تارا فایل

بررسی موضوع تاریخ


واژه تاریخ و تعریف آن
واژه "تاریخ" ( History ) از زبان یونانى گرفته شده و هرودوت (هرودوتوس Herodotus ) مُبدع و "پدر تاریخ" شناخته شده است. تاریخ، از نظر هرودوت، به معناى مطالعه و یا بررسى روزگاران گذشته است. البته چیستى تاریخ از پرسش هایى است که تاکنون پاسخى جامع، دقیق و مورد اتفاق نداشته، همه تعریف هاى آن با ایراد یا انتقادهایى رو به رو بوده است; زیرا گروهى معناى تاریخ را بس گسترده دانسته، احوال گذشته جهان و حتى پدیده هایى که انسان در آن موثر نیست، موضوع آن به شمار مى آورند; دسته اى آن را به وقایع مشهور و حوادث روزگار پادشاهان و دولت ها محدود مى کنند و جمعى مشخص ساختن احوال انبیا، ائمه (علیهم السلام) ، فرمانروایان، وزیران و حوادث بزرگى مانند جنگ ها و فتوحات بر حسب زمان را معناى اصطلاحى تاریخ مى دانند ابن خلدون، مورخ بزرگ، تاریخ را دانشى سرچشمه گرفته از حکمت و بیان گر سرگذشت ملت ها، سیرت پیامبران و سیاست پادشاهان مى داند با در نظر گرفتن دو عنصر موضوعى تاریخ یعنى "انسان" و "زمان"، مى توان گفت: تاریخ مجموعه اى از اطلاعات خام یا تحلیل شده درباره گذشته انسان ها است که امورى چون نقل و تحلیل هدایت، گمراهى، تکامل، انحطاط، پیروزى، شکست، خوشبختى یا بدبختى ملت ها را در بر دارد. از آن جا که هر یک از تعریف هاى یادشده بُعد خاصى از تاریخ را بیان مى کند و از جهتى با اشکال جامع یا مانع نبودن رو به رو است و نیز به دلیل گسترده شدن مسائل مربوط به تاریخ، برخى از اندیش مندان، علوم مربوط به تاریخ را تقسیم کرده، براى هر قسم تعریفى خاص ارائه کرده اند. فیلسوف شهید مطهرى(ره) تاریخ را یکى از منابع معرفت انسانى دانسته، علم تاریخ را به دو بخش نقلى و علمى تقسیم مى کند و قواعد استنباطى تاریخ علمى را به حال و آینده قابل تعمیم مى داند.
تاریخ نقلى
تاریخ نقلى علم به وقایع و حوادث سپرى شده و آگاهى از اوضاع و احوال گذشتگان مى باشد. زندگینامه ها، فتحنامه ها و سیره ها، از این مقوله است. علم تاریخ در این معنا، به یک سلسله امور جزئى و فردى مربوط است; و در واقع علم به "بودن"هاست; چرا که به گذشته تعلق دارد.
تاریخ علمى
تاریخ علمى یعنى مطالعه، بررسى و تحلیل وقایع گذشته و استنباط قواعد و سنت هاى حاکم بر زندگى گذشتگان. در واقع محتواى تاریخ نقلى ـ حوادث و وقایع گذشته ـ "مبادى" و مقدمات این علم شمرده مى شود و براى استنباط قوانین کلى و عمومى و کشف طبیعت حوادث تاریخى و روابط علّى و معلولى آن ها سودمند است

فایده تاریخ
شاید از خود پرسیده باشید آشنایى با انبوه نام ها، حوادث، فراز و نشیب ها، طلوع و افول ها و عملکرد نیاکان و دیگر انسان ها در زندگى روزمره و شکل گیرى زندگى آینده ما چه نقشى دارد؟ اگر بپذیریم هر حادثه اى مولود علت یا علت هاى پیش از خویش و نیز دست کم انگیزه سلسله حوادث بعدى است، بدین نتیجه مى رسیم که زندگى ملت ها چون رشته اى دراز است و مجموع انسان هاى یک عصر تنها یکى از مهره هاى آویخته بدین رشته به شمار مى آید. استوارى و نااستوارى هر مهره به چگونگى پیوند آن به مهره پیشین و پسین وابسته است. پس زندگى مردم یک عصر در هر کشور از زندگانى گذشتگان و آیندگان جدا نیست و براى یافتن علت حوادث نامطلوب و راه رویارویى با آن ها، باید به تحقیق در گذشته ملت ها پرداخت تاریخ نه مایه سرگرمى بلکه نوعى پل ارتباطى میان نسل هاى متوالى بشر براى دستیابى به تجربه ها و اندوخته هاى پیشینیان است. مطالعه تطبیقى و تحلیلى تمدن هاى گوناگون، کوشش براى یافتن رابطه اى علّى میان حوادث زنجیره اى تاریخ و دقت در آنچه براى انسان ها رفته است، سرمایه مناسبى است که مى تواند انسان را در پى ریزى یک زندگى سالم و خردمندانه یارى دهد. افزون بر این، بررسى تاریخ پاسخى مثبت به آرزوهاى همیشگى انسان است که اصرار دارد از خود و دیگران آگاهى حاصل کند، (3) علل و انگیزه ظهور و سقوط تمدن ها را بشناسد، حق را از باطل تمیز دهد و با راه تکامل و سعادت دنیوى و اخروى خود آشنا شود. بنابراین، مصلحان بزرگ و انسان هاى متعالى در تجربه هاى انسانى تاریخ دقت مى کنند و در بهره گیرى از آن مى کوشند. امام على (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) و همه انسان ها مى فرماید: فرزندم، هر چند من عمر همه کسانى را که پیش از من زیسته اند، سپرى نکرده ام; ولى در اعمال همه آن ها نگریسته، در اخبارشان اندیشیده ام. براى شناخت تاریخ آنان چنان در آثارشان به تفکر پرداخته ام که چون یکى از آنان شده ام. به سبب آگاهى از سرگذشت آنان، گویا با همه آن ها، از اولین فرد تا آخرین شان زندگى کرده، زلال و پاکى زندگانى آنان را از تیرگى هاى آن و نفع و سودمندى اش را از زیان آن بازشناخته ام. خداوند متعال در بیش تر سوره هاى قرآن به بیان سرگذشت انبیا و ملت هاى پیشین پرداخته است. در مکتب اسلام، (6) تجربه پیشینیان چنان اهمیت دارد که خداوند به پیامبرش فرمان مى دهد در راه اعتلاى کلمه توحید و رستگارى و هدایت بندگان از تاریخ استفاده کند
اعتبار و ارزش داده هاى تاریخ
گروهى به علم تاریخ و داده هاى آن بسیار بدبین و بى اعتمادند. اینان علم تاریخ را نورى ضعیف مى دانند که در مسیر ناهموار زندگى کم تر مى توان بدان اعتماد کرد دشوارى ارزیابى دقیق علل رفتارها، روابط علّى و معلولى آن ها (در تاریخ علمى)، هم چنین مشکل تاثیر بسیار غرض ها، تعصب ها، منافع و اهتمام خودکامگان و سیاستمداران به تدوین تاریخ، این بدبینى را دو چندان کرده است. به عقیده بیش تر محققان، نگاهى چنین بدبینانه نسبت به شناسنامه تمدن ها واقع بینانه نیست; (3) زیرا اولا ماهیت برخى از وقایع به گونه اى است که امکان تحریف و دروغ در آن ها راه ندارد; و ثانیاً نمى شود همه افراد بشر را متهم کرد که "همیشه"، مطابق منافع و خواسته هاى خود، حوادث را ثبت و نقل کرده اند. (4) نگاه عبرت آموز و مثبت امام على (علیه السلام) به تاریخ بر درستى این دیدگاه گواهى مى دهد. امام على علیه السلام مى فرماید: پیمان و شخصیت خود را در گرو آنچه مى گویم قرار مى دهم و ضمانت آن را به عهده مى گیرم، بى گمان هرکس به روشنى از پیش آمدهاى تاریخى و فرجام بد امت ها در گذشته عبرت گیرد، پیوسته آن ها را در نظر داشته باشد، ژرف در آن ها بنگرد و قوانین و نوامیس حرکت جوامع را از آن حوادث دریابد، واقع بینى و پروادارى او را از غلتیدن در جایگاه هاى شبهه ناک و هلاکت بار باز مى دارد.
فلسفه تاریخ
در بحث از فلسفه تاریخ بشر، حقیقت و علت وجودى و نتایج رویدادها و تحولات تاریخ بررسى مى گردد و گذشته بشر چراغ راه آینده اش قرار مى گیرد مقصد و شیوه حرکت تاریخ، محرک و منازل برجسته مسیر حرکت آن (فلسفه نظرى تاریخ)، نقاط ضعف و قوت علم تاریخ، قانون مندى تاریخ، اصول حاکم بر آن و روش هاى پژوهش تاریخ (فلسفه علم تاریخ) بخشى از مسائلى است که در فلسفه تاریخ مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد. هرچند اندیشه حرکت تاریخ و بحث درباره روح، اراده، قانون، مبدا و مقصد آن و… پیشینه اى دیرین دارد و به افلاطون (428 ـ 347 ق. م) و "اگوستین" قدیس، متکلم و مجتهد کلیسا (430 ـ 354 م) منسوب است; ولى بیش تر محققان، دانشمندِ معروف مسلمان عبدالرحمن بن خلدون را پایه گذار تاریخ نگارى تحلیلى و فلسفه تاریخ مى دانند.
اصول و سنن حاکم بر تاریخ
یکى از معانى کلمه "سنت"، راه، روش و رفتارى است که استمرار داشته باشد. این واژه به
همین معنا در زبان عربى و قرآن کریم در مورد خداوند و انسان به کار رفته است. ناگفته پیداست یک سنت واحد مى تواند، از لحاظ نسبتش با "فاعل" به خداى متعال و از لحاظ نسبتش با "قابل" به انسان ها اضافه شود. البته الهى بودن یک سنت به معناى صدور مستقیم و بىواسطه افعال خاص از خداوند نیست; بلکه ممکن است اسباب طبیعى، عادى و یا غیبى در کار باشد. بنابراین، سنن یعنى روش هایى که امور جهان و انسان بر پایه آن ها تدبیر و اداره مى شود. (6) این سنت ها اقسام بسیار دارد; بخشى از آن ها عبارت است از:
اختیار انسان در شوون اجتماعى و تعیین سرنوشت خویش
هر انسان عاقل و هر جامعه بیدار وقتى که شایستگى موقعیتى را احساس کرده و قدرت حرکت و تکاپو براى وصول به آن موقعیت را در خود دیده است با کمال جدیت حرکت کرده و آن موقعیت را به دست آورده است. بر این اساس، جزئى ترین حرکت ها تا پیچیده ترین پدیده ها ناشى از اختیار انسان و عوامل معین است
سیر صعودى و تکاملى داشتن کاروان بشریت
با همه اختلاف نظرهایى که در تفسیر تکامل، آثار و لوازم آن وجود دارد، امورى چون فلسفه قابل قبول زندگى و آغاز و انجام داشتن و هدف دار بودن نظام آفرینش و مسوولیت انسان، که هرگز با اختیار منافات ندارد، روند تکاملى زندگى بشر را تایید مى کند
قرار داشتن اساس شخصیت انسان در متن خلقت او و تکامل و به فعلیت رسیدن تدریجى آن
ارتباط و تاثیر متقابل فرد و جامعه
حاکمیت اصل علیت بر تحولات تاریخى
سنت هدایت انسان ها به وسیله انبیا
امداد الهى به همه انسان هاى مومن و غیرمومن
البته امداد اهل باطل محدود به حدودى است، ولى امداد اهل حق مرز ندارد.
عوامل محرک تاریخ
هرچند نمى توان همه تغییرات جوامع مختلف در طول تاریخ را تکامل و پیش برنده نامید، ولى سیر متعالى جوامع و زندگانى انسان در مجموع، امرى انکارناپذیر است. عامل پیش برنده تاریخ از مباحث مهم فلسفه تاریخ شمرده مى شود و نظریه هاى گوناگونى درباره
آن ارائه شده است. علامه محمدتقى جعفرى افزون بر 20 نظریه در این خصوص مى شمارد برخى از مهم ترین آن ها عبارت است از:
تاریخ بر پایه نژاد
طبق این نظریه، تنها بعضى از نژادها استعداد تمدن و فرهنگ آفرینى دارند. فقط برخى مى توانند علم، فلسفه، صنعت، هنر، اخلاق و غیره تولید کنند و دیگران صرفاً مصرف کننده اند. کنت گوبینو; فیلسوف معروف فرانسوى، معتقد است نژاد معناى تاریخ را روشن مى کند و براى پیشوایى، خون اصیل است نه هوش

تاریخ بر پایه جغرافیا
طبق این نظریه، عامل سازنده تمدن، فرهنگ و صنعت، اقلیم خاص و محیط طبیعى است. محیط هاى معتدل مغزهاى نیرومند و مزاج هاى معتدل بهوجود مى آورد. منتسکیو، جامعه شناس فرانسوى، معتقد است دلیل مغلوب شدن متعدد اقوام جنوب به دست اقوام شمال، اختلاف آب و هواى این دو منطقه است.
تاریخ بر پایه قهرمانان
بر اساس این نظریه، منشا تحولات تاریخ در ابعاد مختلف علمى، سیاسى، اقتصادى، اخلاقى و غیره نوابغ اند. تنها نوابغ که افرادى استثنایى اند و از هوش، عقل، ذوق، اراده و ابتکار خارق العاده بهره مى برند، در حرکت چرخ هاى تاریخ تاثیر مى گذارند. سایر مردم مصرف کننده اندیشه آنانند و در پى آن ها حرکت مى کنند. کارلایل، فیلسوف معروف انگلیسى مى گوید: اگر در وجود بشر سودى هست، همانا وجود مردان بزرگ است
نظریه اقتصادى تاریخ
بر اساس این نظریه، عامل اساسى تاریخ در هر عصرى اقتصاد است; زیرا مجموع روابط تولیدى بناى اقتصادى اجتماع را مى سازد و بناى اقتصادى، پایه واقعى روبناهاى قانونى،
سیاسى و غیره است. به اعتقاد کارل مارکس، عوامل اقتصادى در کمین هر حادثه بزرگى نشسته است و غایات و جمله بندى هاى اخلاقى و دینى پوششى بر آن است
گردش چرخ هاى تاریخ بر پایه مشیت الهى
طبق این نظریه، تاریخ جلوه گاه مشیت حکیمانه و حکمت بالغه الهى است. بوسوئه، مورخ و اسقف معروف، معتقد است تاریخ، گستره بازى اراده مقدس الهى است و هر حادثه اى درس عبرتى است که آسمان به زمینیان مى دهد. با توجه به این که نسبت مشیت الهى به همه اسباب و علل متحول و ثابت جهان یکسان است، بحث در این است که مشیت الهى زندگى انسان را با چه نظامى و رازى آفریده که متحول شده است; در صورتى که زندگى جانداران دیگر فاقد آن "راز" است. بنابراین، این نظریه بى ربط است.
نظریه جریان هستى براساس حق وگرایش ذاتى انسان به آن
براساس این نظریه، هرچند باطل نفى نمى شود ولى نسبى و تبعى شمرده مى شود. لذا انسان در عین برخوردارى از آزادى و اختیار، بالفطره گرایش به صداقت، امانت، عدالت و… دارد. حنیف و حق گرا است. لذا در جریان هستى و "سرنوشت نهایى تاریخ" حق پیش برنده و پیروز است.
تفسیر تاریخ بر اساس ابعاد چهارگانه روح انسان (حس کنجکاوى، نیکى، زیبایى و مذهبى);
تکامل تاریخ بر پایه عامل درونى و غرایز
تبیین حرکت تاریخ بر اساس اصطکاک تمدن ها و تلاقى امت ها
نقش ناسیونالیسم و قوم گرایى در تحول و پیش برد تاریخ
نظریه سنخى و یا تیپ شناسى در حرکت تاریخ
نظریه افزایش جمعیت
نظریه حوادث غیرمترقبه جوى و زمینى و عوامل مخفى
نظریه محرکیت فکر و اندیشه
تکامل و پیشرفت تاریخ بر پایه نیازهاى مادى و معنوى انسان
نکته قابل توجه در همه یا بیش تر این نظریه ها تفاوت ننهادن میان شرایط و زمینه هاى مساعد در شکوفایى تمدن و پیشرفت تاریخ و علل سازنده و نیروهاى محرک واقعى تاریخ است. پاى فشارى بر عامل واحد در ساختارهاى اجتماعى و فلسفه تاریخ از آموزه هاى اسلام دور مى نماید. بر اساس این آموزه ها، مى توان مجموعه اى از عوامل درونى (گرایش هاى فطرى بشر چون حق جویى، کمال طلبى) و عوامل بیرونى (نیازهاى اجتماعى و…) را عامل حرکت تاریخ و شکل گیرى فرهنگ ها و تمدن ها به شمار آورد.البته این بیان منافاتى با پیروزى حق در سرنوشت نهایى تاریخ ندارد. چون از نظر قرآن و سایر آموزه هاى اسلامى، تاثیر غلبه ظاهرى و موقت باطل حتى تشکیل حکومت اهل کفر و ظلم در تمدن بشر پذیرفته است، امّا پیروزى نهایى از آنِ حق و طرفداران آن است و آخرین حلقه کمال و سرنوشت نهایى بشر با غلبه حق رقم مى خورد
اهمیّت و ارزش تاریخ اسلام
جوامع چون موجودى زنده اند; هر یک هویتى مشخص دارند و در حرکت خویش از سمت گیرى و کارمایه هاى ویژه خود بهره مى برند. شناسنامه هر ملتى بر اساس "میراث هاى تاریخى"اش شکل مى گیرد. میراث هاى تاریخى و فرهنگى جهان اسلام در واقع حافظه تاریخى ملت هاى مسلمان را شکل مى دهد; پیکر جامعه اسلامى را نیرو و نشاط مى بخشد و سبب پایدارى، استوارى و وحدت جهانى مسلمانان مى شود. بى تردید آگاهى از تاریخ اسلام و بارور نگاه داشتن این میراث فرهنگى در پیروزى انقلاب جهانى اسلام، اثرى بنیادین دارد. تلاش دولت هاى استکبارى در جهت تغییر خط، زبان، آداب و رسوم ملل مسلمان براى از بین بردن همین حافظه تاریخى و خود آگاهى مسلمانان بوده است، زیرا یادآورى روزهاى عظمت و قدرت، مسلمانان زیر سلطه و تحقیر شده را از نیرو و امید برخوردار مى سازد و مکتب شعب ابوطالب و مقاومت حضرت محمد (صلى الله علیه وآله) در آغاز نهضت، به حرکت هاى اصلاحى و رهایى بخش، درس ایستادگى و نهراسیدن از توطئه ها و محاصره ها مى دهد. افزون بر این:
اثبات مساله وحى و پیوستگى پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله) به منبع لایزال الهى و معجزه جاویدان وى از طریق برخى از بررسى هاى تاریخى قابل تبیین و ارائه است.
آگاهى از رازهاى توفیق بسیار پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) در دگرگون ساختن بنیاد نظام قبیله اى جاهلیت و تبدیل آن به یک حکومت منسجم، پویا و زنده، در پرتو تحقیق در زوایاى پیدا و پنهان گذشته تاریخ اسلام ممکن است.
دستیابى به بخش گسترده اى از مبانى نظرى و سنت عملى پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) در عرصه هاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و… تنها با ژرف نگرى در آینه حوادث تاریخ و دقت در گفتار و کردار آنان در برخورد با آن حادثه ممکن است.
از آن جا که سرنوشت مردم مسلمان ایران با سرنوشت و فرهنگ این آب و خاک گره خورده و اسلام و ارزش هاى دینى مبنا و رمز ماندگارى این فرهنگ شمرده مى شود، وظیفه ملى ماست که از پیشینه آنچه سرنوشت ملى و میهنى ما بر آن استوار است، آگاهى یابیم.
تاریخ نگارى در اسلام
بذر افکار تاریخى که در قرآن و احادیث پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله) جوانه زده بود، از همان آغاز ظهور اسلام روییدن آغاز کرد. تاریخ نگارى در اسلام با جستوجو، گردآورى و نقل اخبار و روایاتى درباره رویدادهاى خاص، که تا آن زمان سینه به سینه نقل مى شد، آغاز گردید. این تلاش در مدتى کوتاه به بار نشست و با تنوع و ژرفاى ویژه اش در میان سایر دانش هاى اسلامى جایگاهى والا و برجسته یافت. به تدریج دانشى مدون شکل گرفت که نه تنها شاخه هاى جداگانه و مستقل داشت; بلکه از ادبیات متنوع و "روش هاى خبریابى" و "پژوهشى" ممتازى برخوردار بود. مورخ مسلمان مى کوشید تا اخبار را با نقد و ارزیابى و تحقق صلاحیت راویان آن بپذیرد; به طورى که بعدها "علم رجال" و "فن جرح و تعدیل" در شمار ابزارهاى اصلى او قرار گرفت. از آن جا که شخصیت پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله) و زندگى پربار آن حضرت (صلى الله علیه وآله) الگوى همه مسلمانان بود، تاریخ نگاران مومن کار خود را با ثبت سیره نبوى و امور مربوط به نبردهاى وى آغاز کردند; سپس تاریخ عمومى نگارش یافت و به تدریج در علم تاریخ و فلسفه آن کتاب هایى نوشته شد.هرچند تاثیر فعالیت ها و منابع پیش از اسلام، مانند قصه هاى ایام، انساب و… در روش هاى تاریخ نگارى اسلامى قابل انکار نیست; ولى گروهى بر این باورند که این فعالیت ها به پیدایش عقیده تاریخ نگارى خاصى نینجامید و تنها شاخه هاى متنوع تاریخ نگارى اسلامى را شکوفا ساخت
شعبه هاى تاریخ نگارى اسلامى
در باور بسیارى از پژوهشگران، تاریخ نگارى، بخش عظیمى از فرهنگ مکتوب عصر اسلامى را به خود اختصاص داده و با تکامل عمومى نهضت فکرى و علمى در اسلام همداستانى داشته است. تاریخ از معدود دانش هاى هماره زنده تمدن اسلامى به شمار مى آید; زیرا گروهى از دانشوران، تدوین تاریخ را از مصادیق واجب کفایى دانسته اند برخى معاصران در طبقه بندى گونه هاى تاریخ نگارى اسلامى، اسامى کتب نوشته شده را ملاک قرار داده و بر این اساس، نوشته هاى تاریخى مسلمانان و شعب تاریخ نگارى را به هفت گروه عمده تقسیم کرده اند که عبارتند از: (3) سیره نگارى و شرح حال نویسى; تک نگارى در مسائل و وقایع مهم; تاریخ نویسى عمومى و تقویمى; تاریخ نگارى براساس نسب شناسى; سبک خبرى و پیوسته; تاریخ نگارى محلى و تاریخ نگارى فرهنگى و اجتماعى. برخى دیگر عنصر زمان، مکان و موضوع را لحاظ کرده و براى تاریخ نگارى اسلامى شش روش عمده معرفى کرده اند که بسیارى با تقسیم بالا مشترک است. (1) باید توجه داشت که اولا برخى شیوه هاى فوق جداى از هم نبوده و متداخل اند و در ثانى، منابع موجود نیز مى تواند در ذیل یک یا چند روش و شیوه قرار گیرد. درعین حال برخى منابع تاریخى، راساً در تحت عناوین فوق قرار نمى گیرند از آن جا که برخى دیگر از مورخان از وجود بیش از 40 شاخه تاریخ نگارى اسلامى خبر داده اند که در هر شاخه آن صدها کتاب نوشته شده است. (2) به منظور تبیین نقش اساسى مسلمانان در سیر تکاملى این دانش، به برخى از مهم ترین شاخه هاى تاریخ نگارى اسلامى اشاره مى شود:
* سیره نگارى ها و شرح حال نویسى (زیست نامه ها)، مانند سیره ابن اسحاق و سیره حلبى
* تاریخ نویسى عمومى و تقویمى، مانند تاریخ طبرى، تاریخ یعقوبى، العبر ابن خلدون و اخبارالطوال دینورى
* تبارنامه نویسى (نسب نامه نویسى)، مانند الانساب سمعانى، جَمهره النسب کلبى و انساب الاشراف بلاذرى
* گاه شمارى ها، مانند الایام واللیالى والشهور یحیى بن زیاد فراء، الشماریخ فى علم التاریخ سیوطى
انگیزه هاى گرایش و اهتمام مسلمانان به تاریخ نگارى
انبوه آثار تاریخى به جاى مانده از مورخان مسلمان، شعبه هاى متنوع تاریخ نگارى در حوزه علوم اسلامى و گستردگى محتواى مسائل مرتبط با تاریخ، هریک به تنهایى براى اثبات وسعت قلمرو و اهتمام مسلمانان به مساله تاریخ نگارى، به عنوان یکى از ابعاد و مظاهر فرهنگ اسلامى، کافى است. افزون بر آنچه در بحث اهمیت تاریخ اسلامى ذکر شد، بخشى از علل و انگیزه هاى توجه کم نظیر مسلمانان به مساله تاریخ و تاریخ نگارى عبارت است از:
قداست مطلق دانش و ارزش والاى آن در اسلام
* تلقى خوش بینانه از آینده زمین و بشر ساکن در آن در قالب مساله انتظار فرج و ظهور مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشریف
* موضع تصدیقى قرآن در برابر انبیاى پیشین و اصول و مبانى تعلیماتى آنان
* ترغیب و تشویق هاى قرآن درباره سیر و مطالعه در زمین و کشف فلسفه تاریخ و عبرت گیرى از سرنوشت منکران، تکذیب کنندگان، باطل گرایان و…
* لزوم بهره گیرى از سیره و سنت معصومان، به عنوان اسوه حسنه و الگوهاى کامل دین، و گسترش فرهنگ جاویدان اسلام
* اهتمام فرمانروایان به ماندگارى حکومت خویش و ارائه تصویرى مناسب از خود
* ورود ملت هاى گوناگون جهان به آیین اسلام و داد و ستد فرهنگى با دیگر اقوام و ملل.
اصول و قواعد عام تاریخ نگارى با تکیه بر ارزش هاى اسلامى
برخى از مورخان، برخوردارى از دانش هاى گوناگون، بهویژه آگاهى از متون دینى و منابع اولیه اسلام ـ قرآن و سنت صحیح ـ در اختیار داشتن منابع متعدد، حسن نظر و پاى فشارى بر درستى اسناد و چگونگى راویان را از ویژگى هاى ضرورى مورخ مى دانند و سنجش اخبار و حکایات نقل شده با اصول و معیار حکمت، مقایسه آن ها با نظایر هریک و در نظر گرفتن طبایع کاینات را از قواعد تاریخ نگارى به شمار مى آورند. بر این اساس، برخى از معیارها و ضوابط تاریخ نگارى که سبب توجه و اعتماد بیش تر به اسناد و داده هاى تاریخى مى شود، عبارت است از:
* توجه به همه علل و عوامل پیشرفت یا انحطاط یک سلسله یا ملت و اعتماد بر اسناد و مدارک معتبر از بدو شکل گیرى و پیدایش آن سلسله
* پرهیز از اظهارنظر درباره موضوعى قبل از بررسى و تحقیق کامل
* رعایت عینیت و واقعیت در تحقیق، حفظ امانت و درستى، عدم تعصب در حقایق علمى و ثبت و نقل وقایعْ آن گونه که هست
* در نظر گرفتن امکانات زمان وقوع حادثه و توجه به آداب، رسوم و سنن جامعه مورد نظر
* پرهیز از اعتماد همه جانبه و بدون بررسى و تحقیق به نظر نویسندگان گذشته، به ویژه در موضوعاتى که به طور مستقیم با منافع افراد مرتبط است
* اهتمام و توجه فوق العاده به نقش مردم، زیرا تاریخ شناسنامه ملت ها است نه پادشاهان و درباریان
* جستوجوى روح حوادث تاریخى، نفوذ به عمق و سیرت تاریخ، یافتن روابط و پیوستگى اسناد و مدارک و پرهیز از انتقام جویى و تصفیه حساب هاى شخصى و گروهى
* ارائه نظریه، قانون و قاعده اى سازنده در جهت شناخت و ارزیابى هرچه بهتر زمان حال و پیش بینى و برنامه ریزى بهتر آینده
* پژوهش در تاریخ اسلام آنگاه علمى و کاشف از حقیقت است که واجد شاخص هایى چون، امکان عقلى، استناد معتبر، هماهنگى محتوا و سازگارى با وقایع قطعى تاریخ و قرائن خارجى بوده و مخالف قرآن و روایات صحیح نباشد.
برخى از مشهورترین مورخان مسلمان
بزرگ ترین و بیش ترین نویسندگان تاریخ و مسائل آن، مسلمان بوده اند. میراث بزرگ تاریخى آنان، در ابعاد مختلف، بر درستى این سخن گواهى مى دهد. بررسى این گنجینه معنوى نشان دهنده آن است که در جاى جاى سرزمین پهناور اسلامى از اندلس تا مصر، دمشق، عراق، تونس و… همواره گروهى به این امر اهتمام ورزیده اند. (1) جرجى زیدان مى گوید: مسلمانان بیش از هر ملت دیگر (به استثناى ملل جدید) در تاریخ پیشرفت کرده، کتاب نوشتند. ناگفته پیداست که پرداختن به مکاتب تاریخ نگارى این مورخان (3) و بیان ویژگى هاى نگارشى آنان از حوصله این نوشتار بیرون است; بنابر این، تنها به معرفى برخى از چهره هاى شاخص این فن و مهم ترین آثار آن ها بسنده مى کنیم:
محمد بن اسحاق
هرچند از سیره نویسان و مغازى نویسانى چون ابان بن عثمان بن عفان و عروه بن زبیر و محمدبن شهاب زهرى (124 ـ 51) (5) در رتبه پیش از ابن اسحاق نام برده مى شود; ولى بزرگ ترین و اصلى ترین مورخ اسلام، که امروزه کتابش ( سیره الرسول ) در دسترس قرار دارد، محمدبن اسحاق (81 یا 85 ـ 150 یا 151 هـ . ق) است. ابن اسحاق در مدینه پرورش یافت. هرچند مهاجرتش به عراق سبب انتقال دانش سیره از زادگاهش به عراق شد; ولى عمده نقل هاى وى مدنى است. کتاب او سه بخش دارد: آغاز خلقت تا پیدایش نسل عرب و فرزندان اسماعیل تا بعثت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) ; از بعثت تا تشکیل دولت مدینه و مغازى و غزوات پیامبر (صلى الله علیه وآله) ، سقیفه بنى ساعده و… . البته بیش تر مطالب ابن اسحاق از طریق ابن هشام و کتاب مشهور چهار جلدى وى ( سیره ابن هشام) که تهذیب کتاب ابن اسحاق است، در دسترس قرار دارد. ابن هشام در تنقیح کتاب ابن اسحاق، احیاناً به خاطر برخى تعصب ها، در بخش هایى از آن تصرف کرده، به حذف یا افزایش مطالبى دست یازیده است
یعقوبى
احمد بن ابى یعقوب اسحاق بن جعفر بنوهب بنواضح (وفات 284 هـ . ق)، کاتب و به اخبارى شهرت دارد. تاریخ یعقوبى مهم ترین کتاب وى در تاریخ است که مى توان آن را یک دوره تاریخ عمومى دانست. این کتاب شکل تاریخ نگارى و انحصار آن در تاریخ اسلام و سیره نویسى را دگرگون ساخت و رویدادهاى آغاز خلقت تا قرن سوم هجرى را در قلمرو تاریخ جاى داد. تاریخ یعقوبى، مضبوط ترین و دقیق ترین دائره المعارف گونه فرهنگ اسلامى تا عصر نویسنده است.
طبرى
ابوجعفر محمدبن جریربن یزید طبرى (224 یا 225 ـ 310 هـ . ق) از مورخان نامى دوران اسلامى است. کار عمده او در فقه بود; اما دو اثر او جامع البیان در تفسیر و تاریخ الرسل و الامم و الملوک در تاریخ، شهرت بسزایى برایش به ارمغان آورد. کتاب تاریخ او، تاریخ عمومى است و حوادث آغاز خلقت تا زمان خود وى به تفصیل در آن نوشته شده است. بیش تر پژوهش گران نگاشتن افسانه ها، خرافات و اسرائیلیات را عیب بزرگ این اثر مى شمارند و نقل اخبـار بدون اشاره به درستى و نادرستى آن را در شان دانشمنـدى چون طبـرى نمى دانند.
ابن خلدون
عبدالرحمن بن خلدون (808 ـ 732 هـ . ق) (4) از اندیش مندان بلند پایه جهان اسلام و پایه گذار فلسفه تاریخ است. او، پس از روى آوردن به کارهاى علمى و مطالعه تاریخ هاى گذشته، نظریه دو لایه بودن تاریخ را ارائه داد. لایه بالایى همان حوادث و رخدادهاى تاریخى است و لایه زیرین، که به نظر وى تا آن زمان مورخان پیشین به آن توجه نکرده بودند، علل و عوامل پشت پرده رخدادهاى تاریخى است.
مورخان معاصر
امروزه اندیش مندان وارسته بسیار در عرصه تاریخ نگارى اسلامى فعالیت مى کنند. بى تردید، بررسى زندگى علمى، شیوه تاریخ نگارى و معرفى آثار همه آنان رساله اى ویژه مى جوید. با آن که آشنایى نسل حاضر با فرهیختگان معاصر این فن بسیار اهمیت دارد، ناگزیر تنها به معرفى چند تن از آنان مى پردازیم:
استاد شهید مرتضى مطهرى(ره)
استاد مطهرى که بیشتر به عنوان فیلسوف تاریخ شناخته شده است نظریه فطرت در حرکت تاریخ را ارائه داد و کتاب هایى چون فلسفه تاریخ ، جامعه و تاریخ ، قیام و انقلاب مهدى از دیدگاه فلسفه تاریخ ، نقدى بر مارکسیسم و… از خویش به یادگار نهاد. شهید مطهرى در این آثار به مباحثى چون فلسفه تاریخ و انواع آن پرداخته و آراى فلاسفه غرب را مورد بررسى قرار داده است. در تاریخ تحلیلى از آثارى چون، سیرى در سیره نبوى ، سیرى در سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) ، حماسه حسینى ، خدمات متقابل اسلام و ایران را مى توان یاد کرد
استاد مصباح یزدى
جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن ، نقدى فشرده بر مارکسیسم و پاسدارى از سنگرهاى ایدئولوژیک بخشى از آثار وى به شمار مى آید. ایشان به طرح مباحث مفهومى تاریخ پرداخته و برخى از نظریه ها درباره حرکت تاریخ را مورد بررسى و نقد قرار مى دهد. آیت اللّه مصباح یزدى از فیلسوفان تاریخ به شمار مى آیند.
دکتر سید جعفر شهیدى
کتاب هاى تاریخ تحلیلى اسلام ، قیام حسین (علیه السلام( ، زندگانى فاطمه زهرا و زندگانى على بن الحسین (علیهما السلام) شمارى از آثار اوست. تحلیل تاریخ اسلام بر اساس شکاف میان قبایل و بررسى و تحلیل زندگانى خاندان رسالت را مى توان از ویژگى هاى آثار وى دانست.
معنا و پیشینه شرق شناسى
پژوهش هاى علمى دانشمندان غربى درباره ملل، تمدن، مذاهب، ادبیات و تاریخ مشرق زمین را شرق شناسى مى گویند. البته نباید غربیان را پیش گامان این عرصه دانست. قرن ها پیش از پدیدآمدن تمدن غربى، دانشمندانى چون هرودوت، یعقوبى، مسعودى، ابوریحان بیرونى، ابن بطوطه و از این ها پیش تر فردوسى به مطالعه و بررسى فرهنگ جوامع دیگر پرداخته اند. این دانشمندان بر آن بودند فرهنگ سرزمین هاى دیگر را به هموطنان خود بشناسانند و از این رهگذر در گسترش دانش و فرهنگ گام برداشتندگروهى 1312 م. را سال تولد شرق شناسى در غرب مى دانند و مبتکر آن را "ریمون لول" به شمار مى آورند. "لول" بر این باور بود که براى مطالعه بهتر فرهنگ و معتقدات عرب ها و مسلمانان نخست باید زبان آنان را آموخت و آن گاه به راحتى میان آن ها نفوذ کرد. جمعى پطروس آلفوسى یهودى مسیحى شده را پایه گذار این رشته مى دانند و آغاز آن را زمان فرمانروایى مسلمانان بر اندلس ذکر مى کنند. در اواخر سده نوزدهم، مساله تربیتِ آموزش یافتگانى که در مسائل شرق تخصص داشته باشند، ضرورى تشخیص داده شد و کرسى درس تربیت اسلام شناس، ایران شناس و… در دانشگاه هاى اروپا رسمیت یافت. رشد نهضت هاى اسلامى در جهان اسلام، به ویژه مصر، تحولات پاکستان، رویدادهاى افغانستان و به ویژه پیروزى امیدبخش انقلاب اسلامى ایران چشم اندازى نوین در برابر اروپا و امریکا گشود و سبب رویکرد جدى و روزافزون آن ها به پژوهش هاى اسلامى شد

خاستگاه خاورشناسى
این که بخشى از این پژوهش ها بر پایه شناخت شرق، به عنوان فرهنگ و جامعه اى دیگر و با هدف روشنگرى و شناخت معارف تاریخى بشر انجام گرفته، امرى انکارناپذیر مى نماید. یگانه دانستن نیاى ساکنان زمین، نیاز انسان ها به شناخت متقابل و فطرى بودن کنجکاوى در انسان منشا این تلقى به شمار مى رود. سیاست هاى جهان گشایانه، نژادپرستى و قوم گرایى بر تار و پود بسیارى از این تلاش ها و تحقیقات خاورشناسانه سایه افکنده، غبار بدبینى بر بسیارى از این فعالیت ها نشانده است تا آن جا که بسیارى، خاورشناسى را بخشى از استراتژى سیاسى قدرت هاى غربى شمرده، ادعاى دانش و بى طرفى را غیرقابل پذیرش دانسته اند.سیاست هاى استعمارى غربیان سبب شده است تا شرقیان، شرق شناسى را ابزارى براى پایمال کردن میراث فرهنگى، ارزشى و دینى خود به شمار آورند گره خوردن آشکار و پنهان شرق شناسى علمى با اهداف سیاسى تا آن جا پیش رفته است که حتى برخى از شرق شناسان درشمار منتقدان جدى آن قرارگرفته اند. یکى از پژوهش گران مى نویسد:
اگر مستشرقى گفت: ماست سفید است، همیشه جاى این احتمال را در ذهن خود نگاه دارید که یا ماست اصلا سفید نیست، یا اثبات سفیدى ماست مقدمه اى است براى نفى سیاهى از ذغال.
خانم "آن مارى شیمل"، ضمن اشاره به انگیزه هاى استعمارى پژوهش گران انگلیسى و فرانسوى، چنان معتقد است که نگرش هاى شرق شناسان در طول دهه هاى اخیر پیوسته مورد انتقاد قرار گرفته است
یکى از خاورشناسانى که تحقیقات بسیارى درباره تاریخ اسلام انجام داده و سخت مورد نقد و اعتراض حتى غیرمسلمان ها قرار گرفته "هنرى لامنس" است. دانشمند منصف مسیحى جورج جورداق در نقد عالمانه اى از غرضورزى این کشیش بلژیکى اظهار تاسّف کرده و این گونه آثار را خلاف روحیه و روش علمى مى داند تاریخ اسلام دانشگاه کمبریج" یکى از آثار جدید شرق شناسان درباره تاریخ اسلام است که به عنوان دریافتى نوین و به هدف گسترش فهم و ادراک اسلام ارائه شده است. ادوارد سعید ـ پژوهش گر مشهور مسیحى فلسطینى مقیم امریکا ـ درباره این اثر مى نویسد: "… نه تنها کتاب تاریخ اسلام دانشگاه کمبریج، اسلام را به عنوان یک دین، بسیار بد مى فهمد و عرضه مى کند، بلکه هیچ ایده واحدى هم به منزله یک تاریخ از خود ندارد… در صدها صفحه اى که جلد اول این تاریخ را به خود اختصاص داده است، معنا و مفهومى که از اسلام مستفاد مى شود عبارت از یک سلسله جنگ هاى بى پایان، سلطنت ها، مرگ و میرها، ظهور و خوشى ها، آمدنورفتن هاست که بخش عمده آن با یک نواختى هولناکى نوشته شده است بدین ترتیب درباره گره خوردن شرق شناسى با انگیزه هاى استعمارى به امور زیر که ریشه در تاریخ اسلام دارد مى توان اشاره کرد تاویل نصوص اسلامى براساس پیش داورى ها و صدور احکام خودسرانه در مورد آن ها; تحریف عمدى نصوص اسلامى در موارد بسیار و برداشت نادرست در موارد غیر قابل تحریف; ایجاد احساس حقارت در مردم شرق و کوشش در راه شیفتگى مسلمانان به تمدن مصرفى غرب معرفى اسلام به عنوان فراورده ادیان پیشین تلاش در نفى مبانى کلامى و فقهى تشیع و اثبات تاثیرپذیرى آن از آیین زرتشت و منشا ایرانى دادن به مذهب شیعه ارائه چهره اى دیکتاتور و جنگ جو از پیامبراسلام (صلى الله علیه وآله) ; تقویت عواطف ملى گرایانه و جدایى طلبانه در میان مسلمانان; زشت نمایاندن حجاب، تحقیر زن مسلمان و جایگاه او در ارزش هاى اسلامى; تحریف نظر اسلام درباره شخصیت انسان، مقوله اندیشه، آزادى، اختیار انسان و صدها مساله دیگر بى تردید برخى از خاورشناسان پژوهش هاى دقیق خود را با خبرگى به فرجام رسانده اند، به گونه اى که حتى آثار مغرضانه نیز اگر به درستى مورد بهره بردارى، ارزیابى و نقد قرار گیرد، نتیجه مطلوب پدید مى آورد.
محیط پیدایش اسلام
ضرورت بحث
اسلام با رخداد عظیم بعثت پیامبرخدا حضرت محمد (صلى الله علیه وآله) متولد شد. با این تولد، تاریخ پرماجراى انسان در بسترى نو، به راه خویش ادامه داد. اختصاص حجم وسیعى از اندیشه و تحقیق دانشمندان به شناخت ماهیت اسلام و آثار این موهبت الهى نشان دهنده اهمیت بسیار این رستاخیز بزرگ در تغییر بنیادین باورهاى جوامع بشرى است.بى تردید ارزیابى کمى و کیفى تحول جوامع پس از بعثت، بدون شناسایى جوامع جاهلى ممکن نیست; زیرا تا باورها، فرهنگ و تمدن، آداب و سنن جوامع کهن شناخته نشود، میزان تاثیر آیین نو آشکار نمى گردد.بر این اساس، بررسى اوضاع جزیره العرب و دو تمدن بزرگ آن روزگار، ایران و روم ضرورى به نظر مى رسد.
ایران در عصر ساسانیان
ایران یکى از دو همسایه بزرگ شبه جزیره عربستان بود و با جمعیتى بیش از 140 میلیون نفر بخش هاى مهمى از عراق ـ حاشیه دجله و فرات و شط العرب ـ قفقاز، بخارا، سمرقند، خوارزم و غزنه را نیز شامل مى شد این همسایه پهناور شرقى دست کم یازده قرن پیش از ظهوراسلام از حکومت ـ دولت ماد ـ برخوردار شده بود و سابقه تمدنى دیرپا داشت. این سرزمین یکى از دو قطب مقتدر آن روزگار و وارث تمدن و موقعیتى خاص بود که به دلایل متعدد از نارضایتى عمومى رنج مى برد
الف. حکومت و سازمان جامعه
نوع حکومت ایران، سلطنتى و استبدادى بود، پادشاهان ساسانى خود را موجوداتى برتر از بشر، فرزندان خدا و داراى شخصیت ربانى مى دانستند. خسروپرویز، که در سال 591 م. به سلطنت رسید و هنگام طلوع خورشید اسلام فرمانرواى ایران بود، درباره خود مى گوید: آدمى فناناپذیر از میان خدایان و خداى بسیار جلیل در میان مردمان و صاحب شهرتى بسیار و کسى که در طلوع با آفتاب قرین است هرچند حکومت امرى موروثى بود و دیگران هواى آن را در سر نمى پروراندند، ولى اعضاى همان خاندان در تصاحب این مقام به جان یکدیگر مى افتادند، گاه پدرى پسرش را نابینا مى ساخت و مى کشت، زمانى پسرى شکم پدر خویش مى درید و گاه کودتاهاى پیاپى مملکت را چنان به هرجومرج مى کشاند که در فاصله چهارسال ده پادشاه زن و مرد به سلطنت مى رسیدند دربار ساسانى، بهویژه خسروپرویز، در خوشگذرانى افراط و زراندوزى بیش از حدّى داشت. حقوق اجتماعى و روابط انسانى بر اساس تقسیمات طبقاتى به گونه اى طراحى شده بود که هر فرد تنها مى توانست استعدادهاى خود را در درون طبقه خویش بیازماید و فقط در حد طبقه خود از مواهب طبیعت بهره مند شود. در امپراطورى ساسانى اقلیتى در حدود یک و نیم میلیون نفر، یعنى چیزى حدود یک درصد کل جمعیت، همه چیز را در اختیار داشتند و بیش از 98 درصد چون بردگان از حقوق اساسى محروم بودند. عامه مردم و حتى طبقات متوسط حق مالکیت، دانش اندوزى و… نداشتند.
ب. نظام خانوادگى و حقوق زن
در خانواده ایران دوره ساسانى، مرد ریاست مطلق داشت، از نظر تعداد همسرانش با محدودیتى رو به رو نبود. ازدواج با محارم، به دلیل تشویق برخى از منابع زرتشتى، تا اندازه اى رواج داشت. زن از شخصیت حقوقى بى بهره بود و به عنوان "شى" از آنِ دیگران به شمار مى آمد. پدر تا آن جا اختیار داشت که مى توانست کودکانش را از خود براند یا چون برده و شى به دیگران بفروشد. شوهر مى توانست همسر یا یکى از همسرانش را، بى آن که در انجام دادن وظایفش کوتاهى کرده باشد به مردى دیگر بسپارد تا از خدماتش بهره گیرد
ج. وضعیت مذهب
هنگام ظهور اسلام، ادیانى مانند زرتشتى، یهودى، مسیحى، مانوى، صابئى و مزدکى در ایران رواج داشت. دین رسمى، که از سوى شاهان ساسانى مورد حمایت قرار مى گرفت، آیین زرتشت بود. با آن که این آیین در موضوعاتى چون معاد، بهشت، دوزخ و… از ادیان آن روز آسیا به دین هاى آسمانى نزدیک تر است و همه کسانى که زرتشت را یک شخصیت حقیقى و تاریخى مى دانند اعتراف دارند که زرتشت در جامعه خود اصلاحات اقتصادى، اعتقادى و اجتماعى پدید آورد اما آنچه هنگام ظهور اسلام، به عنوان آیین زرتشت، در ایران رواج داشت چنان با خرافات آمیخته بود که هرگز نمى شد آن را آیین آسمانى خواند. حتى روحانیان ـ حامیان اصلى دین زرتشت ـ نگران بودند و از اجراى شعائر آن سرپیچى مى کردند ویژگى اصلى و بدون تردید این دین در زمان ساسانیان اعتقاد به یک ثنویت جهانى (اهورامزدا و اهریمن) بود. نخستین فصل از اولین کتاب اوستا مردم را راهنمایى مى کند که پرستش خود را در مرحله نخست به موافقت اهورامزدا و سپس مطابق با فهرستى طولانى و نامنظم از اشیا انجام دهند; براى مثال خورشید، ماه، ستارگان، آتش، باد، آب ها، کوه ها، ارواح مقدسان درگذشته و… . در میان این عناصر، آفتاب که در تعلیمات زرتشت موجودى مقدس بود، فرزند اهورامزدا شناخته شد و مقام الوهیت یافت و مورد پرستش قرار گرفت. در آن زمان، ایران در نارضایتى عمومى به سر مى برد. زیرا انحصار آموختن دانش به اشراف و درباریان، انحراف هاى اخلاقى، به زنجیر کشیده شدن اندیشه ها، اختلاف هاى طبقاتى، ورشکستگى افکار دینى، سست شدن نظام خانواده و… مردم را به ستوه آورده، آماده تحولى همه جانبه ساخته بود.
امپراطورى روم شرقى
همسایه مقتدر شمالى جزیره العرب، امپراطورى بیزانس بود که آسیاى صغیر، شامات، مصر و بخش هاى عمده اى از اروپاى کنونى و آفریقا را در بر مى گرفت و قسطنطنیه پایتخت آن شمرده مى شد. امپراطور معروف بیزانس در قرن ششم میلادى (565 ـ 527) یوستینیانوس بود که حدود 40 سال از دوران فرمانروایى او عصر رویدادهاى بزرگ به شمار مى آید. در این مدت، بیش از 50 جنگ در گرفت. بلواى "نیکا" در سال 532 م. از رسواکننده ترین حوادث سال هاى فرمانروایى وى شمرده مى شود روم با استبداد و سلطنت اداره مى شد و تشکیلات ادارى بسیار پیچیده و گسترده اى داشت. مالیات روز به روز سنگین تر مى شد; میزان مالیات به هوس امپراطور بستگى داشت، ثروت مندان به یارى رشوه از پرداخت آن شانه خالى مى کردند و همه سنگینى اش را به دوش تهى دستان مى افکندند، ماموران، هنگام گرفتن مالیات، محرومان را مى آزردند و زندان و شکنجه مى کردند. خودکامگى، بوروکراسى، تبعیضات نژادى، انحطاط اخلاقى و جنگ هاى توان فرسا بخشى از عوامل نارضایتى مردم بود.
الف. وضعیت دینى
مسیحیت از آغاز قرن چهارم میلادى دین رسمى امپراطور اعلام شد. در سال 313 م. قسطنطین به سبب رویایى فرمان آزادى مسیحیت را اعلام کرد و از این پس مشکلات داخلى و درون فرقه اى مسیحیت خود را نشان داد. نزاع فکرى "آریوس" و "آتاناسیوس" چنان بالا گرفت که امپراطور ناگزیر شوراى 300 نفره اسقفان نیقیّه را مامور رسیدگى آن ساخت. این شورا پس از ماه ها بحث و بررسى، ضمن صدور اعتقادنامه اى، روح القدس را وارد مسیحیت ساخت، تثلیث را رسمیت بخشید; افکار واقعى مسیح را نابود کرد و غرب و مسیحیت را به خوابى عمیق فرو برد. دین ستیزى، دین گریزى و همه بى مهرى هاى دیروز و امروز غرب به مذهب، بر امورى که از این تاریخ به بعد وارد مسیحیت شد، استوار است. ماتریالیسم وحشت زا، انسان گرایى، سکولاریسم و کنارزدن دین از جامعه و تجربه زدگى افراطى و نامعقول در عملکرد کلیساى قرون وسطا ریشه دارد که اساس آن در قرن چهارم میلادى نهاده شد. از این زمان، شکل دین در بسیارى از ابعاد تغییر کرد. به گونه اى که جز شعائر هفت گانه چیزى از دین باقى نماند; مردم حق مراجعه مستقیم به انجیل ها را از دست دادند و در بسیارى کارها به کشیش نیازمند شدند. (4) ویل دورانت در این زمینه مى نویسد: بزرگ ترین مورخان عقیده دارند که علت اصلى سقوط روم، مسیحیت بود; به دلیل این که این مذهب کیش قدیم را، که به روح رومى خصلت اخلاقى و به دولت روم ثبات بخشیده بود، از میان برد. مسیحیت به فرهنگ، علم، فلسفه، ادبیات و هنر اعلام جنگ داده بود. فکر افراد را از وظایف این جهانى معطوف آمادگى تسلیم طلبانه براى یک حادثه کیهانى ساخته بود و آنان را واداشته بود تا به جاى آن که در جستوجوى سعادت دسته جمعى از طریق فداکارى در راه کشور باشند، به دنبال سعادت فردى از طریق زهد و انزواطلبى بروند
ب. نظام طبقاتى
امپراطورى روم نیز، مانند رقیب نیرومندش در نظام طبقاتى به سر مى برد. در این امپراطورى شایستگى ذاتى ملاک شخصیت نبود و هرکس، در هر درجه از شایستگى یا بى لیاقتى، از مزایاى مخصوص طبقه خود بهره مند مى شد. مردم به چهار طبقه اشراف، شوالیه ها، بردگان و طبقه متوسط تقسیم مى شدند. امام على (علیه السلام) در ترسیم وضعیت جهان در عصر بعثت مى فرماید: خداوند پیامبرش را زمانى مبعوث ساخت که مردم در غرقاب گناه و نادانى فرورفته بودند و در سرگردانى به سر مى بردند. افسار هلاکت آن ها را مى کشید; و پرده هاى گمراهى چهره عقلشان را پوشیده بود; و بر جان و دلشان قفل زده شده بود
جزیره العرب
الف. موقعیت جغرافیایى
شبه جزیره عربستان در جنوب غربى آسیا، با حدود 3 میلیون کیلومتر مربع مساحت، بزرگ ترین شبه جزیره دنیاست. این شبه جزیره از طرف شمال بهوسیله ریگزارهاى بسیار وسیع به عراق و اردن محدود مى شود و با آن که در شرق، جنوب و مغرب به خلیج فارس، دریاى عمان، خلیج عدن و دریاى سرخ مى پیوندد، جز در جنوب، از آب بهره چندانى ندارد حاشیه باریکى از زمین هاى پیرامون آن، جنوب و نواحى کوهستانى معتدل، از نعمت باران برخوردار است; اما در دیگر مناطق، کوه هاى برهنه و صحراهاى خشک و غیرقابل سکونت فراوان به چشم مى خورد. ارتفاع دیوار بلند این رشته کوه ها، که از شبه جزیره سینا آغاز و در امتداد دریاى سرخ تا خلیج فارس ادامه مى یابد، حدود 2470 متر است. در لابه لاى این کوه ها دره هاى کوچک و بزرگى، که "وادى" نامیده مى شود، بخش هاى مختلف این سرزمین را به هم پیوند مى زند.
جزیره العرب، از نظر جغرافیایى، به سه بخش تقسیم شده است:
* شمال و غرب (حجاز); این بخش که شهرهاى مکه، مدینه، طائف، ینبوع و جدّه را در بر مى گیرد، سرزمینى است کوهستانى با بیابان هاى وسیع، کم آب و غیرقابل کشاورزى.
* مرکز و شرق (صحراى عرب); سرزمین بلند منطقه نجد، بیابان هاى وسیع نفود و بیابان هاى بسیار وسیع الربع الخالى به ترتیب در شمال و جنوب این بخش قرار دارد.
* جنوب (یمن); این بخش که در گذشته، عربستان خوشبخت یا یمن نامیده مى شد، شامل منطقه اى به شکل مثلث است که ساحل دریاى عرب، ضلع شرقى و دریاى سرخ، ضلع غربى و خط فرضى ظهران ـ حضرموت، ضلع سوم آن را مى سازد. این بخش پرنعمت ترین نقطه جزیره است; به گونه اى که آثار تمدن درخشان و با عظمت آن تا امروز باقى و مشهور است.
آثار تاریخى بسیار زیباى مارب (شهر معروف سبا) و سد عظیم مارب، که به وسیله سیل ویران شد، زمین هاى حاصلخیز، معادن زرخیز صادراتى طلا و نقره و سنگ هاى گرانبهاى آن حکایت گر پیشرفت هاى هنرى، صنعتى و منابع طبیعى این بخش است. همسایگان، که از وجود چنین ثروتى در این منطقه آگاهى داشتند، بارها به قصد تصرف بدان یورش بردند تا این که در سال 625 م. حکومت حِمْیریان یمن به دست "حبشیان" از میان رفت. از رویدادهاى مهم دوره حکومت حبشیان، لشگرکشى یکى از پادشاهان حبشى به نام ابرهه به مکه بود. او که اندیشه ویرانى کعبه و رونق کلیساى صنعا را در سر مى پروراند قبل از کم ترین توفیقى به وسیله "طیر ابابیل" نابود شد. در این سال جهان بشریّت شاهد تولّد ولادت پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله) بود
ب. وضعیت سیاسى
اساس ملیت و بافت اجتماعى ـ سیاسى، عرب هاى بدوى قبیله بود. (1) مورخان ساکنان جزیره العرب را به سه طبقه تقسیم کرده اند:
* اعراب بائده; مراد قبایلى است که در اوان ظهور اسلام به سبب نافرمانى، به وسیله بلاهاى آسمانى و زمینى از میان رفتند
* اعراب عاربه (قحطانیان( قبایلى که در یمن و دیگر نقاط جنوبى عربستان زندگى مى کردند. قبایل فراوان این منطقه، از جمله "اوس" و "خزرج" که در آغاز اسلام دو قبیله بزرگ در مدینه بودند، از نسل یعرب بن قحطان شمرده مى شوند.
* اعراب مستعربه (عدنانیان) مراد قبیله هایى است که از طریق عدنان و با چند واسطه از فرزندان حضرت اسماعیل (علیه السلام) شمرده مى شوند.
فقدان ایدئولوژى مشترک میان این قبیله ها، نبودن راه هاى ارتباطى مناسب بین آن ها، بُعد مسافت بین مناطق قابل سکونت و… سبب تفرقه و عدم استقرار حاکمیت و نظم سیاسى فراگیر در حجاز بود. صحرانشینان و شهرنشینان عرب پیرو نظام قبیله بودند و به سبب نداشتن بینش تشکیلاتى اصیل، با تعصب و حمیّت جاهلى خاص به قبیله خود و روابط و ضوابط قبیلگى مى نگریستند; به طورى که این عصبیت براى اعضاى قبیله محدودیت، جبر و ناسیونالیسم قبیله اى و براى رهبران آن ها نوعى استبداد مطلق پدید مى آورد. نمایاندن فزونى افراد حتى به بهاى شمارش گور مردگان بخشى از نمودهاى این تعصّبات بى اساس است ضمیمه شدن روح جنگجویى، که دستاورد طبیعى بیابان هاى خشک و سخت عربستان است، به این عصبیت و ناسیونالیسم جاهلى، مى تواند توجیه گر بسیارى از جنگ هاى اعراب (ایام العرب) باشد به گونه اى که گاه به سبب برخوردى ساده میان دو فرد، جنگ خونین قبیله اى به راه مى افتاد. بدین ترتیب، گذشته از تمدن غیرقابل انکار "سباء" و "مارب یمن"، هنگام طلوع خورشید اسلام در سراسر عربستان، به ویژه منطقه حجاز، نه تنها نشانى از تمدن و سازمان اجتماعى حکومت به چشم نمى خورد; بلکه دشمنى هاى غیرقابل توجیه، سرکشى و نافرمانى ها، زندگى فردى ـ قبیله اى و حتى تمدن آنان را در معرض سقوط جدى قرار داده بود.
ج. فرهنگ و آداب و رسوم
هرچند خصلت هاى پسندیده اى چون روحیه سلحشورى، وفاى به عهد، بخشندگى و مهمان نوازى، صراحت لهجه، حافظه قوى و اهتمام به شعر و شاعرى گواه خوبى بر وجود نوعى بیدارى فکرى و حاکمیت ارزش ها در میان مردم جزیره العرب است، اما اندکى تامل در دستاوردهاى هر یک از این خوى ها پرده از استضعاف فکرى و فرهنگى این سرزمین بر مى دارد; زیرا جهت دار نبودن روحیه حماسى، در بسیارى اوقات، به افروختن بى دلیل آتش کینه و درگیرى میان قبایل مى انجامید. شعر، این عالى ترین مظهر فرهنگ عرب ها، به دلیل الهام از عقده هاى متراکم و خرافه ها و موهوم ها، گاه آن قدر خشن و خون فشان بود که گویا از دم شمشیر فرو مى چکد; شاعر، با آن که از سرِ درد مى سرود، نه درد را مى شناخت نه درمان را. مضامین شعر او که آمیزه اى از ستایش یا نکوهش قبیله یا رئیس آن، تشویق به غارت گرى، فتنه انگیزى، تجدید خاطره هاى سیاه گذشتگان، عشق حیوانى، شراب و شکار بود، غروب غم انگیز ادبى جزیره العرب را فریاد مى کرد. بهترین قصیده هاى انتخابى سال که آن را بر حریر مصرى و گاه با حروف طلایى مى نوشتند و به عنوان جایزه به دیوار کعبه مى آویختند (معلقات)، از پشتوانه معنوى و معرفتى برخوردار نبودوفادارى به قبیله در هر موقعیت و پشتیبانى از افراد قبیله خود، بى توجه به ستمگر یا ستمدیده بودن آن ها، تبعیض نژادى و هم سنگ ندانستن غیرعرب با عرب ها، نمودهاى دیگرى از نبودن نظام صحیح فرهنگى در جزیره العرب است آلودگى به گناهان مختلف تا آن جا پیش رفته بود که از هنجارهاى اجتماعى شمرده مى شد، به گونه اى که بسیارى، از ارتکاب آن احساس شرم نمى کردند; براى مثال قتل و غارت، دزدى، مى گسارى، انواع قمار و فحشا بخشى از زندگى روزانه مردم بود.کمیّت گرایى، فخرفروشى هاى بى مورد، حاکمیت خرافات باز مانده از تحریف ادیان، افسانه هاى باستانى، اساطیرى و موهومات تخدیرى، هریک نشان دیگرى از انحطاط اندیشه و خالى بودن سازمان فکرى آنان از تفکر بود
افزون بر این ها، حتى در میان بهترین قبایل یعنى قریش، شمار افراد قادر به نوشتن چنان اندک بود که مى توان آن را گواه روشن نقص اندیشه و توجیه گر بسیارى از ضعف هاى فرهنگى دانست
د. زنان و نظام خانواده
هرچند "زن" در طول تاریخ، به شکل هاى متفاوت و متناسب با موقعیت هاى فرهنگى ـ اجتماعى گوناگون با جاهلیتى پایدار روبه رو بوده است; اما اندیشه شى انگارانه زن مبین اوج جاهلیت فرهنگى حجاز است. در این منطقه، سرنوشت زن مقهور اراده مرد بود. زن در پذیرش یا عدم پذیرش شریک زندگى در بسیارى از موارد اختیارى نداشت. تعدد زوجات بى قید و شرط و رواج انواع زناشویى مانند "ازدواج با خشم و زور"، "ازدواج دوستانه"، "زناشویى تعویضى"، "دسته جمعى"، "شغار" و "استبضاعى" امنیت حقوقى و خانوادگى زن را سلب و شان او را تا حد جانوران پایین آورده بود. هرچند ازدواج با محارم مانند مادر و خواهر ممنوع بود; ولى ازدواج با همسر پدر منع قانونى نداشت.
چنان که قرآن مى گوید بسیارى، دختر را ننگ مى شمردند و حتى برخى از آنان دختران خود را زنده به گور مى کردند و اگر پدرى دخترش را زنده مى گذاشت، مرگ زودرس او را سعادتى براى خود مى شمرد.
غمناک تر از زناشویى، مساله طلاق و متارکه بود که با سنت هاى ستمگرانه، دور از انصاف و منافى با اخلاق و انسانیت همراه بوده. نه مقدماتى داشت و نه شرط و پیامد قانونى. مرد مى توانست، حتى بى هیچ بهانه اى، به آسانى پیوند زناشویى را بگسلد; نه شاهدى لازم بود و نه نفقه و هزینه اى. برخى از انواع طلاق رایج بین عرب جاهلى عبارت بودند از "ظهار" (تشبیه زن به مادر یا خواهر براى تحریم ابدى); "ایلا" (سوگند خوردن و بلاتکلیف گذاردن زن); طلاق ضرار (گرفتار کردن زن بین طلاق و رجوع هاى مکرر) بدین ترتیب، به خوبى مى توان عصر جاهلیت سنتى و بدوى جزیره العرب در بهره کشى ظالمانه و عدم رفتار انسانى با زن را با جاهلیت مدرن عصر حاضر مقایسه کرد
هـ . وضعیت اقتصادى
پشتوانه اقتصادى عربستان، دادوستد جواهرات و سنگ هاى قیمتى، کشاورزى، دامدارى ـ در اندک مناطقِ برخوردار از آب ـ و درآمد حاصل از زیارت مکه در ایامى خاص بود. در داخل قبایل، غارت و دزدى، غنیمت ها، برده گیرى، قمار، ربا، کم فروشى و داد و ستدهاى نادرست نیز از عوامل کسب یا از دست دادن اموال بود. ارزنده ترین پدیده اقتصادى در عربستان آن روز، برقرارى بازارها و نمایشگاه هاى فصلى بود که براى رونق بخشیدن به تجارت داخلى و خارجى، در هر شهر و منطقه اى، متناسب با موقعیت جغرافیایى و اجتماعى، برگزار مى شد. دومه الجندل، مشقر، صحار، عدن، صنعا، عکاظ نام هاى شمارى از آن نمایشگاه هاست. تجار جاهلى در حاشیه نمایشگاه ها، براى گرم نگهداشتن بازار داد و ستد، مراسم خوشگذرانى، شادى، موسیقى، شعر خوانى و… برپا مى کردند. وضعیت معاش عرب ها اسفبار بود و زندگى در سراسر جزیره با دشوارى سپرى مى شد. امام على (علیه السلام) در این باره مى فرماید: خدا محمد(صلى الله علیه وآله) را فرستاد … در آن زمان شما اى قوم عرب،… در بین سنگ هاى خشن و مارهاى گزنده مى خوابیدید، از آب تیره مى نوشیدید، غذاى خوبى نداشتید، خون یکدیگر را مى ریختید، پیوندتان را از خویشان مى بریدید و جنگ مى کردید.
و. اوضاع دینى
عنصر اصلى دین قبایل عرب جاهلى، شرک و بت پرستى و به تعبیرى، آمیزه اى از تعدد خدایان( Polytheism ) و طبیعت پرستى بود. اعتقاد به جن، ارواح و پرستش ماه و ستارگان، به ویژه ستاره شعراى یمانى، در میان برخى از قبایل رواج داشت. بت ها و بتواره هاى عرب، که شمار آن ها به 360 مى رسید، اگر به شکل انسان بود "صنم" و چنانچه شکلى خاص نداشت، "وثن" نامیده مى شد; مانند سنگ هاى مقدس و برخى خانه ها و درختان. در کنار بت هاى اختصاصى هر قبیله مانند بت هاى سواع، ودّ، یغوث، یعوق و نسر، مهم ترین بت هایى که اکثر قبایل عربستان مرکزى آن ها را عبادت مى کردند، عبارت بود از "لات"، "منات" و "عزى". بت "هبل" که به شکل انسان و بسیار مورد احترام بود، در داخل کعبه قرار داشت. البته مراسم تعظیم، طواف کعبه و توقف در عرفه در سایه اعتقاد به یک خداى مقتدر و مجرد که در آسمان هاست و از عبادت خدایان دیگر جلوگیرى نمى کند، تحقق مى یافت. چنان که گروهى از عرب ها نیز، بدون پیوستن به یهود و مسیحیت، از بت پرستى و انحرافات پرهیز مى کردند و خود را پیرو دین ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) مى خواندند. این گروه حنیف یا حنفا شهرت داشتند. مسیحیت و دین یهود در نقاطى مانند نجران و یثرب گسترش داشت و در مناطقى مانندحیره، کیش زرتشتى نیز مورد توجه بود. یهودیان و مسیحیان که به دلایلى به این سرزمین پناه آورده بودند، با زمینه هایى که برایشان فراهم مى آمد، ضمن به خدمت گرفتن امکانات، در گسترش دین خود مى کوشیدند. با آن که بسیارى از آداب و احکام این شرایع تحریف شده بود و با موازین خرد سازگارى نداشت; ولى گاه مورد توجه برخى از قبایل واقع مى شد. بسیارى از اسطوره ها، باورهاى موهوم و آداب و رسوم خرافى، که در میان عرب ها متداول بود، از آموزه هاى آیین یهود و مسیحیت شمرده مى شد. یعقوبى بیش از هشت نوع عقیده دینى براى عرب ها مى شمارد که مهم ترین آن ها شرک و دهریت است امام على (علیه السلام) در تبیین کیفیت دینورزى عرب هاى جاهلى مى فرماید: و شما اى قوم عرب، بدترین دین را داشتید … در میان شما بت ها افراشته و گناهان بال شما را بسته بود افراد خاص مى دانند، ضرورى است. افزون بر این، شناخت جاهلیت پیش از اسلام و تحلیل ماهیت و نشانه هاى آن، در شناخت روابط جاهلى دنیاى کنونى بسیار کارگشا و مفید است.هرچند واژه "جاهلیت" از ریشه جهل است، ولى از کتب لغت بر مى آید که مراد از آن تنها نادانى نیست; بلکه "دورانى" است که از ارزش هاى اخلاقى معقول، موازین فرهنگى منطقى و باورهاى دینى و اسلام تهى باشد. البته ویژگى ها و نشانه هایى چنین بر فرهنگ عرب پیش از اسلام، که تاریک اندیشى، شرک و… در آن غلبه داشت، به طور کامل منطبق است. واژه جاهلیت نخستین بار بهوسیله قرآن و در خصوص زندگى مردمان قبل از بعثت به کار رفته است، از این روى، برخى حدود زمانى روزگار جاهلیت پیش از اسلام را 150 تا 200 سال قبل از بعثت و محدوده مکانى آن را شبه جزیره عربستان دانسته اند; اما این دو مساله، با توجه به شیوه برخورد و بیان قرآن و دیگر منابع اسلامى، قابل تامل مى نماید. بنابراین، بعید است بتوان جاهلیت را نام زمان، مردم، قبیله یا گروهى خاص دانست. البته محدوده زمانى و مکانى یاد شده مصداق کامل جاهلیت است. قرآن کریم هر عملى را که از روى نادانى و هواى نفس انجام شود، مصداق جاهلیت مى داند. در فرهنگ قرآن جلوه گرى ها، برخى زیورها و آرایش هاى زنانه، گمان ناحق، بداندیشى نسبت به خدا و افعال او، حکومت ناحق و قانون خلاف واقع و تعصب هاى بى جا از معیارها و نمودهاى جاهلیت شمرده شده است.
از نظر امام على (علیه السلام) آنچه برخلاف مسیر حق باشد و در مقابل اللّه قرار گیرد، جاهلى ومحکوم است. آن حضرت در فرازى از نهج البلاغه ، عدم اندیشه و تفقه در دین، به کار نبردن خرد در خداشناسى و میراث دار فرهنگ منحط گذشته بودن را جاهلیت دانسته است. پیروى از پیشوایان ستمگر، که بر اساس تعصب جاهلى حکم مى رانند نیز در نهج البلاغه ، جاهلیت شمرده شده و مورد نهى قرار گرفته استارزیابى امام على(علیه السلام) از عصر جاهلیت
چنان که مشاهده شد، جهان آن روز آمیزه اى از اندیشه هاى خشک و غرض آلود کشیشان و کاهنان، افکار پریشان روحانیان زرتشتى و موبدان و بساط تبذیر و اسراف و تجمل پرستى درباریان بود و جز اختلاف عمیق طبقاتى، تهى دستى، شلاق خوردن و سوختن محرومان چیزى در آن مشاهده نمى شد. در جزیره العرب ارزش ها پوستین وارونه پوشیده، ادیان سابق چنان در دام تحریف و تغییر گرفتار بود که حتى عبارت هاى تورات و انجیل واقعى مورد تردید قرار مى گرفت. امام على (علیه السلام) به عنوان روایت گر مستقیم آن وضعیت اسفبار، مى فرماید: خداوند حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) را، وقتى که مدتى از بعثت پیامبران پیشین گذشته بود، به رسالت فرستاد. در حالى که ملت ها در خوابى عمیق فرو رفته، فتنه و فساد جهان را فرا گرفته بود; کارهاى خلاف در میان مردم منتشر شده، آتش جنگ زبانه مى کشید و دنیا بى نور و پُر از نیرنگ گشته بود; برگ هاى درخت زندگى به زردى گراییده و از ثمره زندگى خبرى نبود; آب حیات انسانى به زمین فرو رفته و نشانه هاى هدایت به کهنگى گراییده بود. پرچم هاى هلاکت و بدبختى آشکار شده، دنیا با چهره زشت و کریه به اهلش مى نگریست و خشم آلود با طالبانش روبه رو مى شد. میوه درخت آن، فتنه و غذایش، مردار بود. در درون، وحشت و اضطراب و در بیرون، شمشیر حکومت مى کرد خداوند سبحان حضرت محمد (صلى الله علیه وآله) را برانگیخت. در حالى که "مردم روى زمین" داراى مذاهب پراکنده، خواسته هاى ضد و نقیض و گروه هاى متفرق بودند. دسته اى خدا را به مخلوقش تشبیه مى کردند، گروهى ملحد و منکر بودند و جمعى معبودهایى جز خداى یگانه داشتند. اما او آن ها را از گمراهى رهانید و از جهالت نجات بخشید بدین ترتیب، به آسانى مى توان نتیجه گرفت که مجموع علت ها و موقعیت ها، مانند اندیشه هاى سست، عادت هاى خرافى، اختلاف هاى طبقاتى، تبعیض نژادى، انحراف هاى اخلاقى و… زندگى انسان آن زمان را در آستانه نابودى قرار داده بود. و زمینه براى یک تحول، اصلاح و انقلاب فکرى و فرهنگى ریشه دار فراهم مى نمود
قومیت محورى
شرک و بت پرست کمیت گرایى
بردگى استبداد حکومت
بى حجابى زنان تقلید کورکورانه
تن دادن به ظلم طلاق ظالمانه
ربا ازدواج تحمیلى
جاهلیت،
نشانه ها و
معیارها

1


تعداد صفحات : 23 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود