به نام خدا
پایان نامه روانشناسی در مورد سبک های دلبستگی
دلبستگی
دلبستگی از یک مفهوم یونانی به نام (storage) که نوعی عشق بین والدین و کودک می باشد گرفته شده است. مفهوم دلبستگی در روان شناسی جدید ریشه در کارهای جان بالبی1 روان پزشک و روان تحلیل گر انگلیسی دارد. او دلبستگی را پیوند عاطفی عمیق افراد خاص در زندگی معرفی می نماید به طوری که تعامل با آنها در زندگی ایجاد شعف و نشاط کرده و در هنگام استرس و تنیدگی، حضور آنها ایجاد آرامش می نماید. دلبستگی در دوره ای شکل می گیرد که در آن حساسیت زیادی به ویژگی مراقب وجود دارد، تجربیات اولیه با آنها نوع دلبستگی را تعیین کرده و تداوم آن را در طول زمان تثبیت می نماید . اولین پیوند عاطفی بین کودک با مادر و یا مراقب او برقرار می شود. تجارب دلبستگی ما مراقبان اولیه در الگوهای کاری ذهنی بازنمایی می شوند و در طی رشد از نوزادی تا نوجوانی تثبیت می شود (زیمرمن2 و بیکر3،2002). شافر و امرسون دلبستگی را به عنوان "تمایل فرد کم سن برای جستجوی مجاورت با بعضی افراد هم نوع "تعریف می نمایند، و به نظر سیرز دلبستگی در نتیجه تعامل ارضا کننده با افراد مهم محیط کودک اکتساب می گردد. دلبستگی پیوند هیجانی پایدار بین دو فرد است به طوری که یکی از طرفین کوشش می کند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و به گونه ای عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه می یابد ( فوگل4 و 1997؛ به نقل از حاجی ولی زاده 1389). هر چند در تمام گونه ها نظام دلبستگی برای ابقاء گونه ها همچون غذا دادن و تولید مثل صورت می گیرد، البته این پاسخ های نا آموخته، تولید در برابر مادر ارزش انطباقی دارند زیرا مانع از آن می شوند که جاندار از منبع مراقب دور بیفتد و گم شود (اتکینسون و هیلگلارد،1389). به نظر هارلونیز وابستگی و دلبستگی یک واکنش فطری به محرک های خاص است که به وسیله مادر فراهم می شود ولی صرفاً ناشی از تغذیه نمی باشد، ایمنی بخشی ، گرمی و محبت که حاصل آرامش ناشی از لمس کردن است نتیجه آن می باشد (هارلو، 1985 به نقل از اکبری ، 1390). اولین دلبستگی های قوی در حدود 8 ماهگی شکل می گیرند، و با اضطراب جدائی همزمان هستند ( بیرج،1997 به نقل از اکبری ، 1390). به محض اینکه کودک توانایی حرکت بدست می آورد ممکن است انواعی از رفتارها، در او مشاهده شوند که نشانگر شکل گیری دلبستگی هستند از جمله، حرکت به سوی والدین و یا مراقب و اعتراض به هنگام ترس و درماندگی رابطه بین کودک و مراقب یک پیوند دوام دار است. حضور و ماهیت رفتار دلبستگی به وسیله رفتار نوع، مشخص می شود که رفتارهائی را در بر می گیرد که منجر به مجاورت با نگاره دلبستگی می شود ( کولین5،1996). رفتارهای دلبستگی واضح کودکان، شامل گریه، لبخند زدن، فرا خوانده، لمس کردن، دنبال کردن، چسبیدن و اعتراض شدید هنگام تنهایی با غریبه ها است( کولین،1996).
به طور کلی بالبی در سالهای (1989-1969) مفهوم دلبستگی را بر اساس چند خصیصه مهم چنین توصیف می کنند:
1- رفتار دلبستگی شامل هر نوع رفتاری است که پیامد آن حفظ برقراری مجاروت با مراقب باشد .
2- رفتار دلبستگی که در آغاز به صورت واکنش هائی به منظور حفظ مجاورت کودک و والدین است به تدریج در خلال تحول بهنجار، برای تضمین روابط عاطفی بین بزرگسالان نیز بروز می کند. بهمین دلیل رفتار دلبستگی و پیامدهای عاطفی آن در سراسر زندگی همواره بروز می کند.
3- رفتار دلبستگی خصیصه گونه های زیادی از حیوانات است و چون این رفتار باعث حفظ مجاورت با مراقبین می باشد میزان خطرات را کاهش داده و در بقای نوع مشارکت دارد.
4- تجربه های فرد با نگاره دلبستگی در خلال سالهای کودکی و نوجوانی مسیر رفتار و الگوی دلبستگی وی را در سراسر زندگی تعیین می کند.
5- بخش عمده ای از شدیدترین هیجان ها در خلال شکل گیری، حفظ ، قطع یا تجدید روابط دلبستگی آشکار می شوند، و از آنجا که هیجانها به طور معمول چگونگی حالت های عاطفی یک فرد را منعکس می کند، روان شناسی و آسیب شناسی هیجان ها بیشتر به منزله آسیب شناسی حالتهای عاطفی و به ویژه دلبستگی در نظر گرفته می شوند(اکبری ، 1390).
رفتار دلبستگی به تقرب و نزدیک شدن به نگاره دلبستگی اطلاق می شود . به نظر بیکر6 رفتار دلبستگی هنگامی که شخص احساس هائی نظیر ترس، غمگینی و بیماری دارد فعال می شود و فرد را به جستجو یا نزدیک ماندن به شخص آشنا وادار می سازد، در حالی که پیوند دلبستگی به جنبه عاطفی این رابطه اشاره دارد، این پیوند الزاما دو سویه نیست بلکه رابطه ای است که بین کودک و مادر برقرار می شود . یعنی شخص می تواند دلبسته شخصی شود که او دلبسته فرد نیست. پیوند دلبستگی نوع خاصی از پیوندها است که بالبی وانیزورث آنرا پیوند عاطفی می نامند (کیسدی و شاور 7،1999). بالبی همانند اسلاف خود قائل به وجود نیازهای نخستین و ضروری برای ارضا است، اما وی این نکته را مورد تاکید قرار می دهد که افزون بر نیازهایی که تا کنون به عنوان نیازهای نخستین در آدمی شناسایی شده اند یک نیاز دیگر نیز وجود دارد که تا کنون آن را ثانوی می پنداشتند و این نیاز دلبستگی است. نیاز دلبستگی نیاز نخستین است از هیچ نیاز دیگر مشتق نشده است و نیازی اساسی برای تحول شخصیت است. تحقیقات نشان می دهد که در دلبستگی دو بعد وجود دارد:
1- بعد شناختی ـ عاطفی
2- بعد رفتاری
بعد شناختی ـ عاطفی به معنای کیفیت عواطف نسبت به نگاره دلبستگی است و بعد رفتاری به بهره گرفتن از حمایت شخص مورد نظر مربوط می شود، هر چه شخص بزرگتر می شود بعد شناختی و عاطفی اهمیت بیشتری نسبت به بعد رفتاری پیدا می کند (کیسدی و شاور ،1999).
شافر8و امرسون9، به نقل از فلانگان (1999) دلبستگی را به عنوان تمایل فرد کم سن برای جستجوی مجاورت با بعضی از افراد همنوع تعریف کرده اند. مک کوبی10( به نقل از اکبری ، 1390) چهار ویژگی رفتاری خاص را مشخص کرده است:
1- جستجوی مجاورت با مراقبت کننده اولیه
2- استیصال11
3ـ لذت موقع دیدار مجدد
4- روی آوردن12 عمومی و رفتاری به سوی مراقبت کننده اولیه.
ماورر و ماورر (1988) نوشته اند، بودن دلبستگی ها بوسیله یک چسب مادر زادی که ذخایر محدودی را به هم می پیوندند شکل نگرفته،آنها در تعامل ها جوش خورده اند. به عبارت دیگر، دلبستگی ها بیش از با هم بودن صرف، به تعامل دو نفر وابسته است(اکبری ، 1390).
بالبی ( 1980) مفاهیم نظریه اش را از چندین منبع، مشتمل بر رفتار شناسی طبیعی، روان تحلیل گری13 و نظریه نظامهای مهار کننده بیرون کشیده است. همچنین نظریه وی بر پایه دامنه وسیعی از شاهدات قرار داد. مشاهده کودکان دچار اختلال و سازش نایافته و بیمارستان های روانی و مراکز کلینیکی ، شیر خواران و خردسالانی که از مراقبت کنندگان اولیه شان در دوره های مختلف زمانی جدا شده بودند، مادران غیر انسانی( میمونها) و نوزادانشان مورد بررسی قرار داده است و بالبی پایه های فرمول بندی نظری شرح تفضیلی تحول و کنش باقی ماندن رفتار دلبستگی را تهیه کرده است (اکبری ، 1390).
سبک های دلبستگی
سبک دلبستگی الگوی تفکر، احساس و رفتارهای شخصی در رابطه نزدیک با مراقب، شریک عاطفی و دیگر افراد صمیمی است ( بوتوناری، رابرت، کلی، کاشدان، سید سال14، 2007).
سبک دلبستگی الگوهای عملیاتی است که از مراقبین به فرزندان منتقل شده و نوع روابط کودک ـ مادر تحت تاثیر این الگوها قرار دارد.
انواع سبک های دلبستگی
1- دلبسته ایمن
2- دلبسته نا ایمن (اجتنابی)
3- دلبسته نا ایمن (دوسو گرا)
افراد ایمن ، با دیگران احساس صمیمیت و نزدیکی می کنند، قادرند به دیگران اعتماد کنند و خود را دوست داشتنی و با ارزش بدانند، بالعکس افراد دوسو گرا ، رفتار ها و هیجان های متغیری نسبت به موضوع دلبستگی دارند و بیش از حد به او وابسته است. اغلب نگران است که ترک شود و بیش از دیگران در عشق شکست می خورند. افراد اجتنابی، نسبت به دیگران تعهد کمتری احساس می کنند و اطرافیان را غیر قابل اعتماد می دانند اما خود را در برابر دیگران خوب می پندارند(شاطر دلال یزدی ،1390).
مشخصات افراد ایمن
سطح پایین اجتناب از صمیمیت و اضطراب از ترک و رها شدن است. آنها در روابط خود راحت اند، ارتباط نزدیکی با همسر ، شریک خود داشته و خود افشایی می کنند. احتمالا می توانند در مواقع مورد نیاز با شریک خود تماس برقرار کرده و در عین حال، به طور مستقل استرس و هیجانات خود را مدیریت کنند. برای همسر خود در دسترس اند و می توانند حمایت مورد نیاز را فراهم کرده و به حوادث رابطه ای با انعطاف پاسخ دهند. خود و همسرشان را به گونه ای مثبت می بینند و احساس می کنند که ارزش دوست داشته شدن را دارند. به همین خاطر به احتمال زیاد در روابط باز اند و به خوبی می توانند مشکلات را حل کنند. نسبت به همسر خود محبت دارند و می توانند تجربه و ابراز عواطف به همسر خود را مدیریت کنند(شاطر دلال یزدی ،1390).
مشخصه افراد نا ایمن دوسو گرا (مضطرب)
حد پایین اجتناب از صمیمیت است ولی از افراد ایمن متفاوتند، زیرا سطح زیادی از اضطراب ترک شدن دارند. آنها سوال می کنند که آیا همسرشان دوستشان دارد و از اینکه طرد شوند ، بسیار نگران هستند، ولی در عین حال به شدت به روابط نیاز دارند و به آن وابسته می شوند. به همین دلیل در روابط بسیار باز هستند ، چه جسمانی و چه هیجانی. بسیار حساس و ابراز کننده و به دنبال اطمینان جویی عشق همسر و در دسترس بودن او و ارزش شخصی خود هستند، بسیار مراقب کننده اند ، گاهی اوقات در این مورد به مرز افراط هم می رسند و پتانسیل سلطه گری نیز دارند. به همین دلیل که در ارتباطات باز هستند ، ممکن است افراطی عمل کنند ( یا در ارتباط روراست نباشد ) و توانایی آنها برای حل مسئله سازگارانه توسط هیجانات شدید مختل شود. اگر چه همسر خود را ایده آل سازی می کنند ، ممکن است در عین حال مطالبه کننده باشند و هیچ گاه احساس نکنند که نیازهایشان به طور کامل برآورده شده است(شاطر دلال یزدی ،1390).
