تارا فایل

پاورپوینت رفتار سازمانی در سطح جهانی فصل دوم کتاب تک جلدی مبانی رفتار سازمانی رابینز


به نام خدا
عنوان: رفتار سازمانی در سطح جهانی

مقدمه
فرانسوی ها با انگلیسی ها فرق دارند، عرب با کانادایی ها متفاوت است، آلمانی ها با استرالیایی ها تفاوت دارند و ژاپنی ها با آمریکایی ها متفاوت اند. در یک سیستم اقتصاد جهانی مدیران باید تفاوتهای فرهنگی را درک کنند و شیوه مدیریت و سازمانهای خود را بر آن اساس تعدیل نمایند.

تفاوت کارگران آمریکایی با ژاپنی
تحقیقاتی که بر روی تفاوتهای کارگران این دو کشور انجام شده به نتایجی انجامیده است، آنچه در زیر می آید برخی از این تفاوتهاست:

شرکت های چندملیتی
بیشتر شرکتهایی که مجله فورچون به عنوان 500 شرکت بزرگ و موفق برمی شمارد در زمره شرکتهای چندملیتی قرار می گیرند، یعنی شرکتهایی که در بیش از دو یا چند کشور به صورت همزمان فعالیتهای عمده دارند.
با وجود اینکه تجارت بین الملل از چند قرن قبل وجود داشته است ولی شرکتهای چندملیتی یک پدیده نسبتاً جدید است. آنها نتیجه یا ره آورد طبیعی سیستم اقتصاد جهانی هستند. شرکتهای چندملیتی با استفاده از فعالیتهای خود استراتژی های جهانی را تدوین و ارائه مینمایند، به جای اینکه فعالیتهای خود را درون مرزهای محلی محدود کنند در سطح جهانی به رقابت می پردازند و در پی کسب مزایا و امکانات اقتصادی برمی آیند.

مدیران شرکتهای چندملیتی با انبوهی از مسائل و مشکلات روبه رو هستند. آنها با سیستمهای سیاسی، قوانین، عادات و رسوم گوناگون روبه رو می شوند. این اختلافها هم موجب بروز مسائل می گردد و هم فرصتهایی را برای آنها به وجود می آورد. وجود اختلافها و تفاوتها موجب پیدایش فرصتهایی شده است که می توانند به عنوان انگیزه اولیه برای شرکتهایی که قصد دارند دامنه فعالیتهای خود را به سطح جهانی برسانند، درآید.

رویارویی با مسائل بین المللی
سیستم اقتصاد جهانی برای مدیران مسائل و مشکلاتی را به وجود می آورد، که آنها در واحدهای موجود و در درون مرزهای یک کشور هرگز با آن مشکلات روبه رو نمی شوند. مدیران با سیستم های سیاسی، حقوقی و قانونی متفاوت روبه رو می شوند. از نظر سیاستهای مالیاتی و جو یا محیط اقتصادی باید با شرایط جدیدی دست و پنجه نرم کنند. همچنین آنها باید با فرهنگهای ملی متفاوتی روبه رو شوند که با بسیاری از آنچه آنان یک عمر بدان عادت کرده اند، تفاوت فاحش دارد.

ارزیابی تفاوت بین کشورها
به کودکان آمریکایی می آموزند که به ارزشهای فردی و غرب گرایی اهمیت بدهند. برعکس، به کودکان ژاپنی تلقین می شود که به صورت گروهی و تیمی بازی کنند و در گروه سازش داشته باشند. بخش مهمی از آموزش دانشجویان آمریکایی فکر کردن، تجزیه و تحلیل و مطرح کردن پرسش است. به دانش آموزان ژاپنی آموخته می شود که واقعیت ها را مجدداً برشمارند و پاداش آنان بر این اساس داده می شود. این اختلاف در جامعه پذیری، بیانگر فرهنگهای متفاوت است، و جای هیچ شگفتی نیست که موجب پرورش کارکنان متفاوت می شود. به طور متوسط کارگران آمریکایی بیشتر رقابتی هستند و در مقایسه با ژاپنی ها بیشتر خودمدار می باشند.

بیشتر افراد نمی دانند که فرهنگ چگونه رفتار آنها را شکل داده است. فرهنگ همانند آبی برای ماهی است. آب همیشه وجود دارد ولی ماهی از وجود آن آگاه نیست، بنابراین چون فرد وارد فرهنگ متفاوتی شود که افراد بومی نتوانند ویژگیهای آن را برشمارند، مستاصل می گردند.

تحقیقات تفاوتهای فرهنگی
گرچه نمی توان فرهنگ کشورهای خارجی را براساس گفته های بومیان مورد سنجش و ارزیابی قرار داد، ولی تحقیقات زیادی دراین باره انجام شده و می توان بر آن اساس به تفاوت بین فرهنگها پی برد، مثلاً میتوان به تفاوت بین فرهنگ ایالات متحده و ایتالیا پی برد. دو تحقیق مهمی که در این زمینه انجام شده و شهرت جهانی دارند عبارت اند از:
تحقیق کلاکهان و استرادبک
تحقیق هاف استد

تحقیق کلاکهان و استرادبک
این تحقیق یا چارچوب توانسته است به 6 بعد فرهنگی توجه کند که عبارت اند از:
رابطه با محیط
توجه به زمان
ماهیت فرد
توجه به فعالیت
توجه به مسئولیت
مفهوم فضا

1. رابطه با محیط: آیا فرد تابع محیط است و با آن هماهنگ می باشد، یا می تواند آن را تحت سلطه خود درآورد؟ یک دیدگاه هم در بین این دو طیف یا دو موضوع قرار دارد. افرادی که دارای چنین دیدگاهی هستند می کوشند تا خود را با طبیعت هماهنگ کنند.می توان انتظار داشت که وجود چنین دیدگاههایی نسبت به محیط می تواند در شیوه عملکرد یا فعالیت سازمان اثر بگذارد. برای مثال در جامعه ای که خود را تابع محیط می داند، تعیین هدف اهمیت چندان زیادی ندارد. اگر قرار باشد انسان بر این باور باشد که نمی تواند در امر رسیدن به هدف کار چندان زیادی انجام دهد، دیگر تعیین هدف چه فایده ای دارد؟ در جامعه ای که خود را هماهنگ با محیط می داند افراد درصدد بر می آیند تا هدفهایی را تعیین کنند، ولی انجراف از هدف عواقب وخیمی در پی نخواهد داشت.در جامعه ای که خود را حاکم بر طبیعت می داند هدفها به صورتی دقیق و مشخص تعیین می گردند. افراد انتظار دارند به این هدفها دست یابند و در صورت ناتوان ماندن و شکست باید غرامت سنگینی پرداخت نمایند.

2. توجه به زمان. آیا فرهنگ کشور به زمان گذشته، حال یا آینده توجه می کند؟ جوامع از نظر ارزشی که برای زمان قائل می شوند، تفاوتهایی دارند.برای مثال فرهنگهای غربی پدیده زمان را به عنوان یکی از منابع کمیاب به حساب می آورند چنانکه این ضرب المثل بسیار مشهور بیان می کند که وقت طلاست و باید به بهترین شکل از آن استفاده کرد. آمریکایی ها به زمان حال و آینده نزدیک توجه می کنند. به همین سبب است که مشاهده می کنیم برای ارزیابی عملکرد سازمانها به دوره های کوتاه زمانی توجه می شود. در مقابل، ایتالیایی ها به گذشته توجه می کنند، سنت پرست هستند و می کوشند روشها و سنتهای تاریخی را حفظ کنند.

3. ماهیت فرد. این پرسش مطرح است که آیا فرهنگ کشور، انسان را موجودی خوب، بد یا آمیزه ای از این دو می داند؟ در کشورهای جهان سوم، افراد اصولا خود را منزه و قابل اعتماد می دانند. از سوی دیگر کره شمالی دیدگاهی متفاوت درباره ماهیت انسان دارد و آن را موجود بدی ( شر) می داند. در آمریکای شمالی این دیدگاه در وسط طیف قرار می گیرد. افراد اصولاً خود را خوب می دانند ولی مواظب هستند که کسی از خوبی آنان سوءاستفاده نکند.

4. توجه به فعالیت. در برخی از فرهنگها به عمل یا کار توجه می شود. در این جوامع بر انجام کارها تاکید زیادی می گردد. در برخی از فرهنگها به بودن یا زندگی در لحظه حال توجه و تاکید می شود. در این فرهنگها به موضوع تجربه زندگی و رسیدگی به خواسته های آنی تاکید زیادی می شود. ولی باز هم در برخی از کشورها مساله کنترل نفس مطرح است. جوامعی که در آمریکای شمالی وجود دارد در بین این طیف قرار می گیرند. آنها سخت کوش اند و انتظار دارند از طریق ارتقای مقام، افزایش حقوق و توجهات دیگری که به آنان می شود به پاداشهای مناسب برسند.

5. توجه به مسئولیت: با توجه به رفاه حال دیگران و تعیین مسئولیتها، می توان جوامع و فرهنگها را طبقه بندی کرد. برای مثال، آمریکاییها بسیار فردگرا هستند. آنها با استفاده از ویژگیهای شخصی و موفقیتها می کوشند تا تصویری از خود ارائه نمایند. آنان بر این باورند که هر کس مسئولیت شخصی خود را بر عهده دارد. در کشورهایی چون مالزی به گروه توجه می شود. افراد خود را مسئول گروه می دانند و بر اتحاد، وفاداری و هماهنگی گروه تاکید می شود. در فرانسه و بریتانیا به روابط موجود در سازمان و سلسله مراتب اختیارات توجه می شود. در این کشورها، گروهها با توجه به سلسله مراتب موجود در جامعه وضع یا موقعیت خود را تعیین می کنند. در فرهنگها یا جوامعی که به سلسله مراتب اختیارات توجه می شود، پدیده اشرافیت خودنمایی می کند.

6. مفهوم فضا. آخرین بعدی که در چارچوب معروف کلاکهان و استرادبک ارائه می گردد به مالکیت فضا مربوط می شود. در برخی از فرهنگها، کارها در محیط باز و عمومی ایجاد می شود؛ در انتهای دیگر طیف وضع به گونه ای است که امور جنبه خصوصی پیدا می کند و باز اینکه در تعدادی از جوامع و فرهنگها، شیوه عمل به گونه ای است که در وسط این طیف قرار می گیرند.
سازمانهای ژاپنی منعکس کننده جوامعی هستند که ماهیت عمومی دارد. برای مثال، به ندرت امکان دارد دفاتر خصوصی مشاهده شود. مدیران و کارکنان در یک اتاق بدون داشتن دیوار یا میزهای جداگانه کار می کنند. شرکتهایی که در آمریکای شمالی فعالی می کنند، بازتابی از ارزشهای فرهنگی خود را دارند. در این سازمانها دفاتر خصوصی و بزرگ نشانه مقام اداری است.

تحقیق هاف استد
هاف استد به این نتیجه رسید که مدیران و کارکنان از چهار بعد فرهنگ ملی با یکدیگر تفاوت دارند، که عبارت اند از:
1. فردگرایی در مقایسه با جمع گرایی
2. اختلاف در قدرت
3. اجتناب از پدیده عدم اطمینان
4. مردسالاری در مقایسه با زن سالاری

1. فردگرایی در مقایسه با جمع گرایی
مقصود از فردگرایی وجود یک چارچوب اجتماعی نه چندان منسجم است که افراد بیشتر به منافع خود توجه می کنند و تنها به افراد بسیار نزدیک خانواده رسیدگی می نمایند. در جامعه ای که فردگرایی حاکم باشد، افراد به میزان زیادی احساس آزادی می کنند. بر عکس، جمع گرایی به این معنی است که یک چارچوب اجتماعی محکم وجود دارد و افراد انتظار دارند سایر کسانی که در این گروه قرار دارند ( مثل سازمان) به آنان توجه کنند و هرگاه با مساله یا مشکلی روبه رو شدند به حمایت از آنان برخیزند. آنان احساس می کنند که باید به گروه وفاداری زیادی داشته باشند.
هاف استد به این نتیجه رسید که میزان فردگرایی در یک کشور با ثروت آن کشور رابطه مستقیم دارد. در کشورهای ثروتمند، مثل ایالات متحده آمریکا، بریتانیای کبیر و هلند افراد بسیار فرد گرا و در کشورهای فقیر مثل کلمبیا و پاکستان افراد جمع گرا می باشند.

2. اختلاف قدرت
به صورت طبیعی، از نظر تواناییهای فکری و جسمی افراد متفاوت اند. این اختلاف، به نوبه خود موجب بروز اختلاف در ثروت و قدرت می شود. یک کشور با این نابرابریها چگونه عمل می کند؟ هاف استد برای نوع برخورد جامعه با این واقعیت که قدرت به صورت نابرابر در سازمان و نهادها توزیع شده است از اصطلاح اختلاف قدرت استفاده کرد. جامعه ای که در آن اختلاف قدرت زیاد است، تفاوت قدرت در سازمان را می پذیرد. کارکنان برای مقامات بالای شرکت احترام زیادی قائل اند. مقام، مرتبه و موضوع فرد در سازمان دارای وزن است. هنگامی که بحث درباره اختلاف قدرت مطرح می شود، شرکتهایی که در این جوامع فعالیت می کنند می توانند افرادی را به آنجا اعزام دارندکه از نظر مقام سازمانی هم سطح یا بالاتر از کسانی باشند که با آنان به مذاکره می پردازند. در کشورهایی چون فیلیپین،ونزوئلا و هند اختلاف و فاصله قدرت زیاد است. در کشورهایی که اختلاف قدرت اندک است، افراد نابرابریهای زیادی در سازمان مشاهده نمی کنند، مقامات ارشد دارای قدرت هستند، ولی زیردستان از آنها واهمه ای ندارند. نمونه آن، کشور اتریش است که در آنجا اختلاف قدرت بسیار اندک است.

3. اجتناب از پدیده عدم اطمینان
ما در دنیایی نامطمئن زندگی میکنیم. آینده ناشناخته و مبهم بوده و خواهد بود. جوامع مختلف در برابر پدیده عدم اطمینان به روشهای گوناگون از خود واکنش نشان می دهند. در برخی از جوامع، افراد و اعضای جامعه می کوشند تا پدیده عدم اطمینان را بپذیرند. افراد این جوامع از خطر روی گردان نیستند. آنها در برابر رفتار و عقاید مخالف بردبار هستند، زیرا این عقاید یا رفتار موجب تهدید و وحشت آنان نمی شود. هاف استد درباره این جوامع می گوید که آنها از نظر اجتناب از پدیده عدم اطمینان در سطح پایینی قرار دارند. یعنی افراد به صورت نسبی احساس امنیت می کنند. کشورهایی که در این گروه قرار می گیرند عبارت اند از: سنگاپور، سوئیس و دانمارک.

جامعه ای که از نظر پدیده عدم اطمینان در سطح بالایی قرار دارد بدین گونه است که افراد دچار اضطراب و وحشت شدید می شوند و در برابر آینده مبهم تنش زیاد از خود نشان می دهند و پرخاشگر و ناآرام هستند. سازمانهایی که در این کشورها قرار دارند، دارای قوانین و مقررات رسمی هستند و افراد نسبت به رفتار و عقاید مختلف هیچ بردباری و شکیبایی از خود نشان نمی دهند. کشورهایی چون ژاپن و یونان در این مقوله قرار می گیرند.

4. مرسالاری در مقایسه با زن سالاری
از دیدگاه هاف استد، در برخی از جوامع به هر دو گروه مرد و زن اجازه داده می شود تا نقشهای متفاوتی به عهده بگیرند. در برخی از جوامع همواره بر این نکته تاکید می شود که افراد از نظر جنس و نقشی که باید در کارها برعهده بگیرند باید به شدت از یکدیگر تفکیک شوند. هنگامی که بین نوع کاری که مرد یا زن باید انجام دهد تفکیک قائل شوند، هاف استد مدعی است که توزیع فعالیت به گونه ای است که مردان عهده دار مشاغلی میگردند که بتوانند بهتر ابراز وجود نمایند و به زنان پست هایی داده می شود که جنبه خدماتی دارد و مراقبت و نگهداری را برعهده می گیرند. چون از این دیدگاه به موضوع نگاه شود، مردسالاری به جوامعی اطلاق می شود که بر مساله ابراز وجود و کسب پول و ثروت و اشیای مادی توجه می شود و به مساله مراقبت از دیگران اهمیت زیادی نمی دهند.

برعکس در جوامع به اصطلاح زن سالار به مساله روابط، توجه به دیگران و کل کیفیت زندگی توجه میشود. در آنجا که پدیده زن سالاری حاکم است، توجه به افراد، برتر از کسب پول است و کیفیت زندگی و حفظ محیط زیست و رسیدگی و کمک به دیگران از اهمیت بالایی برخوردار است. هاف استد به این نتیجه رسید که ژاپن یک جامعه مرد سالار است. در ژاپن بیشتر زنان باید به امور خانه بپردازند. در انتهای دیگر طیف، کشور هلند قرار دارد که بسیار زن سالار است. در این کشور می توان مشاهده کرد که مردان در خانه می نشینند و به امور خانه و خانه داری می پردازند و زنان کارهای بیرون خانه را برعهده دارند.

نمونه هایی از ابعاد فرهنگی در تحقیق هاف استد


تعداد صفحات : 24 | فرمت فایل : pptx

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود