تارا فایل

پیامبری، تبلیغ دین بدون مزد


 فهرست مطالب

پیامبری، تبلیغ دین بدون مزد 1
قائده یک تا دوازدهم 1
قاعده سیزدهم: پیامبران برای هدایت مردم آمده اند. 2
قاعده چهاردهم: پیامبران در تبلیغ دین از مردم اجرت نمی خواهند. 3
قاعده پانزدهم: ایمان دینی ملازم با پیروی از پیامبران است. 8
ابلاغ پیام تنها وظیفه پیامبران 14
شیوه های تعلیم وتربیت پیامبرانه 14
قائده یک تا نهم 16
قاعده دهم: دعوت پیامبران دعوت به زندگی است 17
قاعده یازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پیامبران عذاب نمی کند 19
قاعده دوازدهم: پیامبران جز ابلاغ پیام به مردم وظیفه ای ندارند. 21

پیامبری، تبلیغ دین بدون مزد
قرآن کریم در بحث از پیامبری و پیامبران گزاره هایی کلی و ضوابطی اساسی ارائه کرده که می توان از آنها به قواعد قرآنی حوزه پیامبری یا خصائص عمومی پیامبران تعبیر کرد. اهم این قواعد عبارتند از:
اول: هر امتی رسولی دارد و هیچ جامعه ای بدون پیامبر رها نشده است.
دوم: پیامبران انسانهایی هستند مثل دیگر انسانها
سوم: پیامبران به زبان مردمی که در میان ایشان مبعوث می شوند سخن می گویند.
چهارم: پیامبران توسط خداوند برگزیده و منصوب می شوند.
پنجم: به پیامبران از جانب خداوند وحی می شود.
ششم: پیامبران تحت تعلیم الهی آموزش دیده اند.
هفتم: پیامبران به خدا دعوت می کنند.
هشتم: روش دعوت پیامبران بشارت و انذار است.
نهم: کار پیامبران تعلیم و تربیت مردم است. تبیین، تذکر و نصیحت سه شیوه تعلیم و تربیت پیامبرانه است.
دهم: دعوت پیامبران دعوت به زندگی واقعی است.
یازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پیامبران، مردم را عذاب نمی کند.
دوازدهم: پیامبران جز ابلاغ پیام به مردم وظیفه ای ندارند. پیامبران وکیل مردم نیستند. پیامبران حق ندارند با زور و اکراه مردم را به دین و ایمان بخوانند.

قاعده سیزدهم: پیامبران برای هدایت مردم آمده اند.
هدایت راهنمایی است، نشان دادن راه از بیراهه و ارائه طریق است. انسانی که راه را از چاه تمیز داده، خود می داند چه کند. خداوند با ارسال پیامبران در کار هدایت آدمیان است. هدایتگر واقعی خداست و پیامبران با اذن و تعلیم الهی به هدایت و راهنمایی مردم اقدام می کنند. این هدایت با تعلیم کتاب به مردم محقق می شود. در برابر هدایت گری پیامبران، آدمیان دو دسته می شوند، گروهی مهتدی می شوند، هدایت می پذیرند و راه می یابند و به مقصد رشد و تعالی بار می یابند، اینان مومنان اند. گروهی نیز علیرغم روشن شدن راه از بیراهه، هدایت نمی پذیرند و وروش پیشین خود را حفظ می کنند و دل از ضلالت و گمراهی نمی کنند. پس از ارائه طریق و نمودن راه، پیامبران در برابر گمراهی گمراهان مسئولیتی ندارند. وظیفه هدایت در این مرحله به پایان رسیده است، به معنای دیگر هدایت برای آدمیان جویای راه است، آنان که قصد رفتن دارند و راهنما می خواهند. آنان که راه را می شناسند اما جسارت رفتن ندارند یا به منافع زودگ‍ـذر بیراهه ها دل خوش کرده اند، اگر با تذکر و انذار پیامبران هم به راه نیافتادند، دیگر اهل هدایت نیستند و از جانب پیامبران به حال خود رها می شوند، به شرط اینکه مانع هدایت دیگران نشوند. البته سرانجام هدایت یافته با گ‍ـمراه نزد خداوند یکسان نخواهد بود. اما فراموش نباید کرد شیوه پیامبرانه که شیوه ای بشری و انسانی است با شیوه الهی متفاوت است. کار پیامبر تعلیم و هدایت و انذار و ابلاغ پیام است، اما حساب و مجازات از حوزه پیامبری بیرون است و شانی ربوبی است.
و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیه من ربه انما انت منذر و لکل قوم هاد (رعد 13/7" کافران می گویند چرا بر او معجزه ای از سوی پروردگارش نازل نمی گردد [ای پیامبر] تو فقط هشداردهنده ای و هر قومی راهنمایی دارد."
اولا: فروفرستادن آیات در اختیار پیامبر و دیگر مردم نیست، به اراده و صلاحدید الهی آیات نازل می شوند.
ثانیا: پیامبر فقط بیم می دهد و ابلاغ پیام می کند و نسبت به عواقب عدم رعایت پیامهای الهی هشدار می دهد. اگر کسی باور نکرد مسئولیتی متوجه پیامبر نیست.
ثالثا: هر قومی هدایتگری دارد، هیچ جامعه بدون هادی رها نشده است. قاعده "لکل قوم هاد" معادل دو قاعده گذشته است، یکی قاعده اول: "لکل امه رسول" و دیگر قاعده هفتم " و ان من امه الا خلافیها نذیر". بنابراین هادی، رسول و منذر یکی است، یعنی پیامبری بدون انذار و هدایت محقق نمی شود.
و ما منع الناس ان یومنوا اذجائهم الهدی الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسوال و مردم را به هنگامی که هدایت به سویشان آمد، چیزی از ایمان آوردن بازنداشت مگر اینکه گفتند آیا خداوند بشری را به پیامبری فرستاده است
یکی از بهانه های کافران در ایمان نیاوردن، انسان بودن پیامبران است، خداوند از پیام و پیامبری به "هدایت" تعبیر کرده است. پیام پیامبران چیزی جز هدایت آدمیان نیست.
خداوند کتب آسمانی را "هدایت" خوانده است، به عنوان نمونه:
انا انزلنا التوریه فیها هدی و نور…. (مائده 5 / 44
"ما تورات را نازل کرده ایم در آن رهنمود و نوری است……."
و آتینه الانجیل فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوریه و هدی و موعظه للمتقین (مائده 5/46
"… و به او [عیسی (ع)] انجیل دادیم. که در آن رهنمود و نور است و همخوان با تورات است که پیشاپیش آن [نازل شده] است و راهنما و پندآموز پارسایان است."
5- و ما انزلنا علیک الکتاب الالتبین لهم الذی اختلفوا فیه و هدی و رحمه لقوم یومنون (نحل 16/64 و ما قرآن را جز این برای تو فرو نفرستادیم که آنچه را اختلاف دارند برایشان روشن کنی، و برای آنکه برای اهل ایمان رهنمود و رحمت باشد."
اگر خداوند کتابهایش را مایه هدایت بندگان قرار داده، پیامبرانش نیز هادیان مردم اند و برای هدایت مردم مبعوث شده اند.
قاعده چهاردهم: پیامبران در تبلیغ دین از مردم اجرت نمی خواهند.
پیامبری کاری از سنخ معلمی است. پیامبران عمر خود را مصروف هدایت مردم، تبلیغ دین، و تعلیم و تربیت آدمیان می کنند. آیا به این فعالیتها مزد و اجرت تعلق می گیرد به این معنی که راه یافتگان و هدایت شدگان یعنی مومنان که به برکت تعالیم پیامبر متدین شده اند، در برابر خدمتی که پیامبر به ایشان کرده است، به او اجرت بدهند و از خدماتش قدردانی کنند. در این صورت بین پیامبران و مومنان رابطه ای اقتصادی و مالی برقرار می شود، و در برابر کالایی معنوی (هدایت و ایمان) بهایی مادی (اجرت و مزد) دریافت می شود، نوعی داد و ستد و معامله پایاپای. بر این اساس هرچه مومنان افزون تر شوند، سود مالی و درآمد پیامبران نیز افزایش می یابد، و در تبلیغ دین و دعوت به خدا، سود مادی نیز لحاظ می شود. بالاخره اگر قرار است پیامبران از جانب خداوند گنجی به همراه نیاورده باشند و با توجه به اینکه تبلیغ دین و دعوت به خدا وقت فراوانی را به خود اختصاص می دهد، به نحوی که در حد یک کار تمام وقت است، برای گذران زندگی پیامبران و خانواده ایشان چاره ای جز ممر مالی نیست، و تامین این هزینه به عهده مومنان خواهد بود، یعنی مومنان به پیامبران و مبلغان دین اجرت بدهند.
قرآن کریم رابطه مالی بین پیامبران و مردم را قطع کرده است و به عنوان یک قاعده تصریح کرده است که پیامبران مجاز نیستند هدایت و ایمان را با مزد و اجرت ارائه نمایند. پیامبران حق ندارند از مردم اجرت بگیرند و مزد طلب کنند. پیامبری مانند دیگر مشاغل و حرفه ها نیست که خدمت در برابر مزد مادی صورت بگیرد. کارفرمای پیامبران مردم نیستند تا چشمشان به جیب و دست مردم باشد و ایمان و دعوت و هدایت با درهم و دینار و طلا و نقره و امتیازات مادی رد و بدل شود. کارفرمای پیامبران خداوند است، و او به شیوه ربوبیش هیچ کار خیری را بی پاداش نمی گذارد. اما کار پیامبری را چگونه می توان با اجر و مزد مادی تقدیر و توزین کرد. خدمات پیامبران به مردم با معیارهای مالی و مادی قابل محاسبه نیست . پای پول و اجرت به میان آوردن، تخفیف و تنزل کار پیامبری و دعوت و تبلیغ است.
آری این یک حقیقت است که پیامبران چون انسانند و فارغ از وحی، انسانی مانند دیگر انسانها و گنجی نیز با خود از سوی خدا نیاورده اند، برای گذران زندگی نیاز به درآمدی در حد کفاف و رفع حداقل حوائج روزمره دارند. این هزینه چگونه باید تامین شود قرآن تامین زندگی پیامبران از طریق اخذ اجرت در برابر تبلیغ دین را ممنوع کرده است. به بیان دیگر ارتزاق از راه دین را خداوند نپسندیده است. پس باقی می ماند که پیامبران مانند دیگر مردم کار کنند و از دسترنج خود امرار معاش نمایند.
کما اینکه در سیره پیامبران خوانده ایم که هریک به کاری مشغول بوده اند، یکی چوپانی می کرده، دیگری نجار بوده، سومی صنعتگر بوده، زره می بافته، یا کشتی می ساخته، چهارمی تجارت می کرده، اما هیچیک از طریق اخذ اجرت از مردم در برابر تبلیغ دین گذران زندگی نکرده اند. پیامبری شغل نیست، انجام وظیفه است. و کسی برای ایفای وظیفه، و ادای تکلیف مزد نمی گیرد. اختصاص بخشی از وقت روزانه به کار برای امرار معاش هرگز مانع از ایفای وظیفه پیامبری نیست، بلکه به نفوذ کلمه پیامبر می افزاید، اثبات می کند که او در تبلیغ دین و دعوت به خدا چشمداشت مادی ندارد، بطور خالص به خدا می خواند.
تبلیغ های نافذ دینی به شیوه تبلیغ پیامبرانه، تبلیغ بدون چشمداشت مادی است. دین کوششی برای گسستن تعلق انسان به عالم مادی و توجه به عالم ماورای ماده است. تبلیغی که با سودای مالی مبلغ همراه باشد بر دل نمی نشیند، وجدان را تکان نمی دهد و از ظاهر به باطن رسوخ نمی کند و عملا ناموفق است. دین وسیله معاش نیست، نردبان صعود به حیات طیبه است، آمیخته کردن تبلیغ دین با اجرت مادی، دین را ابزار دنیا می کند یعنی بجای اینکه دنیا دینی شود، دین دنیوی می شود.
بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون (بقره ظ/ 112
"آری، کسی که از هر جهت تسلیم حکم خدا گردید و نیکوکار گشت، مسلما اجرش نزد خدای بزرگ خواهد بود، و او را هیچ خوفی و هیچ حزنی نخواهد بود."
آنان که قصد وجه او کرده اند یعنی مخلصان صالح، جز از او اجر نخواهند. آنان نه نگران آینده اند نه غمگین از گذشته، پیامبران بیشک پیش قراول مخلصان صالح هستند لذا طبیعی است که از خدا اجر می خواهند نه از مردم.
کذبت قوم نوح المرسلین / اذقال لهم اخوهم نوح الاتتقون / انی لکم رسول امین / فاتقوالله و اطیعون / و ما اسئلکم علیه من اجران اجری الا علی رب العالمین (شعراء 26/109-105) قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند، هنگامی که برادرشان نوح به ایشان گفت آیا [ از خدا ] نمی ترسید من برای شما پیامبری درستکارم، پس تقوا پیشه کنید و از من پیروی نمائید. من از شما مزد نمی خواهم و پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است."
ذبت عاد المرسلین / اذ قال لهم اخوهم هود، الا تتقون / انی لکم رسول امین / فاتقوالله واطیعون / و ما اسئلکم علیه من اجران اجری الا علی رب العالمین (شعرا 26/ 127-123)
"قوم عاد پیامبران را تکذیب کردند،آنگاه که برادرشان هود به ایشان گفت آیا [از خداوند] نمی ترسید من برای شما پیامبری درستکارم، پس تقوی پیشه کنید و از من پیروی نمائید، من از شما مزدی نمی خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است."
کذبت ثمود المرسلین / اذ قال لهم اخوهم صالح، الا تتقون / انی لکم رسول امین / فاتقوالله واطیعون / و ما اسئلکم علیه من اجران اجری الا علی رب العالمین (شعرا 26/ 145-141)
"قوم ثمود پیامبران را تکذیب کردند،آنگاه که برادرشان صالح به ایشان گفت آیا [از خداوند] نمی ترسید من برای شما پیامبری درستکارم، پس تقوی پیشه کنید و از من پیروی کنید، من از شما مزدی نمی خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است."
کذبت لوط المرسلین / اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون / انی لکم رسول امین / فاتقوالله واطیعون / و ما اسئلکم علیه من اجران اجری الا علی رب العالمین (شعرا 26/ 164-"قوم لوط پیامبران را تکذیب کردند،آنگاه که برادرشان لوط به ایشان گفت آیا [از خداوند] نمی ترسید من برای شما پیامبری درستکارم، پس تقوی پیشه کنید و از من پیروی کنید، من از شما مزدی نمی خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است."
کذب اصحاب الایکه المرسلین / اذ قال لهم شعیب، الا تتقون / انی لکم رسول امین / فاتقوالله واطیعون / و ما اسئلکم علیه من اجران اجری الا علی رب العالمین (شعرا 26/ 180-"اصحاب ایکه [امت شعیب] پیامبران را تکذیب کردند،آنگاه که شعیب به ایشان گفت آیا [از خداوند] نمی ترسید من برای شما پیامبری درستکارم، پس تقوی پیشه کنید و از من پیروی کنید، من از شما مزدی نمی خواهم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است."
در قرآن کریم هیچ تکراری بی حکمت نیست. پنج آیه در یک سوره پنج بار تکرار شده است. در پنج پیامبر یعنی نوح، هود، صالح، لوط و شعیب یک سخن گفته شده است. این پیامبران توسط قومشان تکذیب شدند. پیامبران ایشان را به تقوا دعوت کرده اند و خود را به عنوان رسولانی امین معرفی کرده و از مردم خواسته اند تقوا پیشه کرده از ایشان اطاعت کنند. بعد قاعده مورد بحث پنج بار عینا تکرار شده است. من از شما مزد و اجرت نمی خواهم، پاداش ما پیامبران تنها بر عهده خداست. نمی توان پیامبر بود و از مردم بواسطه تبلیغ دین اجرت گرفت.
و یا قوم لا اسئلکم علیه مالا ان اجری الا علی الله و ما انابطارد الذین امنوا انهم ملاقوا ربهم و لکنی اریکم قوما تجهلون (هود 11/29)
"[نوح گفت] ای قوم من از شما [در عوض هدایت و دعوتم] مالی نمی خواهم، پاداش من جز بر خدا نیست.
من مومنان را از گرد خود طرد نمی کنم، آنان خدا را ملاقات می کنند. اما من شما را قومی نادان می بینم."
این دومین موضع قرآنی است که خبر از استعمال این قاعده در مورد نوح نبی می دهد. نوح از مردم پول نمی خواهد، به پاداش الهی چشم دارد، نه بر دست و جیب مردم. اگر پیامبران استقلال مالی نداشتند اینگونه محکم نمی توانستند موضع بگیرند و دست رد بر سینه منکران و ملحدان بنهند و بگویند ما فقرای مومن را بر کافران متمول ترجیح می دهیم، نمی توانستند قاطعانه بگویند ایمان نیاوردند ناشی از جهل است.
قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله و هو علی کل شیء شهید (سبا "بگو [ای محمد] آنچه من از شما اجرت خواسته ام از آن شما باد، پاداش من تنها بر خداوند است و او بر هر چیزی گواهست."
پیامبر اسلام نیز مشمول این قاعده است. او هرگز از مردم مزد و اجرت نمی خواهد، آنکه به دنبال شوراندن درون آدمیان و اتصال روحی آنان با خداوند و ایصال آنان به حیات طیبه است زمانی می تواند موفق باشد و سخنانش در دلها بنشیند که به لحاظ اقتصادی به مردم وابسته نباشد و پیامبر اسلام نیز چنین بود.
والذین آمنوا و عملوالصالحات فی روضات الجنات لهم مایشاوون عند ربهم ذلک هوالفضل الکبیر. ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا و عملوالصالحات قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور (شوری "… آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهای بهشت [منزل یافته] و نزد خدایشان هرچه بخواهند برایشان مهیاست این همان فضل بزرگ خداوند است. این [بهشت ابدی] همان است که خداوند به بندگانی که ایمان آورده، علم صالح بجا آورده باشند بشارت داده است. [ای محمد به مردم] بگو من از شما [اجر رسالت] اجرتی طلب نمی کنم جز مودت با نزدیکانم را و هرکه کار نیکو انجام دهد ما بر نیکوئیش بیفزائیم، خداوند بسیار آمرزنده و پذیرنده شکر است."
پیامبر مومنان را به سعادت برتر می رساند. 1) در مقابل از آنها چشمداشت مادی ندارد، تنها چشمداشت پیامبر از امتش مودت با "قربی" است. آنانی که به او نزدیک اند. ذوی القربی یا نزدیکان پیامبر دو گونه می توانند باشند: یکی خویشاوندان و اقربای پیامبر در عرف مسلمانان "سادات" خوانده می شوند و دیگری آنان که به لحاظ منش و روش و رفتار به پیامبر نزدیک اند، یعنی آنان، که حقیقتا پیرو پیامبرند چه از خانواده او باشند چه نباشند، بیشک اگر یکی از فرزندزادگان پیامبر متصف به ایمان و عمل صالح نباشند، صرف قرابت به پیامبر باعث نمی شود مسلمانان موظف به مودت با او باشند.
طبق قاعده دیگر قرآنی: ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذاالنبی والذین آمنوا
"سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی می کنند و ایشان پیامبر و مومنان هستند."
مودت و دوستی با اقربای پیامبر رعایت اموری است که آنها دوست می دارند و اجتناب از چیزهایی که آنها نمی پسندند. این مودت جز با هماهنگ و همسوشدن با اهداف، روشها و رفتار پیامبر میسر نمی شود. مگر می توان کسی را دوست داشت و برخلاف میل او عمل کرد. وداد و دوستی با صالحان و مومنان بدون ایمان و عمل صالح حاصل نمی شود.
پیامبر اسلام از امتش اجر مادی طلب نمی کند، آنچه او می خواهد "مودت با قربی" است. یعنی وفاداری به راه و روش او. دوست داشتن آنچه او دوست می دارد و اجتناب از آنچه او از آن می پرهیزد. اجر معنوی پیامبر پاسخ مثبت به دعوت اوست، باورکردن راه او و پیروی از منش و روش اوست. همین.
اما آنچه در آیات خمس و فیء (انفال 8/41 و حشر 59/7) در اختصاص برخی اموال به پیامبر اسلام مطرح شده در بحث از خصائص آخرین پیامبر (ص) به تفصیل بررسی خواهد شد. اما به اجمال قابل تذکر است که خمس قرآنی به غنیمت جنگی تعلق می گیرد و هیچیک از خمس و فیء در زمره اموال مردم نیستند که به ازای اجرت مادی توسط ایشان به پیامبر داده شده باشد. داشتن بودجه مستقل شرعی امری است و اخذ اجرت از مردم امر دیگری است.
قاعده پانزدهم: ایمان دینی ملازم با پیروی از پیامبران است.
در برابر دعوت پیامبران، مردم دو گروه می شوند، گروهی پیامبران را تصدیق می کنند و به آنها ایمان می آورند و گروهی نیز آنان را تکذیب می کنند و بر مشی پیشین خود باقی می مانند و ایمان نمی آورند. گروه اول – مومنان – با تصدیق پیامبر و ایمان به او در عمل نیز ملتزم می شوند که ضوابطی را رعایت کنند. به عبارت دیگر ایمان به خداوند و تصدیق پیامبر لوازم عملی نیز دارد. علاوه بر تفاوت نظری، مومن و کافر تفاوت عملی نیز دارند. هر عمل و رفتاری با ایمان دینی سازگار نیست. ایمان دینی کردار متناسب با خود را می طلبد. مومن آنگاه که در بزرگترین انتخاب زندگیش ایمان به خداوند را برگزید و آزادانه "صراط مستقیم" را برای رفتن انتخاب کرد، می کوشد تا اعمال و رفتار خود را با ایمان هماهنگ کند. او در می یابد که قبل از انجام هر عملی از خود بپرسد که آیا این کردار با ایمان سازگار است آیا مرا به خدا نزدیک تر می سازد اصولا آیا مجازم چنین کنم به عبارت دیگر مومن در انجام هر عملی دغدغه دینی دارد. آیا این منش یا این کنش مرا به او نزدیک تر می کند یا دورتر مومن در میزان کردن اعمالش با شاقول دین به پیامبر مراجعه می کند. پیامبر را به صداقت شناخته شده است پیامبر به او می گوید که چه اموری را انجام دهد و از چه اموری اجتناب کند تا به خداوند نزدیک تر شود. پیامبر به مردم تعلیم می دهد که خداوند کدام صفات را دوست دارد و از کدام صفات بیزار است. مومن دینداری را در پیروی از پیامبر می یابد. در واقع مومن در پیروی از پیامبر از خدا پیروی کرده است، زیرا پیامبر از خود چیزی نمی گوید. او پیام آور دیگری است، پیامبر طریق است و خداوند موضوع. مومن در رسیدن به خدا مطمئن ترین راه را پیروی از پیامبر می یابد. پیامبر کسی را به اجبار به پیروی وادار نمی کند. پیروی از پیامبر کاری توام با اختیار و آزادی است. مومن پذیرفته است که پیامبر راست می گوید و هرچه می گوید از خداست و سعادت او در گرو رعایت ضوابط الهی است، لذا با آزادی و عشق به سعادت و کمال از پیامبر تبعیت می کند. کافران پیامبر را تصدیق نکردند، لذا از او نیز پیروی نمی کنند. اما مومن می داند سعادت او در گرو همراهی او با پیامبر است. او عدم پیروی را دال بر دست کشیدن از ایمان می داند. البته گاهی ممکن است تنبلی به سراغ او بیاید، حتی گاهی ممکن است تخلف کند، به جای راه بیراهه برود، آنچه پیامبر از او خواسته را ترک کند و آنچه پیامبر اجتناب از او را آموزش داده عمل کند، اما حتی در چنین اوقاتی باز در دل باور دارد که غلفت کرده و می کوشد تا به راه بیاید. در عمل مومن ماندن کار ساده ای نیست و دین نیز سرای آزمایش است. بنابراین مومن خود را ملزم به پیروی از پیامبر می داند. او این پیروی را ضامن ایمان دینی می شمارد.
مومن در چه اموری ملزم به پیروی از پیامبر است مومن در حوزه دین ملزم به پیروی از پیامبر است. اطاعت از آنچه پیامبر از خدا نقل می کند، اطاعت از خداوند است. و اطاعت از آنچه پیامبر در تبیین آیات الهی و رفع اختلاف دربرداشت از کتاب خدا به مومنان می گوید اطاعت از پیامبر است. و اطاعت از پیامبر به اذن الهی اطاعت از خداوند است. اما اگر پیامبر سمتهای دیگری نیز داشته باشد و به عنوان آن سمتها اوامر و نواهی از او صادر شود، اطاعت از اینگونه اوامر و نواهی به عنوان سمتهای دیگر ایشان خواهد بود و نه از باب پیامبری.
اگر مومنی از پیامبر پیروی نکرد، معصیت کرده است و در صورت عدم پشیمانی و توبه نکردن در آخرت مجازات خواهد شد. اما لزوما به مجازات دنیوی منجر نمی شود مگر اینکه تحت عنوان مجرمانه دیگری قرار گیرد. واضح است که در این معصیت پیامبر مسئول نخواهد بود چراکه او وظیفه ای فراتر از ابلاغ پیام به مردم نداشته و سیطره ای بر مردم نداشته تا آنان را وادار به پیروی کند. آنچه در دین اهمیت دارد پیروی آزادانه و مختارانه است، و الا پیروی مکروهانه و از سر اجبار ارزشی ندارد.
و ما ارسلنا من رسول الالیطاع باذن الله و لو انهم اذظلموا انفسهم جاءوک فاستغرواالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما (نساء 4/64)
"و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به توفیق الهی از او فرمانبرداری شود و اگر هنگامی که به خویشتن ستم کردند به نزد تو می آمدند و از خداوند آمرزش می خواستند و پیامبر هم برای ایشان آمرزش می خواست، خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند."
صدر آیه به قاعده مورد بحث اشاره دارد: اطاعت از پیامبران به اذن الهی لازم است. خداوند هیچ پیامبری را بدون لزوم پیروی از او مبعوث نکرده است . واضح است که اطاعت همه آدمیان از پیامبران لازم است، اما تنها مومنان از پیامبرشان پیروی می کنند.
ذیل آیه نیز باز بودن راه توبه و استغفار خاطرنشان شده است. خداوند مردم را به بازگشت به سوی خود تشویق می کند. این بازگشت اگر بواسطه تحول درونی آدمی حاصل شود با ارزش است و اگر ظاهری و از روی ترس و اکراه انجام گرفته باشد ارزشی ندارد. به هر حال پیروی از پیامبران مطلوب خداوند است.
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحبکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم قل اطیعواالله و الرسول فان تولوا فان الله لایحب الکافرین (آل عمران 3/32-31)
"[ای پیامبر به مردم] بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بیامرزد، و خداوند آمرزگار مهربان است. بگو از خدا و پیامبر اطاعت کنید. و اگر رویگردان شدند [بدانند که] خداوند کافران را دوست ندارد."
اولا: اگر مومنان بدنبال کسب محبت الهی هستند، می باید از پیامبر او پیروی کنند. دوست داشتن خداوند و محبوب خداوند بودن هر دو در گرو تبعیت از پیامبر است. از ثمرات این پیروی بخشش گناهان و معاصی است. آنکه بجای پیروی از پیامبر یا نسبت به هماهنگی با او بی تفاوت است یا برخلاف او عمل می کند، فی الواقع با فرستنده پیام یعنی خداوند مسئله دارد.
ثانیا: لازمه ایمان دینی پیروی از خدا و پیامبر اوست. پیروی از خدا عمل به آیات اوست که توسط پیامبر به اطلاع مردم می رسد. پیروی از پیامبر عمل به بیانات پیامبر است که در مقام تبیین و تفصیل و رفع ابهام یا رفع اختلاف دربرداشت کتاب از جانب او به مردم گفته شده است.
ثالثا: اگر کسی از پیروی خدا و رسول سرپیچی کرد، از چشم خدا می افتد، خداوند چنین کسی را دوست ندارد. چنین کسی لزوما مورد مجازات دنیوی قرار نمی گیرد.
من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظا (نساء 4/80
"هرکس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خداوند اطاعت کرده است و هرکس سرپیچد [بدان که] که ترا نگهبان ایشان نفرستاده ایم."
یک: اطاعت از پیامبر در حکم اطاعت از خداوند است. چراکه پیامبر از خود چیزی ندارد، او هرچه دارد یا عینا از خداوند است (وحی) یا به تعلیم الهی و غیرمستقیم از جانب خداست (تبیین و حکمت) در قرآن اطاعت احدی همپایه اطاعت از خداوند شمرده نشده است. این از ویژگیهای پیامبران است.
دو: آنکه از پیروی پیامبران سرباز زند کارناپسندی انجام داده است، اما پیامبر پاسبان و محافظ و نگهبان دین مردم نیست، او وظیفه ای جز ابلاغ پیام ندارد، آنکه نمی پذیرد، از سعادت بازمانده، و در آخرت انجام ناپسندی در انتظار اوست، اما در دنیا نه مجازاتی دارد نه با اکراه به چیزی واداشته می شود.
قل اطیعواالله و اطیعوا الرسول فان تولوا فانما علیه ما حمل و علیکم ما حملتم و ان تطیعوه تهتدوا و ما علی الرسول الاالبلاغ المبین (نور 24/54)
"بگو [ای پیامبر به مردم] از خداوند اطاعت کنید واز پیامبر [هم] اطاعت کنید و اگر روی برگردانید، برعهده او [پیامبر] تکلیف خود اوست، و بر شما نیز تکلیف خود شماست، و اگر از او اطاعت کنید هدایت می یابید، و بر پیامبر جز پیام رسانی آشکار نیست."
اولا: دوبار آمدن امر "اطیعوا" دلالت بر تفاوت پیروی از خداوند و پیروی از پیامبر دارد. پیروی از پیامبر غیر از عمل به آیات وحیانی کتاب اوست. اطاعت از پیامبر پیروی از او در اموری است که در مقام تبیین ، بیان جزئیات، تفصیل مجملات و داوری در نزاعهای دینی و برداشتهای متفاوت از کتاب مطرح می کند.
ثانیا: سرپیچی از امر خدا و رسول اگرچه معصیت است، اما لزوما جرم دنیوی نیست تا مجازات دنیوی در پی داشته باشد. هرچند اگر بدون توبه رها شود قطعا عذاب اخروی در پی خواهد داشت.
ثالثا: سرپیچی کافران از امر خدا و رسول مسئولیتی متوجه پیامبر نمی کند، وظیفه او ابلاغ روشن پیام است که انجام داده و مسئولیت گناه برعهده کافر است نه پیام آور.
رابعا: نتیجه پیروی از پیامبر هدایت و راه یافتن است. و چه نتیجه ای بهتر از این.
شبیه این مضمون در آیه ذیل نیز آمده است:
و اطیعواالله و اطیعوالرسول فان تولیتم فانما علی رسولنا البلاغ المبین (تغابن 64 / 12)
"و از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر [هم] اطاعت کنید، و اگر روی برتابید [بدانید که] بر پیامبر ما فقط پیام رسانی آشکار است."
و ما اتیکم الرسول فخذوه ما ینهکم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شدید العقاب (حشر 59/7)
"… و آنچه پیامبر شما را دهد آنرا بپذیرید و آنچه شما را از آن بازدارد، از آن دست بدارید، و از خداوند پروا کنید که بیگمان خداوند سخت کیفر است."
یکی از اموری که پیامبر به مومنان می دهد اوامر دینی اوست، مومنان موظف به پیروی از اینگونه اوامر پیامبرند و موظفند از آنچه پیامبر نهی می کنند اجتناب کنند. تقوی در گرو پیروی از پیامبر و رعایت دقیق اوامر و نواهی اوست.
تلک حدود الله و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم و من یعصی الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین (نساء 4/ 14-13)
"این احکام الهی است و هرکس از خداوند و پیامبر او اطاعت کند، او را به بستانهایی که جویباران از فرودست آنان جاری است، درمی آورد که جاودانه درآنند، و آن رستگاری بزرگی است. و هرکس از فرمان خداوند و پیامبر او سرپیچی کند و از حدود و مقر او تجاوز کند، او را به آتشی درآورد که جاودانه است، و عذابی خفت بار [در پیش] دارد."
یک: رعایت ضوابط و حدود الهی و پیروی از خدا و رسول رستگاری بزرگ و بهشت جاودانه در پی دارد.
دو: تجاوز به ضوابط و حدود الهی و سرپیچی از خدا و پیامبر عذاب خفت بار و جهنم دائمی به دنبال می آورد.
انذار پیامبر همواره متوجه مجازات اخروی است، به این امید که مردم عبرت گیرند و خود را اصلاح کنند و به راه خدا بازگردند عذاب دنیوی متخلفان از پیروی پیامبر هرگز در قرآن به عنوان قاعده و امر الزامی معرفی نشده است. هرچند یک ضدارزش و یک معصیت معرفی شده است.

ابلاغ پیام تنها وظیفه پیامبران
قرآن کریم در مورد پیامبری گزاره هایی کلی و ضوابطی اساسی ارائه کرده که می توان از آنها به قواعد قرآنی حوزه پیامبری یا خصائص عمومی پیامبران تعبیر کرد:
قاعده اول: هر امتی رسولی دارد و هیچ جامعه ای بدون پیامبر رها نشده است.
قاعده دوم: پیامبران انسانهایی هستند مثل دیگر انسانها
قاعده سوم: پیامبران به زبان مردمی که در میان ایشان مبعوث می شوند سخن می گویند.
قاعده چهارم: پیامبران توسط خداوند برگزیده می شوند.
قاعده پنجم: به پیامبران از جانب خداوند وحی می شود.
قاعده ششم: پیامبران تحت تعلیم الهی آموزش دیده اند.
قاعده هفتم: پیامبران به خدا دعوت می کنند
قاعده هشتم: روش دعوت پیامبران بشارت و انذار است
قاعده نهم: پیامبری تعلیم و تربیت مردم است

شیوه های تعلیم وتربیت پیامبرانه
تبیین
پیامبران تنها آیات الهی را بری مردم تلاوت نمی کنند، بلکه دینداری را به مردم می آموزند و جان مردم را پالایش می کنند. تعلیمات پیامبران منحصر در تعلیم کتاب الهی نیست، تبیین، توضیح، تشریح و تفضیل تعالیم نیز به عهده پیامبران است. خطوط کلی دیانت در کتاب خدا آمده است، پیامبران برای آموزش این خطوط کلی می باید متناسب با سطح فهم و فرهنگ مخاطبان خود مطالب فراوانی را با آنان در میان بگذارند. این توضیحات پیامبرانه تبیین خوانده می شود. و دینداران از آن به سنت نبوی یاد می کنند. تبیین در ذیل عنوان کلی تعلیم کتاب و حکمت جای می گیرد و همسو و سازگار با تعالیم کتاب پیش رود، تبیین غالباً مفصل تر و مشروح تر از متن کتاب است. و در حکم شرح و بسط کتاب به شمار می اید. اگر مومنان در دین یا فهم کتاب دچار اختلاف نظر شوند پیامبر با تبیین خود راهگشا و رافع اختلاف خواهد بود.
1- و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم فیضل الله من یشاء و هو العزیز الحکیم(ابراهیم 14/4)
"و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر[با پیامی] به زبان قومش، تا [مطالب را] برای آنان روشن بدارد، آنگاه خداوند هر کس را بخواهد بیراه می گذارد، و هر کس را بخواهد هدایت می کند و او پیروزمند فرزانه است"
2- و ما ارسلنا من قبلک الارجاراً نوحی الیهم فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون
بالبینات و الزبر و انزلنا الیک الذکر لتبیین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون (نحل
"و ما پیش از تو جز مردانی که به آنان وحی می کردیم، نفرستادیم، پس اگر نمی دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید.[و آنان را] همراه با پدیده های شگرف و کتابهای آسمانی [فرستادیم] و بر تو قرآن را نازل کردیم، تا برای مردم آنچه برایشان نازل شده است، روشن کنی و باشد که اندیشه کنند."
3- و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه و هدی و رحمه لقوم یومنون(نحل 16/64)
"و قرآن را جز برای این بر تو نفرستادیم که [حقیقت] آنچه را اختلاف دارند، برایشان روشن کنی، و برای آنکه برای اهل ایمان رهنمود و رحمت باشد."
از تامل در آیات سه تا فوق نمونه ای از آیات بحث تبیین است بدست می آید که:
یک: در آیه نخست مشخص می شود که هیچ پیامبری بدون تبیین مسائل به زبان مردم مبعوث نشده است. همه رسولان مبین هستند.
دو: اگرچه متعلق تبیین در آیه ذکر نشده اما در آیه دوم "ما انزل" یا کتاب مورد تبیین معرفی شده و در آیه سوم امور اختلافی مورد تبیین قرار گرفته است.
سه: در آیه دوم و سوم مشخص می شود که پیامبر بر اساس کتاب امور اختلافی یا "ما انزل" را برای مردم تبیین می کند، یعنی کتاب ریشه تبیین شمرده شده است.
2/9: تذکر
تعلیم تنها به اموری که مخاطب به آنها باهل است تعلق نمی گیرد: بلکه اموری که مخاطب از آنها مطلع است اما به هر دلیلی به آنها عمل نمی کند یا از آنها غفلت کرده، نیز شامل می شود. امور قسم دوم از سری معلم مورد تذکر قرار می گیرد، یعنی معلم این امور را بیاد مخاطب می آورد. تاکید و تکرار مسائل مهم از سوی معلم بخش مهمی از درسهای عمومی است. پیامبران از روش تذکر فراوان استفاده کرده اند. قرآن کریم بر شان مذکر بودن پیامبران تاکید کرده است.
1) و ذکر فان الذکری تنفع المومنین (ذاریات 51/55)
"و پند بده، که اندرز مومنان را سود دهد."
2) فذکر ان نفعت الذکری، سیذکر من یخشی (اعلی 87/10-9)
"پس اندرز ده، اگر اندرز دهی سود دهد، و زود کسی که خشیت پیشه کرده است، پند گیرد."
3) فذکر انما انت مذکر، لست علیهم بمصیطر(غایشه 88/ 22-21)
"پس اندرز ده که همانا تو اندرزگویی، [و] بر آنان مسلط [و حکمفرما] نیستی."
پیامبر جز تذکر وظیفه ای ندارد، او زمانی موظف به تذکرات که تذکر دادن را مفید و نافع بیابید، تذکر همواره برای مومنان و اهل خشیت مفید و نافذ است
3/9: نصیحت
پیامبران خیرخواه، مردمند این خیرخواهی با واژه نصیحت بیان شده است. ناصح امور خیر را تایید می کند و امور نادرست و را با نقد و مذمت انذار می دهد. پیامبری با انتقاد و ارزیابی راه و روشهای موجود آغاز نمی شود و با ارائه طریق و راهنمایی ادامه می یابد. مردم در برابر این ناصحان مشفق دو گروه می شوند، برخی نصیحت پیامبران را می پذیرند و راه می یابند و برخی به این نصایح و خیرخواهی ما وقعی نمی نهند و بر گمراهی باقی می مانند. گروه اخیر در برخی مقاطع برای عبرت دیگر مورد عذاب الهی واقع شده اند. در سوره اعراف پیامبران مختلف بر ناصح بودن خود تاکید ورزیده اند:
1- ابلغکم رسالات ربی و افصح لکم و اعلم من الله مالاتعلمون
او عجبتکم ان جائکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم و تتقوا و لعلکم ترحمون (اعراف 7/ 63- 62)
"[نوح گفت] پیامهای پروردگارم را به شما می رسانم و خیر و صلاح شما را می جویم، و من از جانب خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی دانید، آیا تعجب کرده اید که از سوی پروردگارتان پندی بر مردی از قوم خودتان برای شما نازل شده باشد تا شما را هشدار دهد و پروا و پرهیز پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت خداوند شوید."
2- قال یا قوم لیس بی سفاهه ولکنی رسول من رب العالمین ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین (اعراف 7/68-67)
"[هود ] گفت ای قوم من، در من هیچ بی خردی نیست، بلکه من پیامبری از سوی پروردگار جهانیان هستیم که پیامهای پروردگارم را به شما می رسانم و من برای شما خیرخواه امینم."
3- فتولی عنهم و قال یا قوم لقد ابلغتکم رساله ربی و نصحت لکم و لکن لاتحبون الناصحین(اعراف 7/79)
"[صالح] از آنان روگردان شد و گفت ای قوم من، به راستی که پیام پروردگارم را به شمار رساندم و خیر شما را خواستم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید."
4- فتولی عنهم و قال یا قوم لقد ابلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم فکیف آسی علی قوم کافرین(اعراف 7/93)
[شعیب] از آنان رویگردان شد و گفت ای قوم من، به راستی که پیامهای پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم، پس چگونه بر قوم کافر دریغ بخورم.
در این آیات که نمونه ای از آیات بحث نصیحت است نصیحت ملازم با ابلاغ رسالت خداوند آمده است، هر پیامبری ناصح امین است، و پیامبری با نصیحت و خیرخواهی همراه است.
قاعده دهم: دعوت پیامبران دعوت به زندگی است
هر انسانی دو گونه زندگی می تواند داشته باشد به گونه اول که همه انسانهای زنده از آن برخورد دارند، زندگی عادی و رایج است که در شناسنامه ها ثبت می شود، روزی متولد می شود و روزی می میرد و در این فاصله، می خورد، می آشامد، تولید مثل می کند، می گوید و می شنود و … گونه دوم زندگی که همه انسانها از آن برخوردار نیستند، هر چند می توانند برخوردار باشند، زندگی واقعی است که در قرآن از آن به "حیات طیبه" تعبیر شده است.
این حیات، حیاتی معنوی و فرهنگی است. زنده بودن در این گونه دوم بر حق بودن است حق را یافتن و به حق پیوستن است. این زندگی نورانی است. حیاتش به نور است و مرگش به ظلمت نور این زندگی به ایمان است و مرگش به کفر و بی ایمانی. زندگی بدون ایمان بی معنی، تاریک و ظلمانی است و انسان با ایمان آوردن از تاریکی به نور و از مرگ به زندگی واقعی دست می یابد. واضح است که حیات طبیه با تظاهر به ایمان یا لقلقله زبان حاصل نمی شود. این زندگی با رسوخ ایمان درجات آدمی آغاز می شود. بسیاری از آدمیان در این سطح دوم هنوز متولد نشده اند، و چه بسیارند آدمی که پیر می شوند و می میرند بی آنکه لحظه ای زندگی دوم را چشیده باشند. با کور سوی ایمان در قلب آدمی به لحاظ معنوی و فرهنگی او متولد می شود، اما بالغ شدن در حیات طیبه کار آسانی نیست، هستند و فروانند آنها که در دوران کودکی معنوی درجا می زنند اگر چه به سن و سال ظاهری کهنسال اند. در شناسنامه معنوی و فرهنگی ما در کدام مرحله ایم
پیامبران آمده اند تا مردم را احیا کنند، کار پیامبری احیاگری است، مرده را زنده کردن است جانهای مرده را به نور ایمان زنده کردن، قلبهای تهی از معنی را به نور خدا گرم کردن،در یک کلمه به زندگی معنی بخشیدن.
در مواجهه با دعوت پیامبران آنها زنده می شوند که بخواهند، زنده شدن معنوی بدست خود ماست. خدا هیچ کس را بی آنکه خودش نخواهند تغییر نخواند داد، پیامبران نمی توانند آدمیانی که چشم و گوششان را بسته اند و بر دلهایشان قفل زده اند هدایت کنند. هر که نخواهد می تواند با رعایت پیشنهادهای پیامبران زنده شود.
1- ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما با نفسهم و اذا اراد الله بقوم سوء فلامردله و ما لهم من دونه من وال (رعد 13/11)
"خدا مردمی را دگرگون نکند مگر آنکه مردم خود دگرگون شوند چون خدا برای مردمی بدی خواهد، هیچ چیز مانع او نتواند شد و ایشان را جز خدا هیچ کار سازی نیست."
این آیه یکی از سنن لایتغیر و قواعد انسانی اشاره دارد. تا آدمیان خود را تغییر ندهند، خداوند چیزی را تغییر نخواهد داد. تحولات اجتماعی از انسانها آغاز می شود، هیچ تحولی بدون تحول منش و روش و بینش آدمیان تحول محسوب نمی شود. تغییرات شگرف و پایدار از وجدان آدمیان آغاز می شود. و پیامبران که در کار تغییر و بهبودی آدمیان اند، چاره ای ندارند جز اینکه دعوت خود را به متوجه وجدان و نفس انسانها کنند.
2- یا ایها الذین آمنوا استجیبوا للله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قبله و انه الیه تحشرون(انفال 8/24)
"ای کسانی که ایمان آورده اید چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فرا خوانند که زندگیتان می بخشد دعوتشان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمی و قلبش حائل است و همه به پیشگاه او گردآورده شوید."
خداوند و پیامبرش مومنان را به احیاء و زندگی واقعی دعوت می کنند. دین برنامه این احیاء است. خدا از خود انسان به او نزدیک تر است.
3- ما عندکم ینفد و ما عندالله باق و لنجزین الذین صبروا اجرهم با حسن ما کانوا یعملون من عمل صالحاً من ذکرا اوانثی و هو مومن فلنحینیه حیوه طیبه و لنجز ینهم اجر هم با حسن ما کانوا یعلمون(نحل 16/97-96)
"آنچه نزد شماست فنا می شود و آنچه نزد خداست باقی می ماند و آنان را که شکیبایی ورزیدند پاداش بهتر از کردارشان خواهیم داد. هر زن و مردی که کاری نیکو انجام دهد، اگر ایمان آورده باشد، زندگی خوش و پاکیزه ای به او خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان عطا خواهیم کرد."
امر الهی جاودانه است و امر بشری زوال پذیر. حیات طیبه دو شرط دارد: ایمان و عمل صالح. جنسیت برای وصول به چنین مرحله ای از زندگانی معنوی شرط نیست.
4- یا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبین لکم کثیراً مماکنتم تخفون من الکتاب و یعفوا عن کثیر قدجائکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم ما الظلمات الی النور با انه و یهدیهم الی صراط مستقیم.(مائده 5/16-15)
ای اهل کتاب پیامبر ما نزد شما آمد تا بسیاری از کتاب خدا را که پنهان می داشتید برایتان بیان کند و از بسیاری در گذرد، و از جانب خدا نوری و کتابی صریح و آشکار بر شما نازل شده است. تا خداوند هر کس را که در پی خشنودی اوست به آن به راههای سلامت هدایت کند و به فرمان خود از تاریکی به روشنانیشان ببرد و آنان را به راه راست هدایت کند."
اولا: پیامبر آنچه را عالمیان دین و پیروان ادیان پیشین از کتابهای آسمان پنهان کرده بودند آشکار می کند.
ثانیا: پیامبر از جانب خداوند با نور و کتاب آمده تا مردم را به امنیت و سلامت کامل(حیات طیبه) هدایت کند و به صراط مستقیم برساند.
ثالثاً: پیامبری خارج کردن مردم از ظلمات و تاریکیها و رساندن انسان به نور است. (احیاء)

1- الر، کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید(ابراهیم 14/1)
"الف، لام. راد، کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاریکی به روشنایی ببری و به راه خدای پیروزمند ستودنی راه نمایی غایت انزال کتاب و بعث انبیاء مردم را از ظلمت به نور بردن است. احیاء چیزی جز این نیست.
قاعده یازدهم: خداوند قبل از اتمام حجت پیامبران عذاب نمی کند
پیامبران مردم را به حق دعوت می کنند، با مردم سخن می گویند برای مردم استدلال می کنند، گروهی راه می یابند و به حق می پیوندند و جمعی بر باطل مقاومت می کنند و از قبول حق امتناع می کنند.پیامبران با مردم سرانجام پذیرش حق و غرق در باطل شدن را باز می نمایند. آنان به عاقبت نیکوی مومنان بشارت می دهند و از پایان زشت کافران انذار می کنند پیامبران قصه امم و جوامع گذشته را باز می گویند ومخاطبان خود را به عبرت فرا می خوانند و با آنان اتمام حجت می کنند خداوند قبل از اتمام حجت پیامبرانش بر جامعه ای عذاب نمی فرستند. هکذا قبل از فرستادن پیامبر و بشارت و انذار کسی را در عاقبت هم عذاب نمی کند. خداوند پس از ارسال و اتمام حجت پیامبران با مردم بی تفاوت نمی ماند و کافران را به حال خود رها نمی کند. مجازات گروندگان به باطل و زیر پا گذارندگان حق دو گونه است: یکی عذاب اخروی که دامان همه کافران و معاندان حق را خواهد گرفت. و دیگری عذاب دنیوی که متوجه برخی جوامع منحرف و حق ستیز می شود. اعمال هر دو عذاب توسط خداوند و وسائط طبیعی و ملائک عذاب صورت می گیرد و این عذاب چه در دنیا چه در آخرت از طرییق انسان صورت نمی گیرد. به عبارت دیگر کار پیامبر و دیگر مومنان تنها دعوت و نصیحت و تذکر و بشارت و انذار است، حال آنکه عذاب از سنخ مجازات است و از حوزه اختیارات انسانی بیرون است. پیامبران تنها می توانند از خداوند برای عبرت دیگران یا مجازات بدکاران تقاضای عذاب نمایند، نه اینکه خود به تعدیب بدکاران بپردازند. (تفاوت بحث جهاد را با بحث عذاب الهی در جای خود باز خواهیم گفت.)
1- و رسلاً قد قصصنا هم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما
رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس حجه بعد الرسل و کان الله عزیزاً حکیماً (نساء 4/165-164)
و پیامبرانی که داستانهایشان را پیش از این برای تو گفته ایم و آنان که داستانهایشان را برای تو نگفته ایم. و خدا با موسی سخن گفت چه سخن گفتنی [ بی میانجی]. پیامبرانی مژده دهنده و بیم دهنده، تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا پیروزمند و حکیم است.
2- من اهتدی فانما یهتدی لنقسه و من فعل فانما یفعل علیها و لاتزر و ازره و زر اخری و ماکنا معذبین حتی نبعث رسولاً.
(امراء 17/15)
"هر که هدایت شود به سود خود هدایت شده و هر که گمراه شود به زیان خود گمراه شده است و هیچکس بار دیگری را برندارد، و ما هیچ قومی را عذاب نمی کنیم تا آنگاه که پیامبری بفرستیم."
3- سیقول الذین اشرکوا لوشاءلله ما اشرکنا و لا آباونا و لا حرمنا من شی کذلک الذین من قبلهم حتی ذاقوا باسنا قل هل عندکم من علم فتخرجوه لنا ان تتبعون الا الظن و ان انتم لا تخرصون.
قل فلله الحجه البالغه فلوشاءلله لهدایکم اجمعین (انعام 6/149-148)
" مشرکان خواهند گفت: اگر خدا می خواست ما و پدرانمان مشرک نمی شدیم، و چیزی را حرام نمی کردیم، همچنین کسانی که پیش از آنها بودند پیامبران را تکذیب کردند و خشم و عذاب ما را چشیدند. بگو اگر شما را دانشی هست آنرا برای ما آشکار سازید، ولی شما تنها از گمان خویش پیروی می کنید و گزافه گویانی بیش نیستند، بگو حجت رسا [و محکم] خاص خداوند است، اگر می خواست همه شما را هدایت می کرد."
اولاً: آدمیان در پذیرش یا انکار دین آزادند هرکسی آنان را بر پذیرش دین مجبور نمی کند.
ثانیاً پیامبران بر پذیرش دین بشارت می دهند و از خطرات انکار دین انذار داده، اعلام خطر می کنند.
ثالثاً: بشارت و انذار پیامبران حق است و واقع می شود. هم مومنان به عاقبت نیکو دست می یابند و هم کافران مورد عذاب واقع می شوند.
رابعاً: قبل از ارسال پیامبران و اتمام حجت ایشان خداوند کسی را عذاب نمی کند.
خامساً: عذاب تحقق انذار پیامبران است و تنها از سوی خداوند اعمال می شود. هیچکس حتی پیامبران بدون اذن الهی حق ندارند در دنیا کافران را عذاب کنند.
سادساً: از سوی خداوند اذن عام عذاب کافران به مومنان داده نشده است.
سابعاً: عذاب دنیوی کافران از سوی خداوند مجازات آنان و مایه عبرت دیگران است.
ثامناً: اینگونه عذابهای دنیوی غالباً بلافاصله پس از انکار و عناد اقوام در زمان حیات رسولان نازل شده است. (رجوع کنید به سوره اعراف)
تاسعاً: اگرچه عذاب اخروی شامل همه بدکاران و کافران می شود، اما عذاب دنیوی از چنین عمومیت و شمولی برخوردار نیست.
قاعده دوازدهم: پیامبران جز ابلاغ پیام به مردم وظیفه ای ندارند.
پیامبری با دعوت به سوی خدا آغاز می شود. در این بحثی نیست. اما پیامبری تا کجا امتداد می یابد و به عبارت دیگر وظیفه پیامبر در کجا پایان می یابد بیشک رساندن پیام الهی یا ابلاغ دین به مردم جزء لاینفک پیامبری است. آنچه به عنوان بشارت و انذار، تلاوت و تعلیم و تزکیه، تبیین و نصیحت و تذکر گفتیم همه به نحوی از انحاء ابلاغ پیام را محقق می کند. اکنون سوال این است: آیا ابلاغ پیام پایان پیامبری است، یا پس از آن پیام موظف است دین را در جای تک تک مردم محقق کند و علاوه بر آن در جامعه نیز دین را اقامه نماید و اگر کسی یا جامعه ای با زبان خوش دین را نپذیرفت، و حق را انکار کرد، او موظف است به هر نحو که صلاح می داند، ولو با زور – او را یا آن جامعه را دیندار کند البته اگر مردم – یا اکثر آنان – با طیب خاطر و رضایت کامل پیامبر را یاری کردند تا پس از ابلاغ پیام، اجرای دین را نیز محقق کند، مشکلی نیست و تردیدی در امکان، جواز و رجحان آن نیست. اما بحث در این است که آیا فراتر از ابلاغ پیام، اقامه دین و اجرای پیام نیز جزء پیامبری است به این معنی که بدون اقامه دین و اجرای پیام دین کامل نباشد
بیشک اگر پیامبری اقامه دین در جامعه و اجرای پیام (و لو بلغ مابلغ) را نیز در بر داشته باشد. مقدمات و لوازمی را می طلبد که با پایان یافتن پیامبری با ابلاغ پیام به هیچ وجه سازگار نیست. آیا غیر از پیامبر، دیگر مومنان و متدینان تنها موظف به دعوت فرهنگی به دین هستند یا بالاتر از آن موظفند. به هر دو طریق رکن دین را در جهان مسلط نمایند ولو با کراهت و عدم رضایت مردم این سوال سوالی به غایت مهم است و پاسخ به آن پرده از دو نوع دینداری بر می دارد. آن دینداری که با ابلاغ پیام دیگر وظیفه ای نسبت به دیگران ندارد. آن دینداری که موظف است دیگران را متدین کند و جهان را دینی کند ولو با زور و فشار ولو مردم دین را نخواهند. براستی خداوند کدام شیوه را تجویز کرده است و به کدام روش پیامبرش را موظف کرده است
از تدبر در آیات بدست می آید که پیامبران جز ابلاغ پیام به مردم وظیفه ای ندارد. این سنتی الهی و قاعده ای عمومی است. چه بسا از برخی آیات مدنی بویژه در آیات سوره های انفال، توبه و نساء نتیجه ای متفاوت در بد و نظر بدست آید، اما آنچنانکه در بحث جهاد خواهد آمد قاعده فوق الذکر سنتی الهی و قضیه ای حقیقی است و قضایای خارجیه نمی توانند قضایای حقیقی را نقض کنند و اصولاً جهاد رفع مانع نسبت به ابلاغ پیام است نه اعمال زور برای پذیرش دین. و بین این دو فاصله فراوان است.
1- وقال الذین اشرکوا لوشاءلله ما عبدنا من دونه من شی نحن ولا آباونا و لا حرمنا من دونه من شی کذلک فعل الذین من قبلهم فهل علی الرسل الا البلاغ المبین.
و لقد بعثنا فی کل امه رسولاً ان اعبدوا لله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی لله و منهم من حقت علیه الضلاله فسیروا فی الارض فانظر و کیف کان عاقبه المکذبین
ان تحرص علی هدیهم فان لله لایهدی من یضل و مالهم من ناصرین. (نحل 16/37-35)
" و مشرکان گفتند اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان چیزی را جز او نمی پرستیدیم و چیزی را جز به امر او حرام نمی کردیم، پیشینیان آنان هم به همین شیوه رفتار کردند، و آیا جز پیام رسانی آشکار چیزی بر عهده پیامبران است "
و به راستی که در میان هر امتی پیامبری برانگیختیم [تا بگویند] خدا را بپرستید و از طاغوت پرهیز کنید، و از ایشان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و از ایشان کشانی هستند که سزاوار گمراهی اند، پس در روی زمین سیر و سفر کنید و بنگرید، که سرانجام دروغ گویان چگونه بوده است!
اگر بر هدایت ایشان حریص باشی [بدان] که خداوند کسی را که بیراه گذارد، به راه نمی آورد، و ایشان یاوری ندارند."
یک: یکی از سنن الهی این است که بر پیامبران جز ابلاغ روشن پیام وظیفه ای نیست.
دو: مردم در برابر دعوت الهی پیامبران بر دو دسته تقسیم می شدند: گروهی می پذیرند و هدایت می شوند و گروهی انکار می کنند و پیامبران را تکذیب می کنند پیام ندارد.
سه: پیامبر اگرچه بر هدایت مردم تمایل دارد و از ایمان نیاوردن کافران نگران است، در برابر انحراف ایشان وظیفه ای بیشتر از ابلاغ پیام ندارد. او نمی تواند ملحدان را بر ایمان مجبور کند و نمی تواند آنان را نابود کند. مجازات بر کفر کاری الهی است نه بشری.
چهار: پیامبر نسبت به مومنان نیز پس از ابلاغ پیام، به عنوان پیامبر وظیفه دیگری ندارد. حصر پیامبری در ابلاغ پیام جز این معنایی ندارد.
ما علی الرسول الی البلاغ و لله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده 5/99)
" جز پیام رسانی چیزی بر عهده پیامبر نیست، و خداوند آنچه آشکار می دارید و آنچه پنهان می دارید می داند."
قل اطیعوا لله و اطیعوا الرسول فان تولوا فانما علیه ما حمل و علیکم ما حملتم و ان تطیعوا تهتدوا و ما علی الرسول الا البلاغ المبین. (نور 24/54)
" بگو از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر [هم] اطاعت کنید، و اگر روی بگردانید، بر عهده او [پیامبر] تکلیف خود اوست، و بر شما تکلیف خود شماست، و اگر از او اطاعت کنید هدایت می یابید، و بر پیامبر جز پیام رسانی آشکار نیست."
وظیفه آدمیان اطاعت از خدا و رسول است. اگر مردم از پیامبر اطاعت کردند هدایت می شدند و اگر پیامبر را انکار کردند، و به تعالیم الهی پشت کردند، پیامبر وظیفه ای جز ابلاغ دین ندارد، گمراهی کافران را بپای او نمی نویسند، از او تنها از تکالیفش می پرسند، آنچنانچه از کافران نیز از تکالیف خودشان سوال می کنند. پس از ابلاغ پیام پیامبر به مومن کردن کافران به هر قیمتی نیست.
همین مضمون سوره تغابن 64/12 و سوره مائده 5/92 نیز با سیاق " فانما علی رسولنا البلاغ المبین" تکرار شده است.
و ان تکذبوا فقد کذب اسم من قبلکم و ما علی الرسول ان البلاغ المبین (عنکبوت 29/18)
" و اگر [پیامبر را] دروغگو انگارید بدانید که امتهای پیش از شما هم تکذیب کردند، و بر عهده پیامبر جز پیام رسانی آشکار نیست."
اگر جمعی از مردم پیام پیامبر را باور نمی کنند و ایمان نمی آورند، پیامبر جز ابلاغ پیام وظیفه ای ندارد. او موظف نیست مردم را به هر قیمتی مومن کند.
… فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولوا فانما علیک البلاغ و لله بصیر بالعباد (آل عمران 3/20)
" اگر اسلام آوردند، به راستی راهیاب شده اند و اگر رویگردان شدند، همین رساندن پیام بر تو است و خداوند بر احوال بندگانش بیناست."
فانما علیک البلاغ المبین" در سوره نحل 16/82 و " و ما علینا الا البلاغ المبین" در سوره یس 36/17 نیز آمده است.
و ان ما بعض الذی تعدهم اونتوفینک فانما علیک البلاغ و علینا الحساب. (رعد 13/40)
" و اگر بخشی از آنچه به تو وعده دادیم به تو بنمایانیم و یا روح تو را [پیش از آن] بگیریم. جز این نیست که پیام رسانی بر تو و حساب رسی برماست."
حساب رسی و مجازات بندگان کار خداوند است و ابلاغ پیام وظیفه پیامبر. پیامبر جز رساندن پیغام الهی تکلیفی ندارد، او نمی تواند بجای خداوند کافران و ملحدان را در دنیا مجازات کند و به جرم ایمان نیاوردن عذابشان کند.
استجیبوا لربکم من قبل ان یاتی یوم لامردله من لله مالکم من ملجا یومئذ و مالکم من نکیر
فان امرضوا فما ارسلناک علیهم حفیظاً ان علیک ان البلاغ. (شوری 42/48-47)
"و ندای پروردگار، آن را، پیش از آنکه روزی بیاید که برابر امر الهی بازگشتی نداشته باشد بپذیرید، در چنین روزی شما را پناهگاهی نیست، و شما را مجال انکاری نیست. پس اگر رویگردان شدند، بدان که تو را نگهبان ایشان نفرستاده ایم، بر تو جز پیام رسانی نیست…."
پیامبران پاسدار و محافظ و ژاندارم ایمان مردم نیستند، پیامبران تنها پیغام رسان هستند، اگر مردم پذیرفتند هدایت شده اند و اگر اعراض کردند گناهی بر پیامبران نیست و موظف نیستند به هر قیمتی مردم را مومن کنند.
1/12: پیامبران وکیل مردم نیستند .
توکیل یعنی اعتماد بر غیر و او را نایب و قائم مقام خود قراردادن. آیا پیامبران وکیل مردم اند و می توانند بجای مردم یا از بابت مردم تصمیم بگیرند آیا پیامبران حداقل در حوزه دین و ایمان وکیل مردم اند و می توانند به وکالت از جانب مردم ایمان بیاورند و برای حفظ ایمان مردم و پاسداری از دین ایشان به هر قیمتی بکوشند پاسخ قران منفی است. پیامبر وکیل مردم نیست، پیامبر محافظ و پاسدار دین مردم نیست، اگر مردم مشرک بمانند یا گمراه شوند، بعد از ابلاغ پیام و انذار پیامبر هیچ وظیفه ای ندارد. پیامبر بواسطه عدم وکالت از جانب مردم حق ندارد کسی را بر دین و ایمان مجبور کند، حق ندارد کسی را بواسطه ایمان نیاوردن مجازات کند. جز خداوند هیچکس وکیل مخلوقات نیست و او چه وکیل خوبی است.
انما انت نذیر و لله کل شی وکیل. (هود 11/12)
" تو فقط هشدار دهنده ای و خداست که کارساز هر چیزی است."
ربکم اعلم بکم ان یشا یرحمکم او ان یشا یعذبکم و ما ارسلناک علیهم وکیلاً (امراء 17/54)
پروردگار، [احوال] شما داناتر است، اگر بخواهد به شما رحمت می آورد یا اگر بخواهد شما را عذاب می کند و ما تو را نگهبان آنها نفرستادیم."
3. انا انزلنا الکتاب للناس بالحق فمن اهتدی و من فعل فانما یفعل علیها و ما انت علیهم بوکیل. (زمر 39/41)
" ما کتاب را به حق برای مردم بر تو فرستادیم، پس هر کس که رهیاب شود، همانا به سود خویش رهیاب شده است و هر کس بیراه می رود، همانا به زیان خویش بیراه رفته است، و تو نگهبان آنان نیستی."
4. اتبع ما اوحی الیک من ربک، لا اله الهو و اعرض من المشرکین.
و لو شاءلله ما اشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما انت علیهم بوکیل.
و لاتبوا الذین یدعون من دون لل فیسبوا لله عدوا بغیر علم کذلک زینا لکل امه عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فینبهم بما کانوا یعلملون. (انعام 6/108-106)
" از آنچه از پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن، خدایی جز او نیست، و از مشرکان روی بگردان.
و اگر خدا می خواست شرک نمی ورزیدند، ولی تو را نگهبان آنان نگماشته ایم و تو کارساز آنان نیستی.
و کسانی را که بجای خداوند می پرستند، دشنام ندهید، چرا که از سر دشمنی و نادانی خداوند را دشنام می دهند، بدینسان عمل هر امتی را در چشمشان آراستیم، سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است و او ایشان را از [حقیقت] کارشان آگاه می سازد."
پیامبر وظیفه ای جز پیروی از وحی الهی ندارد. اگر مردم پیام خداوند را باور نکردند و شرک ورزیدند، پیامبر می باید از ایشان اعراض کند.
پیامبر حافظ و وکیل، پاسدار ایمان مردم نیست، وظیفه او ابلاغ است و بس. او نه تنها حق ندارد مشرکان را به جرم را عذاب کند. یا آنها را به ایمان مجبور کند، بلکه حتی حق ندارد به مقدمات مشرکان و کافران توهین کند و دشنام دهد. واضح است پیامبر و مومنان حق ندارند با شکار مرگ بر … " با مشرکان و کافران مقابله کند، چرا که آنان نیز با توهین و دشنام به خداوند ادب خواهد کرد. ادب دینی و قرآنی این است.
5. فذکر انما انت مذکر است علیهم بمصیطر (غاشیه 88/22-21)
پس که تو همانا اندرزگویی، [و] بر آنان مسلط و [حکم ما] نیستی.
مقام پیامبر مقام تذکر است نه مقام سیطره و تسلط. مردم می باید با آرادی و میل و اختیار ایمان بیاورند و هدایت شوند.
سیطره و سلطه کار زمامداران و سیاست مداران است. پیامبری با رحمت و تحول وجدان آدمیان سر و کار دارد، و سیطره و سلطه با قدرت و زور و خشونت، این کجا و آن کجا
2/12 پیامبران حق ندارند با زور و اکراه مردم را به دین و ایمان بخوانند
ایمان فعلی اختیاری است، کسی با زور ایمان نمی آورد. پیامبران چز قانع کردن مردم راهی ندارند. آنان با وجدان آدمیان وارد گفتگو می شوند.
تا آنان را مجاب کنند، اگر پس از ابلاغ پیام کسی ایمان نیاورد، پیامبران حق ندارند اولاً مردم را بر دین و ایمان مجبور کنند.
ثانیاً: حق ندارند مردم را بر بی ایمانی و کز مجازات کنند، حساب بدست خداست و عذاب و ثواب نیز فعلی الهی است نه بشری..
و لو شاء ربک (آمن فی الارض کهم جمیعاً افانت تکره الناس حتی یکوفوا مومنین ( یونس 10/99)
و اگر پروردگارت می خواست، تمامی اهل زمین ایمان می آوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا می داری که مومن شوند!"
استفهام ذیل آیه انکاری است، یعنی تو مردم را بر ایمان اکراه و اجبار نمی کنی. اراده خداوند بر ایمان همگان تعلق نگرفته است. تو نیز نمی توانی همگان را مومن کنی، حتی بعد از ابلاغ پیام تو گروهی ایمان نمی آورند.
2. قال یا قوم ان کنت علی بینه من ربی و آتانی رحمه من عنده فعمیت علیکم انلزمکموها و انتم لها کارهون
گفت ای قوم من بیندیشید که اگر من از سوی پروردگارم حجت آشکاری داشته باشم و او از سوی خویش رحمتی بر من بخشیده باشد. و [این حقیقت] از دید شما پنهان مانده باشد، پس آیا می توانیم در حالی که شما ناخوش دارید، شما را به آن ملزم کنیم
با اینکه نوح خود را برحق می داند و یقین دارد که منکران و کافران از توجه به حقانیت او غفلت می کنند، به خود اجازه نمی دهد که با توجه به عدم تمایل منکران به دین و ایمان آنان را بر پذیرش دین و ایمان ملزم و مجبور کند. مهم این است که مردم با رضا و رغبت حق و ایمان و دین را بپذیرند، پذیرش مکرهانه و با اجبار که ارزش ندارد.
3. قال الملا الذین استکبروا من قومه لنحر جنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعود ملتنا قال اولوکنا کارهین (اعراف 7/88)
"بزرگان قوم آور استکبار ورزید بودند کفتند: ای شعیب تو و کسانی که همراه تو ایمان آورده اند از شهرمان بیرون می کنیم مگر آنکه به آئین ما باز گردید، گفت حتی اگر دلمان نخواهد "
شعیب در مقابل یک دو راهی قرار داده شده یا تبعید یا دست برداشتن ا زدین. شعیب اعتراض می کند که چگونه با زور و اکراه و ناخوشایندی می توان دین را تغییر داد براستی آیا مومنان و پیامبران مجازند دیگران را با چنین شیوه ای به دین حق در آورند تدین به دین حق با شیوه ناحق ممنوع است. و شیوه زور و اکراه شیو ه ای ناحق و مذموم است.

4. لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی … (بقره 2/256)
" در کار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بیراهه به روشنی آشکار شده است."
اگر دین زوربردار نیست، پیامبران برای دعوت الهیشان جز ابلاغ پیام و ارائه طریق کاری ندارند، هر که راه یافت، نجات یافته است و آنکه نپذیرفت، گمراه شده، در هرحال پیامبر حق ندارد گمراهان را به زور هدایت کند و به راه آورد و نیز حق ندارد آنان را بواسطه انحرافشان مجازات کند. حساب رسی و مجازات بر کفر و انحراف اعتقادی تنها در دست خداوند است و بس.

منابع:

سایت:
www.kadivar.com
از سلسله دروس دکتر، محسن کدیور ـ دانشگاه فنی دانشگاه تهران

2


تعداد صفحات : حجم فایل:223 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود