چکیده
هدف از تحقیق حاضرمقایسه ضات زناشویی دربین زنان مطلقه و زنان متاهل شهربویین زهرا است که جامعه آماری زنان بویین زهرا است که کل آمار بدست آماده از زنان 35-30 1350 نفر است که 130 نفر به عنوان نمونه انتخاب شده است . ابزار پژوهش پرسش نامه رضایت زناشویی می باشد که اقتباس از پرسش نامه دلاور است . که نتایج بدست آمده نشان می دهد که بین زنان مطلقه و خانواده کم درآمد و همن طور و همکین طور زوجین فامیلی از لحاظ رضایت مندی زناشویی با زنان متاهل و خانواده بادرآمد بالا زوجین غریبه تفاوت معنی داری وجود دارد و سطح معنی داری آن برابر 05/0 ≤ P است .
فصل اول
کلیات تحقیق
بیان مساله
ازدواج یک نهاد جهانی است که روابط جنسی انسان را تامین می کند و شناخت اجتماعی به فرزندان می دهد که از آن ناشی شده اند . نهاد ازدواج نیازهای روحی ،زیست شناختی و روان شناسی زوجین را رضامی کند .اکثرادیان ازدواج را به مثابه ی یک واقعه ی مقدس بین زن و مرد به منظور روابط زناشویی سالم و اشاعه اندیشه های دینی ، تلقی می کنند که همین موضوع باعث ایجاد رضایت زناشویی در بین زنان و مردان خواهد بود که ممکن است با هر تلنقری از بین برود که باید از این معزل تا حد امکان جلوگیری به عمل آید . در سال اول ازدواج سالهای دشوار سازگاری زوجین با یکدیگر ، اعضای خانواده و دوستان به شمار می رود که می تواند سالهای طولانی باشد و اغلب هم چنین است . به نظر روانشناسان در ایجاد رضایت از زندگی زناشویی عواملی مانند سازگاری با شریک زندگی ، سازگاری جنسی ، و سازگاری اقتصادی جزء عوامل اصلی زندگی است که شرح آنها هم بوده است . و عدم توجه به این مسائل باعث جدایی و طلاق در بین زوجین خواهد شد که روابط بین فردی همانگونه که در شغل و دوستی نقش مهمی را بازی می کند در ازدواج و رضایت زناشویی نیز بسیار شایان توجه می باشد کار مشکلتر جلوه می کند ( کرباسی – 1379 ) .
همچنین تعاملهای اجتماعی گذشته همسران و همکاری و شریک مساعی آنان با یکدیگر نقش بسزایی در این زمینه دارا می باشد به علاوه افرادی که دوره کودکی ونوجوانی را با محبوبیت سپری می کنند توانایی سازگاری بیشتر با دیگران و بینش اجتماعی لازم را دارا بوده و این امر به آنها کمک می کند که در ازدواج خود نیز موفق تر باشند ( کرباسی 1379 ).
اهمیت و ضرورت تحقیق
نخستین وظیفه ی هنجارهای اخلاقی یک جامعه تنظیم روابط دو جنس زن و مرد بر پایه های مناسب است انسانی ترین عمل تنظیم این روابط همان ازدواج است که می توان آن را به عنوان اتحاد زن و مرد برای بهبود و پیشرفت در آینده و همین طور رضایت از زندگی تعریف کرد . ازدواج و پایبند بودن به اصول آن می تواند توافقی و پیوندی باشد در بین زن و مرد که زیر بنای آن یک نیاز زیستی است و پیدای خانواده به آن مربوط است و اگر این اصول و توافق بشکند باعث ز بین رفتن تداوم خانواده خواهد بود آشنایی بیشترطرفین زندگی یکی از اصولی ترین توافقات زندگی است که رضایت از زندگی و تفاهم را در آن بیشتر و بیشتر می کند و باعث رسیدن به اوج می شود که امید است با پژوهشهای انجام شده بتوان عواملی که رضایت از زندگی زناشویی در بین زوجین را افزایش می دهد بشناسیم و در گسترش و ترویج آن تلاش کنیم .
اهداف تحقیق
هدف از تحقیق حاضر بررسی رضایت زناشویی در بین زنان مطلقه و متاهل می باشد به این صورت که زنان مطلقه بعد از جدایی از زندگی خود رضایت خاطر دارند یا زنان متاهل با وجود مشکلات اعم از اقتصادی و یا تفاهم از زندگی زناشویی احساس رضایت دارند یا خیر ؟
سوال پژوهش
1- آیا بین زنان مطلقه و زنان متاهل از لحاظ رضایت مندی زناشویی تفاوت معنی داری وجوددارد ؟
2- آیا رضایت زناشویی در بین خانواده های کم درآمد با خانواده درآمد بالا تفاوت معنی داری وجود دارد ؟
3-آیا رضایت زناشویی در بین زوجین فامیلی بیشتر از زوجین غریبه است ؟
فرضیه های تحقیق
بین زنان مطلقه و متاهل ازلحاظ رضایت مندی زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .
بین زنان خانواده های کم درآمد و زنان درآمد بالا از لحاظ رضایت زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .
ین زنان زوجین فامیلی و زوجین غریبه از لحاظ رضایت زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .
متغیرهای تحقیق
رضایت زناشویی متغیر وابسته
وضعیت تاهل ( متاهل بودن و مطلقه ) متغیر مستقل
– جنس متغیر کنترل
– میزان درآمد متغیر تعدیل کننده
تعاریف عملیاتی واژه ها و مفاهیم
رضایت زناشویی عبارت است از کنش متقابل بین دو نفر ، یک مرد و یک زن که برخی شرایط قانونی را تحقق بخشیده اند و مراسمی برای برپایی زناشویی خود راه انداخته اند و بطور کلی عمل آنان مورد پذیرش قانون قرار گرفته که سازگاری در بین ارتباط جسمانی سازگاری تفاهم با اقوام همسر – سازگاری با مسائل اقتصادی و اجتماعی در ایجاد رایت زناشویی می تواند نقش داشته باشد ( کهوری نژاد – 1378 )
در این پژوهش رضایت زناشویی عبارت است از نمره ای که آزمودنی از آزمون رضایت مندی بدست آورده اند .
زنان متاهل : زنانی که با مردی در یک سقف زندگی می کنند و به پرسش نامه رضایت مندی پاسخ می دهند .
زنان مطلقه : شامل زنانی است که بعد از ازدواج بر اساس مشکلاتی از همسر خود جدا شده اند .
فصل دوم
پیشینه و ادبیات تحقیق
تعریف ازدواج
ساروخانی به نقل از گارلسون در تعریف ازدواج چنین اظهار می کند که ازدواج فرایندی است از کنش متقابل بین دوفرد یک زن و مرد که شرایط قانونی را تحقق بخشیده اند و مراسمی برای برپایی زناشویی خود راه انداخته اند و به طور کلی عمل آنان مورد پذیرش قانونی قرار گرفته و بدان ازدواج اطلاق شده است . به اعتقاد او چهار خصلت : 1- ارتباط جسمانی 2- تخالف جنسی 3- پایایی 4- قرارداد اجتماعی ازدواج دلالت بر ارتباطی دارد که در بین سایر ارتباطات انسانی دارای امنیت بی نظیر است .
دیگر ارتباطات انسانی هر یک به بعدی از ابعاد حیات توجه دارد در حالی که ازدواج دارای ابعاد زیستی ، اقتصادی ، عاطفی و همچنین روانی اجتماعی است .
ازدواج تعهدی مقدس است و برخی همین تقدس را مهمترین وجه تمایز آن از سایر روابط بین انسانها می داندد به نوشته ساروخانی مسیحیان کاتولیک چنان بر این بعد تاکید دارند که از آن شکست ناپذیر بودن ازدواج را استنباط می نمایند پیامبر گرامی اسلام ( ص ) نیز می فرمایند که " زن بگیرید و طلاق ندهید زیرا عرش از وقوع طلاق می لرزد . " ( نهج البلاغه صص230 ) . همین طور حضرت امام جعفر صادق ( ع ) فرموده اند:" هیچ چیز در میان حلالها منفورتر از طلاق در نزد خداوند نیست ". ( حقانی زنجانی 1366 ) .
اهمیت ازدواج
شرح مقدس اسلام تاکید ویژه ای بر ازدواج دارد به نوشته مظاهری ( 1371 )
رسول خدا ( ص ) می فرماید : "هیچ چیز در نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست" . حضرت علی ( ع ) نیز در این باره فرموده اند : " ازدواج کنید که همانا ازدواج کردن سنت رسول خدا ( ص ) است " .
در باب کراهت مجرد بودن روایتهای زیادی وجود دارد . پیامبر گرامی اسلام ( ص ) رموده اند : " اکثر اهل جهنم عزبها هستند " و یا " پست ترین مرگها ، مرگ عزبهاست " . همچنین فرموده اند : که هرکس زن بگیرد نیمه ایمان خویش را کامل کرده و از خداوند درباره نیم دیگر بترسد "
به نوشته هامبورگ ( 1989 )مطلعات انجام شدهاخیر نشان می دهد که میزان بزهکار پس از ازدواج کاهش می یابد . همچنین تشکیل خانواده شبکه حمایت اجتماعی فرد را وسیعتر می گرداند و این امر خود می تواند دلیلی برای مقاومت در برابر استرسها و بحرانهای زندگیباشد . به علاوه برخی از روان شناسان شیوع بعضی از انواع یماریهای روانی را در خانه های تک نفری تشخیص داده اند به اعتقاد مهدوی 0 1367 ) جامعه شناسان نیز برای خانواده اهمیت خاصی قائل اند . شلسکی جامعه شناس آلمانی برای نهاد خانواده کارکرد یگانه و بسیار مهمی را قایل استکه آن را کارکرد سبکبار کردن می نامد . به نظر او کارکرد سبکبار کردن به این دلیل به خانواده مربوط می شود که این نهاد قادر است نیازهای زیستی و اساسی انسان رابرطرف سازد و هم نیازهای ثانویه و غیر حیاتی وی را ارضاء کند . به بادردی جامعه شناسی ، تقویت مناسبات خصوصی انسانها و به عبارت بهتر بازسازی و قوام بخشیدن به خانواده است .
به نوشته الیاسی ( 1369 ) برخ از صاحبنظران معتقدند که ابعاد خانواده در عصر حاضر تحلیل رفته و به زنو شوهر و فرزندان منحصر گردیده است . همچنین خانواده به جای واحد تولیدی به واحد مصرفی تبدیل شده و خدماتی را که قبلاً جزو وظایف خود می دانست ، مثل مراقبت از بیماران جسمانی یا روانی به سایر نهادها واگذار گردیده و حتی بسیاری از کارکردهایی را هم که هنوز بازی می کند با دیگر نهادها تقسیم نموده است. به علاوه با سایر واحدهای خانوادگی تعاملش کم و روابطش سست ترشده است . از سوی دیگر نگرش متفاوتی نسبت به نظام خانواده وجود دارد که آن را به گونه ای چشمگیر به تصویر می کشد و آن این است که خانواده پناهگاه و کانون ویژه ای برای آوردن نیازهای عاطفی افراد بوده و در این رهگذر ابتدا همسران و س÷س فرزندان قرار می گیرد که تمامی آن احساساتی را که از خویشاوندان وهمسایگان و دوستان در گذشته دریافت می کردند امروزه به صورت متراکم باشد سستی بیشتر از یکدیگر دریافت می کنند ( الهی نژاد – 1379 ) .
مشکلات ازدواج
اسلام برای تسهیل امر ازدواج موانع این امر مهم را از سر برداشته است . از نظر اسلام حتی فقر نمی تواند مانع ازدواج شود و هر چه مهریه و جهیزیه کمتر باشد مطلوبتر و بهتر است . پیامبر گرامی اسلام ( ص ) فرموده اند : " وقتی کسی که خلق و دین وی مایه رضایت است به خواستگاری می آید به وی زن بدهید و اگر چنین نکنید فتنه و فساد در روی زمین فراوان خواهد شد " به نوشته ساروخانی (1370)متاسفانه گاه فرهنگ در انتخاب همسر مشکلات چندی را در سر راه جوانان قرار می دهد و سبب می شود که از میزان ازدواج کاسته گردد . در چنین شرایطی جوانان باید دوره ای طولانی از خویشتن را برای جنسی بگذارند و ممکن است این امر آنان را در مسیرهای انحرافی قرار دهد . البته وجود مراسم ساده و بدون هزینه سنگین در هنگام برگزاری امر ازدواج به این دلیل که سبب معارفه اقوام و خویشان طرفین به یکدیگر شده و اسباب قوام و وفاق اجتماعی را فراهم می آورد و همچنین نوعی تضمین ضمنی برای خانواده نو ایجاد می کند و سبب به یاد ماندن آن در اذهان می شود ، مفید می باشد . اما قرار دادن مهریه سنگین ، جهیزیه اصطلاحاً آبرومند و مراسم پر هزینه در هتلها و تالارها موانع مهمی در امرازدواج به حساب آمده و موجب می گردند که افراد مجرد احساس تنهایی ناخرسندی ، بی تفاوتی نسبت به خواستهای طبیعی جنسی خود و عدم تعلق خاطر نموده و فاقد وجهه اجتماعی لازم گردند که این امر به خصوص برای زنان بسیار مهم است . زیرا آنان در بسیاری از موارد منتظر اشتغال نشده و خانه داری و مادر شدن را که به حق وظیفه اصلی زن است بر انجام فعالیتهای اجتماعی ترجیح می دهند . دختر خانه مانده وجهه اجتماعی مطلوبی ندارد و با گذشت زمان نیز شانس خود را بیشتر از دست می دهد البته باید اضافه کرد که علاوه بر عاملهای فوق ، دلیل های دیگری نیز برای تجرد وجود دارد . شخصی که بار مسئولیت خانواده خود را به دوش می کشد، فردی که سخت درگیر شغل و حرفه خود می باشد ،کسی که تجربه ازدواج می باشد به ناچار باید دوره تجرد بیشتری را تحمل کند . در هر حال هر قدر تمایل به ازدواج بیشتر باشد فرد از تجرد احساس ناخشنودی بیشتری خواهد داشت ( الهی نژاد – 1379 )
سازگاری در ازدواج
به عقیده هارلوک ( 1969 ) امروزه بسیاری از جوانان معتقدند که ازدواج مهمترین و جدی ترین امریاست که باید با آن سازگارگردند و سازگاری در ازدواج خود مستلزم سازگاری در پنج زمینه است که کارکردهای پنج گانه ازدواج را محقق می سازد . این کارکردها عبارت اند از: 1- داشتن مسئولیت مشترک 2- تمایلات و روابط جنسی 3- برقراری روابط با اعضای خانواده و افراد خارج از آن 4- کمک رسانی در امور منزل 5- تقسیم مسئولیتها
احساس خوشبختی فرد در زندگی بستگی کامل به سازگاری وی در امر ازدواج دارد . اهمیت این موضوع به قدری است که موفقیت آتی ازدواج فرزندان نیز در همین جا ریخته می شود .
عوامل موثر در سازگاری ازدواج
سازگاری در ازدواج برای بسیاری دشوار بوده و علت آن هم آمادگی محدود ، عدم آشنایی کامل با نقش خود و ایفای آن ، ازدواج زودرس یا دیررس ازدواج ناهمگون و آشنایی کوتاه مدت و گرایش به رمانتیک بودن می باشد که در زیر به شرح مختصر هر یک مبادرت می شود .
1- آمادگی محدود
جوانانی که بیشتر وقت خود را در مدرسه می گذرانند وقتی به سن ازدواج می رسند آمادگی کمی برای آن دارند آنان درزمینه همسر داری رفتار با خانواده همسر ، شرکت در مجامع و مجالس مشترک ، تنظیم خانواده ، بچه داری و به طور کلی تدبیر منزل با مشکلات زیادی روبرو می شوند .
2- ایفای مناسب نقش
ایفای مناسب نقش می طلبد که هم زن و هم مرد به آنچه که جامعه از ایشان انتظار دارد پاسخ مناسب گویند . وقتی ازدواج دو فرد از دو طبقه اجتماعی – اقتصادی و یا فرهنگی متفاوت صورت می گیرد و یا هنگامی که زن به انجام کاری در بیرون از خانه مشغول می شود و یا اینکه کمک کافی برای اداره امور منزل دریافت نمی کند و یا شوهر احساس می کند که همسرش قادر به ایفای نقش مناسب خود نیست آنگاه است که ستمار صحفا در محیط خانه بروز کرده و سازگاری را برای هر دو مشکل می سازد .
3- ازدواج زودرس
ازدواج زودرس باعدم آمادگی کافی ترین است . نوجوان کم تجربه و یا فاقد استقلال مالی با بدنیا آمدن بچه ها و گسترش ابعاد خانواده ، سازگاری رابرای خود مشکل می یابد . البته ازدواج دیرتر از موقع نیز مشکلات خاص خود را دارد . به نوشته هارلوک (1969 ) ازدواج در دهه سی یا در سنین بالا و میانسالی نیازمند به مدت زمان بیشتری برای سازگاری است و نتیجه نهایی نیز معمولاً به خوبی ازدواجهای پیشتر از آن نمی باشد . به علاوه به اظهار ایلینگورث (1986) مطالعات انجام شده بر روی کروموزمها نشان میدهد که در کروموزمها جنسی زنان از سی سالگی به بعد تغییراتی دیده می شود .به همین دلیل بهترین سن برای ازدواج و زایمان 20 تا 28 سالگی گزارش شده است . همچنین قبل از این دوره به دلیل رشد ناکافی اعضای تناسلی احتمال زایمانهای دشوار زیاد است و بعد از این دوره نیز مخاطرات تولد کودک عقب مانده بیشتر می شود .
4- ازدواج ناهمگون
برخی از ازدواجها نیز به صورت ناهمگون شکل می گیرد و ممکن است فرد با کسی که والدینش موافق با او نیستند ازدواج کند . علت مخالفت والدین ممکن است وجود تفاوت در موقعیت اجتماعی ، اقتصادی ، دینی و مذهبی و یا فرهنگی باشد . در چنین مواردی طرفین با عدم پذیرش یکدیگر موجب احساس و بخشش و طرد دیگری می گردند و به علاوه وجود تعارض با والدین نیز به ناسازگاریها دامن می زند .
5- آشنایی کوتاه مدت
تمایل به پا گرفتن خانواده و رعایت اصول مذهبی و آداب و رسوم جامعه موجب می گردد که خواستگاری خیلی زود به مراسم عقد و ازدواج بیانجامد . کوتاهی طول این دوره سبب می شود که افراد تازه آشنا کمتر قادر گردند نسبت به مسایلی که ممکن است بعدها در زندگی ایشان ایجاد مشکل نماید به بحث بنشینند و راه حلهای ممکن را پیدا کنند . ه علاوه ممکن است کمتر از آراء عقاید علایق و نگرشهای یکدیگر اطلاع پیدا کرده و این امر می تواند زمینه بروز برخی مشکلات را در زندگی مشترک ایشان فراهم آورد . ازدواج تحمیلی نیز به این دلیل که زوجین خود را مناسب یکدیگر تشخیص نمی دهند می تواند منجر به بروز کشمکش در زندگی آنان گردد و به خصوص بر کودکانی که محصول این ازدواج هستند اثرات نامطلوبی به جای می گذارد .
6- گرایش به رمانتیک بودن
خیال پردازی های غیر واقع گرایانه برای سازگاری در ازدواج مانع محسوب می گردد . به نوشته هارلوک ( 1969 ) گرچه جوانان در مقایسه با نوجوانان به مساله ازدواج با دید واقع بینانه تری می نگرند اما وقتی با این موضوع درگیر می شوند به قدری هیجان زده می گردند که نمی توانند به معنای واقعی ازدواج بیاندیشند . ایدآلهای آنان از ازدواج و اینکه با اقدام به آن به چه نوع خانه ، مبلمان ، وسایل و یا حتی روابط با همسرانشان دست می یابند آنان راحتی در بهترین شکل موجود دچار سردرگمی می سازد این امر باعث می شود که آنان با نقشها ، وظایف و مسئولیتها خود در ازدواج سازگاری کمی را دارا باشند . سازگاری در ازدواج نیازمند رشد معقول فرد از نظر عقلی ، عاطفی و اجتماعی است که چنین رشدی در گروهی از جوانان دیده نمی شود و همین امر کار سازگاری را در ایشان مشکل می سازد ( کهوری نژاد – 1378 ) .
حوزه های سازگاری در ازدواج
یکی دو سال اول ازدواج سالهای دشوار سازگاری زوجین با یکدیگر ، اعضای خانواده و دوستان به شمار می رود که می تواند سالها طوفانی باشد و اغلب همچنین است به نظر متخصصان در بین مشکلات سازگاری جنسی ، سازگاری با شرایط اقتصادی و سازگاری با وابستگان نزدیک همسر می باشد که شرح مختصر هر یک در زیر آورده می شود .
1- سازگاری با شریک زندگی
روابط بین فردی همانگونه که در شغل و دوستی نقش مهمی را بازی می کند در ازدواج نیز بسیار شایان توجه می باشد و کار مشکلتر جلوه می کند . زیرا ازدواج نوعی انحصاری از روابط را ایجاد می کند ه در سایر حوزه ها وجود ندارد . همچنین تعاملهای اجتماعی گذشته همسران و همکاری و تشریک مساعی آنان با یکدیگر نقش بسزایی در این زمینه دارا می باشد . به علاوه افرادی که دوره کودکی ونوجوانی خود را با محبوبیت سپری کرده اند توانایی سازگاری بیشتر با دیگران و بینش اجتماعی لازمه را دارا بوده و این امر به آنان کمک می کند که در ازدواج خود نیز موفقتر باشند . عوامل متعددی سازگاری همسران را با یکدیگر تحت تاثیر قرار می دهد . در میان این عوامل مفهومی که فرد از شریک زندگی ایده آل خود دارد تجربه های اولیه ، تشابه پیشینه ، وجود علایق مشترک ، تشابه ارزشها ، مفهوم از نقشهای متقابل و همچنین سازگاری با الگوی زندگی از اهمیت ویژه ای رخوردار است .
2- سازگاری با شرایط اقتصادی
هنگامی که درآمد خانواده اجازه ارضاء نیازهای اساسی را ندهد بیکاری مرد و یا اشتغال نامنظم زن جهت رفع مشکلات اقتصای می تواند سازگاری ازدواج را تحت تاثیر قراردهد . ازدواج در سنین پایین که همراه مشکلات اقتصادی باشد یکی از علتهای طلاق محسوب می گردد .
3- سازگاری جنسی
در بین تمام جنبه هایی که منجر به سازگاری در ازدواج می شود شاید مشکلترین آنها سازگاری جنسی باشد و در صورتی که برای یکی از همسران حاصل نشود می تواند منبعی مهم برای ناسازگاری و احساس عدم خوشبختی باشد . بر خلاف سایر جنبه های سازگار که مطرح شد در این نوع سازگاری تجربه بسیار محدود است و از آنجا که شرم اجتماعی هم برای عنوان کردن آنان وجود دارد می تواند به پیچیدگی بیشتر مسائل منجر گردد .
4- سازگاری با بستگان همسر
همراه با ازدواج هر فرد جوان صاحب تعداد از بستگان جدید می گردد . جنین افرادی از سنین مختلف ، علایق مختلف و همینطور سوابق فرهنگی متفاوت بوده که هر یک از همسران باید سازگاری بااین افراد را که مورد انتخاب او نبوده اند یاد بگیرند و این امر به خصوص درباره پدر و مادر ، خواهران و برادران زوجین بیشتر صادق است . البته بسیار به جاست که مطالعات کافی درباب همین افراد صورت گیرد و از آنجا که بعد از ازدواج جرگه دوستان محدود گشته و آمد و شدها بیشتر جنبه خانوادگی پیدا می کند این موضوع از اهمیت ویژه ای برخوردار است .
متاسفانه برخی قالبهای ذهنی مانند آنچه درباره مادر شوهر یا مادر زن وجود دارد موجب احساسهای روانی ناخوشایند می گردد . از سوی یگر دخالتهای نابجا خانواده ها در امور همسران تاثیر زیادی بر ناسازگاریهای خانوادگی دارد .
تمایل به استقبال عامل دیگری است که بر سازگاری با بستگان همسر تاثیر می گذارد . امروزه به سبب استقلال بیشتری که افراد نسبت به گذشته در طول دوره کودکی و نوجوانی خود به دست آورده اند انتظار دارند که به هنگام ازدواج نیز استقبال کامل داشته باشند . از این رو آنان اکنون کمتر پذیرای راهنمایی والدین بوده و برخی چنان از ایشان دور هستند که امکان هیچ راهنمایی وجود ندارد . لذا در نتیجه ایندوری ، برخی از ایشان به خصوص زنان چنان دچار غربت زدگی می شوند که همسران ناچار می گردند حتی در صورتی که ارتقاء شغلی ایشان به نقل و انتقال وابسته باشد از آن چشم بپوشند . رنجش مردان در این امر آتش زیر خاکستر بوده و گاه نیز آن را از چشم مادرزن می بینند که مایل نیست دخترش را به نقاط دور بفرستد و این امربه تیرگی روابط می افزاید . شکی نیست که گرایش بیش از اندازه هر یک از همسران به خانواده خود و اختصاص بیشتری به ایشان و یا پذیرایی تمام وقت از آنان می تواند موجب اصطلاک گردد . این امر به خصوص زمانی که افراد جوان به موقعیت اجتماعی ممتاز دست می یابند و رفتار پدر و مادر را از نظر اجتماعی مناسب نمی یابند و یا وقتی دخالتهای ایشان را در تربیت فرزندان مشاهده می کنند بارزتر می گردد. کامپلان و ساروک ( ترجمه پور افکاری – 1370 ) اظهار می دارند که نگهداری و مراقبت از والدین سالمند برای خانواده ایجاد استرس می نماید زیرا چنین افرادی همچنان که مسئولیت مراقبتاز فرزندان خویش را دارا می باشند وظیفه نگهداری و مراقبت از والدین را نیز عهده دار هستند . چنین انطباقی مستلزم سازگاری به وارونگی نقشها ، شناخت پیری و فقدان احتمالی والدین و مدارا با قراین فنا ناپذیری خود شخص می باشد .
برخی عوامل چون ازدواج مورد تایید خانواده ها ، همسانی و سازگاری والدین همسران با یکدیگر ،رابطه مطلوب بین والدین همسران بانوه ها ، وجود رضایت بین والدین هر یک از همسران از ازدواج با یکدیگر و به کاربردن الفاظ محبت آمیز برای والدین همسر چون پدر و مادر کار سازگاری را سهلتر می کند . در صورتی که ازدواج زودرس باشد و مرد استقلال مالی کافی نداشته و تحت نفوذ والدینش باشد سازگاری در ازدواج مشکلتر می گردد . در سالهای اول ازدواج یکی از علتهای ناسازگاری و جدایی و طلاق ، دخالت بستگان طرفین می باشد . و این امر به ویژه هنگامی که پای بچه در میان نباشد جلوه بیشتری پیدا می کند . البته در خانوادههایی که به بزرگسالان اهمیت داده می شود و آنان مورد تکریم قرار می گیرند وجود ایشان منبعی از دوستی و رفاقت برای خانواده ها و بچه ها به حساب می آیند ( لطف آبادی – 1379 ) .
برخی از عوامل دیگر که بر سازگاری ازدواج تاثیر دارند عبارت اند از وجود کودکان که البته همیشه به سازگاری کمک نکرده و گاه خود سبب ناسازگاری می شوند ، به خصوص هنگامی که شوهر احساس کند توجه کافی را دریافت نمی دارد . همچنین موقعیت هر یک از همسران در بین خواهران و برادران نیز می تواند عامل موثر در سازگاری به حساب آید . بای مثال وقتی هر دوی همسران فرزند اول باشند احتمال بیشتری برای اصطلاک آنان وجود دارد تا اینکه یکی فرزند بزرگ و مسلط بر سایرین بوده و دیگری فرزند کوچکتر و تحت تاثیر سلطه دیگران بوده باشد . به علاوه مذهبی بودن همسران نیز عامل موثری دیگر در سازگاری محسوب می گردد و در کل گزارش شده است که افراد مذهبی رضایت خاطر بیشتری از زندگی دارند و سر انجام باید از سهولت انجام طلاق در بعضی جامعه ها به عنوان یک عامل ناسازگاری یاد کرد . به نوشته الیاسی ( 1369 ) ژاک کومی نشان می دهد که وقتی قانون امکان طلاق را آْسان سازد اقدام به متارکه رو به فزونی می نهد ( لطف آبادی 1379 ).
واژه خانواده
خانواده معادل famille و در زبان فرانسه family در زبان انگلیسی است که خود از واژه ی لاتین familia به مفهوم مجموعه ی پدر و مادر و فرزندان آمده است . خانواده در زبان فارسی به معنای دودمان و اهل خانه است . در عشایر ایران خانواده را " حونه " یا اهل بیت گویند و چند " اهل بیت " را " دودمان یامال " نامند و چندین " دودمان یامال " را " تیره " گویند وچندین " تیره " تشکیل " طایفه " می دهد و چند " طایفه " به یک " ایل " تعلق دارد (ساعی ارسی – 1382 ) .
تعریف خانواده
تنوع و تحول خانواده و شکل آن در زمان ها و جامعه های مختلف و نیز به دلیل مشکلات مربوط به آمیختن جنبه ی زیستی خانواده با سایر خصوصیات آن یعنی ویژگی های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی که این اسین نیز همواره متغیر بوده است سبب شده است که تا کنون از خانواده تعریف کامل شامل و تام ارائه نشود و هر یک از علوم انسانی بنا بر نظرگاه های خاص خود تعریفی ابراز داشته اند سپس پیوند زیستی خانواده با سایر خصوصیات به ویژه فرهنگی آن که متغیر و متحول بوده است . مشکل اصلی اظهار تعریف برای خانواده بوده است .
خانواده هم نها اجتماعی و هم سازمان ، هم گروه و نیز یک جامعه ی کوچک و اولیه است ( ساعی ارسی – 1382 ) .
چرخه ی دوره ی زندگی خانوادگی
خانواده یک واحداجتماعی منحصر به فرد می باشد که عضویت در آن بر پایه اتحاد یاترکیب زیستی ، قانونی ، جغرافیایی ، تاریخی و … بنا نهاده شده است .
وجه تمایز آن از سایر سیستم های اجتماعی بدین صورت است که ورود به سیستم خانوادگی از لحظه تولد ، یا فرزند خواندگی یا ازدواج آغاز می شود و اعضا تنها به واسطه ی مرگ از هم جدا می شوند و جدایی تمامی ارتباطات خانوادگی غیر ممکن است .
بنابراین اعضای خانواده نقشهای معینی را ایفا می کنند که دارای وظایف مشخص و قابل تعری مانند فراهم کردن غذا و سر پناه است که در واقع ارتباطاتی است که درداخل خانواده ابتدایی ، اولیه و غیر قابل تغییر می باشد .
اما اتفاقاتی که معمولاً در زندگی خانوادگی پیش می آید مانند مرگ یکی از والدین ، طلاق ، جدایی و ازدواج مجدد باعث می شود که تعریف سنتی و رایج خانواده چندان کارایی نداشته باشد ( والش1 ،1993 )
ترک خانواده
به دلیل محدودیت دیدگاه سنتی نسبت به ساختار خانواده ، بهترین نظریه ، دیدگاه چرخه زندگی خانواده است که بر اساس هنجارهای خانواده ی هسته اس – سنتی و دیگر فرمهای خانواده که نوعی انحراف از این هنجارها را داراست ، پایه گذاری شده است . این نظریه در ذا خود مفهوم تضاد و تناقص را در نظر گرفته است .
این مدل به توصیف وظایف اساسی خانواده درمراحل اصلی رشد می پردازد. در دو مرحله اول رشد خانواده به مسائل اساسی مربوط به جدا شدن از خانواده اولیه مانند تمام شدن مدرسه ، گسترش روابط بیرون از خانواده ، کامل شدن آموزشهای فرد و وارد شدن به بازار کار می پردازد . هیجانات مربوط به خومختاری ممکن است در این مرحله ظاهر شود و در شکل های گوناگونی مانند افسردگی ، سوء مصرف مواد و اختلالات گوارشی ، بی اشتهایی پایه خوری بروز کند .
همچنین ممکن است در راه رسیدن به استقلال اقتصادی برای نوجوانان مشکلاتی پیش آید ، به خصوص هنگامی که آموزشی کامل ندیده باشند و یا با محدودیت انتخاب شغل مواجه شوند ، در این شرایط است که بعضی نوجوانان درگیر جرم و جنایت می شوند ( آلن کار – 1957 ) .
خشونت زناشویی 2
تحقیقات زمینه یابی که در امریکای شمالی توسط لگن3 ( 1987 ) صورت گرفته بیانگر این نکته است که 6% زوجها هر ساله خشونت جدی زناشویی را تجربه می کنند . خشونت زناشویی یک مسئله چند عاملی است و شخصیت سوء استفاده کننده و قربانی ، ارتباطات زناشویی و زمینه گسترده اجتماعی به عنوان عامل زمینه ساز ظهور خشونت شناخته شده اند . فرد سوء استفاده کننده با شخصیتی پرخاشگر و با نگرشهای قوی و محافظه کارانه ، معتقد به نقشهای جنسی سنتی ، عزت نفس پایین ، و حسادت مرضی شناخته می شود.
نمونه ی ازدواج های دارای خشونت با مواردی همچون چندین بار جدایی ، سطح پایین اشتراک و نیز رضایت زناشویی ، و صمیمیت پایین مشخص می شود . که این مفاهیم اغلب در مورد زن و مرد مفهوم متفاوتی دارند ، از نظر زنان صمیمت بیشتر به معنای صمیمیت روانشناختی ، همدلی و درک روانی است ولی از نظر مردان صمیمیت بیشتر جنبه فیزیکی و جنسی دارد .
در این نوع خانواده ها همچنین تعارضاتی درباره " قدرت " به وجود می آید اگر زن از لحاظ اجتماعی شغلی و تحصیلی وضعیت بالاتری داشته باشد زمینه ی بروز خشونت را در همسری که دیدی سنتی و قدرت طلبانه دارد ایجاد می کند در این نوع خانواده مسائل و مشکلات اقتصادی ، سطح پایین ارتباطات اجتماعی ، انزوای اجتماعی ، درک پایین گفتگوی متقابل و مهارت های حل مساله پایین به چشم می خورد . افرادی که در برابر فشارهای روانی – محیطی قدرت مقابله ندارند به پرخاشگری جا بهجا شده است دست زده و واکنش در برابر ناکامی های محیطی را به صورت منطقی انجام نداده ، و آن را به خانواده انتقال می دهند .
خانواده درمانی و زوج درمانی در مورد زوجهای درگیر در مساله خشونت به تشخیص عوامل بروز و کمک به زوج درگیر برای بروز پاسخهای مناسب در برابر خشونت تمرکز دارد ( آلن کار ، 1957 )
سبک های زندگی : سوال چند انتخابی
زن و شوهر داستانها دارند . برخی تا آخر عمر با هم زندگی می کنند ، برخی چند ماه یا چند سال بیشتر با هم نمی مانند و کارشان به طلاق می کشد گروهی طلاق نمی گیرند اما جدا از هم زندگی می کنند گروهی صاحب بچه نمی شون و در به در دنبال بچه می گردند. تعدادی بیوه می شوند و تا آخر عمر به ازدواج مجدد تن نمی دهند البته کسانی هم هستند که اصلاً ازدواج نمی کنند . خلاصه این که سبکهای زندگی بسیار متفاوت دیده می شود .
دونفری زندگی کردن یا تنها زندگی کردن
در طول چهل سال گذشته در کشورهای اروپایی و مخصوصاً امریکای شمالی پدیده جدیدی حکمفرما شده است . انواع مختلف شیوه های زندگی وجود دارد هر کس برای ارضاء نیازهای زیستی ، اجتماعی و عاطفی خود ، چارچوبی خاص انتخاب می کند این شیوه های مختلف مفهومخانواده را به عنوان یک نهاد اجتماعی زیر سوال برده است . زیر سوال بردن ارزشهای سنتی به تدریج سبکهای مختلف زندگی را به همراه می آورد بطوری که بعد از این راه های مختلف بر روی افراد چه از نظرشغلی و چه از نظر تشکیل خانواده باز می شود . سابق بر این ، اگر شخصی تصمیم می گرفت تنها بماند یا بچه دار نشود ، غیر عادی به حساب می آمد اما امروزه این طور نیست هر کس می تواند شیوه زندگی خود را انتخاب کند . هنجارهای اجتماعی مثل سابق نمی تواند بر او فشار بیاورند .
برای درک بهتر فرایندی که احتمالاً انتخاب سبک زندگی را تعیین می کند می توانیم به نظریه رشد روانی – اجتماعی اریکسون مراجعه کنیم . به عقیده او در آغاز بزرگسالی رشد روانی – اجتماعی در جهت حل بحران صمیمیت یا انزوا هدایت می شود .در این مرحله فرد توانایی ایجاد روابط صمیمی و پایدار را که بر وابستگی آزاد ، تعهد عمیق ، اعتماد ، محبت و حمایت استوار است به دست می آورد . رابطه صمیمیت مستلزم همدلی و استعداد تعامل اجتماعی است . به عقیده اریکسون برخی بزرگسالان در اوایل بزرگسالی ، توانایی وارد شدن به رابطه صمیمی را ندارند و در نتیجه در خود فرو می روند و منزوی می شوند . بعدها وقتی بزرگسالان به سن پختگی می رسد با بحران تازه ای روبرو می شود که قطب مثبت آن باروری است به عقیده اریکسون در این مرحله شخص بتدریج حوزه تعهدات شخصی را گسترش می دهد از مسئولیتهای خود در مقابل خانواده کاملاً آگاهی می یابد به نسل بعدی و ترتیب آن می اندیشد و در نتیجه اعمال خود را جهت می دهد . این مرحله می تواند در تعهدات نسبت به دیگران به منظور انتقال قسمتی از شناختیهای خود به آنها و راهنمایی آنها تحقق یابد . با این همه برخی بزرگسالان به سختی به این نقش همانند سازی می کنند و به خود محدود می شوند : چیزی که اریکسون آن را رکود می نامد .
زندگی مشترک : جنبه های مثبت و منفی
اکثر بزرگسالان آرزو دارند ازدواج کنند و خانواده تشکیل دهند . روشن است که زندگی مشترک معایب و محاسنی دارد اما وقتی دونفر تصمیم می گیرند با هم زندگی دائم داشته باشند آن را تمام معایب ومحاسنی که دارد می پذیرید .
جنبه های مثبت زندگی مشترک : صمیمیت و مشارکت
اگر درست باشد که زن و شوهرها لحظه های خوب و بد دارد این هم درست است که به مرور زمان بین آن دو رابطه عاطفی و وابستگی متقابل برقرار می شود .بدیهی است که کیفیت ازدواج به اندازه تعداد ازدواجها تغییر می کند . برخی ازدواجها موفقتر از برخی دیگر می شود . ژانت و لوئر دو جامعه شناس در جریان یک تحقیق زمینه یابی برخی عوامل ازدواجهای موفق را استخراج کرده اند . اولین عامل نگرش مثبت نسبت به یکدیگر است عامل بعدی احساس تعهد در مقابل ازدواج و مقدس شمردن آن است . رابطه زن و شوهر مخصوصاً رابطه ای صمیمی است . صمیمیت همانطور که قبلاً دیدیم مستلزم دلبستگی ، حمایت ، محبت ، و مشارکت است ویژگی رابطه صمیمی عبارت از تقابلی است که از پختگی نشات می گیرد وخوشحالی و رفاقت از امتیازهای آن است .
تعداد زیادی از زن و شوهرهای مسن معتقدند که زندگی زناشویی در طول سالهای آخر بیش از هر یک زمان دیگر البته به استثنای سالهای اول رضایت بخش است . به نظر می رسد که در سن پختگی زن و شوهر بهتر می توانند یکدیگر را دوست بدارند به یکدیگر احترام بگذارند و بهتر از همیشه علایق همدیگر را در نظر بگیرند . به نظر می رسد که بهبود روابط زن و شوهر در سنین بالا به عوامل زیادی وابسته است . از یک طرف فرزندان معمولاً خانه راترک می کنند . تک خانه پدری به وسیله فرزندان سنگینی کار و تنش والدین را کاهش می دهد . در واقع حضور بچه ها موجب می شود که ارتباط زن و شوهر و زمانی را که آن دو به فعالیتهای مورد علاقه یکدیگر اختصاص می دهند کم شود . کودکان معمولاً ریشه اصلی تعارضهای خانوادگی هستند و تعارضهای موجود را تشدید می کند . از طرف دیگر، در این مرحله از رابطه زن و شوهر توانسته اند به مرور زمان تعدا زیادی از مسائل خود را حل کنند و موضوع های تنش زا رااز بین ببرن . بنابراین کسانی که به سن پختگی رسیده اند در نقش های مختلفی که اتخاذ می کنند معمولاً تمایل دارند دو جنسیتی روان باشند تا بزرگسالان جوان .
مطالعات انجام شده واقعیتی جالب رانیز نشان می دهد .متاهلها از نظر سلامتی بهتر از مجردها هستند میزان مرگ و میر آنها کمتر از میزان مرگ و میر مجردها یا کسانی است که جدااز هم زندگی می کنند هر چند که در اکثر فرهنگها ازدواج را برای زن ایده آل و برای مرد زندان تلقی می کنند تحقیقات نشان می دهد که از نظر امتیازهای روانی و جسمی سهم مردان خیلی بیش از سهم زنان است . در مجموع کسانی که با همسر خود زندگی می کنند نسبت به کسی که تنها به سر می برد اختلالهای روانی و جسمی کمتری نشان می دهد زیرا از حشور دائمی کسی که به او نزدیک است او را دوست دارد از نظر عاطفی او را تامین می کند و در دوره های دشوار زندگی از او پشتیبانی می کند لذت می برد و در واقع زن و شوهر هایی که با هم زندگی می کنند نسبت به زنان یا مردانی که تنها به سر می برند معمولاً بیشتر خوشحالند و کمتر احساس استرس دارند . بی دلیل نیست که گفته اند " زن بلاست هیچ خانه ای بی بلا نباشد " . گروهی که از سلامت روانی بهتری برخوردار است اعلام می کند که خوشحالی و رضایتمندی بیشتری دارد . گروه مردان متاهل است گروهی که کمتر احساس سلامتی می کند وکمتر خوشحال است . گروه مردان تنهاست گروه زنان شوهر دار و گروه زنان تنها در میان این دو گروه قرار دارند ( گنجی 1381 ) .
جنبه های منفی زندگی مشترک : اختلاف به خاطر هیچ وپوچ
هر زنگی مشترک سازگاریهایی را ایجاب می کند که گاهی آسان ، گاهی مشکل، زمانی رضایت بخش و زمانی ناراحت کننده است . پس از ازدواج رضایت از زندگی مشترک و سازگاری با آن طبق تحقیقات خیلی زود رو به کاهش می گذارد سرعت و شدت این کاهش در مطالعات مختلف فرق می کند و برخی پژوهشگران به افت مداوم اشاره می کنند. در مجموع می توان گفت که موقعیت زن و شوهر ها به صورت منحنی U است . ( پیوست برگه بعدی )
کاهش رضایت در اولین سالهای زندگی تثبیت آن در دوره میانسالی و افزایش آن در آخرین سالهای زندگی مشترک ( گنجی – 1381 ) .
تنها زندگی کردن : واقعیتهای مختلف
زندگی مشترک نداشتن علتهای مختلف دارد از جمله مرگ همسر ، بیماری ، جدا شدن ، مخالفت خانواده ، نداشتن توان مالی ، علایق شخصی و … بنابراین وقتی مردم زندگی مشترک ندارند ، الزاماً به این معنا نیست که از اول مجرد مانده اند و نخواسته اند خانواده تشکیل دهند بلکه احتمال دارد که به طرق دیگری در جهت زندگی مجردی سوق داده شده اند . سابق بر این تعداد افرادی که از اول تن به ازدواج نمی دادند بسیار کم بود اما امروزه بر تعداد آنها افزوده شده است . در عوض ازدواج بعد از طلاق یا مرگ همسر در برخی جوامع چندان پسندیده به حساب نمی آمد . اما امروزه نگرشها فرق کرده است. هر چه خانواده ها از نظر سطح فرهنگی بالاتر نمی روند و تعداد افراد با سواد خانواده ها بیشتر می شود پذیرش ازدواج مجرد نه تنها عیب به حساب نمی آید بلکه یک امر ضروری تلقی می شود .
در میان کسانی که تنها زندگی می کنند تعداد زنها بیشتر از تعداد مردها ست زیرا زنها خیلی راحت می توانند از انجام دادن کارهای خانه برآیند و با تنهایی انس بگیرند پدیده طلاق نیز بر تعداد زنانی که باید تنها زندگی کنند می افزاید . زیرا در خیلی جوامع به ازدواج با زن مطلقه نسبتاً کم است . از طرف دیگر زنها مطلقه اغلب با فرزندان خود زندگی می کنند و این امر شانس ازدواج مجدد آنها را کمتر می کند . بیوه شدن نیز زنها را زودتر از مردها به کام خود می گیرد زیرا از یک طرف مردها دوست دارند با زنهای جوانتر از خود ازدواج کنند از طرف دیگر میانگین عمر زنان در مجموع هشت سال از میانگین عمر مردان بیشتر است . بنابراین به فرض تساوی بقیه شرایط در مجموع زنها 10 تا 15 سال به حالت بیوه زندگی خواهند کرد اگر خواب به دور و بر خود نگاه کنیم به راحتی خواهیم دید که در خانواده ها معمولاً اولین عزا ، عزای مرد است .
جنبه های مثبت زندگی مجردی : آزادی و استقلال
زندگی مجردی ، موقعیتی برگشت پذیر است و یکی از امتیازاتش همین است ! می توان مجرد زندگی کرد بعد تصمیم به ازدواج گرفت جدا شد ، تنها زندگی کرد ، دوباره ازدواج کرد ، پس از مرگ همسر دوباره تنها زندگی کرد و …
به طور کلی کسانی که تنها زندگی می کنند نسبت به کسانی که زندگی مشترک دارند آزادی و استقلال عمل بیشتری دارن . تنها زندگی کردن به معنای منزوی شدن نیست و مجردها اجناس بنجل نیستند . در شهرهای بزرگ صنعتی ، خدماتی که به مجردها داده می شود روز به روز در حال افزایش است : وجود خانه های کوچک ، رستورانها ، کافه ها ، دور هم جمع شدنها ، مسافرتها و غیره مثلاً می توان به اکثر رستورانها تنها رفت و غذا خورد ، اما برای پذیرایی از خانواده ها ، رستورانها ، باید جایگاه جداگانه ای داشته باشند. می توان مجرد شد و در انواع فعالیتهای ورزشی و فرهنگی شرکت کرد اما متاهل شدن محدودیتهایی به همراه دارد به نظر می رسد که زنان مجرد نسبت به زنان متاهل دشواریهایی هیجانی کمتری احساس می کنند ( لطف آبادی – 1379 ) .
جنبههای منفی زندگی مجردی : تنهایی و عدم تداوم
درست است که زندگی مجردی آزادی و استقلال عمل به همراه دارد اما این خطر را دارد که با احساس تنهایی شدید همراه باشد . برای برخی مردم عدم تداوم روابط عاشقانه کاری بس دشوار و گاهی غیر قابل تحمل است برخی نیازهای عاطفی ، جنسی یا روانی مثلاً تمایل به داشتن فرزند ممکن است برای برخی مردم واقعاً حیاتی باشد معلوم شده است گروهی هستند که از سلامت کامل برخوردار نیستند و گروهی که خود را شاد و سر حال نشان نمی دهند ، مردانی هستند که تنها زندگی می کنند ( لطف آبادی – 1379 ) .
روابط زن و شوهر : روشن نگه داشتن چراغ
انسانها همچنان برای روابط زن و شوهری ارزش قایل هستند مخصوصاً به این دلیل که می توانند محبوبیت ، توجه وپذیرش احساس کنند در موقعیتهای استرس آور حمایت شوند و نیازهای جنسی خود را بدون اضطراب و بدون شکل بر طرف کنند . بنابراین تعداد زیادی از بزرگسال به این امید تن به ازدواج می دهند . که برخی نیازها یا حتی همه آنها را به کمک فردی دیگر ارضا کنند .
به عقیده اریکسون برای برقراری رابطه سالم زن و شوهر باید بحران هویت را حل کنند . همچنین آنها را باید برخی تواناییهای ایجاد ارتباط را به نحو احسن به دست آورند جون رایت4 برای نیل به این هدف راهبردهایی پیشنهاد می کنند. به نظر او اصولاً دو سری مهارت سازگاری وجود دارد که بقای زندگی مشترک را ممکن می سازد و باید کثیف شود . اولین سری آنها عبارت است از تشدید احساس عاشقانه از طریق ارتباط ، بیان عشق از طریق کلام و نشان دادن توان جنسی از راه عمل .
اولین سری عبارت است از راهبردهایی که از تخریب زندگی مشترک بر اثر ناکامیها و تعارضهای روزمره جلوگیری می کند . حل مسائل هماهنگی ، برخورد صادقانه ، تقسیم فعالیتها و داشتن نگرش سازنده درباره استقلال و مخصوصاً درباره نیازهای جنسی ( گرانمایه – 1380 )
بافتهای زندگی مشترک : واقعیتهای مختلف
موقعیت همسری به عوامل زیادی وابسته است توانایی جنسی ، اعتقادات شخصی فرهنگ و مذهب طرفین زن و شوهر بطور قانونی ازدواج می کنند اما بدون آنکه با قانون کار داشته باشد می توانند با هم جدا از یکدیگر زندگی کنند.
ازدواج
می توان گفت که ازدواج در همه جوامع وجود دارد . منظور از ازدواج این است که یک مرد و یک زن بطور اجتماعی و قانونی اجازه پیدا می کنند زندگی مشترک تشکیل دهند و به وظایف همسری خود عمل کنند .
ازدواج در امریکای شمالی
همچون گذشته تک همسری هنوز هم مورد پسند اکثر مردم امریکای شمالی است ازدواج به صورتی که تعریف شد با اینکه هنوز بهترین الگوی همسرگزینی است کمی سست شده است . در کانادا 73% افراد بالای 15 سال یا متاهل هستند یا قبلاً متاهل بودند . اما مردم خیلی دیرتر از نسل های قبل تن به ازدواج می دهند . و 70% کانادایی ها برای دومین بار ازدواج می کنند با این همه میزان ازدواج در ایالت کبک کانادا نه تنها نسبت به کل کانادا بلکه نسبت به همه کشورهای صنعتی بسیار پایین است .
ازدواج مدنی
پس از تصویب قانون 1968 مردم کبک تنها می توانستند در حضور کشیش ازدواج کنند ازدواج شرعی ارزش مدنی داشت اینک امکان ازدواج قانونی هم اضافه شده است و زن و شوهرهای آینده حق انتخاب دارند . تصمیم گیری آنها به اعتقادات شخصی و یا به اعتقادات محیط وابسته است در همین عمومیت ازدواج مذهبی در اولین ازدواج کاهش یافته است اما نه به اندازه افت ازدواجها به علاوه هر اندازه افراد جوانتر نو گرایش آنها به ازدواج مذهبی به همان اندازه بیشتر است ازدواج مدنی معمولاً زمانی انجام می گیرد که در آن دست کم یکی از طرفین طلاق گرفته است یا طرفین از گروه های مذهبی متفاوت هستند .
پس از این غیر ممکن خواهد بود که بتوان برای تشکیل روابط زناشویی هنجارواحدی تعریف کرد بسیاری از مردم می توانند طبق هنجارهای غربی به شیوه های مختلف و یکی پس از دیگری پیمان زناشویی ببندن در جامعه شناسی اصطلاحی وجود دارد به نام تک همسری زنجیره ای ، یعنی سری زناشویی تک همسری که یکی پس از دیگری طی می شود . به جای متوسل شدن به چند زنی چند شوهری یا ازدواج گروهی مردم امریکای شمالی به همین شیوه خاص تک همسری اکتفا می کنند که تک همسری تربیتی نیز نامیده می شود آنها با هم زندگی می کنند جدا می شوند و دوباره با هم زندگی می کنند ( گرانمایه – 1381 ) .
زندگی مشترک آزاد
در سال 1990 نوزده درصد اشخاص 18-49 ساله زندگی مشترک آزاد داشتند بدین صورت که بدون ازدواج شرعی یا مدنی به صورت زن و شوهر با هم زندگی می کردند نسبت کسانی که در سال 1990 و پیش از آن مدتی زندگی مشترک آزاد داشتند در مورد مردها 18-49 ساله 42% و در مورد زنهای همان سن 43% بوده است . این پدیده به طور متوسط در بین جوانان و تحصیل کرده ها بیشتر از اکثریت مردم دیده می شود این نوع زندگی مشترک قبلاً به عنوان مقدمه ازدواج به حساب می آمد اما امروزه برای تعداد زیادی از مردم کبک شیوه دائمی زندگی زناشویی و تربیت فرزندان شده است .
زندگی مشترک آزا ذهنیت مردم را تحت تاثیر قرار داده است . جامعه کبک درارتباط با تعریفی که از ازدواج داریم خیلی با گذشت شده است . از طرف دیگر مردم کبک نسبت به حمایتی که خانواده می تواند به همراه آورد چه از نظر قضایی و چه از نظر روانی کم اعتقاد شده است . این دگرگونی در واقعیت اجتماعی زندگی زناشویی قراردادها ، تعهدات ، انتظارهای رسمی و اغلب محضری تازه ای به وجود آورده است . همچنین بیش از پیش راه پیماهیهایی مشاهده می کنیم که هدف آنها به رسمیت شناساندن زندگی مشترک آزاد در چهار چوب قانون است ( گرانمایه – 1381 ) .
از برخی جهات زندگی مشترک آزاد با ازدواج خیلی تفاوت ندارد . مثلاً مردها و زن همان روابط جنسی زن و شوهر های رسمی را دارند همان فعالیتهای و همان تلاشهای زن و شوهرهای رسمی را دارند . و معمولاً با همان دشواریها روبرو می شوند درباره دوام این نوع زندگی مشترک به اندازه مدت دوام ازدواجهای رسمی است یا نه ( گرانمایه – 1381 ).
زوج بودن اما جدا زندگی کردن
برخی زوجها گاهی برای فرار از گرفتاریهای زندگی دو نفره تصمیم می گیرند که زیر یک سقف زندگی نکنند . آنها می توانند به اطرافیان بگویند که زن و شوهرند ، می توانند در تعداد زیادی از فعالیتها از جمله فعالیتهای جنسی شریک باشند ، می توانند احساس کنند که واقعاً زن و شوهرند و حتی گاهی نسبت به هم وفادار باشند ، اما هر کس در خانه خود زنگی می کند آنها متقابلاً یکدیگر را به خانه هم دعوت می کنند اما جدایی آنها از یکدیگر از نظر فاصله زمانی و مکانی خیلی بیش از آن است که در زندگی زن و شوهر های معمولی پیش می آید آیا آنها موفق شوند به مدت طولانی با هم باشند هنوز به این سوال پاسخ داده نشده است تعداد این نوع زوجها خیلی کم است ( کهوری نژاد – 1378 )
خانواده درمانی راهبردی
جی هیلی (1984) موسس خانواده درمانی راهبردی ابتدا از اعضای گروه بیستون بود . همچنین وی روش هیپنوتیزم درمانی میلتون اریکسون را اشاعه می داد و در فیلادلفیا همکار مینوچین ( موسس خانواده درمانی ساختاری ) بوده و سپس با دکلودمادانز برای تاسیس انیستیتو خانواده درمانی واشنگتن همکاری نمود .
موضوع اصلی خانواده درمانی راهبردی عبارت است از اینکه خانواده ها در مورد تغییر تردید دارند . زیرا مشکلات خانواده ها برای بعضی از اعضا کارکردهای مهم بین فردی دارد . بنابراین درمانگر برای شکستن این تردید و مقاومت در برابر تغییر می بایست راهکارهای مشخص و دقیقی را طراحی کند تا بتواند به خانواده ها در حل مشکلات کمک نماید . همچنین درمانگران سعی در فراهم آوردن فرصتی دارند که در آن خانواده ها بتوانند با مسائل بین فردی پیچیده ای که منجر به بروز مشکل شده است درگیر شوند . برای مثال در خانواده ای که پسر بچه ای بد رفتار دارد رفتار نامناسب پسر بچه موجب حذف افسردگی پدرش می شود با کنترل بد رفتاری مجدداً توجه پدر به افسردگی اش بیشتر می شود بنابراین کارکرد بد رفتاری پسر اینست که از غوطه ور شدن پدر در افسردگی اش جلوگیری می کند از پدر و مادر خواسته می شود که بطور خصوصی با یکدیگر صحبت می کند و در مورد کنترل بد رفتاری پسر بچه به بهترین شیوه تصمیم بگیرند در این مورد خاص برنامه ریزی باید به گونه ای باشد که نیاز پدر رابرای حمایت و نیاز پسر به امنیت را برآورده کند .
خانواده سالم و درمان راهبردی
در درمان راهبردی ، خانواده سالم خانواده ای است که در آن مسئله مراتب قدرت بین نسلی به وضوح مشخص است . بدین معنی که والدین مسئول اصلی هستند و در تصمیمات مهم خانواده آخرین نظر را می دهد این طور فرض می شود که خانواده ی سالم با عبور از مرحله ی ورود به مرحله ای دیگر از دوران زندگی در قوانین ، نقشه ها و انجام امور روزمره آن قدر انعطاف پذیر هستند که این امور را به نحوی تغییر دهند که با احتیاجات مرحله ی تازه از زندگی همخوانی داشته باشد . به عنوان مثال هنگامی که کودکان از مرحله ی قبل از نوجوانی به مرحله نوجوانی می رسد ، نیاز به استقلال و خلوت بیشتری دارند و مسئولیتهایشان نیز باسید متناسب با سنشان باشد .
خانواده ی سالم این تغییرات را با انعطاف پذیری مدیریت می کند و مشکلات احتمالی را حل کرده ودر مواردی که لازم است با مذاکره مسائل را حل کند بدون این که با مشکل زیادی مواجه شد فرضیه ی دیگر در درمان راهبردی این است که در خانواده های سالم روابط ، ترکیبی از تعاملات تکمیلی و تقارنی است و آخرین فرضیه این که در خانواده های سالم عشق ، به جای خشم به عنوان ارزش اصلی در خانواده انتخاب شده و به نحوی غیر مداخله گرایانه و آسان بین اعضای خانواده توزیع می شود .
خانواده های مشکل ساز و درمان راهبردی
بر عکس خانواده ی سالم درمان راهبردی در خانواده های مشکل ساز با این فرضیه آغاز می شود که علت بروز مشکل به ساختار و سلسله مراتب خانواده بر می گردد بدین ترتیب که وقتی ساختار ها مشخص نباشد انتقال از یک مرحله ی زندگی به مرحله ی دیگر بدون انعطاف خواهد بود و یا روابط در خانواده منحصراً از نوع تعاملات تکمیلی یا تقارنی است .
هیلی معتقد است مشکلات وقتی بروز می کن که ساختار سلسله مراتب آشکار و پنهان خانواده ( یا یک سیستم اجتماعی ) با یکدیگر متفاوتند و بر این تفاوت سر پوش گذاشته می شود به عنوان مثال در خانواده ای آشکارا پذیرفته شده که پدر و مادر باید برای کودکان قانون بگذارند اما وقتی پسر قوانین را بشکند و مادر بر این رفتار سر پوش بگذارد و به پدر منتقل نکند و یا حتی بد رفتاری پسرش را تایید کند در واقع این قانون نا گفته ی بین پدر و مادر و پسر انکار شده و طبیعتاً توافق والدین برای قانون گذاری از بین می رود . در نتیجه احتمال بروز مشکلات رفتاری در پسر وجود خواهد داشت و زوجین نیز تعارضات زناشویی را تجربه می کنند . هیلی معتقد است وقتی چنین " مثلث سازیهای پاتولوژیکی " 5 اتفاق می افتد خانواده ها از حرکت آسان یک مرحله به مرحله ی دیگر چرخه ی زندگی خانوادگی باز می مانند به عنوان مثال این مثلث ممکن است در استقلال جوانان و ایجاد زندگی مستقل آنان را با مشکل مواجه سازد و ممکن است با خطر جدایی والدین از یکدیگر و فروپاشی خانواده روبرو شوند . در روابط زناشویی نیز ممکن است سلسله مراتب ناسازگار به وجود آید . به عنوان مثال در زوجی که یکی از طرفین افسرده است در ظاهر چنین به نظر می رسد که فرد افسرده از نظر سلسله مراتب خانوادگی زی دست فرد پایین تر از خودش قرار دارد زیرا افسردگی در سازماندهی روابط دارای نقش مسلطی می باشد .
در روش خانواده درمانی راهبردی آن نوع از روابط زناشویی که منحصراً از نوع تعاملات تکمیلی ( مقل مراقبت کردن و مراقبت دریافت کردن ) و یا از نوع تعاملات تقارنی ( مقل بحثهای رو در روی مداوم ) هستند به شدت مشکل ساز می شوند .
در خانواده های دارای مشکل علایم گاه نشان دهنده ی پیامدهای استعاری و مشکلات دیگر در حوزه ها هستند . به عنوان مثال تعارض بین یک کودک و والدینش در مورد حضور او در مدرسه ممکن است بیان استعاری تعارض زن و شوهر در مورد کار کردن زن باشد .
مادانز ( 1991 ) برای درمان راهبردی چند اصل اولیه را مبنای مشکل خانواده بر شمرد ، تلاش برای تسلط و کنترل دوست داشتن ، عشق ورزیدن ، حمایت کردن ابراز پشیمانی کردن و بخشش . بدین ترتیب مشکلاتی که از تسلط و کنترل سر چشمه می گیرند عبارتند از : پرخاشگری ، بزهکاری و برخی از انواع سوء مصرف مواد مشکلاتی که با آرزوی دوست داشته شدن مرتبط می شوند عبارتند از : افسردگی ، اضطراب و اختلالت خوردن . مشکلات مربوط به تمایل برای عشق ورزیدن و حمایت کردن عبارت است از : سلطه ی دخالت گرایانه ی پدر یا مادر یا کودک و گناه فراوان متعاقب آن ، تعهدها و حالات خودکشی ، و اختلال تفکر و مشکلاتی که با آرزوی ابراز پشیمانی و بخشش مرتبط هستند عبارتند از : سوء استفاده جنسی و فیزیکی .
خانواده های سالم و ناسالم و خانواده درمانی ساختاری
در خانواده درمانی ساختاری این طور فرض می شود که ساختار خانواده های سالم امکان برخورد و مواجه با نیازهای چرخه زندگی را فراهم می سازد . در این ساختار بین زیر سیستمهای والد و کودک مرزهای بین نسلی مشخصی وجود دارد . این مرزها نباید خشک یا مبهم و پراکنده باشند و عملکرد خانواده را خشک یا آشفته6 سازند از نظر همبستگی و نزدیکی عاطفی مرزها نباید در هم فرو رفته و یا بی قید و بند7 باشند . د مقابل در خانواده های ناسالم ، مرزها مبهم یا خشک و بیش از حد در هم فرو رفته و یا بی قید و بند است . در ساختار این گونه خانواده ها سلسله مذراتب بیش از حد ضعیف یا خشک ومطلق است .
این راهکارها زوجین را از رنج حاصل از حل تعارض و اصلاح قوانین حاکم بر ساختار خانواده ها معاف می سازند . والدین بی قید و بند برای دوری اتعارض حتی به بحث و مکالمه در مورد تغییر نمی پردازند .
والدین در هم فرو رفته به انکار تعارضات می پردازند و در برخی مواقع با دور زدن تعارض از طریق یکی از فرزندان از آناجتناب می کنند در خانواده هایی که سلسله مراتب ضعیف است رهبری مشترک در والدین دیده نمی شود . در این خانواده ها فعالیتهای اجرایی ممکن است بر دوش کودکان والدگونه انداخته شود . این کودکان طوری رفتار می کنند که گویی آنها والدین خانواده هستند . در خانواده هایی کخ سلسله مراتب مطلقاً خشک است والدین ممکن است از قدرت خود به طور نا مناسبی سوء استفاده کنند . بدون این که به نیازهای کودکان توجهی داشته باشند . از نظر خانواده درمانگران ساختاری خانواده ناکارا خانواده ای است که عملکردش در ارتقای رشد اعضا با شکست مواجه شود .
تفاوت های بین روابط آشفته و غیر آشفته خانوادگی
تحقیقات شناختی – رفتاری نشان داده اند که روابط در خانواده ها در زوجهای آشفته و غیر آشفته با یکدیگر متفاوتند ( فالون – 1988 ) .
اعضای خانواده های با روابط آشفته در الگوهای رفتاری منفی بیشتری نسبت به خانواده های دارای روابط غیر آشفته وارد می شوند . این الگوها به طور متقابل تقویت می شوند . همچنین اعضای این نوع خانواده ها دید منفی بیشتری نسبت به یکدیگر دارند . در این فرایند رفتارهای منفی اعضای خانواده از طریق تقویت منفی متقابل تداوم می یابد .
به عنوان مثال از کودکی خواسته می شود به رختخوابش برود و او فریاد می کشد نه . بعد از یک مشاجره ی لفظی والدین به اتاق دیگری می روند و کودک را تنها می گذارند .
نق زدن والدین متوقف می شود بنابراین فریاد کشیدن کودک به طور منفی تقویت خواهد شد . از طرفی چون والدین با کناره گیری از فریادهای کودک خلاصی می یابند این فراین نیز به طور منفی تقویت می شود . فرایندهای اجبار در خانواده به تداوم مشکلات و رفتارهای جسورانه و پرخاشگرانه در کودکان و زوجهای آشفته می انجامد .
در روابط آشفته طرح واره های شناختی منفی بر فرایند تفکر اعضای خانواده حکمرانی می کنند ( اپستین و همکاران 1988 با کوم و همکاران 1995 ) طرح واره های شناختی منفی توجه انتخابی منفی و انواع خاصی از اسنادها ، انتظارات ، فرضیات ، و استانداردهای تهدید کننده روابط خانوادگی را در بر می گیرد که باعث تداوم الگوهای رفتاری منفی خانواگی می شوند . طرح واره های شناختی منفی با این موارد در ارتباطند : توجه انتخابی به جنبه های منفی دیگران ، اسنادهای شخصی برای رفتارهای منفی و اسنادهای موقعیتی برای رفتارهای مثبت ، داشتن انتظارات منفی از دیگر اعضای خانواده ، داشتن فرضیه در مورد چگونگی روابط خانوادگی بدون مداخله نظر و دیدگاه دیگر افراد خانواده ، ارائه استانداردهایی برای یک نوع رفتار که سایر اعضای خانواده با آن موافق نیستند .
تحقیقات خارج از کشور
جرج استیون ( 1978 ) در تحقیق که به بررسیی رضایت مندی از زندگی زناشویی در بین زوجین معتاد و زوجین که یک نفر معتاد است انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که زوجین معتاد که در کنار هم به اعتیاد روی می آروند از وضعیت زندگی راضی تر هستند تا اینکه یکی از زوجین معتاد باشد که این تحقیق در کالیفرنیای امریکا مورد بحث و بررسی قرار گرفته است .
مک لین ( 1917 ) تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه رضایت زناشویی و ویژگی های شخصیتی در بین زنان متاهل شهر نیویورک انجام داده است که نتایج بدست آمده نشان می دهد که بین رضایت مندی از زندگی زناشویی و ویژگی های شخصیتی مانند اضطراب ، افسردگی و هیستری و پارانویا و … رابطه معنی داری وجود دارد .
مایلک هتادی ( 1977 ) تحقیقی تحت عنوان مقایسه هیستری در بین زنانی که از زندگی خود رضایت دارن و زنانی که به نوعی جدا و مطلقه هستند ئو یاراضی نیستند در شهر نیویورک مورد بحث و بررسی قرار داده است که به این نتیجه رسیده اند که هیستری در بین زنان مطلقه و زنانی که رضایت زناشویی ندارند بیشتر از زنان عادی و رضایت از زندگی دارند دارای تفاوت است لویی سورنا ( 1986) تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه رضایت از زندگی و تمایل به خودکشی در بین زنان حدود سنی 30 سال به بالا منطقه ای از شهر مونیخ به این نتیجه رسیده اند که بین رضایت مندی از زناشویی و تمایل به خودکشی رابطه معنی داری وجود دارد به این صورت که اگر در زندگی رضایت نداشته باشد و این عدم رضایت به صد در صد برسد احتمال خودکشی وجود دارد .
اهمیت (1980 ) تحقیقی تحت عنوان مقایسه استرس در بین فرزندان زنان و زوجین مطلقه و فرزندان زوجین خوشبخت و دارای خانواده در شهر نیویورک امریکا داده است که به این نتیجه رسیده که بین این دو گروه تفاوت معنی داری وجود دارد و استرس در بین فرزندان زوجین خوشبخت و دارای خانواده بیشتر از فرزندان زوجین مطلقه است .
تحقیقات انجام شده در داخل کشور
تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه رضایت زناشویی از زندگی و بیماریهای روانی زنان متاهل شهرستان نهاوند انجام گرفته که نتیجه تحقیق حاکی از آن اسیت که بین علائم روانی مانند افسردگی و اضطراب و رضایت زناشویی رابطه معنی داری وجود دارد ( احمد دلاوری – 1370 ) .
بهادری (1372 ) تحقیقی تحت عنوان بررسی مقایسه رضایت مندی زناشویی در بین زنان متاهل که یک بار ازدواج کرده اند و زنانی که برای بار دوم یا بیشتر ازدواج کرده اند انجام داد که نتایج حاکی از آن بود که زنانی که ازدواج اولشان بوده است از لحاظ رضایت مندی از زندگی زناشویی در سطح بالایی نسبت به زنانی که ازدواج دومشان بوده است قرار گرفته است .
و تحقیق عباس زاده (1373 ) تحت عنوان بررسی رابطه رضایت مندی شغلی و رضایت مندی از زندگی زناشویی در بین زنان شاغل و غیرشاغل نشان می دهد که بین رضایت مندی زندگی و شغلی رابطه معنی داری وجود دارد و بین زنان شاغل و غیر شاغل از لحاظ رضایت مندی زندگی زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .
و همین طور حمیدی (1370)تحقیقی تحت عنوان مقایسه رضایت مندی زناشویی در بین زوجهای فامیلی و غریبه انجام داد که نتایج بدست آمده حاکی از آن است که به نسبت رضایت مندی از زندگی در بین زوجین فامیلی بیشتر است تا زوجین غریبه که بر حسب آشنایی و شناخت روحیه طرفین از هم می باشد .
خداوردی (1371 ) در پژوهشی تحت عنوان بررسی رابطه رضایت مندی زناشویی و سلامت روانی در بین زوجین 30 ساله شهر خوی انجام داده که تحقیقات انجام شده عبارتند از آن است که بین رضایت مندی از زندگی و سلامت روانی رابطه معنی داری وجود دارد و سطح معنی داری آن برابر 5% ≤ p بوده است .
ساخت خانواده
خانواده یک گروه خویشاوندی است که در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی نیازهای بنیادی دیگر، مسئولیت اصلی را به عهده دارد. خانواده مرکب از گروهی از افراد است که از طریق خون، ازدواج یا فرزند خواندگی به یکریگر مربوط و منسوب بوده، برای مدتی طولانی و نامشخص با هم زندگی می کنند. تصویر قالبی ما از خانواده که از شوهر، زن و فرزندان تشکیل می شود، چنانچه ساخت خانواده را در سراسر تاریخ زندگی بشر مورد ملاحظه قرار دهیم، نمونه ی چندان جامعی نیست. دانشجوی جامعه شناسی باید توجه داشته باشد که از فرهنگی به فرهنگ دیگر، تنوع بسیاری در ساخت خانواده ملاحظه می شود و این تنوع ممکن است به صورت های بسیار گوناگونی در جامعه های انسانی وجود داشته باشد.
تک همسری عبارت است از ازدواج یک زن با یک مرد، و این شایع ترین صورت زناشویی را تشکیل می دهد.
انتخاب همسر
در بسیاری از جوامع، انتخاب همسر تحت مقررات و نظارت قواعد درون همسرگزینی و برون همسر گزینی قار داد. قاعده درون همسری حکم می کند که فرد ازدواج کننده باید در داخل گروه معینی که به آن تعلق دارد ازدواج کند و قاعده برون همسری، ازدواج را در بیرون از دایره گروه خاصی که فرد بدان تعلق دارد تجویز می کند.
همسر گزینی با دو روش و شیوه مختلف انجام می گیرد. روش اول که در آن انتخاب معمولا بر اساس عشق و علاقه استوار است، انتخاب آزادانه دو طرف اهمیت دارد. در روش دوم، انتخاب در اختیار خانواده هاست و والدین در مورد همسرگزینی فرزندانشان تصمیم می گیرند.
زناشویی مبتنی بر عشق و علاقه، یک ویژگی فرهنگی مغرب زمین و کشورهای صنعتی شده غرب شناخته شده است. برای بسیاری از جوامع، ازدواج مبتنی بر عشق یک پیش نیاز طبیعی و ضروری و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، ولی این شیوه در جوامع گوناگون چندان عمومیت ندارد. کارایی زناشویی مبتنی بر عشق و علاقه این است که به جوانان کمک می کند که عواطف و محبتی را که خانواده به آنان مبذول می کرد، به زندگی تازه منتقل کنند.
نامزدها به دلایل متعددی پیوند با یکدیگر را می پذیرند. خصوصیاتی را که فرد در همسر آینده خود، به طور طبیعی جستجو می کند، شامل جاذبه های گوناگون مانند مشابهت سنی،مذهبی، نژادی، پایگاه اقتصادی – اجتماعی ، سطح تعلیم و تربیت، کشش ها، زیباییها و قیافه ظاهری اوست.
طلاق
واقعیت دارد که میزان طلاق در قرن بیستم، در کشورهای صنعتی رشد فزاینده ای داشته است. تغییرات و تحولات ناشی از توسعه ی صنعت و شهرنشینی، این میزان را در کشورهای جهان سوم – از جمله ایران – نیز در دهه های اخیر،به صورت معنی داری افزایش داده است. تزلزل ارزش ها، زندگی شهرنشینی و تحرک جغرافیایی، اثرهای انکارناپذیر بر خانواده گذاشته، کارکردهایی را که خانواده در گذشته داشته، کاهش داده است، شاید به این دلیل که زن و شوهر، دیگر هیچ کدام به تنهایی برای تولید ضروریات زندگی و خدمات لازم، به خانواده وابسته نیستند. عملا و در مقایسه با یک جامعه کشاورز،انحلال خانواده در محیط شهری و صنعتی، بسیار آسانتر و راحت تر صورت می گیرد. بعلاوه، طلاق در یک جامعه شهری و صنعتی قبح کمتری دارد، به عبارت دیگر، طلاق یک راه حل اجتماعی پذیرفته برای ازدواج هایی است که با موفقیت قرین نیست. به همین دلیل، در بسیاری از کشورها، احساسات عمومی تغییر و تحول قوانین را به نفع انجام طلاق تحمل کرده،تشریفات و مقررات دادگاه ها در سرعت بخشیدن به موارد بی چون و چرا، کاهش فراوانی پیدا کرده است.
دلایل طلاق
علل و عوامل اجتماعی موثر بر جدایی زوجین و از هم پاشیدگی خانواده از طریق طلاق، بیشمار است و پایانی نمی شناسد، زیرا ازدواج، دو نفر انسان را که هر کدام شخصیت منحصر بفردی دارد و زمینه های تربیتی مختلفی داشته است، در یک زندگی مشترک خانوادگی درگیر می کند. شاید عمده ترین دلیل طلاق توقعات بسیاری است که هر یک از طرفین ازدواج از دیگری قبلا داشته یا دارد. این انتظارات، پایگاه های اجتماعی آینده آنها، رابطه ی جنسی، شهرت، سلامت جسمانی، امنیت شغلی و نقش خاص هر یک در قبال دیگری را شامل می شود. در برخی جامعه های صنعتی، عشق و علایق شخصی مهمترین عامل زندگی زناشویی است. به فرض، قبل از ازدواج، هر کدام از طرفین تصور می کند که اگر عشقشان به یکدیگر فروکش نکند، هیچ مساله دیگری قادر به گسستن پیوند ازدواج آنها نخواهد بود، ولی پس از ازدواج، خیلی زود متوجه می شوند جلوه های عشق و علاقه که زمانی سرشار از آن بودند، ترکشان کرده، مجبورند برای حل مسائل داخلی خود ابزار و وسایل عملی تری را جستجو کنند.
دگرگونی در ساخت خانواده
تغییرات ساختی در خانواده های عصر جدید، حاصل کوچک شدن حجم خانوار، دگرگونی در وجهه نظرها و برداشت ها از مساله طلاق و دگرگونی هایی است که در نقش مرد و زن به وجود آمده است. کاهش حجم خانواده، خود تاثیر چند عامل بوده است. یکی از این عوامل تغییر در نقش فرزندان است که با حرمت از جامعه ی اساسا کشاورزی محدود، به جامعه وسیع شهری و صنعتی همراه بوده است. کودکان جامعه ی شهری و صنعتی، سربار اقتصادی خانواده محسوب می شود و نه کمک کار آنها. عامل دومی که در کاهش حجم خانواده موثر بوده است، بالا رفتن مستمر سطح آموزش و پرورش است. جامعه شناسان دریافته اند که زوجی که از سطح بالای تحصیلات برخوردارند، گرایش به کاهش تعداد فرزند دارند، در حالی که در مورد زوج هایی که تحصیلات کمی دارند، چنین گرایشی مشاهده نمی شود. سرانجام، سومین عامل، توزیع وسیع وسایل جلوگیری از آبستنی و مشاوره ی خانوادگی است که به افراد امکان داده است در انتخاب تعداد فرزندان خود آزاد باشند و حتی اگر هیچ فرزندی نخواهند، برایشان میسر است.
از آنجا که طلاق یک روش پذیرفتنی و پذیرفته برای پایان دادن به ازدواج است، هر جا که مساله کودکان مطرح است، تغییراتی در ساخت خانواده ایجاد شده است. وقتی پدر یا مادر خانواده را ترک می کند، کارکردها و مسئولیت های دیگر افراد خانواده باید طوری تغییر کند که بتواند جای خالی او را پر کند.
توقعات و نقش های طرفین ازدواج از جنگ دوم جهانی به بعد، بشدت تحول یافته، و بویژه نقش زن، بیشتر تغییر کرده است. زن ها به صورت روزافزونی به کار روی آورنده اند و به درآمد خانوادگی کمک می کنند و به همان نسبت از اقتدار بیشتری برخوردارند. بسیاری از زنهای طبقه ی متوسط، امروزه تحصیلات خود را به پایان می رسانند و سپس ازدواج می کنند و تا تولد اولین فرزند به کار می پردازند و برای نگهداری بچه، یا از مهدکودک استفاده می کنند یا کس دیگری را برای نگهداری او استخدام می کنند تا مادر بتواند به طور تمام وقت، در خارج از خانه کار کند. جنبش آزادی زنان در کشورهای غربی تا حد زیادی ارزش های اجتماعی را تغییر داده و زمینه را برای چنین رفتارهایی آماده کرده است، به طوری که این الگوها، به صورت الگوی رفتاری قابل قبول در جامعه های صنعتی پذیرفته شده است.
مراحل زندگی از نظر لوینسون
لوینسون (1978) با اجرای مصاحبه های زندگی نامه ای با چهل مرد 35 تا 45 ساله از چهار خرده گروه شغلی (کارگران ساعتی در صنعت، مدیران تجاری، زیست شناسان دانشگاه و رمان نویسان) می خواست از ترتیب نهفته در روند زندگی بزرگسالان آگاه شود. بعدا او در مورد زندگی چهل و پنج زن، که آنها نیز 35 تا 45 ساله بودند و به سه خرده گروه خانه دار،مدیران تجاری و استادان دانشگاه تعلق داشتند، تحقیق کرد. نتایج او و سایرین، مسیر مشترک تغییر را نشان می دهند، به طوری که مردان و زنان با تکالیف رشدی به شیوه ای متفاوت برخورد می کنند (لوینسون، 1996؛ رابرتس و نیوتن، 1987).
لوینسون (1978، 1996) مانند اریکسون، رشد را به صورت زنجیره ای از دوره ها یا مراحل در نظر می گیرد که از لحاظ کیفی مجزا هستند، هر یک زمان خاص خود را دارند، و چالش های روانی ویژه ای را در زندگی شخصی به همراه می آورند. در هر دوره، تغییرات مهمی روی می دهند که با توجه به سن فرد، قابل پیش بینی هستند و نیروهای زیستی و اجتماعی مشترکا آنها را ایجاد می کنند. در جدول زیر می بینید که هر دوره با یک انتقال شروع می شود که تقریبا 5 سال ادامه می یابد و به دوره ی قبلی خاتمه می دهد و فرد را برای دوره ی بعدی آماده می سازد. افراد، در بین این انتقال ها به سمت دوره های باثباتی پیش می روند که در این دوره ها روی ساختن ساختار زندگی تمرکز می کنند، ساختاری که خواسته های شخصی درونی و خواسته های اجتماعی بیرونی آن دوره را هماهنگ می کند.
جدول مراحل رشد روانی – اجتماعی بزرگسالان
دوره ی رشد
اریکسون
لوینسون
ویلانت
اوایل بزرگسالی
(20 تا 40 سالگی)
صمیمیت در برابرانزوا
انتقال مقدماتی به بزرگسالی : 17 تا 22 سالگی
وارد شدن به ساختار زندگی اوایل بزرگسالی : 22 تا 28 سالگی
صمیمیت
انتقال 30 سالگی : 28 تا 33 سالگی
تثبیت شغلی
به اوج رسیدن ساختار زندگی در اوایل بزرگسالی :33 تا 40 سالگی
میانسالی
زایندگی در برابر
انتقال میانسالی : 40 تا 45 سالگی
زایندگی
(40 تا 65 سالگی)
رکود
وارد شدن به ساختار زندگی میانسالی (45 تا 50 سالگی)
انتقال 50 سالگی (50 تا 55 سالگی)
محافظ ارزشها
به اوج رسیدن ساختار زندگی میانسالی (55 تا 60 سالگی)
اواخر بزرگسالی
انسجام من در برابر
انتقال اواخر بزرگسالی (60تا65 سالگی)
انسجام من
(65 سالگی تا مرگ)
ناامیدی
اواخر بزرگسالی (65 سالگی تا مرگ)
ساختار زندگی که مفهوم مهمی در نظریه ی لوینسون است، الگو یا طرح اساسی زندگی فرد در هر لحظه ی معین می باشد. اجزای تشکیل دهنده ی آن،روابط فرد با دیگران، اعم از افراد، گروهها و موسسات هستند. ساختار زندگی می تواند اجزای زیادی داشته باشد، ولی معمولا فقط تعداد کمی از آنها که با زندگی زناشویی/ خانوادگی و شغل ارتباط دارند برای زندگی فرد حیاتی هستند. با این حال، در ارزش عمده و جانبی اجزای ساختار زندگی تفاوت های فردی زیادی وجود دارد.
با نگاهی دوباره به جدول، متوجه خواهید شد که هر یک از دوره های لوینسون، مراحل انتقالی و ساختارسازی را در بر دارد. وظیفه ی اصلی دوره ی ساختار سازی، برگزین و منسجم کردن اجزا به شیوه ای است که زندگی فرد را بهبود بخشد. هر دوره ی ساختارسازی معمولا 5 تا 7 سال ادامه می یابد و حداکثر به 10 سال می رسد. بعدا، ساختار زندگی که مبنای ثبات را تشکیل داده است،مورد سوال قرار می گیرد و انتقال جدیدی برای تغییر دادن آن پدیدار می شود. لحظه ای درنگ کنید و اجزای ساختار زندگی خودتان را یادداشت نمایید. آیا شما در خلال ساختن هستید : انتخاب کردن و آمیختن اجزا و دنبال کردن ارزش ها و اهداف درون آن ساختار؟ یا اینکه در حال انتقال هستید : خاتمه دادن به ساختار موجود برای ایجاد امکاناتی جهت ساختاری جدید؟
گزارش های زندگینامه ای خیلی از افراد، توصیف مراحل زندگی لوینسون را تایید می کنند. این گزارش ها همچنین نشان می دهند که اوایل بزرگسالی (جوانی) دوره ی "بیشترین انرژی و وفور نعمتى تناقض و استرس" است (لوینسون، 1986، ص5). این سالها، رضایت زیاد از عشق، تمایلات جنسی، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند. اما این سالها، فشارهای زیادی را نیز وارد می آورند : تصمیمات مهم درباره ی ازدواج، فرزندان، کار و سبک زندگی، قبل از اینکه خیلی از افراد تجربه ی زندگی لازم را برای انتخاب عاقلانه داشته باشند.
رویاها و مشاوران . چگونه جوانان از فرصت های این دوره استفاده می کنند و با مخاطرات آن کنارمی آیند؟لوینسون دریافت که در انتقال اوایل بزرگسالی (17تا 22 سالگی) ، اغلب جوانان رویایی را می سازند که در خلال آن خود را در دنیای بزرگسالی تجسم می کنند و این رویا، تصمیم گیری ٱنها را هدایت می کند. هر چه این رویا مشخص تر باشد، ساختارسازی فرد هدفمندتر خواهد بود. این رویا در مورد مردان، معمولا بر آدم مستقلی که در کار خود موفق است، تاکید دارد. در مقابل فقط تعداد کمی از زنان رویاهایی را گزارش می دهند که درآنها شغل حاکم است. در عوض، اغلب زنان شغل گرا، "رویاهای دو نیم شده" ای را آشکار می سازند که در آنها، زندگی زناشویی و کار برجسته هستند. در ضمن، رویاهای زنان، خود (self) را بر حسب روابط با شوهر، فرزندان و همکاران، توصیف می کنند. رویاهای مردان، بیشتر فردگرا هستند : آنها افراد مهم،مخصوصا همسر خود را، پشتیبان مهمی برای هدفشان می دانند. آنها به ندرت خود را پشتیبان اهداف دیگران می انگارند.
در ضمن،جوانان با مشاوری که به تحقق بخشیدن رویای آنها کمک می کند، رابطه برقرار می کنند. مشاور معمولا چند سال بزرگتر است و در مورد دنیایی که فرد می خواهد به آن وارد شود، تجربه دارد. اغلب اوقات، دانشجوی سال بالایی که شاغل است،گاهی یک دوست،همسایه یا خویشاوند این نقش را ایفا می کند. مشاوران مانند معلمی عمل می کنند که مهارت های شغلی فرد را بالا می برند. آنها راهنمایی هستند که فرد را با ارزش ها، سنتها و ویژگی های محیط کاری آشنا می سازند. زمانی که به رشد شغلی می پردازیم،خواهیم دید که یافتن یک مشاور پشتیبان برای مردان راحت تر از زنان است.
به عقیده ی لوینسون،مردانی که به سوی مشاغل عالی رتبه گرایش دارند (دکتر، وکیل، دانشمند) ، بیست تا سی سالگی خود را در فراگیری مهارت ها، ارزش ها و شرایط لازم حرفه ی خویش، صرف می کنن. با اینکه برخی از زنان این مسیر را دنبال می کنند، اما برای خیلی از آنها فرآیند یافتن شغل تا میانسالی به طول می انجامد (لوینسون، 1978، 1996؛ رابرتس و نیوتن،1987).
انتقال 30 سالگی . جوانان در مدت انتقال 30 سالگی، ساختار زندگی خود را ارزیابی مجدد می کنند و می کوشند اجزایی را که به نظرشان نامناسب هستند، تغییر دهند. آنهایی که درگیر شغل خود هستند و هنوز مجردند، سرگرم یافتن یک شریک زندگی می باشند. با این حال، مردان به ندرت ترجیح شغلی و خانوادگی خود را عوض می کنند، در حالی که زنان شغل گرا گاهی این کار را انجام می دهند.
زنانی که زودتر بر ازدواج و مادری تاکید می ورزند،معمولا در این زمان اهداف فردگرایانه ای تعیین می کنند. زنان در انتقال 30 سالگی، در مورد جنبه هایی از زندگی زناشویی خودآگاه می شوند که آنها را به از دست دادن استقلال تهدید می کند. زنان متاهل از شوهران خود توقع دارند که تمایلات و آرزوهای فراتر از خانه ی آنها را به رسمیت بشناسند.
انتقال 30 سالگی برای زنان و مردانی که نه از رابطه ی خود و نه از دستاوردهای شغلی خود خشنودند، می تواند دوره ای بحرانی باشد. در مورد آنهایی که نمی دانند آیا می توانند ساختار زندگی ارزشمندی را به وجود آورند، این دوره پر از تعارض و بی ثباتی است.
سر و سامان یافتن مردان، ادامه بی ثباتی زنان . لوینسون (1978، 1996) ، 33 تا 40 سالگی را دوره ی سر و سامان یافتن می داند. مردان برای به اوج رساندن ساختار زندگی اوایل بزرگسالی، روی برخی روابط و آرزوها تاکید می کنند و سایر روابط و آرزوها را در درجه ی دوم اهمیت قرار می دهند یا اصلا کنار می گذارند. آنها برای انجام این کار، می کوشند با محکم کردن جایگاه خود در خانواده، کار و جامعه، مقام امنی را در اجتماع کسب کنند. در عین حال، آنها در داخل ساختار خود پیشروی می کنند، به این صورت که مهارت های خود را بهبود می بخشند و مطابق با ارزش های خود،در جامعه مشارکت می جویند، خواه این ارزش ها ثروت باشد یا قدرت، شهرت،پیشرفت هنری با علمی و یا نوع خاصی از سهیم شدن در خانواده یا اجتماع. اِرنی ، شوهر شارس،در طول این سالها،مهارت حسابداری خود را افزایش داده، شریک موسسه تجاری خود شد، تیم فوتبال پسرش را مربیگری کرد و به عنوان خزانه دار کلیسا انتخاب شد. او کمتر از دوران بیست سالگی خود به گلف،مسافرت و نواختن گیتار توجه داشت.
با این حال، "سر و سامان یافتن" ، تجربیات زنان رادر خلال سی سالگی آ>ها به دقت توصیف نمی کند. خیلی از آنها به علت اضافه شدن تعهد شغلی یا زناشویی که باید در ساختار زندگی شان گنجانده شود،شدیدا بی سر و سامان هستند. وقتی که شارس صاحب دو فرزند شد، احساس کرد که بین موفقیت پژوهشی خود در دپارتمان بهداشت ایالتی و وقت گذرانی با خانواده اش، گیر کرده است. او بعد از به دنیا آمدن هر یک از بچه هایش، 6 ماه مرخصی می گرفت. وقتی که به سر کار خود بر می گشت، نمی توانست فرصت های مناسب اجرایی را دنبال کند،زیرا برای دنبال کردن این فرصت ها باید به مسافرت می رفت . مدتی از خانه دور می شد و مدت کوتاهی بعد از اینکه کریستی دکتری خود را دریافت کرد از گری طلاق گرفت. اکنون او مادر مجردی شده و زندگی شغلی خود را آغاز کرده بود، فشارهای تازه ای متحمل می شد. خیلی از زنان تا میانسالی، ثباتی را که مردان در سی سالگی کسب می کنند، به دست نمی آورند (لوینسون، 1996).
سازگاری با زندگی از نظر ویلانت
ویلانت (1977) ، رشد 94 مرد را که در دهه ی 1920 متولد شده و در یک کالج مشغول تحصیل بودند برای بررسی انتخاب کرد و 30 سال آنها را پی گیری نمود. با این دانشجویان در کالج مصاحبه های فشرده ای صورت گرفت. هر ده سال، آنها به پرسش نامه هایی طولانی درباره ی زندگی فعلی خود پاسخ دادند. بعدا ویلانت با هر یک از این مردان در 47 سالگی در رابطه با کار، خانواده و سلامت جسمانی و روانی مصاحبه کرد.
نظریه ی ویلانت غیر از کنار گذاشتن برنامه ی تغییر مرتبط با سن، با نظریه ی لوینسون هماهنگ است. هر دوی آنها قبول دارند که کیفیت روابط با فاراد مهم،روند زندگی را شکل می دهد. ویلانت در جریان بررسی روش هایی که مردان خود و دنیای اجتماعی شان را تغییر می دهند تا با زندگی سازگار شوند، مراحل اریکسون را تایید نمود، ولی شکاف بین آنها را پر کرد. مردان بعد از دوره ای در بیست تا سی سالگی که صرف مسایل صمیمیت می شد، در سی تا چهل سالگی روی تحکیم شغلی تمرکز می کردند – سخت کار می کردند و در مشاغل خود ارتقا می یافتند. آنها در چهل تا پنجاه سالگی ، از پیشرفت فردی کنار می کشیدند و مولد یا زاینده تر می شدند : به دیگران کمک نموده آنها را راهنمایی می کردند. آنها در پنجاه تا شصت سالگی "محافظ ارزش ها" یا محافظ فرهنگ خود می شدنند. خیلی از آنها فلسفی می شدند، به این صورت که به ارزش های نسل جدید و وضعیت جامعه ی خود می اندیشیدند. آنها می خواستند آنچه را که از تجربه ی زندگی آموخته بودند و به دیگران بیاموزند و جویای تداوم بخشیدن به قابلیت مراقبت از دیگران بودند (ویلانت و کوری، 1994).
ویلانت برخلاف لوینسون، در مورد زنان تحقیق نکرد. اما پژوهش طولی مشتمل بر زنانی که تقریبا همزمان با آزمودنی های او متولد شده بودند، از تغییرات مشابهی خبر می دهد (بلاک، 1971؛ اودن و ترمن، 1968).
نقطه ضعف های نظریه لوینسون و ویلانت
گر چه در مورد رشد بزرگسالان بین نظریه پردازان روانی – اجتماعی، اتفاق نظر زیادی وجود دارد، باید به خاطر بسپاریم که نتیجه گیری آنها عمدتا بر پایه ی مصاحبه با افرادی استوار بود که در دهه ی 1920 و 1940 متولد شده بودند. الگوهایی که لوینسون و ویلانت مشخص کردند با مسیر زندگی شارس، ارنی، کریستی و گری می خواند، ولی هنوز این احتمال وجود دارد که الگوهای آنها به اندازه ای که در مورد نسل قبلی کاربرد داشتند، در مورد جوانان امروزی قابل اجرا نباشد (روسی، 1980).
دو عامل دیگر،نتیجه گیری های این نظریه پردازان را محدود می کنند. اولا، با وجود آنکه نمونه ی لوینسون، بزرگسالان دانشگاه نرفته و کم درآمد را در برداشت، تعداد آنها اندک بود، و زنان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی پایین اصلا مورد بررسی قرار نگرفتند،در حالی که مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی می تواند بر روند زندگی تاثیر عمیقی داشته باشد. برای مثال،کارگران لوینسون به ندرت رویای شغلی خود را به مرحله ی عمل درآوردند. شاید به این علت که پیشرفت شغلی برای مردان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی پایین کمتر برجسته است، "اوایل بزرگسالی" را نقطه ی پایان می دانند و در سن پایینتر از همتایان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی بالای خود به "پختگی" می رسند (نیوگارتن، 1979). ویلانت (1993) آرشیوهای طولی مردانی را بررسی کرد که در دهه ی 1940 در محله های مرکز شهر بوستون متولد شده و نیمی از آنها در بزرگسالی همچنان کم درآمد بودند. گر چه او شواهدی را برای توالی مرحله ای خود گزارش داد، ولی اعتراف کرد که این نمونه خیلی کوچک بوده است.
بالاخره اینکه، آزمودنی های لوینسون،هنگامی که مصاحبه شدند،میانسال بودند و شاید تمام جنبه های زندگی جوانی خود را به دقت به خاطر نیاورده باشند. در مجموع، قبل از اینکه بتوانیم با قاطعیت نتیجه بگیریم که توالی رشدی یاد شده در مورد همه ی جوانان قابل اجراست،به بررسی نسل های جدید، هم مردان و هم زنان،با پیشینه های فرهنگی و مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی گوناگون،نیاز داریم.
زمان بندی اجتماعی
در بخش های قبلی، تاکید کردیم که تغییرات در جامعه از نسلی به نسل بعدی می تواند بر روند زندگی تاثیر بگذارد. بر نایس نوگارتن (1968،1979) خاطرنشان می سازد که تاثیر فرهنگی و نسلی مهم بر رشد بزرگسالان، زمان بندی اجتماعی است که منظور از آن،انتظارات درجه بندی شده ی سنی برای رویدادهای خاص زندگی ، مانند شروع اولین شغل،ازدواج کردن، تولد اولین فرزند، خریدن خانه و بازنشستگی است. همه ی جوامع برای تحقق بخشیدن به تکالیف اساسی مربوط به رشد، زمان بندی دارند. به موقع بودن یا بی موقع بودن می تواند بر عزت نفس تاثیر عمیقی بگذارد، زیرا بزرگسالان (مانند کودکان و نوجوانان) ، مقایسه ی اجتماعی می کنند و پیشرفت زندگی خود را در مقایسه با پیشرفت دوستان، خواهر – برادرها و همکارانشان ارزیابی می کنند. افراد مخصوصا هنگام ارزیابی دستاوردهای خانوادگی و شغلی، معمولا می پرسند : "آیا مطابق با سنم عمل می کنم؟".
یکی از منابع مهم تغییر شخصیت بزرگسالی، تبعیت از زمان بندی اجتماعی یا انحراف از آن است. در یک تحقیق، زنان دانشجویی را که در دهه ی 1930 متولد شده بودند تا 27 سالگی و 43 سالگی پی گیری کردند. پژوهشگران می خواستند بدانند این آزمودنی ها تا چه اندازه ای از زمان بندی اجتماعی "زنانه" (ازدواج و مادری در اوایل یا اواسط بیست تا سی سالگی) پیروی کردند. زنانی که به موقع تشکیل خانواده دادند، مسول تر،خویشتن دار، صبور و مهرورز شدند، ولی عزت نفس آنها افت کرد و احساس می کردند هر چه زندگی شان بیشتر پیش می رود، آسیب پذیر تر می شوند. زنانی که از زمان بندی شغلی مخصوص مردان پیروی می کردند، مسلط تر، معاشرتی، مستقل و از لحاظ عقلانی کارآمدتر شدند و این روند در افراد همسانی که ده سال بعد متولد شده بودند نیز یافت شد (وند واتر و استوارت،1997). زنانی که از زمان بندی اجتماعی پیروی نکرده بودند – نه ازدواج کرده و نه شغلی را تا 30 سالگی آغاز کرده بودند – عملکرد بسیار ضعیفی داشتند. آنها نسبت به خود تردید داشتند،احساس بی کفایتی و تنهایی می کردند. یکی از آنها گفت : "آینده ی من یک علامت سوال بزرگ است" (هلسون ، 1992، هلسون، میچل و مون، 1984، ص 1090).
انتظارات مربوط به رفتار مناسب در اوایل، اواسط و اواخر بزرگسالی، دیگر مانند گذشته قطعی و بی چون و چرا نیستند. وقتی از دانشجویان استرالیلیی در مورد بهترین سنی که انسان می تواند به انواع رویدادهای مهم رشد تحقق بخشد سوال کردند،آنها در مقایسه با افراد سی سال گذشته،از سن بالاتر برای ازدواج ، پدربزرگ و مادر بزرگی و دامنه ی سنی وسیع تری برای بازنشستگی طرفداری کردند (پترسون،1996). با این حال، خیلی از بزرگسالان وقتی که از زمان بندی رویدادهای زندگی خیلی عقب می افتند، تا اندازه ای دچار ناراحتی روانی می شوند. به نظر می رسد که پیروی از زمان بندی اجتماعی، در اوایل بزرگسالی موجب اطمینان خاطر می شود،زیرا تضمین می کند که جوانان به فعالیت اجتماعی می پردازند،مهارت ها را پرورش می دهند و آگاهی از خود و دیگران را بالا می برند (هلسون، 1997، هلسون و مون، 1987). به اعتقاد نوگارتن (1979) ، ثبات جامعه به داشتن افردی بستگی دارد که از الگوهای زمان بندی اجتماعی پیروی کنند. با در نظر داشتن این موضوع ، اجازه دهید ببینیم چگونه مردان و زنان جوان تکالیف اساسی اوایل بزرگسالی را پشت سر می گذارند.
روابط صمیمی
افراد برای برقراری رابطه ی صمیمی با فردی دیگر، باید شریکی پیدا کنند، پیوند عاطفی برقرار نمایند،و آن در طول زمان نگهدارند. گر چه جوانان خیلی به عشق رمانتیک علاقه مند هستند، ولی صمیمیت و روابط دیگری هم یافت می شود که طی آن بین دوستان، خواهر – برادرها و همکاران،نوعی عهد و پیمان متقابل وجود دارد. اجازه دهید جنبه های گوناگون صمیمیت را بررسی کنیم.
عشق رمانتیک
شارس در سال سوم دانشگاه، در کلاس درس حکومت،اغلب به ارنی که دانشجوی سال آخر و ممتاز بود،خیره می شد. یک روز، دوست مشترک ارنی و و شارس،آنهارا به مهمانی دعوت کرد. مدت کوتاهی بعد، شارس پس از گفتگو با ارنی پی برد که او آدم صمیمی و جالبی است و ارنی هم شارس را فردی دوست داشتنی،با هوش و جذاب یافت. در پایان مهمانی،این زوج پی بردند که در مورد موضوعات اجتماعی مهم، عقاید مشترکی دارند، از این رو،تصمیم گرفتند بیشتر با هم باشند. چهار سال بعد آنها ازدواج کردند.
یافتن همسری برای شریک زندگی، رویداد مهمی در رشد بزرگسالی است که تاثیر عمیقی بر خود پنداره و سلامت روانی دارد. این رویداد، در عین حال، فرآیند پیچیده ای است که به مرور زمان شکوفا می شود و همان طوری که رابطه ی ارنی و شارس نشان می دهد، تحت تاثیر انواع رویدادها قرار دارد.
همسرگزینی
همسران صمیمی در مکان هایی یکدیگر را ملاقات می کنند که افراد متناسب باین، قومیت، مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی و مذهب آنها در این مکان ها وجود دارد. وقتی که افراد در مجاورت یکدیگر قرار دارند، معمولا همسرانی را انتخاب می کنند که از لحاظ نگرش، شخصیت، برنامه های تحصیلی، هوش، جذابیت بدنی و حتی قد شبیه آنها باشند (کیت و شیفر، 1991/سیمسون و هاریس،1994). گر چه گاهی همسران رمانتیک توانایی هایی دارندکه یکدیگر را کامل می کنند،ولی از دیدگاهی که می گوید : "اضداد یکدیگر را جذب می کنند"، حمایت کمی شده است. در عوض، هماهنگی قوی ترین نیرو در تبدیل کردن غریبه ها به دلباختان است. هر چه دو نفر شباهت بیشتری داشته باشند، از رابطه ی خود راضی تر خواهند بود و به احتمال بیشتری در کنار هم می مانند (کاسپی و هربنر،1990).
در اهمیتی که افراد برای ویژگی های خاص قایل هستند، تفاوت های جنسی وجود دارد. زنان برای هوش، جاه طلبی، وضعیت مالی، شخصیت و پای بندی و مردان برای جذابیت بدنی و مهارت های خانه داری، ارزش بیشتری قایل هستند. زنان همسر همسن یا اندکی مسن تر و مردان همسر جوان تر را ترجیح می دهند (فین گلد، 1992/کنریک و کیف، 1992/پینس،1998). نظریه ی بوم شناختی به ما کمک می کند تا علت آن بدانیم. چون توانیی تولید مثل زنان محدود است، همسری با صفات خاص را می جویند که بقا و سلامت فرزندان را تضمین کند. در مقابل،مردان همسری را می جویند که جوان و شاداب بوده و توانایی تامین لذت جنسی و زاییدن را داشته باشد. در تایید این نظر،مردان اغلب می خواهند رابطه سریعا به سمت صمیمیت جسمانی پیش رود. زنان معمولا دوست دارند قبل از اینکه آمیزش جنسی روی دهد، صمیمیت روانی برقرار شود و زن و مرد مدت بیشتری را صرف شناختن یکدیگر کنند.
طبق دیدگاه یادگیری اجتماعی،نقش های جنسی اجتماعی عمیقا بر ملاک های همسرگزینی تاثیر می گذارند. مردان از همان آغاز کودکی یاد می گیرند جسور و مستقل باشند : رفتارهایی که به موفقیت در دنیای کار می انجامد. زنان رفتارهای مهرورزانه را فرا می گیرند که پرستاری را تسهیل می کند. بعدا هر یک از دو جنس یاد می گیرند برای صفاتی در طرف مقابل خود ارزش قایل شوند که با تقسیم بندی سنتی کار تناسب داشته باشند. در جهت حمایت از این نظریه بد نیست بدانید در فرهنگ هایی که برابری جنسیت بیشتری در حکومت و محیط کار وجود دارد، زنان روی وضعیت مالی مرد کمتر تاکید می کنند و مردان به مهارت های خانه داری زن کمتر اهمیت می دهند و هر دو جنس برای سن همسر بالقوه نسبت به سن خودشان، اهمیت کمتری قایل هستند. با این حال، صرف نظر از برابری جنسیت در جوامع، مردان بیشتر از زنان برای جذابیت بدنی ارزش قایل اند (ایگلی و وود،1999). به احتمال زیاد ، شالوده ی تفاوت های جنسی در ترجیحات همسر گزینی ترکیب نیروهای زیستی و اجتماعی است.
به طوری که بحث ویژه ی زیر نشان می دهد، عامل موثر دیگر در همسری که انتخاب می کنیم و کیفیت رابطه ای که برقرار می نماییم، رابطه ی والد – کودک اولیه ی ماست. و بالاخره، برای اینکه رابطه ی عاشقانه به ازدواج بیانجامد،باید در زمان مناسب روی دهد. در نفر ممکن است مناسب یکدیگر باشند، اما اگر یکی یا هر دوی آنها با توجه به رشد یا زمان بندی اجتماعی شان برای ازدواج آمادگی نداشته باشند، رابطه ی آنها احتمالا قطع می شود.
اجزای عشق. چه احساس ها و رفتارهایی به ما می گویند که عاشق شده ایم؟ طبق یک نظریه ی مشهور، عشق سه جزء دارد : صمیمیت، شور و شهوت و تعهد. صمیمیت جزء هیجانی است و ارتباط گرم و محبت آمیز، ابراز نگرانی در مورد سلامت طرف مقابل و میل به پاسخ متقابل همسر را شامل می شود. شور و شهوت، جزء انگیختگی جسمانی و روانی است و میل به فعالیت جنسی و احساس عاشقانه را شامل می شود. تعهد، جزء شناختی است و باعث می شود که زوج ها نتیجه بگیرند عاشق هستند و باید این عشق را حفظ کنند (استرنبرگ، 1987، 1988).
زمانی که روابط عاشقانه پیش می رود،تعادل بین این اجزا تغییر می کند. در ابتدا، عشق شهوانی – کشش جنسی شدید – نیرومند است. به تدریج،شهوت به نفع صمیمیت و تعهد کاهش می یابد که اساس عشق صمیمانه یا مهر و عطوفت عمیق را تشکیل می دهد (فر، 1994/ هاتفیلد، 1988). با این حال، هر یک از جنبه های عشق به حفظ روابط جدید کمک می کنند. عشق شهوانی اولیه، پیش بین قدرتمندی است برای اینکه آیا همسران با هم می مانند یا خیر. اما بدون صمیمیت کامل، پیش بینی پذیری و نگرش های مشترک و ارزش های عشق صمیمانه،اغلب روابط عاشقانه سرانجام قطع می شوند (هندریک و هندریک، 1992).
بررسی احساس ها و رفتارهای تازه عروس و دامادها در سال اول زندگی زناشویی نشان می دهد که رابطه با همسر مستلزم تلاش متقابل آنهاست. زن و شوهرها به تدریج احساس می کنند که کمتر عاشق یکدیگرند و از زندگی زناشویی خود راضی هستند. عوامل متعددی در این تغییر دخالت دارند. کاهش مدت زمان صحبت کردن با یکدیگر و انجام دادن کارهایی که موجب خوشحالی یکدیگر شود (مانند گفتن "دوستت دارم" یا خنداندن یکدیگر) بین زن و شوهرها رایج است. علاوه بر این،گر چه زوجها به اندازه ی آغاز زندگی زناشویی به فعالیت های مشترک می پردازند، ولی تفریحات زمان فراغت جای خود را به تکالیف و کارهای روزمره ی خانه داری می دهد. کم شدن فعالیت های لذتبخش می تواند در کاهش رضایت و خشنودی دخالت داشته باشد (هیوستون، مک هیل و کروتر، 1986).
اما زوج هایی که روابطشان ادامه می یابد،عموما می گویند که یکدیگر را بیشتر از گذشته دوست دارند. در جریان تغییر شکل روابط عاشقانه از رابطه ی شهوانی به رابطه ی صمیمانه، تعهد جنبه ای از عشق است که تعیین می کند آیا رابطه ادامه خواهد یافت یا نه. نشان دادن این تعهد، از طریق صمیمیت، دلسوزی،اهمیت دادن،پذیرش و احترام می تواند فواید زیادی داشته باشد. به عنوان مثال تردیدهای شارس در مورد ازدواج کردن، عمدتا به علت ابراز تعهد ارنی فروکش کرد. او در روز تولد شارس،تابلویی را با عنوان "من عاشق شارس هستم" در حیاط نصب کرد. شارس به ابراز احساسات ارنی پاسخ داد و صمیمیت آنها عمیق تر شد.
همسران صمیمی ای که همواره تعهد خود را ابراز می کنند، از روابط با کیفیت عالی خبر می دهند. ویژگی مهم ارتباط آنها، حل کردن تعارض به صورت سازنده است : پیش کشیدن مسایل به آرامی و اجتناب از تشدید تعامل منفی که انتقاد، تحقیر، حالت دفاعی و کارشکنی و سنگ اندازی آن را برمی انگیزد. اینکه مردان چگونه با تعارض برخورد می کنند، خیلی با اهمیت است، زیرا آنها معمولا از برخورد با آن بیمناک ترندو کمتر از زنان می توانند آن را رفع و رجوع کنند.
فرهنگ و تجربه ی عشق
در کشورهای غربی قرن بیستم که ارزش فردگرایی بیشتر شده است، شهوت و صمیمیت،که اساس عشق رمانتیک را تشکیل می دهند،مبنای ازدواج شده اند. از این نقطه نظر، عشق پخته بر اساس خود مختاری، قدردانی از ویژگی های منحصر بفرد همسر و هیجان شدید قرار دارد. سعی در ارضا کردن نیازهای وابستگی از طریق رابطه ی صمیمانه، ناپخته انگاشته می شود (هاتفیلد، 1993).
این دیدگاه غربی شدیدا با دیدگاه های فرهنگی شرق،مانند چین و ژاپن مغایر است. به زبان ژاپنی، amae یا عشق به معنی "وابسته بودن به خیر اندیشی و نیکوکاری دیگری" است. دیدگاه جمع گرای سنتی چینی،خود (self) را در قالب روابط نقش تعریف می کند. یک مرد چینی،خود را پسر،برادر، شوهر و پدر در نظر می گیرد، او به ندرت در قالب خود مستقل فکر می کند. چون احساس محبت در شبکه ی اجتماعی گسترده پخش شده، شدت هرگونه رابطه ای کاهش یافته است.
هنگام انتخاب همسر،از جوانان چینی و ژاپنی انتظار می رود که دین خود را به دیگران، مخصوصا به پدر و مادر ادا کنند. نویسنده ای به طور خلاصه می گوید : "یک آمریکایی می پرسد، "قلب من چه احساسی دارد؟" یک چینی می پرسد، "دیگران چه خواهند گفت؟" . دانشجویان اقلیت آسیایی، در تایید این تفاوت، کمتر از دانشجویان آمریکایی،کانادایی یا اروپایی از دیدگاه عشق مبتنی بر جذابیت بدنی و هیجان عمیق جانبداری می کنند. در عوض، آنها ب دوستی و مصاحبت و مسایل عملی، مانند شباهت، پیشینه،آینده ی شغلی و احتمال والد خوب بودن تاکید می ورزند.
روابط دوستی
دوستان بزرگسال، مانند همسران رمانتیک و دوستان کودکی، معمولا از نظر سن، جنس و مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی شبیه هستند و این عوامل به تمایلات، تجربیات و نیازهای مشترک و از این رو به لذتی که از رابطه حاصل می شود، کمک می کنند. دوستان در بزرگسالی همان منافع سالهای پیشین را عاید فرد می کنند. آنها از طریق تایید و پذیرش، عزت نفس را تقویت می کنند و به هنگام استرس، حمایت اجتماعی فراهم می آورند (هارپ و استیونز، 1999). دوستان با گسترش دادن فرصتها و دسترسی به دانش و نقطه نظرهای گوناگون، زندگی را جالب تر نیز می کنند.
اعتماد، صمیمیت و وفاداری مانند اواسط کودکی و نوجوانی در روابط دوستی بزرگسالی نیز اهمیت دارند. سهیم شدن در افکار و احساسات، گاهی در روابط دوستی بیشتر از زندگی زناشویی است، هر چند که احساس تعهد در آن کمتر نیرومند است، زیرا دوستان در جریان زندگی می آیند و می روند. با وجود این، برخی از دوست های بزرگسالی،سالها ادامه می یابند. در یک تحقیق که روی افراد 60 ساله و مسن تر انجام شد، اکثر آنها گفتند که دست کم یک رابطه ی دوستی آنها در سرتاسر زندگی ادامه یافته است. استمرار روابط دوستی در زنان بیشتر است، زیرا آنها دوستان خود را بیشتر می بینند و این عامل به حفظ رابطه کمک می کند.
روابط دوستی همجنس
زنان در طول زندگی، بیشتر از مردان روابط صمیمی همجنس دارند. زنان می گویند وقتی که با دوستانشان هستند ترجیح می دهند "فقط صحبت کنند"، در حالی که مردان می گویند وقتی که با دوستانشان هستند ترجیح می دهند "کاری انجام دهند"،مثلا ورزش کنند، یعنی همان حالتی را که در کودکی و نوجوانی داشتند، ادامه دهند. مردان از وجود موانع بر سر راه صمیمیت با سایر مردان، خبر می دهند. برای مثال،آنها می گویند گاهی احساس می کنند با دوستان مرد خود در حال رقابت جویی هستند و از این رو، دوست ندارند ضعف های خود را فاش سازند. آنها همچنین نگران هستند که اگر از خودشان بگویند، دوستان آنها ممکن است متقابلا پاسخ ندهند. از آنجایی که تعادل قدرت و مساوات در تبادل اجتماعی برای رابطه ی دوستی خوب حیاتی است، زنان عموما روابط دوستی با همجنس خود را مثبت تر از مردان ارزیابی می کنند.
البته، در کیفیت دوستی، تفاوت های فردی وجود دارد که هویت جنسی و وضعیت زناشویی در آن دخالت دارند.مردان و زنان دو جنسیتی، در مقایسه با بزرگسالان سنت گرا، می گویند اطلاعات شخصی بیشتری را برای دوستانشان فاش می کنند (فیشر و ناروس، 1981،لومباردو و لاوین، 1981). اما درگیری در نقش های خانوادگی، بر اتکا به دوستان برای ارضا کردن نیازهای عاطفی و اجتماعی تاثیر می گذارد. بزرگسالان مجرد، دوستان خود را به عنوان همدم و محرم اسرار ترجیح می دهند. در حالی که، افراد متاهل، مخصوصا مردان، همسر خود را محرم اسرار می دانند.
رابطه دوستی با جنس مخالف
روابط دوستی با جنس مخالف نیز با اهمیت است، هر چند که کمتر از روابط دوستی با هم جنس یافت می شود و دوام کمتری هم دارد. این گونه روابط مانند روابط رمانتیک در سال های دانشگاهی، رایج هستند. روابط با جنس مخالف بعد از ازدواج در مردان کاهش می یابد، ولی در زنان با افزایش سن بیشتر می شود، زیرا تمایل دارند این گونه روابط را در محیط کار تشکیل دهند. زنان شاغل با تحصیلات عالی، دوستان جنس مخالف بیشتری دارند. بزرگسالان از طریق این روابط ، اطلاعات زیادی درباره ی شیوه های صمیمیت مردانه و زنانه کسب می کنند. و از آنجایی که مردان راز خود را با دوستان زن راحت تر در میان می گذارند، مردانی که دوستان زن دارند، از فرصت استثنایی برای تقویت کردن توانایی بیانگری خود برخوردار هستند.
روابط دوستی بی آلایش با جنس مخالف،لزوما عاری از کشش جنسی نیست، بلکه بیشتر از روابط رمانتیک تحت کنترل قرار دارد.در نتیجه، مردان و زنان عموما اشارات تلویحی جنسی را در این روابط، حداقل می دانند. مردان بیشتر از زنان نسبت به دوست جنس مخالف خود احساس جنسی دارند. اگر این احساس ها ادامه یابند و شدت آنها بیشتر شود،احتمالا رابطه به رابطه ی رمانتیک تبدیل و یا قطع می شود. در صورتی که رابطه ی عمیق با جنس مخالف به رابطه ی رمانتیک تبدیل شود، از رابطه ی رمانتیکی که بدون شالوده ی دوستی تشکیل شده است، پایدارتر خواهد بود (هندریک و هندریک، 1993).
خواهر – برادرها به عنوان دوستان
در حالی که صمیمیت برای رابطه ی دوستی ضروری است، تعهد، به صورت اشتیاق به حفظ رابطه و اهمیت دادن به دیگری،ویژگی بارز روابط خانوادگی است. بعد از اینکه جوانان ازدواج می کنند و دیگر نیازی ندارند که وقت خود را صرف روابط عاشقانه کنند، خواهر – برادرها،مخصوصا خواهرانی که رابطه ی قبلی آنها رضایت بخش بوده است، بیشتر از دوران نوجوانی، همدم و مونس هم می شوند و روابط خواهر – برادری در بزرگسالی معمولا شبیه روابط دوستانه است، به طوری که مهمترین موضوع، حفظ کردن تماس، تامین حمایت اجتماعی و لذت بردن از با هم بودن است. روابط بین خواهر – برادرهای همجنس خیلی صمیمانه تر است. به رغم رقابت و همچشمی و اختلاف سلیقه های دوران کودکی،تجربیات مشترک در خانواده به مشابهت در ارزش ها و دیدگاه ها و درک متقابل کمک می کند.
روابط خواهر – برادری، طولانی ترین رابطه ای است که در زندگی داشته ایم.وقتی که بزرگتر می شویم، این روابط به طور فزاینده ای منبع مهمی برای سلامت ما می شوند. در تحقیق ویلانت (1977) در مورد مردان تحصیل کرده، بهترین پیش بین سلامت عاطفی در 65 سالگی،داشتن رابطه ی صمیمانه با خواهر – برادر در دوران جوانی بود. در تحقیق دیگری، یک پنجم زنان متاهل،خواهر را بهترین دوست خود نام بردند(اولیکر، 1989).
تنهایی
چون اوایل بزرگسالی زمانی است که افراد انتظار دارند روابط صمیمانه برقرار کنند،نسبت به تنهایی ، دوره ی آسیب پذیری است. بزرگسالان ممکن است به این علت احساس تنهایی کنند که همسر صمیمی ندارند یا به این علت که فاقد روابط دوستی رضایت بخش هستند. هر دو حالت هیجان های مشابهی را برمی انگیزد،ولی مترادف هم نیستند.
تنهایی در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی به اوج می رسد، بعد از آن تا هفتاد سالگی مرتبا کاهش می یابد. این قابل درک است ، زیرا زمانی که جوانان دوران تحصیل را پشت سر می گذارند و وارد محیط کار می شوند، مرتبا باید روابط جدیدی برقرار کنند. ضمنا ،جوانان خیلی بیشتر از افراد مسن که یاد گرفته اند با کمبودها بسازند،از روابط صمیمانه خود توقع دارند.چه کسی و تحت چه شرایطی بیشتر از همه احساس تنهایی می کند؟
مردان در صورتی که درگیر رابطه ی عاشقانه نباشند،بیشتر از زنان احساس تنهایی می کنند، شاید به این علت که برای ارضا کردن نیازهای صمیمیت گزینه های کمتری دارند. زنان در زندگی های زناشویی، بیشتر از شوهران احساس تنهایی می کنند،مخصوصا اگر شاغل نباشند، به تازگی نقل مکان کرده باشند یا فرزندان کوچک داشته باشند،شرایطی که دسترسی آنها را به شبکه ی اجتماعی گسترده تر محدود می کنند.
چرخه ی زندگی خانوادگی
در اغلب جوانان،جستجوی صمیمیت به ازدواج کشیده می شود. روند زندگی آنها در محدوده ی چرخه ی زندگی خانوادگی شکل می گیرد که منظور از آن، زنجیره ی مراحلی است که ایجاد خانواده ها در سرتاسر جهان را توصیف می کند. افراد معمولا در اوایل بزرگسالی،مستقل می شوند،ازدواج می کنند و صاحب فرزندانی می شوند و آنها را پرورش می دهند. هنگامی که میانسال می شوند و فرزندانشان خانه را ترک می کنند، مسئولیت های فرزند پروری آنها کاهش می یابد. اواخر بزرگسالی بازنشستگی،پیر شدن و مرگ همسر را به همراه دارد.
با این حال باید مواظب باشیم که چرخه ی زندگی خانوادگی را به صورت پیشروی ثابت در نظر نگیریم. خانواده سیستمی پویاست که از روابط وابسته به هم تشکیل شده و در بطن موقعیت های اجتماعی،فرهنگی و اجتماعی قرار دارد. همه ی این عوامل بر نحوه ی تغییر کردن خانواده در طول زمان، تاثیر می گذارند. این روزها،تنوع زیادی در زنجیره و زمان بندی این مراحل وجود دارد. میزان بالای زایمان های بدون ازدواج(بچه های نامشروع) ،بارداری های معوق، طلاق و ازدواج مجدد تنها موارد معدودی هستند و برخی افراد ،خواه به صورت ارادی یا غیر ارادی، تعدادی از مراحل چرخه ی زندگی یا کل آن را تجربه نمی کنند.
با وجود این، رویکرد چرخه ی زندگی خانوادگی مفید است، زیرا به ما کمک می کند به شیوه ای منظم درباره ی نحوه ی تغییر کردن سیستم خانواده در طول زمان فکر کنیم و از تاثیر این تغییرات بر واحد خانواده و افراد درون آن، با خبر شویم. هر مرحله ایجاب می کند که نقش ها تغییر یابند و نیازها به شیوه ای تازه برآورده شوند.
ترک خانه ی پدری
ترک کردن خانه ی پدری،گام مهمی در پذیرفتن مسئولیت است. میانگین سن ترک کردن خانه ی پدری در سال های اخیر افزایش یافته است، به طوری که جوانان بیشتری قبل از ازدواج،مستقل زندگی می کنند.
اینکه فرد در چه سنی خانه ی پدری را ترک کند،دلایل متعددی دارد. ترک کردن خانه ی پدری برای تحصیلات،معمولا در سنین پایینتر صورت می گیرد و ترک کردن برای کار تمام وقت و ازدواج،در سنین بالاتر روی می دهد. چون درصد جوانانی که در ایالات متحده به کالج می روند بیش از سایر کشورهاست، تعداد بیشتری از آمریکایی ها در حدود 18 سالگی خانه ی پدری را ترک می گویند. برخی از جوانانی که به خاطر برخورد و اختلاف نظر در خانه،دوست دارند آن را ترک کنند، به محض اینکه بتوانند،این کار را زودتر انجام می دهند.
نزدیک به نیمی از جوانان بعد از ترک مقدماتی خانه ی پدری، برای مدت کوتاهی برمی گردند. آنهایی که به قصد ازدواج خانه را ترک می کنند به احتمال کمی بر می گردند. اما زندگی مستقل پیش از ازدواج، وضعیتی متزلزل است. وقتی که افراد در مسیر استقلال با پیچ و خمهای غیر منتظره ای مواجه می شوند، خانه ی پدری آشیانه و پایگاه امنی برای آنها می شود. ناکامی در کار و ازدواج می تواند موجب برگشتن به خانه شود. ضمنا جوانانی که به علت تعارض خانوادگی ،خانه را ترک کرده اند،معمولا برمی گردند، عمدتا به این علت که هنوز برایزندگی مستقل آمادگی ندارند. اما اغلب اوقات، انتقال های نقش، مانند پایان دوره ی کالج یا خدمت سربازی و آغاز نمودن کار تمام وقت،افراد را به خانه برمی گرداند. برخلاف اعتقاد رایج، برگشتن به خانه ی پدری معمولا نشانه ی ضعف نیست. در عوض، این رویدادی شایع و عادی بین بزرگسالان مجرد است.
تشکیل زندگی زناشویی
فرهنگ ایالات متحده قویا نسبت به ازدواج و تشکیل زندگی زناشویی متعهد است. تقریبا 90 درصد آمریکایی ها دست کم یک بار در زندگی خود ازدواج می کنند. جوانان امروزی نسبت به اواسط قرن بیستم، خیلی دیرتر ازدواج می کنند. تعداد ازدواج های اول و دوم ظرف چند دهه ی اخیر کاهش یافته است، به طوری که تعداد بیشتری از افراد مجرد می مانند، بدون ازدواج با هم زندگی می کنند یا بعد از طلاق دوباره ازدواج نمی کنند. با این حال هم آمار ازدواج و هم طلاق، همچنان بالاست.
ازدواج اغلب به صورت پیوستن دو نفر به هم انگاشته می شود. ازدواج در عمل ایجاب می کند که دو سیستم کامل – خانواده های شوهر و همسر – برای ایجاد یک خرده سیستم، سازگار و همپوش شوند. در نتیجه، زندگی زناشویی، زوج ها را با چالش های پیچیده ای مواجه می سازد،مخصوصا این روزها که نقش های زن و شوهری، تازه حرکت به سمت مشارکت واقعی تحصیلی،شغلی و وصلت عاطفی را آغاز کرده است.
نقش های زناشویی
تحولات اخیر در بافت زندگی زناشویی،از جمله تغییر نقش های جنسی و زندگی کردن دور از اعضای خانواده، به معنی آن است که زوج های جدید باید برای توصیف روابطشان، تلاش بیشتری به خرج دهند. گر چه زن و شوهرها معمولا از نظر مذهب و پیشینه ی قومی شبیه هستند، این روزها بیشتر از گذشته،ازدواج های "آمیخته" صورت می گیرد. از سال 1970، پیوند های نژاد مختلف، چهار برابر شده است، ضمنا تعداد بیشتری از جوانان، همسر خود را از مذهب مختلف انتخاب می کنند. در صورتی که پیشینه ی زوج ها خیلی متفاوت باشد، در انتقال موفقیت آمیز به زندگی زناشویی، با مشکلات بیشتری مواجه می شوند.
خیلی از زوج های امروزی،قبل از ازدواج با هم زندگی می کنند و به این طریق، زندگی زناشویی کمتر از گذشته، نقطه ی عطفی در چرخه ی زندگی خانوادگی آنهاست. به این ترتیب تعریف کردن نقش های زناشویی دشوار می شود. زنان آمریکایی که قبل از 20 سالگی ازدواج می کنند (25 درصد) دو برابر بیشتر از آنهایی که بین 20 تا 30 سالگی ازدواج می کنند، طلاق می گیرند. زنانی که بعد از 30 سالگی ازدواج می کنند (20 درصد) کمتر از همه طلاق می گیرند، اما اگر طلاق بگیرند،زودتر به ازدواج خود خاتمه می دهند.
این یافته ها پیشنهاد می کنند که ازدواج دیرتر بهتر از ازدواج زودتر است. ضمنا این یافته ها نشان می دهند افرادی که خارج از دامنه ی سنی هنجاری برای ازدواج قرار دارند، اغلب با استرس هایی مواجه می شوند که این انتقال را دشوارتر می سازد. آنهایی که پیش از موقع ازدواج می کنند، شاید از خانواده ی خودگریزان شوند یا خانواده ای را جستجو کنند که هرگز نداشته اند. اغلب این افراد،هنوز هویت ایمن و استقلال کافی را که برای پیوند زناشویی ضروری است، پرورش نداده اند. ازدواج زود هنگامی که زایمان و وارونگی رویدادهای چرخه ی زندگی خانوادگی (زایمان پیش از ازدواج) را در پی دارد، در بین جوانان مرتبه ی اقتصادی – اجتماعی پایین شایع تر است. این تسریع در تشکیل خانواده،سازگاری زوج ها با زندگی را دشوارتر می سازد. افرادی که خیلی دیر ازدواج می کنند – که اغلب آنها از لحاظ مالی مرفه هستند – گاهی درباره ی چشم پوشیدن از استقلال دچار تردید می شوند یا در تعارض بین لزدواج و کار گیر می کنند.
به رغم پیشرفت در زمینه ی حقوق زنان، ازدواج های سنتی هنوز در کشورهای غربی یافت می شود. در این نوع ازدواج،نوعی تقسیم بندی آشکار بین نقش های زن و شوهر وجود دارد. مرد رئیس خانواده است، مسئولیت اصلی او تامین مالی خانواده است. زن خود را وقف مراقبت از همسر و فرزندان می کند و وظیفه دارد آسایش خانواده را تامین نماید. با این حال، ازدواج های سنتی در دهه های اخیر تغییر کرده اند. تا زمانی که بچه ها کوچک هستند، وظیفه ی مادری شغلی تمام وقت است، یا حداقل در اولویت قرار دارد، ولی خیلی از زن ها بعدا به مشاغل خود بر می گردند. برخلاف نسل های قبلی،نقش آنها در طول زندگی بزرگسالی ثابت نیست.
ازدواج های برابری خواه، ارزش های جنبش زنان را منعکس می کنند. در این حالت، زن و شوهر به صورت برابر رابطه برقرار می کنند و قدرت و اختیار تقسیم می شود. هر دو همسر می کوشند وقت و انرژی خود را که صرف کار،بچه ها و روابطشان می کنند، متعادل سازند. زن و شوهرهای تحصیل کرده و شغل گرا، این نوع زندگی زناشویی را اختیار می کنند، مخصوصا قبل از اینکه صاحب فرزند شوند. اما حداقل تا کنون،اشتغال زنان تاثیر زیادی بر تقسیم بندی کارهای خانه نداشته است. مردان در این خانواده ها بیشتر از آنهایی که در خانواده های تک نان آور هستند، در کارهای خانه مشارکت می کنند. اما همسر آنها قسمت عمده ی خانه داری را انجام می دهد، به طور متوسط تقریبا سه برابر شوهرشان. برابری واقعی در زناشویی هنوز نادر است و زن و شوهرهایی که برای آن تلاش می کنند،اغلب به نوعی زناشویی مابین سنتی و برابرخواهی دست می یابند.
رضایت زناشویی
پژوهش ها حاکی از آن است که در رضایت زناشویی،تفاوت های جنسی آشکاری وجود دارد. مردان بیشتر از زنان گزارش می دهند که از زندگی زناشویی خود راضی هستند. زندگی زناشویی بدون دردسر با افزایش سلامت روانی و جسمانی مردان ارتباط دارد،پیامدی که از افزایش احساس دلبستگی،تعلق و حمایت اجتماعی ناشی می شود. ولی در زنان، کیفیت رابطه تاثیر بیشتری بر سلامت روانی آنها دارد. در نتیجه، وقتی زندگی زناشویی مشکلاتی دارد، زنان بیشتر از مردان رنج می برند. در صورتی که زنان زیر فشارهای شوهر، فرزندان،خانه داری و شغل قرار داشته باشند، زندگی زناشویی می تواند ضرر زیادی به رضایت زناشویی بزند. زنان بیشتر تمایل دارند یک رابطه را به صورت ناخوشایند ارزیابی نموده و سعی کنند آن را تغییر دهند.
روابط زناشویی در بدترین حالت می تواند زمینه را برای درگیری شدید، سلطه گری – سلطه پذیری و خشونت هیجانی و جسمانی آماده سازد.
انتظارها و افسانه های زناشویی
در یک تحقیق که با 50 زوج خوشبخت درباره ی زندگی زناشویی شان مصاحبه شد، هر یک اوقات خوش و بد را گزارش دادند و هیچ یک از آنها در تمام اوقات خوش نبودند. خیلی از آنها گفتند که گاهی احساس پشیمانی کرده اند. معلوم بود که خوشبختی زناشویی "باغ گل سرخ" را نوید نمی داد، بلکه احترام متقابل ، لذت و آسایش در کنار هم بودن و مسئله گشایی مشترک را در بر داشت. تمام زوج ها روی نیاز به تغییر دادن روابطشان در پاسخ به شرایط جدید و نیازها و امیال همسرشان تاکید کردند.
با وجود این،انتظارات فرهنگی در جهت مخالف با این دیدگاه زناشویی به عنوان برنامه ای که به مشارکت زن و شوهر نیاز دارد، حرکت می کند. زنان از لحاظ تاریخی در زندگی زناشویی و جامعه قدرت ناچیزی داشته اند، مقام زن از شوهرش حاصل می شده است. این اختلاف جنسیت آنچنان ریشه ی فرهنگی عمیقی دارد که امروز نیز بر انتظارات زناشویی تاثیر دارد. در یک بررسی که روی دانشجویان انجام شد، زنان بیشتر از مردان گفتند که همسرشان باید از آنها برتر باشد ومردان بیشتر از زنان گفتند که همسرشان باید از هوش، تحصیلات، موفقیت شغلی و درآمد از آنها پست تر باشد.
تحت این شرایط ، زنان توانایی های خود را کوچک می شمردند و بخشی از خود را قربانی می کنند و مردان وظایف خود را به جای مشارکت کردن کامل در زندگی خانوادگی به نان آور خانواده محدود می کنند.
علاوه بر این، خیلی از جوانان در مورد خوشبختی زناشویی تصورات افسانه ای دارند، افسانه ای که خیلی از واقعیت دور است. برای مثال،تعداد زیادی از دانشجویان طرفدار عقاید زیر هستند که مبتنی بر واقعیت نیستند :
* رضایت زوج ها در سال اول ازدواج افزایش می یابد.
* تنها پیش بین رضایت زناشویی، کیفیت زندگی جنسی زن و شوهر است.
* اگر همسرم مرا دوست داشته باشد، به طور غریزی باید بداند برای اینکه خوشحال شوم چه می خواهم و به چه چیزی نیاز دارم.
* مهم نیست چگونه رفتار کنم، در هر صورت همسرم صرفا به خاطر اینکه همسرم است باید مرا دوست داشته باشد.
هنگامی که این افسانه ها واژگون می شوند، زوج ها در حالتی از ناامیدی واکنش نشان می دهند و زندگی زناشویی کمتر خشنود کننده و بیشتر تعارضی می شود.
با توجه به درگیری های درازمدت زندگی زناشویی، واقعا تعجب آور است که اغلب زوج ها قبل از ازدواجشان، درباره ی تصمیم ازدواج چندان تامل نمی کنند. درس هایی در زمینه ی زندگی زناشویی در دبیرستان ها و دانشگاه ها می تواند به زدودن افسانه ی زناشویی و همسرگزینی بهتر، کمک کند و مشاوره ی پیش از ازدواج می تواند به زوج ها کمک کند بی پرده درباره ی خواسته هایشان بحث کنند و استفاده از راهبردهای حل تعارض محترمانه می تواند سازگاری با زندگی زناشویی را تسهیل کند و کیفیت رابطه را بالا ببرد.
پدر ــ مادری
در گذشته، مساله بچه دار شدن برای خیلی از بزرگسالان "موهبت زیستی یا ضرورت فرهنگی اجتناب ناپذیر" بود. امروزه، در کشورهای صنعتی غرب، این یک مسئله ی انتخاب شخصی است. روش های موثر کنترل موالید، افرادی را که نمی خواهند والد شوند قادر می سازد از بچه داری اجتناب ورزند و تغییر ارزش های فرهنگی به افراد امکان می دهد کمتر از یک یا دو نسل قبل، نگران انتقاد و طرد اجتماعی باشند.
در سال 1950، 78 درصد زن و شوهرها والد بودند. این روزها، 72 درصد زوج ها صاحب فرزند هستند و تازه در سن بالاتری بچه دار می شوند. هماهنگ با این الگوی تاخیر در بچه داری،اندازه ی خانواده در کشورهای صنعتی کوچک شده است. در سال 1950 ،میانگین تعداد بچه ها در هر زوج 1/3 بود. در حال حاضر، 8/1 است و انتظار می رود این سیر نزولی ادامه یابد.
با وجود این،اکثریت قریب به اتفاق افراد متاهل همچنان از پدر – مادری به عنوان یکی از تجربه های بسیار ارزشمند زندگی جانبداری می کنند. چرا آنها این تجربه را با ارزش می دانند و چگونه چالش های فرزند پروری بر روند زندگی بزرگسالان تاثیر می گذارد؟
انتقال به پدر – مادری. وضع حمل، زندگی زن و شوهر را عمیقا تغییر می دهد. به هم خوردن برنامه های خواب،کم شدن زمانی که زن و شوهر صرف یکریگر و فعالیت های تفریحی می کنند و مسولیت های مالی جدید،اغلب خشنودی زندگی زناشویی را تا اندازه ای کاهش می دهد. از این گذشته، وارد شدن کودکان به خانواده،معمولا باعث می شود که نقش های زن و شوهر سنتی شود. حرکت به سوی نقش های سنتی برای مادرانی دشوارتر است که درگیر مشاغل خود هستند. هر چه اختلاف بین مسئولیت های مردان و زنان بیشتر باشد، مشاجره و دعوا و کاهش رضایت زناشویی و بهداشت روانی بعد از وضع حمل، مخصوصا در زنان،بیشتر است.
عهد شکنی در مورد پرستاری مشترک از نوزاد، در کاهش خشنودی زناشویی تاثیر دارد. زنان روی کمک شوهرشان خیلی بیشتر از آنچه در عمل یافت می شود،حساب می کنند. به تعویق انداختن وضع حمل تا اوایل و اواخر 30 تا 40 سالگی، که این روزها زن و شوهرهای بیشتری به آن مبادرت می ورزند، انتقال به پدر – مادری را آسان می کند. منتظر ماندن،مجال دنبال کردن اهداف شغلی و کسب تجربه را به زن و شوهرها می دهد. تحت چنین شرایطی،مردان علاقه ی بیشتری به پدر شدن نشان می دهند و از این رو، بیشتر دوست دارند مشارکت فعال داشته باشند و زنانی که شغلشان در جریان است، به احتمال بیشتری شوهر خود را ترغیب می کنند در خانه داری و پرستاری از کودک مشارکت جوید.
مردانی که خود را با عاطفه و دلسوز می پندارند، بعد از تولد بچه، ناخشنودی کمتری نشان می دهند، شاید به این علت که بهتر می توانند نیازهای همسر و فرزند خود را برآورده سازند. درگیر شدن پدر می تواند آگاهی وی را از چالش های مادر در کنار آمدن با نوزاد، بالا ببرد،احساس "غریبه بودن" او را به هنگامی که نوزاد توجه همسر وی را می طلبد، کاهش دهد و اوقات فراغت بیشتری را برای به هم بودن، در اختیار زن و شوهر قرار دهد. ضمنا مشارکت مردان،رابطه ی زناشویی را تقویت می کند زیرا زنان این مشارکت را اقدامی دوست داشتنی نسبت به خودشان می انگارند.
در خیلی از فرهنگ های غیر غربی،تولد کودکان به احتمال کمتری رضایت زناشویی را تهدید می کند. در این جوامع،پدر – مادری بسیار با ارزش است، زندگی خانواده برای زنان اهمیت زیادی دارد و نقش های جنسی سنتی وسیعا پذیرفته شده هستند. در نتیجه، مادر شدن، مقام بالایی به زن می بخشد و در مورد تقسیم کار بین زن و شوهر بحث و مناقشه وجود ندارد. علاوه بر این، خانواده ی گسترده معمولا به خانه داری و تکالیف پرستاری از کودک، کمک می کند. اما در کشورهای صنعتی، گرایش به سمت برابری جنسیت و منزوی بودن واحد خانواده ی هسته ای باعث می شود که نقش های زناشویی و فرزند پروری کاملا به هم متصل باشند. در بررسی طولی بیش از 2000 زوجی که از نظر سن، مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی و قومیت فرق داشتند، کیفیت زناشویی قوی ترین پیش بین رضایت از فرزندپروری بود. تغییرات خشنودی در هر نقش با تغییرات مشابه در نقش دیگر همراه بود.
برای آسان کردن انتقال به پدر – مادری،مداخله های خاصی وجود دارد. در مورد والدینی که مشکلات جدی ندارند،گروه های زوجین به رهبری مشاوران، بسیار موثر است. در یک برنامه زوج هایی که چشم به راه فرزند بودند، هفته ای یک بار به مدت شش ماه برای بحث کردن درباره ی آرزوی تشکیل خانواده و تغییراتی که تولد نوزاد در روابط ایجاد می کند، حضور یافتند. هجده ماه بعد از خاتمه ی این برنامه،پدران شرکت کننده بیشتر از پدران موقعیت بدون مداخله، در فرزند پروری مشارکت داشتند. سه سال بعد از تولد بچه ، زندگی زناشویی همه ی زوج های شرکت کننده در برنامه، درست مانند قبل از بچه دار شدن، رضایت بخش بود. در مقابل، 15 درصد از زوج هایی که در مداخله شرکت نداشتند، طلاق گرفته بودند. در مورد والدینی که با فقر دست و پنجه نرم می کنند یا فرزند معلول به دنیا می آورند، مداخله ها باید فشرده تر باشد و روی افزایش حمایت اجتماعی و اقتصادی و مهارت های فرزند پروری تمرکز کنند.
تحصیلات والدین. در گذشته، که بین نسل ها از نظر زندگی خانوادگی تداوم بیشتری وجود داشت، بزرگسالان آنچه را که نیاز داشتند درباره ی فرزندپروری بدانند،از طریق سرمشق گیری و تجربه ی مستقیم می آموختند. دنیای امروز، زن و شوهرها را با انبوهی از عوامل اجتماعی مواجه می سازد که بر توانایی آنها در والد موفق شدن، تاثیر می گذارند. علاوه بر این، نوشته های علمی درباره ی رشد کودک مثل قارچ سبز شده اند و بیشتر آنها روش هایی را توصیه می کنن دکه می توانند به والدین کمک نمایند وظیفه ی فرزند پروری را بهتر انجام دهند.
والدین از طریق کتاب های عامیانه، مشتاقانه اطلاعاتی را درباره ی فرزند پروری جستجو می کنند. تازه مادران این منابع را بسیار با ارزش می دانند و آن را بعد از دکترشان در درجه ی دوم اهمیت قرار می دهند. برای کمک به آگاهی والدین از نحوه ی رشد کودک، توضیح دادن روش های فرزند پروری و به کار بردن راهبردهای موثرتر فرزند پروری، درس هایی نیز تدارک دیده شده است. مهد کودک ها، مدارس، کلیساها، مراکز بهداشت محله و دانشگاه ها اغلب این برنامه های آموزشی را ارایه می دهند. گر چه این درس ها شکل های گوناگونی دارند،در حال حاضر شواهد قانع کننده ای وجود ندارد که ثابت کند کدام یک از آنها بهتر هستند. شاید موثرترین برنامه ها آنهایی باشند که اهداف و برنامه های خود را متناسب با نیازهای به خصوص شرکت کنندگانشان تنظیم می کنند.
تنوع سبک های زندگی بزرگسالان
مجموعه ی نوینی از سبک های زندگی در دهه ی 1960 پدیدار شد، دهه ای که تغییرات اجتماعی سریع بود و طی آن،جوانان آمریکایی خردمندی متعارف و رایج نسل های پیشین را زیر سوال بردند.خیلی از آنها می پرسیدند، چگونه می توانم خوشبخت شوم؟ برای اینکه زندگی را کامل و با ارزش کنم چه نوع مسئولیت هایی را باید بپذیرم؟ هنگامی که عامه ی مردم، سبک های زندگی گوناگون را بیشتر پذیرفتند، به نظر می رسید که انتخاب های بیشتری از گذشته وجود دارد که از بین آنها می توان مجرد ماندن، بدون ازدواج با هم زندگی کردن، بدون بچه ماندن و طلاق گرفتن را نام برد.
این روزها،انتخاب های خانواده ی غیر سنتی به روند زندگی آمریکایی ها رخنه کرده اند. خیلی از بزرگسالان نه تنها یکی، بلکه چند تا از این انتخاب ها را تجربه می کنند. زمانی که این تنوع ها را در بخش های بعدی بررسی می کنیم، خواهیم دید عواملی که افراد را به انتخاب آنها ترغیب می کنند، پیچیده هستند. برخی از بزرگسالان برای انتخاب سبک زندگی تصمیم سنجیده می گیرند،حال آنکه دیگران به سمت آن کشیده می شوند. سبک زندگی می تواند توسط جامعه تحمیل شود، مثل زوج های همجنس گرایی که با هم زندگی می کنند و نمی توانند به صورت قانونی ازدواج کنند. یا اینکه افراد ممکن است سبک زندگی خاصی را برگزینند، زیرا احساس می کنند از سبک زندگی دیگری رانده شده اند،مثل زندگی زناشویی ای که به تلخی گراییده است. بنابراین، اختیار کردن سبک زندگی می تواند تحت کنترل یا خارج از کنترل فرد باشد.
طلاق و ازدواج مجدد
اگر روند فعلی ادامه یابد، نزدیک به نیمی از زندگی های زناشویی در ایالات متحده به جدایی یا طلاق خواهد انجامید. اغلب افرادی که طلاق می گیرند، ظرف 5 تا 10 سال بعد از زندگی زناشویی خود دست به این اقدام می زنند، بنابراین، خیلی از طلاق ها زمانی روی می دهند که فرزندان هنوز در خانه هستند.علاوه بر این، 61 درصد مردان مطلقه و 54 درصد زنان مطلقه دوباره ازدواج می کنند. طلاق ظرف چند سال اول ازدواج های دوم به میزان خیلی زیاد روی می دهد : 7 درصد بیشتر از ازدواج های اول. از آن پس، میزان طلاق در ازدواج های اول و دوم تقریبا برابر است.
عوامل مرتبط با طلاق . چرا تعداد زیادی از ازدواج ها شکست می خورند؟ حالت مناقشه – مواجهه – مناقشه ی اجتنابی که می توان آن را در زندگی خیلی از زن و شوهرهایی که از هم جدا می شوند، مشاهده کرد. نوع دیگری که متداول است، مناقشه ی کمی را در بر دارد، ولی زن و شوهر به علت اینکه انتظارات متفاوتی از زندگی زناشویی و خانوادگی دارند و از تمایلات، فعالیت ها و دوستان مشترک کمی برخوردارند، زندگی جداگانه ای را هدایت می کنند.
در پس این روابط ناسازگارانه، چه مشکلاتی نهفته است؟ پژوهشگران در یک تحقیق طولی 9 ساله به نمونه ای ملی شامل 2000 زن و شوهر تلفن کردند و درباره ی مشکلات زناشویی در 1980 جویا شدند و آنها را در 1983، 1988 و 1992 پی گیری کردند تا معلوم کنند کدام یک برای همیشه طلاق گرفته یا جداشده اند. زن ها بیشتر از شوهرها مشکل داشتند و تفاوت جنسیت آنها عمدتا در این بود که زن ها هیجان هایی مانند خشم، جریحه دار شدن احساسات و دمدمی بودن داشتند. به نظر می رسید که شوهرها در درک کردن ناراحتی همسرشان مشکل دارند که این باعث می شد همسر آنها زندگی زناشویی را ناخوشایند بداند. صرف نظر از اینکه کدام همسر از مشکل خبر می داد یا مسئول آن قضاوت می شد، قدرتمندترین پیش بینی های طلاق طی ده سال بعدی عبارت بودند از : پیمان شکنی یا خیانت، خرج کردن احمقانه ی پول، مشروب خواری یا مصرف داروهای مخدر، حسادت، عادت های آزارنده، و دمدمی بودن.
سن کمتر برای ازدواج، کلیسا نرفتن، قبلا مطلقه بودن و برخورداری از والدینی که طلاق گرفته بودند، با افزایش احتمال طلاق رابطه داشتند، تا اندازه ای به این علت که این عوامل پیشینه ای با مشکلات زناشویی مرتبط بودند. برای مثال، زوج هایی که در سنین کمتر ازدواج کرده بودند، بیشتر پیمان شکنی و حسادت را گزارش دادند. شاید زندگی زناشویی آنها به این علت بی ثبات است که راحت تر به سمت روابط نامشروع کشیده می شوند. نرفتن به مکان های مذهبی شاید به این علت احتمال طلاق را افزایش می دهد که موقعیت بانفوذی برای القای رفتارهای زناشویی مثبت، از زندگی حذف می شود و طلاق والدین مشکلات خاصی را در نسل بعدی تشدید می کند – مخصوصا پیمان شکنی، عادت های آزارنده و خرج کردن احمقانه ی پول – که رابطه ی متقابل صمیمانه را مختل می کند.
چند دهه ی قبل، زوج های ناخشنود در کنار هم می ماندند. تغییر شرایط اجتماعی، از جمله فقر خانوادگی و تغییر مقام زنان، زمینه را برای میزان بالاتر طلاق در این روزها آماده کرده است. زوج هایی که از لحاظ مالی محروم هستند و استرس های متعدد زندگی را تحمل می کنند،به احتمال زیاد از هم جدا می شوند. اما مورد کریستی روند دیگری را نشان می دهد : افزایش فروپاشی زندگی زناشویی در بین زنان تحصیل کرده ای که استقلال مالی هم دارند. زنان دو برابر بیشتر از مردان درخواست طلاق می کنند.
پیامدهای طلاق. مردان و زنان بلافاصله بعد از جدایی،افسرده و مضطرب می شوند و رفتار تکانشی و ضد اجتماعی نشان می دهند. در اغلب افراد این واکنش ها ظرف 2 سال فروکش می کند. زنانی که ازدواج سنتی داشته اند و هویت خود را پیرامون شوهرشان سازمان داده اند، دوران بسیار سختی دارند. یکی از زنان مطلقه گفت :
"من خانم جان جونز، همسر رئیس بانک بودم. حالا ماری جونز هستم. ماری جونز کیست؟" خیلی از پدرانی که سرپرستی را بر عهده ندارند، در نتیجه ی کاهش تماس با فرزندانشان، احساس گم گشتگی و بی ریشه بودن می کنند. سایر پدرها، از طریق جنون فعالیت اجتماعی، فکر خود را منحرف می کنند. یافتن همسری جدید به رضایت از زندگی افراد مطلقه کمک شایانی می کند. اما این برای مردان مهمتر است که در شرایط ازدواج، سازگاری مثبت بیشتری نشان می دهند. با این حال معدودی از زنان، مخصوصا آنهایی که نگران و وحشت زده هستند یا به همسر سابق خود عمیقا دلبسته مانده اند،کاهش عزت نفس نشان می دهند، افسرده می شوند و بارها روابط ناموفق برقرار می کنند. آموزش شغلی، ادامه ی تحصیلات، پیشرفت شغلی و حمایت اجتماعی از جانب خانواده و دوستان،نقش مهمی در بهزیستی مالی و روانی زنان مطلقه ایفا می کنند.
ازدواج مجدد. به طور متوسط، افراد ظرف 4 سال بعد از طلاق، دوباره ازدواج می کنند،مردان قدری سریعتر از زنان. چرا خیلی از ازدواج های مجدد فسخ می شوند؟ چند دلیل برای آن وجود دارد. اولا، گر چه افراد اغلب برای عشق و مسایل عملی مانند امنیت مالی، کمک به بزرگ کردن بچه ها، رهایی از تنهایی و مقبولیت اجتماعی ازدواج مجدد می کنند، ولی در عین حال، روی ازدواج دوم خود بیشتر از ازدواج اول حساب نموده و به آن فکر می کنند. این نگرانی ها شالوده ی محکمی را برای همسری بادوام تامین نمی کنند. ثانیا، افرادی که زندگی زناشویی شکست خورده داشته اند، هنگامی که مشکلات زناشویی پیش می آیند، به احتمال بیشتری طلاق را راه حل قابل قبول می دانند و بالاخره زوج هایی که ازدواج مجدد کرده اند، فشار بیشتری را از جانب خانواده خوانده ی خود تحمل می کنند. بزرگسالان در خانواده های آمیخته، برای نحوه ی ارتباط بقرار کردن با خویشاوندخوانده ها، از جمله فرزندخوانده های خود رهنمودهای اجتماعی کمی دارند. روابط والدخوانده- فرزندخوانده ها، پیش بین قدرتمندی برای خوشنودی زناشویی هستند.
در طلاق و ازدواج مجدد، مانند سایر سبک های زندگی بزرگسالان، چند کوره راه وجود دارد که به پیامدهای گوناگونی می انجامد. عموما 3 تا 5 سال طول می کشد تا خانواده های آمیخته ، پیوند و آسایش خانواده های تنی دست نخورده را برقرار کنند. آموزش زندگی خانوادگی و زوج درمانی و گروه درمانی می توانند به افراد مطلقه و آنهاییکه ازدواج مجدد کرده اند کمک کنند تا با دشواری های شرایط جدیدشان سازگار شوند (فورگاچ، پترسون، و ری،1996).
فصل سوم
کلیات تحقیق
طرح تحقیق
طرح تحقیق استفاده شده در تحقیق حاضر از نوع علی ومقایسه ای است که هدف از روش و طرح تحقیق علی – مقایسه ای یافتن علت های احتمالی یک الگوی رفتاری است بدین منظور آزمودنی هایی که دارای رفتار مورد مطالعه هستند با آزمودنی هایی که این رفتار در آنها مشاهده نمی شود ، مقایسه می شوند این روش غالباً پژوهش پس رویداد می گویند زیرا اشاره به مواردی دارد که در آنها علت پیش از رخ داده است . این روش راغالباً روش پس رویداد می نامند زیرا اشاره به مواردی دارد که در آنها علت از پیش رخ داده است .
جامعه تحقیق
جامعه تحقیق در تحقیق حاضر عبارتند از زنان حدود سنی 35-30 ساله شهرستان بوئین زهرا که به دو دسته زنان مطلقه و زنان متاهل تقسیم بندی شده اند که زنان حدود سنی 35-30 ساله در شهرستان بوئین زهرا حدود 1350 نفر است که از این تعداد در حدود 430 نفر مطلقه و 920 نفر جزء زنان متاهل به حساب می آیند .
حجم نمونه تحقیق
با توجه به جامعه تحقیق و اینکه زنان حدود سنی 35-30 ساله شهرستان بویین زهرا در حدود 1350 نفر است و با توجه به یکدهم برآورد کل آن 130 نفر به عنوان نمونه انتخاب گردیده و آزمون بر روی آن اجرا گردیده است .
روش نمونه گیری تحقیق
روش نمونه گیری در تحقیق حاضر ازطریق نمونه گیری طبقه ای است که در روش نمونه گیری طبقه ای در مطالعه هایی که قصد مقایسه زی گروه های مختلفی را داشته باشد ، مناسب است به طور خلاصه هر روش نمونه گیری طبقه ای محقق مطمئن است که نمونه انتخاب شده بر اساس ویژگی ها و عواملی که اساس آن طبقه بندی بوده اند نماینده واقعی جامعه مورد نظر است.
ابزارها ی پژوهش
ابزار اندازه گیری در تحقیق حاضرعبارتنداز پرسش نامه رضایت مندی از زندگی زناشویی که اقتباس و گرفته شده از پرسش نامه رضایت زناشویی دلاوری می باشد . این پرسشنامه دارای 40 سوال است که سطح رضایت مندی زناشویی را در بین آموزدنیها با دو گزینه بله و خیر مو.رد سنجش قرار می دهد . که جواب به گزینه بله جزء نمرات خام آن به حساب می آید و مدت پاسخگویی به ایم پرسشنامه در حدود 20 دقیقه است .
نحوه اجرایی
نحوه اجرایی آزمون به این صورت بوده است که بعد از مشخص کردن نمونه ها و انتخاب آنها به صورت تصادفی و رضایت کامل آنها از پاسخگویی به سوالات در یک محل جمع شده و پرسش نامه توزیع گردیده و از آزمودنیها خواسته می شود تا به سوالات با کمال دقت جواب دهند ، این آزمون هم به صورت گروهی است و هم به صورت فردی که در این تحقیق آزمون به صورت گروهی در بین آزمودنیها مورد اجرا قرار گرفته است و در تحقیق دلاوری که این آزمون بر روی آنها اجرا گردیده رابطه و سطح معنی داری بین بیماریهای روانی مکانند اضطراب و افسردگی و هیپوکندری و رضایت مندی از زندگس زناشویی برابر 5%≤ p است .
روایی آزمون رضایت از زندگی زناشویی
طبق مار بدست آمده از این پرسش نامه که دلاور آن را طراحی کرده است اعتبار این آزمون که بر روی آزمودنیها اجرا گردیده برابر 65 درصد و پایایی آن برابر 70% بوده است که طبق آمار بدست آمده بوده و همین طور سطح معنی داری این آزمون برابر 5%≤ p بوده است .
تحلیل آماری داده ها
جهت تحلیل و تجزیه داده ها و فرضیه تحقیق که مقایسه رضایت مندی از زندگی زناشویی در بین زنان مطلقه و زنان متاهل بوده و از آمار توصیفی جهت بدست آوردن میانگین و مجذور و میانه آنها استفاده گردیده و از آمار استنباطی از روش t متغیر مستقل جهت مقایسه استفاده می کنیم .
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل داده ها
مقدمه
جهت مقایسه دو گروه زنان مطلقه و زنان عادی در رضایت مندی از زناشویی و بعد از بدست آوردن نمرات خام در دو گروه x1,x2 و جمع آنها و بدست آوردن نمرات خام و بدست آوردن میانگین آنها و مجذور آنها با استفاده از فرمول t متغیر مستقل نتایج را بدست آورده و سطح معنی داری آن را مشخص می کنیم .
فرمول آزمون t
جدول 1-4 نمرات آزمودنیها از پرسش نامه رضایت مندی از زندگی در دو گروه زنان متاهل و مطلقه
X22
X12
X2
X1
ردیف
324
256
400
324
256
441
441
256
324
484
576
324
256
400
289
484
324
256
484
400
784
484
484
400
484
324
256
400
484
900
484
784
400
324
256
400
324
289
289
256
400
324
361
400
324
256
400
324
484
484
225
196
484
784
484
784
484
400
784
256
324
400
484
784
400
26362
1444
1024
900
784
676
576
900
576
1296
784
324
400
484
784
324
576
400
1024
1444
400
484
784
484
576
400
484
784
484
400
324
256
784
1024
900
784
256
784
576
784
1024
1024
784
676
784
529
400
484
576
784
484
784
1024
484
784
784
1024
784
676
576
1024
784
676
784
1024
784
45761
18
16
20
18
16
21
21
16
18
22
24
18
16
20
17
22
18
16
22
20
28
22
22
20
22
18
16
20
22
30
22
28
20
18
16
20
18
17
17
16
20
18
19
20
18
16
20
18
22
22
15
14
22
28
22
28
22
20
28
16
18
20
22
28
20
1345
38
32
30
28
26
24
30
24
36
28
18
20
22
28
18
24
20
32
38
20
22
28
22
24
20
22
28
22
20
18
16
28
32
30
28
16
28
24
28
32
32
28
26
28
23
20
22
24
28
22
28
32
22
28
28
32
28
26
24
32
28
26
28
32
28
1699
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
همانطور که ملاحظه گردید جه آزمون فرضیه تحقیق مقایسه رضایت مندی از زندگی زناشویی در بین زنان مطلقه و زنان متاهل شهرستان بوئین زهرا از روش آماری t متغیر مستقل استفاده گردیده که نتایج آن در جدول 2-4 آورده شده است .
جدول 4-2 : مقایسه رضایت مندی از زندگی زناشویی – زنان متاهل و مطلقه
تعداد
آزمودنیها
میانگین
Tبدست آمده
df
جدول t
سطح معنی داری
65
زنان متاهل
13/26
593/8
128
612/4
5%
65
زنان مطلقه
69/20
همانطور که ملاحظه می گردد چون t بدست آمده برابر 593/8 از t جدول 612/4 با درجه آزای 128 بزرگتر است پس می توان گفت که فرضیه تحقیق مورد تایید قرار گرفته است و سطح معنی داری آن برابر 5%≤ p است و نتیجه اینکه بین رضایت مندی از زندگی زناشویی در بین زنان عادی و مطلقه تفاوت معنی داری وجود دارد و رضایت مندی از زندگی در بین زنان متاهل و بیشتر از زنان مطلقه است .
همانطور که ملاحظه می گردد جهت آزمون فرضیه تحقیق و مقایسه رضایت مندی از زناشویی در بین زنان و خانواده های با درآمد بالا و خانواده های بادرآمد پایین از روش آماری t متغیر مستقل استفاده گردیده که نتایج آن در جدول 3-4 آورده شده است.
جدول 4-3 : مقایسه رضایت زناشویی در بین خانواده های پردرآمد و کم درآمد
تعداد
آزمودنیها
میانگین
Tبدست آمده
tجدول
df
سطح معنی داری
65
کم درآمد
61/42
761/4
621/4
128
5%
65
پر درآمد
71/36
همانطور که ملاحظه گردید چون t بدست آمده 761/4 از t جدول 621/4 بزرگتر است پس می توان گفت که فرضیه تحقیق مورد تایید قرار گرفته است و سطح معنی داری آن برابر 5% ≤ p است و نتیجه اینکه بین خانواده های دارای امکانات مالی کمتر ممکن است رضایت از زندگی هم کمتر دیده می شود و در آخر که بین خانواده های کم درآمد و پر درآمد از لحاظ رضایت زندگی تفاوت معنی داری وجود دارد .
همانطور که ملاحظه می گردد جهت آزمون فرضیه تحقیق و مقایسه رضایت مندی از زندگی بین زنان در خانواده های زوجین فامیلی و زوجین غریبه از روش t متغییر مستقل استفاده گردیده که نتایج آن در جدول 4-4 آورده شده است .
جدول 4-4 : مقایسه رضایت زناشویی در بین خانواده های با زوجین فامیلی و غریبه
تعداد
آزمودنیها
میانگین
Tبدست آمده
T جدول
df
سطح معنی داری
65
غریبه
38/40
678/4
621/4
128
5%
65
فامیلی
61/33
همانطور که ملاحظه گردید چون t بدست آمده 678/4 از t جدول 621/4 بزرگتر است پس می توان گفت که فرضیه تحقیق مورد تایید قرار گرفته است و سطح معنی داری آن برابر 5%≤ p است و نتیجه اینکه بین خانواده هایی که زوجین فامیلی هستند به نسبت رضایت از زندگی بیشتر از زوجین غریبه است به علت شناخت قبل از ازدواج و توجه به روحیات طرفین بیشتر می باشد .
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
بحث و نتیجه گیری
در تحقیق حاضر به مقایسه رضایت مندی از زندگی زناشویی در بین زنان مطلقه وزنان متاهل پرداخته شده است که فرضیه های عنوان شده در تحقیق حاضر عبارتند از زنان مطلقه و زنان متاهل حدود سنی 35-30 ساله شهرستان بوئین زهرا که حدوداً 1350 نفر است که 130 نفر به عنوان نمونه انتخاب گردیده و آزمون و پرسش نامه رضایت مندی از زندگی زناشویی بر روی آن اجرا گردیده است که اقتباس شده از پایان نامه دلاوری بوده است و جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش آماری t متغیر مستقل استفاده گردیده که نتایج آن در جدول آورده شده و نتایج آن برابر بوده با اینکه بین رضایت مندی از زندگی زناشویی در بین زنان مطلقه و زنان متاهل تفاوت معنی داری وجود دارد که تحقیق حاضر با تحقیقات دلاوری در سال 1370 تحت عنوان بررسی رابطه رضایت زناشویی از زندگی و بیماریهای روانی زنان متاهل هم خوان بوده است که نتیجه تحقیق حاکی از آن است که بین علائم روانی مانند افسردگی و اضطراب و … و رضایت زندگی زناشویی رابطه معنی داری وجود دارد .
و تحقیق بهادری در سال 1372 تحت عنوان بررسی مقایسه رضایت مندی زناشویی در بین زنانی که متاهل و ازدواج اولشان بوده و زنانی که برای بار دوم ازدواج کرده اند که تحقیقات نشان داده است که زنانی که ازدواج اولش بوده است از لحاظ رضایت مندی از زندگی زناشویی در سطح بالاتری نسبت به زنانی که ازدواج دومشان بوده است قرار گرفته است .
و تحقیق عباس زاده در سال 1373 تحت عنوان بررسی رابطه رضایت مندی شغلی و رضایت مندی زندگی زناشویی در بین زنان شاغل و غیر شاغل که نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین رضایت مندی زندگی و شغلی رابطه معنی داری وجود دارد و بین زنان شاغل و غیر شاغل از لحاظ رضایت مندی زندگی زناشویی تفاوت معنی داری وجود دارد .
محدودیت ها
1- عدم استفاده از مطالب و منابع معتبر جهت ارائه تحقیق
2- عدم استفاده از پرسش نامه جهت سنجش رضایت زندگی زناشویی
3- عدم همکاری آزمودنی ها در اجرای آزمون
4- محدودیت زمانی جهت ارائه تحقیق
پیشنهادات
1- استفاده از مطالب ومنابع معتبر در جهت ارائه بهتر تحقیق
2- استفاده از پرسش نامه های معتبر و استاندارد شده در جهت ارائه بهتر تحقیق
3- گسترش آزمودنی ها به غیر از یک محدوده سنی
4- بالا بردن زمان و مدت اجرای آزمون بر روی آزمودنی ها
منابع و ماخذ
الهی نژاد ، مسعود. (1379) . خانواده و اصول رفتاری درآن . انتشارات نور ، تهران .
بهبهانی، الهه . (1378). زندگی و تاثیر متقابل زن و شوهر . انتشارات نی ، تهران.
بیانی ، احمد.(1379 ). روش تحقیق در علوم انسانی . انتشارات آرش ، تهران.
شریفی،پاشا. (1380) . سلامت روانی خانواده. انتشارات ارجمند، تهران .
دلاور ، علی . (1383 ) . روش تحقیق در علوم تربیتی. انتشارات رشد ، تهران .
کهوری نژاد ، علیرضا . ( 1378 ) .خانواده و خانواده درمانی . انتشارات نی ، تهران .
کار ، آلن . ( 1380 ) . خانواده درمانی و تحلیل روابط و تعارضات همسران. تالیف غلامرضا تبریزی. انتشارات مرندیز ، تهران .
گرانمایه ، مسعود . ( 1380) . اصول و قوانین زندگی . انتشارات بیان ، تهران .
گنجی ، حمزه . ( 1381 ) . روان شناسی رشد . انتشارات سمت ، تهران .
لطف آبادی ، حسین .( 1379 ). روان شناسی افراد . انتشارات امیر کبیر ، تهران .
ساعی ارسی ، ایرج . ( 1382 ) . درآمدی بر جامعه شناسی و آسیب شناسی خانواده ی نا بسامان. انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی ، تهران .
پرسشنامه رضایتمندی از زندگی زناشویی
1- تفاهم در بین همسران می تواند در رضایتمندی زناشویی دخالت داشته باشد ؟
2- عدم علاقه طرفین و برخورد با فرزندان رابطه هماهنگی با هم دارند ؟
3- زنان می توانند در ایجاد آرامش در منزل به همسران خود کمک کنند ؟
4- به نظر شما در صورت مخالفت بین طرفین جدایی آخرین حرف است؟
5- در صورت عدم هماهنگی افکار باید مشورت و هم فکری در بین طرفین بیشتر صورت گرفت ؟
6- آیا تمایل و علاقه قبل از ازدواج می تواند در محکم شدن پایه زندگی کمک کند؟
7- مشاورین می توانند در صورت مشکل در خانواده نقش موثری داشته باشند ؟
8- والدین و طرفین در صورت مشکلات به نظر شما می توانند دخالت گر در امور شخصی باشد ؟
9- آیا علاقه به فرزند می تواند از محبت بین طرفین بکاهد ؟
10-رضایت از زندگی زناشویی یا تامین امکانات و مسائل رفاهی محکمتر می شود ؟
11- آیا تمایل به زندگی و روحیه شادی می تواند در رضایتمندی دخالت داشته باشد ؟
12- آیا به نظر شما کار بیرون از خانه خانمها می تواند از میزان رضایت مندی کاهش دهد ؟
13- دخالت بزرگترها مانند پدران و مادران می تواند در جدایی همسران دخالت داشته باشد ؟
14-زنان مطلقه به نظر شما راحت تر و بهتر از زنان متاهل زندگی می کنند؟
15- آیا طلاق گرفتن می تواند باعث تجزیه مثبت در زندگی باشد ؟
16- به نظر شما شوهر و همسر به عنوان پایه اصلی زندگی به حساب می آید ؟
17- آیا همسر شما به عنوان سدی در برابر مشکلات به حساب می آید ؟
18- در صورت اختلاف بین زوجین زنان می توانند بیشتر نقش آرامبخش را در برابر مردان بازی کنند ؟
19- عدم وجود فرزند در عدم رضایتمندی زناشویی از زندگی می تواند نقش داشته باشد ؟
20- آیا گفتار درمانی در بین زوجین می تواند باعث حل مشکلات باشد ؟
21- آیا مشغول کار و تلاش بودن و گذارندن ساعت زیادی از روز را می توان به عنوان مساله ای مهم در عدم رضایت از زندگی زناشویی نام برد ؟
22- آیا مشکلات جسمی و روحی فرزندان می تواند در رضایتمندی از زندگی نقش مهمی داشته باشد ؟
23- به نظر شما یک زن مطلقه آزادی عمل بیشتری نسبت به زن دارای شوهر دارد ؟
24- زن دارای شوهر مسئولیت بیشتری نسبت به زن مطلقه یا فاقد شوهر دارند ؟
25- به نظر شما سر پرستی خانواده که بر عهده شوهر است در رضایت مندی زناشویی از زندگی نقش موثر دارد ؟
26- آیا اضطراب و دلهره از آینده زندگی می تواند در رضایت مندی نقش موثری داشته باشد ؟
27- در برابر مشکلات و نافرجامیها و ترس و استرس می تواند در مشکلات زندگی در بین زوجین نقش داشته باشد ؟
28- در برابر نافرجامیها باید آرامش و آسودگی خیال را حفظ کرد ؟
29- به نظر شما آگاهی از مشکلات ، نوع برخورد با آن می تواند از مسئله طلاق خانواده ها را دور کند ؟
30- به نظر شما فقط مسئله طلاق باعث عدم رضایت مندی از زندگی می شود ؟
31- به نظر شما مسائل طبقاتی بین زوجین باعث مشکلات بعدی در زندگی زناشویی می شود ؟
32- عدم تحصیلات عالی و طرح مشکلات در زندگی می تواند به هم مربوط باشد ؟
33- عدم توجه همسران به مسائل جنسی می تواند در کاهش رضایت مندی زندگی نقش داشته باشد ؟
34- مطالعه در رابطه با مسائل زندگی و در رابطه زناشویی از لحاظ عاطفی و جنسی می تواند در رضایت از زندگی نقش داشته باشد ؟
35- کمبود منابع اقتصادی و برآورد کردن احتیاجات زندگی و رضایت از زندگی با هم رابطه دارند ؟
36- به نظر شما یک زن مطلقه از بسیاری از مسائل مانند کمبود منابع اقتصادی ، رسیدگی به همسر و فزند راحت است ؟
37- رضایت از زندگی در یک زن مستقل و با تجربه به طلاق بیشتراز زن متاهل است ؟
38- آیا بررسی مواردی مانند بررسی شخصیت همسران نسبت به زوجین می تواند در رضایت از زندگی نقش مثبتی داشته باشد ؟
39- آیا روابط گذشته والدین و زندگی کنونی فرزندان دارای خانواده با هم ارتباط دارند ؟
40- آیا زندگی در گذشته و رضایت مندی از زندگی با هم رابطه دارند ؟
1 – n . vallsh
2 – marital – violence
3 – n , gellen
4 – john wright
5 – triangles
6 – chaotic
7 – disengaged
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1