اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى
یکى از مهمترین عوامل اسلامى شدن دانشگاهها تدوین صحیح علوم انسانى بر اساس علوم اسلامى، هماهنگ با آخرین پیشرفتهاى علوم انسانى در مغرب زمین مىباشد. اما در اینجا باید نکاتى را در تحقق این امر بنیادین و سرنوشتساز در عرصه دانشگاهها و مراکز آموزشى مورد توجه جدى قرار داد و آن اینکه در اسلام بعد از تاریخ صدر آن با عدم فعلیت تاریخى و سیاسى نظام ولایت در زمان حیات ائمه خصوصا بعد از شهادت امام حسن (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ایران، جنبه سیاسى و اجتماعى اسلام که در عرصه حکومت در انحصار خلفاى بنىامیه و بنىعباس و بعدا سلاطین مستبد قرار گرفت، از جنبه فکرى، اعتقادى و معنوى آن جدا گشت و در نتیجه با وجود رشد علوم الهى و حتى طبیعى و ریاضى در تاریخ و تمدن اسلامى، علوم انسانى از جامعه شناسى تا علم سیاست و اقتصاد به علت عدم وجود آزادیهاى سیاسى به انحطاط کامل گرایید تا بعد از نهضت مشروطه، با روى کار آمدن حکومت وابسته پهلوى، با وجود طرفدارى این رژیم در غربى کردن جامعه اسلامى مجددا به علت فقدان استقلال و آزادیهاى ملى و سیاسى، علوم اجتماعى و انسانى علیرغم تاثیرپذیرى سطحى و صورى از تفکر و تمدن غرب مجال رشد و نضج کافى نیافت. تا با ظهور انقلاب اسلامى و تشکیل نظام مقدس مبتنى بر ولایت و رهبرى حضرت امامخمینى (ره)، مسائل معنوى و علوم دینى با جنبههاى سیاسى، اجتماعى و مادى، پیوندى مستحکم یافت که بعدا مىبایست در انقلابى فرهنگى با تبیین و تفسیر علمى این پیوند مقدس به صورتى علمى و دانشگاهى در عرصه تدوین علوم انسانى بر اساس مبانى اصیل اسلامى که بعد از شهادت امام حسن مجتبى (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ایران به علت ظهور و حاکمیتحکومتهاى غیر دینى و مستبد مسکوت ماند، صورت مىپذیرفت. اما متاسفانه عدم تحقق این امر اساسى بعد از وقوع انقلاب اسلامى بتدریج موجب ازدیاد فقر فرهنگى در زمینه علوم انسانى و تجربى جدید و در نتیجه باعث تشدید وابستگى فکرى برخى از اساتید دانشگاهى ایران به غرب گردید و این امر نیز تاکنون موجب ظهور برخى بحرانهاى فکرى، سیاسى و دانشگاهى در این سرزمین گردیده است و امروز بعد از تحقق نظام ولایت در این کشور با تهاجم و شبیخون فرهنگى غرب، دانشگاههاى ایران عرصه تاخت و تازاندیشههاى ضد اسلامى و ضد ولائى گشته است تا به حدى که برخى از مراکز پژوهشى علمى و فکرى کشور نیز متاسفانه تحت تاثیر این امواج سهمگین غیر اسلامى قرار گرفتهاند. تا به آنجا که مقام معظم رهبرى درباره این امر خطیر و حساس با صراحت هشدار داده و مکررا فرمودهاند "آینده نظام وابسته به اسلامى کردن دانشگاهها مىباشد" زیرا مىدانیم که همه مسوولین نظام بدون استثناء درآینده همانند گذشته با تحصیل رسمى در دانشگاهها و یا در خارج از آن تحت تاثیر وضعیت فکرى و اجتماعى آن مىباشند. آنچه در این مورد ذکر آن بسیار سرنوشتساز مىباشد این است که از آنجا که بزرگترین پیام فرهنگى حضرت امام خمینى (ره) در ارتباط با نحوه تدوین علوم انسانى دانشگاهها بر اساس حقایق و تعالیم معنوى اسلامى در این فرموده موجز اما بسیار عمیق ایشان خلاصه مىشود که "تمام علوم چه علوم طبیعى باشد و چه علوم غیرطبیعى باشد، آنکه اسلام مىخواهد، آن مقصدى که اسلام دارد این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهى و به توحید بازگردد" (1) .اندیشمندان و اساتید متفکر و متعهد دانشگاهى و حوزوى مىبایستبا نوعى وحدت فکرى و با نوعى همفکرى علمى به تدوین علوم انسانى جدید با استفاده از برخى دستاوردهاى علوم جدید در غرب براساس مبانى فکرى و علمى علوم اسلامى و حقایق مکتب بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ایجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگى مورد نیاز کشورمان گردند تا به این وسیله هم برخى معضلات عمیق فرهنگى کشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهانى و فرهنگى عمیق انقلاب بزرگ اسلامى در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد.
در اینجا لازم استبراى فهم عمیق جمله مذکور حضرت امام که در دنیاى علمى و فکرى امروز جهان غرب و معاصر مورد توجه برخى بزرگترین متفکران معاصر قرن حاضر مىباشد اشاراتى کنیم (تا مشخص گردد که امر تدوین علوم انسانى جدید بر اساس حقایق دین اسلام که یکى از مهمترین ارکان اسلامى شدن دانشگاهها و همه مراکز فکرى و آموزشى کشور استخود نیاز به کارى فکرى و نظرى در سطح همه علوم اسلامى و بشرى با حضور همهاندیشمندان اصیل اسلامى و عالم به معارف جدید بشرى دارد و به همین علت جز با تفکر و اجتهادى زنده و همه جانبه و جدید ممکن نمىباشد به عبارت دیگر تحقق این امر اساسى نیازمند یک جهاد فرهنگى و علمى بزرگ مىباشد که تنها با صدور چند بخشنامه عملى و یا نصیحت واندرز اخلاقى در سطح دانشگاهها هرگز ممکن نمىباشد.
در اینجا براى اینکه به ژرفاى سخن بزرگ معظمله وقوف کامل یابیم نظر یکى از بزرگترین فیزیکدانان و جهانشناسان تمام تاریخ علم مغرب زمین یعنى"ماکس پلانگ" را در نیمه اول قرن حاضر متذکر مىگردیم "به این ترتیب به جایى مىرسیم که علم حدودى را که از آنها نمىتواند تجاوز کند معین مىنماید و در عین حال نواحى دیگرى را نشان مىدهد که از حوزه فعالیت وى خارج است… نقطه عزیمت ما از سرزمین یک علم خصوصى بود و در ضمن به یک رشته مسائل رسیدیم که همه جنبه فیزیکى خالص داشتند ولى در پایان کار از جهانى که فقط جنبه حسى داشتبه یک جهان واقعى متافیزیکى رسیدیم. (2)
"برخى موانع اسلامى شدن دانشگاهها"
البته تحقق سخن حضرت امام (قدس سره) مبنى بر لزوم بازگشت همه علوم به علم شریف توحید نیازمند تحقق "انقلاب فرهنگى" بزرگى است که متاسفانه تاکنون در عرصه دانشگاهها و مراکز پژوهشى تحقق نیافته است زیرا غالب اساتید رشتههاى فلسفه و الهیات و عرفان که مىبایست تاکنون به تدوین چارچوب و تعریف دقیقى از نگرش اسلام در خصوص جهان بینى فلسفى متناسب با تفکر و تمدن معاصر جهان براى هدایت علوم انسانى پایه و فنى اهتمام مىورزیدند با بىتفاوتى و سکوت از اهتمام به چنین مساله سرنوشتسازى خوددارى نمودند و حتى برخى از آنها با وجود اعتقادات دینى و آشنایى با تفکر جهان غرب، حضور در چنین عرصه حیاتى و ارتباط غیر مستقیم و علمى با عرصه حکومت و سیاست کشور اسلامى را نوعى کار "ایدئولوژیک" و سیاسى صرف تلقى کردند. از سوى دیگر با وجود چنین خلاء و فقر فرهنگى، بعضى از اساتید علوم اجتماعى، اقتصادى و سیاسى که فاقد فهم عمیق نسبتبه مبانى فلسفى براى ایجاد چارچوب مورد نیاز انقلاب فرهنگى در این سرزمین الهى مىباشند، تحت تاثیر مکاتب اجتماعى و سیاسى غرب با طرفدارى ازبینش و فرهنگ علوم انسانى غرب، مروج غربگرایى در عرصه علوم انسانى و سیاسى مىباشند و در این میان برخى از متخصصان علوم پایه و فنى که مطالعاتى آزاد در مباحث فلسفى و دینى دارند با تلاش در "عصرى کردن معرفت دینى" سعى در انطباق اسلام با مکتب "نئوپوزیتوسیم" غرب که در واقع مروج مکتب "ماتریالیسم جدید و علمى" مىباشد دارند و در این جهت گروه کثیرى از عالمان علوم پایه و فنى به صورت سطحى و شخصى معتقدند که علوم مذکور هیچ ارتباطى با رشتههایى چون فلسفه و خصوصا عرفان و الهیات و دین ندارند و بلکه در تباین و تخالف باعلوم مذکور هستند و خود داراى قلمروى کاملا مستقل مىباشند. چنین بینش مادى و حسى هم اکنون در میان بسیارى از دانشجویان و برخى اساتید علوم پایه و فنى و همچنین علوم اجتماعى و سیاسى به علت فقدان و حضور یک جریان نیرومند و مترقى فرهنگ اسلامى که درگذشته با متفکران و بزرگانى چون علامه طباطبایى، استاد شهید مطهرى و… چنین بینش اصیل و بنیادین براى نسل گذشته را فراهم نمودند و این تلاش عظیم فرهنگى در انطباق متعادل تعالیم عالیه اسلام با مقتضیات عصرجدید خود زمینه فرهنگى مورد نیاز را براى تاسیس حکومت و انقلاب اسلامى در دو دهه گذشته بوجود آورد، نداى اقتباس کامل تفکر و تمدن غرب از جمله توسعه فرهنگى، اقتصادى و سیاسى و همچنین کسب علوم جدید و حتى بینش برخى مکاتب فلسفى و الحادى و اومانیستى مغرب زمین را در برخى مراکز دانشگاهى و پژوهشى سر دادهاند تا به این وسیله نادانسته جامعه اسلامى ما را با یک بحران فرهنگى و فکرى ژرف و ریشهدار مواجه سازند. در این میان برخى از عالمان و مدیران مراکز آموزشى و پژوهشى و اجرایى کشور به علتسنخیت رشته تخصصى خود با علوم مادى به نحوى غیر صحیح هنوز همانند قرون 18 و 19 اروپا توهم مىکنند که علوم جدید مادى مغرب زمین داراى ارزشى مطلق و کاملا عینى مىباشد در حالى که در قرن حاضر برخلاف پندار بسیارى از آنها که سعى در تفسیر نامتعادل میان دین و حقایق ماورالطبیعى بر اساس علوم جدید مادى غرب دارند بسیارى از فیزیکدانان و جهان شناسان بزرگ غرب همچون "ماکس پلانگ"، "انیشتین" و خصوصا "جینز" و "ادینگتون" و… سعى کامل در انطباق و تفسیر مبانى علم فیزیک جدید با برخى حقایق متافیزیکى و حتى عرفانى دارند که در اینجا ما تنها به ذکر گفتار یکى از این بزرگان و دانشمندان متعادل و عالیقدر اروپا مبادرت مىورزیم. (3) "از این دورنما ما یک جهان روحانى را در کنار جهان فیزیکى تشخیص مىدهیم" و درست در چنین شرایط فکرى جهان معاصر، برخى متجددان غربگراى داخلى مدعى اقتباس فرهنگ و الگوى توسعه نامتعادل معاصر جهانى مىباشند و به این وسیله دانشگاهها و مراکز پژوهشى کشور را علیرغم برخى پیشرفتهاى علمى و فنى اخیر که اصلاح و تکمیل آن بصورت متعادل وهمه جانبه بسیار ارزشمند و مغتنم مىباشد با بحرانى فرهنگى مواجه ساختهاند به نحوى که بارها رهبر معظم انقلاب با شکوه از روند کار دانشگاهها و مراکز مربوطه خواستار اسلامى شدن دانشگاهها و مراکز پژوهشى شدهاند و تصریح نمودهاند که سرنوشت آینده کشور بستگى به همین تحقق اسلامى کردن دانشگاهها و مراکز پژوهشى مربوطه دارد. اما در پاسخ به چنین خواستبنیادین و ضرورى بسیارى از مسوولین تصور مىکنند که تنها با صدور چند آییننامه صورى و یا اجرایى و ادارى مىتوان به انجام چنین مسئله خطیر مبادرت ورزید غافل از آنکه مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در مرحله نخستبا ایجاد تحولى فرهنگى و فکرى در عرصه علوم فلسفى و دینى و انسانى که خود مىتواند منجر به تحقق توسعهاى همه جانبه در همه عرصههاى فرهنگى، اقتصادى، علمى و سیاسى گردد، ممکن و میسر مىباشد تا به این وسیله کشور اسلامى ما قادر به رفع مشکلات و نیازهاى مادى و همچنین معنوى خود و بلکه امتبزرگ اسلامى گردد تا بتواند در دنیاى به بن بست رسیده و بحرانى و متناقض جهان کنونى که دچار تعارضاتى ریشهاى در همه عرصههاى فلسفى، علمى، اخلاقى، سیاسى و زیست – محیطى استبا پىریزى یک تمدن متعادل و بزرگ اسلامى در آیندهاى نه چندان دور که امروزه سخت مورد نیاز جامعه بشرى است. منادى رهایى بشر از بن بست و بحران موجود در تمدن مبتنى بر پیشرفت و آشوب و یا علم و توحش مدرن معاصر گردد.
"مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى"
از اینرو در پایان این بخش متذکر مىگردم که از نظر بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران نه تنها علوم انسانى از فلسفه و عرفان تا علوم اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، هنر و ادبیات ارتباطى مستقیم با برخى مبانى و اصول اعتقادى و معنوى اسلام دارند بلکه حتى علوم طبیعى و ریاضى نیز ریشه در همین مبانى مابعدالطبیعى که در دو علم شریف فلسفه و عرفان اسلامى مطرح مىباشد، دارند (نه آنچنانکه صرفا در قرون وسطى و گذشته به آن توجه مىگردید) .
از اینرو معظمله در ارتباط با حوزههاى علمیه نیز (که مىتواند نقشى تعیین کننده در اسلامى کردن دانشگاهها داشته باشد) برخلاف گذشته دعوت به صلح و وحدت میان علوم اسلامى از فقه تا فلسفه و عرفان که در گذشته به علت عدم تحقق نظام سیاسى ولایت در برخى موارد، علماى علوم مذکور در تضعیف و مخالفتبا یکدیگر اصرار مىورزیدند داشتند ایشان در پیامى دیگر فرمودند" فقها، هنرپیشگان… که در اینجا برخلاف سنت گذشته قایل به ارتباط میان "فقه و سینما" گشتند. چیزى که در نظر بسیارى خود امرى اعجابآور و بى سابقه مىباشد و یا ایشان با طرح نقش عظیم "زمان و مکان" در اجتهاد و بدنبال آن با صدور فتاواى بزرگى در خصوص شطرنج، موسیقى و هنر خواستار تحولى جدید در عرصه نگاه سنتى و حوزوى حوزههاى علمیه نسبتبه مسائل مذکور و جدید بودند و همچنانکه قبلا بیان گردید دنیاى مغرب زمین بعد از تجربه چند قرناندیشههاى اومانیستى و الحادى در مخالفتبا علوم دینى و الهى هم اکنون به جهتبروز بحرانهاى بزرگى در عرصه تفکر و نیز اخلاق و سیاستبا وجود فقر معارف مسیحى و دینى در آن سرزمین مجددا متذکر لزوم تحقق پیوندى متعادل (نه آنچنانکه علماى مسیحیت مطرح مىکنند) میان همه علوم انسانى و حتى تجربى و طبیعى با برخى اصول مابعدالطبیعى و دینى و معنوى مىباشند که جا دارد تدوین کنندگاناندیشمند و متعهد اسلامى در عرصه طرح و نقد مواد علمى، آموزشى و پژوهشى کشورمان با توجه به نکات مذکور به ایفاى نقش بسیار بزرگ خود در عرصه مباحث علمى و دانشگاهى جمهورى اسلامى ایران و بلکه جهان بشرى موفق گردند. در پایان مجددا متذکر مىگردم براى اسلامى شدن دانشگاهها و تدوین علوم انسانى جدید بر اساس حقایق عالیه اسلامى در ابتداء باید متوجه برخى مبانى و محورها و یا اساسا امکان تاسیس علوم انسانى جدید در مراکز علمى دانشگاهى و حوزوى در جمهورى اسلامى ایران و بلکه جهان معاصر گردید (که ما در مباحث گذشته تا حدودى به بیان برخى از آنها مبادرت ورزیدیم) تا براساس وقوف و تذکر نسبتبه آنها بتوانیم قادر به تاسیس و تدوین علوم انسانى و برخى مبانى فلسفى علوم تجربى و پایه موفق گردیم.
اخلاق دانشجویى از زبان امام خمینى (قدس سره)
علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد، از حجب ظلمانى است; چون اشتغال به ماسوى الله است. اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لما سوى الله حفظ باشد و بخواند، جزحجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمىشود. اگر شما درس بخوانید، زحمتبکشید، ممکن است عالم شوید، ولى باید بدانید که میان "عالم" و "مهذب" خیلى فاصله است. مرحوم شیخ (1) ، استاد ما، رضوان الله تعالى علیه، مىفرمود اینکه مىگویند: "ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل" صحیح نیست. باید گفت: "ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است!"
کسب فضایل و مکارم انسانى و موازین آدمیت از تکالیف بسیار مشکل و بزرگى است که بر دوش شماست. گمان نکنید اکنون که مشغول تحصیل علوم شرعیه مىباشید و فقه که اشرف علوم است مىآموزید، دیگر راحتید و به وظایف و تکالیف خود عمل کردهاید. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، این علوم هیچ فایدهاى ندارد. اگر تحصیلات شما، العیاذبالله، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانیه، کسب مقام و مسند، عنوان و شخصیت در این راه قدم گذاشته باشید، براى خود وزر و وبال اندوختهاید. این اصطلاحات اگر براى غیر خدا باشد، وزر و وبال است. این اصطلاحات هر چه زیادتر شود، اگر با تهذیب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام مىشود. تنها دانستن این اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحید هم اگر با صفاى نفس توام نباشد، وبال خواهد بود. چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند و طوایفى را منحرف کردند. چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند، لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند، وقتى وارد جامعه گردیدند، بسیارى را گمراه و منحرف ساختند. این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد، هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد، کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه مىیابد. و عالم تیره بختى که باد نخوت بر او چیره شده، نمىتواند خود و جامعه را اصلاح نماید و جز زیان براى اسلام و مسلمین نتیجهاى به بار نمىآورد و پس از سالها تحصیل علوم و صرف وجوه شرعى، برخوردارى از حقوق و مزایاى اسلامى، سد راه پیشرفت اسلام و مسلمین مىگردد و ملتها را گمراه و منحرف مىسازد و ثمره این درسها و بحثها و بودن در حوزهها این مىشود که نگذارد اسلام معرفى گردد، حقیقت قرآن به دنیا عرضه شود، بلکه وجود او ممکن است مانع معرفت جامعه نسبتبه اسلام و روحانیت گردد.
من نمىگویم درس نخوانید، تحصیل نکنید، باید توجه داشته باشید که اگر بخواهید عضو مفید و موثرى براى اسلام و جامعه باشید، ملتى را رهبرى کرده به اسلام متوجه سازید، از اساس اسلام دفاع کنید، لازم است پایه فقاهت را تحکیم کرده صاحبنظر باشید; اگر خداى نخواسته درس نخوانید، حرام است در مدرسه بمانید; نمىتوانید از حقوق شرعى محصلین علوم اسلامى استفاده کنید. البته تحصیل علم لازم است، منتها همانطور که در مسائل فقهى و اصولى زحمت مىکشید، در راه اصلاح خود نیز کوشش کنید. هر قدمى که براى تحصیل علم بر مىدارید، قدمى هم براى کوبیدن خواستههاى نفسانى، تقویت قواى روحانى، کسب مکارم اخلاق، تحصیل معنویات و تقوى بردارید (2) .
توسعه فرهنگى از دیدگاه امام خمینى
ضرورت طرح اندیشههاى امام خمینى (ره) درباره توسعه و فرهنگ
در سالهاى اخیر دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعى و فرهنگى، توسعه را ضرورتى اجتنابناپذیر براى کشورهاى جهان سوم دانستهاند و رسانههاى جمعى، کتابها، مطبوعات و نشریات این کشورها، آئینه اندیشههاى توسعه گردیدهاند. انعکاس گسترده اندیشههاى توسعه، در رسانههاى جمعى و مطبوعات، ضمن آنکه نشان دهنده اهمیت طرح موضوع توسعه است، همگانى کردن این اندیشهها و اشاعه آن را نیز ضرورى مىسازد. اما همگانى شدن و اشاعه اندیشههاى توسعه، در کشورهاى جهان سوم مىتواند داراى کارکرد مثبتیا منفى باشد. کارکرد مثبت فراگیر شدن این تفکر آن است که مردم این کشورها هنگامى که ضرورت توجه به توسعه را درک کنند، بتدریجبراى انجام حرکتى عمومى به سوى سازندگى، بسیج مىشوند. کارکرد منفى اشاعه اندیشههاى توسعه، انحراف افکار عمومى، وابستگى و گسیختگى فرهنگى و اجتماعى ناشى از پذیرش اندیشهها و نظریههاى غیر بومى و استعمارى درباره توسعه مربوط مىشود. غالب نظریههاى توسعه، در دهه هفتاد میلادى از طرف دانشمندان غربى و یا وابسته به غرب و نظام استکبارى حاکم بر جهان ارائه شده است، در نتیجه بطور آگاهانه و عمد و گاهى غیر عمد، برخى نظریههاى توسعه، عقب ماندگى و وابستگى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى کشورهاى جهان سوم به آمریکا و چند قطب صنعتى دیگر جهان را به دنبال داشته است. گاهى نیز آشکارا ارزشهاى معارض با نظام ارزشى جهان سوم را – که پذیرش آنها اساسا جز بىهویتى و پوچى این ملتها ره آورد دیگرى در پى ندارد – تبلیغ کرده است. الگوى نوسازى، عقیده کسانى که اندیشه دوگانگى جامعه سنتى و جامعه مدرن را مطرح ساختهاند، از جمله نمونههاى بارز آن دسته از نظریههایى است که آشکارا، در جهت نفى هویت فرهنگى ملتهاى جهان سوم تلاش مىکردند. نظریه دوگانگى جامعه سنتى و مدرن که اصطلاحا به دیدگاه نوسازى موسوم است، قائل به دگرگونى کامل جامعه سنتى (ماقبل مدرن) به جامعههایى با انواع تکنولوژى، سازمان اجتماعى و فرهنگ مربوط به آن است. جامعهاى که داراى ویژگیهایى نظیر اقتصاد پیشرفته و ثروتمند و از هر حیث نظیر کشورهاى غربى است. بطور کلى این نظریهپردازان، طبق سنتى جامعهشناختى، به تقسیمبندى دوگانهاى از جوامع، یعنى جوامع سنتى در مقابل جوامع مدرن پرداختهاند، بطورى که در یک سو با جامعهسنتى – نقطهاى که توسعه نیافتگى از آن آغاز مىشود – و ازسوى دیگر با جامعهاى مدرن، نظیر جوامع دموکراتیک غربى روبرو هستیم. فرض بر این است که تمام جوامع، در مرحله سنتى شبیه به هم بودهاند و بالاخره این جوامع، همان دگرگونیهایى را از سر خواهند گذراند که در غرب، اتفاق افتاده است. و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد. و این گذر، از طریق اشاعه فرهنگ، تکنولوژى و نظام ارزشهاى سرمایهدارى و یا گسترش نظامهاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى از نوع غربى به وجود مىآید دانیل لرنر، رستو، مک کله لند، رایزمن و کسانى که نظریه خود را مبتنى بر تناقض میان سنت و صنعت مدرن و ماقبل مدرن ارائه کردهاند، در نهایت، غربى شدن را تنها راه توسعه قلمداد کردهاند. حتى اگر این نظریهها محصول و نتیجه تحقیقات و روشهاى علمى معتبر باشد، باز بیش از آنکه توسعه و پیشرفت ملى کشورهاى جهان سوم را موجب شوند، زنجیره وابستگى جهان سوم به آمریکا را تحکیم و تقویت مىنمایند. متاسفانه غیر بومى بودن و بیگانگى دانشمندان و عالمان علوم اجتماعى و اقتصادى نظریه پرداز در امر توسعه، باعث گردیده که مفاهیمى غیر بومى و ارزشهاى بیگانه با نظام ارزشى کشورهاى جهان سوم در این جوامع اشاعه، تبلیغ و در نهایتبه آنها تحمیل گردد. از اینرو کشورهاى جهان سوم علاوه بر مشکل توسعه نیافتگى با مساله جدیدترى به نام توسعه اندیشهها و نظریههاى غربى و استعمارى توسعه مواجهند. براى مقابله با این مشکل، حداقل دو راه را مىتوان پیشنهاد و دنبال کرد:
الف- اتخاذ رویکردى انتقادى به نظریههاى توسعه.
ب- ارائه و تبلیغ دیدگاهها و اندیشههاى متفکران مذهبى، ملى، مردمى و بومى.
اینراه حل در واقع تمهیدى است که مىتواند تا حدى ناسازگاریها و عناصر ناسره اندیشههاى غیربومى و بیگانه را آشکار کند و در صورتى که توطئهاى فکرى یا فرهنگى در پى اغواى افکار عمومى باشد آن را خنثى سازد. این نظریهها و دیدگاهها در جامعه، خود آگاهى فرهنگى ایجاد کرده و بینش انتقادى آنان را بیشتر مىسازد. دیدگاههاى حضرت امام خمینى رضوان الله علیه، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگى با توجه به ضرورتى که شرح آن گذشت ، یکى از نیازهاى اساسى جامعه امروز ماست. اما متاسفانه در سالهاى اخیر، اکثرا مطبوعات کشور با ترجمه و اقتباس از کتابها و مجلات غربى، بیش از گذشته به تبلیغ و اشاعه نظریههاى غربى توسعه مىپردازند و از دیدگاههاى مذهبى، ملى و شخصیتهاى بزرگى چون امام خمینى (ره) غافل ماندهاند.
حضرت امام خمینى (ره) با هوش و درایت کم نظیر و الهى، بینش عمیق و شناخت دقیق از مسائل انسانى، اجتماعى و سیاسى، تجربه سالهاى پر فراز و نشیب از تاریخ و وقایعى که در این سده در جهان و کشورهاى اسلامى رخ داد و با الهام از تعالیم عالیه اسلام و آیات قرآن، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبرى بزرگ، با بیانى بلیغ و شیوهاى حکیمانه، دردها، مسائل و مصائب کشورهاى اسلامى را بیان مىکرد و راههاى نجات و حل مشکلات را توصیه مىنمود. ایشان غالبا در رهنمودهاى خود از ذکر مقدمات و عبارت پردازیهاى معمول پرهیز نموده و به روح و محتواى مطلب اشاره مىفرمودند و با ذکر شواهد ، مثالها، اهداف، نتایج و سیاستهاى کلى، هدایت و ارائه طریق مىکردند. بنابراین بر اهل قلم و اهل علم است که این سیاستهاى کلى، اهداف عالى و ظرایف عمیق را بررسى نموده و باز نمایند. حضرت امام خمینى (ره) در مناسبتهاى گوناگون، ایدهها، خط مشىهاى کلى، اصول و سیاستهاى کلان و استراتژى دراز مدت کشور و امت اسلامى، بلکه مستضعفان جهان را مطرح مىفرمود و راه مجد و عزت و عظمت را به انسانهاى دربند مىآموخت. در این نوشتار تلاش خواهد شد، تا آنجا که مقدور استبرخى از دیدگاههاى آن بزرگ مرد تاریخ توضیح داده شود.
توسعه از دیدگاه امام خمینى (ره)
مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى از پنج ویژگى زیر برخوردار است:
– جامعیت مفهوم توسعه به نحوى که کلیه ابعاد وجودى انسان را فرا مىگیرد.
– اساس توسعه، مبتنى بر فرهنگ است.
– استقلال فرهنگى، عامل اصلى توسعه و وابستگى فرهنگى، عامل اصلى توسعه نیافتگى است.
– فرهنگ اسلامى، اساس و هدف توسعه فرهنگى است.
– تربیت و تعالى انسان، شرط توسعه و غایت آن است.
1- جامعیت مفهوم توسعه
تعریف و مفهوم توسعه از جنگ جهانى دوم به بعد – که آغاز تولد آن بود – تا امروز که چندین دهه از آن مىگذرد، کاملا تغییر کرده است. برداشتها و مفاهیم اولیه از توسعه، مبتنى بر کمیات اقتصادى بود و شاخصهاى اقتصادى، معرف سطح توسعه یافتگى یا عقب ماندگى شناخته مىشد. اما از دهه هفتاد میلادى به بعد شاخصهاى اجتماعى نیز به شاخصهاى توسعه افزوده گردید. رشد جمعیت، رشد شهرنشینى، دموکراسى، عدالت اجتماعى یا توزیع عادلانه ثروت، دسترسى به وسائل ارتباط جمعى، ثبات سیاسى و بودجه آموزش و تحقیقات، عواملى بودند که بتدریجبه عنوان شاخصهاى توسعه پذیرفته شدند. بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد میلادى، نظرها را بیش از گذشته متوجه عوامل فرهنگى ساخت و نواقص نظریههاى اقتصادى توسعه را آشکارتر نمود. بروز بحرانهاى اجتماعى، انفجار جمعیت، تضادهاى قومى، پیروزى انقلاب اسلامى ایران، نضج فعالیتهاى مذهبى و گرایشهاى دینى در غرب و فروپاشى شوروى سابق در نتیجه اختلافات فرهنگى و قومى اقوام ساکن این کشور، عواملى بودند که متفکران مسائل توسعه را بیشتر متوجه اهمیت و نقش فرهنگ، در فرآیند توسعه و تغییرات اجتماعى ساخت.
در وضعیت کنونى، همه صاحبنظران پذیرفتهاند که براى هر نوع توسعهاى باید به عالم فرهنگ توجه ویژه داشت; چرا که داشتن بینش یکسویه اقتصادى، در بررسى اجتماعى، خطایى فاحش است. اما بر ماهیت این توجه نیز همچنان بینشى مادى حاکم است، زیرا تمامى ابعاد وجودى انسان و نیازهاى معنوى او را دربرنمىگیرد.
حضرت امام خمینى (ره) به عنوان رهبرى دینى، عارفى فیلسوف، فقیهى مجتهد و مرد سیاست و عمل، در رهنمودهایى که درباره مسائل اقتصادى و برنامهریزیهاى توسعه ارائه کرده است، جامعیت مفهوم توسعه را در نظر داشتهاند. بعد از پذیرش قطعنامه 598 و پدید آمدن شرایط جدید و ضرورت تجدید قواى کشور و ملت و اتخاذ تصمیمى قاطع و سرنوشتساز براى بازسازى و شروع فعالیتهاى اقتصادى، حضرت امام خمینى (ره) طى پیامى که در یازدهم مهرماه 1367 صادر کردند، محورهاى عمده و حیاتى، در دهه بازسازى کشور را اعلام فرمودند. برهمین اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازى و سازندگى نام گرفت. بینش جامع حضرت امام (ره) درباره توسعه وبرنامههاى اقتصادى، در این پیام کاملا مستتر است. در این پیام، محورهاى زیر به عنوان کلىترین پایههاى برنامهریزى آینده کشور ، مورد تاکید قرار گرفته است.
– کلیدى بودن سیاست نه شرقى ، نه غربى به عنوان رمز عزت و اعتبار کشور .
– تاکید بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقى در جامعه.
– تاکید بر اینکه بازسازى منجر به وابستگى نشود.
– اصالت والویت داشتن خودکفایى کشاورزى، در مقابل بازسازى مراکز صنعتى.
– توجه به رفاه مردم با رعایتشعایر و ارزشهاى اسلامى و انقلابى.
– بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنههاى بازسازى کشاورزى، صنعت و تجارت.
– تاکید بر پیچیده بودن شرایط سیاسى و اقتصادى نظام و لزوم رعایت این شرایط در برنامهریزى و موضعگیرى.
– توسعه مراکز علمى و تحقیقاتى و تشویق نیروهاى خلاق و سازند.
– همکارى همه جانبه کارشناسان و صاحبنظران با مسوولین اجرایى در بازسازى کشور.
– قدرشناسى از ایثارگران.
– توجه ویژه به تقویتبنیه دفاعى و نظامى کشور.
– این منشور بازسازى که توسط حضرت امام خمینى (ره) صادر گردید، نشان مىدهد که ایشان در شکل فعالیتها و برنامه ریزیهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، حفظ ارزشها، اعتقادات فرهنگى – اسلامى را در راس امور و رسیدن به پیشرفت مادى و تامین رفاه و امکانات زندگى، براى آحاد مردم را به عنوان یک ضرورت ، توامان عنوان داشتهاند. این بینش از سوى فردى که سیاست گزار و تعیین کننده اهداف علمى، در برنامهریزیهاى کشور است مفهوم جدیدى از توسعه را ارائه مىکند.
2- اساس توسعه مبتنى بر فرهنگ است
یکى از نکاتى که جامعهشناسى مارکسیستى و آراء فلسفى ماتریالیستها به بشریت القا کرده و مدتها نصب العین متفکران اجتماعى بوده است; تفکیک و طبقهبندى دوگانه حیات انسانى، به زیرساختیا زیربنا و روساختیا روبنا است. در این طبقهبندى، زیر ساخت اجتماعى، عبارت از شیوههاى تولید، روابط تولیدى، ابزار تولید، مالکیت و نیروهاى تولیدى و در واقع، اقتصاد است، و رو ساختیا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق ، مذهب، هنرها، و بطور کلىتر فرهنگ است. در این طبقهبندى چنین فرض شده است که فرهنگ یک جامعه، محصول زندگى اقتصادى است. دین، فلسفه و هنر، تابعى از صنعت، کشاورزى، تجارت و محصول سادهاى ناشى از فرایند تولید کالا وخدمات در جامعه است. این نظریه راهنماى بسیارى از تئوریهاى توسعه بوده و بسیارى از تغییرات اجتماعى با توجه به این پیش فرض تبیین شده است. حضرت امام خمینى (ره) با استناد به تعالیم عالیه اسلام و براساس اندیشه دینى، اساس جامعه را در فرهنگ آن مىداند و ضمن پذیرش نیازهاى مادى و اقتصادى به عنوان یکى از ابعاد وجودى انسان، نقش فرهنگ را تعیین کننده وامور دیگر را تابعى از آن مىشناسد. براى تبیین دیدگاههاى امام خمینى (ره) درباره محور بودن فرهنگ، هیچ بیانى رساتر از کلمات خود ایشان نیست: "بىشک بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هرجامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مىدهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه از بعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوک و میان تهى است. اگر فرهنگ جامعهاى وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا مىکند، و بالاخره در آن مستهلک مىشود و موجودیتخود را در تمام ابعاد از دست مىدهد" (صحیفه نور، ج15، ص16) ایشان در جایى دیگر اساس سعادت را در فرهنگ جامعه مىدانند و مىفرمایند: "فرهنگ مبدا همه خوشبختیها و بدبختیهاى ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد این جوانهایى که تربیت مىشوند به این تربیتهاى ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد مىکنند. . . ". (صحیفه نور، ج1، ص273) .
درباره فرهنگ هرچه گفته شود کم است ومىدانید و مىدانیم اگر انحرافى در فرهنگ یک کشور پیدا شود. . . دیرى نخواهد گذشت که انحراف فرهنگى بر همه غلبه مىکند و همه را خواهى نخواهى به انحراف مىکشاند. (صحیفه نور، ج17، ص3، 2) .
مقام معظم رهبرى درباره فرهنگ کهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ جامعه اسلامى مىفرمایند:
"خیلى جاى تاسف است که یک ملتى مثل ملت ما، با آن سوابق کهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ و معرفت که یک بخش از این سابقه یعنى 1300 سال بعد از اسلام که واقعا سرشار از برجستگیها و درخشندگیهاستحالا قبل از 1300 سال را اطلاع زیادى نداریم. اما اجمالا مىشود فهمید که یک ملتبزرگ با آن خصوصیات، قاعدتا فرهنگ بالغى داشته است. اگر چه از جزئیاتش، مگر بعضى از آثار، خبر نداریم لکن آنچه را در دوران ما اتفاق افتاده، مىدانیم، ملت ایران به برکت اسلام واقعا خیلى نبوغ و برجستگى نشان دادند و منت زیادى از خودشان بر سر نه فقط اسلام، بلکه بر سر همه دنیا باقى گذاشتند که اینها در سطر سطر تاریخ دنیا مسطور و مضبوط است. اگر خود ما که از این مساله غافلیم به تاریخ آنها مراجعه کنیم، خواهیم دید. " (فرهنگ و تهاجم فرهنگى برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى انتشارات سازمان مدارک فرهنگ انقلاب اسلامى، ص23) .
حضرت امام خمینى (ره) که ریشه تمامى معضلات جامعه را در بیماریهاى فرهنگى مىدانستند، کرارا گوشزد مىکردند که آفات فرهنگى سموم کشندهاى هستند که سیاست و اقتصاد جامعه را هلاک مىکنند. چنین بینشى ایشان را بیش از هرچیز، به آسیب شناسى فرهنگى در جامعه اسلامى سوق مىداد، به همین دلیل در تمامى سخنرانیها و آثارشان نوعى جهتگیرى آگاهانه در راستاى تبیین و توضیح مسائل فرهنگى، مشهود است. ایشان غربزدگى، استعمار فرهنگى، جهل فرهنگى، . . . و بسیارى از آفات فرهنگى دیگر را از موانع اصلى دستیابى به الگوى جامع توسعه مىشناختهاند: ". . . فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالک اسلامى رخنه کرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمتبیگانگان و مستعمرین در مىآورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامى فریبنده، جوانان ما را منحرف مىکند. " (صحیفه نور، ج1، ص156، تاریخ 19/11/1349) .
"عمده این است که فرهنگ یک فرهنگ بشود. یکى فرهنگى از آن غربزدگى بیرون بیاید. " (صحیفه نور، ج8، ص126) .
توطئههاى فرهنگى یکى دیگر از موضوعاتى است که حضرت امام خمینى (ره) از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگى جامعه یاد مىکنند:
"تردیدى نیست که جهانخواران، براى به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحتستم کشیدن مستضعفان جهان راهى بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهاى ضعیف ندارند. " (صحیفه نور، ج15، ص267) .
"و یک باب هم این فسادهایى است که پیش آوردهاند، این هم یک مسالهاى نیست که خیال شود از باب اتفاق حاصل شده، تمام این مراکزى که براى فحشاء و خوشگذرانى درست کردهاند همین طورى درست نشده است، در مجلاتشان در رسانههاى گروهى چه سمعى و چه بصرى تبلیغات کردند و کلا در خدمت اینها بودند. رادیو وتلویزیونشان مشغول بود که این جوانها را از بازار از بیابان که مشغول خدمتبودند، از ادارات به آن مراکز فساد بکشانند، از دانشگاهى یک موجود فاسد بسازند از دانشگاهى یک موجود فاسد درست کنند. (صحیفه نور، ج11، ص119، تاریخ 6/10/1358) .
توطئههاى فرهنگى، امروز به شکلى دیگر و به صورت حادتر از جانب غرب روز به روز علیه جمهورى اسلامى ایران و تمامى ملل مستضعف جهان اعمال مىشود. مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنهاى در سالهاى اخیر مفهوم جامعى را عنوان داشتهاند که مبین همین معضل است. تهاجم فرهنگى مفهومى جامعهشناختى است که با بینش سیاسى، اعتقادى و شناختى عمیق از واقعیات اجتماعى و فرهنگى جهان امروز به کار بردهاند. تهاجم فرهنگى غرب همچنان یکى از آفاتى است که بشریت و جهان اسلام را تهدید مىکند. معظم له مىفرمایند:
"تهاجم فرهنگى که ما بارها روى آن تاکید کردهایم یک واقعیت روشنى است که با انکار آن نمىتوانیم اصل تهاجم رااز بین ببریم، تهاجم فرهنگى وجود دارد، اگر ما آن را انکار کردیم مصداق این فرموده امیرالمومنین صلوات الله علیه شویم که:
"و من نام لم ینم عنه
تو اگر در سنگر به خواب بروى معنایش این نیست که دشمن در سنگر مقابل به خواب رفته است و لذا تو که به خواب رفتهاى، سعى کن خودت را بیدار کنى. ما باید توجه داشته باشیم که انقلاب فرهنگى در تهدید است، کما اینکه فرهنگ ملى و اسلامى ما در تهدید دشمنان است". (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى، انتشارات سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، ص8) جهل فرهنگى و ناآگاهى از مواریث و سرمایههاى فرهنگى، یکى دیگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگى در جامعه اسلامى است که حضرت امام خمینى (ره) فراوان به آن اشاره نمودهاند و از اندیشمندان ملل مختلف خواستهاند که مردم را نسبتبه حفظ اصالتهاى خودآگاه سازند:
"آن چیزى که وظیفه همه ما مسلمین است، وظیفه علماى اسلام است، وظیفه دانشمندان مسلمین است، وظیفه نویسندگان و گویندگان در بین طبقات مسلمین است، این است که هشدار بدهند به این ممالک اسلامى که ما خودمان فرهنگ داریم، ما خودمان فرهنگ غنى داریم، فرهنگ ما طورى بوده است که فرهنگ ما صادر شده استبه خارج که آنها گرفتند از ما. (صحیفه نور، ج6، ص219) .
3- فرهنگ اسلامى اساس و هدف توسعه فرهنگى است
یکى از موانع اصلى عدم موفقیت نظریههاى توسعه، بىتوجهى یا کم توجهى این نظریهها به شرایط اعتقادى، فکرى و فرهنگى حاکم بر جوامع مختلف است.
متاسفانه على رغم وجود انگیزه و میل مضاعف به روند توسعه و نوسازى، فقدان درک جامع از مفاهیم و ملزومات توسعه و عدم شناخت قانونمندیهاى حاکم بر آن در جهان اسلام منجر به ایجاد یک دور باطل، در پروسه توسعه یافتگى گردیده است. مذهب و اعتقادات دینى، اساسىترین رکن فرهنگ هر جامعه است، متاسفانه نظریهپردازان توسعه، بندرت براساس نوع مذهب خاص هر جامعه توانستهاند تئورى یا الگوى توسعه خاص آن جامعه را بیان کنند. حضرت امام خمینى (ره) ضمن آنکه شرط اصلى توسعه و زیربناى آن را توسعه فرهنگى مىشناسند، محتواى این فرهنگ را فرهنگ اسلامى مىدانند و نادیده گرفتن و تضعیف فرهنگ اسلامى را علت اصلى توسعه نیافتگى، و ترویج و اشاعه فرهنگ اسلامى را تنها راه توسعه عنوان مىدارند. ایشان ضمن آنکه قائل به زیربنا بودن فرهنگ و روبنا بودن اقتصاد هستند، رشد و گسترش فرهنگ اسلامى را هدف اصلى برنامههاى توسعه مىدانند:
"نظر ما به اقتصاد نیست مگر بطور آلت، نظر ما را به فرهنگ اسلامى است. . . " (صحیفه نور، ج7، ص72)
"نظر ما به فرهنگ اسلامى است که این فرهنگ اسلامى را از جامعه جدا کردند، باید فرهنگ، فرهنگ اسلامى باشد. . . " (دیدگاههاى. . . ، ص27)
"این جوامع (کشورهاى استعمارگر) مطالعه کردند که اگر فرهنگ اینها (کشورهاى مسلمان) یک فرهنگ مستقل صحیحى باشد از توى اینها یک جمعیتسیاسى مستقل و امینى پیدا مىشود، و این هم براى آنها مضر است. بناء علیه در جانب اسلام و روحانیت دو چیز را سد مىدیدند یکى اصل اسلام ویکى هم روحانیت را. " (دیدگاههاى. . . ص20)
در همین رابطه مقام معظم رهبرى نیزمىفرمایند:
"همانطور که قرآن کریم بیان فرموده است"و لن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتى تتبع ملتهم" حقیقتا این بیان، از معجزات قرآن است که تا جامعه مسلمانان از اسلام دستبرندارد دشمنان راضى نمىشوند. و مقصود از دستبرداشتن از اسلام این است که احکام زنده، نیروى حیاتى و روح اسلام، میان مسلمانها نباشد. البته اگر مسلمانها از مبانى عالیه اسلام بىاطلاع باشند هرچند به ظواهر مختصرى از آن هم عمل کنند، اینها خیلى کارى ندارند و دشمنى هم نمىکنند. اما این دیگر آن اسلامى نیست که پیغمبر آورده و قرآن فرمود کنتم خیر امه اخرجت للناس" (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، گروه انتشارات، ص50) .
4- استقلال فرهنگى
کشورهاى جهان سوم، درآخرین دهه قرن بیستم دریافتند که بعد از یک قرن و پذیرش مفاهیم ظاهرا علمى به نام توسعه و آرزوى دستیابى به دروازههاى بزرگ تمدن، به کشورهاى عقب مانده، عقب نگه داشته شده، توسع نیافته، مقروض، فقیر و وابسته مبدل شدهاند. و امروز که به سالهاى تاریک چند دهه پیش مىنگرند، تهى و پوچ بودن آن همه مفاهیم پر زرق و برقى که به نام پیشرفتبه آنها القاء شده بود را به خوبى درک مىکنند. حضرت امام خمینى (ره) با توجه به آیه شریفه"لن یجعل الله الکافرین على المومنین سبیلا" استقلال را یکى از مهمترین اصول و محورهاى برنامهریزیهاى توسعه و وابستگى و سلطه فرهنگى را اساسىترین علت عقبماندگى کشورهاى جهان سوم مىدانستند و بارها و بارها درباره آن به ملتهاى دربند، بخصوص مسلمانان هشدار دادند. از خود بیگانگى فرهنگى، استعمار فرهنگى، فرهنگ استعمارى، سلطه فرهنگى، فرهنگ سلطه، استقلال فرهنگى، تحول فرهنگى و استقلال فکرى، مفاهیمى هستند که ایشان براى بیان جنبههاى مختلف وابستگى فرهنگى ملل اسلامى و اهمیتحصول استقلال فرهنگى در سخنرانیها ونوشتههایشان به کار بردهاند:
"اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به دیگران منکر است، مىگوید نباید صنعت ما وابسته باشد، نباید زراعت ما وابسته باشد، نباید ادارات ما وابسته باشد، نباید اقتصاد ما وابسته باشد، نباید فرهنگ ما وابسته به غیر باشد. . . . مبدا این همین است که در فکر، وابسته هستیم، فکرمان نمىتواند بکشد این را که ما خودمان هم فرهنگ داریم، خودمان هم فرهنگمان غنى استخودمان هم همه چیز داریم. " (دیدگاههاى . . . /ص44)
5- تعالى انسان
از نظر هدف، نظریههاى توسعه را به دو دسته مىتوانیم تقسیم کنیم. نخست نظریههایى که غایت توسعه را، تولید امکانات فرهنگى، بهبود کیفیت زندگى، رفاه مادى وبهرهجویى بیشتر انسان از لذتها و خوشیهاى دنیوى وتوسعه علم مىدانند. دوم نظریههایى که تعالى انسان، شکوفایى ابعاد معنوى و روحانى و الهى شدن او را هدف توسعه فرهنگى محسوب مىکنند. این دو نظریه، دو الگوى سیاست فرهنگى مختلف راایجاب مىکند.
مکتب حیاتبخش اسلام در عین آنکه به نیازهاى مادى انسان توجه کافى مبذول داشته و گسترش علم و تکنولوژى را در جامعه اسلامى لازم مىداند، توسعه را در افزایش امکانات و گسترش تسهیلات مادى خلاصه نکرده و آن را زمینه و ابزارى براى توسعه حقیقى – که همانا مهذب و متقى شدن انسانهاست – مىداند. در این دیدگاه توسعه مادى فاقد اعتبار است و هنگامى ارزشمند خواهد بود که منجر به رشد معنوى، روحى و اخلاقى انسان گردد. بنابراین، هدف غایى توسعه در نظام اسلامى پرورش وتکامل افراد جامعه است، چنانکه قرآن نیز مىفرماید: "قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها" به درستى که رستگار شد آن کس که خویش را از آلودگیها پاک کرد و زیانکار شد آن کس که فریفته شد (دچار رذایل گردید) . اهمیت این موضوع تا بدانجاست که خداوند، یکى از بزرگترین رسالات پیامبرانش را تزکیه انسانها قرار داده است: " هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین" او خدایى است که در میان مردم پیامبرانى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنان بخواند و آنها را از پلیدیها پاک سازد و به آنها کتاب و حکمتبیاموزد و اگرچه پیش از آن در گمراهى آشکار بودند.
حضرت على (ع) نیز سعادت واقعى انسان را در تهذیب نفس و توجه به درون مىداند و مىفرماید:
دوائک فیک و ما تشعر
و دائک منک و ما تبحر
و یحسب انک جرم صغیر
و فیک النطوى العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذى
باحرفه یظهر المظهر
فلا حاجه لک فى خارج
یخبر عنک بما سطر
حضرت امام (ره) براساس تعالیم قرآنى، ضمن آنکه هدف از توسعه و غایت توسعه فرهنگى را، تهذیب و تزکیه انسان مىشناسند و در برهههاى مختلف به تعلیم و تربیت و برنامهریزى براى نیروى انسانى و تربیت و پرورش و هدایت استعدادها و اندیشهها پرداختهاند، برکار و تولید، نظم و انضباط، پشتکار و تحقیق، جهاد و اجتهاد و ارتباط و پیوند مدرسه و دانشگاه با محیط کار، صنعت، کارخانه و مزرعه نیز به عنوان یک سیاست و استراتژى فرهنگى تاکید نمودهاند:
"نقیصهها را همه با هم باید رفع بکنیم که در راس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیتیک ملت است. اساس استقلال یک ملت است و لهذا آنها کوشش کردهاند که فرهنگ ما را استعمارى کنند، کوشش کردند که نگذارند انسان پیدا بشود، آنه از انسان مىترسند از آدم مىترسند. (صحیفه نور، ج6، ص94) .
"اول چیزى که بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بردانشکدهها لازم است. . . این است که این نفرى که حالا شده استیک نفر اروپایى یا یک نفر شرقى، این مغز را بردارند یک نفر انسان خودمانى، انسانى ایرانى – اسلامى . . . یک مغز اسلامى – انسانى جایش بنشانیم. . . " (دیدگاههاى . . . ص44) توجه به مقوله فرهنگى در اندیشه حضرت امام خمینى (ره) از چنان برجستگى و اهمیتى برخوردار است که به جرات مىتوان آن را هسته اصلى افکار ایشان دانست. لهذا ضرورى است که به رهنمودها و پیامهاى فرهنگى ایشان با دقت نظر و تعمق کامل نگریست و آنها را مبناى برنامهریزیها و سیاستهاى کلى قرار داد تا جامعه به سمت تعالى و ترقى حرکت کرده از انحراف و انحطاط در امان بماند و بتواند به معناى حقیقى کلمه به توسعه ستیابد.
امام خمینى; روحانیت و نظام سیاسى
شیوههاى رفتارى روحانیت در قبال نظام سیاسىاز دیدگاه امام خمینى (ره)
پس از پیروزى انقلاب اسلامى و استقرار دولت جدید، که محصول دگرگونى عمیق در ساختار سیاسى کشور بود، فصل جدیدى از مناسبات میان نیروهاى اجتماعى و نظام سیاسى بر قرار گردید. تاسیس دولت نوپدید، برایند ائتلاف مهمترین نیروهاى چالشگر علیه حاکمیت پیشین و استقرار نظمى جدید مبتنى بر ارزشهاى دینى بود. بنابر این، تبیین نقش و میزان تاثیر گذارى نیروهاى اجتماعى بر فرایندهاى سیاسى، کنکاش درباره ماهیت و کارکرد این نیروها، از ضروریات جامعه کنونى ماست .
در این میان، روحانیتشیعه که در تاریخ معاصر ایران بویژه پس از نهضت امام خمینى(ره) بر حیات سیاسى این کشور تاثیر بسزایى بر جاى گذاشتهاست، جایگاه ویژهاى دارد. بدین ترتیب، نقطه عزیمت ما، شناخت و بررسى روابط پیچیده میان این بخش از جامعه سیاسى و حکومت اسلامى در ایران مىباشد.
تاسیس جمهورى اسلامى در ایران توسط معمار بزرگ آن، امام خمینى (ره)، حمایت گسترده روحانیون و حضور آنان در بخشهاى مهمى از سازمان حکومت را به دنبال داشت. این وضعیت، موجب تداخل و تطابق منابع و اهداف نهاد وحانیتبانظام سیاسى و ایجاد نوعى تعلق و همنوایى میان این دو شدهاست. مهمترین عامل پیوند دهنده روحانیتبه نظام سیاسى، بر پایه تمایلات ایدئولوژیک استوار گردیده که همانا مبتنى بر فرهنگ شیعى است.
چنانکه "جان فوران" هم مىگوید، در میان فرهنگهاى گوناگون مخالفت در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرتدولتى را به دست گیرد. علیه شاه، جاذبه و صراحت و صداقتشخصى و نظرات امام خمینى در مسائل مهم سیاسى، به دلیل موضعگیرى سازشناپذیر و دراز مدت ایشان علیه شاه در صف اول جاى گرفت. به نظر وى، امام خمینى توانست اسلاممردم گرایى ارائه دهد که براى گروههاى مختلف اجتماعى جاذبه داشت; هر چند که پایگاه اولیه اجتماعىاش در صفوف برخى از علما، طلاب دینى و…بود. (1)
بدین سان، امام خمینى در راس ترکیبى نیرومند که به طور عمده از میان شاگردان و پیروان وى بودند، توانستحکومت اسلامى را جایگزین رژیم پیشین کند. حکومتى که بر آرا و نظریات وى، که توسط شاگردانش تفسیر و ترویج مىشد، استوار بود. بدین ترتیب، دو متغیر قابل اعتنا وجود دارد که این مقاله مىبایست از آن بهره جوید. نخست، آرا و نظریات سیاسى امام درباره روحانیت و رابطه آن با نظام سیاسى و دیگرى، ساخت روحانیت و گونههاى موجود در درون این ساخت که به طور طبیعى رفتار سیاسى متفاوتى از خود بروز دادهاند.
اکنون به این پرسشها باید پاسخ داد که: آیا رابطه روحانیت – که بخش مهمى از ساختحکومت را در دست دارد – با نظام سیاسى جدید کاملا حمایتى است؟ یا اینکه روحانیت تقاضاها و مطالبات خود رانیز وارد سیستم سیاسى مىکند؟ اینکه برخى معتقدند; روحانیتباید از دولتها مستقل باشد چه تاثیرى در رابطه روحانیت و نظام سیاسى بر جاى مىگذارد؟ و اساسا این استقلال به چه معنى است؟ پیش از یافتن پاسخ براى پرسشهاى فوق، ذکر چند نکته ضرورى به نظر مىرسد:
یکم: روحانیون به عنوان مهمترین مدافعان انقلاب اسلامى عمدتا از شاگردان و پیروان امام خمینى (ره) به شمار مىآیند و در مبانى کنش سیاسى خود، از آرا و نظریات ایشان تاسى مىجویند. بنابر این، یکى از عوامل موثر در گروهبندیهاى درون نهاد روحانیت، ناشى از قرائتهاى متفاوت از اندیشهها و سیره سیاسى حضرت امام مىباشد. شکلگیرى دو جریان عمده سیاسى در میان روحانیون که هر دو مدعى فهم درست اندیشههاى امام خمینى (ره) هستند، محصول تاثیر شرایط محیطى و علائق تاریخى در تکوین تعبیرهاى گوناگون آنان است.
از این رو، برخى مفاهیم ارائه شده از سوى امام که در زمان حیاتشان مصادیق روشنترى داشت، در شرایط پیچیده عصر حاضر دچار ابهام گردیدهاست. براى نمونه، ایشان در یکى از پیامهاى خود آوردهاند که "به همه شما وصیت و سفارش مىکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نا محرمان بیفتد." (2) اینکه نامحرمان کیانند؟ خود یکى از ابهامات عصر حاضر است که گروههاى مختلف سیاسى بر اساس پیش فرضهاى خود، مصداقهاى متفاوتى براى آن ارائه مىکنند.
دوم: در دوره پیشین (دهه اول انقلاب) اساسىترین پرسش در باب مولفههاى "استقرار و ثبات" دولت اسلامى بوده است; حال آنکه در دهه دوم، سخن از "تعادل و حفظ" نظام سیاسى به میان رفته است. در شرایط بحرانى دهه اول انقلاب; جنگ هشتساله با دشمن خارجى، فشارها و توطئههاى دولتهاى متخاصم، رفتار منازعه آمیز گروههاى ضد انقلاب و تروریسم، نابودى بخش مهمى از منابع اقتصادى، نخبگان و رهبران سیاسى را به تلاش براى تثبیت نظام سیاسى وادار ساخت. بنابر این، امام خمینى، در این دوره، همواره رفتار حمایتى را تجویز نموده و از پیروان خود مىخواستند که از نظام اسلامى دفاع کرده و آن را مورد حمایت قرار دهند.
پس از گذار از دوران دشوار و پر تنش دهه اول انقلاب، بسیارى از نیروهاى درون نظام سیاسى که براى بیتحاکمیتبسیجشده بودند، وارد دورانى شدند که موجى از تحولات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى را به دنبال داشت. در این شرایط، مدافعان دیروز دولت اسلامى، در جست وجوى ساز و کارهاى "مشارکت در دولت" مىباشند. اگر دیروز دوران دفاع از نظام بود، امروز دوران مشارکت در نظام اسلامى است و بدین ترتیب، مقتضیات علمى امروز، تحقیقات و رهیافتهاى ویژه خود را طلب مىکند. (3)
بدین سان، بخش مهمى از پرسشهاى دوره دوم، ناظر به نوع مناسبات جامعه اسلامى با حکومت اسلامى مىباشد. حال که دولت انقلابى استقرار یافته و بنیانهایش استوار گردیدهاست، تقاضاها و مطالبات تازهاى شکل گرفتهاست که اگر به درستى وارد سیستم سیاسى نشود، نظام سیاسى را دچار عدم تعادل خواهد کرد. دیگر، وضع موجود توانایى یاراى پاسخگویى به پرسشهاى بى شمارى که از دل تجربههاى دوره اول زادهشده است، ندارد. بدین ترتیب، پاسخگویى به مطالبات این دوره و تعیین نوع رفتار سیاسى، نیاز به بازنگرى و باز سازى منظومه فکرى امام خمینى را بیش از پیش نمایان مىسازد.
عوامل موثر در کنش سیاسى روحانیت در قبال نظام سیاسى
ظهور دین اسلام از ابتدا قرین تشکیل حکومتبود. با تاسیس دولت مدینه توسط پیامبر عظیم الشان اسلام، اهتمام شریعت اسلام بر سازوارى و نظاممند ساختن جوامع بشرى، بر بنیانهاى دینى استوار بود. در این میان شیعیان، هم به لحاظ تاریخى (ستمى که از سوى حاکمان جور بر آنان روا شد) و هم به واسطه آموزههاى رهبران دینى (از امامان معصوم (ع) گرفته تا مراجع دینى)، به تقویت روح عدالتخواهى و ستیز با ستمگران همت گماشته و آن را از ویژگیهاى بارز اندیشه سیاسى خود قرار دارند.
در میان ادیان و مذاهب مختلف، دین اسلام در مقابل مذاهب دنیاگریز، علاوه بر تامین وسایل رستگارى براى پیروان خود، به تنظیم حوزه زندگى مادى آنها نیز مىپردازد. این امر، سبب شدهاست که روحانیون و مفسران دین بویژه در ایران، رغبتبیشترى نسبتبه امور دنیوى و سیاسى از خود نشان دهند. آنان بر این اعتقادند که مذهب، خود را با شرایط متحول تاریخى (با استفاده از عنصر زمان و مکان) تطبیق مىدهد و امکان تعبیر و تفسیر پذیرى مذهب و انطباقش باشرایط هر عصرى وجود دارد.
امام خمینى با اشاره به این دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد و ضرورت آشنایى با روابط حاکم بر سیاست واجتماع و اقتصاد مىگوید:
"حکومت در نظر مجتهد واقعى، فلسفه عملى تمام فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است. حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در بر خورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است. فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است." (4)
یکى دیگر از عوامل دخالت روحانیت در سیاست، عوارض ناشى از نوسازى در برخى کشورهاى در حال گذار، از جمله ایران است. جریان نوسازى از یک سو، پاسخى به نیازهاى عصر جدید و فرایندى است تدریجى و اجتنابناپذیر که جوامع بشرى خود را ملزم به حرکتبه سوى آن مىکنند، و از سوى دیگر، گسستى استبا برخى از سنتهاى پیشین که هر چه میدان عمل آن فراختر شود، به همان نسبت، سنتهاى درون جامعه را مورد تهدید نوگرایى حاصل از توسعه قرار مىدهد و به این ترتیب، زمینههاى غیر دینى شدن جامعه فراهم مىآید. نتیجه توسعه و نوسازى هر چه باشد، از بعد اجتماعى، دگرگونى در ساختارها و روابط و ارزشهاى اجتماعى حتمى است. پیدایش وضعیت جدید و تهدید ارزشهاى نوپدید، باعث واکنش مذهب و روحانیون گشته و افزایش دخالت آنان در سیاستبه منظور جلوگیرى از غیر دینى شدن جامعه را به همراه مىآورد. البته مراد از این سخن، این نیست که توسعه الزاما جامعه را با ارزشها و سنتهاى دینى بیگانه مىسازد; اما باید گفت تا نسبتبین توسعه و دیندارى روشن نشود، سنتها همواره مورد تهدید دگرگونیهاى ناشى از نوسازى جامعه واقع خواهند شد. بنابر این، زمانى که میان ارزشهاى روحانیت و ارزشهاى تبلیغ شده از سوى نظام سیاسى تعارض حاصل شود، آنان از خود واکنش نشان خواهند داد.
امام خمینى به رغم مذمت کسانى که به تمدن جدید بى توجه بودند، در خطاب به یکى از شاگردان خود مىگوید: "آنگونه که جنابعالى از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید به کلى باید از بین برود و مردم کوخ نشین بوده و یا براى همیشه در صحراها زندگى نمایند." (5) در عین حال یکى از عوامل اساسى در خیزشهاى سیاسى علیه رژیم شاه را، برنامههاى نوسازى دولت قلمداد کرد که به شدت ارزشهاى دینى را مورد تهدید قرار داده بود. ایشان در این باره چنین مىگوید:
"مخالفت روحانیون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته، صرفا به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصا فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیدهها بر خورد احتیاطآمیز کنند… ابزارى از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود; لذا گاهى حکم به منع استفاده از آنها را مىدادند…آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون براى بى اعتبار کردن عقاید مذهبى و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملى استفاده نمىنمود؟" (6)
به طور کلى، احتمال دخالت روحانیون در سیاست و بروز کنشهاى حمایت جویانه یا منازعهآمیز در قبال نظام سیاسى، به چند عامل بستگى دارد:
1- هر چه داعیههاى سیاسى و اجتماعى مذهب بیشتر باشد، احتمال دخالت روحانیون در زندگى سیاسى بیشتر مىشود;
2- هر چه روحانیون یک مذهب، به عنوان یک نیروى سیاسى از نظر تاریخى، موقعیت ممتاز و قوت بیشترى داشته باشند، احتمال دخالت مستقیم و گسترده آنها در سیاست افزایش مىیابد;
3- هر چه امکان تعبیر و تفسیر پذیرى مذهب و تطبیق آن با شرایط متحول تاریخى بیشتر باشد، توانایى روحانیون براى مداخله مستقیم در سیاست افزایش مىیابد;
4- هر چه نهادهاى مذهبى سازمان یافتهتر و منسجمتر باشند، توانایى روحانیتبراى دخالت در سیاستبیشتر مىشود. (7)
کار ویژههاى سیاسى، اجتماعى روحانیت
جامعهشناسى نیروهاى اجتماعى، یکى از عرصههاى مهم جامعهشناسى سیاسى است. در این میان، رویکرد ساختارى در میان نظریه پردازان علوم اجتماعى بسیار رایجبوده و هست و این تحقیق نیز از این رویکرد متاثر است. در رویکرد ساختارى، به نقش و کارکرد ساختهاى سیاسى توجهشده و تاثیر آن را بر فرایندهاى سیاسى مورد بررسى قرار مىدهد. (8) هر ساختارى مجموعه فعالیتهایى را به اجرا در مىآورد که به نوبه خود، سازمان سیاسى را قادر به تدوین و اجراى خط مشىهاى خود مىسازد. این فعالیتها یا کار ویژهها functionچگونگىتاثیرواحدهاىسیاسىبرفرایندهاىسیاسىراتوضیحمىدهد.
ساختسیاسى و اجتماعى روحانیت نیز داراى کار ویژههایى است که از ظرفیت و تواناییهاى موجود در آنان ناشى مىشود. بعد از انقلاب و تغییر در ساخت روحانیت، کار ویژههاى آن نیز دچار تحول شده و کار ویژههاى دیگرى نیز الزاما به آن واگذار گردیده است; مانند: کار ویژههاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى. اگر چه نمىتوان ادعا کرد که این نوشتار به همه کار ویژهها و تواناییهاى این نهاد پرداختهاست; اما شاید بتوان گفت که این موارد، نمود و بروز بیشترى دارد.
الف – دفاع از شریعت و ترویج آن;این مورد، اساسىترین کار ویژه روحانیت تلقى مىشود:
"تردیدى نیست که حوزههاى علمیه و علماى متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع، مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. علماى بزرگ اسلام در همه عمر خود، تلاش نمودهاند تا مسایل حلال و حرام الهى را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند." (9)
این کار ویژه، نشانگر فلسفه وجودى روحانیت است. چنانکه ستیز آنان بارژیم پیشین نیز به دلیل رفتار ضد شرعى و تهدید مبانى دینى حکومتبود. و البته تحلیل رفتار سیاسى روحانیتبه عنوان حاملان، مفسران و مروجان شریعت، بدون شناخت این کار ویژه، دچار کاستى است.
ب – کار ویژه هبستگى و وفاق اجتماعى; یکى از آفتهایى که جوامع در حال گذار را تهدید مىکند، بحرانهاى ناشى از دگرگونى است. این وضعیت، جامعه در حال تغییر را دچار از هم گسیختگى ساخته و شکافهاى اجتماعى رافعال و فرایند نوسازى را دچار چالش مىسازد.براى حل و رفع این بحران، روحانیت مىتواند با برخوردارى از تواناییهاى نمادین، بویژه به کارگیرى نمادهاى دینى، به برانگیختن حس همبستگى در جامعه کمک نماید. منظور از همبستگى و وفاق اجتماعى، به هم پیوستن و مجتمع ساختن اجزاى یک جامعه و واحدهاى کوچک آن به یک کل همبستهتر مىباشد; به نحوى که توان آن اجزاء و واحدهاى کوچک و پراکنده و مختلف، انباشته و متمرکز شود و از طریق همیارى و همکارى آحاد جامعه و حمایت آنان از نظام سیاسى بحرانهاى حاصل ازدوران گذار را حل نماید.
ج – فرایند بسیج اجتماعى; موضوع مشارکت تودهاى و اقدام عمومى در فعالیتهاى سیاسى – اجتماعى، از پیش شرطهاى ایجاد تعادل یا عدم تعادل در سیستم سیاسى به شمار مىرود.تبدیل مردم به شهروندان فعال، موجب افزایش ظرفیت نظام سیاسى در پاسخگویى به تقاضاها و مشکلات اجتماعى مىگردد. روحانیتبه لحاظ تاریخى نشان دادهاست که از مهمترین عوامل بسیج کننده، حمایت کننده و حرکت دهنده جامعه به سوى ارزشهاى سیاسى است و به تعبیر امام خمینى، "آنکه ملت را بسیج کرد، آن روحانیون بودند." (10) در نظام روحانیتشیعه، به واسطه وجود مساله تقلید، نوعى رابطه معنوى میان توده مردم و رهبران مذهبى ایجاد شده است; به طورى که مردم تحت دستورات ونظرات رهبرى مذهبى قرار داشته و نوعى همنوایى میان آنان وجود دارد. روحانیتبه عنوان شبکه ارتباطى مستمر میان رهبر و مردم، نقش مهم در بسیج تودهها داشتهاست; به گونهاى که بزرگترین بسیج در تاریخ انقلابها را سامان دادهاست. (11) د جامعه پذیرى سیاسى; جامعه پذیرى سیاسى،یعنى آشنا شدن فرد با ارزشها و ایستارهاى جامعه خویش که طى آن ایستارهاى سیاسى فرد شکل مىگیرد. جامعه پذیرى سیاسى، موجب انتقال و دگرگونى فرهنگ سیاسى شده و راهى استبراى انتقال اندیشهها و باورهاى سیاسى یک نسل به نسل دیگر; همان فرایندى که انتقال فرهنگ نامیده مىشود. (12) از آنجا که مذاهب دنیا، حاملان ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى هستند; به طور طبیعى پیامدهاى سیاسى داشته و بر مسایل سیاسى و سیاستهاى عمومى تاثیر مىگذارند.بنابر این، روحانیتشیعه نیز در کنار سایر عاملان و نهادهایى که در جامعه پذیرى سیاسى نقش ایفا مىکنند، قرار مىگیرد. آنان مىتوانند از طریق داخل کردن ارزشهاى دینى در فرهنگ سیاسى جامعه، به طور چشمگیرى اعتماد به دولت اسلامى را افزایش داده و با پذیرش فرایندهاى سیاستگذارى، میزان مشروعیت نظام سیاسى را فزونى بخشند و از این طریق، به حل شکافهاى اجتماعى یارى رسانند.
ه- کنترل نخبگان سیاسى (کنترل سیاست); تاسیس دولت دینى سبب گردید تا بر اساس یک همسویى ایدئولوژیک، روحانیون که از دیر باز داراى نفوذ اجتماعى قابل توجهى بودهاند، از جایگاه معنوى ویژهاى در میان نظام سیاسى بر خوردار شوند. این توجه و عنایتحکومت، فرصتهاى مطلوبى را در اختیار آنان قرار دادهاست تا بتوانند با تاثیر بر فرایند سیاستگذارى و تصمیمگیرى، ارزشهاى مورد نظر خود را وارد نظام سیاسى کنند. بنابر این، زمانى که نخبگان سیاسى از پذیرش ارزشهاى آنان خوددارى کرده و یا آن را مورد تهدید قرار دهند، از خود واکنش نشان مىدهند. امام خمینى درباره ارشاد و هدایت دولت و حکومت توسط روحانیون، نظراتى دارند (13) که در بخشهاى بعدى، به برخى از آموزههاى ایشان اشاره خواهیم کرد.
و – کار ویژههاى اقتصادى روحانیت; یکى از مهمترین منابع مالى که در عصر غیبت امام زمان (عج) در اختیار فقهاى شیعه قرار مىگیرد، وجوهى است که مردم تحت عنوان خمس و زکات و…، با شرایط خاصى به عنوان تکلیف شرعى در اختیار آنان قرار مىدهند.تا پیش از انقلاب اسلامى، مراجع و علماى عصر، از این در آمدهاى شرعى براى حفظ هویت فرهنگى و استقلال شیعه بهره جسته و بر اساس یک رابطه سلبى با دولتها و به دور از هر گونه وابستگى به آنها ، آن را صرف امور مسلمین مىکردند. بر همین اساس، با تاسیس مراکزى در جهتخدمات رسانى به طلاب و روحانیون، در حفظ استقلال آنان از دولتها تلاش مىنمودند. پس از انقلاب و تشکیل دولت دینى که به همسونگرى در اهداف میان روحانیون و دولت اسلامى انجامیدهاست، این منابع، وسیلهاى است در دست مراجع وعلما تا از طریق آن، وارد فرایند توسعه فرهنگى، اجتماعى و حتى اقتصادى بشوند.
گونهشناسى روحانیت و مناسبات آن با نظام سیاسى
حضور امام خمینى در پاریس فرصتى بود تا ابعاد تازهاى از آرمانها و آیین اندیشه سیاسى ایشان بازگو شود. در این میان، آنچه ذهن کنجکاو و پرسشگر خبرنگاران را به تحرک وا مىداشت، پرسشهایى درباره حکومت اسلامى و نقش روحانیون و رهبران مذهبى در حکومتبود. امام خمینى بارها در پاسخ به این پرسش اعلام نمودند."روحانیون در حکومت آینده، نقش ارشاد و هدایت دولت را دارا مىباشند." (14)
حدود یک سال پس از پیروزى انقلاب، ایشان با همان اعتقاد سابق و در پاسخ به پرسش مشابه، مىفرماید:
"اینکه شما سوال کردید آیا روحانى مىخواهد به دولت منضم بشود یا چى؟ نه، نمىخواهد دولتباشد; اما خارج از دولت [هم]نیست. نه دولت است، نه خارج از دولت. دولت نیست; یعنى نمىخواهد برود در کاخ نخست وزیرى بنشیند و کارهاى نخست وزیرى را بکند. غیر دولت نیست، براى اینکه نخست وزیر اگر پایش را کنار بگذارد، این جلویش را مىگیرد، مىتواند بگیرد، بنابر این، نقش دارد و نقش ندارد." (15)
اما حوادث و تحولات بعدى، ضرورت حضور فعالتر روحانیون را در بخشهاى مختلف ساختمان حکومت نشان داد. زمانى که امام خمینى، مهندس بازرگان را به نخست وزیرى دولت موقتبرگزید; طى حکمى به وى، بنیان مشروعیت را به دو حق "شرعى" و "قانونى ناشى از آراى مردم" پیوند زد. (16) و براى دستیابى به "حق شرعى" بنابه تجربه تاریخى اعلام داشت:
"ما تجربه کردیم و دیدیم که اشخاصى که در راس واقع شدند و از روحانیون نبودند، در عین حالى که بعضى شان هم متدین بودند، از باب اینکه آن راهى که ما مىخواهیم برویم…با سلیقه آنها موافق نبود…ما آن روز خیال مىکردیم که در این قشرهاى تحصیل کرده و متدین و صاحب افکار، افرادى هستند که بتوانند این مملکت را به آن جورى که خدا مىخواهد، ببرند; آن طور اداره کنند. وقتى دیدیم که نه، ما اشتباه کردیم…" (17) بنابر این، تعبیر دخالت در سیاست، نزد روحانیون، مفهومى فراتر از نظارت و ارشاد یافت و در سیاستگذارى و اجرا نیز، نقشهاى گستردهاى را بر عهده گرفتند. به هر روى، روحانیون بر اساس هنجارهاى مورد قبول خود، در مواجهه با نظام سیاسى از خود کنشهایى را نشان مىدهند. شالوده این سمتگیرى آنان نسبتبه نظام که همانا مبتنى بر فرهنگ سیاسىشان است، آنان را به گونههاى مختلف سیاسى دستهبندى مىکند در جوامع مختلف مردم به طرق گوناگون با دولتخود رابطه دارند; بعضى صرفا به سائغه حمایت و حفاظت از دولت عمل نموده، رفتار خود رابر اساس نیازها و تقاضاهاى حکومت تنظیم مىکنند، برخى درتلاش براى اصلاح یا تغییر نظام و یا حداقل در صدد تغییر تصمیم و جهت نظام حکومتى هستند و برخى دیگر نیز بر خلاف دو گروه فوق، مواضع انفعالى و یا بى طرفانه دارند. بعضى از نویسندگان، سه نوع رفتار سیاسى فوق را به دو دسته عام مشارکت فعال و مشارکت انفعالى تقسیم کردهاند. (18) "گابریل آلموند" با استخدام سه اصطلاح مشارکت جو ( و کوچک اندیش (parochial) ، گونههاى رفتارى فوق را توضیح مىدهد. وى با توجه به سمتگیرى افراد نسبتبه کنشهاى سیاسى حکومت، به انواع فرهنگ سیاسى آنان مىپردازد. بر این اساس، آلموند سه نوع فرهنگ سیاسى را مفروض مىانگارد. (19)
بنابر این مىتوان گونههاى رفتارى در ساختسیاسى روحانیت را به سه دسته تقسیم کرد که عبارتند از:
الف – مشارکت جویان: آنان کسانى هستند که از مسایل سیاسى آگاه بوده و مىتوانند تقاضاهاى سیاسى مطرح سازند و حمایتسیاسى خود را در اختیار رهبران قرار دهند. آنان، در کل نظام یعنى هم در فرایندهاى دروندادى (تقاضاها و حمایتها) و هم در فرایندهاى بروندادى (تصمیمات و سیاستها) آن فعالیت و مشارکت دارند و بر روى تصمیمات و سیاستگذاریها نیز تاثیر مىگذارند.
مشارکت جویان به دو دسته کلى تقسیم مىشوند: اول، آن دسته از روحانیونى که در مقام نخبگان رسمى نظام سیاسى عمل مىکنند و علاوه بر کار ویژههاى عمومى که روحانیت داراست، با پذیرش کارکردهاى جدید به خدمت نظام سیاسى در مىآیند; مانند: روحانیون عضو مجلس خبرگان و فقهاى شوراى نگهبان. اینان، به طور عمده رفتار حمایتى دارند و بیشترین نقش را در فرایند بروندادى (تصمیمات سیاسى و سیاستگذارى) ایفا مىنمایند.
دسته دوم، شامل روحانیون مشارکت جویى مىشود که خارج از ساختمان حکومت قرار دارند. اینان نیز به دو گونه بر فرایندهاى سیاسى تاثیر مىگذارند. نخست، گروههاى سازمان یافته(نهادینه) مانند: جامعه روحانیت مبارز، مجمع روحانیون مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دوم، افراد و گروههاى بدون سازمان که شامل بسیارى از شخصیتها و اجتماعات سیاسى است و اغلب به صورت صاحبان نفوذ عمل مىکنند.
روحانیون مشارکت جو، اغلب متاثر از آموزههاى سیاسى امام خمینى هستند و از رفتار واندیشههاى سیاسى وى بهره جسته و به طور عمده، شاگردان و تربیتشدگان اویند. بنابر این در مجموع، آنان داراى وجوه همسانى از نظر علائق ارزشى هستند و به شرکت در حیات سیاسى علاقهمند بوده و به این منظور، از خود کنش سیاسى نشان مىدهند.
مشارکت جویان، علاوه بر آنکه در مقابل رفتار غیر شرعى نهادهاى نظام سیاسى و اجراى سیاستهاى نامطلوب حکومت از خود واکنش نشان مىدهند براى تاثیر بر فرایند سیاستگذارى، خود راموظف مىدانند. بنابر این، علاوه بر انتقاد و اعلام تقاضاهاى خود به سیستم، در انتخابات مجلس قانونگذارى و ریاست جمهورى مشارکت مىکنند.
آنان با تاسى به سخنان امام، درخواستهاى خودرا به سیستم سیاسى اعلام مىدارند: "اینها (اهل علم) باید ارشاد کنند دولت را، ارشاد کنند به اینکه این مامورى که اینجا فرستادى اشتباه بوده است و دولت را وادار کنند، مجلس را وادار کنند تا اینکه اصلاح بشود." (20) امام در جاى دیگرى مىفرماید:
"هر دو جریان [جامعه روحانیت و مجمع روحانیون ]باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهاى از سیاست "نه شرقى و نه غربى، جمهورى اسلامى" عدول نشود که اگر ذرهاى از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامى راست کنند." (21)
از سوى دیگر، ایشان، نقش روحانیت را در برنامه ریزى کشور تعیین نمودند:
"مساله برنامه از مهمات یک کشور است…لکن یک نکته راعرض کنم و آن اینکه، اگر برنامه ریزى را بدون نظارت روحانیون بکنند (یعنى متخصصینى که از روحانیون هستند)، این موجب این مىشود که برنامه که ریختید ببرید مجلس، مجلس رد کند. آنها قبول کردند، ببرید در کمیسیونى که تخصص در این امر دارند، آنها رد کنند. از اینجا بگذرید ببرید در شوراى نگهبان، آنجا رد کنند." (22) باتوجه به اینکه نظام سیاسى، مکانیسم اساسى توزیع "ارزشهاى قدرت بخش" در جامعه است و حکومتخود، مجموعه امکانات و تواناییها و ابزارهایى است که هر گروهى طبعا مىکوشد سهم خود را از آن افزایش دهد; اغلب گروههاى اجتماعى وقتى امتیازات یا منافعشان در خطر مىافتد و یا توزیع جدیدى از امتیازات در شرف تکوین است، به فعالیتسیاسى دست مىزنند. (23)
بر این اساس روحانیت که کار ویژهى اصلى خود را دفاع از شریعت وترویج مبانى دینى میداند، مىکوشد در مناسبات خود با نظام سیاسى، امتیازات بیشترى کسب کند تا به تکلیف خود عمل نماید.
علاوه بر نقشهاى عمومى که روحانیت در سیاست ایفا مىنماید هر یک از گروههاى فعال سیاسى در درون روحانیت نیز رفتار خاص سیاسى از خود نشان مىدهد .به طور مثال، جامعه روحانیت مبارز در تلاش بودهاست که دخالت و نظارت دولت در امور اقتصادى را کاهش دهد و براین اساس، توانسته استحمایتبخشهاى مهمى از بازار را نیز بدست آورد. از سوى دیگر، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بیش از دیگران نظارت بر اعمال شرعى نظام دارد و در قبال پارهاى از رفتارهاى غیر شرعى، از خود حساسیت نشان مىدهد;اما مهمترین نقشى که جامعه مدرسین ایفا مىنماید، تعیین مرجعیت عامه شیعیان است. این عمل آنان با توجه به تفکیک رهبرى از مرجعیت، مىتواند تاثیرات عمدهاى در روند سیاسى کشور داشته باشد. (24)
در این میان، مجمع روحانیون مبارز که در دهه دوم، بخش مهمى از قدرت خود را از دست داده است، در دولت هاشمى رفسنجانى به عنوان نیروهاى منتقد دولت، وارد عمل شدند. آنان، نوسازى و توسعه بروندادهاى اقتصادى را که مهمترین هدف هاشمى رفسنجانى (رئیس جمهور وقت) بود و براى دستیابى آن از انرژى بخش خصوصى نیز بهره مىگرفت، مورد انتقاد قرار دادند. این گروه در مقابل راهبرد جدید دولت مبتنى بر بهرهگیرى از توانمندىهاى بخش خصوصى، (25) نظارت دولتبر بخش اقتصاد را تجویز مىکردند و معتقد بودند که براى ایجاد عدالت اجتماعى، باید بخشهاى دولتى فعال شود.
هر یک از این گروهها در زمان حیات امام خمینى مورد حمایت ایشان بوده واز رفتار و اندیشههاى ایشان نیز تاثیر مىپذیرفتند; اما با توجه به پیش فرضهایى که داشتند، قرائتهاى متفاوتى از اندیشههاى امام را برگزیدند.
ب – پیرومنشان (شبکههاى حامى – پیرو): صاحبان این فرهنگ سیاسى بر خلاف مشارکت جویان که عهدهدار نقشهاى مهم سیاسى مىشوند یا در مبارزات انتخاباتى و امور حزبى فعالند، بیشتر ناظر بر کنشهاى سیاسى بوده و در فعالیتهایى چون راى دادن و بحثسیاسى شرکت مىکنند.این افراد افراد از نتایج کار حکومت آگاهند، ولى در فرایندهایى که به سیاست گذارى منجر مىشود، شرکت نمىکنند. آنان از مقامات حکومتى و قوانین، منفعلانه اطاعت مىکنند; اما خود را درگیر سیاست نمىکنند.
پیرومنشان اگر چه معمولا بى انجمن هستند; اما گاهى در واکنش به یک اقدام ناگهانى از سوى بخشى از هیات حاکمه که با آرمانها و بویژه منافع ایدئولوژیک آنان سازگار نیست، به تاسیس انجمنهاى ناپایدار مبادرت ورزیده و از خود واکنش نشان مىدهند. گاهى نیز به ابزارى در دست مشارکت جویان تبدیل شده و مورد بهرهبردارى قرار مىگیرند. این موضوع زمانى خود را بیشتر نمایان مىسازد که برخى افراد داراى نفوذ و یا مقامهاى سیاسى، در صدد بر مىآیند تا از طریق کسب پشتیبانى و حمایتشهروندان، شبکههاى حامى – پیرو براى خود تاسیس نمایند.حمایت از نظام سیاسى این امکان را به وجود مىآورد که انرژى لازم براى ادامه کار نظام فراهم شود. از آثار این گونه حمایتها، مشروعیت اقدامات اعضاى نظام و قانونى شناختن تصمیمات آنهاست. (26)
همگونى و همگرایى میان روحانیت و نظام سیاسى، این بخش از کارکرد روحانیت را بویژه در دهه اول، آشکارتر مىسازد. پیوندهاى محکمى که آنان با نخبگان سیاسى دارند، میزان وفادارىشان به نظام سیاسى را افزایش مىدهد. این امر، سبب فزونى شبکههاى حامى – پیرو در ساخت روحانیت گردیدهاست.
با توجه به شرایط دوره: اول انقلاب و بحران گذار از ساختسیاسى – اجتماعى رژیم پیشین و جایگزین ساختن نظام ارزشى نوین، روحانیت از دو طریق توانست موجد رفتار حمایتى شود و پیروان خود را نیز به سمتحمایت از نظام سیاسى بکشاند. نخست; از طریق ارایه پاسخهاى مناسب به خواستهاى جامعه تا انگیزههاى لازم براى حمایت از نظام فراهم آید. پیرو منشان در دهه اول انقلاب، به دلیل خواستهاى محدود و تقاضاهاى ناچیز و با توسل به تواناییهاى نمادین، از بسط وفاداریها، در جهت پیشبرد اهداف نظام بهره مىگرفتند. این رفتار آنان کاملا از رهنمودهاى امام خمینى، سرچشمه مىگرفت: "علماى اعلام و ائمه جماعات و خطباى محترم بر حجم ارشاد و رهنمودهاى خود بیفزایند و قشرهاى میلیونى مردم را متوجه طرق نگهبانى از اسلام و احکام مقدسه آن و حراست از جمهورى اسلامى نمایند." (27)
گر چه به دلیل حمایتهاى بى شائبه از نظام سیاسى در دهه اول، مرز میان مشارکت جو و پیرومنش را دشوار مىسازد. اما با تغییر خواستهاى جامعه و طرح پرسشهاى تازه، در دهه دوم، این مرز بندى آشکارتر مىشود. بدین سان، برخى شیوههاى رفتارى پیرومنشان; مانند: بر انگیختن احساسات و ایجاد هیجانات براى جلب حمایتهاى اجتماعى، ناکارآمدى خود را نمایان مىسازد. اثبات این موضوع با توجه به تحولات سالهاى آخر دهه دوم کار دشوارى نیست. در طریق دوم مىتوان از فرایند سیاسى کردن نام برد که در کار ویژه جامعه پذیرى سیاسى روحانیت، از آن سخن به میان آمد. یافتن مصادیق روشنى جهت توضیح شیوههاى رفتارى پیرومنشانه در میان روحانیون که کاملا بر آنان مطابقت کند، کار دشوارى است; زیرا اغلب آنان، رفتار مشارکتى نیز از خود نشان مىدهند. متغیرهایى که مرز میان آنان و مشارکت جویان را معین مىسازد، پذیرش منفعلانه آنان از قوانین و مقامات حکومتى است. ارادت سالارى نسبتبه نظام و نخبگان سیاسى باعث کاهش تحرک سیاسى آنان گردیده است; چرا که قداست، بنیانىترین عنصر در اندیشه سیاسى آنان مىباشد. این سخن امام خمینى که: "این یک تکلیف الهى استبراى همه که اهم تکلیفهاى است که خدا دارد; یعنى حفظ جمهورى اسلامى از حفظ یک نفر و لو امام عصر باشد، اهمیتش بیشتر است." (28) مىتواند منبع مهمى براى اعتقادات آنان باشد.
پیرومنشان اغلب بى سازمان هستند و گروههاى انجمنى ناپایدارى هستند که اهداف غیر سیاسى دارند. به هر ترتیب، براى بیان مصادیق نه چندان روشن، شاید بتوان به روحانیون عضو تیپ83 امام جعفر صادق (ع)، شوراى عالى مدیریت و مجمع طلاب و فضلاى حوزه علمیه قم اشاره نمود.
تیپ امام صادق (ع) متشکل از طلاب تبلیغى رزمى است. اینان، از وفاداران به نظام اسلامى بوده و در طول سالهاى دفاع مقدس، کار ویژه ترغیب و تجهیز روحانیون براى حضور در جبهههاى جنگ را بر عهده داشتند. سرامدان این نهاد رسمى، هر چند داراى تمایلات مشارکت جویانه مىباشند; اما به دلیل منع قانونى نمىتوانند در مقام مشارکت جو در فعالیتهاى حزبى، تعیین نامزدهاى نمایندگى و…شرکت نمایند; اگر چه اعضاى خود را در راى دادن و حمایت از نظام سیاسى ترغیب مىنمایند. شوراى عالى مدیریتحوزه و همچنین مجمع طلاب و فضلاى حوزه علمیه قم نیز که کار برنامه ریزى و سیاستگذارى کلان حوزه علمیه را بر عهده دارند، مىتوانند با تاثیرگذارى بر طلاب که در آینده از ارکان نظام خواهند بود، بر فرایند سیاست تاثیر مىگذارند. همانگونه که اشاره شد، این دسته، اغلب ازمیان افراد و گروههاى غیر نهادینه تشکیل مىشود.
ج – کوچک اندیشان (افراد محدودنگر): اینان افرادى هستند غیر فعال و از نظر سیاسى، اجتماعى کاملا خنثى و در مسایل اجتماعى، انزوا اختیار مىکنند. البته اگر منافع محدودشان به خطر بیفتد، واکنشهاى ناپایدارى از خود نشان مىدهند.ویژگى دیگر آنان این است که از نظام سیاسى خود آگاهى چندانى نداشته یا اصلا آگاهى ندارند. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و افزایش تحرک سیاسى در میان روحانیت، بى تفاوتى نسبتبه هدفهاى سیاسى و تصمیمات ملى به شدت کاهش یافت. در عین حال هنوز کسانى یافت مىشوند که نه فقط خود را درگیر سیاست نمىسازند; بلکه از حکومت و سیاست نیز اطلاع چندانى ندارند. امام خمینى در ماههاى آخر حیات پر برکتخویش، در پیامى به روحانیت، با تاکید فراوان از مقدس مآبان و تحجرگرایان نام مىبرد که از تفکر جدایى دین از سیاستسخن مىرانند:
"البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند، باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست، از لایههاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند ویکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم وسادهلوحان بى سواد، عدهاى کمر همتبستهاند وبراى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند…از همه شکنندهتر، شعار گمراه کننده "حکومت قبل از ظهور امام زمان (ع) باطل است"…دیروز حجتیهاىها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابىتر از انقلابیون شدهاند! ولایتىهاى دیروز که در سکوت وتحجر خود آبروى اسلام ومسلمین را ریختند…" (29)
تعبیر"انقلابىتر از انقلابیون" مىتواند اشاره به همان ویژگى کوچک اندیشان باشد که هرگاه منافع محدودشان به خطر مىافتد، از خود واکنش نشان مىدهند. البته در میان بى تفاوتها، کسانى هم یافت مىشوند که به دلایل شخصى و بى رغبتى به سیاست، به لحاظ اجتماعى در انزوا به سر مىبرند.
فرجام سخن
چنانکه گذشت هدف از نوشته حاضر، بررسى کنش سیاسى روحانیت در قبال نظام سیاسى است. پیروزى انقلاب اسلامى و تاسیس جمهورى اسلامى ایران، به همسویى و همنگرى ابن بخش از نیروهاى اجتماعى با نظام سیاسى، انجامید. در نتیجه، روحانیان در سه سطح وارد فرایند سیاستگزارى شدند: 1) درتصمیم سازى; 2)دراجرا;3) در حل بحرانها. نگاهى به کار ویژههاى روحانیت، درک این کنشها را آسانتر مىسازد.
حال براى بررسى مبانى رفتارى و سمتگیرى روحانیت نسبتبه نظام سیاسى، بهرهگیرى از الگوى فرهنگ سیاسى، بهتر راه گشاست. این نکته دور از واقع نیست که در میان روحانیون نیز مانند بسیارى از جوامع کوچک و بزرگ، تسلط یک فرهنگ سیاسى مشخص وجود ندارد و به طور معمول، تالیفى از گونههاى مختلف فرهنگ سیاسى به چشم مىخورد. بنابر این، از سه گونه کلان فرهنگ سیاسى; مشارکت جو، پیرومنش و کوچک اندیش (محدود) مىتوان سخن گفت;
مشارکت جویان افزودن بر رفتار حمایتى، تقاضاها و مطالبات خود را وارد سیستم سیاسى مىکنند و بر بروندادها (تصمیم سازى و سیاستگذارى) تاثیر مىگذارند. پیرومنشان، اگر چه در سطحى محدود، تقاضاهاى خود را به سیستم عرضه مىکنند، اما ماهیت اصلى آنان، حمایت از نظام سیاسى و انفعال در برابر حکومت است. و سر انجام کوچک اندیشان که علاقهاى به شرکت در سیاست ندارند. آنچه در دهه دوم شاهد آن بودیم، افزایش تعداد مشارکت جویان مىباشد و همین امر، نشانگر مطالبات جدیدى است که از نظام سیاسى درخواستشده و همچنین سبب بروز رفتار جدیدى از سوى روحانیت در قبال نظام سیاسى گردیدهاستبه گونهاى که به دستهبندىهاى تازهاى میان روحانیون منجر شدهاست. منازعات میان روحانیون در حالى صورت مىگیرد که گروههاى جدیدى در حال شکلگیرى است که مىتواند با طرح پرسشهاى تازهاى، موقعیت روحانیت را دچار چالشهاى سختى نماید. به نظر مىرسد اگر روحانیون نتوانند به یک انسجام نیرومند دستیابند و خود، به بازسازى و نوسازى ارزشهاى دینى همت گمارند، در آینده ممکن است قدرت اجتماعى آنان کاهش یابد و بخشى از قدرت سیاسى خود را کف دهند. ذکر این نکته ضرورى است که امام خمینى همواره نسبتبه تنازع و اختلاف ابراز نگرانى کرده و معتقد بودند که در این تنازع، "جناحى که پیروز [مى]شود، یقینا روحانیت نیست. (30)
پرسش دیگرى که در ابتداى سخن به آن اشاره رفت، درباره "استقلال روحانیت از دولت" بود. اینکه روحانیت از دولت مستقل است تا پیش از انقلاب مفهوم روشنى داشت. چرا که آنان هیچگاه مشروعیت دولتهاى پیشین را به رسمیت نشناخته و بدون مماشات همواره با حکومتهاى وقت، در ستیز بودند. همین امر سبب شده بود که رژیمهاى وقت، به شیوههاى گوناگون در صدد کنترل حوزه و روحانیتبرآیند و از طریق دولتى کردن روحانیت، آزمونگیرى از طلاب، تاسیس دانشکدهها و موسسات علوم اسلامى و…تضییقاتى آنان فراهم سازند.اما پس از تشکیل حکومت اسلامى که در راس آن مجتهدى برجسته قرار دارد و روحانیتخود، بخشى از ساختار حکومتبشمار مىآید، سخن از استقلال روحانیت از دولتبیشتر به یک تناقض نما شبیه است. اگر چه استاد مطهرى در توضیع نظرات امام خمینى، مىگوید:
"…مقصودشان [مقصود امام درباره وزارت امر به معروف] یک موسسه مستقل و وابسته به روحانیت است و این نظریه بر اساس نظریه دیگرى است که ایشان درباره روحانیت دارند که روحانیتباید مستقل بماند همچنانکه در گذشته مستقل بوده است… حالا هم که باز حکومت، حکومت اسلامى مىشود، با اینکه حکومت اسلامى است، ایشان[امام خمینى] معتقدند که روحانیتباید مستقل و به صورت مردمى مانند همیشه باقى بماند و روحانیت آمیخته با دولت نشود… به هر حال روحانیت نه به طور مجموعه و دستگاه روحانیتباید وابسته به دولتبشود و نه افرادى از روحانیین بیایند پستهاى دولتى را به جاى دیگران اشغال کنند بلکه روحانیتباید همان پستخودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحراف حکومتها و دولت هاست، حفظ بکند." (31)
در عین حال استاد مطهرى در بخشى از همین تفسیر خود از سخن امام(ره) استقرار روحانیین در پستهاى اجرایى را از باب اضطرار واجبار حاصل از شرایط زمانى پذیرا مىشوند. همانگونه که امام خمینى نیز حضور روحانیون در درون سازمان حکومت را جهت اجراى احکام شریعت در حکومت اسلامى مىپذیرند. همین تطور و تحول در اندیشه سیاسى امام خمینى، ما را به امر دیگرى رهنمون مىسازد و آن وجود دو عنصر بنیادین"زمان" و "مکان" در اندیشه سیاسى ایشان است که مىتواند به کشف بسیارى از احکام سیاسى یارى رساند. بنابر این استفاده جزمى به نظرات ایشان و نادیده گرفتن این دو عنصر، به قرائتهاى ناکارآمد منجر مىشود.
ء پى نوشتها:
1، رهیافتهاى نظرى بر انقلاب اسلامى (مجموعه مقالات)، به کوشش عبدالوهاب فراتى، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، قم1377، ص 361.
2. صحیفه نور، ج 20، ص 240.
3. داود فیرحى، مفهوم مشارکتسیاسى، فصلنامه علوم سیاسى، سال اول، ش اول، تابستان1377، ص43.
4. صحیفه نور، ج 21، ص 98.
5. همان، ص 34.
6. همان، ص 90.
7. براى اطلاع بیشتر از رابطه روحانیون، مذهب و سیاست، ر. ک به: حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى، نشر نى، تهران، ص 222.
8. "پارسونز" در تحلیل ساختار مىگوید: "مجموعه همبستهاى از نقشها، گروهها، هنجارها و ارزشها و نهادهایى که کنشهاى خاصى را تجویز، تحریم، تشویق و تقبیح مىکنند."; رونالد چیلکوت، نظریههاى سیاست مقایسهاى، ترجمه وحید بزرگى و علیرضا طیب، رسا، تهران،1377، ص277.
9. صحیفه نور، ج 21، صص 88 -89.
10. صحیفه نور، ج 11، ص 130.
11. شجاع احمدوند، فرایند بسیجسیاسى در انقلاب اسلامى ایران، مجموعه مقالات سمینار انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، قم، 1374، ج 2، ص 61.
12. براى اطلاع بیشتر از بحث جامعه پذیرى سیاسى، ر. ک به: آلموند و دیگران، پیشین، فصل سوم; و عبد العلى قوام، نقد نظریههاى نو سازى و توسعه سیاسى، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، تهران، 1374، صص77 – 85.
13. – ،روحانیت و حوزههاى علمیه از دیدگاه امام خمینى (تبیان، آثار موضوعى)، دفتر دهم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، 1374 صص139 – 140 و ص 162 و 218.
14. صحیفه نور، ج 4، ص 180.
15. صحیفه نور، ج 11، ص 134.
16. کوثر (مجموعه سخنرانیهاى امام خمینى)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، 1374، ج3، ص 150.
17. صحیفه نور، ج16، ص 211.
18. حسین سیف زاده، تحول از مشارکت منفعلانه به مشارکت فعالانه; تامل نظرى، فصلنامه دانشکده حقوق و علوم سیاسى، تیر ماه1373، شماره 32، صص 165 -193.
19. براى آشنایى با نظرات آلموند در این باره، ر.ک به: گابریل آلموند و دیگران، چارچوبى نظرى براى بررسى سیاست تطبیقى، ترجمه علیرضا طیب، مرکز آموزش مدیریت دولتى، تهران،1377، فصل سوم و چهارم; و رونالد چیلکوت، پیشین، ص 345 به بعد; و عبدالرحمن عالم، بنیادهاى علم سیاست، نشر نى، تهران، 1375 صص 114 – 115.
20. صحیفه نور، ج 12، ص 230.
21. صحیفه نور، ج 21، ص 48.
22. صحیفه نور، ج17، ص96.
23. حسین بشیریه، پیشین، صص97 – 98.
24. محمد تقى آل غفور، ساختار سیاسى نظام جمهورى اسلامى ایران، فصلنامه علوم سیاسى (دوره پیشین)، ش 8، بهار73، صص 18 -19.
25. انوشیروان احتشامى، سیاستخارجى ایران در دوران سازندگى، ترجمه ابراهیم متقى و زهره پوستین چى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1378، ص23.
26. عبد العلى قوام، سیاستهاى مقایسهاى، سمت، تهران،1373، صص 34 – 35.
27. صحیفه نور، ج 15، ص 232.
28. همان، ص 221.
29. صحیفه نور، ج 21، صص 92 -93.
30. همان، ص97.
31. مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، صدرا، تهران، 1375، ص 25 -26.
رضا سلطانی
تکنولوژی تولیدات گیاهی 85
3
اندیشه های امام خمینی ( ره )