به نام خدا
تاثیر پذیری هنر های مختلف از یکدیگر
فهرست مطالب :
تاثیر پذیری هنر های مختلفاز یکدیگر
اصول بینامتنیت
نقش تقلید و خلاقیت در انسان
تاریخچه بینامتنیت
مطالعات بینامتنی در هنر و ادبیات کره فری
تفاوت بینامتنیت نزد ژنت و بینامتنیت نزد کریستوا
دسته بندی رابطه بینامتنی
نوع های بینامتنیت
مطالعات بینامتنی در هنرهای معاصر
بهبود و ترکیب مفاهیم بینامتنیت
فهرست مطالب :
تفاوت بینامتنیت و بیش متنیت
روابط بینامتنی میان متن ها
نوع های حضور عنصر در بینامتنیت
دسته بندی بینامتنیت بر اساس نوع حضور عنصر
نقش تقلید و تغییر در بیش متنیت
دسته بندی بیش متنیت
تفاوت بینامتنیت و بیش متنیت از نظر رابطه با متون ادبی و هنری
نقش ترجمه در دگرگونی مفاهیم
نوع های دگرگونی
تقسیم بندی دگرگونی بر اساس سبک، موضوع و مضمون
هیچ آغازی وجود ندارد، همواره یا تداوم است یا تکرار، همواره یا دگرگونی است یا تقلید. اما تداوم، تکرار، دگرگونی یا تقلید بر چیزی از پیش موجود استوار می شوند. بنابراین هر نظریه و هر کنشی دارای یک گذشته است.
اصول بینامتنیت بر همین گزاره های بالا شکل گرفته است. به عبارت دقیق تر، بر پایه اصل اساسی بینامتنیت هیچ متنی بدون پیش متن نیست و همواره متنها بر پایه های متنهای گذشته بنا می شوند. همچنین، هیچ متنی، جریانی یا اندیشه ای به طور دفعی و بدون گذشته خلق و ایجاد نمی شود بلکه همیشه از پیش چیزی یا چیزهایی وجود داشته است.
انسان نمی تواند هیچ چیز از هیچ بسازد یا از هیچ چیزی خلق کند بلکه باید تصویری (خیالی یا واقعی) از چیزی وجود داشته باشد تا ماده اولیه ذهن او شود و تا او بتواند آنرا همانگون یا دگرگون شده بسازد یا تصویری که دریافت کرده بازسازی کند و یا از تصاویر گوناگون ترکیبی نوین بیافریند.
در اینجا آفرینش و خلاقیت و ابداع همگی مفاهیم نسبی تلقی می گردند. زیرا انسان محکوم به تقلید و یا ترکیب است و تفاوت انسانها در جایگاهی است که میان این دو قطب اشغال می کنند. و اصل دیگر اینکه هیچ تقلید و هیچ خلاقیت مطلق و کاملی نزد انسان به وقوع نمی پیوندد زیرا انسان در میان آنها یا به این قطب و یا به آن قطب نزدیک تر است.
بینامتنیت از کشفهای بزرگ قرن بیستم است که نگرش نوینی را در خصوص رابطه عناصر «کهکشان متنها» ارائه می دهد و نوع تعامل و جاذبه میان متنی را مطالعه می کند. درست است که در طول تاریخ همواره متنها در یک ارتباط شبکه ای با یکدیگر خلق می شدند، همواره متنهای نوین بر پایه متنهای پیشین شکل می گرفتند و همیشه متنهای گذشته خود را در آیینه متنهای پسین بازمی تاباندند، اما این موضوع هیچ گاه نظر محققان را به طور جدّی به خود جلب نکرده بود و هیچ گاه حوزه مطالعاتی مستقلی نشد و برای آن واژه ای ابداع نگردید.
سرانجام در قرن بیستم بانوی مهاجری از بلغارستان به نام ژولیا کریستوا در سرزمین فرانسه، با کوله باری از دستاوردهای اروپای شرقی و بهره گیری از فضای فکری و فرهنگی اروپای غربی این مهم دست یافت.
ژولیا کریســتوا
یکی از رویکردهای مورد توجه در مطالعات مربوط به هنر و ادبیات که فی ذاته مقایسه ای و تطبیقی است ، مطالعات بینامتنی می باشد .
اصطلاح بینامتنیت نخستین بار به صورت مبحثی نظری در دهه 60 توسط ژولیا کریستوا مطرح شد و پس از آن در حوزه های مختلف نقد ادبی و هنری مورد توجه قرار گرفت و متفکرانی مانند رولان بارت ، میخائیل ریفاتر ، لوران ژنی و ژرار ژنت به بررسی ، تفسیر و گسترش کاربردی این واژه پرداختند. در این میان ژانت نظام یافته تر و البته کاربردی تر از دیگر محققان به بررسی نوع رابطه ی متن با غیر از خود پرداخت
بر اساس گسترش مفهوم بینامتنیت و ارائه تفسیر های گوناگون از این واژه ، بینامتن های مختلفی ظاهر گشتند که گاهی تا حد تضاد در مقابل هم صف آرایی می کنند . از بینامتن های نظری یا کاربردی ، تولیدی یا خوانشی ، ضعیف یا قوی ، حتمی یا ممکن و بسیاری دیگر ، همگی بیانگر انواع مختلف بینامتن ها هستند و این مساله محققان این عرصه را ملزم می سازد تا میان آنها دست به انتخاب بزنند.
به عبارت دقیق تر ، بینامتنیت در فرآیند تاریخی نه چندان طولانی خود به پدیده ای متکثر تبدیل شده است چنانکه محققان این عرصه را به گزینش مجبور می کند .
نظریه پردازان شاخص بینامتنیت را می توان به سه دسته
تقسیم نمود:
نسل اول
ژولیا کریستوا
رولان بارت
نسل دوم :
لوران ژنی
مایکل ریفاتر
نسل سوم :
ژرار ژنت
در ادامه بر اساس ماهیت موضوع ، شیوه مطالعه خود را با مبنا قرار دادن تحلیل رابط بینامتنی نزد ژرار ژانـــت پی می گیریم .
بینامتنیت
Intertextualite
بینامتنیت نزد ژنت با بینامتنیت نزد کریستوا که واضع این واژه است ، هم از لحاظ موضوع و هم از لحاظ گستردگی تفاوت اساسی دارد . ژنت در کتاب الواح بازنوشتی برای بیان انواع روابط یک متن با متون دیگر واژه ترامتنیت را به کار می برد و با تقسیم آن به پنج دسته ، بر آن است تا رابطه ی اثر را با غیر از خود شناسایی و دسته بندی نماید ؛ این پنج دسته عبارتند از :
بینامتنیت
پیرامتنیت
فرامتنیت
سرمتنیت
بیش متنیت
بینامتنیت
رابطه میان دو متن است همنگامی که بر پایه هم حضوری باشد.
پیرامتنیت
رابطه میان یک متن و متن هایی است که نقش استانه و تبلیغ را ایفا می کنند. مانند عنوان ، عنوان بندی ، تیتر ، مقدمه و …
فرامتنیت
رابطه یک متن و متنی است که به نقد آن می پردازد ، به طور مثال تفسیر آثار، نقدهای ادبی و هنری و …
سرمتنیت
رابطه طولی یک متن با واحدهای بزرگی است که به آنها تعلق دارد . همانند گونه ، سبک ، مکتب و …
بیش متنیت
رابطه میان دو متن است هنگامی که یکی با الهام از دیگری شکل گرفته باشد.
این پنج رابطه را می توان پنج رابطه را به دو دسته بزرگ تقسیم نمود:
رابطه اثر ادبی و هنری با دیگر پیکره ها
رابطه یک اثر ادبی ـ هنری با اثری دیگر
بر اساس این تقسیم بندی پیرامتنیت ، فرامتنیت و سرمتنیت در یک دسته جای می گیرند و بینامتنیت و بیش متنیت در دسته دیگر . از این جهت بینامتنیت و بیش متنیت از این جهت با یکدیگر شبیه هستند که در دو طرف رابطه آثار یا متون ادبی ـ هنری قرار دارند اما تفاوت آن دو از این جهت است که بیش متنیت بر اساس رابطه برگرفتگی دو متن بنا شده است در حالی که بینامتنیت بر اساس رابطه هم حضوری و هم وجودی شکل می گیرد .
بنابراین بینامتنیت نزد ژنت هنگامی ایجاد می شود که دو متن براساس رابطه هم حضوری به یکدیگر پیوند خورده باشند ؛ به عبارت روشن تر ، هر گاه عنصری در دو اثر وجود داشته باشند ، موجب برقراری رابطه بینامتنــــیت می گردد ؛ یعنی حضور عنصری مشترک میان دو یا چندین اثرموجب می شود تا مطالعه این متن در حوزه بینامتنیت صورت پذیرد .
حضور عنصری از یک متن در متن دیگر می تواند انواع گوناگونی داشته باشد . بطور کلی رابطه بینامتنی را می توان بر اساس نوع حضور عنـــصر مشترک در متن ها در سه دسته جای داد که عبارتند از :
ـ صریح و آشکار
ـ غیر صریح و پنهان
ـ ضمنی
بینامتنیت صریح :
بیانگر حضور آشکار یک متن در متن دیگر است، به عبارت روشن تر در این نوع بینامتنیت مولف متن ( هنرمند اثر)دوم در نظر ندارد مرجع متن خود یعنی متن اول را پنهان کند ، به همین دلیل به نوعی می توان حضور عنصر یا عناصری از متن دیگر را در آن مشاهده کرد .
بینامتنیت غیرصریح :
بیانگر حضور پنهان یک متن در متن دیگر است ؛ به عبارت دیگر این نوع بینامتن می کوشد تا مرجع بینامتن خود را پنهان کند . سرقت های ادبی و هنری یکی از مهم ترین اقسام بینامتنیت غیر صریح و پنهان به شــــمار می آیند .
بینامتنیت ضمنی :
مولف متن دوم قصد پنهان کاری بینامتن خود را ندارد و به همین دلیــــل نشانه هایی را به کار می برد که با این نشانه ها می توان بینامتن را تشخیص داد و حتی مرجع آن را نیز شناخت. دلایل کاربرد این نوع بینامتتنیت نیز برخلاف بینامتن غیر صریح که دلایل فرامتنی را شامل می شد ، دارای خواستگاه درون متنی دارند ، یعنی نوع و کاربــــرد نشانه های درون متنی و اختلاف این نشانه ها در دو متن باعث استحاله فرمی عناصر در متن مقصد می گردد به همین دلیل در این نوع بینامتنیت عده خاصی یعنی مخاطبان خاصی که نسبت به متون ( به ویژه متن اول ) تخصص دارند ، قادر به تشخیص عناصر بینامتن هستند .
در اینجا مجدداً تاکید می گردد که روابط بینامتنی میان متن ها به مفهوم خاص خود ( طبق تقسیم بندی ژرار ژنت ) وقتی حاصل می گردد که عنصر یا عناصری از متن مرجع در متن دوم حضور داشته باشند و مواردی مانند الهام گرفتن یا برداشت آزاد از متن مرجع در زیرمجموعه مطالعات بیش متنیت قرار می گیرد .
به عنوان مثال ابزار هایی مانند نقل قول ( مستقیم یا غیر مستقیم ) در ادبیات و کلاژ در هنرهایی مانند نقاشی و مجسمه سازی از شاخص ترین تمهیدات بینامتنی محسوب می گردد .
مطالعات بینامتنی ( به مفهوم ژنتی ) در هنرهای معاصر کاربرد بیشتری یافته است ، به ویژه د هنر جدید ( بعد از هنر مدرن ) که روش ها و تکنیک های التقاطی کاربرد گسترده ای یافته است مطالعات بینامتنی نیز در کنار آنها رشــــد داشته است .
بیش متنیت
متن هایی که بر مبنای متن های دیگر نگاشته شوند ، دامنه مطالعاتی بیش متنیت را تشکیل می دهند . لذا بیش متنیت بر اساس رابطه برگرفتگی و الهام استوار شده است و موجب می شود تا متن پسین به گونه ای هدفمندانه از متن یا متن های پیشین الهام گرفته و مشتق می شود .
به عبارتی در این مطالعات تاثیر یک متن بر متن دیگر مورد بررسی قرار می گیرد نه حضور آن .
ژرار ژنت روابط بیش متنی را به دو دسته کلی تقسیم می نمایند ، که عبارتند از :
ـ همانگونگی ( تقلید )
ـ تراگونگی ( تغییر و دگرگونی در نسخه اصلی )
که البته هر یک از موارد فوق دارای تقسیم بندی های دیگری نیز می باشد .
بیش متنیت همانگونگی بر اساس تقلید یا کپی برداری استوار شده است . به عبارتی ، همانگونی هنگامی ایجاد می شود که بیش متن به طور کامل از متن مرجع برگرفته شده باشد و در آن دخل و تصرفی صورت نگرفته باشد و یا تغییرات چنان اندک باشند که به نظر هدفمند و یا با غرض خاصی همراه نباشد.
بیش متنیت همانگونگی با 3 کارکرد مختلف صورت می پذیرد که عبارتند از :
ـ کارکرد آموزشی
ـ کارکرد تکثیری
ـ سرقت هنری
بیش متنیتِ دگرگونی بر پایه تغییرات استوار شده است و تغییرات از کم تا خیلی زیاد را شامل می شود .
شاید بتوان گفت که دگرگونی همان همگونی است ، اما در شکل ناقص و یا به بیان بهتر در شکل بخشی آن .
به عبارت دیگر ، در این حالت بخش هایی از بیش متن به صورتی تقلیدی حضور دارند و بخش هایی دستخوش تغییرات شده اند .
ترجمه یا انتقال مفاهیم ِ یک نظام نشانه ای به نظامی دیگر از دلایل مهم دگرگونی می باشد .
دگرگونی ها گاه نیت محور و هدفمند و گاهی با توجه به تغییر نظام نشانه ای اجتناب ناپذیرند ؛ مثلاً نمی توان متن شعری را بدون تغییر ، از نظامی ( زبان) به نظامی دیگر ترجمه نمود و تغییر و دگرگونی در این ترجمه ناگزیر اتفاق خواهد افتاد .
البته دامنه تغییرات می تواند از خیلی کم تا خیلی زیاد متفاوت باشد .
دگرگونی یک اثر در دو سطح کمی و کیفی ، قابل بررسی می باشد و انواع گوناگونی دارد .
از دیدگاهی این دگرگونی را می توان به سه بخش زیر تقسیم بندی نمود :
ـ دگرگونی سبکی
ـ دگرگونی موضوعی
ـ دگرگونی مضمونی
دگرگونی سبکی
اگر دگرگونی در صورت و شکل اثر هنری رخ داده باشد ، دگرگونی سبکی یا فرمی می باشد؛ این نوع دگرگونی خود انواع مختلفی دارد که شامل موارد زیر می شود :
ـ گسترش
ـ کاهش
ـ افزایش ( اضافه شدن )
ـ حذف
ـ جابجایی
ـ ترکیبی
دگرگونگی موضوعی
بارزترین نوع این نوع دگرگونی را می توان در تغییر یا دگرگونی عنوان جستجو نمود .
نمونه دگرگونی موضوعی را می توان در اثر به یاد شهیدان کاتوزیان که از مجسمه میکل آنژ برگرفته شده ، مشاهده نمود .
دگرگونی مضمونی
دگرگونی مضمونی از مهم ترین و متنوع ترین دگرگونی ها قلمداد می شود و بیشترین و اساسی ترین دگرگونی ها در همین عرصه انجام می گیرد . شاید بتوان گفت که اصلی ترین دلیل این دگرگونی تغییر در نگرش مضمون اثر مرجع است که خود دلایل گوناگون فرهنگی ، ملی ـ قومی ، جنسیتی ، طبقه ای و … دارد .
در حقیقت در این نوع دگرگونی یک از آن خود سازی انجام می گیرد .
برداشت های صورت پذیرفته از نگاره کاخ خورنق کمال الدین بهزاد که توسط صحیفه بانو و دیگران انجام گرفته از نمونه های بارز این نوع دگرگونی می باشند .
همچنین می توان از توصیفاتی مانند بومی سازی در هر زمینه ای به عنوان یک مولفه دگرگونی مضمونی یاد نمود .