مکانیزمهای دفاعی که در مراحل1 رهانی، مقعدی و نخستین مرحله احلیلی2 تحول روانی- جنسی پدیدار می شوند.
یک بار دیگر این اصل کلی را یادآوری می کنیم که: مکانیزمهای دفاعی عملیات ذهنی ای هستند که مولفه های3 ناخوشایند عواطف را از حوزه آگاهی هشیاری دور4 می کنند (عواطف5 یک اصطلاح روان تحلیل گری برای ایجاد هیجان ها 6 است).
با در نظر داشتن تعریفی که در پی می آید، به خاطر داشته باشید که هر یک از مکانیزمهای دفاعی می توانند با به ناهشیار راندن بخشی از عواطف در تقلیل7 آرام کردن هر یک از عواطف موثر باشند. علاوه بر این، اکثر اوقات تعدادی از مکانیزمهای دفاعی باهم عمل می کنند.
همچنین به یاد داشته باشید که برای به دست آوردن تصویر کاملی از کارکرد ذهنی، ضروری است که قلمروهائی فراتر از مکانیزمهای دفاعی ارزیابی شوند، قلمروهایی نظیر: کنش کشاننده ها8 (خوردن، عمل جنسی و پرخاشگری)؛ تجارب عاطفی (اضطراب، افسردگی، احساس تقصیر و گناه9، احساس شرمندگی10،خوشی [لذت]، عصبانیت)؛ کنش فرامن11 (گرایش به تنبیه خودسر12، ارزش ها، آرمان ها، اعتبار، خوش قولی، مسئولیت پذیری) کارکرد من خود مختار13 انسجام بخشی، تفکر منطقی، تکلم، ادراک، واقعیت آزمایی، انتزاع [استنباط]، خود مشاهده گری14، قضاوت، سرگرمی، و مهارتها [سرگرمیهای من])؛ نیرومندی 15 من (تحمل عاطفی، مهار تکانشوری، مهار خیالپردازی) (به پیوست2 مراجعه کنید)؛ قابلیت(ظرفیت)16 روابط با موضوعی17 همدلی، خونگرمی، اعتماد، هویت، صمیمیت و ثبات در روابط) (به پیوست 3 مراجعه کنید).
نشانه های آسیب شناختی روانی (نظیر توهم، هراس، [آیینهای] جبری و نشانه های تبدیلی18 به این دلیل رخ می دهند که کشاننده ها، عواطف، فرامن، کارکرد منِ مستقل، قدرتمندیِ من، روابط موضوعی و مکانیزمهای دفاعی در تضاد با هم قرار می گیرند. راه حل نهایی رایج برای حل تعارض های مختلف "شکل سازشی"19 نامیده می شود. در مورد مشکلات روانی "تشکل سازشی مرضی"20 مطرح می شود (سی. برنر، 2002) شکل تبانی در فصل های بعدی به تفصیل شرح داده خواهد شد (به فصل یک نیز می توانید مراجعه کنید).
در بسیاری از مثالهای بالینی که شرح آنها خواهد آمد، بیش از یک مکانیزم دفاعی در هر مورد وجود دارد با این حال سعی شده مثالهایی انتخاب شود که مکانیزم دفاعی مورد بحث در آن برجسته تر باشد. در فهرست ذیل،مکانیزمهای دفاعی بر اساس تقریب مراحل تحول روانی- جنسی به ترتیب وقوع زمانی ارائه شده اند. مکانیزمهای دفاعی [هر مرحله] الزاماً با نزدیک شدن مرحله بعدی تحول روانی- جنسی، از بین نمی روند. در واقع، در بزرگسالی، ترکیبی از مکانیزمهای دفاعی [مراحل مختلف] به کار برده می شود. روال کار به این ترتیب است که آن دسته از مکانیزمهای دفاعی را که سبک سببی دارند، معمولاً از زبان21 دوم شخص بیان می شوند22 (مثال، همسان سازی با پرخاشگر به این صورت تعریف می شود : شما آنگونه که دیگران با شما رفتار کرده اند، رفتار می کنید) معمولاً این روش هم برای خواننده و هم برای نویسنده آسان تر است.
مرحله دهانی (صفر تا 3 سالگی)
1- فرافکنی23 (فروید24، 1984؛ ویلیک25، 1993)
شما (بازنمایی ذهنی representation) عواطف، تکانه ها یا امیال خود را به فرد دیگری نسبت می دهید که باعث تحریف شیوه نگرش شما نسبت به آن فرد می شود.
در صورتی که واقعی آزمایی هم نقص داشته باشد، نتیجه "فرافکنی پسیکوتیک" می شود.
"نقص در تمایز خود- از موضوع26 " نیز به فرافکنی دامن می زند. پیش داوری تا حدودی از فرافکنی نشات می گیرد که در آن افراد صفاتی را که در خود نمی پسندند به گروه های دیگر نسبت می دهند.
خانم د، فکر می کرد که رئیسش از [کار] او عصبانی است. او گفت که روز قبل رئیس از خانم د خواسته بوده که یک گزارش بازرگانی را فوراً آماده کند و به او تحویل دهد. انجام این کار برای خانم د، دشوار بود چرا که او مسئولیت های دگری هم داشت که باید به آنها می رسید. او انجام این کار را به آخر آن روز موکول کرد و امیدوار بود که بتواند آن را کامل کند. از آنجا که او زمان تحویل گزارش کار را به رئیس تعیین نکرده بود و رئیس هم ناراحتی از خود نشان نداده بود، خانم د، تمام شب را با نگرانی گذراند چرا که فکر می کرده رئیس از او عصبانی است.
پس از گفتگوی کوتاهی با خانم د معلوم شد، کسی که از رئیس عصبانی است خود اوست، او خواسته رئیس را مبنی بر تحویل چنین گزارشی به سرعت، غیر منطقی می دانسته، در حالی که رئیس می دانسته خانم د، وظایف دیگری نیز دارد که باید به آنها هم رسیدگی کند. خانم د، عصبانیت خود را به رئیس فرافکنی کرده و تصور می کرده که رئیس از او عصبانی است.
بهتر است در درمان،مراجع را خیلی زود با فرافکنی هایش رویارو27 کنید، تا بتواند چگونگی عملکرد فرافکنی را به وضوح دریابد. به عبارت دیگر، [در صورت عدم مواجه شدن با فرافکنی ها] امکان دارد تحریفهای عمده ای به ویژه نسبت به شما (درمانگر) در مراجع باقی بماند. برای مثال، مراجعی که در آغاز جلسه می پرسد "آیا روز بدی را گذرانده اید؟" را با پاسخی به این صورت "شاید شما روز بدی را گذرانده اید، ولی فکر می کنید که من چنین شرایطی داشته ام"، مواجه کنید.
و یا اگر مراجعی از شما بپرسد که "چرا به من این طور عجیب خیره شده اید؟" پاسخ فوری شما باید چیزی شبیه این باشد که "اصلاً این طور نیست، اگر چه متوجه شدم که شما به طرز غریبی به من نگاه می کنید". این طور به نظر می رسد که شما چیزی را به من نسبت می دهید که خودتان واقعاً فکر یا احساس می کنید. مراجعی که قادر به درک این نوع رویارویی (مواجه شدن) باشد، به درمان بینش گرا خوب پاسخ می دهد.
2- درون فکنی28 (فروید، 1917؛ آ. فروید، 1936، 1992؛ سندلِر29، 1960؛ میسنر30 ، 1970، 1971؛ تالپین31 1971؛ وُلکان32، 1976)
شما از فرد دیگری تجسم ساخته اید، و از کارکردهای من نظیر ادراک،حافظه و انسجام بخشی استفاده می کنید؛ یعنی شما فردی را می بینید آنچه را دیده اید را به خاطر می آورید و سپس ادراکات و خاطرات را سازمان دهی می کنید. بنابراین "تصویر ذهنی" ("درون فکنی" یا "تصویر موضوع" نیز نامیده می شود) شکل گرفته را به عنوان هدف خیالپردازی و عواطف به کار می برید.
درون فکنی جزئی از ساختار روانی در نظر گرفته می شود. مراقبت های آرامش بخش مادر33 در طی سال اول زندگی با کودک در هم آمیخته می شود (درون فکنده می شود)، و کودک به تدریج مادر را درون فکنی می کند تا توانایی34 خود آرامش بخشی در او ایجاد شود. بنابراین، به لحاظ نظری، درون فکنی ها به منزله توانمندی در مهار و به تاخیر انداختن [ارضای نیازها] است (قدرتمندی من)، به ویژه تحمل عاطفی و کنترل تکانشوری با درون فکنی ارتباط تنگاتنگ دارد (لاست من35، 1966) (به پیوست 2 مراجعه کنید).
اگر از درون فکنی به عنوان یک مکانیزم دفاعی استفاده می کنید (برای دفع کردن عواطف از خود)، شما به چیزی شبیه تصویر فرد دیگری بدل خواهید شد. به عقیده برخی از تحلیل گران همانندسازی تراکم انباشتگی دائمی است (مسینر 1970، 1971) اسکافر36 (1971) جوانب مختلف فرایندهای37 درونی سازی38 را مورد بررسی و تحقیق قرار داده است.
آقای ز، پس از انتقادهای آزاردهنده پدرش، دائماً به خودکشی فکر می کند. تفسیر39 درمانگر به این صورت بود که وی خشم بی رحمانه را نسبت به پدر احساس می کرده، اما از آنجا که به او وابسته است این خشم را به سمت خودش بازگردانده؛ و این باعث می شود که او به کشتن خودش فکر کند.
آقای ز، از خیالپردازی درباره تخریب موقعیت سیاسی پدر و از تصور تیترهای خفت باری که به خاطر خودکشی وی برای پدر نوشته می شد، لذت می برد. اما با تفسیری که به وی ارائه شده بود، موافق بود. خودکشی او، فقط خود او را تنبیه می کرد و حتی فرصت لذت بردن از مشاهده افول پدر را نیز زمانی که او مرده برایش فراهم نمی کرد.
پس از گذشت دو هفته، وقتی درمانگر پس از تعطیلات آخر هفته به درمانگاه مراجعه می کند، آقای ز پیغام گذاشته بود: " دکتر بلک من، این تقصیر شماست که هنوز زنده ام، پدرم دوباره از من انتقاد کرد، به خاطر انتقادهایش ماشین را به گاراژ بردم و آن را روشن کردم و در حالی که درها را بسته بودم داخل ماشین نشستم. یادم آمد که گفته بودید، این که به خودم آسیب برسانم فقط به این دلیل که از دست پدرم عصبانی هستم کار احمقانه ای است. به امید دیدار."
در این شرایط [که شرح آن آمد] تفسیر پویشی درمانگر از مکانیزم دفاعی آقای ز مبنی بر بازگرداندن خشم به سمت خود، موثر واقع شده بود. آقای ز کاملاً تفسیر درمانگر را انسجام نبخشیده، درعوض بر درون فکنی درمانگر و کلام وی به خودش درباره بیهودگی خودکشی اش تاکید کرده بود. درون فکنی [جملات] درمانگر آشکارا به وی هشدار می داد که دست به کار احمقانه ای نزند، و به او اطمینان می داد که هنوز در زندگی شخصی اش درمانگری هست که برخلاف پدرش که او برایش ارزشمند باشد. این تایید سازنده،توجه کردن (چیزی که در تضاد با تفسیر پویشی است) به وضوح مانع هر اقدام به خودکشی آقای ز بود.
3- توهم (گراما40، 1969؛ آرلو41 و برنر42، 1964)
بیماران پسیکوتیک افکاری را می بینند یا می شنوند که نه تنها غیر واقعی اند، بلکه معرف چیزهایی هستند که آنان سعی می کنند تا به آنها فکر نکنند- امیال، عقاید، خیالپردازی ها یا انتقادها-. بیماران پسیکوتیک متوجه نیستند که آنچه می بینند یا می شنوند، افکار خودشان است، در این بیماران کارکرد من در قلمروهای واقعیت آزمایی، قوه تمیز واقعیت، نتیجه گیری(انتزاع)، و کنترل تفکر فرایند اولیه (کرانبرگ43، 1975؛هات44، 2002) دچار مشکل است.
در صورتی که در قلمروهای ذکر شده مربوط به کارکرد من نقص عملکرد وجود نداشته باشد و روان پریشی هم نباشد، از اصطلاح "خطای حسی"45 یا "رویاپردازی روزانه"46 برای اشاره به ادراکات (دیداری، شنیداری)، احساسات (چشایی، بویایی، لامسه)، افکار (فرامین، خیالپردازی های کوتاه)، عذاب وجدان (سرزنش)، و خاطرات (شنیداری، دیداری) استفاده می شود.
مرحله مقعدی (5/1 تا 5 سالگی)
4- همسان سازی47 مبتنی بر فرافکنی (کرانبرگ، 1975)
این اصطلاح معمولاً به سه شیوه به کار می رود:
الف: شما (رگه های شخصیتی و مکانیزمهای دفاعی) زیادی از خود را در فرد دیگری می یابید که او را بد جلوه می دهید.
ب: شما با رفتارها یا نگرشها و عواطفی که در خود نمی پسندید را در فرد دیگری بر می انگیزید (فرد نق و نقو به همراه و معاشر علاقمند است).
ج: شما با رفتارها یا نگرشهایی که نشان می دهید، عواطفی که در خود نمی پسندید را در فرد دیگری بر می انگیزید علاوه بر این که به شیوه کسی که عواطف ناخواسته شما تحریک کرده، رفتار می کنید.
خانم ی، بیمار 23 ساله، مجرد و افسرده ای است که به دلیل مشکلاتی که با پدرش داشته مراجعه کرده است، به ویژه زمانی که پدرش بی دلیل او را تهدید می کند. یک جلسه خانم ی، از درمانگر به خاطر یک دقیقه دیر رسیدن، انتقاد کرد. او گفت: "شما مثل یک آدم ضعیف با من رفتار می کنید! شما می دانید که به خاطر نوع رفتارهایی که پدرم با من داشته نمی توانم انتظار کشیدن را تحمل کنم، و شما چه کاری می کنید؟! مرا معطل می گذارید! دوست ندارم که با فنون روانشناختی ای که بلدید مرا بازی دهید! یک عذرخواهی به من بدهکارید!"
به دلیل انتقاد تند وی، درمانگر نه تنها احساس کردم که غیر منصفانه متهم شده ام، بلکه تا وقتی به نظر می رسید خانم ی این قدر غیر منطقی است، دفاع کردن از خود را بی نتیجه می دانستم. تصور من این بود که با واکنش هیجانی خود می توانم به استفاده او از مکانیزم همسانسازی مبتنی بر فرافکنی" پاسخ مناسبی به او بدهم. سپس به او این طور پاسخ دادم: " الان احساس می کنم دارم پدرت را ملاقات می کنم".
اظهار نظر من مبتنی بر تشخیص این نکته بود که او داشت مرا مجبور می کرد کاملاً [خیلی ملموس] احساس او را وقتی پدرش به گونه ای غیر منطقی از دست او عصبانی می شده و او نمی توانسته از خودش دفاع کند، را درک کنم.
با کار بیشتر در جلسات روان تحلیل گری مشخص شد که یکی از انگیزه های وی از رفتارهایش با من کاهش (دفاع علیه) ترس او بوده،اما مشخص نشده چطور همچنین احساسی در وی به وجود آمده بود. او با القای یک خشم عاجزانه اش، می توانست احساس کند حداقل یک نفر آنچه بر سرش رفته را می فهمد. مکانیزمهای دفاعی دیگری نیز نظیر همسان سازی با پرخاشگر (او با من همان گونه رفتار کرد که پدر با وی) و جابه جایی (خشم وی نسبت به پدرش به سوی من جابه جا شد) در کار هستند. اما همسان سازی مبتنی بر فرافکنی زمانی که بی اعتمادی را دامن می زند، بیشتر مخرب است، و بنابراین تصمیم گرفتم، اول از همه آن را تفسیر کنم (به فصل پنجم مراجعه کنید).
برخی از افراد در درمان به گونه ای رفتار می کنند یا نظر خود را ابراز می کنند که شما احساس کنید آنها را دوست ندارید. اختر48 (2001) این مکانیزم را جزئی از فهرست نشانه های خطرناک در افرادی که خودکشی می کنند، قرار داده است- به فصل 8 مراجعه کنید. این احتمال وجود دارد که فکر کنید شاید آنها شما را در وضعیتی قرار می دهند تا احساسات آنان را درک کنید، در این صورت اگر فرضیه شما مبتنی بر دلایل استقرایی است، آن را بیازمایید. از بهترین راههای حل این مساله بیان چیزی شبیه به این جمله است "به نظر من، شما سعی می کنید تا حدودی خودتان را کنترل کنید، تا قابل انتقاد و تحریک پذیر نباشید، درست می گویم؟"
5- سرزنش کردن مبتنی بر فرافکنی (اسپروئل49، 1989)
شما مسئول اتفاق ناخوشایندی هستید که رخ داده، اما فرد دیگری را به جای بی مسئولیت دانستن یا بی توجهی خودتان را سرزنش می کنید.
ساعت 5/9 شب، پدر پس از اتمام کارش با اینترنت از کتابخانه بیرون آمد، او متوجه شد که پسرش مشغول بازی بوده و هنوز تکالیفش را انجام نداده، به مادر با لحنی سرزنش بار می گوید "چرا جیمی تکالیفش را انجام نداده؟" مادر که تازه تلفن طولانی مدتش با یک مراجع تمام شده بود، پاسخ داد: "من مشغول بودم! چرا خودت او را مجبور نکردی که تکالیفش را انجام دهد؟!"
این مکانیزم را بسیاری از خانمهای خانه دار مکرراً به کار می برند، به ویژه با سرزنش کسی که واقعیتی به را به آنان متذکر شده است و سپس این مطلب را اضافه می کنند که پس چرا مرا سرزنش می کنی!" تا [اضطراب یا حمله شما] را دفع می کنند.
6- انکار (فروید، 1936؛ مور50، و روبین فاین51، 1969)
ذهن با بکار بردن این مکانیزم به واقعیت توجهی نمی کند. وقتی کسی واقعیتی را انکار می کند، -یعنی به طور ضمنی اشاره می کنیم که اگر به خاطر دفاع نبود-، او می توانست واقعیت را ببیند. توجه داشته باشید بین افرادی که نقص در واقعیت آزمایی دارند (احتمالاً پسیکوتیک هستند) و کسانی که توانایی درک و تشخیص واقعیت را دارند اما از چنین درکی اجتناب می کنند تا تعارضات خود را حل کنند (معمولاً پسیکوتیک نیستند)، به لحاظ تشخیص تمایز اساسی وجود دارد.
همچنان که در مورد آهنگ ترانه های یک کشور متون زیادی وجود دارد، در مورد انکار نیز پیشینه روان تحلیلی و روانشناختی بسیاری موجود است، آنا فروید چهار زیر مجموعه از این مکانیزم دفاعی را تشریح کرده است:
انکارصرف52
انکار یک واقعیت علیرغم شواهد چشمگیری که درباره آن وجود دارد. برای مثل، حتی پس از ارائه شواهد فجایع آلمان ها علیه 6 میلیون یهودی، کاتولیک ها و رومانیایی ها53 در طی جنگ جهانی دوم، هنوز برخی از نویسندگان مدعی اند که کشت و کشتار54 هرگز اتفاق نیفتاده است (بررسی آموزشی هولوکاست، 2002)55
مکانیزم دفاعی انکار به لحاظ بالینی یافته شایعی است. افراد می باره معمولاً نه تنها شدت وابستگی خود را کمتر جلوه می دهند، که حتی به خودشان فرصت نمی دهند تا اصلاً خود را معتاد بدانند. انجمن معتادان بی نام (AA)، در آغاز کار خود نظریه ناهشیار بودن مکانیزمهای دفاعی را در مورد می باره ها بکار برد (به جای اینکه حرفی از "مداخله" زده شود)، در حالی که متصدیان انجمن به هر ترتیبی که شده می خواستند افراد می باره را مجاب کنند که آنها نه تنها معتاد هستند، که حتی واقعیت معتاد بودن خود را نیز انکار می کنند.
بورنشتاین56 (1951) برای نخستین بار متوجه شد که کودکان در سن نهفتگی چگونه واقعیت عواطف خود را انکار می کنند. مثلاً ممکن است از کودکی در این سنین که "گریه" می کند، بپرسیم آیا ناراحت است، او پاسخ می دهد نه.
انکار در عمل (رفتار)57
رفتارهایی که به صورت نمادین نشان می دهند: "این واقعیت تلخ حقیقت ندارد!".
انکار در سطح خیالپردازی58
دست نگسیدن از عقاید اشتباه برای اجتناب از مواجه شدن با واقعیت های دردناک. برای مثال، " هر کسی محسنه ای دارد حتی اگر به دختر 5 ساله ای تجاوز کرده باشد یا او را کشته باشد به هر حال باید به او کمک کرد."
انکار به وسیله کلمات59
استفاده از کلمات خاص به منظور اطمینان بخشیدن سحرآمیز به خود مبنی بر این که واقعیتی صحت ندارد. توصیف بالینی که شرح آن می آید، به روشنی نشان می دهد که چگونه یک نیروی کمکی برای بستری کردن60 توسط یک درمانگاه دولتی سلامت روان برای یک موقعیت تعهدآمیز و استخدام شده است، از این مکانیزم استفاده می کند.
وظیفه این نیروی کمکی این بود نظریه نهایی را به دست دهد که درباره لزوم بستری کردن بیماران پسیکوتیکی که خود مایل به بستری شدن نیستند، پس از اینکه متخصصین بهداشت روان میزان خطرناک بودن بیمار برای خود یا دیگران را برآورد اولیه می کنند.
این افراد، سالها پیش به خدمت گماشته شدند تا حقوق اجتماعی بیماران روانی محفوظ بماند. اگر چه، همانطور که بسیاری از متخصصین نیز می دانند، تجربه نشان داده که از پیامدهای برنامه ریزی نشده این سیستم این است که به بیمار زمان می دهد تا ادعاهای قبلی خود را مبنی بر خودکشی یا دگرکُشی پس بگیرد. اگر کارشناسی ضوابط رسیدگی را جزء به جزء بکار ببرد، اما نسبت به ارزیابی متخصصین از دفاع های بیمار، به طور جدی بی توجه باشد، نمی تواند احتمال واقعی خطری که امکان دارد یک تیمار به وجود آورد تخمین بزند. تاکید قانونی و آئین نامه ای بر در نظر گرفتن "احتمال قریب الوقوع بودن خطر" می تواند به کاربرد مکانیزم دفاعی " انکار به وسیله کلمات" در کار کارکنان [مسئول رسیدگی به پرونده بیمار] بینجامد.
آقای وای، 48 سال دارد و او قصد داشته همسرش را در طی رابطه جنسی خفه کند به حدی که همسرش هشیاری خود را از دست می دهد. پس از ارتکاب این عمل او در بیمارستان روانی پذیرفته می شود. وقتی خانم وای به هوش می آید، با لباس خواب به خانه همسایه می گریزد و به پلیس تلفن می کند، که آنها نیز آقای وای را دستگیر کرده و به بیمارستان منتقل می کنند.
در طی ارزیابی، آقای وای از اینکه به همسرش حمله کرده بود اظهار تاسف می کرد اما به خاطر اینکه همسرش حلقه ازدواجشان را از دستش درآورده بود عصبانی بود. او اصرار می کرد که می خواهد بیمارستان را ترک کند، ادعا می کرد که اگر همسرش نزد او باز گردد، آسیبی به وی نخواهد رساند اما همسرش او را ترک کرده بود، و روانشناسی که کار ارزیابی او را به عهده او بود، پیش بینی می کرد به محض اینکه "افکار در سطح خیالپردازی" آقای وای (مبنی بر بازگشت همسرش) فرونشست، خشم آدمکشی او دوباره از نو بروز خواهد کرد. پرستاری که ناظر ارزیابی بود، حکم بازداشت موقت آقای وای را بایگانی کرد تا او در بیمارستان بپذیرند.
اما زمانی که کارشناس، آقای وای را در همان روز ملاقات کرد، آقای وای از ادای جملات "می خواهم همسرم را بکشم" خودداری کرد و به جای آن ادعا می کرد: از این که مرتکب چنین کار احمقانه ای شده، متاسف است. کارشناس بی توجه به آنچه که در ارزیابی روانشناختی آمده بود، و در آن نظر روانشناس ارزیابی کننده راجع به "انکار در سطح خیالپردازیِ" آقای وای شرح داده شده بود، از مکانیزم "انکار به وسیله کلمات" استفاده کرده و از تایید دستور بازداشت و بستری کردن مقدماتی آقای وای که بر خلاف خواسته وی بود، خودداری کرد.
بنابراین، آقای وای به خانه بازگشت. از آنجا به منزل مادر زنش- جایی که همسرش در آنجا اقامت گزیده بود- رفت و همسرش را در حال پیاده روی با سگش یافت، سعی کرد او را ترغیب کند که با وی به منزل بازگردد، اما وقتی همسرش از پذیرش درخواست وی امتناع کرد و شروع به دویدن کرد، به او از پشت شلیک کرد و او راکشت. پس از مدتی وقتی در اتاقش در متل تنها بود، خودش را نیز کشت.
7- تمایزناگذاری61 (آمیختگی62 خود- موضوع63) (ماهلر64، 1968)
شما به کسی تبدیل می شوید که فرد دیگری می خواهد شما آن باشید، تا از عواطف دردسرساز که معمولاً ترس و یا فقدان هستند، اجتناب کنید.
در یکی از داستانهای مغرب زمین65 (لارنتس66، برنشتاین67 و روبینز68، 1956) تونی قهرمان اصلی داستان از این مکانیزم دفاعی استفاده می کند. اگر چه او مدافع "جنگ برابری"69 بود، اما زمانی که به عشق ماریا گرفتار شد و مطلع شد که ماریا مخالف "جنگ برابری" ، است او به جای حمله کردن گروه مخالفین را [به گونه ای دیگر] سازمان دهی کرد. برای از دست ندادن عشق ماریا او از هویت خود دست کشید تا شبیه او شود- و به گونه ای آرمان گرایانه باور داشت که عشق می تواند بر هر خشونتی غلبه کند. به کار بردن این مکانیزم دفاعی باعث شد قرار جنگ لغو شود و در سایه آن اعضای گروه مخالفین واداشته شدند که به همدیگر عشق بورزند. این نگرش غیر واقع نگر تونی، از قضا باعث مرگ یکی از بهترین دوستانش و نهایتاً خود او شد.
تمایزناگذاری به همراه فعل پذیری (برخلاف پرخاشگری) و همسان سازی با پرخاشگری عمل می کند. اگر چنین باشد، فرد مستعد می شود تا توسط مرشد هر آئینی آلت دست واقع شود.
8- دوپاره سازی70 (کرنبرگ71، 1975)
کسانی که پسیکوز هستند و یا ساختار شخصیتی مرزی دارند، برخی از افراد را کاملاً متخاصم (مک دویت72، 1985) و برخی را کاملاً دوست داشتنی می انگارند. (واقعیت آزمایی، ارتباط با واقعیت و انسجام بخشی در افراد پسیکوتیک بیشتر از آسیب دیده است). در این افراد با اختلال پسیکوتیک و مرزی، هر درون فکنی به دو بخش- نیمه کاملاً دوست داشتنی در برابر نیمه کاملاً منزجر کننده، ویرانگر- تقسیم می کنند، و با هر کس مواجه می شوند او را فقط شامل یکی از بخشهای کاملاً دوست داشتنی یا منزجر کننده تصور می کنند. بنابراین به هر فرد خاص معمولاً عشق یا خصومت را نسبت می دهند بی توجه به این که اکثر مردم به طور بالقوه هم خصوصیات دوست داشتنی و هم خصمانه دارند.
دوپاره سازی و فرافکنی به وضوح در شعر کودکانه ذیل به چشم می خورد:
دختر کوچولوها از چی ساخته شدند؟ – شیرینی و بامزگی و هر چیز خوب!
پسر کوچولوها از چی ساخته شدند؟ – مار و حلزون و دُم توله سگ!73
گاهی اوقات، برخی از کسانی که دچار پسیکوز یا مرزی هستند، درون فکنی های مربوط به یک فرد واحد را به دو نیمه "خوب" و "بد" تقسیم می کنند، و رفتارهای یک فرد را در اوقات مختلف بر دو قطب متضاد می انگارند- یک روز این فرد محشر و فرشته است و روز دیگر اهریمنی و پست است. کرنبرگ (1975) معتقد است کسانی که ساختار شخصیتی مرزی دارند از مکانیزم دوپاره سازی علیه اضطراب ناشی از فهم "کلیت موضوع" (انسجام بخشیدن همه به خصوصیات موضوع) و در هم بافتگی (پیچیدگیهای) افراد دیگر، استفاده می کنند.
نسبت به کاربرد مکانیزم دفاعی دوپاره سازی در کسانی که توانمندی درمانگری شما را قبل از انجام هر مداخله ای، به چالش می کشند، (دوپاره سازی+ آرمانی سازی) مراقب باشید. اگر به این مساله بی توجه باشید خیلی زود فریب آنان را می خورید [گمراه می شوید] (دوپاره سازی + ناارزنده سازی).
وقتی با چنین مکانیزمهای دفاعی مواجه می شوید، بهتر این است که هر وقت امکان داشت آن را تفسیر کنید، برای مثال به "نظرم شما امیدوار هستید که من به همان خوبی که دکتر اسمیت گفت باشم، شاید از این که ممکن است من اینطور نباشم، کمی نگران شدید".
9- جاندار پنداری (فروید، 1913، ماهلر، 1968)
قائل شدن خصوصیات انسانی برای موجودات (چیزهای) غیر انسانی به منظور محافظت فرد از خودش در برابر ناامیدی از انسان ها. کسی که مجسمه حیوانی را می شوید، قربان صدقه گلها می رود، با اجاق گازش بحث می کند و خود را از تلویزیون مخفی می کند.
این مکانیزم دفاعی در افراد پسیکوتیک شایع است، اما در کودکان بهنجار نیز که خصوصیات جانداران را برای عروسک ها یا حیوانات قائل هستند به چشم می خورد. این مکانیزم دفاعی در بسیاری از افراد مذهبی که پس از هزاران سال، خصوصیات جانداران را برای اشیاء غیر جاندار و تمثال ها قائل اند، دیده می شود.
تا به امروز، حتی در تمدن غرب، بسیاری از مردم با مدیوم ها ملاقات می کنند و معتقدند که گوی کریستال با "عشق از دست رفته آنان" ارتباط برقرار میکند یا با صدای فرد از دست رفته صحبت می کند، در حقیقت همان فرایندی که در دفاع علیه سوگ وجود دارد.
10- بی جان پنداری (ماهلر، 1968)
اگر مردم به شما به چشم یک انسان نگاه نکنند، دیگر نگران اعتماد کردن به شما نیستند. مردی که تحت درمان من بود یک بار گفت که دوست ندارد مرا بیرون از درمانگاه ببیند، چرا که این مساله باعث می شد به من "به صورت یک انسان واقعی" فکر کند، که برایش به معنی کاری اضافی و غیر قابل پیش بینی بود. او بیشتر ترجیح می داد به من فقط به چشم یک دکتر نگاه کند نه یک انسان واقعی که زنده است.
این مکانیزم در پسکیوزها و اختلال شخصیت مرزی یافته شایعی است. کاربرد بی جان پنداری در مورد دشمنان نیز معمولاً در طی جنگ رخ می دهد. در جنگ جهانی دوم متفقین74 مردم کوچه و بازار به ژاپنی ها "خطر زرد"75 می گفتند. استفاده از این مکانیزم دفاعی- دشمنان را به دید غیر انسانی انگاشتن- با هنرمندی در فیلم کلاسیک "اکثریت واحد"76 (لیروی77، 1961)، به تصویر کشیده شده است، موضوع فیلم درباره بیوه زنی یهودی- امرکایی است که پسرش را در جنگ از دست داده است و بلافاصله پس از اتمام جنگ جهانی دوم، به دام عشق یک مرد ژاپنی گرفتار می شود که او نیز بستگانش را در جنگ از دست داده است.
11- واکنش سازی78 (آ. فروید، 1963، گورلیک79، 1931)
شما چیزی را به معکوس آن تبدیل می کنید. آنقدر خوبید که نمی توانید بگویید عصبانی هستید.
یکی از مراجعان من در حالی که خاطره ای از کودکی اش را تعریف می کرد لبخند به لب داشت، او تعریف می کرد که چگونه مادرش دنبال او دور تا دور خانه می دویده تا او را با سیم رابط80 کتک بزند. او وقتی این سود رفتار جسمی را توصیف می کرد، از خشمی که نسبت به مادرش احساس می کرد و یا احساس گنهکاری هم داشته است چرا که می دانست مادرش سعی می کرده او را طوری تربیت کند که درست را از نادرست تشخیص بدهد.
به دلیل تعارضی که میان خشم و گنهکاری داشت، چندین مکانیزم دفاعی را با هم بکار می برد؛ مکانیزم هایی نظیر جداسازی81 عواطف (عدم احساس خشم یا گنهکاری)، شوخ طبعی (خندیدن به سوء رفتار مادر)، و تشکل واکنشی (احساس عشق و علاقه نسبت به مادرش به جای احساس پرخاشگری).
کمال گرایی، خوش قولی بیش از حد، و امساک نیز نوعی تشکل واکنشی هستند. افراد وسواسی که رگه های شخصیتی کمال گرایی، وقت شناسی بیش از حد و امساک دارند معمولاً امیال عصیان گرانه ناهشیار (گستاخی)، امیال وابسته- دهانی (تنبل، ولع)، و خود ملامت گری (تندخویی) [که زیربنای این رگه های شخصیتی است را] مخفی می کنند. تشکل واکنشی باعث می شود آنها متقابلاً به شیوه ای رفتار کنند که به ترتیب، بیش از حد مبادی آداب (خوش رفتار) و خوش قول، معتاد به کار و خسیس و بیش از حد آرام به نظر برسند.
این افراد به دلیل تعارضی که میان خشم و خود ملامت گری دارند، ممکن است فریب افراد ضد اجتماعی را بخورند که نقش افرادی را بازی می کنند که وقت را مغتنم شمرده و مبادی آداب هستند. وقتی مکانیزمهای دفاعی مضررسان می شوند، فرد کمال گرا در صورت مواجه با دیر رسیدن دوست مهربان و صادقی و یا با دوستانی که کاملاً کامل و بی عیب نیستند، عصبانی شده به آنها (و توهین می کنند). بیمارانی که مبادی آداب هستند نیز احتمالاً از این مکانیزم استفاده می کنند که درمانگر باید نسبت به رنجش این بیماران حساس باشد.
دکتر X، درمانگری است که این مکانیزم دفاعی به صورت مبادی آداب بودن در او به تدریج آشکارتر می شد. دکتر X با درخواست آقای آ، که تحت درمان وی بود، مبنی بر دارو درمانی موافقت کرده بود، اگر چه او از این درخواست آقای آ. رنجیده بود اما نسبت به این رنجش بی اطلاع بود. در طی جلسه نظارت82 که دکتر X داشت متوجه شد او علاوه بر مکانیزم تشکل واکنشی از چندین مکانیزم دیگر نیز استفاده کرده و در واقع به این نتیجه رسید که موافقت وی با تقاضای آقای آ برای دارو درمانی که به کژکاری83 جنسی او منجر می شده، کار کاملاً درستی هم نبوده است (بلک من84، 2003).
در حقیقت موافقت دکتر با درخواست بیمارش باعث می شد او از خصومت انتقام جویانه ای که نسبت به آقای آ احساس می کرد آگاه نشود.
12- ابطال و آئین ها85
ابطال به این معناست که شما با وجدان (فرامن) خود می جنگید تا خود را از احساس کنترل شدن به وسیله پای بندی های اخلاقی برهانید. برای مثال، یک دختر دانشجوی سال اولی که در مهمانی صنفی با پسری روابط جنسی برقرار می کند فقط به این دلیل که ثابت کند دیگر آن دختر سر به زیر86 دبیرستانی نیست.
ابطال همچنین در آئین مندی های وسواسی نیز دیده می شود. وقتی فرد وسواسی آنچه را نسبت به آن احساس گناه دارد به طور نمادین انجام می دهد به این معناست که با وجدانش در افتاده است، و سپس خودش را با انجام رفتار نمادین دیگری تنبیه می کند تا تاوان آن را بپردازد. به نظر می رسد رفتار دوم به گونه ای جادویی رفتار اول را باطل می کند.
پسر 9 ساله ای اصرار داشت، شیر آب را بعد از شستشوی دست و صورتش، پیش از خواب، تمیز بشوید، سپس شیرهای آب را بازرسی می کرد تا مطمئن شود که آنها چکه نمی کنند. به این مطلب اشاره کردم که به نظر می رسد او از خودش در برابر چیزی محافظت می کند پاسخ داد، که او از خانواده و به ویژه مادرش که نمی تواند شنا کند محافظت می کند، چرا که چکه کردن شیرهای آب می تواند باعث به راه افتادن سیلی شود که وقتی خانواده در خواب هستند آنها را غرق کند. وقتی پسر شیرهای آب را تمیز کرده و دوباره آنها را چک می کند، او سعی می کند از احساس گناهی اجتناب کند که ناشی از تمایلات آدمکشی او است، تمایلات آدمکشی که نسبت به مادر شدیداً منتقد و پدر فعل پذیرش احساس می کرد به شیوه ای نمادین باطل می شدند.
13- مجزاسازی87 (عاطفه) (سی. برنر88، 1982 الف)
شما (بی اطلاع از اینکه چنین کاری می کنید) به هشیاری خود اجازه نمی دهید که نسبت به احساس عواطف آگاه شود.
خانمی با بی تفاوتی می گفت همسرش سه سال است که با او معاشقه نداشته است و همسر این خانم هر روز ساعت 5 صبح خانه را ترک می کند و ساعت 11 شب باز می گردد و مشروب (مارتینی) می نوشد. او هیچ توجهی به بچه ها یا همسرش ندارد و یک راست به اتاق خواب رفته و می خوابد.اگر چه این خانم با خونسردی می گفت که "احساس می کند "کمی اذیت شده" اما او از احساس های ناخوشایندی که ناشی از توهینی که همسرش به او کرده بود و همچنین فقدان او بی اطلاع بود.
14- بیرونی سازی89 ((گلور90، 1955)
نوع خاصی از فرافکنی است، زمانی که بخشی از ذهن خود را به صورت "بیرونی" تجربه می کنید وقتی احساسی که نسبت به خود دارید ملامت خود باشد ممکن است فکر کنید کسی یا جامعه شما را سرزنش می کنند.
به لحاظ بالینی، "بیرونی کردن" به عنوان مقاومت در برابر درمان، یافته بسیار شایعی است. احساس گنهکاری در بسیاری از افرادی که درمان را آغاز می کنند، وجود دارد، این افراد معمولاً از عباراتی نظیر "شما احتمالاً فکر می کنید چه آدم وحشتناکی هستم من!"، یا "شما احتمالاً تصور می کنید که من دیوانه ام" و سپس رفتاری از روی دستپاچگی نشان می دهند. پاسخ درمانگر می تواند چیزی شبیه این جمله باشد "به نظر می رسد که شما از من انتظار دارید که شما را ملامت کنم."
معمولاً در جلسه اول درمان، مراجعین از این مکانیزم استفاده می کنند به این شکل که به جای ساکت بودن، شروع به بیرونی سازی می کنند. ممکن است با این تصور آمده باشند که شما آنان را سرزنش می کنید یا سرزنش خواهید کرد؛ خیالپردازی های آنان مبتنی بر بیرونی کردن فرامن خودشان است که بر شما متمرکز می شود. بهتر آن است که هر زمان در درمان این مکانیزم پدیدار شد، به آن توجه کنید، به این دلیل که باعث می شود مقاومت زیادی نسبت به درمان ایجاد کند در حالی که کاملاً قابل تفسیر است و حل می شود. (گلور، 1955).
به علاوه، وقتی در بیماران شاهد خود-ملامت گری هستید، توجه داشته باشد که سعی نکنید احساس گنهکاری را در آنان با اطمینان بخشی یا متقاعد کردن مبنی بر این که نباید این قدر به خود سخت بگیرند [و خود را سرزنش کنند]، تخفیف دهید. (فنون حمایتگری)91؛ به عبارتی، این که به آنان بگویید "خوب، شما واقعاً نباید این قدر درباره آن موضوع احساس گناه داشته باشید!" اصلاً مناسب نیست، به خاطر داشته باشید، این احتمال می رود که آنها در مورد مساله ای احساس گناه می کنند که به نوعی مرتکب کار نادرستی شده اند- در واقع احساس گناه نباید به صورت واکنشی نامعقول باشد.
تفسیر مکانیزم دفاعی بیرونی سازی می تواند به مراجعین کمک کند تا متوجه شوند که چگونه به خودشان اجازه نمی دادند از احساس گنهکاری که دارند آگاه شوند. وقتی این دانسته ها را منسجم کردند، تصمیم می گیرند کاری را که به احساس گنهکاری در آنان منجر می شد، ترک کنند. یا اینکه ممکن است تصمیم بگیرند؛ به جای تحمل احساس گنهکاری که غیر منطقی است، به خودشان اجازه ندهند که تسلیم کاری شوند که درنهایت به احساس گنهکاری در آنها منجر می شود.
15- بازگشت [پرخاشگری] به سمت خود (فروید، 1917؛ آ. فروید، 1936)
کسانی که مرتکب خودکشی می شوند، خودشان را دوست ندارند به این خاطر که نسبت به فرد دیگری احساس خشم شدیدی92 دارند، اما این احساس را درون خودشان حبس می کنند.
وقتی با یک خانم مکزیکی که خودکشی کرده بود مصاحبه می کردم (به زبان اسپانیولی)، ایده خودکشی او را این طور تفسیر کردم: ایده خودکشی معرف خشمی دفاعی است که او اجازه نداده نسبت به همسر سابقش احساس کند و این خشم به سمت خودش بازگشته است، "او پاسخ داد" حالت من بیشتر از عصبانیت است".
عصبانی ام؛ نه، خونم به جوش آمده نه [بالاترین حالتی از مفهوم قدیمی ایتر either تندخویی- – که معادلی در زبان انگلیسی جدید ندارد])
بازگرداندن خشم به سمت خود، در تقریباً همه موارد اقدام به خودکشی و بسیاری از موارد فکر کردن درباره خودکشی وجود دارد (به فصل 8 مراجعه کنید). بهتر است این مکانیزم را با کسی که افکار پنهان خودکشی دارد، مطرح کنیم.
16- منفی گرایی93 (لوی94 و ایندربیتزن95، 1989)
شما از همکاری کردن که همچون مانعی در برابر اجبار به نزدیکی با دیگران عمل می کند، امتناع می کنید.
مراجع 42 ساله ای که به اجبار مادر مراجعه کرده و حتی مادرش او را به درمانگاه رسانده است احساس می کرد که خیلی زود می خواهد خودش را بکشد، اما نمی گفت کجا و کی این کار را خواهد کرد. وقتی به او پیشنهاد شد در بخش روانپزشکی بستری شود، نپذیرفت. به او گفتم که او فقط به خودکشی فکر می کند، نظرش تغییر کرد و گفت، واقعاً منظورش این نبوده که خودکشی کند. پیشنهاد دارو درمانی را نیز رد می کند و می گوید که اصلاً نمی خواهد هیچ روانپزشک یا درمانگری را ملاقات کند.
17- بخش بخش کردن (فروید، 1926)
کنار هم قرار دادن اطلاعات نماد چیزی است که دردناک است، بنابراین شما بین اطلاعات ارتباطی برقرار نمی کند. بازداری از انسجام بخشی (یک مکانیزم دفاعی است، به 48 مراجعه کنید) که متفاوت از نقص در انسجام بخشی است، اما می توان آنها را تقریباً معادل هم دانست.
خانم w، 28 دارد و در برقراری روابط جنسی با افراد ناهمجنس مشکل دارد. یک جلسه در مورد قرار ملاقاتی که با یک مرد داشت صحبت کرد، دوست او از وی دعوت کرده بود تا نیمه شب به شنای بی مایو96 بروند، او از این کار متنفر بود و وقتی از استخر به آپارتمانش باز می گردند، دوستش سعی می کند با وی معاشقه کند، اما او از برقراری رابطه جنسی امتناع می کند و دوستش آپارتمان او را بی هیچ مشاجره و درگیری ترک می کند و او از این که توانسته بود با رد کردن درخواست دوستش ابراز وجود کند، احساس خوبی داشت.
حال از درمانگر انتظار داشت که از او به خاطر برخورد شجاعانه و مقاومت در برابر میل جنسی اش خشنود باشد.
درمانگر نگران نوع رابطه برقرار کردن خانم w با مردان بود، اما نمی دانست که چطور باید این مسئله را با وی مطرح کند و این مساله را به لحاظ تکنیکی اداره کند، بنابراین مراجعش را به من معرفی کرد و راهنمایی خواست. به او پیشنهاد کردم که به خانم w یادآوری کند که او وقتی قصد برقراری رابطه جنسی ندارد و به قرار شنای با بدن کاملاً برهنه (بدون مایو) با مردی پاسخ مثبت می دهد، این در حالی که احتمالاً دوستش پاسخ مثبت او به معنی سرآغاز معاشقه تعبیر می کند، را با هم انسجامی به اطلاعات نبخشیده. به نظر می رسید با این رویارویی اگر خانم w در انسجام بخشیدن به اطلاعات داشته باشد یا از مکانیزم دفاعی بخش بخش کردن استفاده می کند، باید مساله روشن شود. از طرفی احتمال داشت، واکنش خانم w؛ رد این مطلب و برخورد با درمانگر باشد که او نیز شبیه همان مردمی فکر می کند که خانم w با او قرار داشته است و "برای همه چیز معنی جنسی قائل می شود"، پیش بینی کردم اگر چنین اتفاقی بیفتد، آنگاه، احتمالاً خانم w، از این مکانیزم دفاعی استفاده نمی کند و نقص در انسجام بخشی به اطلاعات دارد. بنابراین رویکرد درمانگر باید حمایتی باشد مبنی بر اینکه احساس گیجی و خشم خانم w را نسبت به دوستش و رابطه جنسی، بدون هیچ تفسیر اضافی بپذیرد، سعی کند او را به خاطر ابراز وجود خوبی که داشته تحسین کند و نهایتاً خانم w را نصیحت کند که اگر قصد وسوسه کردن مردان را نداردف دیگر به شنای بی مایو نرود.
و در صورتی که خانم w، از این تفسیر منقلب شود و فکر کند که چطور چنین کار احمقانه ای را انجام داده است، باید بیشتر انگیزه های او را بررسی کرد، تا بتواند بفهمد که چطور به شیوه ای سازمان نایافته رفتار کرده، بنابراین می توان نتیجه گرفت که او از دفاع بخش بخش کردن استفاده کرده است.
هفته بعد، درمانگر در جلسه نظارت97 گزارش کرد که مراجع را با دفاعی که داشته رویاروی کرده و این مواجهه به خود- مشاهده گری بیشتر درخانم w منجر شده است. خانم w متوجه شده که او نسبت به امیال جنسی خودش احساس گنهکاری شدیدی داشته و ابتدا تا حدودی مطابق با امیال جنسی اش (شنای بی مایو) رفتار کرده، همزمان با استفاده از مکانیزم دفاعی بخش بخش کردن احساس گنهکاری اش را کاهش داده است: او رفتارش را از امیال جنسی که داشته جدا98 کرده بود، که به سرکوبگری99 امیال جنسی که داشت به آن مرد معطوف کرده بود.
پس از مدتی درمانگر گزارش کرد که خانم w، نسبت به این تشکل های سازشی بینش پیدا کرده و این بینش منجر به پیشرفت فوق العاده در قضاوت وی شده است.
18- پرخاشگری خصمانه (سیموندز100، 1949؛ مک دویت101، 1985)
ناکام ماندن "هدفمند"102 (مک دویت) پرخاشگری خصمانه را به وجود می آورد. بنابراین خصومت می تواند احساسات و افکار ناخوشایند را دفع کند.
یک مرد 29 ساله کم رو در جلسه درمان عنوان کرد که چگونه وقتی همسرش را در لباس خواب تحریک کننده ای که او زمان خواب به تن کرده بود، مورد تمسخر قرار می دهد؛ او با عصبانیت به همسرش می گوید: "لباس روسپی گری ات را پوشیدی". این حرف او باعث ناراحتی همسرش می شود، همسرش آنقدر رنجیده خاطر می شود که اتاق خواب را ترک کرده، آن شب در اتاق مخصوص مهمان می خوابد.
تحلیل من از روش خصمانه این آقا در پاسخ به دعوت همسرش به داشتن رابطه جنسی به این شکل بود که او با این تدبیر ناهشیار همسرش را از خودش می راند. به عبارتی خصومت وی که باعث پس راندن همسرش می شود به عنوان دفاعی علیه اضطراب او عمل می کند تا او را از احساسات چندگانه ای که نسبت به صمیمیت و کارکرد جنسی داشته، حفظ کند.
نخستین مرحله احلیلی (2 تا 6 سالگی)
گالنسن103 و رویفه104، 1971؛ پارنز105، پولُک106، اشترن107 و کرامر108 ، 1976؛ پارنز، 1990)
19- جابه جایی (فروید، 1900 الف؛ آرلو109 و برنر110، 1964)
احساسی را که نسبت به یک فرد خاص دارد نسبت به فرد دیگری تجربه می کنید.
پسر 11 ساله خانمی کتابش را در مدرسه جا گذاشته است. او بلافاصله سر پسرش داد می زند و می گوید: "تو دقیقاً شبیه به پدرت هستی، او هم همیشه، همه چیزش را فراموش می کند".
این خانم حجم زیادی از احساس های ناکامی را که در طی زمان از بی توجهی همسرش متحمل شده بود نسبت به پسرش جابه جا کرد.
20- نمادی سازی (فروید، 1900 الف؛ آرلو و برنر، 1964)
شما برای وجوهی از کارکرد ذهنی خود معنای خاصی (گاهی غیر منطقی) قائل می شوید. برای مثال، خانمی واقعاً از رانندگی روی پل ها می ترسید. چرا که این کار معرف میل ترک همسر و ترس گنهکارانه ناشی از تنبیه (مرگ) به خاطر داشتن چنین میلی (ترک کردن خصمانه همسر) است. این خانم در رویا می بیند که برهنه روی رود فرانسه111 ایستاده و در حال طناب کشی به وسیله یک جفت جوراب شلواری با یک الاغ است، این رویا با نمادهایی که دارد، باعث می شود این خانم از فکر کردن به این مساله که او همسرش را الاغی فرض می کند که فقط به فکر داشتن روابط جنسی است، باز می دارد.
21- متراکم سازی (فروید، 1900 الف؛ آرلو و برنر، 1964)
شما به گونه ای غیر منطقی ایده ها، تصاویر، تجسم هایی از موضوع یا کارکردهای ذهنی که مجاور همدیگرند یا نمادین هستند به هم پیوند می دهید.
آقای v، یک اتومبیل مدل بالا lexus را در پارکینگ درمانگر می بیند و حدس می زند که این ماشین باید متعلق به درمانگر باشد. وقتی درمانگر را ملاقات می کند، می گوید: "من ماشین شما را خیلی دوست دارمف او باید یه lexus باشد، اینطور نیست؟"
کار آقای v، نوعی ادغام کردن است. آقایv، به دلیل انتقال- پدرانه منفی خصمانه ای که با درمانگر داشت (پدر آقای v، فردی دندان گرد بود)، فکر می کرد که درمانگرها باید ثروتمند باشد. آقای v همچنین معتقد بود که هر کسی lexus دارد باید ثروتمند باشد، چون lexus نو خیلی گران قیمت است. او این دو فکر را به هم پیوند داده بود و اینطور نتیجه گیری کرده بود که آن ماشین متعلق به درمانگر است.
آقای v، با بکار بردن بهانه کردن یک موضوع112، به علاوه ادغام، معاشرت اجتماعی113 (صحبت راجع به ماشین) و تشکل واکنشی (صحبت درباره ماشین به صورت دوستانه و نه رقابتی)، خود را از آگاه شدن نسبت به انتقال منفی که نسبت به درمانگر پیدا کرده بود، مصون داشت.
22- تشکل مبتنی بر خطای حسی یا رویاپردازی روزانه (رافلینگ114، 1969).
شما هشیارانه چیزی را می بینید که می دانید خیالپردازی است. این خیالپردازی (یا رویاپردازی روزانه) می تواند آرزوهای شما را ارضا کند و شما را از مواجه با واقعیت دردناک دور نگه دارد یا احساس گنه کاری را تخفیف دهد.
خانمی گزارش می کرد که مکرراً "تصویری115" از یک مکان سرسبز و با طراوت را در فصل بهار می بیند. به نظر می رسید با این کار (دیدن این رویا) او از خودش در برابر شرم ناشی از بچه دار شدن خارج از روابط زناشویی دفاع می کند، بچه ای که او را "راز کوچولوی شرم آور" می خواند. او از خودش متنفر بود که به خاطر داشتن رابطه جنسی محافظت نشده در مرغزار حامله شده و اینقدر احساس شرمندگی و خشم می کند.
23- لفاظی (کارپمن116، 1944)
دروغ گفتن حساب شده و به صورت هشیارانه. کاربرد این مکانیزم در بیماران تحت ارزیابی بخش سلامت روان، شایع است. دروغ گویی از خصوصیات جنایتکارانی است که معمولاً با سرزنش مبتنی بر فرافکنی و دلیل تراشی همراه می شود.
علاوه بر این، مکانیزم دفاعی دروغ گفتن یافته شایعی در کودکان دوره پیش نهفتگی، جوانان و بزرگسالان خجالتی است. دروغ هایی که به لحاظ اجتماعی پذیرفته شده اند (برای مثال، ببخشید نتوانستیم پرستار کودک پیدا کنیم، بنابراین نمی توانیم در مهمانی شرکت کنیم)، معمولاً به لحاظ اخلاقی پذیرفته شده فرض می شود و حتی به کودکان این امکان را می دهد که از خودشان در برابر انزوای اجتماعی محافظت کنند. اگر مردم "احساسات واقعی خودشان" را ابراز کنند (مثلاً تصورات و عقاید منفی که دارند" به لحاظ اجتماعی به خود شیفتگی دیگران اهانت کرده اند. به عبارت دیگر، دروغگویی می تواند به لحاظ آسیب شناختی وخیم (دفاعی) و یا بهنجار "سازشی" باشد، تشخیص آن به موقعیت و شرایط بستگی دارد.
نمایش نامه نویش فرانسوی مولیر117 (1992/1666) در نمایشنامه "مردم ستیز" Misanthrope به زیبایی تمایز این دو قطب دروغگویی را نشان می دهد. وقتی فیلنیت118 به آلسست119 تذکر می دهد که "تو باید نسبت به کسانی که با تو خوش رفتارند، مودب باشی" دوستش با او بحث می کند و پاسخمی دهد"،… من این نوع خوشرویی را قبول ندارم، که تامل به هیچ تمایزی نیست… کسی که با همه مردم دوست باشد، دوست من نیست." (مولیر، 1992، صفحه دوم).
فیلنیت پاسخ می دهد"… اما وقتی من به این جماعت نیاز دارم، بهتر است به اقتضای آنچه رایج است ادب (نزاکت) بورزیم. آلسست به عقب باز می گردد و می گوید: "… نباید هیچ گاه احساسات واقعی خود را در پس تعارفات واهی مخفی کنیم." فیلنیت او را به نصیحت می کند "مواقعی پیش می آید که رک و راست صحبت کردن بی معنی است و حتی گاهی پذیرفته شده نیست… بهتر است که احساسات قلبی ات را مخفی کنی. آیا این عاقلانه است که به هزاران نفر بگویی درباره آنها چه فکری می کنی؟ یا وقتی کسی را می بینی که از او متنفری و یا دوستش نداری، آیا به او می گویی که چنین حسی نسبت به وی داری؟ آلسست پاسخ داد: "بله!" (ترجمه بلک من، مولیر، 1994، صفحه 24).
گاهی در برخی از افرادی که دروغ می گویند احساس واقعی شرمندگی یا گنهکاری وجود ندارد (کارکرد فرامن). در این صورت، این افراد معمولاً خطرناک نیستند. اما در افرادی که کارکرد فرامن در انها بی نقص است لفاظی می تواند دفاعی علی اضطراب فرامن باشد که قابل تفسیر است: نتیجه اینکه تحریف فرامن مکانیسمی جبرانی است.
در ارزیابی پسر 10 ساله ای به او گفتم که من می دانم او درباره خوب درس خواندن در مدرسه به من دروغ می گوید [او را با دروغش مواجه کردم] (مادر وی که طلاق گرفته، قبلاً مرا از این قضیه مطلع کرده بود). پسر لبخند زد، متوجه شد که من این مطلب را می دانم و پذیرفت که شبیه پدرش رفتار کرده است . پدر او به خاطر شرکت در جرم اداری با اسم مستعار، در زندان به سر می برد. تحلیل پسر با کمک من تا آنجا پیش رفت که او متوجه شد، دروغ گویی او- که مربوط به همانندسازی با پدرش بوده- او را در برابر فقدان پدر و خشم نسبت به او که "زندانی شده" محافظت می کند.
به عبارت دیگر، او با خشم نسبت به پدرش که مرتکب خلاف شده بود و باعث دور شدن وی از پسرش شده بود، مواجه نمی شد، به جای آن با پدرش همانندسازی کرده و دروغ می گفت.
24- افسانه بافی (اشپیگل120، 1985؛ تورگت121، 1998)
بلَت122 (1992)، این مکانیزم را اینگونه تعریف می کند: "… ادراک درست اولیه، با توضیحات و تداعی های شخصی افراطی، غیر واقع نگر و بزرگمنشانه، مخدوش می شود" (صفحه:704)
او افسانه بافی را به عنوان مکانیزمی می داند که در ارتباط با ناتوانی من (غیر واقع نگر) و دفاعی (بزرگمنشانه) رخ می دهد.
افسانه بافی اجمالاً به عنوان کانیزم دفاعیف دروغگویی غیر عمدی است (که به طور ناهشیار برانگیخته می شود) که معمولاً عزت نفس تقلیل یافته123 را که همراه با فراموشی جزئیات مطلبی است ترمیم کند. در شخصیت های خود شیفته که افسانه بافی شایع است انواع "که انگارها"124 کاربرد دارد
(اچ. دتسچ،125 1965). افسانه بافی اغلب در شرایط آسیب مغزی، مثل بیماری نسیان (آلزایمر) که نقص در جهت یابی و حافظه وجود دراد، نیز اتفاق می افتد.
وکیل یک پیرزن 86 ساله مبتلا به آلزایمر، او را برای مشاوره ارجاع داده است، پیرزن در منزلش تنها زندگی می کند، اما کتری را بی دلیل روی گاز می گذارد تا بجوشد در حالی که هیچ کس در منزل او نیست. همچنین راه را حتی در مجموعه آپارتمانی خودش نیز گم می کند. وقتی درباره نقص جهت یابی و حافظه با او صحبت کردم پاسخ داد: "من گم نشدم، اکثر اوقات فقط پیاده روی می کنم. فقط برخی از اوقات که ناراحت هستم، چیزهای کم اهمیتی را فراموش می کنم."
این خانم، از نظریه روان تحلیلی سرکوب گری را (اینکه او چیزهای ناراحت کننده را فراموش می کند) خیلی خوب استفاده می کند که در واقع ترکیبی از افسانه بافی (پاسخهای اشتباهی که در حقیقت به آنها اعتقاد داشت)، عقلی سازی (کاربرد یک نظریه نادرست) و دلیل تراشی (بهانه آوردن) است.
25- سرکوب گری126 (فروید، 1923؛ آرلو و برنر، 1964)
شما محتوای فکری یک عاطفه را به ناهشیار می رانید (به خاطر داشته باشید که عواطف دو مولفه دارند- احساس و افکار). شما از این که چیزهایی را سرکوب می کنید، بی اطلاع هستید متقابلاً اگر چیزی را به عمد فراموش کرده باشید، آن را فرونشانده اید.127
در یک حمله وحشتزدگی (Pantic) بیمار می ترسد، نفس نفس می زند، قلبش به شدت می تپد اما معمولاً به خاطر نمی آورد که چه افکاری این واکنش ها را به راه انداخته است. این افراد معمولاً از احساس "عصبی بودن" شکایت دارند. به عبارت دیگر احساسات ناخوشایند اضطرابی در هشیاری باقی می مانند، درحالی که افکار برانگیزاننده128 راه انداز به خاطر نمی مانند.
فروید در اوایل (1900 الف) با استفاده از اطلاعاتی مربوط به افرادی که علائم تبدیل و مشکلات جنسی داشتند به این نتیجه رسید ک سرکوب گری باعث شد افکار جنسی به لحاظ اجتماعی حقیر شمرده شوند.
امیال جنسی را به اضطرب تبدیل کنند. به عبارت دیگر، نظریه فروید در ابتدا این طور مطرح شده بود که سرکوبگری علت اضطراب است. اما سالها بعد (1926-1923) او متوجه شد که این ترتیب معکوس است. انواع اضطراب که ناشی از تعارضات درون روانی نظیر تعارضهای جنسی یا پرخاشگری، مکانیزم هایی را در ذهن به راه می اندازد که سرکوبگری یکی از انهاست و به کاهش اضطراب منجر می شود (آرلو و برنر، 1964).
امروزه می دانیم که سرکوبگری می تواند فرد را از آگاه شدن نسبت به محتوای فکری هر عاطفه ای شامل افسردگی (سی. برنر، 1982 الف) و خشم محافظت کند.
26- توهم منفی (وایمر129، 1982)
چیزی را که جلوی چشمانتان است نمی بینید، چرا که آن شیء یادآور چیزی نگران کننده یا نمادی از آن است.
مرد 39 ساله ای که چندین ماه تحت درمان من بود پرسید: "آیا نقشه روی دیوار نو هست؟" وقتی به او گفتم که این طور نیست گفت: "خنده دار است،هرگز قبلاً به آن توجه نکرده بودم." او بعداً متوجه شد که چطور تنفر وی از رفتن (رانندگی کردن به مقصد) منزل مادرزنش با "ندیدن" نقشه در ارتباط است. او نشانگر اجتناب از خصومتی که نسبت به مادر زنش دراد.
27- واپس روی لیبیدویی [واپس روئی روانی- جنسی] (فروید، 1905، 1926)
به دلیل روان آزردگی نمی توانید به برقراری ارتباط جنسی و ابراز وجود که احساس گنهکاری را در شما به وجود می آورند، فکر کنید. بنابراین شما درعوض بچگانه رفتار می کنید و از سکسی یا پرخاشگر بودن، اجتناب می کنید.
اساساً پنج نوع پرخاشگری لیبیدویی وجود دارد: پرخاشگری مرحله دهانی، مقعدی، احلیلی اول، نهفتگی و بزرگسالی (اوایل دومین مرحله تناسلی130).
کارکرد کودکان در اوایل هر یک از این مراحل می تواند به مرحله پیش بازگردد- مثل پسر بچه 4 ساله ای که آداب توالت را اموخته است (مرحله اول احلیلی) و بلافاصل پس از تولد (ناراحت کننده) همشیره اش، دوباره خودش را کثیف می کند و لجباز می شود (پرخاشگری مقعدی).
مرد خود شیفته ای که "بحران میان سالی" را می گذراند،در تلاش برای کاهش عواطف بسیار ناخوشایندی که با پیر شدن و نگرانی های جنسی در ارتباط است، شبیه نوجوانان teenager فکر می کند- واپس روی به کارکرد اوایل مرحله آلتی دوم. یک ماشین احلیلی شکل "قشنگ" خریده و با یک دختر جوان طرح دوستی رخته، حتی گوشش را سوراخ کرده تا دوست دخترش را خشنود کند.
بزرگسالانی که به امیال ارضای دهانی می لغزند (در آغوش گرفته شدن، غذا خوراندن به آنان، و یا با کج خلقی متوقع رهایی از اضطراب است)، و از احساس "ناامیدی"، وابستگی و نابسامانی شکایت دارند همه آنان سازمان شخصیتی مرزی را نشان می دهند.) از مکانیزم واپس روی لیبیدویی به کارکرد مرحله دهانی استفاده می کنند تا از احساس گنهکاری ناشی از امیال جنسی یا خصمانه اجتناب کنند.
خانم 31 ساله خانه داری به من مراجعه کرد، شکایت وی مبنی بر سرزنش خودش به خاطر پرخوری بود. او حدود 60 پوند وزن اضافه کرده بود، خیلی معذب بود، حتی لباسهایش دیگر اندازه او نبودند. او فقط کمی وقت (به طعنه)! را صرف توضیح دادن انواع رژیمها، کلینیک ها و عادات ورزشی که برای حل مشکلش به کار برده، توضیح می دهد که همه آنها هم بی فایده بوده اند. به او گفتم که به نظر من کمی بیش از حد! درباره عادات غذا خوردنش به من توضیح داده، اما هیچ اشاره ای به زندگی با همسرش نکرده است، سکوت کرد. بررسی بیشتر درباره سکوت او مشخص کرد که او خجالت می کشد بگوید پذیرفته که همسرش در اتاق خواب جدایی بخوابد. و او دراتاق خودش، خود ارضایی می کرد که باعث می شد احساس کند غیر عادی است و احساس گنهکاری شدیدی داشته باشد.
به عبارت دیگر، تمرکز او بر تعارضهای سطح دهانی باعث مصون ماندن او از مواجهه با احساس گنهکاری و شرمندگی تعارضهای جنسی و بین فردی با همسرش می شد.
28- واپس روی من
این اصطلاح به سه شکل به کار می رود:
تداخل با یک کارکرد: فعالیت من مستقل (مثل هوش) یا قدرتمندی من (مثل کنترل تکانشوری) متوقف می شود، بنابراین شما نمی توانید احساسات ناخوشایند را تجربه کنید.
خانم متاهل 25 ساله ای، از احساس "خستگی و گیج بودن" که بلافاصله پس از انتقاد همسرش از او پیدا می کرد، شکایت داشت. برای او توضیح دادم که "گیجی" ناشی از واپس روی در کارکرد انسجام بخشی است و اشاره کردم که احساس "خستگی" برای او بسیار راحت تر از احساس خشم است. او موافق توضیحات من بود و سپس اظهار کرد که جقدر نسبت به همسرش خشمگین است که او را سرزنش می کرده است.
رنیک (1987) شخصیت زدایی131 و واقعیت زدایی132 را به عنوان مکانیزم های دفاعی در نظر می گیرد که در آنها ادراک واقعیت میان خود و محیط به طور گذرا از دست می رود. واپس روی کارکرد من در ارتباط با واقعیت رخ می دهد (فروسش133، 1964).
بازگشت به مکانیزمهی دفاعی پیشین، شما مکانیزمهای دفاعی را که در مراحل پیشین تحول نمودار شده اند، به کار می برید (مانند، انکار، فرافکنی، همسانسازی مبتنی بر فرافکنی، دوپاره سازی و تمایزناگذاری).
خانم u، تاجر موفق 45 ساله ای است که به خاطر مشکلات ارتباطی به من مراجعه کرده است. در جلسه ای، پس از توضیح دادن تعامل دشواری که میان او و یک مرد که با هم قرار داشتند، با ناراحتی پرسید، "پس باید چه کار می کردم؟ شما برای این مشکل باید پاسخی داشته باشید."
به او گفتم: به نظر می رسد او از من می خواهد که به نوعی مرشد او باشم و آرزو دارد که من او را تربیت کنم. خانم u، به یادآورد که همیشه چقدر از این که در آشپزخانه دنبال مادرش بوده و هر چه او می گفته انجام می داده، لذت می برده است. او گفت: "احساس می کردم که جزئی از او هستم و او هیچ کاری را بدون من نمی تواند انجام دهد. خنده دار بود، مادرم یک قدیس بود- خیلی مذهبی بود. او نمی دانست که من چقدر شرور بودم- فکر می کنم، شما هم شیطان کوچکی درونتان داشته باشید!"
برای او شرح دادم که در ابتدا می خواستم که بخشی از من باشد، همان طور که گاهی همین احساس را وقتی دختر کوچکی بوده نسبت به مادرش داشته (عدم تمایز نایافتگی و انتقال) آنگاه او تصور کرد که تکر من همان بوده که او فکر می کرده (همانندسازی مبتنی بر فرافکنی و دوپاره سازی)، در حالیکه من همانند مادر او نبودم و همینطور او نیز نبود (عدم شناخت)
وایلانت134 (1992) این مکانیزمها را "ابتدایی" می داند، به این معنی که خانم u، از کارکرد از عملکرد پخته کاری خود به دفاعهایی واپس روی کرده بود، که به نظر می رسید از (انتقال) تعارضات او درباره من ناشی می شد.
عملیات دفاعی ناکارآمد. مکانیزمهای دفاعی شما به قطع افکار ترسناک نمی انجامد و این فرایند از طریق تنبیه خود شکل احساس رنجش موجب آزادسازی احساس گناه می گردد.
مرد 27 ساله مجردی که از یک خانواده موفق پس از 9 سال هنوز نتوانسته بود دوره دانشکده را به اتمام برساند. او معمولاً وقتی به روابط جنسی135 خوزه فیلیچیانو136 نابینا با بریتنی اسپیرز137 فکر می کرد،خود ارضایی می کرد. او گفت که خیالپردازی های او معرف "عقده ادیپ" با خواهرش است. من عقلی سازی وی را به چالش نکشیدم، فقط به او خاطر نشان کردم که وقتی به خودش اجازه می دهد که در عالم رویا غرق چنین چیزهایی شود، در واقع حواس خودش را از درس خواندن پرت می کند و به این صورت او با شرم ناشی از علاقه وافری که به تنبلی داشت، مواجه نمی شد. او هیجان زده پاسخ داد: " پس این است دلیل اینکه نمی توانم کارهایم را تمام کنم! شاید بهتر است دیگر به چنین چیزهایی اینقدر زیاد فکر نکنم."
29- وایس روی گذرا138 / با تمرکز بر زمان گذشته
شما باید به یاد گذشته زندگی خود می افتید تا از تفکر به تعارض های جار ی بگریزید و شما همان طور که مرحله پیشین تحول فکر، صحبت یا رفتار می کردید، عمل می کنید (در تعریف اخیر، این اصطلاح مجازاً هم معنی با واپس روی من است که با واپس روی لیبیدویی همراه است)
واپس روی گذرا، در ساده ترین شکل آن، گاهی در افرادی دیده می شود که ر جلسه اول دوره کودکی آنها ارزیابی می شود.
فروشنده 21 ساله با سنجش افسردگی و به دلیل تفکرات خودکشی بستری شده بود، در ابتدای درمان، دائم از این که او از دوره کودکی افسرده بود، شکایت می کردو. گفتم که توضیحاتش به نظر کمی مناسب به نظر می رسد و مثل این است که او از گفتن اتفاقاتی که اخیراً رخ داده اجتناب می کند. پاسخ او به خاطر اوردن این مساله بود که چطور یک خخانم جوان که چند شب پیش با او قرار داشته، نه تنها او را سیاه می کندو با دوستان وی می رقصند که ماشین او را هم می دزدد!
نهایتاً مشخص شد که او دوست ندارد نسبت به هیچ کس عصبانی شود، و بنابراین خشمش را به سوی خودش بازگردانده که باعث تفکرات خودکشی در او شده بود (برای کسب اطلاعات بیشتر به بلک من، 1997 مراجعه کنید)
در ابتدای جلسه مصاحبه، او به طور دفاعی به ذکر این نکته می پرداخت و اصرار داشت که افسردگی او از دوران کودکی آغاز شده است (او بعداً متوجه شد که تاثیر این مساله در افسردگی اخیر او تا اندازه ای موثر است*.
30- واپس روی توپوگرافیک (فروید، 1900 الف، آرلو و برنر، 1964)
شما به جای اینکه با عواقب کارتان مواجه شوید به خواب رفته و رویا می بینید. شما با استفاده از این مکانیزم دفاعی از هشیاری به ناهشیاری پناه می برید.
برای مثال، در طی گفتگوی پرشوری که با چهار دستیار روانپزشکی درباره خشونت و رفتارهای دیگر کشی داشتم، یکی از دستیاران به خواب رفت! او بعداً به من گفت که به سختی می تواند با مرگ مواجه شود.
31- فرونشانی139 (ورمن140، 1985)
شما عمداً سعی می کنید فراموش کنید141:
الف: محتوای فکری یک عاطفه142، یا
ب: محتوای عاطفی یک فکر و احساس143 (مربوط به عاطفه)
وایلانت (1992) این مکانیزم را یک "دفاع نمویافته" می انگارد چرا که معمولاً سازشی است.
بسیاری از افراد در جلسات درمانی وقتی کار به تفکرات دردناک یا شرم آور می رسد می گویند که " دیگر نمی خواهند، از این پیشتر بروند". فرو نشانی از آنان در به خاطر آوردن تعارضهایشان محافظظت می کند و این مکانیزم در درمانگری مبتنی بر تفسیر باید حتماً تفسیر شود. در درمانگری حمایتی درمانجگر کاربرد هر چه بیشتر این مکانیزم را ترغیب می کند.
32- همسانسازی با خیالپردازی
شما شروع به رفتار به شیوه ای می کنید که تجسم کردید و دوست دارید آن طور باشید، ممکن ست این خیالپرازی در مورد یک قهرمان باشد
در درمان برای خانم 37 ساله جذابی توضیح دادم که چطور او مقابله به مثل سادیستیک، ضد مردانه خود را ناچیز می انگارد و همزمان خودش را به خاطر آزاری که به همسرش با محروم کردن او از روابط جنسی می رساند، عذاب می دهد. این خانم به یاد می آورد که وقتی نوجوان بوده، از کلئوپاترا144 و دزیره145 معشوقه ناپلئون خوشش می آمده. برای خودش کشف این موضوع جالب بود که در ازد واجش هم رفتار او گاهی شبیه ملکه های مسلط کنترل گرانه وگاهی شبیه معشوقه های آزار کشیده بوده که قرار ازدواجشان به هم خورده است. او با خیالپردازی هایی که از این دو بت دوره نوجوانی اش داشت، همسانسازی کرده بود. همسانسازی او با حقیقت زیبایی و جذبیت دوره نوجوانی او تشدید شده بود، که به او این توانایی را می داد که با اطمینان پسران را کنترل کند. این نوع کنترل در طی نوجوانی از نظر اجتماعی پسندیده بود و برای او لذت بخش می نمود. تردید وی در ازدواج میان خواسته های شکوهمند (شبیه کلئوپاترا) و محرومیت کشیدن غیر منطقی146 (شبیه دزیره) سازش نایافته و تخریبگر بوده است.
زیگموند فروید هم در کودکی، هانیبال147 (آروپا، 2002)148، ژنرال149 را که شجاعانه بر امپراطوری روم پیروز شده بود، می پرستید. نکته جالب توجه اینجاشت که فروید در زمان بزرگسالی بر حریفان مقاومت ناپذیری غلبه کرد. در اواخر 1800 الف وقتی پس از اتمام مطالعاتش با شارکوت از پاریس بازگشت، به پزشکان آخرین اطلاعات بیماری های روانی را درس می داد. او توضیبح داد که چگونه نشانه های تبدیلی150 را در مردان همچنان که در زنان وجود دارد، مشاهده کرده است (بروئر151 و فروید، 1895)
اگر چه حق با فروید بود، مشاهدات او چالشی را در پزشکی وقت که تبدیل هیستریکی را خاص زنان می دانست، به وجود آورد. سایر پزشکان ادعای فروید را با دیدی با ناباوری می نگریستند و او را به خاطر حرفه ای سالها از جمع خود طرد کرده بودند (مور بی اعتنایی قرار داده بودند).
33- همسانسازی با امیال/ خیالپردازی های هشیار یا ناهشیار والدین (جانسون152 و زوریک153، 1952)
به جای اینکه مطابق آنچه والدین شما گفته اند رفتار کیند، به شیوه ای رفتار می کنید که گفته اند این طور نباشید [شما را منع کرده اند]. آنها تحقق امیال گمراه کننده154 (گاهی محافظت کننده) خود را در شما می بینند و مخفیانه از رفتارهای نادرست شما لذت می برند. وقتی شما را سرزنش می کنند (به جای آنکه خودشان را سرزنش کنند) احساس گنهکاری شما کاهش می یابد و شما همچنان رفتار گذشته خود را ادامه می دهید.
جانسون و زوریک، نخست این مکانیزم دفاعی جالب را در نوجوان155 یافتند و پس ازآن زمان انواع مختلف "برون ریزی156 " و "درون ریزی157 " به تفصیل مطرح شد (رکس فورد158، 1978؛ paniague، 1997).
در اُپرای واگنر (1870) dei trtalkur ، خدای wotan به دختر محبوب الهی اش برون هیلده brunn hilde امرکرده که عامل مرگ زیگموند seigmund پسر نامشروع نیمه انسانی عزیزش را فراهم کند. و تُن مجبور شده بود این تصمیم را بگیرد چرا که همسرش frieka فریکا تصمیم داشت وُتن را به خاطر تربیت بد زیگموند تادیب کند، وُتن زیگموند راطوری تربیت کرده بود که طغیانگر باشد و مرتکب زنای با محارم شود (زیگموند با خواهر دوقلوی متاهلش زیگ لینده159، رابطه جنسی داشته). برون هیلده فهمیده بود که اگر تهدید تایدب فریکا نبود وتن دوست داشت که زیگموند زنده باشد. بنابراین برون هیلده سعی کرد در منازعه ای که زیگموند درگیر آن بود جان او را حفظ کند. به خاطر این "برون ریزی" وتن تصمیم گرفت برون هیلده را تادیب کند و ربوبیت او را از وی می گرفت، برون هیلده به خواب رفت تا زمانی که با [بوسه] مردی بیدار شود.
برون هیلده با امیال پدرش همسانسازی کرده بود، و پدر نیز مجبور شده بود آنها را بعلت تنبیه (برون سازی) کنار بگذارد.
برون هیلده امیال فرونشانده شده پدر را برون ریزی می کند و توسط پدر تنبیه می شود.
تا پدر بخاطر این آرزوها توسط همسرش تنبیه نشود. او [وتن] را تادیب کند. نکته جالب توجه اینجاست که برون هیلده این پویایی ها را قبل از اتمام تنبیه به وتن (پدر) متذکر شده بود. وتن که از صحت تفسیرهای دخترش آگاه می شود، او را با شدت کمتری تادیب می کند.
34- همسانسازی با تصویر بت یا تصویر سوژه آرمانی (کارلسن160، 1977)
شما ر ساختار فردی خود از کسی که فکر می کنید بی همتاست، پیروی می کنید. (فردی که هم بی همتاست و هم فرافکنی همه فن حریف شده خود شماست).
بلاس161 (1979) متوجه شد که انتخاب شغل در مردان تحت تاثیر جدا شدن از پسران از (هنجارهای بنیادی) پدران محبوبشان در اواخر نوجوانی است. این عواطف گذرای افسرده ساز که به وسیله فقدان نمادین به وجود آمده است باعث می شود پسران این همسان سازی را به شیوه ای دفاعی به کار ببرند. بنابراین آنان گرایش خواهند داشت که آرمان های من خود را ، با وجوهی از نظام ارزشهای پدر ادغام کنند که در طی دوره میانی نوجوانی آنها را (یا حداقل بخشی از انها را) نپذیرفته بودند.
این مکانیزم دفاعی همچنین در سرسپردگان آئین های مختلف دیده می شود. آنها به رهبر خود اقتدا می کنند تا از مواجهه با عواطف ناخوشایند بپرهیزند.
35- همسان سازی با پرخاشگر (آ. فروید، 1936)
پس از وقوع: شما نسبت به فردی بدرفتاری می کنید چرا که کسی با شما بدرفتاری کرده اتس. این مکانیزم شما را از احساس خشم مصون می دارد. اگر بدرفتاری الگوی فرمن و تعمیم یافته باشد، شخصیت فرد سادیستیک (مردم آزار) و قلدر است(83).
این مکانیزم دفاعی زمانی که شما در سفر هستید یا در محل کار خود حاضر نمی شوید یا حتی وقتی چند دقیقه دیر کرده اید، در مراجعین شما قابل پیگردی است. افراد تحت درمان شما ممکن است جلساتی را غیبت کنند یا خودشان هم دیر برسند. در صورتی که این رفتارها از خود آنها هم سر بزند می توانید به آنان نشان بدهید که این مکانیزم چطور از آنان در برابر احساس شرم و ناراحتی ناشی از تصور از دست دادن شما یا خشمی که به خاطر ترک آنها نسبت به شما احساس می کنند 0که ممکن است بر اثر انتقال به وجود آمده باشد) محافظت می کند.
در صورتی که معلمی متوجه رفتارهای قلدرانه در کودکی شود باید نسبت به تجارب بدرفتاری جسمی یا عاطفی که کودک در منزل داشته، حساس شود.
قبل از وقوع: شما خصومت را پیش بینی می کنید و پیش از اینکه موردحمله واقع شوید با خصومت رفتار می کنید.
این مشکل درکودکانی شایع است که به لحاظ جسمی مورد بدرفتاری قرار گرفته اند و مراجع قانونی و این بدرفتاری را کشف کرده و این کودکان را در پرورشگاه اسکان داده اند. چنین کودکانی از مکانیزمهای دفاعی بسیار زیادی استفاده می کنند. از جمله حمله کردن به مراقبین جدید پیش از آنکه حتی این مراقبین از آنها انتقاد کنند، معمولاً از مشکلات این دسته از کودکان است.
به عبارت دیگر، کودکان (به طور هنجار) معمولاً با پرخاشگر همسان سازی می کنند تا اضطراب ناشی از فرافکنی خصومتِ رقابتی را نسبت به والدین مرتفع کنند. والدینی که در خلال رفتارهای تربیتی به "پرخاشگر" تبدیل می شوند وابستگی کودکان به نگرشهای والدین خود به شکل دیگری فرامن آنها کمک می کند. (سندلر، برای مثال، وقتی پسرم 4 ساله بود، به او تذکر داده بودم که اجازه ندارد، یا هیچ ننع آشامیدنی را به اتاق نشیمن بیاورد، چرا که او مقداری زا نوشیدنی اش را روی فرش ریخته بود. چند وقت بعد، زمانی که با فنجان قهوه ام به اتاق نشیمن می رفتم تا به او که مشغول بازی با مکعبهایش بود بپیوندم، او گفت: بابا، اینجا! کسی چیزی نمی نوشد! قهوه ات را به اشپزخانه برگردان".
36- همسانسازی با قربانی (مک گرگور162، 1991)
شما بهخودتان اجازه می دهید که آزارتان بدهند یا با آسیب رساندن به خود شبیه فرددیگری رفتار می کنید. این کار شما معرف میل رهایی است یا برای مرتفع ساختن خشم یا احساس گنهکاری انجام می شود.
آقای س، 35 ساله و دستیار کشیش است، دائماً اجازه می داد تا یکی از مسئولین کلیسا او را تهدید کند. تحلیل نشان داد که به نظر می رسد آقای س، شبیه برادر جوانترش رفتار می کند که به کراست توسط پدرشان تنبیه جسمانی می شد و ما درشان از آقای س طرفداری می کرد.
احساس گنهکاری آقای اس که ناشی از احساسات رقابتی بود که اونسبت به برادرش داشت و نیز احساس گنهکاری که ناشی از خشم بی رحمانه ای بودکه نسبت به پدر داشت که با کودکانش بد رفتاری می کرد باعث شده بود که او اجازه دهد مسئول کلیسا او را مورد آزار قرار دهد. گاهی اینخود آقای اس کشیش بود که مسئول کلیسا را وا می داشت او را آزار دهد- مکانیزم دفاعی بر انگیزانندگی خودآزاری (به فورید، 1919، 1923، مراجعه کنید).
به عبارتی، آقای است، با برادش همسان سازی کرده بود که به خودش اجازه می داد تا دیگران او را به طور غیر منصفانه ای آزار دهند؛ این رفتار در خدمت کاهش شدت احساس گنهکاری او بود.
37- همسان سازی با موضوع از دست رفته (فروید، 1917؛ ولکان163، 1987 الف)
اگر فردی برخی از خصوصیات معشوق از دست رفته را در خود ایجاد کند،بنابراین درد سوگ او را احساس نخواهد کرد. همچنین اگر یادگاری های او را نگه دارد و هرگز سوگواری نکند، عزای مرضی تثبیت شده ای را در خود پدید آورده است. (ولکان، 1987 الف).
کشیشی شبیه مثال مورد 36، مادر "قدیس"اش را وقتی 17 سال داشت بر اثر سرطان از دست می دهد، او مادرش را می ستود و هرگز به خاطر فقدان مادر سوگواری نکرده بود. درعوض خودش را از پا درآورد، همان طور که دیده بود چگونه مادرش از دست پدر رنج می کشد؛ یعنی او نیز با موضوع از دست رفته همسانسازی کرده بود. او نیز به یک "قدیس" تبدیل شد و خودش را از پا در آورد مادر را به لحاظ نمادین زنده نگه داشت (از فقدان مادر هرگز سوگوار نشد).
38- همسانسازی همراه با درون فکنی
در دوران نهفتگی وقتی تجسمیاز فردی را شکل دادید، بالاخره با جذب آن تجسم در فرامن خود [آن را بخشی از فرامن خود می سازید] ، این مرحله را پشت سر می گذارید.
در شرایط مرضی، یک بزرگسال اگر رگه های شخصیتی بیمارگونه فرد محبوبی164 را که به طور ناهشیار از او متنفرند با تصویری از خودشان ادغام کنند، آنها تنفر ناهشیار را به سوی خود باز می گردانند، که به افسردگی واکنشی ختم می شود. (فروید، 1917؛ ولکان، 1987 الف).
علاوه بر این، زمانی که تجسم خود درمانگر موقتاً با وجوهی از تصویر بیمار (معمولاً درون فکنده شده) ادغام می شود، ضد انتقال در درمانگر بسط می یابد (فرایندی که راکر165 [1953] "همسانسازی هماهنگ166 می نامد. اگر درمانگر به طور ناهشیار دید کسی را که برای بیمار مهم بوده بپذیرد، نوعی "همسانسازی تکمیلی167" را بسط داده است.
خانم 30 ساله ای که از مشکلات زناشویی و افسردگی رنج می بردوشایت داشت که همسرش جز در مواقعی که به او کلامی (شفاهاً) ابراز عشق می کند یا می خواهد رابطه جنسی برقرار کند صحبت نمی کند یا از حضور همسرش لذت نمی برد. اگر درمانگر همسان سازی هماهنگ در این مورد را تجربه کند، از بیمار می پرسد "چرا این وضعیت را تحمل می کنید؟" و در صورتی که همسانسازی تکمیلی (با همسر این خانم) را تجربه کند، احتمالاً می پرسد "چرا او همسرش را به خاطر هر چیزی سرزنش می کند؟"
سئوال کردن از بیمار در طی درمان می تواند خطرناک باشد (درپات168، 2000)، سعی کنید به جای این کار مکانیزمهای دفاعی را شفاف کنید یا اگر نمی توانید آنچه را که باید تفسیر کنید، دریابید صبر کنید تا اطلاعات بیشتری به دست آورید.
39- اغفال پرخاشگر (لواِونستاین169، 1957)
وقتی از کسی می ترسید در صورتی که، سعی کنید او را بهلحاظ جنسی یا با چاپلوسی اغوا کنید از این مکانیزم استفاده کرده اید تا ثابت کنید کهنمی ترسید.
کسانی ه از اینمکانیزمدفاعی استفاده می کنند، به احتمال زیاد مکانیزمهای دفاعی واکنش سازی، بازداری از قضاوت، ضد هراس و ناچیز انگاری هم تواماً استفاده می کنند.
این دفاعها انتخاب جفت را در فرد (پرخاشگر) تخریب می کند، مثل، خانمی که باور دارد می تنواند "پسر بدی" را با دوست داشتن او اصلاح کند.
آقای je، شاگرد لوله کشی است و 30 سال دراد که به خاطر روابط اخیرش با یک خانم دچار مشکل وافسردگی شده است. او توضیح داد که همسرش او را ترک کرده تا به معشوق جدیدش در ساختن وب سایت پورنوگرافی کمک کند. آقای je، اکنون با خانمی که شغلش کف بینی و طالع خوانیاست آشنا شده است. او از مکانیزم دلیل تراشی استفاده می کند و می گوید که اگر با این خانم ازدواج کند و از وی حمایت کند، دیگر دلیلی ندارد که او بخواهد کلک بزند. او حتی برای این خانم یک کامپیوتر و یخچال نو هم خریده است.
در میان پویایی هایی که در مشکل آقای je وجود دارد، به درمانگرش توصیه کردم که آقای je را با مکانیزم اغوای پرخاشگرانه مواجه کند (همچنان با ناچیزانگاری رگه های ضد اجتماعی آشکاری که دوست جدیدش دراد) و انها را تفسیر کند. وقتی درمانگر آقای je را با مکانیزمهای دفاعی که به کار می برد مواجه کرد، آقای je احساس راحتی کرد و متوجه شد که زن پردردسری را انتخاب کرده و سپس سعی کرد بر ترسش با "مهربان و حمایتگر بودن" غلبه کند.
بهتر است درمانگر از به کارگیری ناهشیار اغفال پرخاشگر اجتناب کند، شاید این مساله بدیهی است که بهتر است درمانگران از به خدمت گرفتن ناهشیار اغفال پرخاشگر پرهیز کنند، اما افراد خاصی می توانند این مکانیزم دفاعی را با تهدید به ترک درمان در درمانگر برانگیزند. آنها می توانند مکانیزمهای دفاعی درمانگر را از طریق کاربرد همسانسازی مبتنی بر فرافکنی به اضطراب ناشی از دست دادن سوژه در درمانگر منتقل کنند.
دکتر سی، موردی را در جلسه روان تحلیلی معرفی کرد، خانم R، جلسات روان تحلیل گری زیادی را کنسل کرده بود. دکتر C توضیح می داد که چطور در حال انتظار از پنجره به بیرون نگاه می کرده تا ببیند ایا خانم R به جلسه درمان مراجعه می کند یا نه .
در پاسخ به یک پرسش مطرح شده در کنفرانس گفت در مورد عدم حضور خانم R با او عمل مواجه را انجام نداده است ولی هزینه جلسات را از او اخذ کرده است وخانم R نیز بدون هیچگونه اعتراضی پرداخت کرده است.
بر اساس تاریخچه گذشته بیمار،تحلیل گری از دکتر سی پرسید، چطور است او تلاش های خانم R رابرای واداشتن دکتر C به تجربه آنچه او درکودکی تجربه کرده تفسیر کند. حسرت و نا ایمنی که خانم R در مورد نادری که از لحاظ عامی از او مراقبت می کرد ولی به دفعات به مسافرت می رفت.
دکتر سی پاسخ داد به این مطلب فکر نکرده بوده. او احساس می کرده بهتر است از تلاش خانم R را معادل تلاشی برای استقلال تلقی کنیم چرا که نمی خواسته خانم R درمان را رها کند، به نظر دکتر سی خانم R نیاز به درمان داشته است.
نظر من این بود که با توجه به کنترل گر بودن دکتر C، او له لحاظ ناهشیار مکانیزم اغفال پرخاشگر (خانم R) را به کار می برده تا از اضطراب ناشی از ترک احتمالی درمان توسط خانم R اجتناب کند. اضطراب دکتر C آشکارا با رفتارهای خصمانه و طرد کننده خانم R بر انگیخته می شد.
وقتی در طی درمان یا مشاوره مردم سعی می کنند از بمنظورهای غیر از روان درمانی استفاده کنند. به لحاظ نمادین به شما حمله می کنند. مراقب باشید که به مددکار (خوب) و حاضر به خدمتی برای مردم تبدیل نشوید. افرادی که تقاضاهای عجیب و غریب یا غیر واقع نگر از شما دارند یا کسانی که قرار ملاقاتهای خود را کنسل می کنند.
1 – Phases
2 – Phallic
3 – Components
4 – Remove
5 – Affects
6 – Emotions
7 – Relive
8 – Drivers Activity
9 – Guilt Feeling
10 – Shame
11 – Superego
12 – Self- Punitive
13 – Autonomous Ego Function
14 – Self- Observation
15 – Ego Strength1
16 – Capacities
17 -Object
18 – Conversion
19 – Compromise Formation
20 – Pathological
21 – Voice
22 – Identification With Aggressor
23 – projection
24 – Freud
25 – willic
26 – object
27 – Confront
28 – Introjections
29 – Sandler
30 – Meissner
31 – Tolpin
32 – Volkan
33 –
34 – Capacity
35 – Lastman
36 – Schafer
37 – Internalization
38 –
39 – Blackman
40 – Grama
41 – Arlow
42 – Brenner
43 – Keranberg
44 – Hot
45 – Illusion
46 – Day Dreaming
47 – Projective Identification
48 – Akhtar
49 – Spruile
50 – Moore
51 – Rubin Fine
52 – Denial Perse
53 – Gypsies
54 – Holocaust
55 – Holocaust Educational Research
56 – Bornstein
57 – Denial In Deed
58 – Denial In Fantasy
59 – Denial By Words
60 – Prescreened
61 – Dedifferentiation
62 – Fusion
63 – Object
64 – Mahler
65 – West Side Story
66 – Laurens
67 – Bornstein
68 – Robbins
69 – Fair Fight
70 – Splitting
71 – Kernberg
72 – Mac Dewitt
73 – معادل فارسی آن پسرا شیرن مثل شمشیرن دخترا موشن مثل خرگوشن؟!!
74 -Allies
75 – Yellow Pirl
76 – A Majority Of One
77 – Leroy
78 – Reaction Formation
79 – Gorelik
80 – Extension Cord
81 – Isolation
82 – Supervision
83 – Dysfunction
84 – Black Man
85 -Rituals And Undoing
86 – Goody- Two- Shoes
87 – Isolation
88 – C. Brenner
89 – Externalization
90 – Glover
91 – Supportive
92 – Viol Ant
93 – Negativism
94 – Levy
95 – Inderbitzin
96 – Skinny- Dipping
97 – Supervision
98 – Separating
99 – Repress
100 – Symonds
101 – Mac Dewitt
102 – Directedness
103 – Galen Son
104 – Roiphe
105 – Parens
106 – Pollock
107 – Stern
108 – Kramer
109 – Arlow
110 – Bernner
111 – French Rivera
112 – Using Matter
113 – Socialization
114 – Raphling
115 – Vision
116 – Karpman
117 – Moldier
118 – Philinte
119 – Alsceste
120 – Spiegel
121 – Torget
122 – Blatt
123 – Lowered
124 – as if
125 – deutsch
126 –
127 – suppressed
128 -trigger
129 – wimer
130 – genital
131 – depersonalization
132 – derealization
133 – Frosch
134 – vaillant
135 – opined
136 – José Feliciano
137 – Britney spears
138 – temporal
139 – suppression
140 – werman
141 – thought content
142 – affect's thought content
143 – sensation
144 – Cleopatra
145 – Desiree
146 -petulant deprivation
147 – Hannibal
148 -Aropa
149 -Carthaginian
150 -conversion
151 -breuer
152 – Johnson
153 – szurek
154 -corrupt
155 – teenager
156 – act out
157 – act in
158 – rex ford
159 – sieglinde
160 – carlson
161 – blos
162 – mac gregor
163 -volkan
164 – hated- loved
165 – racker
166 – concordant
167 – complementary
168 – dorpat
169 – loewenstein
—————
————————————————————
—————
————————————————————
51