تارا فایل

مبانی نظری و پیشینه تحقیق شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی MBCT


مبانی نظری و پیشینه تحقیق درباره شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی MBCT
ذهن آگاهی
مفهوم ذهن آگاهی
بارزترین و رایج ترین شیوه مراقبه در CBT به طور کلی "آموزش ذهن آگاهی" نامیده می شود. پژوهشگران به صورت تجربی نشان داده اند که آموزش ذهن آگاهی، در یاری دادن بیماران جهت مقابله با هیجان های دشوار، کارآمد است. به همین دلیل درمانگرانی که در جستجوی گسترش دامنه CBT جهت بهبود تنظیم هیجان هستند، علاقه خاصی به آموزش ذهن آگاهی دارند. هدف آموزش ذهن آگاهب، عبارت است از تشویق بیماران به تجربه کردن هیجان ها با سعه صدر، در همان لحظه، و بدون واکنش پذیری شدید رفتاری. امروز آموزش ذهن آگاهی به عنوان یکی از ویژگی های اصلی مقابله با تنظیم هیجان و تحمل عواطف، به طور فزاینده ای در رویکردهای برجسته رفتاری و شناختی مانند ACT (هیز و همکاران، 1999)؛ شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی یا همان MBCT (سگال، ویلیامز، و تیزدل، 2002) مورد استفاده قرار می گیرد(لی هی، تیرچ، ناپولیتانو، 2007؛ ترجمه منصوری راد، 1393).
ذهن آگاهی به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه ای خاص، هدف مند و خالی از قضاوت است (کابات زین1، 1990). ذهن آگاهی یعنی بودن در لحظه با هر آنچه اکنون هست، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد؛ یعنی تجربه واقعیت محض بدون توضیح (سگال و همکاران، 2002). این فرآیند شامل ایجاد روش خاصی از بذل توجه به تجربیات ما است که کم و بیش با روش متداول و روزمره بذل توجه ما به زندگی خود تفاوت دارد. ذهن آگاهی، بیانگر نوعی مشاهده متمرکز، انعطاف پذیر، و لحظه به لحظه آشکار شدن جریان افکار، احساسات، و حس های جسمانی است که خود را در حیطه هوشیاری ما عرضه می کند. از دیدگاه فرد ناظر آگاه و بردبار، ما افکار را به صورت افکار، هیجان ها را به صورت هیجان، حس های جسمانی را به صورت حس های جسمانی تجربه می کنیم. در ذهن آگاهی از ما خواسته می شود تا اولاً قضاوت خود درباره این تجربیات را به حالت تعلیق در آوریم، و ثانیاً آگاهی خود را برای چندمین بار با جدیت و در عین حال به آرامی، به جریان رویدادهایی معطوف داریم که در حیطه هوشیاری ما قرار دارند (لی هی و همکاران، 2007؛ ترجمه منصوری راد، 1393).
تکنیک های ذهن آگاهی
مواجهه
اولین مطالعه ای که اثرات کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR)( کبات زین، 1982) را مورد توصیف قرار داد، کاربرد آن در درمان بیماران مبتلا به درد مزمن بود. MBSR تا حدی مبتنی بر تمرینات سنتی مراقبه است، و غالبا شامل دوره های وسیع نشستن بدون حرکت می باشد. اگر چه یک وضعیت نسبتا آرامش یافته ای ایجاد می شود، اما عدم تحرک طولانی می تواند منجر به ایجاد درد در عضلات و مفاصل شود. در دستور العمل هایی که به مراجعان در مراقبه داده می شود، تاکید می گردد که وضعیت خود را برای رهایی از درد تغییر ندهند، بلکه در عوض مستقیماً توجه دقیقی بر حس های درد داشته باشند و با نگرش های بدون قضاوت به این حس ها توجه کنند؛ همچنین شناخت ها، هیجانات و کنش هایی که غالباً با حس های درد همراه هستند را مورد توجه دقیق و پذیرش قرار دهند. اعتقاد بر این است که توانایی مشاهده بدون قضاوت، حس های درد و پریشانی همراه با درد را کاهش می دهد(امیدی و محمد خانی، 1387).
تغییر شناختی
مولفین متعددی مطرح ساخته اند که تمرینات حضور ذهن می تواند باعث ایجاد تغییراتی در الگوهای فکری، یا نگرش های فرد در مورد افکارش شود. برای مثال، کبات- زین (1990و1982) توصیه می کند که مشاهده بدون قضاوت درد و افکار مرتبط با اضطراب ممکن است منجر به فهم و درک این نکته گردد که اینها "فقط افکارند" و نمایانگر حقیقت یا واقعیت نیستند، و لزوماً نباید باعث فرار یا رفتار اجتنابی شوند(امیدی و محمد خانی، 1387). لیهان (1993) نیز خاطر نشان می سازد که مشاهده افکار و احساسات و به کار گرفتن برچسب های توصیفی برای آنها، این درک و فهم را به وجود می آورد که آنها همیشه نمایانگر صحیحی از واقعیت نیستند. برای مثال احساس ترس به این معنی نیست که خطر قریب الوقوع وجود دارد، و تفکر "من مقصرم" لزوماً واقعی نیست. کریستلر و هالت (1990، 1999)، در مطالعه ای با استفاده از تکنیک های MBSR در مورد بیماران مبتلا به پورخوری مرضی، نظریه هیترتون و بومیستر (1991) در خصوص این دسته از بیماران در نظر گرفتند، در این نظریه پرخوری به عنوان فرار از آگاهی از خود مطرح شده و آموزش حضور ذهن می تواند منجر به پذیرش بدون داوری شرایط ناخوشایندی گردد که باعث می شود این بیماران از آن فرار می کنند(ویلیامز و سگال، 2002؛ ترجمه محمد خانی و همکاران، 1385).
تیزدل (1999) و تیزدل و همکاران (1995) در بحث خود از MBCT ادعا نمودند که آموزش ذهن اگاهی باعث عدم محوریت ذهن فرد نسبت به الگوهای فکری تکراری و هم چنین کاهش نشخوار فکری می گردد. این نوع تفکر خاص بیماران افسرده است (نولن-هکسما، 1991). یعنی مهارت ذهن آگاهی، بیمارانی را که سابقه افسردگی دارند، متوجه افکار افسردگی زای خود می سازد، و مجدداً افکار انها را به سایر جنبه های زمان حال، نظیر تنفس، راه رفتن همراه ذهن آگاهی یا صداهای محیطی، معطوف می سازد و از این طریق باعث کاهش نشخوار فکری می گردد. تیزدل این پدیده را "بینش فراشناختی" می نامد. تیزدل و همکاران (1995) هم چنین متذکر می شوند که مزیت عملی مهارت های ذهن آگاهی در ترغیب تغییرات شناختی این است که همیشه تمرینات حتی در دوره های بهبودی قابلیت انجام دارند. دوره هایی که افکار افسردگی زا ممکن است به ندرت رخ دهند کمتر می توان از تکنیک های سنتی شناخت درمانی نظیر چالش با افکار و تحریفات شناختی استفاده نمود.به عبارتی، دیدگاه مبتنی بر ذهن آگاهی در مورد کلیه افکار فرد می تواند کاربرد داشته باشد(ویلیامز و سگال، 2002؛ ترجمه محمد خانی و همکاران، 1385).
اداره- خود
مولفین متعددی اظهار داشته اند که مشاهده -خود بهبود یافته ناشی از آموزش ذهن اگاهی می تواند استفاده از مهارت های مقابله ای را ارتقا بخشد. برای مثال کبات-زین (1982) مطرح می سازد که اگاهی فزون یافته از حس ای درد و پاسخ های استرس، افراد را قادر می سازد که در انواع پاسخ های مقابله ای درگیر شوند.
کریستلر و هالت (1999) ادعا می کنند که توسعه مهارت های مشاهده – خود در طی آموزش های ذهن اگاهی باعث بهبود شناخت سرنخ های سیری در پرخورها می گردد، به همین ترتیب توانایی مشاهده کشش های مربوط به پرخوری را افزایش می دهد. مارلات (1994) اثرات مشابهی را در معتادان رو به بهبود بیان می کند. تیزدل و همکاران (1995) خاطر نشان ساختند که آموزش حضور ذهن باعث آگاهی از کلیه رویداد های هیجانی و شناختی آم گونه که رخ می دهند، می گردند، به ویژه در کسانی که ممکن است نشانه های اولیه عود افسردگی را تجربه کنند. از این رو، اموزش ذهن آگاهی می تواند بازشناسی اولیه نشانه های یک مشکل را ارتقاء بخشد و کاربرد این مهارت ها به احتمال بسیار در پیشگیری از مشکل می تواند موثر باشد(ویلیامز و سگال، 2002؛ ترجمه محمد خانی و همکاران، 1385).
آرام سازی
رابطه بین مراقبه و آرام سازی قدری پیچیده است. مولفین متعدی (گلدبرگ و همکاران، 1994؛ کبان-زین و همکاران، 1998) مطرح ساخته اند که ذهن آگاهی مبتی بر کاهش استرس ممکن است در اختلالات طبی وابسته به استرس از جمله پسوریازیرفیبرومیاگلیا کاربرد داشته باشند. این مولفین خاطرنشان می سازند که مراقبه غالباً آرامش بخش است و از این راه می تواند در ادراه این اختلالات موثر باشد. ایجاد آرامش از طریق راهبردهای گوناگون مراقبه ثبت شده است (اروم – جانسون، 1984؛ به نقل از امیدی و محمد خانی، 1387).
به هر حال هدف آموزش حضور ذهن، ایجاد آرامش نیست، بلکه در عوض آموزش زیر نظر گرفتن بدون قضاوت شرایط فعلی است، شرایطی که ممکن است برانگیختگی دستگاه صبی خود مختار، افکار رقابتی، تنش عضلانی، و سایر پدیده های ناسازگار با آرامش را باعث شوند. به علاوه، شواهد نشان می دهند که اثرات آرام سازی منحصر به مراقبه نیستند، بلکه در بسیاری از راهبردهای آرام سازی وجود دارند (شایپرو، 1982). از این رو، گرچه تمرینات ذهن آگاهی ممکن است منجر به آرام سازی شوند، اما این پیامد دلیل اولیه درگیری در مهارت های ذهن آگاهی نیستند(امیدی و محمد خانی، 1387).
پذیرش
رابطه بین پذیرش و تغییر، یک مفهوم محوری در بحث های رایج روان درمانی است (هایز، جاکوبسن، فولت، و داگر، 1994). هایز (1994) مطرح ساخت که پذیرش شامل "تجربه رویدادها به طور کامل و عاری از دفاع، همان گونه که هستند" می باشد و ذکر نمود که متخصصین بالینی که تجربه مدار هستند، ممکن است که بر اهمیت تغییر کلیه نشانه های ناخوشایند، تاکید بیش از حدی داشته باشند و اهمیت پذیرش را مورد توجه قرار ندهند. برای مثال، فردی که حملات هراس را تجربه می کند، ممکن است در رفتارهای ناسازگارانه متعددی برای پیشگیری از حملات آتی هراس درگیر شود، از جمله سوء مصرف دارو و الکل، اجتناب از فعالیت های مهم، و گوش به زنگی مضطربانه و افراطی نسبت به حالت های بدنی. فرد بپذیرد که حملات هراس ممکن است گاه گاهی رخ دهند، زود گذرند و خطرناک نیستند، و اگر چه ناخوشایند هستند باید تحمل شوند، و نباید از آنها اجتناب نمود یا آنها را خطرناک تلقی کرد(امیدی و محمد خانی، 1387).
درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی
درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی(MBCT)
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) نوعی رواندرمانی است که برای جلوگیری از عود افسردگی طراحی شده است، مخصوصاً در افرادی که دچار اختلال افسردگی عمده هستند. در این سبک درمانی از شیوه های رفتاردرمانی شناختی سنتی استفاده شود به علاوه راهبردهای جدیدتر روانشناختی نظیر ذهن آگاهی آگاهی و مراقبه توجه آگاهانه استفاده می شود. شیوه های شناختی شامل آموزش مراجع درباره افسردگی است. راهبردهای مبتنی بر توجه آگاهی متمرکز بر آگاهی از افکار و احساسات و پذیرش آن ها در مقابل اتصال و واکنش به آن هاست. مثل CBT، MBCT مبتنی بر این نظریه است که وقتی افرادی که سابقه افسردگی دارند پریشان می شوند، دوباره در ذهنشان فرایندهای خودکار شناختی ظاهر می شود که یک اپیزود افسردگی را راه می اندازد. هدف MBCT بر هم زدن این فرایندهای خودکار شناختی و آموزش به مراجعان برای کمتر واکنش نشان دادن به محرک های وارد شده به فکر است، همچنین این هدف نیز دنبال می شود که مراجع پذیرش و مشاهده بدون قضاوت آن محرک ها را بیاموزد.این تمرین توجه آگاهی مراجعان را یاری می کند تا به فرایندهای شناختی به هنگام وقوع توجه کنند و واکنش خود را بیشتر به صورت تعمق دربیاورند. پژوهش ها اثربخشی MBCT را در افرادی که سه بار یا بیشتر افسرده شده بودند را نشان می دهد. در این افراد بعد از انجام مداخله نرخ عود پنجاه درصد کاهش یافت(فیضی، 1392؛ یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
پس زمینه نظری
در سال 1991 برنارد و تیزدل یک نظریه چند سطحی از ذهن خلق کردند که نظام های متعامل شناختی2 یا ICS نام گذاری شد. الگوی ICS بر اساس این نظریه برنارد و تیزدل قرار دارد که ذهن دارای وجوه چندگانه ای است که مسئول دریافت و پردازش اطلاعات جدید به صورت شناختی و هیجانی هستند. نظریه برنارد و تیزدل آسیب پذیری فرد نسبت به افسردگی را همبسته با این می داند که فرد به چه مقدار بر فقط یکی از وجوه ذهن تکیه می کند و سهواً دیگر وجوه را متوقف می کند. دو وجه اصلی ذهن شامل وجه انجام دادن و وجه بودن است. وجه انجام دادن به نام وجه گردنده3 نیز شناخته می شود. این وجه بسیار هدف مدار است و وقتی برانگیخته می شود که ذهن بین چیزهایی که وجود دارد و چیزهایی که خواسته می شود عدم مطابقت ببیند. وجه دوم ذهن، وجه بودن است که بر به دست آوردن هدف خاصی متمرکز نیست، بلکه بر پذیرش و راه دادن به آنچه هست بدون فشار آنی بر تغییر آن تاکید دارد. مولفه اصلی مدل ICS آگاهی فراشناختی است. آگاهی فراشناختی توانایی یعنی اینکه فرد بتواند به جای آنکه افکار و احساسات منفی را بخشی از خویشتن خود بداند، آن ها را به عنوان وقایعی تجربه کند که در حال گذر از پرده ذهن هستند. هنگامی که وضعیت های استرس آمیز زندگی پیش می اید افرادی که آگاهی فراشناختی بالایی دارند می توانند از افسردگی و الگوهای تفکر منفی آسانتر دوری کنند.آگاهی فراشناختی عموماً از طریق توانایی فرد برای نامتمرکز شدن4 است. نامتمرکز شدن توانایی ادراک افکار و احساسات به عنوان وقایع ناپایدار و قابل مشاهده در ذهن است(فیضی، 1392).
بر اساس مدل برنارد و تیزدل سلامت روانی با توانایی فرد برای رهایی از درگیری با یک وجه ذهن و حرکت بین وجوه مختلف ذهن مرتبط است. بنابراین افرادی در بهترین حالت هستند که می توانند بر اساس شرایط محیطی با انعطاف پذیری از وجهی به وجه دیگر ذهن حرکت کنند. مدل ICS بیان می کند که شایسته ترین وجه ذهن وجه بودن است چون منجر به تغییر هیجانی پایدار می شود. بنابراین شناخت درمانی برای جلوگیری از عود افسردگی باید این وجه از ذهن را توسعه بدهد. این نظر پردازی تیزدل را به خلق MBCT راهنمایی کرد، شیوه ای که وجه بودن را توسعه می دهد(فیضی، 1392).
در خلق این شیوه درمانی زیندل، سگال و ویلیامز هم نقش داشتند. نظرورزی این افراد تا حدودی مبتنی بر برنامه کاهش استرس بر اساس توجه آگاهی بود که توسط جان کابات زین تدوین شده است. نظریه های پشتیبان این رویکردها درباره مسائل روانشناختی تابعی از این ایده است که از چیزها در حال کنونی آگاه باشیم و بر گذشته و آینده متمرکز نشویم. این وضعیت به مراجع امکان می دهد که در مواجهه با استرسورهای کنونی و احساسات پریشان کننده به عوض اجتناب و در نتیجه طولانی تر شدن آن ها، از ذهنیت منعطف و پذیرا استفاده کند(فیضی، 1392).
تیزدیل و همکارانش (19959 نشان دادند که بیماران دچار افسردگی مکرر که در استفاده از سایر درمان ها دچار عود علائم می گردیدند، به کمک خود-آگاهی فراگیر ذهنی به عنوان راهی موثر در مواجهه با نشخوار ذهنی، آموزش داده شدند و در نتیجه این مداخله درمانی، بهبود پیدا گردند. هشیاری ذهنی فنی است که به کمک آن درمانجو تعمداً و هدفمندانه از تفکرات و اعمال خود در لحظه حاضر آگاه می شود(یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
برای دستیابی به این هدف، شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر چهار پایه استوار است:
تامل در مورد بدن؛
تامل در مورد احساسات؛
تامل در مورد ذهن؛
تامل در مورد موضوعات روانی؛
به علاوه، تیزدل و همکارانش(1995) بر این عقیده اند که هشیاری ذهن راهبردی موثر است که خطر عود علائم را در آینده و به طور کلی برگشت مجدد اختلال را کاهشس می دهد. در واقع پژوهش های اخیر نشان می دهند که MBCT می تواند برای پیشگیی از رفتار خودکشی در موارد عود کننده بیماری های شدید روانی بکار رود. همچنین پژوهش های اخیر نقش درمانی مفیدی برای MBCT در تعدادی از جالات پزشکی از جمله درد مزمن و استرس گزارش نموده اند(یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
MBCT اصول شناخت درمانی را با چارچوب ذهن آگاهی برای بهبود بهزیستی هیجانی و سلامت روان ادغام می سازد. براساس برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی که توسط جان کبات-زین تدوین گردید، هدف اصلی برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی کمک به افراد است تا روابط خود با تفکرات، احساسات، و احساس بدنی خود را در عود افسردگی نقش دارند، اصلاح نمایند، و این کار را به طور کامل و در سطح عمیق معنا انجام دهند(یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی جنبه هایی از برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی جان کبات-زین ا با جنبه هایی از درمان شناختی استاندارد تلفیق می سازد. همانند برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی، برنامه MBCT مراقبه و تن نگری یا تن کاوی را با هم ادغام می سازد. به طور خلاصه، MBCT روشی درمان است که خصوصیات دو رویکرد زیر را با همم تلفیق می سازد:
شناخت درمانی که هدف آن شناسایی و اصلاح تحریف های شناختی یا تفکرات نادرست و تحریف شده است.
ذهن آگاهی که یکی از اعمال مراقبه ای بودایسم است که هدف آن کمک به افراد برای شناسایی تفکرات خود به صورت لحظه به لحظه و بدون قضاوت فوری در مورد تفکرات است.
MBCT به بیماران آموزش می دهد تمرکز زدایی نمایند، و تشخیص دهند که چه موقع خلق آنها تخریب کننده است، به علاوه فنونی را به بیمار ارائه می نماید که به وی در کاهش دادن و رفع مجراهای اطلاعاتی تقویت ساز چرخه های نشخوار تفکر احساس و واکنش های منفی به احساسات هیجانی و بدنی کمک می نماید. مهارت های هسته ای برنامه MBCT آموزش به بیمار در مورد چرخه عود، غنی سازی توانایی های مقابله با عود های بالقوه، و همچنین تشخیص و عدم مشغولیت در حالات ذهنی است که با الگوهای خود-تداوم دهنده تفکرات نشخواری و منفی همراه هستند(یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن شامل پنج مکانیسم شایع می باشد:
توصیف کردن: توانایی بیان کردن تجارب درونی با کلمات؛
مشاهده کردن: فرایند ملاحظه کردن یا توجه کردن به تجارب داخلی و خارجی؛
عمل کردن با آگاهی: رسیدگی به فعالیتهای فعلی در حال حاضر و غالبا با عمل کردن به شکل خودکار مقایسه میشود؛
عدم قضاوت: پذیرش یک دیدگاه غیر ارزیابیکننده نسبت به افکار و احساسات؛
عدم واکنش دهی: اجازه دادن به ورود و خروج افکار و احساسات بدون واکنش دادن یا ترمیم کردن آنها. در مطالعات اندکی که همگی در نمونه های غیربالینی انجام شده اند، بین مکانیسم های شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن و علایم افسردگی و اضطراب، ارتباطات مثبتی وجود دارد.(بائر5 و همکاران، 2006).
مکانیسم برخورد MBCT با الگوهای شناختی اضطراب آور
تمرکززدایی
تمرکززدایی به عنوان توانایی تمرکز بر لحظهی حاضر و حالت بدون قضاوت در مورد افکار و احساسات، و پذیرش آنهاست (فرسکو، سگال، بیز، و کندی، 2007). MBCTشامل تمرین مولفه هایی است که بیماران را درجهت تمرکززدایی سوق می دهد. بیماران در برنامه MBCT تمرکززدایی از افکار و هیجانات (یا هر چیز دیگری که ممکن است رخ دهد) را در طول جلسات مراقبه تمرین می کنند. این جلسات یک شخص را قادر می سازد تا تمرکززدایی را در یک محیط کنترل شده معمولاٌ در حالت نشسته با چشم های بسته در فضایی آرام تمرین کنند. وقتی مهارت تمرین شود پذیرش تسهیل میگردد و با زندگی روزمره بیمار ادغام می شود. (بائر و همکاران، 2006).
حالت انجام دادن به حالت بودن
تغییر از حالت انجام دادن به حالت بودن مولفه ای کلیدی در MBCT است که به بیماران کمک می کند تا تمرکززدایی کنند. حالت انجام دادن شامل تفکر بسیار در مورد آینده یا گذشته، و نبودن در لحظه حاضر است. حالت بودن حالتی بدون تلاش و بدون قضاوت است. تمرکززدایی مشابه با حالت بودن ذهن است. حالت انجام دادن وقتی است که بین این که چیزها چگونه هستند و چگونه انتظار می رود که باشند که به وسیله ذهن تعیین می شود اختلاف وجود دارد(بائر و همکاران، 2006).
اهداف اصلی MBCT
هدف اصلی رویکرد درمانی MBCT "رها سازی بیمار از گرایش به واکنش های خودکار به تفکرات، احساسات، و رخدادها است". طبق این رویکرد، بیماران رابطه خود با تفکرات، احساسات و رخدادهایی همانند درد مزمن را تغییر می دهند، به طوری که این تفکرات، احساسات و رخدادها برای بیمار قابل کنترل گردد. در MBCT بیمار برای توسعه تعهد نسبت به خود برای هشیاری ذهنی لحظه به لحظه در مورد عواطف، شناخت ها و رویدادها آماده می گردد (یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
با توجه به این هدف اصلی، اهداف فرعی MBCT در واقع مداخله روانی اجتماعی کوتاه مدت، محدود و قدرتمند برای کسانی لست که وارد این برنامه می شوند و به شرح زیر هستند:
کمک به افرادی که به نوعی در گذشته به افسردگی مبتلا بوده اند و آموزش مهارت هایی که در پیشگیری از عود افسردگی مورد نیاز است.
آگاهی بیشتر از حس های بدنی، احساسات و افکار لحظه به لحظه.
کمک به بیماران برای گسترش راه های مختلف ارتباط با حواس، افکار و احساسات بویژه شناخت و پذیرش افکار و احساسات ناخواسته ای که به گونه خودکار و عادتی باعث تداوم مشکلات می گردد.
کمک به بیماران برای پاسخدهی ماهرانه تر به افکار، احساسات و موقعیت های ناخوشایندی که با آن روبرو می شوند.
کمک به بیماران برای مقابله با عود و غنی سازی مهارت های خنثی ساز عود.
فعال کردن بیمار از نظر توجه و ارتباط با احساسات، افکار و باورها به منظور کاهش علایم خفیف افسردگی و تضعیف روحیه (یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
مروری بر جلسات درمان شناختی مبتنی بر حضورذهن (MBCT)
در درمان شناختی مبتنی بر حضورذهن هدف آن است که بیمار بتواند افکارش را تنها به صورت افکار محض درنظر بگیرند و آنها را از نوع رویدادهای ذهنی قابل آزمون ببیند و قادر شود وقوع این رویدادهای ذهنی منفی را از پاسخ هایی که آنها معمولاٌ برمی انگیزاند جدا کند و در نهایت معنای آنها را تغییر دهد. در درمان شناختی مبتنی بر حضورذهن تا جلسه سوم بیمار ترغیب می شود پس از شناسایی فکر یا رویدادی حواس پرت کن یا منفی و مشکل آفرین پس از توجه به آن دوباره به نقطه ای که بر روی آن تمرکز کرده است برگردد اما از هفته چهارم از بیماران خواسته می شود تا به صورت آشکار به سوی تجارب دشوار بروند و آنها را با حالتی از متانت، کنجکاوی و علاقه مورد مشاهده و کاوش قرار دهند.
شناخت درمانی مبتنی بر حضور ذهن، یک برنامه ی آموزش مهارت می باشد که به مراجعان شناسایی و جدا شدن از حالتهای ذهنی که مشخصه آنها الگوهای خود تداوم بخش افکار نشخواری و منفی است را می آموزد. در برنامه درمان، چهار جلسه اول بیشتر صرف این می شود که بیمار نسبت به رویدادهای محیطی خود آگاه تر شود و با حضورذهن بیشتری باشد. تیزدیل از استعاره رانندگی به شیوه حضورذهن و رانندگی بدون آگاهی برای تبیین این تفاوت استفاده می کند و سگال از تمرین کشمش خوری آگاهانه برای تسهیل این وضعیت در برنامه استفاده نموده است.
همچنین، به بیماران آموزش داده میشود با کمک گرفتن از بدن و تنفس خود در هر زمانی که متوجه سرگردانی ذهنی شدند برای بازگشت از حالت افسرده کننده کمک بگیرند. در جلسات 5 تا 8 به بیماران آموزش داده می شود تا نسبت به تغییر خلق آگاه تر باشند و شیوه های جدیدی را برای مدیریت این وضعیت ها بیاموزند اما آنچه بیشتر اولویت دارد توانمند شدن بیمار برای بازگشت دوباره به لحظه حال است که برای این هدف بیمار باید حضور ذهن را با کمک تنفس یا تجربه افکار در بدن داشته باشد (شیرر-دیکسون، 2004؛ به نقل از یونسی و رحیمیان بوگر، 1387).
کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی6( MBSR)
ذهن آگاهی ابتدا در دانشگاه ماساچوست توسط جان کبات زین به کار گرفته شد. ور در کلنیک کاهش استرس خود، به شرکت کنندگان تمرین آرامش ذهنی همراه با ذهن آگاهی می داد. این کوشش ها به شکل گرفتن مدل ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس انجامید (امیدی و محمد خانی، 1387).
آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) توسط کبات-زین (1992) به کار گرفته شد. در حال حاضر رایجترین روش، آموزش حضور ذهن مبتنی بر کاهش استرس (MBSR) می باشد، که سابق بر این تحت عنوان برنامه کاهش استرس و تن آرامی شناخته می شد. این روش در ساختار طب رفتاری و برای دامنه وسیعی از افراد مبتلا به اختلالات مرتبط با استرس و درد مزمن طراحی شد. روش مذکور، به شکل یک برنامه 8 تا 10 هفته ای برای گروه هایی که بیش از 30 شرکت کننده دارند، اجرا می شود. به علاوه، جلسات به طور هفتگی و هر جلسه حدود 5/2-2 ساعت برگزار می گردند. دستور جلسات شامل تمرین مهارت های مراقبه، بحث در مورد استرس، روش های مقابله ای و تکالیف خانگی می باشند. جلسات متراکم حضور ذهن نیز تشکیل می شوند که یک روزه هستند و حدود 8-7 ساعت طول می کشند و مهارت های مراقبه ای متعددی آموخته می شوند. برای مثال وارسی بدن تمرینی است که در آن شرکت کنندگان روی زمین دراز می کشند و با چشمان بسته حدود 45 دقیقه، توجه خود را به طور متوالی روی نقاط مختلف بدن معطوف می سازند، و احساسات مربوط به هر ناحیه از بدن به دقت مشاهده می گردند (کبات-زین، 1992).
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
پذیرش و تعهد درمانی7 در سال 1986 توسط هیز8 ایجاد شد. این روش قسمتی از موج سوم درمان های رفتاری است و به دنبال موج دوم این درمان ها از قبیل درمان شناختی- رفتاری پدید آمد. ACT با یک برنامه تحقیقی تحت عنوان نظریه نظام ارتباطی9 در ارتباط است. آشکارا این رویکرد تغییر افکار و احساسات به جای تغییر شکل، محتوا یا فراوانی آنها را می پذیرد (هیز، لوما10، بوند11، ماسودا12 و لیلز13، 2006).
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد درمانی ، یکی از الگوهای بسط یافته اخیر است که فرایندهای درمانی کلیدی آن از درمان شناختی رفتاری سنتی متفاوت است. اصول زیر بنایی آن شامل: 1) پذیرش یا تمایل به تجربه درد یا دیگر رویدادهای آشفته کننده بدون اقدام به مهار آنها؛ 2) عمل مبتنی بر ارزش یا تعهد توام با تمایل به عمل به عنوان اهداف معنی دار شخصی پیش از حذف تجارب نا خواسته، است. روش های زبانی و فرایندهای شناختی است که در تعامل با دیگر وابستگی های غیرکلامی به شیوه ای که منجر به کارکرد سالم می شود. این روش شامل تمرینات مبتنی بر مواجهه، استعاره های زبانی و روش هایی چون مراقبت ذهنی است(هیز و همکاران، 2006).
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) ریشه در یک نظریه ی فلسفی به نام زمینه گرایی عملکردی دارد و مبتنی بر یک برنامه تحقیقاتی در مورد زبان و شناخت است که نظریه چارچوب رابطه های ذهنی خوانده می شود. هدف این شیوه درمانی، کمک به مراجع برای دست یابی به یک زندگی ارزشمندتر و رضایت بخش تر از طریق افزایش انعطاف پذیری روان شناختی منجر می شوند و شش فرایند مرکزی دارد که به انعطاف پذیری روان شناختی منجر می شوند و عبارتند از: گسلش شناختی، پذیرش، ارتباط با زمان حال، خود به عنوان زمینه، ارزش ها و عمل متعهد)هیز و همکاران، 2006).
گسلش برای جلوگیری از در آمیختگی شناختی است. در آمیختگی شناختی بدین معناست که فرد، خود و افکارش را در آمیخته (یکی) می داند. گسلش شناختی بدین معناست که بپذیریم افکار ما از ما جدا هستند و چیزی بیش از وقایع خصوصی موقت نیستند. پذیرش به معنای ایجاد فضایی برای احساس ها، حواس ها، امیال و دیگر تجربه های خصوصی ناخوشایند، بدون تلاش برای تغییر آن ها، فرار از آن ها یا توجه مجدد به آن ها است. تماس با لحظه حاضر عبارت است از آوردن کامل آگاهی به تجربه اینجا و اکنون با گشودگی، علاقه، پذیرش، تمرکز روی آن و درگیری کامل با آنچه که در حال انجام است. مشاهده خود عبارت است از آگاهی مداوم خود، که تغییر نمی کند و همیشه حاضر و در مقابل صدمه مقاوم است. از این دیدگاه، تجربه افکار و احساس ها، خاطره ها، امیال، حواس، تصویرها، نقش ها یا حتی بدن فیزیکی چیزی متفاوت از خود فرد است. این پدیده ها تغییر می کنند، اما خود فرد پیوسته ثابت است. ارزش ها و عمل متعهدانه بدین معنا هستند که فرد آنچه را که برای او مهم ترین و عمیق ترین است، تشخیص دهد، بر مبنای آن هدف هایی را تنظیم کند و برای رسیدن به آن ها متعهدانه و موثر عمل کند( هریس14،2006).
رفتار درمانی دیالکتیک
یکی از درمان های شناختی، رفتار درمانی دیالکتیک15 (DBT)است که در سال 1993 توسط مارشال لینهان به وجود آمد و به شیوه شناختی رفتاری عمل می کند. این درمان در ابتدا برای درمان اختلال شخصیت مرزی استفاده شد که اثر بخشی آن برای درمان این اختلال از سوی انجمن روانپزشکی امریکا هم مورد تایید قرار گرفته است(واگنر16 و همکاران، 2007).
DBT شامل دامنه وسیعی از شیوه های درمانی شناختی و رفتاری است و اکثراً برای تغییر افکارف هیجانات یا رفتارها طراحی شده اند. مهارت های ذهن آگاهی در DBT، در ساختار ترکیبی پذیرش و تغییر آموخته می شوند. اگر چه این مهارت ها به ویژه مهارت مشاهده کردن بدون داوری افکار، هیجانات، حس ها و محرکات محیطی با مهارت های MBSR مشترک است ولی مقداری با آنها تفاوت دارد. برای مثال لینهان (1993) سه مهارت حضور ذهن را در قالب سوال های "چه" و "چگونه" مطرح می سازد: (چه و چگونه می توان ذهن آگاهی موثر بدون قضاوت و داوری داشت). در DBT مراجعان، مهارت های ذهن آگاهی را به شکل گروهی و هفتگی در طول یک سال یاد می گیرند، هم چنین این مهارت ها شامل اثرمندی در روابط بین فردی، تنظیم هیجانی، و تحمل فشار و ناراحتی می باشند. مراجعان در گروه، این مهارت ها را به همراه درمانگر خود تمرین می کنند تا اینکه بتوانند به زندگی روزمره تعمیم دهند (امیدی و محمد خانی، 1387).

مروری بر پیشینه پژوهش
پژوهش های داخلی
بیرامی، هاشمی، بخشی پور، علیلو و اقبالی (1393) پژوهشی با هدف مقایسه تاثیر دو روش آموزش تنظیم هیجان و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، بر پریشانی روانشناختی و راهبردهای شناختی تنظیم هیجان مادران کودکان عقب مانده ذهنی انجام دادند. در این مطالعه شبه تجربی، جامعه آماری شامل مادران دانش­آموزان عقب­مانده ذهنی آموزشگاه­های استثنایی شهر تبریز بود. پس از اجرای پرسشنامه افسردگی، اضطراب، استرس، از بین آنها، تعداد 60 نفر به شیوه تصادفی انتخاب شده و در دو گروه 30 نفره تقسیم شدند. گروه اول یک دوره درمان آموزش تنظیم هیجان را در 8 جلسه 2 ساعتی، دریافت کرد. گروه دوم در طول همین مدت، هشت جلسه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی را طی کرد. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش شامل پرسشنامه راهبردهای تنظیم هیجان­شناختی (CERQ) و مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (DASS) بود. تحلیل نتایج با استفاده از روش تحلیل کواریانس چندمتغیری صورت گرفت. نتایج نشان داد که اثربخشی متغیرهای مستقل (آموزش تنظیم هیجان و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی) بر متغیرهای وابسته افسردگی (01/5=F و 03/0=p) ، اضطراب (27/7=F و 01/0=p) و استرس (17/10=F و 00/0=p) معنی­دار است. بنابراین می­توان گفت که روش­های درمانی آموزش تنظیم هیجان و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر روی این متغیرها اثر بخشی متفاوتی دارند. مقایسه دو­به­دوی گروه­ها در متغیرهای وابسته نشان می­دهد که در متغیرهای افسردگی، اضطراب و استرس تفاوت میانگین ها بین دو گروه معنی­دار است و این تفاوت به نفع گروه آموزش تنظیم هیجان است. یعنی این روش تاثیر بیشتری روی آزمودنی­ها داشته است. در مجموع نتایج نشان می­دهند که آموزش تنظیم هیجان می­تواند در کاهش پریشانی روانشناختی مادران کودکان عقب­مانده ذهنی موثر واقع شود.
عبدالقادری، کافی، صابری، آریاپوران (1392) پژوهشی با هدف اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان شناختی- رفتاری بر کاهش درد، افسردگی و اضطراب بیماران مبتلا به کمر درد مزمن انجام دادند. روش این پژوهش آزمایشی با طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه شاهد بود. از میان افراد مبتلا به کمر درد مزمن مراجعه کننده به کلینیک امام رضا و بعثت شهر رشت در سالهای 1391 و 1392، 30 نفر به طور تصادفی انتخاب و در سه گروه مساوی (دو گروه آزمون و یک گروه شاهد) جایگزین شدند. برای گروه آزمایش اول، درمان ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و برای گروه آزمایش دوم، درمان شناختی رفتاری در 8 جلسه 90 دقیقهای اجرا شد. از پرسشنامه های درد مکگیل و پرسشنامه افسردگی، اضطراب و استرس در دو مرحله پیشآزمون و پسآزمون استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از تحلیل واریانس یک عاملی و چند متغیری استفاده شد. نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات درد، افسردگی و اضطراب در بین دو گروه آزمایش تفاوت معنی دار مشاهده نشد، اما بین دو گروه با گروه کنترل در متغیرهای بالا تفاوت معنی دار بود.
مطهری، احمدی، سلیمانی و بهزادپور (1392)پژوهشی با هدف تعیین اثربخشی مداخله به روش ذهن آگاهی بر کاهش استرس زناشویی مادران دارای فرزند مبتلا به نقص توجه – بیش فعال انجام دادند. طرح پژوهش از نوع شبه آزمایشی و به صورت پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش مادران دارای فرزند بیش فعال مراجعه کننده به خانه های سلامت منطقه 21 شهرداری شهر تهران بودند. نمونه مورد مطالعه شامل 24 مادر بودند که به طور در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی، در دو گروه آزمایش و کنترل گماشته شدند. از مقیاس سنجش اختلال نقص توجه-بیش فعالی و مقیاس استرس زناشویی برای جمع آوری داده ها استفاده شد. گروه آزمایش 8 جلسه 2 ساعته ذهن آگاهی را به صورت هفتگی دریافت کردند، گروه کنترل هیج مداخله مشخصی را دریافت نکردند. در پایان، هر دو گروه مجددا ارزیابی شدند (پس آزمون). داده ها از طریق تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که آموزش ذهن آگاهی به طور معناداری بر استرس زناشویی مادران دارای کودکان بیش فعال موثر بوده و مادران در گروه آزمایشی کاهش معناداری (p<0.05) را در استرس زناشویی نشان دادند.
اکبری، نفیسی و جمشیدی فر (1392) پژوهشی با هدف پژوهش بررسی اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر کاهش استرس ادراک شده در بیماران مبتلا به سرطان پستان انجام دادند. بدین منظور، تعداد 30 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان بیمارستان شهدای تهران به روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل کاربندی شدند. هر دو گروه، قبل و بعد از آموزش ذهن آگاهی، از نظر سطح استرس ادراک شده مورد بررسی قرارگرفتند و گروه آزمایش در 8 جلسه یک ساعته تحت آموزش ذهن آگاهی گروهی قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس نمرات استرس ادراک شده آزمودنیها در دو مرحله ی پیش و پس آزمون، نشان داد که آموزش ذهن آگاهی بر کاهش نمرات استرس ادراک شده بیماران تحت آموزش، موثر بوده است.
بختیاری، عابدی (1391) پژوهشی با هدف اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر الگوی فراشناختی ذهن آگاهی انفصالی بر افسردگی پس از زایمان انجام دادند. روش پژوهشی از نوع آزمایشی بود که به صورت پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 2 ماهه همراه با گروه آزمایش و گروه گواه از دی ماه 1389 تا اردیبهشت ماه 1390 انجام شد. به منظور انجام این پژوهش، 30 بیمار زن مبتلا به افسردگی پس از زایمان به شیوه تصادفی ساده و از بین 121 بیماری که در سال 1389 پس از زایمان به بیمارستان درمانگاه اصفهان مراجعه و پس از پرکردن پرسشنامه افسردگی بک تشخیص افسردگی گرفتند (حداقل نمره 7 – 5 از پرسشنامه افسردگی بک) انتخاب شدند و به صورت تصادفی در 2 گروه آزمایشی (15 نفر) و گواه (15 نفر) قرار داده شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش عبارت از پرسشنامه افسردگی بک (1996) بود. پرسشنامه در سه مرحله قبل، بعد و دو ماه پس از مداخله (مرحله پیگیری)، در دو گروه مورد استفاده قرار گرفت. گروه آزمایش طی 8 جلسه هفتگی یک ساعته تحت درمان گروهی مبتنی بر الگو فراشناختی ذهن آگاهی انفصالی قرار گرفتند. داده های حاصل با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج به دست آمده از مراحل پس آزمون و پیگیری نشان داد درمان گروهی مبتنی بر الگوی فراشناختی ذهن آگاهی انفصالی می تواند افسردگی پس از زایمان را کاهش دهد.
بساک نژاد، آقاجانی افجدی، زرگر، (1390) پژوهشی با هدف بررسی اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت خواب و کیفیت زندگی دانشجویان دختر انجام دادند. آزمودنی ها با استفاده از طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل انتخاب و به پرسشنامه کیفیت خواب پیتزبورگ و پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی پاسخ دادند. در دو گروه (آزمایشی و کنترل) 15 نفر گماشته شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه تحت گروه درمانی قرار گرفت در حالی که گروه کنترل هیچ درمانی دریافت نکردند. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS تحلیل شدند. نتایج نشان داد که درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی به صورت معنی داری کیفیت خواب را بهبود بخشیده است اما بر کیفیت زندگی تاثیر نداشته است.
کاویانی، حاتمی، جواهری (1387) پژوهشی با هدف اثر کاهنده شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افکار خودآیند و نگرش های ناکارآمد انجام دادند. روش نیمه آزمایشی آزمون- آزمون مجدد در دو گروه آزمایشی و کنترل با کاربرد آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی MBCT برای گروه آزمایشی به کار گرفته شد. بدین منظور از بین قریب 1000 نفر دانشجوی ساکن خوابگاههای دانشگاه، 150 نفر به طور تصادفی برگزیده و از بین این افراد به حکم قرعه 30 نفر از دانشجویانی که نمرات شان در آزمون افسردگی بک 15 و بالاتر بود، انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آ‍زمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایشی در معرض 8 جلسه آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی که هفته ای 1 بار به مدت 1.5-2 ساعت برگزار می شد، قرار گرفتند. در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون پرسشنامه های افسردگی بک، افکار خودآیند و نگرش ناکارآمد توسط آزمودنی های هر دو گروه تکمیل شد. بعد از جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده های (با نسخه SPSS13 )حاصل از اجرای 3 پرسشنامه به شکل پیش آزمون- پس آزمون فرضیه های پژوهش با استفاده از تحلیل واریانس چندمتغیره و آزمون همبستگی پیرسون و اجرای آ‍زمون t مستقل برای بررسی اثر درمان، مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها نشان می دهد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، افسردگی، افکار خودآیند منفی و نگرش ناکارآمد دانشجویان را کاهش می دهد.
کاویانی حاتمی، شفیع آبادی (1387) پژوهشی با هدف اثر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت زندگی افراد افسرده (غیربالینی) انجام دادند. در این پژوهش، از روش نیمه آزمایشی آزمون – بازآزمون برای دو گروه آزمایشی و شاهد استفاده شد. بدین منظور از میان تقریباً یک هزار نفر دانشجوی ساکن خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، 150 نفر به طور تصادفی و از بین این افراد به حکم قرعه 30 دانشجویی که نمراتشان در آزمون افسردگی بک 15 و بالاتر بود، انتخاب و سپس به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی و شاهد تقسیم شدند. گروه آزمایشی طی هشت جلسه هفتگی 1.5 تا 2 ساعته تحت آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفت. گروه شاهد هیچ گونه آموزش درمانی دریافت نکرد. آزمودنی های دو گروه پرسشنامه های کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت و پرسشنامه افسردگی بک را در دو نوبت (پیش از درمان و پس از درمان) تکمیل کردند. برای آزمون فرضیه های پژوهش از تحلیل واریانس چند متغیره و آزمون همبستگی پیرسون، و برای بررسی اثر درمان از آزمون t مستقل استفاده شد. یافته ها نشان می دهند که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، کیفیت زندگی را افزایش و افسردگی را کاهش می دهد.
کاویانی، جواهری، بحیرایی (1384) پژوهشی با هدف اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) در کاهش افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب: پیگیری 60 روزه انجام دادند. در این کارآزمایی عرصه ای، 65 دانشجوی دختر ساکن خوابگاه دانشگاه اصفهان، به صورت تصادفی، انتخاب شدند و در دو گروه گواه و آزمایشی قرار گرفتند. گروه آزمایشی در طی هشت جلسه دو ساعته، به صورت گروهی، به شیوه MBCT آموزش دیدند. آزمودنی ها پرسشنامه افسردگی و اضطراب بک، مقیاس نگرش ناکارآمد و پرسشنامه افکار خودآیند را قبل از شروع آموزش و در مقاطع مورد نظر، جلسات چهارم و هشتم و 60 روز پس از پایان آموزش تکمیل کردند. گروه گواه بدون هیچ آموزشی فقط پرسشنامه های فوق را پر کرد. کاربرد تحلیل واریانس دوطرفه با اندازه های تکراری نشان داد که روش MBCT در کاهش افسردگی، اضطراب، نگرش ناکارآمد و افکار خود آیند موثر است. همچنین این روش می تواند در پیشگیری از افسردگی و اضطراب نقش داشته باشد.
پژوهش های خارجی
جانسون17 و همکاران (2015) پژوهشی با هدف بررسی اثر بخشی آموزش تاب آوری براساس شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی انجام دادند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که آموزش موجب بهبود استرس، افسردگی و اضطراب می گردد.
وان سون18 و همکاران (2014) پژوهشی با هدف اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر مشکلات عاطفی افراد مبتلا به دیابت انجام دادند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرس ادراک شده، افسردگی و اضطراب افرد مبتلا به دیابت موثر است.
نتایج پژوهش کورنر19 و وایت20 (2014) در زمنه اثر بخشی درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرس مادران کودکان مبتلا به اوتیسم نشان داد که مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی استرس مادران کودکان مبتلا به اوتیسم موثر است.
بایلی21، کویکن22 و ساینبرگ23 (2012) به بررسی اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر والدین انجام دادند. برای این منظور 16 والد را از نظر تنظیم هیجان، همدردی، دسترس بودن عاطفی مورد ارزیابی قرار داند و سپس آنها را تحت شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار دادند. نتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر دسترس بودن به لحاظ عاطفی، تنظیم هیجان و همدلی و همدلی والدین کودکان موثر بوده است.
بریتون24 و همکاران (2012) پژوهشی با هدف بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر واکنش های عاطفی در استرس اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج پژوهش بعد از 8 جلسه نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی موجب کاهش واکنش های عاطفی به استرس اجتماعی می گردد.
برونفر25 و همکاران (2009) پژوهشی با هدف اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسرگی مزمن انجام دادند. برای این منظور نشانه های افسردگی و علائم آن را در 14 بیمار مبتلا به افسردگی در پیش آزمون و پس آزمون مورد ارزیابی قرار گرفتن. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی مزمن افراد مبتلا بسیار اثربخش بوده است.
کیوکن26 و همکاران (2008) پژوهشی با هدف اثر بخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر جلوگیری از عود افسردگی راجعه انجام دادند. برای این منظور گروهی از بیماران را در گروه MBCT و گروه دیگر را در دارو درمانی و گروه سوم را در کنترل جای داند. نتایج پژوهش اکی از آن بود که گروه درمانی شناختی رفتاری در جلوگیری از عود افسردگی از دارو درمانی بهتر بود و هم جلو عود افسردگی را گرفت و هم بر کیفیت زندگی در ابعاد سلامت جسمی و روانی موثر بوده است.

منابع فارسی
اکبری، محمد اسماعیل؛ نفیسی، ناهید؛ جمشیدی فر؛ زهرا . (1392). اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر کاهش استرس ادراک شده در بیماران مبتلا به سرطان پستان. مجله اندیشه و رفتار روان شناسی بالینی، سال هفتم شماره 27: 32-39.
امیدی، عبداله و محمد خانی، پروانه. (1387). آموزش حضور ذهن به عنوان یک مداخله بالینی: مروری مفهومی و تجربی. سلامت روان، سال اول، شماره اول: 38-29.
بختیاری، آزاده؛ عابدی، احمد. (1391). اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر الگوی فراشناختی ذهن آگاهی انفصالی بر افسردگی پس از زایمان. روان شناسی کاربردی، دوره 6 ، شماره 2 (پیاپی 22) : 24-9.
بساک نژاد، سودابه؛ آقاجانی افجدی، اعظم؛ زرگر، یداله. (1390). : بررسی اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت خواب و کیفیت زندگی دانشجویان دختر. دست آوردهای روانشناختی (علوم تربیتی و روان شناسی)، دوره 4 ، شماره 2 : 198-181.
بیرامی، منصور ؛ هاشمی، تورج؛ بخشی پور، عباس؛ علیلو، مجید محمود؛ اقبالی، علی. (1393). مقایسه تاثیر دو روش آموزش تنظیم هیجان و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، بر پریشانی روانشناختی و راهبردهای شناختی تنظیم هیجان مادران کودکان عقب مانده ذهنی، فصلنامه پژوهش های نوین روان شناختی، دوره 9، شماره 33: 59-43.
عبدالقادری، ماریه؛ کافی، سیدموسی؛ صابری، عالیا؛ آریاپوران، سعید. (1392). اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان شناختی- رفتاری بر کاهش درد، افسردگی و اضطراب بیماران مبتلا به کمر درد مزمن. مجله دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید صدوقی یزد، دوره 21 ، شماره 6 : 807-795.
فیضی، علی. (1392). شناخت درمانی مبتنی بر توجه آگاهی. سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی
کاویانی حسین؛ حاتمی، ندا؛ شفیع آبادی، عبداله. (1387). اثر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت زندگی افراد افسرده (غیربالینی). تازه های علوم شناختی، دوره 10، شماره 4 (مسلسل 40) : 48-39.
کاویانی، حسین؛ جواهری، فروزان؛ بحیرایی، هادی. (1384). اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) در کاهش افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب: پیگیری 60 روزه. تازه های علوم شناختی، دوره 7 ، شماره 1 (مسلسل 25): 59-49.
مطهری، زهراسادات؛ احمدی، خدابخش؛ سلیمانی، علی اکبر؛ بهزادپور، سمانه. (1392). اثربخشی روش ذهن آگاهی بر کاهش استرس زناشویی مادران دارای فرزند مبتلا به نقص توجه – بیش فعالی. تحقیقات روان شناختی، دوره 5 , شماره 17: 31-21.
ویلیامز، م و سیگال، ز. (2002). درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن برای افسردگی. ترجمه پروانه محمد خانی، شیما تمنایی فر و عذرا جهانی تابش(1385). تهران: فرادید.

منابع لاتین
Abramson, L.Y., Seligmen, M.E.P., & Teasdale. J.D.(1987). Learned helplessness in humans; Critique and reformulation. Journal of Abnormal Psychology. 87,49-74.
Ammerman RT, Putnam FW, Altaye M,Stevens J, Teeters AR, Van Ginkel JB.(2013). Aclinical trial of in-home CBT for depressedmothers in home visitation. Behav Ther;44(3):359-72.
Azimi Lolati H, Danesh M, Hosseini SH,Khalilian A, Zarghami M. (2005). Postpartumdepression in clients at health care centersin Sari. IJPCP;11(1):31-42.
Bailie, C., Kuyken, W., Sonnenberg, S. (2012). The experiences of parents in mindfulness-based cognitive therapy. Clin Child Psychol Psychiatry:17(1):103-19.
Bailinger,CB, kay, D.S.G. Naylor, G.J. & Smith. A.H.W. (1982). Some biochemical findings during pregnancy and after delivery in relation to mood change. Psychological medicine. 12.549-556.
Ballinger, B.Buekley.D.E.Noylor. G. & stansfield, D,A(1979), Emotioanl distrubance following childhood: clinical findings and Urinary excretion of cyclic. Am.psychological Medicine, 9,293-300.
Bare,A (2006).Mindfulness-Based tratment Approaches. CLINICAN,S GUIDE TO EVIDENCE BASE AND APPLICATIONS New YORK : Holt Rinehart & Winston.
Barker ED, Kirkham N, Ng J, Jensen SKG. (2013). Prenatal maternal depression symptoms andnutrition, and child cognitive function. Br JPsychiatry; 203(6):417-21.
Barnhofer, T., Crane, C., Hargus, E., Amarasinghe, M. (2009). Mindfulness-based cognitive therapy as a treatment for chronic depression: A preliminary study. Behaviour Research and Therapy, 47: 366-373.
Beck JS.(2011). Cognitive behavior therapy:Basics and beyond. 2thed .NEW yourk. Guilford Press.
Berle JO, Spigset O. (2011). Antidepressant UsDuring Breastfeeding. Curr Womens Health Rev;7(1):28-34.
Berle JO, Spigset O. (2011). Antidepressant UseDuring Breastfeeding. Curr Womens HealthRev;7(1):28-34.
Boothe AS, Brouwer RJ, Carter-Edwards L,Ostbye T. (2011). Unmet social support for healthybehaviors among overweight and obese postpartum women: results from the Active Mothers Postpartum Study. J Womens Health (Larchmt); 20(11):1677-85.
Britton, W. B., Shahar, B., Szepsenwol, O., Jacobs, W. (2012). Mindfulness-Based Cognitive Therapy Improves Emotional Reactivity to Social Stress: Results from a Randomized Controlled Trial. Behavior Therapy, 43, 2: 365-380.
Brockington, I.F.cernik, K.F. schofield. E.M. Downing, A.R. Francis, A.F. & keelan. C.(1981). Puerperal psychosis; Phenomena and diagnosis. Archives of General Psychhiatry: 38,829-833.
Brown, H.Adams &Kellam S(1981). A longitudinal study of teenage mortherhood and symptoms of distress; woodiawn commonity epidemiological project. Research in Community and Mental health,2,183-213.
Campbell, S.B. & cohen, J.F (1991). Prevalence and correlates of post partum depression in first – Time Mothers. Journal of Abnormal Psychology, vols/No 4,- 594-599.
Herzog A.& Detre, T.(1976). Psychotic reaction associated with childbirth . Diseases of the Nervous system. 37.229-235.
Hirst KP, Moutier CY.(2010). Postpartum majordepression. Women.;100:17-9.
Hübner-Liebermann B, Hausner H,Wittmann M. (2012). Recognizing and treatingperipartum depression. Dtsch Arztebl Int;109(24):419-24.
Jadresic, E. & Araya, R. (1995). Prevalence of post partum depression and associated factors in Santiago. Child. Rev-Med-123(6),694-90. Johnson, S.M.& Greenberg, L.S(1985). Differential effects of experiential and problem solving interventions in resolving maritial conflict. Journal of Consulting and Clinical Psychology.53,175184.
Johnson, J. R., Emmons, H., Rivard, R., Griffin, K ., Dusek, J. (2015). Resilience Training: A Pilot Study of A Mindfulness-Based Program with Depressed Healthcare Professionals. EXPLORE: The Journal of Science and Healing, In Press, Accepted Manuscript – Note to users.
Jung V, Short R, Letourneau N, Andrews D. (2007). Interventions with depressed mothers andtheir infants: modifying interactivebehaviours. J Affect Disord.; 98(3): 199-205.
Maracy MR, Kheirabadi GR. (2012). Developmentand validation of a postpartum depressionrisk score in delivered women, Iran. J ResMed Sci.;17(11):1067-71.
Mazhari S, Nakhaee N.(2007). Validation of theEdinburgh postnatal depression scale in anIranian sample. Arch Womens Ment Health;10(6):293-7.
McCoy SJB, Beal JM, Shipman SBM,Payton ME, Watson GH. (2006). Risk Factors forPostpartum Depression: A RetrospectiveInvestigation at 4-Weeks Postnatal and aReview of the Literature. J Am OsteopathAssoc.;106(4):193-8.
Merchont, D.C, Affonso, D.D. & Mayberry, L.J.(1995). Influence of relationship and child-care stress on manternal depression symptoms in the post partum, Psychosom-obstet-Gynaecol. 160(4), 193-200.
Miller LJ, LaRusso EM. (2011). PreventingPostpartum Depression. Psychiatr ClinNorth Am;34(1):53-65.
Mohammadi A, Aghdam GA, Ranji S. (2011). Comparison of Postpartum Depression of Working Women and Housewives and its Relationship with Social Support and Marital Adjustment. Procedia-Social and Behavioral Sciences;30:1837-9.
Saks B.R., Frank. J.B. lowe T.L., Berman W.N. & cohen, D.J. (1985). Depressed mood during pregnancy and the puerperium: Clinical recognition and implications for clinical practice. American Journl of psychiatry. 142,728-731.
Segal, Z. V., Williams, J. M. G., & Teasdale, J. D. (2002). Mindfulness-based cognitive therapy for depression: A new approach to preventing relapse. New York: Guilford press: 121-145.
Seimyr L, Welles-Nystrom B, Nissen E. (2013). Ahistory of mental health problems maypredict maternal distress in womenpostpartum. Midwifery; 29(2):122-31.
Sheeder J, Kabir K, Stafford B. (2009). Screeningfor postpartum depression at well-childvisits: is once enough during the first 6months of life? Pediatrics.;123(6):982-8.
Sheng X, Le H-N, Perry D. (2010). Perceived satisfaction with social support and depressive symptoms in perinatal Latinas. J Transcult Nurs; 21(1):35-44.
Sit D, Seltman H, Wisner KL. (2011). Seasonaleffects on depression risk and suicidalsymptoms in postpartum women. Depress anxiety; 28(5):400-5.
Smith LE, Greenberg JS, Seltzer MM.(2012). Social support and well-being at mid-life among mothers of adolescents and adults with autism spectrum disorders. J Autism Dev Disord;42(9):1818-26.
Solthou, A. & Taylor, R.(1982), Depression after childbirth. British Medical Journal. 284,880-881. Spanier G.B. (1976). Measuring dyadic adjustment: New scales for assessing the quality of marriage and similar dyads. Journal of Marriage and the Family, 38,15-28.
Stanhope M, Lancaster J.(2008). Public healthnursing: Population-centered health care inthe community.8thed. Philadelphia. Mosby. 791-3.
Wagner, A.‚ Rizvi, S.L., Harned, M.S.(2007). Application of dialectical behavior therapy to the treatment of complex trauma-related problems: when one case formulation not fit all. J Trauma Stress; 31: 391-400.
Yalom 1.D, Lunde D.T., Moos R.H. & Hamburg D.A.(1968). "Post-partum Blues" syndrome. Archives of General Psychiatry. 18. 16-27.
Zubaran C, Schumacher M, Roxo M,Foresti K. (2010). Screening tools for postpartumdepression: validity and culturaldimensions. Afr J Psychiatry Johannesbg;13(5):357-65.

1 Kabat – zinn, J
2 Interacting Cognitive Subsystems
3 drieven
4 decentering
5 Bare,A
6 Mindfulness-based stress reduction(MBSR)
7 Acceptance and commitmen therapy
8 Hayes, S. C
9 Relational frame theory
10 Luoma, J. B
11 Bond, F. W
12 Masuda, A
13Lillis, J
14 Harris, R
15Dialectical Behavior Therapy
16 Wagner, A
17 Johnson, J. R
18 van Son, J
19 Conner, C. M
20 White, S. W
21 Bailie, C
22 Kuyken, W
23Sonnenberg, S
24 Britton, W. B
25 Barnhofer, T
26 Kuyken,W
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 33 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود