عصب هشتم
شنوایی-تعادلی
عصب زوج هشت Vestibulo Cochlear
عصب شنوایی شامل دو شاخه است.
عصب کوکلار که بخشی از عصب شنوایی است که مسئول شنیدن است در صورتی که عصب وستیبولار مسئول تعادل است.
عصب وستیبولار در معاینه معمول نورولوژیک کمتر قرار می گیرد.
در کاهش حس شنوایی ، در ابتدای معاینه فرد می گوید که نمی شنود پس ما انگشتانمان را جلوی گوش های فرد به هم می مالیم یا ساعتی را جلوی گوش های وی می گیریم تا حدودی بفهمیم چقدر کاهش شنوایی وجود دارد.
بعد از این مرحله تست های رینه و وِبِر را انجام می دهیم
در تست رینه ، دیاپازون را مرتعش می کنیم و روی زایده ی ماستوئید در پشت گوش بیمار قرار می دهیم و می گوییم هر وقت صدا قطع شد اطلاع دهد سپس دیاپازون را به نحوی که قسمت U شکل آن رو به جلو باشد جلوی سوراخ همان گوش می گیریم که در حالت طبیعی فرد باید تقریباً 10 ثانیه اضافه تر از حالت قبل بشنود (AC>BC).
در تست وِبِر هم دیاپازون مرتعش را در وسط پیشانی قرار می دهیم که باید در حالت طبیعی فرد بتواند صدا را به طور مساوی در هر دو گوش تشخیص دهد.
اگر در یک گوش مشکل هدایتی (AC) وجود داشته باشد در تست وِبِر ، صدا را در گوش مبتلا بهتر می شنود چون صداهای محیط را نمی شنود.
اگر در یک گوش مشکل حسی-عصبی وجود داشته باشد در تست رینه اضافه تر می شنود ولی مدّت آن از مدّت زمان حالت عادی کمتر است مثلاً 2 ثانیه بیشتر می شنود ولی به هر حال AC>BC است پس با این تست نمی شود تشخیص داد که برای برطرف کردن این مشکل از تست Schwabach استفاده می کنیم
اساس آن مقایسه BC بیمار با یک فرد سالم است بدین صورت که وقتی بیمار در تست رینه گفت نمی شنوم دیاپازون را روی ماستوئید خودمان یا یک فرد سالم قرار می دهیم که اگر ما شنیدیم یعنی همان مشکل حسی-عصبی وجود دارد در تست وِبِر ، این افراد صدا را در گوشش سالم شان بهتر می شنوند.
Hypacusis یعنی آستانه ی شنوایی افزایش یافته است و دیرتر صداها را می شنود.
Hyperacusis یعنی آستانه ی شنوایی کاهش یافته است و زودتر صداها را می شنود.
Diplacusis یعنی دو تا صدای جور وا جور می شنود.
Paracusis of Willis یعنی یک اختلالی در مسیر شنوایی وجود دارد بدینصورت که مثلاً استخوانچه ها به هم چسبیده اند (اتواسکلروز) و صدای عادّی را نمی شنود ولی اگر این استخوانچه ها را به روشی مرتعش کنیم ( به طور مثال طبل زدن زیر گوششان!!!) نجوا کردن ما را می شنوند!
تعادلی:
تعادل امکان حفظ موقعیت بدن و اجزای آن نسبت به فضای خارج است ، حفظ تعادل نیازمند ارسال مستمر اطلاعات بینایی ، لابیرنتی و حسی عمقی و پردازش این اطلاعات در هسته های ساقه ی مغز و مخچه است.
مجاری نیمدایره ، اوتریکول و ساکول قسمتی از گوش هستند که مربوط به تعادل می باشند و وضعیت مان را در فضا گزارش می کنند.
دو حس وستیبولار وجود دارد که عبارتنداز:
1- حس وزن که هر گونه تغییر وضعیت سر از خط عمودى جاذبه اى را تشخیص مى دهد.
2- حس شتاب که تغییرات سرعت خطى و تغییر جهت یعنى شتاب زاویه اى را تشخیص مى دهد.
بنابراین، دو اندام حسى وستیبولار وجود دارد که هر دو در لابیرنت گوش داخلى قرار دارند که عبارتنداز:
۱- لابیرنت استاتیک(Static Labyrinth). براى کشف تغییرات سرعت خطى که در اوتریکول و ساکول، دو اتساع لابیرنت غشائى واقعند.
2- لابیرنت کینتیک(Kinetic Labyrinth). براى کشف شتاب زاویه اى که در مجارى نیمدایره واقع شده است. سه نیمدایره وجود دارد که عبارتند از: مجارى نیمدایره قدامى، خلفى و جانبى .
مجاری نیمدایره ، 3/2 یک دایره هستند و به همان اوتریکول و ساکول وصل می شوند و مایع درون آن ها هم اندولنف است این مجاری ، حرکات چرخشی را متوجه می شوند ، 3 مجرای نیمدایره در هر گوش وجود دارد
در هر مجرا یک نقطه ی برجسته وجود دارد که آمپول نامیده می شود و محلی است که در آن سلول های گیرنده ی مژه دار قرار گرفته اند ؛ آمپول مجاری افقی و قدامی در قدام و آمپول مجرای خلفی در خلفش قرار دارد.
قبلاً گفته شد که درون مجاری نیمدایره مایع اندولنف وجود دارد درون این مایع هم غشایی به نام کوپولا وجود دارد که وزن مخصوص آن از اندولنف بیشتر نیست و به جاذبه حساس نیست.
در یکسری تحقیقات بر روی حیوانات ، مجاری نیمدایره را باز کردند و با یکسری پمپ ها مایع اندولنف را به حرکت وادار نمودند و به نتایج زیر دست یافتند که Ewald's Law نامیده می شود و عبارتند از:
1- اندولنف به هر جهتی حرکت کند ، چشم و سر و تنه تمایل دارند در آن جهت حرکت کنند.
2- اگر حرکت اندولنف در مجرای Horizontal به سمت آمپول باشد ، تحریکی است.
3- اگر حرکت اندولنف در مجاری Ant. & Pos. برخلاف جهت آمپول باشد ، تحریکی است.
راه هاى وستیبولار مرکزى
عقده حسى اولیه که عقده وستیبولار (گانگلیون Scarpas) نامیده مى شود، در سوراخ گوش داخلى قرار دارد و حاوى جسم سلولى نورونهاى حسى اولیه است.
زواید محیطى (دندریتها) این نورونهاى دو قطبى روى سلولهاى مودار پایان مى یابد و زواید مرکزى (آکسونى) تشکیل عصب وستیبولار را مى دهد (تصویر) که از بین پل مغز و بصل النخاع وارد ساقه مغز مى شود و درهسته هاى وستیبولار خاتمه مى یابند.
بیشتر رشته هاى آوران در هسته هاى وستیبولار فوقانى، خارجى، داخلى و تحتانى پایان مى پذیرند، اما بعضى از آنها در مخچه خاتمه مى یابند.
آکسون نورونهاى هسته هاى وستیبولار مربوطه، چهار مسیر را طى مى کنند که عبارتند از:
1-به طرف بالا به داخل پایک مخچه اى تحتانى تا در مخچه پایان یابند و این ارتباط براى حفظ تعادل مهم است.
2- به طرف بالا در ساقه مغز تا در مغز میانى خاتمه یابند این آکسونها در هسته هاى ابدوسنس،تروکلآر و اُکولوموتور (مربوط به اعصاب مغزى 6، 4 و 3)خاتمه مى یابند. عمل این ارتباط براى حرکت همگام چشمها در ارتباط با حرکات سر است.
3- به طرف پایین به داخل نخاع مى فرستند که آکسونهاى این نورونهاى حرکتى مربوط به عضلات محوریند و بنابراین، تون عضلات را براى حفظ تعادل تنظیم مى کنند.
4- ارتباطات با قشر مخ
تمام این موارد یراساس مکانیسم هایی در هسته های وستیبولار واقع در ساقه ی مغز رخ می دهند.
تست کالریک:
در این تست در یکی از گوش ها آب سرد یا گرم می ریزند که حالت سرگیجه و نیستاگموس ایجاد می شود.
مجرای Horizontal در اصل لترال ترین مجراست و آمپول آن هم به پرده گوش نزدیک تر از بقیه است ، اگر آدمی که نشسته یا ایستاده است سرش را 60 درجه به عقب ببرد و یا فردی که دراز کشیده سرش را 30 درجه به جلو بیاورد ، مجرای H.عمودی می شود و آمپول آن در بالا قرار می گیرد حال اگر آب سرد در گوش بریزیم ، سرما باعث می شود که مایع از بالا به پایین بیاید پس چشم ها به سمت گوش مربوطه حرکت می کنند(طبق قانون اول) و در اصل این فاز کند نیستاگموس است که ظاهر می شود بعد کورتکس مغز این حرکت را جبران می کند و دستور می دهد که سریع چشم ها به جای اولشان برگردند ولی همچنان سرما باعث حرکت مایع به پایین و تکرار حرکات فوق می شود پس نیستاگموسی ظاهر می شود که فاز سریع آن به سمت گوش مقابل است ؛ آب گرم هم برعکس این کارها را انجام می دهد و به اصطلاح گفته می شود:
Cold Opposite & Warm Same(COWS)
Doll's Eye Test
در این تست سر بیمار را ناگهان به یک سمت می چرخانیم ، چشم هایش در خلاف آن جهت حرکت می کنند چون اندولنف از حرکت سر عقب می ماند.
Nylen-Báráni Maneuver :
سرگیجه : بروز سرگیجه علل مختلفی دارد که بسیاری ازآنها به استخوان گیجگاهی و سیستم گوش مربوط نیست . موارد زیر باید از بیمار سوال شود : ۱- منظور دقیق بیمار از کلمه سرگیجه چیست؟ آیا واقعاً احساس چرخش دارد؟ ۲- اولین بار چه موقع ظاهر شد ؟ چه مواقعی بروز میکند و هربار چقدر طول می کشد؟ ۳- سرگیجه وضعیتی است یا نه؟ ۴- همراه با سرگیجه ، تهوع ، استفراغ و عرق کردن نیز دیده می شود ؟ ۵- آیا بیمار قبل ، در حین یا بعد از سرگیجه دچار افت شنوائی و وزوز گوش و احساس پری گوش میشود؟ ۶- آیا انجام برخی فعالیت ها سبب شروع سرگیجه می شوند؟ ۷- آیا سرگیجه همراه با بروز اختلالات در بلع، صبحت کردن یا تغییر در بینایی است؟ ۸- آیا در هنگام سرگیجه ، فرد کاملا“ هوشیاری خود را از دست می دهد؟
سرگیجه هایی که منشاء وستیبولار دارند همراه با حالت چرخش هستند. سبکی سر ، گیجی یا سیاهی رفتن چشم معمولا“ منشاء لابیرنتی ندارد و به اختلالات هموستاز متابولیک و عمومی ربط دارد.
باید از سابقه میگرن در خانواده و بروز سردرد، قبل در حین و بعد از سرگیجه نیز مطمئن شد. میگرن ، علت معمول اکثر سرگیجه ها در دوران کودکی است . سایر مشکلات بیمار از جمله اختلالات عروقی ، تاریخچه دیابت یا کاهش فشار خون نیز در این زمینه حائز اهمیت بوده و تاریخچه پزشکی وی باید بطورکامل ذکر شود . افراد سالخورده معمولا“ از مشکلات تعادلی شکایت دارند .