عوام و خواص از منظرحضرت آیت لله خامنه ای(مدظله العالی)
مخاطبان شما عموم مردمند، نه مردم عوام!
در اینجا بحثى مطرح مىشود که مخاطبان ما خواص و علما که نیستند؛ عامهى مردمند؛ اینرا چهکار کنیم؟ اتفاقاً هنر اینجاست. فرق است بین اینکه ما چیزى براى عموم درست کنیم، و چیزى براى عوام درست کنیم. معناى لغوى «عوام» با «عموم» یکى است؛ اما معناى اصطلاحى «عوام» و «عموم» فرق مىکند. بیانات در دیدار با اعضاى «گروه ویژه» و «گروه معارف اسلامى» صداى جمهورى اسلامى ایران 13/12/1370
معنای خواص
ببینید عزیزان من! به جماعت بشرى که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشورى، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم مى شوند: یک قسمْ کسانى هستند که بر مبناى فکر خود، از روى فهمیدگى و آگاهى و تصمیم گیرى کار مى کنند. راهى را مى شناسند و در آن راه – که به خوب و بدش کار نداریم – گام برمى دارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را خواص مى گذاریم. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
معنای عوام
قسم دیگر، کسانى هستند که نمى خواهند بدانند چه راهى درست و چه حرکتى صحیح است. در واقع نمى خواهند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیرى دیگر، تابع جَوّند. به چگونگى جوّ نگاه مى کنند و دنبال آن جوّ به حرکت در مى آیند. اسم این قسم از مردم را عوام مى گذاریم. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
چگونگی تقسیم جامعه
پس، جامعه را مى شود به خواص و عوام تقسیم کرد. اکنون دقّت کنید تا نکته اى در باب خواص و عوام بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
ارتباط خواص باطبقه یا قشری خاص
خواص چه کسانى هستند؟ آیا قشر خاصّى هستند؟ جواب، منفى است. زیرا در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهاى بى سواد هم هستند. گاهى کسى بى سواد است؛ اما جزو خواص است. یعنى مى فهمد چه کار مى کند. از روى تصمیم گیرى و تشخیص عمل مى کند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانى نپوشیده است. به هرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تمثیل خواص و عوام
در دوران پیش از پیروزى انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکى از شهرهاى همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکى از آنها راننده بود، یکى شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معناى خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامى اطلاق مى شد. با این حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب براى دیدن ما به ایرانشهر مى آمدند و از قضایاى مذاکرات خود با روحانى شهرشان مى گفتند. روحانى شهرشان هم آدم خوبى بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه مى کنید! راننده ى کمپرسى جزو خواص، ولى روحانى و پیشنماز محترم جزو عوام!
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تمثیل خواص و عوام
مثلاً آن روحانى مى گفت: «چرا وقتى اسم پیغمبر مى آید یک صلوات مى فرستید، ولى اسم «آقا» که مى آید، سه صلوات مى فرستید؟!» نمى فهمید. راننده به او جواب مى داد: روزى که دیگر مبارزه اى نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمى فرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده مى فهمید، روحانى نمى فهمید!
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تمثیل خواص و عوام
این را مثال زدم تا بدانید خواص که مى گوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصى نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانى باشد که در دستگاههاى دولتى خدمت مى کند، ممکن است جزو مخالفین دستگاههاى دولتىِ طاغوت باشد.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تعریف خواص
خواص که مى گوییم – از خوب و بدش – (خواص را هم باز تقسیم خواهیم کرد) یعنى کسانى که وقتى عملى انجام مى دهند، موضعگیرى اى مى کنند و راهى انتخاب مى کنند، از روى فکر و تحلیل است. مى فهمند و تصمیم مى گیرند و عمل مى کنند. اینها خواصند.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تعریف عوام
نقطه ى مقابلش هم عوام است. عوام یعنى کسانى که وقتى جوّ به سمتى مى رود، آنها هم دنبالش مى روند و تحلیلى ندارند. یک وقت مردم مى گویند «زنده باد!» این هم نگاه مى کند، مى گوید «زنده باد!» یک وقت مردم مى گویند «مرده باد!» نگاه مى کند، مى گوید «مرده باد!» یک وقت جوّ این طور است؛ این جا مى آید. یک وقت جو آن طور است؛ آن جا مى رود!
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تقسیم بندی خواص
خواص، طبعاً دو جبهه اند: خواصِ جبهه ى حق و خواص جبهه ى باطل. عدّه اى اهل فکر و فرهنگ و معرفتند و براى جبهه ى حق کار مى کنند. فهمیده اند حق با کدام جبهه است. حق را شناخته اند و براساس تشخیص خود، براى آن، کار و حرکت مى کنند.اینها یک دسته اند.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تمثیل خواص طرفدار حق و باطل
یک دسته هم نقطه ى مقابل حق و ضد حقّند. اگر باز به صدر اسلام برگردیم، باید این طور بگوییم که «عدّه اى اصحاب امیرالمومنین و امام حسین، علیهما السّلام هستند و طرفدار بنى هاشمند. عدّه اى دیگر هم اصحاب معاویه و طرفدار بنى امیّه اند.» بین طرفداران بنى امیّه هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
نحوه برخورد با خواص طرفدار باطل
پس خواصِ یک جامعه، به دو گروهِ خواصِ طرفدار حق و خواصِ طرفدار باطل تقسیم مى شوند. شما از خواص طرفدار باطل چه توقّع دارید؟ بدیهى است توقّع این است که بنشینند علیه حق و علیه شما برنامه ریزى کنند. لذا باید با آنها بجنگید. با خواص طرفدار باطل باید جنگید. این که تردید ندارد.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
عبرت از تاریخ
همین طور که براى شما صحبت مى کنم، پیش خودتان حساب کنید و ببینید کجایید؟ این که مى گوییم سررشته ى مطلب، سپرده به دست ذهن؛ یعنى تاریخ را با قصّه اشتباه نکنیم. تاریخ یعنى شرح حال ما، …..تاریخ یعنى من و شما؛ یعنى همینهایى که امروز این جا هستیم. پس، اگر ما شرحِ تاریخ را مى گوییم، هر کداممان باید نگاه کنیم و ببینیم در کدام قسمتِ داستان قرار گرفته ایم. بعد ببینیم کسى که مثل ما در این قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد؟ مواظب باشیم آن طور عمل نکنیم.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
تحلیلی بر رفتار شناسی عوام
شما خودتان را در صحنه اى که از صدر اسلام تبیین مى کنم، پیدا کنید. یک عدّه جزو عوامند و قدرت تصمیم گیرى ندارند. عوام، بسته به خوش طالعى خود، اگر تصادفاً در مقطعى از زمان قرار گرفتند که پیشوایانى مثل امام امیرالمومنین علیه السّلام و امام راحل ما رضوان اللَّه تعالى علیه، بر سرِ کار بودند و جامعه را به سمت بهشت مى بردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آنها یار نبود و در مقطعى قرار گرفتند که «وجعلنا هم ائمه یدعون الى النارِ» و یا «الم تر الى الذین بدلوا نعمهالله کفرا و احلوا قومهم دارالبوارِ. جهنم یصلونها و بئس القرارِ» به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، باید مواظب باشید جزو عوام قرار نگیرید.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
خصوصیات عوام
جزو عوام قرار نگرفتن، بدین معنا نیست که حتماً در پى کسب تحصیلات عالیه باشید؛ نه! گفتم که معناى عوام این نیست. اى بسا کسانى که تحصیلات عالیه هم کرده اند؛ اما جزو عوامند. اى بسا کسانى که تحصیلات دینى هم کرده اند؛ اما جزو عوامند. اى بسا کسانى که فقیر یا غنى اند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. باید مواظب باشیم که به این جَرگه نپیوندیم. یعنى هر کارى مى کنیم از روى بصیرت باشد. هر کس که از روى بصیرت کار نمى کند، عوام است.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
لذا، مى بینید قرآن درباره ى پیغمبر مى فرماید: «ادعوا الى الله على بصیره انا و من اتبعنى.» یعنى من و پیروانم با بصیرت عمل مى کنیم، به دعوت مى پردازیم و پیش مى رویم. پس، اوّل ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج کنید. بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید.
و اما گروه خواص. در گروه خواص، باید ببینیم جزو خواصِ طرفدارِ حقّیم، یا از جمله ى خواص طرفدار باطل محسوب مى شویم. این جا قضیه براى ما روشن است. خواص جامعه ى ما، جزو خواص طرفدار حقّند و در این تردیدى نیست. زیرا به قرآن، به سنّت، به عترت، به راه خدا و به ارزشهاى اسلامى دعوت مى کنند. امروز، جمهورى اسلامى برخوردار از خواصِ طرفدارِ حقّ است. پس، خواصِ طرفدار باطل، حسابشان جداست و فعلاً به آنها کارى نداریم. به سراغِ خواصِ طرفدار حق مى رویم. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
همه ى دشوارى قضیه، از این جا به بعد است. عزیزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. یک نوع کسانى هستند که در مقابله با دنیا، زندگى، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همه ى متاعهاى خوبْ قرار دارند. اینهایى که ذکر کردیم، همه از متاعهاى خوب است. همه اش جزو زیباییهاى زندگى است. «متاع الحیاه الّدنیا.» متاع، یعنى بهره. اینها بهره هاى زندگى دنیوى است. در قرآن که مى فرماید «متاع الحیاه الدنیا»، معنایش این نیست که این متاع، بد است؛ نه. متاع است و خدا براى شما آفریده است. منتها اگر در مقابل این متاعها و بهره هاى زندگى، خداى ناخواسته آن قدر مجذوب شدید که وقتى پاىِ تکلیفِ سخت به میان آمد، نتوانستید دست بردارید، واویلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاعهاى دنیوى، آن جا که پاى امتحان سخت پیش مى آید، مى توانید از آن متاعها به راحتى دست بردارید، آن وقتْ حساب است. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
مى بینید که حتّى خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم تقسیم مى شوند. این مسائل، دقّت و مطالعه لازم دارد. بر حسب اتّفاق نمى شود جامعه، نظام و انقلاب را بیمه کرد. باید به مطالعه و دقّت و فکر پرداخت. اگر در جامعه اى، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ یعنى کسانى که مى توانند در صورت لزوم از متاع دنیوى دست بردارند، در اکثریت باشند، هیچ وقت جامعه ى اسلامى به سرنوشت جامعه ى دوران امام حسین علیه السّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بیمه است. اما اگر قضیه به عکس شد و نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق – دل سپردگان به متاع دنیا. آنان که حق شناسند، ولى درعین حال مقابل متاع دنیا، پایشان مى لرزد – در اکثریت بودند، وامصیبتاست! بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
اصلاً دنیا یعنى چه؟ یعنى پول، یعنى خانه، یعنى شهوت، یعنى مقام، یعنى اسم و شهرت، یعنى پست و مسوولیت، و یعنى جان. اگر کسانى براى حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آن جا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر مى افتد، یا براى مقامشان یا براى شغلشان یا براى پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، آن وقت حسین بن على ها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد. آن وقت، یزیدها بر سرِ کار مى آیند و بنى امیّه، هزار ماه بر کشورى که پیغمبر به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد! بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
آرى! وقتى خواصِ طرفدارِ حق، یا اکثریت قاطعشان، در یک جامعه، چنان تغییر ماهیت مى دهند که فقط دنیاى خودشان برایشان اهمیت پیدا مى کند؛ وقتى از ترس جان، از ترس تحلیل و تقلیل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر مى شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمى ایستند و از حق طرفدارى نمى کنند و جانشان را به خطر نمى اندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسین بن على علیه السّلام – با آن وضع – آغاز مى شود. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پیغمبر شروع شد. به مساله ى خلافت، اصلاً کار ندارم. مساله ى خلافت، جدا از جریان بسیار خطرناکى است که مى خواهم به آن بپردازم. قضایا، کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
ابتدا سابقه داران اسلام – اعم از صحابه و یاران و کسانى که در جنگهاى زمان پیغمبر شرکت کرده بودند – از امتیازات برخوردار شدند، که بهره مندىِ مالىِ بیشتر از بیت المال، یکى از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود که تساوى آنها با سایرین درست نیست و نمى توان آنها را با دیگران یکسان دانست! این، خشتِ اوّل بود. حرکتهاى منجر به انحراف، این گونه از نقطه ى کمى آغاز مى شود و سپس هر قدمى، قدم بعدى را سرعت بیشترى مى بخشد. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. در دوران خلیفه ى سوم، وضعیت به گونه اى شد که برجستگان صحابه ى پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایه داران زمان خود محسوب مى شدند! توجّه مى کنید! یعنى همین صحابه ى عالى مقام که اسمهایشان معروف است – طلحه، زبیر، سعدبن ابى وقّاص و غیره – این بزرگان، که هر کدام یک کتاب قطور سابقه ى افتخارات در بدر و حُنین و اُحد داشتند، در ردیف اول سرمایه داران اسلام قرار گرفتند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
یکى از آنها، وقتى مُرد و طلاهاى مانده از او را خواستند بین ورثه تقسیم کنند، ابتدا به صورت شمش درآوردند و سپس با تبر، بناى شکست و خرد کردن آنها را گذاشتند. مثل هیزم، که با تبر به قطعات کوچک تقسیم کنند! طلا را قاعدتاً با سنگِ مثقال مى کشند. ببینید چقدر طلا بوده، که آن را با تبر مى شکسته اند! اینها در تاریخْ ضبط شده است و مسائلى نیست که بگوییم شیعه در کتابهاى خود نوشته اند. حقایقى است که همه در ثبت و ضبط آن کوشیده اند. مقدار درهم و دینارى که از اینها به جا مى ماند، افسانه وار بود. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
همین وضعیت، مسائل دوران امیرالمومنین علیه لصّلاه والسّلام را به وجود آورد. یعنى در دوران آن حضرت، چون عدّه اى مقام برایشان اهمیت پیدا کرد، با على در افتادند. بیست و پنج سال از رحلت پیغمبر مى گذشت و خیلى از خطاها و اشتباهات شروع شده بود. نَفَس امیرلمومنین علیه الصلاه والسلام نَفَس پیغمبر بود. اگر بیست و پنج سال فاصله نیفتاده بود، امیرالمومنین علیه الصّلاه والسّلام براى ساختن آن جامعه مشکلى نداشت. اما با جامعه اى مواجه شد که: «یاخذون مال الله دولا و عبادالله خولا و دین الله دخلا بینهم» جامعه اى است که در آن، ارزشها تحت الشّعاع دنیادارى قرار گرفته بود. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
جامعه اى است که امیرالمومنین علیه الصّلاه والسّلام، وقتى مى خواهد مردم را به جهاد ببرد، آن همه مشکلات و دردسر برایش دارد! خواص دوران او – خواص طرفدار حق یعنى کسانى که حق را مى شناختند – اکثرشان کسانى بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح مى دادند! نتیجه این شد که امیرالمومنین علیه الصّلاه والسّلام بالاجبار سه جنگ به راه انداخت؛ عمر چهار سال و نه ماه حکومت خود را دائماً در این جنگها گذراند و عاقبت هم به دست یکى از آن آدمهاى خبیث به شهادت رسید. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
بعد نوبت امامت به امام حسن علیه السّلام رسید و در همان وضعیت بود که آن حضرت نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد. تنهاى تنهایش گذاشتند. امام حسن مجتبى علیه السّلام مى دانست که اگر با همان عدّه ى معدود اصحاب و یاران خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقىِ زیادى که بر خواص جامعه ى اسلامى حاکم بود، نخواهد گذاشت که دنبال خون او را بگیرند! بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
گاهى شهید شدن آسان تر از زنده ماندن است! حقّاً که چنین است! این نکته را اهل معنا و حکمت و دقّت، خوب درک مى کنند. گاهى زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، به مراتب مشکلتر از کشته شدن و شهید شدن و به لقاى خدا پیوستن است. امام حسن علیه السّلام این مشکل را انتخاب کرد. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
وضع آن زمان چنین بوده است. خواص تسلیم بودند و حاضر نمى شدند حرکتى کنند. یزید که بر سرِ کار آمد، جنگیدن با او امکان پذیر شد. به تعبیرى دیگر: کسى که در جنگ با یزید کشته مى شد، خونش، به دلیل وضعیّت خرابى که یزید داشت، پامال نمى شد. امام حسین علیه السّلام به همین دلیل قیام کرد. وضع دوران یزید به گونه اى بود که قیام، تنها انتخابِ ممکن به نظر مى رسید. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
وقتى امام حسین علیه السّلام قیام کرد – با آن عظمتى که در جامعه ى اسلامى داشت – بسیارى از خواص به نزدش نیامدند و به او کمک نکردند. ببینید وضعیت در یک جامعه، تا چه اندازه به وسیله ى خواصى که حاضرند دنیاى خودشان را به راحتى بر سرنوشت دنیاى اسلام در قرنهاى آینده ترجیح دهند، خراب مى شود! بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
عظمت مقام امام حسین علیه السّلام در بین خواص چنین است که حتّى ابن عبّاس در مقابلش خضوع مى کند؛ عبداللَّه بن جعفر خضوع مى کند، عبداللَّه بن زبیر با آن که از حضرت خوشش نمى آید خضوع مى کند. بزرگان و همه ى خواصِ اهل حق، در برابر عظمت مقام او، خاضعند. خاضعان به او، خواص جبهه ى حقّند؛ که طرف حکومت نیستند؛ طرف بنى امیّه نیستند و طرف باطل نیستند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
در بین آنها، حتّى شیعیان زیادى هستند که امیرالمومنین علیه الصّلاه والسّلام را قبول دارند و او را خلیفه ى اوّل مى دانند. اما همه ى اینها، وقتى که با شدّت عملِ دستگاه حاکم مواجه مى شوند و مى بینند بناست جانشان، سلامتى شان، راحتى شان، مقامشان و پولشان به خطر بیفتد، پس مى زنند! اینها که پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو مى کنند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
وقتى به اسامى کسانى که از کوفه براى امام حسین علیه السّلام نامه نوشتند و او را دعوت کردند، نگاه مى کنید، مى بینید همه جزو طبقه ى خواص و از زبدگان و برجستگان جامعه اند. تعداد نامه ها زیاد است. صدها صفحه نامه و شاید چندین خورجین یا بسته ى بزرگ نامه، از کوفه براى امام حسین علیه السّلام فرستاده شد. همه ى نامه ها را بزرگان و اعیان و شخصیتهاى برجسته و نام و نشاندار و همان خواص نوشتند. منتها مضمون و لحن نامه ها را که نگاه کنید، معلوم مى شود از این خواصِ طرفدارِ حق، کدامها جزو دسته اى هستند که حاضرند دینشان را قربانى دنیایشان کنند و کدامها کسانى هستند که حاضرند دنیایشان را قربانى دینشان کنند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
از تفکیکِ نامه ها هم مى شود فهمید که عدّه ى کسانى که حاضرند دینشان را قربانى دنیا کنند، بیشتر است. نتیجه در کوفه آن مى شود که مسلم بن عقیل به شهادت مى رسد و از همان کوفه اى که هجده هزار شهروندش با مسلم بیعت کردند، بیست، سى هزار نفر یا بیشتر، براى جنگ با امام حسین علیه السّلام به کربلا مى روند! یعنى حرکت خواص، به دنبال خود، حرکت عوام را مى آورد. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
فرماندار کوفه، نعمان بن بشیر نام داشت که فردى ضعیف و ملایم بود. گفت: تا کسى با من سرِ جنگ نداشته باشد، جنگ نمى کنم. لذا با مسلم مقابله نکرد. مردم که جو را آرام و میدان را باز مى دیدند، بیش از پیش با حضرت بیعت کردند. دو، سه تن از خواصِ جبهه ى باطل – طرفداران بنى امیّه – به یزید نامه نوشتند که اگر مى خواهى کوفه را داشته باشى، فرد شایسته اى را براى حکومت بفرست. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
عبیداللَّه بن زیاد از بصره تا کوفه یکسره تاخت. در قضیه ى آمدن او به کوفه هم نقش خواص معلوم مى شود، که اگر دیدم مجالى هست، بخشى از آن را برایتان نقل خواهم کرد. او هنگامى به دروازه ى کوفه رسید که شب بود. مردم معمولى کوفه – از همان عوامى که قادر به تحلیل نبودند – تا دیدند فردى با اسب و تجهیزات و نقاب بر چهره وارد شهر شد، تصوّر کردند امام حسین علیه السّلام است. جلو دویدند و فریاد السّلام علیک یا بن رسول اللَّه در فضا طنین افکند!
ویژگى فرد عامى، چنین است. آدمى که اهل تحلیل نیست، منتظر تحقیق نمى شود. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
این مقطع هم، نقش خواصِ به اصطلاح طرفدارِ حق که حق را شناختند و تشخیص دادند، اما دنیایشان را بر آن مرجّح دانستند، آشکار مى شود. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
کارى که ابن زیاد کرد این بود که عده اى از خواص را وارد دسته هاى مردم کرد تا آنها را بترسانند. خواص هم در بین مردم مى گشتند و مى گفتند با چه کسى سر جنگ دارید؟! چرا مى جنگید؟! اگر مى خواهید در امان باشید، به خانه هایتان برگردید. اینها بنى امیه اند. پول و شمشیر و تازیانه دارند. چنان مردم را ترساندند و از گرد مسلم پراکندند که آن حضرت به وقت نماز عشا هیچ کس را همراه نداشت؛ هیچ کس! بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
بنده که نگاه مى کنم، مى بینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضى شان در نهایت بدى عمل کردند. مثل چه کسى؟ مثل شریح قاضى. شریح قاضى که جزو بنى امیّه نبود! کسى بود که مى فهمید حق با کیست. مى فهمید که اوضاع از چه قرار است. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات مى دهد و گاهى یک حرکت نابجا که ناشى از ترس و ضعف و دنیاطلبى و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه ى گمراهى مى غلتاند. اى شریح قاضى! چرا وقتى که دیدى هانى در آن وضعیت است، شهادت حق ندادى؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده ى دنیا بر دین، همین است. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
اگر امثال شَبَثْ بن ربْعى در یک لحظه ى حسّاس، به جاى این که از ابن زیاد بترسند، از خدا مى ترسیدند، تاریخ عوض مى شد. گیرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مومنى که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادى خوب و حسابى بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این جا، اشتباه کردند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
البته آنهایى که در کربلا شهید شدند، کفّاره ى اشتباهشان داده شد. درباره ى آنها بحثى نیست و اسمشان را هم نمى آوریم. اما کسانى از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
به عوام کارى ندارم. خواص را مى گویم. چرا هنگام عصر و سرِ شب که شد، مسلم را تنها گذاشتید تا به خانه ى طوعه پناه ببرد؟! اگر خواص، مسلم را تنها نمى گذاشتند و مثلاً، عدّه به صد نفر مى رسید، آن صد نفر دور مسلم را مى گرفتند. خانه ى یکى شان را مقرّ فرماندهى مى کردند. مى ایستادند و دفاع مى کردند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
مسلم، تنها هم که بود، وقتى خواستند دستگیرش کنند، ساعتها طول کشید. سربازان ابن زیاد، چندین بار حمله کردند؛ مسلم به تنهایى همه را پس زد. اگر صد نفر مردم با او بودند، مگر مى توانستند دستگیرش کنند؟! باز مردم دورشان جمع مى شدند. پس، خواص در این مرحله، کوتاهى کردند که دوْر مسلم را نگرفتند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
ببینید! از هر طرف حرکت مى کنیم، به خواص مى رسیم. تصمیم گیرىِ خواص در وقت لازم, تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه ى لازم، اقدام خواص براى خدا در لحظه ى لازم. اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات مى دهد و حفظ مى کند! در لحظه ى لازم، باید حرکت لازم را انجام داد. اگر تامّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
امام، در لحظه ى لازم تصمیم لازم را گرفت. اگر خواص امرى را که تشخیص دادند به موقع و بدون فوت وقت عمل کنند، تاریخ نجات پیدا مى کند و دیگر حسین بن على ها به کربلاها کشانده نمى شوند. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، فهمیدند اما با هم اختلاف کردند؛ کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
به افغانها نگاه کنید! در راس کار، آدمهاى حسابى بودند؛ اما طبقه ى خواص منتشر در جامعه، جواب ندادند. یکى گفت ما امروز دیگر کار داریم. یکى گفت دیگر جنگ تمام شد. ولمان کنید، بگذارید سراغِ کارمان برویم؛ برویم کاسبى کنیم. چند سال، همه آلاف و اُلوف جمع کردند؛ ولى ما در جبهه ها گشتیم و از این جبهه به آن جبهه رفتیم. گاهى غرب، گاهى جنوب، گاهى شمال. بس است دیگر! خوب؛ اگر این گونه عمل کردند، همان کربلاها در تاریخ، تکرار خواهد شد! بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
خواص! خواص! طبقه ى خواص! عزیزان من! ببینید شما جزو کدام دسته اید؟ اگر جزو خواصید – که البته هستید – پس حواستان جمع باشد. عرض ما فقط این است. البته مطلبى که درباره ى آن صحبت کردیم، خلاصه اى از کل بود. در دو بخش باید روى این مطلب کار شود: یکى بخشِ تاریخى قضیه است؛ که اگر وقت داشتم خودم مى کردم. متاسفانه براى پرداختن به این مقولات، وقتى برایم نمى ماند. به هر صورت، علاقه مندانِ کاردان باید بگردند و نمونه هایى را که در تاریخ فراوان است، بیابند و ذکر کنند که کجاها خواص بایستى عمل مى کردند و نکردند؟ اسم این خواص چیست؟ چه کسانى هستند؟ البته اگر مجال بود و خودم و شما خسته نمى شدید، ممکن بود ساعتى در زمینه ى همین موضوعات و اشخاصش برایتان صحبت کنم؛ چون در ذهنم هست. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
بخش دیگرى که باید روى آن کار شود، تطبیق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلکه هر زمان. باید معلوم شود که در هر زمان، طبقه ى خواص، چگونه باید عمل کنند تا به وظیفه شان عمل کرده باشند. این که گفتیم اسیر دنیا نشوند یک کلمه است. چگونه اسیر دنیا نشوند؟ مثالها و مصداقهایش چیست؟ بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
عزیزان من! حرکت در راه خدا، همیشه مخالفینى دارد. از همین خواصى که گفتیم، اگر یک نفرشان بخواهد کار خوبى انجام دهد – کارى را که باید انجام دهد – ممکن است چهار نفر دیگر از خودِ خواص پیدا شوند و بگویند آقا، مگر تو بیکارى؟! مگر دیوانه اى؟! مگر زن و بچه ندارى؟! چرا دنبال چنین کارها مى روى؟! کمااین که در دوره ى مبارزه هم مى گفتند. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
اما آن یک نفر باید بایستد. یکى از لوازم مجاهدتِ خواصى، این است که باید در مقابل حرفها و ملامتها ایستاد. تخطئه مى کنند، بد مى گویند، تهمت مى زنند؛ مساله اى نیست. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
غرض این است که هر حرکتى شما انجام دهید و یا خواص در هر بخشى انجام دهند – حرکت اخیر، البته نسبت به کارهاى بزرگ و عظیمى که ممکن است در آینده پیش آید، امر کوچکى است – کسانى هستند که بگویند چرا؟ و اشکال کنند.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375
من حالا فقط چند مثال بیاورم. خواص و عوام، هر کدام وضعى پیدا کردند. حالا خواصى که گمراه شدند، شاید «مغضوب علیهم» باشند؛ عوام شاید «ضالّین» باشند. البته در کتابهاى تاریخ، پُر از مثال است.
بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه تهران 18/2/1377
چند مثال از خواص: خواص در این پنجاه سال چگونه شدند که کار به اینجا رسید؟ من دقّت که مىکنم، مىبینم همه آن چهار چیز تکان خورد: هم عبودیّت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبّت. بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه تهران 18/2/1377
وقتى که ابوموسى از قصرش خارج شد، «اخرج ثقله من قصره على اربعین بغلاً»(26)؛ اشیاى قیمتى که با خود داشت، سوار بر چهل استر با خودش خارج کرد و به طرف میدان جهاد رفت! آن روز بانک نبود و حکومتها هم اعتبارى نداشت. یک وقت دیدید که در وسط میدان جنگ، از خلیفه خبر رسید که شما از حکومت بصره عزل شدهاید. این همه اشیاى قیمتى را که دیگر نمىتواند بیاید و از داخل قصر بردارد؛ راهش نمىدهند. هر جا مىرود، مجبور است با خودش ببرد. چهل استر، اشیاى قیمتى او بود، که سوار کرد و با خودش از قصر بیرون آورد و به طرف میدان جهاد برد! «فلمّا خرج تتعله بعنانه»(27)؛ آنهایى که پیاده شده بودند، آمدند و زمام اسب جناب ابوموسى را گرفتند. «و قالو احملنا على بعض هذا الفضول»(28)؛ ما را هم سوار همین زیادیها کن! اینها چیست که با خودت به میدان جنگ مىبرى؟ ما پیاده مىرویم؛ ما را هم سوار کن. «وارغب فى المشى کما رغبتنا»(29)؛ همان گونه که به ما گفتى پیاده راه بیفتید، خودت هم قدرى پیاده شو و پیاده راه برو. «فضرب القوم بسوطه»(30)؛ تازیانهاش را کشید و به سر و صورت آنها زد و گفت بروید، بیخودى حرف مىزنید! «فترکوا دابه فمضى»(31)، از اطرافش پراکنده و متفرّق شدند؛ اما البته تحمّل نکردند. به مدینه پیش جناب عثمان آمدند و شکایت کردند؛ او هم ابوموسى را عزل کرد. اما ابوموسى یکى از اصحاب پیامبر و یکى از خواص و یکى از بزرگان است؛ این وضع اوست! بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه تهران 18/2/1377
در کوفه، حاکم «سعدبن ابىوقّاص» بود؛ رئیس بیتالمال، «عبداللَّهبن مسعود» که از صحابه خیلى بزرگ و عالى مقام محسوب مىشد. او از بیتالمال مقدارى قرض کرد – حالا چند هزار دینار، نمىدانم – بعد هم ادا نکرد و نداد. «عبداللَّهبنمسعود» آمد مطالبه کرد؛ گفت پول بیتالمال را بده. «سعدبن ابىوقّاص» گفت ندارم. بینشان حرف شد؛ بنا کردند با هم جار و جنجال کردن. جناب «هاشمبن عتبهبنابىوقّاص» – که از اصحاب امیرالمومنین علیهالسّلام و مرد خیلى بزرگوارى بود – جلو آمد و گفت بد است، شما هر دو از اصحاب پیامبرید، مردم به شما نگاه مىکنند. جنجال نکنید؛ بروید قضیه را به گونهاى حل کنید. «عبداللَّه مسعود» که دید نشد، بیرون آمد. او به هر حال مرد امینى است. رفت عدّهاى از مردم را دید و گفت بروید این اموال را از داخل خانهاش بیرون بکشید – معلوم مىشود که اموال بوده است – به «سعد» خبر دادند؛ او هم یک عدّه دیگر را فرستاد و گفت بروید و نگذارید. به خاطر این که «سعدبنابىوقّاص»، قرض خودش به بیتالمال را نمىداد، جنجال بزرگى به وجود آمد. حالا «سعدبن ابىوقّاص» از اصحاب شوراست؛ در شوراى شش نفره، یکى از آنهاست؛ بعد از چند سال، کارش به اینجا رسید. ابناثیر مىگوید: «فکان اول مانزغ به بین اهل الکوفه»(32)؛ این اوّل حادثهاى بود که در آن، بین مردم کوفه اختلاف شد؛ به خاطر اینکه یکى از خواص، در دنیاطلبى اینطور پیش رفته است و از خود بىاختیارى نشان مىدهد! بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه تهران 18/2/1377
ماجراى دیگر: مسلمانان رفتند، افریقیه – یعنى همین منطقه تونس و مغرب – را فتح کردند و غنایم را بین مردم و نظامیان تقسیم نمودند. خمس غنایم را باید به مدینه بفرستند. در تاریخ ابناثیر دارد که خمس زیادى بوده است. البته در اینجایى که این را نقل مىکند، آن نیست؛ اما در جاى دیگرى که داستان همین فتح را مىگوید، خمس مفصلى بوده که به مدینه فرستادهاند. خمس که به مدینه رسید، «مروان بن حکم» آمد و گفت همهاش را به پانصدهزار درهم مىخرم؛ به او فروختند!(33) پانصدهزار درهم، پول کمى نبود؛ ولى آن اموال، خیلى بیش از اینها ارزش داشت. یکى از مواردى که بعدها به خلیفه ایراد مىگرفتند، همین حادثه بود. البته خلیفه عذر مىآورد و مىگفت این رَحِم من است؛ من «صله رَحِم» مىکنم و چون وضع زندگیش هم خوب نیست، مىخواهم به او کمک کنم! بنابراین، خواص در مادیّات غرق شدند. بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه تهران 18/2/1377
وقتى معیارها از دست رفت، وقتى ارزشها ضعیف شد، وقتى ظواهر پوک شد، وقتى دنیاطلبى و مالدوستى بر انسانهایى حاکم شد که عمرى را با عظمت گذرانده و سالهایى را بىاعتنا به زخارف دنیا سپرى کرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظیم را بلند کنند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسى سررشتهدار امور معارف الهى و اسلامى مىشود؛ کسى که تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد، مىگوید؛ نه آنچه که اسلام گفته است؛ آن وقت بعضى مىخواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقهدار مقدّم کنند!
این مربوط به خواص است. آن وقت عوام هم که دنبالهرو خواصند، وقتى خواص به سَمتى رفتند، دنبال آنها حرکت مىکنند. بزرگترین گناه انسانهاى ممتاز و برجسته، اگر انحرافى از آنها سر بزند، این است که انحرافشان موجب انحراف بسیارى از مردم مىشود. وقتى دیدند سدها شکست، وقتى دیدند کارها برخلاف آنچه که زبانها مىگویند، جریان دارد و برخلاف آنچه که از پیامبر نقل مىشود، رفتار مىگردد، آنها هم آن طرف حرکت مىکنند. بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه تهران 18/2/1377
خوب، حالا در مقابل یک چنین پدیده اى، علاج چیست؟ عقل سالم حکم میکند و شرع هم همین را قاطعاً بیان میکند: علاج عبارت است از صراحت در تبیین حق، صراحت در بیان حق. وقتى شما مى بینید یک حرکتى به بهانه ى انتخابات شروع میشود، بعد یک عامل «دشمن»ى در این فضاى غبارآلوده وارد میدان شد، وقتى مى بینید عامل دشمن – که حرف او، شعار او حاکى از مافى الضمیر اوست – آمد توى میدان، اینجا باید خط را مشخص کنید، اینجا باید مرز را روشن کنید. دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/88
همه وظیفه دارند؛ بیشتر از همه، خواص؛ و در میان خواص، بیشتر از همه، آن کسانى که مستمعین بیشترى دارند، شنوندگان بیشترى دارند. این وظیفه است دیگر: مرزها روشن بشود و معلوم بشود که کى چى میگوید. اینجور نباشد که باطل، خودش را در لابه لاى گرد و غبارِ برخاسته ى در میدان مخفى کند، ضربه بزند و جبهه ى حق نداند از کجا دارد ضربه میخورد. این است که حرف دو پهلو زدن، از خواص، مطلوب نیست. دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/88
خواص باید حرف را روشن بزنند و مطلب را واضح بیان کنند. این، مخصوص یک گرایش سیاسى خاص هم نیست. در داخل نظام اسلامى، همه ى گرایشهائى که در مجموعه ى نظام قرار دارند، اینها باید صریح مشخص کنند که بالاخره آن حمایتى که مستکبرین عالم میکنند، مورد قبول است یا مورد قبول نیست. وقتى که سران استکبار، سران ظلم، اشغالگران کشورهاى اسلامى، کُشندگان انسانهاى مظلوم در فلسطین و در عراق و افغانستان و خیلى جاهاى دیگر، مى آیند وارد میدان میشوند، حرف میزنند، موضع میگیرند، خوب، باید معلوم بشود این کسى که در نظام جمهورى اسلامى است، در مقابل این چه موضعى دارد؛ حاضر است تبرّى بجوید، بگوید من دشمن شمایم؟ من مخالف شمایم؟
دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/88
وقتى در داخل محیط فتنه، کسانى با زبانشان صریحاً اسلام و شعارهاى نظام جمهورى اسلامى را نفى میکنند، با عملشان هم جمهوریت و یک انتخابات را زیر سوال میبرند، وقتى این پدیده در جامعه ظاهر شد، انتظار از خواص این است که مرزشان را مشخص کنند، موضعشان را مشخص کنند. دوپهلو حرف زدن، کمک کردن به غبارآلودگى فضاست؛ این کمک به رفع فتنه نیست، این کمک به شفاف سازى نیست. شفاف سازى، دشمنِ دشمن است؛ مانع دشمن است. غبارآلودگى، کمک دشمن است. این، خودش شد یک شاخص. این یک شاخص است: کى به شفاف سازى کمک میکند و کى به غبارآلودگى کمک میکند. همه این را در نظر بگیرند، این را معیار قرار بدهند.
دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/88
پایان