گزارش تحقیق
اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی
Mindfulness – Based Cgnitive Therapy (MBCT)
برای ارتقاء کیفیت زندگی دانشجویان افسرده غیربالینی
عنوان صفحه
چکیده 4
فصل اول 6
فصل دوم 14
فصل سوم 53
فصل چهارم 63
فصل پنجم 73
منابع 80
پیوست ها 88
چکیده
.
هدف: هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افزایش کیفیت زندگی و کاهش افسردگی دانشجویان بود.
روش: در این پژوهش، روش نیمه آزمایشی آزمون – آزمون مجدد در دو گروه آزمایشی و کنترل استفاده شد. بدین منظور از بین نزذیک به 1000 نفر دانشجوی ساکن خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، 150 نفر به طور تصادفی انتخاب شدند و از بین این افراد به حکم قرعه 30 نفر از دانشجویانی که نمراتشان در آزمون افسردگی بک 15 و بالاتر بود، انتخاب و بطور تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش در معرض 8 جلسه هفتگی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و هربار به مدت 2-5/1 ساعت، قرار گرفتند. گروه کنترل هیچ گونه آموزش درمانی دریافت نکردند. آزمودنی های دو گروه پنج پرسشنامه (پرسشنامه کیفیت زندگی WHOQOL-BREF، پرسشنامه افسردگی بک، پرسشنامه افکار خودآیند و پرسشنامه نگرش ناکارآمد) در دو نوبت پیش از درمان و پس از درمان تکمیل کردند. برای آزمون فرضیه های پژوهش از تحلیل واریانس چندمتغیره، آزمون همبستگی پیرسون و آزمون t مستقل برای بررسی اثر درمان، استفاده شد.
نتایج: یافته ها نشان می دهد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، کیفیت زندگی را افزایش و افسردگی، افکار خودآیند منفی و نگرش ناکارامد دانشجویان را کاهش می دهد.
جمع بندی: در واقع به نظر می رسد تمرین های MBCT با افزایش آگاهی افراد از لحظه حال از طریق تکنیک هایی مثل توجه به تنفس و بدن و برگرداندن آگاهی به اینجا و اکنون در سیستم شناختی و پردازش اطلاعات اثر دارد. لذا با توجه به موثر واقع شدن این نوع از آموزش و با در نظر گرفتن سودمندی های این روش در زمینه درمان افسردگی و افزایش کیفیت زندگی، توصیه به بکارگیری گسترده این روش می شود.
Abstract
Efficacy of a Mindfulness-Based Cognitive Therapy on Quality of Life and Depression in university Students.
Aim: This research was designed to investigate the effect of a mindfulness-based cognitive therapy on enhancing students' quality of life and on reducing their depression.
Method: A pretest-posttest quasi-experimental design including an experimental group and a control group was used; the experimental group took part in an eight-session benefiting from a mindfulness-based cognitive therapy (MBCT) procedure and the control group did not receive the treatment. Each MBCT session took about 1.5 – 2 hours. 150 students randomly were selected from 1000 students living in the dormitories of Isfahan University of Medical Sciences. Then, they all filled in BDI. Of those who scored 15 or above on BDI, 30 were randomly selected and randomized in two groups. Both groups filled in the questionnaires, World Health Organization Quality of Life Questionnaire (WHOQOL – BREF), Beck Depression Inventory (BDI), Automatic Thoughts Questionnaire (ATQ), and Dysfunctional Attitudes Scale (DAS), before and after the therapy.
Results: Then, the data were analyzed by using SPSS 11.5 for Windows and the research hypotheses were tested conducting a series of two-way ANOVAs, Pearson Product-Moment Correlation tests and an Independent t-tests to investigate the effect of the therapy. The results indicated that a mindfulness-based cognitive therapy enhances students' quality of life and reduces their depression, negative automatic thoughts and dysfunctional attitudes.
Conclusion: The results are in line with previous studies. Furthermore, the findings will be theoretically and methodologically discussed.
فصل اول
طرح مسئله
مقدمه
افسردگی به عنوان یک مسئله بحث برانگیز در حوزه بهداشت روانی باقی است. به نوعی که همچنان باید کارهای فراوانی پیرامون آن صورت گیرد. افسردگی به عنوان یک حالت خلقی بهنجار تجربه ای متداول است. در حالتهای افسردگی خفیف، فرد به نشخوار فکری در مورد مسائل منفی میپردازد و در اکثر اوقات احساسهایی مثل ملال، تحریکپذیری و خشم را تجربه میکند، در حالی که برای خود متاسف و غصهدار است و به اطمینان جویی از دیگران شدیداً نیازمند است. افرادی که افسردگی خفیف را تجربه
میکنند در مورد گذشته مشغله ذهنی دارند و نسبت به آینده بدبین هستند (کلارک و فربورن1؛ ترجمه: کاویانی، 1380).
در هر مقطعی 20-15 درصد بزرگسالان در سطح قابل توجهی از نشانههای افسردگی رنج میبرند و حداقل 12 درصد به میزانی از افسردگی که آنها را در مرحلهای از زندگی به سمت درمان بکشاند مبتلا هستند. در جوامع غرب، افسردگی در بین زنان تقریباً دو برابر این میزان در مردهاست (هاوتون و همکاران؛ترجمه قاسم زاده، 1385).
فرد افسرده، انرژی و انگیزه لازم برای انجام فعالیتهای روزانه را ندارد. عملکرد تحصیلی و شغلی در روابط بین فردی در فرد افسرده مختل میشود. او غمگینتر و ناامیدتر از آن است که برای مشکلات خود راه حلی بیابد و یا بتواند در مورد مشکلات مهم زندگیاش تصمیمی اتخاذ کند.گاهی نیز افراد مبتلا به افسردگی شدید اقدام به خودکشی میکنند. عوامل مختلفی در بروز و آمادگی فرد برای ابتلا به افسردگی دخیل هستند (سادوک و سادوک2؛ ترجمه رفیعی و سجادیان، 1382). افسردگی از تعامل بین چندین عامل مختلف، حاصل می شود. شروع رسیدن آن به متغیرهای مختلف زیست شناختی، سابقه بیماری، محیطی و روانی- اجتماعی مربوط هستند (هاوتون3 و همکاران؛ ترجمه: قاسم زاده، 1385).
تغییرات محیطی و اجتماعی می توانند خلق فرد را تحت تاثیر قرار دهند. ورود به دانشگاه مقطع بسیار حساس در زندگی نیروهای کارآمد، فعال و جوان در هر کشوری است که غالباً با تغییرات زیادی در روابط اجتماعی و انسانی آنها همراه می شود. در کنار این تغییرات به انتظارات و نقشهای جدید باید توجه ویژه کرد ( عباسی و همکاران،1380). در تحقیقی که در خصوص سلامت روانی دانشجویان دانشگاه تهران توسط باقری و همکاران (1374) انجام گرفت، معلوم شد که 30 درصد از پذیرفتگان، احساس غمگینی و افسردگی داشتند. در این بررسی دانشجویان تهرانی از سلامتی بیشتری نسبت به دانشجویان شهرستانی برخوردار بودند. بر اساس تحقیق امینی و همکاران (1380) گروه های دانشجویی از دامنه بالایی از اختلال افسردگی رنج میبرند و در حدود 78 درصد از دانشجویان دانشگاه از بعضی نشانههای افسردگی در رنجند.
به اعتقاد آدامز ( 2003 ) افسردگی و اضطراب ناشی از زندگی دانشجویی و اثراتی که بر روی سلامت روانی دانشجویان میگذارد در سالهای اخیر به شدت مورد توجه و مطالعه واقع شده است و متاسفانه این اضطراب و افسردگی ناشی از زندگی دانشجویی به خودکشی در دانشجویان منجر میگردد به گونهای که در حال حاضر خودکشی سومین عامل مرگ و میر در بین دانشجویان ساکن خوابگاههاست. فشار ناشی از زندگی دانشجویی به علاوه آمادگی بیولوژیکی و روان شناختی دانشجویان سبب میشود تا نرخ ابتلا به اختلالات روانی در دانشجویان ساکن خوابگاه ها افزایش یابد (نصیری و همکاران، 1385).
مطالعات انجام شده در گروههای دانشجویی نیز دامنه بالایی از این اختلال را نشان میدهد. در یک مطالعه توصیفی که تحت عنوان سلامت روانی در دانشجویان سال اول دانشگاهی در مکزیک به عمل آمد سلامت روانی و میزان شیوع اختلال روانی در بین یک گروه 708 نفری از دانشجویان سال اول دانشگاه مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل نشان داد که 84 درصد دانشجویان نیاز به خدمت روان شناسی دارند. همچنین اضطراب و افسردگی به عنوان شایعترین اختلالات روانپزشکی محسوب شده بود (امینی و فرهادی، 1380).
آشنا نبودن بسیاری از دانشجویان با محیط دانشگاه در بدو ورود، جدایی و دوری دانشجویان شهرستانی،
بیعلاقگی احتمالی یا عدم شناخت از رشته تحصیلی، ناسازگاری با دانشجویان دیگر، کافی نبودن امکانات رفاهی و اقتصادی و مشکلاتی نظیر آن، از جمله شرایطی است که میتوان مشکلات و ناراحتیهای روانی را بوجود آورد و یا تشدید کند و باعث افت عملکرد افراد گردد (عباسی و همکاران،1380).
راس (2004) بر این باور است که گزارشهایی که توسط مطالعات گوناگون و متخصصان بالینی داده میشود نشان میدهند که تعداد قابل توجهی از دانشجویان دانشگاههای امریکا، که در مجتمعهای خوابگاهی زندگی میکنند از اختلالاتی مانند اضطراب و افسردگی رنج میبرند و به مصرف مواد مخدر و الکل میپردازند. در طی 5 سال گذشته مشکلات روان شناختی دانشجویان افزایش یافته است 9/15 درصد از دختران دانشجو و 5/8 درصد از پسران دانشجو گزارش میدهند که دارای علائم افسردگی هستند و از آن رنج میبرند..
بنابراین هدف اصلی باید درمان افسردگی و کاستن از احتمال بازگشت بیماری باشد. برای مقابله با افسردگی رویکردهای درمانی مختلفی مورد استفاده درمانگران قرار میگیرند که در هر کدام از آنها تبیین خاصی برای سبب شناسی افسردگی وجود دارد و تکنیکهای درمانی ویژهای مورد استفاده واقع میشوند. برخی از متداولترین درمانهای موجود برای افسردگی عبارتند از: دارو درمانی، درمان بوسیله شوک الکتریکی، رفتار درمانی، روان تحلیلگری، درمانهای حمایتی، روان درمانی بین فردی و شناخت درمانی. در بین درمانهای مذکور شناخت درمانی از اهمیت بیشتری برخوردار است و به عنوان درمان انتخابی برای افسردگی به شمار میرود( پروچاسکا و نورکراس4؛ ترجمه: سید محمدی، 1381).
به نظر ما یک رویکرد درمانی کوتاه مدت و موثر برای درمان افسردگی، می تواند به یاری رسان باشد. در این پژوهش از شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی استفاده کرده ایم. شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT)5 ترکیبی از تمرین های مدیتیشن ، یوگا و شناخت درمانی است که برای تسکین و درمان رنج انسان ها به خصوص رنج های هیجانی که مردم را برای ابتلا به افسردگی آماده می کند، پدید آمده است..
ذهن آگاهی به معنی توجه کردن به شیوه ای خاص، هدفمند، در زمان حاضر و خالی از قضاوت است (کابات زین6،1990). ذهن آگاهی یعنی بودن در لحظه با هر آنچه که اکنون هست، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد؛ یعنی تجربه واقعیت محض بدون توضیح (شلی7،2003؛به نقل از جواهری،1385).
ذهن آگاهی شامل آگاهی بیشتر از لحظه و تماس داشتن با تغییرهای ذهن و بدن به صورت لحظه به لحظه است. اساس ذهن آگاهی از تمرین های مدیتیشن بودائیسم گرفته شده است که ظرفیت توجه و آگاهی پیگیر و هوشمندانه را که فراتر از فکر است افزایش می دهد. زیبایی مدیتیشن ذهن آگاهی در این است که می توان آن را به هر کاری که در لحظه انجام می دهیم تعمیم داد. تمرین های مدیتیشن ذهن آگاهی در بیماران باعث توانایی عمیق خودآگاهی و پذیرش خود می شود. ذهن آگاهی یک روش یا تکنیک نیست، اگرچه روش ها و تکنیک های مختلف زیادی برای ایجاد آن به کار رفته است. ذهن آگاهی را می توان به عنوان شیوه "بودن" یا یک شیوه "فهمیدن" توصیف کرد، که مستلزم درک کردن احساسات شخصی است و مطمئناً به طور ضمنی شامل ایجاد و اصلاح راهی برای نزدیک تر شدن به تجربیات فردی شخص از طریق مشاهده شخصی نظام مند است.که این کار شامل به تعویق انداختن تکانه ها، ارزیابی کردن و قضاوت کردن به طور عمدی است و توانایی انجام فرصت های چندگانه برای حرکت فراسوی عادات قدیمی که نسبت به آنها شرطی شده ایم، پردازش فکر امتحان نشده و واکنش پذیری هیجانی را فراهم می کند (سگال8 و همکاران،2002 ).
کیفیت زندگی به عنوان یک مفهوم چندبعدی توصیف شده است که نمیتوان آن را با روشهای عینی یا ذهنی اندازهگیری کرد. ابعاد کیفیت زندگی9 به عوامل بهداشتی- عملکردی، اجتماعی- اقتصادی، مفهوم خود و رضایت از زندگی قابل تقسیم است. طبق این مدل، کیفیت زندگی تحت تاثیر سن، محیط، فرهنگ، موقعیت اجتماعی، سلامت و خصوصیات شخصی فرد قرار میگیرد و معنی آن از ارتباط شخص با محیطش نشات میگیرد.
از نگاه دیگری ابعاد کیفیت زندگی را به چهار بعد عملکردِ جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی تقسیم شده است که هر یک از این ابعاد خود دارای اجزایی است. طبق این تقسیمبندی، اجزای عملکرد جسمی شامل عدم یا وجود اختلال در اشتها، اختلالات بلع و تهوع، استفراغ، یبوست، اسهال، تنگی نفس، خستگی و بیخوابی، ناتوانی، بیحسی و درد، توانایی حرکت جهت مراقبت از خود و توانایی انجام کارهای عادی روزمره است. اجزای عملکرد روانی مشتمل بر وجود یا عدم وجود اضطراب، افسردگی، سازش، بیماری و درمان آن در رضایت از مراقبت ارائه شده به بیمار است، اجزای عملکرد اجتماعی در برگیرنده نحوه ایفای نقشها، ارتباطات، تعاملات خانوادگی، ارتباط با دوستان و توانایی کار در خارج از منزل و فعالیتهای جنسی است، و اجزای عملکرد معنوی شامل پرداختن به کارهای مذهبی از قبیل اماکن مقدس و مذهبی و دعا کردن و رازو نیاز با خداست (برگر10 و همکاران، 1998).
اگرچه هر یک از این ابعاد خود موضوعات جداگانهای هستند، اما بین همه آنها ارتباط وجود دارد و بروز اختلال در هر یک از ابعاد کیفیت زندگی بر سایر جنبههای کیفیت زندگی موثر است. به عنوان مثال مشکلات جسمی مثل عدم کنترل علائم یا کاهش توانایی انجام کار با ایجاد اضطراب در زندگی بر روی وضعیت روانی تاثیر میگذارد، همچنین علائم جسمی بر روی مشکلات اجتماعی اثر گذار است (کینگ و هیندز11؛ به نقل از فتوکیان، 1382). افسردگی نه تنها با اختلال محور III همبودی بسیار بالایی دارد، بلکه همچنین کیفیت زندگی فرد مبتلا را کاهش میدهد (گاتلیب و اسکریدلی12، 2000).
نصیری و همکاران (1385) در تحقیقی کیفیت زندگی دانشجویان دانشگاه شیراز را بررسی کردند که یافتهها نشان دادند که ارزیابی دانشجویان ساکن در خوابگاه از کیفیت زندگی خود به گونهای معنیدار با دانشجویانی که درخوابگاههای دانشجویی ساکن نیستند تفاوت دارد. به این ترتیب که دانشجویان ساکن خوابگاهها ارزیابی منفی تری از کیفیت زندگی خود در خوابگاهها دارند که این یافتهها با یافتههایی که در کشورهای دیگر بدست آمده همخوانی دارد.
در این تحقیق ما به بررسی تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت زندگی نیز پرداختیم، چرا که کیفیت زندگی دارای جنبه هایی است که افسردگی آنها را تحت تاثیر قرار می دهد و ما در این پژوهش علاوه بر بررسی میزان تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی و کیفیت زندگی، به بررسی رابطه کیفیت زندگی و افسردگی نیز پرداختیم.
با توجه به نتایج تحقیقات فوق و سطوح بالای بیماری افسردگی و اهمیت کیفیت زندگی دانشجویان، پژوهش حاضر به بررسی سوالات زیر میپردازد.
سوالات اصلی پژوهش:
آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افزایش کیفیت زندگی دانشجویان اثردارد؟
آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افسردگی دانشجویان اثر دارد؟
سوالات فرعی پژوهش:
آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش میزان باور افکار خودایند دانشجویان اثر دارد؟
آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش فراوانی افکار خودایند دانشجوان اثر دارد؟
آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارامد دانشجویان اثر دارد؟
اهداف پژوهش:
پژوهش حاضر به دنبال دستیابی به اهداف اصلی زیر است:
1.بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر افزایش کیفیت زندگی دانشجویان.
2. بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر کاهش افسردگی دانشجویان.
اهداف ویژه این پژوهش عبارتند از:
1.بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر کاهش میزان باور افکارخودآیند13 دانشجویان.
2. بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر کاهش فراوانی افکارخودایند دانشجویان.
3. بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر کاهش نگرش ناکارآمد14 دانشجویان.
4.. بررسی رابطه کیفیت زندگی و افسردگی دانشجویان .
تعریف واژه ها:
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT)
تعریف نظری
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی تلفیقی از شناخت درمانی و روش های ذهن آگاهی است. ذهن آگاهی عبارتست از: توجه کردن به شیوه ای خاص، هدفمند، در زمان حاضر و خالی از قضاوت (کابات زین15، 1990).
تعریف عملیاتی
آموزش نظامدار افراد بر مبنای نظریه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی که طی 8 جلسه افراد به صورت گروهی تحت آموزش قرارگرفته و روند کلی برنامه شامل آموزش مدیتیشن16، توجه به تنفس، یوگا17، آگاهی از لحظه، تغییر جهت افکار، خودآگاهی عادت ها، نشخوارهای ذهنی، رابطه بین فکر و احساس، توجه بیشتر به خود، مرور بدن18، تماس با تغییرهای ذهن و بدن به صورت لحظه به لحظه می باشد (سگال19 و همکاران، 2002).
کیفیت زندگی
تعریف نظری
کیفیت زندگی، ادراک افراد از موقعیتهای زندگی خود در زمینههای فرهنگی و سیستم ارزشی که در آن زندگی میکنند، است، ادراک و دریافتی که افراد پیرامون اهداف، انتظارات، استاندارها و علایق خود دارند (گروه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت، 1996)..
تعریف عملیاتی
نمرهای که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مندرج در ابزار اندازهگیری کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت، فرم کوتاهWHOQOL- BREF، کسب مینمایند.
افسردگی
تعریف نظری
افسردگی یکی از اختلال های روانی است که بر اساس چهارمین ویرایش تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، دارای علائم و نشانههایی مثل خلق افسرده یا از دست دادن علاقه، کاهش یا افزایش اشتها، بیخوابی یا پرخوابی، کندی روانی- حرکتی، خستگی یا فقدان انرژی، احساس
بیارزشی و گناه، کاهش توانایی در تمرکز و تفکر، بیتصمیمی و افکار تکرار شونده در مورد مرگ
است (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1381).
تعریف عملیاتی
افسردگی در این پژوهش به نمراتی اطلاق می شود که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مندرج در ابزار اندازه گیری "بک" کسب می نمایند.
افکار خودآیند
تعریف نظری
اظهارنظرهای منفی خودآیند و ناآشکار در مورد خود، دیگران و آینده که نقش مهمی در ایجاد و دوام آسیب های روان شناختی مختلف از جمله افسردگی ایفا می کنند ( هولون و کندال20، 1980).
تعریف عملیاتی
به نمراتی اطلاق می شود که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مندرج در پرسشنامه افکار خودآیند (میزان باور و فراوانی) کسب می کنند.
نگرش ناکارآمد
تعریف نظری
فرضیات و اعتقاداتی که انعکاس دهنده محتوای نسبتاً ثابت طرحواره های شناختی است و منجر به علائم بالینی افسردگی می گردد (بک21 و همکاران، 1983).
تعریف عملیاتی
به نمراتی اطلاق می شود که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مندرج در ابزار اندازه گیری مقیاس نگرش ناکارآمد کسب می نمایند.
فصل دوم
پیشینه تحقیق
کیفیت زندگی
تاریخچه:
مفهوم کیفیت زندگی به ارسطو بر می گردد. وی شادی را به صورت حالت ویژهای از فعالیت های والای روح توضیح می دهد و عقیده دارد که خوشحالی نعمتی خدادادی است. لذا انسانی که شاد است به خوبی زندگی می کند و خوب گام برمیدارد (به نقل از: اندرسون و بوکهاردت22، 1999).
واژه کیفیت زندگی اولین بار توسط پیگو23 در سال 1920 در کتابی در مورد اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت. وی در آن کتاب در مورد حمایت دولتی از اقشار پایین و تاثیر آن بر روی زندگی آنها و سرمایه های ملی به بحث پرداخته بود. این مطلب تا بعد از جنگ جهانی به دست فراموشی سپرده شد اما بعد از آن بر اثر 2 حادثه مهم موردتوجه مجدد قرار گرفت: سازمان جهانی بهداشت (who) سلامت را چنین تعریف کرد: "بهداشت24 جسمی، روانی و اجتماعی". پس از آن در اواخر دهه 1960 واژه کیفیت زندگی در مقاله ای به نام "گزارش ریاست جمهوری امریکا پیرامون رفاه ملی" استفاده شد. در همین زمان ایگینگتون در سرمقاله ای با عنوان "طب و کیفیت زندگی" در مجله پزشکی، مطالبی درباره وظایف و مسئولیت های پزشکی و کاربرد آن برای بیماران پیوند کلیه، واژه کیفیت زندگی را به کار برد (وود و داوفین25، 1992).
به مرور، توجه به کیفیت زندگی افزایش یافت به گونه ای که تحقیقات پزشکی در پایگاه اطلاعاتی مدلاین26 نشان می دهد که مقالات موجود تحت عنوان کیفیت زندگی27 و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت28 بین سال های 1985 تا 1994 از 21 درصد کل مقالات به 76 درصد افزایش یافته است (به نقل از: رستمی،1380).
تعاریف کیفیت زندگی:
تعاریف کلی:
کالمن29 (1984) کیفیت زندگی را گسترهای می داند که امیدها و آرزوها در آن به تجربه درمی آیند.
فرانز و پاور30 (1985) کیفیت زندگی را رضایت یا عدم رضایت از ابعادی از زندگی فرد می داند که برای او
مهم هستند.گرانت و همکاران31 (1990) کیفیت زندگی را با ارزیابی مثبت یا منفی فرد از مشخصه ها و خصوصیات زندگی خود در ارتباط می داند.مرکز ارتقا سلامت دانشگاه تورنتو کیفیت زندگی را امکانات، فرصتها و محدودیتهایی که هر فرد در زندگی خود دارد و نشان دهنده تعامل عوامل انسانی و محیطی
می باشد تعریف می کند ( رستمی، 1380).
تعاریف اختصاصی
صاحب نظران تعاریفی مختلف را در زمینه کیفیت زندگی ارایه کرده اند:
شیپر32 (1990) کیفیت زندگی را بازنمایی واقع بینانه، روز به روز و عملی از پاسخ های فیزیکی، روانی و اجتماعی فرد نسبت به بیماری و درمان آن می داند .سلا و تالسکی33 (1990) کیفیت زندگی را ارزیابی و رضایت بیمار از سطح عملکرد موجودش در مقایسه با آنچه که ایده آل یا ممکن می پندارد، می داند. تستا و سیمونسون34 (1996) نیز کیفیت زندگی را اینگونه تعریف کرده اند: نگرشی به جنبه های جسمی، روانی و اجتماعی از سلامتی به عنوان ابعاد مجزا از یکدیگر که تحت تاثیر انتظارات، اعتقادات، تجربیات و تصورات فرد هستند ( رستمی، 1380).
گروه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (1996): پندارهای فرد از وضعیت زندگیاش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زیست میکند و ارتباط این دریافت ها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهای مورد نظر فرد.
سلا35 کیفیت زندگی را در سه بعد به شرح زیر تعریف می کند:
(1) وضعیت روانی که به توانایی مقابله با استرس، بیماری یا درمان گفته میشود.
(2) وضعیت اجتماعی که همراه با حمایت خانواده و دوستان است.
(3) وضعیت جسمی فرد که مرتبط با سلامت عملکرد او است.
اما معمولا در ارزیابی ها منظور از وضعیت جسمی در بررسی کیفیت زندگی، نبود بیماری یا عوارض جانبی درمان است (شولتز و وینستید36، 2001).
پین37 و همکاران (1998) کیفیت زندگی را در 5 زمینه ذیل تحت بررسی قرار می دهند:
1.سواد اجتماعی و فرصت انجام نقش های اجتماعی
2.حس شادمانی با استفاده از معیارهای حالات احساسی فرد
3.رضایت از وضعیت زندگی خویش
4.رسیدن به هدفهای فردی
5.زندگی طبیعی از طریق مقایسه با سلامت کامل یا حالات قبل از ناتوانی
کیفیت زندگی یک احساس خوب بودن است که از رضایت یا عدمرضایت از جنبههای زندگی فرد، ناشی میشود. کیفیت زندگی حوزههای سلامتی و کار، اقتصادی- اجتماعی، روحی- روانی و خانوادگی را شامل میشود (سامارکو38، 2001). کیفیت زندگی یک جریان فعال و چند وجهی از ادراکات، نگرش ها و تغییرات رفتاری است که از مجموع تجربیات گوناگونی که در طی زندگی اتفاق میافتند، حاصل میشود (لی39 ،1997). یک راه دیگر توصیف کیفیت زندگی درک شخص از خوب بودن است و خوب بودن، کیفیت زندگی است که سلامت فیزیکی ، روانی- احساسی، خانوادگی و اجتماعی را شامل میشود (روتلر40، 1997). مجموعهای از رفاه جسمی، روانی و اجتماعی است که توسط فرد یا گروه افراد درک میشود ؛ مانند شادی، رضایت، سلامتی، موقعیت اقتصادی، فرصتهای آموزشی و خلاقیت و مهمترین مفهوم آن کلمه، درک و احساس رضایتی است که فرد از زندگی خود دارد (پارک، 1995). کیفیت زندگی شامل مجموعهای از احساس سلامتی و شادی، اعتماد به نفس، تطابق با زندگی و رضایت از آن میباشد که فرد آن را تجربه و بیان میکند (ژان، 1992).
محققان بسیاری رابطه بین عوامل مرتبط با تندرستی و کیفیت زندگی را اثبات نموده اند. از جمله فرایز41 (1983) در تحقیقات خود نشان داد که بین میزان ناتوانی و کیفیت زندگی نسبت معکوس وجود دارد. بسیاری محققان رابطه بین صفات فردی را مورد بررسی قرار داده و عواملی از جمله میزان شناخت خود، احساس رضایت از زندگی، تنش های تحمیل شده، دستیابی به هدفهای زندگی، میزان سازگاری و مکانیزم دفاعی روانی را شناسایی نمودند.
اسپتزر42 و همکاران (1987) مدعی هستند که در هر معیاری که برای کیفیت زندگی در نظر گرفته می شود نباید از اهمیت روابط خانوادگی صرفنظر کرد. پژوهش های انجام شده حاکی از احساس ارتقا و کیفیت زندگی متناسب با میزان حمایت خانواده و دوستان می باشد.
لامبرت43 (1989) نیز تاثیر مثبت حمایت اجتماعی را بر کیفیت زندگی گزارش نمود.
هتز و پاور44 (1980) اهمیت وضعیت اقتصادی را بر کیفیت زندگی نشان دادند. و از تاثیر منفی بیکاری بر کیفیت زندگی خبر دادند (هارتشورن، 1992).
اندرسون و بوکهاردت(1999) کیفیت زندگی را اینگونه تعریف کرده اند:
– گستره ای که در آن امیدها و آرزوها تجربه می شود.
– رضایت یا عدم رضایت فرد از زندگی اش.
– احساس فرد از میزان سلامت جسمی اش و نیز احساس رضایت از تجارب زندگی اش.
– ارزیابی فرد از زندگی خود .
– احساس خوشحالی فرد از ابعاد مهم زندگی اش.
ویژگیها و ابعاد کیفیت زندگی عبارتند از:
چندبعدی بودن،45 ذهنی بودن،46 پویا بودن47
چند بعدی بودن: کیفیت زندگی دارای ابعاد متفاوتی است که به هم مربوطند. به طور کلی 3 بعد کیفیت زندگی مربوط به سلامت، ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی می باشند.
-کیفیت زندگی از بعد جسمی: وجود انرژی و توان انجام فعالیت و مراقبت از خود است.
-کیفیت زندگی از بعد اجتماعی: رابطه فرد با دوستان و خانواده، و عموم مردم را گویند که ابعاد آن شامل نقش ها، روابط اجتماعی، روابط جنسی، فعالیت های شغلی است.
-کیفیت زندگی از بعد روانی: مجموعه ای از حالات فردی، مثل بهداشت روانی، قضاوت منفی، شناخت محیط، احساسات، مفهوم خویش، اعتماد به نفس و کنترل خود گفته می شود (کینگ و هیندز، 1998).
-کیفیت زندگی از بعد روحی و معنوی: ادراک فرد از مفهوم زندگی، هدف زندگی، مرگ و زندگی پس از آن (کینگ و هیندز، 1998).
ذهنی بودن: کیفیت زندگی به توقعات، احساسات، اعتقادات و افکار فرد مربوط است. هر چند ارزیابی عینی در این مطالعات نقش مهمی دارد اما قضاوت خود فرد درباره بیماری و درمان و شرایط سلامتی اش بر کیفیت زندگی، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
به عنوان مثال بعضی از افراد با وجود آنکه از یک یا چند بیماری مزمن رنج می برند، خودشان را سالم
می دانند. در صورتی که گروهی دیگر با اینکه هیچ نشانه دیگری از بیماری ندارند، خود را بیمار محسوب می کنند. بطور کلی می توان گفت: کیفیت زندگی عبارتست از تفاوت ادراک بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد.
پویا بودن: با توجه به این تعریف که "کیفیت زندگی ساختاری وابسته به زمان دارد که متاثر است از تجربه شخص و درک او از زندگی" لذا درمی یابیم که پویایی کیفیت زندگی از این روست که با تغییر زمان تغییر می کند و به تغییرات خود فرد و نیز تغییرات محیط وی مربوط می شود (رستمی،1380).
فلنگان بر اساس تحقیقی در سال 1978 کیفیت زندگی را در 5 بعد و عناصر تشکیل دهنده آن را در 15 گروه تقسیم بندی کرد:
جدول 1-2طبقه بندی کیفیت زندگی (اندرسون و بوکهاردت، 1999)
ابعاد کیفیت زندگی
زیرگروه ها
1-سلامت فیزیکی و مادی
1-سلامت فیزیکی و امنیت اقتصادی
2-سلامت شخصی و امنیت فردی
2-روابط با افراد دیگر
رابطه با همسر
فرزندداری
رابطه با والدین و خواهر و برادرها
رابطه با دوستان
3-فعالیت های اجتماعی و گروهی
کمک به دیگران
فعالیت های ملی و منطقه ای
4-تکامل و رشد شخصی
تکامل فکری
درک وبرنامه ریزی شخصی
نقش حرفه ای
قدرت خلاقیت و بیان فردی
5-تفریح
فعالیت های اجتماعی
فعالیت های تفریحی و غیرفعال
فعالیت های تفریحی و فعال
فرل و همکاران در سال 1997 ابعاد جسمی، روحی-روانی و اجتماعی را برای کیفیت زندگی توصیه می کنند (بخشنده، 1382).
بهداشت جسمی
بهداشت روانی خواب
مفید بودن درد
شادمانی رضایت خستگی
اشتها
کیفیت زندگی
بهداشت روحی بهداشت اجتماعی
ناامیدی روابط میان فردی
هدف زندگی اشتغال
فعالیت های مذهبی فعالیت های خانه
شکل 1-2 مدل کیفیت زندگی فرل و همکاران در سال1997 (بخشنده،1382)
برای ارزیابی کیفیت زندگی بررسی چهار بعد زیر ضروری میباشد:
1- رضایت از زندگی
2- مفهوم خود
3- سلامتی و عملکرد
4- عوامل اجتماعی- اقتصادی
رضایت از زندگی: یک بعد مهم برای تعیین کیفیت زندگی است. در اصطلاح عام رضایت با برآورده شدن نیازها، انتظارات، آرزوها و برنامهها به دست میآید. در برخی مطالعات تحقیقی رضایت به معنی احساس کلی "خوب بودن" است. در برخی مطالعات رضایت از زندگی و خوشحالی، توام با هم استفاده
میشود. خوشحال به تجربه یک احساس یا حالتی مطلوب اطلاق می شود. ارزیابی خوشحالی، مطلوب
میباشد اما رضایت از زندگی فراتر از یک وضعیت مطلوب می باشد. رضایت از زندگی از شخصیت افراد، وضعیت محیط و وضعیت عملکردی سالم افراد تاثیر میپذیرد.
مفهوم خود: به صورت ترکیبی از عقاید و احساسات یک فرد در مورد خودش تعریف میشود. مفهوم خود یک خبر شناختی از خود است و روی ارزیابی افراد و ارزیابی خود فرد در زندگی متمرکز میشود. معیار مفهوم جنبه عمومی و هم اختصاصی خود را اندازهگیری میکند.
سلامتی و عملکرد: سلامتی یک موضوع مهم اجتماعی و ضروری است. سلامتی هم روی ابعاد عینی و هم ابعاد ذهنی کیفیت زندگی اثر دارد. لذا برای اندازهگیری سلامتی و عملکرد، معیارهایی لازم است که هم روی تظاهرات بالینی و هم روی ادراکات ذهنی سلامتی توجه داشته باشد، همچنین به مفهوم سلامتی در نزد افراد رابطه بین محیط با جامعه و خانواده توجه داشته باشد. سلامتی افراد روی رفتارها و نگرشهایشان اثر
میگذارد، بنابراین روشهای عینی و ذهنی هر دو برای اندازه گیری سلامتی و بیماری لازم میباشد.
عوامل اجتماعی – اقتصادی: شرایط مادی از اجزای مهم زندگی میباشد. ورک48 (1992) پیشنهاد میکند که وضعیت اجتماعی- اقتصادی در کیفیت زندگی مهم میباشد. زیرا وضعیت اجتماعی- اقتصادی جایگاه افراد در ساختار عملکردی را تعیین میکند (بخشنده، 1382).
اختلال های خلقی:
ویژگیهای کلی:
اختلال خلقی عبارتست از آشفتگی در حالت هیجانی یا خلق فرد افراد میتوانند این آشفتگی را به صورت افسردگی شدید، شعف شدید، یا آمیزهایی از این حالتهای هیجانی تجربه کنند. ویژگی اصلی اختلالهای افسردگی در این است که افراد ملالت یا غم توانکاهی را تجربه میکنند در نوع دیگری از اختلال خلقی به نام اختلال دو قطبی49 فرد تجربیات هیجانی مخالف در "قطب" افسردگی، یعنی احساسهای شعف به نام سرخوشی دارد.برای آگاه شدن از ماهیت اختلالهای خلقی، فهمیدن مفهوم دوره اهمیت دارد. یعنی، دوره محدود زمانی که در طول آن به نشانههای خاص و شدید اختلال مشهور است. در برخی مواقع این دوره خیلی طولانی و شاید 2 سال یا بیشتر باشد. افرادمبتلا به اختلالهای خلقی، دورههای نشانههای ملامت یا سرخوشی یا ترکیبی از هر دو را تجربه میکنند (هالجین و همکاران؛ ترجمه: سید محمدی، 1385).
انواع اختلالهای خلقی
اختلال افسردگی اساسی:
اختلال افسردگی اساسی نشانههای هیجانی دوره افسردگی اساسی، خلق ملول را در بر دارند که شدت آن از ناامیدیهای معمولی و هیجانهای غمانگیز گاه و بیگاه زندگی روزمره بیشتر است. این ملالت میتواند به صورت دلتنگی شدید یا بیعلاقگی زیاد به جنبههای قبلاً لذت بخش زندگی، پدیدار شود. در برخی موارد، علت افسردگی، تجربه داغدیدگی به خاطر از دست دادن فردی عزیز است. گرچه افسردگی شدید بعد از مرگ فردی عزیز، طبیعی است، اما چنانچه غم توانکاه بیش از حد طولانی باشد (بیش از 2 ماه)، اختلال خلقی محسوب میشود. با این حال خیلی از دورههای افسردگی اساسی را رویداد خاصی به وجود نمیآورد. این واقعیت که غم شدید بدون رویداد مشخص ایجاد میشود، اغلب باعث میگردد که افراد مبتلا به یکی از این دورهها احساس کنند در هم کوفته و سردرگم هستند. معمولاً زندگی فرد، در دوره افسردگی اساسی، به علت اختلالی که در کار و خانواده ایجاد میگردد، به آشوب کشیده میشود (هالجین و همکاران؛ ترجمه: سید محمدی، 1385).
ویژگیهای تشخیصی:
فرد در اغلب مواقع ظرف مدت 2 هفته، حداقل 5 مورد از نشانههای زیر را تجربه میکند که بیانگر تغییر در مقایسه با عملکرد قبلی هستند (حداقل یکی از 2 نشانه اول باید وجود داشته باشد.)
– خلق افسرده
– کاهش علاقه یا لذت نسبت به همه یا اغلب فعالیتهای روزمره
– کاهش قابل ملاحظه و غیرعمدی وزن یا کاهش یا افزایش اشتها
– بیخوابی یا پرخوابی
– بیقراری یا کندی روانی- حرکتی
– خستگی یا از دست دادن انرژی
– احساس بیارزشی یا گناه
– مشکل تمرکز یا بیتصمیمی
– افکار مکرر مرگ یا گرایش خودکشی
– نشانهها بخشی از دوره آمیخته (منیک دپرسیو) نیستند و نیز ناشی از بیماری جسمانی، مصرف دارو، و داغدیدگی نمیباشند.
نشانهها پریشانی یا اختلال قابل ملاحظهای به بار میآورند (هالجین و همکاران؛ ترجمه: سید محمدی، 1385).
اختلال افسرده خویی:
همه شکلهای افسردگی نشانههای شدیدی را که تا اینجا بحث کردیم در بر ندارند. در برخی از افراد، افسردگی، غمگینی را شامل میشود که به اندازه دوره افسردگی اساسی عمیق یا شدید نیست و با این حال کاملاً ناراحت کننده و با دوام است. افراد مبتلا به افسرده خویی دست کم به مدت 2 سال، به برخی از نشانه هایی که افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی تجربه میکنند، مانند اختلال در اشتها، خواب آشفتگی، انرژی کم یا خستگی، عزت نفس پایین، تمرکز ضعیف، مشکل تصمیم گیری و احساس ناامیدی دچار هستند. با این حال، آنها نشانههای زیادی را تجربه نمیکنند و این نشانهها شدید نیستند آنها احساس
بیکفایتی میکنند و نمیتوانند ازوقایع زندگی لذت ببرند. اختلال افسرده خویی بر اساس روند آن که مزمن است با اختلال افسردگی اساسی تفاوت دارد. افراد افسرده خو از دیگران کنارهگیری میکنند، بیشتر اوقات غصه دارند و در خود فرو رفتهاند و یا احساس گناه دارند و با دیگران با خشم و تند خویی واکنش نشان میدهند. این افراد، در این مدت طولانی افسردگی گاه بیش از 2 ماه فارغ از نشانه نیستند (هالجین و همکاران؛ ترجمه: سید محمدی، 1385).
اختلال دوقطبی50:
تجربه شدید و بسیار اخلالگر شعف افراطی، یا سرخوشی را شامل میشود که احتمالاً جای خود را به دورههای افسردگی اساسی میدهد. ابراز تمام عیار نشانههای افراطی که تفکر، رفتار، و تهییج پذیری بسیار شدید را شامل میشوند و عملکرد اجتماعی یا شغلی را مختل میکنند. دوره منیک51 نام دارد. در برخی موارد فرد مبتلا دستخوش نشانههای روان پریشی نظیر هذیان ها و توهمات میشود. امکان دارد فرد ،دوره مختلط52 را نیز تجربه کند که با دورهایی تقریباً یک هفته ای مشخص میشود که طی آن نشانههای دوره منیک و دوره افسردگی اساسی با هم به صورت تناوب سریع، روی میدهند.
اختلال ادواری خویی53 تناوبهایی را بین ملالت و حالتهای کوتاهتر و نه چندان شدید و کمتر اخلالگر
سرخوشی را شامل میشود که دورههای هیپومانیک54 (مانی خفیف) نامیده میشود (هالجین و همکاران؛ ترجمه: سید محمدی، 1385).
ویژگیهای دوره منیک و هیپومنیک:
وجود دوره خلقی که به طور غیر عادی و مستمر بالا، فراگیر یا تحریک پذیر است و حداقل 1 هفته در دوره منیک و 4 روز در دوره هیپومنیک ادامه دارند. در طول این دورهها، سه مورد از نشانههای زیر یا بیشتر ادامه مییابند (چهار مورد در صورتی که خلق فقط تحریک پذیر باشد):
– عزت نفس یا بزرگ منشی کاذب
– کاهش نیاز به خواب
– پرحرفی بیش از حد
– پرش افکار یا شتاب افکار
– حواسپرتی
– افزایش فعالیت هدفمند یا بیقراری روانی- حرکتی
درگیری افراطی در فعالیتهای لذت بخشی که عواقب بالقوه دردناکی دارد (هالجین و همکاران؛ ترجمه: سید محمدی، 1385).
اختلال عاطفی فصلی:
نوعی از افسردگی است که فقط در مواقع معینی از سال روی میدهد. بیشتر کسانی که به این بیماری مبتلا میشوند در طول زمستان احساس شادی نمیکنند. به طور کلی، این بیماری در ماههای اکتبر و نوامبر (اوایل پاییز) شروع میشود و در مارس یا آوریل (فروردین یا اردیبهشت) تمام میشود (انجمن پزشکی آمریکا؛ ترجمه: گنجی، 1381).
شیوع افسردگی:
میزان خطر ابتلا فرد به افسردگی اصلی در طول زندگی، در حدود 12 درصد در مردان و 20 درصد در زنان است (استوارت55، 1984). در هر مقطع زمانی حدود 5درصد جامعه از افسردگی با این شدت در رنج هستند. 25درصد از برهه های افسردگی کمتر از یک ماه طول می کشد و 50درصد در کمتر از سه ماه بهبود
می یابند. با این وجود اغلب یک دوره بالینی مزمن مشاهده میشود؛ 39-15درصد از موارد ممکن است یک سال پیش از شروع علائم همچنان افسرده باشد، یعنی علائم آنها با ضوابط اختلال افسردگی اصلی بخواند و 22درصد موارد بعد از دو سال همچنان، افسرده باقی بمانند (کلارک و فربورن56 ؛ترجمه: کاویانی، 1380).
طول مدت یک دوره افسردگی عادی به نظر می رسد 3 تا 6 ماه در بیماران سرپایی و 6 تا 9 ماه در بیماران بستری باشد (بت، 1967). تخمین درصد بیمارانی که بعد از پایان یا معالجه یک دوره افسردگی ممکن است مجدداً دچار افسردگی شوند از 50 تا 85 درصد فرق می کند (مهریار، 1373).
افسردگی در زنان:
زنان به دلیل ویژگیهای جنسیتی در ابتلا به افسردگی از مردان پیشی میگیرند. مسائلی چون دوران قاعدگی، بارداری، زایمان و یائسگی رویدادهای طبیعی در چرخه زندگی یک زن هستند که هر کدام از آنها به تنهایی میتوانند باعث افزایش آسیب پذیری او در برابر افسردگی شوند. برخی از نظریات
زیست شناختی عنوان میکنند که افزایش نشانههای افسردگی در دختران نسبت به پسران به مرحله بلوغ مرتبط میشود، بنابراین شیوع افسردگی در زنان به فعالیت غدد درون ریز نسبت داده میشود. شواهد زیادی گویای این مطلبند که کاهش آندروژن در زنان باعث بهبود کارکرد جنسی و شناختی و افزایش سلامتی
میگردد. از سوی دیگر گزارشات اولیه حاکی از این امر هستند که سطح بالای آندروژن احتمالاً با
نشانههایی مثل تحریک پذیری خلق افسرده و اختلال افسرده خویی و رفتار وسواسی مرتبط هستند. پژوهشها نشان داده که دختران نوجوان پس از وقوع قاعدگی در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به افسردگی عمده هستند. بیش از دوسوم آنها علاوه بر ابتلا به اختلال افسردگی یک قطبی یک اختلال هیجانی دیگر را که در اکثر مواقع جز اختلالات اضطرابی میباشد، نیز تجربه میکنند. سندروم پیش از قاعدگی از دیگر مواردی است که زمینه ساز ابتلای زنان به افسردگی میشود،این مساله در زنان به دلیل تاثیر هورمونهای جنسی بر نورو ترانسمیترها میباشد و در اکثر مواقع شامل علائم تحریک پذیری، خلق افسرده و نوسان عواطف میباشد که فعالیتهای مشخص و اجتماعی و روابط با دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.در دوران پس از زایمان و یائسگی نیز اختلال افسردگی به علت بینظمیهای هورمونی اتفاق
میافتد. البته زنانی که در دوران قاعدگی دچار افسردگی میشوند احتمال بیشتری دارد که بعد از زایمان نیز دچار افسردگی شوند محققان دریافتهاند که حتی در صورتی که یک زن و مرد از بهره ژنتیکی یکسانی برابر ابتلا به افسردگی برخوردار باشند. زنان استعداد بیشتری برای دچار شدن به احساس گناه، بیارزشی،
نشانههای جسمی و نشخوارهای فکری دارند. شاید این امر دارای منشا روان شناختی باشد. زیرا مطالعات نشان داده است که حساسیت دختران و زنان نسبت به حوادث منفی زندگی بیش از افراد مذکر است. شاید به همین دلیل است که مرگ والدین در کودکی پیشبینی کننده قوی برای ابتلا به افسردگی در دختران
میباشد اما در پسران چنین نیست. همچنین حساسیت بیشتر زنان به ناسازگاریهای زناشویی نسبت به مردان آنها را نسبت به افسردگی آسیب پذیرتر میسازد. برخی نظریه پردازان نیز با توجه به اختلاف بین شمار مبتلایان زن و مرد، افسردگی را به تفاوت سبک های ارتباطی و میزان شرکت در زاد و ولد فیزیولوژی و فعالیتهای اجتماعی در دوجنس نسبت میدهند. دست آخر اینکه زنان به طور معناداری بیش از مردان به دنبال کمکهای حرفهای برای درمان اختلالات روانپزشکی میروند؛ راحت از مردان نقش بیمار بودن را میپذیرند و به درمان اعتقاد بیشتری دارند و شاید به همین خاطراست که آمار مبتلایان زن به افسردگی بیش از مردان گزارش شد (استینر و همکاران 2000؛ به نقل از چراغی، 1384).
سبب شناسی:
بعید به نظر می رسد که فقط یک عامل بتواند وقوع افسردگی را تبیین کند، بلکه افسردگی از تعامل بین چندین عامل مختلف، حاصل می شود. نشان داده شده است که شیوع و سیر آن به متغیرهای مختلف زیست شناختی، سابقه بیماری، محیطی و روانی- اجتماعی مربوط می شود. از میان این متغیرها می توان به موارد زیر اشاره کرد: اختلال در کارکردهای ناقلهای عصبی، سابقه افسردگی یا الکلیسم در خانواده، از دست دادن والدین در دوران کودکی و یا مورد بی توجهی آنان قرارگرفتن، رویدادهای منفی اخیر در زندگی، داشتن همسر عیب جو و یا متخاصم، فقدان ارتباطی نزدیک و اطمینان بخش، فقدان حمایت اجتماعی مناسب و فقدان درازمدت احساس ارزشمندی (هاوتون و همکاران57 ؛ترجمه: قاسمزاده، 1385).
نظریه های افسردگی
نظریه زیستی:
ارقام بدست آمده از بررسی های دوقلوهای یک تخمکی حاکی از میزان تشابه یا همگامی 70 درصد، در دوقلوهای دوتخمکی 20 درصد و در دوقلوهای یک تخمکی که جدا از یکدیگر بزرگ شده اند 66 درصد است. یافته های حاصل از بررسی فرزندخوانده ها نیز تایید گر تاثیر عوامل ارثی در سبب شناسی این اختلال است.بررسی خانوادگی در مورد افراد مبتلا به اختلال یک قطبی، نشانگر افزایش خطر ابتلای خانوادگی به اختلال یک قطبی است و خطر کلی ابتلا برای بستگان درجه اول حدود 7 درصد است. هر چه سن شیوع اختلال پایین تر باشد خطر شیوع خانوادگی آن بیشتر است. افراد مبتلا به اختلال دوقطبی با افزایش خطر ابتلای خویشاوندان به اختلال یک قطبی و دوقطبی روبرو هستند و خطر کلی برای بستگان درجه اول آنان 20 درصد است. در افسردگی سایکوتیک، ارث پذیری ناچیزی مشاهده می شود که بسیار کمتر از مورد شیدایی-افسردگی است. بین بار ارثی و میزان فشار روانی محیطی لازم برای آشکارشدن یک دوره اختلال رابطه معکوس وجود ندارد، بلکه مطالعه جریان رویدادهای زندگی در خانوادههای افراد مبتلا، بیانگر آن است که یک زمینه یا آمادگی ارثی برای ابتلا به افسردگی و پریشانحالی وجود دارد (نیکخو و آوادیس یانس، 1376).
نظریه روان تحلیل گری :
مفهوم سازی های روان تحلیلگری از افسردگی، این اختلال را از دست دادن تخیلی یا واقعی شیء موردعلاقه یا با ارزش می داند. این از دست دادن می تواند، مرگ، جدایی، طرد و یا به طور سمبولیک از دست دادن بعضی از ایده آل ها یا موضوعات انتزاعی باشد. نوعا این اشیا، افراد مهم زندگی اولیه کودک هستند که معمولا شامل والدین و اغلب مواقع مادر می شود. فرض بر این است که از دست دادن در دوران اولیه کودکی، فرد را کم بنیه می سازد. حالتی از آسیب پذیری که در صورت مواجه شدن فرد یا از
دست دادن ها و ناامیدی های مهم در بزرگسالی، می تواند به افسردگی وی منجر شود. یکی از نخستین فرمول بندی های روان تحلیل گری از افسردگی، توسط کارل آبراهام صورت گرفت ،وی معتقد بود که تعارض های موجود در افسردگی حول محور صفات دیگر آزاری دهانی و دیگر آزاری مقعدی دور می زند (کاپلان و سادوک ؛ ترجمه رفیعی و رضاعی، 1378).
به دنبال این فرمول بندی، فروید در توضیح علایم دیگر افسردگی، مفروضات آبراهام را گسترش داد. وی در مقاله کلاسیک خود به نام "داغدیدگی و مالیخولیا" افسردگی را همتراز داغدیدگی قرار داد. اما روی اهمیت دادن عزت نفس در افسردگی تاکید کرد. وی عنوان کرد که برخلاف افراد داغدیده، به نظر می رسد که افراد افسرده فاقد عزت نفس هستند و خود-خوارشماری58 بیشتری می دارند-آنها خود را بخاطر ناامیدی، بی ارزشی و ناکارآمدی سرزنش می کنند. وی معتقد است که خشم و ناامیدی که قبلا نسبت به شیء از دست رفته وجود داشته، درون فکنی می شود و متعاقب آن عزت نفس از دست رفته و گرایش به
خود-انتقادی در فرد بوجود می آید.اهمیت نوشته های اولیه بالبی تحت عنوان "محرومیت مادری" به تاکید وی بر تجارب کودکان در مورد ارتباطات بین فردی برمی گردد که این تجارب نقشی حیاتی در رشد روان شناختی کودکان دارد. بالبی همانند کلاین و جاکوین، طرفدار دیدگاه ارتباط شیء است. وی معتقد است که نوزاد تمایلی ذاتی به جستجوی تحریک و بالابردن سطح دلبستگی خود به اشیا مهم دارد. این اشیا از او محافظت و حمایت می کنند. بالبی این حلقه دلبستگی به یک فرد خاص را در رشد بهنجار کودک ضروری می داند و اعتقاد دارد که چنانچه افراد در دوران اولیه زندگی، حلقه های قوی دلبستگی بوجود نیاورند، در هرسنی ممکن است از ارتباطات بین فردی معیوب آسیب ببینند. پس چنانچه حلقه های دلبستگی (نوعا به مادر) مختل شود (از طریق جدایی واقعی یا عدم پاسخگویی هیجانی مادر و یا در دسترس نبودن وی) ممکن است، فرد نسبت به افسردگی آسیب پذیر شود. در مجموع می توان گفت که نظریه های روان تحلیل گری بیشتر روی فقدان های دوران کودکی و کیفیت ارتباط بین مادر-کودک در اولین سالهای زندگی، به عنوان عامل آسیب پذیری افراد به افسردگی تاکید دارند ( پهلوان،1383).
نظریه میان فردی:
نظریه میان فردی افسردگی از رویکردهای میان فردی آدولف می یر (1957) و هاری استک سالیوان (1953) و نظریه دلبستگی جان بولبی59 سرچشمه گرفته است. می یر که به خاطر رویکرد روانی-زیستی اش به رفتار نابهنجار شهرت داشت، روی این موضوع تاکید کرد که چگونه مشکلات روانی می توانند تلاش های اشتباه فرد را برای سازگارشدن با محیط روانی-اجتماعی نشان دهند. او معتقد بود نشانه های جسمی می توانند در ارتباط با پریشانی روانی نیز ایجاد شوند. سالیوان رفتار نابهنجار را حاصل روابط میان فردی معیوب، از جمله نارساییهای ارتباطی می دانست. نظریه بولبی با تاکید خاص آن بر پیوندهای دلبستگی آشفته در اوایل کودکی به عنوان علت ناخشنودی بعدی در زندگی، با افسردگی ارتباط بیشتری دارد. نظریه میان فردی، با فرض کردن یک رشته مراحلی که به افسردگی منجر می شوند، عقاید این نظریه پردازان را به نظریه های رفتاری و شناختی ربط می دهد. مرحله اول ناکامی فرد در فراگیری مهارت های لازم برای برقرارکردن روابط صمیمانه رضایت بخش در کودکی است. این ناکامی به احساس ناامیدی، انزوا و افسردگی منجر می شود. بعد از اینکه افسردگی فرد تثبیت شد، مهارتهای اجتماعی نامناسب و ارتباط معیوب آن را حفظ می کنند، که به طرد شدن بیشتر توسط دیگران می انجامد.افسردگی های واکنشی در بزرگسالی در صورتی ایجاد می شوند که فرد رویداد استرس زایی، مانند قطع رابطه یا مرگ فردی عزیز را تجربه کرده باشد. بعد از اینکه نشانه های افسردگی نمایان می شوند، مهارتهای اجتماعی ناسازگارانه فرد به آنها تداوم می بخشد.برخی از نظریه پردازان و متخصصان بالینی در حیطه پژوهشی دیگری که به تاثیرات اجتماعی و میان فردی به اختلالهای خلقی مربوط می شود، به نحوی که تعارض با افراد صمیمی، مخصوصا اعضای خانواده، با شیوع روند افسردگی ارتباط پیدا می کند، توجه کرده اند (هالجین و ویتبورن؛ ترجمه: سیدمحمدی، 1385).
نظریه رفتاری:
یکی از قدیمی ترین نظریه های رفتاری افسردگی این بود که نشانه های افسردگی حاصل کاهش
تقویت های مثبت هستند (لازاروس، 1968، اسکینر، 1953). طبق این دیدگاه افراد افسرده به این علت از زندگی کنار می کشند که دیگر مشوق هایی برای فعال بودن ندارند.موضع رفتاری قدیمی دیگری اعلام
می دارد که مهارتهای اجتماعی معیوب در افسردگی دخالت دارند. کسی که روابط میان فردی معیوبی دارد احتمالا تقویت هایی را که دیگران به صورت توجه و علاقه تامین می کنند، از دست می دهد در نتیجه، این فرد احتمالا افسرده می شود و افسرده می ماند. گاهی، فرد افسرده ممکن است نفع ثانوی کسب کند. گریختن از مسئولیت، مثلا از وظایف شغلی یا تعهدات خانوادگی، می تواند تقویتی برای افسرده ماندن باشد.طبق مدلهای رفتاری، رویدادهای زندگی استرس زا عامل سومی هستند که در افسردگی دخالت دارند زیرا توانایی فرد را در انجام دادن الگوهای مهم و نسبتا خودکار رفتار مختل می کنند (هالجین و ویتبورن؛ ترجمه: سیدمحمدی، 1385).
رویکرد یادگیری و مهارت های اجتماعی
بانفوذترین نظریه رفتاری در رابطه با درمان افسردگی، متعلق به پیتر لوینسون60 است.براساس این نظریه، افسردگی ناشی از میزان اندک تقویت مثبت همایند با پاسخ است. این حالت منجر به پیامدهایی مثل گریه کردن، خلق ناشاد و غیره در رفتار فرد می شود و تبیینی است برای کم شدن برون-داد رفتاری در افراد افسرده.در ابتدای افسردگی، نشانه ها می توانند با جلب تقویت از جانب دیگران (پدیده "سود ثانوی"61) تداوم یابند، اما بعدها اعضای خانواده و دوستان دادن پاداش به رفتار فرد را متوقف می کنند. حتی شاید از فرد افسرده گریزان شوند که در نتیجه کاهش بیشتر فراوانی پاداش های موجود در محیط را شاهد هستیم.درمان انتخابی در این نظریه، برنامه ریزی مبتنی بر رویدادهای خوشایند و آموزش مهارت های اجتماعی است.
لیبت62 و لوینسون (1973) دریافتند که افراد افسرده کمتر صحبت می کنند، کمتر مکالمه را شروع می کنند.در یک گروه به شکل غیریکسان توجه خود را پخش می کنند آرام تر به دیگران پاسخ می دهند، و هنگامی که دیگران صحبت می کنند، کمتر "تایید و تشویق" می کنند.کوین63 (1976) نیز به این نتیجه رسید که هر چند مکالمه 20 دقیقه ای با افراد افسرده، اثر گریزان سازدارد، لیکن شواهد اندکی مبنی بر وجود اشکال در ارزیابی های ریزساختاری رفتار اجتماعی وجودداشت، نتیجه ای که مطالعات بعدی آن را تایید کردند.این شواهد حاکی از آن است که محتوای مکالمه افسرده ها (که یا زیاد از حد بی پرده است و یا دارای جملات خود سرزنشگر بسیاری است)، عامل بوجود آمدن اثر گریزان سازی است که افراد افسرده روی دیگران دارند.شاید اشکال این موارد به آن چیزی برگردد که فرد افسرده می خواهد درباره آن سخن بگوید و نه فقدان مهارت اجتماعی. بی پرده گویی بیش از حد می تواند موقعیت اجتماعی را برای آنها آشکارا، مشکل سازد. با فرض درست بودن این موضوع، حوزه مهم برای کاردرمانی، مهارت اجتماعی نیست، بلکه باید سراغ روش منفی و خودسرزنشگر فرد برای صحبت با دیگران رفت (کلارک و فربورن؛ ترجمه: کاویانی، 1380).
تاکید این چنین بر محتوای ارتباطات با خود یا دیگران زمینه ساز نظریه درباره افسردگی شد، نظریه کنترل خویشتن رم و نظریه شناختی بک.
نظریه کنترل خویشتن رم:
این مدل نظری با مشاهدات آزمایشی شروع شد که نشان می دادند که همبستگی ناچیزی بین عملکرد واقعی و ارزشگذاری آزمودنی ها و نیز بین عملکرد و میزان پاداشی که به خود می دهند، وجوددارد. آزمودنی هایی که به خودشان رتبه های پایین موفقیت و نمرات پایین خود- پاداش دهی دادند، عملکردشان از کسانی که میزان پاداش زیادی به خود داده و عملکردشان را بالا ارزشگذاری کرده بودند، بدتر نبود (کلارک و فربورن؛ترجمه: کاویانی، 1380).
رم بر همین اساس معتقد است که کنترلی که افراد بر رفتارشان دارند می تواند به 3 فرایند تقسیم شود:
1.خودپایی
2.ارزیابی خود
3.تقویت خود
نقص در هر کدام از این 3 فرایند می تواند به افسردگی منجر شود.
1.خودپایی: الف)افراد افسرده به طور انتخابی به وقایع منفی بیشتر توجه نشان می دهند تا وقایع مثبت.
ب)افراد افسرده به طور انتخابی به بازده فوری رفتار بیشتر توجه می کنند ، تا بازده و نتایج بلند مدت .
2.ارزیابی خود: الف)افراد افسرده مجموعه معیارهای سخت و لازم الاجرایی را برای ارزشیابی رفتارهای خود برمی گزینند.
ب)افراد افرده برای رفتارهایشان اسنادهای منفی می دهند. برای مثال آنها بازده مثبت را به عوامل بیرونی و بازده منفی به عوامل درونی نسبت می دهند.
3.تقویت خود:الف)در نتیجه در مرحله قبلی، افراد افسرده تقویت مثبت کافی برای خود در نظر
نمی گیرند و با کمبود تقویت مثبت روبرو می شوند.
ب)افراد افسرده برای خودشان خودتنبیهی افراطی در نظر می گیرند، یعنی در اثرنرسیدن به معیارهایشان، خود را مورد تنبیه شدید قرار می دهند (پهلوان ،1383).
مدل درماندگی اکتسابی64:
یک مدل مهم رویکرد رفتاری شناختی مدل درماندگی اکتسابی است که اعلام می دارد افراد افسرده خود را قادر به تاثیرگذاری بر محیطشان نمی بیند.طبق مدل اولیه سلیگمن، بی تفاوتی و نافعالی که افراد افسرده از خود بروز می دهند، نشانه هایی رفتاری هستند از درماندگی اکتسابی. افراد این علائم را در واکنش به تجربیات قبلی نشان می دهند که در آنها دیگران باعث شدند که احساس کنند قدرت کنترل کردن سرنوشت خویش را ندارند.به دلایل انتقاداتی که به این مدل اولیه شد سلیگمن و همکاران برروی این مدل تجدیدنظر کردند ومدل جدید درماندگی اکتسابی را ارائه دادند.
در این مدل جدید نقش انتسابها یعنی توجیه کردن اتفاقی که برای افراد روی می دهد، موردتوجه قرار گرفت.در این مدل، مواجه شدن با موقعیت هایی که موجب درماندگی می شوند (رویدادهای آسیب زا یا ناگوار)، افراد افسرده را به سمت نسبت دادن عجز و ناتوانی شان به فقدان امکانات مشخصی سوق
می دهند. افراد این حس عجز و ناتوانی را به ابعاد زندگیشان گسترش می دهند.
اینگونه انتسابها، درونی، پایدار و کلی هستند. در حالی که افراد غیرافسرده مشکلات خود را به شرایط خارج از کنترلشان نسبت می دهند (انتسابهای بیرونی) این افراد مشکلات را موقتی (نه پایدار) و کاملا ویژه موقعیت می دانند (نه کلی).طبق این نظریه انواع انتسابهایی که افراد افسرده دارند، باعث می شوند زمانی که این افراد با موقعیت هایی ناگوار زندگی روبرو شوند، در برابر احساس ناامید بسیار آسیب پذیر باشند (هالجین و ویتبورن؛ ترجمه: سیدمحمدی، 1385).
شناخت درمانی
نظریه عقلانی-عاطفی الیس65:
نظریه عقلانی-عاطفی الیس یک توجیه منطقی در قالب رابطه (a-b-c) می باشد. به این ترتیب a رویدادی است که اتفاق می افتد و فرد را به گونه ایی برمی انگیزد.b نظام اعتقادی فرد است. با توجه به حادثه a و c که پیامد عاطفی و یا واکنش فرد در مواجهه با a است. الیس بر این باور است که دیگر نظریه پردازان توجه خود را یا به a یا به c معطوف داشته اند و a را علت به وجود آمدن c دانسته اند. در صورتی که به اعتقاد او، چیز دیگری باید میان a و c واسطه شده باشد تا c بوجود آید. او اعتقاد دارد که این چیز همان نظام
باور های فرد است.الیس بر این اساس شخصیت و چگونگی درمان اختلالات روانی را توضیح می دهد.اگر نظام باورهای فرد منطقی و عقلانی باشد، رشد شخصیت، سالم و در غیراین صورت، ناسالم و بیمارگونه است. به عقیده الیس، روان درمانی فرایندی است که در آن، با تمرکز جدی بر نظام اعتقادی فرد یعنی b و اصلاح آن، به تغییر رفتار اقدام می شود (شفیع آبادی و ناصری، 1380).
هدف کلی در نظریه عقلانی-عاطفی این است که انسانها بتوانند اختلال های هیجانی خود را به کمترین میزان برسانند، رفتارهای خود- مخرب خویش را کم کنند و خود شکوفاتر شوند و زندگی شادتری داشته باشند. هدف های فرعی آن هم عبارتند از این که انسان ها عاقلانه تر و شفاف تر فکر کنند، احساس مناسبتری داشته باشند و در رسیدن به هدف های خود موثر و کارامدتر شوند. در این نوع درمان ها به انسان ها یاد می دهند با احساسات منفی خویش مثل تاسف، ندامت، ناکامی و آزردگی برخورد موثرتری نمایند (شارف؛ ترجمه: فیروزبخت، 1381).
پیدایش درمانهای روان شناختی افسردگی:
دهه گذشته، شاهد شکل گیری دسته ای از درمانهای کوتاه مدت روان شناختی برای درمان افسردگی بوده است، تا اواسط دهه 1970، افسردگی براساس مفهوم سازیهای روان پزشکی و به عنوان اشکالات رفتاری و شناختی محسوب می شد به دلیل پیامدهای اختلالی اولیه در خلق، پدید می آیند و خود این اشکالات، آماجهای خوبی برای درمان، قلمداد نمی شدند. در محدوده روان شناسی بالینی نیز اگرچه افسردگی کانون گمان پردازیهای نظری فزاینده ای بوده است، تلاش هایی که در راستای درک پدیدارشناسی و فرایند آن انجام می شد، نتوانسته بود برنامه های درمانی سنجیده، منسجم و عملی پدید بیاورد.اما از آن زمان به بعد، کارایی بالینی تعدادی از الگوهای درمانی رفتاری و شناختی-رفتاری، نشان داده شده است. از این میان، رفتار درمانی شناختی افسردگی، آن گونه که به وسیله بک و همکارانش در فیلادلفیا شکل گرفت، امروزه بیش از همه مورد استقبال قرار گرفته است و همچنین به گسترده ترین وجهی موردارزیابی واقع شده و اثر آفرین بوده است. رفتار درمانی شناختی در کامل ترین مفهوم خود، دربرگیرنده آمیزش پیچیده ای از فنون شناختی و رفتاری این فنون تا حدی شامل شیوه های مداخله درمانی است که به وسیله سایر متخصصان، به کار گرفته می شوند: مانند برنامه ریزی رویدادهای خوشایند ،ارزیابی مجدد معیارهای ناکارامد رفتاری و اسنادهای افسرده ساز (هاوتون66 و همکاران؛ ترجمه: قاسم زاده، 1385).
"هدف اساسی شناخت درمانی باید ایجاد تغییر مناسب در محتوای شناخت باشد. شناخت درمانگر سعی
می کند که نظام باورداشتهای بیمار را که اغلب به شکل خودآیند جریان دارد، به سمت پردازش اطلاعات آگاهانه سوق دهد. بدین منظور، کاردرمانی، معمولا از اصول فرضیه آزمایی و از روش استقرایی و
برنامه های مشخص عملی آغاز می شود و در صورت لزوم، به جای ایجاد تغییر در داده ها و منطبق ساختن آنها با طرح داده های موجود، سعی کند طرح داده های خود را با داده ها منطبق سازد" (قاسم زاده، 1378).
نظریه شناختی بک
خصوصیات کلی:
"درمان شناختی-رفتاری، سازمان یافته67، مبتنی بر همکاری68، سقراطی69، اختباری70 و از لحاظ زمانی محدود71 است. در این روش روی موقعیت های فعلی یا زمان حاضر تاکید می شود و نقش باورداشتها یا
شناخت های غلط و ناسازگارانه موردتوجه کامل قرار می گیرد. این روش درمان روی این فرض اساسی استوار است که افکار، عواطف و اعمال و رفتار با هم ارتباط دارند و تحریف های شناختی در نتیجه یادگیری پیدا می شوند و می توان از طریق یادگیری آنها را از بین برد" (مهریار، 1373).
مدل شناختی افسردگی:
در این مدل، نظر بر آن است که تجربه در افراد به تشکیل فرض ها72 و یا طرحواره هایی73 درباره خویشتن و جهان می انجامد و این فرض ها یا طرحواره ها، خود در سازمان بندی ادراک و در کنترل و ارزیابی رفتار، مورداستفاده قرار می گیرند (هاوتون74 و همکاران؛ ترجمه :قاسم زاده، 1385).
از طریق همین طرحواره هاست که اطلاعات خام تبدیل به شناخت می شوند. اهمیت طرحواره، صرفا در این نیست که در پردازش اطلاعات اثر می گذارد یعنی به عنوان سازوکاری برای هدایت توجه و ادراک انتخابی عمل می کند یا طرح و برنامه فراهم می آورد، بلکه مجری طرح هم هست. نقشی هم که
طرحواره ها بر عهده دارند، فراهم آوردن تسهیلاتی در امر پردازش است و بدین منظور عمدتا بر حسب سازمان بندی سلسله مراتبی خود عمل می کنند (قاسم زاده، 1378).
بک (1967) در برخی از اولین کارهایش بر اهمیت طرح واره ها در افسردگی تاکیدمی کند:
طرح واره، ساختاری است "شناختی" برای گزینش، رمزگردانی و ارزیابی محرک هایی که بر ارگانیزم تاثیر می گذارند. بر پایه مجموعه ایی از طرح واره ها، فرد قادر می گردد که موقعیت خویش را در رابطه با زمان و فضا تعیین نموده و تجارب را به گونه ایی معنادار طبقه بندی و تفسیر کند.
بک به چندین نکته دیگر نیز در مورد طرحواره ها اشاره کرده است. او معتقد است که یکی از دلایل وجود طرح واره ها این است که در تداعی های آزاد، تصویرهای ذهنی و رویاها اصول و موضوعات خاصی مشاهده و تکرار می شود. او خاطرنشان می سازد که طرحواره ها ممکن است در یک مرحله زمانی نافعال باشند و پس از آن در نتیجه تغییر در نوع دروندادهایی که از محیط دریافت می کنند، انرژی کسب کنند و به سرعت فعال شوند و یا اینکه دو باره به حالت غیرفعال خود برگردند. یکی دیگر از ملاحظات بک این است که طرحواره ها همیشه باعث ایجاد سوگیری هایی در تفسیر ما از وقایع می شوند. این سوگیری ها در آسیب شناسی روانی به صورت سوءتفاهم ها، نگرش های تحریف شده، فرض های غلط و ناکارامد و انتظارات غیرواقع بینانه تجلی پیدا می کنند (یانگ75؛ ترجمه صاحبی و حمیدپور، 1384).
وقتی فرض های ناکارآمد فعال شدند، افکار خود-آیند منفی، را برمی انگیزند-از این نظر به این افکار "منفی" می گوییم چون با هیجانهای ناخوشایند مربوط هستند و از این نظر به آنها "خود-آیند" می گوییم چون خود به خود به ذهن افراد می آیند و برخاسته از هیچ گونه فرایند استدلال آگاهانه نیستند (هاوتون و همکاران؛ترجمه: قاسم زاده، 1385).
آنها بی واسطه و اغلب موجه به نظر می آیند به این معنا که اغلب فرد این افکار را بدون تجزیه و تحلیل بعدی به عنوان واقعیت می پذیرد. در اثر این افکار خلق دچار اختلال می شود، افکار و مقررات بیشتری به وجود می آید که مارپیچ فرورونده یاس را سبب می شوند (فربورن و کلارک76؛ترجمه: کاویانی، 1380).
عنصر مهم دیگر، خطاهای منطقی منظم77 است که در فکر افراد افسرده وجوددارد. خطاهای زیادی به این شکل مشخص شده اند از جمله:
استنباط اختیاری78، (مثلاً دوستم به تلفن من جواب نمی دهد او حتما بیرون رفته و مشغول خوش گذراندن است) تعمیم بیش از حد79 (مثلاً همیشه این اتفاق برای من می افتد)؛ انتزاع گزینشی80 (مثلا "این چیزهای قشنگی که او می گوید، بی ربط است. انتقادهای گهگاهی او نشان می دهد که واقعا درباره من چی فکر
می کند")؛ بزرگنمایی81 (مثلاً "اگر به این جلسه دیر برسم، همه آنها فکر خواهند کرد که من به درد این کار نمی خورم")؛ کوچک نمایی82 ("مثلاً احترام رئیس به من، به این دلیل بود که سرحال بود")؛ شخصی کردن83، هنگامی که فردی امورناخوشایند را به خود نسبت دهد در حالی که شواهد برخلاف آن است ("همه اش تقصر من است")؛ دووجهی84 (همه یا هیچ: سیاه یا سفید)؛ فکر کردن ("اگر او مرا ترک کند، ممکن است بمیرم").
فنون اصلی مورداستفاده در شناخت درمانی عبارتند از:
فن فکریابی85 که در این فن ما به فرد آموزش می دهیم که از افکار افسرده ساز خود در هنگام وقوع و ترغیب فعالیت هایی که فرد از آنها اجتناب می کرده است، آگاه شود.
فن واقعیت آزمایی که از طریق آن فرد آزمایه هایی را انتخاب می کند که در زمینه آزمایش واقعی بودن افکار یا باورهای منفی تثبیت شده کمک می کند.
فن تمرین شناختی که عبارتست از واداشتن فرد به این که برای درمانگرش همه مراحل فعالیتی را که از آن اجتناب می کرد، برشمارد، و افکار و احساسات همراه با آن را بازگو کند. هدف از این فن، یافتن "موانع" احتمالی، کارهایی که می توان انجام داد و تصور کردن موفقیت نهایی است.
تدبیر جایگزین که دستور به فرد است برای تصور کردن یک وضعیت ناراحتی زا و سپس رسیدن به راهبردهایی برای رسیدن به سازگاری و کنارآمدن.
برخورد با ترسها و فرض های زیرساز که عبارتست از جستجوی روشی که طرحواره ها و فرض های ناکارامد از طریق آن در طول زندگی شکل گرفته اند و اینکه آنها امروزه، چگونه تفکر روزمره را تحت تاثیر خود قرار می دهند (کلارک و فربورن؛ ترجمه: کاویانی، 1380).
تجربه اولیه
شکل گیری فرض های ناکارآمد
رخداد فعال ساز
فعال شدگی فرضها
افکار خودآیند منفی
نشانه های افسردگی
جسمی شناختی عاطفی انگیزشی رفتاری
شکل 2-2 مدل شناختی افسردگی (هاوتون و همکاران؛ ترجمه :قاسم زاده، 1385)
ذهن آگاهی86 چیست؟
ذهن آگاهی به معنی توجه کردن به شیوه ای خاص، هدفمند، در زمان حاضر، و خالی از قضاوت است (کابات زین87، 1990). در یک نگاه توصیفی دقیق تر، ذهن آگاهی بودن در لحظه با آن چه اتفاق می افتد، بودن در لحظه بدون پیشداوری، قضاوت و یا پیشنهاد در مورد آن چه اتفاق افتاده است، بودن با آنچه که اتفاق می افتد بدون هیچ اظهار نظر، قضاوت و یا پیشداوری، بودن در لحظه با جریان بی انتهای تغییرات در زندگی بدون غرق شدن و گم شدن در واکنش ها (شلی88، 2003؛ به نقل از جواهری، 1383).
ترا (1972)89 ذهن آگاهی را آگاهی شفاف و واحد از آنچه واقعاً بر ما و در ما در لحظات متوالی ادراک می گذرد، نامیده است. هان90 (1976) نیز ذهن آگاهی را تحت عنوان "زنده نگه داشتن آگاهی و هوشیاری در قبال واقعیت حاضر و کنونی" تعریف نموده است (براون و رایان91، 2003). ذهن آگاهی به عنوان توجه کامل فرد به تجربه اکنون و در هر لحظه توصیف شده است (مارلات و کریستلر92، 1999؛ به نقل از بائر93، 2003).
توانایی هدایت توجه فرد در این شیوه از طریق تمرین مراقبه94 ایجاد می شود که به عنوان خود نظم بخشی آگاهانه توجه در هر لحظه تعریف شده است (گلمن وشوارتز95، 1976 ؛ کابات زین، 1982؛ به نقل از بائر ، 2003).
ذهن آگاهی در روان شناسی معاصر به عنوان رویکردی برای افزایش آگاهی در پاسخ دادن به فرآیندهای ذهنی است که شامل اختلال هیجانی و رفتار ناسازگار می شود (بیشاپ96 و همکاران، 2004).
سادگی ظاهری رویکردهای ذهن آگاهی
همانطور که کابات زین (1994) ذهن آگاهی را "توجه کردن به شیوه ای خاص، هدفمند، در لحظه اکنون و بدون قضاوت" تعریف می کند، این تعریف ساده می تواند چنین القا کند که آموزش ذهن آگاهی در حین سادگی، دشوار نیز هست. اهمیت کامل هر یک از ویژگی های ذهن آگاهی و به نوبه خود، آموزش ذهن آگاهی را تنها زمانی می توان درک کرد که ارتباط هر یک از ابعاد ذهن آگاهی با یک مشکل خاص فرمول بندی شود. مثلاً تحلیل ما بر نشخوار فکری که زیربنای عود افسردگی را تشکیل می دهد. سگال و همکاران(2002) پیشنهادگر آن هستند که این تفکر منعکس کننده یک شیوه هدف محور کلی تر پردازش است که در آن، قضاوت و ارزیابی کردن مغایرت های بین حالات واقعی و حالات مطلوب، اهمیتی محوری دارد (تیزدل و همکاران،2003).
مداخله های مبتنی بر ذهن آگاهی
1. کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی MBSR:97
MBSR در پزشکی رفتاری98 برای طیف گسترده ای از بیماران دارای درد مزمن و اختلال های مرتبط با استرس ایجاد شد. این برنامه به عنوان یک دوره 8 تا 10 هفته ای برای گروههای بالای 30 نفر که در هر هفته 5/2-2 ساعت برای گرفتن آموزش و تمرین ذهن آگاهی جمع می شوند، تشکیل می شود. و نیز در این جلسات درباره استرس و راههای مقابله و تکالیف منزل بحث می شود. چندین مهارت ذهن آگاهی در طی جلسات آموزش داده می شود از جمله تمرین مرور بدن99 که تمرینی 45 دقیقه ای است و در آن توجه به قسمت های مختلف بدن شرکت کننده که با چشمانی بسته دراز کشیده است، هدایت می شود. در هر منطقه حس ها به دقت مشاهده می شوند.
در مراقبه نشسته، به شرکت کنندگان آ موزش داده می شود که به شکلی راحت با چشمانی بسته بنشینند و توجه شان را به حس تنفس شان معطوف نمایند. وضعیت های هاتایوگا100 برای آموزش ذهن آگاهی از حس های بدن هنگام حرکات و کشش ها، استفاده می شوند. شرکت کنندگان، ذهن آگاهی را در طول فعالیت های روزمره ای مثل پیاده روی، ایستادن و خوردن تمرین می کنند. شرکت کنندگان در ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس این مهارت را باید روزانه حدود 45 دقیقه، 6 روز در هفته تمرین کنند. در ابتدا از نوار ضبط برای درمان استفاده می شود اما بعد از چند جلسه، تمرینات بدون نوار انجام می شوند. به شرکت کنندگان آموزش داده می شود که برای همه تمرین های ذهن آگاهی توجه را بر روی مشاهده تنفس یا پیاده روی، متمرکز کنند و از هر لحظه آن آگاه شوند. هنگامی که هیجانات، حس ها یا شناخت ها بروز پیدا می کنند، آنها را خالی از قضاوت، مشاهده کنند. زمانی که شرکت کنندگان می گویند که ذهن به سمت افکار، خاطرات یا خیالات منحرف شده، در صورت امکان ماهیت یا محتوای آنها را به شکل کوتاه مورد توجه قرار می دهند و سپس توجه را به سمت لحظه اکنون برگردانند. بنابراین به شرکت کنندگان آموزش داده می شود که به احساسات و افکارشان توجه کنند اما نه اینکه در محتوای آنها غرق شوند (کابات زین ،1982 ؛به نقل از بائر،2003).
حتی افکار نقادانه ایی مثل "این کار اتلاف وقت احمقانه است" را به شکل خالی از قضاوت فقط ببینند. در مورد این افکار فرد می تواند به آنها برچسب افکار نقادانه یا فقط به عنوان یک فکر مد نظر قرار دهد و سپس توجه را به لحظه اکنون بازگرداند. یک نتیجه مهم ذهن آگاهی، تشخیص این مسئله است که بیشتر حس ها، افکار و هیجانات در حال تغییر هستند و مانند امواج در دریا می گذرند (لینهن101،1993 ؛به نقل از بائر،2003).
2. شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی102
تیزدیل، سگال و ویلیامز103 (1995) پیشنهاد کردند که مهارت های آموخته شده کنترل توجه در مراقبه ذهن آگاهی می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگی اساسی سودمند باشند. نظریه پردازش اطلاعات آنها را در مورد عود104 افسردگی پیشنهاد می کند افرادی که دوره های افسردگی اساسی را تجربه کرده اند در زمان مواجه شدن با حالت های ملال105 نسبت به بازگشت مجدد افسردگی آسیب پذیر هستند. زیرا این حالت ها می توانند الگوهای تفکر افسرده ساز در طول دوره یا دوره های قبلی را دوباره فعال کنند. ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی (MBCT) بوسیله سگال، ویلیامز و تیزدل (2002) برنامه ریزی شده است و در 8 هفته جلسه گروهی و مبتنی بر برنامه MBSR کابات زین انجام می شود..
MBCT عناصری از شناخت درمانی را که در آن دیدگاه تمرکز زدایی افکار فرد را تسهیل می سازد و عباراتی مثل "افکار حقیقت نیستند" و"من افکارم نیستم" را وارد درمان می کند. این نوع رویکرد تمرکززدایی شده در مورد هیجانات و حس های بدنی هم به کار می رود. در این روش به افراد افسرده آموزش داده می شود که افکار و احساسات شان را بدون قضاوت، مشاهده کنند و آنها را به عنوان وقایع ذهنی ساده ای ببینند که می آیند و می روند، به جای آنکه آنها را به عنوان قسمتی از خودشان یا انعکاسی از واقعیت در نظر بگیرند. اعتقاد بر این است که این نگرش به شناخت های مرتبط با افسردگی از تشدید افکار منفی در الگوی نشخوار فکری پیشگیری می کند (تیزدیل و همکاران، 1995 ؛ به نقل از بائر ،2003).
3. پیشگیری از عود مبتنی بر ذهن آگاهی106 :
پیشگیری از عود، مبتنی بر ذهن آگاهی (MBRP) یک مداخله رفتاری- شناختی جدید است بر اساس تلفیق تجارب بیش از دو دهه تحقیق که توسط ویتکوتیز107، مارلات108 و والکر109 (2005) برای درمان اختلالات مصرف مواد پیشنهاد شده است. هدف پیشگیری از عود مبتنی بر تفکر نظاره ای، ایجاد آگاهی و پذیرش افکار، عواطف و احساسات از طریق تمرین ذهن آگاهی و استفاده از مهارت های ذهن آگاهی به عنوان یک راهبرد مقابله ای در مواجه شدن با موقعیت های پرخطر است. آموزش درباره میل ، وسوسه و کاربرد مهارت های ذهن آگاهی برای تجربه میل و هوس یکی از ابزارهای اصلی ارتقا آگاهی و پذیرش واکنش های روان شناختی و فیزیولوژیکی در ترک مواد است. راهبردهای مخصوص پیشگیری از عود و آموزش مهارت مقابله ای موثر، افزایش خودکار آمدی، چالش با انتظارات مثبت، آموزش درباره تاثیر تخطی از پرهیز، همراه با تمرین منظم ذهن آگاهی، امکانی را برای مراجع فراهم می کند تا رابطه ای بین حضور ذهن داشتن با کاربرد مهارت های پیشگیری از عود برقرار نماید. شناخت موقعیت های پرخطر یکی از مولفه های اصلی این درمان است. به بیماران آموزش داده می شود تا سیستمی را برای شناخت نشانه های هشدار دهنده اولیه عود و افزایش آگاهی از نشانه های مرتبط با مواد، مانند افراد و مکان هایی که قبلاً با مصرف مواد ارتباط داشته اند، ایجاد نمایند.
افزودن ذهن آگاهی به مهارت های قبلی یک روش جدید پردازش نشانه های موقعیتی و کنترل واکنش فرد به وابسته های محیطی برای بیمار فراهم می کند. در این روش به بیماران آموزش داده می شود احساسات خوشایند و ناخوشایند، افکار و احساسات خود را مشاهده نموده و بدون قضاوت آنها را بپذیرند. یکی از عناصر اصلی آموزش ذهن آگاهی آموزش بیماران برای هدایت توجه شان به تنفس، ایجاد آرامش و متمرکز نمودن ذهن می باشد (لینهن، 1993).
توجه به آگاهی و پذیرش افکار و احساسات در موقعیت های پرخطر منجر به روش های سازگارانه تر پاسخ به نشانه های موقعیتی و کاهش احتمال عود خواهد شد. مواجهه مکرر همراه با ذهن آگاهی در موقعیت های پرخطر بدون اقدام به مصرف مواد یا رفتارهای تکانشی در حضور نشانه های مرتبط با مواد منجر به افزایش خودکارآمدی و شرطی سازی تقابلی تقویت مثبت و منفی می شود که قبلاً با اثرات مواد تداعی شده اند. در روش ذهن آگاهی، بیمار تشویق می شود که آگاهی و توجه خود را معطوف به لحظه حاضر نماید و بر اساس وقایع آینده تصمیم نگیرد یا زندگی نکند. (ویتکوتیزو همکاران ، 2005؛به نقل از دباغی، 1385).
مداخله های در بر گیرنده ذهن آگاهی
رفتار درمانی دیالکتیک110 :
رفتاردرمانی دیالکتیک (DBT) رویکردی چندوجهی به درمان اختلال شخصیت مرزی است (لینهن، 1993). این روش بر جهان بینی دیالکتیکی استوار است که در آ ن فرض می شود، واقعیت از نیروهای متضاد تشکیل شده است. ترکیب این نیروها منجر به واقعیت جدیدی می شود که به نوبه خود از نیروهای متضاد در یک فرآیند مستمر تغییر تشکیل می شود. در DBT مرکزی ترین دیالکتیک، رابطه بین پذیرش و تغییر است. مراجعان به پذیرفتن خودشان، تاریخچه شان و موقعیت جاری شان، دقیقاً همانگونه که هست، تشویق می شوند در حالیکه به شدت روی تغییر رفتارشان و نیز تغییر محیط شان برای ساختن یک زندگی بهتر، کار می کنند.
DBT شامل طیف وسیعی از روش های درمان رفتاری و شناختی می شود که بیشتر آنها برای تغییرات در افکار و هیجانات و رفتار طراحی شده اند. مهارت های ذهن آگاهی در DBT در زمینه تلفیق پذیرش و تغییر آموزش داده می شوند. هر چند مهارتهایی که در DBT آموزش داده می شوند همانند مهارت های MBSR است، مثل مشاهده افکار ، هیجانات ، حس ها و محرک ها به شکلی بدون قضاوت، اما مفاهیم سازمان بندی شده، اندکی متفاوتند. مراجعان در DBT مهارت های ذهن آگاهی مثل: موثرتر بودن روابط، تنظیم هیجان و تحمل پریشانی را در گروه یکساله با جلسات هفتگی یاد می گیرند.DBT برای مراقبه تعداد مشخص با زمان معین را به مراجعان توصیه نمی کند. DBT تعداد زیادی تمرین ذهن آگاهی را به مراجعان عرضه می کند اما خود مراجع است که از بین آنها تمرین خود را انتخاب می کند. برای مثال در یکی از تمرین ها، مراجع تصور می کند که ذهنش مانند تسمه نقاله ای111 ایست که مواد را از جایی به جای دیگر منتقل می کند و افکار و احساسات که آرام می شوند تسمه مشاهده، نام گذاری و دسته بندی می شود. در تمرین دیگری مراجع تصور می کند ذهن، آسمان است و افکار، احساسات و حس ها ابرهای آسمانند که عبورشان را نگاه می کنند. و نیز در تمرینی چند تکنیک مربوط به تنفس آموزش داده می شود مثل: دنبال کردن دم و بازدم ، شمارش تنفس ، هماهنگ کردن تنفس با گام ها در حال پیاده روی، یا دنبال کردن تنفس در حال گوش دادن به موسیقی . بعضی تمرین ها آگاهی ذهن را در طول فعالیت های روزمره مثل چای خوردن، شستن ظروف یا لباس ها و تمیز کردن منزل یا دوش گرفتن افزایش می دهند (بائر، 2003).
این تمرین ها مشابه تمرین های موجود در شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی هستند. در DBT نیز بر روی حضور در لحظه حال و ذهن آگاهی تاکید فراوان می شود. کابات زین در تعریف ذهن آگاهی چنین می گوید: "توجه کردن ویژه، هدفمند، در زمان حاضر و خالی از قضاوت". در DBT نیز تمرینها به گونه ایی برای رسیدن به این مقصود طراحی شده اند و از تمرین های تنفسی و حتی پیاده روی سود برده می شود، چنانکه در MBCT شاهد آن هستیم.
درمان مبتنی برپذیرش و تعهد ACT 112
درمان مبتنی برپذیرش و تعهد به لحاظ نظری مبتنی بر تحلیل رفتار معاصر و نظریه چارچوب ارتباطی است.
اگرچه ACT روشهای درمانی اش را در کلمات مراقبه یا ذهن آگاهی توصیف نمی کند اما شامل آنها می شود زیرا تعدادی از استراتژی هایش شامل همان رویکردهایی هستند که در ذهن آگاهی آمده اند. به مراجعان در ACT آموزش داده می شود که خود مشاهده گری را که به دیدن حس های بدنی ، افکار و هیجانات شان تواناست، قبول کنند. مراجعان تشویق می شوند که این حوادث را جدای از خود در نظر بگیرند. برای نمونه به آنها آموزش داده می شود که به جای اینکه بگویند "من آدم بدی هستم" بگوید: "من این فکر را دارم که آدم بدی هستم" .مراجعان همچنین تشویق می شوند که افکار و هیجاناتشان را همانگونه که هستند، تجربه کنند، بدون قضاوت، ارزیابی یا تلاش برای تغییر یا اجتناب از آنها. هایز(1987) تمرینی را شرح می دهد که در آن مراجع تصور می کند که افکارش برروی نشانه ای که بوسیله سربازان در حال رژه حمل می شود، نوشته شده اند. وظیفه مراجع این است که رژه افکار را بدون غرق شدن در آنها ببیند. ACT آموزش می دهد که مراجعان تلاش برای کنترل احساسات و افکار را رها کنند اما بجای آن به شکلی خالی از قضاوت و همراه با پذیرش، آنها را مشاهده کنند. در حالی که رفتارشان را در روندی سازنده برای پیشرفت در زندگی تغییر می دهند (هایز، 1994؛ به نقل از بائر، 2003).
نمونه این مشاهده گری خالی از قضاوت را در تکنیکهای MBCT می بینیم، تکنیک هایی مثل مرور بدن، مشاهده تنفس و نظاره افکار، که اساس و شالوده این تمرینها نیز بر حضور در زمان اکنون و دیدن و مشاهده خالی از قضاوت استوار است.
ذهن آگاهی چگونه موثر واقع می شود؟
رویارویی113
اولین مطالب منتشر شده پیرامون اثرات درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی کاربردهای این درمان را روی بیماران با دردهای مزمن توصیف کرد. MBSR ، تا حدی بر اساس تمرینهای مبتنی بر مراقبه114 است که شامل دوره های طولانی نشستن بدون حرکت می باشد. هر چند معمولاً یک وضعیت وانهاده115 انتخاب می شود اما مدت زمان طولانی بدون حرکت بودن منجر به درد در ماهیچه ها و مفاصل می شود. آموزش دهندگان مراقبه ذهن آگاهی از شرکت کنندگان می خواهند که برای رهایی از درد، حرکت نکنند و جابجا نشوند در عوض مستقیماً برروی حس درد تمرکز کنند و نگرشی خالی از قضاوت را برای این حس ادامه دهند، نیز شناخت هایی مثل این درد غیر قابل تحمل است و هیجاناتی مثل اضطراب، خشم و میل به حرکت و جابجایی وضعیت ، که اغلب همراه با حس درد هستند را فقط نظاره کنند.
کابات زین (1982) پیشنهاد می کند که کاربرد این استراتژی برای افراد با دردهای مزمن چندین عملکرد دارد. برای مثال رویارویی طولانی مدت با حس های درد مزمن در غیاب نتایج فاجعه آمیز، می تواند منجر به کاهش پاسخ های هیجانی شود که بوسیله حس درد فراخوانی شده اند. بنابراین تمرین مهارت ذهن آگاهی به توانایی در تجربه حس درد بدون واکنش های هیجانی منجر می شود، حتی در صورتی که حس درد کاهش پیدا نکند رنج و پریشانی تسکین پیدا می کنند. کابات زین و همکاران (1992) مکانیسم مشابهی را برای اثرات آموزش ذهن آگاهی روی اضطراب و وحشتزدگی، توصیف می کنند. مشاهده خالی از قضاوت حس های مرتبط با نگرانی، بدون تلاش برای رهایی یا اجتناب از آنها می تواند منجر به کاهش واکنش های هیجانی شود که بوسیله نشانه های اضطراب فراخوانی شده اند (بائر، 2003).
لینهن(1993) افراد دارای اختلال شخصیت مرزی را به عنوان افراد دارای هیجان ترس توصیف می کند. این افراد اغلب از تجربه حالت های عاطفی منفی شدید خود می ترسند، این ترس قابل درک است، زیرا حالت های عاطفی منفی آنها اغلب خیلی شدید است، اگرچه تلاش آنها برای اجتناب از این حالتها، معمولاً نتایج ناسازگارانه ای به بار می آورد(بائر،2003).
لینهن (1993) پیشنهاد می کند که مشاهده طولانی مدت هیجانات و افکار بدون تلاش برای اجتناب یا گریز از آنها، می تواند به عنوان مثالی از رویارویی باشد که باید خاموشی پاسخ های ترس را و رفتارهای اجتنابی قبلی را که بوسیله یک محرک فراخوانده شده اند، افزایش دهد. بنابراین تمرین مهارت ذهن آگاهی توانایی مراجعان، برای تحمل حالت های هیجانی منفی را افزایش می دهد و آنها را به مقابله موثر قادر می سازد (بائر، 2003).
تغییر شناختی116
نویسندگان متعددی یادآوری کرده اند که تمرین ذهن آگاهی می تواند به تغییر در الگوهای فکری یا تغییر در نگرش در مورد افکار فرد، منجر شود. کابات زین (1990-1982) پیشنهاد می کند که مشاهده بدون قضاوت درد و تفکرات مربوط به نگرانی می تواند منجر به درک این موضوع شود که آنها "فقط فکر هستند" و نه انعکاس حقیقت یا واقعیت و لزومی ندارد که از آنها اجتناب یا فرار شود. و نیز لینهن117 (1993) یادآوری می کند که مشاهده افکار و احساسات و برچسب زدن به آنها، این حالت را که افکار و احساسات همیشه انعکاس دقیقی از واقعیت نیستند، تقویت می کند. برای مثال احساس ترس، لزوماً به این معنی نیست که خطر، حتمی و قریب الوقوع است و فکر "من یک شکست خورده ام" آن را به واقعیت تبدیل نمی کند.
تیزدل118 (1999) در بحث از MBCT پیشنهاد می کنند که دیدگاه بدون قضاوت، تمرکز زدائی شده نسبت به افکار که بوسیله ذهن آگاهی آموزش داده می شود، می تواند با الگوی نشخوار فکری که فرض می شود ویژگی دوره های افسرده ساز است، مقابله نماید. به عبارت دیگر ذهن آگاهی می تواند به افراد افسرده کمک کند تا افکار افسرده خود را مشاهده و سپس توجه خود را به جنبه های دیگر زمان حال مانند تنفس، پیاده روی یا صداهای محیط معطوف نمایند، بنابراین از نشخوار فکری اجتناب کند. تیزدل این دیدگاه به افکار را "بینش فراشناختی"119 می نامد(بائر،2003).
تنظیم هیجان120
تحقیقات فراوانی به این نتیجه رسیده اند که فرآیند تنظیم هیجان یک مولفه ضروری سلامت روانی است و مشکل تنظیم هیجان با انواع مختلفی از آسیب شناسی روانی رابطه دارد (سیچتی و همکاران121،1995؛ دیویدسون122، 2000 ؛ به نقل از هایز و فلدمن123،2004).
هیجانات شامل تغییر در تجربه ذهنی،124 رفتار بیانگر125 و پاسخ های فیزیولوژیکی126 است. تنظیم هیجان اشاره دارد به فرآیند تقویت، تضعیف یا نگهداری قدرت این واکنش های هیجانی (دیویدسون، 2000). مشکلات تنظیم هیجان اشکال متنوعی دارد. یکی از راههای تنظیم هیجان، اجتناب از آنهاست.
هایز و همکاران (1996) نوعی از تنظیم را به نام"اجتناب تجربی"127 نامیدند که شامل اجتناب از هیجانات، افکار، تصورات، خاطرات و حس های جسمی می باشد. آنها معتقدند که اجتناب گاهی مفید است اما این استراتژی وقتی مشکل زا می شود که حتی وقتی نامرئی و غیر موثر و مخرب زندگی است، تداوم می یابد. اجتناب از تجارب منفی می تواند شامل حواس پرتی128، انکار129، تحریف شناختی130، واپس زنی (سرکوب)131 ،
سوء مصرف مواد132، صدمه به خود133، جداسازی134، تجزیه135 و حتی خودکشی136 کردن باشد. اجتناب همچنین می تواند در پاسخ به تجارب بیشتر ایجاد شود، برای مثال فرد اضطراب را هنگام رویارویی با افزایش صمیمیت در رابطه تجربه کند و یا شخصی که از افسردگی بهبود یافته، بترسد و از تجارب بیشتر و امیدوارانه بپرهیزد. مشکلات دیگر تنظیم هیجان می تواند شامل اشتغال فکری، صرف وقت و تحت سلطه هیجانات و تجارب قرارگرفتن باشد. درگیری زیاد می تواند منجر شود به نشخوار فکری، نگرانی، وسواس، میل مکرر، امیال قوی و رفتارهای اجباری. فرد حتی می تواند با تجارب مثبتی مثل ماجراجویی، ریسک، چالش یا حتی موفقیت درگیر بشود (جانسون137 2003؛ به نقل از هایز و فلدمن، 2004).
قدرت ویرانگر و شفابخش هیجانات، نقطه ای مرکزی در تعالیم بودایی است و ما از ذهن آگاهی می توانیم بسیاری نکات را بیاموزیم. آموزش ذهن آگاهی راهی را برای افزایش تعادل هیجانی و کاهش استفاده از الگوهای عادتی که ادراک را مختل می کنند و به قضاوت آسیب می زنند، ارائه می دهد (کابات زین، 1990؛به نقل از هایز و فلدمن،2004).
تمرین ذهن آگاهی در حدود 250 سال قدمت دارد. اما تنها این اواخر، حوزه دقیقی از تحقیقات علمی شده است. ذهن آگاهی هر چند که از سنت بودائیسم گرفته شده است اما خود، باعث وحدت بخشیدن به مفاهیم شناختی، رفتاری، تجربی و تئوری های روان پویایی می شود (مارتین138 ،1997؛ به نقل از هایز و فلدمن ،2004).
خود مدیریتی139
تعدادی از دانشمندان یادآوری کرده اند که خودنگری140 حاصل از آموزش ذهن آگاهی باعث افزایش استفاده از طیفی از مهارت های مقابله ای می شود. کابات زین (1982) معتقد است که افزایش آگاهی از حس های درد و پاسخ به استرس همانگونه که رخ می دهند، می توانند افراد را قادر کنند تا انواعی از پاسخ های مقابله ای را به کار ببرند. کریستلر و هالت141 (1999) می گویند که مهارت خودنگری که از طریق آموزش ذهن آگاهی ایجاد شده است، می تواند منجر به افزایش شناخت نشانه های سیری در افراد پرخور و نیز افزایش توانایی برای مشاهده امیال پرخوری بدون خوردن غذا شود.
مارلات (1994) اثر مشابهی را در بیماران بهبود یافته از اعتیاد پیشنهاد می کند. تیزدیل و همکاران (1995) یادآوری می کنند که آموزش ذهن آگاهی، آگاهی از همه حوادث شناختی و هیجانی همانگونه که رخ می دهند شامل آنهایی که می توانند نشانه اولیه ای از عود افسردگی باشند را افزایش می دهد. بنابراین، آموزش ذهن آگاهی می تواند شناخت نشانه های اولیه یک مشکل را افزایش دهد در زمانی که کاربرد مهارتهایی که قبلاً یادگرفته شده اند به احتمال زیاد در پیشگیری از مشکل، موثر خواهند بود. لینهن (1993) پیشنهاد می کند که توصیف و مشاهده خالی از قضاوت به باز شناخت از موقعیت های رفتاری به جای قضاوت کلی در مورد خودمجال می دهد. این شناخت به تغییر موثرتر رفتار مانند کاهش رفتارهای تکانشی و ناسازگارانه منجر می شود. لینهن (1993) نیز پیشنهاد می کند که یادگیری ذهن آگاهی بر لحظه حاضر ایجاد کنترل توجه میکند. این کنترل توجه مهارتی مفید است برای افرادی که وظایف خود را به دلیل نگرانی ها و خلق منفی ، سخت می توانند کامل کنند، زیرا دچار حواسپرتی هستند (بائر، 2003).
وانهادگی142
رابطه بین مراقبه و وانهادگی به گونه ای پیچیده است. تعدادی از نویسندگان، گلدنبرگ143 و همکاران 1994، کابات زین و همکاران 1998 ، کاپلان، گلدنبرگ، گالوین ، نادوی144 1993 پیشنهاد کرده اند که کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند برای استرس های مربوط به اختلالات پزشکی از جمله پسوریاسیس145 و فیبرومیلگیا146 قابل استفاده باشد. این نویسندگان یادآوری کرده اند که مراقبه اغلب ایجاد وانهادگی می کند که خود باعث کنترل و درمان این اختلالات می شود. معرفی وانهادگی از طریق استراتژی های مختلف مراقبه در تحقیقات مختلف مورد بررسی قرار گرفته است.اگرچه هدف از ذهن آگاهی ایجاد وانهادگی نیست بلکه آموزش دادن مشاهده خالی از قضاوت مشکلاتی مثل برانگیختگی سیستم اعصاب خودکار، اغتشاش افکار، انقباض عضلات و دیگر پدیده های در تضاد با وانهادگی است. به علاوه مشاهدات گواهی می دهند که تاثیرات وانهادگی فقط ناشی از مراقبه نیستند بلکه مراقبه در بسیاری از راهبردهای وانهادگی،دیده می شود. شاپیرو147 (1982) یادآوری می کند با اینکه تمرینات ذهن آگاهی ما را به سمت وانهادگی هدایت می کند این نتیجه نمی تواند یک نتیجه اساسی برای دخالت در مهارتهای ذهن آگاهی باشد(بائر،2003).
پذیرش148
رابطه بین پذیرش و تغییر، مفهومی مرکزی و مهم در مباحث روان درمانی امروز است. هایز (1994) پیشنهاد می کند که پذیرش شامل تجربه کامل رویدادهاست همانطور که هستند بدون مقاومت در برابر آنها و نیز یادآوری می کند که درمانگران دارای گرایش تجربی، بدون شناخت اهمیت پذیرش، بر اهمیت تغییر همه نشانه های ناخوشایند، بیش از اندازه تاکید نموده اند. برای نمونه فردی که حالت وحشتزدگی را تجربه می کند، شاید برای جلوگیری از حملات بعدی به رفتارهای ناسازگارانه ای مثل مصرف مواد یا الکل دست بزند و یا از انجام فعالیت های مهم و نگرانی شدید نسبت به حالت های جسمانی خود، اجتناب کند. اگر فرد بتواند بپذیرد که حمله های وحشتزدگی، گاه به گاه رخ می دهند و کوتاه مدت هستند و نیز خطرناک نیستند، در نتیجه این حملات بجای اینکه تجاربی خطرناک باشند و قابل اجتناب، می توانند ناخوشایند باشند اما تجربه ای کوتاه مدت و قابل تحملند. کابات زین (1990) پذیرش را به عنوان یکی از چندین تمرین زیربنایی ذهن آگاهی معرفی می کند (بائر، 2003).
تحقیقات انجام شده
تحقیقات خارجی:
کابات زین و همکاران(1992) نشان داده اند که یک برنامه کاهش استرس بر مبنای ذهن آگاهی می تواند در کاهش نشانگان روان شناختی، اضطراب و درد بیماران موثر باشد.
در مطالعه ای 145 بیمار افسرده بهبود یافته تحت آموزش MBCT قرار گرفتند و بعد از 60 هفته پیگیری نتایج نشان داد بیمارانی که ریسک بالای برگشت بیماری را داشتند (برای مثال کسانی که سه دوره یا بیشتر افسردگی را تجربه کرده بودند) احتمال افسردگی مجدد 40درصد و افرادی که این آموزش را ندیده بودند احتمال برگشت 66درصد بود (نیرنبرگ، پترسون و آلپرت149، 2003).
کابات زین و همکاران (1992 ) تحقیقی پیرامون تاثیر برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر اختلالات اضطرابی انجام دادند. نتایج این پژوهش نشان داد که گروهی از مدیتیشن های ذهن آگاهی در برنامه آموزشی می توانند به شکل موثر، علائم اضطراب و حمله وحشتزدگی را کاهش دهند و نیز به تداوم این کاهش علائم در بیماران GAD و افرادی که دچار حمله و وحشتزدگی می شوند ، کمک می کنند.
به دنبال پژوهش فوق، کابات زین و همکاران در سال (1995) بعد از 3 سال به پیگیری پژوهش فوق پرداختند. تعداد آزمودنی ها از 22 نفر در پژوهش اولیه (1992 ) به 18 نفر کاهش پیدا کرد. بعد از انجام آزمونها، محققان به این نتیجه رسیدند که یک برنامه 8 هفته ایی کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی
می تواند منجر به تاثیرات طولانی مدت در درمان بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی شود.
تیزدل و همکاران (2000) تحقیقی پیرامون اثر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر پیشگیری از عود بیماران افسرده انجام دادند. نتایج نشان داد در 77% از آزمودنی هایی که سابقه عود 3 بار یا بیشتر داشتند و MBCT دریافت کرده بودند، بازگشت افسردگی کاهش چشمگیر پیدا کرد ولی در افرادی که سابقه 2 بار یا کمتر عود افسردگی داشتند، ریسک عود و بازگشت کاهش خاصی پیدا نکرد.
مطالعات تجربی بسیاری تاکنون درباره بیماران افسرده انجام شده که نتیجه آنها اثرات خلق بر حافظه سرگذشتی است. در پژوهشی که توسط سگال و همکاران (2000) انجام شد یک گروه 45 نفری ( 12 مرد و 33 زن با میانگین سنی 1/42) که متوسط دوره های قبلی افسردگی شان 4 دوره بود، انتخاب شدند و تحت آموزش (MBCT) قرار گرفتند، از آنها تست افسردگی همیلتون و تست حافظه سرگذشتی در جلسه های اول و آخر ،جلسات پیگیری 4 ماهه گرفته شد. نتایج نشان داد زمانی که بیماران بهبود یافته از افسردگی قبلی ، آموزش می بینند این امکان را به شخص می دهد که شناخت ها را بدون تلاش برای سرکوب کردن یا اجتناب کردن محقق سازد، تمایل به جستجو کردن و یافتن رویدادها در این گروه کاهش می یابد و بنابراین کاهش چشمگیری در وضعیت خاطره آن ها دیده می شود ( سگال و همکاران ، 2000 به نقل از جواهری ،1383 ).
کارلسون ، گودی و همکاران (2001) در پژوهشی که برای ارزیابی برنامه کاهش استرس مبتنی بر مدیتیشن ذهن آگاهی روی اختلال خلق و نشانه های استرس در بیماران سرپایی سرطانی (سرطان سینه و پروستات) انجام گرفت، نتایج نشان دادند که آموزش ذهن آگاهی روی خلق موثر است نتایج در زیر آمده است:
افسردگی اضطراب
خشم خستگی مفرط
سردرگمی و گیجی
هال و همکاران (2003) میزان تاثیر (MBSR) درکاهش اضطراب و افسردگی ، بهبودی عملکرد را سنجیدند، با آموزش، میزان افسردگی و اضطراب به طور چشمگیری کاهش یافته بود. سرزنش خود برای بهبودی و حس مفید بودن و عملکرد بهتر شده بود.
بائر (2003) در یک مطالعه تحلیل محتوا نتایج 29 پژوهش علمی انجام شده در مورد اثربخشی مداخله های مبتنی بر ذهن آگاهی در مورد بیماران دارای درد مزمن، اختلالات محور (I) مانند اختلالات اضطرابی، اختلالات خوردن، اختلالات افسردگی و بیماران دارای مشکلات پزشکی مانند فیبرومیلاجیا، پسوریاس و سرطان در جمعیت غیر بالینی را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. بررسی نتایج این مطالعه نشان داد در مراحل درمان و پیگیری در پژوهش ها اندازه اثر متوسط و متوسط به بالا بود (5/0 و بالاتر) (دباغی، 1385) .
اسکلمن150 (2004) 231 دانشجوی دانشگاه پنسیلوانیا را به طور تصادفی به 2 گروه آزمایش و کنترل تقسیم کرد و با هدف پیشگیری از اضطراب و افسردگی آنها را تحت آموزش MBCT قرار داد. پس از یک دوره یکساله پیگیری، شرکت کنندگان در دوره آموزشی نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری اضطراب و افسردگی و نگرش های ناکارامد کمتری داشتند.
کارلسون151 و همکاران ( 2003 ) تحقیقی پیرامون تاثیر برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) بر کیفیت زندگی، وضعیت خلق و استرس افراد مبتلا به سرطان پستان و سرطان پروستات انجام دادند. بعد از 8 جلسه برنامه (MBSR) که شامل تمرینهای ریلکسیشن ، مدیتیشن، یوگا و تکالیف خانگی بود، نتایج نشان داد که کیفیت زندگی افراد افزایش چشمگیر یافته و میزان استرس کاهش پیدا کرده است.
راس و رابینز152 ( 2004 ) پژوهشی به منظور بررسی تاثیر برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) بر سلامت عمومی، سلامتی مرتبط با کیفیت زندگی و کیفیت خواب بیماران انگلیسی و اسپانیایی زبان انجام دادند. نتایج نشان داد گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، بهبودی چشمگیر را در 5 مقیاس از 8 مقیاس پرسشنامه کیفیت زندگی (SF36) نشان دادند. محققان در این پژوهش به این نتیجه رسیدند که (MBSR) در پزشکی رفتاری می تواند، برنامه ای مفید و موثر برای بیماران باشد.
دویب و مائوم153 (2006) به بررسی تاثیر آموزشهای ذهن آگاهی بر درمان بیماران با اختلالات اضطرابی و ناراحتی های مزمن پرداختند. نتایج نشان داد 92 درصد از بیمارانی که 8 هفته درمان را کامل کردند، افزایش چشمگیری در کیفیت زندگی خود نشان دادند درحالی که کیفیت زندگی آزمودنی های گروه کنترل که درمانی دریافت نکردند، بدون تغییر باقی ماند.
محققان به این نتیجه رسیدند که ذهن آگاهی به افراد ابزاری می دهد که بوسیله آن می توانند، سطح سلامت و کیفیت زندگی خود را با افزایش فهم و درک زندگی در شیوه ای نو، ارتقا دهند.
یاتام154 و همکاران (2004) به بررسی کیفیت زندگی بیماران افسرده دو قطبی پرداختند. بعد از اجرای پرسشنامه افسردگی برروی 920 بیمار با اختلال افسردگی دو قطبی ، نتایج نشان داد که این افراد از کیفیت زندگی بسیار پایینی برخوردارند. در حالیکه میانگین نمرات افراد در پرسشنامه کیفیت زندگی می تواند از 100-0 باشد، میانگین آزمودنی ها در این پژوهش در هر خرده مقیاس چنین گزارش شد: سلامت جسمی (7/36 ) ، میزان انرژی و قدرت ( 4/22 ) ، عملکرد اجتماعی ( 2/29 ) ، نقش عاطفی (4/11) و سلامت ذهنی (31). و نیز پژوهش نشان داد بیماران با میزان افسردگی پایین تر، نمرات بالاتری در کیفیت زندگی کسب کردند و نیز کیفیت زندگی در بیماران با اختلال افسردگی دو قطبی نسبت به بیماران افسرده، یک قطبی ، در 4 خرده مقیاس از 8 خرده مقیاس پرسشنامه کیفیت زندگی، پایین تر بود. در پایان این پژوهش محققان به این نتیجه رسیدند: در حالیکه اختلال افسردگی دو قطبی و یک قطبی هر دو، برروی کیفیت زندگی افراد تاثیر می گذارد اما اختلال افسردگی دو قطبی ، جنبه هایی از کیفیت زندگی را به شکلی جدی تر، تحت تاثیر قرار می دهد.
برلیم و همکاران (2004) در تحقیقی به بررسی کیفیت زندگی بیماران افسرده یک قطبی و دو قطبی پرداختند. نتایج پژوهش، نمرات پایینترکیفیتزندگی را در حیطه روان شناختی پرسشنامه WHOQOL-BREF برای بیماران افسرده دو قطبی نسبت به بیماران افسرده یک قطبی نشان داد. اما در 3 حیطه دیگر این مقیاس (سلامت فیزیکی ، روابط اجتماعی و محیط) تفاوت معنی داری بین دو گروه مشاهده نشد. لذا محققان به این نتیجه رسیدند که کیفیت زندگی این 2 گروه از بیماران افسرده با هم متفاوت است و این تفاوت به میزان شدت اختلال خلقی بر میگردد.
سینگ155 و همکاران (2005) به بررسی کیفیت زندگی دربیماران با تشخیص دوگانه اختلال افسردگی دو قطبی و وابستگی به مواد پرداختند. نتایج، نمرات پایینی را در کیفیت زندگی کلی و نیز خرده مقیاسهای کیفیت زندگی در مقایسه با دیگر گروهها نشان داد. محققان به این نتیجه رسیدند که بیماران افسرده دوقطبی با تشخیص دوگانه، از کیفیت زندگی پایین تری در مقایسه با گروههای دیگر برخوردارند. کیفیت زندگی این افراد تحت تاثیر وابستگی به الکل در آنها قرار میگیرد، هرچه وابستگی به الکل در این افراد بیشتر باشد، کیفیت زندگی پایین تری دارند.
استینگلر و همکاران (2006) در تحقیقی به بررسی میزان کیفیت زندگی بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری – عملی OCD پرداختند. نتایج نشان داد که میزان کیفیت زندگی بیماران مبتلا به OCD در مقایسه با جمعیت غیربالینی در هر 4 حیطه پرسشنامه WHOQOL-BREF پایین تر بود. محققان به این نتیجه رسیدند که OCD کیفیت زندگی را تحت تاثیر قرار داده و موجب کاهش آن می شود. بنابراین باید به درمان هرچه سریعتر OCD اقدام شود تا میزان کیفیت زندگی افراد افزایش پیدا کند.
تحقیقات داخلی:
کاویانی و همکاران (1384) پژوهشی تحت عنوان : بررسی اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش افکار خود آیند منفی، نگرش ناکارامد، افسردگی و اضطراب با پیگیری 60 روز را برای اولین بار در ایران انجام دادند. نتایج این پژوهش که برروی دانشجویان ساکن خوابگاه انجام شد حاکی از اثرگذاری MBCT در کاهش اضطراب و افسردگی و نیز کاهش افکار خودآیند منفی و نگرش ناکارامد دانشجویان بود.
قاسمی ملایر (1372) پژوهشی به منظور بررسی کیفیت زندگی در بیماران مصروع انجام داد. نتایج نشان داد که در مجموع مردان نسبت به زنان از کیفیت زندگی بهتری برخوردار بودند، به علاوه افراد درگروه سنی 29-20 سال، مجردها، افراد باسواد، کسانی که در سنین بالاتری به بیماری صرع مبتلا شده بودند و کسانی که تعداد دفعات حمله کمتری داشتند از کیفیت زندگی بهتری برخوردار بودند.آزمونهای آماری ارتباط معناداری را بین میزان سواد و تعداد دفعات حمله با کیفیت زندگی نشان داد.
بخشنده (1382) پژوهشی در زمینه آموزش تمرینات تنفسی بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به آسم انجام داد. آزمودنی ها به مدت 4 هفته ، هر روز 20 دقیقه تمرینات را انجام دادند بعد از 4 هفته نتایج نشان داد که وضعیت خلقی، فعالیت اجتماعی و کیفیت زندگی بعد از آموزش تمرینات تنفسی در افراد افزایش معنی داری را نشان داد.
فتوکیان (1382) تحقیقی به منظور بررسی کیفیت زندگی بستگان درجه یک مراقبت کننده از بیماران مبتلا به سرطان انجام داد.نتایج نشان داد که 1/66 درصد افراد دارای کیفیت زندگی تا حدی مطلوب بودند.در رابطه با هر یک از ابعاد کیفیت زندگی ، نتایج مبین آن بود که طبق ارزیابی واحدهای مورد پژوهش تنها 7/15 درصد آنها وضعیت جسمی مطلوب، 7/1 درصد وضعیت روانی مطلوب و 5/3 درصد وضعیت اجتماعی مطلوب داشتند.حال آنکه در ارزیابی بعد وضعیت روحی- معنوی تنها 3/4 درصد از افراد از وضعیت روحی- معنوی نامطلوب برخوردار بودند و 47 درصد آنها وضعیت مطلوب روحی- معنوی داشتند.
با توجه به پژوهش های انجام شده داخلی و خارجی می بینیم که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افسردگی، افکار خودآیند و نگرش ناکارآمد تاثیرگذار است و نیز موجب افزایش کیفیت زندگی افراد می شود.
فصل سوم
روش
یک نکته:
واژه "آزمایشی" در کاربرد معاصر، دارای معنایی آشنا ولی مبهم و وسیع است، آنچنان وسیع که اگر فردی رویکرد یا شیوه جدیدی را برای مشاهده اثر آن مورد آزمایش قرار دهد، می توانیم آنرا آزمایش یا فرایند آزمایشی بنامیم. آزمایش شامل موقعیتی پژوهشی است که در آن دست کم یک متغیر مستقل که آنرا متغیر آزمایشی می نامند، بوسیله پژوهشگر مورد دستکاری یا تغییر قرار می گیرد (خوی نژاد،1380).
طرح پژوهش:
طرح پژوهش حاضر به صورت طرح نیمه آزمایشی "پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل" است و آزمودنی ها در این پژوهش بصورت تصادفی انتخاب شدند. پس از اجرای آزمون ها و قبل از دخالت متغیر مستقل، آزمودنی های انتخاب شده به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگرین شده اند (جدول 3-1). بعد از اعمال متغیر مستقل، هر دو گروه مجدداً توسط همان آزمون ها مورد ارزیابی قرار گرفته و بعد از نمره گذاری، بر اساس فرضیه های آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند.
جدول3-1 طرح پژوهش
گروه
انتخاب تصادفی
پیش آزمون
متغیر مستقل
پس آزمون
گروه آزمایش
RE
T1
X
T2
گروه کنترل
RC
T1
–
T2
در این طرح:
1- افراد به صورت تصادفی انتخاب شدند و به همین ترتیب در گروهها قرار گرفتند.
2- گروهی که در آن متغیر مستقل (X) اعمال شد، گروه آزمایش(E) نام داشت .
3- در گروه دیگر که کنترل (C) نام داشت متغیر مستقل اعمال نشد.
4- در هر گروه دو بار ارزیابی انجام شد که شامل پیش آزمون (T1) و پس آزمون (T2) است.
این تحقیق شامل یک متغیر مستقل یعنی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و دو متغیر وابسته یعنی کیفیت زندگی و افسردگی است.
جامعه آماری:
جامعه آماری در این پژوهش، دانشجویان دختر ساکن خوابگاههای کرمانی1، کرمانی 2 و میلاد دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بودند.
روش نمونهگیری و حجم نمونه:
روش نمونهگیری تصادفی ساده بود. از جامعه آماری نامبرده به طور تصادفی 30 نفر انتخاب شدند. 15 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند. تعداد ریزش نمونه در مجموع یک نفر بود.
شیوه اجرای پژوهش:
در تاریخ 18 فروردین 1386 به خوابگاههای دانشگاه علوم پزشکی اصفهان مراجعه شد و بعد از هماهنگی با مرکز مشاوره خوابگاه از بین 1000نفر از دانشجویان خوابگاههای کرمانی1، کرمانی2 و میلاد به طور تصادفی 150 نفر انتخاب شدند و تست افسردگی بک بر روی این افراد اجرا شد از این تعداد 35 نفر نمره بین 15 تا 30 کسب کردند از بین این افراد به حکم قرعه30 نفر انتخاب شدند که باز به صورت تصادفی این 30 نفر به دو گروه 15 نفری تقسیم شدند. که عبارت بودند از گروه آزمایشی و کنترل.بعد از انتخاب اعضای گروه جلسه اول تشکیل شد و در همان جلسه پرسشنامه های ATQ, DAS, WHOQOL اجرا شد ودر رابطه با تعداد جلسات که 8 جلسه آموزشی هفته ای یکبار بود، و نیز در مورد کل کار و اینکه فاصله جلسات و زمان هر جلسه چقدر است توضیحات کاملی ارائه شد و نیز در همان جلسه به ابهامات آزمودنی ها پاسخ داده شد.لازم به ذکر است که آزمونهای نامبرده به طور همزمان برروی گروه کنترل نیز اجرا شد. در طول اجرای جلسات آموزشی یک نفر از آزمودنی های گروه آزمایشی به دلیل محدودیت زمانی نتوانست دوره را تکمیل کند، لذا از برنامه حذف شد و تعداد نمونه ها در گروه آزمایشی 14 نفر محاسبه شد.
ویژگی های نمونه:
ویژگیهای جمعیت نگاشتی گروه آزمایش و کنترل
جدول2-3 ویژگی های نمونه ورودی
سن
جنس
تحصیلات
تعداد
گروه آزمایشی
25-19
مونث
دانشجو
15
گروه کنترل
25-19
مونث
دانشجو
15
متغیرهای پژوهش:
متغیر مستقل: در این پژوهش متغیر مستقل عبارت بود از شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی
متغیر وابسته: متغیرهای وابسته این پژوهش عبارت بودند از کیفیت زندگی و افسردگی دانشجویان
متغیر کنترل: در این پژوهش عامل جنسیت،سن و وضعیت تاهل بودند.
ابزار های اندازه گیری:
الف) پرسشنامه خصوصیات دموگرافیک:
شامل اطلاعاتی مثل سن، جنس، وضعیت تحصیلی و تاهل آزمودنیها بود.
ب )پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت، فرم کوتاه WHOQOL-BREF
مقیاس کوتاه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت دارای 26 سوال است که به ارزیابی 4 دامنه از کیفیت زندگی افراد میپردازد که عبارتند از: 1- سلامت جسمی 2- سلامت روان شناختی 3- روابط اجتماعی و 4- محیط اجتماعی
این مقیاس به 19 زبان مختلف ترجمه شده و در کشورهای مختلف برای اندازهگیری کیفیت زندگی افراد از آن استفاده میشود. گروه مطالعاتی سازمان جهانی بهداشت، این مقیاس را یک مقیاس بین فرهنگی
Cross- Cultural میداند. و به همین دلیل است که در فرهنگهای مختلف از آن استفاده میشود (گروه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت، 1996).
روایی و پایایی
در ایران نیز نصیری (1385) این مقیاس را به فارسی ترجمه و روایی و پایایی آن را مشخص نمود.
برای ارزیابی پایایی این مقیاس پرسشنامهها توسط پژوهشگر روی 302 نفر از دانشجویان دختر و پسر دانشگاه شیراز انجام شد و برای بررسی پایایی به صورت همسانی درونی که از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد و ضریب 84/0 به دست آمد که ضریبی بالا و مناسب است و نشان میدهد این مقیاس از ثبات درونی خوبی برخوردار است و نیز در این تحقیق با توجه به نتایجی که به دست آمد روایی همزمان مطلوبی گزارش شد. از طرف دیگر روی 26 گویه این مقیاس،تحلیل عوامل (factor Analysis) به عمل آمد تا مشخص شود که در نسخه فارسی مقیاس WHOQOL -BREF هم چهار خرده مقیاسی که در نسخه اصلی دیده شده است وجود دارد یا خیر؟ نتیجه تحلیل عوامل روی این 26 گروه نشان داد که چهار عامل: سلامتی جسمی، سلامت روان شناختی، روابط اجتماعی و محیط زندگی که در مقیاس اصلی وجود داشتند، در این مطالعه هم تایید میشود و بین نتایج این مطالعه و عوامل موجود در مقیاس اصلی همخوانی وجود دارد (نصیری،1385).
جدول3-3 حیطه های مورد سنجش پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت-فرم کوتاه
حیطه
خصصیه های مربوط به حیطه
1-سلامت فیزیکی
فعالیت های زندگی روزمره
وابستگی به مواد دارویی و کمک های پزشکی
انرژی و خستگی
تحرک
درد و عدم راحتی
خواب و استراحت
قابلیت و توان کارکردن
2-حیطه روان شناختی
تصویر بدن و ظاهر
احساسات منفی
احساسات مثبت
عزت نفس
باورهای معنوی/دینی/فردی
تفکر، یادگیری، حافظه و تمرکز
3-روابط اجتماعی
روابط فردی
حمایت اجتماعی
فعالیت جنسی
4-محیط
منابع مالی
آزادی، امنیت فیزیکی
مراقبت های سلامتی و اجتماعی: قابل دسترس بودن و کیفیت محیط خانه
فرصتهای اکتساب/اطلاعات و مهارتهای جدید
فرصتهای تفریحی/فعالیتهای مفرح و شرکت در آنها
محیط فیزیکی (آلودگی / سروصدا/ترافیک/آب و هوا)
حمل و نقل
ج) پرسشنامه افسردگی بک (BDI)
این آزمون در دهه 1960 و 1970 توسط بک و به منظور سنجش و ارزیابی وجود یا عدم وجود و شدت افسردگی نوجوانان و بزرگسالان تهیه شده است. در سال 1996 هم دومین نسخه این پرسشنامه که نسخه اصلاح شده آن بود منتشر شد. پرسشنامه اصلاح شده با ملاکهای DSM4 همسویی بیشتری دارد.
پرسشنامه مزبور شامل 21 دسته از جملات است. آزمودنیها جهت پاسخگویی، دور شمارهای (3، 2، 1، 0) که با احساسشان در آن هفته متناسبتر است، دایرهای میکشند. مواردی را که پرسشهای این آزمون ارزیابی میکند عبارت است از: غمگینی، بدبینی، شکستهای قبلی، هیجان زدگی، بیقراری، احساس
بیارزشی، بیحوصلگی، عدم تمرکز حواس، لذت نبردن از علائق، احساس گناه، گریه، اختلال خواب، اشتها، اشتغال فکر درباره وضعیت جسمانی و میل جنسی و سایر نشانههای افسردگی (مراجعه کنید به نیکخو، آوادیس یانس، 1376).
نشانههای این آزمون در سه گروه هفت مادهای شامل: نشانههای احساسی و عاطفی156، نشانههای انگیزشی و شناختی157، و نشانههای جسمانی و نباتی158 از یکدیگر جدا میشوند.
روایی و پایایی:
به طور کلی BDI یک ابزار کوتاه و آسان برای اندازهگیری افسردگی در پژوهشهای بالینی است (بلاک و هرسن159، 1988) این پرسشنامه از هنگام تدوین تا کنون مورد ارزیابی روان سنجی گستردهای قرار گرفته است. در یک تحلیل فراتحلیلی از کوششهای مختلف برای تعیین همسانی درونی، ضریب به دست آمده از 73/0 تا 92/0برای میانگین 86/0گزارش شده است (مارنات؛ ترجمه: شریفی و نیکخو، 1373).
روایی و پایایی این آزمون در بررسیهای چندی رضایت بخش گزارش شده است به طوری که بک (1972) پایایی کل سوالها را 31/0 تا 68/0 و پایایی کل سوالها با روش همبستگی اسپیرمن- براون را 93/0 گزارش نموده است (مهریار، 1373).
BDI به کرات در ایران اعتباریابی شده است (به عنوان مثال براهنی، 1360، منصور دادستان 1363) اخیراً نیز پایایی BDI بر روی 357 نفر از افراد عادی جامعه با روش باز آزمایی چهارماهه 49/0گزارش شده است.
در مطالعهای که در دانشگاه علوم پزشکی تهران- بیمارستان روزبه انجام شد، پایایی این تست در جمعیت سالم و بالینی نشان داده شده است (کاویانی و همکاران، 1380).
د )مقیاس نگرشهای ناکارآمد (DAS)
آسیب شناسی بر مبنای مدل شناختی بک (1976-1967) تاکید فراوانی بر سنجش ساختارهای وابسته به شناخت دارد. یکی از مقیاسها در این زمینه مقیاس ارزیابی نگرشهای ناکارآمد است که توسط بک و ویسمن160 بوجود آمد که مهمترین آزمون سبکشناختی در پژوهشهای مراکز گوناگون ایالات متحد آمریکا در زمینه درمانشناختی است. این مقیاس به منظور سنجش و ارزیابی فرضیات161، اعتقادات162 زیربنایی که مشخص کننده محتوای شناختی بر مبنای نظریه بک میباشد، بنا شده است. به ویژه این که DAS به منظور شناسایی آن اعتقاداتی است که در مقابل با منابع فشارزا سازگار و همخوان با فرد بوده و در عین حال منجر به علایم افسردگی میگردد بوجود آمده است. علاوه بر آن فرض بر این است که چنین فرضیات و اعتقاداتی انعکاس دهنده محتوای نسبتاً ثابت طرحوارههای شناختی هستند.این مقیاس به صورت دو فرم موازی A و B میباشد که هر کدام دارای 40 سوال است، که فرضهای زیربنایی حاکم بر افسردگی را اندازه میگیرد.
حتی میتوان با استفاده از این مقیاس افراد افسرده را از افراد طبیعی گروه کنترل و یا دیگر گروههای روانپزشکی تمیز داد. این مقیاس یک پرسشنامه خودسنجی است که شامل 40 آیتم و هر آیتم دارای 6 رتبه کاملاً موافق تا کاملاً مخالف میباشد که درجه نگرشهای ناسازگارانه را مورد سنجش قرار میدهد.
آیتمهایی که به صورت یکی از دو انتهای رتبهها نمرهگذاری شده است (یعنی نمرههای 5 و 6) بیانگر یک نگرش کاملاً انعطافناپذیر میباشد و میتواند مشروحاً مورد بحث قرار گیرد (بک، اپسین،جو هاریسون، 1983).
روایی و پایایی:
این مقیاس دارای ضریب پایایی بالا(90/0) و ثبات معقولی (73/0=r) در مدت بیش از سه هفته (ویسمن، میلر، نورمن و کیتز، 1991) میباشد.
برای ارزیابی پایایی DAS این مقیاس توسط جواهری روی 30 دانشجوی دانشگاه اصفهان در مقطع کارشناسی با میانگین سنی 2/20 سال انجام گرفت و ضریب آلفای کرونباخ 79/0 به دست آمد (جواهری و همکاران،1383).
کاویانی و همکاران (1384) این مقیاس را ترجمه و اعتباریابی کردند و همبستگی بین نمرات DAS و نمرات افسردگی در این پژوهش معادل 65/0 در سطح معناداری کمتر از 001/0 به دست آمد و این ضریب همبستگی معیاری برای روایی همگرا در نظر گرفته شد. ضمناً محاسبه پایایی آزمون – بازآزمون همبستگی بین طبقه ای ضریبی معادل 76/0 را نشان داد (کاویانی و همکاران، 1384).
ه) پرسشنامه افکار خودآیند ATQ
پرسشنامه افکار خودآیند آزمونی است که برای ارزیابی فراوانی اظهارات منفی اتوماتیک در مورد خود است. این اظهارنظرهای منفی ناآشکار نقش مهمی در ایجاد، دوام و درمان آسیبهای روان-شناختی مختلف از جمله افسردگی ایفا میکند. پرسشنامهATQ چهار جنبه از این افکار اتوماتیک شامل: ناسازگاری شخصی و تمایل به تعبیر (PMDC)163 خود پنداره منفی و انتظارات منفی (NSNE)164 ، اعتماد به نفس پایین (LSE)165، و ناامیدی166، را میسنجد. این پرسشنامه به خصوص از این جهت ارزشمند است که برای سنجش تغییر شناختهای مربوط به مداخلات بالینی طراحی شده است .این پرسشنامه توسط فیلیپ سی کندال و استیون هولون و به منظور ارزیابی شناختی خودافشایی167 در افسرگی ساخته شده است. این پرسشنامه روی نمونهای مرکب از 312 دانشجوی دانشگاه نرم شده است. میانگین سنی این نمونه 22-20 سال با انحراف استاندارد 34/4 سال بوده است. این نمونه از آزمودنیها به صورت افسرده یا غیرافسرده بر اساس نمرات پرسشنامه BDI و MMPI طبقهبندی شده بودند. نمره میانگین ATQ در نمونه افسرده 64/79 با انحراف استاندارد 29/22 بود. نمره میانگین در نمونه غیرافسرده 57/48 با انحراف استاندارد 89/10 بود (هولون و کندال،1980).
روایی و پایایی:
این پرسشنامه از ثبات درونی بسیار خوبی با ضریب آلفای 97/0 برخوردار است. در ضمن هیچ اطلاعی برای پایایی از طریق آزمون- آزمون مجدد وجود ندارد.
روایی 30 سوال ATQ از ثبات درونی بسیار خوبی با ضریب آلفای 91/0 برخوردار است و دارای انحراف استاندارد 67/11 و میانگین 28/46 میباشد (کیمیایی، 1381).
بر اساس پژوهشی که کاویانی و همکاران (1384) به منظور ترجمه و اعتباریابی این پرسشنامه انجام دادند، به منظور دستیابی به معیاری برای روایی این مقیاس، ضریب همبستگی نمرات این مقیاس و میزان افسردگی به ترتیب 67/0 و 74/0 (در سطح معنی داری کمتر از 001/0 ) را برای باور به افکار خودآیند و فراوانی آن نشان دادند، که این ارقام می توانند بعنوان روایی همگرا در نظر گرفته شوند. همچنین همبستگی بین طبقه ای بین نمرات گروه کنترل در مراحل اول و دوم، ضرایب 76/0 و 88/0 را به ترتیب برای باور به افکار خودآیند و فراوانی آن نشان داد که معیاری برای اعتبار این پرسشنامه در نظر گرفته شد (کاویانی و همکاران، 1384).
روش آماری:
در این روش از تحلیل واریانس چند متغیره به منظور معنادار بودن روابط بین متغیرها و آزمون فرضیهها استفاده شد. نتایج با استفاده از نرمافزار Spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت، همچنین برای بررسی همبستگی ها از روش پیِرسون سود برده شد.
خلاصه جلسات آموزش
دستورالعمل شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی برای افسردگی168
دستور عمل جلسه ها بر اساس راهنمای کتاب "شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی برای افسردگی" تنظیم شده است.MBCT شامل هشت جلسه آموزش گروهی است که هفته ای یکبار و به مدت دو ساعت به طول می انجامد.در آموزش بیماران افسرده یاد می گیرند که چطور به طور متفاوتی با فکرها و احساس های
منفی شان رابطه برقرار کنند و روی تغییر محتوای باورها و فکرها متمرکز می شوند. هم چنین یاد می گیرند که افکار خودآیند ، عادت ها،نشخوارهای ذهنی ، فکرها و احساس های منفی را چگونه تغییر جهت دهند و نسبت به آنها آگاه باشند و در چشم انداز وسیع تری ، افکار و احساس ها را ببینند(سگال و همکاران،2002).
در نسخه اصلی کتاب سگال، در بعضی از جلسات اشعاری انتخاب شده بود که در طول جلسه برای مراجعان خوانده می شد و بر مفاهیم آن تمرکز می شد، ما در این پژوهش اشعار انگلیسی را با اشعاری از سهراب سپهری، نادر نادرپور و شفیعی کدکنی به منظور تسهیل روند آموزش جایگزین کردیم و نیز از کتاب و نوار آرامش در ژرفا برای انجام تمرین ها در منزل استفاده شد.
اهداف جلسهها:
1.آگاهی بیشتر به احساس ها، فکرها و حس های بدنی لحظه به لحظه و تجربه بودن در لحظه.
2.توجه به احساس ها و فکرها و گسترش آن ها و پذیرش فکرها و احساس های ناخوشایند.
3.مهارت های پاسخگویی به فکر یا احساس ناخوشایند.
4.جلوگیری از ایجاد تثبیت فکرهای منفی
5.تغییر عادتهای قدیمی فکر کردن مانند: شناخت امور روزمره خودکار-بی انگیزه بودن در کارها- بی نتیجه دانستن کارها-فرار یا اجتناب از افسردگی یا موقعیت های سخت زندگی-آرزوی فوق العاده داشتن-مقایسه همیشگی خود از وضع موجود و وضع دلخواه.
6.آگاه شدن از علایم هشداردهنده افسردگی.
7.آگاهی نسبت به تغییرهای کوچک خلق
موضوع جلسه اول تا چهارم:
الف)توضیح پیرامون اهمیت حضور در لحظه حال و بودن در اینجا و اکنون و بازکردن مفهوم
ذهن آگاهی برای اعضا با کمک چند تکنیک و یاد گرفتن انجام امور روزمره با توجه کردن به آنها.
ب)پی بردن به ذهن سرگردان و تمرین توجه بر بدن، احساس جسمی و فیزیکی و توجه به تنفس.
ج)آرام گرفتن ذهن سرگردان با تمرین تنفس و مرور بدن، مدیتیشن نشسته و انجام تمرین هایی که توجه را به لحظه حال می آورند.
د)یاد گرفتن اینکه بدون فرار کردن و اجتناب از افراد در لحظه حاضر باقی بمانیم و تلاطم افکار را نظاره کنیم.
موضوع جلسه های پنجم تا هشتم:
الف)آگاهی کامل نسبت به فکرها واحساس ها و پذیرفتن آنها بدون قضاوت و دخالت مستقیم.
ب)تغییر خلق و افکار از طریق دیدن افکار به عنوان فقط فکر و نه واقعیت.
ج)هشیاری نسبت به نشانه های افسردگی و تنظیم برنامه برای روبرویی احتمالی با نشانه های افسردگی.
د)برنامه ریزی برای آینده و استفاده از تکنیک های حضور در لحظه حال برای ادامه زندگی و تعمیم آنها در کل جریان زندگی.
فصل چهارم
نتایج
مقدمه:
پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افزایش کیفیت زندگی و کاهش افسردگی دانشجویان انجام شده است. در این فصل یافته های حاصل از 4 پرسشنامه کیفیت زندگی، افسردگی، افکار خودآیند و نگرش ناکارآمد بصورت آمارهای توصیفی و استنباطی ارائه می شود. در این فصل هر یک از متغیرها به طور جداگانه با آزمون تحلیل واریانس دو طرفه { جلسه (2)× گروه (2)} تجزیه و تحلیل شدند به صورتی که عامل گروه ( آزمایشی و کنترل) به عنوان متغییر بین گروهی و عامل جلسه
(پیش آزمون و پس آزمون) به عنوان عامل درون گروهی در نظر گرفته شد.در آخر نیز برای بررسی میزان تاثیر درمان (آموزش) بر دو گروه t-test برای نمونه های مستقل با استفاده از تفاضل نمرات پیش آزمون- پس آزمون به کاربرده شد .
داده های توصیفی :
جدول: 4-1: توزیع فراوانی آزمودنی ها در گروه پژوهش
گروه
تعداد
جنس
تحصیلات
سن
آزمایش
14
مونث
دانشجو
25-19
کنترل
15
مونث
دانشجو
25-19
همانطور که در جدول 1-4 مشاهده می شود تعداد آزمودنیهای پژوهش در گروه آزمایش 14 نفر و در گروه کنترل 15 نفر بود و هر دو گروه را دانشجویان دختر ساکن خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی اصفهان تشکیل می دادند.
داده های استنباطی:
تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افزایش کیفیت زندگی دانشجویان:
جدول 2-4: میانگین و انحراف استاندارد گروه پژوهش در پرسشنامه کیفیت زندگی
گروه
میانگین
انحراف استاندارد
پیش آزمون
آزمایشی
کنترل
53/59
40/59
30/8
55/10
پس آزمون
آزمایشی
کنترل
68
56/54
09/6
62/10
همانطور که در جدول 2-4 مشاهده می شود میانگین نمرات کیفیت زندگی در پیش آزمون گروه آزمایشی 53/59 بود در حالی که در پس آزمون به 68 افزایش یافت و این در حالی است که میانگین این مقیاس در پیش آزمون گروه کنترل 40/59 بود اما در پس آزمون به 56/54 تنزل پیدا کرد .
نمودار1-4 : میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه در زمینه متغیر کیفیت زندگی
تفسیر : نتایج آماری تحلیل واریانس چند متغیره با استفاده از ویلکس لامبدا نشان می دهد که تغییرات کیفیت زندگی در دو گروه با توجه به نمرات پیش آزمون و پس آزمون به طور معناداری متفاوت است.
همچنین برای تعیین اثر درمان (آموزش) در دو گروه از تفاضل نمرات پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد و آزمونt برای نمونه های مستقل نشان داد که کیفیت زندگی در گروه آزمایش به طور معناداری بهبود یافته است ( 001/0p< ,27=df 56/6=t)
جدول3-4: داده های اولیه آزمون t مستقل برای مقایسه میانگین اختلاف نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه آزمایش و کنترل در زمینه کیفیت زندگی
تعداد
میانگین تفاضل نمرات
انحراف استاندارد
خطای انحراف استاندارد از میانگین
آزمایش
14
46/8
08/5
35/1
کنترل
15
83/4
77/5
49/1
لذا فرضیه "شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افزایش کیفیت زندگی دانشجویان اثر دارد" تایید می شود .
تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افسردگی دانشجویان:
جدول 4-4 میانگین و انحراف استاندارد گروه پژوهش در پرسشنامه افسردگی BDI
گروه
میانگین
انحراف استاندارد
پیش آزمون
آزمایشی
کنترل
85/17
06/19
82/3
66/4
پس آزمون
آزمایشی
کنترل
28/5
66/19
31/3
28/7
همانطور که در جدول 4-4 دیده می شود میانگین نمرات افسردگی گروه آزمایش از 85/17 به 28/5 کاهش یافت و درحالی که نمرات گروه کنترل از 06/19 به 66/19 افزایش پیدا کرد.
نمودار4-2: میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه در زمینه متغیر افسردگی
تفسیر: نتایج آماری تحلیل واریانس چند متغیره با استفاده از ویلکس لامبدا نشان می دهد که تغییرات نمرات افسردگی دو گروه با توجه به نمرات پیش آزمون و پس آزمون به طور معناداری متفاوت است .
و نیز برای مشخص کردن اثر درمان در دو گروه از تفاضل نمرات پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد و آزمون t برای نمونه های مستقل نشان داد که افسردگی در گروه آزمایش به طور معناداری بهبود یافته است .
جدول5-4: داده های اولیه آزمون t مستقل برای مقایسه میانگین اختلاف نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه آزمایش و کنترل در زمینه افسردگی
تعداد
میانگین تفاضل نمرات
انحراف استاندارد
خطای انحراف استاندارد از میانگین
آزمایش
14
57/12
76/5
53/1
کنترل
15
6
77/4
23/1
بنابراین فرضیه :"شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افسردگی دانشجویان اثر دارد" تایید شد .
تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش میزان باور افکار خودآیند دانشجویان:.
جدول 6-4 :میانگین و انحراف استاندارد گروه پژوهش در پرسشنامه افکار افکارخودآیند(میزان باور)
گروه
میانگین
انحراف استاندارد
پیش آزمون
آزمایشی
کنترل
14/56
33/70
59/20
05/30
پس آزمون
آزمایشی
کنترل
92/44
77
04/16
99/29
همانطور که در جدول 6-4 مشاهده می شود میانگین گروه آزمایشی بعد از درمان (آموزش) کاهش یافت در حالی که میانگین گروه کنترل که درمانی دریافت نکرد، افزایش یافت.
نمودار4-3: میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه در زمینه افکار خودآیند ( میزان باور )
تفسیر: نتایج آماری تحلیل واریانس چند متغیره با استفاده از ویلکس لامبدا نشان می دهد که تغییرات نمرات افکار خودآیند ( میزان باور) دو گروه آزمایشی و کنترل با توجه به نمرات پیش آزمون و پس آزمون به طور معناداری متفاوت است .
و نیز برای محاسبه میزان درمان دو گروه آزمایش و کنترل از تفاضل نمرات پیش آزمون – پس آزمون استفاده شد و آزمون t برای نمونه های مستقل نشان داد که میزان باور به افکار خودآیند در گروه آزمایش به طور معناداری کاهش یافته است ( 01/0 P <27 df = 10/3 .(t =
جدول 7-4: داده های اولیه آزمون t مستقل برای مقایسه میانگین اختلاف نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه آزمایش و کنترل در زمینه افکار خودایند (میزان باور)
تعداد
میانگین تفاضل نمرات
انحراف استاندارد
خطای انحراف استاندارد از میانگین
آزمایش
14
21/11
22 /12
26/3
کنترل
15
66/6
01/18
65/4
لذا فرضیه "شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش میزان باور افکار خودآیند دانشجویان اثر دارد " تایید شد .
تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش فراوانی افکار خودآیند دانشجویان:
جدول 8-4 : میانگین و انحراف استاندارد گروه پژوهش در پرسشنامه افکار خودآیند (فراوانی)
گروه
میانگین
انحراف استاندارد
پیش آزمون
آزمایشی
کنترل
92/58
46/69
85/16
47/25
پس آزمون
آزمایشی
کنترل
07/46
75
14/15
16/32
بر اساس جدول 8-4 دیده می شود که میانگین گروه آزمایشی بعد از درمان (آموزش) کاهش یافت، اما میانگین گروه کنترل که درمان دریافت نکرد ، افزایش یافت .
نمودار4-4: میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه در زمینه متغیر افکارخودآیند ( فراوانی )
تفسیر: نتایج آماری تحلیل واریانس چند متغیره با استفاده از ویلکس لامبدا نشان می دهد که تغییرات نمرات افکار خودآیند (فراوانی) دو گروه با توجه به نمرات پیش آزمون و پس آزمون به طور معناداری متفاوت است .
برای بررسی اثر درمان در دو گروه، از تفاضل نمرات پیش آزمون – پس آزمون استفاده شد آزمون t برای نمره های مستقل نشان داد که فراوانی افکار خودآیند در گروه آزمایش به طور معناداری کاهش یافته است .
(t= 09/3 df=27 P< 01/0)
جدول 9-4 : داده های اولیه آزمون t مستقل برای مقایسه میانگین اختلاف نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه آزمایش و کنترل در زمینه متغییر افکار خودآیند (فراوانی)
تعداد
میانگین تفاضل نمرات
انحراف استاندارد
خطای انحراف استاندارد از میانگین
آزمایش
14
85/12
09/11
96/2
کنترل
15
53/5
48/19
03/5
لذا فرضیه " شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش فراوانی افکار خودآیند دانشجویان اثر دارد " مورد تایید قرار گرفت.
تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارآمد دانشجویان:
جدول 104 میانگین و انحراف معیار گروه پژوهش در پرسشنامه نگرش ناکارآمد DAS
گروه
میانگین
انحراف معیار
پیش آزمون
آزمایشی
کنترل
28/110
80/123
24/28
34/26
پس آزمون
آزمایشی
کنترل
71/91
06/136
88/31
91/25
بر اساس جدول 10-4 دیده می شود که میانگین گروه آزمایشی بعد از درمان کاهش یافت اما میانگین گروه کنترل که درمانی دریافت نکرده افزایش یافت .
نمودار4-5: میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه در زمینه متغیر نگرش ناکارامد
تفسیر: نتایج آماری تحلیل واریانس چند متغیره با استفاده از ویلکس لامبدا نشان می دهد که تغییرات نمرات نگرش ناکارآمد دو گروه با توجه به نمرات پیش آزمون و پس آزمون به طور معنی داری متفاوت است .
برای بررسی اثر درمان در دو گروه از تفاضل نمرات پیش آزمون پس آزمون استفاده شد و آزمون t برای نمره های مستقل نشان می دهد که نگرش ناکارآمد در گروه آزمایش به طور معنی داری کاهش یافته است . (01/0 P<، 27 df = 88/6 (t =
جدول11-4: داده های اولیه آزمون t مستقل برای مقایسه میانگین اختلاف نمرات پیش آزمون و پس آزمون دو گروه آزمایش و کنترل در زمینه نگرش ناکارامد
تعداد
میانگین تفاضل نمرات
انحراف استاندارد
خطای انحراف استاندارد از میانگین
آزمایش
14
57/18
08/13
49/3
کنترل
15
26/12
11
84/2
لذا فرضیه " شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارآمد دانشجویان اثر دارد" مورد تایید قرار می گیرد.
رابطه کیفیت زندگی و افسردگی:
با توجه به نتایج پژوهش، بین دو متغیر کیفیت زندگی و افسردگی رابطه معکوس وجود دارد.
)01/0 P< ،70/0 (r= با توجه به سطح معناداری 001/0P= لذا این رابطه از لحاظ آماری معنادار است و می توان گفت فرضیه "کیفیت زندگی و افسردگی رابطه معکوس دارند" تایید می شود. نیز بر اساس نتایج به دست آمده در این پژوهش می توان گفت 49% از تغییرات کیفیت زندگی توسط متغیر افسردگی پیش بینی می شود .
فصل پنجم
جمع بندی و بحث
جامعه آماری پژوهش شامل دانشجویان دختر ساکن خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بود. 150 نفر دانشجو به حکم قرعه انتخاب شدند و از بین این افراد 30 نفر که نمره 15 و بالاتر از آن در پرسشنامه افسردگی بک کسب کردند، به شکل تصادفی انتخاب شده در دو گروه آزمایشی و کنترل به منظور بررسی تاثیر آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت زندگی، افسردگی، افکارخودآیند و نگرش ناکارامد مورد مطالعه قرار گرفتند.
در این پژوهش دانشجویان در دامنه سنی 25-19 سال قرار داشتند. تعداد افراد در هر دو گروه آزمایش و کنترل 15 نفر بود که یکی از افراد گروه آزمایش به دلیل محدودیت زمانی جلسات را کامل نکرد و از پژوهش حذف شد.
با توجه به اهمیت قشر دانشجو در کشور و جوان بودن میانگین سنی جمعیت ایرانی و با در نظر گرفتن هزینه های بالای مادی که بیماریهای روانی بر افراد تحمیل می کنند، نیز با بوجه به شیوع گسترده افسردگی در میان افراد و اثرگذاری نامطلوبی که بر میزان کیفیت زندگی دارد، امروزه محققان به دنبال راههای درمانی کوتاه مدت و کم هزینه برای درمان افسردگی هستند. در این پژوهش نیز ما به بررسی یکی از این رویکردهای درمانی پرداختیم و به نتایج مطلوبی رسیدیم مبنی بر اینکه جلسات هشتگانه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی توانسته است به طور شایان توجهی از میزان افسردگی کاسته و میزان کیفیت زندگی را افزایش دهد و همراه با این کاهش افسردگی، موجب کاهش نگرش ناکارآمد و افکار خودآیند منفی نیز شده است.
نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که در اثر آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی کیفیت زندگی ارتقاء یافته است. با توجه به اینکه زندگی ما از ابعاد متفاوتی تشکیل شده که جسم و بدن ما یکی از آن ابعاد است. .ابعاد دیگر، حالات روحی و روانی وروابط اجتماعی ما است. تمرین های ذهن آگاهی همه این ابعاد را تحت تاثیر قرار داده و در کل می توانند موجب افزایش کیفیت زندگی شوند. براساس نتایج، بین میانگین ها ی نمره کیفیت زندگی در گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی داری وجود دارد. در نمودار 1-4 دیده می شود که نمرات کیفیت زندگی گروه کنترل در مرحله پس آزمون نسبت به مرحله پیش آزمون کاهش چشمگیری نشان می دهد. این افت کیفیت زندگی در آزمودنی های گروه کنترل به نظر می رسد به دلیل نزدیک شدن به امتحانات پایان ترم دانشجویان باشد. آزمودنی های گروه آزمایش در زمانی که پس آزمون از آنها گرفته شد به امتحانات پایان ترم نزدیک شده بودند اما کیفیت زندگی آنها ارتقا پیدا کرده بود که البته این افت و کاهش کیفیت زندگی به نفع پژوهش حاضر است.
ارتقاء کیفیت زندگی در گروه آزمایشی همسو با تحقیق راس و رابینز (2004) است. آن پژوهش به منظور بررسی تاثیر(MBSR) بر سلامت عمومی و سلامتی مرتبط با کیفیت زندگی انجام شد و نتایج نشان داد که گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، بعد از گذراندن دوره کامل (MBSR) بهبودی چشمگیری را در 5 مقیاس از 8 مقیاس پرسشنامه کیفیت زندگی( SF36) نشان دادند. نیز در تحقیق کارلسون و همکاران (2003) اثر مثبت MBSR بر کیفیت زندگی نشان داده شد. آنها پژوهشی پیرامون تاثیر برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی برکیفیت زندگی افراد مبتلا به سرطان پستان و پروستات انجام دادند. در این پژوهش بعد از 8 جلسه آموزش، نتایج نشان داده شد که کیفیت زندگی افراد افزایش چشمگیر یافته است.
در توضیح بیشتر این نتیجه باید افزود، کیفیت زندگی مقیاسی است که چهار حیطه را در زندگی افراد می سنجد که عبارتند از: سلامت جسمانی، حیطه روانشناختی، روابط اجتماعی و محیط. که حیطه روانشناختی شامل: تصویر بدن و ظاهر، احساسات منفی چون افسردگی و اضطراب، احساسات مثبت، عزت نفس، باورهای معنوی و دینی، تفکر، حافظه و یادگیری می شود. .لذا همانطور که دیده می شود حالات روحی و روانی چون افسردگی و اضطراب میزان کیفیت زندگی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد. در زمینه متغیر کیفیت زندگی و رابطه اش با افسردگی نیز همانطور که در فصل 4 بیان شد تجزیه و تحلیل آماری نشان داد که هر چه میزان افسردگی افراد بالاتر برود به همان نسبت میزان کیفیت زندگی پایین می آید. .نتایج این پژوهش همسو است با پژوهش یاتام و همکاران (2004) که به بررسی کیفیت زندگی بیماران افسرده یک قطبی و دو قطبی پرداختند و بعد از اجرای پژوهش به این نتیجه رسیدند که بیماران با میزان افسردگی پایین تر، نمرات بالاتری در کیفیت زندگی کسب می کنند و نیز کیفیت زندگی در بیماران با اختلال افسردگی دوقطبی نسبت به بیماران افسرده یک قطبی در 4 خرده مقیاس پرسشنامه کیفیت زندگی پایین تر بوده و نیز پژوهش برلیم و همکاران (2004) که به بررسی کیفیت زندگی بیماران افسرده یک قطبی و دو قطبی پرداختند، به این نتیجه رسیدند که میزان کیفیت زندگی در بیماران به شدت اختلال خلقی برمی گردد، هر چه اختلال شدیدتر باشد ، کیفیت زندگی پایین تر است.
تیزدل و همکاران(1995) بیان داشته اند که هدف از به کارگیری آموزش ذهن آگاهی، فائق آمدن بر چرخه افسردگی است..این راهبرد شامل جداشدن از قضاوت ها، محرک ها، یا شناخت ها، برای سد کردن افکار نشخوارگونه در وضعیت موجود فرد است. .آموزش ذهن آگاهی، یک روش مراقبه ایی است که براساس برنامه کابات-زین (1990)، شامل تمرکز توجه بر تنفس و رها کردن افکاری است که در پی انحراف توجه بر روی تنفس، به وجود می آیند. در تمرین های روزانه، تمرکز برروی تنفس، به منظور تمرکز توجه به "اینجا و اکنون" به کار می رود و این تمرکز برای زمانجهایی که توجه به سمت جریانی از افکار معطوف می شود و آگاهی از بین می رود، مناسب است. گفته می شود زمانی که این روند با درمان های سنتی شناختی ترکیب می شود، منجر به ایجاد الگوهای جایگزین در رابطه با مشکلات بیماران می گردد. براساس این موضوع، سگال و همکاران(1999) شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی را پدید آوردند. برنامه های شناخت درمانی که مبتنی بر ذهن آگاهی است، مراقبه همراه با ذهن آگاهی را با ابعاد درمان شناختی افسردگی ترکیب می کنند تا مانع تمرکز یافتن افکار منفی شوند (زیرا این افکار واقعی نیستند).ولی فن هایی که برای تغییر باورها در رابطه با افکار یا فرضیات ویژه طراحی شده اند، توضیح داده نمی شوند. آموزش ذهن آگاهی شامل تمرین روزانه چهل و پنج دقیقه است که به وسیله نوار کاست آموزشی انجام می شود و در طی آن توجه به طور متوالی، معطوف به قسمت های ویژه ای از بدن می شود. به طور کلی این تمرین ها به داشتن آگاهی برروی تنفس تمرکز می کنند.در طی تمرین ذهن بیماران ناچاراً از تمرکز برروی تنفس و بدن منحرف می شود و به سمت جریان افکار و احساسات کشیده می شود. این اوقات به عنوان فرصت هایی برای آگاهی از جریان ذهن و مفاهیمی که توجه را جلب می کنند، شناخته می شوند و بعد از توجه مختصر به این مفاهیم، توجه باید به تدریج بر تنفس متمرکز شود(ولز؛ ترجمه بهرامی و رضوان،1385).
در یک نگاه توصیفی دقیق تر، ذهن آگاهی بودن در لحظه با آن چه اتفاق می افتد، بودن در لحظه بدون پیشداوری، قضاوت و یا پیشنهاد در مورد آن چه اتفاق افتاده است، بودن با آنچه که اتفاق می افتد بدون هیچ اظهار نظر، قضاوت و یا پیشداوری، بودن در لحظه با جریان بی انتهای تغییرات در زندگی بدون غرق شدن و گم شدن در واکنش ها است (شلی169، 2003؛ به نقل از جواهری، 1383).
این مشاهده خالی از قضاوت برای افراد با دردهای مزمن نیز کاربرد فراوان دارد. کابات زین پیشنهاد می کند که در مراقبه و نشستن های طولانی مدت و بدون حرکت بر روی حس های درد در بدن و مفاصل تمرکز کنند و بدون تکان خوردن و نشان دادن واکنش های هیجانی به این دردها، تنها نظاره گر باشند وی یادآوری می کند که این مشاهده گری می تواند منجر به کاهش پاسخ های هیجانی شود که بوسیله درد فراخوانی شده اند، بنابراین تمرین مهارت ذهن آگاهی توانایی مراجعان، برای تحمل حالتهای هیجانی منفی را افزایش می دهد و آنها را به مقابله موثر قادر می سازد (بائر،2003).
با عمیق شدن در این مفهوم، و نتایج ناشی از نگرش خالی از قضاوت و توجه به حس درد، بدون
واکنش های هیجانی، می بینیم که این مفهوم را می توانیم در سراسر زندگی تمرین و تجربه کنیم. آنجا که میل به واکنش نشان دادن به شرایط و موقعیت ها غلبه می کند، هنگام رویارویی با افکار افسرده ساز و حتی زمانی که خشم و ترس، ما را برای نشان دادن واکنش برانگیخته کرده اند، اگر به این بینش برسیم که واکنش حالتی است غریزی و عاری از آگاهی، با آگاه شدن از اینجا و اکنون، و توجه به بدن می توانیم به حالتهای واکنشی نگاه کرده و میل به نشان دادن عکس العمل و واکنش و حتی قضاوت را فقط ببینیم، با این
مشاهده گری خالی از قضاوت آن میل شدید بعد از مدت کوتاهی کمرنگ و کمرنگ تر می شود و همانگونه که کابات زین یادآوری کرد، پاسخ های هیجانی عاری از آگاهی در سایه توجه و مراقبه کاهش چشمگیری پیدا می کنند.
به طور کلی انجام مستمر تمرین های ذهن آگاهی، شناخت و آگاهی ما را از بدن، احساسات و افکارمان افزایش می دهد. در ذهن آگاهی توجه به بدن و تنفس، تمرین می شود و ما از حس های مختلفی که در بدن و حتی تنفس خود تجربه می کنیم، آگاه می شویم. زمانی که در حالت خشم و عصبانیت بدنمان گرم می شود و یا در ترس، ضربان قلبمان افزایش می یابد و تنفسمان تغییر می کند و کوتاه و تند میشود. ما با انجام تمرین های یوگا این توجه به بدن را هرچه بیشتر تجربه می کنیم.
همچنین نتایج اثر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افسردگی دانشجویان را نشان داد. براساس نتایج بدست آمده، در فصل 4 مشاهده می کنیم بین میانگین های نمره افسردگی دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی داری وجود دارد. نتایج این پژوهش همسو است با تحقیق اسلکمن در سال 2004 که به منظور بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش اضطراب و افسردگی و نگرش ناکارامد برروی 231 دانشجو دانشگاه پنسیلوانیا انجام گرفته است، بعد از یکسال پیگیری نتایج نشان داد که گروه های شرکت کننده در کارگاه به طور معنی داری دوره های اختلال اضطراب منتشر و افسردگی عمده کمتری نسبت به گروه کنترل داشتند. نیز در پژوهش هال و همکاران (2003) با آموزش MBSR میزان افسردگی و اضطراب به طور چشمگیر کاهش یافته بود. در ایران نیز تحقیق کاویانی و همکاران (1384) که به منظور بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) در کاهش افکار خودآیندمنفی، نگرش ناکارامد ، افسردگی و اضطراب با پیگیری 60 روزه انجام شد،.نشان داد که نمرات گروه آزمایشی که آموزش(MBCT) دریافت کردند نسبت به گروه کنترل که آموزشی دریافت نکردند کاهش چشمگیری یافت و افسردگی به شکل موثر کاهش پیدا کرد.
نتایج دیگر پژوهش حاضر نشان می دهد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی برکاهش افکار خودآیند (میزان باور و فراوانی) دانشجویان اثر کاهنده دارد. نتایج این تحقیق نیز همسو تحقیق کاویانی و همکاران (1384) است که نشان دادند آموزش(MBCT) برکاهش میزان فراوانی و باور به افکار خودآیند موثر است. همچنین، ننتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی برکاهش نگرش ناکارامد دانشجویان تاثیر دارد. نتایج این پژوهش همسو است با پژوهش اسکلمن و همکاران (2004) که نشان داد (MBCT) موجب کاهش نگرش ناکارامد می شود و افرادی که این دوره را می گذرانند کاهش چشمگیری در نمرات نگرش ناکارامد نشان می دهند و نیز همسو است با تحقیق کاویانی و همکاران (1384).
توضیح درباره این یافته ها اینکه، از لحاظ روانی موارد زیر افراد را در دربرابر افسردگی آسیب پذیر می کند:
الف ) قابلیت دسترسی آسان به افکار، خاطره ها و نگرش های منفی هنگامی که خلق پایین است.
ب) نشخوار ذهنی درباره افکار، خاطره ها و حس های بدنی منفی.
تیزدل معتقد است که مردم ممکن است این توانایی را داشته باشند که به خلق غمگینی اتفاقی توجهی نکنند ولی افرادی که در گذشته مبتلا به اختلال افسردگی بودند با پایین آمدن جزئی خلق تغییرهای بزرگ و مخربی در الگوهای فکریشان ایجاد می شود، همان الگوهای فکری که در هنگام افسردگی تجربه کرده بودند. ذهن ما معمولاً در مورد آنچه اتفاق می افتد، تفسیر و استنباط می کند و در نتیجه واکنش های احساسی خاصی نشان می دهد. افراد مستعد در افسردگی معمولاً رویدادها را به نحوی منفی معنا می کنند به شکلی که در آن سرزنش خود وجود دارد. زمانی که خلق منفی می شود و فرد به علت یابی آن می پردازد و سعی در از بین بردنش می کند، این تلاش نتیجه عکس می دهد، زیرا خود این پیگیری موجب تداوم بیشتر غم و اندوه می شود. هنگامی که خلق پائین است، افکار خودآیند فعال شده و خلق افسرده تشدید می شود و چرخه های خطرناک خود تداوم بخش فعال می شود و افکار خودآیند و ناکارآمد بسیاری شامل اظهارنظرهای منفی و مخرب در مورد خود است که ناآشکار نقش مهمی در ایجاد و دوام آسیب های روان شناختی مختلف از جمله افسردگی دارند. در MBCT شرکت کنندگان این افکار خودآیند منفی را شناسائی می کنند و به این درک می رسند که فراوانی این افکار و میزان باورشان به این افکار در زمان افسردگی تغییر می کند. لذا یآد می گیرند که این افکار را فقط ببینند ولی در آنها غرق نشوند. این بدان معنی است که بدانیم فکرهای منفی و احساسهای دلهره آور تنها رویدادهای گذرای شناختی هستند که ما آنها را در ذهن خود تبدیل به حوادث عینی می کنیم. آموزش در مورد افکار خودآیند و علائم افسردگی کمک می کند که همه بخش های این بیماری را کنار هم قرار داده و یاد گرفته شود که با کل مجموعه ارتباط متفاوت برقرار شود ذهن آگاهی یک تکنیک و روش نیست، ذهن آگاهی یک شیوه بودن یا فهمیدن است که مستلزم درک کردن احساسات شخص است و شامل ایجاد راهی است برای نزدیک تر شدن به تجربیات فرد از طریق مشاهده شخصی (سگال و همکاران، 2002).
در ذهن آگاهی، به افراد آموزش داده می شود که افکار و احساسات شان را بدون قضاوت فقط مشاهده کنند. اعتقاد بر این است که این نگرش به شناخت های مرتبط با افسردگی از تشدید افکار منفی در الگوی نشخوار فکری پیشگیری می کند (تیزدل و همکاران، 1995؛ به نقل از بائر، 2003). تمرین های ذهن آگاهی می توانند موجب تغییرات شناختی در الگوهای فکری ما شوند و با انجام متعهدانه و مسئولانه و با پیگیری های جدی می توانیم تغییرات با دوامی را در الگوهای فکری خویش ایجاد کنیم و درمورد افکار به این دید و بینش برسیم که فکر فقط فکر است، نه حقیقت و واقعیت، و فکرها مثل ابرها در آسمان می گذرند و دائماً در حال تغییرند و صحیح ترین موضعی که ما می توانیم در قبال آنها اتخاذ کنیم حفظ جایگاه نظاره گری است. در این حالت ما در جایگاه نظاره گری قرار می گیریم و به طبیعت ناپایدار و گذرای افکار، احساسات و هیجانات فقط نگاه می کنیم، درواقع این ما نیستیم که تحت سیطره افکار و حالات احساسی و هیجانی قرارگرفته ایم بلکه ما آنها را زیر نظر و تحت سلطه داریم و با کمک این شناخت در شرایط مختلف می توانیم مدیریت مناسبی بر احساسات، افکار و بدن مان داشته باشیم. تغییر در اینجا در واقع همراه با مفهوم پذیرش است. رابطه بین پذیرش و تغییر، مفهومی مرکزی در مباحث ذهن آگاهی به شمار می رود. در ذهن آگاهی پذیرش به شکلی غیر مستقیم منجر به تغییر می شود. ظاهراً این موضوع متناقض به نظر می آید اما یکی از مفاهیم اساسی در ذهن آگاهی است. زمانی که ما افکار و احساسات مان را بدون قیدوشرط می پذیریم آنها تغییر ماهیت می دهند، بدون اینکه ما مستقیماً درصدد تغییرشان برآییم.
در واقع به نظر می رسد تمرین های MBCT با افزایش آگاهی افراد از لحظه حال از طریق تکنیک هایی مثل توجه به تنفس و بدن و برگرداندن آگاهی به اینجا و اکنون در سیستم شناختی و پردازش اطلاعات اثر دارد. لذا با توجه به موثر واقع شدن این نوع از آموزش و با در نظر گرفتن سودمندی های این روش در زمینه درمان افسردگی و افزایش کیفیت زندگی، توصیه به بکارگیری گسترده این روش می شود.
متاسفانه در داخل کشور تحقیقات بسیار کمی پیرامون کیفیت زندگی افراد صورت گرفته، و اکثر تحقیقات انجام شده در این زمینه برروی کیفیت زندگی بیماران با بیماریهای جسمی نظیر سرطان، بیماریهای قلبی و … بوده اند و در زمینه کیفیت زندگی در بیماران با اختلال های روانی به ندرت پژوهشی دیده می شود و نیز به جدید بودن رویکرد شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کشور به نظر می رسد برای بررسی فزون تر درباره اثربخشی آن در جمعیت ایرانی باید صورت گیرد.
عدم همکاری مسولان دانشگاهها برای اجرای پروژه های این چنینی در خوابگاههای دانشگاه از جمله محدودیت ها ی این پژوهش به حساب می آمد و محققان بعد از پیگیری های طولانی مدت و چندماهه که با وجود محدودیت زمانی و امکانات محدود محققان امری طاقت فرسا و وقت گیر بود، توانستند همکاری مسولان خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی اصفهان را جلب کنند و کار آموزش را سامان دهند..
بر اساس یافته های تحقیق حاضر و با توجه به اثرگذاری آموزش MBCT بر کیفیت زندگی و بهداشت روان افراد می توان پیشنهاد کرد روش MBCT به شکل مستمر و مرتب در مدارس و دانشگاهها بمنظور ارتقا کیفیت زندگی دانشجویان و کاهش افسردگی آنان برگزار شود.
فهرست منابع فارسی:
– امینی، فرهاد؛ فرهادی، علی. (1380). بررسی میزان شیوع اضطراب و افسردگی و تاثیر آنها بر عملکرد تحصیلی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی لرستان. ماهنامه همایش دانشجو و بهداشت روانی.
– انجمن پزشکی امریکا. (1381). راهنمای عملی درمان افسردگی. (ترجمه: مهدی گنجی). تهران: موسسه نشر و ویرایش. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1998).
– انجمن روانپزشکی امریکا. (1381). متن تجدیدنظر شده راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانی (DSM- IV- TR) . (ترجمه: م.ر، نیکخو و ه، آوادیس یانس). تهران: انتشارات سخن.
– باقری، قادر؛ براتی، مهین؛ ملکزاده، جان محمد. (1385). بررسی برخی عوامل مرتبط با افسردگی در دانشجویان دانشگاههای یاسوج. سومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان . 205- 201.
– باقری یزدی، عباس؛ عبدالهی ، جعفر؛ شاه محمدی، داوود. (1373). بررسی همه گیر شناسی اختلالات روانی در مناطق روستایی میبد یزد. فصلنامه اندیشه و رفتار . شماره 1 ، 41-32.
– بخشنده، شهریار. (1382). بررسی تاثیر آموزش تمرینات تنفسی بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به آسم مراجعه کننده به درمانگاه تخصصی شهر سنندج . پایان نامه کارشناسی ارشد پرستای. دانشگاه علوم پزشکی ایران.
– بهادران، کاوه؛ پورناصح، مهرانگیز.(1382).کتاب و نوار آرامش در ژرفا 1 (راهنمای تمرین آرامش عمیق).تهران: نشر مهرکاویان.
– پروچاسکا، جیمز او؛ نورکراس ، جان. سی. (1383) . نظریه های روان درمانی.(ترجمه:یحیی سیدمحمدی و همکاران). تهران: انتشارات رشد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1999).
– پهلوان، محسن. (1383). بررسی اثر بخشی "شناخت درمانی بک" و "روان درمانی بین فردی" در درمان اختلال افسرده خویی. پایان نامه کارشناسی ارشد بالینی، دانشگاه اصفهان.
– جواهری، فروزان. (1383). اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در پیشگیری از افسردگی در دانشجویان دختر ساکن خوابگاه دانشگاه اصفهان. پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن.
– چراغی، مونا. (1384). تاثیر گروه درمانی شناختی – انسانگرایی بر افسردگی و هدف در زندگی دانشجویان دختر افسرده دانشگاه اصفهان. پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی، دانشگاه اصفهان.
– خوی نژاد، غلامرضا.(1380).روشهای پژوهش در علوم تربیتی.تهران. نشر سمت.
-دباغی، حسین.(1385).اثربخشی شناخت درمانی بر اساس تفکر نظاره ایی و فعال سازی طرح واره های معنوی در پیشگیری از عود مصرف مواد افیونی.پایان نامه دکتری.انستیتو روان پزشکی تهران.
– رستمی، آرین. (1380). تاثیر آموزش کیفیت زندگی زنان در دوران یائسگی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت مدرس. دانشکده علوم پزشکی.
– سادوک، ب؛ سادوک، و . (1382). خلاصه روانپزشکی: علوم رفتاری- روانپزشکی بالینی. (ترجمه: ح، رفیعی و خ،سجادیان). تهران: انتشارات ارجمند.
– شارف، ریچارد. (1381). نظریه های روان درمانی و مشاوره. (ترجمه: مهرداد فیروزبخت). تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.
– شفیع آبادی، عبدالله و ناصری. (1383) . نظریه های مشاوره و روان درمانی . تهران. نشر دانشگاه.
– عباسی، علی؛ پناه عنبری، علی. (1380). بررسی سلامت روانی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی یاسوج در سال 78-77. مجله طب و تزکیه. شماره 43.
– فتوکیان، زهرا. (1382) . بررسی کیفیت زندگی بستگان درجه یک مراقبت کننده از بیماران مبتلا به سرطان در مرکز سانترال مجتمع بیمارستانی امام خمینی تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد پرستاری دانشگاه علوم پزشکی ایران.
– قاسم زاده، حبیب الله. (1378). شناخت و عاطفه، جنبه های بالینی و اجتماعی. تهران: انتشارات فرهنگان.
– قاسمی ملایر، ماهرخسار.(1372).بررسی کیفیت زندگی در بیماران مصروع مراجعه کننده به درمانگاههای داخلی اعصاب وابسته به بیمارستانهای آموزشی تابع وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در شهر تهران.پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم پزشکی ایران . دانشکده پرستاری.
– کاپلان، هارولد. ای؛ سادوک، بنیامین. جی. (1376). خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری – روان پزشکی بالینی. (ترجمه: نصرت الله پورافکاری). تهران: انتشارات شهر آب .
– کاپلان، هارولد. ای. سادوک. بنیامین. جی. (1378): خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری، روانپزشکی بالینی. (ترجمه حسین رفیعی، فرزین رضاعی). تهران: انتشارات ارجمند. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1998).
– کاویانی، حسین؛ جواهری، فرزوان؛ بحیرایی، هادی. (1384). اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) در کاهش افکار خود آیند منفی، نگرش ناکارآمد. افسردگی و اضطراب : پیگری 60 روزه. فصلنـامـه تـازه های علوم شناختی. سال هفتم . شماره اول. 59-49 .
– کاویانی، ح؛ موسوی، ا.س؛ محیط، ا.(1380). مصاحبه و آزمون روانی.تهران.پژوهشکده علوم شناختی.
– کلارک، دیوید؛ فربورن، کریستوفر. (1380). دانش و روشهای کاربردی رفتار درمانی شناختی. (ترجمه: حسین کاویانی). تهران: موسسه مطالعات علوم شناختی. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1997).
– کیمیایی،علی. (1381). بررسی مقایسه و کارآمدی روشهای شناخت درمانی بک و تیزدل و تلفیق این روش با یوگا در درمان افسردگی اساسی در شهرستان مشهد. پایان نامه دکترای مشاوره دانشگاه علامه طباطبایی.
– مارنات، کراث. (1373). راهنمای سنجش روانی.(ترجمه حسن پاشا شریفی و محمد رضا نیکخو). تهران.انتشارات رشد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1990).
– مهریار، امیر هوشنگ . (1373). افسردگی، برداشتها و درمان. تهران: انتشارات رشد.
– نصیری، حبیب الله. (1385). بررسی روایی و پایایی مقیاس کوتاه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (WHOQOL- BREF) و تهیه نسخه ایرانی آن IRQOL. سومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان. 373-369.
– نصیری، حبیب الله؛ هاشمی، لادن؛ حسینی، سیده مریم. (1385). بررسی کیفیت زندگی دانشجویان دانشگاه شیراز بر اساس مقیاس کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (WHOQOL- BREF). سومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان. 368-365.
– نیکخو، محمد رضا؛ آوادیس یانس، هامایاک. (1376). اصول روانپزشکی بالینی. تهران: انتشارات سخن.
– ولز، آدرین. (1385).اختلالات هیجانی و فراشناخت.( ترجمه: فاطمه بهرامی و شیوا رضوان).اصفهان: انتشارات مانی.( تاریخ انتشار به زبان اصلی 2000).
– هالجین، ریچارد. ی؛ ویتبورن، سوزان کراس. (1385). آسیب شناسی روانی. (ترجمه: یحیی سید محمدی). جلد دوم. تهران: انتشارات روان. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 2003).
– هاوتون، کیت و همکاران. (1385). رفتار درمانی شناختی. (ترجمه: حبیب الله قاسم زاده). تهران: انتشارات ارجمند. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1989).
– یانگ، جعفری. (1384). شناخت درمانی اختلالات شخصیت: رویکرد طرحواره محور. (ترجمه : علی صاحبی، حسن حمیدپور). تهران: انتشارات ارجمند. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1999).
References
– Anderson, K. I. , Burchhardt, c.s. (1999) . conceptualization & measurement of quality of life as and outcome variable for health care intervention and research. Journal of Advanced Nursing . 29(2) , 293- 306
– Baer, Ruth.A.(2003). Mindfulness training as a clinical intervention: A conceptual and empirical review. Clinical psychology: sience and practice, (10), 125-143.
– Bech, A.T., Epstein, N., & Harrison, R. (1983). Cognitions, attitudes. And personality dimensions in depression. British Journal of cognitive Psychotherapy. 1(1), 1-16.
– Berger, A. M., Portenoy, R. K. , Weissman , D. E. (1998). Supportive oncology: Principle & practice . Philadelphia: Lippincott Williams & Wilkins.
– Berlim, M.T., et.al.(2004). Quality of life in unipolar & bipolar depression. The journal of nervous & mental disease. 192 (11). 792.5.
– Bishop, Scott. R , et. al . (2004). Mindfulness: A proposed operational Definition. Clinical Psychology: science & Practice . (11), 230 – 241.
– Brown , Warren. K. , Ryan, Richard. M. (2003) The Benefits of Being Present : Mindfulness and It's Role in Psychological well Being . Journal of Personality & Social Psychology . 84 (4) , 622- 848.
– Carlson , L.E.et. al. (2003). Mindfulness-based stress reduction in relation to quality of life, mood, symptoms of stress and immune parameters in breast & prostat cancer outpatients psychosomatic medicine. 65 (4): 571-81.
– Carlson, L.E., Ursuliak, Z. , Goodey, E. , Angen, M. , & speca , M. (2001). The effects of Mindfulness meditation – based stress reduction program on mood and symptoms of stress in cancer , outpatients: b- month follow – up. Supportive care in cancer, 9(2), 112-23.
– Devibe, M. Maum, T.(2006). Training in mindfulness for patients with stress and chronic illness. Tidsskrift for den norske leageforening. 129(15):1898-1902
– Gotlib, I. H. , Schraedly, P. K. (2000). Interpersonal Psychotherapy: Hand book of psychological change, Psychotherapy process & practice for the 21th century. New York: John Wiley & Sons, Inc.
– Grossman, D. (2002). Does mindfulness meditation contribute to health? Outcome evaluation of a German sample. Journal of alternative & complementary medicine. 8(6):716-30.
Hall.,et.al.(2003). The mindfulness-based stress reduction program:A pilot study monitoring effects with a mixed clinical & nonclinical population.
– Hartshorn, J.C. , et. al. (1992) . Impact of opilepsy of Qol. Journal of Neuroscience. (2), 21- 27
– Hayes, Adele.M.,Feldman Greg. (2004). Clarifying the construct of mindfulness in the context of emotion regulation and the process of change in therapy. Clinical psychology: sience and practice, (11), 255-262.
– Hollon, S. D, & Kendall , P. (1980). Development of an automatic thoughts Questionnaire . cognitive therapy and Research , 4, 383 – 395.
– Kabat – zinn, J. (1990). Full catastrophe living: using the wisdom of your body and . mind to face stress, pain and illness. New York: Dell Publishing.
– Kabat-zinn, J. et.al.(1992). Effectiveness of a meditation-based stress reduction programe in the treatment of anxiety disorders. American journal of psychiatry. 149(7):936-43.
– Kabat-zinn, J.et.al.(1995). Three years follow-up & clinical implications of a mindfulness meditation-based stress reduction intervention in the treatment of anxiety disorders. General Hospital Psychiatry. 17(3):192-200.
– king, C.R, Hinds. S. (1998). Qol from nursing and patient Perspective. Massachusett: Jones & Bartlett publisher.
– Lee, co. (1997). Quality of Life & Brest Cancer Survivors: psychological & treatment. Cancer Practice. 5(5) , 309- 16
– Nierenberg, A.A.,Petersen, T.J.,Alpert, J.(2003).Prevention of relapse and recurrence in depression.journal of clinical psychiatry.
– Pain, K. et. al. (1998). Quality of life what does it mean in rehabilitation? Journal of Rehabilitation. (25). 5-11.
– Park,J.,Park,K.,(1995). Text book of prevention and social medicine.India.
– Roth, B., Robbins, D. (2004). Mindfulness-based stress reduction and health related quality of life. Psychosomatic medicine 66 (1): 113-23
Rutler, j. (1997) . Principles health , Education health promotion. USA: Morton publishing company.
– Samarco, Angela. (2001). Perceived social support uncertainly & quality of life of younger breast cancer . cancer Nursing, 24(3), 212- 218.
– Schulman, P.(2004).Depressionprevention in adults.Schulman@psychupenn.edu
– Schultz, Alyce . A., Winstead-fry, Patricia. (2001). Predictors of quality of life in rural patients with cancer. Cancer Nursing. 24(1): 12-19
– Segal, Z.V.,Teasdale, J.D., Williams, J.M. (2002). Mindfulness
Based cognitive therapy for depression. New York. The Guilford Press.
– Singh, J. (2005). Quality of life & its correlation in patients with substance dependence. Bipolar disorders. 7(2):187-191.
– Stenger – Wenzke, K.(2006). Subjective quality of life of patients with obsessive – compulsive disorder compared to the general population. Psychological Praxis. 33(7):350-2
– Teasdale,J.D., Segal,Z.V., Williams,J.M.(2000).Prevention of relapse/recurrence in major depression by mindfulness besed cognitive therapy. Journal of consulting & clinical psychology. 68 (4). 615-23
– Teasdale,J.D., Segal,Z.V., Williams,J.M.(2003).Mimdfulness training and problem formulation.Clinical psychology: science & practice.10 (2).
– Teasdale, J.D., Williams, J.M., Segal, Z.V., Soulsby, J.(2000). Mindfulness – based cognitive therapy reduces over general autobiographical memory in for merely depressed patients. Journal of Abnormal psychology. 109: 150-155
– Whisman, A. M.,Miller,W.,Norman,H.(1991).Cognitive therapywith depressed in patient.journal of consulting and clinical psychology.60(3).
– Wood – Dauphinee, S. (1992). Assessing quality of life in clinical research from where have we come & where are we going? Jelin Epidemiol.
World Health Organization. (1996) . Measuring Quality of life.
–
-Yatham, Lakshmi.N., et. al.(2004). Quality of life in patients with bipolar
depression. Bipolar disorders. 6(5):379
Zhan , Lin . ( 1992). Quality of life: conceptual & measurement issues . Journal of Advanced Nursing. (17), 769-600
پیوست ( الف )
شرح جلسات
موضوع و رئوس مطالب جلسه اول
-انجام آزمون های BDI-DAS-ATQ-WHOQOL
-توضیح کامل پیرامون جهت گیری کلاس
ذهن آگاهی هنگامی شروع می شود که ما متوجه گرایش خود برای کار در قالب "راننده خودکار" می شویم و به این نتیجه می رسیم تا تلاش خود را برای بیرون آمدن از این وضعیت انجام دهیم و نسبت به هر لحظه آگاهی یابیم. تمرین توجه سیار و هدفمند در سراسر بدن نشان می دهد که چقدر این کار ساده و سخت است.
در شیوه راننده خودکار بدن یک چیز و ذهن چیز دیگری انجام می دهد. اغلب اوقات، ما قصد نداریم با این فکر یا با آن احساس مشغول باشیم اما این کار به سادگی اتفاق می افتد. بنابراین ذهن بیشتر اوقات بی تفاوت است، به خودش اجازه می دهد که با فکرها، خاطره ها، برنامه ریزی یا احساس ها درگیر باشد. اگر این فکرها متوقف نشود ممکن است به احساس های قوی تر غم و افسردگی شدیدتر تبدیل شوند.
-طرح قواعد پایه ای درباره محرمانه بودن (رازداری) و مسائل شخصی و بستن قرارداد باشرکت کننده ها
-درخواست از شرکت کننده ها تا به صورت دو به دو درآیند و خودشان را به یکدیگر معرفی کنند سپس معرفی خود به گروه
-تمرین کشمش
-بازخورد و بحث روی تمرین کشمش
-تمرین "مرور بدن" که با تمرکز کوتاه شروع می شود.
-بازخورد و بحث درباره "مرور بدن"
-تکالیف خانگی: بحث و تعیین تکلیف برای هفته آینده: گام اول نوار آرامش در ژرفا(بهادران و پورناصح،1382)، ذهن آگاهی نسبت به یک فعالیت روزانه
-توزیع کتاب و نوار آرامش در ژرفا و جزوه های جلسه اول شرکت کننده ها
-پایان دادن کلاس با تمرکز بر تنفس کوتاه، 3-2 دقیقه روی تنفس.
جزوه های شرکت کننده ها
جزوه 1-1: تعریفی از ذهن آگاهی
جزوه 2-1: خلاصه ای از جلسه اول: راننده خودکار
جزوه 3-1: تکلیف خانگی برای هفته متعاقب جلسه اول
جزوه 4-1: گزارش یک بیمار
جزوه 5-1: فرم یادداشت تکلیف خانگی-جلسه اول
موضوع و رئوس مطالب جلسه دوم:
تمرین بیشتر بر بدن باعث می شود که پراکندگی بیشتر ذهن و تمایل آن برای کنترل واکنش های ما در وقایع روزانه آشکارتر گردد.
-تمرین مرور بدن (هدف از این تمرین توجه به احساس های جسمی و فیزیکی و آوردن آگاهی به قسمت های بدن و دیدن احساس ها با دقت)
-مرور تکلیف
-تمرین فکرها و احساس ها (پیاده روی در خیابان)
-برنامه وقایع خوشایند
-15-10 دقیقه مدیتیشن نشسته
-توزیع جزوه ها: گام اول کتاب و نوار آرامش در ژرفا، 15-10 دقیقه ذهن آگاهی روی تنفس 6 روز از 7 روز
-برنامه وقایع خوشایند (روزانه)
-ذهن آگاهی روی یک فعالیت روزانه
جزوه های شرکت کننده ها:
جزوه 1-2: خلاصه ای از جلسه 2: کنارآمدن با مانع ها
جزوه 2-2: نکاتی در مورد مرور بدن
جزوه 3-2: ذهن آگاهی بر تنفس
جزوه 4-2: تنفس
جزوه 5-2: تکلیف خانگی برای هفته متعاقب جلسه دوم
جزوه 6-2: فرم یادداشت تکلیف خانگی، جلسه دوم
جزوه 7-2: برنامه وقایع خوشایند
موضوع و برنامه آموزی جلسه سوم:
آگاهی کامل داریم که ذهن غالبا می تواند مشغول و پراکنده شود. اینکه بیاموز نسبت به تنفس آگاهی ارادی پیدا کنیم، امکانی را در اختیار قرار می دهد تا متمرکز و سامان یافته باشیم.
-تمرین مدیتیشن نشسته
-مرور تمرین
-تمرین "دیدن" یا "شنیدن" به مدت 5 دقیقه
-مرور تکلیف خانگی (شامل مرور بدن، ذهن آگاهی درباره تنفس و فعالیت معمول، و برنامه خوشایند
-سه دقیقه فضای نفس کشیدن و مرور
-گام دوم نوار آرامش در ژرفا
-قدم زدن ذهن آگاهی و انجام آن
-برنامه وقایع ناخوشایند
-توزیع جزوه های جلسه سوم به شرکت کننده ها
-تکالیف خانگی:کتاب و نوار آرامش در ژرفا گام دوم، برنامه وقایع ناخوشایند، سه دقیقه فضای نفس کشیدن، سه بار در روز
-خواندن شعر "صدای پای آب 1" سهراب سپهری
جزوه های شرکت کننده ها
جزوه 1-3: خلاصه ای از جلسه 3: ذهن آگاهی درباره تنفس
جزوه 2-3: سه دقیقه فضای نفس کشیدن بر اساس دستورات اولیه
جزوه 3-3: تکلیف خانگی برای هفته متعاقب جلسه سوم
جزوه 4-3: فرم یادداشت تکالیف خانگی
جزوه 5-3: برنامه وقایع ناخوشایند
موضوع و برنامه آموزشی جلسه چهارم:
هنگامی که تلاش می کنید به اموری بپردازید و از امور دیگری اجتناب یا فرار می کنید، ذهن شما دچار پراکندگی زیادی می شود. ذهن آگاهی راهی را ارائه می دهد که از آن طریق در لحظه حاضر باقی بمانیم و با دیدگاه جدیدی امور را بنگریم. کمک می کند تا زاویه ودیدگاه بازتری نسبت به تجربه پیدا کنیم و به
گونه ای متفاوت با آن ارتباط برقرار کنیم.
-5 دقیقه تمرین دیدن یا شنیدن
-40 دقیقه مدیتیشن نشسته-آگاهی از بدن، صداها، سپس افکار
-مرور تمرین
-مرور تکالیف خانگی
-تعریف قلمروی افسردگی: پرسشنامه افکار خودآیند و معیارهای تشخیص افسردگی.
-سه دقیقه فضای نفس کشیدن و انجام دوباره آن
-توزیع جزوه های جلسه 4 به شرکت کننده ها
-تکلیف خانگی: مدیتیشن نشسته، فضای نفس کشیدن-منظم (سه بار در روز)، گام اول و دوم نوار آرامش در ژرفا، سه دقیقه فضای نفس کشیدن-مقابله (هرگاه متوجه احساس های ناخوشایند شدید)
جزوه های شرکت کننده ها:
جزوه 1-4: خلاصه ای از جلسه 4: باقی ماندن در زمان حاضر
جزوه 2-4: تکلیف برای هفته متعاقب جلسه چهارم
جزوه 3-4: فرم یادداشت تکلیف خانگی جلسه چهارم
جزوه 4-4: باقی ماندن در زمان حاضر
موضوع و رئوس مطالب جلسه پنجم:
ارتباط متفاوت با واقعیت همانا "رهاکردن" امور همانطور که هستند بدون آنکه قضاوت ما در آن دخیل باشد یا ذهن ما در آن تغییر ایجاد کند. این گونه "پذیرش واقعیت" بخش اصلی مراقب خود بودن و روشن تر دیدن آن چیزی است که باید تغییر کند.
-40 دقیقه مدیتیشن نشسته-آگاهی از تنفس-بدن، صداها، فکرها
-مرور تمرین
-مرور تکلیف خانگی
-فضای نفس کشیدن و مقابله
-شعر صدای پای آب 2 و بحث
-توضیح نوار ویدیویی "شفا از درون"170
-فضای نفس کشیدن-مقابله
-توزیع جزوه های جلسه پنجم به شرکت کننده ها
-تکالیف خانگی: گام اول ودوم نوار آرامش در ژرفا، سه دقیقه فضای نفس کشیدن-منظم (سه بار در روز)، سه دقیقه فضای نفس کشیدن-مقابله-هر زمان که متوجه احساس های ناخوشایندی شدید.
جزوه های شرکت کننده ها:
جزوه 1-5: خلاصه ای از جلسه پنجم: اجازه ده/بگذار باشی
جزوه 2-5: استفاده از فضای نفس کشیدن-ادامه دستورات
جزوه 3-5: تکلیف خانگی برای هفته متعاقب جلسه پنجم
جزوه 4-5: فرم یادداشت تکالیف خانگی-جلسه پنجم
موضوع و رئوس مطالب جلسه ششم:
احساس های منفی و افکاری که با آن ها همراه است، توانایی ما برای ارتباط متفاوت با تجربه را محدود
می سازد. این محدودیت هنگامی برداشته می شودکه دریابیم افکار ما صرفا فکر هستند، حتی آن هایی که به نظر نمی رسد فکرند.
-40 دقیقه مدیتیشن نشسته-آگاهی از تنفس، بدن، صداها، افکار (به اضافه توجه به واکنش ها در مقابل مشکلات)
-مرور تمرین
-مرور تکالیف خانگی
-یادآوری آماده سازی برای پایان دوره
-خلق ها-فکرها، تمرین نقطه نظرات جایگزین
-فضای نفس کشیدن و تمرین
-بحث درباره فضای نفس کشیدن به عنوان "اولین گام" قبل از نگاه گسترده تر به افکار.
-توزیع جزوه های جلسه ششم
-تکالیف خانگی: گام سوم نوار آرامش در ژرفا-نفس کشیدن-مقابله، نفس کشیدن-منظم (سه بار در روز)
جزوه های شرکت کننده ها:
جزوه 1-6: خلاصه جلسه ششم: افکار واقعیت نیستند
جزوه 2-6: شیوه هایی که شما می توانید افکار خود را به گونه دیگری ببینید
جزوه 3-6: تکلیف خانگی برای هفته متعاقب جلسه ششم
جزوه 4-6: فرم یادداشت تکلیف خانگی جلسه ششم
جزوه 5-6: هنگامی که شما نسبت به افکار منفی آگاه می شوید
جزوه 6-6: برخورد با افکار 1
جزوه 7-6: برخورد با افکار 2
موضوع و رئوس مطالب جلسه هفتم:
هنگامی که افسردگی زندگی را تهدید می کند کارهای خاصی هست که می توان انجام داد. از جمله فضای نفس کشیدن، اولین کاری است که باید انجام شود و سپس تصمیم گیری بر سر اقدامی است که باید صورت گیرد. علایم هشداردهنده عود در افراد متفاوت است. شرکت کننده ها می توانند به یکدیگر کمک کنند تا با تنظیم برنامه هایی مقابل این علایم بهترین پاسخ را بدهند.
-40 دقیقه مدیتیشن نشسته
-مرور تمرین
-مرور تکلیف خانگی
-تمرین برای کشف پیوند بین فعالیت و خلق
-درست کردن فهرستی از فعالیت های خوشایند (لذت بخش) و مهارت بخش
-برنامه ریزی برای تنظیم این فعالیت ها به بهترین وجه
-سه دقیقه فضای نفس کشیدن به عنوان "نخستین گام" قبل از این که انتخاب کنید که آیا می خواهید رفتار ذهن آگاه انجام دهید.
-شناسایی نشانه های عود و بازگشت بیماری
-شناسایی اعمالی که برای مقابله با تهدید عود/بازگشت انجام می دهید.
-سه دقیقه فضای نفس کشیدن
-خواندن شعر "بعد از هزار سال" نادر نادرپور و بحث
-گام چهارم نوار آرامش در ژرفا
-توزیع جزوه های جلسه هفتم
-تکالیف خانگی: برگزیدن مجموعه ای از انواع تمرین ها که مایلید به طور منظم انجام دهید، فضای نفس کشیدن-منظم سه بار در روز، فضای نفس کشیدن-مقابله، تدوین سیستم هشداردهنده اولیه ای برای پی بردن نشانه های عود بیماری، تدوین برنامه رفتاری که در مقابله با خلق پایین به کار گرفته می شود.
جزوه های شرکت کننده ها:
جزوه 1-7: خلاصه جلسه هفتم: چگونه می توانیم به بهترین وجه مواظب خودم باشم؟
جزوه 2-7: وقتی افسردگی شدید است.
جزوه 3-7: تکلیف خانگی برای هفته متعاقب جلسه هفتم
جزوه 4-7: فرم یادداشت تکلیف خانگی-جلسه هفتم
موضوع و رئوس مطالب جلسه هشتم:
تمرین منظم ذهن آگاهی به حفظ تعادل در زندگی کمک می کند. می توان نیت های خوب را از راه ارتباط دادن آن ها به یک دلیل مناسب برای مراقبت از کسی تقویت کرد.
-تمرین مرور بدن
-مرور تمرین
-مرور تکالیف خانگی
-مرور تمامی دوره: آنچه که یاد گرفته شده است. به صورت دو نفره، سپس در بحث تمامی گروه.
-دادن پرسشنامه به شرکت کننده ها برای انعکاس نظرات شان درباره برنامه کار.
-بحث پیرامون این که بهترین راه برای حفظ و جنبش و برنامه ایجاد شده در هفته گذشته به صورت تمرین رسمی و غیررسمی چیست.
-وارسی و بحث درباره برنامه ها و ارتباط دادن آن ها با دلایل مناسب برای استمرار تمرین ها
-توزیع جزوه های جلسه هشتم به شرکت کننده ها
-گام چهارم نوار آرامش در ژرفا
-کلاس را با مدیتیشن سنگ خاتمه دهید.
-انجام آزمون های WHOQOL-BDI-DAS-ATQ
دادن یادبودی به شرکت کننده ها (سگال و همکاران، 2002)
پیوست ( ب )
پرسشنامه ها
پیوست ( ج )
فرمهای به کار رفته درجلسات
1 .Clark & Fairburn
2 .Sadock & Sadock
3.Hawton
4 .Prochaska & Norcross
5 .Mindfulness Based Cognitive Therapy
6 .Kabat Zinn
7 .Shealy
8 .Segal
9 .Quality of life
10 .Berger
11 .King & Hinds
12 .Gotlib & Schraedly
13 .Automatic Thoughts
14.Dysfunctional Attitude
15. Kabat-Zinn
16 .Meditation
17 .Yoga
18 .Body Scan
19 .Segal
20.Hollon & Kendall
21 . Beck
22 . Anderson & burckhardt
23. Pigou
24. well being
25 .Wood & Dauphine
26. Medline
27. Quality of life (Qol)
28. Health Related Quality of life (HRQOL)
29 . Calman
30. Ferrans & Power
31. Grant
32. Schipper
33. Cella & Tulsky
34. Testa & Simonson
35. Cella
36.Schultz & winstead
37.Pain
38 .Samarko
39. Lee
40 .Ruttler
41.Fries
42.Spitzor
43.Lambert
44.Hatz & Power
45.multi dimensional
46.subjective
47.dynamic
48. Work
49. Bipolar disorder
50 . Bipolar disorder
51 . Manic episode
52 . Mixed episode
53 . Cyclothymic disorder
54. Hypomanic episode
55.Sturt
56 .Clark & Fairburn
57 . Hawton
58.Self-denigrating
59. John Bowlby
60.Lewinsohn
61.Secondary gain
62.libet
63.Coyne
64 . Learned Helplessness Model
65 . Ellis
66 . Hawton
67 . Structured
68 .Collaborative
69 . Socratic
70 .Empirical
71 .Time- Limited
72.Assumption
73.Schemata
74. Hawton
75.Yang
76. Fairburn & Clark
77.Systematic logical errors
78.Arbitrary inference
79.Over-generalization
80.Selective abstraction
81,Magnification
82.Minimization
83.Personalization
84.Dichotomous
85.Thought Catching
86 .Mindfulness
87 .Kabat Zinn
88 .Shealy
89 .Thera
90 .Hanh
91 .Brown & Rayan
92 .Marlatt & Kristeller
93 . Baer
94 . Meditation
95 .Goleman & Schwartz
96 .Bishop
97 . Mindfulness – Based Stress Reduction
98 . Behavioral Medicine
99 . Body scan
100 .Hatha yoga
101. Linehan
102. Mindfulness Based Cognitive Therapy
103 .Teasdale, Segal, Williams
104 .Relapse
105 . Dysphoric
106 .Mindfulness- Based Relapse Prevention (MBRP)
107 .Witkiewitz
108 .Marlatt
109 .Walker
110. Dialectical Behavior Theray
111 .Conveyor Belt
112 . Acceptance & Commitment Therapy
113. Exposure
114 . Meditation
115 . Relaxed
116 .Cognitive Change
117 .Linehan
118 .Teasdale
119 .Meta Cognitive Insight
120 .Emotion – Regulation
121 .Cicchetti
122 .Davidson
123 .Hayes & Feldman
124 .Subjective experience
125 .Expressive behavior
126 .Physiological responses
127 .Experiential avoidance
128 .Distraction
129 .Denyal
130 .Cognitive distortion
131 . Suppression
132 .Substance abuse
133 .Self-harm
134 .Disengagement
135 .Dissouiation
136 .Suicide
137 .Johnson
138 .Martin
139 . Self- Management
140 . SelF-Observation
141 .Kristeller & Hallett
142 . Relaxation
143 .Goldenberg
144 .Kaplan,Goldenberg,& Galvin-Na deau
145 .Psoriasis
146 .Fibromyalgia
147 .Shapiro
148. Acceptance
149 . Nierenberg & Peterson & Alpert
150. Schulman
151.carlson
152 .Roth & Robbins
153 .de vibe & Maum
154 .Yatham
155 .Singh
156. Affective & Emotional
157.Cognitive & motivation
158.Vegetative & physical
159.Bellack & Hersen
160. Beck & Weissman
161. Assumption
162. Belief
163. Personal Maladjusment and desire for change
164. Negative self- conceptual Negative expectiation
165. Low self steem
166. Hopelesness
167. Self- statements
168.Mindfulness-Based Cognitive Therapy For Depression (MBCT)
169 .Shealy
170.Healing form Within
—————
————————————————————
—————
————————————————————
2