تارا فایل

پاورپوینت عرفان حافظ




عرفان حافظ

دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات خوزستان
ارائه از :
***
درس:
تعلیم و تربیت اسلامی پیشرفته
استاد راهنما:
استاد ***

بهار 1395

آیا حافظ واقعاً یک عارف بوده و آیا دیوان اشعار حافظ یک دیوان عرفانی است؟

بیان مسئله:

در روزهایی که شمس الدّین محمّد تازه سری توی سرها در آورده بود، شاه شاه شیخ در همان سنّ و سال، چند سالی از حافظ بزرگتر، مدعیّان را از میدان به در کرده و بیش و کم امنیّت و آرامشی در شهر پدید آورده بود و مردم به او امید بسته بودند و برای قصر سعادت آباد او از جان و مال خود مایه می گذاشتند (حافظ به گفته حافظ- دکتر محمّد استعلامی ص 14-18)
شیراز عصر حافظ:

شرق محل اشراق است و معدن کشف و شهود عرفانی، و غرب بیشتر اهل استدلال و تجربه و آزمون (مجموعه مقالات همایش منطقه ای حافظ ص 114-113)
شرق جایگاه عرفان و اشراق:

عرفان عملی عبارت است از سیر و سلوک انسان، یا بیان سیر و سلوک انسان الی الله، و به عبارت دیگر بیان حالات و مقامات انسان در سیر به سوی حق که از اولین منزلی که عرفا آن را «منزل یقظه» نام می نهند، یعنی منزل بیداری، شروع می شود تا به آخرین منزل که منزل وصول به حق است و آنها آن را تعبیر به توحید می کنند. (عرفان حافظ استاد مطهری صفحه 13-12)
عرفان عملی:

عرفان نظری یعنی جهان بینی عرفانی، بینش عرفانی، یعنی آن نظری که عارف و عرفان درباره جهان و هستی دارد که به طور مسلم با نظر هر فیلسوفی مختلف و متباین است، تا چه رسد به غیر فیلسوف، یعنی طبقه عرفا یک جهان خاصی دارند که با سایر جهان بینی ها متفاوت است (تماشا گه راز- استاد مطهری ص 19-18)
عرفان نظری:

بحث درباره عرفان حافظ مفهومش این است که ما حتماً حافظ را یک مرد عارف قبول کرده ایم و با این قبول، در چگونگی عرفان حافظ بحث می کنیم که عرفان عملی حافظ در چه حد است، در چه مرتبه است و عرفان نظری حافظ چگونه است (تماشا گه راز- استاد مطهری ص 30-29)
عرفان حافظ:

حافظ در زمان خودش بیشتر به عنوان یک عالم فاضل معروف بوده تا به عنوان یک شاعر، یک درویش و صوفی معمولی و احیاناً در خرقه و جامه درویشان (تماشا گه راز- استاد مطهری ص 31-30).
شناخت حافظ از نظر تاریخ:

«المرء مخبوء تحت لسانه» این کلام امیرالمومنین است انسان در زیر زبانش پنهان است هر قدر که انسان بخواهد خود را مخفی کند و پرده روی زبان خویش بکشد خیال نمی کنم که صد در صد بتواند
(تماشا گه راز- استاد مطهری ص 32-31).
شناخت حافظ از نظر دیوان اشعارش:

اولین فرضیه درباره دیوان حافظ این است که حافظ در دیوانش صرفاً یک شاعر است به تمام معنی کلمه شعر و شاعر، یعنی یک هنرمند است، حافظ در دیوان خودش هیچ هدفی نداشته جز اینکه می خواسته است یک شاهکار هنری به وجود بیاورد
(عرفان حافظ- استاد مطهری ص 31-29).
فرضیه اول در مورد حافظ: حافظ صرفاً یک هنرمند است

حافظ این حرفهای ضد و نقیض را تحت تاثیر حالات مختلف گفته است، آنجایی که در حد اعلای اپیکوری گفته، در آن وقت حالش هم حالت اپیکوری بوده و خلاصه از هیچ چیز نمی گذشت اگر گیرش می آمد، و آن وقتی که در اوج عرفان گفته، در آن وقت هم حالت عرفانی داشته، یعنی این نوسانی که در دیوان حافظ می بینیم، منعکس کننده نوسان روحی خود حافظ است، در این حد که بین المشرق و المغرب است (عرفان حافظ- استاد مطهری صفحه 34)

فرضیه دوم در مورد حافظ: حافظ اشعارش را در حالات مختلف گفته است

بعضی دیگر گفته اند حافظ این اشعار را در ادوار مختلفی از عمر خودش گفته است و ادوار را هم تعیین کردند و ممکن است کسی بگوید روحیه ایرانی ما اغلب همین جور است که در جوانی لا مذهب اند و در پیری مسلمان می شوند، حافظ هم آن شعرهایش که دلالت می کنند بر میخوارگی و شاهد بازی و لاابالی گری، همه راست و جدی است و مال دوره جوانی اوست و آن اشعاری که دلالت می کنند بر پاکی و تقوا و اینها هم همه جدی و راست است و مال دوره آخر عمرش است
(عرفان حافظ- استار مطهری صفحه 59-60)

فرضیه سوم در مورد حافظ: حافظ اشعارش را در ادوار مختلف عمر خود گفته است

کسانی که به شعر حافظ علاقه می ورزیده اند و حافظ وشعر حافظ را دوست داشته اند و نمی خواستند حافظ را به صورت یک فاسق و فاجر و مرد رند لاابالی معرفی کنند، ناچار آمده اند به توجیه و تاویل شعرهایش پرداخته اند، نه، شعر حافظ همین است، باطن و ظاهرش همین است، اولاً شعر او جدی است نه تخیل و شعر به معنای منطقی و یک گونه و یکدست هم هست از اول تا آخر
(عرفان حافظ- استد مطهری ص 62-61)

فرضیه چهارم در مورد حافظ: اشعار حافظ یکدست است و ظاهر آن حقیقت است

نظر دیگر این است که شعر حافظ از اول تا آخر یکدست است و هم عارفانه است و تمام آن شعرهایی هم که در کمال صراحت در زمینه های ضد عرفانی گفته شده است، یک سلسله اصطلاحات است که عرفا و شعرایی این گونه دارند و مقصودشان از می، از شاهد، از زلف، از خال، از هر چه که در این زمینه هاست، یک معانی دیگری است
( عرفان حافظ- استاد مطهری ص 63-62)

فرضیه پنجم در مورد حافظ: اشعار حافظ یکدست است و همه عارفانه

بعضی از قسمت های این فرضیه مربوط می شود به فکر حافظ، یعنی به جهان بینی حافظ (که طبق این فرضیه) یک نوع جهان بینی مادی (خواهد بود) و یا (او) یک شکاک (خواهد بود) آن هم شک بیار تلخی، تحیر (شدیدی)، با این شک و تردید و تحیر نمی تواند چیزی از راز عالم بفهمد و مخصوصاً هر چه هم مواجه می شود، بیشتر در او تلقین بی ایمانی می کند و در نتیجه برای اینکه از هر فکرهای مسموم خودش نجات پیدا کند به مِی پناه می برد. (عرفان حافظ- استاد مطهری ص 64)
 

نقد فرضیه چهارم:

همین اشخاصی که این فکر را دارند، یکی از چیزهایی که در موضوع حافظ می گویند مساله جبری گری است، یعنی معتقد بود که بشر هیچ گونه اختیاری ندارد و جبر مطلق حکمفرماست. فکر جبری گری خود به خود هر نوع نشاط و امیدی را از انسان سلب می کند و قهراً نتیجه این فکر گزنده گدازنده این است که در آخر کار به می و می پرستی و خلاصه فراموش کردن خود منتهی می شود.
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که به هر دست که می پروردم می رویم
(عرفان حافظ- استاد مطهری، ص 66-65)

جهان بینی حافظ طبق این نظریه (اشعار حافظ یکدست است و ظاهر آن حقیقت است): 1- جبری گری

دیگر که باز مربوط به جهان بینی حافظ می شود، مساله حیرت است، نمی دانم، نمی فهمم، سر در نمی آورم، برای چه، از کجا آمدم و برای چه اینجا هستم و به کجا می روم:
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
(عرفان حافظ- استاد مطهری، ص 67-66)

2- حیرت

بالاتر، مساله پوچی گرایی است (نیهیلیسم). این دیگر تقریباً شک و حیرت نیست، بالاتر از شک و حیرت است، اندکی زیر صفر هم هست:

بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان اینهمه نیست
(عرفان حافظ- استاد مطهری، ص67)

3- پوچی گرایی

اشعار دیگری حافظ دارد که از آنها بوی انکار قیامت فهمیده می شود که اساساً معلوم نیست آخر کاری و قیامتی باشد و آدم نباید فکرش را به این جور چیزها متوجه کند، مثل این شعر معروفش:
خوشتر از فکر و جام چه خواهد بودن
تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن
پس یوم الجمعی که روز رسیدن به یکدیگر است و یوم الحشری که روز رسیدن همه به یکدیگر است، در کار نیست: «چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن» (عرفان حافظ- استاد مطهری، ص 68)
 
 

4- انکار قیامت

الف. دم غنیمت شمردن
یکی از نتیجه گیری ها آن چیزی است که حافظ به صورت «دم» بیان میکند، کما اینکه این مساله «دم» در شعر خیام هم زیاد است که دم را- یعنی زمان حال را- غنیمت بشمار، نه فکر گذشته بکن نه فکر آینده، نه غصه گذشته را بخور که چرا چنین شد، نه غصه آینده،
خوشتر از عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
(عرفان حافظ- استاد مطهری صفحه 71-69)

ایدئولوژی حافظ طبق این نظریه:

در دیوان حافظ «شاهد» زیاد آمده، شراب و شاهد اینقدر آمده که الی ماشاالله که دیگر احتیاجی ندارد (نمونه بیاوریم) مثل کلمه می و می پرستی و این چیزهاست که آن هم اینقدر هست که دیگر احتیاجی به اینکه ما شعری بخواهیم برایش بخوانیم نیست. اینهایی که حافظ را به این شکل توجیه کرده اند می گویند بله، حافظ شاهد باز بوده است، اهل عشق بوده و باید هم باشد و بعضی کار را به آنجا رسانده اند که حتی خصوصیات عشق بازی های حافظ را هم خواسته اند از روی شعرهایش به دست آورند
(عرفان حافظ- استاد مطهری صفحه 73-72)

ب. شاهد بازی

دستور دیگر جناب حافظ گدایی و دریوزگی است. گفت: «گدایی کن تا محتاج خلق نشوی» بهترین راه گدایی است در دنیا. مثلاً در آن غزلش می گوید (حالا اگر شعرهای قبل و بعدش را بخوانم می فهمید که چیز دیگری می گوید، اما چاره ای ندارم باید بگویم):
بر در ارباب بی مروت دنیا چند نشینی که خواجه کی بدر آید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر رهروی که در گذر آید
(عرفان حافظ- استاد مطهری ص 77-76)

ج. گدایی و دریوزگی

یکی دیگر از آن چیزهایی که در اشعار حافظ هست که به عقیده من معماترین عنصر در اشعار حافظ مداحیهای حافظ است. شاید در همه دیوان حافظ چهل پنجاه تا مدح و یا بیشتر پیدا می شود و بعضی از این مدحها در حدی است که (اغراق شمرده می شود). این هم از آن چیزهایی است که مفسران حافظ درباره اش سکوت دارند چون قابل توجیه نیست، (لااقل از نظر آنها قابل توجیه نیست و واقعاً توجیهش مشکل است).
(عرفان حافظ- استاد مطهری صفحه80-65)

د. مدّاحی

حافظ مسلماً به طور نظری و عملی اهل عرفان بوده است. حتی کسانی که حافظ را صوفی نمی دانند، منکر این نیستند و نمی توانند باشند که او در مرحله ای از زندگی اش اهل سلوک بوده است.
مراحل سلوک در شعر حافظ:

از جمله مقدمات مراحل سلوک (فتوت) است و آن «به جوانمردی و آزادگی زیستن» است. حافظ می گوید:
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
که تو بیداد کنی شرط مروت نبود
1- فتوت

دیگر »ارادت» است و آن «خواست» است چنان که حافظ گوید:
سر اردت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست
2- ارادت

دیگر«قصد» است و آن «آهنگ حق است که به ترک هر چه خردی است، گیری»

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد

3- قصد

دیگر «ریاضت» است، یعنی «نرم کردن». حافظ گوید:

دلا ز نور ریاضت گر آگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر توانی
(حافظیات- علیرضا ذکاوتی قراگزلو ص 279-264)
4- ریاضت

در باب شخصیت لسان‏الغیب حافظ،سخن‏ بسیار گفته‏اند،و ارباب علوم و فضائل، دیوان حضرتش را نیز بسی کاویده‏اند.با آنکه حافظ عارفی وارسته و شاعری مهذب‏ به اخلاق حسنه و آراسته به فضائل علم و عمل بوده است،کسانی به دروغ و با تکّلف‏ خواسته‏اند او را هرزه و فاسق و فاجر بشناسانند که البته تصوری است باطل.
نگارنده در چکاچک شمشیرهای سخن‏ این دو طائفه،جای یک سوژه و باب معرفت‏ را خالی دیده است و آن«تعهد اجتماعی‏ حافظ»است.کمتر گفته‏اند که حضور آن‏ بزرگ در صحنه‏های اجتماع و سرنوشت‏ جامعه‏اش قابل تحسین است.بالاخره‏ نگفته‏اند که خواجه حافظ به هیچ روی‏ سردر گلیم خویش نکرده و غافل از حیات‏ جامعه‏اش به گوشه‏ای نخزیده و فقط در خود نمی‏زیسته است*بل در اجتماعیش‏ حضور داشته و حافظ حریم حیات جمعیش‏ نیز بوده است.
 

تعهد اجتماعی‏ در هنر و عرفان حافظ حسن مبینی

بسمع خواجه رسان ای ندیم وقت‏شناس‏ بخلوتی که درو اجنبی صبا باشد…
پس آنگهش زکرم اینقدر بلطف بپرس‏ که گر وظیفه تقاضا کنم روا باشد
در این مورد،از غزلیات او آمده است:
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گربرسد مصرفش گل است و نبیذ
و باز در این مورد می‏گوید:
وام حافظ بگو که باز دهند کرده‏ای اعتراف و ما گوهیم
در این ابیات حافظ تقاضای وظیفه و پول می‏کند.
(مجلات فلسفه، کلام و عرفان- کیهان اندیشه، مبینی،حسن- مرداد و شهریور 1369- ش 31)

در دیوان حافظ قطعه‏ای نقل شده است‏ که حافظ تقاضای وظیفه یعنی حقوق مقرر کرده است:

اولا، نمی‏توان این ابیات را دلیل بر مدیحه‏سرایی معمول شعرا برای ستاندن‏ صله بحساب آورد،چه اینکه جز چند مورد محدود که اکثرا گفته شد تقاضای وظیفه و مقرری در اشعار حافظ نیست.

ثانیا، معلوم نیست حافظ از چه کسی‏ خواسته است که وامش را باز دهد و یا وظیفه‏اش را اگر بدهد به گل و شراب‏ مصرف سازد و بعلاوه فقط جنبه درخواست‏ دارد و آرزو،آنهم نه از شخص معین.

و ثالثا، قطعه‏ای که نقل شده است‏ بیشتر می‏رساند که حافظ نوعی طعنه و گلایه دارد،طعنه از بی‏التفاتی دستگاه‏ حاکم که فاسدان و چاپلوسان صاحب آلاف‏ و الوفند و به امثال او که شایستهء التفاتند توجهی نمی‏شود،او که لیاقت این را دارد که به پایش زر ریخته شود
(مجلات فلسفه، کلام و عرفان- کیهان اندیشه، مبینی،حسن- مرداد و شهریور 1369- ش 31)

 

دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است در حقیقت یک کتاب عرفانی است بعلاوه جنبه فنی شعر، به عبارت دیگر دیوان حافظ عرفان است بعلاوه هنر، دیوانی است که از عرفان سرچشمه گرفته و بصورت شعر بر زبان سراینده جاری گشته.
(تماشا گه راز- استاد مطهری ص 15)
نتیجه گیری:

مـــنابع
1- عرفان حافظ- نویسنده استاد مرتضی مطهری
2- عرفان حافظ (تماشا گه راز)- نویسنده استاد مرتضی مطهری
3- مجموعه مقالات همایش منطقه ای حافظ- نویسنده معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهقان
4- حافظ به گفته حافظ (یک شناخت منطقی)- نویسنده دکتر محمد استعلامی
5- حافظیات- نویسنده علیرضا ذکاوتی قراگزلو
6- مجلات فلسفه، کلام و عرفان-کیهان اندیشه، مبینی،حسن- مرداد و شهریور 1369- ش31)


تعداد صفحات : 32 | فرمت فایل : pptx

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود