تارا فایل

اهمیت پژوهشهای حقوقی تطبیقی درتوسعه وتکامل علوم جزایی


 اهمیت پژوهشهای حقوقی تطبیقی درتوسعه وتکامل علوم جزایی
چکیده:
پرسش اصلی مطرح در این مقاله این است که علیرغم وجود مشکلات فراوان در راه همگرایی حقوق‎جزا، چگونه می‎توان از میان مشکلات و محدودیت‎های خاص حقوق جزای تطبیقی از مزایا و فواید آن برخوردار شد.
برای یافتن راه حل این مشکل چهار گام مهم باید برداشته شود.
شناخت سیر تاریخی مطالعات حقوقی تطبیقی
آشنایی با وظایف و کارکردهای حقوق تطبیقی در راه اجرای حقوق در عالم خارج و صورت‎بندی سیاست حقوقی کشورها
معرفی روشهای صحیح مطالعه حقوق تطبیقی
شناخت و تحلیل موانع و محدودیت‎های این مطالعات
در این مقاله بر دو عنصر لازم برای هر نوع مطالعه تطبیقی تاکید شده است: اول اینکه فرد به بیرون مرزهای حقوق ملی نگاه کند و دوم اینکه میان دو یا چند نظام حقوقی مقارنه صورت گیرد.
کارکردهای حقوق تطبیقی نیز از منظر موضوع مقاله در سه‎ منظر حقوق تطبیقی تقنینی، حقوق تطبیقی نظری و حقوق تطبیقی قضایی مورد بررسی قرار گرفت و در پایان روشهای پژوهش جزایی ارائه و تحلیل شد.
مقدمه
هم اکنون، اگر ادعا کنیم که حقوق تطبیقی در دوران شکوفایی خود به سر می‎برد و وسیله‎ای برای شناخت فرهنگهای حقوقی دیگر و پیشرفت نظام حقوقی داخلی مورد توجه و خواست همگانی قرار گرفته است کاملاً پذیرفتنی خواهد بود.
اما، هنوز برای وصول به اهداف دانش حقوق تطبیقی، فاصله است.
نبایستی طعم شیرین این مقاصد، ما را از یک نکته مهم غافل کند که جهانشمولی این دانش، بدین معنا نیست که ما می‎توانیم – مثلاً با این گونه مطالعات – فروشگاهی پیشرفته، مجهز و آماده برای عرضه انواع فرهنگهای حقوقی دنیا و مطابق میل هر کس، داشته باشیم.
برای نمونه، حتی در اروپا با همه تلاشی که برای همگرایی مصروف شده است و می‎شود، گاه چنان موانع سختی در راه هماهنگ سازی حقوق جزا پدید می‎آید، که نشاط و امید را از طراحان حقوق جزای مشترک اروپایی می‎ستاند.
به هر حال، نبایستی از دشواریهای راه ترسید.
با وجود همه محدودیتها و سختیها، در حقوق جزای تطبیقی چنان قدرت شگفت‎آوری برای توسعه وتکامل علوم جنایی وجود دارد، که اکثر طالب آنند.
در اینجا، سوال اصلی بحث من این است که چگونه می‎توان از میان مشکلات و محدودیتهای خاص این رشته، از مزایا و فواید آن برخوردار شد؟ برای یافتن راه‎حل، چهارگام مهم باید برداشته شود:
در گام اول، باید سیر تاریخی مطالعات حقوقی تطبیقی را بشناسیم و کشف کنیم که از این رشته، چه چیزهایی می‎توان آموخت.
دومین گام پس از این مرحله، آشنایی با وظایف و کارکردهای حقوق تطبیقی، در راه اجرای حقوق در عالم خارج و صورت‎بندی سیاست حقوقی کشورهاست.
در گام بعدی، باید روشهای صحیح مطالعه تطبیقی معرفی شود.
در چهارمین گام، موانع و محدودیتهای چنین مطالعاتی را برمی‎شمریم.

مفهوم و تاریخ پژوهش تطبیقی درحقوق جزا
درباره این رشته، تعبیرهای گوناگونی وجود دارد.
بعضی، از آن به "حقوق تطبیقی" (comparative law) تعبیر می‎کنند.
شماری دیگر پیشنهاد می‎دهند که به آن "دانش حقوق تطبیقی" (comparative Jurisprudemce)گفته شود.
برخی نیز اصطلاح "پژوهش حقوق تطبیقی" را ترجیح می‎‎دهند.
اما نکته مشترک در همه این اقوال آن است که موضوع این رشته، شامل هر آن چیزی می‎شود که در یک نظام حقوقی خارجی قابلیت پژوهشی داشته باشد.
حال، چنانچه شخص بیشتر روی خصایص و ویژگیهای عجیب یک نظام حقوقی خارجی متمرکز شود، ماهیت مطالعه تطبیقی او بیشتر شکل و شمایل "موزه‎ای" پیدا می‎کند؛ بدین معنا که پژوهشگر می‎کوشد به قسمت‎‎های جالب توجه‎ای از نظامهای حقوق خارجی دست بیابد آنگاه اینها را بسان سنگواره‎های ارزشمندی در کنار نهادها و مفاهیم نظام حقوقی داخلی ‎می‎گذارد و به مقایسه آنها می‎نشیند، تا بدین وسیله وجوه تشابه و افتراق دو نظام آشکار شود.
همچنین، ممکن است حقوقدانی با ذهنیت دیگری از حقوق تطبیقی، به بررسی تطبیقی اقدام کند.
بدین ترتیب که او ابتدا بر اساس یک سیاست حقوقی خاص، ذهنش را ساماندهی می‎کند.
آنگاه با نگاه به واقعیت‎های حقوقی خارج از نظام حقوقی ملی، سعی دارد تا برای اثبات مفروضات فکری پیشین خود، از حقوق خارجی مویداتی پیدا کند.
میان "رویکرد موزه‎ای"Approach Museum به پژوهشهای حقوق تطبیقی و "رویکر ابزار نگرانه سیاسی" Instrumentalisation Approach) political)، اختلافاتی از جهت اهداف تحقیق وجود دارد؛ هر چند این دو رویکرد، در پژوهشهای حقوقی تطبیقی پذیرفته شده‎اند.
به هر حال، دو عنصر، لازمه هر نوع حقوقی تطبیقی است؛ یکی آنکه نگاه فرد باید به آن‎ سوی مرزهای حقوقی داخلی بیفتد، و دوم آنکه، میان دو یا چند نظام حقوقی مقایسه و مقارنه صورت گیرد.
باید گفت که مفهوم حقوق تطبیقی بدون وجود این دو عنصر، شکل نمی‎گیرد.
مسئله دیگر، هدفی است که پژوهشگر از مطالعه تطبیقی دنبال می‎کند.
ممکن است او فقط بخواهد اصول حقوقی مشخصی یا نهادهای حقوقی معینی را مطالعه و بررسی کند؛ خواه اجرای فعلی آنها در نظام حقوقی مورد مطالعه منظور باشد یا تحولات تاریخی و دور نماهای آتی آن.
اما در هر صورت، برای آنکه پژوهش تطبیقی به عنوان یک علم شناخته شود، عنصر سومی نیز باید در نظر گرفته شود؛ روش تحقیق آن باید به طور عام مورد پذیرش باشد.
به عبارت دیگر، باید پژوهش روشمند (Methodological) باشد.
اما برای شناخت تحولات تاریخی حقوقی تطبیقی، می‎توان در وهله اول به دیدگاه ارسطو – که یک فیلسوف بود، و نه حقوقدان – اشاره کرد.
در واقع، ارسطو می‎خواست با نگاه به آن‎سوی مرزهای شهر خودش، دانشش را در باب "عدالت" عمیق کند.
لذا او در قرون 4و5 پیش از میلاد، دولت شهرهای یونان باستان را از جهت رفاه اجتماعی مقایسه می‎کند.

معیار مقایسه او نیز قوانین اساسی دولت شهر‎هاست:
"برای تحقیق در این نکته که کدام دولت شهر خدمت بیشتری به مردم می‎کند و مردم در سایه آن قادرند زندگی مطلوبشان را ادامه دهند، ما باید قوانین اساسی جاری دیگردولتها و نیز آن دسته از قوانینی را که توسط افراد پیشنهاد می‎شود، ملاحظه کنم و از میان آنها بهترین و مفید‎ترین را برگزینیم"
بعید است منظور ارسطو از این پیشنهاد، انتقال کامل قانون اساسی یک دولت – شهر به دولت – شهر دیگر باشد.
از بیان او چنین برمی‎آید که باید عناصر لازم برای تدوین یک قانون اساسی بهتر و کاملتر را، در جاهای دیگر نیز جستجو کرد.
اما بالعکس، رومیان هنگامی که در قانون الواح دوازده‎گانه‎شان از نهادهای حقوقی یونان تقلید کردند، احتمالاً اتحاد تام و تمام نظام حقوقی یونان را مد نظر داشته‎اند.
هر چند به نظر می‎رسد که یکباره از روم قدیم وارد شدن به آغاز سده 19م، یک پرش بزرگ تاریخی باشد، اما هنگام بررسی تاریخ حقوق تطبیقی، بندرت می‎توان در این فاصله زمانی آثار تطبیقی به دست آورد.
فقط، در قرون وسطی تا حدی شماری از حقوقدانان کلیسا، "حقوق کلیسائی" (canon Law)را با "حقوق سکولار" (secular Law) مقایسه کردند.
اضافه‎ براین، می‎توان به "حقوق بازرگانی" (Law Merchant)اشاره کرد، که بیشتر واجد خصیصه تطبیقی بود و با شروع عصر جدید ظهور کرد.
و سرانجام، باید از منتسکیو یاد کرد که تلاش نمود با نگرش به حقوق به مثابه یک "پدیده اجتماعی" (social phenomenou) ، مفهوم حقوق موضوعه مدرن را تکامل بخشد.
وی اختلافات ملی موجود را به تنوع ساختارهایی همچون: تاریخی، قومی و سیاسی جوامع انسانی ربط می‎دارد، ولی اصل مفهوم را کلی و جهانشمول می‎دانست.
به هر صورت، این تلاش‎های فردی، عمدتاً به مقایسه و مقارنه پدیده‎های منفصل ومجزای حقوقی معطوف بود.
از این‎رو، رویکرد جامع‎نگری منتسکیو هم نتوانست توفیق کامل در این مسیر نصیب حقوق تطبیقی نماید.

هنگامی که اندیشه جامع‎نگر منتسکیو به لایب نیتز، فیلسوف و منطقی آلمانی، رسید بیشتر پرورش یافت و به وسیله فوئر باخ (1804-1872م) تحت عنوان: "اندیشه حقوقی جهانی" (Universal Jurisprudence)توسعه و تکامل یافت.
در اینجا، دیگر تقلید سطحی از حقوق خارجی مورد نظر نیست، بلکه مقصود عمیقتر آن و سپس‎ درک بهتر نظام داخلی است.
با این نگاه جدید، مطالعه تطبیقی حقوق اهمیت فراوانی می‎یابد.
در تایید، می‎توان از توضیح خود فوئر باخ استفاده کرد.
او با این پرسش شروع می‎کند: چرا پژوهشگران حقوق، تاکنون به این رشته توجه نکرده‎اند؟ در حالی که مقایسه و ترکیب، غنی‎ترین منبع اکتشاف در همه معرفتهای تجربی است.
فوئر باخ در ادامه می‎گوید:
"فقط با نشان دادن اختلافات و تفاوتهاست که موضوع تحقیق روشن و روشن‎تر می‎گردد.
و فقط با مشاهده وجوه تشابه و افتراق و دلایل مکتوم در پشت آنهاست، که می‎توان به ماهیت اصلی یک پدیده و ویژگیهای آن پی‎برد.
با مقایسه "زبان"های مختلف بود که فلسفه زبان یا زبان‎شناسی پدید آمد.
بنابراین، مقایسه قوانین و عرفهای حقوق ملتهای مختلف، خواه نزدیک به ما یا دور از ما، می‎تواند مولّد دانش جهانی حقوق باشد.
و به نور خود همین دانش جهانی است، که قادر است روح نشاط و بالندگی در حقوق داخلی کشورها بدمد."
اگر چه فویر باخ و شاگردش، کارل جوزف آنتون میت مایر، به عنوان حامیان اصلی "اندیشه حقوق جهانی" هر دو حقوقدانان جزایی بودند.
اما اولین و اصلی‎ترین پژوهش حقوق تطبیقی در زمینه حقوق مدنی، در قرن 19م تجربه شد.
این واقعه کاملاً قابل درک است، چرا که رشد تجارت جهانی و افزایش مبادلات اقتصادی در عرصه بین‎المللی، انگیزه‎ای قوی برای مطالعه نظامهای حقوقی خارجی پدید آمد – و بلکه ضرورت یافت – تا با استفاده از مطالعات تطبیقی مقدماتی، قواعد حقوقی لازم برای حل و فصل اختلافات موجود، – که جنبه فراملی هم داشت – تهیه و تدوین شود.
پس، تعجب‎آور نیست که نامهای بزرگی همچون: سرهنری ماین در انگلستان و رادولف فون ایرنیگ در آلمان و همین‎طور انجمن‎های اولیه‎ای همچون "انجمن مطالعات قانونگذاری‎های تطبیقی 1869م" در فرانسه، به طور کلی پژوهش‎های تطبیقی‎شان را معطوف به قلمرو حقوق مدنی کرده بودند.
مجموع این حرکتها، موجب تحول بنیادین این بخش از حقوق در قرن 20م شد.
در این زمینه، تلاش‎های ادوارد لامبرت در لیون فرانسه وارنست رابل در برلین، قابل توجه است.
با وجود همه این کارها، حتی در حال حاضر نیز با یک نگاه اجمالی به فهرست مطالب اغلب آنچه از کتابها و مقالات تحت عنوان حقوق تطبیقی منتشر می‎شود ‎می‎بینیم که فقط، حقوقی مدنی از سوی مولفان بررسی تطبیقی نشده است.
بازهم فون فویر باخ و "ماین" (Maine) را می‎توان به عنوان آغازگران پژوهشهای تطبیقی در این رشته (علوم جزایی) که شدیداً هم جنبه "تجربی" دارد، نام برد، هر چند باید اذعان کرد که توسعه کامل این رشته، بیشتر از سوی محققان پرکاری همچون ژوزف کهلر در آلمان و کارل نیکرسون در ایالات متحده صورت گرفت.
در واقع، از ابتدای قرن 19م، پژوهش تطبیقی در حوزه حقوق جزا ظهور کرد: اگرچه عملاً فقط دو مصداق برای این تحول می‎توان یافت، که یکی باز از فویر باخ و دیگری از میت مایر است.
این دو اثر موفق شدند در زمینه آنچه که ما اینک پژوهش تطبیقی تقنینی می‎نامیم، گامهای اولیه را بردارند.
منظور از پژوهشهای تطبیقی تقنینی، همانا معرفی اصول نوین آیین‎دادرسی، همچون: نحوه اتهام کیفری، دادرسی‎های شفاهی، علنی بودن رسیدگیهای، ارزیابی آزادانه ادله مجرمیت و نیز شناسایی مقام تعقیب به عنوان مقام صلاحیت‎دار عمومی مستقل از دادگاه در امر اتهام است.
هر یک از این عنوانها، موضوعات پژوهشهای تطبیقی قرار گرفتند.
همچنین، گفتنی است که این مطالعات، براساس مدلهای به دست آمده از نظام دادرسی"کامن‎لو" و حقوق جدید فرانسه بود.
تحول عمده دیگری که در این حوزه علمی در قرن 19م قابل ذکر است، تاسیس کرسی حقوق جزای تطبیقی در دانشکده حقـوق پاریـس به سال 1846م بــود.
در سال 1888م، اولیـن مجمـع علمی بین‎المللـی در این زمینه تشکیل شـد.
ایـن مجمـع علمی با نـام "انجمـن بیـن‎المللی جـزا" (International Criminal Association)به وسیله آدولف پرنیس بلژیکی، فان هامل هلندی و نون لیست اتریشی که در آلمان تدریس می‎کرد، تاسیس شد.
بر اثر نفوذ شدید فون لیست، مجموعه‎ای ارزنده باعنوان: "مقایسه حقوق کیفری آلمان و کشورهای خارجی" مشتمل بر 16جلد، در نخستین دهه قرن حاضر منتشر شد.
این مجموعه، جامعترین اثری است که تا آن زمان تدوین شده بود.
بی‎نظیر بودن این کار حتی در خارج از آلمان، موجب شد که به عنوان "نقطه عطفی در تاریخ مطالعات جزایی تطبیقی" شناخته شود.
پس از این مرحله، "انجمن بین‎المللی حقوق جزا" (AIDP) که اساساً در جهت اصلاحات سیاسی شکل گرفته بود، پس از جنگ جهانی اول تحت رهبری فرانسه تاسیس شد.
علی‎رغم ریاست فعلی آن که برعهده یک آمریکایی مصری تبار به نام شریف سیبونی است، هنوز در اصل تحت سلطه کشورهای اروپای قاره‎ای (نظامهای رومی – ژرمن) است.
بروشنی دیده می‎شود که کشورهای کامن‎لو، عمدتاً تحت فشار کانادا و در واکنش به این تشکل‎ها، "جامعه اصلاح حقوق جزا" (SRCL)را تاسیس کردند تا بدین طریق، همتراز اروپا حرکت کنند.
برخلاف اهداف اغلب دراز مدت"AIDP"، "جامعه اصلاح" بخشی از فعالیتهای خود را به موضوعات مقطعی و فوری اختصاص می‎دهد.
همه کوششهای فوق، قابل تقدیر و تحسین است، زیرا عموماً به واسطه انگیزه‎های شخصی و خصوصی بوده، از ایده‎آلیسم دانشگاهی یا حقوقی – سیاسی ناشی شده و اغلب آنها هم به صورت خود جوش و اختیاری انجام گرفته‎اند.
اما در ارتباط با نقش حکومتها و سیاست، چه در سطح ملی یا بین‎المللی، تحولات حقوق جزای تطبیقی، به گونه دیگری بوده است.
در اینجا، پرتو مطالعات حقوقی تطبیقی، حداکثر روی کلیات نظام حقوقی خارجی متمرکز شده است، به این قصد که مدلهای اصلاحی حاصل شود یا اینکه یک رشته مفروضات سیاسی اثبات گردد.
در هر حال، این نوع مطالعات با صلاحدید ارگانهای تصمیم‎گیری سیاسی انجام می‎شد.
خود این ارگانها بودند که تصمیم می‎گرفتند، آیا باید دستاورد مطالعه تطبیقی جدی گرفته شود و تاثیر‎گذار باشد، یا نباشد؟ اگر خواسته باشیم این روند را به زبان تجاری بازگو کنیم، باید گفت که دانش حقوق تطبیقی در گذشته فراهم کننده محصولاتی بود، که عموم اصحاب سیاست متقاضی آنها نبودند.
اما، اینک تحول بزرگی صورت گرفته است؛ هر چند به نقطه تکامل خود نرسیده است.
به طور مثال، درسطح اروپا، وحدت اقتصادی به طور فزاینده‎ای، بانگ اجبار به هماهنگ‎سازی حقوقی اعضای اتحادیه را سر داده است.
علتش هم روشن است، زیرا که مقدمه لازم توفیق در این هدف (وحدت اقتصادی)، پژوهشهای حقوقی تطبیقی است.
از آنجا که نهادهای سیاسی مسئول این کار خودشان نمی‎توانند چنین تحقیقاتی را متکفل شوند، موسسات و پژوهشگران حقوق تطبیقی به عنوان متخصصان امر، دعوت به همکاری شده‎اند.
چنین رویدادی در سطح جهانی نیز قابل مشاهده است.
به طور مثال، مدتهاست که محاکم بین‎‎المللی کیفری تشکیل شده‎اند.
اما با توجه به اینکه درحقوق بین‎المللی عمومی سنتی، برای تعقیب جرایم بین‎المللی در این محاکم، اندک قاعده‎ای – حتی بهتر بگوییم هیچ حکمی – در خصوص عناصر ماهوی مجازات و شیو‎ه‎های رسیدگی دیده نمی‎شود، پرسازی این خلا حکمی تنها با اقتباس از یک نظام حقوقی خاص دشوار خواهد بود.
از این رو، لازم است این‎گونه قواعد از جمیع نظامهای حقوقی موجود استخراج شود تا بدین‎‏وسیله، اجماع گسترده‎تری درسطح بین‎المللی نسبت به این جرایم ونحوه مجازات آنها به وجود آید.
بدیهی است، چنین هدفی هم بدون یک کار تطبیقی گسترده، امکانپذیر نخواهد بود.
لذا، می‎بینیم تقاضا برای مطالعات تطبیقی جزایی، افزایش یافته است.
این، فرصتی جدید برای پژو‎هشهای تطبیقی جزایی است و نباید بسادگی آن را از دست داد.
پس از این بحث تاریخی – مفهومی، ما باید وارد بحث کارکردها و فواید حقوق تطبیقی بشویم.
برای این کار، از مسیری بحث می‎کنیم که حقوق تطبیقی باید بپیماید تا عملاً به ماهیت خودش دست یابد.
همان گونه که بررسی تحولات تاریخی مطالعات حقوقی تطبیقی‎ نشان داد، نگاه به آن سوی مرزهای نظام حقوقی داخلی و همین‎طور مقایسه و مقارنه با یک نظام حقوقی دیگر، به هدفهای متفاوتی که هر یک نیز متد متناسب خود را دارند، صورت می‎گیرد.
این بحث براین فرض استوار است که مفهوم جوهری حقوق تطبیقی، فقط در سایه مقاصد و کارکردهای این رشته قابل تعریف است.
و دقیقاً به همین دلیل، این مفهوم تا حدودی متغیر و سیال است.
2.کارکردهای امروزی پژوهشهای جزایی تطبیقی
کارکردهای حقوق تطبیقی به طور اعم، و حقوق جزای تطبیقی به طور اخص، اغلب دوگونه تصور می‎شود:
گونه اول، مراجعه به قوانین و مقررات خارجی برای قانونگذاری ملی است، که از آن به "حقوق تطبیقی تضمینی" (Legislative comparative law)تعبیرمی‎شود.
نوع دوم، مقارنه نظامهای مختلف برای فهم و درک بهتر حقوق است، که از آن به "حقوق تطبیقی نظری دانشگاهی، (Academic – Theoretical Comparative Jurispr udence)تعبیر می‎شود.
اضافه برنقشهای دوگانه مذکور، کارکرد سومی نیز برای مطالعات تطبیقی می‎توان در نظر گرفت.
این کارکرد، مطالعه تطبیقی برای اجرای عادلانه حقوق داخلی در موارد خاص قضائی (دعــاوی) اســت، کــه شــایــد بتــوان بــاعنوان: "حقوق تطبیقی قضائی" (icativeInd Comparative Law)مطرح کرد.
ما در ذیل، از همین کارکرد سومی شروع می‎کنیم.
الف: حقوق تطبیقی قضائی
هر چند معمولاً این نوع از حقوق تطبیقی، به عنوان یک امر استثنایی قلمداد می‎شود، ولی خود به مثابه یک رشته تحقیقی شناخته شده است.
یک نمونه روشن از قلمرویی که دادگاه کیفری ملی باید در آنجا قانون جزای خارجی را هم بررسی کند، مواردی است که اغلب به حقوق جزای بین‎المللی معروف است.
این موارد در خصوص ارتکاب اعمال مجرمانه در یک کشور خارجی است، که به استناد قانون محل وقوع دادگاه باید رسیدگی شوند.
به عنوان مثال، پرونده‎ای را در نظر بگیرید که در آن جنین یک تبعه ایران در آلمان به وسیله یکی از اتباع ترکیه سقط می‎شود چنانچه این تبعه ترکیه برای سیاحت به تبریز سفر کند و در این شهر به عنوان مظنون به سقط جنین جنایی دستگیر شود، برای دادگاه عمومی تبریز این سوال مطرح می‎شود که آیا می‎توان مطابق قانون مجازات اسلامی متهم را محاکمه کرد؟ درحالی که مطابق قواعد حقوق جزای بین‎الملل، این فرد در صورتی در ایران قابل محاکمه است، که این رفتار مجرمانه طبق قانون مجازات آلمان، جرم باشد.
صرف نظر از مسئله قانون قابل اجرا ملاحظه قانون خارجی می‎تواند بویژه در تعیین حدود تقصیر متهم و میزان مجازات او موثر باشد.
به عنوان مثال، زنای با محارم (Incest)در کشورهای مختلف جرم شناخته شده است، ولی تفاوت‎های بسیار در میزان مجازات آن دیده می‎شود.
فرض کنید که یک مهاجر آفریقایی که در کانادا اقامت دارد، متهم به داشتن روابط جنسی با نادختری خود است.
وی ادعا می‎کند که ازجرم بودن این عمل در کشور محل اقامت فعلی‎اش اطلاع نداشته است، زیرا که این نوع از روابط جنسی درکشور متبوع خودش جرم نیست.
چنانچه در اینجا قاضی کانادایی نخواهد این دفاع متهم را به استناد ممنوعیت ذاتی این رفتار رد کند، راهی جز مطالعه قانونی جزای کشور متبوع متهم ندارد.
به همین نحو، ممکن است در صورتی که اصل مجرمیّت مضاعف در مسئله استرداد مجرم مطرح شده باشد، مقامات قضائی کشور مجبور شوند حقوق جزای خارجی ‎را ملاحظه کنند.
به هر حال، این‎گونه مطالعات جزایی خارجی، در تحکیم همکاریهای متقابل قضائی کشورها نقش مهمی می‎توانند داشته باشند.
مثالهای فوق، از موارد کلاسیک لزوم مطالعه قانون خارجی، از سوی دستگاه قضائی داخلی بود.
در حال حاضر، حقوق تطبیقی قضائی باچالشهای جدید برخاسته از عدالت کیفری فراملی، مواجه شده است، چیزی که اخیراً در محاکم کیفری یوگسلاوی سابق و رواندا قابل مشاهده است.
تا به امروز، نه در حقوق بین‎الملل عمومی عرفی و نه در حقوق بین‎الملل عمومی مبتنی برمعاهده، احکام ماهوی راجع به مجازات جرایم بین‎المللی تدوین نشده است.
به خاطر همین واقعیت، اساسنامه‎های تهیه شده برای این محاکم، بعضاً براساس حقوق ملی شکل گرفته است.
بنابراین، ارگانهای تعقیب و دادرسی در این دادگاهها مجبورند که به بررسی تطبیقی متوسل شوند.
از آنجا که حقیقتاً انجام دادن چنین کاری از مقامات دادگاه بین‎المللی آسان نخواهد بود، پر کردن این گونه خلا‎ها می‎تواند یکی ازکارکردهای مهم "حقوق تطبیقی تقنینی" به شمار آید، که در ادامه بحث به آن اشاره خواهیم داشت.
کارکرد مهم دیگری که از مطالعه حقوق خارجی در قضا ناشی می‎شود، نقش "تفسیر کنندگی حقوق داخلی" است.
این نقش به طور اخص، مربوط به کشورهایی است که قانون‎جزا یا آیین دادرسی کیفری‎شان را از یک کشور خارجی اقتباس کرده‎اند.
به طور مثال، قانون اصول محاکمات جزایی در ایران مصوب 1330ق، از قانون آیین‎دادرسی کیفری فرانسه اقتباس شده بود.
همچنین، اصلاحات بعدی آن، بیشتر تحت تاثیر قوانین‎جزایی آلمان و سوئیس صورت گرفت.
ترکیه و ژاپن نیز از قانون آیین دادرسی کیفری آلمان تقلید کرده‎اند.
چنانچه در تفسیر پاره‎ای مقررات یا نهادهای دادرسی موجود در این قوانین مسئله‎ای مطرح شود، این به نظر معقولترین راه باشد که قضات ایرانی یا ترکیه‎ای اجراکننده قانون داخلی، برای تبیین و تفسیر درست‎تر قانون، به رویه قضائی کشور مبدا قانون مراجعه کنند.
مثلاً، برای تبیین کاملتر ادله غیرقابل استماع، چه بسا قاضی مجبور شود به رویه دادگاههای کشور مبدا رجوع کند.
حتی درباب اصول آیین‎دادرسی کیفری همچون: "اصل تسریع در استماع ادله نزد دادگاه"، که دهها سال است از مسلمات آیین دادرسی کیفری تلقی شده است، اخیراً در کشورهای مبدا، اثبات شده است که اینها گاهی مانع اجرای عدالتند و لذا ناکارا تشخیص داده شده‎اند.
حال، اگر قاضی داخلی از این رویکردهای جدید در نظام مبدا آگاه باشد، می‎تواند به نحو بهتری قانون خودی رابفهمد.
حتی در تفسیر حقوق صرفاً با منشا داخلی نیز، توجه به فراسوی مرزهای خودی، آموزنده خواهد بود.
قضات خیلی از چیزها را می‎توانند با استفاده از قانونگذاری، دکترین و رویه عملی نظام حقوقی خارجی بیاموزند.
به عنوان مثال، بحث در اینکه وضعیت جرم محال در قانون مجازات اسلامی چیست؟ ملاحظه حقوق کامن‎لو و تقسیم‎بندی‎های آن و سابقه قاضی موجود در این نظام، مطمئناً می‎تواند برای قاضی ایرانی راهگشا باشد.
همچنین، درباره مفاهیمی همچون: مشارکت، معاونت، عنصر مادی، عنصر روانی، نتیجه مجرمانه و … مطالعه نظامهای خارجی حقوق، بسیار سودمند خواهد بود.
کارکرد دیگر مطالعه حقوق خارجی را می‎توان درجایی سراغ گرفت که قاضی ملی با مد نظر داشتن تحولات نظام حقوقی خارجی، ممکن است با نظر انتقادی به قانون کشور متبوعش نگاه کند.
در چنین وضعیتی، قاضی می‎تواند براساس دانش تطبیقی خود، در حدود تفسیر مضیق قانون جزایی نسبت به اعمال مجرمانه تصمیم بگیرد.
به عنوان مثال، در نظامهای حقوقی فعلی دنیا، حمایت کیفری از دین در حدود خاصی که با اصل آزادی مذهب و بیان قابل جمع باشد، صورت می‎گیرد.
حال قاضی ایرانی آشنا به حقوق تطبیقی، می‎تواند با تفسیر مضیق قانون مجازات اسلامی در ارتباط با اعمال مجرمانه علیـه مقدسات مذهبـی، تحولات خـارجی را هـم در نظـر بگیـرد.
نقش پژوهشـهای تطبیقـی در اینجــا، یک "نقش نظارتـی"Control Function)) است و با استفاده از روشهای تفسیری انجام می‎گیرد.
اتفاقاً، چنانچه دستگاه قضائی کشورهای مختلف هر یک به نوبه خود نظمهای حقوقی کشورهای همجوارشان را مانند آینه‎ای پیش روی خویش بگذارند، ثمره چنین کاری هم پیدایش تفسیری مشترک از مجموع قانونهای ملّی خواهد بود.
پس، می‎توان گفت که بررسیهای تطبیقی قضائی، کارکرد هماهنگ‎سازی حقوقی نیز می‎توانند داشته باشند؛ که هم اینک در اروپا، به قصد ایجاد حقوق جزای مشترک اروپایی، امری ضرور نشان می‎دهد.

ب: حقوق تطبیقی‎ تقنینی
هنگامی که قاضی علاوه برتفسیر قانون می‎کشد تا باملاحظه قانون خارجی، کارکرد فعلی قانون را تغییر دهد و آن را با تحولات خارجی‎شان هماهنگ‎سازد، در واقع از مرز میان اجرای قانون و وضع آن گذر کرده است.
با چنین کاری، مقام‎ قضائی پا به عرصه‎ای می‎گذارد که اصطلاحاً "حقوق تطبیقی تقنینی" (Legislative comparative Law) گفته می‎شود.
حتی برخی نویسندگان حقوقی، این فعالیت را به عنوان مهمترین وظیفه سیاسی حقوق تطبیقی می‎شمارند.
اخیراً در انگلستان، این هدف شکل قانونی به خود گرفته است.
بخش 1-3 قانون کمیسیون‎های حقوقی مصوب 1965م مقرر می‎دارد:
"یکایک اعضای کمیسیون‎ها موظفند اطلاعات کافی درباره نظامهای حقوقی دیگر را تا جایی که احتمال می‎دهند برای تسهیل وظایف محوله به آنها لازم است، جمع‎آوری کنند"
نیازی به تصریح نیست که بازتر شدن افق دید حقوقدانان در اثر نگریستن به آن سوی مرزهای نظام حقوقی داخلی، نباید این گونه معنا شود که هر چه جدید است، لزوماً بهتر یاصحیحتر است.
مقایسه حقوقهای مختلف، می‎تواند این فایده را در برداشته باشد که قانونگذار برای تغییر یا تعدیل مقررات داخلی، قدرت انتخاب پیدا می‎کند.

اما اینکه کدام یک از انتخابها برای کشور ارجحیت دارد، در نهایت نیازمند یک قضات ارزشی است که باید به وسیله قانونگذاران انجام شود.
روشن است تا قبل از چنین مرحله‎ای، نقش پژوهشهای تطبیقی تقنینی صرفاً یک نقش تمهیدی و تدارکاتی است.
یعنی، این پژوهشها به طور قابل ملاحظه‎ای، قدرت انتخاب قانونگذار را بالا می‎برند و کمک می‎کنند تا "مخزن راه‎حلهای حقوقی" او غنی‎تر شود.
چنانچه ما این ادعا را بپذیریم که عامل عمده پیشرفت و توسعه حقوق، قرض‎گیری بوده است.
باید از اصلاحات متناوب قانون آیین‎دادرسی کیفری ایران در یکصد‎سال اخیر، به عنوان مصداق بارز این قرض‎گیری یاد کنیم.
ترک نظام دادرسی تفتیشی سنتی باقیمانده از دوران قاجار و قبل از آن و روی آوردن به نظام دادرسی مختلط یا ترافعی، واقعیتی است که بدون قبول اقتباس از مدلهای دادرسی کیفری اروپایی قابل تصور نبوده است.
به عنوان مثالی دیگر، باید از مسئله حفظ و حمایت از حقوق متهم در آیین‎دادرسی کیفری و نیز اصول راهبردی آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مثل اصول: 32،36و37 نام برد که آشکارا تحت تاثیر هنجارهای حقوقی فراملی شکل گرفته‎اند.
شاید، در یک جمعبندی کلی از آنچه در عرصه حقوق کیفری ایران رخ داده است، بتوان چنین نتیجه گرفت که در مقایسه با نظامهای حقوقی دیگر، نظام عدالت کیفری ما تا به حال در صحنه تبادل فرهنگهای حقوقی، وارد کننده بوده است و نه صادر کننده.
حال، پس از ذکر مثالهای تاریخی فوق از جریانهای قانونگذار مبنی بر مدلهای خارجی، لازم است پیرامون رسالتها و کارکردهای پژوهش تطبیقی تقنینی بحث کنیم.
در ابتدا، باید گفت که این کارکردها در سه سطح: ملی، منطقه‎ای و جهانی، تشخیص داده می‎شوند.
در "سطح ملی" (National Level)ما با "قرض‎گیری" واقعی مواجهیم.
قرض‎گیری به این معناست که یک کشور به صورت محدود یا گسترده و با دخل و تصرف یا بدون آن، برخی قوانین یک کشور دیگر یا حتی پاره‎ای نهادهای حقوقی آنجا را اقتباس می‎کند؛ بدین نحو که گاهی ممکن است مواد خاصی از یک قانون، به صورت گزینشی از خارج قرض گرفته شود.
به طور مثال، قانونگذار لهستان برای اصلاح مقررات سقط جنین آن کشور، از مدل قانونی آلمان که سقط جنین را براساس دلایل مشخص و شناخته شده‎ای مجاز می‎داند، استفاده کرده است.
همچنین، قانونگذار ایرانی قبل و بعد از انقلاب، بخشهایی از قانون‎مجازات خود را – همچون جرم جعل یا کلاهبرداری – از قانون مجازات فرانسه اقتباس کرده است.
بالاتر و مهمتر از این گونه اقتباسات خاص، گاهی نیز ممکن است کلاً یک نظام دیگر به طور کامل از خارج قرض گرفته شود و جایگزین نظام کنونی داخلی گردد.
مثلاً، نظام اجرای مجازاتهای مالی، اخیراً در کشور ما به تاسی از "نظام‎ جزای نقدی روزانه"Day-Fine System)) تغییر یافته است.
بازسازی اساسی قانون آیین دادرسی کیفری در ایتالیا که با رویگردانی از نظام دادرسی تقنینی به نظام دادرسی ترافعی واقع شد، نمونه دیگری از تاثرات گسترده خارجی است.
به هرحال، این نقل و انتقالات در سطح ملی، چه جزئی باشد و چه کلی، همواره یک سویه‎اند.
کشورگیرنده پس از بررسی و تجزیه و تحلیل آنچه که از نظام‎ خارجی برای اقتباس مناسب تشخیص می‎دهد، دست به انتخاب می‎زند؛ بدون اینکه لازم باشد متقابلاً چیزی عرضه کند.
در این سطح، مقایسه نظامهای حقوقی می‎تواند بسادگی از اهداف اصلی خود بازماند و صرفاً به شکل یک مرکز خرید خدمات قانونی در آید؛ به طوری که در آن، هر کشوری می‎کوشد کالای متناسب با دیدگاه حقوقی – سیاسی خاص خود را در زمان مناسب تهیه کند.
اما در "سطح منطقه‎ای" (regional level)چنانچه پروژه حقوق تطبیقی بدرستی پیش برده شود، نتایج اساسی‎تر وگسترده‎تری به دنبال خواهد داشت.
در مناطق معینی از جهان – مانند اتحادیه اروپا یا کشورهای حاشیه خلیج فارس – که کشورها در تلاشند تا با تقلیل مشکلات جنایی فراملی دامنگیرشان یا با تدوین سیاست جنایی فراملی، به میزان معینی از "هماهنگی حقوقی" (Legal harmonisation)دست یابند، نقش مطالعات تطبیقی تقنینی، آشکارتر می‎شود؛ زیرا برای رسیدن به چنین هدفی (هماهنگ‎سازی حقوقی)، اولین گام عملی با قانونگذاری منطقه‎ای شروع می‎شود.
این قانونگذاری، مستقل از اراده انفرادی قانونگذاران ملی شکل می‎گیرد؛ هر چند جهت‎گیری آن متناسب با تحولات کشورهای منطقه‎ است و متعاقباً نیز دولتها با تصویب قوانین و موافقت‎نامه‎های همکاری راجع به اجرای مقررات کیفری منطقه‎ای، از آن حمایت می‎کنند.
گام بعدی، وضع مقررات مستقل ملی است.
کشورهای عضو پیمان منطقه‎ای براساس توافقی که کرده‎اند.
به قانونگذاری داخلی اقدام می‎کنند.
گام آخر نیز مربوط به آن کشورهایی است، که می‎خواهند بتازگی به این مقررات فراملی ملحق شوند.
در "سطح جهانی" (Supranational Level)، مقارنه نظامهای حقوقی ممکن است از طریق دیگری انجام گیرد.
این مقارنه، نخست از طریق بررسی اصول برتر حقوقی شناخته شده میان ملتهای متمدن صورت می‎گیرد.
این اصول می‎توانند از سوی نظامهای داخلی، به عنوان معیارهای جهانی استفاده شوند.
معیارهایی همچون: "ممنوعیت مجازاتهای خشن، موهن و غیرانسانی" – که در بیانیه‎های حقوق نیز گنجانده‎ شده‎اند – و "اصل قانونی بودن واصل تقصیر در مسئولیت کیفری"، قابل توجه‎اند.
طریق بعدی که الزام‎آورتر از اصول کلی و برتر عدالت کیفری است.
امضای معاهده‎های بین‎المللی از سوی دولتهاست؛ جایی که دولت مکلف می‎شود، طبق معیارهای جهانی عمل کند.
به طور مثال، طبق کنوانسیون‎های جهانی، نسل‎کشی، آلودگی‎ هوا، تروریسم یا قاچاق مواد مخدر ممنوع اعلام می‎شوند و دولت با الحاق به آن، مجبور می‎شود مطابق این مقررات جدید قانونگذاری کند.
اما علی‎رغم این حقیقت که یکنواخت شدن قانونگذاری‎های درکشور‎های مختلف به تکوین و تکمیل حقوق بین‎الملل عمومی کمک می‎کند، آنچه که تا به امروز حاصل شده است، همین قانونگذار‎یهای ملّی موازی است که در کشورهای مختلف صورت می‎گیرد و نه بیشتر.
قانونگذاری جهانی فقط وقتی محقق می‎شود، که مجازات "جرایم بین‎المللی"، مبتنی بر اراده فردی دولتها نباشد، بلکه قانونی باشد که در یک دادگاه کیفری بین‎المللی واجد اقتدار واختیار، حتی برخلاف اراده کشورهایی نیز که به آن ملحق شده‎اند، قابل اجرا باشد.
البته، تاسیس محاکم کیفری بین‎المللی یوگسلاوی سابق و رواندا در رسیدن به این آرمان، گامهای مهمی به حساب می‎آیند.
هم اکنون نیز با تصویب اساسنامه دیوان بین‎المللی کیفری در رم در تابستان 1377، وجود یک قانون مجازات بین‎المللی مستقل، عینیت بیشتری یافته است.
البته، اساسنامه مزبور هنوز لازم‎الاجرا نشده است و تا به حال، فقط 70کشور به آن پیوسته‎اند.
سرانجام گام بعدی مطالعات تطبیقی در سطح بین‎المللی، می‎تواند توسعه یک "قانون مدل جهانی" (universal model code) باشد.
نمونه‎های مشخصی که در این باره می‎توان نام برد، بخش‎جزای عمومی قانون مدل آمریکای لاتین در سال 1971م و مدل قانون آیین دادرسی‎کیفری 1988م آمریکای لاتین است.
قانون مدل 1971م، مبنای اصلاح حقوق جزای کاستاریکا در سال 1971م، بولیوی در سال 1972م و السالوادر در سال 1981م قرار گرفته است.
به هر حال، با وجود همه ارزشی که قوانین جزایی یکنواخت در سطح جهانی دارند، در حال حاضر افزایش انتظارات در این زمینه امکانپذیر نیست.
هر چند به حقوق تطبیقی به خودی خود تشکیک نمی‎شود، اما از جهت مسائل سیاسی تردیدهایی نسبت به دامنه تاثیر این گونه مطالعات وجود دارد؛ چرا که حتی بهترین مدلهای کیفری و کاملترین مطالعات تطبیقی نیز هر گاه با اراده سیاسی همراه نباشد، کم‎کم به فراموشی سپرده می‎شود.
در بعد بین‎المللی، این واقعیت بیشتر رخ می‎نماید، زیرا که همیشه دولتها خوف تضعیف و تزلزل حاکمیت خود را دارند.
ولی، پژوهشگر تطبیقی نیز نباید به خاطر این مسائل ناامید شود.
به هر حال، مطالعه تطبیقی می‎تواند "مقدمه" تصمیمات سیاسی باشد.
تهیه پیش نویس قانون یا کنوانسیون و گذاشتن آن روی میز مذاکرات، شرط شروع مذاکرات سیاسی است.
ج: حقوق تطبیقی نظری
درباره پژوهشهای تطبیقی قضائی و تقنینی، خاطر نشان شدیم که می‎توان از قضات یا نمایندگان مجلس توقع داشت که در راستای ایفای وظایفشان، به مطالعات تطبیقی بپردازند.
ولی واقعیت این است که چنین توقعی، بندرت جنبه عملی به خود می‎گیرد.
کمتر دیده شده است که قضات یا مجلسی‎ها برای این گونه کارها، وقت داشته باشند.
البته، نمی‎توان هم مطلقاً ادعا کرد که در میان آنان، اشخاص با اهتمام به مطالعات تطبیقی وجود ندارد.
علتش نیز معلوم است.
امکان جمع‎آوری منابع مورد نیاز خارجی نه تنها برای کتابخانه معمولی یک دادگاه وجود ندارد، بلکه در مجالس قانونگذاری نیز کمتر به چشم می‎خورد.
بنابراین، از یک قاضی، حقوقدان یا عالم سیاسی معمولی که ابزار لازم برای مطالعه حقوق خارجی را در دست ندارد، نمی‎توان چنین انتظاری داشت.
حتی اگر فرض کنیم چنین منابعی به طور کافی تهیه شده باشند، باز نیاز به متخصص حقوق تطبیقی به جای خود باقی است.
لذا، وظیفه هدایت و کمک علمی – تحقیقی، به عنوان یکی از وظایف و کارکردهای اصلی پژوهشگران و موسسات حقوق تطبیقی باقی خواهد بود.
در اینجا، می‎توان از نقش موسسه آلمانی ماکس پلانک برای مطالعات بین‎المللی و خارجی حقوق‎‎جزا نام برد، که براساس گفته رئیس بخش حقوق جزای آن، در سال به طور متوسط 200 درخواست تهیه اطلاعات و گزارش تطبیقی از این موسسه می‎شود.
اما هرگاه سخن از پژوهش حقوقی تطبیقی با وصف علمی به میان می‎آید، چیزی بیش از صرف‎ جمع‎آوری یک رشته اطلاعات از حقوق خارجی منظور می‎باشد.
نقش این گونه موسسات تطبیقی در تجزیه و تحلیل حقوقهای مختلف، مقایسه زمینه‎های تشابه و تفاوت میان آنها، کشف مدلها و ساختارهای اساسی حقوق جزا، اهمیت بسیار زیادی دارد.
از جمله اهداف متعددی که موجب تاسیس این گونه موسسات حقوق تطبیقی می‎شود، سه هدف علمی ذیل نمود بیشتری دارند.
اول آنکه، حقوق تطبیقی نظری، موجب تقویت درک و فهم ما از نظام حقوق داخلی می‎شود.
یکی از نویسندگان معروف حقوق جزای تطبیقی، نقش این خود‎شناسی را اینگونه توصیف می‎کند:
"تصور کنید طفلی برای اولین بار، نگاهش به آینه می‎افتد.
طفل به تصور اینکه طفل دیگری روبروی او قرار گرفته است، برانگیخته می‎شود؛ زیرا او اولین بار است که خودش را می‎بیند.
درباره حقوق داخلی نیز وضع همین‎گونه است.
اگر خواسته باشیم خودمان را بهتر ببینیم، باید خارج از آینه‎ قرار گیریم."
مثال بالا درباره اندیشه‎های حقوقی، بسیار گویاست.
درباره نظامهایی که به تفکر حقوقی خود افتخار می‎کنند، این بازنگری لازم است؛ چرا که گاهی در مواجهه با ساده‎ترین نظریه‎های حقوقی نظامهای دیگر، در می‎مانند.
پژوهشهای تطبیقی این هشدار را در پی دارند که اگر حقوقدانان فقط بخواهند به دانسته‎های خودشان اکتفا کنند و بدون نگاه به واقعیت خارجی صرفاً به کار نظری بپردازند، راه تعالی و توسعه نظام حقوقی خود را سد کرده‎اند.
از دیگر رسالتهای مهم پژوهش حقوق تطبیقی، توجه‎دادن حقوقدانان به "نقش ابزاری دکترین حقوقی" است؛ بدین گونه که مطالعات تطبیقی، تبدیل به معیار و ملاکی برای بررسی صحت تئوریهای حقوقی می‎گردند.
همچنین، تحقیقات نظری تطبیقی می‎تواند به قاضی کمک کند تا با فهم بهتر اهداف و حدود و ثغور نظام حقوقی خودی، در اجرای قانون موفقتر عمل کند.
چنین پژوهشهایی از بعد "سیاسی" نیز اهمیت دارند.
این اهمیت، در دو جنبه قابل مشاهده است:
اول، در تهیه طرحهای قانونی، که با مطالعات حقوق تطبیقی، قدرت انتخاب قوه مقننه افزایش می‎یابد.
در این زمینه، باید گفت که امروزه اصلاحات عمیق حقوقی در اغلب کشورها بدون بررسی تجربه دیگر نظامها در مواجهه با مشکلات و مسائل مشابه، تا حدی غیر عقلانی خواهد بود.
به عنوان مثال، باز می‎توان از تجربه موسسه ماکس پلانک یاد کرد که یک سوم از فعالیت آن، به تهیه گزارشهای حقوق تطبیقی برای وزارتخانه‎ها و پارلمان‎ها اختصاص دارد.
تازه‎ترین کار تطبیقی که در این موسسه انجام شده است، یکی گردآوری و ارزیابی ادله اثبات دعوی در امور کیفری و دیگری بررسی روشهای کیفری مبارزه با فساد در نظامهای حقوقی مختلف است.
دومین جنبه سیاسی این گونه پژوهشها، نقش واسطه‎ای آنها در همکاری بین‎المللی است.
به عنوان مثال، می‎بینیم که "توافقنامه شنگن" (schengen agreement) در برداشتن مرزهای میان اعضای اتحادیه اروپا، در عمل بامشکلاتی روبرو شده و تاکنون اختلاف شدید اعضا را به همراه داشته است.
یکی از مهمترین علت‎های آن را باید در این واقعیت جستجو کرد که تا به امروز، کمتر درباره اهداف و ساختارهای متفاوت مربوط به تخفیف‎کیفری در کشورهای اتحادیه و نیز تفاوتهای نظام دادگستری آنها بررسی و تدقیق شده است.
ناآگاهی از ویژ‎گیهای نظام حقوق خارجی، می‎تواند مانعی در راه گسترش همکاری بین‎المللی درامور کیفری قلمداد شود.
و ممکن است این امر تا آنجا پیش برود که موجب توقف روند استرداد مجرمان و متهمان و قطع معاضدتهای قضائی متقابل دولتها شود؛ همان وضعیتی که در حال حاضر، میان جمهوری اسلامی ایران و اغلب کشورهای دنیا به چشم ‎می‎خورد.
شاید تعداد موافقت‎نامه‎های همکاری قضائی ایران با دیگر کشورهای جهان، به تعداد انگشتان دست نرسد.
اگر از یک سو ما نمی‎توانیم بفهمیم که دادگستری آمریکا چگونه می‎تواند علیه شرکتهای خارجی طرف معامله با ایران مجازات وضع کند.
از طرف دیگر برای آمریکایی‎ها نیز این امر قابل فهم نیست که چگونه مطابق ماده 7 قانون مجازات اسلامی، دادگاههای ایران برای رسیدگی به هر نوع جرم ارتکابی ایرانیان در خارج، صلاحیت دارند.
خاصیت پژوهش تطبیقی نظری این است که در چنین مواردی، راه را برای فهم بهتر خود و دیگری باز می‎نماید و تا حدی از سوء تفاهمات، تکفیر و تخطئه‎های سیاسی جلوگیری می‎کند.
مطلب آخر و باز با اهمیت دیگری که وجود دارد، این است که در کانون همه اهداف کاربردی ذکر شده، مطالعات حقوق تطبیقی به مثابه یک رشته علمی خاص؛ یعنی "نقش آن به عنوان یک تحقیق بنیادی"، نباید فراموش شود.
اما سوالی که بلافاصله ممکن است مطرح شود، این است که آیا پژوهش حقوقی تطبیقی، بدون هیچ هدف کاربردی انجام‎پذیر است؟ بدون شک، پژوهشگری که بدون در نظر داشتن هدف کاربردی خاصی به مطالعه و تحقیق دشوار تطبیقی می‎پردازد، کارش از این حسن بزرگ برخوردار است که با استفاده از مقایسه ومقارنه، می‎کوشد ساختارها و خصایص نظام حقوقی دیگری را بدون هیچ توقع کاربردی محدود کننده، شناسایی کند.

پژوهشهای نظری حقوق تطبیقی، می‎‎تواند سه هدف با ارزش را دنبال کند:
اولین هدف، پدیدارشناسی‎حقوق‎جزا (phenomenology of criminal law)است.
کشف و شناخت مدل فراملی انواع بزهکاریها و همین طور سنجش عوامل مختلف آن به همراه پیش‎بینی تحولات آن در آینده، می‎تواند ثمره این گونه رویکرد‎های پدیدار شناسانه در قلمرو جزا باشد.

نه تنها بدین وسیله می‎توان به مصالح مورد حمایت قانون‎جزا پی برد، بلکه مهمتر از این، امکان تبادل و انتقال تجربیات مختلف جزایی میان نظامهای حقوقی درخصوص نحوه واکنش به پدیده‎های مجرمانه به وجود می‎آید.
این چنین پدیدار‎شناسی، بیشتر در جهت نمودهای خارجی جرم است.
اما در مراحل بعدی، می‎توان به طور عمیقتر و وسیعتری به مقایسه ساختارهای کلی حقوق جزا پرداخت، که به بطن مفاهیم حقوق‎جزا نزدیک شویم و ژرفتر و دقیقتر تفاوتها و اشتراکات نظامها را ملاحظه کنیم.
در موسسه ماکس پلانک با پیگیری مطالعات تطبیقی درباره "علل موجهه و رافعه مسئولیت کیفری" به عنوان مسائل کلیدی در تئوری کلی جرم، اولین گام در این راه برداشته شده است، تا در مرحله بعد با تجزیه و تحلیل ساختارهای کلی حقوق‎‎جزا تکمیل شود.
در صورتی که بتوان با این گونه مطالعات و بررسیها عقاید و نظریات مرتبط را قابل فهم کرد – یعنی مثل کاری که پیش از این به وسیله فرن لیست برای یافتن تئوری کلی حقوق‎جزا شروع شده بود -، واقعاً موفقیت بزرگی حاصل شده است.
سرانجام آنکه، نمی‎توان از نقش فرهنگی پژوهشهای حقوق تطبیقی غافل شد.
مفاهیم اخلاقی حاکم برجامعه و همین‎‎طور واکنش دولت و جامعه نسبت به انحرافات ارزشی، در هیچ قلمرویی از حقوق، جز حقوق جزا نمود ندارد.
پس مطالعه تطبیقی، راهی به سوی شناخت فرهنگی جوامع تلقی می‎شود.
3.‎ وسایل و روشهای پژوهش جزایی تطبیقی
روش تحقیق درحقوق تطبیقی، ویژگیهای خاصی دارد.
در واقع، روش تحقیقی در اینجا، با توجه به تنوعی که در اهداف و انتظارات ما از حقوق تطبیقی وجود دارد، متنوع و متغیر است.بنابراین، اگر هدف ما تجزیه و تحلیل ساختاری باشد – به عنوان مثال، بررسی شیوه‎های برخورد نظامهای مختلف حقوقی درباره دخالت چندین شخص در ارتکاب جرم -، طرح پژوهش و روش تحقیق آن از همان آغاز بسیار پیچیده‎تر از موردی است که ما می‎خواهیم فقط تعداد جرم را در قانون مطالعه کنیم.
برای این کار، ما فقط نیاز داریم مقررات دو جرم مشابه را بررسی کنیم.
به هرحال برای هر کار تطبیقی منسجم، باید به قواعد مبنایی ذیل توجه شود.

الف: روشهای طرح مسئله
در ابتدای بررسی تطبیقی، لازم است مسئله اصلی تحقیق با نگاهی به نظامهای حقوقی مختلف بیان شود.
در بیان مسئله تحقیق، می‎توان نهادهای حقوقی مشخصی یا حتی احکام خاصی از یک نهاد را به عنوان موضوع تحقیق مطرح کرد.
ولی باید این نکته را مد نظر داشت که در صورت فقدان حکم حقوقی متناظر در نظام مورد مقایسه، نمی‎توان بسادگی نتیجه گرفت که آن نظام حقوقی فاقد این حکم یا نهاد است؛ زیرا که موضوعات احکام، امور خارجی و عینی‎اند که باید آنها را در روابط اجتماعی جستجو کرد.
و لذا، چه بسا در نظام حقوقی دیگر برای این مسئله اجتماعی، راه‎حل دیگری جدای از مقررات کیفری پیش‎بینی شده باشد.
پس، باید در بررسی، از موضوعات شروع کرد و نه از احکام.
همچنین، لازم است از مرحله توصیف ظاهری مسئله عبور کرد و به لایه‎های زیرین قواعد حقوقی رفت.
یعنی، به مبانی و مفروضات اجتماعی و فرهنگی آن رجوع شود.
به عنوان مثال، به جای آنکه ما نظام حقوقی خارجی را از جهت وجود یا نبود اصطلاح "قصد" و "تحریک" در ارتکاب جرم بررسی کنیم، باید نخست قبل از بررسی نظام خارجی، فرایند روانی ارتکاب جرم و روشهای تاثیر بر اراده دیگری برای ارتکاب جرم راکه ممکن است در یک نظام تحت اصطلاح "قصد" و "تحریک" بگنجد ولی در نظام دیگر به گونه‎ای دیگر باشد، مطالعه و بررسی تطبیقی کنیم.
فقط پس از مطالعه فرایند‎های روانی فوق است که می‎توان پاسخ داد که آیا در نظام مورد مقایسه، چنین مفاهیمی هست یا نیست؟ واگر هست، تحت چه قواعدی آمده است؟ در حقیقت، موضوع اصلی، مقایسه "احکام جزایی" نیستند، بلکه وضعیت واقعی و خارجی آن است که به عنوان یک مسئله عمومی به وسیله حقوق قاعده‎مند شده است.
مرحلـه دوم، گزینـش کشورها مـورد مقایسه است.
در اینـجا "مطالعـه مقدمـاتی" (pilot stady)به خاطر پرهیز از حذف کشورهایی که لازم است مورد مقایسه قرار گیرند و خارج ساختن کشورهایی که از مقایسه آنها مطلب جدیدی به دست نمی‎آید (نظامهای مشابه)، لازم و مفید خواهد بود.
گام سوم، شامل تهیه گزارش تحقیقی درخصوص تک‎تک کشورهای مورد مقایسه است.
نحوه تنظیم این گزارش، تابع چگونگی طرح مسئله است.
گاهی، فقط لیستی از مقررات جزایی راجع به مسئله تحقیق در نظام خارجی گردآوری می‎شود.
اما علی‎القاعده یک گزارش کشوری قابل اعتماد، بدون ملاحظه رویه قضائی و نیز بدون بررسی دکترین حقوقی کامل نیست؛ زیرا حقوق کیفری صرفاً درکتابها نیامده است، بلکه در رویه‎ها و عملکردها نیز حضور دارد.
همچنین، باید به جرم‎شناسی هر کشور به عنوان ابزاری مهم در مقارنه، توجه شود.
در گزارشهای کشوری، لازم است به جانبهای خاص مربوط به نظام حقوقی از قبیل: "سبک" نظام حقوقی، ویژگیهای فرهنگی و زبان شناختی آن توجه کرد.
مرحله چهارم، تنظیم وتالیف پژوهش تطبیقی برمبنای گزارشهای کشوری است.
این تالیف نبایستی صرفاً مرور اجمالی داده‎های موجود در گزارشهای کشوری باشد، بلکه باید به تشریح زمینه‎های اشتراک و افتراق بپردازد و تا آنجا که ممکن است روند تحول مدلهای کیفری را نشان دهد.
موارد خلاف قاعده، حتماً باید در این گزارش جامع تطبیقی بیان شود، زیرا این‎گونه موارد به خاطر نمود بیشتر‎شان، نه تنها امکان مقایسه انتقادی نسبت به "جریان اصلی حقوق" را پدید می‎آورد، بلکه زمینه‎های اصلاح حقوقی – سیاسی آینده را نشان می‎دهد.
در این راه، گزارش تطبیقی کشورها می‎تواند به "ذخیره‎گاه راه‎حل‎های حقوقی" بدل شود و در امر قانونگذاری کمک رساند.
ارزیابی سیاسی – حقوقی نتایج به دست آمده از بررسی تطبیقی، آخرین مرحله است که در صورت امکان، بهتر است همراه با پیشنهادها و توصیه‎های قانونی باشد.
اما در اینجا، باید کاملاً دقت کرد.
همان‎گونه که پیشتر توضیح دادیم، ارائه جایگزین‎های قانونی یک چیز است، و انتخاب نهایی میان آنها چیز دیگر.
در این مرحله، پژوهشگر در واقع وارد جریان تصمیم‎گیری سیاسی می‎شود.
این نقش لازم است کاملاً آشکار و علنی ایفا شود تا پژوهشگر تحت لوای تحقیق علمی محض، عقاید و گرایش‎های سیاسی خود را دخالت دهد.
ب: ابزارهای پژوهشی
نظر به تنوع وظایف و اهداف مطالعه تطبیقی و در نتیجه تنوع روشهای تحقیق، اصلاً تعجب‎آور نخواهد بود اگر ادعا کنیم که پژوهشهای جزایی تطبیقی، بیش از هر پژوهش دیگر علوم اجتماعی نیازمند امکانات و وسایل انسانی و مادی است.
امکان دسترسی به یک کتابخانه غنی لازم است، زیرا امکان سفر تحقیقاتی به کشور مورد مقایسه کمتر وجود دارد.
مسائل مالی مربوط به این پژوهشها نیز طبیعتاً با افزایش تعداد کشورهای مورد مطالعه و نیز گستردگی موضوع تحقیق، به صورت جدی مطرح می‎شود.
همچنین، این گونه پژوهشها به نیروی انسانی صلاحیتدار نیاز دارد.
حتی مجربترین پژوهشگران تطبیقی نیز به طور عموم دامنه اطلاعات علمی‎‎شان، به یک نظام خاص حقوقی خارجی محدود می‎شود.
بنابراین توسعه طرح پژوهشی به کشورهای مختلف و متنوع بدون همکاری یک گروه از پژوهندگان که هم مسلط به زبان کشور مورد مطالعه و هم نظام حقوقی آن باشند، امکانپذیر نیست.
روشن است، جمع‎‎آوری این گونه نیروهای تخصصی دریک موسسه و درزمان واحد، کار تحقیقی را راحت‎تر و سریعتر به پیش می‎برد.
اگرچه افزایش تعداد موسسات پژوهشی تطبیقی امر مطلوبی است، اما نباید از هزینه‎های فراوان آن هم غافل شد؛ زیرا راه‎اندازی و آغاز به کار یک موسسه حقوق تطبیقی از نظر پرسنل و کتابخانه، دشوارتر از تاسیس یک دانشگاه معمولی است.
محدودیتهای پژوهش حقوق تطبیقی
تا به اینجا، بخش روشن پژوهشهای جزایی تطبیقی را بیان کردیم.
اما پاره‎ای نقاط تاریک نیز وجود دارد که قابل توجه است.
به طور تخصصی، این بخشهای تاریک شامل دو خطر است؛ خطر تقنینی کارکردن وخطر التقاطی شدن.
وقتی تسلط کافی برحقوق خارجی نباشد، منابع تحقیق کم و بیش به صورت تصادفی جمع‎آوری گردد یا با استفاده از معیارها و ادلّه ظنی غیرقابل اطمینان به ارزیابی و بررسی حقوق خارجی پرداخته شود، نتیجه کار مخدوش خواهد بود.
وسوسه شدن برای "داوریهای ارزشی سطحی" که کار محقق را برای نتیجه‎گیری سریع از اطلاعات جزئی بظاهر مناسبش آسان می‎گرداند.

خطر کمی محسوب نمی‎شود.
اما این حقیقت را هم نباید نادیده بگیریم که حتی با وجود کاملتر‎ین متدولوژی، ممکن است پژوهش حقوق تطبیقی در عمل با مشکلاتی مواجه شود.
به طور مثال، چنانچه اسناد یا منابع اصلی و مورد لزوم کشور خارجی به هر دلیل در دسترس پژوهشگر نباشد، یا در صورتی که او از همان ابتدای امر تصویر ناقصی از واقعیت حقوق خارجی یا مقررات مورد تحقیق در ذهن داشته باشد، در انجام دادن پژوهش موفق نخواهد بود.
ولی امکان نداشتن گردآوری تمام و کمال منابع لازم، نمی‎تواند دلیل معقولی برای دوری جستن شخص از شروع به تلاش و فعالیت تطبیقی باشد؛ زیرا:
اولاً، همه معارف بشری از محدودیتهای پژوهشی برخوردارند.
ثانیاً، موانع و کمبودها، خود موقعیتی به وجود می‎آورد تا پژوهشگر محدوده تحقیقش را کاملاً مشخص کند و در نتیجه‎گیری نیز برمحدودیتهای کار واقف باشد.
گذشته از ضعف درونی حقوق تطبیقی – که البته تا حدی با اتخاذ متدولوژی صحیح قابل درمان است -، پژوهش حقوق تطبیقی در زمینه امور کیفری به طور خاص، با پاره‎ای محدودیتهای اساسی مواجه است.
دلیل اصلی این مشکلات و محدودیتها به روش تحقیق بر‎نمی‎گیرد، بلکه بیشتر به دلیل منابع تحقیق بویژه به علت ماهیت هدف مطلوب ولی غیرقابل دسترس این گونه مطالعات است.
بالاتر از این، هنگامی که پژوهنده در پی آن است تا به وسیله مطالعه تطبیقی قواعدی را از یک نظام حقوقی بگیرد و به نظام دیگر پیوند زند یا حتی خواهان هماهنگ‎سازی دو جانبه نظام‎ها‎ست، باید آماده شکست و عدم موفقیت باشد؛ زیرا یکی از ثمرات روش تطبیقی در عالم حقوق، گاه ظهور تفاوتهای بسیار عمیق ساختاری است که راه هماهنگ‎سازی را دشوار می‎سازد.
به نظـر می‎رسد که این مشکل در بحث کنونی "هماهنگ‎سازی حقوق جزای اروپا" (Harmonization of European criminal Law)، دست کم گرفته شده است.
برای رفع هر گونه توهم در خصوص وحدت جزایی اروپایی، فرد باید از همان آغاز براین نکته آگاه باشد که محتوای قانونی و شکل فعلی قواعد حقوق‎جزا، فقط شامل مقررات راجع به جرم نیست، بلکه قواعد عمومی راجع به اتهام جزایی و همین طور طرز اجرای قواعد ماهوی در محاکم کیفری را نیز در برمی‎گیرد.
در مقررات گوناگون راجع به جرایم، تشابهات زیاد است.
اما هنوز، بسیار دشوار است که بتوان به یکنواخت‎سازی قواعد عمومی راجع به اتهام (آیین‎دادرسی کیفری) اندیشید.
با نگاهی سریع به متون حقوق جزای کشورهایی نظیر: آلمان، انگلستان و فرانسه که هر یک سنتهای حقوقی مجزایی دارند، چندگانگی در نحوه تنظیم شرایط مجازات بوضوح قابل رویت است.
در حالی که در نظر حقوقدانان جزایی آلمان عناصر متشکله جرم عبارت است از "عناصر مربوط به تعریف" (TatbestandsmaBigkeit)، "عنصر غیرقانونی بودن" (Rechtswidrigkeit) و "تقصیر" (schuld)، انگلیسیها از "عمل مجرمانه" (Actus reus)و "قصد مجرمانه" (Mens rea)سخن می‎گویند، فرانسویها با تفکیک میان عنصر قانونی، مادی و روانی به گونه دیگری تعبیر می‎کنند، وناشناخته‎تر از همه اینها نظام حقوق کیفری اسلامی است که از"حکم"، "موضوع" و "شرایط عامه تکلیف" نام می‎برد.
حتی در اصول کلی حقوق جزا نیز تفاوتهای اساسی دیده می‎شود.
مفهوم اصل قانونی بودن در نظامهای کامن‎لو و رومی – ژرمنی متفاوت است.
همچنین، اختلافات عمده در مجازات شروع به جرم، در واکنش نسبت به اشکال مختلف مشارکت جنایی و مجازات فعل مجرمانه ناشی از ترک فعل، قابل مشاهده است.
وابستگی متقابل قانون آیین دادرسی کیفری و عناصر متشکله جرم که باید از طریق این آیین‎دادرسی اثبات شوند، اختلافاتی را میان حقوقهای کیفری اروپا سبب می‎شود.
مشکلات خاص راجع به تحقیقات مقامات پلیس و قواعد راجع به عدم استماع ادلّه و نحوه تحصیل دلایل در دادگاه نیز قابل توجه است.
به عنوان مثال، در آلمان شیوه رسیدگی جزایی، یک شکل رسمی و تمام از قبل تعیین شده با قضات حرفه‎ای و غیرحرفه‎ای دارد.
در این شیوه، اصل تسریع دادرسی با توجه به نحوه ارائه ادله اثبات، اجرا می‎شود.
و لذا، وکیل با استفاده از حقوقش در پرسش از شهود و بیان دفاعیات تا درخواست ادله از دادگاه، به طور موثری نقش دارد.
در این سیتسم، ختم سریع و عادلانه محاکمه بدون کمک وکیل امکانپذیر نیست.
در این شیوه با دقتهایی که صورت می‎گیرد، همه جریان تحقیقات مقدماتی پلیس و دادستان عمومی از قبل به وسیله قانونگذار هدایت شده است.
بالعکس، در انگلستان جلسه رسیدگی به ادله به روش ترافعی در محضر قضات عامی صورت می‎گیرد که تا قبل از شروع رسیدگی اصلی، هیچ اطلاعی از موضوع محاکمه ندارد.
اگر چه این قضات در جریان دادرسی به وسیله قاضی حرفه‎ای دادگاه نکات لازم را فرا می‎گیرند، اما آنان در اعلام رای خود آزادند.
دلایل و مدارک جرم به وسیله مقام تعقیب کننده جرم ومتقابلاً ادله مخالف آن به وسیله وکیل متهم، به دادگاه ارائه می‎شود تا فی المجلس به وسیله قضات عامی بررسی و تحلیل شود.
لذا، باید پیچیده‎ترین موضوعات جزایی آنقدر ساده شوند تا این قضات بتوانند رای دهند.
وکلا نیز موظفند دراین ساده‎سازی دخیل باشند چرا که ممکن است از سوی دادگاه به اتهام ایجاد مانع در راه عدالت مقصر شناخته شوند.
اظهارات و گفته‎های ضد و نقیض شهود و جو موجود در دادگاه، نقش مهمی در روند رسیدگی بازی می‎کنند.
قاضی در این سیستم، نقش داور را دارد.
در فرانسه، محاکمات با حضور هیئت منصفه برگزار می‎شود.
اما جریان اصلی رسیدگی، به وسیله قاضی حرفه‎ای اداره می‎شود که نقش فعال دارد و بالاتر از یک داور بیطرف شمرده می‎شود.
در اینجا، قاضی مکلف است که خود مستقلاً واقعیت را کشف کند، و تاثیر او برهیئت منصفه، بسیار شدیدتر از نظام انگلیسی است.
افزون براین، اصل تسریع دادرسی نیز به اندازه نظام دادرسی آلمان، جدی گرفته نمی‎شود.
جمع‎آوری ادله، لزوماً باید با ارجاع قاضی تحقیق و تحت نظارت او صورت گیرد.
امر تحقیق دراین مرحله، به دقت وتشریفات مرحله رسیدگی در دادگاه نیست.
بدین روش، حتی پرونده‎های سنگین نیز براحتی رسیدگی شوند.
بدون آنکه خواسته باشیم تفاوتهای مذکور را از موضع حقوقی – سیاسی ارزیابی کنیم، چنانچه اروپاییها بخواهند در زمینه قوانین مقررات دادرسی به یک هماهنگی مطلوب دست یابند، تغییر و تحولات همه جانبه‎ای باید انجام شود.
گستره این تغییرات، حتی به وسیله متخصصان هم به دشواری قابل پیش‎بینی است.
اما این دشواری، به معنای محال بودن این هدف نیست.
این واقعیت را هم نمی‎توان انکار کرد که به واسطه فعالیت رو به تکامل کنوانسیون و دیوان اروپایی حقوق بشر و دیوان دادگستری جوامع اروپایی، بتدریج اصول و قواعد مشترک جزایی در سطح اروپا در حال تکوین است.
اما تا زمانی که بریتانیا – به عنوان مثال – توانایی ایجاد یک قانون کیفری نوشته و مدون را ندارد، تصور این امر بسیار مشکل خواهد بود که این کشور بخواهد با یک قانون جزای مدون اروپایی موافقت کند.
چشم‎انداز آینده
واقعیتهای پیشگفته، مطمئناً برای همه کسانی که امیدوار بودند بزودی حقوق جزای مشترک اروپایی شکل گیرد، ناراحت کننده است.
ولی اگر پژوهشهای تطبیقی از این‎ جهت ناامیدی به وجود می‎آورند، نقطه‎های مثبت را هم نمی‎توان نادیده انگاشت.
مطالعات تطبیقی نقش یک سیستم هشدار دهنده اولیه‎ای را دارد، که اذهان را به اختلافات ضرور در ساختار نظامهای حقوقی رهنمون می‎شود و بااستفاده از تجربه دیگر فرهنگهای حقوقی، نسبت به عواقب ناخواسته طرحهای اصلاحی تندروانه برکل نظام حقوقی هشدار می‎دهد.
ظاهراً، نقش هشدار دهندگی مطالعات تطبیقی در خصوص کشورهای سوسیالیست سابق اروپای شرقی که همگی مشغول بازنگری نظامهای جزایی خودند، کارساز نبوده است.
به عنوان مثال، پس از فروپاشی کمونیسم، کشورهای جدا شده از شوروی سابق به خاطر تبلیغات کامن‎لو، متقاعد شدند که نظام دادرسی خود را از نظام تفتیشی و مختلط به نظام ترافعی و اتهامی تغییر دهند.
وقتی انسان محققی این اثر‎پذیری سریع را می‎بیند، دچار حیرت می‎شود.
همچنین، هنگامی که محقق می‎بیند چگونه این کشورها از اینهمه یافته‎های حقوق تطبیقی غفلت ورزیده‎اند، برحقوقش افزوده می‎شود.
اگر می‎بینیم که چنین تحولی حتی در نظام دادرسی ایتالیا نیز انجام شده و با موفقیت هم همراه بوده است، به خاطر آن است که نظام دادرسی ایتالیا از قبل آمادگی لازم را کسب کرده بود.
اما دربسیاری ازکشورها نظام اتهامی محکوم به شکست است، زیرا در این نظام دادستان به طور سنتی نقش عمده‎تری در رسیدگی دارد و یک نظام فعال وکالت وجود ندارد.
حقوق تطبیقی به ما نمی‎گوید که کدام یک از این نظامها مطلقاً خوب است، بلکه این نکته را به ما گوشزد می‎کند که به جای تغییر بنیادی نظامها با همه عواقب ناخواسته آن، راه‎حل‎های موقت و میانه‎ای هم وجود دارد که ضمن قبول اصلاحگری، زمینه‎های اجتماعی و از جمله فرهنگهای دادرسی را هم لحاظ می‎کند.
یکی از این راه‎حل‎های میانه که در اغلب نظامهای دادرسی به کار گرفته شده است، تفکیک مقام رسیدگی از مقام تعقیب است.
در اینجا قاضی، مسئول تحقیق درباره مدارک جرم است و اصحاب دعوی، نقش فعالتری بازی می‎کنند.
شاید، مهمترین توانایی مطالعات تطبیقی، فرصتی است که برای شناخت نظامهای مختلف حقوقی ایجاد می‎کند، و این امکان را هم فراهم می‎کند تا نظامهای مختلف حقوقی، خود را در معرکه هماوردی نظامهای دیگر محک بزنند.
پژوهشهای تطبیقی، چشمانمان را برای مشاهده فرهنگهای حقوقی متفاوت می‎گشاید.
و بدین وسیله، راه مبارزه با جزمیت و جمود فکری و اجتماعی را آشکار می‎کند، و شخص را از درون‎نگری می‎رهاند، همچنین، این گونه پژوهشها از یک سو، باعث "تشکیک در جزمیت حقوقی" می‎شود و از سوی دیگر، او را متوجه دیگر علوم اجتماعی می‎کند.
چنین جستجوگری بیطرفانه برای کشف حقیقت در میان دیگر ملتها، کشورها ونظامهای اجتماعی وحقوقی، حرکت مهمی است که می‎توان علیه جنبشها بنیادگرای مدعی وجود حقیقتهای مطلق – که البته دکترین‎های محض حقوقدانان نیزخالی از آنهاست – به آن دل بست.
همین عنصر حقیقت‎جویی، پژوهش تطبیقی را پراهمیت می‎سازد.
همان طور که تجربه و مشاهده برای علوم تجربی بهترین روش اکتشاف است، روش تطبیقی نیز برای دیگر علوم بهترین روش به شمار می‎رود.
سرانجام، می‎توان گفت که مقارنه و مقایسه در قلمرو حقوق، بهترین راه‎حل برای اسطوره حقیقتهای مطلق است.

مترجم : حسن رضائی
دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته معارف اسلامی و حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه امام‎صادق(ع) و دانشجوی دوره دکتری رشته حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه تربیت مدرس
[1] پرفسور دکتر آلبین ازر، Albin Eser)) استاد برجسته حقوق جزای کنونی آلمان در دانشگاه آلبرت لودویگز واقع در شهر قدیمی فرایبورگ آلمان، آثار بسیار فراوانی را به انگلیسی و آلمانی منتشر کرده است.
ایشان بیش از 14 سال است که ریاست موسسه ماکس پلانک برای مطالعات خارجی و بین‎المللی حقوق‎جزا را برعهده دارد.
2 درنوشتارحاضر، مترجم کوشیده است با حفظ محتوای متن، در جاهایی که نیاز به تطبیق مثالهای نویسنده باحقوق ایران بوده است ، در لابلای متن این کار را انجام دهد.
هدف از این کار، عینی تر کردن مقاله برای خواننده ایرانی است .
البته، این امر در سراسر مقاله با رعایت اصل امانتداری نسبت به مقاصد نویسنده صورت گرفته است .
نویسنده : دکتر آلبین ازر


تعداد صفحات : 51 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود