تارا فایل

امام خمینى آزادی


امام خمینى و آزادیها
در کشور ما، هرچند در نزد روشن فکرها و عالمان آگاه و دل سوز، در رابطه با سرنوشت ایران و اسلام، از آزادى سخن مى‏رفت، اما کشانیده شدن این مقوله پرسش انگیز به میان جامعه و مردم کوچه و بازار، از دوران مشروطیت آغاز گشت. آزادیخواهى و عدالت‏طلبى در عصر استبداد زده قاجار، بسیارى را دل باخته خویش ساخته و در راه نجات و پدید آوردن حاکمیت ملت‏برانگیخته بود. در این جهت، نمى‏توان نقش و تاثیر سخنان بیدارگرانه فیلسوف و مفسر بزرگ سید جمال الدین اسدآبادى را نادیده انگاشت. (1) مخاطبان وى در میان تحصیل کرده‏هاى متقدم و متجدد – در داخل و خارج از کشور – به میزان شایسته‏اى به خود آگاهى اجتماعى و تاریخى دست‏یافته، و پس از تبعید و شهادت او در دوره ناصرى و مظفرى تاثیرگذار بوده‏اند. (2) به هر حال در طى سالیانى که بر ما گذشت، همچنان آزادى، ذهن و جان ایرانیان را به خود مشغول داشته و شهیدها برگرفته است.
در این مجال مى‏کوشیم تا از نظرگاه رهبر فقید انقلاب ، مفهوم و گستره آزادى را به دست آوریم. بى‏گمان، جنبش 15 خرداد – که طلیعه حرکت دینى – سیاسى نوینى در سده اخیر تاریخ کشورمان شناخته مى‏شود – در پى نهضت ملى نفت و انقلاب مشروطیت رخ داده وبى ارتباط با مقوله آزادى خواهى نیست. از این رو، ضرورت تحلیل آزادى از منظر رهبرى نهضت اجتناب ناپذیر است. کوتاهى در ارایه مفاهیم معقول آزادى و تحقق آن در ابعاد فردى و جمعى، خواه ناخواه بر روند حرکت ملت، تاثیرهاى نامطلوبى نهاده و دین و انقلاب مبتنى بر آن را دچار ابهام و چالش و آسیب پذیرى مى‏سازد. مشاهده آثار گسست نسلهاى انقلاب، بیش از پیش لزوم پرداختن به آرمان آزادى و روشن گرى نسبت‏به مرزهاى آن و همچنین اقدام خیرخواهانه اجتماعى در نیل به حقوق شهروندى را آشکار مى‏گرداند. پیش از نقل سخنان و مواضع رهبرى در رابطه با آزادى، تاملى در گفتارهاى مرتبط با آن خواهیم داشت و از نقد و نظر اندیشه ورزان دینى آگاه خواهیم گشت.
دکتر على شریعتى، ضمن آن که آزادى را در نگاه زلال و فطرى مذهب، برخوردار از ژرفایى در خور تقدیر تلقى مى‏کند، در بستر تاریخى و فکرى مغرب زمین، دچار تنگناى معنوى و اجتماعى مى‏نگرد. مى‏توان آزادى جنسى و فردى را از آن جمله برشمرد.
"این کلمه [آزادى] در مذهب یک بعد بى‏نهایت عمیق دارد، اما در تاریخ و در فلسفه‏هاى ماتریالیستى جدید، معناى خیلى خلاصه شده سطحى و بدون دامنه دارد، به هر حال آزادى یکى از ابعاد اساسى وجود انسان است". (3)
بهره گیرى منفى پاره‏اى از افراد و اقوام بشرى از آزادى، نمى‏تواند توجیه کننده شیوه استبدادى باشد و موجب سلب آزادى‏ها – که بستر ساز استعدادهاى روانى و عقلانى و اجتماعى انسان است – گردد. آفرینش آدمى و آزادى، پیوندى تنگاتنگ داشته و بدون آن نیل به مقام انسان کامل ممکن نیست. پیامبران ابراهیمى با دعوت به توحید و تقوا، در واقع از سویى آزادگى و آزادى مردم را خواستار بودند و از سویى دیگر، طریق برخوردارى معقول و مقبول از آزادى و اختیار را نمایاندند.
استاد محمد تقى جعفرى، پس از بررسى مفاهیم رهایى و آزادى طبیعى محض توام با انتخاب هدف، و آزادى تصعید شده و اختیار، به منظور تعریف آزادى، آن را در کنار حق حیات و حق کرامت، به عنوان حق آزادى مى‏نشاند.
"این حق[آزادى] مانند حق حیات و حق کرامت از عنایات خداوندى است که بر بندگانش مرحمت فرموده است. لذا با کمال صراحت مى‏گوییم: مزاحمت‏با حق حیات و کرامت و آزادى، در حقیقت مخالفت‏با مشیت‏بالغه خداوندى است". (4)
از این منظر متعالى، انسان هنگامى به آزادى معقول دست مى‏یابد که در برخوردارى‏هاى فردى و جمعى خود، به آگاهى و شناخت هدف‏هاى والاى زندگى انسانى و امکان وصول بدان همه نایل گشته باشد. بدین سان، آزادى زمینه‏ساز کمال عقلانى و اجتماعى بشر است و نمى‏توان مردمان را از برکات آن بى‏نصیب ساخت. هر نوع بینش و کوشش مغایر با حق آزادى انسانها، خلاف فطرت الهى بوده و حیات و کرامت انسانى را دست‏خوش آسیب مى‏سازد.
استاد مرتضى مطهرى ، با بیان نزاع میان ارباب کلیسا و قدرت از یک سو، و مردم و مصلحان جامعه از دیگر سو، بر سر حاکمیت و حقوق انسانى و اجتماعى شهروندان، یادآور مى‏شود که : "از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسوول مى‏سازد. " (5) بدین سان، آنان که به نام خدا و مذهب، تنها از تکلیف سخن مى‏رانند و حقوق مردم، به ویژه آزادى را نادیده مى‏انگارند، درصدد احیاى نزاع دین و آزادى اند. شهید مطهرى، در تطبیق اسلام و مسیحیت کلیسایى، آشکارا از همخوانى مفاهیم دینى با آزادى، سخن به میان مى‏آورد و اختناق اجتماعى را با آموزه‏هاى قرون وسطایى کلیسا سازگار مى‏شمارد.
"از نظر اسلام مفاهیم دینى همیشه مساوى با آزادى بوده است. درست‏برعکس آنچه. . . در غرب جریان داشته، یعنى این که مفاهیم دینى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است" (6) .
امام خمینى (قدس سره) ، بر این باور است که : یکى از بنیادهاى اسلام، آزادى است. . . فطرتا یک انسان، آزاد[آفریده] شده است". (7) رهبرى در این منظر، پیش از آن که عنوان حکومت را پذیرا باشد، رویکرد خدمت‏گزارانه خواهد داشت. حاکم مسلمان در تامین و تضمین حقوق مردم به خصوص آزادى که برآمده از فطرت توحیدى آنان است، گام برمى دارد. پاس داشتن آزادى‏هاى ملت، خدمت ماندگار و تاثیرگذار است که رهبر شایسته برعهده خویش مى‏شمارد.
"اگر به من بگویند خدمت‏گزار; بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبرى مطرح نیست، خدمت گزارى مطرح است. اسلام ما را موظف کرده که خدمت کنیم". (8)
در برابر اهانت‏شاه و دستگاه طاغوتى‏اش به مردم انقلابى، امام بر آشفته شده و آزادى خواهى و استقلال طلبى یک ملت را نشانه تمدن و حاکى از حقوق اولیه بشر تلقى مى‏کند.
"مردم که قیام کرده اند، آزادى مى‏خواهند! . . . این مردمى که آزادى و استقلال مى‏خواهند، اینها وحشى نیستند، اینها متمدن‏اند که آزادى و استقلال مى‏خواهند. وحشى ها، آنها هستند که استقلال و آزادى را از اینها گرفته اند. استقلال و آزادى، دو تا چیزى است که از حقوق اولیه بشر است". (9)
بدین گونه حکومتهایى که با آزادى و استقلال مردم، سر ناسازگارى گرفته و آنان را سرگرم امور معیشتى و دغدغه‏هاى شخصى و فرقه‏اى مى‏سازند، راه خیانت را طى مى‏کنند. رهبر فقید انقلاب، چنین حاکمیتهاى جفا پیشه‏اى را بیگانه با تعالى و تمدن دانسته و به نوعى مشروعیت این قدرتهاى جبار و طاغوتى را زیر سوال مى‏برد. این همه از آن روست که آنان، مردم را به جرم آزادى خواهى – که در واقع نمایان گر جوشش فطرى و انسانى شان مى‏باشد – محکوم به تحقیر و نابودى مى‏کنند. رواج آزادى‏هاى فردى و بى‏دردسر یا حمایت از آزادى‏هاى جنسى و لجام گسیخته، از سوى ارباب قدرت، مفهومى غیر از وحشت آنان در برابر میزان – که همانا آراى ملت آزاد و به پا خاسته است – تداعى نمى‏کند. امام خمینى، با چنین مواضعى در قبال رنوشت‏شهروندان، نشان مى‏دهد که حاکمیت مشروع و کارآمد و برخوردار از رغبت و حمایت ملى را در بستر فریادهاى آزادى خواهانه و استقلال طلبانه، امکان‏پذیر مى‏داند. حکومت، آن گاه که فراخناى این بستر را بر نمى‏تابد و به بهانه‏هاى واهى و با تمسک به شعارهاى دروغین، از تامین مطالبات فطرى ملت در جهت نیل به خلیفه الهى خویش سرباز مى‏زند، منش و روش طاغوتى‏اش را آشکار مى‏سازد. امام خمینى با رهبرى ملت‏بزرگ ایران در انقلاب مبتنى بر خواسته‏هاى انکارناپذیر فطرى و اجتماعى – آزادى و استقلال – خدمت گزارى صادقانه‏اش را به دین و میهن خود متجلى ساخت. جانبدارى‏هاى آن پیشواى وارسته، پیش از انقلاب و پس از آن در دوران حاکمیت جمهورى اسلامى از آزادى ملت، حاکى از ارج دادن به این حق طبیعى و موهبت الهى بود. نگاهى به موضع گیرى امام در برابر شاه حاکى از جایگاه بلند آزادى شهروندان در قبال قدرت فرمانرواست.
"شاه هم مى‏گوید که اعطا آزادى مى‏خواهم بکنم! یکى نیست که بگوید: آقا تو چه کاره اى! که اعطا آزادى مى‏خواهى بکنى؟ آزادى که قانون اساسى به مردم داده است، شما اعطا مى‏خواهى بکنى! تو چه کاره هستى که مى‏خواهى اعطا بکنى؟ . . . کسى که همه مسوولیت‏ها به گردن اوست، باید بیاید پیش ملت – باید این چیز بشود – این اگر هم بخواهد برود، باید بیخ ریشش را بگیرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاکمه‏اش کنند تا این همه خون ریزى یى که این آدم کرده است، جواب بیاید بدهد. تا این آزادى که از مردم[سلب] کرده است‏بیاید جواب بدهد". (10)
بدین سان، حکومت در منظر سیاسى امام خمینى، همواره در برابر ملت مسوول بوده و باید در صراط آزادى‏هاى معقول و اجتماعى آنان، به دور از هرگونه مصلحت اندیشى تلاش کند. محروم ساختن مردم از حق آزادى و حضور و مشارکت فعال آنان در رنوشت‏خود از رهگذر آراى عمومى و انتخاب مدیرانى خدمت‏گزار و متعهد، تخلف از قانون اساسى محسوب شده و قابل تعقیب و کیفر از جانب ملت است. رهبر فقید انقلاب در پاسخ به نوع حکومت مورد نظر، افزون بر اسلامیت، عنصر جمهوریت را خاطر نشان مى‏سازد که همانا تکریم ملت و تضمین آزادى‏هاى سیاسى و اجتماعى آنان مى‏باشد.
"ما خواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آرا عمومى، شکل نهایى حکومت‏با توجه به شرایط و مقتضیات کنونى جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد. " (11)
گفتنى است که مواضع امام خمینى در رابطه با آزادى شهروندان ، پیش از آنکه سیاسى و ناشى از ضرورت‏هاى انقلابى جامعه باشد، برآمده از جهان بینى توحیدى و شناخت واقع بینانه از اسلام قرآن و پیامبر مى‏باشد. بدین سان، مى‏توان تلاش در راه آزادى خود و ملت را به منزله عبادت تلقى کرد و مجاهدان آزادى خواه را در هر برهه‏اى از زمان، در شمار پیروان ابراهیم به حساب آورد.
"ریشه و اصل همه عقاید که مهمترین و با ارزش‏ترین اعتقادات ماست، اصل توحید است. . . بر این اساس هیچ انسانى هم حق ندارد انسان‏هاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. ما از آن اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مى‏آموزیم که هیچ فردى حق ندارد، انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند. " (12)
نظام‏هاى سیاسى – طاغوتى، ناگزیر از شعار آزادى و ترقى بوده و همواره تظاهر به دموکراسى مى‏کنند. در حقیقت از رهگذر این فریب کارى ها، سعى در پوشاندن سلطه گرى خود دارند. امام خمینى در دوران ستم‏شاهى، بارها رسوایى قدرت را در رابطه با آزادى آشکار ساخت و فریادگرى ملت را از خرد و کلان حاکى از فقدان نعمت آزادى بر مى‏شمرد.
"اینها فریاد دارند مى‏زنند که ما آقا! آزادى مى‏خواهیم. ما 50 سال، هیچ چیز ما آزاد نبود! نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطباى ما آزاد بودند، نه علماى ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما، دانشگاه[آزاد] بود، هیچ چیز نبود. ما آزادى مى‏خواهیم. " (13)
"همه مردم دارند فریاد مى‏زنند که ما استقلال مى‏خواهیم، ما آزادى مى‏خواهیم، خوب اگر اینها آزادى داشتند، دیگر چى چى مى‏خواهند؟ . . . منطق شاه این است که مملکت من آزادى است! یعنى همه شان تحت‏شکنجه‏اند! این منطق است؟ " (14)
"آزادى این است که . . . علماى ما، سیاسیون ما، بازارى ما، الان یک دسته دختر، پسر، زن و مرد، همه در حبس‏هاى اینها دارند به سر مى‏برند؟ چى گفتند که این طور شده؟ یک کلمه گفته‏اند که آقا مثلا بالاى چشمش ابروست! آزادى ما عبارت از این است؟ آن آزادى‏اى که آقاى کارتر مى‏فرماید. . . یک اجتماع مترقى، شاه درست کرده و منشا مخالفت مردم با او این است که مردم مى‏گویند ما ترقى نمى‏خواهیم ، ما مى‏خواهیم الاغ سوار بشویم! . . . حیله این است. او خیال مى‏کند این حیله‏ها را دیگر مردم مى‏پذیرند! " (15)
"ما که مى‏گوییم حکومت اسلام. . . یک حکومت‏باشد که براى قانون متواضع باشد. یعنى سرپیش قانون فرو بیاورد. قانون هرچه گفت قبول بکند، نه این که قانون براى مردم عادى باشد، قدرتمندها از قانون مستثنى باشند. " (16)
"باید مردم را براى انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کارى کنیم که فردى بر مردم تحمیل شود. " (17)
آزادى‏هاى فردى
در این که هر فرد متمایل به آزادى شخصى در رفتارها و گرایشها و گزینش هاست، تردیدى نیست. چنان که پیشتر گذشت، این نیاز مبناى فطرى داشته و هرکس حق دارد که از آن برخوردار باشد. نکته‏اى که نبایستى از یاد برد، همانا تعدیل برقرار کردن میان خواسته‏ها و نیازهاست; به گونه‏اى که آزادى‏هاى فردى مزاحم کمال گرایى خود و شهروندان نباشد. ویل دورانت در این‏باره چنین مى‏نویسد:
"از آنجا که انسان دوستدار آزادى است و آزادى افراد در اجتماع با برخى قواعد رفتارى ملازمت دارد، نخستین شرط آزادى محدود بودن آن است". (18)
جان لاک، وجود آزادى را مشروط به قانون و حرمت نهادن بدان برمى‏شمرد. و از رهگذر قانون‏گرایى، آزادى و خیرخواهى همگانى را در جامعه ممکن تلقى مى‏کند.
"آن جا که قانون نباشد، آزادى نیز نیست، زیرا که قوانین عقلانى مسیر منافع عمومى یا خیر عموم را مشخص مى‏گرداند. " (19)
رابطه دین و آزادى را باید در همین فضا مورد جست و جو قرار داد. دیندارى هیچ گونه تضاد و ناسازگارى با آزادى انسان در رفتارهایش ندارد و هرکس مى‏تواند هم به دین گرایش داشته باشد و هم در طلب آزادى‏هاى شخصى‏اش برآید. دین با مشخص کردن چارچوبى براى زندگى هر فرد، در حقیقت، در سامان دادن آن کوشش دارد. ممکن است در ظاهر، نوعى محدودیت در کردار و تصمیم سازى‏ها باشد. در واقع این همه، به منظور هدایت گرى خرد و جان به سمت و سوى تعادل میان نیروها و غرایز، و امکان دست‏یابى به منزلت والاى انسانى است. محدودیت‏هاى ناشى از ایمان، در حقیقت، مصونیت هایى براى روان و حیات انسان‏ها پدید مى‏آورد، تا نیکوتر و فزون‏تر از مواهب حیات اجتماعى و استعدادهاى علمى و فکرى و عاطفى اش، بهره ببرد. بدین سان دین عبارت از راهى است‏به سوى حقیقت و فضیلت، و دین دارى، سلوک توام با خردورزى و خیرخواهى مى‏باشد. دین، نه تنها مغایر با آزادى نیست، بلکه شخص مخاطب خود را در جهت آزادى برمى انگیزد. دعوت به تزکیه نفس و تعلیم و تفکر در آیات انفسى و آفاقى، همه و همه، بستر ساز حریت آدمى است. به عبارت دیگر، آزادگى به دست آمده از رهگذر ایمان و اخلاق مبتنى بر آن، طریق نیل به آزادى و انتخاب و تکامل را در زندگى فردى و در برخورد با دیگران هموار مى‏سازد.
رهبر فقید انقلاب، به آزادى‏هاى فردى شهروندان، حرمت مى‏نهاد و به منظور حفظ کرامت و امنیت جامعه، لزوم قانون مندى را یادآور مى‏شد. بدین‏گونه، چنین آزادى‏هایى را آن‏گاه معقول مى‏شناخت، که در چارچوبى موافق با فطرت و سلامت مردمان بگنجد.
"آزادى در حدود قانون است. همه جاى دنیا این طور است که آزادى که هر ملتى دارد در حدود قانون آزادى دارد. نمى‏تواند کسى به اسم آزادى، قانون شکنى کند". (20) "آزادى که در اسلام است در حدود قوانین اسلام است. آن چیزى که خدا فرموده است، نباید بشود، شما آزاد نیستید که الزام کنید. " (21)
امام خمینى، ضمن مقید بودن کنش‏ها و واکنش‏ها به قانون و عدل، بر این اصل تاکید مى‏ورزید که هیچ کس نمى‏تواند دیگرى را ملزم به انجام کارى کند و خودکامگى‏اش را جامه قانونى بپوشاند. مراد از چارچوب قانونى و عادلانه براى رفتارهاى انسان، همان است که وجدان خیرخواهانه او مى‏طلبد و بدان رهنمون مى‏شود. هرکس در روشنى و به سادگى مى‏تواند به چند و چون این قاعده‏هاى عقلانى و اخلاقى پى ببرد و خویشتن را برپایه معیارهاى عزت جویانه بپرورد.
"مردم عقیده شان آزاد است. کسى الزام شان نمى‏کند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید. کسى الزام به شما نمى‏کند که حتما این راه را بروید. کسى الزام تان نمى‏کند که در کجا مسکن داشته باشى یا در آن جا چه شغلى را انتخاب کنى. آزادى یک چیز واضحى است. " (22)
رهبر فقید انقلاب، در سال 61، نسبت‏به پاره‏اى از رفتارهاى ناصواب و بیم گسترش قانون گریزى‏ها و شکستن حریم آزادى‏هاى معقول و فطرى، احساس تکلیف نموده و در فرمان 8 ماده اى، چنین فرمود:
"هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه یا محل کار شخصى کسى بدون اذن صاحب آن وارد شود یا کسى را جلب کند یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید و یا نسبت‏به فردى اهانت نموده و اعمال غیر انسانى اسلامى مرتکب شود یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگرى به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا براى کشف گناه و جرم هرچند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا به دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غیر نماید و یا اسرارى که از غیر به او رسیده ولو یک نفر فاش کند. تمام این‏ها جرم و گناه است و بعضى از آن‏ها چون "اشاعه فحشاء و گناهان" از کبائر بسیار بزرگ است و مرتکبین هریک از امور فوق، مجرم و مستحق تعزیر شرعى هستند بعضى از آنها موجب حد شرعى مى‏باشد. " (23)
آزادى زنان
امام خمینى درباره زنان و شرکت و پوشش آنان در جامعه، تنها رعایت موازین انسانى را – که از منظر دین و خرد آشکار است – را موثر مى‏شمرد و هرگونه تحمیل در حوزه کار و ابتکار زنان فرهیخته را مغایر با دین تلقى مى‏نمود.
"زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازینى آزادند و تجربه کنونى فعالیت‏هاى ضد رژیم شاه، نشان داده است که زنان پیش از پیش، آزادى خود را در پوششى که اسلام مى‏گوید، یافته‏اند. " (24)
"اسلام با آزادى زن، نه تنها موافق است، بلکه خود پایه گذار آزادى زن در تمام ابعاد وجودى زن است. " (25) "زنها. . . حق راى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. . . اختیار شغل آزاد دارند". (26)
آزادى مذهب
اقلیت‏هاى مذهبى و آزادى آنان نیز در مواضع رهبر فقید انقلاب آمده و حکومت موظف به رعایت‏حقوق اجتماعى شان شده است. "تمام اقلیت‏هاى مذهبى در ایران براى اجراى آداب دینى و اجتماعى خود آزادند و حکومت اسلامى خود را موظف مى‏داند تا از حقوق و امنیت آنان دفاع کند و آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانى و محترم هستند. " (27)
آزادى احزاب
حزبها و تشکل‏هاى سیاسى و اجتماعى هم در نظرگاه امام، آزادى داشته و مى‏توانند در چارچوب قانون و مصالح ملت فعالیت کنند. امام، بیان عقیده‏ها و نظرها و انتقادگرى را از سوى احزاب و افراد، مشروط به حفظ اسلامیت و جمهوریت نظام آزاد مى‏شمردند.
"احزاب، گروه ها، جمعیت‏هاى سیاسى و مذهبى آزادند مادامى که اعمال شان برضد جمهورى اسلامى و اسلام و نقض حاکمیت ملت و نقض ملیت و کشور نباشد". (28)
"آزادى به همه کس تا آن جا که به ضرر ملت ایران نباشد، داده خواهد شد و هیچ گونه اختناق براى مردم نخواهد بود. " (29)
آزادى اندیشه
از آنجا که با اندیشیدن، آدمى از دیگر موجودات، به ویژه حیوانات و فراتر از آنها; فرشتگان متمایز گشته و به منزلت‏خداگونگى نایل مى‏شود، نمى‏توان آزادى اندیشه را به فراموشى سپرد و یا با آن از سر ستیز و انکار بر آمد. بیش از فیلسوفان و مصلحان بشرى، باید از پیامبران یا بنیان گذاران تمدن‏ها نام برد که بعثت‏خود را بستر نجات بخشى انسان‏ها از رهگذر آزادى اندیشه ساختند. هیچ پیامبرى مردمان را از آزاداندیشى باز نداشته و رابطه یک سویه و آمرانه نداشته است، بلکه آنان را به سبب تقلیدهاى جاهلانه از ارباب قدرت و ثروت و مذهب، و همچنین تعصب ورزى در باب عقاید و سنتهاى منحط پیشینیان و نیاکان سرزنش مى‏کردند. درست از همین نقطه، حق و باطل در رویارویى با هم قرار گرفته و بعثت ها، هدف آماج حمله‏ها و کینه توزى‏ها واقع مى‏شد. برانگیختن جان‏ها و بیدارگرى ذهن‏ها و سرشارى دلها، محصول روشن و ماندگار دعوت انبیا بود و این همه در فراخناى اندیشه‏هاى آزاد تجلى مى‏یافت. با توجه به نزول قرآن کریم و ظهور اسلام و اعلام ختم نبوت – که بشر را در عرصه سخن و حیات، هدایت نمود – باید گفت که پیامبر اکرم بیش از دیگر پیامبران به زمینه سازى آزادى اندیشه و گفت و گو پرداخت. تا آن جا که نمى‏توان کس را مسلمان نامید، مگر این که اندیشه ورزى را آیین مستمر زندگى‏اش برگرفته باشد. اساسا شفابخش بودن قرآن کریم، مشروط به اندیشیدن در ابعاد زندگى شمول آن مى‏باشد. در این باره، استاد جعفرى بر این باور است که آزادى اندیشه در اسلام، فراتر از حوزه‏هاى مانوس معرفت‏بشرى بوده و از ویژگیهاى بنیادى آن محسوب مى‏شود.
"اگر کسى ادعا بکند که آزادى اندیشه از مختصات اساسى دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این مدعا، صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر و تعقل و به جریان انداختن شعور و فهم مى‏دهد. اگر اندیشه در واقعیات عالم هستى اعم از واقعیات جهان برون ذاتى و درون ذاتى و دیگر واقعیات عالم هستى آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوى و تعیین چهارچوب صادر نمى‏فرمود. " (30)
تاریخ اسلام، بخصوص در دوران امام صادق – علیه السلام – که مقارن با خلافت عباسیان بود، چنان عرصه آزادى اندیشه و بحث را فراخ مى‏نماید که حلقه‏هاى علمى و فکرى موجود به اماکن مقدس همچون بیت‏الحرام کشیده شده بود. اسلام با داشتن منطق پاسخ گو و شکیبا در برابر نقد و نظرها بى‏محابا در میدان‏هاى اندیشه حضور مى‏یافت و پیروزمندانه از آن همه سربر مى‏آورد. در همین فضاى شفاف و آکنده از بصیرت و سعه صدر بود که اندیشه‏ها در تقابل با یکدیگر شده و موجب زایش اندیشه و عقیده واقع بینانه مى‏گشت. مسلمانها – با وجود اختلاف‏هاى تاریخى و اجتماعى و مذهبى – و حتى غیر مسلمان، از اهل کتاب و آنان که خدا و غیب و آخرت را منکر بودند، یکدیگر را تحمل کرده و در چالش‏هاى فرهنگى و فکرى و اعتقادى، به عرضه عقیده‏ها مى‏پرداختند.
قدرتها، همواره مزاحم و مانع آزادى اندیشه بوده‏اند و با ترفندهاى گوناگون، مردمان را از تامل در حقایق و رویدادها و سامان بخشى امور جامعه بازداشته اند. در همان عصر که همه مى‏توانستند در حوزه اعتقادى ، اندیشه ورزى کرده و بحث‏با یکدیگر داشته باشند، کمتر کسى مى‏توانست در رابطه با سرنوشت دین و امت، بیندیشد یا نکته‏اى را اظهار دارد. از این رو، اندیشه سیاسى هیچ گاه فرصت مورد نیاز خود را پیدا نکرد و آن چه هم در قالب کتاب هایى همچون مدینه طاهره فارابى شکل گرفت، حاکى از ناکجا آبادهاى ذهنى بود. اندیشه سیاسى در صورت عینى همان بود که در خیزشهاى انقلابى شیعیان و علویان از سوى عباسیان سرکوب مى‏گشت. در روزگاران پس از آن هم، شیوه خودکامه حاکم بر قدرت‏ها مانع از طرح اندیشه سیاسى و آزادى شهروندان در مسایل مربوط به سرنوشت‏شان بوده است. در عصر دموکراسى و حاکمیت‏شهروندان هم، در غرب به گونه دیگرى اندیشه سیاسى محکوم تمایلات فزون خواهانه قدرتهاى وابسته به سرمایه دارى گشته است. این وضع به طورى است که از دموکراسى یا حکومت مردم بر مردم، در بیشتر جوامع مغرب زمین، به جز شعارى تهى از حقیقت‏به چشم نمى‏خورد. سیاستهاى حزبى حاکم، هرچند صورت راى دادن را حفظ کرده و انتخابات را برگزار مى‏کنند، ولى همواره اندیشه‏هاى مردم را ظرف خواسته‏هاى استثمارى خود ساخته اند.
امام خمینى که نظام جمهورى اسلامى را در ایران، به کمک و خواست ملت ایران، بنیان گذارى نمود، پیوسته از اندیشه و حضور سیاسى شهروندان دفاع مى‏کرد. رهبر فقید انقلاب تا آنجا، آزادى اندیشه و انتخاب در سرنوشت اجتماعى را ارج مى‏نهاد، که به لحاظ دینى و شرعى هرگونه سرسپردگى جناحى و حزبى و قومى را مطرود و ناروا برمى‏شمرد.
"احدى شرعا نمى‏تواند به کسى کورکورانه و بدون تحقیق راى دهد". (31)
همین غفلت ورزى‏ها و جانب دارى‏هاى جاهلانه است که به تدریج زمینه ساز استبداد و سلب آزادى اندیشه، به خصوص در عرصه سیاست و سرنوشت ملى مى‏گردد. در واقع، دموکراسى بیش ازآنکه بر اثر خودکامگى‏ها و فر یب کارى‏هاى سیاست گران راه زوال را بپیماید، به سبب بى‏تفاوتى‏ها و تقلیدها و خوش باورى ها، ناکارآمد و شعارى خواهد شد. مسوول بودن ملت در برابر جامعه و سرنوشت و انتخابات و آراى سیاسى خویش، که از منظر فقهى – سیاسى امام خمینى مطرح شده است ، یادآور آیات بسیارى مى‏باشد که انسانیت (32) و اسلامیت را در اندیشه ورزى متجلى مى‏سازند.
حاکمیت‏ها در این فضاى آکنده از مسوولیت‏شناسى و اهتمام اجتماعى – سیاسى شهروندان گرویده به دین و توحید، کمتر دچار استبداد مى‏شوند. این همه از آن روست که مردم در پرتو قرآن و ایمان، اندیشه و آزادى آن را پاس مى‏دارند و از رهگذر آن نمایندگان سالم و متعهد و خدمت گزار و کارآمد را برمى گزینند و از آنان حمایت مى‏کنند. حاکمیت‏هاى خودجوش مردمى و انقلابى به منظور تثبیت نظام ناگزیر از جلب رضایت مردم هستند. بى‏گمان قدرت‏ها نمى‏توانند مشروعیت‏خود را حفظ کرده و همواره از حمایت مردمى برخوردار باشند. بى‏آنکه هم دلى با شهروندان داشته، انتخابات مشروع و حاصل حضور و آزادى اندیشه سیاسى را تداوم بخشند.
رهبر فقید انقلاب چنین ذهنیت‏سالمى که به طور متقابل میان حاکمان و شهروندان برقرار باشد و مجالى به انتخابات فرمایشى ندهد، نمودار انقلاب و شعارهاى بنیادى آن برمى شمرد. امام، خرسندى خدا را در خشنودى ملت مى‏طلبد; ملتى که در راه حقیقت و سیادت خود، به لحاظ اندیشه‏ورزى سیاسى و انتقاد و امر به معروف و نهى از منکر در رابطه با عملکرد حاکمان‏اش آزاد است.
"امروز مردم این طور نیست که دولت را از خودشان جدا بدانند یا انتخابات را انتخابات فرمایشى بدانند و از غیر بدانند. امروز مردم مى‏دانند که دولت از خودشان است، انتخابات از خودشان است، پایگاه پیدا کنید در میان مردم. وقتى پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضى است، ملت از شما راضى است، قدرت در دست‏شما باقى مى‏ماند و مردم هم پشتیبان شما هستند. " (33)
آزادى اندیشه سیاسى، ممکن نیست مگر آن که قدرت‏ها و حاکمیت‏ها در چارچوب عدل و قانون باشند. حاکمانى که عدالت اجتماعى و سیاسى و اقتصادى را برنمى تابند و منفعت‏طلبى‏ها و مصلحت‏اندیشى‏ها را محور سیاست‏هاى راهبردى خود مى‏سازند، با قانون و آزادى ملت‏بیگانه اند. بدین سان، حکومتى در شعار مردم سالارانه خویش، صادق و وفادار است و در برابر تعدى‏هاى سیاسى‏اش در باب آزادى اندیشه و حرکت‏شهروندان، واکنش مثبت و مستمر نشان مى‏دهد که برپایه قانون استوار باشد. کارگزارانى که قانون گرایى را برنمى تابند و خودخواهى‏ها و شخص پرستى‏ها را بر خیر و مصلحت مردم ترجیح مى‏دهند، هیچ گاه در کنار شهروندان نبوده و حرمت اندیشه‏ها و آزاداندیشى‏ها را نگاه نمى‏دارند. از نظرگاه رهبر فقید انقلاب، اسلام، دین قانون است و جامعه آرمانى خود را براساس قانون گرایى پدید مى‏آورد. بدین گونه تمامى آزادى‏هاى فردى و جمعى محترم شمرده شده و اندیشه‏هاى سیاسى خیرخواهانه مجال ظهور خواهد یافت. در این الگوى شایسته کشوردارى – که در دوران پیامبر وعلى (ع) به صورت نمادشکوهمند سیاست و عدالت توحیدى درآمد – هیچ کس جایگاه رفیع قانون را نمى‏گیرد و فراتر از قانون حکم نمى‏راند. خرد کلان این مجموعه حاکم، تابع قانون و عدل الهى اند. بدین سان آزادى اندیشه و اقدام سیاسى، اعتبار یافته و تضمین مى‏شود، و سرنوشت‏شهروندان به دست‏خودشان، با راى و انتخاب خودشان رقم خواهد خورد.
"در اسلام آن چیزى که حکومت مى‏کند، یک چیز است و آن قانون الهى[است]. پیغمبر اکرم هم به همان عمل مى‏کرده است. خلفاى او هم به همان عمل مى‏کرده اند. حالا هم موظفیم به همان عمل کنیم. قانون حکومت مى‏کند. شخص حکومت نمى‏کند; آن شخص ولو رسول خدا باشد. شخص مطرح نیست. در اسلام قانون [مطرح] است. همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست; قانونى که از روى عدالت الهى پیدا شده است;قانونى که قرآن کریم است و سنت رسول اکرم است". (34)
از جمله عواملى که در حاشیه قدرت‏ها و یا در تقابل با آن بستر اندیشه سیاسى و آزادى‏خواهى شهروندان را در این گستره سرنوشت‏ساز، ناهموار مى‏سازد، همانا تحزب‏ها و تشکل‏هاى مغایر با مردم‏سالارى است. تردیدى نیست که گردهماییهاى سازمانى و حزبى و گروهى، و پیوند تنگاتنگ میان اعضاو رهبرى، نمایان گر ضرورت‏هاى حیات جمعى انسان است و سبب شناخت و رشد توان‏مندى‏هاى گوناگون خواهد گشت. اما آنچه همواره سبب دغدغه رهبران انقلاب‏ها و خیرخواهان جامعه بوده است، همانا کژروى و قدرت طلبى‏هاى حزبى مى‏باشد غالبا مرکزیت‏هاى حزبى، تشکل‏ها را ابزار سیاسى خود ساخته و خواسته‏هاى خود را جاى گزین تفکر و تعقل اعضا نموده اند. این گونه اقدام‏هاى فرصت طلبانه، که در تاریخ احزاب کشورمان، قابل تامل است، بسان حاکمیت‏هاى نامشروع و گریخته از کانون مردمى، باعث‏سلب آزادى اندیشه سیاسى خواهند گشت. بدبینى هایى که نسبت‏به احزاب و تلاشهاى حزبى در اذهان ما وجود دارد، در واقع محصول همان جفاهایى مى‏باشد که بر استعدادهاى خلاق و کارآمد کشور در جهت آزاداندیشى و نیل به عزت اجتماعى رفته است. اختلاف‏انگیزى‏هاى برآمده از تحزب‏ها – که فضاى عدالت و آزادى را به ستم و استبداد تبدیل مى‏کند و دست آورد ملت را بر باد مى‏دهد – بى‏شک ثمره بازداشتن هواخواهان از آزادى فکر و خردورزى در سیاست و جامعه است. چرا که روشناى حریت فکرى – سیاسى، چنان فراخنایى را پدید مى‏آورد که تمامى خدمت گزاران عدالت و فضیلت اجتماعى را در خود جاى مى‏دهد و روش‏ها و منش‏ها را به سمت و سوى آزادى و استقلال رهنمون مى‏شود.
"باید وحدت داشته باشید تا حفظ شوید، دسیسه‏ها براى اختلاف است و شما توجه داشته باشید که یک کلمه اختلاف آمیز، از گناهان بزرگى است که مشکل است‏خداى تبارک و تعالى بیامرزد چه این کلمه صادر بشود از دشمن‏هاى ما، چه این کلمه صادر بشود از دوستان ما! چه از اشخاصى که ادعاى قداست مى‏کنند و چه از اشخاصى که این ادعا را ندارند. " (35)
آزاداندیشى در عرصه سیاست و اداره امور جامعه، طبعا عقیده هایى را به وجود مى‏آورد که افراد ناگزیر از پى گیرى آن در اقدام مى‏باشند. باورهاى صادقانه‏اى که زاییده آزادى فکر مى‏باشند، مى‏بایست امکان ظهور در گفت و گوها و تاثیرگذارى در عینیت جامعه را داشته باشند. البته شکى نیست که باید در ارایه عقیده‏هاى سیاسى – اجتماعى، جانب عدل و انصاف و ادب را نگاه داشت و هدف متعالى را در نظر گرفت. آنان که در صدد تحمیل آراى خود بر دیگران بوده، با سلب آزادى اندیشه و عقیده از خیرخواهان جامعه، فضاى خفقان آلود را پدیدار مى‏سازند. پیداست که در حذف رقیب و انباشت قدرت توام با عوام فریبى، نمى‏توان مجالى براى شکوفایى خردها و شکیبایى جانها در روند انقلاب و ارزشهاى بنیادى و مردم سالارانه آن باقى گذاشت. هر عقیده‏اى که از سر صدق و صفا آشکار شود، بر فرض نادرست‏بودن آن، در عرصه رقابت‏هاى سالم و هدایت گر، محو مى‏شود. اما توفیقى که عقیده‏ها و اندیشه‏هاى سیاسى در مقام عرضه به شهروندان به دست مى‏آورند، امیدها و اطمینان‏ها را بالا مى‏برد و استمرار مى‏بخشد. بدین گونه است که مشارکت فکرى – اجتماعى در مسابقه خیرگرایانه، راه فتنه انگیزان را مى‏بندد و مردم شاهد به بار نشستن آرمان هایى خواهند بود که از خون و جان خویش براى آن دریغ نورزیدند. عدالت که روح ساختارهاى فرهنگى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادى جامعه است، در همین فضاى فراخ و شفاف و استوار گشته بر تفاهم و تعاون انسانى، تامین و تضمین خواهد گشت. امام خمینى، آشکارا از روشن بودن مرزها و نگاه داشتن حریم‏هاى فکرى – سیاسى یاد کرده است و مخاطبان خود را از هرگونه اجبار و تحمیل عقیده بر حذر داشته اند.
"هیچ کس نمى‏تواند راى خود را بر دیگرى تحمیل کند و خدا آن روز را نیاورد". (36)
روحیات طاغوتى ناسازگار با آزاداندیشى و اعتقادهاى روشن و کارآمد اجتماعى، ناشى از هوا و هوس دست اندرکاران مدیریت کلان جامعه است و در هر نظامى انتظار بروز آن مى‏رود. امام خمینى، قدرت‏طلبى را – که نمایان گر کیش طاغوت و نفس اماره است – سبب سقوط و فروپاشى حاکمیت‏خودکامه برمى شمرد. در واقع قدرت طلبى‏هاى سیاسى و اجتماعى، باعث محرومیت جامعه از آگاهى و شورا و مشارکت و تعاون شده و به جدایى ملت از حاکمیت‏خواهد انجامید.
"قدرت طلبى در هر که باشد، این اسباب این مى‏شود که زمین بخورد. قدرت طلبى از هر که باشد، از شیطان است; مى‏خواهد رئیس جمهور امریکا باشد یا یک طلبه در مدرسه یا یک امام جمعه. . . تمام فسادهایى که در عالم پیدا مى‏شود از خودخواهى پیدا مى‏شود. " (37)
آزادى بیان
بدون تردید از جمله حقوق فطرى – اجتماعى هر شهروندى، همانا آزادى بیان مى‏باشد. دین هم چنان که از قرآن و نهج‏البلاغه و سیره نبوى و علوى به دست مى‏آید، هیچ گاه مخالفتى با آزادى بیان مردم نداشته، بلکه آنان در این جهت، بیدار و فعال ساخته است. چگونه مى‏توان دین را حامى خفقان و سکوت مرگ بار معرفى کرد و در خدمت قدرت‏هاى طاغوتى و خودکامه درآورد، حال آنکه پیروان خود را در برابر حاکمان ویکدیگر، مسوول شناخته و فریضه امر به معروف و نهى از منکر را بر دوش آنان نهاده است؟ هر پیامبر و امامى – که فرصت و مجال ظهور در عرصه سیاست‏یافته و تکلیف یارى خدا و ستم دیدگان را تشخیص داده است – در لواى توحید، به فریادگرى و افشاگرى کژروى‏ها اهتمام ورزیده است. نمونه بارز آن همه را در دوران امامت، در حیات و حماسه جاودانه حسین بن على – علیه السلام – مى‏توان سراغ گرفت. بدین سان، آزادى بیان، از یک سو نمایان گر حق شهروندى است و از دیگر سو، یادآور تکلیف شرعى و ایمانى. به عبارتى دیگر هرکس مى‏تواند آزادى بیان و اظهار حقیقت داشته باشد، و آنچه در این جهت آشکار مى‏شود، مواضعى برخاسته از وظیفه دینى در قبال حرکت جامعه مى‏باشد. حکومت‏هاى دینى برخلاف رژیم‏هاى طاغوتى، همواره از این تعهد و مسوولیت‏شناسى شهروندان استقبال نموده و سود جسته اند. این همه از آن روست که حکومت در اسلام به جز خدمت تلقى نمى‏شود و این خدمت گزارى بدون حمایت مردم ممکن نیست. به سخنى دیگر، ارتباط و مسوولیت متقابل میان حاکمان و شهروندان، خیرخواهى در گفتار و نوشتار را – که در فضاى آزادى بیان شکل مى‏گیرد – را مى‏طلبد. رهبر فقید انقلاب، آشکارا از ضرورت تکلیف حضور سیاسى در عرصه تعیین سرنوشت اجتماعى، سخن مى‏راند. شکى نیست که این موضع گیرى‏ها و اقدام ها، نیازمند فضاى آزاد و امیدوارکننده‏اى است که حاکمیت‏براى مردمان پدید آورده است.
"این یک تکلیفى است‏براى همه ما که راجع به امورى – که مربوط به سرنوشت ملت مان، مربوط به اسلام است، بى‏تفاوت نباشیم". (38)
"آنچه مطرح است، تکلیف است ، صداى وجدان است. من هرچه بکنم و به سر من هرچه بیاید، در مقابل شمایى که خون در راه آزادى و اسلام داده اید، خجلم! آنچه مرا در این مکان درد و رنج آور، دل خوش مى‏کند خدمت‏به شماست. " (39)
"ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. . . ما مکلفیم از طرف خداى تبارک و تعالى که با ظلم مقابله کنیم. " (40)
"اگر به تکلیف خودمان عمل نکنیم، شکست‏خورده هستیم، خودمان را شکست داده‏ایم. " (41)
تکلیف گرایى – که پیوسته امام خمینى بر آن تاکید مى‏ورزید – چنان که از گفتارهاى یاد شده برمى آید، از طرفى دولت و حاکمیت را مخاطب مى‏سازد و از طرفى شهروندان را. مردم وظیفه دارند که آنچه به صلاح و فلاح خود مى‏دانند، بى‏محابا بر زبان آورند یا پیرامون آن به تجزیه و تحلیل پردازند. کوتاهى در انجام سالت‏سیاسى – اجتماعى امر به معروف و نهى از منکر ، سبب گرایش حاکمیت و کارگزاران به فساد در قدرت و فزون طلبى‏هاى اهریمنى شده و موجب نزول بلاهاى آسمانى و طبیعى و ناکارآمدى نیایش‏ها و عبادت‏ها خواهد گشت. در برابر ملت، حاکمان تکلیف دارند که بسترسازى براى نقد و نظر خیرخواهانه نسبت‏به راهبردها و راهکارهاى سیاسى موجود را فراهم آورند و همواره روش و منش خویش را در آینه آراى مردم بنگرند.
"این جا آراى ملت‏حکومت مى‏کند. این جا ملت است که حکومت را در دست دارد و این ارگان‏ها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت‏بر هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد". (42)
با این صراحت تمام آیا مى‏توان از جمهوریت نظام غفلت ورزید و بى‏اعتنا به مردم و مطالبات معقول آنان، به سیاست گذارى‏هاى کلان پرداخت و از کنار آرمان‏هاى انقلاب شان گذشت؟ در جایى که ملت، همه کاره است، و ولى نعمت‏حاکمان تلقى مى‏شود، و نافرمانى در برابر مردم، خلاف شرع و دین به حساب مى‏آید، نمى‏توان آنان را از آزادى ها، به خصوص آزادى اندیشه و بیان محروم ساخت.
رهبر فقید انقلاب، در رابطه با نظام ستم شاهى پیشین، فریادگرى خود را عین تکلیف شمرده و سکوت در برابر ظلم و فساد را برنمى تابد. "این یک تکلیف الهى است و در صورت سکوت، مسوول خدا خواهیم بود". (43)
در آن شرایط ناگوار و نگران کننده، امام خمینى یک شهروند بود که بنا بر فطرت و مسوولیت اجتماعى و مرزبانى از میراث گران سنگ انبیاء، سعى در اظهار عقیده‏ها و اندیشه‏هاى سیاسى‏اش نمود. همان گونه که پس از انقلاب و حاکمیت نظام جمهورى اسلامى، از ملت و حقوق سیاسى – اجتماعى‏اش جانب دارى مى‏کرد و آزادى خواهى و استقلال طلبى شان را مى‏ستود و پاس مى‏داشت، در ایام استبداد و استعمار، آزادى اندیشه و بیان را حق فطرى و اجتماعى خویش مى‏دانست و از آن در صراط عزت و کرامت، بهره مى‏گرفت. امام افزون بر آن همه، مردم و به خصوص بزرگان دانشگاه و حوزه را به فریادگرى بر ضد بیدادگرى‏هاى شاه برمى انگیخت و سکوت در برابر خودکامگى‏ها و قانون شکنى‏ها را خلاف اسلام و مصالح ملت تلقى مى‏نمود.
تجربه تلخ حاکمیت مذهب و کلیسا در غرب، ذهنیت غربى‏ها و حتى شرقى‏ها را نسبت‏به مذهب دچار خطا ساخته است و چنین مى‏پندارند که مذهب و حکومت مذهبى با نواندیشى و نوسازى جامعه و نیز آزادى‏هاى فکرى و انسانى ناسازگارى دارد. حال آن که تاریخ اندیشه اسلامى و همچنین کارنامه فرهنگى و سیاسى مسلمانان ، این داورى را در حوزه عملکرد مسلمین ناروا مى‏نمایاند. رهبرى و سیاست دینى درعصر غیبت، با پذیرفتن ناهمگونى برداشت‏هاى فکرى و علمى و گشودن میدان بحث و نظر دایم در تکاپوست . از این رو، گرایش صاحبان اندیشه و تجربه را ممکن مى‏سازد و از آن بهره مى‏ستاند. رهبر فقید انقلاب ، با تکیه بر همین واقعیتهاى انکارپذیر مکتبى و تاریخى، طبیعت انقلاب و نظام دینى را، نقدپذیر و مدافع آزادى اندیشه و عقیده و بیان برمى شمرد. این ویژگى بارز، چنان در ایمان و معارف و سیره پیامبر و امامان شیعه، ریشه دوانده است، که هیچ کس و مقام و نهادى نمى‏تواند باب خیرخواهى ملت را به روى آنان بربندد.
"کتب فقهاى بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها، سلیقه‏ها و برداشت‏ها در زمینه‏هاى مختلف نظامى و فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى. . . در حکومت اسلامى، همیشه باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏کند که نظرات اجتهادى فقهى در زمینه‏هاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کس توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد. " (44)
در جاى دیگر، سخن از مسوولیت‏هاى متقابل سیاسى و اجتماعى رفته و شهروندان در رابطه با یک دیگر و همچنین حاکمان، و آنان در برابر ملت، باید پاسخ گوى کنش و واکنش‏هاى خود باشند. امام خمینى در کمال تواضع و حق پذیرى و بزرگوارى، از احتمال کژروى خویشتن مى‏گوید و مردم را در صورت سکوت، مسوول مى‏شناسد. در سایه این طرز تلقى از حاکمیت دینى است که مى‏توان باورهاى نارواى خود، پیرامون نظام جمهورى اسلامى را از ذهن زدود و توانمندى‏هاى نهفته مردم و جوانان و نخبگان جامعه را در عرصه سرنوشت جامعه، آشکار نمود.
"همه ما مسوولیم ، نه مسوول براى کار خودمان; مسوول کارهاى دیگران هم هستیم. مسوولیت من هم گردن شماست، مسوولیت‏شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسوولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى؟ " (45)
از ولتر فرانسوى درباره آزادى بیان، عبارت زیر نقل شده است:
"من با این سخن که تو مى‏گویى مخالفم! ولى حاضرم در راه این که تو این سخن را آزاد بیان کنى، زندگى خود را از دست‏بدهم. "
مرحوم علامه محمدتقى جعفرى، پس از این گفتار کوتاه و حاکى از لزوم ارج نهادن به آزادى‏هاى فکرى و اجتماعى، چنین مى‏نویسد:
"شاید ولتر مى‏خواست میدان مناسبى از فضاى محیط را براى بیانات خود باز کند. در یکى از جملات آموزنده‏اى که از مشهورترین دانشمند قرن اخیر در خاطر دارم، چنین آمده است: معمولا آزادى بیان و تبلیغ در طول تاریخ، موقعى مورد شدیدترین دفاع قرار گرفته است که جمعى مى‏خواستند عقاید خود را مطرح و آن را بقبولانند. " (46)
جانب‏دارى از آزادى اظهار عقیده و تفکر مرتبط با حرکت‏ها و نهادهاى اجتماعى، در واقع نمودار بیدارى و خلاقیت‏یک قوم و ملت‏به شمار مى‏رود. آسیب‏شناسى‏هاى حیات جمعى و اقدام در جهت‏بازداشتن، از رشد پدیده‏هاى مغایر با تعالى و تکامل امت‏ها و همچنین رویکردهاى ستم کارانه ارباب قدرت، در گرو وجدان ناظر و فعال اصحاب اندیشه است. آماده سازى ذهنیت‏ها به منظور قبول حقیقت‏ها و تحمل آراى مخالف و خیرخواهانه از رهگذر فروتنى‏ها و سعه صدر فرمانرواها، از سالم بودن فضاى حاکم بر کوشش‏هاى اجتماعى و سیاسى و نیل به روشن بینى و سربلندى حکایت دارد. نظام هایى که در این راستا از توفیق فزون ترى برخوردار باشند، دایم در تکاپو و فضیلت‏خواهى براى شهروندان خواهند بود و به میزان بسیارى از آفت زدگى قدرت و فرهنگ و مذهب خواهند کاست.
سید جمال – که در شمار احیاگران بزرگ و تاثیرگذار اندیشه دینى بوده و جنبش‏هاى عدالت طلبانه را در جهان اسلام پدید آورد – از هر وسیله‏اى به منظور روشن گرى افکار مسلمانان در بند استبداد و استعمار و تحجر، بهره مى‏جست. روزگارى که در فرانسه بود، به نگارش و نشر مجله "عروه الوثقى" همت گماشت و نیک و بد سیاست‏ها و نظام‏ها و فرهنگ‏ها و عقیده‏هاى حاکم بر اقالیم قبله را در روشنى نمایاند. از منظر این رهبر و فیلسوف مجاهد شیعى، آزادى اندیشه و بیان و قلم، بستر ترقى و ازگشت‏به خویشتن، به شمار مى‏آمد.
"یکى از اسباب ترقى ملل اروپا، آزادى مطبوعات است که به آن وسایط نشر محاسن و معایب مردم، بلا استثناء مجاز است تا کسانى که صاحب صفات حمیده و خصایل جمیله هستند، به حسن اخلاق خود افزوده و آنهایى که آلوده به غرایض نفس و نفسانیت و افعال مذمومه مى‏باشند ترک آنها نمایند، و احدى قدرت تعرض به نویسنده یا مدیر روزنامه را ندارد، مگر این که اسم کسى به بى‏احترامى در آن جا برده شود یا عیبى بر او نسبت داده شود. . . معنى روزنامه آن است که حقیقت را باید بنویسد، نه آن که روزنامه را پر از اغراقات و مملو از مبالغات کراهت‏آمیز کند. بهتر است که این جور روزنامه‏ها را کسى طبع و نشر نکند وخود را ذلیل و رسواى خاص و عام نسازد". (47)
آن چه در باب ضرورت آزادى بیان و قلم گذشت، البته در صورتى است که انگیزه‏ها و زمینه‏هاى مثبت و مردمى وجود داشته باشد. رهبر فقید انقلاب که همواره از آزادى عقیده و اندیشه و سخن حمایت مى‏کرد، در آن جا که پاى خیانت‏به ملت را در میان مى‏دید، راه را بر فتنه انگیزى مى‏بست. بدین گونه در منظر سیاسى امام، آزادى‏ها محدود به عدالت و معنویت و مصالح ملت‏خواهد بود.
"در جمهورى اسلامى، هر فردى از حق آزادى عقیده و بیان برخوردار خواهد بود ولکن هیچ فرد یا گروه وابسته به قدرت‏هاى خارجى را اجازه خیانت نمى‏دهیم". (48)
رهبر فقید انقلاب، اسلام و قانون اساسى را تعیین کننده چارچوب کارکرد مطبوعاتى مى‏شناسد، که ثمره‏اش خدمت‏به مردم خواهد بود.
"البته متوجه هستید که مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم کشور باشند و آزادى‏ها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسى به بهترین وجه تامین شود. " (49)

پى‏نوشت‏ها:
1. ر. ک: سیدجمال الدین حسینى، پایه‏گذار نهضتهاى اسلامى، صدر واثقى، شرکت‏سهامى انتشار.
2. ر. ک: نهضت‏هاى صدساله اخیر، مرتضى مطهرى.
3. م. آ. 2، ص‏43.
4. حکمت اصول سیاسى اسلام، محمدتقى جعفرى، بنیاد نهج‏البلاغه، 1369، ص‏365.
5. علل گرایش به مادى گرى، مرتضى مطهرى. (م. آ. 3/555) .
6. همان.
7. صحیفه نور، ج‏2، ص‏166.
8. همان، ج‏10، ص‏126.
9. همان، ج‏3، ص‏207.
10. همان ، ج‏2، ص‏64.
11. همان، ص‏163.
12. همان، ج‏4، ص‏166.
13. همان، ج‏2، ص‏84.
14. همان، ص‏12.
15. همان، ص‏85.
16. همان، ص‏214.
17. درسهاى تاریخ، ویل دورانت، ص‏97.
18. همان صفحه 19. چهارمقاله درباره آزادى، جان استوارت میل، ص‏271.
20. صحیفه نور، ج‏7، ص‏91.
21. همان، ص‏93.
22. همان، ج‏9، ص‏88.
23. همان، ج‏17، ص‏106.
24. همان، ج‏2، ص‏262.
25. همان، ج‏4، ص‏192.
26. همان، ج‏5، ص‏221.
27. همان، ج‏3، ص‏103.
28. همان، ج‏10، ص‏248.
29. همان، ج‏22، ص‏171.
30. حکمت اصول سیاسى اسلام، محمدتقى جعفرى، ص‏373.
31. صحیفه نور، ج‏18، ص‏232.
32. ر. ک: سوره اعراف، آیه 179.
33. صحیفه نور، ج‏17، ص‏15.
34. همان، ج‏9، ص‏42.
35. همان، ج‏20، ص‏84.
36. همان، ج‏21، ص‏21.
37. همان، ج‏19، ص‏156.
38. همان، ج‏10، ص‏192.
39. همان، ج‏2، ص‏143.
40. همان، ج‏6، ص‏220
41. همان، ج‏15، ص‏78.
42. همان، ج‏14، ص‏109.
43. همان، ج‏4، ص‏29.
44. همان، ج‏21، ص‏46 – 47.
45. همان، ج‏8، ص‏47.
46. حکمت اصول سیاسى اسلام، محمدتقى جعفرى، ص‏375 – 376.
47. نامه‏ها و اسناد سیاسى سید جمال الدین اسدآبادى، به کوشش سید هادى خسروشاهى ، ص‏49.
48. صحیفه نور، ج‏3، ص‏178.
49. همان، ج‏22، ص‏283.

رابطه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام خمینی1

* منصور میراحمدی

اشاره
کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی ,فرصتی بود که صاحب نظران و اندیشمندان
نقطه نظرهای خویش را در تبیین ابعاد مختلف حکومت اسلامی و اندیشه سیاسی امام خمینی ارائه کنند. رابطه آزادی و ولایت در نگاه سیاسی امام, یکی ازموضوعات ارائه شده به این کنگره بود که در دو قسمت تقدیم خوانندگان می گردد. در قسمت نخست, دو مفهوم
آزادی و ولایت از منظر حضرت امام, به اجمال مرورمی گردد و در بخش پایانی به نسبت میان این دو مفهوم که موضوع اصلی بحث است پرداخته می شود. ضمنا برای رعایت اختصار از آوردن مقدمه و چکیده پایانی مطلب خودداری شد.
* * *
پیش از تبیین رابطه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام, ابتدا جایگاه این دو مقوله را به اختصار بررسی کرده, سپس تلاش می کنیم دیدگاه امام درباره آزادی و ولایت را به اختصار بیان نماییم. بدیهی است که تبیین رابطه یاد شده, مستلزم تبیین این دو مقوله در اندیشه
سیاسی امام است.آزادی در اندیشه سیاسی امام خمینی نگاهی گذرا به اندیشه سیاسی امام بیان گر این واقعیت است که امام, هیچگاه موضوع آزادی را به شکل کلاسیک مورد بحث قرار نداده است, بلکه در مناسبت ها و موقعیت های خاص, دیدگاه خود را درباره آزادی بیان کرده است. یکی از تفاوت هایی که میان دو مقوله آزادی وولایت در اندیشه سیاسی امام وجود دارد نیز, همین نکته است. امام درمباحث نظری خود که عمدتا پیش از پیروزی انقلاب به شکل
کلاسیک و مدون طرح شده است بر خلافت " ولایت " به مفهوم آزادی نپرداخته اند. صرف نظر از عواملی که باعث این دو گونه رویکرد شده است, این نکته روشن می گردد که این انتظار از اندیشه سیاسی امام که تبیین کننده زوایای گوناگون مسئله آزادی به شکل مدون و نظری باشد, انتظار درستی به نظر نمی رسد. امام در شرایط خاص به شکل کلی دیدگاه خود را درباره آزادی بیان کرده است و درنتیجه هرگونه استنباطی از دیدگاه امام درباره آزادی بدون توجه به عناصر دیگر اندیشه امام صحیح به نظر نمی رسد. 1 بر این اساس, در این جا تلاش می کنیم با استفاده از بیانات ونقطه نظرات امام, دیدگاه وی درباره آزادی را بیان نماییم.
مبانی و منابع آزادی از دیدگاه امام به نظر می رسد, نقطه عزیمت دیدگاه امام درباره آزادی ,
هستی شناسی است. برای فهم دیدگاه امام باید از هستی شناسی اوآغاز کرد, سپس به انسان شناسی او رسید. بر این اساس می توان مبانی آزادی از دیدگاه امام را به دو دسته کلی تقسیم کرد که به اختصار به آن ها اشاره می کنیم:
1 هستی شناسی; دیدگاه امام درباره آزادی همانند سایر مفاهیم ومقوله های دیگر مبتنی بر هستی شناسی و جهان بینی توحیدی او است.از نظر امام ریشه همه عقاید, باورها و آموزه ها (از جمله آزادی) اصل توحید و یگانگی خداست. این اصل, هستی و جهان را آفریده خدا
می داند و قدرتی مافوق قدرت خداوند را به رسمیت نمی شناسد. ازاین رو, مفاهیم و آموزه های دیگر نیز با توجه به این اصل باید مفهوم واقعی خود را پیدا کند. آزادی نیز از این اصل استثنا نبوده و در پرتواصل توحید, مفهوم واقعی خود را پیدا می کند. بر این اساس, انسان
باید تنها در برابر خداوند تسلیم باشد تا از آزادی در برابر دیگران برخوردار گردد.
امام در این باره می گوید:
" ریشه و اصل همه عقاید که مهم ترین و با ارزش ترین اعتقادات
ماست اصل توحید است. این اصل به ما می آموزد که انسان تنها در
برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت
کند, مگر این که اطاعت او, اطاعت خدا باشد. بر این اساس هیچ
انسانی هم حق ندارد انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور
کند. ما از آن اصل اعتقادی, اصل آزادی بشر را می آموزیم که هیچ
فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند,
برای او قانون وضع کند, رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت (که
بسیار ناقص است) یا بنا به خواسته ها و امیال خود تنظیم نماید " . 2
بنابراین, امام اصل آزادی بشر را از اصل توحید استنتاج می کند واین بیان گر جهان بینی توحیدی او است. بدیهی است این نوع نگرش ,مفهوم آزادی را به گونه ای خاص تفسیر می نماید تا بر اساس آن انسان هر چند در برابر انسان های دیگر دارای حق آزادی است, اما در مسیرطاعت خداوند و در برابر او دیگر آزادی به مفهوم عدم انقیاد نسبت به خداوند مفهومی نداشته و قابل قبول نمی باشد. بنابراین می توان گفت که آزادی از دیدگاه امام, آزادی توحیدی است و نشئت گرفته از اصل توحید است, اما این مطلب به مفهوم انکار آزادی به عنوان یکی ازحقوق طبیعی و نظری آدمی نیست. امام این نوع آزادی را نیز به رسمیت می شناسد (که در بحث های بعدی اشاره می شود).
2 انسان شناسی; یکی دیگر از مبانی آزادی از دیدگاه امام ,انسان شناسی امام و دیدگاه خاص امام درباره انسان است. از دیدگاه امام, انسان موجودی است که آزادی قرین خلقت و آفرینش او است ,چرا که خداوند انسان را آزاد آفریده و وی می تواند به طور تکوینی آن چه را که می خواهد انجام دهد; به عبارت دیگر, آزادی از حقوق طبیعی و فطری او است که خداوند در وجود انسان به ودیعه گذاشته است:
" اسلام انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش
و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده, امر فرموده است که
مسلط است انسان, آزاد است انسان, هر انسانی در مسکن آزاد است ,
در مشروب و ماکول, آن چه خلاف قوانین الهیه نباشد آزاد است, در
مشی آزاد است . . . " 3
یکی از مباحث بسیار مهم در حوزه کلام اسلامی مسئله " جبر واختیار " است که در شکل گیری دیدگاه ها درباره انسان نقش به سزایی داشته است. بر این اساس سه دیدگاه عمده شکل گرفته است:
جبر, تفویض و " الامر بین الامرین. " پیروان دیدگاه جبر نقش انسان را در افعالی که انجام می دهد, منکر شده و هیچگونه اختیار وآزادی را برای انسان به رسمیت نشناخته اند, در حالی که پیروان دیدگاه تفویض با اثبات اصل اختیار و آزادی نقش خداوند را درتاثیرگذاری بر افعال انسان منکر شده اند. کلام شیعه با باور به اصل" الامر بین الامرین, " ضمن پذیرش اصل اختیار و آزادی, بر این باوراست که این آزادی و اراده در طول اراده الهی است و پذیرش این اصل
موجب محدودیت خداوند نمی گردد.امام خمینی با پذیرش این اصل, تاثیر دیدگاه " امر بین امرین " رادرباره نقش انسان و تاثیرگذاری او این گونه بیان می کند:
" امر بین امرین این است که موجودات امکانی موثر هستند لکن
نه بگونه ای که مستقل و مستبد در فاعلیت و علیت و تاثیر باشند در
تمام جهان هستی و دار تحقق, فاعل مستقلی به جز خدای متعالی
نیست و دیگر موجودات همان گونه که در اصل وجود مستقل نیستند
بلکه ربط محض اند و وجودشان عین فقر و تعلق است و ربط و احتیاج
صرف اند, صفات و آثار و افعالشان نیز مستقل نیست. صفاتی دارند و
دارای آثاری هستند و کارهایی انجام می دهند ولی در هیچ یک از
اینها استقلال ندارند. " 4
کلام شیعه اصل آزادی و اختیار انسان را از بدیهیات دانسته که براساس آن انسان خود را آزاد می بیند:
" ادراک اجمالی این که انسان در اعمال خویش آزاد است و درمقابل هیچ عامل طبیعی یا مافوق الطبیعی مسلوب الاختیار نیست امری است بدیهی و وجدانی زیرا مربوط به طرز انجام یافتن اعمالی وجدانی ذهنی خود انسان است. هر کسی وجدانا حس می کند که نه طبق ادعای اشاعره ذات باری او را مسلوب الاختیار کرده است و نه طبق ادعای مادیین شرایط مادی محیط می تواند او را مانند برگ کاهی بر روی یک سیل خروشان بی اختیار از این سو به آن سو ببرد. انسان وجدانا احساس می کند که در هر حالتی و تحت هر شرایطی در
انتخاب فعل یا ترک آزاد است . " 5
بنابراین می توان گفت که آزادی یکی از مفاهیم و مقوله هایاساسی است که امام خمینی با توجه به دیدگاه خاص خود درباره جهان و انسان به آن باور داشته و بر این اساس آزادی جایگاه والایی دراندیشه امام پیدا می کند به گونه ای که آن را یکی از بزرگترین نعمت ها
می داند:
" از بالاترین نعمت هایی که در عالم هست آزادی انسان است.
انسان حاضر است همه چیزش را فدای آزادی خودش بکند. " 6
با توجه به آن چه که گذشت, به اختصار می توان منابع آزادی ازدیدگاه امام را بیان کرد. این منابع ارتباط بسیار نزدیکی با مبانی آزادی از دیدگاه امام دارند. از دیدگاه وی, منابع اساسی آزادی عبارت اند از:
شریعت و قانون الهی, قانون اساسی و حقوق بشر. این مطلب باتوجه به بیانات و نقطه نظرات ایشان آشکار می گردد. به عنوان نمونه وی در این باره می فرماید:
" این ملت آزاد هست, به حسب قانون اساسی, به حسب شرع ملت آزاد است , قانون اساسی ملت را آزاد کرده " . 7
و نیز در جایی دیگر می فرماید:
" قانون اساسی می گوید ملت ها باید آزاد باشند, ملت ایران بایدمردمش آزاد باشند, مطبوعات باید آزاد باشد, هیچکس حق ندارد جلوقلم را بگیرد " . 8
همان طوری که ملاحظه می شود, امام در این دو عبارت شریعت وقانون اساسی را سرچشمه و پایه آزادی مردم می داند. در جایی دیگرامام حقوق بشر را نیز از جمله این منابع دانسته که این مطلب بیان گراین نکته اساسی است که امام آزادی را یک حق الهی و طبیعی می دانسته است و آزادی از نظر امام علاوه بر این که منشا الهی دارد,امری فطری و طبیعی نیز می باشد:
" حقوق بشر می گوید که همه افراد یک ملتی آزادند در این که عقاید خودشان را بگویند, در این که سرنوشت خودشان را خودشانتعیین کنند " . 9
از آن جا که موضوع اصلی این مقاله مختصر نه آزادی, بلکه رابطه آزادی و ولایت است, به این مقدار بسنده کرده, مفهوم ولایت را پی می گیریم.
ولایت در اندیشه سیاسی امام ولایت یکی از مهم ترین مقوله هایی است که در کانون تاملات
سیاسی امام قرار گرفته است. برخلاف مقوله آزادی, امام خمینی به طور مفصل و مستقل به بحث ولایت, به ویژه به وجه سیاسی آن پرداخته و نظریه ولایت فقیه را تبیین کرده است.
از دیدگاه امام خمینی ولایت و حکومت از احکام وضعیه می باشند. امام با اشاره به آیاتی از قرآن کریم از جمله " و کلا جعلنا نبیا; " 10 " انی جاعل فی الارض خلیف0 " 11 و " انی جاعلک للناس اماما قال: و من ذریتی قال: لاینال عهدی الظالمین " 12 معتقد است که
حکومت نیز در معنای عام از احکام الهی است, چرا که احکام به دو دسته تقسیم می شوند: احکام تکلیفی و احکام وضعی. حکومت و ولایت از نوع دوم است. وی در این باره می نویسد:
" اشکالی نیست در این که نبوت, امامت و خلافت (حکومت امارت . . . ) از منصب های الهی است که خداوند آن را جعل کرده و مقرر نموده است. بنابراین آن ها از احکام وضعیه و یا در صورت عدم صدق احکام بر آن ها از اعتباریات اند. " 13
به طورکلی طرح مقوله " ولایت " در اندیشه سیاسی امام دارای یک ویژگی بسیار مهم بوده که جایگاه ولایت در اندیشه ایشان با توجه به این ویژگی روشن می گردد. این ویژگی عبارت است از: " برجسته شدن وجه سیاسی مفهوم ولایت. " روشن است که ولایت مفهوم و
اقسام متعددی دارد که مهمترین آنها عبارت اند از: ولایت تکوینی , ولایت در تشریع و قانون گذاری, ولایت تشریعی, ولایت به مفهوم قیومیت و ولایت به مفهوم محبت, هرچند که این واژه از صدر اسلام تاکنون در این معانی مختلف به کار برده شده است, اما مفهوم سیاسی
آن; یعنی ولایت تشریعی, و حق حاکمیت, کم تر مورد توجه علما قرار گرفته است. طرح ولایت در اندیشه امام همراه با برجسته شدن این وجه و قسم ازولایت است. امام خمینی در درس های خارج خود در بحث ولایت, با فاصله گرفتن از شیوه رایج در طرح این مقوله که عمدتا ولایت را به مفهوم " قیومیت و سرپرستی " و " ولایت در امور حسبیه "
(ولایت خاص) طرح و تبیین می کرد, تلاش می کند ضمن طرح مفهوم وسیع ولایت, مفهوم سیاسی آن; یعنی حق حاکمیت سیاسی را برجسته نماید و به عنوان مهم ترین قسم از اقسام ولایت مورد توجه قرار دهد. بنابراین امام خمینی با برجسته کردن وجه سیاسی ولایت, ولایت را به عنوان یکی از اصول اساسی تفکر سیاسی مورد توجه قرار داده است.
از نظر امام, ولایت دارای چنین جایگاهی است که در واقع در تاریخ تفکر سیاسی شیعه این جایگاه کم و بیش مورد کم توجهی فقها قرار گرفته است. در نتیجه برای احیای این اصل تلاش زیادی انجام می دهد.
یکی دیگر از نکاتی که در تبیین جایگاه ولایت در اندیشه سیاسی امام خمینی دارای اهمیت است, مفهوم ولایت مطلقه فقیه است. امام به عنوان مهم ترین نظریه پرداز ولایت مطلقه فقیه در دوران معاصر, گستره ولایت فقیه را مطلق دانسته است, هرچند که تفاسیر گوناگونی از مفهوم اطلاق در این نظریه صورت گرفته است. به نظر می رسد که ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه امام از دو عنصر اساسیتشکیل شده است:
1 اختیارات حکومتی ولی فقیه با اختیارات حکومتی پیامبر(ص) وامامان (ع) مساوی است. اختیارات حکومتی ولی فقیه به اعتبار این که" حاکم اسلامی " است با اختیارات حکومتی پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) به عنوان " حاکمان اسلام " مساوی می باشد. گستره ولایت
فقیه در امور حکومتی مطلق بوده و تمامی شئون حکومتی پیامبر و امامان را دارا می باشد. امام در این باره می فرمایند:
" اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت (علم و عدالت) باشد به پا
خاست و تشکیل حکومت داد, همان ولایت را که حضرت رسول (ص )
در امر اداره جامعه داشت, دارا می باشد و بر همه مردم لازم است از او
اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم (ص) بیش تر
از حضرت امیر(ع) بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از
فقیه است , باطل و غلط است " . 14
نیز در جایی دیگر می فرمایند:
" فقیه عادل تمامی آن چه را که رسول اکرم و امامان در ارتباط با
حکومت و سیاست داشتند, دارا می باشد و تفاوت در این جا غیر
معقول است, زیرا والی هرکه باشد مجری احکام شریعت, به پا
دارنده حدودالهی, گیرنده خراج و سایر مالیات و تصرف کننده در
آن ها براساس مصلحت مسلمانان می باشد " . 15
با توجه به آنچه که گذشت ,روشن می شود که از نظر امام, ولایت فقیه نشئت گرفته از ولایت پیامبر و امام معصوم تنها به مفهوم " حق حاکمیت " و در راستای حق حاکمیت آنان است و دیگر مفاهیم ولایت را دربرندارد. از این رو, از اثبات ولایت فقیه نمی توان نتیجه گرفت که
تمامی اقسام ولایت پیامبر(ص) و امام معصوم (ع) به فقیه واگذار شده است. به همین جهت امام در این باره می فرمایند: " قبلا اشاره کردیم که آنچه ثابت شده برای پیامبر(ص) و امام (ع )از جهت ولایت و حق حاکمیت آنان, برای فقیه نیز ثابت است و اما آن چه که از غیر این جهت برای آنان ثابت شده است, دیگر برای فقیه ثابت نیست. بنابراین اگر بپذیریم که امام معصوم نسبت به طلاق دادن زن یک مرد و یا فروختن مالش یا گرفتن مال از او ولو زمانی که
مصلحت عمومی اقتضا نکند, ولایت دارد, این امور برای فقیه ثابت نیست " . 16
2 به احکام فرعی الهی مقید نیست .یکی دیگر از عناصر اساسی مفهوم ولایت مطلقه از دیدگاه امام , مقید نبودن آن به احکام فرعی الهی است. در میان طرف داران نظریه ولایت عام فقیه اختلافی در ولایت فقیه در احکام اولی و ثانوی نیست. اختلاف در اختصاص این ولایت به احکام فرعی, اعم از احکام اولی و ثانوی و عدم اختصاص آن به این احکام است. امام بر این باور است که ولایت فقیه مخصوص احکام فرعی نیست, بلکه علاوه بر آن احکام دیگری را نیز دربرمی گیرد که از آنها به " احکام حکومتی " تعبیر می شود. احکام حکومتی به احکامی گفته می شود که مستقیما توسط ادله فقاهتی و اجتهادی به دست نیامده, بلکه حاکم اسلامی براساس مصالح مسلمانان و جامعه, آن احکام را صادر می نماید. بنابراین , ملاک احکام حکومتی " مصلحت " است که براساس این نظریه , ولی فقیه در مواردی که این مصلحت را تشخیص دهد, می تواند با صدور این احکام ولایت خود را اعمال نماید, امام در این باره
می فرماید: " اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است , باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام (ص ) یک پدیده بی معنا و محتوا باشد. . .
حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه, حتی نماز, روزه و حج است " . 17
از این عبارت روشن می شود که اولا, خود ولایت و حکومت از احکام اولی است, هرچند که احکام صادر از سوی حاکم اسلامی از احکام حکومتی است و ثانیا, حکومت به این معنا از نظر امام مقدم بر سایر احکام فرعی است. بنابراین ولایت و حکومت جایگاه بسیار مهمی در اندیشه سیاسی امام داشته, به گونه ای که بر تمامی احکام فرعی مقدم است.
باتوجه به آنچه که گذشت, روشن می شود که یکی از مقوله های اساسی در تفکر سیاسی امام, ولایت بوده و با توجه به مفهوم خاص آن که گذشت, اهمیت آن نیز در اندیشه سیاسی امام آشکار می گردد. با توجه به این مفهوم و جایگاه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام ,
تلاش می کنیم در بخش بعدی مقاله به تبیین رابطه آنها در اندیشه سیاسی امام بپردازیم.
پی نوشتها:
1 به عنوان مثال امام در پاسخ یکی از خبرنگاران درباره تعریف و
مفهوم آزادی می فرماید:
" آزادی یک مسئله ای نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیده
شان آزاد است; کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتما این عقیده را
داشته باشید: کسی الزام به شما نمی کند که حتما باید این راه را بروید:
کسی الزام به شما نمی کند که باید این را انتخاب کنی; کسی الزام تان
نمی کند که در کجا مسکن داشته باش یا در آن جا چه شغلی را انتخاب
کنی; آزادی یک چیزواضحی است " . (صحیفه نور, ج ,9 ص 88 )
امام در این جا درصدد تعریف آزادی نبود و صرفا به مرتکزات
ذهنی مردم اشاره می کند که از آن می توان نوعی مفهوم " عدم الزام " را
فهمید, اما بدیهی است که نمی توان گفت: آزادی از دیدگاه امام; یعنی
عدم الزام, چرا که نقطه نظرات و بیانات دیگر امام نیز درجمع بندی
مدنظر قرار گیرند که در ادامه توضیح بیشتر آن خواهد آمد.
2 امام خمینی , همان , ج ,4 ص .166
3 همان , ج ,1 ص .68
4 (امام خمینی , طلب و اراده , سید احمد فهری , تهران , انتشارات
علمی و فرهنگی , ,1362 ص 74 73 ) .
5 مرتضی مطهری , مجموعه آثار, ج ,6 اصول فلسفه و روش رئالیسم ,
ص 630 .629
6 امام خمینی , ج ,10 ص .131
7 همان , ج ,3 ص .193
8 همان , ج ,1 ص .70
9 همان , ج ,4 ص .76
10 مریم( 19 ) آیه .50
11 بقره( 2 ) آیه .28
12 همان , آیه .118
13 امام خمینی , الرسائل , ج ,1 ص .114
14 ولایت فقیه (حکومت اسلامی) , تهران , انتشارات بنیاد بعثت ,
,1361 ص 69 .67
15 همو, کتاب البیع , نجف , مطبعه الاداب , ,1391 ج ,2 ص .417
16 همان , ج ,2 ص .489
17 صحیفه نور, ج ,10 ص .170

* حضرت امام خمینی:
ریشه واصل همه عقاید که مهم ترین و با ارزش ترین اعتقادات
ماست اصل توحید است. این اصل به ما می آموزد که انسان
تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی
نباید اطاعت کند, مگر این که اطاعت او, اطاعت خدا باشد. ما
از آن اصل اعتقادی, اصل آزادی بشر را می آموزیم که هیچ
فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم
کند.
* از بالاترین نعمت هایی که در عالم هست آزادی انسان
است. انسان حاضر است همه چیزش را فدای آزادی خودش
بکند.
* امام خمینی: با برجسته کردن وجه سیاسی ولایت, ولایت را
به عنوان یکی از اصول اساسی تفکر سیاسی مورد توجه قرار
داده است.
* حضرت امام خمینی:
حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است
یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه , حتی نماز, روزه و حج است

رابطه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام خمینی 2

* منصور میراحمدی

یکی از مباحث مهم در اندیشه سیاسی امام خمینی تبیین رابطه آزادی و ولایت است. همان گونه که در قسمت نخست ملاحظه شد, امام با توجه به مبانی هستی شناختی و انسان شناختی خود, مفهوم خاصی از آزادی را می پذیرد و از سوی دیگر اصل ولایت را نیز به
عوان یکی از مهم ترین اصول تفکر سیاسی شیعه پذیرفته و در فقه سیاسی خود به تبیین آن دست یازیده است. حال سوال اساسی که فراروی ما قرار می گیرد این است که این دو مفهوم در اندیشه سیاسی امام چه نسبتی با یک دیگر برقرار می سازند رابطه این دو مفهوم در اندیشه سیاسی امام چیست به عبارت دیگر, طرح این دو مفهوم در کنار یک دیگر چگونه امکان پذیر است آیا جمع این دو مقوله پارادوکسیکال و تناقض گونه نیست چگونه می توان ناسازگای های احتمالی میان این دو مفهوم را در منظومه اندیشه سیاسی امام, برطرف کرد همان طور که ملاحظه می شود, هدف این نوشتار مختصر, تلاش در ارائه قرائتی از جایگاه این دو مفهوم در اندیشه سیاسی امام است, به گونه ای که بتوان این دو را به عنوان دو مقوله اساسی اندیشه سیاسی امام در کنار یک دیگر طرح کرده و رابطه آن ها را تبیین نمود.
به طور کلی می توان گفت: از دیدگاه امام, اصل " ولایت " مهم ترین اصلی است که " آزادی " را در جامعه تفسیر می کند و مفهوم خاصی از آزادی را به رسمیت می شناسد; به عبارت دیگر, امام با توجه به آن چه که گذشت, اصل آزادی را به رسمیت می شناسد, اما طرح این اصل در کنار اصل دیگر; یعنی اصل ولایت, بیان گر این واقعیت است که از نظر امام و به لسان فقهی اصولی ادله ولایت بر ادله آزادی " حکومت " داشته و آزادی را تفسیر می کند. در این فرایند تفسیر, دامنه مفهوم آزادی مضیق گردیده و محدودیت هایی پیدا می کند. در ادامه تلاش می کنیم با استخدام برخی از آموزه های اساسی اندیشه سیاسی امام, ضمن اثبات این مدعا, محدویت های آزادی در اندیشه وی را تبیین نماییم.
به نطر می رسد که می توان با استخدام سه آموزه اساسی در اندیشه سیاسی امام, تفسیر شدن آزادی در پرتو ولایت را اثبات کرد:
1 قوانین الهی و اساسی و مفهوم آزادی یکی از مهمترین مقوله هایی که در اندیشه سیاسی امام به کرات مورد توجه قرار گرفته است, ضرورت رعایت قوانین الهی و اساسی در جامعه است. قانون مداری و قانون گرایی به مفهوم خاص خود از مهم ترین مقوله هایی است که در اندیشه سیاسی امام جایگاه بسیار مهمی را به خود اختصاص داده است. از دیدگاه امام این قوانین
تعیین کننده آزادی در اسلام و جمهوری اسلامی ایران هستند. امام در این باره می فرماید:
. " . . آزادی که در اسلام است در حدود قوانین اسلام است. آن چیزی که خدا فرموده است نباید بشود, شما آزاد نیستید که اقدام بکنید. هم چو آزادی نیست که کسی بخواهد قمار بکند, بگوید آزاد است , خودش می داند " . ( 1 )
همان طور که ملاحظه می شود آزادی از دیدگاه امام تنها در پرتو قوانین الهی مفهوم پیدا می کند و باید محترم شمرده شود. بنابر این مهم ترین محدودیت برای آزادی از دیدگاه امام, حدود قوانین الهی است که آزادی در این حدود قابل قبول می باشد.
امام هم چنین در جای دیگر می فرماید:
" آزادی در حدود اسلام است, در حدود قانون است. تخلف از قانون نشود, به خیال این که آزادی است " . ( 2 )
امام علاوه بر ضرورت تطابق آزادی با قوانین الهی, هماهنگی آن با قانون اساسی را نیز مورد توجه قرار می دهد. از آن جا که قانون اساسی از دیدگاه اسلام همان قانون اسلام بوده, شروعیتش را از قانون اسلام می داند, ( 3 )
بنابر این می توان گفت که قانون اساسی نیز همانند قانون اسلام, از منابع اساسی اصل آزادی به شمار رفته و حدود آزادی را بیان می کند. در بیانات امام در این باره می خوانیم:
" در هر مملکتی آزادی در حدود قانون است, در حدود قوانین آن مملکت است. مردم آزاد نیستند که قانون را بشکنند. معنای آزادی این نیست که هرکس برخلاف قوانین, برخلاف قانون اساسی یک ملت, برخلاف قوانین ملت, هرچه دلش می خواهد, بگوید. آزادی در حدود قوانین یک مملکت است. مملکت ایران مملکت اسلامی است و قوانین ایران قوانین اسلام است " . ( 4 )
یکی از نکات مهمی که در این جا قابل توجه است, این است که
ضرورت تطبیق آزادی با قانون الهی و اساسی در جامعه, باعث
تفیسر مفهوم آزادی و تقسیم آن به آزادی حقیقی و غیرحقیقی در
اندیشه سیاسی امام می شود.
از دیدگاه امام, آزادی به دو قسم آزادی حقیقی و غیرحقیقی
تقسیم می شود و آزادی حقیقی همان آزادی است که قانون اسلام
تبیین کننده آن است; به عبارت دیگر, آزادی در صورتی قابل قبول
است که براساس قانون اسلام باشد, چرا که قانون اسلام منبع آزادی
است:
" قانون اسلام مسبب آزادی ها و دموکراسی حقیقی است و
استقلال کشور را نیز تضمین می کند " . ( 5 )
در این عبارت, امام تعبیر " مسبب " و " آزادی حقیقی " را به کار
می برد که بیان گر این نکته است که اولا, قانون اسلام خود آزادی را
به رسمیت شناخته و ثانیا, این آزادی, آزادی حقیقی است. در نتیجه
از دیدگاه امام آزادیی که در چارچوب این قانون باشد, قابل قبول
است.
نکته دیگر در این باره, این است که نه تنها این مفهوم از آزادی
قابل قبول است, بلکه در اندیشه امام تامین این نوع آزادی ضرورت
دارد. این آزادی نشئت گرفته از قانون اسلام است و همانند قانون
اسلام باید پیاده شود:
" آزادی ها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی (باید)
به بهترین وجه تامین شود " . ( 6 )
با توجه به آن چه که به اختصار گذشت می توان نتیجه گرفت که
از دیدگاه امام, قوانین الهی و اساسی تبیین کننده مفهوم آزادی بوده
و محدوده آن را معین کرده, علاوه بر این, تامین آن را نیز ضروری و
لازم می گرداند.
2 احکام حکومتی , مصلحت و آزادی
یکی دیگر از آموزه هایی که در تبیین مفهوم آزادی از دیدگاه
امام, قابل توجه و بررسی است, آموزه " احکام حکومتی و مصلحت "
است. حق صدور احکام حکومتی براساس معیار " مصلحت " یکی از
اختیارات اساسی ای است که براساس نظریه ولایت مطلقه فقیه ,
برای ولی فقیه جامع الشرایط به رسمیت شناخته می شود, هرچند که
طرف داران نظریه ولایت عام فقیه, ولایت را در احکام اولی و ثانوی
می پذیرند. یکی از ویژگی های نظریه ولایت مطلقه, محدود ندانستن
ولایت به این احکام و شمول آن نسبت به احکام حکومتی است.
براساس این نظریه هر چند که " حکومت " از احکام اولی و مقدم
بر احکامی , هم چون نماز و روزه است , ( 7 ) اما احکام صادر از سوی
حاکم اسلامی (ولی فقیه) احکام اولی و ثانوی نبوده, بلکه احکام
حکومتی تلقی می گردد که دایر مدار " مصلحت " است. بنابر این
هرگاه معیار " مصلحت " با توجه به تعریف خاص آن وجود داشت
ولی فقیه می تواند با صدور احکام حکومتی, ولایت خود را اعمال
نموده که نتیجه آن تقدم ولایت بر آزادی فردی در این موارد است.
در نتیجه یکی دیگر از محدودیت های آزادی, عدم مغایرت
آزادی با " مصلحت " است و در صورت مخالفت با " مصلحت " به
رسمیت شناخته نمی شود; به عبارت دیگر, مفهوم مورد قبول از
آزادی طبق این نظر, آزادیی است که در راستای " مصلحت " باشد.
حال در این جا با سوالات مهمی, از این قبیل روبرو می شویم:
منظور از " مصلحت " در این دیدگاه چیست مفهوم و معیار
مصلحت چیست قلمرو مصلحت تا کجاست آیا مصلحت نظام همان
" حفظ نظام " است مصادیق مصلحت چیست و.. . قبل از آن که
پاسخ این سوالات را از دیدگاه امام بیان کنیم, درباره مفهوم این واژه
توضیحاتی را مقدم می داریم:
واژه " مصلحت " از نظر لغوی در برابر مفسده قرار دارد. از این
رو, مصلحت عبارت است از آن چه که دارای فایده بوده و مفسده ای
برانجام آن مترتب نباشد. در کتاب " اقرب الموارد " در توضیح مفهوم
" مصلحت " می خوانیم:
" مصلحت " عبارت است از آن چه که بر یک فعلی بار می شود و
موجب صلاح می گردد, چنان که گفته می شود " امام مصلحت را در
این دید " ; یعنی, چیزی است که سبب صلاح می شود و به این دلیل ,
کارهایی که انسان انجام می دهد و باعث سود و نفع بردن او می شود,
به این نام (مصلحت) نامیده می شوند " . ( 8 )
بنابراین با توجه به معنای لغوی مصلحت, می توان گفت که
" مصلحت, سود و فایده ای است که در نتیجه انجام کاری, بهره انسان
می شود. ( " 9 )
حال با توجه به مفهوم مصلحت, با نگاهی به بیانات و سخنان
امام, مفهوم این واژه را پی می گیریم. به طور کلی واژه مصلحت در
اندیشه سیاسی امام و بیانات وی با برخی پسوندها به کار رفته که
مفهوم مصلحت را بیان می کند. مهم ترین آن ها عبارت اند از: مصلحت
اسلام, مصلحت نظام, حفظ نظام, مصلحت مردم.
بر این اساس می توان گفت که هر فعلی که موجب سوددهی و
فایده رسانی برای اسلام, نظام اسلامی و مردم مسلمان گردد, در
بردارنده عنصر مصلحت است. علاوه بر این, می توان گفت:
همان طوری که انجام یک فعل اگر موجب فایده رسانی گردد مصلحت
دارد, ترک یک عمل نیز در صورتی که متضمن فایده و سود باشد
مصلحت دارد. در نتیجه در یک جمع بندی از مفهوم و معنای
مصلحت می توان گفت که:
" مصلحت, سود و فایده ای است که در نتیجه انجام کاری و یا
ترک کاری, بهره انسان می شود " . روشن است که با این تعریف, هم
انجام افعال مصلحت دارد و هم ترک افعال مفسده دار, مصلحت تلقی
می گردد.
الف) مصلحت اسلام: از نظر امام خمینی حکومت و حاکم اسلامی
می تواند تمامی قراردادها و پیمان هایی را که مخالف مصلحت اسلام
باشد به طور یک جانبه لغو نماید. هم چنین می تواند از انجام اموری
که برخلاف مصلحت اسلام است جلوگیری نماید:
. " . . حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم
بسته است, در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام
باشد یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر
عبادی (است) که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن, مادامی
که چنین است جلوگیری کند. ( " 10 )
از این دیدگاه, " مصلحت اسلام " به عنوان یکی از معیارهای
اصلی اعمال حاکمیت توسط حکومت و حاکم اسلامی است و یکی از
مهم ترین مقوله هایی است که مفهوم آزادی را در رابطه فرد با
حکومت تبیین می کند. بر این اساس, انجام هر فعلی از سوی مردم یا
گروه ها که برخلاف مصلحت اسلام باشد جایز نبوده و در چنین
مواردی آزادی صدق نمی کند. حکومت اسلامی می تواند بر اساس
معیار مصلحت اسلام, به انجام اموری بپردازد که موجب سوددهی و
فایده رسانی به اسلام گردد و از انجام اعمالی جلوگیری کند که
برخلاف مصلحت اسلام بوده و مفاسدی را مترتب نماید.
نکته ای که در این جا باید متذکر شد این است که درک شرایط
لازم برای تحقق عنصر مصلحت از مهم ترین شرایطی است که
مصلحت شناسی را از مصلحت اندیشی های شخصی و متکی بر هوا و
هوس باز داشته, از عنصر مصلحت در جهت تحقق هر چه بیش تر
اهداف حکومت اسلامی استفاده می کند و آن را از حکومت های
فردگرایانه و خودکامه و استبدادی دور نگاه می دارد.
ب) مصلحت نظام و حفظ نظام: دو عنوان " مصلحت نظام " و حفظ
نظام " از مقوله هایی هستند که در نوشته ها و سخنان امام زیاد به کار
رفته اند. سوالی که در این جا طرح می شود این است که آیا " مصلحت
نظام " با " حفظ نظام " مترادف است یا مفهومی متفاوت دارد برای
پاسخ به این سوال ابتدا باید این دو عبارت را توضیح داد, سپس به
رابطه آن دو پرداخت. مفهوم مصلحت در عبارت " مصلحت نظام "
همان مفهومی است که گذشت; یعنی هر امری که موجب سود و
صلاح نظام گردد.
بنابراین " نگه داشت مصلحت نظام. یعنی پاسداشت هر امری که
به سود و صلاح جامعه باشد و سبب بهره معنوی یا مادی و دنیوی یا
اخروی تک تک مردمان آن گردد " . ( 11 ) البته همان طوری که اشاره
شد, به نظر می رسد که " مصلحت نظام " تنها در مورد انجام فعلی که
متضمن سود و فایده است به کار نمی رود, بلکه علاوه بر این ,
مواردی, مانند ترک یک فعل که موجب سود رساندن به نظام
می گردد, می شود; به عبارت دیگر, هم انجام عمل سودآور و هم ترک
عمل مفسده آور را شامل می شود.
عبارت " حفظ نظام " نیز به دو معنا به کار رفته است:
1 ) نگه داری نظام اسلامی وحکومت و جلوگیری از مداخله دشمنان
داخلی و خارجی.
2 ) نگه داری نظام اسلامی و جلوگیری از نابسامانی و هرج و مرج در
نهادها و سازمان های آن. البته معنای دوم بیش تر به کار رفته است:
" با نگاهی به نوشته های فقهی, روشن می شود, عنوان " حفظ
نظام " در دو معنا به کار می رود, زیرا گاهی مقصود از آن نگه داری
حاکمیت اسلامی و جلوگیری از خدشه دار شدن آن به دست دشمنان
داخلی و خارجی اسلام است. می توان عنوان " حفظ بیضه اسلام " را
نیز به همین معنا یا دارای معنایی نزدیک به این دانست. . . و گاهی
مراد از آن, نگه داری آراستگی در درون جامعه اسلامی و سامان دادن
بین مردم, سازمان ها و نهادهای اجتماعی است. حفظ نظام به این
معنا, در برابر از هم گسیختگی و هرج و مرج به کار برده می شود.
اصطلاح " حفظ نظام " بیش تر جاها در معنای دوم به کار رفته
است " . ( 12 )
حال با توجه به مفهوم این دو اصطلاح, به نظر می رسد که این
دو اصطلاح دارای مفهوم واحدی نبوده و هر کدام بر معنا و مفهوم
خاصی دلالت می کنند. مصلحت نظام بنا بر آن چه که گذشت عبارت
است از انجام فعلی که باعث سوددهی به نظام گردد و یا ترک عملی
که موجب ضرر و مفسده گردد, در حالی که حفظ نظام در مواردی
است که انجام آن اعمال و یا ترک آن اعمال باعث حفظ نظام از هرج
و مرج و نابسامانی می گردد. بنابراین می توان گفت: مصلحت نظام ,
اعم از حفظ نظام است و حفظ نظام خود یکی از مصادیق مصلحت
نظام است; به عبارت دیگر, می توان گفت که حفظ نظام مهم ترین
مصداق " مصلحت نظام " است. پس مصلحت نظام مترادف با " حفظ
نظام " نیست.
حال با توجه به مفهوم مصلحت نظام و تفاوت آن با مفهوم حفظ
نظام, با مراجعه به سخنان و نوشته های امام, دیدگاه امام را در این
باره توضیح می دهیم:
1 مصلحت نظام از دیدگاه امام
امام درباره اهمیت و جایگاه این عنصر در تصمیم گیری ها و
قراردادها می فرماید: " حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که
خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور
و اسلام باشد یک جانبه لغو کند " . ( 13 ) هم چنین در جایی دیگر
خطاب به مسولان و کارگزاران حکومت می نویسد:
" حضرات آقایان! توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور
مهمه ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز
می گردد. امروز جهان اسلام, نظام جمهوری اسلامی ایران را تابلوی
تمام نمای حل معضلات خویش می دانند. مصلحت نظام و مردم از
امور مهمه ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام
پابرهنگان زمین را در زمان های دور و نزدیک, زیر سوال برد و
اسلام آمریکایی مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیاردها دلار
توسط ایادی داخل و خارج آنان پیروز گرداند " . ( 14 )
بنابراین, از دیدگاه امام " مصلحت نظام " از مهم ترین مقوله هایی
است که در بحث رابطه فرد و آزادی های فردی با حکومت و ولایت
بسیار مهم می باشد. مصلحت نظام معیار تمامی فعالیت های حکومت
و مردم بوده و آزادی نیز با توجه به آن مفهوم واقعی خود را پیدا
می کند. در نتیجه هر فعالیتی که در راستای مصلحت نظام باشد جایز
بوده, در مقابل, هر کاری که باعث ضرر و مفسده به نظام گردد, جایز
نیست, به عنوان نمونه, امام در پاسخی به سوالی درباره آزادی
مطبوعات در حکومت اسلامی می فرماید: " همه مطبوعات آزادند,
مگر این که مقالات مضر به حال کشور باشد " . ( 15 )
بنابراین, یکی دیگر از محدودیت های آزادی از دیدگاه امام ,
معیار مصلحت نظام است. البته در این جا نیز باید این نکته را
خاطرنشان ساخت که مصلحت نظام مفهوم خاص و در عین حال
ظریفی دارد که جز از طریق مباحث کارشناسانه, تشخیص آن
امکان پذیر نیست. تشخیص مصلحت نظام با شیوه علمی و
کارشناسانه, تضمین کننده سلامت جامعه بوده و جامعه را در راه
اهداف و آرمان هایش به پیش می برد در این صورت, می توان گفت
که صرف نظر کردن از آزادی افراد براساس مصلحت نظام, در راستای
مصالح آن افراد بوده و باعث عقب ماندگی جامعه و افراد نمی گردد.
2 حفظ نظام از دیدگاه امام
همان طوری که اشاره شد حفظ نظام اسلامی, هم به معنای حفظ
این نظام از خطرات و تهدیدات دشمنان داخلی و خارجی اسلام و هم
به معنای حفظ نظام در برابر هرج و مرج و از هم پاشیدن آن به کار
رفته است. از نظر امام " حفظ نظام " از عناوین اولی و " وجوب حفظ
نظام " از احکام اولی است. در کلمات و سخنان امام خمینی, حفظ
نظام به هر دو معنا به کار رفته و از اهم واجبات شمرده شده است, به
عنوان مثال درباره حفظ نظام در برابر دشمنان می فرماید:
" مسئله حفظ نظام جمهوری اسلامی در این عصر و با وضعی که
در دنیا مشاهده می شود و با این نشانه گیری هایی که از چپ و راست
و دور ونزدیک نسبت به این مولود شریف می شود, از اهم واجبات
عقلی و شرعی است که هیچ چیز به آن مزاحمت نمی کند و از اموری
است که احتمال خلل در آن عقلا منجز است " . ( 16 )
در جایی دیگر, امام حفظ نظام به معنای دوم را یکی از
فلسفه های تشکیل حکومت دانسته, می نویسد:
" احکام الهی, خواه احکام مالی یا سیاسی (و) یا حقوقی, نسخ
نشده اند, بلکه تا روز قیامت باقی خواهند ماند و نفس بقای این
احکام, مقتضی وجود حکومتی و ولایتی است که ضامن نگه داری
سروری و سیادت قانون الهی و متکفل اجرای آن باشد. و اجرای
احکام خداوند امکان ندارد, مگر با تاسیس حکومت تا این که هرج و
مرج لازم نیاید. علاوه بر این که, حفظ نظام از واجبات موکد بوده و
اختلال و نابسامانی امور مسلمانان از امور ناخوشایند است و نظام
حفظ نمی شود و از هرج و مرج جلوگیری نمی شود, مگر به واسطه
والی و برقراری حکومت " . ( 17 )
هم چنین از دیدگاه امام حفظ نظام یکی از معیارهای اساسی
قانون گذاری و اجرای قانون در جمهوری اسلامی محسوب می گردد:
" آن چه در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد که, فعل یا
ترک آن موجب اختلال نظام می شود و آن چه ضرورت دارد که, ترک
آن یا فعل آن مستلزم فساد است و آن چه فعل یا ترک آن مستلزم
حرج است پس از تشخیص موضوع, به وسیله اکثریت وکلای مجلس
شورای اسلامی با تصریح به موقت بودن آن مادام که موضوع محقق
است و پس از رفع موضوع خود به خود لغو می شود, مجازند در
تصویب و اجرای آن " . ( 18 )
امام در این عبارت به طور کلی تمامی مواردی را که در حفظ
نظام جمهوری اسلامی نقش دارند مجاز به تصویب و اجرا می داند.
البته این امر پس از احراز و تشخیص موضوع امکان پذیر است.
پس, از دیدگاه امام اهمیت " حفظ نظام, " به گونه ای است که بر
سایر امور مقدم داشته می شود و هیچ چیز با آن مزاحمت نمی کند.
بنابراین در بحث رابطه آزادی و ولایت می توان به این نتیجه گیری
دست یازید که اگر آزادی فردی با مسئله حفظ نظام اصطکاک پیدا
نماید, از دیدگاه امام حفظ نظام مقدم بوده و ولی فقیه به عنوان
مهم ترین شخصیت مسئول " حفظ نظام " و حکومت اسلامی می تواند
در آزادی فردی دخالت نماید; به عبارت دیگر, از دیدگاه امام آزادی
در صورتی مشروع تلقی می شود که در راستای حفظ نظام بوده و در
جهت اخلال به نظام قرار نگیرد.
خلاصتا این که " حفظ نظام " نیز از دیگر عناصر اندیشه سیاسی
امام است که مفهوم آزادی را تفسیر می کند و آزادی در پرتو " حفظ
نظام " معنای خاص خود را پیدا می کند, اما بی فاصله در این جا باید
متذکر شد که عنصر حفظ نظام دارای معنای دقیق و ظریفی است که
تنها در موارد خاص مصداق پیدا می کند و نمی توان آن را بدون
هرگونه تفحص و بحث های کارشناسانه به کار بست. تنها در چنین
صورتی است که حکومت اسلامی می تواند در آزادی افراد دخالت
نماید; در غیر این صورت, آزادی فرد قابل خدشه نبوده و باید از
طرف حکومت اسلامی رعایت گردد. به همین جهت, امام تحمیل
رای بر دیگران را تنها در صورت در خطر بودن حیثیت نظام و برای
حفظ آن, جایز می داند:
" در جمهوری اسلامی, جز در مواردی نادر که اسلام و حیثیت
نظام در خطر باشد آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان
دانا, هیچکس نمی تواند رای خود را بر دیگری تحمیل کند. خدا آن
روز را هم نیاورد. ( " 19 )
نکته حائز اهمیت و شایان توجه در این عبارت, این است که
اولا, امام برای آزادی دیگران اهمیت بسیار زیادی قائل است, به
گونه ای که نگرانی خویش را از تحمیل رای بر دیگران با این جمله
اظهار می دارد: " خدا آن روز را هم نیاورد " و ثانیا, از نظر امام حفظ
نظام نیز دارای اهمیت بسیار زیادی است, به گونه ای که باعث تجویز
تحمیل رای بر دیگران می شود. البته در این عبارت نیز به لزوم
تشخیص موضوع از طرف کارشناسان و با بحث های کارشناسانه
اشاره شده که تنها در این صورت چنین امری قابل قبول می باشد. و
بدین سان در این مورد خاص نیز آزادی در پرتو حفظ نظام تفسیر
می گردد.
ج) مصلحت مردم:
علاوه بر مصلحت اسلام و نظام اسلامی, در کلمات امام از
" مصلحت مردم و مسلمانان " نیز سخن به میان آمده است. مصلحت
مسلمانان و مردم نیز از جمله معیارهای اساسی در بحث اختیارات
حاکم اسلامی محسوب می گردد. بر این اساس حاکم اسلامی می تواند
کاری که به صلاح مسلمانان و در راستای مصلحت مردم است انجام
دهد. امام در این باره می فرمایند:
" امام معصوم و والی مسلمانان, می تواند کاری را که به صلاح
مسلمانان است انجام دهد, مانند ثابت نگه داشتن قیمت ها یا صنعت
یا محدود کردن تجارت (و) یا غیر این موارد, از مواردی که در نظام و
صلاح جامعه نقش دارد. ( " 20 )
بنابراین از دیدگاه امام, حاکم اسلامی می تواند براساس مصالح
مسلمانان, به دخالت در امور جامعه پرداخته, هر چند که مستلزم
نوعی محدودیت در امور دیگران گردد. البته روشن است که منظور
از این امور, امور اجتماعی است که مربوط به مصالح اجتماعی مردم
می شود. بنابراین یکی دیگر از عناصر اساسی اندیشه سیاسی امام
که در تبیین مفهوم آزادی فرد در برابر حکومت و حاکم نقش اساسی
دارد, عنصر " مصلحت مسلمانان " است. مصلحت مسلمانان و مردم
نیز باعث تفسیر مفهوم آزادی می گردد. از این رو, آزادی تا آن جا
قابل قبول است که در راستای مصالح مردم و در جامعه باشد و در
صورتی که مخالف مصالح مردم و در جهت ضرر زدن به این مصالح و
منافع مردم باشد, قابل قبول نبوده و حکومت می تواند با آن ها
برخورد نماید. این امر نیز, هم چون امور و معیارهای پیش گفته
نیازمند مباحث دقیق و کارشناسانه است که در جای خود باید
صورت پذیرد.

پاورقی:
1 همان , ج ,7 ص 92
2 همان , ج ,8 ص 170
3 همان , ج ,4 ص 205
4 همان , ج ,7 ص 18
5 همان , ج ,4 ص 205
6 همان , ج ,22 ص 283
7 همان , ج ,20 ص 171 .170 امام در این باره می فرماید:
" حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول (ص) است, یکی از
احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و
روزه و حج است. "
8 السعیدالخوری الشرتونی , اقرب الموارد, ماده صلح
9 علی اکبر کلانتری , فقه و مصلحت نظام , فقه , شماره یازدهم و
دوازدهم , بهار و تابستان ,1376 ص .222
10 امام خمینی , همان , ج ,20 ص 171 170
11 علی اکبر کلانتری , همان .
12 همان , ص 218 217
13 امام خمینی , همان , ج ,20 ص 171 170
14 امام خمینی , صحیفه نور, ج ,20 ص 176
15 همان , ج ,22 ص 165
16 همان , ج ,19 ص 106
17 البیع , ج ,2 (قم: اسماعیلیان) , ص 461
18 همان , ج ,15 ص 188
19 همان , ج ,21 ص 21
20 تحریرالوسیل,0 ج ,2 بیروت: دارالتعارف , ص

45


تعداد صفحات : حجم فایل:189 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود