شعاعی از قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کتاب جدی است و آن را جدی بگیریم
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (11) وَ الْاَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (12) اِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13) وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (14) طارق /11-14
سوگند به آسمان پرباران! .
و سوگند به زمین پرشکاف (که گیاهان از آن سر برمىآورند).
.که این یک سخن حق است. و شوخى نیست.
زندگی ، دین و اموزه های دینی را جدی بگیریم
" قول فصل" به معنى سخنى است که میان حق و باطل جدایى مىافکند
در حدیثى از امیر مومنان على ع از پیغمبر گرامى اسلام نقل شده که فرمود:
انها ستکون فتنه! قلت فما المخرج منها یا رسول اللَّه؟! قال کتاب اللَّه فیه نبا من قبلکم، و خبر ما بعدکم، و حکم ما بینکم، هو الفصل لیس بالهزل من ترکه من جبار قصمه اللَّه و من ابتغى الهدى فى غیره اضله اللَّه:" به زودى فتنهاى در میان شما ظاهر مىشود، عرض کردم اى رسول خدا! راه نجات از آن چیست؟ فرمود: قرآن است که اخبار پیشینیان و آیندگان و داورى میان شما در آن است، آن کلامى است که حق را از باطل جدا مىکند، جدى است و شوخى نیست، هر جبارى آن را ترک کند خداوند او را درهم مىشکند، و هر کس هدایت را در غیر آن جستجو کند خداوند گمراهش مىسازد"! «1».
***یا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُوْمِنِینَ یونس/57
اى مردم! همانا از سوى پروردگارتان پند و اندرزى براى شما آمد که مایهى شفا براى آنچه در سینههاى شماست و هدایت و رحمتى براى مومنان است.
نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى، تمام انسانها را مخاطب ساخته مىگوید: یا اَیُّهَا النَّاسُ …..
در این آیه چهار صفت براى قرآن بیان شده است، که براى فهم بیشتر باید نخست روى لغات آن تکیه کنیم.
وعظ (و موعظه) آن چنان که در" مفردات" آمده است، نهى آمیخته به تهدید است، ولى ظاهرا معنى موعظه وسیعتر از این باشد، همانگونه که از" خلیل" دانشمند معروف عرب در همان کتاب مفردات نقل شده: موعظه عبارت از تذکر دادن نیکیها است که توام با رقت قلب باشد، در واقع هر گونه اندرزى که در مخاطب تاثیر بگذارد، او را از بدیها بترساند و یا قلب او را متوجه نیکیها گرداند، وعظ و موعظه نامیده مىشود.
منظور از شفا دادن بیمارى دلها و یا به تعبیر قرآن شفاى چیزى که در سینهها است، همان آلودگیهاى معنوى و روحانى است مانند بخل و کینه و حسد و جبن و شرک و نفاق و امثال اینها که همه از بیماریهاى روحى و معنوى است.
منظور از" هدایت" راهیابى به سوى مقصود، یعنى تکامل و پیشرفت انسان در تمام جنبههاى مثبت است.
و منظور از" رحمت" همان نعمتهاى مادى و معنوى الهى است که شامل حال انسانهاى شایسته مىشود همانگونه که در کتاب مفردات مىخوانیم" رحمت" هر گاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشیدن او است و هنگامى که به انسانها نسبت داده شود به معنى رقت قلب و عطوفت است.
چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل ع غ (قران این چهار کار را می کند )
در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مىدهد.
مرحله اول مرحله" موعظه و اندرز" است.
مرحله دوم مرحله پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مىگیرد.
و مرحله چهارم مرحلهاى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب اینکه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مىگیرد.
على ع در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترین تعبیرى این حقیقت را توضیح داده است آنجا که مىفرماید:
…
فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال
:" از قرآن براى بیماریهاى خود شفا بطلبید، و به آن براى حل مشکلاتتان استعانت بجوئید، چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردها است که آن درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است" «1».
و این خود مىرساند که قرآن نسخهاى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواع بیماریهاى اخلاقى و اجتماعى و این همان حقیقتى است که مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده و به جاى اینکه از این داروى شفا بخش بهره گیرند درمان خود را در مکتبهاى دیگر جستجو مىکنند، و این کتاب بزرگ آسمانى را فقط یک کتاب خواندنى قرار دادهاند نه اندیشیدنى و عملکردنى.
–پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «اذا التبسَتْ علیکم الفِتن کاللّیل المُظلم فعلیکم بالقرآن فانّه شافع مشفّع …» در هجوم فتنههاى تیره و وحشتناک، به قرآن پناه برید که هم موعظه است، هم شفا، هم نور و هم رحمت.
منبع تفسیر ایه فوق: تفسیر نمونه، ج8، ص: 318–320
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُوْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اِلاَّ خَساراً اسرا /82
و آنچه از قرآن فرو مىفرستیم، مایهى شفا (ى دل) و رحمتى براى مومنان است و ستمگران را جز خسران نمىافزاید.
فرق میان شفاء و رحمت
مىدانیم" شفا" معمولا در مقابل بیماریها و عیبها و نقصها است، بنا بر این نخستین کارى که قرآن در وجود انسانها مىکند همان پاکسازى از انواع بیماریهاى فکرى و اخلاقى فرد و جامعه است.
پس از آن مرحله" رحمت" فرا مىرسد که مرحله تخلق به اخلاق الهى، و جوانه زدن شکوفههاى فضائل انسانى در وجود افرادى است که تحت تربیت قرآن قرار گرفتهاند.
به تعبیر دیگر" شفا" اشاره به" پاکسازى"، و" رحمت" اشاره به" نو سازى" است، و یا به تعبیر فلاسفه و عرفاء اولى به مقام" تخلیه" اشاره مىکند و دومى به مقام" تحلیه".
چرا ظالمان نتیجه معکوس مىگیرند؟
نه تنها در این آیه که در بسیارى دیگر از آیات قرآن مىخوانیم دشمنان حق بجاى اینکه از نور آیات الهى دل و جان خود را روشن سازند و تیرهگیها را بزدایند، بر جهل و شقاوتشان افزوده مىشود.
این به دلیل آنست که خمیرمایه وجودشان بر اثر کفر و ظلم و نفاق به شکل دیگرى درآمده، لذا هر جا نور حق را مىبینند به ستیز با آن برمىخیزند، و این مقابله و ستیز با حق، بر پلیدى آنها مىافزاید، و روح طغیان و سرکشى را در آنها تقویت مىکند.
–انسان های که مدت ها در تاریکی باشند نور انها را اذیت می کند ع غ
آیات قرآن طبق مثل معروف همچون قطرههاى حیاتبخش باران است که در باغها، لاله مىروید، و در شورهزارها خس! و درست به همین دلیل، براى استفاده از قرآن باید قبلا آمادگى پذیرش را پیدا کرد، و به اصطلاح علاوه بر فاعلیت فاعل، قابلیت محل نیز شرط است.
مثال:بیماریهای گوارشی ومعدوی و غذاهای لذت بخش
یک داروى موثر براى همه دردهاى اجتماعى و اخلاقى
شباهت بیماریهای جسمی و روحی ع غ ص جزوه
آرى قرآن نسخه حیاتبخشى است براى آنها که مىخواهند با جهل و کبر و غرور و حسد و نفاق به مبارزه برخیزند.
قرآن نسخه شفابخشى است براى بر طرف ساختن ضعفها و زبونىها و ترسهاى بى دلیل. اختلافها و پراکندگیها.
قرآن داروى شفا بخشى است. براى آنها که از بیمارى عشق به دنیا، وابستگى به مادیات. تسلیم بى قید و شرط در برابر شهوتها رنج مىبرند.
جالب اینکه داروهاى دردهاى جسمانى غالبا اثرهاى نامطلوبى روى ارگانهاى بدن مىگذارند تا آنجا که در حدیث معروفى آمده:" هیچ دارویى نیست مگر اینکه خود سرچشمه بیمارى دیگر است" (ما من دواء الا و یهیج داء) «1».
اما این داروى شفابخش هیچگونه اثر نامطلوب روى جان و فکر و روح آدمى ندارد، بلکه به عکس تمام آن خیر و برکت است.در یکى از عبارات نهج البلاغه مىخوانیم:
(1) سفینه البحار. […..]
شفاء لا تخشى اسقامه:" قرآنداروى شفابخشى است که هیچ بیمارى از آن برنمىخیزد" «1». (1) نهج البلاغه خطبه 198.
کافى است یک ماه خود را متعهد به پیروى از این نسخه شفابخش کنیم، فرمانش را در زمینه علم و آگاهى و عدل و داد و تقوى و پرهیزگارى، اتحاد و صمیمیت، از خود گذشتگى و جهاد و … پذیرا گردیم، خواهیم دید به سرعت نابسامانیهامان سامان مىیابد.
ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که این نسخه مانند نسخههاى دیگر وقتى موثر است که به آن عمل شود و الا صد بار اگر بهترین نسخههاى شفا بخش را بخوانیم و روى سر بگذاریم ولى به آن عمل نکنیم، نتیجهاى نخواهیم گرفت.
نکته:بر اساس آیات قرآن دین اسلام دین رحمت است
خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است: «کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»
و پیامبرش را براى جهانیان، رحمت قرار داده است، «رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ»
امّتش نسبت به هم رحمت دارند، «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»
و هم کتابش رحمت است. «شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ»
تفسیر نور، ج7، ص:110
نکته :اگر می خواهید تاثیر قران را در وجود و در زندگی خویش احساس کنید هر روز قران بخوانید ولو اندک ع غ
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ اَحَبُّ الْاَعْمَالِ اِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ
الکافی 2 82 باب استواء العمل و المداومه علیه ..
–حدیث معاذ بن جبل در جزوه دستی پشت صفحه چهارده ع غ
بهترین دلیل براى اثبات این واقعیت، مقایسه وضع عرب جاهلى با تربیت شدگان مکتب پیامبر ص در آغاز اسلام است، دیدیم چگونه آن قوم خونخوار و جاهل و نادان که انواع بیماریهاى اجتماعى و اخلاقى سر تا پاى وجودشان را فرا گرفته بود، با استفاده از این نسخه شفا بخش نه تنها درمان یافتند، بلکه آن چنان قوى و نیرومند شدند که ابرقدرتهاى جبار جهان را به زانو در آوردند.
منبع تفسیر ایه فوق : تفسیر نمونه، ج12، ص: 237–242
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ اَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ حشر/8
این اموال براى مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند، آنها فضل الهى و رضاى او را مىطلبند، و خدا و رسولش را یارى مىکنند، و آنها راستگویانند.
صفات مهاجران :در اینجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستین بیان کرده که در" اخلاص" جهاد" و" صدق" خلاصه مىشود
وَ الَّذِینَ تَبَوَّوُا الدَّارَ وَ الْاِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ اِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا اُوتُوا وَ یُوْثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ حشر/9
و براى کسانى که در دار الهجره (سرزمین مدینه) و در خانه ایمان، قبل از مهاجران، مسکن گزیدند، آنها کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مىدارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمىکنند، و آنها را بر خود مقدم مىدارند هر چند شدیدا فقیر باشند، کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش بازداشته رستگارند
صفات انصار:و به این ترتیب" محبت" و" بلندنظرى" و" ایثار" سه ویژگى پر افتخار آنها است.
وَ الَّذِینَ جاوُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِاِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْاِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا اِنَّکَ رَوُفٌ رَحِیمٌ حشر /10
و کسانى که بعد از آنها آمدند و مىگویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینهاى نسبت به مومنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى..
در خواست و دعای تابعین
این آیات ادامه بحث آیات گذشته پیرامون مصارف ششگانه" فىء" (اموال و غنائمى که از غیر طریق جنگ عائد مسلمین مىشود) مىباشد، و در حقیقت تفسیرى براى یتیمان و مسکینها و ابن السبیلها و بیش از همه تفسیر" ابن السبیل" است، چرا که بیشترین رقم مسلمانان مهاجر را در آن روز آنها تشکیل مىدادند که در وطن و بلاد خود مسکین نبودند اما به خاطر مهاجرت تهیدست شده بودند.
–مفسران در شان نزول این آیه موارد متعددى نقل کردهاند،" ابن عباس" مىگوید: پیغمبر گرامى اسلام ص روز پیروزى بر یهود بنى نضیر به انصار فرمود:" اگر مایل هستید اموال و خانههایتان را با مهاجران تقسیم کنید، و در این غنائم با آنها شریک شوید، و اگر مىخواهید اموال و خانههایتان از آن شما باشد و از این غنائم چیزى به شما داده نشود"؟!انصار گفتند: هم اموال و خانههایمان را با آنها تقسیم مىکنیم، و هم چشم داشتى به غنائم نداریم، و مهاجران را بر خود مقدم مىشمریم، آیه فوق نازل شد و این روحیه عالى آنها را ستود «1». .(1) مجمع البیان جلد 9 صفحه 260.
ایثار باعث رشد انسان می شود
سوال: چرا خداوند خود فقرا را رزق نمىدهد و به مردم دستور انفاق مىدهد؟! پاسخ: رشد انسان، در سایهى گذشت و ایثار و سخاوت و نوعدوستى و دلسوزى و صرفهجویى و الفت و تعاون و محبّت و تفقّد است. اگر همهى مردم از امکانات یکسان برخوردار باشند، نه زمینهاى براى بروز این کمالات باقى مىماند و نه بسترى براى صبر و زهد و قناعت محرومان. تفسیر نور، ج9، ص: 545
قران خود این حقیت را بیان می کند: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَاِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ آل عمران/92
هرگز به نیکى دست نمىیابید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید، (در راه خدا) انفاق کنید و بدانید هر چه را انفاق کنید، قطعاً خداوند به آن آگاه است.
نمونههایى از انفاق مومنانوتاثیر آیات قرآن برقلوب مسلمانان
1 ابو طلحه انصارى، بیشترین درختان خرما را در مدینه داشت و باغ او محبوبترین اموالش بود. این باغ که روبروى مسجد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله واقع شده بود، آب زلالى داشت. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله گاه و بىگاه وارد آن باغ مىشد و از چشمهى آن مىنوشید.
این باغِ زیبا و عالى، درآمد کلانى داشت که مردم از آن سخن مىگفتند. وقتى آیه نازل شد که «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى …» او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: محبوبترین چیزها نزد من این باغ است، مىخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: تجارت خوبى است، آفرین بر تو، ولى پیشنهاد من آن است که این باغ را به فقراى فامیل و بستگان خویش دهى. او قبول کرد و باغ را بین آنان تقسیم نمود. «3» (3). تفسیر کبیر و مجمع البیان صحیح بخارى، ج 2، ص 81.
مهمانى بر ابو ذر وارد شد، ابو ذر گفت: چون من گرفتارى دارم، شما خودتان یکى از شتران مرا نحر و غذا تهیه کنید. آنها شتر لاغرى را انتخاب کردند. ابو ذر ناراحت شد و پرسید: چرا شتر فربه و چاق را نیاوردید؟ گفتند: آن را براى نیاز آینده تو گذاشتیم. ابو ذر فرمود: روز نیاز من روز قبر من است. «1» (1). تفسیر مجمع البیان. […..]
4 عبد اللّه بن جعفر، غلام سیاهى را دید که در باغى کارگرى مىکند، به وقت غذا سگى وارد باغ شد و در برابر غلام نشست. غلام لقمهاى به او داد، باز سگ با نگاه خود تقاضاى غذا کرد، غلام غذاى خود را لقمه لقمه به او داد تا تمام شد. از او پرسید: خودت چه مىخورى؟ گفت: من امروز سهمى ندارم. پرسید: چرا این کار را کردى؟ گفت: این سگ از راه دور آمده و گرسنه بود. عبد اللّه از فتوّت این غلام تعجّب کرد. آن باغ و غلام را خرید، غلام را آزاد کرد و باغ را به او بخشید. «2»
در احادیث ذیل این آیه مىخوانیم که راه رسیدن به برّ، کمک به والدین است قبل از درخواست آنان، گرچه بىنیاز باشند. «3»
(2). تفسیر المنار، ج 3، ص 376 به نقل از احیاء العلوم. (3). کافى، ج 2، ص 157.
تفسیر نور، ج2، ص: 110-113
ارزش پدر و مادر در قرآن
وَ قَضى رَبُّکَ اَلاَّ تَعْبُدُوا اِلاَّ اِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ اَحَدُهُما اَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً (اسراء/23)
پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید.اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان «اف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.
نکته ها
در احادیث، در مورد احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:
پاداش نگاه رحمت به والدین، حج مقبول است. رضایت آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مىکند و سبب مىشود که فرزندان نیز به ما احسان کنند. در احادیث آمده است: حتّى اگر تو را زدند، تو «افّ» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کارى مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین و پیش از آنکه از تو چیزى بخواهند به آنان کمک کن. «1» (1). تفسیر نور الثقلین.
مردى مادرش را به دوش گرفته طواف مىداد، پیامبر را در همان حالت دید، پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّى حقّ یکى از نالههاى زمان تولد را ادا نکردى. «2»
از پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله سوال شد: آیا پس از مرگ هم احسانى براى والدین هست؟ فرمود: آرى، از راه نماز خواندن براى آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهىهایشان و احترام دوستانشان. «3»
مردى از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود، پدر پیر گفت: روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم کمک مىکردم، امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمىکند. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنى نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به آن فرزند فرمود: «انت و مالک لابیک» تو و دارایىات از آنِ پدرت هستید. «4»
(2). تفسیر نمونه. (3). تفسیر مجمع البیان. (4). تفسیر فرقان.
در حدیث آمده است: حتّى اگر والدین فرزند خود را زدند، فرزند بگوید: «خدا شما را ببخشد» که این کلمه همان «قول کریم» است. «1»
احسان به والدین، از صفات انبیاست. چنان که در مورد حضرت عیسى علیه السلام، توصیفِ «بَرًّا بِوالِدَتِی» «2» و در مورد حضرت یحیى علیه السلام «بَرًّا بِوالِدَیْهِ» «3»مده است.
والدین، تنها پدر و مادر طبیعى نیستند. در برخى احادیث، پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام پدر امّت به حساب آمدهاند. «4» هم چنان که حضرت ابراهیم، پدر عرب به حساب آمده است. «5» «مِلَّهَ اَبِیکُمْ اِبْراهِیمَ» «6»
(1). کافى، ج 2، ص 157. (2). مریم، 39. (3). مریم، 14. (4). «انا و علىّ ابوا هذه الامّه». بحار، ج 16، ص 95. (5). تفسیر نور الثقلین. (6). حج، 78. […..]
پیامها:
13 پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم، بلکه نزد خود نگهداریم. «عِنْدَکَ»
16 در احسان به والدین و قول کریمانه، شرط مقابله نیامده است. یعنى اگر آنان هم با تو کریمانه برخورد نکردند، تو کریمانه سخن بگو. «وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً»
تفسیر نور، ج7، ص: 39–40
یاد آوری
***الف در چهار سوره از قرآن مجید نیکى به والدین بلا فاصله بعد از مساله توحید قرار گرفته این همردیف بودن دو مساله بیانگر این است که اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائل است.
در سوره بقره آیه 83 مىخوانیم: لا تَعْبُدُونَ اِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً:
و در سوره نساء آیه 36 و اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً.
و در سوره انعام آیه 151 مىفرماید: اَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً.
و در آیات مورد بحث نیز این دو را قرین با هم دیدیم وَ قَضى رَبُّکَ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً.
ب- اهمیت این موضوع تا آن پایه است که هم قرآن و هم روایات صریحا توصیه مىکنند که حتى اگر پدر و مادر کافر باشند رعایت احترامشان لازم است.
در سوره لقمان آیه 15 مىخوانیم: وَ اِنْ جاهَداکَ عَلى اَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً:" اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوى اطاعتشان مکن، ولى در زندگى دنیا به نیکى با آنها معاشرت نما"!
د- قرآن حتى کمترین بى احترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است. در حدیثى از امام صادق ع مىخوانیم که فرمود:
لو علم اللَّه شیئا هو ادنى من اف لنهى عنه، و هو من ادنى العقوق، و من العقوق ان ینظر الرجل الى والدیه فیحد النظر الیها:
" اگر چیزى کمتر از" اف" وجود داشت خدا از آن نهى مىکرد (اف همانطور که گفتیم کمترین اظهار ناراحتى است) و این حد اقل مخالفت و بى احترامى نسبت به پدر و مادر است، و نظر تند و غضبآلود به پدر و مادر کردن نیز بی احترامی مىباشد" جامع السعادات جلد 2 صفحه 258.
در پایان ین بحث ذکر این نکته را لازم مىدانیم که گاه مىشود پدر و مادر پیشنهادهاى غیر منطقى و یا خلاف شرع به انسان مىکنند، بدیهى است اطاعت آنها در هیچیک از این موارد لازم نیست، ولى با این حال باید با برخورد منطقى و انجام وظیفه امر به معروف در بهترین صورتش با این گونه پیشنهادها برخورد کرد سخن خود را در این زمینه با حدیثى از امام کاظم ع پایان مىدهیم: امام ع مىگوید" کسى نزد پیامبر ص آمد و از حق پدر و فرزند سوال کرد فرمود:لا یسمیه باسمه، و لا یمشى بین یدیه، و لا یجلس قبله، و لا یستسب له:
" باید او را با نام صدا نزند (بلکه بگوید پدرم!) و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشیند، و کارى نکند که مردم به پدرش بدگویى کند" (نگویند خدا پدرت را نیامرزد که چنین کردى!) «1».(1) نور الثقلین جلد 3 صفحه 149. […..]
منبع :تفسیر نمونه، ج12، ص: 78–81
آیه سوم در باره ی قرآن
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ اِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (فرقان30)
پیامبر (در روز قیامت از روى شکایت) مىگوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.خدایا، مردم قرآن را ترک کردند!
این سخن و این شکایت پیامبر ص امروز نیز هم چنان ادامه دارد، که از گروه عظیمى از مسلمانان به پیشگاه خدا شکایت مىبرد که این قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى که رمز حیات است و وسیله نجات، قرآنى که عامل پیروزى و حرکت و ترقى است، قرآنى که مملو از برنامههاى زندگى مىباشد، این قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانین مدنى و جزائیشان دست گدایى به سوى دیگران دراز کردند!
تفسیر نمونه، ج15، ص: 76-78
امام رضا (علیه السلام) فرمود: دلیل آن که در نماز، قرآن مىخوانیم آن است که قرآن از مهجوریّت خارج شود. «1» (1). تفسیر نور الثقلین.
در روایات آمده است: هر روز پنجاه آیه از قرآن را بخوانید و هدفتان رسیدن به آخر سوره نباشد، آرام بخوانید و دل خود را با تلاوت قرآن تکان دهید و هر گاه فتنهها همچون شبتاریک به شما هجوم آوردند، به قرآن پناه برید. «1»همان
به نظرم رسید اقرار بعضى بزرگان را دربارهى مهجوریّت قرآن نقل کنم:
الف: ملا صدرا (ره) در مقدّمه تفسیر سوره واقعه مىگوید: بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسى هستم، ولى همین که کمى بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) بروم. یقین کردم که کارم بىاساس بوده است، زیرا در طول عمرم به جاى نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم، درِ خانه وحى را کوبیدم، درها باز شد و پردهها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من مىگویند:
«سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ». «2» (2). مقدّمه تفسیر سوره واقعه.
ب: فیض کاشانى (ره) مىگوید: کتابها و رسالهها نوشتم، تحقیقاتى کردم، ولى در هیچ یک از علوم، دوائى براى دردم و آبى براى عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوى خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد. «3» (3). رساله الانصاف.
ج: امام خمینى (ره) در گفتارى از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تاسّف مىخورد و به حوزهها و دانشگاهها سفارش مىکند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همهى رشتهها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر بر ایّام جوانى تاسّف بخورند. «4» (4). صحیفه نور، ج 20، ص 20
معنای مهجوریت
هجر»، جدایى با عمل، بدن، زبان و قلب را شامل مىشود. «5» مفردات راغب
نخواندن قرآن، ترجیح غیر قرآن بر قرآن، محور قرار ندادن آن، تدبّر نکردن در آن، تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن، از مصادیق مهجور کردن قرآن است. حتّى کسى که قرآن را فرا گیرد ولى آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهّدى نداشته باشد، او نیز قرآن را مهجور کرده است. «1» (1). تفسیر المنیر.
تفسیر نور، ج8، ص: 246-248