موضوع تحقیق : تجزیه و تحلیل آثار هنری یوهانس ورمیر
Johannes Jan Vermeer
تولد 31 اکتبر 1632 م
درگذشت 15 دسامبر 1675 م
قرن 17 م
ملیت هلندی
شهر دلفت
سبک هنری باروک ، دوران طلایی هلند
حرفه نقاش
ژانر هنر پرتره
رویکرد رئالیسم هلند
”یوهانس یان ورمیر“
یوهانس ورمیر ، بهترین نقاش هلندی در قرن هفدهم میلادی
در دلفت متولد شد و 43سال داشت که همانجا درگذشت. مادر وی
یک بافنده و پدرش یک میخانه دار بود که کارهای هنری و آبجو به مشتریان
می فروخت ترکیبی که برای هلند چندان غیر معمولی نبود. احتمال می رود
که وی زمانی شاگرد کارل فابریتیوس بوده که او نیز شاگرد رامبراند بوده است .
Carel Pietersz Fabritius
کارل فابریتیوس
متولد 27 فوریه 1622 در شهر دلفت جمهوری هلند
و درگذشت در تاریخ 12 اکتبر 1654 او یکی از شاگردان رامبراند ،
نابغه هلندی بود که در استودیویی در آمستردام مشغول به کار بود
،وی عضو مدرسه دلفت بود و درآنجا سبک هنری خود را توسعه داد.
Rembrandt Harmenszohn Van Rijn
رامبراند بهترین نقاش هلندی و یکی از بزرگترین هنرمندان تمام دوران ، درخانواده یک آسیابان مرفه متولدشد. او سابقه حیرت انگیزی از زندگی خویش را به شکل پرتره هایی از خود برای ما به جا نهاده است. این پرتره ها از دوران جوانی او آغازمی شود و به روزگار پیری و تنهایی او می رسد. این پرتره ها به روی هم نوعی اتوبیوگرافی زندگینامه خودنگار را تشکیل می دهند. ورمیر نیز که از شاگردان او حساب میشود،به جرئت میتوان گفت بعد از رامبراند،ورمیر بهترین نقاش هلندی بوده است. در
زمینه سایه نگاری و توانایی منحصر به فرد خلق نور و روشنایی و سایه های به جا در
آثارش بشدت از اوتاثیر پذیر بوده است .
1
2
3
4
5
دوران طلایی هلند به دوره ای در سده 17 م در هلند گفته می شود که سیاست، اقتصاد، فرهنگ و هنر به اوج شکوفایی خود رسید و به شهرتی جهانی دست یافت.
گرچه «دوران طلایی هلند» در واقع از سالهای پایانی سده16 م آغاز و به اوایل سده 18 ختم می شود ولی این اصطلاح بیشتر برای دوره اصلی آن در سده هفدهم به کار می رود.
نیمه نخست سده هفدهم میلادی در هلند بیشتر به جنگ با اسپانیا گذشت. پس از پیروزی در جنگ، آرامش در کشور برقرار شد. هلندیان به کشف سرزمین های دیگر پرداختند و به ویژه از راه «کمپانی هند شرقی» به فعالیت های گسترده بازرگانی در کشورهای گوناگون پرداختند.
برقراری صلح در کشور و همچنین پیشرفت علم و افزایش ثروت، در هنر هلند هم بازتاب یافت. آثار برجای مانده از هنر هلند در دوران طلایی (به ویژه در زمینه نقاشی) در بسیاری از موزه های هلند و بلژیک دیده می شوند.
”سبک هنری باروک“
واژه سبک را هم در مورد آثار یک هنرمند و هم در موردِ کلِ آثار یک مکتب هنری به کار می برند . مثلا می توان از سبک رامبراند سخن گفت .
سبک هنریِ فارغ از زمان و مکان معنایی ندارد . هر سبک هنری ، نشانی از دوره تاریخی معین ، و یا مردمی معین را باز می تابد.
خصوصیاتی چون شکل های پویا ، یا سطح های متباینِ روشنی و تاریکی ، و یا ترکیب بندیِ غیر متمرکز ، هر کدام به تنهایی مبین سبک باروک نیستند ؛ بلکه همبستگیِ انداموار همه این ویژگی های صوری است که موجب تمایز نقاشی عصر باروک می شود.
باروک (به فرانسوی :baroque) روشی است در هنرهای معماری ، نقاشی ، موسیقی ، مجسمه سازی که از اواخر سده 16(م) در ایتالیا آغاز شد و تا اواخر سده 18 (م)دراروپا رواج داشت و سپس در آمریکای مرکزی و جنوبی مورد توجه قرار گرفت. آزادی در طراحی، شمار زیاد شکل ها و درآمیختگی آن ها از ویژگی های این سبک است.ریشه این کلمه احتمالاً واژه بارُکو ایتالیایی به معنی مروارید صیقل نیافته بوده است. گروهی نیز بر این عقیده اند که معنای این واژه، پوچ، زشت، مضحک و عوضی است.این واژه در آغاز برای تمسخر این شیوه استفاده می شد. زیرا منتقدان معتقد بودند هرگز نباید بنایی ساخت که از اصول و عناصر بناهای یونیان و رومیان پیروی نکند؛ بناهای کلاسیک باید بر این اصول ساخته شوند و انحراف از آن را «کژسلیقگی اسف انگیز» می دانستند. اما پس از آن که این شیوه مورد توجه قرار گرفت، به معنای شکوه مند و پرتجمل استفاده شد.
نقاشی باروک از غنی ترین و کامل ترین پدیده های قرن 17 است. در نقاشی باروک خطوط پیرامون اشیا حذف می شود و از خطوط محو به جای آن استفاده می شود .آرایش و ترکیب بندی عناصر درونی نقاشی های این دوره از تنوع برخوردار است.
نقاشی اوج باروک به جای پرداختن به جزئیات اثر به کلیات می پردازد. یکی از عناصر اساسی در همه نقاشی های باروک نور است. جای پای نقاشان باروک را می توان در کشورهای ایتالیا ،اسپانیا ، هلند و فرانسه دید.
در جامعه پروتستان آن دوره مهم ترین رشته ای که توانست به حیات خود ادامه دهد نقاشی پرتره بود. فرانس هالس اولین نقاش برجسته هلند بود. پرتره های او گویای این است که نقاش مدل خود را در لحظه ای خاص به تصویر کشیده است و تصویر او را ابدی کرده است. رامبرنت وان راین بزرگترین نقاش هلند و از بزرگترین نقاشان تمامی اعصار است که سابقه حیرت انگیزی از زندگی خویش را به صورت پرتره هایی از خود برای ما به جا گذاشته است. رامبرانت برای به پرده کشیدن مفهوم عمیق یک صحنه نیاز چندانی به حرکات ندارد. او از دادن حالت نمایشی و تصنعی به شخصیت هایش خودداری می کند. یکی دیگر از نقاشان بزرگ هلند یوهانس یان ورمیر دردلفت بود. او در طول زندگی اش تابلوهای اندکی از خود به جای گذاشت و موضوع اغلب آن ها صحنه هایی از زنان است که آن ها را در حال انجام دادن کارهای روزمره به تصویر می کشد. در واقع او انسان های جاندار را در طبیعت بیجان تابلوهایش به تصویر می کشد.
ارسطو در کنار مجسمه نیم تنه هومر، رامبرانت
نیکلاس بوسین ، شفای نابینا توسط حضرت َعیسی
”بیو گرافی ورمیر“
یوهانس یان ورمیر از معروف ترین نقاشان هلندی دوره باروک است و از پایه گذاران دوران طلایی هنر هلند در قرن 17 میلادی می باشد.او در سال 1653 با کاتارینا بولنز ازدواج کرد و صاحب 15 فرزند شدکه 4 نفر از آنها در کودکی مردند.پیوند او با همسرش با شرایط اجتماعی و دینی قرن 17 تقریبا تعجب انگیز بود چرا که خانواده همسرش از خانواده خودش ثروتمندتر بودند .به علاوه ورمیر پروتستان بود در حالی که همسرش کاتولیک بود بنابراین گمان میرود ورمیر به کاتولیسیسم روی آورده باشد.ورمیر وخانواده اش نزد مادر کاتارینا زندگی میکردند که از آثار او حمایت مالی میکرد،او در دوران نسبتا کوتاه زندگی اش به شهرت زیادی دست نیافت و معروفیتش تنها به دلفت و اطراف آن محدود بود، معمولا در آثارش روشنایی پنجره ای در سمت چپ ،دختر یا زن جوانی که مشغول انجام کاری عادی و نسبتا کم اهمیت اند حضور دارند،تابلو هایش معمولا با رنگ های زرد ،آبی و خاکستری ،
نوری سرد،حس ساده ای از تعادل ،نظم و بالاتر از همه صمیمیت شناخته شده است.
او تا پایان زندگی اش بیش از 45 تابلو نکشید احتمالا به همین علت،وضع مالی
خوبی نداشت البته امروزه تنها 37 تابلوی نقاشی از او شناسایی شده است.
دختری با گوشواره مروارید معروف ترین اثر یان ورمیر می باشد.
و البته دختر شیر دوش ، نمایی از دلفت و دختری با فلوت نیز از شهرت برخوردارند.
این نقاش هلندی بیشتر آثارش را از فضا های داخلی خانه های آدم های بورژوا و از طبقه معمولی کشیده، وی به استفاده دقیق از نور در آثارش معروف است. علاقه شدیدی به کشیدن پرتره داشته است و اشیاء هم در آثارش جایگاه ویژه ای داشته.دختری با گوشواره مروارید به گفته بسیاری از منتقدین هنری بهترین اثر و از آثار جاویدان ورمیر است ، اثری که به مونالیزای هلندی (شمال) معروف شده که به تنهایی یکی از پایه های ثابت دوران طلایی هنر در هلند است.در میان بیش از 40 اثر این نقاش دختری با گوشواره مروارید تنها اثری است که با دیدی کلی شکل گرفته است و هیچگونه توجه ای به حرفه،مکان و زمان در سیما شناسی مدل نشده است.نکته دیگری که برای تقریبا 300 سال هنوز هم در هاله ای از ابهام قرار دارد ، خود دختر جوانی است که از پس شانه اش به رو به رو نگاه می کند،در پس زمینه ای تیره ، مبهم و با پوششی نامتعارف ، این دختر جوان در هیچ محیط از پیش تعیین شده ای جای نمی گیرد .
حدس ها برای شناسایی این دختر بسیار گسترده بوده و همه آنها به علت عدم وجود مشخصه ای ویژه در صورت ، لباس یا حتی محیط در حد حدس و گمان باقیمانده است . از این میان میتوان به ماریا ورمیر(دختر بزرگ وی)،مدلیناون رویژون (دختر دوست و حامی یوهانس )ومدل گمنامی که در خانه ورمیر به عنوان پیشخدمت کارمی کرد ، اشاره کرد .این اثر از معدود آثاری است که الهام بخش بسیاری از نویسندگان ، نقاشان و فیلمسازان ،قرن ها بعد از شکلگیری اش بوده است. هم اکنون این اثر در موزه مائریتشویس در شهر لاهه نگهداری می شود.
”جمع بندی آثار ورمیر“
“Girl With a Pearl Earring”
“ دختری با گوشواره مروارید”
نقاش : یوهانس یان ورمیر
ژانر : هنر پرتره
رویکرد : رئالیسم هلند
سبک : باروک (دوران طلایی هلند)
سال خلق اثر : 1665 م
موزه : مائریتشویس ،لاهه
تکنیک اثر : رنگ روغن روی بوم
ابعاد : 40*46/5cm
این نقاشی یکی از مشهور ترین پرتره های باروکی baroque است،که علاوه بر
تسلطی تمام روی روش نقاشی واقع گرایانه هلندی ، اثباتی بر استادی ورمیر در
کشیدن پرتره است.مهارت و توانایی ورمیر در کشیدن سرو صورت زنان جوان در
کارهایی از قبیل دختر شیر فروش ،خانمی حین نامه نگاری و دختری با کلاه قرمز
شناخته شده و تحسین برانگیز است .درواقع این تصویر مشهور یک پرتره نیست
بلکه مطالعه و بررسی روی سر دختری است که در روزگار ورمیر به عنوان ترونی
( ترونی: کارهایی که در دوران طلایی دوک وجنوب هلند کشیده می شدند و حالتی
اغراق انگیز از چهره را نشان می دادند ) شناخته میشد.
ساختار
ساختار این نقاشی ساده و دلپذیر است.بر خلاف اکثر آثارش موضوع نقاشی سر وصورت دختری است که از پس شانه اش به بیننده می نگردبه جز فضا و اتمسفر تیره آن دیگری اشاره ای به محیط موجودنشده،ارتباط مستقیم غیرعادی بین ناظر و پرتره با حالت لبان نیمه بازش تا حدی نمودی از صمیمیت را بین بیننده و پرتره میتوان احساس کرد.دختر روپوشی زرد متمایل به قهوه ای به تن دارد که کنتراست شدیدی را با یقه ی سفید روشنش ایجاد کرده است.
آخرین و البته برجسته ترین ویژگی این نقاشی گوشواره مروارید اشک مانند و بزرگ دختر است ،به علاوه با استناد بر کتاب مقدمه ای بر زندگی پارسایی این گوشواره بیانگر عصمت و پاکدامنی است.
دلیل معروفیت تابلو مونالیزای شمال شباهت های کلی این اثر با تابلو داوینچی است.مثلا دخترک مشخص نیست که غمگین است یا خوشحال ! شاد است یا فقیر ! به چه چیزی فکر میکند و اینکه کجاست …شخصیت واقعی او نامعلوم و نگاهش بسیار گیراو تاثیر گذار است.اما یوهانس ورمیر هلندی هم حداقل در این مورد خاص دست کمی از داوینچی نداشته است،
به مرور زیبایی های تابلو میپردازیم:
بدون شک لبهای دخترک یکی از مهمترین بخش های نقاشی محسوب
می شود ،ترکیب رنگها واقعا عالیست،جزئیات لبها با توجه به کوچکی آن
چشم نواز است و همانند مونالیزا مشخص نیست که در حال لبخند زدن
است و یاشاید غمگین است،بازگشت یا رفلکس نور در لب پایینی توسط دو بازگشت
نور دیگردر کناره ها به خوبی حمایت میشود، این لبها توسط ورمیر در نقاشی دیگری از او به نام :
Girl With a Red Hat in Washington دختری با کلاه قرمز تکرار شده است .
گوشواره نیز به طور یقین از بخش های مهم تابلو محسوب میشود زیرا نقش مهمی در نامگذاری آن دارد ! اما واقعا چه نقشی دارد !حجم و اندازه آن نشان میدهد یک گوشواره بدلی است اما به خوبی جزئیات آن ترسیم شده است ،از دو سمت به آن نور تابیده شده یکی نور اصلی که در جهت صورت دخترک است و دیگری نور نرمی که از یقه سفیداو منعکس میشود و پس زمینه سیاه آن تاثیر را بیشتر میکند.
نکته دیگر دستار دخترک است که با توجه به پوشش مرسوم زمان نقاشی یعنی قرن 17 م بسیار نامتعارف به نظر می رسد.نقاشی بالاتوسط نقاشی آلمانی ترسیم شده که ده سال قبل از نقاشی دخترک به ثمر رسیده است . ترکیب رنگهای نقاشی بالا نشان میدهد که ورمیر بسیاراز این اثر تاثیر پذیرفته است و همان ترکیب رنگها را با کیفیتی بسیار بهتر در نقاشی خود بکار برده است.شاید بد نباشد بدانید که دستار ترکی مخصوصا اگر زرد باشدنماد گلی است به نام tulip
دختر اسرار آمیز کتاب و سینما
شاهکار دیدنی ”یوهانس ورمیر“ در دنیای کتاب و سینما هم ، مانند عرصه هنرهای تجسمی شهرت دارد.
” تریسی شوالیر ” ” Tracy Chevalier“
با رمانی که به نام این اثر منتشر کرد ، آن را تبدیل به یکی از به
یادماندنی ترین تابلوهای جهان کرد.سال 2003 بود که پیتر وبر فیلمی
را با بازی درخشان اسکارلت جوهانسون ،کالین فرث ،تام ویلکینسون ،
کیلین مورفی و جودی پارفیت کارگردانی کرد و رمان شوالیه را
به اهالی هنر هشتم معرفی کرد.
موضوع رمان مربوط به هویت دختر درون نقاشی است.گرت ، دختر
مردی است که در معدن کار میکرده و به دلیل از دست دادن چشمانش به تازگی از کار بیکار شده است
گرت، پیشخدمت خانه نقاش معروف ورمیر میشود ،او مسول تمیز کردن اتاق محل کار نقاشی استاد می شودو در این مابین مدل نقاشی استاد نیز میشود و در طی روزهایی که استاد قصد نقاشی تابلو را دارد
،گرت درگیر روابط عاطفی با استادش میشود و ….
براساس رمان نوشته : تریسی شوالیر
سخنرانی تریسی شوالیر در برنامه TED TALK
پرویز مرزبان ”خلاصه تاریخ هنر“ چاپ 12 انتشارات علمی و فرهنگی – دکتر ابوالقاسم دادور ”تاریخچه نقاشی ایران و جهان” چاپ اول انتشارات سنبله .
Visual-arts-cork.com
guardian
منابع :
پایان
عنوان تحقیق : تجزیه و تحلیل لوگو “IRAN AIR ” هواپیمایی هما
نام استاد درس : سرکار خانم بطحایی
نام گردآورنده : حوریه حکمت
تاریخچه آرم هما
پس از آغاز به کار "هواپیمایی ملی ایران" و ثبت آن به عنوان شرکت ملی، نام "هما" از ترکیب سه حرف نخست این سه کلمه بوجود آمد و برای معادل انگلیسی، به دلیل ثقیل بودن نام Iran National Airline از ترکیب ساده تر IranAir استفاده شد. انتخاب آرم برای هما از طریق اعلام فراخوان در سال 1340 به مسابقه گذاشته شد. در این مسابقه طرح یک جوان ایرانی با الهام از یکی از سرستون های تاریخی تخت جمشید برنده شد."ادوارد زهرابیان" طراح نشان هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران "هما" ، زمانی این نشان ماندگار را طراحی کرد که فقط 22 سال داشت. این جوان با استفاده از یک سری موتیف های ایرانی طراحی خود را انجام داد. بهترین الگویی که وی می توانست برگزیند، پرنده ای در اسطوره های ایرانی به نام "هما" بود که نمونه اش را تنها در تخت جمشید می شد یافت. نام این پرنده هم چنین در کتاب های "گریشمن"، باستان شناس مشهور فرانسوی که حوزه تخصصی مطالعاتش ایران باستان بود، آمده است. سرستون پرنده ای را به تصویر می کشید که دارای سه خصوصیت منحصر به فرد بود: سر عقاب، گوش های گاو و یال اسب. در برخی از منابع آمده است که هما هرگز نمی آرامد و در تمام طول زندگی خود تا حدی در اوج پرواز می کند که از دیده گان نهان شده و هرگز بر روی زمین نمی آساید. رنگ پیشنهادی طراح برای این لوگو، آبی فیروزه ای بود.
سرستونی در تخت جمشید که موجب الهام ادوارد زهرابیان برای طراحی آرم هواپیمایی ملی ایران شد
آرم ایران ایر در سال ۱۳۴۰ شمسی توسط طراح ایرانی ادوارد زهرابیان
که در آن زمان ۲۲ سال داشت طراحی شد و در سال ۱۳۴۱ به عنوان نشان
رسمی “هما” ثبت گردید.
ادوارد زهرابیان در سال ۱۳۱۸ در تهران متولد شد. دوره متوسطه را در دبیرستان
البرز گذراند و دیپلم ریاضی را از این دبیرستان گرفت. او در زمان تحصیل در این
دبیرستان در مسابقه طراحی نخستین نشانه دبیرستان البرز شرکت کرد و طرح
وی به عنوان نشان دبیرستان البرز برگزیده شد. در فاصله سال های دبیرستان تا
دانشگاه، برای کمک به برادر بزرگترش که او هم معماری می خوانده است، به
آتلیه های معماری رفت و آمد می کند و در این راه بر تجربه های طراحی و
رسامی اش افزون می گردد. وی پس از قبولی در دانشگاه، رشته معماری را در
دانشکده معماری دانشگاه ملی ایران فرا می گیرد.
مهمترین اتفاق هنری زهرابیان، در سن ۲۲ سالگی وی و در فاصله پیش از ورود او به دانشگاه رخ می دهد. وی
به طور اتفاقی آگهی فراخوان طراحی نشانه هواپیمایی ملی ایران را که هنوز به نام “هما” شناخته نشده بود،
می بیند و طرحی تجربی را در آتلیه دانشکده و آتلیه محسن فروغی، آماده می سازد و در مسابقه مربوطه
شرکت می دهد که هوشنگ سیحون و تعدادی از استادان دانشکده هنرهای زیبا، داوران آن بودند. طرح وی به
عنوان طرح برگزیده پذیرفته می شود و در سال ۱۳۴۱ به عنوان نشان رسمی“هما” ثبت می گردد.
او در مصاحبه با سایت "رنگ مگزین" هم در پاسخ به سوال "بابت طراحی آرم هما چقدر جایزه گرفتید؟" گفته بود: بابت طراحی آرم هما پانصد تومان دادند، که کم نبود. البته زیاد هم نبود. چون اگر می خواستند جایزه ای درخور بدهند، مثلا باید ده هزار تومان می دادند. وقتی طرح خود را برای شرکت در مسابقه فرستاده در توضیح این آرم به این نکته هم اشاره کرده که اتفاقا حروف اول "هواپیمایی ملی ایران" مترادف با پرنده اساطیری ایران یعنی "هما" می شود. به این ترتیب با لوگوی طراحی شده توسط ادوراد زهرابیان، نام "هما" نیز برای "هواپیمایی ملی ایران" به وجود می آید
وی درباره این که چطور طرح پرنده اساطیری هما را به عنوان خمیرمایه و پایه طراحی این لوگو قرار داده می گوید: «آن زمان زیاد جهانگردی می کردم. به آثار تاریخی علاقه داشتم و هنوزهم دارم. یادم آمد که یک چنین سرستونی در تخت جمشید است که می تواند خمیرمایه این طرح باشد.» سر این تندیس اساطیری ایران از یال اسب، گوش گاو و صورت عقاب تشکیل شده است.
آژانس تخصصی خبر و اطلاعات حمل ونقلی Skift (اسکیفت) در گزارش سال ۲۰۱۳در یک ارزیابی از میان ۳۰ آرم شرکت هواپیمایی؛ آرم ایران ایر را به عنوان بهترین آرم برگزید.
این آژانس ضمن اعلام اینکه معیارهای در نظر گرفته شده برای ارزیابی آرم شرکت های هوایی به هیچ عنوان دقیق و علمی نیست و صرفا تجربه شهودی را به دنبال دارد، گفته: ایران ایر دارای آرمی ویژه است که علاوه بر رعایت تمامی سمبل های صنعت هوایی، از رنگی واحد و خطوطی منحنی شکل استفاده کرده که بر جذابیت های بصری آن افزوده است. لوگو در حالی به عنوان برترین معرفی شد که خطوط هوایی ایران با تحریم های بین المللی مواجه است و شاید ارتباط پروازی با بسیاری از فرودگاه های دنیا ندارد. استفاده از یک رنگ آرام بخش، استفاده از نماد پرنده و همچنین سمبلی پیج در پیچ و به نوعی انعطافی منجر به این شد که این برند در برابر سایرین دارای جایگاه متمایزی باشد.