مشخصه افراد نا ایمن اجتنابی
سطح بالای اجتناب از صمیمیت بر خلاف افراد اضطرابی ، افراد اجتنابی نیاز نسبتاً کمی به روابط دارند، نسبت به کسانی که به فکر آنها هستند، مراقبت نمی کنند، از خود کفایتی خود راضی هستند. حتی در این مورد گاه وسواس دارند. به همین دلیل در روابط خود افشایی کمتر داشته ، و کمتر هیجانات باز و عواطف جسمی از خود نشان می دهند. در موقع استرس ، ارتباط را شروع نمی کنند و اغلب از همسر خود حمایت یا مراقبت نمی کنند، حتی آشکارا و به طور محسوس ، این گونه اند و به ندرت به طور هیجانی حمایت یا مراقبت می کنند. در ارتباط و حل مسئله ضعیف اند و می خواهند مسائل را به شیوه خودشان مدیریت کنند. از نظر هیجانی فاصله می گیرند و در روابط حالت دفاعی دارند و ویژگیهای منفی به همسر خود نسبت می دهند و انتقاد و قضاوت می کنند. خود افشائی نمی کنند و از بیان هیجانات خود، خودداری می کنند ، اگر آشفته و ناراحت باشند یا نیاز به حمایت داشته باشند ، رابطه را شروع نمی کنند و مراقبت همسرشان از آنها را باور نداشته و درک نمی کنند. بسیار حساس و آسیب پذیرند و به شیوه ای منفعل رفتار می کنند، به همین خاطر خوب ارتباط برقرار نمی کنند و نمی تواند در حل مسئله به خوبی عمل کنند و اغلب از نیاز های خود می گذرند(شاطر دلال یزدی ،1390).
نظریه های مختلف در مورد دلبستگی
الف- نظریه تحلیل روانی
زیربنای دلبستگی، در واقع همان مبحث روابط موضوعی است که در تحلیل روانی مطرح شده است. بالبی نظریه های روان پریشی ارتباط مادر ـ کودک را بر حسب بینش جدیدی از ادبیات کردار شناسی بازسازماندهی کرد. بنابر این نظریه دلبستگی هنوز در بسیاری از فرضیه های اساسی خود با برخی از نظریه های روان پریشی در مورد روابط بین شخصی مشترک است. نظریه های روان پریشی معمولاً تحت عنوان نظریه های روابط موضوعی شناخته شده اند، به نقش اساسی خود و " تجسم موضوع" در هدایت روابط صمیمی انسان علاقمند هستند. پایه این نظریه ها تجسم " خود "و " والدین" است که در دوران کودکی، تحول یافته و در روابط نزدیک آینده فرد اثر می گذارند.
روان تحلیل گران معتقدند که نخستین روابط کودک، پایداری شخصیت را تشکیل می دهد. اگر چه روان تحلیل گران در این عقیده که در حدود 12 ماهگی تقریباً همه کودکان به سمت یک پیوند قوی با مادر تحول می یابند، توافق دارند، اما درباره ماهیت و منشاء این ارتباط با یکدیگر توافق ندارند. از ادبیات تحلیل روانی دو نظریه مهم در باره اهمیت و منشاء پیوند کودک با مادر می توان اقتباس کرد:
1- کودک دارای نیازهای جسمانی مخصوصاً نیاز به غذا و احساس گرما است که باید ارضا شود. به همین دلیل او به مادر علاقه مند شده و به او دلبسته می شود زیرا مادر عامل ارضای نیازهای ضروری او است. کودک به زودی یادمی گیرد که مادر منشاء ارضا و خشنودی است. بالبی این نظریه را نظریه کشاننده ثانوی می نامد( بالبی 1969 به نقل از غفوری)
2- در کودک یک آمادگی درونی برای ارتباط دادن با یک پستان اضافی، مکیدن و تصاحب آن وجود دارد ، در این مرحله کودک یاد می گیرد که به آن پستان دلبسته شود، در آنجا مادری وجود دارد و بنابراین به او نیز مرتبط و وابسته می شود. بنابراین بر طبق نظریه فروید نیازی که کودک به ارضای دهانی از طریق مکیدن دارد، موجب می شود که او به پستان ارضا کننده مادر و در نهایت به خود مادر نیز دلبستگی پیدا کند(بالبی،1969).
به طور خلاصه نظریه تحلیل روانی، دلبستگی را محصول طبیعی مرحله دهانی تحول می داند، اگر طی ماه های اولیه زندگی کودک ، کشاننده های دهانی ، نهاد ، به طور مرتب و منظم ارضاء شوند، این انتظار در کودک ایجاد می شود که نیازها قابل ارضا هستند و درماندگی ناشی از عدم ارضای نیازها برای مدت طولانی، ادامه نمی یابد( فوگل،1997، به نقل از اکبری ، 1390).
ب- نظریه آنافررید
بررسی آثار آنافروید15 نیز حاکی از آن است که او نیز در نظریه خود به روابط موضوعی بسیار اهمیت می دهد. آنا فروید نشان می دهد که چگونه زندگی کودک از وابستگی مطلق به مادر آغاز شده وسپس به سوی سرمایه گذاری بر موضوع های جنس مخالف در نوجوانی تحول می یابد. او مراحل تحول روابط موضوعی را ترسیم کرده است. این مراحل تحولی از وحدت زیست شناختی زوج مادر ـ کودک آغاز می شود و سپس به ترتیب با مراحل، رابطه از نوع موضوع جزئی، مرحله پایداری موضوع، رابطه دوسوگرایانه، مراحل متعددی ـ آزارگری پیش ادیپی، مرحله احلیلی ـ ادیپی کاملاً متمایز بر موضوع، دوره نهفتگی، دوره پیش نوجوانی و بالاخره دوره نوجوانی ، تحول می یابد(منصور و دادستان،1391).
ج- نظریه ماهلر
ماهلر16 روانپزشک و روان تحلیل گر کودک، با استفاده از روشی دقیق و پیچیده به بررسی، تعامل کودک و مادر در سه سال اول زندگی پرداخته است و به تدوین نظریه ای در زمینه تحول عاطفی پرداخته است (منصور و دادستان،1391).
در نظریه ماهلر به وضوح می توان به تاکید او بر پیوند عاطفی مادر کودک که از همان نخستین ماههای زندگی کودک هویدا است و به نقش سرنوشت ساز مادر در تحول عاطفی کودک پی برد . ماهلر در خلال سه سال اول زندگی کودک، سه مرحله متوالی را متمایز می کند؛ مرحله از خود ماندگی بهنجار17 ، مرحله همزیستی بهنجار، مرحله جدایی ـ تفرد18 که خود به چند بخش درهم تنیده تقسیم شده است ( ماهلر، 1977؛ 1979، به نقل از محمود و دادستان، 1391).
در مرحله در خودماندگی بهنجار که تقریباً چهار هفته طول می کشد، نوزاد واجد گرایش ذاتی بر کنش وری نباتی و احشایی است. وی نسبت به عامل مادرانه هشیار نیست و حتی نمی تواند کوششهای خود را در تقلیل تنش ها از کوشش هایی که از سوی مادر به عمل می آیند، متمایز کند. مادر گری تدریجاً جابه جایی انرژی را از درون به سوی پیرامون تسهیل می کند و حساسیت نسبت به محرک های بیرونی را افزایش می دهد. این مرحله با شکسته شدن پوسته در خودماندگی متمایز می شود .مرحله مبتنی بر همزیستی در ماه دوم زندگی آغاز می شود و در حدود 9 تا 12 ماهگی پایان می یابد. در این مرحله همه چیز به گونه ای است که انگار کودک و مادر درون مرزهای مشترک، واحد دوتایی توانایی را تشکیل می دهند. در این مجموعه کودک در حالت وابستگی معلق و مادر در حالت وابستگی مبنی است ، اما بر اساس تجربه تکرار و تجربه وابسته به ردهای حفظی، موضوع جزئی که فقط توانایی ارضای نیازها را داشت در حدود شش ماهگی جنبه ای خاص می یابد .مرحله جدایی ـ تفرد از حدود 10-8 ماهگی آغاز و تا حدود 3-2 سالگی ادامه می یابد و تابع دو خط تحول است. یکی از این خطوط به جدایی منتهی می شود و تحول تمایز یافتگی و جدایی از مادر را نشان می دهد و خط دیگر به تفرد منتهی می شود و تحول کنش های مستقل مانند ادراک، حافظه و ظرفیت شناختی را نمایان می سازد(منصور و دادستان،1391).
نظریه وینی کات19
وینی کات از جمله روان تحلیل گرانی است که به شدت بر اهمیت وابستگی متقابل مادر ـ کودک تاکید می کند. او معتقد است که در آغازنوزاد بدون مادر وجود ندارد و نیروی ذاتی وی بدون مراقبت های مادرانه متجلی نمی شود وینی کات برای نقش مادر و نحوه پاسخگویی او به کودک، اهمیت بسیار زیاد قائل است. او معتقد است که مادر در وهله نخست دستخوش حالتی است که وینی کات آن را دلمشغولی مادرانه نخستین می نامد. اما مادر بعدها این حالت نخستین را فراموش می کند و سرانجام می پذیرد که دیگر ضرورت ندارد که رضایت کامل کودک خود را فراهم آورد و در نتیجه به صورت مادری نسبتاً خوب در می آید.یکی از کنش های اساسی مادر کنش آینه ای است . از دیدگاه وینی کات، مادر نقش آینه را در مقابل کودک خود ایفا می کند. این سخن بدان معنا است که من مادر به منزله تکیه گاهی برای من کودک است وینی کات در کنش مادرانه سه نقش را از یکدیگر متمایز : در بغل نگه داشتن20،در مهار خود داشتن21 ارائه شیء.
وینی کات مراحل تحول رابطه مادر ـ کودک را ترسیم و سه مرحله را در این زمینه متمایز می کند: مرحله وابستگی مطلق که مرحله در هم آمیختگی کامل مادر ـ نوزاد است ؛ مرحله وابستگی نسبی که در خلال این مرحله کودک به تدریج از مادر متمایز می شود؛ و مرحله حرکت در جهت استقلال و اجتماعی شدن که در خلال آن کودک به سوی استقلال گام برمی دارد(منصور و دادستان،1391).
نظریه یادگیری
در نظریه یادگیری، رفتارهای دلبستگی توسط فرآیند پیچیده ای از تقویت های متقابل ایجاد می شود. این نظریه در موقعیت هایی که مراقب و کودک در مجاورت هم هستند بیشتر بر رفتارهای قابل مشاهده متمرکز می شود. در ارتباط متقابل مادر ـ کودک، مادر یا مراقب در پی تقویت مثبت از سوی کودک است. مثلا وقتی والدین کودک را از زمین بلند می کنند، انتظار دارد که کودک آرام شده و لبخند بزند. یا هنگامی که آنها به کودک غذا می دهند، انتظار شنیدن صداهایی حاکی از رضایت دوستانه از سوی کودک را دارند. چنانچه این تقویت های مثبت از سوی کودک رخ دهد، فراوانی اعمال والدین در آینده، افزایش می یابد. در نتیجه این افزایش به نوبه خود موجب آرام شدن کودک، لبخند و احساس رضایت در او می شود(اکبری ، 1390).
در نظریه رفتارگرایان، گرسنگی ، تشنگی، درد را مسائل اولیه نامید. مثلا آب و غذا برای کودک گرسنه تقویت کننده اولیه محسوب می شود. مراقب ( مادر) از طریق تداعی با ارضا مسائل های اولیه به عنوان چهره ای که همواره موجب کاهش مسائل های اولیه از جمله گرسنگی و تشنگی می شود، تقویت کننده ثانوی می شود. اما به تدریج وجود مادر برای کودک ارزشمند شده که در نتیجه کودک از آن پس نه فقط به هنگام برانگیختگی مسائق های اولیه در پی اوست، بلکه در کودک نیازی اکتسابی برای مجاورت و نزدیکی به مادر ایجاد می شود.بنابراین می توان نتیجه گرفت که نظریه های یادگیری ، دلبستگی را غریزی و ذاتی نمی دانند ، بلکه معتقدند که دلبستگی در نتیجه تعامل ارضا کننده با افراد مهم محیط کودک اکتساب می گردد (سیرز22و همکاران 1957؛ به نقل از اکبری ،1390).
کردار شناسی
کردار شناسی23 به عنوان یکی از رشته های علمی در دهه 1930 توسط جانورشناسان اروپایی کنترادلورنس24 ویتن برگن25 آغاز شد( میلر 2002) کردار شناسان به جای استفاده از آزمایشگاه که محیط ساختگی آن اغلب مانع بروز الگوهای رفتاری به صورت طبیعی است، به بررسی حیوانات در محیط طبیعی شان می پردازند ( لورنس، 1981؛ به نقل از اتکینسون و هیلگارد،1389) . همچنین جالب ترین و موثرترین تبیین برای دلبستگی های اجتماعی توسط کردار شناسان پیشنهاد شده است که واجد محتوای تکاملی ممتازی است. یک مفروضه اساسی نظریه کردار شناسی این است که همه انواع از جمله انسانها، با شماری از گرایشهای ذاتی متولد می شوند که برای بقای آنها ارزش حیاتی دارند( کسیدی و شافر، 1996).
دیدگاه کردار شناسی به وسیله چهار مفهوم اساسی مشخص می شود. 1- رفتار فطری ویژه نوع262- جنبه تکاملی27 3- استعدادهای یادگیری 4- روش کردار شناختی ( میلر،2002)
کردار شناسان که اصطلاح رفتار ویژه نوع را به جای اصطلاح بحث انگیز غریزه مطرح نمودند، در مطالعاتشان رفتاری را مورد توجه قرار دادند که اختصاص به نوع معینی از جاندار دارد و در همه عضوهای آن نوع معین به یک صورت ظاهر می شود( اتیکسون و هیلگارد، 1389). کردار شناسان هرگاه یک تمایل رفتاری را مشاهده می کنند در هر عضوی از انواع وجود دارد فرض می کنند که آن رفتار کارکرد زیستی دارد، یعنی یک دلیل تکاملی وجود دارد که الگوی رفتاری معینی را انتخاب کرده است.بالبی بیان می کند که کارکرد زیستی رفتار دلبستگی محافظت است(اکبری، 1390).
کلاین28
کلاین برای زندگی خیال پردازانه کودک اهمیت زیادی قایل است وی در نظریه خود به اضطراب های حیاتی در مورد آسیب رساندن به مادر که فعالانه سیر تحول را مهیا می سازند اشاره می کند.کلاین به زودرس بودن ارزش گذاری بر کنش موضوعی، حتی پیش از 6 ماهگی ، تاکید کرده و نقش حیاتی ارضاء را در شکل گیری مکانیزم های دفاعی، مهم قلمداد کرده است.در شش ماهه دوم که کودک خواهد توانست خود را موجودی متفاوت از دنیای اطرافش در نظر آورد، بین او و موضوع، یک رابطه کلی ( کل مادر ) به جای رابطه جزئی (سینه مادر) ایجاد می شود و در این مرحله است که اضطراب نسبت به فقدان29 موضوع، یعنی از دست دادن آن پدیدار می شود. کودک موضوع ( مادر ) را به منزله سرچشمه کامیابیها و ناکامیها، تجربه می کند.منشاء اضطراب ، خیال پردازی اوست. او می پندارد که به دلیل پرخاشگری نسبت به مادر باعث از بین رفتن او شده است و احساس گناهکاری شدید در او ایجاد می شود.این خیال پردازی، سبب می شود که خود را علت غیبت یا دوری مادر در دنیای واقعی به حساب آورد ( کلاین، 1939به نقل از تقوی رودسری، 1383).
مدل سیبرنتیک
طبق عقیده نورنبرت ونیر30 ( 1947) نظریه پرداز سیبرنتیک، ارتباط فرایندی است که در آن یک پیام از فرستنده ای به گیرنده ای انتقال می یابد و حاوی اطلاعاتی بارمز مخصوص است که بین فرستنده و گیرنده مشترک می باشد. در ارتباطات اجتماعی ، فرستنده و گیرنده افراد انسان هستند و عملیات رمزگردانی و رمز گشایی به کمک فعالیتهای ذهنی، صورت می پذیرد.
مفهوم تلویحی ارتباط علاوه بر یک مبادله ، یک مقابله را نیز به ذهن می سازد. به عبارتی نه تنها به یک واکنش فرستنده در برابر اطلاع دریافتی ، بلکه به واکنش متقابل گیرنده تاکید می ورزد ( دروو31، 1999؛ به نقل از اکبری، 1390).
در مبادله بین انسانی، در مقابل هر پیام فردی طرف مقابل پاسخگوست یا اگر پاسخی در بین نباشد ، در صورت ادراک پیام، گیرنده به گونه ای عمل می کند که فرستنده را تحت تاثیر قرار می دهد و منجر به تنظیم مبادله شود.
مدل سیبرنتیک، در روابط بین منتهی بر پایه اصولی از جمله موارد زیر بنا شده است.
1- ارتباط الزاماً با نیت قبلی صورت نمی پذیرد، بلکه به محض حضور دیگری ، ناگزیر به برقراری می شود و ممکن است در نتیجه رفتار معنی داری که منعکس کننده حالت هیجانی است بوجود آید. بطور مثال عکس العمل های کودک مادر را متاثر می سازد.
2- فرد بزرگسال در صدد است که رفتار معنی دار کودک خردسال را بعنوان اقدامی برای برقراری ارتباط آشکار، تفسیر کند.
3- در جریان فرایند ارتباط ، یک فرد با تاثیر بر دیگری و مبادله پیامهای معنی دار، از او متاثر می گردد که این تاثیر بعضاً اثراتی درازمدت به همراه خواهد داشت.( به نقل از واچمن بارلند32 ،1968) بالبی به تبیین ارتباط مادر ـ کودک در قالب مفاهیم این مدل مبادرت می کند و برپایه اصول این مدل، جهت گیری این ارتباط را دو سویه در نظر می گیرد(اکبری، 1390).
الگوی وینترباتوم33
خانم ماریانا وینترباتوم در سال (1953) پژوهشی را روی روابط کودکان با مادرانشان انجام داده سه بعد از انتظار مادران را در رابطه با فرزندان پیشنهاد کرد که عبارتند از :
بعد استقلال
والدینی که از این روش پیروی می کنند، انتظار دارند و تلاش می کنند تا فرزندانی مستقل پرورش دهنده تا بدون نیاز به کمک دیگران کارهای شخصی خود را همچون دوست یابی و امور مدرسه انجام دهند.
بعد تسلط آموزی
مادرانی که این شیوه را اعمال می کنند، انتظار دارند که فرزندانشان فعالیتهایی همچون ورزش، سرگرم کردن خود، انجام کارهای مشکل و غیره را بیاموزند و انجام دهنده بنابراین سعی می کنند تا کودکان خود را در یادگیری این امور ترغیب کنند.
بعد مراقبت آموزی
مادرانی که از این شیوه پیروی می کنند بر یادگیری مهارتهای مربوط به امور مشخصی در منزل مانند غذا خوردن مسواک زدن و خوابیدن در کودکانشان تاکید می ورزند(اکبری ، 1390).
مراحل تحول دلبستگی و اجتماعی شدن
برای همه کودکان، اولین سال زندگی برای رشد پیوند مثبت بین آن ها و مراقبان اولیه، جهت حمایت و پرورش بسیار حائز اهمیت است. که پایه ای برای رشد بهینه در تمام زمینه های رشد نوزاد فراهم می آورد(اکبری ، 1390).
مراحل دلبستگی شامل چهار مرحله زیر است:
1- مرحله پیش دلبستگی 34( تولد تا 6 هفتگی ) جهت یابی و علائم بدون اختلاف
والدین و فرزندان از زمان تولد در ارتباط هستند. شاید اولین شکل از روابط زمانی اتفاق می افتد که نوزادان گریه می کنند و والدین به آنها پاسخ می دهند. هم کیفیت علائم صوتی نوزاد و هم وضع تفسیری بزرگسالان هر دو در این که والدین چگونه واکنش نشان خواهند داد تاثیر گذار است( هاپکینز و همکاران، 2005 ؛ به نقل از شاطر دلال یزدی ،1390).
در نخستین ماه های زندگی، کودکان واکنش های گوناگونی نسبت به مردم نشان می دهند، اما این واکنش ها غیر انتخابی 35 است و کودکان به روش های کاملا مشابهی نسبت به اغلب مردم واکنش نشان می دهند.در این مرحله کودک به شیوه های خاصی نسبت به افراد رفتار می کند. اما توانایی تمیز یک فرد را از دیگری نداشته و یا در این زمینه بسیار محدودیت دارد. علائم فطری نظیر چنگ زدن، لبخند زدن، گریه کردن و زل زدن به چشمان والدین به نوزادان در برقراری تماس نزدیک با دیگران یاری می دهند.
نوزادان در این سن می توانند بو و صدای مادر خودشان را تشخیص دهند، اما هنوز دلبسته نشده اند، زیرا اهمیتی نمی دهند با فرد آشنایی به سر برند.
3- مرحله شکل گیری دلبستگی ( 6 هفتگی تا 8-6 ماهگی ) جهت یابی و علائم جهت داده شده به سمت یک یا بیش از یک چهره متمایز شده .
در این مرحله نحوه پاسخ نوزادان به مراقبت کننده آشنا به صورتی متفاوت از افراد غریبه خواهد شد. نوزادان می توانند مادر خود را تشخیص دهند، در صورتی که از او جدا شوند هنوز اعتراض نمی کنند . بنابراین دلبستگی در حال شکل گیری است اما هنوز ایجاد نشده است( خوشابی و ابوحمزه،1385).
لبخند متمایز به افراد آشنا مهم ترین تغیری است که بین سومین تا پنجمین ماه زندگی رخ می دهد نشانه رشد دلبستگی های متمرکز شده36 یا دلبستگی ویژه37 است ( یارو38، 1972 نقل از ولف؛ نقل از خانجانی، 1384) . در این نخستین گام مهم در تحول اجتماعی کودک می باشد. از دیگر ویژگی های این مرحله حساسیت بالای نوزادان به نحوه تعامل و رفتار دیگران با خود ( مثلاً تغییرات ناگهانی چهره مادر ) است.
3- مرحله دلبستگی آشکار ( 8-6 ماهگی تا 18 ماهگی 2 سالگی ) به حفظ مجاورت به چهره متمایز شده به وسیله جابه جایی و علائم دراین مرحله نوزادان اضطراب جدایی39 را نشان می دهند. یعنی در صورتی که فرد بزرگسالی که نوزاد به او تکیه کرده آنها را ترک کند، ناراحت می شوند، این اضطراب بعد از 6 ماهگی در همه بچه ها وجود دارد و تا 15 ماهگی شدید می شود در طی این مرحله برخی از تیم های رفتاری کودک به یک " سیستم تصحیح شونده به وسیله ی هدف " تبدیل شده که هدف آن حفظ مجاورت و نزدیکی با مادر است. اکنون دلبستگی به مراقبت آشنا آشکار، مشهود است ( خانجانی،1384).
4- تشکیل رابطه متقابل( 18 ماهگی تا سالگی و بعد از آن ) شکل گیری یک مشارکت تصحیح شونده به وسیله هدف .
5- کودک در این مرحله شروع به درک احساسات و انگیزش دیگری می کند. به این ترتیب زمینه برای یک ارتباط پیچیده تر با او فراهم می شود. بالبی این رابطه را "مشارکت40" نامیده .
در اواخر سال دوم، رشد سریع باز نمایی ذهنی41 و زبان به کودکان نوپا امکان می دهد تا آمد و رفت والد را درک کرده و برگشت او را پیش بینی کنند. در نتیجه اعتراض به جدایی، کاهش می یابد( خوشابی و ابوحمزه،1385). کودکان کمتر از 3 سال به سیستم های کارآمد تصحیح شونده از سوی هدف مجهز نیستند. به همین دلیل نمی توانند مجاورت و نزدیکی را به نگاره دلبستگی ای که در حال حرکت است، حفظ کنند. بعد از 3 سالگی کودکان توانایی حفظ نزدیکی به نگاره در حال حرکت را نیز با استفاده از جا به جایی تصحیح شونده از سوی هدف42، می یابند(خانجانی،1384).اکنون گفتگو با والد را آغاز و به جای دنبال کردن و آویزان شدن از او ، از قانع سازی و خواهش استفاده می کنند.به عقیده بالبی کودکان در نتیجه تجربیات خود در طول این چهار مرحله، پیوند عاطفی با ثباتی با مراقب برقرار می کنند و در غیاب والدین می توانند از آن به عنوان یک پایگاه امن، استفاده کنند.
دیدگاه دلبستگی در نوجوانان
از نظر اریکسون (1963) جستجوی هویت در خدمت کارکرد یکپارچه سازی نیروی خود43 است که تا دوره ی جوانی برای حمایت از صمیمیت و تعهد در روابط جنسی و عملکرد های تکوینی دیگر ادامه می یابد. از این دیدگاه جوانان نیاز دارند خود را از بافت فرهنگی و تاریخی متمایز ساخته و یگانگی و بی نظیر بودن خود که پیش درآمد یکپارچگی هویت و انتقال به دوره ی بزرگسالی است، را بیان کنند. دیدگاه دلبستگی فرآیند رشد خود44 را از یک جنبه ی خاص مورد توجه قرار می دهد.
از دیدگاه دلبستگی تغییر سریع در بافت و روابط اجتماعی که با تغییر جهت های شناختی همراه می شود، نه تنها تنگنای شناختی ـ هیجانی برای جوان ایجاد می کنند ـ به این ترتیت که او باید غرایز و تجارب متعارض را در مورد خود در بافتهای اجتماعی مختلف یکپارچه می سازد ـ بلکه نوعی تعارض45 دلبستگی را نیز ایجاد می کند. تعارض دلبستگی کلاسیک است: این تعارض به مفهوم پیوستگی و ارتباط و پایگاه ایمن در ارتباط دلبستگی با والدین، همراه با کشف همزمان راه های جدید تجربه خود و دیگران اشاره دارد. وقتی نوجوانان در جهت یکپارچه سازی مفهوم درونی خود کار می کنند، باید بر روی تغییر و تحولات، مذاکره دوباره و تغییر موقعیتشان در روابط نزدیک و صمیمی شان و همچنین عملکرد سبک دلبستگی که در حال حاضر از آن استفاده می کنند، نیز کار کنند. فرایند و شکل گیری هویت، در درون دایره بسته ی ارتباطات بین فردی لانه کرده است بنابراین کیفیت ارتباطات قبل از نوجوانی تاثیر عمیقی بر چگونگی ظهور این دوره ی رشد دارد.
توجه به این نکته ضروری است که از دیدگاه دلبستگی گذر موفق در دوره نوجوانی با جدا شدن نوجوان از والدینش تعریف نمی شود( لامبورن46، استینبرگ، 1993؛ ریان47، دسی48 و گرولنیک49،1995 به نقل از شاطر دلال یزدی ،1390) در واقع گذر به استقلال و بزرگسالی به کمک دلبستگی ایمن وارتباط عاطفی با والدین تسهیل می شود( ریان ولینچ ،1989). این مساله بسیار مهم است. زیرا این دیدگاه از طرفی بر ارتباط و دلبستگی ایمن و از طرف دیگر بر استقلال، که دو جنبه هسته ای دلبستگی هستند، تاکید دارد. به این ترتیب، دلبستگی در عین حال که کشف و رشد کفایت جدید را در آنها پرورش می دهد، رشد استقلال را نیز در نوجوان تسهیل می کند. چیزی که در مورد نوجوان در این دوره بسیار اساسی است در دسترس بودن و مسئولیت پذیری والدین در فراهم کردن یک پایگاه امن و پناه گاه ایمن است. در همان حال وارد شدن به فرایند مذاکره در مورد هویت آنها و تغییر روابط شان که در برگیرنده تعارض های آنهاست نیز بسیار مهم است. بنابراین از دیدگاه دلبستگی مرحله تغییر در نوجوانی شامل تمایل به حفظ ارتباط و در عین حال حرکت به سوی فردیت است نوجوانانی که در مورد در دسترس بودن و همدلی والدینشان احساس امنیت می کنند، علی رغم داشتن تعارض، که در این مرحله رشد اجتناب ناپذیر است، با اطمینان می توانند در کشف هویت خود و معنای هویت آشکار شده شان در ارتباط با والدینشان به جلو حرکت کنند. این نوجوانان نه از کشف خود و رسیدن به فردیت اجتناب می کنند و نه برای عدم وابستگی به خود بودن، علیه والدینشان عمل می کنند. البته بعضی از محققان معتقدند که تعادل موفقیت آمیز بین استقلال و وابستگی ـ به ویژه در دوره نوجوانی با وجود عدم توافق با والدین ـ مرحله خاصی است که باعث آشکار شدن دلبستگی ایمن می شود ( آلن مور و کوپرومیک50، 1997به نقل از شاطر دلال یزدی ، 1390).
مانند دوره های قبلی رشد، عیار امنیت در دوره نوجوانی تعادل متناسب با سن، بین استقلال و وابستگی است. یگانه و خاص بودن دوره نوجوانی نباید نادیده گرفته شود. چیزی که در این دوره، خاص و یگانه است، این است که بر خلاف بچه های کوچکتر که به ندرت خانواده را برای رسیدن به اهداف شخصی خود ترک می کنند، بسیاری از نوجوانان این قدرت ( مهارتای زندگی کافی برای ترک کردن خانواده و تنها زندگی کردن) را دارند ـ یا معتقدند که دارند. برای بسیاری از خانواده ها، نوجوانی دوره بحرانی دلبستگی است. زیرا جدایی و فقدان یک واقعیت انکار ناپذیری است که برای اولین بار در طول رشد کودک اتفاق می افتد. اهمیت ترک خانه به وسیله کوباک و همکارانش ( کوباک، فرنزـ گیلز51، اورهارت52و سیبروک53،1994؛ به نقل از شاطر دلال یزدی ،1390) به عنوان برانگیزاننده موضوعات دلبستگی هم در نوجوانان و هم مادرانشان مورد توجه قرار گرفته است. اگر چه مطالعه کوباک و همکارانش نشان داده است که ترک خانه نقش مهمتری را در تعامل نوجوانان ـ والدین بعد از اواسط نوجوانی ایفا می کند، این موضوع قبلا در خانواده هایی که دارای تاریخچه ای از تعارض و مشکلات شدید بوده اند نیز مورد توجه قرار گرفته است. همچنین احتمالا این موضوع برای والدینی که خودشان در سن پایین خانه را ترک کرد ه اند، برانگیزاننده تر است.
دیدگاه دلبستگی در مورد نوجوانان به نکاتی دیگری نیز توجه کرده است. از این دیدگاه به نوجوانی به عنوان یک دور تخریب یا توقف نیرومند سازی شخصیت نگاه نمی شود، بلکه به عنوان ایستگاهی در بین جاده رشد، از کودکی تا بزرگسالی مورد توجه است. تجارب موجود در ارتباط کودک و والدین تا سن نوجوانی، تعیین کننده چگونگی توافق بین آنها در این دوره است. اگر چه الگوهای کارکردی و تجارب اولیه بر رفتارهای بعدی تاثیر می گذارد، اما جهتی که احتمالا نوجوان بعدا انتخاب می کند. لزوما به وسیله این تجارب تعیین نمی شوند. چیزی که بسیار مهم است این است که کودک و والدین باید به شکلی با یکدیگر جور شوند که حرکت آنها در طول این دوره و ظرفیتشان برای حفظ ارتباط، بتوانند بیان کننده تجارب گذشته و سازنده جهت گیریهای آینده باشد.
پس نوجوانی می تواند یک دوره رشد مداوم در طول یک مسیر خاص، یا فرصتی برای تغییر مسیر و دنبال کردن جهتی جدید باشد. نظریه دلبستگی چارچوب قوی به ما می دهد که از طریق آن پویایی ها و ارتباطات متقابل بین رشد خود و موقعیت های بین فردی در دوره نوجوانی قابل ادراک است. این نظریه این واقعیت را روشن می کند که تحول خود در نوجوانی، در ظرف ارتباطات دلبستگی بین والد و نوجوان شکل می گیرد ( هارتر،1999، به نقل از شاطر دلال یزدی ،1390).
منابع
* اتکینسون و ریتال و دیگران .(1389). زمینه روان شناسی هیلگارد جلد 1.ترجمه: حسن رفیعی و دیگران.تهران: انتشارات ارجمند .
* حاجی ولی زاده ، ناهید . (1389) . بررسی رابطه دلبستگی و شیوه فرزندپروری مادران ایرانی در ایران و آمریکا . پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی . دانشگاه پیام نور .
* اکبری ، مهدی .(1390). رابطه بین سبکهای دلبستگی و شیوه های فرزند پروری و عزت نفس با گرایش به مواد مخدر در معتادان مرد مراجعه کننده به مراکز درمان سومصرف مواد شهر تهران . پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره. دانشگاه آزاد واحد رودهن.
* شاطر دلال یزدی ، صدیقه.(1390).رابطه دلبستگی با بهداشت روانی و گرایش دینی در دانشجویان ارشد روانشناسی. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی. دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز.
* اکبری ، مهدی .(1390). رابطه بین سبکهای دلبستگی و شیوه های فرزند پروری و عزت نفس با گرایش به مواد مخدر در معتادان مرد مراجعه کننده به مراکز درمان سومصرف مواد شهر تهران . پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره. دانشگاه آزاد واحد رودهن.
* غفوری،بهاره.(1384).بررسی رابطه ی سبکهای دلبستگی بیماران مبتلا به اختلال های مصرف مواد وافراد بهنجار. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی . دانشگاه تهران دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی.
* تقوی رودسری ، افسانه . (1383) . بررسی رابطه سبک های دلبستگی با افسردگی در بزرگسالان . پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی . دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی . دانشگاه آزاد اسلامی
* خوشابی، کتایون؛ ابوحمزه، الهام.(1385).نظریه دلبستگی بالبی. تهران: انتشارات دانژه.
* خانجانی ، زینب . (1384). تحول وآسیب شناسی دلبستگی از کودکی تا نوجوانی ، نشر فروزش ، تبریز.
* منصور، محمود و دادستان، پریرخ. (1391). روانشناسی ژنتیک: تحول روانی از تولد تا پیری. تهران: سمت.
* Miler,P.H.(2002) .Theories of development psychology . new york: worth publishers
*
* Zimerman ,P.& Becker , S . F . (2002) . Stability and attachment representation of ego identity status .journal of adolesceles 25,107_124
* Colin , V . L . (1996) . Human attachment . The MC Craw _ Hill Companies
* Cassidy , J ; Shaver , P .R .(1999). Hand Book of attachment , theory , research , and clinical application . new york : Guilford
* Bartley, M., Head, J., & Stansfeld, S. (2007). Is attachment style a source of resilience against health inqualities at work? Social Science and Medicine, 64, 765-775.
1 -Bowlby , j.T.
2 – Zimerman
3 – Becker
4 -Fogel , A.
5 -Colin , V.L.
6 – Becker,S.F
7 -Cassidy & Shaver
8 – Schaffer.m.r
9 – Emersan.p.e
10 – Mccoby.e.e
11 – Distress
12 – Orientcotion
13 – Psychoanalysis
14 – Bottonari, K.A.Robert,J.E. Kelly, m.a.r Kashdan , T.B.Ciedsal,J.A Miknlincer.M
15 – Anna, frend
16 – Mahler,M
17 – Sereration-indviduatiog
18 – normal autism
19 – winnicott,D.W
20 – holdiny
21 – handiny
22 – Sears etal
23 – ethology
24 – lorens,k
25 – Tin Bergen,J
26 – Sppcific species behaior
27 – erolutionarj
28 – klein
29 – loss
30 – wiener
31 – Dereveur
32 – Barland wachman
33 – winter bottom
34 – pleattachment
35 – unselected
36 – Focused attachment
37 – Specific attachment
38 – Yarrow
39 – Seperation anxiety
40 – Partnership
41 – mental representation
42 – goal- corrected
43 ego
44 Self development
45 Dillemma
46 Lamborn
47 Ryan
48 Deci
49 Grolnick
50 Kupermic
51 Ferenz-Gillies
52 Everhart
53 Seabrook
—————
————————————————————
—————
————————————————————