کودک رشد اعتماد یا بی اعتمادی کودک را در جهان بنیان می نهد، تجارب مثبت و ارضاءکننده کودک با مادرش او را به اعتماد به مادر و سپس از طریق تعمیم به اعماد به دیگران منتهی می سازد.
در گذشته روان شناسان تصور می کردند که وابستگی طفل به مادرش از آن روست که مادر به عنوان منبع تغذیه یکی از اساسی ترین نیازهای کودک را تامین می کند. اما این نظریه پاسخگوی برخی از واقعیات نبود، برای مثال جوجه ها و اردکها اگر چه از بدو تولد خودشان غذای خود را تامین می کنند اما به دنبال مار خود راه می روند و وقت زیادی را کنار او صرف می کنند. آرامشی را که آنها از بودن در کنار مادرشان حس می کنند نمی توانند صرفاً از نقش مادر در تغذیه آنها سرچشمه بگیرد. آزمایشات مارگارت هارلون نشان داد که بچه میمون اگر چه از مادر سیمی تغذیه می کرد اما در هنگام ترس و احساس ناامنی به سوی مارد پارچه ای پناه می برد و این نشا دهنده آن است که دروابستگی کودک به مادر چیزی بیش از نیاز به غذا درکار است (یاسائی ، 1367).
تعامل میان مادر و کودک بر رشد زبان و پاسخگویی کودک نیز تاثیر دارد . در تحقیقی که بر روی کودکان پرورشگاهی قبل از آغاز سخن گفتن بیش از کودکان عادی گریه می کنند ولی از بوجود آوردن صداهایی که سایر کودکان درمی آورند ، عاجز و ناتوانند. این ناتوانی انها حتی در مقایسه با کودکان متعلق به فقیرترین خانواده ها نیز مشهود است.
محققان مهمترین علت این پس ماندگی را عدم رابطه نزدیک بین مادر و کودک دانسته اند به همان اندازه که ارتباط صحیح بین مادر و کودک اثر سازنده در رشد و سخنگویی کودک دارد. رابطه غلط و رفتار نادرست مادر نیز اثرات نامطلوبی بر فرزند دارد. مادری که کودک خود را لوس می کند و در هنگام صحبت کردن با او کلمات و جملات را مانند او کودکانه و با لحنی غلط به کار می برد، نه تنها باعث می شود که فرزندش در رشد تکلم عقب بماند بلگه امکان پیدایش نارسائی های زبانی از جمله لکنت زبان را در کودک فراهم می کند ( روحانی ، 1343). فقر اقتصادی مهمترین عامل در برقراری روابط غلط میان والدین و کودک است. فشارهای زندگی روزانه در خانواده های فقیر روابط مادر و کودک را تحت تاثیر قرار می دهد. فقر و شلوغی خانه موجب می شود که هیچ کودکی کانون توجه قرار نگیرد. عده کودکان بیش از آن است که پدر و مادر وقت رسیدگی به همه آنها را داشته باشد. حتی می توان ادعا کرد که شکست در مدرسه هم در روابط مادر و فرزندی نهفته است ( هارلوک 24 ، 1983) .
تحقیقات نشان می دهد که ترس کودکان از رفتن به مدرسه نیز بیشتر از کنش و واکنشهای مادر ـ کودک ناشی می شود. برای بسیاری از کودکان ورود به مدرسه همراه با جدایی از مادر در محیط گرم خانواده ، ناراحت کننده و اضطراب آور است. این امر در بین دختران شیوع بیشتری دارد. واکنش مادران در قبال چنین رفتاری حائز اهمیت است مادرانی که کودکانشان حکایت افراطی داشتند و مدرسه رفتن را مترادف افزایش خطرات می دانستند، ترس کودک از مدرسه رفتن را تشدید می کردند. علت این امر که دختران در مقایسه با پسران بیشتر واکنشهای ترس از مدرسه را نشان می دهند، شاید این باشد که در دختران تمایلات اتکایی بیشتر توسط مادران ایجاد شده باشد ( عظیمی ، 1363).

ناسازگاری
کودکان ناسازگار25 به افرادی اطلاق می شود که معمولاً از هوش عادی یا حتی از ضریب هوشی بالاتر برخوردارند ولی دارای رفتار غیرعادی و نابهنجار و یا به اصطلاح مبتلا به اختلالات رفتاری می باشند. بعضی از این کودکان را کودکان دشوار می گویند که بنظر می رسد اصطلاح مناسبی باشد زیرا :
1- تماس، برخورد و معاشرت با این قبیل افراد و تحمل رفتارشان برای اطرافیان دشوار است.
2- پیروی از مقررات و احترام به قوانین متداول اجتماعی برای خود این افراد دشوار است.
3- تربیت و آموزش و پرورش آنان برای والدین آموزگاران ، مربیان مسئله دشواری را با مقایسه با دیگران ایجاد می کند.
4- از لحاظ روان شناسی و روانپزشکی تشخیص ماهیت و علت این ناسازگاریها دشوار است و بالنتیجه درمان این کودکان دشواریهای زیادی را پیش می آورد.
پس کودکان دشوار افرادی از اجتماع هستند که دچار اختلالات رفتاری هستند و رفتارشان برای خود و اطرافیان مشکلات زیادی ایجاد می کند. این افراد کسانی هستند که مشکل تربیتی برای پدر و مادر و اولیاء مدرسه و مسئلهی برای پلیس و دستگاههای قضایی ایجاد می کنند. دشواری این کودکان از شیطنت های ساده شروع شده و به انواع بزهکاریها منتهی می گردد ( میلانی فر ، 1372).

عوامل موثر در پیدایش ناسازگاری در کودکان:
1- عوامل پزشکی : اختلالات روانی ممکن است بعلت احساس محرومیت و وازدگی متاثر از عوامل جسمی مانند نقس یکی از حواس پنجگانه باشد. مثلاً اختلالات بینایی و شنوایی تا موقعی که پی بوجود آنها نبرده اند ممکن است م.جب مسائل ناراحت کننده ای شود بخصوص که اولیا نسبت به اشتباهات ناشی از نقص سخت گیر باشند، کم هوشی و اختلالات مغزی موجب می شود که کودک نتواند آنچه که پدر و مادری ازوی انتظار دارند یاد بگیرد. ناتواناییهای جسمی بعلت محدود کردن دامنه فعالیت کودک در رسیدن به هدف باعث سوق دادن او بطرف ناسازگاری می شود. مثلاً پسری که نمی تواند مانند سایرین در بازیها شرکت کند و یا دختر بزرگی که قادر به جلب توجه مردان و یا احیاناً رقابت با سایر دختران نیست به علت شکست و ناکامیهای پی درپی خواهی نخواهی ناسازگاری پیشه می کند.
2- عوامل تربیتی و اختلالات عاطفی هیجانی : این دسته شامل شایع ترین علل اختلالات کودکان است با توجه به نظریات روانکاوان ، مکتب اصالت رفتار و سایر فرضیه ها در رشد و تکامل شخصیت، چگونگی روابط اولیه کودک با اعضای خانواده و بخصوص مادر از اساسی ترین عوامل رشد شخصیت شناخته شده است. هرگاه دراین روابط عاطفی اختلال حاصل شود باعث بهم خوردن امنیت عاطفی کودک می شود که آثار آن در رفتار کودکان منعکس می گردد. وقایع ترسناک و دردناک حوادث ناگوار خانوادگی اکثراً موجب اختلالات عاطفی و هیجانی کودک می شوند . کودکان در میزان آسیب پذیری نسبت به حوادث ناگوار متفاوت هستند و این تفاوت بعلت اختلاف در سرشت، خلق و خوی ، رشد عاطفی و میزان پختگی آنها می باشد. عوامل مختلف ممکن است در میزان احساسات امنیت طفل تاثیر کند. برخورداری پدر و مادر با کودک، وضع بهداشت روانی و جسمی پدر و مادر شرایط اقتصادی و اجتماعی خانواده همه اهمیت اساسی دارند. مثلاً اگر مادری بعلت یک زایمان دچار افسردگی زایمان شود کودک نیز ممکن است به نوبه خود دچار افسردگی شده و از خوردن غذا خودداری کند و خواب ناراحت داشته باشد. مادری که تعداد زیادی فرزند دارد و در عین حال کار هم می کند ممکن است نتواند برای ایمنی کامل کودک عواطف لازم را نشان بدهد. خانه درهم و مشوش بخصوص برای کودک زیان آور است. اگر خانه بعلت درگیری و جدال، خشونت ، کنش و مشاجره بین پدر و مادر و یا طلاق و غیاب آنان ناامن باشد قطعی است که کودک حق دارد فکر کند دنیای خارج ناامن و پرخطر است در کشور ما ازدواج های پی درپی و پیش رس ، کمی یا فقدان تجربه و آمادگی برای قبول مسئولیت زندگی، تعدد فرزندان ، فقر و نادانی والدین ، فقدان وسایل بهداشتی و مضیقه های مالی ، از علل عمده بشمار می روند.
متاسفانه وضع کودکان ما در ایران مخصوصاً در بحبوحه بلوغ طوری است که بقول بعضی از نویسندگان باید آنها را کودکان از یاد رفته نام نهاد. غالب پدران و مادران وظیفه خود را نسبت به اطفال خویش فقط محدود به تامین وسایل اولیه زندگی آنها مانند خوراک و پوشاک می دانند و کمتر پدری یافت می شود که با روحیه فرزند خود آشنایی داشته باشد. نوع فیلم یا کتاب خوشایند طفل خود را بداند ، که کودکش اوقات بیکاریش را چگونه می گذراند . در راه مدرسه چه کار می کند و چه نگرانیها و سرگرمیهایی دارد. برت 26 ، میلانی فر ، (1372) در مطالعه و تحقیقات خود در دویست جوان بزهکار و مقایسه آن با چهار صد جوان سالم و درستکار که در یک خیابان زندگی می کردند و به یک مدرسه می رفتند متوجه شد که انضباط ناقص در خانواده ، نااستواری عمومی عاطفی ، سابقه تبهکاری و جنایت در خانواده و بالاخره کودنی و نارسایی رشد هوشی کودکان با بزهکاری ارتباط بیشتری دارند و تقریباً همیشه چندین عامل در مستور نمودن کودک به ارتکاب تبهکاری موثرند اگر چه اغلب اثر یک عامل شدیدتر و نمایان تر است.
بالبی تحقیقات و مطالعات خود را در زندانیان و بزهکاران جوان انجام داده و عقیده دارد که مجرم واقعی در طول پنج سال اول زندگیش مورد پذیرش مهر و محبت والدین قرار نگرفته ، مدتی طولانی از آنها جدا بوده و یا در دامن نامادری پرورش یافته است. از این رو بالبی به این مادران اصطلاح، مادران بی عاطفه، که افراد مجرم و بزهکار می پرورانند ، داده است. قطع ارتباط مادر بسیار مهم است بخصوص اگر بصورتی درآید که عواطف شخصی دیگری جانشین آن نشود ( میلانی فر ، 1372).
فقدان مادر را در مرحله اول کودکی و فقدان پدر را در مرحله دوم کودکی مهمتر باید شمرد. زیرا همبستگی و احتیاج کودک در دوره اول به مادر و وجود پدر بعنوان مظهر قدرت که نمونه و الگو قرار می گیرد در دوره دوم کودکی مهم می باشد.
3- عوامل ارثی : مسلماً همانطوری که گفته شد ارث در میزان آسیب پذیری کودک تاثیر دارد و در این زمینه احتیاج بمطالعات بیشتری داریم. کودک پاره ای از خصایص والدین را بارث می برد و مسلماً استعداد این را خواهد داشت که روزی مانند والدین خود به اختلالات رفتاری مبتلا شود. از نظر روانشناسی افراد مجرم حتی تا 50% موارد خصایص اجداد خود را دارا می گردند.
مسلم است که ما رفتار و اعمال بزهکارانه را به ارث نمی بریم و آنچه به ارث می بریم ساختمان بدنی، مزاج و گرایش به انجام عمل در راهی خاص و آمادگی شخصی برای رفتار بزهکارانه است. این آمادگی سرشتی در اثر برخورد با عوامل محیطی نامناسب بارز و ظاهر می گردند و از اینجاست که اثرات متقابل و مکمل عواملی مانند نیروهای بیولوژیکی و اجتماعی در ناسازگاری معلوم می گردد.
4- عوامل محیطی و اجتماعی : علت روز افزون ناسازگاریهای کودکان و نوجوانان را در سالهای اخیر کاهش انحطاط ارزشهای اخلاقی ، تغییرات سریع اجتماعی و پیچیدگیهای بسیار شدید زندگی که برای کودک قابل فهم نیست می دانند.
صرف نظر از محیط خانواده ، مدرسه و اجتماع یکی از عوامل اجتماعی که ذکرش بنظر لازم می رسد اثر عوامل ارتباط جمعی است. سینما ، تلویزیون ، رادیو ، تئاتر و مطبوعات هر کدام سهم بسزایی در ناسازگاری و رفتارهای غیراجتماعی و حتی ارتکاب جرم دارند. همانطور که از طرق ارتباط جمعی می توان به بهبود وضع اخلاقی و اجتماعی و بالا بردن سطح فکر و دید مردم کمک قابل توجهی نمود همانطور هم می توان در خراب کردن وضع اخلاقی توده مردم و کودکان قدم برداشت (میلانی فر ، 1372).

طبقه بندی کودکان و نوجوانان ناسازگار
طبقه بندی کودکان ناسازگار مسئله بسیار دشواری است زیرا :
1- متفاوت بودن علل ناسازگاریها
2- زیادی تعداد ناسازگاریها
3- تفاوت کیفیت شروع ، رشد و پیشرفت آنها .
4- اختلاف درجه شدت و حدت علائم آنها.
5- درجه درمان پذیری آنها.
اینها از جمله عواملی هستند که تقسیم بندی این کودکان و نوجوانان را دشوار می کند و بهمین جهت روانپزشکان و متخصصان طبقه بندی متفاوتی را پیشنهاد کرده اند بنابر آنچه گفته شدن اختلالات عاطفی هیجانی و بیماریهای روانی در کودک بصورت اختلالات رفتاری در می آید و اگر ادامه یابد مانع رشد طبیعی شده و یا آن را به تاخیر می اندازد. در کودکانی که سن بیشتری دارند، این اختلالات می تواند در حافظه ، تمرکز حواس و فعالیتهای فکری و تجمسی موثر باشند. در این حالت کودک نمی تواند تکالیف مدرسه را در سطحی انجام دهد که مورد رضایت اولیاء مدرسه باشد. مهارتهای کسب شده تدریجی مانند کنترل ادرار در شب ممکن است بهمین علت از بین برود و کودک از نظر رفتاری دچار انحطاط شود ( میلانی فر ، 1372).

ناسازگاری از دیدگاه مکاتب
نظریه های مختلفی درباره علل پیدایش رفتارهای ناسازگار بیان شده است که در اینجا به بررسی کاملاً اجمالی مهمترین آنها یعنی نظریه روان پویایی ، تئوری یادگیری و تئوری یادگیری اجتماعی خواهیم پرداخت.
در نظریه روان پویایی ، رفتار نشاندهنده فعالیت نیروهای روحی است. پیروان این نظریه (وینکات 27 ، ملانی کلاین 28 ، کالو هورنای 29، بالبی ) به تجربیات دوره کودکی اهمیت بسیاری می دهند و معتقدند که اختلالات رفتاری ، نشانه های برخی آسیبهای نهفته در این دوران می باشند. که باید قبل از تغییر رفتار ، درمان شوند. یعنی به عبارت دیگر لازمه تغییر رفتار درمان و بهبود این آسیبهای دوران کودکی است.
در مقابل تئوری یادگیری به تاثیر حوادث و اتفاقات محیطی در بروز رفتار تاکید دارد. تئوری مذکور نظریه بالا را قبول نداشته و می گوید که بروز و دوام رفتار در اثر محرکات محیطی است. طرفداران نظریه یادگیری معتقدند که ناسازگاری یک پاسخ غلط آموخته شده بر اساس انواع روشنهای شرطی شدن است. به نظر این دسته از روان شناسان تنها رفتار قابل مشاهده است که مهم می باشد و نه ناخودآگاه و قوانین روان شناختی مربوط به آن ، بنابراین طرفداران مکتب یادگیری تنها یک عقیده دارند و آن این که ، شخصیت یک تاریخچه از انواع شرطی شدن هاست و نه زاییده و متبلور یک اصل لذت خصوصی، سالتر30، 1961 معتقد است که شخص در مقابل آنچه که برایش اتفاق می افتد عادی و نرمال است.
ناسازگاری یعنی شرطی شدن غلط و روان درمانی یعنی دوره شرطی شدن ، بر اساس نظریه وینیکات ( درون تحلیل گر) ناسازگاری کودکان ناشی از یک شکست در محیط دوران کودک یو در خلال بحرانی وابستگی به مادر می باشد. به نظر او این محیط تشکیل یافته است از کودک ، مادر و روابطشان که توسط پدر حمایت و تقویت می گردد.همانطوری که ملاحظه می کنید وینیکات در این محیط نقش اساسی را به مادر می دهد. ولی بطور ضمنی برای پدر نیز سهمی قائل است. او معتقد است که عملکرد پدر برای کودک ناشناخته می باشد. وینیکات (1965) معتقد است ناسازگاری و نمونه های دیگر از اینگونه اختلالات همه در اثر شکست در محیطهای اولیه بوجود می آید. به اعتقاد ملانی کلاین طفل در رابطه با مادر خود دچار نومیدی و پریشانی می شود که این پریشانی با در آغوش گرفتن توسط مادر و سپس شیردادن تبدیل به احساس راحتی خاطر می گردد. احساسی که طفل بصورت یک احساس رضایت بخش که از یک شیئی خوب (مادر) برخواسته اسنتباط می کند. در نتیجه طفل بدینوسیله یک رابطه دوستانه با یک شخص (شیئی) بوجود می آورد. کلاین اضافه می کند که تصورات طفل درمورد شی ء بخصوص نه تنها به وسیله واقعیتهای خارجی بلکه بوسیله خیالات شکل می گیرد.طفل در خیالات خودش شی ء بد تمیز داده و بدین وسیله احساسات خود را درمورد آنها قبول و احساسات بد را از طریق انتقال به دیگران از خود دور می کند. به این ترتیب اطفال بر اساس خیالات خود که زائیده ارتباطشان با مادر (شیء) می باشد با دیگران رابطه برقرار می سازند و روابط بعدی آنها در زندگی نیز بر اساس همین خیالات شکل گرفته شده با مادر رضایت بخش یا امیدوار کننده صورت می گیرد. کودک خوشبخت بر اساس تجربیات مثبت با مادر خود هنگام ناامیدی قادر به تحمل احساسات بد بوده خود را مانند مادر خوب می داند.
با ادامه چنین جریانهایی کودک بیشتر و بیشتر قادر به تحکل نابسامانیهای مختلف ، احساسات دشمنی ، حسادت و ناامیدی می گردد. کودک کم کم شروع به تقدیر از احساسات خوب می کند همانطور که قادر به قبول کردن احساسات منفی در خود نیز خواهد بود چرا که در رابطه با مادر خود تجربه کرده و می داند که این احساسات خوب نخواهند بود. هر چقدر این احساسات کمتر تخریب کننده باشند برای کودک قابل قبول تر می شوند.
این قسمت از تئولی ملانی کلاین حائز اهمیت است چرا که توضیح می دهد چگونه کودک ناسازگار احساسات خصمانه و ناپسند خود را با دیگران منتقل می سازند، چنانچه با انتقال این احساسات به دیگران می توانند هرگونه مسئولیتی را در این موارد از خود سلب نمایند، بسیار مهم است که آموزگاران چنین تمایلی را در این کودکان بشناسند چون اینها براحتی از مکانیسم دفاعی فراکنی استفاده کرده رابطه معلم و شاگرد را به اسمتحان می گذارند و مختل می سازند. مگر اینکه ماهیت اصلی این گونه انتقالات (فرافکنی) شناخته شود. اریکسون 31 معتقد است که زمانی بک طفل احساس هویت را در خود بوجود می آورد که با یک مادر خوب در ارتباط باشد. به نظر او و وینیکات بسیاری از کودکان ناسازگار و محروم اجتماع هیچگاه نتوانسته اند این حس هویت را در خود توسعه دهند. به نظر اریکسون اغلب کودکان ناسازگار از داشتن اولیاء خوب محروم بوده اند. به این معنی که زندگی این اطفال می بایست توسط یک سری از آزادیها و نهی کردن ها رهبری شود، که طی آنها اولیاء باید قادر باشند که معانی و دلایل این محرومیتها را برای فرزندان توضیح دهند. برای اغلب کودکان اینگونه ناامیدی ها فقط ناامیدی های بدون دلیل باقی مانده ، هیچ معنی و مفهوم خاصی به آنها اختصاص داده نشده و مادر نتوانسته ارتباط این محدودیتها را با رشد عاطفی و اجتماعی به کودک خود بفهماند. همانطوریکه اریکسون می گوید : نهایتاً این کودکان روان آزرده (نوروتیک) می شوند. آنهم نه صرفاً به خاطر این ناامیدیها و محدودیتها بلکه بخاطر عدم وجود معانی و دلایل کافی برای آنها.
جان بالبی (1953) می نویسد: ناسازگاری نتیجه محرومیتهای مادرانه است و اثرات این محرومیتها را روی اطفال توضیح می دهد. بنظر او این اطفال احتیاج زیادی به علاقه و توجه دارند. احساس و انتقام به خاطر کمبودهایی که از آنها مطلع نیستند ولی کاملاً این کمبودها را نمی فهمند در آنها وجود داشته قادر به برقراری رابطه رضایت بخش با دیگران نمی باشند. صمناً واکنش آنها نسبت به فشارهای محیطی به صورت رفتارهای ضد اجتماعی بروز کرده و دچار رشد نامناسب فیزیکی ، فکری و اجتماعی می گردند.
به نظر بالبی تعیین دقیقی که جدایی از مادر در آن سن از هر سن دیگر خطرناکتر است ، امکان پذیر نیست. او بر اساس تجربیات بالینی خود اینطور نتیجه گیری می کند که جدایی هایی که بعد از سن 6 ماهگی و 12 ماهگی اتفاق می افتد به مراتب زیان آورتر است ، تا آنهائیکه قبل از 6 ماهگی رخ می دهند. بالب در کارهای بعدی خود به پیوندهای طفل به مادر خود تاکید می کند و توضیح می دهد که این رفتارهای چسبندگی که در حقیقت در حکم عمل حفاظتی برای طفل محسوب می شوند. شامل رفتارهای علامتی هستند. مثل گریه و خنده که مادر را به فرزند نزدیک می کند و مکیدن ، چنگ زدن و دنبال کردن نیز طفل را به مادر نزدیک می کند. بالبی از مطالعه رفتارهایی که بین مادر و فرزند بروز می کند نشان داده که رابطه مادر و فرزند بسیار مهم است. نه تنها به خاطر روابط عاشقانه که صرفاً برای شدد عواطف فرزند نقش تعیین کننده دارند بلکه این رابطه به عنوان یک ماخذ ابتدایی برای یادگیری بخصوص یادگیری اجتماعی محسوب می گردد (اسلامولچی مقدم ، 1370).
اختلالات رفتاری ممکن است بصورت اولیه و ثانویه بروز کند.

اختلال رفتاری اولیه : در اینجا کودک الگوهای رفتاری از خود نشان می دهد که متناسب با سن عاطفی و روانی وی نیست بلکه با مراحل قبلی رشدوی تطباق دارد. رشد روانی بدین ترتیب متوقف شده و کودک با وجود آنکه سنش بالا میرود قادر به تطبیق خود با تغییرات محیط اطراف نمی باشد و با وجود رشد سنی رفتار کودک غیرقابل تغییر می ماند. و به عبارت دیگر در مراحل پایین رشد متوقف می شود.

اختلال رفتاری ثانویه : در این حالت کودک در ابتدا رشد طبیعی دارد ولی بعداً دست به یک سلسله رفتارهایی می زند که شایسته مراحل قبلی رشد وی می باشد. به عبارت دیگر از نظر رفتاری به مراحل پایین رشد برگشت یا عقب نشینی می کند. در کلیه کودکانی که دچار فشارهای زندگی اعم از اینک عامل فشار روانی یا جسمی باشد اینگونه اختلالات رفتاری دیده می شود. گوئی کودک بعلت بیماری یا عدم توانایی در مقابله با فشار روانی بیش از پیش وابسته می شود و بناچار الگوهای رفتاری بچه گانه ای اتخاذ می کند که متناسب با دوره های قبلی رشد است که در آن وابستگی بیشتری به پدر و مادر به چشم می خورد ( میلانی فر ، 1372).

ناسازگاری در اثر نوروزها:
واکنشهای نوروتیک عبارتند از :

1- واکنش ترس : ترس مرضی32 عبارت است از وحشت شدید از موجودات یا جاهائیکه در حالت عادی و بخودی خود ابداً خطری نداشته و ایجاد ناراحتی نمی کند مانند ترش از اطاق تاریک ، بلندی، خیابان ، مکانهای سرپوشیده مانند سینما و نظایر آن .
ترس واکنشی است طبیعی ، لازم، مهم و مفید بشرطی که بطور کامل کنترل و بطور منطقی و علمی تعبیر شود. ترس باعث می شود که شخصی با مواجه شدن با مشکلات احتیاط بخرج دهد.
بنظر واتسون33 موسس مکتب اصالت رفتار ترس یکی از سه غریزه یا انگیزه ای است که انسان با آن بدنیا می آید و دو غریزه دیگر عبارتند از محبت 34 و خشم 35، ترس از صداهای ناهنجار از بدو تولد در نوزاد دیده می شود و می تواند بطریقه شرطی شدن و تعمیم یافتن جنبه مرضی بخود بگیرد.
مادری کودکش از رعد و برق می ترسد پیش روانپزشک می رود و در مصاحبه می گوید: فکر می کنم این یک ترس عادی باشد چون خودم هم از رعد و برق می ترسم. ترس ممکن است در اثر تجربه و مشاهده مثلاً تصادف بوجود آید. کودکان در اثر ابتلا به ترس گوشه گیری اختیار می کنند. افرادی خجول و بدون تصمیم می شوند بطوریکه حتی در بزرگی از احراز پستهای حساس شغلی ترس دارند.
کودکانیکه بعلت ترس به روان شناسان و پزشکان مراجعه می کنند اکثراً علائم دیگری نیز دارند. شایع ترین این علایم عبارتند از : اختلالات در خواب 65% ، اختلالات گوارشی 45% ، عصبانیت ، خشم و غیظ 35%، جویدن ناخن 30% ، شب ادراری 30% و لکنت زبان در 65 موارد و بهمین علت عده ای واکنش ترس را یک نوع نوروز بنام نوروز ترس می نامند و آن را علامت نوروتیک نمی دانند. در کودکان اکثراً ترس با علایم سیکوسوماتیک مانند استفراغ ، دل درد، سردرد، سرگیجه ، خشکی دهان ، طپش قلب ، اسهال و حتی توهمات ناشنوایی و بینایی همراه است. از نظر درمان بطوریکه حدس می زنید بایستی علت بیماری رابرطرف کرد. در معالجه این کودکان بایستی بکودک توجه شود نه به ترس. به عبارت دیگر کودک ترسو را باید معالجه کرد نه ترس را ، از طریق مصاحبه و بازی درمانی می توان بعلت ترس در کودکی پی برد (میلانی فر، 1372).

2- تیک یا جهش عضلانی و یا اعضا : تیک 36 که بعضی به آن انقباض عادتی 37 می گویند عبارت است از حرکات ناگهانی، سریع ، غیرارادی، متناوب و تکراری که شبیه انقباض و تکان خوردن یک عضله است. تیک ممکن است در یک یا چند دسته از عضلات مخطط بدن یا حتی در یک عضو ظاهر شود. این حرکات ظاهراً برای مقصود و منظور خاص صورت نمی گیرد ولی بهیچوجه بی علت و بدون انگیزه نیست و هرگز در اطفال و نوجوانان شا، ایمن و متعادل از نظر روانی ، عاطفی و هیجانی دیده نمی شود. همیشه رابطه نزدیکی بین شدت تیک و شدت کشش های عاطفی و هیجانی وجود دارد. تیک را بعضی ارثی می دانند و می گویند در بعضی خانواده ها زیاد دیده می شود. چون در این خانواده ها اکثراً درگیریها، بیماریهای روانی ، و هیجانات زیاد است. لذا بهتر است تیک را یک پدیده خانوادگی بدانیم نه ارثی ، تاکنون انتقال ارثی آن ثابت نشده است. تیک ممکن است یگانه علامت ابتلاء دستگاه عصبی مرکزی مخصوصاً دستگاه اکستراپیرامیدال باشد.
تیک ها را بر حسب ناحیه ای از بدن که در آنجا ظاهر می شوند تقسیم بندی و نام گذاری می کنند مانند:
– تیک های پلک چشم ، زبان ( باعث لکنت زبان می شود) ، سروگردن که گاهی با انقباض صورت و شانه همراه است و در اینصورت باعث خستگی شدید عضلانی و شدت تیک می شود.
– تیک های تنفسی، باعث صداهای مختلف حنجره ، تنگی نفس ، سرفه های پی درپی می گردد.
– تیک های گوارشی ـ باعث انقباض معدی ، دل بهم خوردگی ، تهوع ، استفراغ ، اسهال ، یبوست متناوب می شود.
درمان تیک : درمان تیک مسئله ای مشکل است. در درمان تیک به نوع تیک نباید اهمیت داده بلکه کودک را باید درمان کرد.
به والدین باید گفته شود تیک عادت نیست. زیرا عادت را می شود کنترل کرد . در صورتیکه تیک بی اختیار و بدون کنترل صورت می گیرد.
بهبود بخشیدن به اوضاع و احوال خانه که در آنجا تیک بوجود آمده، اعتماد و اطمینان دادن به اطرافیان و خود بیمار که تیک قابل درمان است نقش اساسی را بازی می کند. به بیمار توصیه می شود که به کار روزانه خود ادامه داده استراحت کافی داشته باشد.
روان درمانی بصورت رفتار درمانی مخصوصاً بصورت شرطی کردن منفی 38 که باعث خستگی عصبی عضلانی می شود ممکن است موثر باشد. استعمال داروهای آرامبخش و رفع هیجانات بیمار توام با روان درمانی اکثراً نتیجه خوبی می دهد (میلانی فر، 1372).

3- استمناء در کودکان و نوجوانان : کلمه استمناء 39 کمتر توسط والدین یا آموزگاران مصرف می شود و اکثراً اینکه بچه با خودش مشغول بازی است یا عادت کثیفی پیدا کرده است بجای آن مورد استفاده قرار می گیرد. بعضی استمناء را جزء جرمهای جنسی طبقه بندی کرده و شرح می دهند، آنچه مسلم است این است که استمنای کودکان خردسال و نوجوانان را نبایستی جرم جنسی نامید بلکه باید آن را ی واکنش نوروتیک بشمار آورد.
استمناء عملی است که در سنین نوجوانی و بلوغ بکرات اتفاق می افتد و طبق نظریه پالمر40 و مکتب موجود یک پدیده طبیعی و فیزیولوژیک است. استمناء یکی از مسائلی است که درباره زیانهای جسمی و روانی آن بنا روا و بیش از حد سخن گفته شده است. برای روشن شدن علل توسل به استنناء و زیانهای روانی و احیاناً جسمی بهتر است آن را در دو مرحله از زندگی یعنی قبل از بلوغ و بعد از بلوغ مورد مطالعه قرار دهیم.
الف ) استمناء در کودکی: هنوز بدرستی معلوم نیست که اولین باری که کودک بعمل استمناء می پردازد در چه سنی می باشد ولی عقیده بر این است که در بین سنین 3 تا 6 سالگی اولین احساسات جنسی در کودک شروع می شود و این کیفیتی است که بدرجات مختلف در تمام کودکان وجود دارد. بطوریکه مایلند اعضای تناسلی خود را دیده و آن را لمس کنند.
ب ) استمناء در دوران بلوغ و بعد از آن : استمناء در نوجوانان و جوانان کاملاً ارادی است در سنین نوجوانی به علت تحولات فیزیولوژیک ، استمناء و تمایل به آن بکرات اتفاق می افتد. تمایل به استمناء و ارضاء شدن غیرطبیعی باعث احساس گناه و در نتیجه موجب اضطراب می شود. بنابراین برای درمان باید از پیدایش احساس گناه و تضادهای فکری جلوگیری شود. همچنین فقط ذکر زیانهای استمناء از میزان آن نمی کاهد بلکه باید به رفع علت آن پرداخت (میلانی فر، 1372).

5-مکیدن انگشت 41 یا مکیدن شست : یکی دیگر از واکنشهای نوروتیک می باشد و معمولاً یکی از ابتدایی ترین اعمالی است که کودک انجام می دهد و حتی گزارشهایی وجود دارد که طفل با مکیدن انگشت بدنیا آمده است. بعقیده لوی مکیدن پستان مادران انعکاسی است که بعلت حرکات جنین در داخل رحم بوجود می آید و جنین در حین تکانهای پی در پی انگشتش در دهانش قرار می گیرد. عادت بمکیدن انگشت در سال اول زندگی شروع می شود و می توان گفت اصلی است فیزیولوژیکی بطوریکه کودک هر شیئی که در دسترسش قرار گیرد بدهانش می برد. و این عمل در هنگام دندان در آوردن بیشتر اتفاق می افتد. مکیدن یک انگشت یا تمام انگشتان و یا حتی مچ دست ممکن است اتفاق افتد ولی مکیدن شست شایعتر از همه است و برای همین منظور در کتب آن را بصورت مکیدن شست ذکر می کنند.
لوی می نویسد: که مکیدن انگشت به علت ناکامل بودن حرکات لب و یا ناکافی بودن عمل مکیدن یا مدت شیرخوردن است بدون رعایت اینکه کودک با چه وسیله ای شیرمی خورد. قطع شیر خوردن بخصوص با فشار مخصوصاً موقعی که کودک با ولع شیر می خورد و یا تغییر مرتب ساعات شیر خوردن از علل اصلی است. مکیدن انگشت نوزادان مسئله لاینحلی می ماند اگر عقیده فروید را که مکیدن انگشت یک نوع ارضاء جنسی است قبول کنیم فروید عقیده دارد همه کودکان انگشت نمی مکند و آنهایی که به این عمل ادامه می دهند که لذت بیشتری می برند، و یا در این مرحله تثبیت می شوند. مکیدن انگشت در بزگی بصورت بازگشت بمراحل کودکی محسوب می شود. از نظر روش درمان معمولاً 2 تا 3 سال اول هیچ کاری نیست انجام گیرد. باید سعی شود توجه کودک مخصوصاً بعد از سه سالگی از ناحیه دهان منحرف کرد و دستهای او را به وسایلی مشغول کرد و مثلاً او را بدنبال چیزی فرستاد و بانجام کاری وادار نمود در اینصورت کودک نخواهد توانست انگشتان خود را بمکد و کم کم عادت خود را از دست می دهد.
روان درمانی به تنهایی و گاهی توام با داروهای آرام بخش و رفع اشکالات تطبیقی کودک اکثراً نتایج مطلوب می دهد (میلانی فر ، 1372).

5- جویدن ناخن : جویدن ناخن 42یکی از فراوانترین واکنشهای نوروتیک و اختلالات عادتی است که در کودکان و بزرگان اتفاق می افتد طبق تحقیق و کسلر و بیلینگ، جویدن ناخن از سنین 5 سالگی شروع می شود و کم کم تا سنین 10 تا 15 سالگی بشدت خود می رسد. ولی اکثراً متبلایان را کودکان 9 تا 11 ساله تشکیل می دهند. اکثراً در سنین نوجوانی است که فرد متوجه عادات نامطلوب خود می شود. جویدن ناخن در دخترها بیشتر از پسرهاست و حتی در یک خانواده ممکن است همی به آن مبتلا باشند. تام43 اظهار می کند که کودکانیکه انگشتان خود را می مکند اکثراً آرام و بی خیال هستند ولی آنهائیکه انگشتان خود را می جوند ،بیقرار ، مضطرب، سریع و دارای انرژی زیاد هستند و حتی در خواب نیز آرامش ندارند. مرتباً تکان می خورند و دندانهایشان را بهم می سایند فریاد می کشند و خشم و غیظ در آنها بمراتب زیادتر دیده می شود. جویدن ناخن را بعضی یکنوع حرکت برای تخلیه هیجانات می دانند. گاهی کودک جویدن ناخن را از والدین خود یاد گرفته و چون می بیند آنها در موقع ناراحتی این عمل را انجام می دهند لذا او هم برای رفع ناراحتی باین عمل مبادرت می نماید.
برای درمان این افراد بجای توجه بجویدن ناخن بایستی بخود شخص مبتلا توجه داشت. درمان اساسی درمان علت بیماری و رفع اضطراب ، هیجان ، ناراحتی بسیار است که معمولاً بطرق روان درمانی و دارو درمانی اجرا می شود. مشغول کردن کودک و صرف انرژی و راهنمایی مانند نوشتن ، نقاشی و نظایر آن ممکن است مفید واقع شود (میلانی فر، 1372) .

اختلالات در خواب
اختلال در خواب 44 بصورت مختلفی تظاهر می کند:
1- بدخوابی یا بیخوابی : بدخوابی یا بیخوابی از شایعترین نوع اختلال در خواب است و ممکن است تنها علامت مبتلا به نوروزها 45 باشد. معمولاً در کودکان بی خوابی اوایل شب اتفاق می افتد و باصطلاح بیخوابی شبانه است. بعلت همین بی خوابی کودک صبحها حوصله از جا بلند شدن را ندارد. و اگر هم بزور او را برای رفتن به دبستان بیدار کنند بنای بهانه گیری ، کج رفتاری گذاشته و بعللی از رفتن به مدرسه امتناع می کند. بی خوابی صبحگاهی که تقریباً مخصوص افسردگیهای سایکوتیک است در کودکان نادر است.

2- کابوش شبانه : اختلال در خواب ممکن است بصورت کابوس46 درآید. در این حالت کودک بعلت دیدن خوابهای ترسناک با جهش یا حرکتی از خواب کاملاً بیدار می شود و اکثراً قسمتی و یا گاهی تمام رویایی که باعث ترس شده است بیاد دارد. این کیفیت یک یا دو دقیقه بیشتر طول نمی کشد و پس از بیدار شدن ترس و آثار آن در کودک برای مدتی باقی می ماند. در کابوس کودکان هوشیاری کامل باوضاع و احوال و حول وحوش دارند، اطرافیان و اشیاء اطراف خود را می شناسد. کابوس را اکثراً یک نوع واکنش هیستریک می دانند و کابوس تنها به دوران کودکی نیست بلکه در بزرگان نیز دیده می شود.

3- وحشت شبانه : وحشت شبانه 47 تقریباً همیشه منحصر به دوران کودکی است و با سن بلوغ از بین می رود لذا می توان گفت کیفیتی موقتی و زودگذر است. وحشت شبانه کودک را ناگهان از خواب عمیق به بیداری و شعور نسبی یا باصطلاح به حالت خواب بیداری می رساند. محققان بر این عقیده هستند که وحشت شبانه یک اختلال فیزیولوژیک در زمینه های روانی هیجانی و واکنشی است که کودک البته بطور ناخودآگاه نسبت به آشفتگی و از هم پاشیدگی محیط خانواده نشان می دهد که اکثراً نیز در کودکان فعال و باهوش و مضطرب دیده می شود. در کودکان مبتلا به اضطراب و افسردگی وحشت شبانه ممکن است اتفاق افتد ولی اگر عللی برای تکرار آن پیدا نشد لازم است از بیمار الکتروانسفالوگرافی نیز بعمل آید زیرا بعضی آن را بکنوع صرح روانی حرکتی یت سایکوموتور به حساب می آورند. کم شدن مقدار قند خون ، وجود لوز، یا غدد لنفاوی بزرگ، اختلالات تنفسی مخصوصاً مسمومیت یا اکسید دو کربن و حتی بعضی ها مشاهده تماس جنسی والدین را توسط کودک از علل بزرگ بشمار می آورند.

4- راه روی درخواب : راه روی درخواب 48 را بعضی از کتب جزء اختلالات در خواب و در بعضی دیگر جزء ناسازگاریهای حرکتی شرح داده اند. بعضی آن را یکنوع واکنش نوروتیک دانسته و جزء مبحث واکنشهای نوروتیک شرح می دهند.
بنظر می رسد اگر راه روی در خواب جزء اختلالات در خواب شرح داده شود بیشتر مقرون به صحت باشد بخصوص اینکه بطوریکه خواهید دید در راه روی در خواب و وحشت شبانه کیفیات مشترکی وجود دارند.
اصولاً این حالت در کودکان بیقرار و هیجانی ، حساس و عصبانی اتفاق می افتد و دیده شده است که در مادر و فرزندانش نیز وجود داشته است. نادراً ممکن است علامتی از بیماری صرع باشد. عادت راه روی در خواب را قطع و از بین رفتن کنترل قشر مغز از اعصاب محیطی می دانند.
راه روی در خواب یک مکانیسم جابجایی از آرزوهای نهفته شخصی و حتی کمبودهای محبت مادری که بطور ناخودآگاه در کودک وجود داشته و در حالت خواب برای ارضای آنها ، کودک بدنبال مادرش می گردد. راه روی در خواب که بعد از مشاجره در خانواده در کودک دیده می شود ناشی از احساس عدم امنیت باوضاع و احوال خانه است. در راه روی در خواب و وحشت شبانه چند کیفیت مشترک دیده می شود :
اولاً در هر دو هوشیاری کامل نیست و شخص کاملاً خواب است.
ثانیاً فراموشی بوقایعی که اتفاق افتاده در هر دو وجود دارد.
ثالثاً چشمها در هر دو بازند منتها اختلاف آنها آرامش درون نسبی راه روی در خواب و وحشت بیش ازحد یا فریاد برای کمک در وحشت شبانه است (میلانی فر ، 1372).

اختلالات گوارشی
اختلال تغذیه شایع ترین واکنش نسبت به اختلالات جسمی و عاطفی و هیجانی است . نخوردن غذا و بهانه جویی در مورد غذا ممکن است در نتیجه ابتلا کودک به افسردگی و یا اضطراب باشد. همچنین ممکن است افسردگی مادر کودک را مضطرب و عصبانی کند و در نتیجه موجب اختلال گوارشی شود و یا آنکه وسواس و اضطراب مادر در مورد مواظبت از کودک موجب غذا نخوردن کودک شود. در سالهای اخیر که توجه بدون دلیل و مبالغه آمیزی نسبت به تغذیه کودکان در ایران مد روز شده است تعداد کودکانی که غذا نمی خورند بیشتر شده و حال آنکه سطح تغذیه بهتر است. در انیجا مادر بعلت غذا نخوردن کودک مضطرب و اضطراب مادر ، غذا نخوردن کودک را تشدید می کند و بقول معروف حلقه معیوب ایجاد می شود. اشتهای مفری در بچه اگر علت عضوی نداشته باشد ممکن است بعلت محرومیت عاطفی باشد. استفراغ بعنوان یکی از علائم اضطراب و تحریک در اطفال دیده می شود (میلانی فر، 1372).

ناسازگاری دراثر سایکوپاتهای زودرس یا کودکان سایکوپات
از خصوصیات سایکوپاتها 49 عدم تعادل و اختلالات شخصیت است که بصورت رفتارهای ضداجتماعی یا غیراخلاقی و یا حتی جنایی ظاهر می شود. کودک سایکوپات قادر بسازگاری و برقراری ارتباط صحیح با دیگران نیست.
این دسته را افراد هیجانی و بی ثبات، دروغگو، معتاد و مغرضین جنسی تشیکل می دهند. برعکش در سوسیاپاتها 50 یا مبتلایان به انحرافات اجتماعی شدت ناراحتی روانی بمراتب کمتر از انحرف و عدم تبعیت از مقررات و نظام اجتماعی است.
این افراد به آنچه بد و زشت و یا ممنوع است تمایلی شددی و افراطی یا بیمارگونه دارند و بعلت داشتن علاقه جنون آمیز از اذیت ، تخریب ، آتش سوزی، آزار و آسیب حیوانات و کودکان سالم لذت می برند. هیچوقت به عواقب کار نمی اندیشند و احساس مسئولیت در قبال کاری که انجام می دهند نمی کنند تهدید و تنبیه هیچ اثری در این افراد ندارد. در ایندسته همانطوری که گفته شد بیماران زیادی جای دارند که فقط به چند تای آنها اشاره می کنیم :

1- بی ثباتی و ناآرامی کودکان یا کودکان بی قرار: این کودکان خارج از حد معمولی شلوغ ، شیطان ، غضبناک و خرابکار هستند ولی هنوز بمرحله کودکانی که ممکن است مجرم واقع شوند نرسیده اند. اکثر آنها از قوای درکی و هوش طبعی یا حتی بالاتر برخوردارند و خرابکاریهای خود را با کمال دقت و از روی قصد انحام می دهند، این افراد ناسالم هستند و در اثر روبروشدن با مشکلات یا کوچکترین وضعی که بر خلاف تمایلات آنها باشد سریعاً و بیشتر از عادی ناراحت و عصبی می شوند. ناپایداری در این کودکان از ماههای اول زندگی بصورت جیغ کشیدن ، لگد زدن ، و حتی اختلال در پستان گرفتن مانند طلب کردن و رد کردن بفواصل کوتاه و با شدتی غیرعادی ظاهر می گردد. بی قراری در این کودکان باعث عدم تمرکز حواس و دقت و حتی عقب ماندگی هوشی بطور کاذب می شود. در پسران ، بی قراری بیش از دختران است و می گویند با وضع جسمی و ساختمان بدن کودک ارتباط دارد. حواس پرتی، منفی گری، لجبازی و عدم ثبات عاطفی از مشخصات این کودکان است. خواب و خوراکشان اکثراً خوب است. این کودکان در منزل بسیار ناراحت کننده و در مدرسه غیرقابل تحملند.
عده ای از علمای تعلیم و تربیت که ژان ژاک روسو در راس آنها قرار دارد عقیده دارند مهر و محبت نباید از حد خود تجاوز کند. به گریه و زاری بی جهت کودک نباید توجه شود، او را در انجام اعمال خود آزاد نباید گذاشت. خواهشها و احتیاجات کودک باید بطور غیرمستقیم برآورده شوند. کودک در زندگی کاملاً مستقل بارآیند و رنج کشیدن برای رسیدن به هدف در او بوجود آید.
2 – عصبانیت و پرخاشگری و غیظ کردن : پرخاشگری شدید و یا غلیظ و خشم ممکن است بعلت احساس رنجش عمیق کودک در اثر بی عدالتی یا تبعیض اولیاء باشد ولی اکثراً علت آن تضادها و کشمکش های درونی کودک در مقابل عوامل آزاردهنده یا احساس عجز و ناتوانی است. غیظ و خشم در کودک بصور مختلف مانند فریاد کشیدن ، گریه کردن ، خود را بر زمین زدن و بخاک مالیدن ، گاز گرفتن ، دشنام دادن ، شکستن اشیاء و حتی کتک زدن والدین تظاهر می کند. این حالت اکثراً از دو یا سه سالگی به بعد یعتین در دوره منفی گری یا مقاومت دیده می شود حتی گاهی ممکن است خیلی زودتر نیز دیده شود. و در پسران شایع تر از دختران است. و بهترین طریقه برای آرام کردن کودک، مبارزه با علت ناکامی ، رفتار منطقی، اطمینان و اعتماد دادن به کودک است. اکثراً بایستی کودک و والدین را با هم درمان کرد.

3- دروغگویی : دروغ در دو یا سه سال اول زندگی به عدم درک و حمایت کودک در پی بردن و فهمیدن صحبتها مربوط می شود چون اولاً در این سن کودک نمی داند دروغ چیست و در ثانی چون فرهنگ لغات او کامل نشده لذا نمی تواند آنچه را که شنیده و یا دیده است عیناً بیان کند. بنابراین در این سنین گفته های نادرست کودک را نمی توان دلیل بر دروغگویی 51 دانست. تا چهار پنج سالگی نیز دروغگویی اکثراً جنبه تخیلی دارد که کودک بشرح زندگی و تصورات خلاقه ولی خام و غیردقیق کودکانه و خیالی خود می پردازد.
– دروغگویی ممکن است در کودک بعلت تقلید ا زوالدین یا دیگران صورت گیرد.
– دروغگویی دفاعی به منظور رهایی از مجازات و یا داشتن توقعات بیش از حد توانایی و ظرفیت جسمی و روحی از کودک ابراز می شود.
– دروغگویی در کودک ممکن است ارادی و یا غیرارادی ناخودآگاه بمنظور معین و مخصوص باشد.
– گاهی هدف از دروغگویی ممکن است برای تهمت و یا انتقام جویی و آزار شخص و کینه توزی باشد.
– افرادی نیز هستند که هدف معینی از دروغگویی ندارند.
برای درمان دروغگویی باید هر چه زودتر برفع علت آن اقدام نمود که شامل یک دوره درمان روانی طولانی بمنظور نوسازی شخصیت و رشد جنبه های عاطفی، اخلاقی، هوشی ، آن باشد. ثابت شده است که اکثراً رفع احتیاجات ضروری، مادی، عاطفی و حذف تنبیه و از بین بردن اعتراف و اقرار به دروغگویی و یا رشوه دادن به کودک کمک موثری در پیشگیری و درمان دروغگویی است. والدین نباید در حضور کودک دروغ بگویند و در صورت اجبار در بعضی مسائل سعی کنند کودک را به حقیقت امر آگاه سازند.

4- فرار در کودکان و نوجوانان :
الف ) فرار از منزل : گریز و فرار کودک از منزل 52 یک نوع پشت پازنی بمقررات خانوادگی و مسلماً یک رفتار عادی و طبیعی نیست بلکه یک پدیده غیرطبیعی و غیرعادی است. گم شدن کودکان عقب مانده را نباید با فرار اشتباه کرد. فرار اکثراً بعلت ترس ، خشم و یا انتقام در مقابل عوامل آشفته و بهم ریخته خانواده است که طفل برای مدت کوتاهی سایر مکانها را به منزل خود ترجیح می دهد.
روانکاوان عقیده دارند که فرار در واقع نشانه دویدن بطرف چیز دیگری است و کودک در حقیقت به دنبال مهر و محبت می رود و بعبارت دیگر فرار گریزی است از کشمکش و عوامل هیجان آور .
ب ) فرار از مدرسه 53 حالتی است که کودک سالم بدون عذر موجه از حضور در مدرسه خودداری می کند و غیبت او غیرموجه شناخته شود. فرار از مدرسه به علت عدم علاقه به مدرسه، متوجه نشدن درست دروس ، ترس از تنبیه یا سرزنش دیگران ، رفتار و بی توجهی والدین و … باشد.

5- دزدی : کلمه دزدی 54در دو سال اول زندگی نباید بکار برده شود زیرا کودک هنوز مفهوم مالیکت را نمی داند و یا بعبارتی دیگر نمی تواند مال خودش را از دیگران تشخیص دهد. مثلاً کودک 2 ساله ای که لوازم معمولی خانه را برای بازی برمی دارد، دزدی نیست.
– دزدی ممکن است برای شناساندن خود و ابراز شخصیت و یا جلب محبت دوستان باشد. مثلاً کودکی از جیب پدرش پولی برمی دارد و برای دوستانش کادو می خرد.
– دزدی ممکن اتس جنبه انتقام گرفتن و آزاد دادن داشته باشد که کودک پس از تنبیه شدن لوازم مورد احتیاج پدرش را می دزدد و به این نحو پدرش را ناراحت و خودش را ارضاء می کند.
فقدان تربیت اخلاقی و کمبودهای عاطفی ، حسادت ، وجود احتیاجات شدید شخصی از عوامل دیگر دزدی هستند.
بالبی در 44 جوان دز دی کرده بودند مطالعه ای انجام داد چهارده نفر آنها از محبت خانواده بی نصیب بودند و بقیه بدون استثناء، یا مدتها بعلت بیماری از خانواده خود دور بودند یا در بیمارستانها بستری و یا همیشه مورد تنبیه و سرزنش والدین قرار می گرفتند.

" ناسازگاری کودکان و نوجوانان در اثر ابتلاُ به سایکوزها"
1- اسکیزوفرنی اطفال : شروع اسکیزوفرنی 55 کودکان بسیار تدریجی و اکثراً برای والدین و آموزگاران قابل درک نیست نکته قابل ذکر اینک علائم اسکیزوفرنی کودکان اکثراً بعد از یک بیماری عمومی، عمل جراحی، از دست دادن فرد مورد علاقه، شوکهای شدید ، آتش سوزی و تصادف شروع شده و دیگر کودک به حال اولیه خود برگشت نمی کند.
علائم اسکیزوفرنی کودکان را که غالباً بصورت اختلالات رفتاری بروز می کند می توان بطور فهرست وار بطرق زیر خلاصه کرد:
1- گوشه گیری و انزواطلبی و کم شدن فعالیت جسمی
2- عصبانیت و تحریک پذیری بخصوص اگر ازگوشه گیری کودک بعناوینی ممانعت بشود.
3- کم شدن و یا از بنی رفتن علاقه کودک به اطرافیان ، بازی ، درس و لوازم مورد علاقه
4- بازگشت رفتار و عادات بدوران گذشته مراحل رشد.
5- حساسیت عجیب در بحثها، انتقادات و نظریه های مختلف که قبلاً کودک را به هیچ وجه ناراحت نمی کرد.
6- رفتار و ادا و اطوارهای عجیب و غربی مانند حرکات یکنواخت سرو بدن کوبیدن خود به دیوار ، به خود صدمه زدن ، ویا گیجی و حیرانی از وضع خود واطرافیان .
7- خیالبافی و یا رویا در بیداری و رفتارهای خودکاوانه.
2- سندرم اوتیسم کودکان : اوتیسم 56 در سال اول زندگی شروع می شود و اکثراً والدین در سالهای دوم و سوم پی به ناراحتی کودک می برند ولی آنچه مسلم است بیماری حتماً قبلاً از سی ماهگی شروع می شود. از شروع بیماری کودک علاقه ای به وقایع اطراف خود حتی محرکات شنوایی، صحبت پدر و مادر و اطرافیان نشان نمی دهد. اکثراً مادر و پدر مشکوک می شوندکه نکند کودکشان مبتلا به اختلالات شنوایی و یا احیاناً کر باشد. آزمایش گوشی نشان می دهد که شنوایی اختلال ندارد.
از خصوصیات تقریباً همیشگی این کودکان گوشه گیری و تمایل شدید به تنهایی است. وجود مادر یا اطرافیان حتی بغل کردن و ناز کردن در او واکنشی را که در دیگر کودکان ایجاد می کند موجب نمی شود. اختلال تکلم از علایم حتمی است و تقریباً یک سوم مبتلایان لال هستند. صحبت کردن و جمله سازی همیشه ناقص است. فرهنگ لغات خیلی ضعیف و حتی کودک معنی و مفهوم بلی را نمی داند.
کودکان مبتلا به اوتیسم عادت دارند اکثراً بعضی از کارها را بطور عادت و یا روی آداب مخصوص انجام دهند. مانند راه رفتن روی نوک انگشتان ، تکان دادن دستها در مقابل چشم، پیچیدن نخ و سیم بدور انگشتان و همچنین حرکات تکراری و یکنواخت این کودکان در یادگیری مقاومت زیادی بخرج می دهند و منفی گری زیاد دارند.
در سمپوزیوم بین المللی اوتیسم در سنت گالن سوئیس که در سال 1976 تشکیل شد. اغلب کارشناسان اختلال کارکردی عضوی مغز را علت اصلی و عوامل خانوادگی آموزش و پرورش را در سیر و پیشرفت بیماری موثر دانسته اند. این بیماری درمان بخصوصی ندارد. اگر چه برخی از مولفین رژیم ویتامینی با مقدار بسیار زیاد را در درمان بیماری موثر می دانند. برای درمان معمولاً با مصرف آرام بخشها از بیقراری کودک جلوگیری می کنند. روان درمانی بخصوص بصورت رفتار درمانی و شرطی کردن برای کمک به این افراد لازم است. تنبیه و تشویق در از بین بردن رفتارهای غیرعادی و اکتساب اجتماعی نقش بزرگی را بازی می کند بطوریکه همه متخصصین در سمپوزیوم اوتیسم درباره آموزش این بیماران تاکید کرده اند (میلانی فر، 1372).

تفاوتهای مربوط به جنسیت در اخلالات رفتاری :
کاپلن ، فرویدمن ، و سادوک نلسون ، ریتاویکس ، ایزائل، الن سی در سال 1980 (ترجمه رضوی، 1367) اظهار می دراند که اختلالات سلوک رفتار در پسران مخصوصاً از شیوع بیشتری برخوردار است.
یکی از فراگیرترین یافته هایی که با توجه به درجه شیوع اختلالهای رفتاری دیده می شود، این است که اختلالهای رفتاری پسران از تنوع و گستردگی بیشتری برخوردار است تا دختران.
این گستردگی شامل اختلال شدید روانی، تحریک پذیری بیش از حد، رفتار ضد اجتماعی و مشکلات یادگیری می باشد. ولی در دختران درجه شیوع به صورت مساله شرم، ترس، اضطراب و شکوه گری از وضعیت جسمی است. این اختلافها را می توان ناشی از چندین عامل دانست. در کل بنظر می رسد که پسران نسبت به دختران از نظر زیستی آسیب پذیرتر می باشند با این وجود اختلافهایی که در پرورش این دو در اجتماع وجود دارد در مورد اختلافهایی که در پرورش این دو در اجتماع وجود دارد در مورد اختلافهای مربوط به جنسیت نیز بی تاثیر نیست. برای مثال تردیدی نیست که پرخاشگری در پسران سهل تر پذیرفته می شود تا در دختران. در هر حال شواهدی موجود است که نشان می دهد درجه بالاتر شیوع اختلال رفتاری در پسران را می توان ناشی از این دانست که کجرویهای پسران بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. معلمان و والدین نسبت به تحریک بیش از حد، ناپایداری و حواس پرتی پسران تاب تحمل کمتری دارند. بهرحال از این رو امکان دارد ویژگیهای زیست شناسی با پرورشها و انتظارات اجتماعی درهم آمیزند تا حلقه ای از بدرفتاری و شرارت برای پسران بوجود آورند (نلسون 1367 ص 141).

"اختلالات رفتاری کودکان بر حسب سن آنها "
تقسیم بندی اختلال رفتاری بر اساس مراحل سنی نیز می تواند ارزش بالینی داشته باشد. این اختلالات در دوره اول کودکی یعنی از بدو تولد تا سه سالگی اکثراً با واکنشهای پسیکوسوماتیک مانند اختلالات گوارش به صورت تهوع، اسهال، استفراغ، دل درد، یبوست، بی اشتهایی ، کاهش وزن ، لاغری و گاهی بصورت اضطراب و نگرانی ، بیقراری ، کم خوابی و یا بدخوابی جلب توجه می کند.
در دومین دوره کودکی از 4 تا 6 سالگی اکثراً این اختلالات به صورت ترس، انواع عادات نامطلوب مانند: جویدن ناخن ، مکیدن انگشت، شب ادراری، پرخاشگری و تخریب اشیاء و اسباب بازی و گاهی به صورت بی اشتهایی و بدخوابی مشخص می شود (میلانی فر، 1356).

پیشینه تحقیق
بحث در مورد اشتغال مادر و اثرات آن با فراز و نشیبهای زیادی همراه بوده است . و دیدگاههای موافق و مخالف بسیاری درباره آن مطرح شده است.
تحقیقات انجام شده در این زمینه به نتایج متفاوت و گاه متضادی رسیده اند: در سال 1934 ماتیوز اولین پژوهش را در مورد رفتار والدین و شرایط خانواده منتشر کرد. این پژوهش در 200 کودک که نیمی مادران شاغل و نیمی مادران خانه دار داشتند انجام شد. او گزارش کرد که درصد بالایی از بچه های مادران شاغل لباسهای کثیف در مدرسه می پوشیدند، رفتارهای ناپخته در خانه داشتند و به وسیله مادران خسته سرزنش می شدند و در بعضی اوقات صبحانه شان را خودشان تهیه می کردند. بر خلاف انتظار پدران آنها کمتر فعال بودند و مسئولیت کمتری برای مراقبت ، از بچه ها به عهده می گرفتند و کمتر با آنها بازی می کردند.
اگر چه ماتیوز نتوانست تغییرات اجتماعی را که اتفاق افتاده، ببیند اما انتظار رشدهای آینده را در مدلهای پژوهش بوجود آورد. تحول پژوهشهای انجام شده در این زمینه را به سه دوره می توان تقسیم کرد. دهه 1950 ، 1960، 1970 بخاطر کنترل های سخت، نزولی را در یافته های پژوهشی بوجود آورد. مطالعات سالهای قبل اثرات زیان آور استخدام مادر را روی کودکان گزارش کرده بودند، اما روشهای دقیق و سخت گیرانه منجر به ناپدید شدن کامل این تعاملها گردید مخصوصاً با جنس کودک.
دوره دوم با همکاری هافمن متحرک شد، این خط پژوهش روی نقش واسطه این نگرشهای مادری در تاثیر برخورد با وضعیت اشتغال مادر روی کودک متمرکز بود.
مادرانی که کارشان را دوست داشتند احساس قوی تری از دلبستگی به بچه ها را گزارش کردند و بچه ها را در معرض دیسیپلین با شدت کمتری نسبت به آنهایی که در بیرون کار نمی کردند قرار دادند. در مقابل بچه ها هم نگرش های مثبت تری به مادران نشان دادند و کنترل بیشتری بر انگیزه های آنی خود در مدرسه داشتند.
در مقابل مادرانی که کارشان را دوست نداشتند بچه های این مادران، شرکت منظم تری را در کارهای خانه گزارش کردند. بیشتر از نیروی بدنی استفاده می کردند. و به ناکامیها با روشهای کمتر سازگارانه پاسخ می دادند. این یافته ها پیشنهاد کرد که اشتغال مادر روی دو جنس ممکن است اثرات مختلفی داشته باشد (سودمندی بیشتر برای دختران) تحقیقات دهه 70 تا به امروز روی تعاملهای جنس و طبقه اجتماعی اصرار می کردند تا سال 1980 یک مجموعه قابل ارزیابی از مدارکی جمع شده که حاکی از این هستند که کار بیرون از منزل مادر یک اثر سودمند روی دختران دارد. اما نتایج منفی برای پسران به همراه دارد ( ماسن ، پاول هنیری ، ترجمه یاسایی، 1365).
همزمان با گسترش اشتغال در بین زنانی که کودکان خردسال دارند، اندیشه های زیادی در مورد اثرات منفی اشتغال بر روی رشد اجتماعی و شناختی کودکان مطرح شده است. این فرض مطرح شده که اشتغال مادر مانع مراقبت کیفی و کمی مادر می شود و برای رشد سالم ضروری است. هافمن در سال 1989 اظهار می دارد که به هر حال بچه ها علائم کمی از اثرات منفی اشتغال مادر را نشان می دهند. دیده شده که مادران به علت اشتغال در خارج از منزل از همان هفته های نخست که فرزندشان نیازمند برقراری ارتباط حسی و عاطفی با آنان است ساعتها و گاه روزها او را از پرتو وجود خود محروم می سازد. و یا حضورشان فاقد کیفیت لازم است و کودکانشان در یافتن حیات عاطفی دچار مشکل می شوند. اشتغال تمام وقت مادر در خارج از منزل خستگی مفرط اولیاء در اثر فشار کار، بی حوصلگی زیاد آنها در اثر مشغله کار و مشکلات رفت و آمد سبب واکنشهای عادی در برابر سرو صدا و جنب و جوش فرزندان می شود. همچنین اوقات حضور در خانه نیز بدون ارتباط با فرزندان سپری شود (موئل ، ترجمه رضوی ، 1367) .
علامتهای هیجانی بیشتر در کودکانی دیده می شود که والدینشان آنها را ترک گفته و یا قسمتی بیشتر از روز خود را در خارج از خانه می گذرانند و نگرانی زیادی از کودک خود دارند.
مطالعه 40 کودک دبستانی که مادرانشان در بیرون از منزل کار می کردند نشان داد که دشواریهایی در رفتارشان وجود دارد احساس استقلال را از دست می دهند، در روابط خود با دیگران دچار مشکلاتی می شوند و نشانه های خیال پردازی و کناره گیری، گوشه گیری و عدم اطمینان خاطر در آنها مشاهده می شود. مخصوصاً کودک اگر بیشتر با مادر مهربان باشد وقتی از مدرسه برمی گردد باید فوراً از تجارب خود در مدرسه اش با مادر گفتگو کند و نمی تواند منتظر باشد تا مادر از سرکار برگردد.
یکی از روانپزشکان می گوید انحراف یا رشد ناسالم منش و خلق کودک غالباً نتیجه فقدان یا غیبت بدنی و عاطفی والدین است. کار کردن مادر در خارج از خانه برای خودش هم زیان دارد. بوسارد می گوید: رنج و فشار بهم آمیختگی زن بودن مادری و کارمندی خارج از خانه سبب می شود که مادران خستگی احساس کنند و ناشکیبا و تندمزاج و تحریک پذیر باشند. کودکان پرورش یافته در دامان مادر از لحاظ سلامت عقل بر کودکانی که از این نعمت محرومند ، برتری دارند. مادرانی که تربیت و سرپرستی فرزندان خود را بر عهده دیگران می گذارند و به کار خارج از منزل اشتغال می ورزند، بزرگترین خطا را مرتکب می شوند و خطرناک ترین آسیبهای عقلی را بر کودکان وارد می کنند (شعاری نژاد ، 1364).
بچه های سنین مدرسه مادران شاغل به همان خوبی یا بهتر از بچه های زنان خانه دار سازگار می شوند. در مطالعه کودکان 6 ساله زیگل 57 و همکاران هیچ تفاوت معناداری بین کودکان متعلق به مادران شاغل و کودکان متعلق به مادران خانه دار بدست نیاوردند.
استالز 58 (1960) دریافت که کودکان متعلق به مادران شاغل از نظر تحصیلی با کودکان متعلق به مادران خانه دار تفاوتی ندارند. هاس59 (1963) به این نتیجه رسید که اشتغال مادر به ایجاد آشفتگی عقلی یا عاطفی کودکان نمی انجامد.
گلوک و گلوک 60 در سال 1975 به بررسی رابطه بین اشتغال مادر و بزهکاری پسران آنها پرداختند آنها نتوانستند تفاوت معناداری بین پسران بزهکار و غیربزهکار در تفاوتهای شغلی مادرانشان پیدا کنند. و همچنین مطالعه مک کورد و توربر 61 در سال 1963 نشان داد که اگر در خانه نیز حالت بی ثبات وجود داشته باشد در میان پسران مادران شاغل موارد بیشتری از بزهکاری مشاهده می شود.
مطالعات قبلی روی کودکان ابتدایی ( رومان62 ، 1956 ؛ هند63 ، 1957 ؛ یارو64 و همکارانش ، 1962 و هافمن ، 1963) عموماص تفاوتهایی را در سازگاری نامطلوب نسبت به بچه های مادران شاغل راضی یا بچه های مادران غیر شاغل نشان دادند (هافمن ، 1963).
هوک و دمیس 65 در سال 1990 تحقیقی را گزارش کردند که هدف آن بررسی و تعیین عوامل مهم روانشناختی بود که بین اشتغال مادر و وضعیت بهداشت روانی مادران کودکان وساطت می کرد. این مادران که اطفال 12 ماهه داشتند بر اساس وضعیت اشتغال و علاقه به اشتغال به چهار گروه تقسیم کردند :
علاقمند به اشتغال ـ شاغل
علاقمند به خانه داری ـ شاغل
علاقمند به اشتغال ـ خانه دار
علاقمند به خانه داری ـ خانه دار
مقیاس اضطراب جدایی مادر ، تست افسردگی، مقیاس استرس به عنوان ابزار کار توسط مادران تکمیل شد. طبق تحقیقات گذشته نه وضعیت اشتغال مادر و نه علاقمندی به اشتغال ، پیش بینی کننده های خوبی برای وضعیت بهداشت روانی مادران کودکان خردسال نیست.
تجزیه و تحلیل پیرامون گروهها ، فرایندهای روان شناختی را که در فهمیدن ارتباطات بین وضعیت اشتغال مادر و وضعیت بهداشت روانی مهم است، روشن کردن ماردان علاقمند به اشتغال ـ خانه دار سطح بالاتری از علامت شناسی افسردگی را گزارش کرده بودند. مادران علاقمند به خانه داری ـ خانه ار بطور معناداری اضطراب جدایی بیشتری را نسبت به مادران علاقمند به اشتغال ـ شاغل گزارش کرده بودند. نتایج نشان داد که ناسازگاری بین وضعیت اشتغال و علاقمندی با میزان علامت شناسی افسردگی ارتباط دارد. به عبارت دیگر از دو گروه که ناسازگاری و ناهماهنگی داشتند تنها گروهی که مایل بودند شاغل باشند اما در خانه مانده بودند ، علائم افسردگی بیشتری را گزارش کردند.
مور66 (1963) بعضی از اثرات گسترده اشتغال مادر را گزارش کرد. بچه هایی که ماردانشان هنگامی که آنها زیر 2 سال بودند، کار می کردند ، وابستگی و عدم امنیت بیشتری را در موقع ورود به مدرسه نشان دادند. تعدادی از مطالعات بعد از 1980 که در مورد رفتارهای کودکان در هنگام برگشتن والدین و امنیت وابستگی انجام شده بود بین گروه مادران شاغل و غیرشاغل مقایسه هایی انجام شد. و نشان دادند آنهایی که مراقبت روزانه غیرمادری وسیعی را تجربه کرده بودند اجتناب و عدم امنیت در رابطه با مادرشان در آنها افزایش یافت ( ویل 67 ، 1984 ـ شوارتز 68 ، 1983 ـ واگهن 69 ، گاو 70 ، ایگلند71 ، 1980)
قابل ذکر است که چندین تحقیق دال بر ارتباط بین تجربه و واقعیت غیرمادری و امنیت و وابستگی کودک ـ مادر دیده نشده است و تنها یافته های معنادار آنها این است که پسران مادرانی که تمام وقت شاغل بودند ناامنی در رابطه با پدرانشان بیشتر وجود داشت تا پسران مادران تمام وقت خانه دار و در ارتباط با هر او والد پسران مادره تمام وقت شاغل احتمال بیشتری داشت تا نسبت به هر دو والد وابسته ناایمن باشند.
بارگلو72 و همکاران دریافتند که علیرغم ریسک معناداری وجود ناایمنی برای آنهایی که تجربه مراقبت غیرمادری وسیعی داشتند، بیش از نیمی از کودکان که اینگونه تجربیات را داشتند روابط ایمنی با مادرشان را پایه ریزی کرده بودند.
برخی از مطالعات نیز هیچ تفاوتی از نظر کیفیت با ثبات رابطه دلبستگی بین کودکان مادران شاغل و کودکان دارای خانه دار نیافتند.
هافمن ، (1989) معتقد است که احتمالاً فرایند چند جانبه ای در این میان دخیل است که این نتایج متفاوت را بوجود می آورد و باید این فرایند در مطالعات مربوط به اشتغال مادر و مراقبت روزانه کودک روشن شود.
استرس خانواده و خصایص شخصیتی ، هیجانی مادر به عنوان عوامل تعدیل کننده ریسک وجود ناایمن مرتبط با مراقبت غیرمادری در سال اول زندگی بکار می رود که در مطالعه بکسلی و رورین (1988) بررسی شده است.
بن 73، (1986) گزارش کرد که زمانی که پسران آنها به عنوان وابسته و ایمن طبقه بندی شده بودند معلوم شد که صلاحیت، پاسخگویی عاطفی، گرمی و پذیرش مادری بیشتری داشته اند، تا مادرانی که پسران آنها به عنوان وابسته ناایمن طبقه بندی شده اند.
جنس و طبع کودک تعدیل کننده های مهمی هستند که اثرات مراقبت کودک را تعدیل می کنند. ( گامبل 74 ، زیگلر75 ، 1986 ؛ روتر 76 ، 1981).
پسران برای اثرات منفی اشتغال مادر در سال اول زندگی آسیب پذیرترند . دلیل آن می تواند این باشد که پسران طبعاً دشوارترند. (بلسکی ، 1988).
یودکین و هولم 77 ، در سال 1963 در کتابشان می نویسند که : سن کودک ، مدت فراوانی غیبت های مادر از خانه، تعداد ساعاتی را که کودک دور از مادر می گذارند ، تربیت مراقبت از کودک، حضور خواهر و برادر، طبقه اجتماعی ، وقوع جدائیهای قبلی ، شرایط فیزیکی خانه و محیط از عواملی هستند که اگر اقدامات درستی درباره آنها ترتیب داده شده باشد هیچ شوادهدی دال بر بحرانهای عاطفی کودکان نمی توان یافت.
هوول 78 (1973) نیز به نتایج مشابه یودکین و هولم رسیده است از جمله اینکه اگر جانشین خوبی برای مراقبت از کودک وجود داشته باشد، آسیب کمتری بر او وارد خواهد آمد ( کرین ، ترجمه فدایی 1367).
تحقیقات نشان می دهد که عواطف و شخصیت زیربنایی مادر پیش بینی کننده صحیح تری برای ایجاد ثبات در الگوهای وابستگی ایمن است تا مشخصات مراقبت کودک (ایگلند و فابر79 ، 1984) بطور باثباتی نشان داده شده که مادران اطفالی که ناایمن بودند مبنای رفتارشان عصبانیت بود. مودز 80 1972 روی یک جنبه مهم و فراموش شده قبلی اشتغال مادر کارکرد، سرپرستی بچه های سن مدرسه که مادرانشان کار می کردند. او آزمون شخصیتی کالیفرنیا و آزمون بلوغ روانی کالیفرنیا و آزمون مهارتهای اساسی آیوا را روی 108 کودک سیاهپوست طبقع پایین کلاس پنجم که دارای مادران شاغل بودند اجرا کرد. در پژوهش مودز (1972).
وجود یا عدم وجود سرپرستی بزرگسالان ، در طول ساعات غیر مدرسه ای معمولاً با رشد شناختی پسران ارتباط نداشت. با وجود این دختران سرپرستی نشده در مقایسه با دختران سرپرستی شده بدون درنظر گرفتن جنسیت، اعماد به نفس، حس آزادی شخصی بیشتری از خود نشان دادند. مادرانی که تمام وقت کار می کردند. و روابط بهتری با کودکانشان داشتند، و همچنین نگرشهای بهتری را به کار گزارش می کردند، بچه هایی با رشد هوشی بیشتری و سازگاری اجتماعی ـ شخصیتی بهتر داشتند.
از طرف دیگر این یافته تحقیق که اشتغال مادر بطور تمام وقت در طبقه پایین تاثیر مثبت تری روی سازگاری بچه ها در مقایسه با اشتغال پاره وقت دارد دوو انس 81 (1963) دریافت که بچه های طبقه پایین که ماران تمام وقت شاغل دارند در مقایسه با کودکان مادران شاغل نیمه وقت مسائل بیشتری را دارا هستند (روحانی ، 1343).
گورد و آندرسن 82 ، (1978) در مطالعه دیگری به نقش طبقه اجتماعی خانواده و جنس کودک در رشد پی بردند. این فرضیه که اشتغال مادر با مفاهیم وسیع تری از نقش جنس به وسیله پسر و دختر همراه شده ، حمایتهایی را به دنبال آورد. اگر چه رضایت از نقش مادری به عنوان یک فاکتور قوی وارد شد. این پژوهش حمایت اندکی برای فرضیه هایی که استخدام مادر با مشکلات سازگاری بیشتری برای پسران همراه شده است را به دنبال آورد. بطور کلی پسران مادران شاغل به خوبی پسران مادران غیرشاغل از خود سازگاری نشان می دادند. گولد و آندرسن (1978) به این نتیجه رسیدند که پسران طبقه کارگر دارای مادران شاغل بعضی از مشکلات سازگاری را دارا هستند. این پسرها بیشتر بوسیله پدرانشان منفی توصیف شده اند، خجالتی و عصبی بودند. روابط در مدرسه ضعیف تر، عدم تمایل بیشتر به مدرسه و رتبه های پایین در تحصیل داشتند. از طرف دیگر وجود همبستگی های منفی بین طول مدتی که مادران طبقه متوسط کار کرده بودند و با نمره های سازگاری پسرانشان موافق با فرضیه هایی بودند که مسائل رشدی برای طبقه متوسط مهمتر از پسران طبقه کارگر با مادران شاغل است. همچنین از این فرضیه حمایت شد که پسران مادران شاغل مشکلات شناختی بیشتری دارند. این برای پسران طبقه متوسط بزرگتر بود. علیرغم سطح آموزش بالاتر مادرانشان نمره های آزمون ریاضیات و زبان آنها پایین تر از بچ های طبقه متوسط غیرشاغل بود.
مطالعه هافمن وینه (1974) نشان داد که پسران مادران شاغل با احتمال کمتری ممکن است بگویید که پدرانشان مورد قبولشان است تا پسران مادران غیرشاغل . این یافته ها در طبقات پایین فراوانتر است. جائیکه زنان بدین علت کار می کنند که همسرانشان درآمد پایین دارند یا شغل دائمی ندارند. بنابراین در این موارد اهمیت کمتری برای پسران دارد زیرا او درآمد کلی دارد نه به این علت که همسرش شاغل است.
در مطالعه ای که اون 83 و همکاران (1987) انجام دادند تاثیر اشتغال مادر را بر وابستگی کودک ـ مادر و کودک ـ پدر بررسی کردند. کودکان 12 ماهه 57 مادر غیرشاغل مورد مطالعه قرار گرفتند ارتباطی بین وضعیت کار مادر و کیفیت وابستگی کودک به مادر بدست نیامد این نتیجه حاکی است که ادامه اشتغال نمی تواند ایمن کودک ـ مادر را ممانعت کند. ویژگی معنادار دیگر از وابستگی ناایمن به پدر در خانواده های مادرن شاغل برای پسران و نه دختران به دست آمد. بطور کلی این نتیجه حاصر شد که پسران در خانواده های مادران شاغل بیشتر احتمال دارد که نسبت به هر دو والدین وابسته غیرایمن باشند، تا دختران در خانواده های مادران شاغل و یا هر دو جنس خانواده های مادران غیرشاغل.
این الگوها در سایه تفاوتهای رفتار الگویابی جنسیتی مادری و پدری و این ادعا که پسران آسیب پذیری برای استرسهای روان شناختی دارند، قابل بحث است.
پسران مادران شاغل احتمال بیشتری دارد تا یک رابطه وابستگی غیرایمن را نسبت به پدرشان داشته باشند تا پسران مادران غیر شاغل ـ هیچ اثری از این نوع برای دختران پیدا نشد. این یافته ها اظهار می کند که پسران در خانواده های مادران شاغل ممکن است با حساسیت و پاسخگوی مناسب از طرف پدر مراقبت نشوند. والدین اینطور احساس می کنند که پسران بی باک تر هستند و کمتر از دختران به پرستاری نیازمندند. چه در هنگام تولد و چه در سالهای بعد از کودکی ( بلک 84، 1982 ؛ هافمن ، 1980 ؛ لامبرت 85 ، یاکلی 86 ، هین 87، 1971).
از طرف دیگر پدرها در رفتاریهای الگویایی جنسیتی بیش از مادرها افراطی هستند و بویژه روی پسرها نیز دریافتند که پدرها در سال اول زندگی پسها را بیش از دختران با خشونت و تندی تربیت می کنند. استرسهای مرتبط با اشتغال مادر ( جدایی از فرزند در طی روز و وظایف خانه داری بازگشت به منزل) پسران را در یک زمان عاطفی قرار می دهند. خیلی از تحقیقات اخیر نشان می دهد که هم مادران و هم پدران نسبت به پسران خیلی منفی تر از دختران برخورد می کنند. برای نمونه زاسلو88 ،(1985) دریافت که پسران 12 ماهه در خانواده های مادران شاغل تحریک کمتری را نسبت به دختران در همان خانواده ها دریافت کردند. بل 89 ، استاکی 90 ،و مک گی91 ، (1982) دریافتند که پسران پیش دبستانی در خانواده های مادران شاغل مقدار کمتری مراقبت ، تنبیه و بازیهای فعال از هر دو والد خود دریافت کردند. زاسلو و هایز ،92 (1986) به این اندیشه قدرت بخشیدند که پسران از دختران بیشتر آسیب پذیرند و از استرس های روان شناختی پدیده هایی از قبیل طلاق ، بیکاری پدر و حاملگی مادر در دوران نوجوانی آسیب بیشتری می بینند.
پسران و دختران مادران شاغل ممکن است مفاهیم نقشهای جنسی گسترده تر و کمتر متمایز شده ای داشته باشند. علاوه بر این پسران مادران شاغل ممکن است عملکرد شناختی پایین تر و مسائل سازگاری بیشتری از پسران مادران غیرشاغل داشته باشند. اگر چه این اثرات ممکن است. به وسعتی که در بچه های کوچکتر یافت شده است نباشد.(هافمن 1974 ، 1975 و اتاف 93، 1974) بچه های مادران شاغل عقاید قالبی کمتری در مورد نقش جنسی دارند و دختران مادران شاغل عقاید قالبی کمتری در مورد نقش جنسی دارند و دختران مادران شاغل نسبت به همایان خود صلاحیت بیشتری نشان می دهند اما پسران مخصوصاً آنهایی که از خانوا ده های متوسط هستند گاهی اوقات اثرات منفی اشتغال مادر را نشان می دهند.
مطالعه گوئد و آندرسن در 1978 که بر روی بچه های نوجوان صورت گرفت وجود رابطه معناداری بین وضعیت اشتغال و سطح تحصیلات مادر را با سازگاری شخصیتی و سازگاری کلی پسران نشان داد. این پژوهش سازگاری بهتری را در پسران مادران شاغل، در سطح 5% تایید کرد اما نتیجه مطالعه هافمن 1974 درباره تمایز کمتر مفاهیم نقش جنسی در مادران شاغل تایید شد. ماریلیاد و اولیور تا واراس پاس نیز در ایران در سال 1353 تاثیر اشتغال مادر را روی فرزندان بررسی کرد و به این نتیجه رسید که کودکان مادران شاغل مورد پژوهش از تعادل عاطفی و سازش اجتماعی کمتری برخوردارند ( دبس موریس ، ترجمه کاردان ، 1353). حسین میرزاجانی در سال 1368 به مطالعه اختلال رفتاری در فرزندان مادران خانه دار و فرزندان مادران شاغل پرداخته است. نتایج مطالعه وی نشان داد که اختلالهای رفتاری در فرزندان مادران خانه دار (67/66) بیشتر از اختلالهای رفتاری در فرزندان مادران شاغل (34/33) بوده است. این نتایج در جدول آمده است.
@
جدول ص 89 ( مادران خانه دار)
@
جدول ص 89( مادران شاغل)

مطالعه طولی کوهن ، جانسون ، لویس، بروک 94 . (1990) که از سال 1975 شروع شده بود نشان داد که در چهار گروه خانواده های تک والدی یا مادر غیرشاغل و تک والدی با مادر تمام وقت شاغل، دو والدی با مادر غیرشاغل و دو والدی با مادر شاغل چنانچه انتظار می رفت تعارض بین والدین در خانواده های طلاق گرفته بیشتر بود و همچنین در خانواده هایی که زن شاغل بود، کمی بالاتر بود. اختلال رفتاری در کودکان با تنها بودن مادر و استخدام مادر هر دو رابطه داشت و میزان این رابطه با وارد شدن متغیر سن تغییر پیدا کرد. جنس کودک تاثیر آنچنانی در اختلال رفتاری نداشت.
لوکسلی 95، (1980) در مطالعه ای به منظور ارزیابی میزان تاثیر اشتغال مادران بر تعادل زندگی زناشویی و احساس رضایت آنها از زندگی به این نتیجه رسید که زنان شاغل در نقش مادری احساس عدم کفایت و نارضایتی زنان از زندگی بیش از مردان است.
مطالعه دیگری به این نتیجه رسید که شغل زن در بسیاری از موارد با نقشهایی که او در خانواده بر عهده دارد سازگار نیست و در نهایت ناپایداری در روابط خانوادگی را موجب می شود. فارل 96 ، (1980) در پژوهشی رابطه بین استخدام مادر و اندازه های رشد کودک را با در نظر گرفتن دو متغیر مداخله کننده ویژگیهای جمعیتی (تحصیلات مادر، درآمد، نژاد، جنس کودک) و نگرش مادر به استخدام را مطالعه کرد. فارل به این نتیجه رسید که مادرانی که نگرش به کارشان همخوان با کار آنهاست بچه هایی دارند که کفایت بیشتر و سازگاری بهتری در مدرسه دارند تا مادرانی که نگرش به کار و رفتار کاریشان ناهمخوان است. میزان پیشرفت تحصیلی و کفایت بین بچه های مادران شاغل و غیرشاغل هنگام کنترل متغیرهای اجتماعی تفاوتهای معناداری را نشان نداد. بچه های مادران غیرشاغل که نگرشها و رفتارهای کاریشان همخوان بود نمرات بالاتری نسبت به بچه های مادران غیرشاغلی که نگرشها به طرف کار و رفتار کاری شان ناهمخوان بود، بدست آوردند.
مطالعات فرودی ، لامب 97 ، (1982) در سوئد و آندرسون ، زاسلو و کاین ، 98 پدرسن (1982) در آمریکا نشان داد که مادرانی که کار می کنند به نسبت بیشتری از مادرانی که کار نمی کنند در ساعات پس از شام با کودکانشان تبادل و تعادل دارند.
مطالعه گالامبوس99 و لرنر 100(1987) تحت عنوان خصوصیات مادر و اشتغال مادر دارای فرزند کوچک نشان داد که سطح خواسته های کودکان مادران شاغل پایین تر است همچنین این مطالعه نشان داد که بیشتر مادران برای رضایت شخصی به کار مشغول بوده اند تا دلایل اقتصادی.
بارگلو ، واگهن و مولیتور101 (1987) اثرات غیبت ناشی از استخدام مادر را روی کیفیت وابستگی کودک ـ مادر در یک نمونه 110 نفری از طبقه متوسط را ارزیابی کردند. در همه موارد مراقبت جانشین (بیگانه با طفل) حداقل چهار ماه قبل از تولد کودک در خانه شروع به کار کرده بود. تحلیل ها نشان داد که نسبت بیشتری از کودکان که مادرانشان بیرون از منزل کار می کردند در مقایسه با مادرانی که در طول یکسال اول زندگی در خانه مانده بودند، در طبقه اجتناب ناامنی قرار گرفتند. تحلیل های جمعیت شناختی و داده های روا شناختی برای نمونه نشان داد که این رابطه وابسته به مشابهت مادری (مادر تک فرزند در مقابل چند فرزند) است. رابطه بین کیفیت وابستگی و وضعیت کار فقط برای اولین بچه متولد شده مادر تمام وقت شاغل معنی دار بود.
نتایج بدین صورت تعبیر و تفسیر شد که جدائیهای روزانه مکرر که بوسیله کودکانی که مادرانشان تمام وقت بیرون از منزل مشغول هستند تجربه می شود یک عالم خطر برای رشد وابستگی (( ناایمن اجتناب)) مادر و کودک است (بالبی ، ترجمه مشفقیان ، 1359).
تاثیر اشتغال مادر بر احساس کودکان نیز مورد پژوهش قرار گرفته است. بر طبق تحقیقات ، اشتغال مادر به صورت معناداری بر پسران دارای تاثیر مثبت و بر دختران دارای تاثیر منفی است. از نظر عاطفی پسران معتقدند که بیشتر مورد علاقه مادرند تا دختران ـ این احساسات ممکن است به این باشد که مادر شاغل بعضی از مسئولیتها را بر عهده دختران بگذارد و همین امر موجب برداشت منفی در ذهن دختر می گردد. ماکن 102 (1985) تاثیر اشتغال مادر بر پیشرفت تحصیلی کودکان در ایران را نیز مورد بررسی قرار داد. نتایج تحقیقات انجام شده در دانشگاه شیراز که نشان داد که بین تحصیلات مادر و مراقبت بیشتر از فرزندان رابطه مثبت وجود دارد. در صورتی که چنین رابطه ای بین تحصیلات پدر و تربیت کودک وجود ندارد. میزان تحصیلات پدر و ساعات کار مادر در خارج از خانه در تربیت و مراقبت از کودک تاثیر چندانی ندارد. می توان اسنتباط کرد که مادران رسیدگی کردن به کودکان را از وظایف اصلی و اولیه خود می دانند و علیرغم خستگیهای ناشی از کار وظایف اصلی خود را در ایجاد جوی عاطفی مناسب در خانه مورد فراموشی و غفلت قرار نمی دهند(عنایت ، 1371).
در تحقیقی که در مورد اثرات اشتغال مادر بر روی رفتار مادرانه در کودکان 2 ساله انجام شده با 94 مادر ( 18 تا 41 ساله) که فرزندان 2 ساله داشتند، در مورد اشتغالشان رضایت از نقش و حمایت اجتماعی مصاحبه شد. وقتی که رضایت از نقش کار و یا حمایت اجتماعی پایین بود اشتغال مادر بطور دقیقی روی رفتار مادری اثر گذاشته بود. البته تنها در شرایط آزمایشگاهی اثرات اصلی مثبت اشتغال در خانه مشاهده شدند.
مادران شاغل که ساعات طولانی تر را کار می کردند. راهنمایی بیشتری را استفاده کردند و نسبت به بچه هایشان در هر دو موقعیت حساس تر و پاسخگوتر بودند. ( کروکن برگ103، لیتمن 104 ، 1991) گرین برگر105، و اونیل 106 روی اشتغال مادر و ادراک از بچه های خردسال کار کردند. در این تحقیق 238 مادر و 116 پدر چک لیستهای توصیف رفتارهای کودکان 4-3 ساله اشان را تهیه کردند.
نمونه کوچکتری از والدین و معلمان رفتار را در 2 سال بعد ارزیابی کردند. مدرکی وجود نداشت که اشتغال پاره وقت را به ادراکات مثبت تر مادران پسران ربط دهد. اشتغال مادر بطور قوی تر با ادراکات پدران و معلمان از دختران رابطه داشت.
پدران اینطور درک کرده بودند که وقتی مادر بطور عینی تمام وقت شاغل باشد کودکان 5-6 ساله آنها مسائل رفتاری بیشتری دارند. وقتی که مادران کم تحصیل کرده در بیشتر سالهای زندگی کودک شاغل بوده اند پدران و معلمان کودکان را دارای مشکل تلقی می کنند.
در بررسی هایی که در آمریکا به عمل آمد. حاکی از آن است که نه دهم بزهکاران جوان سابقه شرارت در مدرسه داشته اند. دو سوم از بزهکاران در دوران تحصیل 2 سال یا بیشتر از همگنان خویش عقب مانده اند بقیه بزهکاران 5 بار پیش از سایر دانش آموزان در ایام تحصیل تخلف کرده اند (شیخاوندی).
تحقیق منو107، (1943) نشان می دهد که علت بسیاری از ناسازگاریهای اجتماعی کودکان را باید در نارسایئهای رابطه عاطفی کودک با مادر یا جانشین او جستجو کرد . این دانشمند از تحقیق خود در مورد 839 کودک که دارای دشواریهای رفتاری با خلق و خوی نامناسب بودند نتیجه گرفت که 66% این کودکان از خانواده های از هم گسیخته هستند (نادری ، سیف نراقی ، 1370).
بولبی تحقیقات و مطالعات خود را در زندانیان و بزهکاران جوان انجام داده و عقیده دارد که مجرم دائمی در طول 5 سال اول زندگیش مورد پذیرش مهر و محبت والدین قرار نگرفته، مدتی طولانی از آن جدا بوده و یا در دامن نامادری پرورش یافته است که چنانچه کودک در منزل از نظر عاطفی تامین نگردد احتمال نابهنجاری و ناسازگاری در او زیاد خواهد شد.
در مقابل خانواده های متزلزل و فاقد وحدت افراد بعضی از خانواده های دیگر آنقدر به یکدیگر دلبستگی و نزدیکی دارند که می توان گفت به حد افراط رسیده اند در چنین خانواده هایی نیز رشد طبیعی دچار اشکال گشته، مسئولیت لوث می گردد و موجودیت و استقلال فردی که لازمه رشد کودک است محو می شود. از آزمایشهای (فیتز سیمون ) چنین نتیجه می شود که مهمترین عوامل موثر در بارآوردن این نوع کودک که به نوبه خود به وجود آورنده برخی مشکلات رفتاری از این قرار است:
1- زیاده روی والدین و سایرین در توجه به نیازهای کودک.
2- ارضاء تمام امیال روانی کودک و افراط در حمایت از او.
3- زیاده روی در تعریف کودک پیش دیگران یا به تنهایی .
4- اسراف در خرج کردن برای کودک.
5- کمک به او در هر پیش آمدی.

فصــل سوم

روش تحقیـــق

جامعه پژوهش : جمعیت آماری این پژوهش شامل کلیه کودکان دختر و پسر ساکن دو مهد کودک در شهر تهران است که در سال 85-84 در این مراکز بطور نیمه وقت بسر می بردند.
نمونه و روش نمونه گیری : تعداد 60 کودک دختر و پسر ساکن در دو مهد کودک وزارت بهداشت و درمان ( واقع درمرکز شهر تهران ) و مهد کودک غیرانتفاعی امید ( واقع در شرق شهر تهران ) در سال 85-84 انتخاب و در این پژوهش به عنوان آزمودنی شرکت کردند.
نحوه نمونه گیری بدین صورت بود که از هر مهدکودک بطور تصادفی 30 نفر بعنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و اطلاعات مندرج در پرسشنامه مورد نظر ، توسط مادر کودکان کامل شد.
ویزگیهای نمونه پژوهش: ویژگیهای آزمودنیهای نمونه پژوهش بدین شرح است :

جدول 1 : توزیع فراوانی و درصد فراوانی سن کودکان
و وضعیت اشتغال مادران
@
سن کودک : داده های حاصل از سن کودکان در این پژوهش بیانگر آن است که کودکان حدود 3 تا 4 سال بیشترین فراوانی و درصد را از لحاظ سن دارند. همچنین حداقل و حداکثر سن دانش آموزان به ترتیب یکسال و 6 سال می باشد ( جدول 1) . میانگین و انحراف معیار سن کل کودکان مورد مطالعه 35/4 = x ( 28/1 – SD) می باشد.

جدول 2 : توزیع فراوانی و درصد فراوانی ترتیب تولد کودکان
@
ترتیب تولد: توزیع فراوانی ترتیب تولد کودکان در این پژوهش نشان می دهد که بیشترین فراوانی مربوط به فرزند اول است. دامنه تولد کودکان از فرزند اول (65/61 درصد) تا ششم (33/3 درصد) در نوسان می باشد ( جدول 2 ) . همه کودکان دارای مادر شاغل نسبت به خانه دار بیشتر تک فرزند می باشند (67/46" در مقابل 40%) .

جدول 3 : توزیع فراوانی و درصد فراوانی سن پدر کودکان
@

سن پدر : توزیع فراوانی سن پدر کودکان نشان می دهد که سنین بین 25 تا 30 (40%) بیشترین فراوانی را دارد. بیشترین و کمترین سن در پدر کودکان بترتیب 27و 50 سال می باشد. همچنین میانگین ( و انحراف معیار) سن پدران 99/35 = x ( 09/6 = SD) سال است. پدر کودکان دارای مادر خانه دار در این پژوهش نسبت به مادران شاغل جوانتر (میانگین 97/35 در برابر 36) هستند ( جدول 3).

جدول 4 : توزیع فراوانی و درصد فراوانی سن مادر کودکان
@
سن مادر : توزیع فراوانی سن مادر کودکان بیانگر این است که سنین بین 31 تا 36 سالگی (40%) از بیشترین فراوانی برخوردار هستند. کمترین و بیشترین سن مادران به ترتیب 25 و 47 سال می باشد. همچنین میانگین (و انحراف معیار) سن مادران 93/31 = x (17/5 = SD) است.
مادران خانه دار در این پژوهش از لحاظ سنی نسبت به مادران شاغل جوانتر ( میانگین 93/32 در برابر 93/30) هستند (جدول 4).

جدول 5 : توزیع فراوانی و درصد فراوانی سطوح تحصیلی پدر کودکان
@
سطح تحصیلی پدر : سطوح تحصیلی پدر کودکان بیانگر آن است که بالاترین و پایین ترین مقطع تحصیلی پدران به ترتیب فوق لیسانس و پنجم می باشد. میزان تحصیلات دیپلم در پدران (6/31 درصد) بیشترین فراوانی را دارد. همچنین سطوح تحصیلی پنجم (6/6%) و فوق لیسانس (3/3%) دارای کمترین فراوانی در میان پدران می باشد. پدر کودکان دارای مادر شاغل از سطوح تحصیلی بالاتری برخوردار هستند و حدود 12% آنها بالاتر از فوق دیپلم هستند، در حالیکه حدود 10% پدر کودکان دارای مادر خانه دار تحصیلات بالاتر از فوق دیپلم دارند ( جدول 5). در مجموع پدران نسبت به مادران دارای تحصیلات بالاتری هستند.

جدول 6 : توزیع فراوانی و درصد فراوانی سطوح تحصیلی مادر کودکان
@
سطح تحصیلی مادر: سطوح تحصیلی مادر کودکان بیانگر آن است که بالاترین و پایین ترین مقطع تحصیلی آنان به ترتیب فوق لیسانس و سیکل می باشد. میزان تحصیلات دیپلم در مادران دارای بیشترین فراوانی است (65%) سطوح تحصیلی پنجم ابتدایی (10%) و فوق لیسانس (67/6%) دارای کمترین فراوانی در میان مادران است. مادران شاغل کودکان از سطوح تحصیلی بالاتر و بهتری برخوردار هستند. حدود 33% آنها مقطع تحصیلی بالاتر از فوق دیپلم دارند، در حالیکه مادران خانه دار کودکان ، سطوح تحصیلی دیپلم به بالا ندارند(جدول 6).

جدول 7 : توزیع فراوانی و درصد شغل پدر کودکان
@
شغل پدر : توزیع فراوانی شغل پدر کودکان نشان می دهد که پدران کارمند بیشترین فراوانی را دارند (71/66 درصد) . پدر کودکان دارای مادر شاغل از موقعیت اداری و سازمانی بهتری برخوردار هستند. پدر کودکان دارای مادر خانه دار بیشتر به مشاغل آزاد (6/46%) اشتغال دارند ( جدول 7).

جدول 8 : توزیع فراوانی و درصد فراوانی وضعیت مالی کودکان
@
وضعیت مالی : توزیع فراوانی وضعیت مالی کودکان نشان می دهد که بطور کلی کودکان دارای مادران خانه دار نسبت به شاغل از وضعیت مالی بهتری برخوردار هستند، حدود 70% گزارش کرده اند که وضعیت مالی متوسط به بالا دارند (جدول 8).

ابزار پژوهش
در این پژوهش برای جمع آوری اطلاعات از وسایل زیر استفاده شد:
1- پرسشنامه مشخصات عمومی
2- چک لیست رفتار ناسازگار کودکان
پرسشنامه مشخصات : عناصر تشکیل دهنده پرسشنامه مشخصات در پژوهش حاضر عبارتند از :
سن والدین
تحصیلات والدین
شغل والدین
سن کودک
ترتیب تولد
تعداد خواهر و برادر
محل سکونت ، نوع سکونت
وضعیت مالی
میزان ناسازگاری کودک با خانواده
موافقت همسر با اشتغال مادر
انگیزه مادر از کار
( یک نسخه از این پرسشنامه در پیوست یک آمده است .)
چک لیست رفتار ناسازگار کودکان : این چک لیست از منابع مختلف مربوطه توسط پژوهشگر استخراج گردید . این چک لیست شامل 35 ماده است که توسط مادر کودکان بصورت هیچ وقت ، گاهی اوقات و اغلب اوقات پاسخ داده شد.
شیوه نمره گذاری این چک لیست به صورت صفر (هیچ وقت) یک ( گاهی اوقات ) و دو ( اغلب اوقات) می باشد. بدیهی است که حداقل نمره ای که یک کودک ممکن است در این چک لیست بگیرد صفر و حداکثر نمره وی 76 خواهد بود.
نمونه ای از ماد ه های این چک لیست عبارت است از : " با همسالان دعوا می کند" ، " نافرمانی می کند " و " وسایل متعلق به دیگران را عمداً خراب می کند" .
( نسخه ای از این چک لیست در پیوست دو آمده است.)

روش اجرا
پژوهشگر به مهد کودک های مورد نظر مراجعه نموده و با همکاری مسئولین و مربیان مهد بطور تصادفی کودکان را انتخاب کرد. پس از هماهنگی لاز مبا مسئولین مهد از مادر کودکان جهت پاسخگویی به پرسشنامه ها دعوت به عمل آمد. پژوهشگر با حضور در مهد کودک ، هماهنگی با مربی ، ضمن معرفی خود به مادر کودکان تشکر از قبول همکاری مادران ، توضیحات لازم را در ارتباط با پژوهش و ضرورت آن و همچنین اهمیت همکاری صادقانه آنان ارائه نمود. سپس پرسشنامه های مورد نظر را به تک تک مادران داده و از آنان درخواست شد قبل از پاسخ دادن به چک لیست رفتار ناسازگاری ، ابتدا اطلاعات مربوط به مشخصات را تکمیل نمایند و سپس پرسشهای مربوط به چک لیست رفتار ناسازگار کودکان را به دقت خوانده و گزینه ای را پاسخ گویند که در مورد آنان بهتر صدق می کند. و از آنان نیز تقاضا شد که تا حد امکان هیچ پرسشی را بدون جواب نگذارند. ضمناً مادران بدون هیچ محدودیت زمانی پرسشنامه را تکمیل نمودند.

روش تحلیل داده ها :
در این پژوهش به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روشهای آماری توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آزمون t بین ناسازگاری کودکان دختر و پسر و کودکان دارای مادر شاغل و خانه دار استفاده شده است.

فصــل چهارم

نتایج تحقیــق

هدف از اجرای این تحقیق بررسی ناسازگاری کودکان پیش دبستانی و مقایسه ناسازگاری کودکان دارای مادر شاغل و خانه دار در دو مهد کودک مرکز شهر تهران بود.
پس از محاسبه میانگین (و انحراف معیار) متغیر مورد مطالعه ، با استفاده از آزمون t ، داده های پژوهش مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
توزیع فراوانی و درصد آیتم های چک لیست ناسازگاری مورد استفاده در این پژوهش نشان می دهد که 28 نفر (6/46% ) از کودکان گاهی اوقات با همسالان خود بگومگو می کنند و از جا در می روند. 23 نفر (3/38%) از کودکان گاهی اوقات اقدام به خراب کردن وسایل بازی خود می کنند. 38 نفر (3/63%) از انجام کارها و دستورات سرپیچی می کنند. 29 نفر (3/485) نق نقو و بهانه جو می باشند. 26 نفر (3/43%) از کودکان گاهی اوقات آنقدر گریه می کنند تا به خواسته هایشان برسند. 29 نفر (3/48%) از کودکان گاهی اوقات نافرمانی می کنند. 25 نفر (6/42%) آنها گاهی اوقات مسئولیت نمی پذیرند. 32 نفر (3/53%) از کودکان گاهی اوقات بازیگوشی دارند. 27 نفر (455) کودکان بیخودی به همه چیز ور می روند. 52 نفر (3/83%) آنها از تاریک می ترسند ( فراوانی و درصد پاسخ آزمودنیها به ماده های چک لیست رفتار ناسازگار کودکان در پیوست 3 آمده است).
توزیع نمره های چک لیست رفتار ناسازگار کودکان نشان می دهد که بالاترین نمره ناسازگاری متعلق به کودکان دارای مادر خانه دار (44) و پایین ترین نمره ناسازگاری متعلق به کودکان دارای مادر شاغل (1) است.
حداقل و حداکثر نمره چک لیست رفتار ناسازگار کودکان دارای مادر شاغل به ترتیب 1 و 31 است. حداقل و حداکثر نمره چک لیست رفتار ناسازگار کودکان دارای مادر خانه دار به ترتیب 2 و 44 است (جمع نمرات آزمودنیها در چک لیست رفتار ناسازگار در پیوست 4 آمده است).
میانگین ( و انحراف معیار) کل نمره های کودکان در چک لیست رفتار ناسازگار 07/17 = X(23/8 =SD) می باشد، همچنین میانگین ( و انحراف معیار) کودکان دارای مادر شاغل و خانه دار ودر این چک لیست بترتیب 9/16 = X (85/6 = SD) و 58/17 = X (95/9 = SD) است.

فرضیه اول : کودکان پیش دبستانی (مهدکودک) دارای مادر شاغل نسبت به خانه دار از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند.
برای بررسی نمره های ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار، میانگین نمره های ناسازگاری هر گروه بطور جداگانه محاسبه و با یکدیگر مقایسه شدند با استفاده از آزمون t مشخص شد که بین میانگین نمره های ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار تفاوت معناداری وجود ندارد. اما میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای مادر شاغل نسبت به خانه دار بیشتر بود ( جدول 11).
با توجه به این یافته ها، فرضیه اول تایید نمی گردد.

جدول 11 : خلاصه نتایج آزمون t برای مقایسه ناسازگاری در دو گروه
کودکان دارای مادران شاغل و خانه دار
@
فرضیه دوم : کودکان پیش دبستانی پسر نسبت به دختر از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند. برای بررسی نمره های ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دختر و پسر دارای مادر شاغل و خانه دار ، میانگین نمره های هر گروه بطورجداگانه محاسبه و با یگدیگر مقایسه شدند.
همانطور که جدول 11 ملاحظه می شود با استفاده از آزمون t مشخص شده که میانگین نمره های ناسازگاری کودکان پسر پیش دبستانی بطور معناداری بیشتر از میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دختر است.
(01/0 p< ، 58 = df ، 76/3 = t)
همچنین برای بررسی دقیقتر نمره های سازگاری کودکان دختر و پسر دارای مادر شاغل و خانه دار، میانگین نمره های هر گروه بطور جداگانه محاسبه و با یکدیگر مقایسه شدند، با استفاده از آزمون t مشخص شد که میانگین نمره های ناسازگاری کودکان پسر دارای مادر شاغل و خانه دار بطور معناداری بیشتر از میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دختر دارای مادران شاغل و خانه دار است . (جدول 11). با توجه به نتایج فوق ، فرضیه دوم تایید می شود.
برای بررسی کودکان دارای والدین سنین پایین ( زیر 35 سال) و کودکان دارای والدین سنین بالا ( بالای 35 سال) ، میانگین نمره های ناسازگاری هر گروه بطور جداگانه محاسبه و با یکدیگر مقایسه شدند. با استفاده از آزمون t مشخص شد که میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای والدین سنین پایین بطور معناداری 051(/0 = p ، 58 = df ، 69/1 = t ) از میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای سنین بالا بیشتر است ( جدول 12).

جدول 12: خلاصه نتایج آزمون t برای مقایسه ناسازگاری در دو گروه
کودکان دارای مادران شاغل و خانه دار
@
همانطور که در جدول 12 ملاحظه می شود میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای مادران زیر دیپلم بطور جداگانه محاسبه و با یکدیگر مقایسه شدند. آزمون t نشان داد که تفاوت معناداری از لحاظ آماری بین کودکان دارای مادر زیر دیپلم و بالای دیپلم در میانگین نمره های ناسازگاری وجود ندارد. به عبارتی میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای مادر زیردیپلم از مادر بالای دیپلم بیشتر است اما این تفاوت به لحاظ آماری معنادار نبود. توزیع وضعیت سکونت کودکان مورد پژوهش نشان می دهد که 33 مفر (55%) آنها در منازل استیجاری و 27 نفر (45%) آنها در منازل شخصی زندگی می کنند و 70% کودکان دارای مادران شاغل و 40 درصد کودکان دارای مادر خانه دار مستاجر می باشند.
جهت بررسی کودکان دارای سکونت شخصی و استیجاری ، میانگین نمره های ناسازگاری هر گروه بطور مجزا محاسبه و با یکدیگر مقایسه شدند. با استفاده از آزمون t مشخص شد که تفاوت معناداری بین این دوگروه وجود ندارد. به عبارتی میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای سکونت استیجاری از میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای سکونت شخصی بیشتراست اما این تفاوت به لحاظ آماری معنادار نبود (جدول 12).
توزیع موافبت همسران با اشتغال مادر کودکان نشان می دهد که 24 نفر 080%) همسران موافب با اشتغال مادر و 6 نفر (20%) از همسران مخالف با اشتغال مادر کودکان می باشند.
همانگونه که در جدول 12 مشاهده می شود میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای مادر شاغل که همسرشان با اشتغال آنها موافقت یا عدم موافقت داشتند محاسبه و با یکدیگر مقایسه شدند. با استفاده از آزمون t مشخص شد که بین دو گروه فوق تفاوت معناداری وجود ندارد. به عبارتی میانگین نمره های ناسازگاری کودکان دارای مادر شاغل که همسرشان با اشتغال آنها موافق نیستند از میانگین نمره های سازگاری کودکان دارای مادر شاغل که همسرشان با اشتغال آنها موافق هستند، بیشتر است. اما این تفاوت به لحاظ آماری معنادار نبود.
همانطور که در فصل سوم ذکر شد 14 نفر (7/46%) از کودکان دارای مادر شاغل و 12 نفر (40%) از کودکان دارای مادر خانه دار تک فرزند هستند. برای بررسی دقیق تر تفاوت کودکان تک فرزند و غیرتک فرزند، میانگین نمره های ناسازگاری هر گروه بطور جداگانه محاسبه و با یکدیگر مقایسه شدند. میانگین نمره های ناسازگاری کودکان تک فرزند ، از میانگین نمره های ناسازگاری کودکان غیر تک فرزند، بطور معناداری بیشتر ( 05/0 = p ، 58 = df ، 28/1 = t) است (جدول 12).

فصـــل پنجــــم

بحـث و نتیجــه گیــری

هدف عمده پژوهش حاضر، بررسی و مقایسه رفتار ناسازگار در کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار است.
همانطور که در فصل چهارم بیان شد نتایج حاصله در این پژوهش در رابطه با فرضیه های ذکر شده با توجه به دو محور، مورد بحث و بررسی قرار می گیرند.
1- کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل نسبت به خانه دار از ناسازگاری بیشتری برخوردار می باشند.
2- کودکان پیش دبستانی پسر نسبت به دختر ناسازگاری بیشتری دارند.
همچنین همانگونه که در فصل چهارم ملاحظه شد بین رفتار ناسازگار کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار تفاوت معناداری بدست نیامد. اما تفاوت معناداری بین رفتار ناسازگار پسران و دختران وجود داشت.

کودکان دارای مادران شاغل و خانه دار
همانطور که در فصل چهارم مشاهده گردید بین رفتار ناسازگارکودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانه دار تفاوت معناداری وجود نداشت. نتایج حاصله از این پژوهش با برخی از پژوهش های انجام شده در این زمینه موافق می باشند ( برای مثال گلوک و گلوک ، 1957؛ زیگل و همکاران ، 1959) به عبارتی این محققان نیز بین رفتار ناسازگار کودکان دارای مادران شاغل و خانه دار تفاوت معناداری بدست نیاوردند.
افرادی چون ماتیوز (1932) ، مک کورد (1963) ، مور (1963) ، دیتس و کامبیر (1966) ، باگلو ( 1987) و کوهن و همکاران (1990) اثرات منفی اشتغال مادر را بر رشد ناسازگاری کودکان مطرح کرده اند در حالیکه بارو و همکاران (1962) وودز (1972) ، هافمن و ناز (1974) ، گلود و آندوس (1978) ، فارن (1980) ، کالامبوس و لرتر (1987) تفاوت معناداری را بین رفتار ناسازگار کودکان دارای مادر شاغل و خانه دار نشان داده اند. به عبارتی ، مادران شاغل نسبت به خانه دار ، کودکان سازگارتری داشتند. مزلو (1959) معتقد است که ناسازگاری کودک نتیجه مستقیم پاسخهای نامناسب به نیازهای اساسی او می باشد. این نیازها عبارتند از : نیاز به محبت ، نیاز به امنیت ، نیاز به پذیرش نیازها از سوی آنان برای واقعیت داده به خود.
بطور کلی دلایلی را می توان احتمالاً برله و علیه تاثیر اشتغال مادران بر ناسازگاری ودکان عنوان کرد. افزایش درآمد خانواده ، ارضاء نیاز و میل به اشتغال زنان ، کسب موقعیت و موفقیت ، توسعه نقش های جنسیتی ، پذیرش مسئولیت کار خانه توسط فرزندان و استقلال به فرزند ا زجمله دلایل احتمالی تاثیر مثبت اشتغال مادر بر رفتار سازگار کودکان می باشد. از سوی دیگر کوتاهی در رسیدگی به فرزندان بعلت گسترده شدن فعالیت مادران شاغل، ایجاد محرومیت های مادری، توجه کمتر به کودک و خانواده از سوی مادر، نیز دلایلی برای تاثیر منفی اشتغال مادر می باشند.
همچنین نتایج پژوهش ریچمن و همکاران (1989) با پژوهش حاضر همخوانی دارد. بدین معنی که محققان فوق نشان دادند که میان اشتغال مادران ( تمام وقت و نیمه وقت) و میزان ناسازگاری کودکان تفاوت معناداری وجود ندارد. این محققان نشان دادند که تفاوت معناداری بین ناسازگاری کودکان و حجم خانواده دیده می شود. از این رو احتمالاً می توان اینگونه بیان کرد که ممکن است کودکان دچار اختلالات رفتاری و ناسازگاری بیشتر متعلق به خانواده های دارای فرزند زیاد باشند.
همچنین احتمالاً می توان گفت که علل دیگری به جز اشتغال مادر، نظیر عدم تفاهم اساسی والدین ، و خانواده های متزلزل، مسایل تحصیلی و مدرسه ای ، هوش کودک ، محیط نامناسب ، وجود تبعیض در منزل و مدرسه و مهمتر اینکه نارساییهای رابطه عاطفی کودک با مادر، و عدم مهر و محبت والدین بویژه در چند سال اول زندگی کودک، محرومیت های مادرانه و … در ناسازگاری کودکان دخیل باشد.

ناسازگاری درکودکان دختر و پسر
همانگونه که در فصل چهارم ملاحظه گردید تفاوت بین کودکان پسر و دختر از نظر رفتار ناسازگاری معنادار بود (01/0 p<) به عبارتی پسران نسبت به دختران ناسازگاری بیشتری در این پژوهش نشان دادند. نتایج این پژوهش موافق و همسان با تحقیقات انجام شده در این زمینه ( برای مثال نلسون 1982 ، کاپلان ، فریدمن و سادوک 1980) می باشد.
می توان چنین تبیین کرد که پسران به لحاظ نقشهای جنسیتی دریافتی از سوی خانواده و اجتماع نظیر خشن بودن ، مقاوم و پرخاشجو بودن ، غالباً ناسازگاری بیشتری را در روابط فردی، اجتماعی و خانوادگی خود نشان می دهند و گرایشی به رفتارهای ناسازگارانه ، پرخاشجویانه و بزهکارانه دارند و به سادگی تسلیم نمی گردند. در حالیکه دختران با توجه به نقشهای جنسیتی دریافتی از سوی جامعه ، افرادی مطیع، آرام و کم سروصدا هستند و بیشتر در درون خود می ریزند. همچنین بنطر می رسد جامعه و خود پسران انتظارات زیادی از خود دارند، خواهان کسب استقلال هستند و به هر نحوی که شده می خواهند ابراز وجود کنند. در کل بنظر می رسد که پسران نسبت به دختران از نظر زیستی آسیب پذیرتر می باشند با این وجود اختلالهایی در تعلیم و تربیت نیز ممکن است وجود داشته باشد اما اختلافهای مربوط به جنسیت را نیز نمی توان نادیده گرفت. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد درج شیوع بالاتر اختلال رفتاری نزد پسران ناشی از این است که کجرویهای پسران بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. همچنین اختلالهای رفتاری و ناسازگاری پسران از تنوع و گستردگی بیشتری برخوردار است. این گستردگی شامل اختلاف شدید روانی، تحریک بیش از حد رفتار ضد اجتماعی می باشد ولی در دختران درجه شیوع ناسازگاری بصورت شرم، ترس ، اضطراب و شکایت از وضع جسمی ظاهر می شود.
ناسازگاری بیشتر پسران را احتمالاً می توان ناشی از انتظار و توقعات بیش از حد از پسران ، در معرض محرکات اجتماعی مختلف قرار گرفتن پسران ، تقلید و اکتساب از محیط اطراف و همسالان ، شیوه های تربیتی والدین و … دانست.

محدودیتها
– یکی از مسائل این پژوهش ، محدود بودن جامعه پژوهش است. به همین علت نمی توان این پژوهش را در مورد همه کودکان مهدی دارای مادر شاغل و خانه دار تعمیم دارد.
– محدودیت دیگر این تحقیق، انتخاب نمونه از یک مهد دولتی است که همه مادران آن در وزارت بهداشت و درمان شاغل بودند. بنابراین تعمیم پذیری آن به مهدهای دیگر بایستی با احتیاط انجام گیرد.
– عدم همکاری مادران یکی دیگر از مسائل و محدودیت های این تحقیق بود به همین علت تعداد نمونه کوچک بدست آمد و اجرای پرسشنامه ها با کندی انجام شد.
محدودیت دیگر این پژوهش ، استفاده از پرسشنامه بود.

پیشنهادات
این پژوهش بر روی تعدادی ازکودکان دارای مادر شاغل و خانه دار دو مهد کودک صورت گرفته است. پیشنهاد می گردد که در پژوهشهای آتی نمونه پژوهش از مهدهای مناطق مختلف انتخاب شود تا بتوان نتایج آن را بهتر به سایر کودکان تعمیم داد.
در این پژوهش برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه استفاده شد. پیشنهاد می گردد که در پژوهشهای آتی از روشهای مختلف دیگر مانند مصاحبه با مادر ، مربی کودکان …. استفاده شود تا نتایج دقیق و معتبرتری بدست آید.
پیشنهاد می شود که پژوهشگران کودکان مهد مناطق مختلف، اعم از خصوصی و دولتی را انتخاب و با یکدیگر مقایسه کنند. تا بتوان به نتایج بهتری جهت ارائه راهبردهای تربیتی و آموزشی دست یافت.

منــــابــــع

1- ابراهیمی ، عصمت ـ بررسی تاثیر اشتغال مادر بر سازگاری اجتماعی دخترا در شهر تهران ـ پایان نامه کارشناسی ارشد ـ دانشگاه علوم تربیتی ـ سال 1372.
2- اتکینسون و دیگران ـ زمینه روان شناسی جلد اول . براهنی محمد تقی و دیگران (مترجم) تهران ـ انتشارات رشد ـ چاپ سوم 1368.
3- احمدی ، عبدالجواد ـ بررسی عوامل موثر بر سازگاری پسران دوره ابتدایی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس 1369.
4- ادیبی ، عبدالعبود ـ نظریه های جامع شناسی تهران انتشارات جامعه 1358.
5- اسلامبولچی مقدم ، علی ـ بررسی علل ناسازگاری نزد دانش آموزان دوره ابتدایی ـ پایان نامه کارشناسی ارشد ـ دانشگاه تهران سال 1370.
6- الینگورث ، رونالد ـ کودک و مدرسه ـ نوابی نژاد ، شکوه (مترجم) ـ تهران انتشارات رشد 1368.
7- بالبی ، جان ـ روان شناسی کودک ـ مشفقیان ، حسین (مترجم) تهران ـ انتشارات عارف 1359.
8- پارسا، محمد ـ روان شناسی رشد کودک و نوجوان ـ انتشارات بعثت ـ چاپ سوم ـ 1371.
9- تاواراس پاس ، ماریلیا ـ تاثیر بودن مادر روی فرزندان ، پایان نامه کارشناسی ارشد تهران 1353.
10- دبس ، موریس ـ مراحل تربیت ـ کاردان ، علیمحمد (مترجم) تهران ـ 1353.
11- راجرز ، دروتی ـ روانشناسی کودک ـ جلد دوم ـ سروری ، محمد حسین (مترجم).
12- روحانی ، عباسعلی ـ کودک از آغاز تا کودکستان ـ چاپ هنربخش ـ 1343.
13- شعاری نژاد ، علی اکبر ـ روان شناسی رشد ـ تهران ـ انتشارات رشد ـ 1364.
14- شیخاوندی ـ آسیب شناسی .
15- شیولسون ، ریچارد ـ استدلال آماری در علوم رفتاری ـ جلد دوم ـ کیامنش ، علیرضا (مترجم) تهران ـ انتشارات جهاد دانشگاهی ـ 1370.
16- عظیمی سیروس ـ روانش شناسی کودک ـ تهران ـ انتشارات دهخدا ـ چاپ دوم ـ 1363.
17- عنایت ، حلیمه ـ تاثیر اشتغال گروهی از مادران بر مراقبت از کودکان در شهر شیراز ـ مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز ، دوره هفتم ـ شماره اول و دوم ـ پاییز 1370 و بهار 1371.
18- قاسمی ، احمد ـ نقش حساس خانواده در تربیت کودک ـ مجله مکتب جام ـ شماره 56 ـ 1357.
19- کرین ، ویلیام ـ سی پیشگامان روان شناسی رشد ـ فدائی ، فربد (مترجم) تهران ـ موسسه اطلاعات ـ چاپ اول 1367.
20- ماسن ، پاول هنری ـ رشد روانی کودک ـ وهاب زاده ـ حسین (مترجم ) تهران ـ انتشارات زوار ـ چاپ دوم 1367.
21- مان ، نرمان ـ اصول روان شناسی ـ ساعتچی ، محمود (مترجم) تهران ـ انتشارات امیرکبیر ـ چاپ هشتم 1364.
22- موئل ـ بیداری وجدان درکودک ناسازگار ـ سجاع رضوی محمدرضا (مترجم) ، انتشارات آستان قدس رضوی 1367.
23- میرزا جانی ، حسین ـ بررسی اختلافات رفتاری در فرزندان مادران خانه دار نسبت به مادران شاغل ـ پایان نامه کارشناسی ارشد ـ تهران ـ دانشگاه علوم پزشکی ایران 1368.
24- میشل ، آندره ـ جامعه شناسی خانواده و ازدواج ـ تهران دانشکده علوم اجتماعی و تعاون.
25- میلانی فر ، بهروز ـ روان شناسی کودکان و نوجوانان استثنایی ـ تهران ـ انتشارات مدرسه عالی پارس ـ 1372.
26- نادری ، عزت اله و سیف نراقی ، مریم ـ روشهای تحقیق در علوم انسانی و چگونگی ارزشیابی آنها ـ تهران ـ انتشارات بدر ـ چاپ سوم ـ 1370.
27- نادری ، عزت اله و دیگران ـ راهنمای علمی فراهم سازی طرح تحقیق ـ تهران ـ انتشارات بدر ـ چاپ اول 1369.
28- ولی پور ، ایرج ـ روان شناسی سازگاری ـ تهران 1360.
29- ویگوتسکی ، ل.س. ـ رشد فرآیندهای عالی ذهن ـ منجم ، رویا (مترجم) ـ مرکز فرهنگی هنری اقبال لاهوری 1369.

پیوستـــها
پیوست 1

مادر عزیز با عرض سلام و خسته نباشدید ، خواهشمند است با دقت به سئوالات زیر پاسخ دهید.
1- سن 2- تحصیلات
3- شغل 4- سن همسر
5- تحصیلات همسر
6- شغل همسر
7- تاریخ تولد کودک ( در مهد)
8- فرزند چندم است؟
9- چند خواهر و برادر دارد ؟
10- محل سکونت :
11- نوع سکونت : استیجاری شخصی
12- وضعیت مالی : کم درآمد مکفی متوسط خوب پردرآمد
13- میزان سازگاری کودک با خانواده : کم متوسط خوب
14- آیا همسر با کار کردن شما موافق است ؟ بلی خیر
15- انگیزه شما از کار در بیرون از منزل چیست؟
کمک به اقتصاد خانواده موقعیت اجتماعی
سرگرمی استقلال ماری

پیوست 2
مادر گرامی ، با تشکر از همکاری شما
این پرسشنامه مربوط به انواع رفتارهایی است که در برخی از کودکان دیده می شود. لطفاً به پرسشهای زیر ، بر مینای وضع رفتاری کودکتان در 6 ماه گذشته پاسخ دهید. ضمناً می توانید یکی از سه پاسخ " هیچوقت " ، " گاهی اوقات " و " اغلب اوقات " را انتخاب کنید.
@ جدول

پیوست 3
فراوانی و درصد پاسخ آزمودنیها به ماده های چک لیست رفتار ناسازگار کودکان
@ جدول

پیوست 4
نمره آزمودنی در چک لیست رفتار ناسازگاری
@ جدول

1 – Crain
2 – Debse
3 – Massen
4 – Atkinson
5 – Ragers
6 – Anderson
7 – Nugel
8 – Raberts
9 – Smith
10 – Harlow
11 – Frodi & Frodi
12 – Muell
13 – Hafmen & Nay
14 – Hoston
15 – Hock
16 – Scarr , Philips , Mccartney
17 – Adjustment
18 – Structural Functionalism
19 – Symbolic Interaction
20 – Mun
21 – Mcdonald
22 – Karmel
23 – Bawlby
24 – Hurlock
25 – Maladjusted childern
26 – Burt
27 – Winnicott
28 – Melanie Klein
29 – Hornay
30 – Sallter
31 – Erikson
32 – Phobia or Patholugical : fear
33 – Watson
34 – Affection
35 – Aggresion
36 – Tic
37 – Habit Spasm
38 – Negative Conditionning
39 – Masturbation
40 – Palmer
41 – Finger Suckingor Thumb sucking
42 – Naill Bitting
43 – Tom
44 – Sleep Disturbance
45 – Neuroses
46 – Night Mave
47 – Night Terro
48 – Sleep Walking or Somnambulism
49 – Psychopathic
50 – Sopiopaths
51 – Lying
52 – Running away
53 – Truancy From School
54 – stealing
55 – Schizopherenia Childhood
56 – Autism
57 – Zigel
58 – Stalze
59 – Hoss
60 – Glock Glock
61 – Mccord & Turber
62 – Roman
63 – Hand
64 – Yarrow
65 – Hock & Demeis
66 – Mour
67 – Will
68 – Schwartz
69 – Vaughn
70 – Gove
71 – Egland
72 – Barglow
73 – Been
74 – Gamble
75 – Zigler
76 – Rutter
77 – Yudkin & Holme
78 – Howell
79 – Faver
80 – Mods
81 – Douvans
82 – Gold & Anders
83 – Owen
84 – Blak
85 – Lambert
86 – Yackly
87 – Hein
88 – Zaslow
89 – Bell
90- Stuckey
91 – Mcghee
92 – Hayes
93 – Etaugh
94 – Brock
95 – Lucksly
96 – Farel
97 – Lamb
98 – Cyine
99 – Galambos
100 – Lerner
101 – Molitor
102 – Mackeon
103 – Crockenbrg
104 – Litmen
105 – Greenberger
106 – Oneil
107 – Menut
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 63 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود