تارا فایل

اخلاق نبوی و مدیریت


معنی " سیره "
ابتدا لغت " سیره " را معنی بکنم که تا این لغت را معنی نکنیم نمی توانیم سیره پیغمبر را تفسیر بکنیم . " سیره " در زبان عربی از ماده " سیر " است . " سیر " یعنی حرکت ، رفتن ، راه رفتن " سیره " یعنی نوع راه رفتن . سیره بر وزن فعله است و فعله در زبان عربی دلالت می کند بر نوع . مثلا جلسه یعنی سبک و نوع نشستن ، و این نکته دقیقی است . سیر یعنی رفتن ، رفتار ، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار . آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر است . آنها که سیره نوشته اند رفتار پیغمبر را نوشته اند . این کتابهایی که ما به نام سیره داریم سیر است نه سیره . مثلا سیره حلبیه سیر است نه سیره ، اسمش سیره هست ولی واقعش سیر است . رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبک پیغمبر در رفتار ، نه اسلوب رفتار پیغمبر ، نه متد پیغمبر.
سبک شناسی
مسئله متد خیلی مهم است . مثلا در باب شعر ، رودکی را می گوئیم شاعر ، سنائی را هم می گوئیم شاعر ، مولوی را هم می گوئیم شاعر ، فردوسی را هم می گوئیم شاعر ، صائب را هم می گوئیم شاعر ، حافظ را هم می گوئیم شاعر . برای یک آدمی که وارد سبک شعر نباشد همه شعر است . می گوید شعر ، شعر است دیگر ، شعر که فرق نمی کند ولی یک آدم وارد می فهمد که شعر سبکهای مختلف دارد ، شعر به سبک هندی داریم ، شعر به سبک خراسان داریم ، شعر مثلا به سبک عرفان داریم، و سبکهای دیگر در شعر شناسی آنچه مهم است سبک شناسی است که ملک الشعرای بهار کتابی در سبک شناسی نوشته است . حتی در نثر هم سبک شناسی هست و اختصاص به شعر ندارد . سبک شناسی غیر از شعر شناسی و غیر از …
خواجه نصیرالدین یک عالم است . ولی یک آدم وارد می داند که میان سبک و متد و روش این عالمها از زمین تا آسمان تفاوت است . یک عالم سبکش سبک استدلالی و قیاسی است یعنی در همه مسائل از منطق ارسطوئی پیروی می کند . اگر طب را در اختیار او قرار بدهی طب را می خواهد با منطق ارسطوئی به دست بیاورد ، اگر فقه را هم به او بدهی می خواهد با منطق ارسطوئی استدلال بکند ، اگر ادبیات و نحو و صرف را هم در اختیارش قرار بدهی منطق ارسطوئی را در آن به کار می برد ، سبکش اینگونه است .
یکی دیگر سبکش سبک تجربی است ، مثل بسیاری از علمای جدید . می گویند فرق سبک ابوریحان بیرونی و سبک بوعلی سینا این است که سبک بوعلی سینا منطقی ارسطوئی است ولی سبک ابوریحان بیرونی بیشتر حسی و تجربی بوده است، با اینکه اینها معاصر هم و هر دو هم نابغه هستند . یک نفر سبکش عقلی است دیگری سبکش نقلی است . بعضی اصلا سبک عقلی هیچ ندارند ، در همه مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است ، غیر از منقولات دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارند . مثلا مرحوم مجلسی اگر طب هم بخواهد بنویسد می خواهد طبی بنویسد براساس منقولات ، و چون تکیه اش روی منقولات است خیلی اهمیت هم نمی دهد به صحیح و [ سقیمش ] یا لااقل در کتابهایش همه را جمع می کند. اگر می خواهد در سعد و نحس ایام هم بنویسد باز به منقولات استناد می کند . یکی سبکش منقول است یکی سبکش معقول است ، یکی سبکش حسی است ، یکی سبکش استدلالی است ، یکی سبکش مثلا به قول امروزیها دیالکتیکی است یعنی اشیاء را در جریان و حرکت می بیند یکی سبکش استاتیک است یعنی اصلا حرکت را در نظام عالم دخالت نمی دهد . چندین سبک وجود دارد .
حال می آییم در رفتارها . رفتارها نیز سبکهای مختلف دارد . سیره شناسی یعنی سبک شناسی . اولا یک کلیتی دارد : سلاطین عالم به طور کلی یک سبک و یک سیره و یک روش مخصوص به خود دارند با اختلافاتی که میان آنها هست . فلاسفه یک سبک مخصوص به خود دارند ، ریاضتکشها یک سبک مخصوص به خود دارند . پیغمبران به طور کلی یک سبک مخصوص به خود دارند و هر یک را که جدا در نظر بگیریم یک سبک مخصوص به خود دارد . مثلا : پیغمبر اکرم یک سبک مخصوص به خود دارد . در اینجا یک نکته دیگر را باید عرض بکنم این که عرض کردم در هنر سبکها مختلف است ، در شعر سبکها مختلف است ، در تفکر سبکها مختلف است ، در عمل سبکها مختلف است این برای آدمهایی است که سبک داشته باشند.

اکثریت مردم اصلا سبک ندارند . خیلی افراد که شعر می گویند اصلا سبک ندارند ، سبک سرش نمی شود . خیلی از این هنرمندها ( شاید این کوبیستها اینطور باشند ) اساسا سبک سرشان نمی شود . خیلی از مردم در تفکرشان اصلا سبک و منطق ندارند ، یک دفعه به نقل استناد می کند یک دفعه به عقل استناد می کند ، یک دفعه حسی می شود ، یک دفعه عقلی می شود . اینها مادون منطقند . من به مادون منطق ها کار ندارم . در رفتار هم اکثریت قریب به اتفاق مردم سبک ندارند . به ما اگر بگویند سبکت را [ در رفتار ] بگو ، سیره خودت را بیان کن ، روشت را بیان کن ، تو در حل مشکلات زندگی [ چه روشی داری ؟ پاسخی نداریم ] . هر کسی برای خودش در زندگی هدف دارد ، هدفش هر چه می خواهد باشد ، یکی هدفش عالی است ، یکی هدفش پست است ، یکی هدفش خداست ، یکی هدفش دنیاست . بالاخره انسانها هدف دارند . بعضی افراد برای هدف خودشان اصلا سبک ندارند، روش انتخاب نکرده اند ، روش سرشان نمی شود ، ولی قلیلی از مردم اینجورند و الا اکثریت مردم دون منطقند ، دون سبکند ، دون روشند ، به اصطلاح هرج و مرج بر اعمالشان حکمفرماست وهمج رعاع هستند. سیره پیغمبر یعنی سبک پیغمبر ، متودی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد . بحث ما در مقاصد پیغمبر نیست ،مقاصد پیغمبر عجالتا برای ما محرز است . بحث ما در سبک پیغمبر است ، در روشی که پیغمبر به کار می برد برای هدف و مقصد خودش .
مثلا: پیغمبر تبلیغ می کرد . روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود ؟ سبک تبلیغی پیغمبر چه سبکی بود ؟ پیغمبر در همان حال که مبلغ بود و اسلام را تبلیغ می کرد ، یک رهبر سیاسی بود برای جامعه خودش از وقتی که آمد به مدینه ، جامعه تشکیل داد ، حکومت تشکیل داد ، خودش رهبر جامعه بود . سبک و متود رهبری و پیغمبر در همان حال قاضی بود و میان مردم قضاوت می کرد . سبک قضاوتش چه سبکی بود ؟ پیغمبر مثل همه مردم دیگر زندگی خانوادگی داشت، زنان متعدد داشت ، فرزندان داشت . سبک پیغمبر در " زن داری " چگونه بود ؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها چگونه بود ؟ پیغمبر دشمنان سرسختی داشت . سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود ؟ مدیریت پیغمبر در جامعه چه متودی بود ؟ و دهها سبک دیگر در قسمتهای مختلف دیگر که اینها باید روشن بشود
مفهوم مدیریت

پسندیده است پیش از تشریح مطالب، نخست تعریفی از واژه مدیریت و معانی پیچیده وابسته به آن ارائه گردد. در این مورد، شاید نخستین پرسشی که در بسیاری از نشست های آموزشی در حیطه مدیریت مطرح می شود، مربوط به چگونگی طبقه بندی کردن این مفهوم است. عده ای مدیریت را به جهت نیازش برای به کار گیری فراوان روش های ریاضی، آماری و اقتصادی، با عنوان شاخه ای از دانش می شناسند و برخی نیز آن را به سبب کاربرد شاخه های انسانی از جمله روان شناسی، جامعه شناسی و رفتار شناسی که استفاده از آنها در مدیریت اجتناب ناپذیر است، آن را در یکی از زیر بخش های مربوط به هنر یا شاخه ای از دانش اجتماعی دسته بندی می نمایند. حال آنکه به واقع مدیریت حاصل تلفیقی از هر دوی این بخش ها و تجلیگاهی برای نمایانی یکسان برای هر دوی این زمینه ها (دانش و هنر) می باشد. به طور کلی، پیچیدگی نظام های اجتماعی و یا هر گونه تشکلی که قسمتی از آن به واسطه تجمع نیروی انسانی شکل می گیرد، اداره کردن آنان را از همین سبب بسیار دشوار کرده است، خصوصاً اینکه لزوم تلفیق ماهوی فنون و روش های متنوع دانش با جنبه های گوناگون هنری نیز یکی از عوامل فراهم آورنده پیچیدگی مزبور می باشد. اما به واقع مدیریت چیست و وظایف یک مدیر شامل چه چیزهائی می شود؟

به تعبیری ساده و خصوصاً در مورد نهادهای غیر دولتی، می توان مدیریت را کارکردن با نیروی انسانی (به صورت عام) و در کنار آنها برای دستیابی به اهداف و آرمان های آن سازمان و تمامی مشارکت کنندگان اش، تعریف نمود. منظور از نیروی انسانی، تمامی افراد وابسته به موسسه مورد نظر می باشند که به نحوی در فعالیت های آن سازمان موثر، دخیل یا شریک هستند. در مورد سازمان های غیر دولتی تمامی مشارکت کنندگان یک نهاد اجتماعی از افراد درون سازمانی گرفته تا تمامی کاربران خدمات ارائه شده توسط آن، جزئی از نیروی انسانی مذکور می باشند. نکته قابل تعمق در مورد این تعریف، تاکید آن بر وجود انسانی مشارکت کنندگان به عنوان اصلی ترین بنیان یک سازمان غیر دولتی و اهمیت اهداف آنان در کنار و هم پایه اهداف و آرمان های سازمانی مجموعه مورد نظر است.
در این مقاله به بررسی مدیریت پیامبر در جنگ و خانواده می پردازیم.
"پژوهشى در مدیریت پیامبر اکرم(ص) در غزوه احزاب "
زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نکاتى است که اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسیارى از خط مشى‏ها و سیاست‏هاى اصولى در حوزه‏هاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سیاسى، دفاعى و… شناسایى خواهد شد. بررسى دقیق و همه جانبه ابعاد مختلف زندگى این بزرگان، مخصوصا با شیوه‏هاى جدید و بابهره‏ گیرى از آخرین دستاوردهاى علمى، از ضرورت‏هاى جوامع اسلامى است.
یکى از حساس ‏ترین و سرنوشت ‏سازترین حوادث صدر اسلام، غزوه احزاب است. مورخان، این غزوه را بیشتر از آن جهت ‏با اهمیت مى‏دانند که آخرین صحنه تهاجم دشمن به نیروهاى اسلام و نقطه اوج اقدامات دفاعى مسلمین بود. اما آن‏چه کمتر در منابع تاریخى مورد توجه قرار گرفته، مدیریت این حادثه سرنوشت ‏ساز و مهم است.
مدیریت پیامبر اکرم(ص) در جریان این غزوه ابعاد مختلفى دارد. در مقاله حاضر کوشش شده‏است، در حد امکان یکى از اقدامات مدیریتى پیامبراکرم(ص) در جریان یکى از تدابیر آن حضرت یعنى "حفرخندق‏" مورد بحث و بررسى قرار گیرد. البته مقاله حاضر به مدیریتى که رسول الله(ص) در جریان حفر خندق اعمال فرمودند محدود نمى‏شود، بلکه موضوع اداره و بهره‏گیرى کامل از این اقدام دفاعى هم مورد بحث قرار مى‏گیرد.
طرح مسئله
مسلمین پس از اطلاع از آغاز تهاجم قریش، حداکثر هشت روز فرصت داشتند تا نسبت ‏به انجام هرگونه اقدام تدافعى تصمیم‏گیرى کنند.
تصمیم پیامبر(ص) به حفرخندق یکى از بهترین نمونه‏هاى تصمیم ‏گیرى شجاعانه است. خندقى به طول حداقل پنج کیلومتر با عرض تقریبى هفت تا ده متر و عمق حداقل سه ‏متر، مستلزم حجم عظیمى از خاکبردارى است، در حالى که تمام نیرویى که در اختیار پیامبر(ص)بود به سه هزار نفر نمى‏رسید. حال این سوال مطرح است که چه مدیریتى اعمال شد که توانست با وجود همه محدودیت‏ها این اقدام کم نظیر را انجام دهد و به نتیجه مطلوب برساند؟
تصویر اجمالى حادثه
غزوه احزاب بنابر قول مشهور در شوال سال پنجم هجرى و در ناحیه شمال و غرب مدینه النبى واقع شد. قرآن مجید در چهار سوره و در قریب 22 آیه به مسائل مختلف این جنگ اشاره کرده ‏است.
سپاه مشرکین از سه لشکر به ترتیب زیر تشکیل شده ‏بود:
– لشکر قریش و هم‏ پیمانانش به رهبرى ابوسفیان بن حرب، که فرماندهانى چون خالدبن‏ولید، عکرمه بن ابوجهل، عمروعاص، صفوان‏بن امیه و عمروبن عبدود در آن شرکت داشتند. مجموعه نیروهاى تحت فرماندهى ابوسفیان – با احتساب بنى‏سلیم – 4700 نفر بودند که بیش از 300 اسب و 1500 شتر به همراه داشتند. این نیروها پس از نزدیک شدن به مدینه در محلى موسوم به "رومه‏" مستقر شدند.
– لشکر غطفان و هم‏پیمانان آن‏ها از قبایل نجد، به فرماندهى "عیینه بن حصن فزارى‏" و مسعود بن رخیله و حارث بن عوف جمعا به استعداد 1800 نفر، که در نزدیکى "احد" اردو زدند و تعداد 300 اسب همراه این لشکر بود.
– بنى اسد به فرماندهى طلیحه ‏بن خویلد اسدى، هم‏چنین یهودیان بنى‏نضیر که قریش را همراهى مى‏کردند و نقش آن‏ها بیشتر تقویت فکرى و روحى این حرکت نظامى بود. یهودیان بنى‏قریظه هم با شکستن پیمان، متحد احزاب محسوب مى‏شدند. اکثر مورخان تعداد نفرات احزاب را مجموعا ده هزار نفر گفته‏اند. اما این عدد به نظر اندکى اغراق‏آمیز مى‏رسد. احتمالا مجموع سپاه قریش و متحدانش از حدود 8000 نفر متجاوز نبوده‏است.
امتیاز عمده سپاه احزاب که تا آن زمان در منطقه حجاز کم نظیر بود، برخوردارى از سواره نظامى با حداقل 600 اسب بود که برترى کامل آنان بر نیروهاى اسلام را تضمین مى‏کرد. به احتمال قریب به یقین، نگرانى عمده مسلمین از همین بخش سپاه احزاب بوده است. طبعا اولین اقدام موثر سپاه اسلام هم باید به نحوى طراحى مى‏شد که بتواند سواره نظام دشمن را زمین گیر و بى‏اثر کند.
موقعیت مسلمانان
بنا به روایت ابن اسحاق، تعداد نفرات سپاه اسلام در جریان غزوه خندق 3000 نفر بوده‏است. به نظر مى‏رسد که این قول اندکى خوش ‏بینانه وهمراه با اغراق باشد. احتمالا این رقم با احتساب نوجوانان و جوانان و هم‏ چنین همراهى کراهت ‏آمیز برخى از منافقین است. لازم به ذکر است که تعداد اسب‏هاى مسلمین در غزوه خندق سى و چند اسب بوده ‏است.
بنا به گفته واقدى چهارروزپس از حرکت قریش از مکه، سواران خزاعه خبر حرکت احزاب را به پیامبراکرم(ص) رساندند. فاصله میان مکه و مدینه براى سپاهى که با ساز و برگ جنگى حرکت مى‏کرد، ده تا دوازده روز راه بوده‏است. بنابراین پیامبر اکرم(ص) و مسلمین تنها شش تا هشت روز براى اتخاذ هرگونه تدبیر و تصمیمى فرصت داشته ‏اند.
وضعیت عمومى مدینه و روحیه مسلمین
در هر اقدام اجتماعى، سیاسى و نظامى، علاوه بر رهبرى، باید به دو رکن دیگر توجه شود:
– وضعیت و شرایط عمومى جامعه: شرایط ساختارى هر جامعه و نحوه ارتباط و مناسبات افراد و کانون‏هاى مختلف اجتماعى متناسب با شرایط هر جامعه، در روند تحولات اجتماعى نقش تعیین کننده‏اى دارد. گسستگى یا همبستگى اجتماعى، که در جامعه آن روز مدینه به کیفیت تعامل قدرت‏هاى قبیله‏اى حاضر در شهر بستگى داشت، از جمله عوامل موثر در همبستگى یا گسستگى نیروهاى درونى شهر به حساب مى‏آمد. تدابیرى که از قبل اندیشیده شده بود، شرایط مطلوب این همبستگى را فراهم کرده‏ بود. انعقاد پیمان‏نامه عمومى مدینه، عقد اخوت، و بناى مسجد جهت ایجاد انسجام در فعالیت‏هاى مختلف جامعه از جمله اقداماتى بود که پیامبراکرم(ص) جهت تحقق شرایط وحدت اجتماعى اندیشیده‏ بودند.
– وضعیت نیروى انسانى: نیروى انسانى رکن اصلى در هر اقدام مدیریتى است. عواملى چون کمیت و آمار نیروهاى در اختیار، شرایط روحى نیروها، ارتباط درونى نیروها، نحوه و چگونگى تنظیم رابطه مدیران ستادى و نیروهاى در صف، عواملى هستند که مى‏توانند در زمینه‏سازى موفقیت‏یا عدم موفقیت ‏یک اقدام اجتماعى یا نظامى تاثیر گذار باشد. در صورت تحقق شرایط مطلوب نسبت ‏به دو عامل فوق، نفش رهبرى و مدیریت‏به عنوان عامل هماهنگى و بهره‏بردارى از شرایط اجتماعى مناسب و نیروى انسانى آماده، موضوعیت ‏خواهد یافت.
پس از انتشار خبر حرکت احزاب در مدینه، جو عمومى شهر دستخوش تلاطم گردید. بهترین تصویر از شرایط عمومى مدینه، و دسته‏بندى گروه‏هاى حاضر در شهر را قرآن مجید طى 17 آیه در سوره احزاب ارائه کرده ‏است. دراین آیات با دقت ‏شگفت ‏انگیز و روانکاوانه‏اى از روحیات و مواضع گروه‏هاى مختلف، در جریان غزوه احزاب، پرده برداشته است. از نظر قرآن این گروه‏ها به سه دسته کلى تقسیم مى‏شوند:
الف – مومنین: مطابق آیات قرآن، کسانى که در این گروه جاى مى‏گیرند بسیار معدودند. اینان یاران خالص و فداکار پیامبر اکرم(ص) بوده‏اند که در هر شرایطى هیچ‏گونه تردیدى در اعتمادشان به خدا و رسول ایجاد نمى‏شد. این آیه از سوره ‏احزاب در حق این گروه نازل شده ‏است:
و لما رءالمومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما;
و چون مومنان دسته‏هاى دشمن را دیدند، گفتند: "این همان است که خدا و فرستاده‏ اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‏ اش راست گفتند"، و جز بر ایمان و فرمانبردارى آنان نیفزود.
ب – منافقین: کسانى‏ که با اجبار و اکراه اسلام را پذیرفته بودند و در دل کینه رسول خدا(ص) را مى ‏پروراندند، در موقعیت‏هاى مناسب از ضربه زدن و خدمت‏ به دشمنان اسلام دریغ نمى‏کردند. قرآن مجید این گروه را معرفى و باطن آنان را آشکار کرده‏است:
و اذ یقول المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا × و اذ قالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا…
و هنگامى که منافقان و کسانى که در دل‏هایشان بیمارى است مى‏گفتند: "خدا و فرستاده‏اش جز فریب به ما وعده‏اى ندادند".و چون گروهى از آنان گفتند: "اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست، برگردید".
ج – معوقین و مرددین: اینان مسلمانانى بودند که به خاطر ضعف شخصیت ‏یا ضعف ایمان، معمولا در شرایط حساس و در جریان حوادث، گرفتار تردید و ترس مى‏شدند و علاوه بر آن، این روحیه را به دیگران هم منتقل مى‏کردند.
قرآن کریم در مواضع مختلف ضمن بررسى نهضت انبیا به این گروه اجتماعى اشاره کرده، و حتى گاهى در کنار منافقین و تحت عنوان "الذین فی قلوبهم مرض‏" از آن‏ها یاد کرده ‏است. در سوره احزاب هم خداوند ویژگى‏هاى روانى و شخصیتى این گروه را آشکار کرده‏است:
قد یعلم الله المعوقین منکم و القائلین لاخوانهم هلم الینا و لا تاتون الباس الا قلیلا; خداوند کارشکنان [و مانع شوندگان] شما و آن کسانى را که به برادرانشان مى‏گفتند: "نزد ما بیایید" و جز اندکى روى به جنگ نمى‏آورند [خوب] مى‏شناسد.
معمولا این گروه در سختى و شرایط بحرانى، با منافقین احساس همراهى و همگامى بیشتر مى‏کنند. گاهى با عذر و بهانه‏هاى به ظاهر موجه، موضع ماموریت و مسئولیت‏خود را ترک کرده و چون باطنا منافق نیستند، یا به جهت آینده‏نگرى و توجیه خود و دیگران، سعى مى‏کنند خودشان را با رهبرى هماهنگ نشان دهند. قرآن مجید این حالات و روحیات را افشا مى‏فرماید:
… و یستاذن فریق منهم النبى یقولون ان بیوتنا عوره وما هى بعوره ان یریدون الا فرارا;
و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى‏خواستند و مى ‏گفتند: "خانه‏هاى ما بى ‏حفاظ است‏" و[لى خانه‏هایشان] بى‏حفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمى‏خواستند.
این گروه همواره در معرض بازگشت ‏به کفر قرار دارند، زیرا قدرت براى آنان اصالت دارد. به همین دلیل بسیار غیر قابل اعتمادند:
و لو دخلت علیهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنه لاتوها و ماتلبثوا بها الا یسیرا;
و اگر از اطراف [مدینه] مورد هجوم واقع مى‏شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مى‏خواندند، قطعا آن را مى‏پذیرفتند و جز اندکى در این [کار] درنگ نمى‏کردند.
در عین حال این گروه اجتماعى گروهى پر مدعا، متوقع و طلبکارند. به تعبیر قرآن، هرچند در شرایط خطر چشمانشان از ترس، حالت چشمان مشرف به مرگ را دارد، اما وقتى شرایط عادى شود زبان دراز، گستاخ، مدعى و طلبکار مى‏شوند:
اشحه علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذى یغشى علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنه حداد اشحه على الخیر…;
بر شما بخیلانند، و چون خطر فرارسد آنان را مى‏بینى که مانند کسى که مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به سوى تو مى‏نگرنند; و چون ترس برطرف شود شما را با زبان‏هایى تند نیش مى‏زنند; بر مال حریصند.
در مجموع مى ‏توان گفت که با توجه به شرایطى که اشاره شد و نیز وضعیت کمى و کیفى نیروهاى اسلام، رهبرى پیامبر اکرم(ص) در جنگ احزاب یکى از دشوارترین مدیریت‏ها در شرایط نامناسب بوده‏است.
جهت‏شناسایى روش مدیریت پیامبر(ص) ضرورى است ابعاد برنامه‏ریزى، تعیین استراتژى، سازماندهى، مدیریت نیروى انسانى، کسب اطلاع و خبر رسانى و نظارت و کنترل، در مدیریت و رهبرى رسول خدا(ص) مورد دقت و بررسى قرار گیرد.
برنامه ریزى و تعیین استراتژى
با بررسى جزئیات غزوه خندق به راحتى مى‏توان به این واقعیت رسید که پس از وصول خبر حرکت احزاب، پیامبراکرم(ص) سیاستى دفاعى را اتخاذ کردند. جهت تحقق این هدف، بهترین تدبیر ماندن در شهر و بهره بردارى از کلیه امکانات و توانایى‏هاى درون شهرى بود. ماندن در شهر مى‏توانست‏سپاه اسلام را به لحاظ پشتیبانى و تدارکات در یک جنگ دفاعى طولانى یارى دهد. با توجه به برترى کمى سپاه دشمن و برخوردارى آنان از بیش از 600 اسب که به آن‏ها تحرک فوق‏العاده‏اى مى‏بخشید، مهم‏ترین اقدام، جلوگیرى از تهاجم اولیه دشمن و بى‏اثر کردن نقش سواره نظام بود.
موفقیت‏ سپاهى چون سپاه احزاب، به تهاجم اولیه بستگى داشت. بنابراین، جلوگیرى از کسب موفقیت در تهاجم اولیه سپاه مشرکین مى‏توانست ‏یکى از اهداف اولیه پیامبر اکرم(ص) باشد.
پیامبر اکرم(ص) ضمن اتخاذ سیاست تدافعى، به حفر خندق فرمان دادند که مى‏توانست هدف یادشده را تامین کند. از آن‏جا که همه تصمیمات را در نهایت پیامبراکرم(ص) مى‏گرفتند، سرعت عمل آن حضرت در پذیرش و پیاده کردن این پیشنهاد قابل توجه است.
اهمیت و عظمت این تصمیم
از مجموع اطلاعاتى که مورخان به دست مى‏دهند، چنین برمى‏آید که خندق داراى ابعاد زیر بوده ‏است:
طول آن حداقل پنج و حداکثر شش کیلومتر بوده‏ است. خندق در شمال شرق مدینه از ناحیه برج‏هاى شیخان شروع شده و تا غرب مدینه یعنى تا کوه بنى‏عبید و از آن‏جا به طرف جنوب تا محلى که اکنون مسجد فتح قرار دارد، کشیده مى‏شده‏است و از این نقطه هم تا مصلى امتداد داشته است.
هر چند مسیر دقیق خندق مشخص نیست و این احتمال وجود دارد که در مسیر، وجود موانع طبیعى و مصنوعى مى‏توانست مسلمین را از حفر خندق بى‏نیاز کند، اما در مجموع با توجه به فاصله مناطق یادشده و هم‏چنین با توجه به تقسیم کارى که انجام گرفت، مسلما طول خندق از پنج‏کیلومتر کمتر نبوده‏است.
اگر قول مشهور مورخان را که مى ‏گویند تعداد حفر کنندگان خندق 3000 نفر بوده‏است ‏بپذیریم – چون هر ده نفر مامور حفر چهل ذراع(بیست متر) از خندق بوده‏اند – بنابراین، طول خندق باید در حدود شش کیلومتر برآورد شود.
مورخین مسیر خندق را چنین تشریح کرده‏اند: مبدا آن راتج و قلعه شیخان بود، و از آن‏جا تا تپه ذباب در شمال مدینه کشیده‏ شده و سپس به طرف غرب تا کوه بنى‏عبید و از آن‏جا تا محلى که هم‏اکنون مسجد فتح قرار دارد کشیده مى‏شده ‏است. در مغرب هم جهت احتیاط، به رغم وجود موانع طبیعى، چون نخلستان‏ها و حرات، خندق تا مصلى امتداد پیدا کرده ‏است.
عرض و عمق خندق نباید کمتر از ده متر باشد، چرا که به هر حال باید طورى طراحى مى‏شد که یک چابک سوار با اسب نتواند از آن عبور کند. اما در مورد عمق خندق، همین قدر که پیاده ‏نظام دشمن نتواند از یک طرف وارد، و از طرف دیگر خندق خارج شود، مى‏توانست پاسخ‏گوى هدف پیامبر اکرم(ص) باشد. بنابراین احتمالا عمق خندق در حدود سه یا چهار متر بوده‏است. دکتر آیتى معتقد است که طول خندق 5/5 کیلومتر، عرض آن ده متر و عمق آن پنج متر بوده‏است.
با توجه به فاصله میان مکه و مدینه (ده تا دوازده روز راه) و تصریح مورخان به این‏که سواران خزاعه پس از حرکت قریش به سرعت و ظرف مدت چهار روز خود را به پیامبر اکرم(ص) رسانیده و موضوع را اطلاع داده‏ اند، مسلما مدت حفر خندق از ده روز کمتر بوده‏ است.
سازماندهى
پس از تعیین مسیر خندق که توسط شخص پیامبر(ص)، به همراه گروهى از مشاوران ایشان، افرادى چون سلمان فارسى، سعد معاذ و سعدبن عباده انجام شد، نخستین اقدام رسول‏خدا(ص) ایجاد سازمان لازم براى نیل به هدف نزدیک یعنى حفر خندق بود. این کار به سرعت اما با دقت و ظرافت تمام انجام گرفت. کل نیروهاى موجود، مجموعا نزدیک به سیصد گروه عمل کننده، تحت مدیریت ‏یکى از بزرگان اصحاب (مهاجر و انصار) هماهنگ شدند. ارتباط پیامبر اکرم(ص) با همه مسلمین از طریق سرپرستان انجام مى‏شد. هر چند ارتباط آن حضرت با همه مسلمین ارتباطى صمیمى و مستقیم بود اما در امور محوله، فقط سرپرستان با رسول خدا ارتباط و تماس داشته ‏اند. این نکته تلویحا از اشارات منابع تاریخى بر مى‏آید. چنان‏که در ماجراى مواجه شدن گروه سلمان فارسى با سنگ سختى، افراد گروه از سلمان مى‏خواهند موضوع را به اطلاع پیامبراکرم(ص) برساند.
مدیریت نیروى انسانى
چنان‏که از نقشه برمى‏آید پیامبر اکرم (ص) جهت ایجاد انگیزه و تشدید فعالیت مسلمین قسمتى از ماموریت ‏حفر خندق را به مهاجرین و بخش بزرگ ‏ترى از آن را به انصار سپردند. براى آن‏که میان انصار هم نوعى رقابت ‏به ‏وجود آید آنان را به سه گروه تقسیم کردند. این تقسیم بندى برمبناى نزدیکى قومى و قبیله‏اى انجام شد، زیرا هر تقسیم بندى دیگرى ممکن بود با توجه به اختلافات فکرى، فرهنگى و قومى مسلمین که بسیارى از آن‏ها تازه به اسلام گرویده بودند، سرمنشا بروز مشکلات و مسائلى باشد. بروز اختلاف بر سر سلمان که نه از انصار بود و نه وابسته به مهاجرین، نمونه خوبى براى اثبات این مدعا است.
پیامبر اکرم(ص) آگاهانه، از رقابت میان قبایل جهت تسریع کار استفاده کردند. این تدبیر تا حد گروه‏هاى عمل کننده هم ادامه یافت. رسول‏الله(ص) با اعمال تقسیم کارى حساب شده میان افراد، هر چهل ذراع از مسیر خط کشى شده را به ده نفر محول کردند. بدین ترتیب نه فقط قبایل و طوایف با هم رقابت مى‏کردند، بلکه در درون هر گروه میان افراد آن گروه هم رقابت ایجاد مى‏شد. ضمن این‏که حوزه کار هر گروه کاملا مشخص بود و تداخلى در مسئولیت‏ها هم پیش نمى‏آمد.
اقدامات انگیزشى پیامبر(ص)
یکى از تدابیر پیامبراکرم(ص) جهت پیشبرد هر چه سریع ‏تر حفر خندق، توجه دادن مسلمین به اصول اعتقادى و مخصوصا آخرت بود. با تعلیم این اصل سازنده که زندگى حقیقى حیات اخروى است و زندگى دنیوى گذرا و بى‏اعتبار است، شور و نشاط کار در مسلمین زیادتر مى‏شد. نکته در خور توجه این‏که به خاطر محدودیت زمانى و ضرورت تاثیر فورى سخن، رسول‏خدا(ص) از زبان شعر که موثرترین زبان آن روز بود، استفاده مى‏کردند.
به عنوان نمونه ابن سعد در "طبقات‏" مى‏گوید پیامبراکرم(ص) در جریان حفر خندق این بیت را تکرار مى‏کردند:
اللهم ان الخیر الآخره
فاغفر للانصار و المهاجره
و یا به قولى:
لاعیش الا عیش الاخره
فاغفر للانصار و المهاجره
و یا:
اللهم لو لا انت ما اهتدینا
و لاتصدقنا و لاصلینا

براى آن‏که مسلمین هدف اصلى را گم نکنند و بدانند که زحماتشان در چه جهت و براى چیست، با این روش بر اصول تاکید مى‏کردند. شاید از همین نکته بتوان به این نتیجه رسید که در هر اقدام مدیریتى لازم است مدیر دائما رهروان خود را با هدف یا اهداف آشنا و آنان را توجیه نماید. پیامبراکرم(ص) از بهترین روش ممکن جهت انجام این مهم استفاده کرده‏اند; از روش آموزش غیر مستقیم و با بهره‏گیرى از زبان شعر که تاثیرى فورى و ماندگار داشت.
جهت تقویت روحیه مسلمین و فعال‏تر کردن آنان، موارد زیر از شیوه مدیریت پیامبر(ص) قابل استنباط است:
الف – مشارکت مستقیم و جدى و همه جانبه شخص رسول الله(ص) در کار حفر خندق، به‏طورى‏که به گفته بسیارى از مورخان، نیروهاى عادى مجاز بودند شب‏ها محل کارشان را ترک کنند اما پیامبراکرم(ص) به اتفاق گروهى از اصحاب مومن و مخلص در کنار خندق مى‏ماندند.نکته قابل توجه این‏که، این مشارکت ‏به رهبرى و هدایت مسلمین محدود نبود، بلکه آن حضرت خود خاک حمل مى‏کردند و هر جا مسلمین در حفر خندق گرفتار مشکل مى‏شدند از آن جناب استمداد مى‏کردند.
ب – حضور شاد و با نشاط پیامبر اکرم(ص) این روحیه را به نیروها هم منتقل مى‏کرد. روحیه با نشاط پیامبر چنان بر اصحاب تاثیر گذاشته بود که آنان حتى بیش از مواقع عادى با یکدیگر شوخى و مزاح مى‏کردند. پیامبر اکرم(ص) هم تا آن‏جا که این شوخى‏ها برخوردى با ارزش‏هاى الهى و اسلامى و شخصیت افراد و اداره امور نداشت، آن را منع نمى‏کردند.
ج – خواندن سرودهاى دسته جمعى یکى دیگر از اقداماتى بود که ضمن جلوگیرى از پرداختن مسلمین به بحث‏هاى تضعیف کننده روحیات و ایجاد کننده اضطراب عمومى، موجب شادى و نشاط و تقویت روحیه مسلمانان مى‏شد. تمامى این سرودها داراى بار ارزشى و تاثیرات تربیتى بسیار خوبى بود.
یکى از سرودهایى که مسلمین مى‏خواندند، به مرد نیکوکارى مربوط مى‏شد به نام جعیل که به گفته واقدى، زشت روى و مبتلا به بیمارى پوستى بود اما در جریان حفر خندق همکارى مى‏کرد. پیامبر اکرم(ص) نام او را از جعیل به عمرو تغییر دادند و به همین مناسبت مسلمین این بیت را سروده و دسته جمعى تکرار مى‏کردند:
سماه من بعد جعیل عمرا
و کان للباس یوما ظهرا
گفته‏اند پیامبر اکرم(ص) هم با تکرار آخرین کلمات هر مصرع با آنان همراهى مى‏کرد.
د – یکى دیگر از تدابیر پیامبر اکرم(ص) در مدیریت نیروى انسانى، استفاده موثر از همه نیروهاى درگیر در حفر خندق بود، به ‏طورى ‏که از سست ایمانان و حتى منافقین هم در حد مطلوب بهره‏بردارى و استفاده مى‏شد. برخلاف روش‏هاى تنبیهى و انضباطى موجود در جوامع مختلف، مخصوصا در شرایط جنگى، در جریان غزوه احزاب، توبیخ و تنبیه مستقیم افراد خاطى و قاصر در انجام وظیفه توسط پیامبر دیده نشده‏ ست. پیامبر اکرم(ص) نظامى را طراحى کرده بودند که در آن فرد خاطى خود به‏خود سرشکسته و شرمسار مى‏شد. به نقل واقدى در جریان حفر خفدق اگر از کسى سستى مى‏دیدند به او مى‏خندیدند.
چنین بود که افراد سست ایمان و منافق هم از ترس ریشخند دیگران، ناگزیر از کارکردن بودند. البته چنان‏که قرآن به صراحت فرموده‏ است، این گروه‏ها به بهانه‏هاى مختلف از زیر کار شانه خالى مى‏کردند. اما این شیوه عمل پیامبراکرم(ص) و مومنان باعث ‏شده بود که آنان گستاخ نشوند، ضمنا براى آنان حقى در همراهى با مومنان ایجاد نشده و در حد امکان از توانایى‏هاى آن‏ها هم بهره ‏بردارى مى‏شد.
ارتباطات
ارتباط پیامبر اکرم(ص) در جریان غزوه خندق با نیروهاى اسلام، مستقیم و بى‏واسطه‏بود. کسانى‏که مسئولیت ‏خبررسانى و ابلاغ فرامین رسول خدا(ص) را به واحدهاى مختلف و گزارش مسائل و مشکلات واحدها را به آن حضرت عهده‏دار بودند، به‏ طور مستقیم با آن حضرت دیدار مى‏کردند. مسلمین قریب به 35 اسب در اختیار داشتند که در جریان حفر خندق و نیز پس از آن در جریان محافظت از خندق جهت هماهنگى وایجاد ارتباط و خبر رسانى سریع، استفاده مى‏شد. پس از حفر خندق، مسلمین براى خندق درهایى قرار دادند (احتمالا هشت در)، هر یک از این درها نگهبانانى داشت و زبیر بن عوام به عنوان فرمانده کل، بر آنان نظارت مى‏کرد. ارتباط میان این دروازه‏ها که در نقاط حساس و استراتژیک خندق تعبیه شده بود توسط عبادبن‏بشر، سرپرست نگهبانان چادر فرماندهى که پیامبراکرم(ص) در آن مستقر بودند، با سرعت تمام و با استفاده از اسب انجام مى‏شد.
هم‏چنین پس از اتمام کار حفر خندق و استقرار نیروها در دو طرف آن، پیامبر اکرم(ص) کلمات یا عباراتى را تعیین فرموده بودند که هم به منزله اسم رمز تلقى مى‏شد و واسطه شناسایى بود و هم جهت‏خبررسانى سریع مورد استفاده قرار مى‏گرفت. هم‏چنین شعارهاى ویژه‏اى جهت‏ برقرارى ارتباط مسلمین با یکدیگر و با چادر فرماندهى که در دامنه کوه سلع مستقر بود، از سوى حضرت تعیین شده بود. به مجرد برخورد با موقعیت ویژه، افرادى که مستقیما با آن موقعیت رویاروى مى‏شدند، موظف بودند شعار خاصى – مثلا الله اکبر – را تکرار و دیگر نیروها را از موقعیت ‏خود آگاه سازند. از طریق همین شبکه ارتباط سریع، مسلمین چند بار از رخنه و نفوذ نیروهاى دشمن آگاه شده، به موقع آن را دفع کردند.
نکته در خور توجه این که، همه این اسامى رمز و واژگان ارتباطى بار ارزشى داشت. گاهى هم از شعاردادن دسته‏ جمعى براى تدارک جنگ روانى علیه دشمن استفاده مى‏شد.
نظارت و کنترل
چنان‏که قبلا هم اشاره شد، نظارت پیامبر اکرم(ص) بر عملکرد افراد در جریان حفر خندق نظارتى غیر مستقیم بود. طراحى نظام تقسیم کار دقیق و رقابت ایجاد شده میان گروه‏هاى عمل کننده، موجب ایجاد نظام نظارت و کنترل همگانى و عمومى شده ‏بود، به گونه‏اى که مى‏توان گفت همه افراد خندق برکار یکدیگر نظارت و کنترل داشتند. در عین حال نوعى حضور و غیاب غیر مستقیم هم نسبت ‏به شاغلین در حفر خندق اعمال مى‏شد، بدین ترتیب که هر کس ناگزیر از ترک موضع ماموریت‏ بود از شخص رسول اکرم(ص) اجازه مى‏گرفت و این به عنوان یک روحیه عمومى که جنبه ارزشى هم داشت، در آمده ‏بود. چنان‏که قرآن مجید هم در سوره احزاب اشاره فرموده‏است، یکى از ملاک‏ها و مشخصه‏هاى تعیین اعتقاد و ایمان افرا، اجازه گرفتن از پیامبر اکرم(ص) جهت غیبت موقت ‏بود.
بنابراین، وجه بارز نظام نظارتى پیامبر اکرم(ص) طراحى نظامى بود که براساس آن نوعى نظارت همگانى و خودجوش در میان نیروهاى اسلامى ایجاد شده بود. این نظام نظارتى که بر مبناى اعتماد کامل میان رهبر و رهروان طراحى شده‏ بود مى‏توانست موجب تقویت اعتماد به نفس و بارورى شخصیت افراد شود.
با توجه به مجموعه عوامل فوق بود که پیامبر اکرم(ص) موفق شدند کار عظیم و شگفت‏انگیز حفر خندق را در مدت کوتاه (کمتر از ده روز) به انجام رسانند. سرانجام، در این غزوه قدرت رهبرى و مدیریت رسول‏الله(ص) توانست احزاب را شکست دهد و آخرین تهاجم سپاه متحد شرک و کفر را ناکام کند.
مدیریت پیامبر در خانواده

یکى از ویژگیهاى پیامبر اکرم(ص) رعایت مساوات بین همسران بـود که به مواردى از آن اشاره مى شود:

الف ـ پـیامبـر اکرم(ص)مهریه هر یک از زنانش را چـهارصد درهم قرار داد(مهر السنه) و فرقى بـین عایشه, حـفصه, ام سـلمه, سـوده, میمونه, زینب دختر جحش و زینب دختـر خزیمه نگذاشت(1)و ملاحظاتـى از قبیل قریشى و غیر قریشى, جوان و غیر جوان, بیوه و غیر بـیوه و امثال آن را در مهریه دخالت نداد. این تساوى حتـما اثر مثبـت خود را در ذهن زنان مى گذارد, تـا خـود را از نظر شخـصیت و سایر امور همانند یکدیگر ببینند.

اگر یکـى از آنها ویژگى خـاص یا وضـعـیت ویژه اى داشـت, در آن وضعیت, پیامبر(ص)بـه نحو دیگرى جبـران کار و فعالیت و ویژگى او را مى کرد و با زبـان یا عمل بـه گونه اى رفتار مى کرد که تساوى و برابرى, بـرترى شخصى را از بـین نبـرد, که بـه مواردى از آن در آینده اشاره خواهد شد.

على رغم اینکه هفت تن از همسـران داراى مهریه مسـاوى بـودند, ولى بـراى صفیه و جـویریه چنین مهریه اى ذکر نشده است. شاید بـه این جهت که ((صفیه)) اسیرى بـود که بـه اسارت در آمد و پیامبـر اکرم(ص) او را براى خود انتخاب(اصطفا)کرد و بـه این گونه افراد مهریه اى تعلق نمى گیرد و آزادى او مهریه اش شده است و ((جویریه)) اسیرى بود که سهم ((ثابـت بـن قیس)) انصارى شد و سپس بـا او عقد کتـابـتـى(یک نوع قرارداد آزادسـازى بـردگان)نوشت که در مقابـل پرداخت پول بـه عنوان مال الکتابـه آزاد شود. وى بـراى تهیه پول نزد پـیامبـر اکرم(ص)آمد و حـضـرت فـرمود: آیا بـهتـر از آن را نمى خواهى؟ پرسید: بـهتر کدام است؟ فرمود: پرداخت مال الکتابـه و ازدواج با من. گفت: بله. و پیامبر اکرم(ص)مال الکتابه را پرداخت و با او ازدواج کرد.(2)

بـه گمان زیاد مال الکتـابـه بـیش از چـهارصد درهم بـوده, ولى پـیامبـر اکرم(ص)آن را پـرداخت کرده است, زیرا ((جویریه)) مالى نداشت, اما پیامبـر اکرم(ص)آن را بـه عنوان مهریه قرار نداد تا او را بر دیگران برترى بخشیده باشد.

همسر دیگرى که مهریه اش با دیگران تفاوت داشت, ام حبـیبـه دختر ابوسفیان بـود. او همراه بـا شوهر خود بـه حبـشه رفت و در آنجا شوهرش نصرانى شد. پیامبـر اکرم(ص) نجاشى را وکیل کرد او را بـه ازدواج حضرت درآورد و مهریه او چهارصد دینار بود. (3

از سیره ابـن هشام و کامل بـن اثـیر معلوم نمى شود چـه کسـى این مهریه را مشخص کرده است, ولى ((ابن عبدالبر)) در استیعاب تصریح مى کند: این مقدار مهریه را نجـاشى مشخص کرده است.(4)بـنابـراین اشکالى از ناحیه برابرى مهریه ها بر پیامبـر اکرم(ص) وارد نیست. اگرچه حتى بر فرض اینکه پیامبـر اکرم(ص)این مهریه را مشخص کرده باشد, اشکالى وارد نیست, زیرا ام حبیبه علاوه بـر مهریه نیاز بـه نفقه داشت و مقدار اضافه را ممکن اسـت بـه حـسـاب نفقه و هزینه زندگیش گذاشت, زیرا هزینه زندگى بـه عهده شوهر اسـت و پـیامبـر اکرم(ص)باید آن را پرداخت مى کرد.

ب ـ علاوه بر مهریه از نظر نفقه و هزینه زندگى, پیامبر(ص)رعایت برابـرى و تساوى را مى کرد; مثلا پس از فتح خیبـر به هر کدام طبـق قول ((واقدى)) صد وسق (هشتاد وسق خرما و بـیست وسق جو)پرداخت کرد.(5)ابـن هشام در این بـاره مى گوید: و قسم لهن مئه وسق و ثمانین وسقا,(6)که معلوم نیست آیا به بـرخى صد و بـه بـرخى هشتـاد وسق داده و یا بـه هر کدام مجموعا صد وسق داده که هشتادتاى آن از یک جنس و بـقیه از جنس دیگرى بـوده است, تا بـا عبارت ((مغازى)) تـطبـیق کند و یا بـه هر کدام صد و هشتـاد وسق داده اسـت. احـتـمال اخـیر درسـت نیسـت, چـون در این صورت کلمه ((وسق)) در عبارت زاید است. احتمال اول نیز درست نیست, زیرا در این صورت باید تفصیل مى داد به کدام یک از زنان هشتاد و به کدام یک صد وسق داده است; همان طور که او و ((واقدى)) در بـاره سـهم دیگران تفصیل داده اند. بنابـراین احتمال وسط صحیح تر است. بـه هر حال ((واقدى)) که داستان و حوادث جنگها را نوشتـه, بـیان مى کند پیامبـر اکـرم(ص)سـهم آنان را بـه طور متـسـاوى پـرداخـت کـرد.

((وسق)) عبارت از شصت صاع اسـت(7)

و صاع تـقریبـا سـه کیلوگرم است. در نتیجه سهم هر زن هیجده تن مى شود که رقم نسبـتـا بـالایى اسـت, ولى احـتـمال دارد صاع و وسـق معانى دیگرى داشتـه بـاشد.

ج ـ پیامبر اکرم(ص) در سایر امور نیز رعایت تساوى و برابرى را مى کرد; مثـلا صبـحگاهان, پـس از نماز بـه حجره یکایک همسرانش سر مى زد و از آنان احوالپرسى مى کرد.

دـ او هر شب در اتـاق یکى از آنان بـه سر مى بـرد و تـساوى را کاملا رعایت مى کرد; حتى در دوران مریضى ایشان که بـه وفاتش منجر شد, رعایت تساوى را مى کرد, تا اینکه بیمارى بر او سخت شد و طبق نقل از همسرانش اجازه خواست در اتاق عایشه بماند. (8)

شاید ماندن در خانه عایشه به این جهت بود که او جوانتر بود و بیشتـر مى تـوانست از عهده کارهاى منزل و مداواى حضرت بـرآید, و شاید جـهات دیگرى داشتـه که بـعدا مورد اشاره واقع خواهد شد.(9)

ه ـ پیامبر(ص) در سفرها و جنگها رعایت تساوى را مى نمود و پیوسته قـرعـه مى کـشـید و طبـق آن یکـى از زنان را همراه خـود مى بـرد. شایان ذکر است چون زمان و مدت غزوه ها معلوم نبود, راهى بـهتر از قرعـه کشـیدن بـراى رعـایت عـدالت و بـرابـرى وجـود نداشـت.

جالب است بدانیم این همه اصرار بر تساوى و برابرى بین همسران و حتى اجازه خواستن از آنان در برخى موارد, از کسى سر مى زند که خداوند بـه او اجازه داده است بـین زنانش بـا بـرابـرى و تساوى برخـورد نکـند و زنان او نیز بـا همـین شـرط نزد او مـانده اند.

قرآن مى فرماید: ((ترجى من تشاء منهن و تـووى الیک من تـشاء و من ابتـغیت ممن عزلت فلا جناح علیک ذلک ادنى ان تـقر اعینهن و لا یحزن و یرضین بما اتیتهن کلهن; (10)نوبت هر کدام از زنها را که مى خواهى, بـه تاءخیر انداز و هر کدام را که خواهى, پیش خود جاى ده. بـر تو بـاکى نیست که هر کدام را که ترک کرده اى,[ دوبـاره] طلب کنى. این نزدیکتـر اسـت بـراى اینکه چـشمانشان روشن گردد و دلتـنگ نشوند و همگى بـه آنچـه بـه آنان داده اى, خشنود شوند.))

شایان ذکر است این اختیارات را خود همسران پیامبر اکرم(ص)بـه او دادند. هنگامى که او آنان را ـ طبـق دستور و ارشاد خداوند ـ بین ماندن نزد پیامبر(ص) و تحمل زندگى ساده آن حضرت و بـین طلاق مخیر ساخت, همگى ماندن نزد آن حضرت و بـا هر شرایطى که پیامبـر اکرم(ص)صلاح بـداند را قبـول کردند, آیات 28 و 29 سوره احزاب از این واقعه بازگویى مى کند; بنابـراین رعایت نکردن تساوى, احجافى در حق زنان نبود, بلکه همگى آن را قبول کرده بـودند و آیه قرآن نیز بر این مطلب تصریح دارد, ولى با این حال پیامبر اکرم(ص)تـمام سعى خـود را بـراى رعایت تـساوى و عدالت, بـه کار مى بـرد.(11)حتـى پـیامبـر اکرم(ص)در حال احرام رعایت مساوات را مى کـرد و هر شـب را کـنار یکـى از آنان بـه سـر مى بـرد. اگرچـه بـهره گیرى جنسى در حال احرام حرام است, ولى منافاتـى بـا رعایت تساوى بین آنان نداشت.

پیروان غیر پیرو

افرادى که ازدواجـهاى متـعدد مى کنند و خود را مسلمان و پـیرو دین پیامبـر(ص) مى دانند, بـاید بـررسى کنند بـرخوردها و کارهاى آنان تـا چـه حدى بـا بـرنامه ها و اعمال و بـرخوردهاى پـیامبـر اکرم(ص)سازگار است. اگر شخـصى بـبـیند که جـوان بـودن یک زن یا خوش سخن و زیبـابـودن او, وى را از دیگر همسرانش غافل کرده و در امور زندگى رعـایت مسـاوات را نمى کـند, بـداند او از راه و روش پیامبر(ص)بسیار فاصله دارد و طبـق فرموده قرآن حق ازدواج متعدد را ندارد, زیرا قرآن مى فرماید: ((فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع و ان خفتم الا تعدلوا فواحده; (12)با هرچه از زنان که مورد پسـندتـان واقع شود, ازدواج کنید; دوتـا, سـه تـا, چهارتا, پس اگر بیم دارید که بـه عدالت رفتار نکنید, بـه یک زن اکتفا کنید.))

روشن اسـت در آیه, ازدواج بـا بـیش از یک زن مشروط بـه رعایت عدالت است و حتى در صورت ترس از اینکه نتواند عدالت را بـرقرار کند, باید به یک همسر اکتفا کند. از اینجا روشن مى شود کسانى که ازدواجهاى متعدد مى کنند و تنها خود را در تعدد ازدواج پیرو سنت پیامبر(ص)مى دانند اما در حقوق همسران بـه عدالت رفتار نمى کنند, چقدر از قرآن و از سنت او دور هستند و در واقع پیروان غیر پیرو هستند. ازدواجهاى متعدد سزاوار شخصى است که خود را امتحان کرده باشد و بداند حوادث و حالات, او را تغییر نمى دهد و از عدالت باز نمى دارد.

محدوده رعایت عدالت

البتـه خداوند ضعف و سستـى ما را مى دانست که نمى تـوانیم بـین زنان به عدالت رفتار کنیم; از این رو ما را از متمایل شدن به یک سو نهى کرده و فرموده است: ((و لن تـسـتـطیعوا ان تـعدلوا بـین النساء و لو حرصتم, فلاتـمیلوا کل المیل فتـذروها کالمعلقه و ان تـصلحـوا و تـتـقوا فان الله کان غفورا رحـیما; (13)و شما هرگز نمى توانید میان زنان بـه عدالت(رفتار)کنید, هر چند[ بـر عدالت] حریص باشید. پس به یک طرف یکسره تمایل نورزید, تا آن[ زن دیگر] را سرگشـتـه[ و بـلاتـکـلیف] رها کـنید و اگر سـازگارى نمایید و پرهیزکارى کنید, یقینا خدا آمرزنده مهربان است.))

از ((و لو حرصتم)) (هر چند تمایل شدید بـه رعایت عدالت داشته باشـید)معـلوم مى شـود مراد از عدالت در ((و لن تـسـتـطیعـوا ان تـعدلوا)) عدالتـى است که از اخـتـیار و تـوان آدمى خـارج است; بنابراین مى توان گفت مراد از آن, عدالت در مودت و محبـت است که از امور قلبـى است و اختیارى نیست.(14)بـنابـراین محدوده رعایت عـدالت, کارها و اعـمال و رفتـارهاى ظاهرى اسـت, ولى در مودت و دوستى ممکن است برخى محبوب تر از برخى دیگر باشند.

خلاصه گفتار: مردانى که قدرت برقرارى عدالت ظاهرى بین زنان را ندارند و مال و امکانات خـود را در اخـتـیار بـرخـى از همسـران مى گذارند و بیشتر اوقات خود را با یکى از آنان سپرى مى کنند, حق ازدواج متعدد را ندارند و بـى جـهت از تـعدد زوجـات مطرح شده در قرآن یا در سنت نبوى سوء استفاده مى کنند.

رعایت روحیه هر یک از همسران

یکى دیگر از ویژگیهاى پیامبر(ص)که محبت همسرانش را بـه همراه داشت, رعایت روحیات آنان و ابراز علاقه به تمامى آنان مناسب بـا شاءن هر یک بود; بـه طورى کـه هیچ کـدام احـسـاس نمى کـرد دیگرى محبوبـتـر از او نزد پـیامبـر(ص)است; مثلا وقتـى مى دید عایشه زن جوانى است که دوست دارد محبوب شوهر خود بـاشد, بـا الفاظى نظیر ((کلمینى یا حمیرا; (15)اى حمیرا! با من سخن بگو)) محبـت او را بـه خود جلب مى کرد. و وقتى بـا ((ام سلمه)) مواجه مى شد که داراى فرزندانى بود و بچه هایش را نیز بـسیار دوست مى داشت, احوال آنان را مى پـرسید و بـر آنان اسم جدیدى مى گذاشت که نشانه اعتـنا بـه آنان بـود; مثـلا او دختـر کوچـکى داشت که نامش ((زینب)) بـود و پـیامبـر اکرم(ص)او را ((زناب)) صدا مى زد و مى پـرسید: ((زناب)) کجاست, یا وقتى در حجه الوداع شتر صفیه از رفتـن ایستـاد و صفیه از شدت ناراحتى گریه کرد, پـیامبـر(ص)بـا دست خود اشکهاى او را پـاک کرد و او را دلدارى داد و دستـور داد قافله همان جـا فرود آید, در حالى که تـصمیم بـه فرود آمدن در آن مکان رانداشت.(16)

پیامبر اکرم(ص)به خاطر اهانتى که زینب بـنت جحش بـه صفیه کرد, مدتى با زینب قطع رابـطه کرد, ولى پس از اینکه زینب از کار خود پشیمان شد, پـیامبـر(ص)بـه غرفه او رفت و تـختـخوابـش را مرتـب کرد(17)و این گونه محبت خود را به او ابراز کرد.

وقتى بـه ((بـره)) دختر حارث از بـنى المصطلق که در جنگ اسیر شده, پیشنهاد ازدواج داد و او با خوشحالى پذیرفت, پیامبر(ص)اسم او را ((جویریه)) نهاد(18). و با این کارها محبت او را کاملا به خود جذب کرد.

روزى از روزها پیامبر(ص)بر جویریه گذر کرد و دید مشغول عبادت است. پس از حدود نصف روز بر او گذر کرد و باز دید مشغول عبـادت است. فرمود: آیا مى خواهى کلماتى به تـو تـعلیم کنم تـا آنها را بـگویى, و سپس بـه او یاد داد هر یک از این اذکار را سه مرتبـه بگوید: سبحان الله عدد خلقه, سبحان الله یرضى نفسه, سبحان الله زنه عرشه, سبحان الله مداد کلماته(19).

به هر حال از مجموع کلمات و رفتارى که از پیامبـر(ص)نقل شد و در لابلاى کتابـهاى روایى و تـفسیرى نمونه هاى دیگر آن را مى تـوان پیدا کرد, فهمیده مى شود این برخوردها سبـب جذب قلوب آنان مى شد.

البته این بـرخوردها در آن زمان بـراى زنان بـسیار مهم بـود, زیرا آن زمان نزدیک به جاهلیت بود, که زنان را یا مى کشتند و یا بـا آنان بـه گونه حیوان رفتار مى کردند و آنان را در ایام عادت از خانه بیرون مى کردند, و آنها را مانند سایر اموال میت به ارث مى بـردند, و نیز بـا زنان مشورت نمى شد و کسى بـه سخـن آنان گوش نمى داد و … و از طرفى تحمل این بـرخوردها بـراى جامعه آن روز بسیار سخت بـود, زیرا جامعه قبـول نمى کرد مردى بـه همسرش شخصیت اجتماعى دهد; به سخنان او گوش دهد; به او محبت کند و حتى اجازه دهد زن با او قهر کند و به تندى با وى سخن بگوید!

بـرخـى, منشـاء همه گرفـتـاریهاى پـیامبـر(ص)بـا همسـرانش را برخوردهاى خود حضرت مى دانستند و معتقد بـودند: اگر همان طور که آنان بـا زنانشان رفتار مى کردند, پـیامبـر(ص)رفتار مى کرد, زنان جـسور نمى شدند و زنان آنان نیز جـراءت نمى کردند روى حـرف مردان حرف بـزنند. در مقابـل همه این حرفها, پیامبـر(ص)تبـسم مى کرد و شاید با این تبسم, بـر ساده اندیشى بـرخى تاءسف مى خورد و هدفش و راهش را که در جـاهاى دیگر بـا صراحـت بـیان کرده, در درون خود زمزمه کرد که: من نیامده ام تـا بـا قهر و غلبـه و قدرت نظامى و زور بر دیگران برترى یابـم و حکومت کنم. من نیامده ام تا دیگران از من بترسند و همسرم در خانه به خاطر تـرس از کتـک یا تـرس از طلاق از من اطاعت کند, بـلکه آمده ام خرد انسانها را پرورش دهم و به آنان بیاموزم خودشان آزادانه راه حق را بیابـند و در آن گام نهند. بنابـراین اگر صد بـار دیگر حفصه, عایشه و … ناسازگارى کنند, آنان را بـا زور تسلیم نخواهم کرد; همان طور که حضرت نوح و حضرت لوط همسرانشان را با زور بـه راه حق نکشاندند, زیرا ((لا اکراه فى الدین)) اصلى مسلم و غیر قابـل تـشکیک اسـت. اگر خـدا مى خواست از راه زور و جبر همگان را هدایت کند, چنین مى کرد, ولى او خواست مردم اختـیار داشتـه بـاشند. خدا راه را از چاه بـراى آنها بـیان کرد, تا هر کسى هر مسیرى را خواست, انتخاب کند. ((و لو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظا و ما انت علیهم بـوکیل(20); و اگر خدا مى خواست, آنان شرک نمىآوردند و ما تو را برایشان نگهبان نکرده ایم و تو وکیل[ صاحب اختیار] آنان نیستى)) و در جاى دیگـر فـرمود: ((فـذکـر انما انت مذکـر لـسـت عـلـیهم بمصیطر(21); پس تذکر ده, که تـو تـنها تـذکردهنده اى و بـر آنان تسلطى ندارى.)) و در باره مردم فرمود: ((و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شـاء فلیکفر(22); بـه آنان بـگو: حـق از جـانب پروردگار است. پس هر که بخواهد, ایمان بیاورد و هر کس بـخواهد, کافر شـود.)) و فرمود: ((انا هدیناه السـبـیل اما شـاکرا و اما کفورا(23); ما راه را بـه او نمودیم; یا سپاسگزار خواهد بـود و یا ناسپاس.)) بنابراین با سخن و عمل و بـا گفتار و کردار بـاید مردم را به راه راست هدایت کرد و روش و منش پیامبر(ص)چنین بود.

او مى خواست همه مردم و از جمله همسرانش را به این طریق بـه راه راست هدایت کند و بـا خـود سازگار سازد و بـه آنها اخـلاق اسلامى بـیاموزد. قهر و غلبـه و زور در این گونه موارد تاءثیرى ندارد.

نکتـه اى که در پـایان این قسمت بـیانش خالى از لطف نیست, این است که: حـوادث را بـاید در محـدوده خـود بـررسى کرد; یعنى وضع محیطى, اجتماعى و … را در نظر گرفت; مثلا ازدواج با حفصه, پاک کردن اشک چشم وى, سوار کردن او بـر مرکب خویش و دلجویى از وى و آماده کردن تختخواب زینب ممکن است امروزه امورى عادى جلوه کند, ولى در زمانى که به زن بـه عنوان موجودى پست نگاه مى شد و مردان بـه طور کلى از چـنین کارهایى سـر بـاز مى زدند, ارزش این کارها بیشتر روشن مى شود.

مدارا کردن

ویژگى دیگر پیامبر اکرم(ص)با همسران, مدارا کردن او در برابر اشتباهات آنان و عفو و گذشت بود. گاهى اشتباه و خطاهاى همسران, تـجاوز بـه حقوق پـیامبـر(ص)بـود. در این صورت حضرت حتـى بـدون یادآورى به آنان, از کنار این قضیه مى گذشت و آنان متوجه اشتباه خود مى شدند و سرافکنده مى گشتند; ولى گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به دیگران بود, که پیامبـر(ص)بـا گفتار و کردارى مناسب, آنان را متوجه مى کرد و اگر اشتـبـاه آنان ناشى از جهالت بود, با بیانى خوش این نقیصه را برطرف مى کرد, زیرا تبلیغ احکام و هدایت انسانها یکى از وظایف انبیاست.

رجوع به اکثر نمونه هاى مطرح شده مى تواند دلیل خوبـى بـراى این ویژگى بـاشد; مثلا وقتى عایشه بـه ایشان گفت: دهانت بـوى مغافیر مى دهد, آیا مغافیر خورده اى؟ حـضرت فرمود: خـیر. نزد زینب شربـت عسل خورده ام. پیامبـر(ص)هیچ تحقیقى نکرد آیا وى راست مى گوید یا نقشه اى کشیده است, بلکه بـا سخت گیرى بـر خود و محروم ساختن خود از خوردن عسل, مشکل را حـل کرد و سوگند یاد کرد دیگر از آن عسل ننوشد. و یا مثـلا بـه همسرانش نگفت: تـو چـنین حقى ندارى, زیرا خودت در آن روزى که من طبـق فرمان خداوند تو و سایر همسرانم را بـین ماندن و بـا زندگى سـاده سـاخـتـن و یا طلاق گرفـتـن مخـیر ساختم(24); اولى را اختیار کردى! و باز نفرمود: آیه قرآن به من اختیار داده که نوبـت هر کدام از زنان را خواستـم, بـه تـاءخیر بیندازم و هر کدام را خواستم, مقدم بدارم(25). پیامبـر(ص)بـدون هیچ گونه استفاده از حق قانونى خود و یا اشاره به ناسازگاریهاى برخى همسران و امثال آن, از تمامى این امور بـا کمال بـزرگوارى صرف نظر مى کرد.

نکتـه اى که در بـحث ما حایز اهمیت است, این است که: پـیامبـر اکرم(ص)پـرده از روى تمامى بـرنامه ها و نقشه هاى زنان بـرنداشت. گفته اند: ما استقصى کریم قط; هیچ گاه انسان کریم استقصا نمى کند و لغزشها را پیگیرى نمى کند, و یا گفتـه اند: ما زال التـغافل من فعل الکرام; از افعال انسانهاى بـاکرامت, تغافل و چشم پوشى است.

وقتى انسانى بـه این مرحله از کرامت و بـزرگوارى بـرسد که حتـى نسبـت بـه توطئه قتل خویش تغافل کند و هیچ سخنى از آن بـه میان نیاورد, خصوصا وقتى که انسان متوجه شود توطئه از سوى کسانى است که او بـیشتـرین لطف و عنایت را بـه آنان داشتـه اسـت, بـیشتـر بزرگوارى و کرامت او جلوه گر مى شود.

به هر حال این عمل پیامبر اکرم(ص)چونان سایر اعمال او الگویى براى همگان است. مردى که در خانه مى خواهد نسبت به خانواده خویش مدیریت داشتـه بـاشد و معلمى که مى خـواهد کلاسـى را اداره کند و حاکمى که خواهان اداره جامعه است, باید بـیش از هر چیز بـه اصل تغافل و چشم پوشى فکر کند. مگر نه این است که پیامبر(ص)با توطئه قتل خود, بـا گذشت و چشم پوشى بـرخورد کرد و همه را شرمنده خویش ساخت؟! لااقل مرد خانه بـاید از پیامبـر(ص)بـیاموزد که در موارد بى اعتناییها و سخنان نسنجیده و نظایر آن با تغافل بـرخورد کند.

در مورد بـرخـوردهایى که همسران بـا یکدیگر داشتـند و نزاع و درگیریهایى که بـین آنان بـه وجـود مىآمد, نیز رفتـار و گفتـار پیامبر اکرم(ص)بسیار راهگشاست.

موارد زیادى از مداراى پیامبـر(ص)بـا عایشه در بـحثهاى گذشته مطرح شد. جاهایى که عایشه نسبت به حضرت خدیجه بى احترامى مى کرد; مزاحم ملاقاتهاى خصوصى پیامبر(ص) با حضرت على(ع)مى گشت; در هنگام نماز شب خواندن پـیامبـر(ص)بـه توهم اینکه حضرت نزد سایر زنانش رفته, به تفحص مى پرداخت و حتى یک مرتبه پیامبـر(ص)را که در حال مناجات بود, لگد کرد و … موارد زیادى است که حضرت, بـا مدارا مساءله را حل کرده اند. نظیر این موارد و حتى بـیشتـر از این را حفصه مرتکب مى شد و پیامبـر اکرم(ص)مدارا مى کرد. حال چه شده است که مردان روزگار ما کوچـکتـرین ناراحـتـى و مشکل از زنان ما را تحمل نمى کنند و بـه ضرب و شتم, تهدید و ارعاب مى پـردازند؟! چرا به جاى برخورد عاطفى و محبتآمیز مى خواهند با زور بـر همسر خویش پیروز شوند. چرا مرد و زن به جاى اینکه بـا محبـت و عشق همدیگر را جـذب کنند, بـه راههایى نظیر مهریه سـنگین و شـروط ضـمن عقد متوسل مى شوند؟! و چرا مسوولان امر به جاى آموزش درس عشق و محبـت و تربیت انسانهاى بـافرهنگ و مهرپرور, بـه فکر دادگاه حمایت از خانواده و قوانین خشک و

بى روح افتاده اند؟! اگر چه تشکیل دادگاه و تصویب قوانین حمایت از خانواده خوب است, ولى درس عشق و محبت, کاربرد بیشترى دارد و بهتر است.

یکى دیگر از ویژگیهاى پیامبر اکرم(ص)زبـان اعتذار داشتن است. ایشان در مواردى از کار خویش عذرخواهى مى کرد که هر شخص منطقى و باانصـافى, حـکم بـه بـرائت آن حـضرت مى داد. صـرف نظر از اینکه پیامبـر(ص)معصوم است و گناهى انجام نمى دهد و گذشته از اینکه او از فکرى سرشار و قدرت تـصمیم گیرى بـرخوردار است و آنچـه انجـام مى دهد, نه تنها صلاح امت اسلامى, بلکه صلاح جامعه بـشریت است, ولى با این حال از کارهاى خـود که ضررى متـوجـه شخـص خـاصى مى نمود, عذرخواهى مى کرد; مثـلا در جنگ خیبـر, پـدر و عمو و شوهر و بـرخى خویشان دیگر ((صفیه)) کشتـه شدند و مقصر اصلى خود آنان بـودند. کارشکنیهاى آنان و آزار و اذیتـهایشان امر پـوشیده اى نیست, ولى پیامبر اکرم(ص)در مورد کشته شدن آنان از ((صفیه)) عذرخواهى کرد و فرمود: از تـو عذرى مى خواهم که خویشانت کشتـه شدند, ولى آنان بودند که علیه من توطئه کردند.

بـه هر حال این عذرخواهى یکى از ویژگیهایى است که اثر بـسیار مثبتى در زندگى زناشویى و در رفع اختلافات دارد.

از ویژگیهاى دیگر پـیامبـر(ص)عـذرپـذیرى ایشـان بـود. آن قدر پیامبـر اکرم(ص)عذرها را قبـول مى کرد که حتى منافقان سخن را از حد گذراندند و گفتند: او زودباور است و هر چیزى که بـه او گفته شود, قبول مى کند. آیه قرآن در صدد دفاع از پیامبر اکرم(ص)برآمد و فـرمود: ((و منهم الذین یوذون النبـى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یومن بالـلـه و یومن لـلـمومنین و رحـمه لـلـذین آمنوا منکم(26); و از ایشان[ منافقان] کسانى هستـند که پـیامبـر(ص)را آزار مى دهند و مى گویند: او زودباور است. بگو: زودباوریش به نفع شماست. او به خدا ایمان دارد و در جهت نفع شما[ خبرها را] باور مى کند و بـراى کسـانى از شما که ایمان آورده اند, رحـمت اسـت.)) به هر حال پیامبر(ص)در زندگى خانوادگى همین طور بود و در صدد تحقیق برنمىآمد که آیا عذرى که طرف مقابـل آورده, واقعى است یا ظاهرى.

سوده, همسر حضرت, نقل مى کند: ((بعد از جنگ بدر وقتى به اتاقم بـرگشتـم, ((سـهیل بـن عمرو)) را دیدم که در گوشه اى از حـجـره ام دستهایش را با طناب بـه گردنش بـسته است. گفتم: بـا دست خودتان ذلت را پـذیرفتـید! چـرا بـا بـزرگوارى مرگ را پـذیرا نشـدید؟! ناگهان کلام رسول خدا(ص)مرا متـنبـه ساخـت که فرمود: اى سوده! آیا بر خدا و رسول او تحریک و ترغیب مى کنى؟!

گفتم: اى رسول خدا! سوگند بـه آن که تـو را بـحق مبـعوث کرد! هنگامى که ((سهیل بن عمرو)) را به این حالت دیدم, اختیار از کفم بیرون رفت و آنچه را که گفتم, گفتم.)) (27

روشن است که بـه مجـرد عذر آوردن, پـیامبـر اکرم(ص)راضى شد و دیگر دنبـال قضیه را نگرفت که آیا واقعا بـى اختـیار این سخن از دهان ((سوده)) خارج شده یا قصد تحریک داشته است.

اگر قبول عذر در خانواده ها وجود داشت, دیگر نیازى بـه اینهمه پرونده در دادگسترى نبود.

پیامبر اسلام از مدیریت بالایی برخوردار بود و همین خصیصه به او در پیشبرد اهداف اسلام کمک زیادی کرده بود.

منابع
1-www.monadi.com
2-subject1/book_14/09_9./www.library.tebyan.net
3-www.NGO resources.com
4-www,library.tebyan.net


تعداد صفحات : حجم فایل:131 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود