تارا فایل

پاورپوینت توحید


بسم الله الرحمن الرحیم

علم باورها (کلام)

ابوعلی سینا
فارابی
سهروردی
عیون الحکمه
حکمه الاشراق
الاشارات و التنبیهات
شفا
خواجه نصیرالدین طوسی

شیخ مفید
علامه حلی
شیخ بهایی
میرداماد کبیر
ملاصدرا
علامه طباطبایی
علامه مصباح
آیت الله جوادی
تبیین براهین اثبات خدا
معرفت شناسی در قرآن
وحی در قرآن
بدایه الحکمه
نهایه الحکمه
آموزش عقائد
آموزش فلسفه 1
آموزش فلسفه 2
فلسفه اخلاق
شرح نهایه الحکمه
شرح اسفار الاربعه
شرح برهان شفاء
شیعه در اسلام
خداشناسی
جذوات فلسفه و عرفان
قبسات الانوار
اوائل المقالات
اسفار الاربعه العقلیه
شرح هدایه الاثیریه
شواهد السلوکیه
عقل سرخ
شرح عقائد صدوق
اجوبه المسائل السرویه
نکت الاعتقادیه
کشف المراد
منهاج الیقین
نظام البراهین
فی اصول الدین
الفین
باب حادی عشر
جوهر النضید
ایضاح المقاصد
تصحیح الاعتقاد
الاعتقادات
تجرید الاعتقاد
شرح الاشارات
اخلاق ناصری
رساله فی الاثبات مفارقات
تحصیل السعاده
فصوص الحکمه
اثبات وجود القائم
الوجود الذهنی
وحدت وجود
وجوب شکر منعم

درس اول : نیاز ما به پی جویی دین
فرض کنید در قطار هستید و هنگامی که از دیدن مناظر لذت می برید ناگاه کودکی با نهایت اضطراب و نگرانی شما را صدا میزند با حالت تعجب به او خیره می شوید و منتظر کلام او هستید که می گوید: آقا عجله کنید از قطار پیاده شوید ایستگاه بعد این قطار به واسطه ی انفجار بمبی که داخل آن هست منهدم خواهد شد ، پس وقت را غنیمت بشمارید. شاید شما هم مثل بنده به حرف این کودک بی اهمیت باشید ولی وقتی شخص دیگری به شما همین حرف را میزند احساس خطر بیشتری می کنید و همین طور اشخاص بعدی تا جایی که کل قطار به شما هشدار می دهند. در این جا شما کمترین کاری که می کنید تحقیق کردن است یعنی حداقل کاری که انسان عاقل در مواجهه با ادعای خطری که مرگ و زندگی او را تهدید می کند ، انجام می دهد ، تحقیق کردن است که مبادا آن خطر منجر به مرگ او شود . وقطعا شما به مسئول قطار مراجعه کرده و صحت یا بی اساس بودن این ادعا را بررسی می کنید تا جایی که مطمئن شوید خطری شما را تهدید نمی کند. در مثال بیان شده شما به دستور عقل خود عمل کردید و در شرایط مشابه چون احتمال ضرر کلان و غیر قابل جبران مثل ضرر به زندگی مطرح است نیز همین کار را خواهید کرد چرا که عقل به شما دستور می دهد هنگامی که احتمال خطری بزرگ مطرح است باید با تحقیق کردن سایه ی شوم آن خطر را برطرف سازیم چه این که بسیاری بدون تحقیق فورا اقدام می کنند مثلا هنگامی که عده ای از اشخاص ادعا کنند عقربی روی گردن شماست . شما حتی اگر شک به راستی این گفتار هم داشته باشید باز با احتیاط برخورد خواهید کرد.

خب در تطبیق با مسئله ی خودمان باید بگوییم : عده ای ادعا کردند که بهشت و جهنم جاودانی وجود دارد هرچند ما به این ادعا بی اهمیت باشیم و آن را دروغ بپنداریم باز به عنوان یک احتمال جدی مطرح است که اگر عذاب جاودانی باشد ما ضرر بسیار جدی را متحمل خواهیم شد.
اگر بخواهیم این قضیه را به صورت استدلالی بیان کنیم متن ذیل را در نظر می گیریم :
در ادعای وجود عذاب جاودانی احتمال ضرر کلان و غیر قابل جبران مطرح است .
هر جا احتمال ضرر کلان و غیر قابل جبران مطرح باشد عقل دستور به الزامی بودن تحقیق می دهد .

در ادعای وجود عذاب جاودانی عقل دستور به الزامی بودن تحقیق می دهد.

پس نتیجه می گیریم که تحقیق راجع به تمام مباحث دینی به نظر عقل ضروری و لازم است چرا که برای فهم ادعای وجود ضرر کلان (احتمال وجود عذاب جهنم ) ابتدا باید راجع به علت آن یعنی خالق جهنم بحث کنیم که هست یانه ؟ چرا که اگر خالقی نباشد خلقی به نام جهنم نیست تا بتواند به ما ضرری برساند واحتمال ضرر آن مطرح باشد و نتیجه ی تمام این مباحث برطرف کردن احتمال آن ضرر جدی خواهد بود.
1
2
نتیجه
نسبت بین محدود و نامحدود ؟
> ؟ یا =

درس دوم : توضیح دین
خیلی وقت ها ما راجع به بسیاری از چیزها بحث می کنیم در حالی که خودمان از موضوع بحث بی خبریم و نمی دانیم بر سر چه چیزی بحث می کنیم مثلا : بسیار از دین سخن می رانیم در حالی که خود واژه ی دین در تعریفات برای ما معنای خاصی ندارد ، پس بی درنگ شروع کنیم :
واژه ی اضافی و ترکیبی اصول عقائد از دو کلمه ی اصول و عقائد تشکیل یافته است بنابراین باید هردو لفظ را جداگانه بررسی کرد:
اصول : جمع اصل ، به اساس و بنیان هر چیزی اصل گفته می شود بنابراین اصول یعنی : بنیان ها وریشه ها (معجم مقاییس/ج ۱/ص ۹۱)
معنای بالا معنای لغوی و لفظی کلمه اصول بود اما اصول در معنای اصطلاحی : اساس و بنیان هر چیزی که به صورت قواعد و حکم های کلی برای فهم آن چیز یا انجام آن استفاده می شود.
مثلا : اصول اداری یعنی فهم و رعایت قواعد یک مجموعه ی کامل ./ اصول علمی : یعنی برای فهم مطالب علمی باید بر اساس قواعد کلی بیان شده در آن علم عمل کرد و ابتدا آن را فهمید و سپس آن را مراعات کرد.
عقائد : جمع مصدری کلمه عقیده ، از ریشه ی عقد ، عقد به معنای پیوند و گِره ی محکم و ناگسستنی است
بنابر این عقائد یعنی پیوند های محکم (معجم مقاییس / ج۴ / ص ۷۵۶)
اما در معنای اصطلاحی ، عقائد یعنی : مجموعه پیوند های ذهنی اشخاص نسبت به مطالبی که آن را باور دارند
حال باین توضیح دقیق راجع به اصول و عقائد باید گفت ، واژه ی ترکیبی اصول عقائد به این معناست :
الف – لغوی ولفظی 👈 به معنای اساس و بنیان پیوند های محکم به ذهن انسان است.
ب – اصطلاحی 👈 به معنای علمی است که راجع به اساس باورهای آدمی بحث می کند.
1
2

دین در لغت به معنای روش و در اصطلاح به معنای :
روشی که انسان بر اساس باور ها و اعتقادات خود آن را می گزیند و بر آن اساس زندگی می کند.
ادیان بنابر اعتقادات به سه دسته تقسیم می شوند :
الف – ادیان توحیدی (ادیان ابراهیمی) : که معتقد به خدای یگانه هستند مانند : اسلام ، مسیحیت ، یهودیت
ب – ادیان تشریکی : که معتقد به خدا هستند اما آن را چندگانه می دانند و معتقدند هر خدائی به تنهایی توانایی انجام کاری را ندارد یا مانند : بت پرستان ،
اِلهه های مصر باستان ، فضائی پرستان و…..
ج – ادیان تکفیری : که در ظاهر منکر وجود خدائی هستند اما در واقع آن ها خدا را با دید خود تعریف می کنند مانند : ماتریالیسم ها (مادی گرایان)
پوزیتویسم ها ( قائلین یر اصل بودن تجربه ) و …..
چند نکته :
اول : اگر تعریف خدا ودین را محدود کنیم هیچ کدام از ادیان یاد شده به جز اسلام صلاحیت دین واقع شدن را ندارند [البته همین درست است]
دوم : برخی نوع سوم را دین نداسته و مکتب و طرز فکر و به عبارتی آن را به عنوان شیوه ی فلسفی قلمداد کردند .[ که نظر حق همین است ]
سوم : توجه داشته باشید همه چیز بستگی به تعریف شما یا طرف مقابل از دین و خدا دارد هر مقدار تعریف محدود تر شود طبعا ادیان کمتری داخل در تعریف می شود
هر مقدار دایره ی تعریف را بزرگ تر کنید ادیان بیشتر و حتی ممکن است مکاتب و نحله های بیشتر داخل شوند .
اسلام نیز از دو لحاظ تعریف می شود :
لغوی : پذیرش ، پذیرفتن (معجم مقاییس اللغه / ج ۳ / ص ۵۴۲)
اصطلاحی : دینی الهی است که شامل مجموعه عقاید عقلانی و مناسک الهی و مجموعه دستور های فردی ، اجتماعی است که با هدف سعادت ورشد دنیوی واخروی به عنوان آخرین دین الهی مطرح شده است.
1
2
باور ها درست تر و غلط تر ندارند ،یا یک باور درست است یا غلط .

درس سوم : انواع شناخت
ضرورت شناخت دین در درس اول ثابت شد ولی خود شناخت سوالات مهمتری را به دنبال دارد :
شناخت انسانی از چه راه هایی امکان پذیر است ؟
کدام یک از راه ها نتیجه یقینی را به دنبال دارد ؟
با استفاده از کدام راه مابه واقع میرسیم ؟
انواع شناخت :
شناخت تجربی یا حسی : این نوع شناخت باتوجه به تجربیات انسان که از راه اندام های حسی حاصل شده و مقایسه ی آن ها با یک دیگر به دست می آید ، مانند انواع شناخت هایی که در علوم تجربی موجود است : طب ، فیزیک ، شیمی ، زمین شناسی و …
شناخت نقلی و تعبدی : در این نوع شناخت ما با توجه به مطالبی که از پیشینیان معتبر خود داریم به درک جدیدی میرسیم البته این اخبار توسط مخبر صادق یعنی کسی که اصلا احتمال دروغ گفتن در وی وجود ندارد ، انتقال می یابد .مانند تمامی علوم منقول : ادبیات ، تاریخ ، حدیث
شناخت عقلی : در این نوع شناخت ما به واسطه ی دخالت مستقیم عقل مفاهیم را استخراج می کنیم. مانند علوم عقلی : فلسفه ، ریاضیات ، منطق
شناخت شهودی : که در این نوع شناخت انسان به عین واقعیت دست پیدا می کند که در آن جای هیچ گونه اشتباهی نیست ، البته آن چه به عنوان شناخت شهودی مشهور شده تفسیر مشاهدات ذهنی است که قطعا با تعریف ما متفاوت است و خطا در آن راه دارد و مانند : علم عرفان و سیر الی الله
ذکر کردن شناخت عقلی به عنوان راه سوم شناخت به این معنا نیست که عقل در شناخت حسی یا شناخت نقلی دخالتی ندارد بلکه خوب میدانیم هرجا حرف از درکی باشد پای عقل در میان است بلکه به این معناست که دخالت عقل فقط به عنوان درک کننده و مشخص کننده ی محدوده ی مطالب آن علوم هست و غیر از این دخالتی ندارد..
و البته راه عقلی قطعا به این معنا نیست که عقل بدون کمک هر حس و تجربه ای نتیجه می گیرد بلکه گاه در مقدمات یک استدلال عقلی از تجربیات و حسیات بهره گرفته می شود..

کار آمدی انواع شناخت و تعریف جهان بینی :
جهان بینی اصطلاحا به معنای منظومه ی فکری اشخاص است و در واقع مجموعه نظریاتی است که انسان بر اساس شناخت خود از جهان پیرامون به آن باور دارد.
باتوجه به تقسیم انواع شناخت ما می توانیم چهارنوع جهان بینی را در نظر بگیریم :
جهان بینی تجربی : به چند دلیل این نوع جان بینی نه تنها کارآمد نیست بلکه قابل استفاده نیز نیست :
اولا : برد تجربه بسیار محدود بوده و نهایت شناختی که از آن حاصل می شود راجع به ماده و مادیات است و دست تجربه حسی ، بسی کوتاه تر از آن است که بتواند خدا را اثبات کند یا العیاذ بالله نفی و ردّ کند چراکه قلمروی علوم تجربی در مادیات است و ، وجود خدا غیر مادی است و مشخص است با شناخت مادی نمی توان به موضوعی که غیر مادی است ، آگاهی یافت .
بنابراین اطلاق جهان بینی به این نوع شناخت اشتباه است و و این شناخت ها ایجاد شدند تامتضمن بقای بشر باشند نه پاسخ به سوالات وی .
ثانیا : جهان بینی تجربی قرین به خطا و اشتباه است ، به این معنا که هر لحظه با آزمایشی جدید نتیجه ای جدید گرفته می شود و بسیار سخت است که انسان بتواند نتیجه ی قطعی برسد ، سیر و تحول علوم تجربی به دقت بیان گر این معناست.
جهان بینی نقلی و تعبدی : این نوع نیز به جهاتی قابل استفاده نیست :
این نوع جهان بینی وابسته به پذیرش منبع یا منابع معتبر است که اعتبار خود آن منابع معتبر وابسته به مسائل عقلی است مثلا نمی توان گفت : چون قرآن می گوید : خدا هست ، پس خدا هست ، هنوز خدایی ثابت نشده که پیغمبری ثابت شود و پیرو آن قرآن معتبری ثابت شود..
در منابع معتبر نیز عمده بحث های جهان بینی مطرح نشده است چرا که آیات و روایات شریفه کاملا مطابق عقل و فطرت بشری هستند و مطلب اشتباه نقل نمی کنند.
مثلا وجود خدا در قرآن ثابت شده است : قالَتْ رُسُلُهُمْ ((( اَ فِی اللَّهِ شَکٌّ ))) فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یَدْعُوکُمْ [سوره ابراهیم / آیه دهم ]
گفتند پیامبران آن ها : آیا در وجود خدا شک است ؟؟؟؟ کسی که خالق آسمان ها و زمین است ؟/

جهان بینی شهودی : اما در این جا بحث بسیار تخصصی است پس دقت فرمائید :
اولا : در جهان بینی شهودی جایی برای مفاهیم نیست و اشخاص به عین واقعیت دست پیدا می کنند ، بنابر این اطلاق جهان بینی بر شهود امری اشتباه است ، چراکه جهان بینی منظومه ای از نظام های مفهومی است و جایی که مفهومی حضور ندارد ، جای جهان بینی نیست..
ثانیا : بیان مشاهدات و مکاشفاتی که در وادی شهود برای انسان حاصل می شود نیاز به ورزیدگی ذهنی بسیار در تحلیل های فلسفی و عقلی دارد و اگر کسی آن را درست نتواند منتقل کند خود عامل گمراهی خواهد شد..
ثالثا : بسیاری از مسائلی که ذیل عنوان شهود گنجانده شده در واقع انعکاس خیالات و تخیلات ذهنی بوده و در عالم واقع اتفاقی نیافتاده است فهم و تشخیص تخیل و واقعیت و مرز بین شهود و خیال نیز از طریق همین خط کش های عقلی است و گاه کار آن قدر بالا می گیرد که خود شهود کنندگان نمی توانند فرقی بین شهود که در واقع اتفاق می افتد و انعکاس خیالات که واقعیتی پشت آن نیست قائل شوند..
رابعا : آنچه شهود حقیقی است در گرو سال ها بندگی و عبادت خالصانه خدا و رعایت حقوق در تمامی مراحل زندگی است حاصل می شود و شاهدی به شهود درست نرسیده مگر با اطاعت فرامین الهی ، حال کسی که در اصل وجود خدا شک دارد چگونه می تواند از این طریق خدا را بشناسد ، خدایی را آن طور که باید نپذیرفته که عبادتش را کند و به جهان بینی راه یابد.
جهان بینی عقلی (فلسفی ) : ناگزیر بعد از رد شدن هر سه راه موجود ، وهر سه نوع جهان بینی باید جهان بینی عقلی را پذیرفت که البته امتیازاتی نیز به نسبت دیگر جهان بینی ها دارد : :
اول : برد عقل و عقلانیت محدود نبوده و چون عقل کلیات را درک می کند می توان به نظام های منسجمی دست یافت و در نهایت منظومه ای عقلی از مباحث و مطالب به دست آورد..
دوم : عقل به تنهایی مورد پذیرش همگان است و نقطه مشترک تمام هفت ملیارد شخص روی زمین است ، درحالی دیگر جهان بینی ها مربوط به اشخاص و اصناف مختص همان دسته است و از این جهت فراگیرترین نوع جهان بینی است..
سوم : از همه مهمتر اگر با ساز و کاری که در بخش بعد گفته خواهد شد پیش رویم نه تنها خطایی در این نوع جهان بینی وجود نخواهد داشت بلکه امکان آن نیز منتفی خواهد بود و به دیگر بیان محال است انسان اشتباهی کند..

جمع بندی :

راز قطعی بودن علوم عقلی : ابتدا به تقسیم ذیل توجه کنید :
علم حضوری : که در این نوع علم ، شخص بدون واسطه مفهوم دیگری یک مسئله را می داند و امکان خطا در آن موجود نیست.
مانند : علم به وجود خود ( یعنی هر شخصی بدون دخالت مفهوم دیگری علم به وجود خود دارد و می داند که هست.)
علم حصولی : که در این نوع علم ، شخص به واسطه ی مفاهیم دیگر یک مسئله را می فهمد و امکان خطا در آن هست.
مانند : انواع علوم انسانی اعم از علوم تجربی و.. برای مثال : هنگامی که انسان به مفهوم گلبول بر می خورد پیش از آن باید بسیاری از مفاهیم واسطه شوند تا آن را بفهمد تا انسان مفهوم اعضا و اجزاء بدن را نفهمد ، تا مفهوم خون و عملکرد آن را در بدن نفهمد امکان ندارد مفهوم گلبول را بشناسد.
خطا ناپذیری علم حضوری :
چرا انسان در فهم مسائل اشتباه می کند ؟
پاسخ واضح است ، مادامی که انسان سعی می کند در فهم مسائل از واسطه های دیگر کمک بگیرد به علت اشتباه قراردادن یک واسطه یا فهم نابجا از یک واسطه اشتباه می کند ، اما اگر میان فهم آدمی و آنچه که آن را می فهمد فاصله و واسطه ای نباشد ، چگونه امکان اشتباه هست ؟ به عبارت دیگر هنگامی که میان فهم یک مطلب و خود آن مطلب فاصله ای نباشد امکان اشتباهی نخواهد بود چرا که فهم آدمی جز حقیقت را نخواهد دید و آنچه می فهمد همان چیزی است که به فهم او اعتبار داده است.
اگر کسی بخواهد اشکال کند که این مطلب را پذیرفتیم اما چه کسی گفته خود آن کسی که می فهمد اشتباه نیست ؟
در پاسخ خواهیم گفت : شما این اصل را پذیرفتید و طبق همان دارید ما را رد می کنید :یعنی اگر کسی بخواهد مطلبی را رد کند باید پیش از آن پذیرفته باشد که او می فهمد و اگر نه باید خود را نفهم فرض کند ، که در این صورت حرف او اعتباری ندارد ، پس علم حضوری بالاتر از آن است که رد یا اثبات شود چرا که در هر دو جنبه رد یا اثبات ، شخص باید بپذیرد که اصل فهم ذاتاً صحیح است و امکان خطا ندارد و اصلا خطا وصحیح ، غلط و درست بودن همه در صورتی معنا پیدا می کند که فهمی باشد ، چراکه در صورت نبود فهم اثبات یا رد بی معنا می گردد و فهم خود منشا پیدایش رد یا اثبات است .
علوم عقلی چون به علم حضوری می رسند ، نه تنها احتمال خطا از آن ها برداشته می شود بلکه امکان خطا نیز ندارند.

پاسخ به سوالات و جمع بندی نهایی
پس از این که روشن شد علم حضوری خطا ناپذیر است باید به چند سوال پاسخ داد :
چگونه بفهمیم علم حصولی ما نسبت به یک مسئله صحیح است ؟
اگر علم حصولی ما نسبت به یک مسئله ، قابل بازگشت به علم حضوری باشد صحیح است. مثلا علم حصولی ما نسبت به وجود خدا که از راه استدلال به دست می آید اگر قابل بازگشت به علم حضوری باشد صحیح است واگر نه راه حصول علم بر ای ما اشتباه بوده و استدلال ما غلط بوده است.
از کجا بفهمیم استدلال ما صحیح بوده است ؟
اگر استدلال ما قابلیت بازگشت به علم حضوری را دارد صحیح است و اگر نه غلط است.
از کجا بفهمیم هستیم و واقعیت داریم و استدلال های ما واقعی است ؟
هر شخصی به علم حضوری می داند که هست ، می داند که واقعیتی هست و می داند که استدلال ها واقعی است.
راه شناخت خداوند به صورت علم حضوری ممکن است ؟
بله هر کس به مقدار وسعت وجودی که دارد می تواند به علم حضوری خدا را درک کند اما پیش از این مسئله باید وجود خدائی را پذیرفته باشد و او را شناخته باشد بنابراین ، این نوع شناخت بعد از علم حصولی ممکن است ، یعنی میتوان خدا را بدون واسطه درک کرد البته به مقدار وسعت وجود خودمان
آیا نیاز است همه مسائل با علم حضوری درک شوند ؟
نه ، پذیرش یک علم حضوری کافی است که آن علم به وجود هرشخص ، توسط خود او می باشد
علوم حصولی تجربی واسطه در فهم دارند امکان خطا دارند نتائج غیر قطعی است
راه بررسی باورها نقلی
علوم حضوری عقلی استدلات عقلی به جایی می رسند که واسطه درفهم ندارند. امکان خطا ندارند نتائج قطعی است.
شهودی کسی که این علم را دارد قبل ها به اعتقادات رسیده است.
فرق اساسی میان علوم عقلی و دیگر علوم توانایی بازگشت این علوم به علم حضوری است بر خلاف دیگر علوم
که چنین مسئله ای در آن بی اهمیت است ، راز خطاناپذیری علوم عقلی نیز همین توان بازگشت است .

درس چهارم : توحید چرا خدا علت نداره ؟ کی گفته خدا وجود داره ؟ برای وجود خدا چه دلیلی داریم ؟ توحید دارای سه مسئله ی اساسی است : 1 – اثبات خدا ( قاعده 1-6 ) 2- اثبات صفات خدا ( قاعده 7 ) 3- توضیح صفات خدا ( قاعده 8-10) اولین مسئله در توحید ، مسئله اثبات خدا است که اثبات یک مطلب باید از طریق برهان باشد . ابتدا توضیح مختصری پیرامون بُرهان خواهیم داد : برهان در لغت به معنای نور و حقیقت آمده است. در اصلاح نیز اقامه برهان یعنی : استدلالی را با ساز و کار منطقی به علم حضوری برسانیم به طوری که یقین پیدا کنیم به واقعیت مطلوب خود دست پیدا کردیم و هیچ گونه شکی در راستی و درستی آن نداشته باشیم. این نبود شک به علت آن است که برهان دقیقا وسیله ی رسیدن به علوم حضوری خطا ناپذیر است . هر سه مسئله ی توحید را ذیل ده قاعده انجام می دهیم :

قاعده اول
واقعیت
می پذیرم هست و در وجود آن شکی ندارم.
نمی پذیرم که هستم و در وجود خودم شک دارم.
واقع هست .
من وجود دارم.
ذهن به واقعیت می رسد .
می پذیرم که هستم ودر وجود خودم شکی ندارم.
هیچ واقعیتی
وجود ندارد.
ذهن نمی تواند به واقع برسد .
می پذیرم که ذهن توانایی رسیدن به واقعیت را دارد.
واقعی است ، خودش حرفش را نقض کرده
همین گزاره واقعی است ؟
واقعی نیست ، که بر این اساس اعتباری ندارد .
آیا در وجود همین گزاره شک دارید ؟
یقین دارم که هست.
در وجودش شک دارم ، که این جمله اعتباری ندارد.
علاوه بر یقین در جمله پدیرفتید :
1. ذهنی وجود دارد که طراح آن بوده.
2.زبانی که آن را گفته و غیرش را نگفته.
3. عقل و زبان از اجزای وجودتان است.
آیا همین گزاره واقعی است ؟
خیر واقعی نیست ، در نتیجه اعتباری ندارد.
بله واقعی است .
ذهن شما واقعیتی را فهمیده که ذهن هیچ واقعیتی را نمی فهمد پس ذهن واقعیت را می فهمد.

قاعده دوم
علیّت
1. علیت دو طرف دارد ، یک طرف آن علت است و طرف دیگر معلول .
2. مقصود از علت چیز اثر گذار است و معنای معلول چیزی است که از اثر گذار تاثیر می گیرد .
3. علیت یعنی هر موجودی در عالم نیاز به علتی دارد ، وهیچ موجودی ( یا ممکنی ) بی علت نیست.
پذیرش
«علّیت»
توضیح
«اصل عِلیَّت»
قبول دارد و باید آن را اثبات کند .
قبول ندارد و باید آن را رد کند .
هر استدلال دو مقدمه و یک نتیجه دارد (( یعنی دوعلت و یک معلول دارد)) ، دو اثر گذار یک اثر پذیر دارد ، «بنابر این رد کردن یا اثبات کردن این اصل صورت نمی گیرد مگر با کمک و یاری جستن از همین اصل »،پس شخصی که قصد انجام رد یا اثبات اصل علیت را دارد باید پیش از آن این اصل را پذیرفته باشد و اگرنه استدلال او چه در جنبه ی رد چه در جنبه ی اثبات ، واقع نمی شود چرا که ، چه کسی گفته آن دو مقدمه و این نتیجه باهم مرتبط هستند تا نتیجه ای حاصل شده بنابر آن قابل قبول باشد .
مدعی : عالم ماده از ذرات اتم تشکیل شده / عینک بینایی چشم را بیشتر می کند .
مقدمه اول : عالم ماده ، از ماده تشکیل شده است .
مقدمه دوم : هر کجا ماده ای باشد ، از ذرات اتم تشکیل شده است .
نتیجه : عالم ماده از ذرات اتم تشکیل شده است.
مقدمه اول : عینک زدن باعث تقویت عدسی عنبیه می گردد.
مقدمه دوم : هر چیزی باعث تقویت عدسی عنبیه کردد ، بینایی را بیش تر می کند .
نتیجه : عینک بینایی چشم را بیش تر می کند.
علت
علت
معلول
معلول
«باید استدلال کرد.»
مدعی : علیت رد می شود / علیت اثبات می شود.
مقدمه اول : علیت غیر عقلی است .
مقدمه دوم : هر غیر عقلی رد می شود .
نتیجه : علیت رد می شود .
مقدمه اول : علیت عقلی است .
مقدمه دوم : هر عقلی ، اثبات می شود .
نتیجه : علیت اثبات می شود.
علت
علت
معلول
معلول

قاعده سوم
دور منطقی محال است.
توضیح :
دور منطقی به این معناست که پذیرش یک چیز وابسته به همان چیز باشد به عبارت دیگر یک چیز علت خودش باشد .
مثال :
هر انسانی خودش علت خودش باشد .
علت استحاله :
محال بودن دور امری است که به بداهت نزدیک است.
این که یک چیز علت خودش باشد به آن معنا است که یک چیز قبل از بودنش باشد تا خود را به وجود آورد و بودن یک چیز قبل از نبودنش (با فرض نبودن) محال است و این مسئله امری واضح است .

علت موجود
موجود
قبل
ایجاد
بعد
ایجاد
زمان ایجاد

قاعده چهارم
تسلسل در علل محال است .
توضیح :
لغوی : به معنای زنیجیره وار بودن علت ها
اصطلاحی : اگر علت ها تا بی نهایت بالا روند و به علتی منتهی نشوند که معلول نباشد، تسلل در علل رخ می دهد به دیگر سخن
اگر اثر گذاران یک مجموعه همه تاثیر پذیر باشند و به موثِری نرسند که خود آن موثر از دیگران تاثیر نگیرد ، تسلل در علل رخ می دهد که البته محال است ، یعنی از لحاظ عقلی بالاخره همه ی علت ها باید به علتی برسند که خود معلول نباشند.
مثال :
اگر در مسابقه ی دو تمام دونده ها ، دویدن خود را وابسته به دویدن دیگری کنند و بگویند تا دوندگان دیگر ندوند ما نمی دویم در این حال هیچ گاه مسابقه ای شروع نمی شود، چرا که هر شخصی دویدن خود را وابسته به دیگری کرده و دیگری نیز وابسته به همان اشخاص
علت استحاله :
هنگامی که می گوییم هر علتی ، معلول نیز هست ، چون تمام معلول ها وابسته به علتشان هستند و تا علت آن ها محقق نشود ، آن ها نیز محقق نمی گردند ،
بنابراین هیچ چیز محقق نمی گردد و هیچ چیز موجود نمی شود ، چرا که هر کدام از علت ها وابسته به دیگری هستند و تا دیگری موجود نشوند ، موجود نمی شوند ، این درحالی است که ما یقین به وجود موجودات داریم و می دانیم موجودات هستند ، پس عدم نبوده و وابسته به آن تسلسلی در علل رخ نداده است .

قاعده پنجم
فرض وجود
موجود طبق تقسیم عقلی از دو حال خارج نیست .
واجب الوجود
ممکن الوجود
یعنی موجودی که وجود برای وی ضرورت دارد و او باید باشد ، و در نظر گرفتن نبود برای وی بی معناست،
بنابراین وجود هیچ گاه از وی جدا نمی شود .
یعنی موجودی که وجود برای وی ضرورت ندارد و برای وی نبودن در نظر گرفته می شود و هم امکان بودنش هست هم امکان نبودن وی موجود است .
نکته : البته نوعی دیگر را نیز می توان در نظر گرفت که البته آن نوع موجود نیست و بحره ای از وجود ندارد ، به همین علت در تقسیمات ما نیامد : ممتنع الوجود : چیزی است که نبوده ، نیست و نخواهد بود ، مانند : مفهوم شریک الباری
در این قاعده ما چیزی را ثابت نکردیم ، بلکه فقط مفهوم وجود را در ذهن تقسیم به واجب و ممکن کریم ، و واجب را به موجودی با وجود ضروری وممکن را به موجودی با وجود امکانی معنا کردیم .

قاعده ششم
اثبات واجب الوجود
طبق قاعده اول ما ، در وجود خویشتن شکی نداریم و یقین داریم که هستیم. .
طبق قاعده پنجم ما یکی از دو فرض وجود هستیم یا ممکن یا واجب .
یا حالت سوم برای ما است ، یعنی ممتنع هستیم ، که این مسئله محال است ، چون ممتنع یعنی چیزی که وجود ندارد ، در حالی که طبق قاعده یک ما هستیم ، پس این فرض محال است .
اگر بگوئید خیر از دوحال خارج نیست :
یا هیچ کدام از سه حالت نیستیم که بنابر این نه موجودیم و نه ناموجود که این نیز محال است ، چرا که شی غیر موجود و نا موجود اصلا فرضی ندارد ، و طبق قاعده اول ثابت شد ما هستیم پس این فرض نیز محال است.
با ابطال هردو فرض و محال بودن هردو ، فرض ما ثابت می گردد.
ما ممکن الوجودیم و منشا این مسئله آن است که ما نیاز به غیر را درک می کنیم ، درک کردن نیاز به غیر، تاریخ تولد و تاریخ مرگ ، این که محدود به جسمی هستیم و فراتر از آن نیستیم همه شاهدی است برآن که ما ذات محتاج و نیازمند به غیری داریم ، بنابر این ثابت شد ما ممکن هستیم.
پس ثابت شد ما ممکن الوجودیم و طبق قاعده دوم ما محتاج علت هستیم .
از طرفی طبق قاعده سوم خودمان نمی توانیم علت خودمان باشیم ، همچنین هیچ ممکن الوجودی نیز نمی تواند ، علت ما باشد ، چون دور پیش می آید .
پس علت ما غیر ممکن الوجود است و طبق قاعده پنجم وجود دو فرض بیشتر ندارد ، پس علت ما واجب الوجود است ، به بیان دیگر در نظر گرفتن ممکن الوجود ( خودمان ) بدون علت واجب الوجودی محال است و چون محال اتفاق نمی افتد ، پس قطعا به یقین بدون احتمال خلاف ، واجب الوجود ، وجود دارد .
نکته : طبق تعریفی که برای واجب الوجود کردیم در نظرگرفتن علت برای وی محال است .
از طرفی طبق قاعده چهارم محال است که او علتی داشته باشد. .

قاعده هفتم
اثبات صفات واجب الوجود
اثبات از راه تناسب وجود و صفات
چون وجود برای وی ضروری است ، بنابراین تمام صفات نیز برای او ضروری هستند ، چراکه صفات و ویژگی ها تابع وجود هستند .
علت پیروی صفات از اصل وجود آن است که صفات فقط در وجود یک چیز می توانند وجود خارجی داشته باشند و در غیر وجود یک چیز وجود خارجی ندارند. مانند : بدی ، عدل ، قدرت ، علم
برای مثال ما می گوییم : علی عادل است ، عدل علی با وجود علی همراه است و بدون وی فقط یک مفهوم ذهنی است ؛ بسان خود عدل که بدون یک موجود خارجی فقط یک مفهوم ذهنی است و ازطرفی چون خود علی محدود به جسم است و وجودش وجودی نیازمند و محتاج است ، عدل وی نیز که به عنوان صفت اوست ، محدود و ناقص خواهد بود.
اماواجب الوجودی که وجود ضروری دارد ،صفات ضروری نیز خواهد داشت و مانند وجودش واجب خواهند بود.
اثبات از راه قاعده اعطاء شی
واجب الوجود صفاتی را به ممکنات بخشیده است و امکان ندارد چیزی را که ندارد ببخشد : عدل و ..
علت بخشیدن صفات آن است که واجب الوجود همزمان با بخشیدن وجود ، صفات را نیز بخشیده است ، چرا که صفات خارج از وجود ممکن وجودی ندارند.
معطی ( بخشنده ) شیء محال است فاقد ( ندار ) همان شیء باشد .

قاعده هشتم
بخش اول
صفات سلبیّه
عدم
چنان که گفته شد واجب الوجود ، موجودی است که بودنش ضروری است و نیازی ندارد و طبعا علتی هم نخواهد داشت ، بنابراین ««هرگاه»» ((هرگونه)) نیستی و عدم برای او در نظر بگیریم دیگر او واجب الوجود نخواهد بود ، چراکه وجودش چندان ضرورتی هم نداشته و زمانی هرچند کوتاه برای نبود او در نظر گرفته شده ، این چنین موجودی ، واجب الوجود نیست .
احتیاج و نیاز
ترکیب
در نظر گرفتن هر نیازی در هر زمینه ای برای واجب به معنای در نظر گرفتن علت برای اوست چراکه طبق قاعده ی علیت قطعا وحتما علتی بوده که این معلول خود را از چیزی منع کرده یا به او نداده است ، اما ثابت شد که در نظرگرفتن علت برای خداوند محال است و به دنبال آن ثابت می شود که در نظر گرفتن نیاز و احتیاج برای او به هرگونه و درهر زمینه محال خواهد بود ، مانند : خواب
ترکیب یعنی بتوان برای موجودی اجزاء یا جزئی یافت ، این مسئله برای خداوند محال است ، علت محال بودن در نظر گرفتن ترکیب برای واجب الوجود همان بدون علت بودن واجب الوجود است ، چراکه اگر برای چیزی جزئی در نظر بگیریم ، به این معناست که باید شخصی را در نظر بگیریم که این موجود را محدود کرده است به فلان جزء پس برای او علتی در نظر گرفتیم که او را محدود کرده و بیان شد محال است که ما بتوانیم برای واجب الوجود ، علتی در نظر بگیریم ، مانند : یک پاره خط ، یا یک نقطه
جسمانیت و توابع
نامحدود بون خدا به این معنا است که او هیچ گونه محدودیتی در هیچ مساله ای ندارد و علت نامحدود بودن وی این است که ، برای هر محدودی باید حادی (حدزننده ) در نظر گرفته شود و این به آن معناست که خدا علتی داشته که وی را به حال فعلی اش محدود نموده دصورتی که او بی علت بوده و بنابر این حد خوردن وی محال است ، پس طرف دیگر برای وی ثابت می شود ؛ پراکه موجود یا محدود است یا نامحدود
حدود
جسم بودن خدا یک حد است و ثابت شد وی نامحدود است ، پس محال است جسم باشد ، با نفی جسمانیت ، محال است که زمانی نیز داشته باشد ، چراکه زمان به معنای مقدار گذر از جسم است و محال است مکان نیز داشته باشد ، چرا که مکان به معنای محل وقوع جسم است و با نفی زمان و مکان از وی حرکت و تکامل و تحول و تغییر نیز از وی نفی می شود . ( همیشه همانگونه که بود ، هست )
صفات خدا به دو دسته تقسیم می شوند :
1. سلبی : ویژگی های که از خدا منع می شوند 2.ثوتی : ویژگی هایی که خدا آن ها را دارد .

ذات سرمدی
ازلی بودن خداوند :
ابدی بودن خداوند:
یعنی او هیچ گونه سابقه و پیشینه ی نبود و عدم نداشته به دیگر سخن زمانی نبوده که او نباشد ، چون او واجب است.
یعنی هیچ زمانی نخواهد رسید که او نباشد به دیگر سخن زمانی نیست که او نباشد ، چرا که او واجب الوجود است .
قاعده هشتم
بخش دوم
عکس صفات سلبیه
مستقل
صفات ثبوتیّه
موجود از دو حال خارج نیست : محتاج ، مستقل/بامحال بودن احتیاج وی قطعا مستقل است
نامحدود
بسیط
خارجی
یعنی موجودی که جز ء یا اجزاء خارجی ندارد ، چرا که وی ترکیب پذیر نیست.
ذهنی
یعنی موجودی که جز ء یا اجزاء تصوری ندارد ، چرا که وی ترکیب پذیر نیست.
موجود از دوحال خارج نیست :محدود،نامحدود / با استحاله محدودیت وی قطعا نامحدود است.
حیات
با بررسی مفهوم واجب الوجود مفهوم حیات تا حدودی مشخص شد ، مانند این که او همیشه بوده است و زمان نبود برای او در نظر گرفته نمی شود ، بنابر این حیات او دائمی است و البته زمانی نبوده است که وی نباشد.
حیات او پایانی ندارد ، زمانی ندارد که به واسطه ی آن برای وی عمری در نظر گرفته شود ، در واقع حیات او سرمدی است.
علم
خداوند عالم به تمام امور است و علم او انتها و پایانی ندارد و نوع علم او برای هیچ مخلوقی قابل درک نیست علم خداوند ، و این گونه نیست که وی معاذ الله ندانسته و یا دانسته ی خطا داشته باشد ؛ چرا که صورت یاد شده با نامحدود بودن علم او در تضاد است علم خداوند به معنای درک جدیدی از حقائق نیست و این گونه نیست که معاذ الله وی چیزی را نداند و بعدا دارای آن شود ، بنابراین علم به معنای آگاهی بعد از جهالت یا درک جدید در هیچ زمانی برای وی ثابت نبوده است ؛ بلکه محال است و اگر حتی برای لحظه ای بپذیریم که او ندانسته ای داشته یعنی نسبت به آن محدود شده و این خلاف ذات واجب می باشد.
قدرت
خداوند قدرتی نامحدود و بی پایان دارد و قدرت داشتن او به این معنا نیست که او برای انجام کاری نیرو و توان صرف می کند بلکه به محض اراده کردن هر چیزی آن چیز به وجود می آید والبتّه نامحدود بودن قدرت خداوند به این معنا نیست که خداوند ، منبع قدرتی دارد و از آن تغذیه می کند وآن منبع نا محدود است،چرا که وی جسم نیست و صفات مذکور مختص جسم است.

قاعده نهم
صفت توحید
یعنی خداوند یکتا است و مثل و مانندی ندارد
توضیح
احدی
واحدی
خداوند یکی است و دو و سه ندارد.
یعنی خداوند مثل و مانندی ندارد.
لولا کان آلهه الا الله لفسدتا : اگر غیر از خدا ، خدای دیگر یدر نظر بگیریم به آن معناست که دو واجب الوجود داریم و دو واجب الوجود یعنی دو قدرت نامحدود حال فرض بر آن است که هر کدام از این دو قدرت اراده ای برخلاف دیگری کنند ، لزومش بی نظمی و هرج و مرج عالم خواهد بود ، در صورتی که ما مشاهده می کنیم عالم در نظم بسیار دقیقی به سر می برد ، پس یک مدبر و حکیم بیشتر نداریم.
مانند آن جا که یکی از دو قدرت نامحدود اراده ی وجود کند و دیگری اراده ی عدم در نتیجه دو راده ی نامحدود داریم که در تقابل قرار گرفته و سرانجامی ندارند.
اگر بگویند : خب دو اراده در نظر می گیریم که همیشه با هم یکسان اند.
پاسخ می دهیم : اراده ی نامحدود اصلا ترکیب پذیر نیست که تقسیم بر دو بشود ، یعنی محال است ما دو اراده ی نا محدود داشته باشیم ، چون همین دو بودن نشان از این است که هرکدام از اراده ها محدود به شخصی شده که در دیگری نیست، پس دیگر اراده ی نامحدودی نیست و با فرض محدودیت هیچ کدام از آن دو خدا نیستند ، چون واجب الوجود محدود شد و حال آن که ما ثابت کردیم محال است وی محدود باشد ، پس فرض غلط است و ما یک خدا بیشتر نداریم .
اثبات
انواع توحید
۱. توحید ذاتی، ۲. توحید صفاتی، ۳. توحید در خالقیت، ۴. توحید ربوبی، ۵. توحید در حاکمیت، ۶. توحید در طاعت، ۷. توحید در تشریع، ۸. توحید در عبادت
رابطه ی ذات و صفات
رابطه ی میان ذات و صفات خدا عینیت است یعنی صفات خدا عین ذات او هستند و این گونه نیست که خدائی باشد بعد صفات را خلق کرده باشد ، چراکه این مسئله محال است چه که یا این مخلوقات ممکن الوجودند ، که محدودند و این صفات محدود خدارا محدود می کنند و یا واجب الوجودند که خلق نمی شوند چون به محض خلق محدود می شوند به مخلوق بودن پس صفات عین ذاتند و درخایک خدا با تمام صفات هست (توضیح انتزاع صفات).

قاعده دهم
پاسخ به برخی سوالات
چرا خدا علت نداره ؟؟؟
آیا خدا میتونه سنگی خلق کنه که خودش نتونه اون رو بلند کنه ؟؟؟
چرا از همون اول ماده رو علت عالم در نظر نگیریم و خدا رو همون انرژی یا ماده اولیه ندونیم ؟؟؟
آیا خدا میتونه یه خدای دیگه مثل خودش خلق کنه ؟؟؟
آیا علم و قدرت خداوند با یکدیگر تناقض ندارند ؟
به این صورت که خداوند می داند برخی مخلوقات به برخی دیگر ظلم می کنند و ازطرفی می تواند جلوی این کار را بگیرد اما نمی کند؟
پس یا علم به تمام ظام ها ندارد یا قدرت وی به برخی نمی رسد ؟؟؟
در نظر گرفتن چندتا خدا چه اشکالی داره ؟؟؟
آیا خدا خودش رو به وجود آورده ؟؟؟
امکان داره تمام حرف هایی که زدیم فقط صرف توهم باشه ؟؟؟ حتی یک درصد!!!
آیا امکان دراه استدلال هایی که آوردیم فقط تا زمان ما معتبر بمونن و مثل علوم دیگه که روز به روز نو میشن و ثابت میشه نظرات قبلی غلط بودن ، یک روزم ثابت بشه استدلال های ما غلط بودند ؟؟؟ مثلا 5000 سال دیگه


تعداد صفحات : 25 | فرمت فایل : pptx

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود