آئین نیاکان پیامبر اسلام (ص)
1
آشنائى با آئین پیامبر (ص) پیش از برانگیختگى به رسالت، در گروه این است که وضع آئین نیاکان و برخى از اعمال او، روشن گردد، زیرا معمولاً ایمان و توحید و یا ضلالت و گمراهى کودک، شاخهاى از درختى است که در دل خانه مىروید و شاخ و برگ مىکشد، اگر ایمان و توحید شخصیتهائى مانند «عبدالمطلب» و «ابوطالب» و «والدین پیامبر (ص)» به روشنى ثابت گردد، شک و تردید در ایمان پیامبر (ص) قبل از بعثت و گرایش او به آئین توحید، وسوسهاى بیش نخواهد بود.
ما براى اینکه پیرامون این موضوع به صورت مستدل و مبسوط سخن گفته باشیم نخست وضع آئین نیاکان و اعضا بیت هاشمى را تشریح مىنمائیم و سپس به تبیین وضع آئین رسول گرامى پیش از بعثت مىپردازیم.
نخست پیرامون آئین «عبدالمطلب»، «ابوطالب»، «عبدالله»پدر پیامبر (ص)، و «آمنه» مادر گرامى رسول الله سخن مىگوئیم.
2
3
ایمان عبدالمطلب
4
مقصود از «ایمان» در این بحث، اعتقاد به خدا و اذعان به وجود او نیست، زیرا قاطبه عرب به جز انگشت شمارى از آنان، به وجود خالق یکتا معتقد بودند، و اعتقاد به خدا جز فرهنگ رسمى عرب به شمار مىرفت که از ابراهیم (ع) به یادگار مانده بود، بلکه مقصود از آن یکتاپرستى و پرهیز از پرستش اصنام و بتها است که اکثریت قریب به اتفاق عرب را فرا گرفته بود، و جز افراد معدودى از «اصناف» همگان «بت» را مىپرستیدند، ولى سران بیتهاشمى از این پلیدى به دور بودند هر چند برخى از آنان از وضع محیط متاثر بوده و افرادى در آن بیت مانند «ابولهب» از آن دفاع مىکردند، ولى در اخلاص و توحید عبدالمطلب در یکتاپرستى کافى است که به سخنان مورخان درباره او گوش فرا دهیم.
1- یعقوبى تاریخ نگار قرن سوم مىنویسد:
نیاى پیامبر (ص) «عبدالمطلب»، پرستش بتان را ترک گفت، و توحید در عبادت را پیشه خود ساخت، و به نذر خود در راه خدا وفا نمود و سنتهائى را پىریزى کرد که وحى الهى اکثر آنها را تصویب نمود آنگاه به سنتهایى که نیاى پیامبر پىریزى کرده بود اشاره مىکند.(1)
5
2- در حمله «ابراهه» به سرزمین مکه به قصد تخریب خانه خدا، توحید و یکتاپرستى «عبدالمطلب» و روگردانى او از «بتان» قریش، به خوبى دیده مىشود او وقتى از تصمیم ابرهه آگاه شد، و گزارش رسید که شتران او را سپاه پیل به یغما برده است، یک سره به اردوگاه «ابرهه» رفت و مورد تجلیل و احترام او قرار گرفت، تنها چیزى که از او درخواست کرد این بود که دستور دهد اموال به غارت رفته او را، بازگردانند.
«ابرهه» از درخواست کوچک او در برابر تصمیم خطرناکى که او نسبت به تخریب کعبه نموده بود، در شگفت فرو رفت، و گفت من از درخواست ناچیز تو در شگفتم من آمدهام خانهاى را ویران کنم که مایه افتخار قبیله و نیاکان تو است ولى تو سخن از شترهائى که به غارت رفته مىرانى چه بهتر بود که از من درخواست مىکردى تا از این کار صرف نظر کنم.
«عبدالمطلب» با چهره باز و قلبى مطمئن گفت: من صاحب شترم و براى مطالبه آن آمدهام خانه نیز صاحبى دارد، که از آن حفاظت مىکند ابرهه گفت چیزى نمىتواند مانع از تصمیم من گردد این سخن را بگفت فوراً دستور داد که شتران او را بازگردانند او نیز پس از تحویل، همه را نذر کعبه کرد، و در حرم رها نمود که هر نوع دست درازى به آنها، مایه ظهور خشم الهى گردد آنگاه به سوى قریش آمد و همگان را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت، سپس یک سره به سوى کعبه رفت و حلقه باب کعبه را با گروهى از قریش به دست گرفت و به مناجات با خداى خود پرداخت و در ضمن گفتگوى خود با خدا، چنین گفت:
پروردگارا! به جز تو به کسى امیدى ندارم، آنان را از حریم خانه خود بازدار، دشمن خانه تو، دشمن تو است، آنان را از تخریب جلوگرى نما!(2) اگر نیاى پیامبر یک فرد بت پرست بود در این لحظات حساس باید بسان دیگر مشرکان به بتان کعبه پناه ببرد، و دست حاجت به سوى آنها دراز نماید.
6
3- در یکى از سالها، که آسمان از ریزش باران بخل مىورزید، در چنین شرائطى قریش حضور «عبدالمطلب» رسیدند و همگان بر فراز کوه «ابى قبیس» قرار گرفتند نیاى پیامبر او را در حالى که آن روز کودکى بیش نبود همراه خود به کوه آورد و با خداى خود چنین راز و نیاز کرد:
خداوندا این افراد بندگان و کنیزان و کودکان آنها هستند، تو از وضع آنان و خشک سالیهاى پىدرپى آگاه هستى، پروردگارا دامها نبود شده چیزى نمانده که نفوس نیز هلاک شوند، خداى قطحى را به فراخى تبدیل بفرما، او در حالى که با خداى خود سخن مىگفت ناگهان رحمت حق فرود آمد، بیابانها و گودالها را پر آب نمود. در این مورد سرایندگان اشعارى عبدالمطلب سروردهاند که یک بیت آن را مىنگاریم:
«مبارک الاسم یستسقى الغمام به ما فى الانام له عدل ولا خطر (3)
«نام مبارک، نامى که به وسیله او از ابر آسمان، باران طلبیده مىشود در میان مردم براى او لنگه و همتائى نیست» .
در این مورد ابوطالب قصیدهاى که در سیره حلبى و غیره نقل شدهاست .
7
4- شهرستانى در ملل و نحل سرگذشت «استسقا» عبدالمطلب را روشنتر نقل مىکند و مىگوید: دو سال گذشت قطرهاى باران از آسمان مکه به سرزمین آن فرود نیامد، وى به ابوطالب دستور داد که فرزند او را «محمد» که در آن روزها کودک شیرخوارى بیش نبود حاضر کند، او نوه خویش را روى دست گرفت و رو به کعبه ایستاد، و گفت خدایا به حق این کودک ما را از باران رحمت خود سیراب نما.
این جملهها را مىگفت در حالى که نوه خود را به سمت بالا مىاندخت، و مىگرفت، دعاى او به هدف اجابت رسید، و چیزى نگذشت که باران رحمت به شدت بارید تا آنجا که ترسیدند که به مسجد الحرام آسیبى وارد شود.
سپس مىنویسد: او در پرتو این نور (محمد) فرزندان خود را به اخلاقى نیک و روشهاى ستوده دستور مىداد، و مىگفت پس از این جهان سراى دیگرى است که در آنجا نیکوکاران به پاداش کار خود و بدکاران به کیفر اعمال خود خواهند رسید.(4)
8
5- در سایه اختلافى که میان او و قریش پس از حفر چاه زمزم رخ داد، قریش براى رفع اختلاف تصمیم گرفتند که همراه عبدالمطلب به کاهنى که در جانب شام زندگى مىکرد، مراجعه کنند در نیمه راه، عطش بر آنان غلبه کرد و همگى در آستان مرگ قرار گرفتند، در این موقع تصویب شد که هر فردى از آنان براى خود گودالى به عنوان قبر بکند، که اگر مرگ او فرا رسد کسى که در کنار او است او را در گودال دفن کند و بدین صورت همگى جز آخرین نفر، در زیر خاک قرار گیرند و طعمه درندگان نشوند. هر فردى براى خود قبرى کند و در انتظار فرا رسیدن مرگ خود نشست و همگى در این حالت به سر مىبردند که ناگهان «عبدالمطلب» گفت برخیزید در این بیابان گشت بزنیم شاید برآبى دست یابیم زیرا دراز کشیدن و در انتظار مرگ نشستن جز ناتوانى، چیزى نیست، گشت زنى آغاز گردید، افراد در اطراف بیابان پراکنده شدند، ناگهان آبى از زیر پاى شتر عبدالمطلب فوران کرد «عبدالمطلب» و یاران او تکبیر گفتند و با شادى و خرسندى خاصى از آن نوشیدند و ظرفها را پر کرده و در همان نقطه از مخاصمه با عبدالمطلب دست برداشتند و گفتند: خدائى که در این بیابان ترا با این آب زلال سیراب کرده همان خدا نیز زمزم را در اختیار تو نهاده است لازم است همگى به مکه بازگردیم و سرپرستى «سقایت حجاج» را بر عهده بگیرى. (5)
9
6- ام ایمن مىگوید «سرپرستى محمد» – پس از بازگشت از صحرا – بر عهده من بود، روزى از او غفلت کردم ناگهان «عبدالمطلب» را بر بالین خود دیدم و به من گفت من فرزندم را در نقطهاى به نام «سدره» یافتم مبادا از او غفلت ورزى، اهل کتاب مىگویند او پیامبر این امت است و من از شر آنان نسبت به او در امام نیستم. ام ایمن افزود: عبدالمطلب غذائى صرف نمىکرد مگر اینکه مىگفت: فرزندم را حاضر کنید و او را گاهى در کنار خود و گاهى روى زانوى مىنشاند و در همه چیز او را بر خود مقدم مىداشت. (6)
10
7- او به هنگام مرگ، حکومت و امور مربوط به کعبه را به فرزند خود «زبیر» و سقایت زمرم و سرپرستى پیامبر را به فرزند دیگرش «ابوطالب» واگذار کرد و وجود محمد را در خانواده خویش شرف عظیم نامید و اشعارى به هنگام مرگ سروده که مضمون آن تاکید بر سعى و کوشش در حفظ پیامبر (ص) از گزند دشمنان مى باشد.(7)
با توجه به این قضایا و نظایر آن در تاریخ، دیگر نباید در ایمان عبدالمطلب و توحید و یکتا پرستى او، شک و تردید نمود، مردى که پیوسته مورد عنایت گسترده الهى مىباشد ، محال است گرد بت بگردد ، از عبادت خداى یکتا روى گرداند و به مخلوق چوبین و آهنین او متوسل گردد.
پس از درگذشت پیامبر گرامى و مطرح شدن خلافت عترت و پیدایش محدثان عثمانى که پیوسته در پائین آوردن مقام على و فرزندان او کوشش مىنمودند، خصوصیات زندگى نیاکان پیامبر (ص) را به دست فراموشى سپرده زیرا نقل هر نوع رویدادى که از کرامت و فضیلت این بیت حکایت مىکرد مایه سرفرازى امام بود از این جهت، غرض ورزیها و یا خوف و ترس سبب شد که این بخش از زندگى بیت نبوى به صورت بسیار کم رنگ در تاریخ مطرح گردد و این مقدار کمى که نقل گردیده در پرتو الطاف الهى از گزند دشمنان مصون مانده است .
11
ایمان ابوطالب
پیش از بعثت
12
سیاست گذاران حکومتهاى وقت، از ترس اینکه مبادا فضیلتى در حق امام على (ع) به نام «ایمان پدر بزرگوار» او به نبوت پیامبر، ثابت گردد، سعى و تلاش نمودهاند که او را یک فرد غیر مومن قلمداد کنند، و اگر یک دهم شواهدى که بر ایمان ابوطالب وجود دارد، درباره یک فرد بى طرف وجود داشت، همگان به ایمان او اذعان پیدا مىکردند و او را صحابى عادل، و جانباز و فداکار، معرفى مىنمودند ولى چون این دلائل انبوه درباره والد امیرمومنان على (ع) است پردههاى ضخیم تعصب مانع از آن شده است که سیماى واقع به نحوى که هست مشاهده گردد.
13
توسل به پیامبر (ص)
در طلب رحمت
14
پس از درگذشت عبدالمطلب، که حفاظت پیامبر بر عهده ابوطالب بود، بار دیگر خشکسالى عجیبى مکه و حومه آن را فرا گرفت قریش حضور عموى پیامبر رسیدند و از او درخواست نمودند که براى آنان رحمت بطلبد او برادرزاده خود را بیرون آورد که بسان خورشیدى بود که ابرهاى سیاه، از اطراف آن کنار رفته باشد، و او را روى دست گرفت و پشت او را بر دیوار کعبه قرارداد، در حالى که با انگشت خود به او اشاره مىکرد، مناجات خود را آغاز نمود و در آسمان لکه ابرى وجود نداشت، ولى ناگهان دعاى او مستجاب شد از کنار و گوشه، ابرهه گرد آمدند باران شدیدى منطقه را فرا گرفت، بیابانها و آبادیها از باران پر شد ابوطالب بعدها در قصیدهاى که در مدح پیامبر سروده به این واقعه اشاره مىکند و قصیده از قصائد معروف است که در کتابهاى ادب و حدیث و تاریخ نقل شده است چنانکه مىفرماید:
«و ابیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال ایتامى عصمه للارامل. سفید روئى که با چهرهنورانى او باران طلبیده مىشود، پناهگاه یتیمان و سرپرست بیوه زنان است.» (8)
وى این قصیده را موقعى که «بنىهاشم» همگى در شعب محصور بودند، سروده و در آن ایمان روشن خود را به پیامبر گرامى و آئین استوار او ابراز داشته است اگر در زندگى ابوطالب دلیل و گواهى برایمان او جز چنین «استسقائى» و شعرى جز این قصده وجود نداشت کافى بود که اهل تحقیق، ایمان او را به پیامبر گرامى یک امر مسلم بگیرند.
15
زاهدى او را از تولد فرزندش
على آگاه مىسازد
16
یکى از افراد وارسته روزگار که به زهد و عبادت معروف بود، به ابوطالب گفت به من الهام شده است که به همین زودى از صلب تو فرزندى که ولى خدا مىباشد، متولد مىگردد، وقتى على (ع) در کعبه دیده به جهان گشود او را در میان مردم از ولادت فرزند خود در خانه خدا مطلع ساخت، سپس ابوطالب وارد کعبه شد و از خدا درخواست کرد که او را در گزینش نام براى نوزاد کمک کند، هاتفى ند در داد و گفت:
«ان اسمه فى شامخ العلى على اشتق من العلى»
نام او از نام بلند (خداالعلى) گرفته شده و از آن مشتق مىباشد و اسم او «على» است.(9)
17
برادر زاده را همراه خود به شام مىبرد
18
کاروان قریش عازم شام بود، و قرار بود ابوطالب نیز با آن کاروان براى امر بازرگانى به شام برود، تصمیم گرفته بود برادرزاده را در مکه نزد اقوام خود بگذارد، به هنگام حرکت کاروان اشگ در دیدگان برادرزاده حلقه زد و عواطف سرشار عمو را طوفانى ساخت، از این جهت ابوطالب ناچار شد که «محمد» را نیز همراه خود به شام ببرد، و رنج سفر با کودک دوازده ساله را، تحمل کند در این مسافرت ابوطالب از نزدیک احترام بىسابقه «راهب فصرى» را از برادر زاده خود مشاهد کرد، راهب شام با کمال صراحت گفت او همان پیامبرى است که حضرت مسیج و پیش از او موسى بن عمران از طلوع او خبر داده است اگر یهودیان او را شناسائى کنند به قتل مىرسانند. (10)
یک چنین گفتارى از یک راهب بیگانه درباره «محمد» مایه ایمان هر انسانى بى غرض مىگردد تا چه رسد به ابوطالب که نسبت به برادرزاده خود سراسر عشق و اخلاص بود.
19
مورد اعتماد عبدالمطلب بود
20
از همه این مسائل صرف نظر کنیم تاریخ نگاران اتفاق نظر دارند که «عبدالمطلب» ابوطالب را کفیل پیامبر قرار داده بود آیا صحیح است که شخصیتى مانند عبدالمطلب که سرشار از توحید و اخلاص بود برادرزاده خود را که مىدانست پیامبر آخرلزمان است به یک فرد مشرک و بتپرست بسپارد، و مردى را که سرانجام بتها را خواهد شکست در اختیار فردى بگذارد که در برابر بتها سجده و کرنش مىنماید، عقل و خرد مىگوید اگر خط مشترکى معنوى میان او و فرزندش ابوطالب وجود نداشت هرگز عزیز قریش را به چنین انسانى نمىسپرد. ابوطالب در اشعار خود به چنین وصیت اشاره کرده و مىگوید:
راعیت فیه قرابه موصوله و حفظت فیه وصیه الاجداد(11)
«درباره محمد پیوند خویشاوندى و سفارش نیاکان را رعایت کردم یعنى اگر درباره او جانبازى و فداکارى مىکنم به خاطر سفارشى که از نیاکان درباره حفظ «محمد» به ما رسیده است». این حوادث چهارگانه که همگى پیش از بعثت رخ داده به اضافه دیگر حوادثى که در این مقطع تحقق پذیرفته ما را به ایمان و اخلاص و یکتاپرستى ابوطالب رهبرى مىکند و شک و شبهه را از دلها مىزداید اکنون وقت آن رسیده که به دلائل ایمان او به نبوت پیامبر گرامى پس از بعثت اشاره کنیم این دلائل به اندازهاى فراوان است که نقل یک دهم آنها براى ما در این صفحات امکانپذیر نیست .
21
ایمان ابوطالب پس از بعثت
22
هر چند پیرامون ایمان او به برادرزاده خود کتابهاى فراوانى نوشته شده و حقیقت به نحو روشن، بازگو شده است ولى مشکل اذعان به ایمان او دو چیز است که یکى علاجپذیر و دیگرى علاجپذیر نیست .
علت شک در ایمان براى ساده لوحان این است که چرا او مانند ابوذر و ابن مسعود در مسجد الحرام تظاهر به ایمان ننموده و فقط، سعى خود را مبذول مىداشت که برادرزاده را از گزند دشمن حفظ کند.
در حالى که نکته تردید و یا انکار غیر این گروه این است که او پدر على امیر مومنان است اگر ثابت شود که پدر او یک فرد مومن بوده در این صورت گذشته بر اینکه فضیلتى براى او ثابت مىشود، سبب مىگردد که دیگر خلفا از این فضیلت بىبهره شوند.
اگر جهت نخست از طریق دلائل تاریخى قابل رفع است، ولى جهت دوّم با بحث علمى برطرف نمىگردد، از این لحاظ ما در این جا دلائل ایمان او به نبوت برادرزادهاش را مىنگاریم تا گروه نخست پس از دقت، شک را از دلها، بزدایند همچنانکه از خداوند «مقلب القلوب» خواستاریم، با ولایت تکوینى در دلهاى گروه دوم تصرف کند و آنها را براى درک حقیقت آماده سازد و به آنان گوش شنوا و چشم بینا عنایت فرماید.
23
دلائل سه گانه
بر ایمان ابوطالب
24
بهترین و مطمئنترین راه براى کشف خصوصیات روحى یک فرد، دقت در امور سه گانه مربوط به او است: 1- گفتار او در این مورد. 2- رفتار او در این ماجرا. 3- سخنان نزدیکان وى در حق او.
25
آثار ادبى
که از او به یادگار مانده است
26
ما از میان قصائد طولانى وى، قطعاتى را چند انتخاب مىنماییم و براى روشن شدن مطلب ترجمه آنها را نیز مىنگاریم:
لیعلم خیار الناس ان محمداً
نبىّ کموسى و المسیح بن مریم
اتانا بهدى مثل ما اتیابه
فکل بامرالله یهدى و یعصم (12)
«اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد بسان موسى و مسیح پیامبر است همان نور آسمانى را که آن دو نفر در اختیار داشتند، او نیز دارد و تمام پیامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمائى و از گناه باز مىدارند».
27
تمنیتم ان تقتلوه و انما
امانیکم هذى کاحلام نائم
نبى اتاه الوحى من عند ربه
و من قال لا، یقرع بها سن نادم
«سران قریش، تصور کردهاند که مىتوانند بر او دست بیابند در صورتى که آرزوئى را در سر مىپرورانند، که کمتر از خوابهاى آشفته نیست او پیامبر است. وحى از ناحیه خدا بر او نازل مىگردد و کسى که بگوید نه، انگشت پشیمانى به دندان خواهد گرفت».
28
الم تعلموا انا وجدنا محمداً
رسولا کموسى خط فى اول الکتب
و ان علیه فى العباد محبه
ولا حیف فیمن خصه الله بالحب
«قریش آیا نمىدانید که ما او (محمد) را مانند موسى پیامبر یافتهایم و نام و نشان او در کتابهاى آسمانى قید گردیده است، و بندگان خدا محبت مخصوص به وى دارند و نباید درباره کسى که خدا محبت او را در دلهائى به ودیعت گذارده ستم کرد».
29
والله لن یصلوا الیک بجمعهم
حتى اوسد فى التراب دفینا
فاصدع بامرک ما علیک غضاضه
وابشر بذاک و قرمنک عیونا
و دعوتنى و علمت انک ناصحى
ولقد دعوت و کنت ثم امینا
ولقد علمت ان دین محمد (ص)
من خیر ادیان البریه دینا(13)
«برادرزادهام، هرگز قریش به تو دست نخواهند یافت، و تا آن روزى که لحد را بستر کنم، و در میان خاک بخوابم، دست از یارى تو برنخواهم داشت، به آنچه مامورى آشکار کن، ازهیچ چیز مترس، و بشارت ده، و چشمانى را روشن ساز، مرا به آئین خود خواندى و مىدانم تو، پند ده من هستى، و در دعوت خود امین و درستکارى، حقا که کیش «محمد» از بهترین آئینها است.»
30
او تومنوا بکتاب منزل عجیب
على نبى کموسى او کذى النون (14)
«یا اینکه ایمان، به قرآن سراپا شگفتى بیاورید که بر پیامبرى مانند موسى و یونس نازل گردیده است».
هر یک از این قطعات، قسمت کوچکى از قصائد مفصل و سراپا نغز ابوطالب است که ما به عنوان نمونه، برجستههاى آنها را، که صریحاً ایمان او را به کیش برادرزادهاش مىرساند انتخاب نمودیم.
31
خلاصه سخن:
هر یک از این اشعار در اثبات ایمان و اخلاص گوینده آنها کافى است و اگر گوینده این ابیات یک فرد خارج ازمحیط اغراض و تعصبات بود همگى بالاتفاق به ایمان و اسلام سراینده آن حکم مىکردیم ولى از آنجا که سراینده آنها «ابوطالب» است و دستگاه تبلیغاتى سازمانهاى سیاسى اموى و عباسى پیوسته برضد آل ابوطالب کار مىکردند، از این نظر گروهى، نخواستهاند یک چنین فضیلت و مزیتى را براى ابوطالب اثبات کنند.
از طرفى وى، پدر على است که دستگاههاى تبلیغى خلفا برضد او پیوسته تبلیغ مىکردند، زیرا اسلام و ایمان پدر وى، فضیلت بارزى درباره او حساب مىشد در حالى که کفر و شرکت پدران دیگر خلفا موجب کسر شان آنها بود.
به هر حال، علیرغم تمام این سرودهها و گفتارها و کردارهاى صادقانه، گروهى به تکفیر وى برخاسته، حتى به آن اکتفا نکرده و ادعا کردهاند که آیاتى درباره ابوطالب که حاکى از کفر او است، نازل شده است تو گویى جهان اسلام مشکلى جز ابوطالب نداشت و باید آیاتى درباره او فرود آید و یا پیامبر از جایگاه او در دوزخ سخن بگوید.
32
ایمان والدین پیامبر (ص)
33
دلائل روشن تاریخى ما را به ایمان نیاکان و عموى پیامبر حضرت ابوطالب (ع) رهبرى نمود، اکنون وقت آن رسیده است که ایمان پدر و مادر پیامبر (ص) را مورد بررسى قرار دهیم.
نظریه مشهور در میان علما اسلام مانند «امامیه و زیدیه» و محققان اهل سنت این است که «والدین» پیامبر (ص) بر خط توحید بودند و آنى از آن منحرف نشدهاند از آنجا که تاریخ از زندگانى هر دو کمتر ضبط کرده است از این جهت، منکران ایمان آنان کوچکترین دلیلى در دست ندارند، در حالى که براى اثبات ایمان آنان قرائنى در دست هیت که اینک به ترتیب مىنگاریم:
1- روزى «فاطمه خثعمى» خود را بر «عبدالله» عرضه کرد او در پاسخ درخواست او دو شعر انشا کرد که از تقلید او به عفت و پاکدامنى، کاملاً حکایت مىکند و چنین گفت:
اما الحرام فالممات دونه
والحل لا حل فاستبینه
یحمى الکریم عرضه و دینه
فکیف بالامر الذى تبغینه
«مرگ بهتر از اجابت به درخواست حرام است، درخواست حلالى وجود ندارد که در آن بررسى کنم، مرد کریم آبرو و دین خود را حفظ مىکند، چگونه خود را به درخواست تو آلوده کنم».
34
2- پیامبر گرامى در سخنان خود مىفرماید: «لم ازل انقل من اصلاب الطاهرین الى ارحام الطاهرات = من پیوسته از صلب پدران طاهر، به رحمهاى مادران پاک منتقل مىشدم. مقصود از طهارت در این حدیث تنها پاکیزگى از اعمال زشت نیست، بلکه معنى وسیعى دارد که پاکیزگى از شرک و بت پرستى را نیز دربر مىگیرد.
3- درباره ایمان مادر پیامبر «آمنه» کافى است بدانیم که از نبوت فرزند خود کاملاً آگاه بود، در سفرى که براى دیدن بستگان خود به مدینه رفته بود، و پیامبر را نیز همراه داشت، پیوسته مىدید که «احبار» یهود مدینه از نبوت فرزند او خبر مىدهند و او از ترس گزند آنان فوراً مدینه را به عزم مکه ترک گفت و در نیمه راه در نقطهاى به نام «ابوا» درگذشت و به هنگام احتضار دیدگان خود را باز کرد، و به صورت فرزند خود نگریست و این دو بیت را سرود:
ان صح ما ابصرت فى المنام
فانت مبعوث الى الانام
فا لله انهاک عن الاصنام
ان لا توالیها مع الاقوام
«اگر آنچه در رویا دیدهام صحیح و پا برجا باشد تو برانگیخته شده جهانیان هستى خدا ترا از گرایش به بت باز داشته تا مانند دیگران به ولایت آنها معتقد نباشى».
آنگاه آخرین جملههاى او این بود «کل حى میت، و کل جدید بال، و کل کبیر یفنى، و انا میته و ذکرى باق و ولدت طهرا». «هر زندهاى مىمیرد، هر تازهاى کهنه مىشود، هر بزرگى، فناپذیر است و من مىمیرم و یاد من جاودان است و بر آئین پاک متولد شدم».
35
زرقانى در شرح مواهب از جلال الدین سیوطى نقل مىکند که او پس از نقل این قسمت مىگوید این اعترافها حاکى است که او یکتا پرست بوده زیرا از آئین ابراهیم نام برده و از رسالت فرزند خود بشارت داده است.
شیخ مفید که بیانگر عقائد امامیه است مىگوید: علماى امامیه اتفاق نظر دارند که نیاکان پیامبر (ص) از آدم تا عبدالله همگى مومن و موحد بودند و در این مورد با آیات قرآن و اخبار استدلال نمودهاند و خود پیامبر فرمود: من پیوسته از صلب پدران پاک به رحمهاى مادران پاکیزه منتقل مىشدم تا دیده به این جهان گشودم سپس مىافزاید: آمنه بنت وهب بر خط توحید بود و او در زمره مومنان محشور مىشود.
4- ابن کثیر در کتاب «البدایه و النهایه» روایات فراوانى را گردآورده که همگى از ایمان و توحید «والدین» پیامبر (ص) حکایت مىکند که ما برخى را نقل مىکنیم:
روزى پیامبر در یکى از خطابههاى خود چنین گفت: «من محمد بن عبدالله هستم هر موقع مردم دو دسته مىشدند خدا مرا در جانب بهترین آنان قرار مىداد تا اینکه از ابوین خود متولد شدم و هرگز دامنم به پلیدیهاى جاهلیت آلوده نشد و از آدم تا برسید به والدینم، میوه ازدواج هستم، نه عمل زشت از این جهت بهترین شما هستم از نظر پدر» .
36
5- عائشه مىگوید: پیامبر از جبرئیل نقل کرد که او گفت، شرق و غرب را زیر و رو کردم، بهتر از «محمد» ندیدم. قبیلهاى بهتر از بنى هاشم پیدا نکردم، و مقصود از «بهترین» همان ثبات در خط توحید و حفظ سنتهاى ابراهیمى است .
6- شکى نیست که ابراهیم درباره فرزند خود چنین دعا کرد …
را به صورت یک اصل ثابت در نسل او باقى بدار. چنانکه مىفرماید: «وجعلها کلمه باقیه فى عقبه ».
دعاى ابراهیم هر چند شعاع گستردهاى دارد ولى نیاکان پیامبر قدر مسلم آن است اگر دعاى ابراهیم درباره فرزندان خود به هدف اجابت رسیده و توحید به عنوان یک اصل ثابت در «نسل» او باقى مانده است. قطعاً نیاکان پیامبر مصداق مسلم آن بودهاند.
37
پىنوشتها
38
1- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 8 ط نجف. 2- سیره ابن هشام، ج 1، ص .50 کامل ابن اثیر، ج 1، ص 12. 3- سیره حلبى، ج 1، ص 131 – 133. 4- ملل و نحل شهرستانى، ج 2، ص 248 مصر تحقیق «بدران». 5- سیره ابن هشام، ج 1، ص 144 – 140. 6- سیره زینى دحلان در حاشیه سیره حلبى، ج 1، ص 64. 7- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 10. 8- سیره حلبى، ج 1، ص 116، و ابن هشام متن قصیده را در سیره آورده است به ج 1، ص 272 – 280 مراجعه شود. 9- سیره ابن هشام، ج 1، ص 182، طبقات کبرى، ج 1، ص 120. 10- سیره ابن هشام، ج 1، ص 182، طبقات کبرى، ج 1، ص 120. 11- دیوانابوطالب، ص 32 سیره ابن هشام، ج 1، ص 373. 12- شرح ابن ابى الحدید، ج 14، ص 74 و دیوان ابوطالب، ص 173. 13- مستدرک حاکم، ج 2، ص 623، مجمع البیان، ج 7، ص 37، الحجه، /57. 14- لانعوذ الیه ابداً و ما خیر من ان نغتال محمداً.
39
http://www.pnuu.ir
کافی نت دهکده آنلاین