انتخاب همسر،مسابقه دو نیست آهسته گام بردارید
گام اول
کمی تامل ! انتخاب همسر،مسابقه دو نیست آهسته گام بردارید.
(( روزی شخصی در خدمت درویشی گفت : در این راه ، در هر قدمی هزار چاه است . درویش گفت : راه نرفته ، نشان راه مده که چاه درکنار راه است نه در میان راه ، هر که از راه به در رود در میان چاه افتد ))1
می خواهم از رخدادی با شما صحبت کنم که اکثریت قریب به اتفاق ما انسانها بالاخره یک روزی با آن روبرو می شویم ، بله . ازدواج ؛ پدیده ای بسیار عمومی امّا بسیار مهم : از این جنبه که تغییرات زیادی را در زندگی ایجاد می کند و تبعات زیادی بر این پدیده مترتب است .
ابتدا از شما سوالی می کنم ، ازدواج خوب است یا بد ؟ اگر درست حدس زده باشم خواهید گفت : (( بستگی دارد با چه کسی ازدواج کنید )) خیلی ها عیناً پاسخ شما را می دهند ، به اعتقاد اکثر مردم خوبی و بدی ازدواج تا حد زیادی بستگی به این دارد که با چه کسی ازدواج کنید ، البته اعتقاد من کمی فرق می کند ، معتقدم ازدواج ذاتاً خوب است اما این انتخابها هستند که مناسب یا نامناسبند و پس از انتخاب همسر ، رفتارهای پس از ازدواج هستند که مناسب یا نامناسبند . اما ما در این کتاب فقط دربارهء موضوع اول صحبت می کنیم . (( انتخاب )) البته در باره فلسفه، ضرورت و پیامدهای ازدواج در فصل آینده بحثهای مختصری با هم خواهیم داشت اما مدار اصلی بحث ما در این کتاب (( انتخاب )) است . یعنی با چه کسی ازدواج کنید تا اینکه یک زندگی خوب ، با صفا و آرامی را شروع کنید.
در اطراف ما زنان و مردان زیادی هستند که زندگی تلخی را می گذرانند به این دلیل که همسر نامناسبی دارند ، همسرشان کسی نیست که به وی احترام بگذارد ، نیازهای او را درک کند ، خوش خلق و خوش رفتار باشد ، ازدواجی که می توانست برای اینها فرصتی برای رشد و بالندگی باشد همچون جهنم نقدی شده که در آن می سوزند و می سازند که یا از ترس آبرو یا بخاطر فرزندان و یا … آن را تحمل می کنند اما قلباً تعلق خاطری به پیوندشان ندارند و تنها از سر درماندگی و ناچاری به ادامه این وضعیت رقت بار و تاسف آور تن می دهند .
همسر گزینی دری از بهشت یا جهنم دنیا را برای انسان باز می کند .
(( زنی 45 ساله هستم ، سی سال قبل ازدواج کرده ام همسرم 50 سال دارد آنقدر که در این 30 سال سختی کشیده ام که متاسفانه دچار ضعف اعصاب شده ام . مهمترین مشکل و ناراحتی من مربوط به همسرم است . او در طول زندگی مشترکمان اصلاً به زندگی اهمیت نمی داد و مشکل اخلاقی داشت من با وجود تمام این مشکلات هیچ گاه گله و شکایتی از او نکرده ام . به طوریکه اقوام تصور می کنند او بهترین مرد دنیا ست . لطفاً بگویید او را چگونه متوجه اشتباهات گذشته اش بکنم ؟ )) 2
این قبیل افراد یا به خاطر ساده دلی و خوش بینی ، یا بخاطر اجبار ، یا به دلیل کمی غفلت و یا به هر دلیل دیگر در این دام مهلک افتاده اند لذا زندگی زناشویی را بدون هیچ نقطه روشن و امید بهبودی می گذرانند و یا هم ممکن است کارشان به طلاق و جدایی ختم شود .
حضرت علی (علیه السلام) :
(( صاحب السوء قطعه من النار )) 3
رفیق بد ، پاره ای از آتش است .
(( از همان روزی که من بدبخت و بینوا با این مرد ازدواج کردم مرگ آرزوهایم را احساس کردم ، این مرد که اسیر نفس و منیت و خودپرستی بود ، با رفتارش زندگی را به کام من تلخ کرد ، همسرم رضا مرد زندگی نبود ، هر وقت که خشم بر تنش شلاق می کشید مانند دیوانه ها به طرفم حمله می کرد و مرا به شدت کتک می زد ، سه سال فشارهای روحی را تحمل کردم و عاقبت با کوله باری از غم و رنج از او جدا شدم و به خانه پدر برگشتم . )) 4
از اینگونه اتفاقات در پیرامون ما زیاد رخ می دهد و یک سوال در ذهن ایجاد می شود که واقعاً چرا باید اینگونه مسائل و مشکلات باشد ، آیا این اتفاقات ، پدیده های گریز ناپذیری هستند که نمی توان از آنها گریخت و جزء قضا و قدرهای حتمی هستند یا اینکه می توان از آنها اجتناب کرد و می توان با تامل و روشن بینی جلوی وقوع آنها را گرفت .
اگر تمامی مردان بد خلق یا فاسد گرفتار زنانی همچون خود می شدند و یا اگر تمامی زنان عفیف و نجیب و مهربان یار مردان همسان خویش می شدند آن وقت نه تلخی زندگی گروه اول مایه ناراحتی بود و نه سرخوشی و شادکامی گروه دوم مایه حسرت و حسادت ، چرا که هر کسی نصیب همان کسی شده که هم سنخ وی بوده است ، اما عکس حالتهای فوق بسیار اتفاق افتاده است و همین نکته است که هم مایه ناراحتی انسان است و هم هشدار دهنده و ایجاد کننده یک سوال مهم که چرا و چگونه این وصلتها صورت می گیرد .
گرفتار شدن در بند همسر نامناسب همیشه نتیجه گناهان فرد نیست که بگوئیم (( نوشش باد )) ، چه بسا یک غفلت او را به آن سیه روزی دچار کرده باشد ، چه بسا واسطه ای که شاید نیت خیر هم داشته است سهواً او را در آن آتش انداخته باشد ، چه بسا پدر و مادر مقصر باشند و … بنابراین اولین مطلبی که می توان به افراد به هنگام انتخاب همسر گفت این است که :
(( مواظب باشید )) .
اما چه کار می توان کرد که ازدواج ، مایه شور و نشاط باشد نه مایه رنج و عذاب و چگونه می توان کسی را برگزید که انس با وی مایه لذت باشد نه باعث محنت .
انتخاب همسر یعنی انتخاب یک فرد از میان هزاران نفر ، این سخن دو پیام دارد ، اولاً : گستره انتخاب ما بسیار وسیع است ، ثانیاً : انتخاب کردن هم مشکل است و هم آسان ، به چه دلیل ؟ به همان دلیل اول ، چرا که نمونه های فراوانی از انسانها در پیش چشم ما وجود دارند و ما در انتخاب آنها مختاریم و تنها یک چیز ، آن هم (( دقت نظر داشتن )) می تواند این انتخاب مشکل را آسان کند .
برای اینکه بتوانید یک انتخاب خوب داشته باشید حداقل باید به این 4 اصل زیر اعتقاد داشته باشید .
1ـ خودتان ، زندگی تان و آینده تان ، برایتان مهم باشد و ازدواج را نیزمهم بدانید :
غالباً انسانها به هنگام انتخاب همسر ، آنرا (( انتخابی یکبار و برای همیشه )) در نظر می گیرند . این مسئله اهمیت انتخاب را صد چندان می کند چرا که تبعات آن بر شما و بر کیفیت زندگی و آینده تان تاثیر شگرفی دارد ، تا زمانی که وجود خودتان و زندگیتان ، برایتان مهم نبود و تا وقتی به ارزش وجودی خودتان قائل نبودید ، آن وقت شما چه دقت نظری خواهید داشت تا دریابید که این وجود وقف چه کسی خواهد شد و از انس با وی چه بهره ای نصیب خواهد شد ، و تا وقتی که بجز فکر امروز یا افکار روزمره گی ، فردایی را برای خود تصور نکنید و برنامه ای نداشته باشید چگونه می توان صحبت از تناسبات و الزامات کرد و تا وقتی ازدواج و اهمیت انتخاب برایتان جلوه ای نداشته باشد چگونه می توان از ملاک و معیار سخن به میان آورد .
مشکل برخی از جوانهای ما این است که ازدواج را یک امر سطحی می گیرند ، زیاد در باره آن فکر نمی کنند ، طغیان شهوت و نیاز به همسر ، فزونی احساسات ، رویاها ، بلند پروازیها ، تصورات غیر واقعی از ازدواج و … پیچیدگی این انتخاب را افزونتر می کند ، از اینرو به مقدار کافی ، دقت ، تامل و آخربینی را ملاک انتخاب خویش قرار نمی دهند و احساسات بیشتر بر آنها حکمفرمایی می کند تا عقل و منطق ، نتیجتاً پای سندی را امضاء می کنند که چندان تصور روشنی از عاقبت آن ندارند و خود را برای آن آماده نکرده اند .
حضرت علی (علیه السلام) :
(( پیش از پرداختن به کاری بیندیش و پیش از اقدام کردن مشورت کن و پیش از یورش بردن تدبیر را به کار بند )) 5
(( دختری 21 ساله هستم ، چندی پیش وقتی که در دوران بلوغ بودم به جوانی علاقمند شدم و علیرغم اصرار پدر و مادر و به اجبار و اصرار خودم به عقد او در آمدم ، بعد از عقد فهمیدم که او جوانی نیست که قصد داشته باشد مرا خوشبخت کند ، از همین رو تلاش خودم را برای جدایی به کار بستم ، حق با پدر و مادرم بود ، آنها تلاششان را کردند که مانع جدایی ما بشوند ، اما من طلاق گرفتم و الآن با پدر و مادرم زندگی می کنم … )) 6
ازدواج از یک دیدگاه مثل تجارت خیلی بزرگ است ، حسن آن در این است که سود فراوانی در این معامله خوابیده است ، اما خطر آن در این است که بایستی خیلی مواظب باشید که سرتان کلاه نرود و ورشکست نشوید . یعنی خوشیهای آن در صورت موفقیت کم نظیر است اما در صورت شکست ، به همان میزان ضررهای آن تلخ و زجر آور است .
نهایت اینکه ازدواج یک انتخاب بسیار مهمی است ، اگر انتخاب عاقلانه ای داشته باشید یک نعمت بزرگ نصیبتان گشته است اما اگر از روی هوی و هوس انتخاب کردید به یک نقمت و بلا دچار می شوید ، به یک فتنه و مصیبت مبتلا می شوید که خلاصی از آن کاری است بس مشکل .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله):
ازدواج نوعی تسلیم است ، پس هر یک از شماها باید دقت کند که خود را با چه کسی در یک جایگاه قرار می دهد ( یا به چه کسی تسلیم می نماید ) . 7
2ـ انتخاب صحیح ، قاعده و قانون دارد :
اگر این سوال را از شما بپرسم که انتخاب مناسب به چه عواملی بستگی دارد ، صادقانه چه جوابی می دهید ، آیا به شانس معتقدید ؟ یا اینکه می گوئید تا قسمت و سرنوشت چه باشد ، یا اینکه انتخاب شایسته را مشروط به داشتن موقعیت عالی می دانید . لحظه ای فکر کنید ، پیش خود این سوال را بطور جدّی مطرح کنید که براستی انتخاب مناسب ، چگونه اتفاق می افتد ، جوابتان هر چه باشد اما اگر انتخاب مناسب را به عوامل جبری یا شانس و تصادف مربوط دانستید و جایی برای اختیار و اراده خود نبینید ، به شما خواهم گفت که یک اندیشه بسیار خطرناک در وجودتان رخنه کرده است که همین اندیشه شما را به فلاکت می کشاند .
ازدواج موفق از یکسری قواعد و دستورات خاصی پیروی می کند ، در یک ازدواج ناموفق هم یکسری قواعد و دلایلی در کار هست ، اما هیچ گاه در این دوگونه ازدواج ، قواعد و دستورالعملها شبیه به هم نیستند از اینرو نه پای شانس و بخت و اقبال به میان می آید و نه قسمت در آن دخیل است ، این دو نوع ازدواج ، دو پدیده هستند و مانند تمامی پدیده های جهان خلقت دارای علل منحصر به خودشان هستند . از این رو ازدواج موفق دارای نشانه های خاصی است که با نشانه های ازدواج ناموفق بسیار متفاوت است و این نشانه ها از ابتدای کار و در همان زمان انتخاب بارز و هویداست و نیازی به این نیست که زمانی کوتاه یا بلند صرف شود تا نتایج آن مشخص شود .
معمولاً اکثر انسانها در تحلیل وقایع ، به ساده ترین تجزیه و تحلیلها دست می زنند ،مخصوصاً اگر بخواهند در پس این تجزیه و تحلیلها ، به آرامشی هم دست یابند ، مطمئناً کسی که می گوید : (( قسمت ما همین بود )) هم علتی برای انتخاب خود پیدا کرده و هم آرامشی به خود ارزانی داشته است اما واقعیت مطلب مطمئناً غیر از این است .
آنهایی که در زندگی کارشان به بن بست رسیده و یا از ازدواجشان چندان خرسند نیستند ، مطمئناً اگر کمی منصف باشند دلایل معقول تری را برای وضعیت نامطلوب خود بیان می کنند ، دلایلی همچون (( بدون تحقیق ازدواج کردم )) ، (( فریب مال و جمالش را خوردم )) ، (( به تفاوتهای بین هم توجه نکردم )) ، (( ضعفهایش را جدی نگرفتم )) و …انسان را بیشتر قانع می کند تا اینکه امور را مربوط به مسائلی ماورای کنترل و اختیار آدمی منوط کنند و متقابلاً آنهایی که ازدواج موفقی داشته اند ، مطمئناً دلایل واقعی تر و ملموسانه تر از توهمات رایج در جامعه دارند ، بنابراین هر دو گروه راه متفاوتی را طی کرده اند و دو نتیجه متفاوتی هم گرفته اند .
گرچه ممکن است افراد در انتخاب همسر ، قادر نباشند که اصول و فنون آن را کامل شرح دهند و راز موفقیت یا شکست خویش را به صورت قاعده و قانون برایتان بازگو کنند اما مطمئن باشید نه موفقیتشان بی دلیل بوده و نه شکستشان بی علت .
(( ما معتقدیم که این انتخاب هرگز به شانس بستگی ندارد ،یافتن همسر شایسته پاداش کسانی است که از اصول صحیح انتخاب همسر پیروی می کنند . اگر روی شانس و خوشبیاری حساب می کنید و اگر به شهوت و عشق و عاشقی معتقدید با احتمال بیش از 50% ازدواج موفقی نخواهید کرد )) . 8
پس این نکته را به خاطر داشته باشید که اگر می خواهید انتخاب موفقی داشته باشید باید راه خاصی را طی کنید و اصول و قواعدی را مراعات کنید و مقید شدن به اصول خاص ، مطمئناً دوری و عدم پیروی از اصول مغایر را به همراه خواهد داشت . امروزه هم تحقیقات پیرامون مسائل ازدواج و زناشوئی اصول و قواعد ازدواجهای موفق و ناموفق را روشن کرده است ، هم تعقل انسانها می تواند آنها را در این راه یاری نماید و هم مکتب ما اسلام ، بطور همه جانبه این مسئله را مورد توجه و کالبد شکافی قرار داده است .
(( مطمئناً در کار انتخاب همسر هم نظم و قاعده ای وجود دارد ، دیگر نیازی به این نیست که اشخاص کورکورانه ازدواج کنند ، دیگر نمی توانیم بگوئیم که نمی دانیم چه عواملی ازدواج ما را به شکست می کشانند می توانیم جوانهای خود را آموزش بدهیم تا برای خود همسرانی مناسب انتخاب کنند ، موضوع به نظر ساده می رسد اما این یک واقعیت است که می تواند نظام جامعه را متحول سازد ، واقعیتی است که می توانیم از شدت نابسامانیهای موجود در زندگی های زناشوئی بکاهیم )) . 9
3ـ در انتخاب همسر عجله نکنید :
اگر به 2 اصل قبلی معتقد شدید یعنی زندگی ، آینده و ازدواج برایتان مهم بود و انتخاب مناسب را یک امر قانونمند دانستید ، خودتان به این نتیجه می رسید که نبایستی در انتخاب همسر عجله کنید ، گر چه امروزه سن ازدواج در میان جوانان نسبت به گذشته بلاتر رفته ، اما این بدان معنا نیست که آنها احتیاط بیشتری را در انتخاب همسر کرده و زیاد عجله نمی کنند ، بلکه برخی از جوانها به هنگام تصمیم برای ازدواج ، خیلی عجولانه به این کار اقدام می کنند و اگر تاخیر در ازدواج چندین سال طول کشیده ، تصمیم گیری آنها در حد چند هفته یا حتی کمتر رخ می دهد . (( اشتیاق بیش از حد به ازدواج اغلب با احساس قدرتمند هیجان ناشی از ازدواج همراه است ، البته واقعیتی است که ازدواج ماجرایی جالب و هیجان انگیز است اما کسانی که بیش از حد تحت تاثیر هیجان ازدواج قرار می گیرند ، متوجه مسئولیت سنگینی که ازدواج بر دوش آنان می گذارد نیستند ، از اینرو ممکن است تن به ازدواجی بدهند که از بوته آزمایش زمان سربلند بیرون نرود ، خیلی ها چنان برای ازدواج بی تاب می شوند که مشکلات موجود را لمس نمی کنند . اشتیاق بیش از حد به ازدواج یکی از علل شکست ازدواجهاست . تن دادن به ازدواجی برای همه مدت عمر به ذهنی روشن و عاری از شتاب احتیاج دارد )) 10
عجله نکردن بدین معنا نیست که چند سال دیگر هم صبر کنید ، بلکه بدین مفهوم است که پای هر انتخابی که به میان آمد با دقت فراوان جنبه های مختلف آن مورد بررسی قرارگیرد ، بینش و منش فرد مقابل روشن گردد ، تحقیقات به طور کامل و مفصل صورت گیرد . معیارها و ملاکها به دقت در نظر گرفته شود ، تناسبات به حساب آید و علاقه ها مشخص گردد آن وقت است که تصمیم گیری در مورد قبول یا رد صورت گیرد .
4ـ خودتان فعالانه در میدان انتخاب حضور داشته باشید و نهایتاً تصمیم نهایی را خودتان بگیرید :
چون انتخاب همسر با سرنوشت شما بیش از همه در ارتباط است پس لازم است که اولاً : بسیار تامل و دوراندیشی کنید ، ثانیاً : تحقیق جامعی کنید . ثالثاً : خودتان تصمیم نهایی را بگیرید .
از دیگران کمک بگیرید ، با آنها مشورت بکنید ، نظرات آنها را جویا شوید اما نهایتاً چون شما می خواهید ازدواج کنید و نه کسی دیگر ، لازم است که تصمیم نهایی را خودتان بگیرید و برای اینکار لازم است خود را از موضع منفعلانه در آورید و فعالانه عمل کنید .
اگر به چهار اصل فوق معتقد شوید همین چهار اصل تغییرات مهمی را در اندیشه و عمل شما ایجاد می کند و برای ادامه کار ، شما را از اضطراب و سر در گمی نجات می دهد و این مژده را می توانم به شما بدهم که انتخاب خوبی خواهید داشت . انشاءالله
در این کتاب سعی بر این بوده است که موضوع انتخاب همسر را از دیدگاه قرآن بررسی کنیم . نمی دانم شما چه تصوری از قرآن دارید و این کتاب را چگونه کتابی می دانید اما من بر تمامی لحظات از عمرم که بی قرآن گذشته است افسوس می خورم .
حضرت علی (علیه السلام) ـ آنکه حقیقت قرآن را شناخت ـ اینگونه قرآن را وصف می کند که : (( کسی با قرآن ننشست مگر اینکه چون برخاست یا چیزی به او زیاد شد یا چیزی از او کم گشت : زیادی در هدایت و کاهش در کوری ،و بدانید که برای کسی ، با داشتن قرآن ، حاجت دیگری نباشد و بی قرآن غنایی نیز نباشد ، پس خودتان را با داروهایش شفا دهید و در سختیها از او طلب یاری نمائید )) 11
شما مطمئناً در کوچه و خیابان ندیده اید که بچه ها با طلا و جواهرات بازی کنند چرا که بزرگترها قدر و قیمت آنرا می دانند و در دسترس بچه ها نمی گذارند . اما چه می توان گفت که ارزشمندترین درّ و جواهر قابل دسترس نظام هستی گه هزاران هزار نفع و فایده دارد به بازی گرفته شده است اما این دفعه در دست بزرگترها ، بگذریم که شرح مهجوریت قرآن بسیار است . شاید اگر توفیقی حاصل شد در نوشتاری دیگر به آن خواهیم پرداخت . انشاءالله
اما آنچه در گفتارهای بعدی می آید مدعای این نیست که فهمی دقیق و برداشتی عمیق از آیات قرآنی است بلکه باب بحث و گفتگو و نقد و نظر مفتوح است و اگر نگاشته ها موجب این گردند که خوانندگان خود به تامل و تفکر بیشتر روی آورند و گاهاً مطالب را نقد کنند یا رد نمایند و به بهتر از آن دست یابند ، نویسنده در همت خویش توفیق یافته و از سعی خویش خرسند گردیده چرا که به فرموده قرآن ناطق مولی الموحدین حضرت علی (علیه السلام) : (( اِنَّ الْقُرآنَ ظاهرهُ اَنیق وَ باطنه عَمیقٌ لا تَفْنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تکشف الظلمات الّا به ))
براستی که قرآن ظاهرش دلنواز و مسرت بخش و باطن و معنایش گود و عمیق است . دریایی است که عجائب آن تمام نگردد و غرائبش پایان نیابد و پرده تاریکیها جز با انوار تابان آن از پیش پرده ها برداشته نشود )) . 12
غواصی در اقیانوس بیکران قرآن هر چه بیشتر صورت گیرد درّ و جواهرات بیشتری نصیب می گردد ، از اینرو درخواست قلبی نویسنده ، نه تنها این است که با مطالب نگاشته شده با دیده نقادانه بنگرند بلکه این است که با آیات قرآن به دیده متفکرانه نظر نمایند تا خود نیز به مطالبی افزونتر و وزین تر دست یابند و مطمئناً لذتی که از جهد آدمی بدست می آید بسی شیرین تر و ماندنی تر است تا اینکه وصف آن را بشنوند .
پاورقیها:
1 ـ کد و مطبخ قلندری ، ادهم خلخالی ، به اهتمام احمد مجاهد ، صفحه 36
2 ـ مجله خانواده ، شماره 119 ، صفحه 7
3 ـ غررالحکم و دررالکلم ، ترجمه محمد علی انصاری ، صفحه 454
4 ـ مجله خانواده ، شماره 151 ، صفحه11
5 ـ تفکّر قَبلَ اَنْ تَعزَمْ وَ شَاوِر قَبلَ اَنْ تقدم و تَدبّر قبل ان تَهجم ؛ غررالحکم ودررالکلم ، صفحه 353
6 ـ مجله خانواده ، شماره 82 ، صفحه6
7 ـ اَلنّکاحُ رِقُّ فَلْینظَر اَحدکم اَین یضَع کَریمته ؛ محجه البیضاء ، جلد 3 ، صفحه 94
8 ـ در جستجوی عشق زندگی ، کلارک وارن ، ترجمه مهدی قراچه داغی ، صفحه 5
9 ـ همان مدرک ، صفحه 194
10 ـ همان مدرک ، صفحه 21
11 ـ نهج البلاغه ، ترجمه دکتر جعفر شهیدی ، خطبه 176 ، صفحه 182
12 ـ همان مدرک ، همان صفحه
کتاب یک انتخاب مناسب / نویسنده : محمود یزدانی
از فلسفه و اهداف ازدواج بیشتر بدانید
گام دوم
(( یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر )) ( بقره / 185 )
(( خداوند آسانی و آسایش را برای شما می خواهد و سختی را برایتان نمی خواهد )).
یک روز برای دیدن یکی از دوستانم به خوابگاه دانشگاه رفتم ، در دوران لیسانس با هم بودیم و او فوق لیسانس قبول شده بود ، هر از چند گاهی به او سرمی زدم و با بعضی از دوستان او نیز آشنا شده بودم . در اتاق دوستم ، صحبت از مسائل مختلفی کردیم ، به یکباره یاد یکی از هم خوابگاهیهایش افتادم ، گفتم راستی فلانی کجاست ، گفت از خوابگاه رفته بیرون و داخل شهر خانه گرفته ، گفتم چرا ؟ گفت : اینطوری راحت ترند ، پرسیدم چطور ؟ گفت برای اینکه نیاز جنسی شان را راحت تر ارضاء کنند ، بگذریم از شرح جزئیات پرسیدم خب چرا ازدواج نمی کند و چرا از راه حرام ؟ ، با اینکه طرف مورد صحبت ما پایان دوره فوق لیسانس بود و در یک شرکت نیز مشغول به کار بود و مشکل سربازی هم نداشت و به راحتی می توانست یک زندگی را اداره کند ، در جوابم حرفی را زد که تا بحال نشنیده بودم ، گفت : میدونی آنها به چه چیز معتقدند ، معتقدند کسی که یک لیوان شیر احتیاج دارد نمی رود یک گاو بخرد .
از این حرفش یکه خوردم ، با خود گفتم بعضی ها عجب استدلالاتی برای خود درست می کنند . نمی دانم مطلب را گرفتید یا نه ، اما بعضی ها ازدواج را صرفاً برای التذاذ جنسی می دانند و چون آنرا کار پر دردسر و پر هزینه ای می دانند از طریق دیگر میان بر می زنند تا به همان نتایج با کمترین هزینه و وقت دست یابند .
اما آیا فلسفه ازدواج فقط همین است و آیا اگر نیاز جنسی نبود ازدواج نیز معنا و مفهومی نداشت ، راستی چرا باید ازدواج کرد ؟ چرا ازدواج سنت پیامبر گشته و تکمیل کننده دین معرفی گشته است . اگر بخواهیم بحث کنیم که چرا باید ازدواج کنیم و فلسفه و ضرورت ازدواج چیست ، بایستی ازدواج را در گستره فلسفه دین بحث کنیم ، و در بحث از فلسفه احکام و سنت ها می توانیم خیلی از دستورات دیگر دین را نیز زیر سوال ببریم ، مثلاً چرا باید نماز بخوانیم . چرا بایستی روزه بگیریم . چرا باید خمس و زکات بپردازیم ، فلسفه حج و جهاد چیست و خلاصه چرا باید به امر و نهی های دین عمل کنیم و اگر بخواهیم پاسخ دهیم لازم است که جایگاه انسان و فلسفه وجودی وی در دین را به بحث بگذاریم ، یعنی بایستی بحث کنیم که اولاً : ما چه کسی هستیم ، یعنی انسان چه تعریفی دارد ؟ و ثانیاً : ما در دنیا چه می کنیم ؟
هر کدام از اینها مباحث بسیار گسترده ای است که در حد چندین کتاب هستند اما در اینجا به اجمالی از آن اشاره می شود .
ترکیب وجودی خلقت ما انسانها به گونه ای است که در ورای این جسم ، یک روحی وجود دارد که از هر محدودیتی گریزان است و به هیچ حدی قانع نیست ، وجودی است که هیچ محدودی نمی تواند او را قانع کند و از تلاش باز بدارد ، اگر می بینید که هر کس ، در هر جا هست ، به هر چه دارد قانع نیست و باز هم بیشتر می خواهد ناشی از خصلت روح بشر است .
در روح ما پرتوی از روح خداست (( نفخت فیه من روحی )) ( حجر / 29 ).
همه این عطشها ، شعله ها ، تلاشها و … ناشی از همان روحیه خدایی است که در وجود ماست ، آیا دیده اید فرزندی رفتاری شبیه والدینش داشته باشد در این حالت می گوئیم که روحیه پدر و مادرش را به ارث برده است ، ما نیز از خدا ارث برده ایم و روحیه خدا را داریم و خدا چون از هر چه که تصور کنید ، از علم ، قدرت ، جمال ، کمال و … نهایت و مطلق آنرا دارد ما نیز چون از روحیه او در ما دمیده شده است می خواهیم همانها را داشته باشیم از اینرو می بینید هر کس در هر وادی که هست به هیچ حدی قانع نیست و نهایت آنرا می خواهد .
در بیانی دیگر ، ترکیب خلقت ما خلیفه گونه است ، (( و اذقال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه ))
(( و هنگامی که پروردگارت گفت من در روی زمین خلیفه قرار می دهم )) ( بقره / 30 )
اگر قبول کنیم که خلیفه یعنی جانشین و قائم مقام ، و جانشین و قائم مقام یعنی کسی که تمامی اختیارات و امکانات مقام بالاتر را در یک رده پائین تر دارد ، آن وقت می فهمیم که اولاً : ترکیب وجودی ما به گونه ای است که یکسری استعدادهای فراوان و بینهایتی در وجود ما نهفته شده که وقتی حساب می کنیم این استعدادها ی اضافی ، به چه دردی می خورد به این نتیجه می رسیم که فقط به درد خلیفه شدن می خوریم ثانیاً : خداوند اینگونه خواسته که ما جانشین او در زمین باشیم ، یعنی خدایی فکر کنیم ، خدایی بیندیشیم و خدایی عمل کنیم ، و استعداد همه این کمالات را در وجود ما بصورت بالقوه گذاشته است . ثالثاً : وقتی در رفتار انسانها دقت کنیم ، وقتی در آمال و آرزوها ، تلاشها و رفتارها ، امکانات وجودی و … دقت کنیم در می یابیم که انسانها طوری عمل می کنند که گویا می خواهند در این دنیا ، خدایی کنند ، این نه یک امر مذموم بلکه دقیقاً خواسته ای است که هم ناشی از ترکیب وجودی ماست و هم همان انتظاری است که خداوند از ما دارد که جانشینی او را بر عهده بگیریم بنابراین این زیاده طلبی نه تنها نقص انسان نیست که جزء ضرورت وجودی خلقت اوست .
مثال ما در این دنیا مثال بذر گندمی است که از خوشه جدا شده است وقتی بذر گندم را با بوته گندم مقایسه کنیم ممکن است بگوئیم این کجا و آن کجا ( وقتی گیاه مادر را بزرگتر در نظر بگیریم مثل بذر درختان ، وضعیت حادتر و جالب تر است ) اما این دو هیچ تفاوتی با هم ندارند ، فقط یکی استعداد بالقوه دارد و دیگری تبدیل به بالفعل شده است ، جایگاه حال ما انسانها نسبت به جایگاه واقعی ما در مقام جانشینی خداوند نیز همینگونه است ، خواهیم گفت ما کجا و آن مقام کجا ، ما کجا و خلافت خداوند کجا ، اما بایستی بدانیم ما را خلیفه خدا خلق کرده اند اما بصورت بالقوه و این استعداد و توانایی در ما هست که به این مقام برسیم .
اما اگر در این دنیا آمده ایم فقط بخاطر همین بوده که این استعداد بالقوه تبدیل به بالفعل شود ، اگر هر بذری احتیاج به یک محیط رشد دارد محیط رشد ما نیز دنیا ست . و اگر خوب دقت کنیم خواهیم فهمید که تمامی آنچه که در دنیاست به نوعی برای رشد ما فراهم گشته است البته همزمان طرف دیگر سکّه ، دنیا محل امتحان نیز هست چرا که تفاوت ما با سایر مخلوقات ، وجود اختیار و حق انتخاب است و انسانها با انتخابهایشان و کیفیت اعمالشان یا به رشد و جهت مطلوب می رسند و یا برعکس ممکن است درجا بزنند و حتی سیر منفی داشته باشند .
خط سیر زندگی انسان از تولد تا مرگ ، تماماً برای امتحان گرفتن است .
(( خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا ))
(( مرگ و زندگی را بیافرید تا شما را بیازماید کدامیک از شما بهتر عمل می کنید )) ( ملک / 2 )
هدف خلقت همین است که ببینند کدامیک بهتر عمل می کند و بیشتر بدرد می خورد ، بواسطه همین امتحانهاست که انسانها رشد می کنند ، رتبه پیدا می کنند و بالاتر و بالاتر می روند تا به مقام خلافت می رسند و نشان خلافت بر دوش آنان نصب می شود که خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام رسید : (( قال انّی جاعلک للناس اماما )) ( بقره / 124 ) و به حضرت داوود نیز چنین خطاب رسید :
(( یا داود انّا جعلناک خلیفه فی الارض فحکم بین الناس بالحق )) ( ص / 26 )
همه آنچه که در دنیاست ، از خوشیها ، رنجها ، مشکلات ، مصیبتها ، فرازها و فرودها برای رشد دادن انسان است دنیا آزمایشگاه و ورزشگاه انسان است ، اگر هر کس تصور دیگری از دنیا داشته باشد به رنج و زحمت می افتد ، در این دنیا نه می توان به خوشی دائم رسید و نه دنیا را به گونه ای طراحی کرده اند که بتواند خوشی را ارزانی کند ، می گویند یک محیط را از آنچه که در درون آن است می توان تشخیص داد ، وقتی وارد اتاق شوید که در آن کابینت ، ظروف ، یخچال ، گاز ، وسایل خوراکپزی و … باشد مسلماً نتیجه می گیرید که اینجا آشپزخانه است و مطمئناً نخواهید گفت که اینجا ، اتاق خواب است . دنیا نیز همینگونه است ، وقتی به آنچه که در دنیا ، از امکانات و وقایع هست نگاه کنید . از مشکلات از اوجها ، از فرودها ، از مریضی ، از فقر ، از ثروتهای هنگفت ، از غم و پریشانی ، از خوشی و نهایتاً از مرگ ، وقتی به اینها نگاه کنید اگر درست تعقل کنید مطمئناً نخواهید گفت که دنیا عشرتکده است چرا که عیش و نوش هیچ کسی را بی نیش نگذاشته و به آخر نرسانده است ، خوابگاه و استراحتگاه هم نیست چرا که اینقدر سر و صدا و مشکلات هست که نمی گذارند کسی راحت بخوابد ، جنگل هم نیست چرا که در میان همین حیوانات دو پا ، انسانهایی یافت می شوند که در اوج معرفت ، پاکی و نیکی هستند ، ظلمتکده هم نیست چرا که شعله های هدایت را هم روشن کرده اند . فقط به یک چیز بیشتر از همه شباهت دارد . به آزمایشگاه ، به جایی که فقط امتحان می گیرند ، یک امتحان بسیار بزرگ و طولانی و بسیار هم زیرکانه بطوریکه کمتر کسی متوجه می شود که در موقعیت امتحان است و همه آنچه که در اطرافش می گذرد یک صحنه سازی زیرکانه توسط یک کارگردان بسیار خبره ، بیشتر نیست .
وقتی این دیدار نسبت به زندگی ، دنیا ، انسان و خدا داشتیم آن وقت کم کم فلسفه و هدف ازدواج خود را نمایان می کند ، ازدواج همه ابعاد وجودی انسان را به محک فرا می خواند ، تا قبل از ازدواج عوامل آزماینده خصوصیات حقیقی افراد بسیار کم است ، اما به هنگام ازدواج به یکباره صحنه تغییر می کند ، آنقدر عوامل آزماینده در این مرحله زیاد است که کمتر بعد از ابعاد وجودی انسان خارج از آزمایش قرار می گیرد .
ازدواج بهره گیری از تمتع جنسی ، دوری از تنهایی و … نیز هست اما در پس پرده و در اعماق آن یک مرحله مهمی برای رشد یافتن انسان است ، آنقدر که ازدواج می تواند انسان را رشد دهد کمتر مسئله ای این خاصیت را دارد .
ازدواج بخاطر مشکلات و مسائلی که دارد می تواند توانائیهای انسان را محک بزند و انسان بواسطه همین مشکلات و مسائل ، تمرین تواناتر شدن را انجام می دهد ، برخی از افراد که از مشکلات هراس دارند به این نکته توجه نمی کنند که بایستی وارد میدان مشکلات شد تا که آبدیده شد .
ترس از مشکلات ازدواج نباید ما را از ازدواج دور کند ، مگر بخاطر مشکلات تحصیل ، از تحصیل دوری می کنیم ، مگر ما بخاطر مشکلات کار کردن ، کار را رها می کنیم .
تعریفهای متفاوتی که از ازدواج می شود بستگی به نوع دیدی است که نسبت به ازدواج وجود دارد . بعنوان مثال فرض کنید که در یک باشگاه بدنسازی هستید ، انواع وزنه ها ، دمبلها ، بارفیکسها ، دستگا ههای مختلف ورزشی و … وجود دارند که هر کدامشان برای یک عضو بدن و تقویت آن و کل مجموعه برای بدنسازی و تقویت کل بدن خاصیت و کاربرد دارد ، حال کسی که با اشتیاق و میل و رغبت و علاقه به ورزش بدنسازی به آن باشگاه رفته باشد هر چه موارد تمرین و ورزش و دستگاهها و ابزار آلات بیشتر باشد خوشحالتر است چرا که می داند بهتر می تواند تمرین کند و رشد کند و با انجام چند تمرین ممکن است خسته شود اما بی حوصله نمی شود . اما اگر کسی دیگر با اجبار یا اکراه و از سربی حوصلگی به همان باشگاه رفته باشد و مشتاقانه قصد ورزش و تمرین را نداشته باشد با اولین تمرین وزنه ها ، نه تنها خسته می شود که بی حوصله هم می شود و ناراحتی خود را به روشهای مختلف ابراز می کند .
تفاوت این دو فرد چیست ؟ تفاوت واضح است یکی برای تمرین و رشد کردن آمده و دیگری با اجبار یا اکراه وارد زمین باشگاه شده است . زندگی و ازدواج نیز همینطور است . برای کسانی که بخواهند در ابعاد مختلف رشد کنند از این زمین و میدانگاه جای بهتری پیدا نمی شود و موارد تمرین و رشد بسیار زیاد است ، اما برای کسی که حال و حوصله تمرین کردن و قوی شدن و رشد کردن را ندارد ، ازدواج گرچه آغازی شیرین دارد اما ادامه خسته کننده ای را خواهد داشت .
همین تفاوت نگاهها به ازدواج است که تعریف انسانها از ازدواج را متفاوت می کند . بنابراین سعی کنید از همین ابتدای کار دید و نگرشتان را نسبت به ازدواج تصحیح و تکمیل کنید . ازدواج یک منشور چند پهلو است ، هر طرف آن ، بیانگر بعدی از ابعاد زندگی است ، یک طرف آن شور و شوق و لذت ، یک طرف آن محبت و صمیمیت ، یک طرف دیگر تلاش و زحمت ، طرف دیگر آرامش و سکونت و … اما وقتی کل مجموعه را با هم دیدید و همه ابعاد را در نظر داشتید ، خواهید دید که ازدواج ، یک مجموعهرشد دهنده برای شخصیت انسان و یک مجموعه انسان ساز است .
چند گروه هستند که یا دیر ازدواج می کنند یا هم ممکن است ازدواج نکنند .
گروهی هستند که ازدواج را یک لذت گران که فاقد صرفه اقتصادی است می بینند . از اینرو به طریقی دیگر در صدد التذاذ با قیمت کمتری هستند ، نمونه این گونه افراد را در ابتدای فصل برایتان گفتم ، این گروه بیشتر در میان غیر مذهبی ها هستند .
اما گروهی دیگر هستند که ازدواج را مانع پیشرفت خود می دانند ، آنهایی که بیشتر دنبال علم یا ثروت یا کار و حرفه هستند در این گروه جای دارند ، تصور اینها از ازدواج ، از اینجا ناشی می شود که برای خودشان فقط یک بعد از زندگی قائلند و در همان یک جنبه می خواهند رشد پیدا کنند ، از اینروست که از ازدواج کمی واهمه دارند . اما این قبیل افراد از چند نکته غافلند ، اول اینکه هنوز معنا و مفهوم ازدواج و زوجیت را در نیافته اند ، دوم اینکه از مفهوم رشد و رشد چند جانبه غافلند . خیلی از آنهایی که مدعی اند بعد از ازدواج افت کرده اند ، وقتی در احوالشان خوب دقت شود ، این نکته فهمیده می شود که قبل از ازدواج رشدشان یک رشد واقعی و طبیعی نبوده ، بلکه رشد در فضای مصنوعی بوده و دیگر اینکه یک بعدی رشد کرده اند و بالاخره با این رشد یک بعدی ، یک روزی سقوط می کردند و این سقوط نه بدلیل ازدواج بلکه به دلیل سست بودن شخصیت خودشان بوده است .
حداقل توصیه ای که برای اینگونه افراد می توان داشت این است که اگر بخواهند یک بعدی رشد کنند ازدواج می تواند کمک کار آنها باشد ، یعنی اینگونه افراد می توانند یک نفر دیگر را بعنوان همکار و همراه و در عین حال بعنوان همسر برگزینند و در همان جنبه نیز دو نفری رشد کنند و فرد هرایده و آرزویی داشته باشد بالاخره افرادی که هم سنخ و همفکر وی باشند پیدا می شود .
اما گروهی دیگر هستند که ازدواج را مانع معنویت و سیر و سلوک خود می دانند ، این تصور را بیشتر افراد خیلی خیلی مذهبی اما جزئی نگر دارند ، و اینها نیز از یک نکته غافلند و آن جامعیت اسلام است . اسلام معنویت را نمی خواهد در کنج عزلت آدمیان یا گوشه حجره ها یا در تنهایی ها به انسان عطا کند ، بلکه او را به متن زندگی و اجتماع می آورد و او را دران میدان رشد می دهد .
به پیامبر خبر دادند که گروهی رفته اند کنج عزلت اختیار کرده اند تا خود سازی کنند ، پیامبر خشمگین به سوی آنها رفت و گفت آن راهی که شما می روید راه من نیست . راه من این است که بخورم ، بیاشامم ، با زنان آمیزش کنم و در همان حال عبادت کنم و در اجتماع زندگی کنم ، آن گوشه عزلت سنت من نیست . سنت من رشد یافتگی در فضای طبیعی اجتماع و زندگی است .
حتی برای آنهایی که می خواهند سیر و سلوکی داشته باشند چه محلی بهتر و رشدانگیزتر از صحنه زندگی ، چه جایی بهتر از واقعیتهای زندگی تا بتوان توانائیهای فردی را محک زد . چه مکانی بهتر از اجتماع تا بتوان فهمید فرد چقدر رشد کرده است و چه جایی بهتر از ازدواج تا بتوان تمرینات را انجام داد .
آنهایی که ترس از ازدواج دارند ، ترس از امتحان دادن و رشد کردن دارند ، زندگی مثل استخر شنا می باشد تا فرد وارد آن نشده باشد ، نمی تواند بفهمد چقدر شنا یاد گرفته است .
کسانی که یکسره سرشان در عبادت و کتاب و اینگونه مسائل است و نمی خواهند ازدواج کنند ، دقیقاً مثل کسانی هستند که یک عمر کتابهای آموزش شنا یا دیگر رشته های ورزشی را می خوانند اما هیچگاه وارد گود میدان نمی شوند که بفهمند آنچه که خوانده اند اصلاً به چه دردی می خورد و چگونه می توان از آنها استفاده کرد ، ازدواج میدان یک ورزشگاه است تا هر کس هر چه در چنته دارد به بیرون بریزد .
اگر همه آنچه که در کتابهای اخلاق و سیر و سلوک گفته شده نتواند انسان را آنقدر رشد دهد که یک زندگی را اداره کند پس چه فایده از اینهمه وقت و تلاش و خواندن و خواندن . کسی که عمری را به مطالعه و سیر و سلوک گذرانده ، اگر آنقدر رشد نکرده که بتواند مسئولیت اداره یک زندگی را قبول کند ، آیا در رشد او شک نمی کنید و تازه او چه دارد تا به دیگران ارائه کند وقتی خودش توان انس و موانست با دیگری را ندارد .
همه این اصناف و گروهها که از ازدواج یا گریزانند و یا روی خوش نشان نمی دهند ، بدلیل نگاه یک بعدیشان به ازدواج است . هر کس فقط یک بعد آنرا می بیند و از سایر جنبه های آن غافل است ، اما اسلام چون نگاه جامعی به ازدواج دارد و تمامی ابعاد و فواید و مصلحتهای آنرا در نظر دارد نگاه بسیار خوش بینانه و تشویق گرایانه به ازدواج دارد ، چرا که انسان در اثر ازدواج رشد می کند و همین رشد یافتگی است که ملاک برتری می شود ، آن وقت نماز متاهل ارزشی 70 برابر نماز مجرد دارد ، چرا که یک متاهل کارش را می کند ، تامین اقتصادی و تنظیم یک زندگی را نیز بر عهده دارد ، از وجود خودش برای دیگری مایه می گذارد وخیلی وظایف و مسئولیتهای دیگر را بر عهده دارد،آن وقت به نماز می ایستد و مسلماً این نماز ارزشمندتر است از نماز یک مجرد است که نه بازدهی اقتصادی فراوانی دارد ، نه وظایف اجتماعی و خانوادگی چندانی بر عهده دارد ، و نه بازدهی عاطفی آنچنانی دارد .
(( تجربه های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند ، به این عنوان و به این بهانه ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند اولاً اغلبشان در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند ما این کار را کردیم شما نکنید و ثانیاً با این که واقعاً ملّا بودند : در فقه و اصول مجتهد بودند ( اغلب اینها حکیم و فیلسوف هستند ) حکیم و فیلسوف بودند ، عارف بودند ، تا آخر عمر و مثلاً در هشتاد سالگی باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامیهایی در اینها وجود داشته است ، مثلاً یک حالت سبکی خاصی که گاهی یک جوان دارد ، می بینی همان حالت در این آدم هفتاد ساله هست ، و این نشان می دهد که یک پختگی هست که این پختگی جز در پرتوی ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود،در مدرسه پیدا نمی شود،در جهاد نفس پیدا نمی شود، با نماز شب پیدا نمی شود ، با ارادت به نیکان هم پیدا نمی شود ، این را فقط از همین جا باید به دست آورد )) . 1
اما در اینجا می خواهیم کمی دقیق تر به ازدواج نگاه کنیم و به چند بعد آن بصورت جزئی تر بپردازیم و از فواید و ضرورتهای آن باز هم بیشتر سخن بگوئیم .
تمتع و التذاذ جنسی : کتمان نمی توان کرد که با بلوغ جنسی ، نیاز به جنس مخالف در انسان قوت می گیرد ، این نیاز نه یک امر مذموم بلکه بر اساس طبیعت خلقت ما وجود دارد و همچون نیاز به خوردن ، خوابیدن و … بصورت غریزی می باشد . اگر هر کدام از نیازهای انسان بی پاسخ گذاشته شوند ، نقص هائی را در وجود باعث می شوند که این نقائص برخی در جسم است و برخی در روح و روان ، و در این میان برخی نیازها را می توان مدت زمان بیشتری بی پاسخ گذاشت ، اما برخی را به هیچ وجه نمی توان از ارضاء آن غفلت کرد . مثلاً نیاز به تغذیه ، نیازی است فوری و ضروری که بایستی به آن پرداخته شود ، چند روز نخوردن و یا نخوابیدن انسان را تا سرحد مرگ به پیش می برد و کل سیستم جسمی و عصبی انسان را بهم می ریزد . در مورد نیاز جنسی اگر چه می توان آن را تا حدی کنترل کرد و مدت زمان بیشتری آن را معطل گذاشت ، اما محرومیت از آن آثار روانی منفی را بر روح و روان افراد می گذارد ، مخصوصاً آنجا و آن زمان که این غریزه از یک طرف تحریک شود و از طرف دیگر ارضائی نیز وجود نداشته باشد .
نیاز به جنس مخالف و ارضاء غریزه جنسی ، اولین و بدیهی ترین دلیل ازدواج می تواند باشد و چون پس از ارضاء هر غریزه ای نوعی آرامش ، تعادل و تقویت به وجود انسان تزریق می شود ، ارضاء غریزه جنسی یکی از علل آرامش روانی انسان است .
گرچه می توان به طریق دیگر این نیاز را برآورده کرد چه از راه حرام ـ تحت عنوان زنا ـ و چه از راه حلال ـ تحت عنوان ازدواج موقت ـ اما هر کدام از آنها نواقصی را در درون خود دارند . وقتی این نیاز از طریق حرام برآورده شود علاوه بر مفاسد بسیاری که بر آن مترتب است که حوصله پرداختن به آن در این بحث نیست ، کمترین حدی از نقص که می توان برای آن برشمرد ، این تشبیه است که فرض کنیم کسی برای رفع گرسنگی با پول خود از طریق کسب و کار غذایی تهیه می کند و دیگری پولی را می دزد و آن غذا را تهیه می کند ، آیا حالات روانی هر دو و نتایج هر دو یکسان است ، البته این تشبیه ناظر به کمترین حداشکال ارضاء غریزه جنسی از طریق حرام است و گرنه مفاسد بسیاری این پدیده در درون خود دارد .
از طرف دیگر ازدواج موقت نیز راهی مطمئن برای پاسخ گویی به این غریزه نیست ـ گر چه در مواردی موقتاً مشکل گشاست ـ نیاز جنسی را نمی توان با یک بار و چند بار برای همیشه ارضا کرد ، نیازی است که سالیان طولانی در وجود انسان است ، بنابراین آیا راهی سالم تر و مطمئن تر و امن تر جز ازدواج دائم پیش روی انسان هست .
تغذیه نیاز عاطفی : گفتیم نیاز جنسی اولین و بدیهی ترین دلیلی است که برای ازدواج ممکن است به هر فکری خطور کند ، اما اگر صرفاً فقط همین یک نیاز ، دلیل اصلی ازدواج باشد به عده ای که می گویند ازدواج یک لذت گران است که توجیه اقتصادی ندارد حق خواهیم داد ، چرا که انسان برای چند لحظه لذت بایستی بهای گرانی را بپردازد و مسائل و مشکلات بسیاری را بپذیرد .
اما فراتر از نیاز جنسی که ازدواج به بهترین شکلی به تامین آن می پردازد اما کمی گران تمام می شود ـ و دو روش دیگری را که نام بردیم ارزانتر اما ناگواراتر و نامطمئن تر به تامین آن می پردازند ـ نیازی در وجود انسان هست که جایگزینی دیگر برای پاسخ دادن به آن نیاز جز ازدواج وجود ندارد و آن نیاز ، نیاز عاطفی است .
انسان را از اینرو نام انسان نهاده اند که نیاز به انس دارد و ریشه لغوی انسان از انس گرفته شده است ، انسان با موانست با دیگران آرام تر می شود ، هر چند که انس حقیقی در انس با محبوب ازلی و ابدی است .
نیاز عاطفی ، نیازی است که انسان پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی و نوجوانی ، وجود آن را ملموس تر احساس می کند و تفاوتی نمی کند که انسان تا قبل از جوانی در فضای محبت آمیزی بزرگ شده باشد یا خیر ، و هر چقدر انسان والدین مهربان و دلسوزی داشته باشد و هر چقدر برادران و خواهران مهربان و هر چقدر دوستان خونگرم و صمیمی داشته باشد ، باز هم احساس می کند هنوز تشنه یک نفر دیگر است ، تشنه محبت ورزیدن و مورد محبت قرار گرفتن ، نیاز عاطفی نیازی است که حتی انسان وقتی در میان انسانهای مهربان هم قرار دارد وجود آن را حس می کند ، احساس می کند یکی دیگر باید باشد تا با او راحت تر حرفهای دلش را بزند ، محبتش را عرضه کند و مورد پذیرش آغوش باز دیگری قرار گیرد . و جالب اینجاست که این عطش و نیاز را نسبت به جنس مخالف خود هم می بیند و در این میان ، هیچ چیزی نمی تواند به این نیاز حقیقی و مهم ، به طیبی و طاهری و گوارایی ازدواج ، پاسخ دهد و بواسطه وجود این نیاز است که وقتی انسان در کنار همسر قرارمی گیرد ، به انس و آرامش می رسد و این سکونت و آرامش نه یک امر مجازی و قرار دادی است ، بلکه امری حقیقی و فطری است که بر حسب خلقت ما طرح ریزی شده است .
(( و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه انّ فی ذلک لایات لقّوم یتّفکّرون ( روم / 21 )
(( و از نشانه های او این است که برای شما از جنس خودتان جفتی آفرید تا در کنار او آرامش یابید و میان شما مودت و رحمت قرار داد و در این کار نشانه هایی است برای کسانی که تفکر می کنند )) .
همسر ، کسی است که وجود ما را از تک بودن و تنها بودن به یک وجود مجموعه دار و کاملتر شده تبدیل می کند و بواسطه همین تکمیل شدن و ارضا شدن چند بعدی است که وجود ما آرام تر و تسکین یافته تر می شود .
تحقیقات علمی نیز نشان داده است که متاهلین از لحاظ روحی و روانی دارای ضریب سلامتی بالاتری از افراد مجرد مانده ها می باشند و میزان مفاسد و جنایتها و همچنین خودکشیها در میان مجرد مانده ها بیشتر از متاهلین است و این ناشی از این حقیقت است که تاهل وجود روانی انسان را سالمتر و آرام تر می کند و جلوی خیلی از مفاسد ـ که ناشی از ناآرامی و اضطراب روحی و روانی است ـ را می گیرد . ارضاء نیاز عاطفی امری بمراتب مهمتر از ارضاء نیاز جنسی است و برآورده کردن این نیاز تنها با ازدواج ممکن است ، البته باز هم ازدواج منافعی دیگر هم در بر دارد که در ابتدای سخن به آن اشاره شد و در ادامه باز هم به آن اشاره می شود اما بعنوان یک جمع بندی از ضرورت ازدواج می توان اینگونه گفت که بدلیل نیاز جنسی از یک طرف و نیاز عاطفی از طرف دیگر ، ازدواج بواسطه اینکه بهترین ، گواراترین ، پاکترین و دائمی ترین تغذیه را فراهم می کند ، این تغذیه به انسان آرامش و سکونتی عطا می کند که نتیجتاً کار کرد جسمی ، فکری ، روحی و روانی ، اجتماعی و اقتصادی انسان را افزایش می دهد و وجود سالم تر چند بعدی منشا خیرات و برکات بیشتری می شود .
بنابراین ازدواج بدلیل خدماتی که به انسان عطا می کند و فوایدی که در درون خود دارد به وجود انسان آرامش و تسکین بیشتری را عطا می کند و اگر دریابیم که هر نوع تسکین و آرامش برای رسیدن به تعادل وجودی و افزایش کارکرد و کارایی انسان است ، نتیجه می گیریم که انسان در اثر ازدواج وجود سالم تر و آرامش یافته تری دارد و بواسطه همین وجود سالم و تسکین یافته تر ، هم بهتر زندگی خواهد کرد و هم مفیدتر ـ هم برای خود و هم برای دیگران ـ گذران عمر خواهد کرد . و اگر طرف دیگر مسئله را نگاه کنیم که مجرد مانده ها که بهر دلیلی سالهای سال ، در محرومیت از ارضاء نیاز جنسی از یک طرف و ارضاء نیاز عاطفی از طرف دیگر هستند و بواسطه همین محرومیتها ، وجودهای ناسالم تر و روان های ناآرامتری دارند ، اهمیت ازدواج و فواید و نتایج آن بیشتر خود نمایی می کند .
فواید دیگر : گذشته از نیازها که ضرورت ازدواج را معنی می بخشند ، بنای ازدواج تنها بر رفع ضرورتها تکیه ندارد ، بلکه علاوه بر آن ، بر منافع و فواید دیگری نیز استوار است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود .
1ـ بزرگ شدن روح : یکی از مهمترین نتایجی که در اثر ازدواج حاصل می شود بیرون رفتن فرد از مدار فردیت خود و شکسته شدن نسبی اما قابل توجه حصار نفسانیت انسان است ، ازدواج توام با توجه به یک فرد دیگر ـ که تا بحال غریبه بوده و یا حکم نامحرم داشته است ـ می باشد و این امری است مهم ، چرا که تا بحال جوان ما بجز وجود خود و آمال و آرزوهای خود فکری دیگر نداشته است ، اما بواسطه ازدواج ، یک نفر دیگر نیز در مدار برنامه ریزی و توجه او قرار می گیرد و حاضر است از وجود خود و داشته های خود به دیگری نیز عطا کند و بواسطه محبت و دوستی که ایجاد میشود (( من )) وجودی فرد گسترش یافته و از مدار صرف خودبینی خارج می گردد و تلاش برای آسودگی ، رفاه و آسایش یک نفر دیگر حکایت از بزرگ شدن روح فرد می کند چرا که وی ، یک نفر دیگر را تحت لطف قرار می دهد و بواسطه وی یک نفر دیگر زندگی راحت تری را تجربه می کند .
2ـ تمرین محبّت کردن : در ازدواج یک اتفاق مهم دیگر می افتد و یا بایستی بیفتد و آن صمیمیت و دوستی بین دو نفر است و این یکی از اهداف مهم دین اسلام است که افراد با هم دوست و صمیمی شوند . خداوند در ازدواج چاشنی یک ارتباط محبت آمیز را با قرار دادن مودت و رحمت بین زوجین قرار داده است ، بنابرین ازدواج یکی از بهترین زمینه ها برای تمرین محبت کردن ـ آنهم یک محبت حلال ، طیب و مهمتر از همه واقعی ـ را فراهم می کند و همین تمرین محبت کردنها کم کم انسان را و روحش را بزرگتر و رئوف تر می کند .
3ـ تمرین در ارتباطات : در ازدواج فرد سالها تمرین می کند که رابطه محبت آمیز را چگونه حفظ کند و آنرا در حد عالی نگه دارد و این تلاش خود بخود تغییرات عمیقی را در افراد بوجود می آورد ، وقتی فرد عادت کند سالها به خوبی صحبت کند ، اهل عطوفت و گذشت باشد ، رفتار مهربانی داشته باشد ، اهل خیر و انفاق باشد و آنقدر روحش بزرگ شود که دیگری را برخود مقدم بشمارد یا حداقل به اندازه خودش به او اهمیت دهد ، مطمئناً بعد از گذشت چندین سال ، خواهید گفت این فرد بافرد قبل از ازدواج خیلی فرق کرده و خیلی بهتر شده است .
4ـ شخصیت مفیدتر و مستقل تر : در ازدواج بدلیل اینکه افراد با واقعیتهای زندگی بیشتر مرتبط می شوند و مسئولیت های بیشتری را بر عهده می گیرند ، لذا جسم و ذهن هر دو برای بهبود و رفاه زندگی تلاش بیشتری را می کنند و نتیجتاً فرد از لحاظ فردی از حالت نیاز و وابستگی به سوی استقلال و خودکفایی گام بر می دارد و از لحاظ اجتماعی فرد کم کم از یک وجود مصرف کننده به وجود تولید کننده یا خدمات دهنده در اجتماع تبدیل می شود .
5ـ و باز هم ادامه خط سیر بزرگ شدن انسان : آنزمان که فرزندانی هم به جمع زوجین اضافه شوند ، این بار زن و مرد از مقام زوجیت به مقام والدین ارتقا می یابند و چه زحمتها ، تلاشها و کوششها برای اینکه انسانی دیگر به این دنیا قدم بگذارد و رشد و پروش یابد را متحمل می شوند و اگر زمانی زن و مرد به یکدیگر عشق می ورزیدند به این دلیل بود که از همدیگر لذت می بردند ، با آمدن فرزندان ، علاوه بر خود به کسانی دیگر نیز مهر و محبت می ورزند ، اما این دفعه نه به این دلیل که نفعی و لذتی ببرند ، بلکه بدین علت که نفعی برسانند و بهره ای را ارزانی کنند . و در این مقام است که انسانها با کمی توجه به رشحاتی از مفهوم خدا بودن و بنده پروری پی می برند .
بگذریم که بحث به درازا کشید ، اما در خلال این حرفها و صحبتها و ادعاها ممکن است یک سوال برای شما بوجود آید که چرا در برخی ازدواجها این مسائل دیده نمی شود ، این لذتها و شیرینی ها و این رشدها و بزرگ شدنها یا مشاهده نمی شود یا کمتر مشاهده می شود و چرا از آن مهر و محبتی که خداوند در آیه اشاره شده ، یاد کرده کمتر اثری می بیند .
و این بحثی است مفصل و جالب و جذاب که برخی علل آن برمی گردد ، به نامناسب بودن انتخابها در قبل از ازدواج و برخی علل دیگر که بسیار مهمتر و اساسی تر است ، برمی گردد به کیفیت رفتارها پس از ازدواج که از حوصله نوشتار ما خارج است و شاید اگر توفیق الهی نصیب شد بدان مبحث نیز در نوشتاری دیگر بپردازیم .
اما سخن آخر با شما خوانندگان عزیز اینکه ، یک دلیل بسیار محکم برای ازدواج کردن خود قائل شوید ، دلایلتان برای ازدواج بسیار بیشتر و وسیعتر از ارضاء نیاز جنسی باشد ، حتی هدفتان از ازدواج ، از ارضاء نیاز عاطفی هم بیشتر باشد ، چون ازدواج بیشتر از ارضاء این دو نیاز ، اهداف والاتر و مهمتری را نیز در خود داراست و همین اهداف والاست که برخی در اثر ازدواج رشد می کنند و اوج می گیرند و همچون حضرت امام خمینی (( ره )) این جمله پر از تامل و پر رمز و راز را می گویند که (( مرد از دامن زن به معراج می رسد )) و برخی هم در اثر ازدواج کم می آورند و بازی را می بازند و نتیجتاً نظرشان نیز نسبت به ازدواج تغییر می کند .
ازدواج گرچه با ضرورت ارضاء نیازها قوت می گیرد ، اما شیرینی و دوام آن با قائل شدن و متوجه بودن به اهداف والای آن محقق می گردد ، ازدواج مثل تحصیل علم می باشد ، گرچه ممکن است ضرورت خواندن و نوشتن و احتیاج به سواد ، پای ما را به مدرسه بکشاند ، اما علم منافعی بسیار بیشتر از سواد خواندن و نوشتن در خود نهفته دارد و خیلی از رشدها ، توانمندیها ، ابتکارات و … بواسطه علم صورت می گیرد و سختی های علم نباید مجوز این گردد که علم تخطئه شود .
ازدواج نیز همینگونه است ، ازدواج گرچه به نیازهای جنسی و عاطفی انسان پاسخ می دهد و او را سرشار از احساس و هیجان می کند اما در عین حال بواسطه زمینه های تلاش و فعالیت و تصمیم گیری که برای انسان فراهم می کند وجود او را پخته تر می کند و او را از مدار خودبینی به دیگری بینی و غیربینی ارتقا می دهد و روح و روان او را لطیف تر ، خیرخواهانه تر و دوست داشتنی تر می کند و باعث بزرگ شدن روح انسان می شود .
بنابراین سعی کنید اهداف بزرگتری از ازدواج داشته باشید ، صرفاً به التذاذ یا ارضاء نیازهای روحی و یافتن یک هم صحبت یا همدم برای خود فکر نکنید ، بلکه به رشد همه جانبه در تمامی ابعاد وجود خود فکر کنید ، تفکرتان را از بهره بردن به بهره رساندن بالا ببرید ، و از توقع داشتن ازدیگری به توقع داشتن از خود برای خدمت کردن به دیگری ، روح خود را بزرگ کنید و از شرط و شروط های بی مورد گذاشتن برای دیگری به جهت اینکه وی امکانات رفاهی شما را در حد عالی فراهم کند یا بواسطه وجود او به نان و نوائی برسید ،به بزرگ شدن وجود خودتان برای مفیدتر بودن برای همسر آینده تان فکر کنید .
وقتی اینگونه دیدتان نسبت به ازدواج متعالی شود آن وقت حتی مشکلات و سختی ها نیز شیرین و سازنده اند ، آن وقت آسان گیرتر نسبت به دیگران و سخت گیرتر نسبت به خودتان خواهید شد . چرا که آمده اید در میدان و ورزشگاه صحنه زندگی بازی کنید و خوب نیز هنر نمایی کنید و نیامده اید که فقط تماشا کنید که اگر دیگران خوب بازی کردند سوت و کف بزنید و اگر مطابق میل شما بازی نکردند لعن و نفرین بفرستید .
کتاب یک انتخاب مناسب / نویسنده : محمود یزدانی
پاورقیها
1ـ تعلیم و تربیت در اسلام ؛ مرتضی مطهری ، صفحه 398
2