تارا فایل

نقدی بر آخرین مجموعه فروغ فرخز


در بهمن ماه 1385، به مناسبت سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد، مقالی مختصر ارائه کردم. اگرچند، هدف از نگارش آن صرفا ارائه یک شمای کلی از فروغ در مراسمی قهوه خانه ای بود. هم راستا بودن مجال با مقال استاد بزرگ خود، از سویی، و طرح فروغ بزرگ به اختصار از دیگر سوی، "از آن سوی دریچه" را خرد تر از آن چه بود کرد. مقال فروغ، در بهمن ماه، اگر چه با زحمتی جان فرسای نگاشته شده بود، امروز میراثی جز تاسف و شرم در بر نداشته است.
باری چندی بود در پی جبران نقص های آن سوی دریچه، بر آن بودم که فروغ را این بار بی اختصار نقد کنم. این تمایل، امروز، با وجود نیاز آشنایی مهربان، به شناخت نقد فروغ، پر رنگ تر شده است. و به همین رو امیدوارم "از آن سوی دریچه" که این بار بی اختصار طرح می شود، شرم بهمن را کم رنگ، و رنگ فروغ را، ژرف تر کند.
آن چه در پی می آید، نگارش دوم "از آن سوی دریچه" است. با این تفاوت که این بار نه تمامی اشعار فروغ که صرفا آخرین مجموعه وی، " ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد " نقد خواهد شد. از این روی که، نقد تمامی اشعار را کاری بس بزرگ تر از خلاصه کردن در ظرف مقال دیده ام.

"از آن سوی دریچه"
نقدی بر آخرین مجموعه فروغ فرخزاد
نگاشته شده توسط پژمان قربان زاده
به فروردین ماه 1386
استفاده از مقال، به هر روی، تنها با اجازه نویسنده مجاز می باشد.

مقدمه

فروغ فرخزاد را نمی توان جدای از جریان شعری معاصر تصویر کرد. که فروغ، زاده شده در یکی از همین جریان های شعری ست. آن چه تا کنون به عنوان نقد، از فروغ فرخ زاد، طرح گشته است، اغلب بر فروغ و زندگی وی بنا شده است. حال آن که رسالت نقد، بررسی ظرفیت شعری پرشده توسط فرد، با هدف شناخت گام شعری وی می باشد؛ و نه شناخت فرد. که فروغ فرخزاد، پیش از آن که 678 صادره از بخش 5 باشد، برای ما، دنبال کننده یکی از ظرفیت های شعری ادبیات مدرن است. در این مجال، فروغ را صرفا در آستانه شعرش رسم خواهم کرد و مرا با 678 کار نیست. اما پیش از آن که به فروغِ شعر مدرن بپردازم، ابتدا، ضروری می دانم به بستر آبستن او اشاره کنم. که به جایگاه شعر مدرن و گام های طی شده در آن، کمتر اشاره شده است.

پیش گفتار: جایگاه شعر مدرن در ادبیات فارسی

م. ه. آبرامز1 عقیده دارد علی رغم تنوع نظریه ها درباره ادبیات، می توان چهار نظریه را که در تاریخ نقد جامعیت داشته اند، معلوم کرد. این نظریه ها با توجه و تاکید بیشتر بر یکی از چهار عنصر اصلی در پدیده شعر شکل گرفته است و سه عنصر دیگر را در پرتو آن یکی مورد مطالعه قرار داده اند. در ارتباط با هر اثر هنری می توان این چهار عنصر را ملاحظه کرد:
1. هنرمند که اثر را می آفریند.
2. اثر، که آفریده هنرمند است.
3. جهانی که در اثر آشکار می شود.
4. مخاطب که اثر او را تحت تاثیر قرار می دهد.2
اما بر شمردن یکی از این چهار عنصر به عنوان محور اصلی شعر امکان پذیر نیست. که دامنه گسترده شعر در ادبیات و تاریخ، اجازه به دست دادن یک تعریف یکسان را از شعر، بر اساس یکی از چهار عناصر، و پوشش همه جنبه های شعری نمی دهد. اما در نظر من، هر کجا که ادبیات و شعر، با جهش همراه بوده است، تغییر مرکز توجه هنرمند از یک عنصر به دیگری را می توان به چشم ملاحظه کرد.
تاکید بر جهانی که اثر آشکار می کند، نظریه تقلید3 را به وجود آورده است که با افلاطون و ارسطو آغاز شد. این نظری را می توان نافذترین و کهن ترین نظریه در ادبیات تلقی کرد. تاکید بر مخاطب که اثر او را تحت تاثیر قرار می دهد، نظریه پراگماتیک4 را در ادبیات به وجود آورد. این نظریه که بر جنبه تعلیمی شعر تکیه می کند، در قرن شانزدهم میلادی، با درخشش ناقد انگلیسی، سر فیلیپ سیدنی5، به نقطه اوج خود رسید. آبرامز، عقیده دارد که این نظریه از آن جهت حائز اهمیت است که تمامی نظریه های دوره هراس تا دوره روشنگری را شامل می شود. در قرن هجدهم میلادی، با ظهور درایدن6 نظریه درباره شعر از جنبه تعلیمی به سوی لذت حاصل از شعر گرایش پیدا کرد. این جهش بزرگ را می توان نوعی انتقال تمرکز از مخاطب به آفریننده اثر تلقی کرد؛ که گذاری از مرحله کلاسیسیسم7 به رمانتیسیسم8 نیز بود. کولریج9 که برجسته ترین نماینده این گرایش بود، نقطه مورد اهمیت را در شعر از تعلیم به بیان10 تغییر داد. و بدین گونه لذت جایگزین مفید بودن شد. از این منظر، تمایز بین شعر و نوشته به هیچ روی در عناصر زبانی به کار برده شده نبود؛ که آنچه این دو را متمایز می کرد، تفاوت در شیوه ترکیب عناصر بود. در عین حال، در نظر من، این نوع قضاوت نیز بدلیل عدم تشخیص مرزی دقیق برای شعر و نوشتار دارای ضعف می باشد. باری، کولریج معتقد بود، رسالت شعر، به دست دادن لذت است. با گذشت زمان، لذت آفرینی در شعر، جهشی دیگر را در ادبیات به دست داد. به طوری که دنباله این تاکید بر آفریننده، مخاطب را از رسیدن به معنایی واضح منع می کرد. به نوعی می توان گفت گذار از رمانتیسیسم به سمبولیسم11، نه صرفا یک جهش، که ادامه نظریه تاکید بر شاعر بود. سمبولیست اما، نه تنها مسئولیتی در قبال مخاطب نمی شناخت، که از حذف ساختار های شعری پیشین و تغییر در تمامی بنیان شعر نیز باکی نداشت. هم چنان که می بینیم، وی هر چه را که مانع پرواز آزاد تخیل خویش می شد نادیده می گیرد. گیرم که این بی توجهی، در برخی شرایط، بسیار بزرگ تر از آن بود که توسط ادبیات پیشین مقبول واقع شود. سمبولیست در اوج شکوفایی سبک خویش، حتی ساختار جملات را نیز بنا به طبع خود تغییر می دهد تا جایی که شعر را، به یک نه توی معنی بدل می کند. در همین نقطه است که پریستلی طرح کرد که ادبیات کلاسیک به ضمیر آگاه و ادبیات رمانتیک به ضمیر ناآگاه بسته است12. که صحبت از این نظر را در این مقال، مجال نیست.
در این زمان، پس از سوررئالیسم، فرزند سمبولیسم، – که به آن نخواهم پرداخت- گامی عمیق در ادبیات و چگونگی نگاه به ادب صورت گرفت. زبان، به عنوان وسیله انتقال معنی، در شعر، رنگ باخت؛ که شعر وسیله انتقال معنا نبود. این گام، در حقیقت، تمرکز را از شاعر به چیزی جز مخاطب یا جهان اثر انتقال داد؛ و تاکید را در نقد شعر، بر شعر گذاشت. این نقطه، نظریه عینیت13 را به وجود آورد. عینیت اثر، مربوط به زبانی است که اثر در آن هستی گرفته است. توجه ناقدان نظریه عینیت، بر ظرفیت های زبان بنا شده است. این نظریه معنا را در نه در شاعر شعر، که در شعر شاعر جست و جو می کنند و هم از روی زبان شعر است که سعی در استخراج معنا دارند. ناقدان این نظیه معنا را متمرکز در کلمات شعر و تجربه شاعر از استفاده خاص از این کلمات در شعر می دانند. از همین روست که معتقدم طبق نظریه عینیت، اگر تاکید را در نقد به خاص شعر متمرکز کنیم، نه با مجموعه ای از کلمات و معانی به کار رفته در شعر که با دوره ای از زبان شاعر رو به رو هستیم و در نتیجه معنا را می باید نه در شعر وی که در اشعار وی جست و جو کنیم. خلاصه می گویم که در نظریه جدید، تمرکز بر زبان است14.
باری، سخن از جایگاه نقد را در جهان همین جا کوتاه خواهم کرد و بحث را از دریچه ادبیات فارسی دنبال خواهم کرد. صحبت از شعر مدرن پارسی، برای شناخت وضعیت شعر امروز ضرورتی است. گر چه آن چه به عنوان شعر فارسی امروز طرح گردیده است، از نظر من، با مدرنیته فاصله بسیاری دارد. ابتدا تعریف خود را از مدرنیسم ارائه خواهم داد و سپس به تفصیل در خصوص شعر نو سخن خواهم گفت.
در تمامی دوره های شعری و ادبی، هیچ ضربه ای به ادبیات وارد نیامده است مگر این که این ضربه از طریق ادبیات وارد شده باشد. و از منظر من، اگر بزرگ ترین ضربه را در ادبیات فارسی بخواهیم بر شمرد، این ضربه جز ارائه تعاریف بد از ادبیات نبوده است. و در نظر من، هم این تعاریف بد است که باعث شد، آن چه در ادبیات غرب در قرن هجدهم درخشید، در ایران با این همه تاخیر آغاز شود. سخن، از این جهش بزرگ ادبی، گذار از کلاسیسیسم به رمانتیسیسم، است. برای دوری از این تصور، که این پیش گفتار صرفا نوعی بازی با ایسم ها می باشد، این گذار را، من، گذار از تاکید بر مخاطب، به تمرکز بر آفریننده، معنا خواهم کرد. اما خوش بختانه، بستر این انتقال تعریف از شعر، آماده تر از آن بود که راه غرب را سر به زیر دنبال کنیم. که تحول ادبیات ما – یا به عبارت واضح تر تغییر از ادبیات کلاسیک به مدرن – با طی یک گام جلو تر از ادبیات رمانتیک همراه بود.
در قلمرو زبان فارسی، جهش را از ادبیات کلاسیک به مدرن، نیما، این لورکای پیر و لجوج فارسی، آغاز کرد. و متاسفانه – یا خوشبختانه -، این جهش نگاه او، آن سان بزرگ تر از ظرفیت ادبیات روزگارش بود که وی را در هاله ای از ابهام فرو کرده است. عقیده دارم بزرگ ترین گام را در جهش از ادبیات کلاسیک به مدرنیسم، نیما طی کرد. اما به هیچ روی اعتقاد ندارم که مدرنیته با نیما شروع شده است. که هرگز در ادبیات، جهش فکری توسط یک شخص خاص صورت نمی گیرد. زبان، هنگامی اثر می گذارد که به صورت فرهنگ تجلی کند. ور نه نیما هیچ راهی طی نکرده است. خیانت را نیز به نیما، دکتر حمیدی شاعر نکرد15 که بزرگ ترین خیانت را چشم های فرزندانش، که صرفا عروض را شکست، مرتکب شدند.
باری میراث نیما، از نظر من، ظرفیت های جدید شعری، در زبان بود. و بس. و خود همین ظرفیت های شعری بودند که هر یک توسط بامداد، امید، فروغ، سهراب، و … پر شده اند. و چه بسیار ظرفیت ها که در نگاه نیما وجود دارند و هنوز یافت نشده اند و یا به ظرافت مورد توجه قرار نگرفته اند.
فروغ یکی از این ظرفیت هاست که بررسی خواهد شد. این بررسی به هیچ روی دعوی پوشا بودن ندارد. آنچه در این مقال نقد خواهد شد نیز فروغ نیست. که صرفا نگاهی به شعر فروغ است. که این مقال بر پایه بررسی زبان اشعار فروغ طرح گردیده است و این مجال را، توان صحبت از فروغ فرخ زاد نیست. با همه آن چه به عنوان پیش گفتار یا ضمیمه ارائه شد، اکنون هنگام آن است که بررسی اشعار سپیده دم16 شعر مدرن فارسی بپردازم.

حرف اول: " ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد "

آخرین مجموعه را برای نقد در ظرف یک مقال از دیگر آثار فروغ، مناسب تر دیدم. از آن جهت که، به عقیده من، این مجموعه، بسیاری از خلا های موجود در مجموعه های قبل را پوشش داده، و از نظر زبان و استفاده از ظرفیت های آن، بسی پخته تر از دیگر آثار است. ضروری می دانم پیش از پرداختن به نقد، چند نکته را بیان کنم:
در این مقال، از لفظ فروغ برای اشاره به شاعر استفاده زیادی کرده ام. گاه نیز از ارتباط معنایی لفظ فروغ با سپیده دم، برای اختصار بیشتر استفاده شده است. هر زمان که فروغ طرح گردیده است، منظور، شاعر است.
نیز، اگر چه " ایمان بیاوریم … " مورد بحث است و نه دیگر مجموعه ها، گاه در هنگام آوردن اشعار برای درک بهتر تشابهات و تمایزات از اشعار موجود در دیگر مجموعه ها نیز استفاده شده است. این نکته را از آن جهت طرح کردم که این اشارات به اشعار دیگر مجموعه ها، صرفا برای درک بهتر است و بس.
هر کجا که از لفظ " زبان " استفاده شده است، منظور صرفا رشته ای از لغات نیست. که تعریف از زبان را من، به تفصیل در دیگر مقالات خود ارائه کرده ام. در این مجال، به این حرف بسنده می کنم که، زبان، از نظر من، مجموعه ای است از ماهیت های ذهنی که تفکر، تصور، و تخیل هر سه بر پایه آن بنا شده اند.
اضافه می کنم که مقال، از سه بخش، تصویر و تخیل، زبان و ساختار، معنا و موسیقی بنا شده است. تلاش کرده ام هر یک به جای خود نقد شوند؛ اما اشاره می کنم که از نظر من، هر کدام از این سه، دارای ارتباط عمیق درونی با دیگری است. از این جهت در مقال، در بعضی موارد هر بخش، از بخش دیگری نیز کمک گرفته شده است.
با این توضیحات به بخش اول " از آن سوی دریچه می پردازم.

بخش اول: زبان و ساختار شعر

به صراحت اعتراف می کنم که مرا توان تشخیص قطعی تعریف فروغ از زبان، نیست. در عین حال، از نظر من، فروغ، نسبت به بامداد، چندان معتقد به ضرورت تعریف زبان نبوده است؛ و به همین جهت، در بسیاری از اشعار خویش، از زبان به عنوان وسیله ای آزاد استفاده کرده است. حال آن که زبان از نظر معاصران وی، آزاد نیست. باری، این نکته را از این جهت طرح می کنم که من نیز در نقد، بنا به تفکر فروغ در مورد زبان، و خلاف تعصب زبانی خود، زبان را در استفاده از آن، بررسی کرده ام. که زبان فروغ آزاد است. حداقل تا بحدی که پپسی و فردین در آن بی شرم، جای می گیرند:

و سفره را می اندازد
و نان را قسمت می کند
و پپسی را قسمت می کند
و باغ ملی را قسمت می کند
و شربت سیاه سرفه را قسمت می کند
و روز اسم نویسی را قسمت می کند
و نمره مریض خانه را قسمت می کند
و چکمه های لاستیکی را قسمت می کند
و سینمای فردین را قسمت می کند
درخت های دختر سید جواد را قسمت می کند17

زبان را آزاد دانستن ضعف نیست. چنان که در قید دانستن اش. آن چه بر آنم تا تاکید کنم، نگاه فروغ به زبان است. وی شعر را به لباس زبانی دیگر از زبان زندگی نمی داند. هر شاعری پیش از آن که شاعر باشد، یک اندیشه ور است. و این را من، اولین بار نیست که طرح می کنم. این تفکر و تعریف شاعر از زبان است که زبان شعرش را شکل می دهد. و مرا در این شکی نیست. اما یکی از عواملی که فروغ را از دیگر اندیشمندان شاعر متمایز می کند این است که فروغ پیش از آن که یک اندیشه ور باشد، یک زن است. و این زنانگی، زبان وی را به شدت زیر تاثیر قرار داده است. اگر چه در مورد ویژگی زنانگی فروغ، به تفصیل سخن خواهم گفت، در این زمان، به طرح اثر آن بر زبان فروغ، بسنده می کنم.

من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را شسته ام.18

من خواب یک ستاره قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفش هایم هی جفت می شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم19

با بامداد مقایسه می کنم:

به هیات هرای دیوانگان تیمار خانه به آتش کشیده
یا انفجار تندری که کنون را در خود می خروشد
یا خود به هیات فریاد دیرباور ناگاه
حصار قلعه نجد سوسمار و شتر را
چندین پوک و پوسیده یافتن20

بامداد هم زبان شعر را جز زبان زندگی نمی داند. زبان بامداد با فروغ متفاوت است. و این تفاوت است که شعر آن دو را، اگر چه هر دو پر، این سان از هم دور می کند. حرف من این است: " زبان شعر فروغ، زبان تفکر اوست. "
حال به عقیده من، هنگام آن رسیده، که طبق نظریه عینیت، زبان آخرین مجموعه فروغ را بررسی کنیم.

الفاظ شعر:
یکی از اندام های مهم زبان شعر، الفاظ است. و انکار این واقعیت، چندان عاقلانه نیست. الفاظ معنی را منتقل نمی کنند. اما ظرف معنی هستند. فروغ در شعر خود وسواس برگزیدن الفاظ هر چه فاخرتر را ندارد. و اگر در اشعار، بر الفا ظ زبان خویش تاکید می کند، این تاکید، صرفا تاکید به نزدیک تر ساختن شعر به آفریننده است. باری، از نظر من، زبان فروغ، زبان یک زن است. به عبارت دیگر، بزرگ ترین ویژگی زبان شعر فروغ، زنانگی است. و این زنانگی را من، در این بخش، صرفا به الفاظ زبان آن خلاصه می کنم:

الفاظ متاثر از ویژگی زنانگی:

تاکید فروغ بر آن چه خود هست و تاثیر پذیری از زبان محیط خود، باعث پدیدار شدن این محیط در زبان وی است. اگر چه، لفظ نه از جنس معنی که ظرف معنی می باشد، در اشعار فروغ، این الفاظ آبستن بوی فروغ است. در این جا به الفاظ متاثر از زنانگی، در اشعار آخرین مجموعه، اشاره می کنم:

زن، جفت گیری، ساق، لاغر، بارور، گیسوان، کودکی، یار، شهوت، گوشواره، عریان، مادر، نطفه، عروس، ران، بکارت، شانه، لخت، باکره، حجب، انگشت، گونه21، عروسک، قلب، مادر بزرگ22، تنهایی، عصمت23 برادر، خواهر، همسر، دامن، آبستن24، گیس، دختر25، پستان، شیر، مادگی، عضو جنسی26، پوست27

افعال اشعار نیز، گاهی، همین بوی زنانه را دارند:

نفس زدن، جفت گیری کردن، به درد رسیدن، آغشته شدن، آرامیدن، هم خوابه شدن21 بچه ساختن، حمام گرفتن، آبستن بودن24، گیس کشیدن25، شیر دادن26، انگشت کشیدن27

نیز می باید اشاره کنم که افعال فروغ، اغلب، ساده نیستند. مانند این ادعا را در افعال پیش، می توان به وضوح دید.

الفاظ متاثر از ویژگی کودکی:
در میان دوره های سنی، فروغ، از نظر من، بیشتر به زبان کودکی تاکید می کند. آثار این تاکید را علاوه بر الفاظ موجود در شعر ها می توان در تصاویر و فضای شعر نیز دنبال کرد. هم چنین نوع بیان فروغ نیز، از کودکی دور نیست. در زیر به الفاظ – و بعضی عبارات – متاثر از تاکید وی بر کودکی اشاره می شود:

غنچه، لاغر، قصر، قصه، رقص، گیسوان، کودکی، تازه، پاک، مقوایی، اعداد، هندسی، مادر، کوچک، گنجشک21، هفت سالگی، عروسک، الفبا، میز، بازی، مادر بزرگ22، کاغذی، مدرسه، بچه، تخته23، برادر، دانش آموز، هندسه24، قرمز، خواب، حرف های سخت کتاب کلاس سوم، کفش، چار چرخه، مزه، تنبل، پپسی، اسم نویسی25، سوسک26، میهمانی گنجشک ها27

افعال اشعار نیز، گاهی پر از کودکی اند:

سر خوردن، رقصیدن21، بازی کردن، باختن22، خمیازه کشیدن24، خواب دیدن، کم آوردن، خوب بودن، گیس کشیدن، گم شدن25.

الفاظ متاثر از محیط خانه

زبان شعر فروغ، آمیخته با ساده ترین چیز هاست. این ویژگی را البته، خیانتی است به فروغ محدود کردن. که سهراب نیز، در بسیاری از ویژگی های زبانی با فروغ مشترک است:

مرا گرم کن
( و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد )28

فروغ نزدیک ترین چیز ها را زنده می کند و در زبان شعر خویش می آورد:

حیاط خانه ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانه ما خالی ست24

در عواملی که زبان فروغ از آن ها متاثر است، نزدیکی زبان وی به محیط خانه خویش برجسته است. این نزدیکی زبان به محیط در فروغ، به هیات نزدیکی به محدوده زن در اجتماع گذشته شکل گرفته است. ویژگی خانگی بودن زبان فروغ را، در این قسمت بررسی خواهم کرد. در زیر به الفاظ متاثر از محیط اشاره می شود:

کوچه، کلاغ، باغ، پنجره، چراغ، کاشی، آینه، دریچه، باغچه، بنفشه، شعمدانی، لیوان، در21، پله22، حوض، حیاط، همسایه23، مغازه، لامپ24، سوسک26، ایوان، میهمانی27

در مورد این ویژگی در بخش تصویر، به تفصیل سخن خواهم گفت. در این جا، بحث را در مورد دایره لغات فروغ به پایان می رسانم و زبان فروغ را از منظر یک ویژگی دیگر آن بررسی خواهم کرد.

آوا ها

آخ …
چقدر روشنی خوبست25

آخ …
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست25

آه،
چه مردمانی در چارراه ها نگران حوادثند21

هنگامی که زبان عمیق است، ظرفیت های زبانی به درستی شناخته و استفاده شده اند، به آوا ها چندان نیاز نیست. در اشعار فروغ – بخصوص مجموعه های اول – استفاده از آوا ها قابل مشاهده است. این پدیده، البته یک ضعف نیست. اما از نظر من، اگر زبان کامل بود، به آوا ها نیازی نبود. البته در برخی اشعار این آوا ها سبب تقویت موسیقی، فضا و زیبایی بیشتر شده اند:

آه …
سهم من این است
سهم من این است29

و گاهی نیز، این آوا ها، کمبود استفاده از ظرفیت های زبانی را جار می زنند:

و پلک چشمم هی می پرد
و کفش هایم هی جفت می شوند25

در هر حال، این آوا ها بجا یا نابجا، از ویژگی های شعر فروغ است.

" تکرار ها "

یکی از ویژگی های برجسته اشعار فروغ، استفاده ار تکرار ها در زبان آن است. این تکرار ها، تاکید هایی بر تصویر، معنا، فضا و موسیقی دارند و در عین حالی که بر فضا و موسیقی تاثیر می گذارند، ویژگی زبانی اشعار فروغ نیز هستند. در اشعار وی می توان مجموعه بسیاری از ایزوکولون30 ها، تریکولون31 ها و دیگر چند صدایی ها را مشاهده کرد. اگر چه موضوع تکرار ها میان هر سه منظر، زبان، فضا و موسیقی، مشترک است، این موضوع را در این بخش بررسی خواهم کرد. تلاش شده است از توضیح تفصیلی در مورد تاثیر آن ها بر معنا و فضا و موسیقی خود داری شود.
گاه، فروغ، برای تاکید بر موسیقی معنایی، زبان را به کار می گیرد. و این تکرار های زبان وی، از زیبا ترین تکرار های شعر اوست:

زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت21

کسی می آید
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در صدایش با ماست25

زمان گذشت
زمان گذشت و شب روی شاخه های لخت اقاقی افتاد21

در برخی موارد هم می توان تکرار یک جمله را مشاهده کرد، که برای تاکید بیشتر بر تصویر و فضا بیان می شود:

در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم21

من از کجا می آیم؟
من از کجا می آیم؟
که این چنین به بوی شب آغشته ام؟21

گاهی نیز، فروغ برای ایجاد موسیقی و پر کردن خلا وزن از تریکولون ها استفاده می کند:

چه مهربان بودی ای یار، ای یگانه ترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی
چه مهربان بودی وقتی که پلک های آینه را می بستی21

سکوت چیست، چیست، چیست ای یگانه ترین یار؟
سکوت چیست به جز حرف های نا گفته21

ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل21

گاهی ایزوکولون های قوی، صرفا بدلیل پر کردن خلا موسیقی نیستند. و جنبه برجسته تر کردن تصویر، فضا و معنا را دارند:

بعد از تو ما که جای بازیمان زیر میز بود
از زیر میز ها
به پشت میز ها
و از پشت میز ها
به روی میز ها رسیدیم
و روی میز ها بازی کردیم
و باختیم، رنگ ترا باختیم، ای هفت سالگی22

و گاهی این ایزوکولون ها و تریکولون ها آن قدر جذب تصویر و زبان می شوند، که مخاطب را از درک تکنیک عاجز می کند:

یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد23

در مورد تکرار الفاظ و کلمات، شواهد بسیار است. اما این مجال را مثال های طرح شده کافی است. کنون هنگام آن است که این تکرار ها را خارج از شعر فروغ نقد کنیم. از نظر من، در اندام های یک شعر زنده، سه جریان و سه منظر از دیگر اجزا درخشان ترند. در حقیقت همین سه اندام هستند که ماهیت شعر را مشخص می کنند. و به عبارت دیگر، هویت هر شعر بر این سه اندام بسته است. زبان و ساختار شعر، تصویر و فضا، و موسیقی و معنا، هر یک نقشی بزرگ در شکل دادن شعر ایفا می کنند. نقطه تمایز میان اشعار بزرگان معاصر، تاکید آن ها بر این سه است. آن چه اشعار فروغ را، هویت می دهد، از نظر من، تمرکز بیش از اندازه او بر تصویر است. آن سان که گاه این تمرکز، تاثیرات منفی بسیاری در زبان شعر وی می گذارد. باری، یکی از آثار همین تمرکز او بر تصویر، تکرار زبان است. به عقیده من، این تکرار زبان، اگر چه ماهرانه و در جهت ترفیع موسیقی، معنی و تصویر، استفاده شده است، موجب بیمار شدن زبان وی نیز گردیده است. بررسی تکرار ها را همین نقطه متوقف می کنم و بحث در مورد زبان شعر فروغ را به بررسی اشعار او از منظر فضا و تصویر خواهم پرداخت.

بخش دوم: تصویر و فضا

در این بخش، تصاویر اشعار آخرین مجموعه فروغ را مورد بررسی قرار خواهم داد. اما پیش از آن که مستقیما به اشعار وی بپردازم بیان یک نکته را ضروری می دانم. معتقدم که، زبان، تصویر و معنا، اگر چه تعاریف متفاوتی دارند، مرز مشخصی نمی توانند داشت. در حقیقت، حتی نمی توان از هر یک از این سه، نوعی تعریف خاص، به گونه ای که مرتبط با دیگری نباشد، به دست داد. از این روی، بررسی هر یک، خارج از پرتو دیگری امکان پذیر نیست. به عنوان مثال، در مورد بررسی فضا و تصویر، نمی توان نسبت به معنا بی توجه بود. با این حال، سعی شده است که در این مقال، پرش از منظری به منظر دیگر، کمتر صورت گیرد.

تصاویر فروغ، از اجتماع

ابتدایی ترین و سطحی ترین تصاویر فروغ از اجتماع، منظر کوچه ای ست که از پنجره درون، نظاره می شود. این نوع نگاه وی را بیشتر می توان در مجموعه اشعار پیشین وی بررسی کرد:

می توان با پنجه های خشک
پرده را یک سو کشید و دید
در میان کوچه باران تند می بارد
کودکی با بادبادک های رنگینش
ایستاده زیر یک طاقی
گاری فرسوده ای میدان خالی را
با شتابی پر هیاهو ترک می گوید32

جایی که من
با اولین نگاه رسمیم از لای پرده، ششصد و هفتاد و هشت شاعر را می بینم
که، حقه باز ها، همه در هیئت غریب گدایان
در لای خاکروبه به دنبال وزن و قافیه می گردند33

اما، از نظر من، خیانتی ست فروغ را صرفا ناظر تلقی کردن. که از تصاویر فوق در اشعار وی چندان زیاد نیست. در حقیقت، فروغ ناظری بیرون از اجتماع نیست. فروغ داخل تصویر است:

دست هایم را در باغچه می کارم
سبز خواهم شد، می دانم، می دانم، می دانم34

حوض خانه ما خالیست24

و حرف من این است که فروغ، که این سان نگران باغچه است، نمی تواند داخل خانه محدود باشد:

و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوض هاشان هم خونیست
و تخت کفش هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی کنند
چرا کاری نمی کنند25

همان طور که در ابتدا نیز بیان کردم، در این بخش، صرفا به تصاویر خواهم پرداخت، و سخن از معنا و تفکر فروغ را به بخش بعد خواهم نهاد. در این بخش، قصدم از آوردن این اشعار، صرفا اشاره به تصاویر شعر فروغ است. او گاه، از بیرون نگران کوچه است و گاه در کوچه:

و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مار های مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند21

و من چقدر دلم می خواهد
که روی چارچرخه یحیی میان هنوانه ها و خربزه ها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ …
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست25

حال، با این مقدمه از تصاویر او، هنگام آن است که بار دیگر، اشعار وی را بررسی کنیم؛ با این تفاوت که آن چه نقد خواهم کرد، فضای اشعار اوست:

تصاویر متاثر از زنانگی

و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد21

با این نظر که استفاده از آرمان گرایی زنانه، صرفا نوعی ضعف شاعرانه است، کاملا مخالف هستم. در حقیقت، یک زن شاعر، تنها هنگامی ضعیف است که ساده ترین ویژگی محیط خود را از بین ببرد. در اشعار فروغ، زیبا ترین تصاویر و افکار، اغلب ساده ترین، و در عین حال زنانه ترین تصاویر اوست.

من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان هایم می گیرم
و شیر می دهم26

آیا دوباره گیسوانم را
در باد شانه خواهم زد؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت؟21

زنانگی، از نظر من، مهمترین ویژگی های موجود در آثار زنان عصر رمانتیک است. و این ویژگی، امروز، تجلی واقعیت گرایی است. باری، آن چه از فروغ می توانم طرح کرد، استفاده صحیح و شجاعانه وی از زنانگی است. به عقیده من، زنانه بودن برخی تصاویر او، نقاط قوت تصاویر اوست.

من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
من سردم است و می دانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند.21

و من به آن زن کوچک بر خوردم
که چشم های، مانند لانه های خالی سیمرغان بودند
و آن چنان که در تحرک ران هایش می رفت
گویی بکارت رویای پر شکوه مرا
با خود به سوی بستر شب می برد21

تصاویر فروغ از جنس مخالف

از زشت ترین و کثیف ترین و قوی ترین تصاویر فروغ، تصاویر او از مرد است؛ که از نظر من، مستقیما متاثر از واقعیت تجربه های زندگی اوست. نگاه او به مرد، در تمامی مجموعه اشعار وی، یکسان است. این موضوع را به صورت اجمالی طرح خواهم کرد:

بیا ای مرد، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را35

معشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگذیر صریحی دارد
او با شکست من
قانون صادقانه قدرت را
تایید می کند
او وحشیانه آزاد است
مانند یک غریزه سالم
در عمق یک جزیره نا مسکون36

و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مار های مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
… تکرار می کند:
– سلام
– سلام21

برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
او مست می کند
و مشت می زند به در و دیوار24

تصاویر متاثر از اجتماع

توجه به اجتماع، از مهم ترین خصوصیاتی ست که شاعران برجسته را از دیگران جدا می کند. و شعر فروغ، از نظر من، حاوی یک جریان اجتماعی بسیار قوی ست. از ویژگی های آخرین دو مجموعه شعر فروغ، همین توجه او به اجتماع است؛ که بی تردید، از دلایل موفقیت اشعار وی نیز محسوب می شود. فروغ، به عنوان یک اندیش مند، یک نقاد اجتماعی ست. هویت تصاویر او از اجتماع در گرو زبان ساده اوست. و این زبان ساده ی تصاویر اجتماعی ست که اشعار او را از شاعران هم زمان او متمایز می کند:

هم سایه های ما همه در خاک باغچه هاشان بجای گل
خمپاره و مسلسل می کارند
هم سایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان
سرپوش می گذارند
و حوض های کاشی
بی آنکه خود بخواهند انبار های باروتند24

در این بخش، به تصاویری خواهم پرداخت که در آن، فروغ، نه از دریچه خانه به کوچه، که از درون کوچه به جامعه می نگرد. و ویژگی پرداخت او به جامعه، به آخرین مجموعه او محدود نیست:

گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
در شب اکنون چیزی می گذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها، هم چون انبوه عزاداران
لحظه ی باریدن را گویی منتظرند37

فروغ، اما، در آخرین مجموعه ها بیشتر جامعه را می بیند:

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند.
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون می بستند23

بعد از تو ما به میدان ها رفتیم
"زنده باد،
مرده باد"
گفتیم
و در هیاهوی میدان، برای سکه های کوچک آوازه خوان
که زیرکانه به دیدار شهر آمده بودند، دست زدیم.22

چگونه می شود به مرد گفت که او زنده نیست، او هیچ وقت زنده نبوده است.21

گاه، فروغ، به جامعه حمله می کند. که این تصاویر خلق شده، تصاویر زیبای تفکر اوست:

و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا می بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند21

انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندان هایش
چگونه وقت جویدن سرود می خوانند
و چشم هایش
چگونه وقت خیره شدن می درند21

جنازه های خوشبخت
جنازه های ملول
جنازه های ساکت متفکر
جنازه های خوش برخورد، خوش پوش، خوش خوراک
در ایستگاه های وقت های معین
و در زمینه ی مشکوک نور های موقت
و شهوت خرید میوه های فاسد بیهودگی21

گاهی این اعتراضات به شکل طنز طرح می شوند:

دیگر خیالم از همه سو راحت است
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پر افتخار تاریخی
لالایی فرهنگ و تمدن
و جق جق جقجقه ی قانون …
آه
دیگر خیالم از همه سو راحتست38

گاه این اعتراضات، بر فرهنگ است:

موهبتی ست زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه کش فوری
و شیخ ای دل ای دل تنبک تبار تنبوری
شهر ستارگان گران و زن ساق و باسن و پستان و پشت جلد
و هنر
گهواره ی مولفان فلسفه ی " ای بابا به من چه ولش کن"38

فروغ شاعری اجتماعی ست.

تصاویر متاثر از کودکی

در بخش زبان نیز به این نکته اشاره کردم که در میان دوره های سنی، شخصیت زبان فروغ، بیشتر متاثر از دوره کودکی است. برخی توجیه این واقعیت را تجربه های زندگی او می پندارند که مرا در این مجال با آن کار نیست. در این جا به تصاویر متاثر از این دوره خواهم پرداخت:

و می تواند تمام حروف سخت کتاب سال سوم را با چشم های بسته بخواند
و می تواند حتی هزار را
بی آن که کم بیاورد از روی بیست میلیون بر دارد25

روحیه فروغ متاثر از کودکی ست. اشعار او انکار این ادعا را دشوار می کنند:

من از دیار عروسک ها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی23

و من چقدر دلم می خواهد
که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم25

و من چقدر از همه چیز های خوب خوشم می آید
و من چقدر دلم می خواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم25

این تصاویر البته از زبان جدا نیستند. حال هنگام آن است که بحث در مورد تصویر اشعار را تمام کرده و به بخش بعد بپردازم.

بخش سوم: معنا و موسیقی

تمایز بین هر آن چه به عنوان تعریف موسیقی ارائه شده است از تشخیص جایگاه موسیقی در برابر زبان نشات می گیرد. در حقیقت، نظریات ارائه شده در مورد موسیقی به حدی متعدد و متفاوت هستند که به دست دادن تعریفی مشترک از موسیقی – و زبان – در میان آن ها دشوار و یا حتی نا ممکن می نماید. با توجه به نظریات متعددی که هر یک موسیقی را به دو قسم موسیقیِ معنایی و موسیقی لفظی تعریف می کنند، در این مقال، موسیقی و معنا را در یک بخش بررسی خواهم کرد. که بحث در تشخیص مرز میان موسیقی و معنا، مجال بیشتری می طلبد.
باری، پیش از آن که به بررسی موسیقی در آخرین مجموعه اشعار فروغ بپردازم، اعتراف می کنم که مرا توان بررسی موسیقی و معنا به طور صرف، و جدای از فضا و زبان، نیست. با این حال، سعی شده است، آن چه در حوضه تصویر در این بخش مطرح می شود، صرفا جهت ساده تر کردن نقد معنا باشد.

موسیقی زبان

اگر گذار از کلاسیسیسم را به مدرنیته صرفا تحولی در حوضه معنایی خلاصه کنیم، باز نمی توان از نقش این تحول در موسیقی شعر چشم پوشید. که همین تحول معنایی، سبب پدید آوردن نوعی دیگر از ظرف خاص انتقال معنا شده است. در این گذار، اگر چه معنا، رنگ بیشتری پیدا کرده است، ظرف معنا، رنگ خود را باخته است. در حقیقت، یکی از پدیده هایی که شعر مدرن را، – با تمام تعاریفی که مدرنیسم را به معنا محدود می کنند -، از شعر کلاسیک متمایز می کند، موسیقی است. اگر موسیقی را، به دو بخش، معنایی و لفظی تقسیم کنیم، آن چه در این گذار می توان مشاهده کرد، انتقال تاکید از موسیقی لفظی به معنایی ست. باری، در شعرهای آخرین مجموعه ی فروغ، موسیقی لفظی چندان کم رنگ می شود که می توان از آن به عنوان یکی از بزرگ ترین ضعف های شعر اشاره کرد. از نظر من، فروغ نیز، خود این را می داند. هم به این دلیل است که از تکرار ها استفاده می کند.
در ساختار زبانی اشعار فروغ، جهشی قابل ملاحظه وجود دارد که آخرین دو مجموعه اشعار وی را، از دیگر سه جدا می نماید. در نقد اشعار فروغ، ضروری ست به تاثیر " افسانه " ی نیما بر او، بیش از شناخت شعر نو نگاه شود. که از نظر من، نقش هم پایان فروغ، جدای تحول تفکر وی، در پدید آوردن تحولی بزرگ در تمامی اندام های شعری وی شده است. به طوری که، – همان طور که در بخش قبل اشاره شد، – تصاویر آخرین مجموعه های فروغ، بیش از مجموعه های قبل، رنگ و بوی اجتماعی دارند. اندام موسیقی شعر او نیز از این تحول بی نصیب نبوده است؛ به طوری که، از نظر من، نگاه فروغ به موسیقی در آخرین مجموعه ها، با تاکید بیشتری همراه است؛ در عین حالی که اشعار دو مجموعه اول، به سبب داشتن وزن، قوی ترین موسیقی ها را دارند. استفاده از تکرار ها، هم آوایی ها و … نیز در اشعار آخرین، بیشتر است. در این مجال، ابتدا، نقش تکرار ها را بررسی خواهم کرد و سپس به بررسی هم آوایی ها خواهم پرداخت و در انتها به بد آوایی های زبانی وی اشاره خواهم کرد:

نقش تکرار های زبانی در موسیقی

همان طور که پیش از این اشاره کردم، از نظر من، بزرگ ترین دلیل استفاده از تکرار ها در شعر فروغ، پر کردن خلا موسیقی در شعر او ست. نیز، از نظر من، مهارت او در استفاده بجا از این تکرار ها، ضعف عدم وجود موسیقی را در شعر او کم رنگ تر کرده است. شاید این تکنیک از بجا ترین تکنیک های برخورد با این ضعف است. باری، در این جا، به چندی از استفاده از این تکرار ها اشاره می کنم:

زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت21
و هم، این تکرار ها ست که موجب تقویت تصویر و فضا گردیده است. این تکرار ها هنگامی اهمیت بیشتری پیدا می کنند، که توجه داشته باشیم، تاثیر بسیاری نیز در موسیقی معنایی می گذارند. گذر زمان را، بی وجود این تکرار ها، هیچ گاه نمی توان به زیبایی آن چه پیش از این آمد، تصویر کرد.

دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریک اند
چراغ های رابطه تاریک اند27

در حقیقت نقش این تکرار ها، علاوه بر پر رنگ تر کردن فضا، و کم رنگ تر کردن ضعف ناشی از عدم شناخت ظرفیت های زبانی، تولید و افزایش موسیقی معنایی و لفظی در شعر است. بحث در این مورد را، از آن جا که در بخش زبان پیشتر طرح کرده ام، هم این جای رها می کنم.

نقش هم آوایی ها در موسیقی اشعار فروغ

فروغ شاعر متعهد به موسیقی نیست. با این حال، تکرار های او، همان طور که اشاره شد، خلا موسیقی را در شعر وی کم رنگ کرده است. فروغ از هم آوایی ها هم استفاده می کند:

زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست های سیمانی.21

امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم21

چگونه می شود به آن کسی که می رود این سان
صبور
سنگین
سر گردان
فرمان است داد21

اما گاهی این هم آوایی ها به هیچ روی زیبا نیستند:

و جق و جق جقجقه ی قانون38

و گاهی فوق العاده موفق هستند:

جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت می زنی؛
از آن
بوق نبوغ نابغه ای تازه سال می آید38

اما با این همه، فروغ شاعر متعهد به موسیقی نیست؛ که شعر او بیش از این که هم آوایی داشته باشد، دارای بد آوایی ست. در ادامه این بد آوایی ها را بررسی خواهم کرد.

بد آوایی های شعر فروغ

بسیار است، مثال هایی که در آن، موسیقی شعر فروغ، قربانی به وجود آوردن تصاویر آزاد و زیبا شود:

در کوچه های شعر، که سرشار از مواهب ملی ست؛
و در میان سایه های سبکبار تیر های تلگراف
گردش کنان قدم بر دارم
و با غرور، ششصد و هفتاد و هشت بار، به دیوار های مستراح های عمومی بنویسم:
خط نوشتم که خر کند خنده38

که از لحاظ بررسی ساختار موسیقی صامت ها به شکل زیر می شود:

" ش "، " س "، " ش "، " س "؛
" س "، " س "؛
" ش "؛
" ش "، " ش "، " ش "، " س "، " س "؛
" خ "، " ش "، " خ "، " خ ".

سخن آخر: فروغ، پر کننده یکی از ظرفیت های شعر مدرن

شعر فروغ را در سه بخش، به طور مختصر، بررسی کردم. با این همه، همان طور که در مقدمه این مقال، طرح کردم: " فروغ فرخزاد را نمی توان جدای از جریان شعری معاصر تصویر کرد. که فروغ، زاده شده در یکی از همین جریان های شعری ست. ". عقیده دارم که: فروغ، یک ظرفیت برای شعر مدرن به وجود نیاورد. که به عکس، ظرفیت شعر مدرن، بنا به نیاز بروز خود، فروغ فرخزاد را، فروغ کرد. اگر چه امروز، با نگارش اول این مقال، در بهمن ماه، سر سازش ندارم، اما سخن آخر خود را به قسمتی از آن مقال اختصاص می دهم:
" مسلم است که تاثیرات فروغ فرخزاد بر معماری شعر امروز غیر قابل انکار است. این تاثیرات را می توان واقع گرایانه ترین نقد نقش او دانست. فروغ را، هر چه بود، باد با خود برد. اما رد پرواز او همواره بر راه شعر و تفکر تاریخ شعر خواهد ماند. امیدوارم ردپایش در این راه پر دشنام، ردپای استوارتری از آینده بر جای بگذارد. فروغ را در یابیم. راه را پر فروغ تر کنیم. "

ارجاعات مقال
1. M. H. Abrams
2. Giles B. Gunn (Editor), Literature and Religion, Harper Forum Books, Giles B. Gunn, Introduction, Literature and it's relation to religion, P. 5
3. Imitation
4. Pragmatic
5. Sir Philip Sidney
6. Dryden
7. Classicism
8. Romanticism
9. S. T. Coleridge
10. Expression
11. Symbolism
12. J. B. Priestley
جی. بی. پریستلی، سیری در ادبیات غرب، ترجمه ابراهیم یونسی، شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1352، ص 130.
13. Objectivity
14. Ibid, p. 10
15. معروف است که، هنگام قرائت " آی آدم ها! "، دکتر حمیدی، از بزرگ ترین سراینده های اشعار کلاسیک، از جای برخاسته، اعتراض خود را با فحش به نیما اعلام می دارد.
16. در مقال، هر کجا که از سپیده دم اشاره شده است، منظور فروغ فرخزاد می باشد.
17. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، کسی که مثل هیچ کس نیست.
18. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، کسی که مثل هیچ کس نیست.
19. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، کسی که مثل هیچ کس نیست.
20. ا. بامداد، حدیث بی قراری ماهان، از خود با خویش.
21. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.
22. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، بعد از تو ای هفت سالگی.
23. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، پنجره
24. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، دلم برای باغچه می سوزد
25. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، کسی که مثل هیچ کس نیست.
26. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، تنها صداست که می ماند.
27. فروغ فرخزاد، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، پرنده مردنیست.
28. سهراب سپهری، به باغ هم سفران
29. فروغ فرخزاد، تولدی دیگر، تولدی دیگر
30. Isoclon
31. Tricolon
32. فروغ فرخزاد، تولدی دیگر، عروسک کوکی
33. فروغ فرخزاد، تولدی دیگر، ای مرز پر گهر
34. فروغ فرخزاد، تولدی دیگر، تولدی دیگر
35. فروغ فرخزاد، اسیر، عصیان
36. فروغ فرخزاد، تولدی دیگر، معشوق من
37. فروغ فرخزاد، تولدی دیگر، باد ما را خواهد برد
38. فروغ فرخزاد، تولدی دیگر، ای مرز پر گهر


تعداد صفحات : حجم فایل:165 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود