مقدمه :
باید از دگم گرایی ها در اندیشه فلسفی دوری کرد.
برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند،کسانی که به شهود دلایل منطقی را متصل می کنند راه به خطا رفته اند،بشر به دلیل خواست " قدرت " به دنبال شناخت است نه به دلیل تشنگی عقل ناب نمی توان از همساز با طبیعت بودن یک اصل اخلاقی برای خود ساخت. زیرا طبیعت بی رحم است و اگر آدمی بخواهد مطابق با طبیعت زندگی کند باید بی رحم باشد.
فیلسوفی که درصدد آفرینش جهان بنابر تصور خویش است می خواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این همان روا داشتن استبداد بر دیگران است.
غرور و فریب رواقیون دلیل علاقه آنها به اخلاق و آمیختن آن با طبیعت است. زیرا تفکر رواقی درواقع نوعی استبداد راندن بر خویشتن است و چون فرد جزئی از طبیعت است پس طبیعت نیز استبداد را بر او حاکم می کند فلسفه همان خواست قدرت است همان خواست علت نخستین باید بر فریب حواس خود پیروز شویم علم جهان را توضیح نمی دهد بلکه تفسیر می کند و در واقع معنایی برای وجود نباید در نظر گرفت.
اراده یک احساس نیست بلکه شامل احساس های متعدد است و نمی توان آن را از اندیشه جدا کرد. در عین حال اراده یک شور است و کسی که اراده می کند به اشتباه اراده را با عمل یکی در نظر می گیرد
قدرت خواهی بشر و نه میل به شناخت اولین عامل برای گرایش او به فلسفه بوده است.بشر برای فرار از خدا طبیعت را عامل همه چیز می داند و قانونی در طبیعت در کار نیست بلکه پدیده های طبیعی به دلیل قدرت به وجود می آیند.
بلند پروازی من آنست که در ده جمله می گوید. چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید.
هر چند با نگاهی عمیق ودقیق متوجه می شویم که مشکل ازدواج از بیکاری بزرگتر است . بیکاری از یک منظر معلول است یعنی نتیجه سیاستهای نسنجیده و غیر اصولی وغیر مدبرانه ای است که امروز مدیران سیاستمداران واندیشمندان به تفضیل به بیان ان پرداخته اند . در اینکه عوامل مختلفی موجب چنین بحرانی شده اند جای هیچ حرف وحدیثی نیست !
اما از منظری دیگر بیکاری علت است . علت بوجودآورنده ی مشکلات بسیاری دیگر که با هم ترکیب شده وچنین اوضاعی را ساخته است . بیکاری یکی از موثرترین عوامل بوجودآورنده ی نا به هنجاریها و بحران ها و مفاسد اجتماعی است که به شدت هر چه تمام تر در جامعه ما شایع شده است . بیکاری باعث شده است که جمعیت جوان جامعه ما به خیابانها وپارکها و…….. روی آورند ویا بهتر بگویم پناه برند . چرا ؟ برای ارضاء نیازهای عاطفی ــ جنسی که نیازی است کاملاً اساسی وطبیعی وغیر قابل انکار واغماض که با رسیدن به سن بلوغ احساس می شود . ارضای این نیاز اساسی در شرایط فعلی جامعه ماممکن نیست بوسیله ازدواج صورت بگیرد . چرا که ازدواج شرایط ومقدماتی دارد که دستیابی به حداقل آن شرایط لازم غیر ممکن است . چراکه کاری وجود ندارد که با درآمد آن بتوان شرایط ازدواج را آماده کرد
از طرفی فشار نیازهای عاطفی ــ جنسی در شرایط کنونی که جوانان ما دنبال سرگرمی هستند آنها را روانه خیابان می سازد . اینچنین است که پسر جوان جامعه ما حیران و سرگردان تمام فکر وتوان خود را در اجرای برنامه های خیابانی خود استخدام میکند. از آنطرف هم دختری که می بایست 5-10 سال پیش با این جوان ازدواج می کرد اکنون همین وضع را دارا است . بی حوصلگی ، خستگی مفرط از یکنواختی وتکراری بودن محیط خانه و ……… او را روانه خیابانها می سازد . واینگونه پسر ودختر جامعه ما دست در دست هم می دهند به مهر وخانه خود را آباد می کنند و اینچنین است که جوانان ما طعمه وطعام حلال که نیافتند حرامش را جایز ولازم می دانند وبه گونه ای نیازهای جنسی وعاطفی خود را ارضاء می کنند که دین ما به هیچ وجه آنرا برنمی تابد . اینجاست که امنیت جامعه به شدت کاهش می یابد . چرا که خانواده سخت نگران خروج فرزندان خود از منزل می باشند چه دختر باشد چه پسر . مگر آن دسته از والدینی که دوستی پسر و دختر را طبیعی می دانند و آنرا قبول دارند . آیا در این شرایط می توان فرزندان را در منزل زندانی کرد ؟ آیا می توان از تحصیل آنها جلوگیری کرد؟ و اینگونه است که همه ی جوانان وارد بازار سیاه واگیردار شده اند . و اینگونه می شود که برای فرار از برچسب بی کلاسی و اُمُلی و …..، ارتباط با جنس مخالف یک امتیاز و افتخار می شود . یعنی هم از درون به جوان فشار وارد می شود که با جنس مخالف ارتباط برقرار کند و هم از بیرون .
علاوه بر این عوامل شدت بخشی چون ماهواره، فیلمهای آنچنانی که امروزه با ورود کامپیوتر به زندگی، امکان دسترسی به کیفیت و کمیت بالای آنرا فراهم آورده است، وجود دارد .
همچنین ورود کیمیای جانبخش مواد مخدر سنگ تمامی شد بر این اوضاع این اوضاع موجب می شود زن و شوهرها هم با مشکل روبه رو شوند. چرا که جوان یا بعضی از جوان ها توجهی به متاهل یا مجرد بودن طرف خود ندارند و اینگونه مرد همیشه نگران زن خود و زن همیشه نگران شوهر است .
سوال دیگری که من از داعیه داران دینی دارم اینست که : استراتژی نظام جنسی ما چیست؟ آیا وضعیت موجود مطلوب است . من فکر نمی کنم که ارتباط دختران و پسران جامعه ما قابل انکار باشد . امنیت و کیفیت این ارتباط بر همگان روشن است . ارتباط مخفیانه ی مخاطره آمیز آیا تبلیغات و تحذیرات رسانه های عمومی توانسته است این ارتباط را از بین ببرد و یا حداقل کاهش دهد ؟ واقعیت این است که نیاز جوان به جنس مخالف چنان شدید است که هیچ راهی برای کنترل آن نیست .
واقعیت اینست که در جامعه ما هم فساد همه جا را فرا گرفته است . مگر جوانی که از 15-9 سالگی نیاز به ارضاء جنسی و عاطفی دارد تا چند سال می تواند صبر کند؟ و اگر تامل کنیم می بینیم که فاصله بلوغ تا ازدواج را فساد پر می کند. شما فکر می کنید چند درصد جوانان ما می توانند تا 24-30 سالگی یعنی 15 سال خود را کنترل کنند ؟ آیا چنین چیزی ممکن است ؟ پس این جوانان چه می کنند ؟ اینجا جوانان به سه دسته تقسیم می شوند : دسته اول: یا ازدواج می کنند یاخودرا از گناه نگه می دارند . دسته دوم: ارتباط غیر شرعی ومخفیانه با جنس مخالف بر قرار می کنندودسته سوم که هیچکدام از دو راه بالا برایش ممکن نیست به خاطر آبرو یا نداشتن امکانات ویا غیره دست به استمناء واستشهاء می زنند است . هر چند با نگاهی عمیق ودقیق متوجه می شویم که مشکل ازدواج از بیکاری بزرگتر است . بیکاری از یک منظر معلول است یعنی نتیجه سیاستهای نسنجیده و غیر اصولی وغیر مدبرانه ای است که امروز مدیران سیاستمداران واندیشمندان به تفضیل به بیان ان پرداخته اند . در اینکه عوامل مختلفی موجب چنین بحرانی شده اند جای هیچ حرف وحدیثی نیست !
اما از منظری دیگر بیکاری علت است . علت بوجودآورنده ی مشکلات بسیاری دیگر که با هم ترکیب شده وچنین اوضاعی را ساخته است . بیکاری یکی از موثرترین عوامل بوجودآورنده ی نا به هنجاریها و بحران ها و مفاسد اجتماعی است که به شدت هر چه تمام تر در جامعه ما شایع شده است . بیکاری باعث شده است که جمعیت جوان جامعه ما به خیابانها وپارکها و…….. روی آورند ویا بهتر بگویم پناه برند . چرا ؟ برای ارضاء نیازهای عاطفی ــ جنسی که نیازی است کاملاً اساسی وطبیعی وغیر قابل انکار واغماض که با رسیدن به سن بلوغ احساس می شود . ارضای این نیاز اساسی در شرایط فعلی جامعه ماممکن نیست بوسیله ازدواج صورت بگیرد . چرا که ازدواج شرایط ومقدماتی دارد که دستیابی به حداقل آن شرایط لازم غیر ممکن است . چراکه کاری وجود ندارد که با درآمد آن بتوان شرایط ازدواج را آماده کرد.
از طرفی فشار نیازهای عاطفی ــ جنسی در شرایط کنونی که جوانان ما دنبال سرگرمی هستند آنها را روانه خیابان می سازد . اینچنین است که پسر جوان جامعه ما حیران و سرگردان تمام فکر وتوان خود را در اجرای برنامه های خیابانی خود استخدام میکند. از آنطرف هم دختری که می بایست 5-10 سال پیش با این جوان ازدواج می کرد اکنون همین وضع را دارا است . بی حوصلگی ، خستگی مفرط از یکنواختی وتکراری بودن محیط خانه و ……… او را روانه خیابانها می سازد . واینگونه پسر ودختر جامعه ما دست در دست هم می دهند به مهر وخانه خود را آباد می کنند و اینچنین است که جوانان ما طعمه وطعام حلال که نیافتند حرامش را جایز ولازم می دانند وبه گونه ای نیازهای جنسی وعاطفی خود را ارضاء می کنند که دین ما به هیچ وجه آنرا برنمی تابد . اینجاست که امنیت جامعه به شدت کاهش می یابد . چرا که خانواده سخت نگران خروج فرزندان خود از منزل می باشند چه دختر باشد چه پسر . مگر آن دسته از والدینی که دوستی پسر و دختر را طبیعی می دانند و آنرا قبول دارند . آیا در این شرایط می توان فرزندان را در منزل زندانی کرد ؟ آیا می توان از تحصیل آنها جلوگیری کرد؟ و اینگونه است که همه ی جوانان وارد بازار سیاه واگیردار شده اند . و اینگونه می شود که برای فرار از برچسب بی کلاسی و اُمُلی و …..، ارتباط با جنس مخالف یک امتیاز و افتخار می شود . یعنی هم از درون به جوان فشار وارد می شود که با جنس مخالف ارتباط برقرار کند و هم از بیرون .
علاوه بر این عوامل شدت بخشی چون ماهواره، فیلمهای آنچنانی که امروزه با ورود کامپیوتر به زندگی، امکان دسترسی به کیفیت و کمیت بالای آنرا فراهم آورده است، وجود دارد .
همچنین ورود کیمیای جانبخش مواد مخدر سنگ تمامی شد بر این اوضاع این اوضاع موجب می شود زن و شوهرها هم با مشکل روبه رو شوند. چرا که جوان یا بعضی از جوان ها توجهی به متاهل یا مجرد بودن طرف خود ندارند و اینگونه مرد همیشه نگران زن خود و زن همیشه نگران شوهر است .
سوال دیگری که من از داعیه داران دینی دارم اینست که : استراتژی نظام جنسی ما چیست؟ آیا وضعیت موجود مطلوب است . من فکر نمی کنم که ارتباط دختران و پسران جامعه ما قابل انکار باشد . امنیت و کیفیت این ارتباط بر همگان روشن است . ارتباط مخفیانه ی مخاطره آمیز آیا تبلیغات و تحذیرات رسانه های عمومی توانسته است این ارتباط را از بین ببرد و یا حداقل کاهش دهد ؟ واقعیت این است که نیاز جوان به جنس مخالف چنان شدید است که هیچ راهی برای کنترل آن نیست
میگویند پادشاهی دستور داد مراکز فساد ( کاباره ها) باید بسته شوند. این پادشاه وزیری داشت بسیار فهمیده و با هوش به شاه گفت : اگر این مراکز بسته شوند فساد کوچه و خیابان ها را پر خواهد کرد . شاه نپذیرفت. وزیر با خود فکر کرد چگونه شاه را متوجه اشتباه خود سازد . تصمیم گرفت روزی شاه و دیگر درباریان را در منزل خود دعوت کند . غذای خوشمزه ای هم به آنها داد . در دستشویی ها را هم بست . همه با هم سرگرم صحبت شدند . بعد از چندی شاه گفت : می خواهم بروم قضای حاجت . رفت و دید که دستشویی ها بسته اند نمی دانست چه کار کند . چون شدیدا نیاز به تخلیه داشت . یک مرتبه که به شاه فشار آمده بود داخل حیاط قضای حاجت کرد . وزیر باهوش دیگر درباریان را همراه خود به آنجا آورد . به شاه گفت: از شما بعید است این چه کاری است که شما کرده اید؟ شاه گفت دستشویی ها بسته بودند و من راهی نداشتم جز این . وزیر گفت من عمداً در دستشویی ها را بستم تا همین را به شما بفهمانم . اگر غرایز جنسی در جایی تخلیه نشود سطح جامعه را فساد خواهد گرفت . شاه فکر کرد دید درست می گوید. دستور داد مراکز مذکور فعالیت خود را از سر گیرند . ( در مثال مناقشه نیست بدیهی است این نوشته بر آن نیست که مراکز فساد دایر شوند بلکه تبلیغ و ترویج و تاکید بر ازدواج موقت را که چاره این مشکل بزرگ است ضروری می داند
واقعیت اینست که در جامعه ما هم فساد همه جا را فرا گرفته است . مگر جوانی که از 15-9 سالگی نیاز به ارضاء جنسی و عاطفی دارد تا چند سال می تواند صبر کند؟ و اگر تامل کنیم می بینیم که فاصله بلوغ تا ازدواج را فساد پر می کند. شما فکر می کنید چند درصد جوانان ما می توانند تا 24-30 سالگی یعنی 15 سال خود را کنترل کنند ؟ آیا چنین چیزی ممکن است ؟ پس این جوانان چه می کنند ؟ اینجا جوانان به سه دسته تقسیم می شوند : دسته اول: یا ازدواج می کنند یاخودرا از گناه نگه می دارند . دسته دوم: ارتباط غیر شرعی ومخفیانه با جنس مخالف بر قرار می کنندودسته سوم که هیچکدام از دو راه بالا برایش ممکن نیست به خاطر آبرو یا نداشتن امکانات ویا غیره دست به استمناء واستشهاء می زنند
معیار پیروزی بنیادگرایان اسلامی در کنترل جامعه، کنترل در عمق و در کل جامعه است که به وسیله آن، آزادی و حقوق زنان را سرکوب مى کنند. در ایران، ملاهای حاکم به مدت بیست و پنج سال قوانین اهانت آمیز و سادیستی و تنبیهات را بر زنان و دختران تحمیل کردند. آنها را در یک سیستم جداسازی آپارتاید جنسی به بردگی کشیدند. حجاب، موقعیت انسان درجه دوم، شلاق و سنگسار تا حد مرگ را تحمیل کرد.
در همراهی با گرایش جهانی، بنیادگرایان شیوه دیگری را نیز برای غیر انسان ساختن زنان و دختران افزوده اند: خرید و فروش آنها برای فاحشه گری. تعیین تعداد دقیق قربانیان غیرممکن است، اما بنا بر یک منبع رسمی در تهران، نرخ رشد تعداد دختران نوجوان در فاحشه گری 635 درصد بوده است. بالابودن این آمار حکایت از این دارد که چگونه این نوع از آزار بسرعت رشد کرده است. در تهران بطور تخمینی 84000 زن و دختر فاحشه وجود دارد. بسیاری از آنها در خیابانها هستند، برخی دیگر در 250 فاحشه خانه که بنا بر گزارش هایی در تهران اداره مى شوند، هستند. این تجارت همچنین بین المللی است: هزاران زن و دختر ایرانی در بردگی سکس در خارج به فروش رسیده اند.
رئیس دفتر انترپول در ایران معتقد است که امروزه تجارت برده سکس یکی از سودآورترین کارها در ایران است. این تجارت جنایت آمیز بدون اطلاع داشتن و شرکت بنیادگرایان حاکم صورت نمى گیرد. مقامات دولتی خود نیز در خرید و فروش و آزار جنسی زنان و دختران دست دارند.
بسیاری از دختران از خانواده های فقیر مناطق روستایی مى آیند. اعتیاد به مواد مخدر در سرتاسر ایران همه گیر است. برخی از والدین معتاد فرزندان خود را مى فروشند تا اعتیاد خود را حفط کنند. درصد بالای بیکاری، 28 درصد برای جوانان در سنین 15 الی 29 سال و 43 درصد برای زنان 15 الی 20 سال، عامل مهمی است برای کشاندن جوانان بیقرار به قبول پیشنهاد کارهای پر از خطر. تاجران برده از هر موقعیتی که در آن زنان و کودکان ضربه پذیر هستند، سوء استفاده مى کنند. مثلا: به دنبال زلزله اخیر در بـم، دختران یتیم دزدیده شده و به یک بازار شناخته شده در تهران برده شدند که در آن تاجران ایرانی و خارجی با یکدیگر ملاقات مى کنند.
مقصد مشهور قربانیان تجارت برده سکس، کشورهای عربی در خلیج فارس است. بنا بر گفته رئیس اداره قضایی استان تهران، قاچاق چیان دختران بین سن سیزده و هفده را مورد هدف قرار میدهندمى دهند. حتی گزارش هایی وجود دارد مبنی بر فرستادن تعدادی دختر بچه هشت و ده ساله به کشورهای عربی. به دنبال فرار یک دختر هجده ساله از زیر زمین یک خانه, که گروهی از دختران قبل از فرستادن به قطر, کویت و امارات متحده عرب، در آن نگهداری مى شدند، یک دارو دسته کشف شد. تعداد زنان و دختران ایرانی ای که از کشورهای خلیج فارس اخراج مى شوند، حاکی از درجه بالای این تجارت است. به محض بازگشت به ایران، بنیادگرایان اسلامی قربانیان را ملامت کرده و اغلب آنها را مورد تنبیه بدنی قرار داده و بزندان می اندازند. زنان معاینه مى شوند که تعیین گردد که آیا آنها دست به "اعمال غیر اخلاقی" زده اند یا نه. مقامات مى توانند بر طبق نتیجه معاینات، مانع خروج دوباره زنان از کشور بشوند.
پلیس پرده از تعدادی از شبکه های فحشا و بردگی که از تهران اداره شده و دختران را به فرانسه، بریتانیا، و همچنین به ترکیه مى فروخته اند، برداشت. یکی از شبکه های مستقر در ترکیه، زنان و دختران ایرانی قاچاق شده را مى خرید، به آنها پاسپورت جعلی مى داد و آنها را به کشورهای اروپایی و کشورهای خلیج فارس منتقل مى کرد. در یک مورد، یک دختر شانزده ساله به طور قاچاقی به ترکیه فرستاده گشت و سپس به یک اروپایی 58 ساله به مبلغ 20 هزار دلار فروخته شد.
در شمال شرقی استان خراسان، پلیس محلی گزارش داد که دختران بعنوان بردگان سکس به مردان پاکستانی فروخته مى شوند. مردان پاکستانی با دختران مابین دوزاده تا بیست ساله ازدواج مى کنند و سپس آنان را به فاحشه خانه هایی که در پاکستان "خرابات" نامیده مى شوند، مى فروشند. یک از این شبکه ها بهنگام تماس با خانواده های فقیر در اطراف مشهد و پیشنهاد ازدواج با دختران، لو رفت. دختران سپس از طریق افغانستان به پاکستان برده مى شوند، جاییکه به فاحشه خانه ها فروخته مى شوند.
در جنوب شرقی مرز استان سیستان و بلوچستان، هزاران زن ایرانی به مردان افغانی فروخته شده اند. مقصد نهانی آنان نامعلوم است.
یکی از عواملی که به ازدیاد فحشا و تجارت برده سکس کمک مى کند، تعداد دختران جوانی است که از خانه فرار مى کنند. دختران علیه محدودیتهای بنیادگرایانه ای که بر آزادی آنها تحمیل مى شود، بر علیه آزار در خانه و اعتیاد والدین شورش مى کنند. متاسفانه دختران در راه مبارزه برای آزادی، با آزار بیشتر و استثمار روبرو مى شوند. 95 در صد دخترانی که از خانه فرار مى کنند به فحشا کشیده مى شوند. تنها در تهران تخمین زده شده است که 25000 کودک خیابانی، در نتیجه فرار از خانه، وجود دارند که بیشر آنها دختر هستند. جاکش ها، کودکان خیابانی، فراری ها و دختران ضربه پذیر دبیرستانی را در پارکها شکار مى کنند. یک مورد نمونه ماجرای لو رفتن زنی است که دختران ایرانی را به مردان در کشورهای خلیج فارس مى فروخت. برای مدت چهار سال وی دختران فراری را شکار کرده و به آنها مى فروخت. او حتی دختر خودش را هم به مبلغ 11 هزار دلار آمریکا فروخت.
با در نظر گرفتن استبداد حاکم در ایران, بیشتر این فعالیتهای سازمان داده شده برای مقامات شناخته شده است. رو شدن شبکه برده سکس در ایران نشان داده است که بسیاری از ملاها و مقامات در استثمار جنسی و تجارت زنان و دختران دست دارند. زنانی گزارش داده اند که آنها برای اینکه یک قاضی را وادار کنند که طلاق آنها را تایید نماید, مجبور مى شوند با وی همخوابگی کنند. زنانی که به علت فحشا دستگیر مى شوند، مى گویند که آنها مجبورند با مقامات دستگیر کننده خود همخوابه شوند. گزارش هایی وجود دارد مبنی بر بردن زنان جوان برای ملاهای ثروتمند و قدرتمند توسط پلیس.در شهرها، خانه های امنی برای کمک بهفراریان تاسیس شده است.
نقش خانواده در پیشگیری از انحرافات اجتماعی
یکی از موضوعاتی که از گذشتههای دور افکار بسیاری از اندیشمندان رشتههای مختلف علمی نظیر فلاسفه، حقوقدانان، روانشناسان و خصوصاً جامعهشناسان را به خود معطوف کرده، مسئله انحرافات اجتماعی است. در کمتر کتاب جامعهشناسی است که بخشی از کتاب، به این موضوع اختصاص نیافته باشد. از این رو جامعهشناسان تلاش میکنند تا به سوالاتی که در این زمینه مطرح است، پاسخ گویند. سوالاتی از این قبیل که مصادیق انحرافات اجتماعی کدام است؟ چرا در هر جامعه ای بعضی از اعضای جامعه، هنجارهای مورد قبول اجتماع را زیر پا گذاشته یا آنها را نقض میکنند؟ چگونه میتوان افراد را بهنجار وهمنوا تربیت نمود و از رفتارهای انحرافی افراد پیشگیری کرد؟ برای کاهش نرخ کجروی و انحرافات اجتماعی از چه ابزارها و سازو کارهایی باید استفاده کرد؟ چگونه باید با افراد کجرو رفتار نمود و چه نوع مجازاتی را تعیین کرد؟…
پدیدههای اجتماعی به جهت ماهیت پیچیده آنها، کمتر با رویکرد تک عاملی تبیین میشوند. از این رو بررسی و تحلیل عوامل پیشگیری از انحرافات اجتماعی نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد. این عوامل در یک تقسیم بندی شامل دو دسته کلی است:
الف) ـ عوامل روانی: از قبیل شناخت صحیح، ارضای منطقی غرائز و امیال درونی، باورها و عقاید صحیح، خصوصیات روحی معتدل و ….
ب) ـ عوامل اجتماعی: این عوامل خود به دو دسته تقسیم میشود: عوامل اجتماعی کلان مانند نوع نظام سیاسی، عملکرد رهبران حکومتی، وسائل ارتباط جمعی، نقش استعمارگران خارجی و … و عوامل اجتماعی خرد نظیر خانواده، گروه همسالان، محیط تحصیلی، محیط شغلی، مسجد و دیگر مکان های مقدس و … .
جامعه شناسان بر این باورند که در بین مجموع این عوامل، خانواده یکی از مهمترین عواملی است که میتواند بیشترین نقش را در جلوگیری از بروز انحرافات و جرائم اجتماعی ایفا نماید، همان طوری که میتواند عامل موثری در انجام رفتارهای انحرافی باشد. بنابراین اگر محیط خانواده در دوران کودکی فرد، یک محیط سالم، مناسب و بسامانی باشد، احتمال مصونیت این فرد از انجام رفتارهای انحرافی و نابهنجار بسیار فراوان است.
انحراف اجتماعی
انحراف در یک معنای عام، شامل هر نوع کنشی است که با هنجارهای پذیرفته شده یک جامعه همنوایی ندارد، بلکه آنها را نقض میکند. جامعه شناسان به دنبال انحرافاتی هستند که اکثریت اعضای جامعه آن را به صورت عام محکوم میکنند. به بیان دیگر آن دسته از نقض هنجارها را مورد بررسی قرار میدهند که در نظر عده زیادی از مردم گناه و خطا شمرده میشود.[2] بنابراین هر انحرافی دارای دو عنصر اساسی و جوهری به نام "کنش" و نیز "شکستن هنجار مورد قبول جامعه" است. البته انحراف به مفهوم جامعه شناختی آن، یک امر نسبی است، یعنی زمانی یک فعل انحراف محسوب میگردد که در دیدگاه اکثریت اعضای آن جامعه نابهنجار تلقی شود. گرچه ممکن است آن رفتار در نزد اعضای یک جامعه دیگر، بهنجار شمرده شود. در این صورت طبیعی است که تعریف و محدوده انحراف، از یک زمان به زمان دیگر و از یک گروه و یک جامعه به گروه و جامعه ای دیگر متفاوت باشد. از این رو شکلهای متفاوت کجروی بر حسب نوع واکنش جامعه نیز در دستههای کاملاً متفاوت قرار میگیرد. برای نمونه واکنشهای حاکی از عدم تایید، شکلها و درجات کاملاً متفاوت و گوناگونی به خود میپذیرد و دامنه این قبیل واکنشها، مواردی نظیر بی اعتنایی و روبرگردانی تا اظهار خشم، ابراز تنفر، طرد، محروم کردن از حقوق اجتماعی، نکوهش زبانی، تنبیه بدنی، بازداشت، جریمه، حبس و … را در برمیگیرد". [3]
بدون تردید تاثیر اجرای سیاستهای پیشگیرانه در جلوگیری از انحرافات اجتماعی، به مراتب از انجام سازوکارهای پسینی برای مقابله با انحراف، کارآمدتر خواهد بود. به علاوه این شیوه، هزینه کمتری را برای مقابله با انحرافات اجتماعی در پی دارد. همان گونه که در علم پزشکی پذیرفته شده است که پیشگیری از ابتلا به بیماریها، به مراتب آسان تر و کم هزینه تر از درمان بیماریها خواهد بود و به ویژه آنکه در برخی موارد ممکن است عدم پیشگیری، فرد را به یک بیماری لاعلاج مبتلا کند.
پیشگیری
مسئله پیشگیری از انحرافات اجتماعی یکی از راهکارهایی است که در بخش نظارت و کنترل اجتماعی مطرح میشود و نقش اساسی در آن حوزه ایفا میکند. در تعریف پیشگیری گفته میشود: "پیشگیری، سیاست پیشینی و متشکل از مجموعه راهکارهای مستقیم و غیر مستقیمیاست که با هدف ایجاد امکانات و موقعیتهای بازدارنده از وقوع جرم و کجروی طراحی و تدوین میشود." [4] بین دو مسئله پیشگیری وکنترل، پیوند وثیقی وجود دارد، به طوری که بعضی واژه "کنترل پیشگیر" را در این رابطه بکار میبرند و در تعریف آن بیان میکنند: "پیشگیری، به کنترلی اطلاق میشود که قبل از وقوع اتفاق صورت میگیرد و از انحراف و تباهی … جلوگیری میکند." [5]
خانواده و پیشگیری از انحراف
یکی از مهم ترین راه های پیشگیری افراد از انحراف، درونی کردن ارزش ها و هنجارهای پذیرفته شده یک جامعه است. به طوری که جامعه شناسان معتقدند بین میزان فرهنگ پذیری و کاهش میزان انحراف و جرم در یک جامعه، رابطه مستقیمی وجود دارد و یکی از علل افزایش نرخ انحراف، فرهنگ پذیری ناقص افراد است. زیرا فرد، بعد از پذیرش هنجارها، بدون تامل و تفکر، رفتار متناسب با آن هنجار را البته نه به خاطر ترس از مواخذه دیگران که نوعی نظارت بیرونی تلقی میشود؛ بلکه به دلیل نوعی نظارت درونی ناخودآگاه انجام میدهد. از این رو جامعه شناسان شکل گیری و ساخت شخصیت فرد را متاثر از فرهنگ پذیری و جامعه پذیری میدانند و بیان میکنند که "از مهمترین نتایج جامعه پذیری، ایجاد شخصیت فردی و الگوهای نسبتاً ثابت فکر، احساس و عمل است که همگی ویژگیهای یک فرد محسوب میشوند."[6] این صاحبنظران برای جامعه پذیری نقش بسزایی قائلند تا جایی که تفاوت صفات شخصیتی افراد را نتیجه جامعه پذیری افراد میدانند و اظهار میدارند:" در هر جامعه ای هر فردی، متفاوت از فرد دیگر است و این اختلافات عمدتاً نتیجه جامعه پذیری میباشد. ما نه تنها در یک جامعه، بلکه در قسمت خاصی از آن متولد شده و زندگی میکنیم و بنابراین تحت تاثیر خرده فرهنگهای خاص طبقه، نژاد، مذهب، منطقه و نیز تحت تاثیر گروههای خاص از قبیل خانواده و دوستان قرار میگیریم."[7] بر مبنای این دیدگاه، هم تشابهات شخصیتی افراد و هم تمایزات و اختلافات آنها عمدتاً به فرآیند جامعه پذیری آنها بستگی دارد. بنابراین فرهنگ پذیری و جامعه پذیری یکی از مهمترین و بهترین راههایی است که میتواند در جهت پیشگیری، نقش مهمی داشته باشد. البته به نظر جامعه شناسان جامعه پذیری در یک جریان زمانی و در دورههای مختلف زندگی صورتی میگیرد، ولی "مهمترین بخش جامعه پذیری در طی دوران نوزادی و کودکی یعنی زمانی که پایههای بعدی شخصیت گذارده میشود، تحقق مییابد."[8]در این دوران خلق و خوها، اعتقادات، حالات و ملکات و آداب و عادات فرد، تنها متاثر از خانواده است و در تعامل با اعضای خانواده شکل میگیرد. از این رو خانواده در تعلیم و تربیت افراد نقش اصلی و اولی را به عهده دارد. لذا اولین مراحل فرهنگ پذیری افراد از نهاد خانواده شروع میشود. دین اسلام برای نهاد خانواده در امور تربیت فرزندان خصوصاً در مراحل اولیه زندگی، نقش بسزایی قائل است و قلب و روح جوان را بستر مناسبی برای پذیرش هر نوع تربیتی میشمارد و آن را به زمین مناسبی برای پرورش هر نوع بذری تشبیه میکند. حضرت علی (ع) خطاب به فرزند گرامیش امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: "و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شی قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک"[9] "همانا قلب جوان مانند زمین خالی است و هر بذری را میپذیرد. بنابراین، من در تعلیم و ادب تو بیش از آن که قلبت سخت شود و عقلت به امور دیگر مشغول شود، مبادرت ورزیدم." بر این اساس گفته میشود آنان که در دوران کودکی نادرست تربیت شده اند، در جوانی و بزرگسالی راه صحیح زندگی را نمیشناسند و با این خلقیات زشت، قادر نیستند خود را با جامعه انطباق دهند، اینان در معاشرتهای اجتماعی اغلب با ناکامی و شکست مواجه میشوند، زیرا به طور ناآگاه فراگرفتههای غلط ایام کودکی خویش را بکار میبندند."[10]
والدین، نخستین کسانی میباشند که در محیط خانواده بر خلق و خوی فرزندان تاثیر میگذارند. آنها با برخوردها و حرکات و سکنات خود پایههای فضائل یا رذائل را در نهاد فرزندانشان پایه گذاری میکنند و زمینههای شکلگیری حالات و ملکات اخلاقی حمیده یا رذیله را فراهم میکنند. یکی از جرم شناسان به نام "دوگرف" در این رابطه مینویسد: "اثرات سالهای عمر بر روی تکوین و تحول آتی شخصیت افراد بسیار بدیهی است و اگر خانواده به وظایف تربیتی خود عمل نماید و روابط بین والدین و فرزند طبیعی بوده و در محیط خانواده، جوّ دوستی و محبت حاکم باشد و در نهایت، اگر تمام نیازهای طبیعی فرزند تامین گردد، طفل به راحتی اجتماعی شده و همچنین در روابط خانوادگی و خارج از آن، رفتارهای طبیعی و متعادل خواهد داشت، اما اگر شرایط و موقعیت به صورت دیگری باشد، یعنی خانواده از نظر تربیتی دچار نقیصه شده و طفل از کمبود شدید عاطفی رنج ببرد و اگر والدین از هم جدا شده باشنـد، بدیهـی است که نتـایج زیـان بـار آن دیـر یا زود در طفل مشاهده خواهد شد.
انواع پیشگیری
پیشگیری از نظر مدت زمان اجرای آن به دو نوع پیشگیری کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم میشود که در ذیل، تعریف هر یک ارائه میشود:
پیشگیری کوتاه مدت
به مجموعه راهکارهایی گفته میشود که در مدت زمان کمتری انجام میشود، نظیر تجهیزات پلیس و نیروهای انتظامی،فراهم نمودن روشنایی بیشتر خیابانها، کوچهها و اماکن عمومی، تدوین قوانین جزایی متناسب و بازدارنده، ایجاد موسسات مددکاری، فراهم نمودن فضاهای مناسب برای گذراندن اوقات فراغت، حمایت از کودکانی که مورد اذیت و آزار و بدرفتاری خانواده قرار میگیرند، انهدام یا بستن محلهها و امـاکـن جرم زا و ممانعت از پخش برنـامـههـای خشـونت زا در تلـویزیون و …تا فرصتهای وقوع انحراف یا جرم را کاهش دهد.
پیشگیری بلند مدت
به سازوکارهایی اطلاق میشود که در یک فرآیند زمانی مدت دار صورت میگیرد تا در آینده فرصتهای وقوع جرم را کاهش دهد. از قبیل فراهم نمودن بسترهای مناسب برای دسترسی افراد به موقعیتهای مناسب و کافی آموزش و پرورش، تدوین و اجرای سیاستهای کلی جهت ایجاد اشتغال برای اعضای جامعه، تشکیل گروههای اجتماعی با هدف ارتقای مهارتهای تربیتی والدین، تلاش در جهت برخورداری اعضای جامعه از نیازهای اساسی زندگی، تقویت نقش پیشگیرانه مدارس از طریق ارتقای محتوا و کیفیت برنامههای آموزشی و تربیتی، تلاش در جهت کاهش شکاف اقتصادی در بین اقشار مختلف جامعه و دستیابی به عدالت اجتماعی و … گرچه این نوع پیشگیری به جهت آثار و برکات ماندگارتر و مطلوبتر، از اهمیت بیشتری برخوردار است، اما در هر جامعهای در کنار این نحوه پیشگیری، نمیتوان از پیشگیری نوع اول بی نیاز بود. به عبارت دیگر این دو نوع پیشگیری، مکمل همدیگر هستند و در پرتو بکارگیری همزمان آنها نتایج بهتری حاصل میشود.
شیوههای پیشگیری
برای پیشگیری از انحرافات اجتماعی شیوههای متفاوتی از سوی صاحبنظران بیان شده است که در اینجا به بعضی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
آموزش مدار (یادگیری)
یکی از شیوههای پیشگیری که از دیرباز بین اندیشمندان مطرح بوده و اکنون نیز طرفدارانی دارد؛ مبتنی بر این نظریه است که افراد، انواع رفتارها را در کنش با دیگران فرا میگیرند. این دیدگاه برای رفتار فرد، خواه هنجارمند یا انحرافی، هیچ منشا ارثی یا ژنتیکی و یا فیزیولوژیکی قائل نمیباشد، بلکه بیان میدارد که فرد در تعامل با دیگران یک سلسله ارزشها، هنجارها و رفتارها را یاد گرفته و میپذیرد. بر اساس این دیدگاه بعضی معتقد بودند اگر در یک جامعه تعلیم و تربیت همگانی شود، در واقع به تدریج راه انجام رفتارهای انحرافی مسدود میشود، "ویکتور هوگو" در این زمینه اظهار میدارد: "یک مدرسه باز کنید، در یک زندان بسته میشود." نظریه "انتقال فرهنگی" بر یادگیری و آموزش تاکید دارد. در این نظریه بیان میشود که همنوایان کسانی هستند که در اثر ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزشهای فرهنگی مورد قبول آنها را فراگرفته، بر اساس آنها عمل کنند و در مقابل، منحرفان کسانی هستند که با افراد کجرو در ارتباط بوده و به شدت از آنها تاثیر میپذیرند؛ به جهت همین تاثیر پذیری است که رهبران دینی، پیروان خود را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهکار باز میدارند. امام صادق(ع) در این خصوص میفرماید:"لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم"[13] "یعنی با افراد منحرف همنشینی و معاشرت نداشته باشید، زیرا همنشینی با آنها موجب میشود که مردم شما را یکی از آنها به شمار آورند.
مطابق این دیدگاه معیار اثر پذیری فرد از گروههای همنوا و ناهمنوا با امور سه گانه ذیل مرتبط میباشد:
1- شدت تماس با دیگران
یعنی هرچقدر ارتباط با اعضای یکی از این دو گروه بیشتر باشد، به همان میزان اثر پذیری او از آن گروه بیشتر خواهد بود. مانند آن که احتمال پذیرش هنجارها و ارزشهای اعضای خانواده یا دوستان و همسالان به جهت داشتن روابط نزدیک تر و قوی تر با یکدیگر، بیشتر از آشنایان یا همکاران است.
2- سن فرد در زمان تماس
بیشترین تاثیر پذیری فرد از دیگران در زمان کودکی و جوانی است. به طوری که هر چقدر فرد از این مرحله بیشتر فاصله میگیرد، به همان نسبت از میزان اثرپذیری وی کاسته میشود، از این رو در منابع دینی بر اهمیت فراگیری و آموزش در زمان کودکی تاکید شده است.
3- نسبت تماس با همنوایان
هر چقدر تماس فرد با افراد همنوا بیشتر باشد، به همان نسبت احتمال همنوایی فرد با هنجارهای این گروه بیشتر است و کودک معمولاً بیشترین و عمیق ترین تماس را با اعضای خانواده، به ویژه مادر دارد. بنابراین مادر میتواند در همنوایی فرزند و در نتیجه پیشگیری از رفتار انحرافی او نقش اصلی داشته باشد. وسعت این تاثیر به قدری است که حتی روانشناسان، از شیر گرفتن نابهنگام کودک یا شیوه تغذیه او را، در انحراف کودک موثر میدانند. [14]
ب)ـ کنترل مدار
این نظریه به جای توجه به علت همنوایی افراد، بیشتر به دنبال علل ناهمنوایی و انحراف افراد بوده و معتقد است که ناهمنوایی و هنجارشکنی و کجروی افراد، در عدم کنترل اعمال و رفتار افراد جامعه ریشه دارد. این دیدگاه عرصه زندگی را مملو از وسوسه، نیرنگ و فریب دانسته و زمینه و شرایط را برای رفتارهای نابهنجار مستعد میداند و مدعی است که همنوایی مردم بدین سبب است که اعمال و رفتار آنها توسط جامعه مهار میشود، به طوری که هر قدر میزان این مهار بیشتر باشد و نظارتهای گوناگون، از قبیل رسمی و غیررسمی، بیرونی و درونی، مستقیم و غیر مستقیم وجود داشته باشند و حساسیت مردم و مسئولان افزایش یابد، میزان همنوایی مردم بیشتر خواهد بود و اگر رفتار افراد از سوی جامعه کنترل و مهار نشود، همنوایی اندکی بوجود میآید. [15]
بر اساس این دیدگاه، مهمترین نقش خانواده در پیشگیری اعضایش از انحرافات، اعمال بیشترین نظارت بر رفتار آنها است. البته این مسئولیت در عصر کنونی مضاعف شده، زیرا وجود انواع و اقسام وسائل و ابزارهای انحرافی در جامعه، بستر انحراف و کجروی افراد را بیش از گذشته فراهم نموده است. امروزه به جهت گستردگی جوامع و پیچیدگی روابط اجتماعی، کنترلهای غیررسمی تا حد زیادی معنا و مفهوم خود را از دست داده و افراد منحرف در انجام رفتارهای انحرافی احساس آزادی عمل بیشتری میکنند، علاوه بر آنکه در صورت افزایش میزان نظارتهای رسمی نیز، شکاف ناشی از عدم نظارتهای غیررسمی همچنان مشکل آفرین است. بدین ترتیب برای جبران نظارت غیررسمی، مسئولیت خانواده افزایش یافته است و بر این اساس بعضی از کارشناسان معتقدند که اگر در زمان گذشته، یک مادر میتوانست چند فرزند را به خوبی تربیت کند، امروزه لازم است که یک مادر نقش چند مادر را در تربیت یـک فـرزنـد انجـام دهـد تـا بتـوانـد در تربیت وی موفق بوده و او را از انحراف بازدارد.
ج) ـ عاطفی مدار
یکی از نیازهای اساسی انسان، نیاز عاطفی است. بدین معنا که میخواهد مورد مهر و محبت و علاقه دیگران واقع شود. از این رو وجود رابطه عاطفی بین والدین و فرزندان مورد تاکید روانشناسان قرار گرفته است. مهر و محبت در تکوین شخصیت افراد نقش قابل توجهی دارد. در مقابل، محرومیت عاطفی موجب بروز اختلال منش و انواع انحرافات میگردد، یعنی در صورتی که فرد از سوی والدین خود احساس بیمحبتی کند، چه بسا ممکن است برای جبران آن درصدد انتقام جویی برآمده و اعمال خطرناکی را بر خلاف قانون و هنجارهای اجتماعی مرتکب شود. همین نیاز عاطفی فرزند به والدین، در زمان جدایی والدین آثار بسیار نامطلوبی بر روان فرزندان میگذارد و آینده وخیمی برای آنها رقم میزند. در این شرایط فرد به جهت کمبود مهر و عطوفت، محبت دروغین افراد خارج از خانواده را ترجیح میدهد و به تدریج زمینه فرار از منزل فراهم میشود. به جهت چنین پیامدهای جبران ناپذیر و ناگواری است که در اسلام، "طلاق" مبغوض ترین حلالها است. اما اگر والدین با یکدیگر و با فرزندان خود رابطه عاطفی متعادلی برقرار کنند، میتوانند در قلب فرزندان نفوذ کرده و سپس آنها را در مسیر صحیح هدایت کنند. نقش مهر و محبت از سوی والدین به قدری اهمیت دارد که گفته میشود اگر فرزندان از محبت والدین سیراب نشوند و احساس کمبود محبت کنند و آنها را تکیه گاهی امن و مورد اطمینان برای خود به حساب نیاورند، ممکن است جذب کسانی شوند که نسبت به آنها اظهار محبت و علاقه کاذب مینمایند و این نقطه، آغازگر انحرافات بعدی افراد است. در حالی که اگر نیازهای عاطفی فرد در محیط خانواده مورد توجه قرار گیرد، فرزند نسبت به بسیاری از اظهار محبتهای ساختگی خویشتنداری میکند و از فریب آنها مصون خواهد ماند و بر اساس عقل و خرد و به دور از احساسات، جهات مثبت و منفی عمل خود را خواهد سنجید.
از نظر روانشناسان، اختلالات روانی افراد ناشی از کمبود محبت، به شکل صور ذیل ظاهر میشود که هر یک از این امور میتواند زمینه انحراف افراد را فراهم نماید:
1- احساس نا امنی روانی و عدم آرامش؛
2- بدبینی و عدم اعتماد نسبت به دیگران؛
3- عدم حظّ و لذت از زنده بودن و زندگی کردن ؛
4- عدم احساس مسئولیت و تعهد؛
5- ضعف اعتماد به نفس؛
6- خجالت و تمایل به تقلید کورکوانه؛
7- نیاز به جلب توجه و خودنمایی از طریق روشهای نامطلوب.[16]
مطابق آزمایشات، بسیاری از اختلالات روانی، ناشی از کمبود محبت والدین است، به طور نمونه نوزادانی که از مهر و محبت مادر در سالهای اولیه حیاتشان محروم بوده اند و دور از محیط خانوادگی و در پرورشگاهها زندگی کرده اند، با وجود رعایت اصول بهداشتی، از اختلال شخصیت رنج میبرند. بر اساس مطالعات بر روی 38 نفر از افراد بالغی که در هفته سوم زندگی تا سه سالگی در پرورشگاه بسر برده اند و اکنون 16 تا 28 سال از آن زمان سپری شده است، 4 نفر آنها مبتلا به جنون، 21 نفر دارای اختلال منش (رفتار غیرعادی) 4 نفر مبتلا به تاخیر رشد عقلی، 2 نفر مبتلا به امراض عصبی و فقط 7 نفر از آنان توانسته بودند خود را با محیط اجتماعی تطبیق داده و رفتار عادی داشته باشند.[17]
د)ـ قدرت مدار
این شیوه برخورد والدین تقریباً نقطه مقابل شیوه قبلی است. در این شیوه "پیامهای کلامی والدین یک جانبه و فاقد محتوای عاطفی است".[18]
مطابق این دیدگاه، قدرت، بهترین ابزار برای پیشگیری از انحراف تلقی میشود و والدین در مقابل تقاضا و استدلال کودکان، کمترین عقب نشینی نکرده و میکوشند تا ادعای خود را به کرسی بنشانند. در واقع آنها از ابزار تشویق و تقویت مثبت کمتر استفاده میکنند. مادران با فرزندان خود کمتر همدلی و همدردی کرده و برای کنترل و پیشگیری از انحراف فرزندان، از روش ایجاد ترس، وحشت و تنبیه استفاده میکنند. از این رو هیچ تفاهمی بین والدین و فرزندانشان وجود ندارد. [19]
یکی از معلمان معروف آلمانی بنام "هربرت" معتقد است که: "انقیاد، با قدرت حاصل میشود و قدرت باید به اندازه کافی وجود داشته باشد و مکرر ظاهر شود، تا قبل از اینکه در کودک نشانههای واقعی ظاهر شود، موفقیت کامل حاصل گردد." [20]معلم دیگری بنام "پاولسون" در این رابطه میگوید:"بدون بالاترین درجه ترس، هیچ گونه تربیتی امکان پذیر نیست." [21]
در این دیدگاه رفتار و کنش فرزندان تنها توسط معیارهای مورد قبول والدین ارزشگذاری میشود، بنابراین فرزندان موظف هستند تنها بر اساس خواستههای والدین و آن هم به شیوه ای که آنها میپسندند، حرکت کنند و والدین این اطاعت بی قید و شرط کودک را یک عمل خوب به حساب میآورند. [22]
خلاصه آنکه والدین برای پیشگیری از انحراف احتمالی فرزندان در آینده، فشار زیادی را بر آنها وارد میآورند که ممکن است با محرومیت فرزندان از امور مورد پسندشان یا حتی تنبیه بدنی آنان همراه باشد.
نقد روشهای پیشگیری بر اساس مبانی تربیتی دین
بر اساس مبانی تربیتی دین، هر یک از روشهای پیشگیری، به تنهایی نمیتواند فرزندان را در قبال انحرافات احتمالی آینده مصون بدارد. زیرا هر یک از روشهای فوق متناسب با نوعی شناخت خاص از انسان ارائه شده و نگاهی جامع به تمام ابعاد وجودی انسان ندارد و همه نیازهای اساسی انسان در این شیوهها شناسایی و بررسی نشده است. از این رو هر یک از روشهای مذکور، تنها بر اساس بخشی از ویژگیها و خصوصیات انسان، راهکارهایی ارائه نمودهاند. در حالی که بر اساس مبانی دینی، انسان موجودی دارای ابعاد سه گانه، تفکر و اندیشه؛ عواطف و احساسات و رفتار و اعمال است و از دیدگاه اسلام نیازهای افراد باید در این حوزههای سه گانه برآورده شود:
شیوه آموزش مدار
لازم است که افراد اهتمام جدی به فراگیری علم و کسب معرفت و شناخت داشته باشند. پیامبر گرامی اسلام(ص) برای مسئله تعلیم و تعلم ارزش فراوانی قائل بوده اند و فرموده اند: "ولکن بالتعلیم ارسلت" "من برای تعلیم فرستاده شدهام" [23]و قران کریم در آیاتی میفرماید: "هوالذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم الکتاب و الحکمه…"[24]"اوست خدایی که از میان مردمی بی کتاب، پیامبری از خودشان مبعوث کرد تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد." همچنین دین اسلام یکی از معیارهای ارزشگذاری انسان را علم میداند و میفرماید: "قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون"[25]"بگو آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند، برابرند؟"
بنابراین اسلام برای مسئله تعلیم و تربیت افراد اهمیت و ارزش فوق العاده ای قائل است و افراد را نسبت به فراگیری آن تشویق و تحریص نموده و برای کسب علم و معرفت از جهت زمان، مکان و نوع علم محدودیتی قائل نشده است. هر چند باید توجه داشت که در امر تعلیم، باید بهترین شیوه، برای بیان بهترین موضوعات و مطالب مورد نیاز کودک و نیز برای شکل دهی افکار درست و عواطف و احساسات متعادل و رفتار و اعمال صحیح در او انتخاب شود. بنابراین آگاه نمودن فرزندان به آثار مثبت عمل صالح و بهنجار و پیامدهای منفی دنیوی و آثار غیر قابل جبران اخروی عمل نابهنجار، گرچه لازم و ضروری است، اما نمیتواند به تنهایی فرد را در مقابل انحرافات اجتماعی مصون بدارد، بلکه لازم است که به دیگر ابعاد وجودی انسان توجه شود تا این تعلیم و فراگیری، در سازندگی فرد موثر باشد و فرد از یک شخصیت بهنجار برخوردار شود.
شیوه عاطفی مدار
اگر فرد از شناخت لازم و کافی برخورد باشد، اما از جهت عواطف و احساسات، ارضا نشده باشد، مثلاً دچار کمبود محبت والدین باشد، همین مسئله میتواند زمینه انحراف وی را فراهم نماید. از این رو در اسلام نسبت به محبت و مهرورزی به کودکان بسیار سفارش شده است. به طوری که پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید:"احبو الصبیان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شیئاً ففوا لهم"[26] "به کودکان خود محبت کنید و نسبت به آنها مهربان باشید و هنگامی که به آنها وعده دادید، به وعده خویش عمل کنید."
همچنین امام صادق(ع) میفرماید:"اکثروا من قبله اولادکم فان لکم لکّل قبله درجه"[27]"کودکان خود را زیاد ببوسید، زیرا هر بوسه شما درجه ای (پاداشی) دارد." بدین ترتیب برخورد اعضای خانواده با یکدیگر و خصوصاً برخورد والدین با فرزندان باید برخوردی عاطفی و با مهر و محبت باشد و با توجه به این نکته است که در برخی از کلمات معصومین(ع) سفارش شده است که رفتار با کودکان باید با رفتار بزرگسالان متفاوت باشد. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:"من کان عنده صبی فلیتصاب له"[28] "کسی که کودکی پیش اوست، باید در برخورد با او، کودکانه رفتار کند". حضرت علی(ع) هم میفرماید: "من کان له ولد صبا"[29] "کسی که فرزندی دارد، برای تربیت او، باید خود را هم سطح او سازد و کودکی کند." با وجود اینکه محبت از سوی اعضای خانواده میتواند نقش به سزایی در پیشگیری از انحرافات اجتماعی افراد خانواده داشته باشد، اما باید توجه داشت، همان گونه که کمبود محبت میتواند زمینه انحراف اعضای خانواده را فراهم کند، زیاده روی و افراط در محبت نیز میتواند پیامدهای نامطلوبی داشته باشد. بنابراین محبت باید عاقلانه، منطقی و در حد اعتدال باشد تا مصلحت فرد را تامین نماید و او را با ارزشهای مطلوب همنوا سازد. گاه از سوی برخی والدین ناآگاه و ناآشنا محبت به فرزند به معنای فراهم کردن تمام خواستههای فرزند تعریف میشود و هر چه را که او ناخوش دارد، حتی اگر به صلاح او باشد، از او دریغ میکند. صورت دیگر این است که محبت شکل منطقی به خود گیرد و آنچه مصلحت فرزند ایجاب میکند، در اختیار او قرار میدهد، گرچه ممکن است مورد خوشایند او نباشد.[30]
در دیدگاه تربیتی اسلام، روش تنبیه زندان، تبعید، قتل، قطع عضو، تعزیر و یا تنبیههای غیر بدنی مانند وعده به عذابهای غیر قابل جبران اخروی و یا پرداخت جریمه و دیه به عنوان یک ابزار تربیتی پذیرفته شده و استفاده از آن در مواردی مفید و لازم شمرده شده است،[31] پس در دین اسلام، هم از ابزار تشویق و هم از ابزار تنبیه و هم از تبشیر و هم از انذار برای تربیت افراد کمک گرفته شده است. در نتیجه اولیاء در امر تربیت، میتوانند در موارد لزوم از برخی تنبیهها مانند قهر کوتاه مدت، محرومیت از برخی امور مطلوب و … استفاده کنند که البته تشخیص موارد لازم و تنبیه متناسب، کار دشوار و حساسی میباشد.
شیوه قدرت مدار
شیوه قدرت مدار که بر استفاده بی قید و شرط از عنصر قدرت تاکید میکند، در امر پیشگیری میتواند نتیجه معکوسی به همراه داشته باشد؛ از این رو استفاده بی قید و شرط از ابزار قدرت و خشونت، مورد قبول اسلام نمیباشد. حضرت علی (ع) در این رابطه میفرمایند:"لاتقسروا اولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم"[32] "آداب و رسوم زمان خود را با فشار و زور به فرزندان خویش تحمیل نکنید، زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند." بدون تردید مقصود حضرت این نیست که آداب و سنن و هنجارهای خود را به فرزندان منتقل نکرده و آنها را با فرهنگ خود آشنا نکنید، زیرا در این صورت، هیچ هنجاری در جامعه باقی نمیماند و نسلهای بعدی، انسانهای بیهویتی خواهند شد؛ بلکه حضرت میخواهند این موضوع مهم را گوشزد کنند که استفاده از فشار و زور آثار نامطلوبی را در پی دارد و افراد را به راه ناصواب میکشاند.
به علاوه استفاده از ابزار زور و قدرت در تربیت فرزندان و بروز رفتار مقتدرانه در ارتباط با اعضای خانواده، جهت پیشگیری از انحراف آنان، به دلیل اظهار توقعی فراتر از توان و ظرفیت آنها در بعضی موارد، فرد را در مقابل کارهای مقدور هم، بی تفاوت و بدون انگیزه نموده و زمینه طغیان او را فراهم میکند. چنانکه پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید:"رحم الله من اعان ولده علی بره، قال قلت کیف یعینه علی بره؟ قال یقبل میسوره و یتجاوز عن معسوره و لایرهقه و لایخرق به"[33]"خدا رحمت کند کسی را که در نیکو کاری و نیکی به فرزندش کمک کند، سوال شد چگونه میتواند در این مورد کمک کند؟ فرمود: آنچه در توانایی کودک است، از او بپذیرد و آنچه انجام دادنش برای کودک طاقت فرسا میباشد، از او نخواهد و او را به گناه و طغیان و کارهای احمقانه وادار نکند." بنابراین لازم است که به جای استفاده از قدرت و تحکّم، از ابزار عواطف و احساسات استفاده نمود، زیرا ابراز عواطف و احساسات از سوی مادر در نخستین روزهای زندگی کودک، نقش موثری در سلامت روانی و جسمی کودک ایفا میکند. به طوری که "مطابق تحقیقات "ولف واشپیتز"، در صورتی که کودک به طور مستمر، عشق و علاقه مادر را دریافت نکند، حتی واکنشهای بسیار طبیعی عاطفی نیز به موقع بروز نمیکند. برای مثال در فاصله سنی سه تا شش ماهگی واکنش طبیعی خنده در کودک ظاهر میشود، اما اگر فعالیتهای مادرانه ناکافی باشد، این واکنش طبیعی نیز بروز نمیکند. تحقیقات "مارگارت دیبل" نشان میدهد که واکنش کودکان نسبت به توجه ناکافی مادر، به صورت پریدگی رنگ، از دست دادن شادابی طبیعی، تنفس نامنظم و حتی ناراحتیهای معده و روده و اسهال و استفراغ در کودک ظاهر میشود، با توجه به این تحقیقات، کودک باید در یک دوره طولانی، محبت مادرانه کافی و با ثبات را تجربه کند. تظاهر به رفتار مادرانه کافی نیست. کودک نیاز به دریافت محبت واقعی و عمیق مادر یا جانشین مادر دارد تا بتواند مراحل رشد را به طور طبیعی طی کند یا عشق و علاقه خود را به او ابراز نماید."[34]
شیوه کنترل مدار
یکی دیگر از ابعاد وجودی انسان، رفتار یا کنش است. رفتار در یک معنای عام، شامل همه حرکات و سکنات فرد است. دین، برای بهنجار کردن رفتار انسانها، محدودیتهایی را در نظر گرفته و در قالب احکام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح) قواعد این رفتارها را تعیین کرده است. بنابراین گرچه دین اسلام به جهت در نظر گرفتن دیگر ابعاد وجودی انسان، وجود تعلیم و آموزش را لازم میداند و ارضای درست عواطف و احساسات انسانی را از طریق ایجاد روابط عاطفی ضروری میشمارد، اما هیچگاه نگرش تک بعدی به انسان ندارد، از این رو نظارت و کنترل را نیز برای رفتار انسان لازم دانسته و دامنه کنترل را بسیار توسعه داده و از بهترین و بیشترین ابزارها استفاده کرده است؛ به طوری که خداوند را ناظر به تمام اعمال و رفتار انسانها میداند و هیچ عملی را از حیطه علم او خارج نمیداند. قرآن کریم میفرماید:"هو معکم این ما کنتم و الله بما تعملون بصیر"[35] "هر کجا باشید او با شماست و خداوند به هر چه انجام میدهید، بیناست." همچنین حضرت علی (ع) در نهج البلاغه در این رابطه میفرمایند:"خداوند از صدای نعره حیوانات وحشی در دل کوهها و بیابانها و گناهان بندگان در خلوتگاهها و آمد و شد ماهیان در دریاهای ژرف و پیدایش امواج در اثر تندبادها، آگاه است." [36]بر این اساس، این جمله مشهور گفته شده است که: عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید. در راستای نظارت خداوند، بخشی از نظارت متوجه حاکمان و دولتمردان قرار گرفته است تا هم دامان خود را از رفتارهای نادرست نـگاه دارند و هم دیگـران را از رفتـارهـای ناشـایست و ناصواب برحذر دارند. این توصیه در نهج البلاغه به ویژه در نامههای حضرت به مسئولین و استانداران خویش مشاهده میشود. بخش دیگر این نظارت و کنترل متوجه آحاد مردم در رابطه با دیگران، معطوف به اعضای خانواده و والدین است تا جایی که وقتی این آیه نازل شد: "یا ایها الذین آمنوا قو انفسکم و اهلیکم ناراً"[37] "ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خود را از آتش جهنم باز دارید"؛ جابر ابن عبدالله انصاری از پیامبر گرامی اسلام(ص) پرسیدند: یا رسول الله! ما به وظیفه خود واقفیم که باید با انجام واجبات و ترک محرمات، خود را از آتش جهنم نگهداریم، ولی نمیدانیم که چگونه اهل بیت خود را از آن عذاب بازداریم؟ پیامبر فرمودند: با سه وظیفـه ای که برای شمـا مشخص میکنـم: دعوت به خیر؛ امر به معروف؛ نهی از منکر. یعنی پدر نسبت به فرزندان و همسر و مادر نسبت به همسر و فرزندان خویش دعوت به خیر داشته باشد و آنها را به انجام کارهای خوب و شایسته عادت دهند که این امر میتواند در پیشگیری اعضای خانواده از انحراف تاثیر شایانی داشته باشد.[38]این روایت نشان میدهد که مسئله امر به معروف و نهی از منکر به عنوان دو ابزار اساسی کنترل، از مسئله دعوت به خیر متمایز است و والدین وظیفه دارند که علاوه بر دعوت به کار خیر و ارشاد به آن، در مواردی هم با جدیت و قاطعیت بیشتری فرزند را به سمت انجام کارهای خوب سوق داده و مانع انجار رفتارهای انحرافی او شوند. بنابراین از جمله وظایف والدین در امر پیشگیری این است که بر اعمال و رفتار فرزندان نظارت داشته و آنها را برای رفتن به مجالس و مراسم مذهبی تشویق و ترغیب نمایند و از رفتن به محیطهای آلوده و ارتباط با افراد منحرف و بزهکار برحذر دارند. زیرا نقش تخریبی ارتباط با این دسته از افراد و حضور در مجالس آنها به قدری است که حضرت علی(ع) در این ارتباط میفرمایند:"مجالسه اهل الهوی منساه للایمان و محضره للشیطان"[39]"همنشینی با هواپرستان ایمان را به دست فراموشی میسپارد و شیطان را حاضر میکند." بنابراین دین اسلام با توجه به ابعاد مختلف نفس انسان، دستورالعمل جامعی را تنظیم نموده است تا به نیازهای انسان در تمامی این ابعاد پاسخ گوید و از این طریق بر روشنایی عقل و خرد انسان بیفزاید، عواطف و احساسات انسان در حد معقول سیراب کند و هم رفتار و عمل بهنجار را در فرد بروز دهد. بدین ترتیب انسان می تواند با انجام تعـالیـم دینـی به نتیجـه ای مطلـوب در امـر پیشگیـری از انحـرافـات اجتماعی دست یازد.
2