نام درس:
نقد و بررسی تاریخ ایران از سقوط ساسانیان تا خلافت عباسی
موضوع تحقیق:
نبرد قادسیه
استاد محترم: جناب آقای دکتر اکبری
دانشجو: فاطمه نظری
مهاجرت اعراب به ایران:
مهاجرت اعراب به ایران از راه خشکی و از سمت عراق بوده است. و از روزگاران بس کهن مردم فقیر آن سرزمین که سامی نژاد هستند پی در پی در جستجوی چراگاه و زمینه های بارور به سوی شمال کوچ می کردند از سه هزار سال پیش از میلاد مسیح آبادیهای شمالی این سرزمین که کشورهای عراق، سوریه، فلسطین، لبنان کنونی که هلال خصیت نامیده می شد، یعنی سرزمین هلالی بار آور، مورد توجه عربها بادیه قرار گرفت، و برنشان این کوچهای پیاپی دراز تاریخ ساکنان این سرزمین توانستند با کوچهای پی در پی، دولتهای سامی نژاد قدیم چون اگر، بابل و دولتهای آرامی و کنعاتی فنیقی و بحرانی را در هلال پیدار سازند، اکنون از این رو تیرهای سامی نژاد مزبور ناگریز در جستجوی چرا گاه و آب با حواشی خود از آنجا به سرزمینهای آباد شمالی کوچ نمایند. بنابراین عراق و سوریه و فلسطین که شبه جزیره عربستان در مسان آنها واقع و دریا یا کوهستان یابند میانه آنها نبود از روزگار دیرین کوچگاه عربها بوده است.1
از جمله قبایلی که در اواخر سلسله اشکانی و اوایل روزگار ساسانیان به ایران آمدند یکی طوایف بنوالعلم بوده که به داخل ایران مهاجرت کرد، این قبیله در پیش از اسلام در ایالت خوزستانی در هویزه و مناذرکبری در شمال غربی اهواز مسکن داشتند و از بومیان آنجا به شمار می رفتند و در هنگام حمله اعراب به ایران به یاری هم فراوان خود برخاستند با مهمانداران ایرانی خویش جنگیدند و چون عربها بر خوزستان دست یافتند. به بصره که شهری جدید الاحداث بود کوچیدند2 در زمان ساسانیان در ایان پادشاهی اردشیر اول (41- 266) قابل ازد در کرمان تحت فرمانروایی ایران سکونت اختیار کرده بودند البته در بحرین نیز قبایل بنی تمیم و عبد القیس زیر نفوذ ایران بودند، در حیره نیز تنوفیان بر بخش بزرگی از عربستان حکومت داشتند و عموماً خراجگذار دولت ایران به شمار می رفتند و در واقع رغیب ایران بودند، بنابراین از روزگار دیرین ایران به درجات مختلف با اعراب نزدیکی و مناسبات دوستانه داشته است.3 ولی با این حال، ایرانیان حتی المقدور از مهاجرت اعراب به ایران جلوگیری می کردند و در این زمان عشایر بسیاری از اعراب صحرانورد دو روی به مهاجرت آورده و به مرزهای ایران نزدیک شده بودند و اگر جلوگیری ساسانیان از ایشان توسط دولت دست نشانده حمیره نبود در اندک زمانی سراسر عراق و خوزستان و پارسی را عشایر عرب فرا می گرفتند، چون این عشایر فقیر در مرزهای ایران خطر بزرگی برای کشور به شمار می رفتند، شخص یاران ساسانی همواره مراتب جلوگیری از ایسان بودند. حتی پادشاهان عرب حیره که تحت حمایت ایران بودند وظیفه مهم ایشان نگاهداری مرزها و دوراندن آن عشایر عرب از خاک ایران بود، چنانکه همین وظیفه را عنانیان پادشاهان دست نشانده روم در مرزهای سوریه انجام می دادند.
ولی با این حال اعراب از ضعف دولت ها استفاده کرده به ایران هجوم می آوردند و دست به قتل و غارت می زدند چنانچه شاهپور دوم ( ذوالاکتاف) اعراب بنوتغلب و بنوبکر را که باعث خراجی ایران شده بودند گوشمالی داد و همچنین در زمان خسرو اول (انوشیروان) دسته ای از قبیله لیزایاد از فرات گذشته در عراق و جزیره به تاخت و تاز و چپاول پرداختند و جنگی با ایرانیان کرد، مردمی انبوه را بکشند این جنگ در تاریخ عرب به نام دیر الجماجم معروف است زیرا آن واقعه در نزدیکی دیری رخ داد که تازیان از کمر کشتگان پشته ای ساختند، خسرو انوشیروان سپاهیان را به دفع ایشان فرستاد و ایشان را هلاک کرد.4
حملات عرب پس از اسلام:
قرنها به این سان گذشت و اعراب پیوسته به انبوهی شمار و سختی معیتشان می افزود و ناگزیر بودند موانع ایران ورودی و مصر را از پیش برداشته و برای رسیدن به زندگی بهتر راه مهاجرت را بر روی خود باز کنند. در این هنگام پیغمبر اسلام (ص) لوای دعوت بر افراشت و اعراب را به پذیرش این اسلام دعوت نمود.
و این، پیدایش اسلام در جزیره العرب قطعاً مهم ترین رویداد هزاره اول تاریخ مسیحیت بوده این حادثه نه تنها نقشه جغرافیایی شرق را عوض کرد همچنین سرنوشت و میسر زندگی کم تر از نیمی از بشریت را تغییر داد و به تاریخ جهتی نو بخشید، اسلام اعراب را از قید عادت و غرائز بیابانی و نیمه وحشی به ویشان رهایند و آنان را تحت یک برادری جامع جهانی و نظم اجتماعی در آورد و از آنان افراد خوبی ساخت، این سازنده ترین خدمت: این این است، شود و هیجان برخاسته از تبلیغ مذهبی که در تغییر روحیه درنده خویی آنان بکار رفت، اعراب آن را برنامه توسعه طلبی شان دانستند و در نظر آنان اشغال فیزیکی سرزمین را مقدمه ضروری گسترش ایشان بود.5
اما در انجام این مقصود مشکات فراوان وجود دانست چون از یک طرف روحیها متصرفات خود را تا شمال غربی و ایرانی ها دامنه نفوذ خویش را تا جنوب غربی و مشرق عربستان توسعه داده بودند و این امر مسلم بود که اگر حضرت رسول و جانشینان وی در صدد بسط نفوذ اسلام بر می آمدند در نواحی مزبور با منابع رولیتن روم و ایران اصطحکاک پیدا می کردند، بالنتیجه بین مسلمین و قواء روم و ایران محارباتی به وقوع پیوست.6 برخوردهای تا زان با ایرانیان و تاخت و تاز آنها به این سرزمین گر چه به دست آویز دین وزیر لوای اسلام بوده اما انگیزه اصلی آن برای بیشتر ایشان همان بود که همواره ملتهای تازه نفس پر جمعیت و فزاینده و تنگدست و بد خاک را به تجاوز به سرزمینهای آباد بر می انگیز و آن همانا به دست آوردن گشایش و آسایش در زندگی است، ظهور اسلام این امر طبیعی ( مهاجرت مردم تازه نفس و گرسنه از سرزمین خشک و بی حاصل به سرزمینهای حاصلخیز ) را سامان داد.7 سلطه تازیان باری انحطاط دولت ایران و روم که در این زمان به متنهای خود رسیده بود کار حمله و مهاجرت عربها را به آن کشور آسان کرد.8
و این انحطاط در ایران به این شکل بود که ظهور این حنیف اسلام و بعثت پیامبر اکرم (ص) و هجرت آن حضورت از مکه به مدینه ( 622م.) مصادف بود با دوران پادشاهی خسور دوم ( پرویز) و جنگهای وی با هر مل امپراطور روم که از سال 63 تا 627 طول کشید و پس از کامیابی مقدماتی به شکست ایرانیان و خلع خسرو از سلطنت پایان یافت، این جنگهای بیست و چهار ساله دولت نیرومند ساسانی را به ضعفی عظیم دچار کرد و هرج و مرج دربار ساسانی بعد از خلع خسرو پرویز نیز به حدی بود که هر پادشاه سپس از سلطنتی کوتاه بر اثر مرگ با قتل یا خلع به پادشاهی دیگر تبدیل می یافت و هیچکس را برای اطلاح اوضاع فرصتی نبود، مخارج کمر شکن دربارها مایه تحمیل مالیات سنگینی بر مردم شده بود که طبعاً می بایست به وسیله طبقه دوم یعنی کشاورزان و پیشه وارن پرداخته شود. طبقات عالیه و روحانیون از رفتار خود مردم را به ستوه آوردند، اختلاف دینی میان پیروان زردتشت و مزدک و مانی و بود او عیسی در موانع مختلف مملکت به نهایت رسیده بود و با چنین وضع خلاف و دشمنی در میان طبقات ممتاز یعنی طبقه حاکمه کشور نیز به شدت جریان داشت و آثار انقراض و پریشانی دولت کهن ساسانی هویدا بود.9
بنابراین یاران در اواخر دوره ساسانی مساعد هر گونه اقدامی بود و این واقعیتی است که کلیه ایران شناسان داخلی و خارجی بر آن اتفاق نظر دارند.
مسائلی که ذکر شد تاب و توان مردم ایران را ربوده بود، و همگی ناراضی به نظر می رسیدند و روح آریائی در جستجوی آزادی فکر دو اندیشه و جسم او در طالب عدالت اجتماعی و مساوات بود یعنی دقیقاً همان چیزی که دولت ساسانی با آن شدت بیگانه بود. در آن طرف اعراب که اینک اندیشه سیاسی یافته و با دستاویزی بسیار موثر به نام اسلام به اتحاد نسبی قبیله ای رسیده بودند در همان روزهای اولیه کسب قدرت و تثبیت خلاقیت عربی به تدارک تحقق آمال دیرینه خویش پرداختند10.
اعراب با سلاح جدید خودسری نام داشت همه مردم روی زمین را به یکتا پرستی و برابری و برادری می خواند و این ندای توحید و مساوات و عدالت طبقه مظلوم و محروم اجتماع را که بیش از دیگر طبقات بودند به خود جلب کرد، آنان که راه نجاتی یافته گروه گروه به این جدیدی در آمدند و طومار رسم کهن را در هم نوردیدند، پیغمبر اسلام همه اعراب جزیره العرب را چه در داخل و چه در خارج از مرزهای عربستان با هم متحد ساخته و به این مبین اسلام درآورد. و وعده ایشان به قوم خود این بود که اگر دین وی را بپذیرند عراق و ایران و سوریه از آن ایشان خواهد شد. بنابراین اعراب مسلمانیکه در تنگی معیشت می سوختند به امید اینکه اگر فاتح شوند سرزمین های سر سبز و خرم عراق و ایران و سوریه و مصر را تصرف خواهند کرد و اگر کشته شوند تهیه شده و به بهشت جاویدان رخت خواهند بست دعوت آن حضرت را لبیک گفته، تا در زمان جانشینان او به کشور گشایی بپردازند.
پس از رحلت آن حضرت جانشینان پیامبر که خلفای راستین بودند شیوه وی را در اتحاد قبایل ادامه داده ولی چون کشور حیره در شمال شرقی جزیره العرب زیر سیطره ایرانیان بود و از میان بردن آن دولت بدون مداخله حامیانشان یعنی ایران عملی نمی گردید بالطبع پای دولت ایران را به میان کشید از بدبختی ایرانیان از بین رفتن دولت حیره که دروازه ایران محسوب می شد به آسانی امکان پذیر نمی گشت.11
روایات مختلفی در رابطه با علل برچیده شدن دودمان لخمی در حیره بیان شده است بنابر روایات عرب هنگامی که خسرو پرویز از پیش بهران چوبین می گریخت را به نعمان سوم پادشاه حیره پناه برده اما چون مجدداً تاج و تخت خود را بازیافت به تلافی مساعدت نعمان وی را زیر پای بیل افکند و بساط دودمان حیره بر چیره شد اما منابع دیگر بر چیه شدن دولت لخمی را کار عدی بن زید شاعر می دانند: این شاعر که در دربار ساسانیان بسیار مقبول بود با نشاندن لغمان شخص مورد توجه خود؛ بر سریر سلطنت سلسله بنی لخم را تداوم بخشید. صعود سریع نعمان در حیره موجب شد حاسدانه به توطئه علیه او دست زنند؛ نعمان؛ به قتل رسید و پسرش برای انتقام خون پدر؛ خسرو پرویز را علیه نعمان سوم برانگیخت. نعمان سوم که به نافرمانی متهم شده بود از محل متواری و به قبیله طی پناه برد اما آنها از کمک به او خودداری کردند؛ سپس او به شخص هانی بن قبیصه از قبیله ذهل بن شیبان مراجعه کرد و از حمایت موثر او برخوردار شد.12
برخی منابع نیز معتقدند که از علل برکناری نعمان گرایش او به آئین نصاری بوده است.
اما به هر حال پس از برچیده شدن دودمان حیره؛ دولت حیره به ایاس از قبلیه طی داده شد و بخشی از قلمرو ایران گردید؛ برچیده شدن دودمان دست نشانده لحفی بدان معنی بود که دیگر نه نیروی بازدارنده وجود داشت و نه نفوذ متوفق محلی که قبایل عرب جانبش را نگه دارد؛ و قدرت آن را داشته باشد که در صورت دست اندازی آنها به مرزهای ایران سرکوبشان کند؛ البته اما اینکه وجود قدرت لحنی مانع حمله اعراب به ایران و سقوط دولت لرزان ساسانی می گردید دعوی محال است اما فقدان این دولت حایل هر اندازه ناتوان در گستاخی جنگجویان مسلمان عرب در دست اندازی های اعراب به ایران سهمی داشته است به ویژه که این دست اندازیها سپس از پادشاهی قباد دوم در ایام پادشاهی شیر و سیر که دولت ساسانی به کلی گرفتار هرج و مرج و انحطاط گردیده بود آغاز شد؛ به این معنی که در واقع برچیده شدن بساط حکومت بحفی بدان معنی بود که دیگر نه نیروی بازدارنده وجود داشت و نه نیروی متوفق محلی که بتواند قبایل جانبش را نگه دارد و قدرت آنرا داشته باشد که در صورت دست اندازی اعراب به مرزهای ایران آن سرکوبشان کند.13
و با از بین رفتن این دولت پرده مایل بین اعراب و ایرانیان بر چیده شد.14
نخستین زنگ خطر از این بی تدبیری خسرو پرویز؛ واقعه ذی قار بود که در واقع اولین برخورد اعراب مسلمان و ایرانیان بوده است.15
در این واقعه ( ذی قار) اعرابی که در کار تاخت و تاز و غارت مرزهای ایران بودند به یک دسته هزار نفری از سواران ایرانی برخوردند و در این واقعه دو سردار ایرانی به قتل رسیدند و ایرانیان شکست خوردند؛ این واقعه نقطه عطفی بود در تاریخ عرب و پیش درآمدی بر فتوحات مسلمانان در ایران تلقی می شد.16
اگر چه این درگیری کوچک و اهمیت چندانی نداشت و لیکن اثرات مهمی داشته زیرا این پیروزی اعراب را در مورد قدرت سپاهیان ساسانی به تردید مسلمانان بر ایرانیان دانست؛ زیرا تا قبل از این پیروزی اعراب کشور ایران را صعب المنال تراز قلمروی روم شرقی می دانستند و از پرداختن به آن به سبب عظمت پادشاهان ایران و شهرتی که در سرکوبی مردم جهان داشتند بیمناک بودند.17
اما پس از این پیروزی اعراب دریافتند که ایران این زمان؛ ایران زمان شاهپور و انوشیروان نیست و لشکریان و پادشاه آن قدرت و سیاست سابق را ندارند و غلبه یافتن بر آنها برای اعراب امریست ممکن؛ به خصوص اینکه پس از پادشاهی قباد دوم دولت ساسانی به کلی گرفتار هرج و مرج و انحطاط گردیده بود به این معنی که ستیز بر سردست یافتن به تاج و تخت در میان مدعیان پادشاهی و تغییر پی در پی زمامداران تیسفون مجال لشکرکشی طرح ریزی شده و مداوم؛ برای مراجعه با این موج بالا گیرند و دست اندازیهای آن نمی داد.18
از همین رو دو تن از سران قبیله ربیعه به نامهای مثنی بن حادثه شیبانی در حدود حیره و سویدبن قطبه در نزدیک ابله – پیوسته در کناره های خاک ایران تاخت و تاز می کردند و چون با پریشانیها و بیسامانیهای که بود تعقیب آنها ممکن نمی شد به جارتشان هر روز می افزود. دولت حیره هم که سابقاً برای جلوگیری از همین تجاوزات بدویها به ایران خدمت می کرد همانطور که ذکر شد از سوء سیاست شد و خسرو پرویز در این هنگام از میان رفته بود؛ مثنی بن حادثه در این غارتهای سرحدی جسورتر شهرت و آوازه بیشتر یافت. به علاوه مقارن پایان جنگهای رده اسلام آورد و در مدینه خرابی اوضاع ایران را برای خلیفه باز نمود و او را به جنگ به ایران تشویق کرد؛ باری با قبول اسلام متنی خود را به مسلمین بست تا در تاخت و تازهای خویش مدینه را نیز پشت سر خود دانسته باشد.19 او از خلیفه خواست محاکم او را بر تازه مسلمان شدگان قبیله خود ریاست و در مرزهای غربی ایران پیشقدم مسلمانان قرار دهد؛ با پیوستن مثنی به اسلام باعث گردید عملاً تابعیت همه اعرابی که در کار تاخت تاز به نواحی مرزی و پر جمعیت و زراعی بردند را بدست آورد اما خلیفه اعتماد نکرد که اداره سپاه را به مردی مسلمان سپارد از این روخالدبن ولید ( سیف الله) که از دلاوران عرب بود؛ و پیغمبر او را سیف الله لقب می خواند برای اداره عملیات جنگی به عراق کسیل داد؛ در باب آنکه خالد از کدام جانب به عراق درآمد و آن راه که در طی این تاخت و تاز خویش پیمود از کجا می گذشت در روایتها اختلاف است ولی روایت صحیحتر این است که خالد از جانب ابله به عراق آمد. در هر حال جنگهای خالد در عراق بی شک و بیشتر دست بردها وزد و خوردهایی بوده است که در دنبال جنگهای اهل رده انجام یافته است و صورت یک لشکرکشی منظم و مرتبی را به قصد فتح ایران ندانسته است. در حقیقت بیشتر اعراب تغلب و طوایف همپیمان آنها که در طی این زد و خوردها مورد حمله خالد بوده اند کسانی می بوده اند که در واقفه رده با سجاح و مرتدان عرب ارتباط و همکاری می دانسته اند یا از بحرین و یمامه از پیش خالد به عراق گریخته بوده اند و خالد هم با فرمان یا دستوری ابوبکر در دنبال آنها به عراق آمده است. و همچنین قصر بعضی از اعراب تا حدی نشر اسلام در بین اعراب نصاری عراق بوده و دستبرد به نواحی سرسبزوان.
البته در آن زمان اندیشه فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی بی شک به خاطر خلیفه نمی گذشت لیکن این امر نتیجه یی بود که رفته رفته از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست؛ سک نیست که مثنی با قبول اسلام پای اعراب حجاز را به نواحی عرب نشین عراق بازکرد و آنها را برای سعی در نشر آیین تازه در بین اعراب عراق دل داد و گرفتاریهای ساسانیان را در امور داخلی برای آنها روشن نمود؛ لیکن ظاهراً این مایه تاثیر داشت که خلیفه خالد را جهت امارت مسلمانان عراق و بقایای اهل رده در آنجا گسیل داد: کاری که بعدها منجر شد به زد و خوردهای سرمدی با طلایه ها پادگامانهای تنبیه سپاه ایران و از آن؛ ضعف و فتور دولت فرس بر اعراب آشکار شد.20
بنابراین خالدبن ولید قهرمان جنگهای رده بود با فرماندهی او در مدت شش ماه همه قبایل را به اطاعت اسلام درآورد و نخست قبیله طی بعداسد و عنطفان و در پایان بنی حنیفه را در تمام وادار به تسلیم کرد.21
خالد که به تدریج برای سرکوب قبایل سرتدمی رفت در آستانه نواحی جنوبی عراق قرار گرفت و کسانی از قبایل مرتد شده به عراق گریخته و اصولاً برخی از آنها چون بنی تمیم در آن حدود زندگی می کردند. پیروزیهای پی در پی مسلمانان در این نواحی کسانی از سران قبایل ساکن در جنوب عراق را بر آن داشت تا در اندیشه بهره گیری از نیرو ما برای تصرف حیره بیفتد این نخستین جرقه فتوحات خالد در عراق و سپس در ایران بوده است.22
قبل از رسیدن خالد به عراق بسیاری از سپاهیان او برگشته گویا از جنگ ایران فدر داشتند و فقط باده هزار سپاهی ورزیده یا مانده بود؛ عده ای دیگر به خالد پیوستند که جمعاً 18 هزار نفر شدند و اولین محلی که جنگ در آن واقع شد حفیر23 بود و آ. یک سرحد مهم و عظیم و محکم و مجهز بود.24 فرمانروای این محل هرمز بود؛ سربازان هرمز با زنجیر به هم بسته شده بودند که از جنگ نگریزند چون خالد آگاه شد که ایرانیان پیش او به حفیر آمده اند سپاه خود را به کاظمه برد خالد سپاه خود را در جایی که آب نبود روبه روی سپاه ایران قرار داد و در پاسخ لشکریان خود گفت: خداوند آب را به هر یک از دو گروه که در نبرد پادشاهی می کنند ارزانی خواهد کرد؛ خالد بر هرمز پیروز شد و این نبرد به ذات السلاسل شهرت یافت.25
باری هزیمیتان لشکر هرمز در حدود مزار نزدیک نهری فرود آمدند. قارن قریانس هم که از مداین به کمک هرمز آمده بود به انها پیوست. در این لشکرگاه تازه قباد و انوشجان هم که از واقعه ذات السلاسل گریخته بودند به یاران پیوستند؛ خالدنیز؛ که در دنبال هزیمیتان بود؛ بدین جایگاه در رسید. جنگ سختی در گرفت که در آن هم قارن کشته شد هم قابد و هم انوشجان. از ایرانیان عده زیادی کشته آمدند و بعضی در آب غرق شدند ( صفر 12 هـ . ق). باز اسیر و غنمیت فراوان بدست آمد که بهره یی از آن به مدینه کسیل گشت. در تمام این راه برزیگران و کشاورزان غالباً به صلح تسلیم شدند و جزیه قبول کردند. مسلمانان هم؛ چنانکه دستور خلیفه بود؛ متعرض آنها نشدند این جنگ را چون نزدیک نهر بود بعضی وقمه شنی خوانده اند – یعنی وقمه نهر – و بعضی سبب مجاورت با مزار و مقه مذار نام داده اند. این مزار تا بصره چهار روز راه بود و در واقع کرسی ولایت میسان بشمار می آمد و در محل کوه العماره امرو واقع بود. در هر حال با این فتح خالد که از جانب بحرین به عراق می آمد؛ در بین راه تا حدی ایمنی و غنیمت یافت. در بین اسیرانی که درین واقعه به مدینه فرستاده آوردند نصرانیی بود که بعدها حسن بصری از او زاد. بهر حال کسانی از اعراب که نصارا و جزو رعیت ایران به شمار می آمدند درین زد و خوردها طبعاً جانب ایران را گرفتند و این نکته خشم و عصبیت قومی عهد جاهلی راینر برای اعراب تجدید کرد.26
حالد از مزار به جانب استان کسکر رفت. آنجا در موضعی به نام ولجه که در حدود واسط بود؛ خالد در این محل ( ولجه) گروهی را درکمین گذاشت و خود به جنگ با ایرانیان رفت و جنگی سخت نمود افرادی که در کمین بودند از پشت شر به ایرانیان حمله کردند و خالد نیز از طرف دیگر حمله کرد تا اینکه تعداد زیادی از ایرانیان کشته شدند. این واقعه در سال 12 هـ اتفاق افتاد.27
تعدای از مسیحیان در جنگ ولجه کشته و اسیر شدند.
رفتاری که خالد بن ولید با عرب های مسیحی در قشون ایران کرد عرب های عراق را به غیظ آورد. و طوایف عرب از مشرق و مغرب فرات به جنبش آمدند و از هر سوی گرد آمده در الیس28 که در نزدیکی فران و تقریباً در وسط مسافت میان حیره وم موقع قدیم بصره واقع بود؛ اجتماعی کردند و تشونی هم از مداین به آن نقطه فرستاده شد. خالد از شنیدن حنجر اسن قسشون کشی بزرگ به عجله عقب نشت و از مزات گذشته خط صحبت خود را حکم نمود پس از آن باز جلوتر آمده در الیس جنگ بسیار شدید در گرفت که هر دو طرف تا اخرین درجه پافشاری کردند ولی عاقبت باز فتح مسلمین چیره شدند چون خالد به واسطه پایداری فوق العاده ایرانیان قسم خورده بود در صورت فتح نهری از خون آنان جاری سازد تمام اسرا را جمع کرد و قریب سه روز به شکتار آنان مشغول بود تا قسم خود را انجام داده باشد و آن نهر که خون ایرانیان را رنگین کرد بعدها نیز به نهر خون معروف شد.29
کار عمده ای که خالد در عراق انجام داد فتح حمیره بد، آن هم به صلح، خالد پیش از آن که به دروازه حمیره رسد پس مرزبان حمیره را که به دفع او رفته بود مغلوب کرده بود کشته، مرزبان حمیره هم آزاد ب – از پیش او گریخته بود مردم حمیره شهر را بستند و در قلعه های خویش آماده مقاومت شدند خالد شهر را محاصره کرد و کاربر اهل شهر سخت شد در آن زد و خوردها که روی می داد عده ای از اهل حمیره کشته شدند مردم به ستوه آمدند، بزرگان قوم که به قلعه های خویش پناه جسته بوند و عامه را به جنگ می فرستادند مورد نفرت و خشم عامه شدند که هر روز در اطراف قلعه ها جمع می شدند و از ضرورت صلح و تسلیم دم می زند آخر قلعگیان دست از مقاومت کشیدند و حاضر به مصالحه شدند به موجب یک روایت، پیری فرتوت از نصرانیان حمیره به مذاکره آمد و در این باب با خالد گفتگو کرد. راویان گویند این پیر پاره ای کاغذ در دست داشت، چیزی در آن پیچیده و خالد از وی پرسید آن چیست؟ گفت: زهر است، تا اگر صلح به سرانجام نیامد این زهر را بخورم و بمیرم و بیحرمتی نزد قوم بازنگردم خالد ، آن زهرا را گرفت و خورد ولی از آن زیانی ندید و پیر خیره شد این پیر – عبدالمسیح یا عمر و بن عبدالمسیح – نام داشت و زهر خوردن خالد در اهالی حمیره تاثیر گذاشت و صلح کردند، قرار بر آن شد که اهصل حمیره جزیه بدهند، بر مسلمانان نشورند و از کار دشمنان هر چه آگاهی یابند به مسلمانان باز نمایند، در ربع الاول سال 12 هـ . خالد مژده فتح را و جزیه و هدایا به مدینه نزد ابوبکر فرستاد30.
با فتح حمیره کلید تصرف بین النهرین به دست مسلمین افتاد به این معنی که به صورت واحدهای نظامی تا دجله پیش آمدند و قلعه های کوچک و بزرگ متعددی را به تصرف درآوردند و در جبهه های مختلف محلی بیکار نمودند31.
پس از حمیره خالد به انبار رفت آنجا را به این خاطر انبار می نامیدند که انبار خوار و بار و غله بوده فرمانده سپاهیان آنجا شیرزاد بود چون رویارو می شدند خالد به تیراندازان خود دستور دار تیر بیندازند و چشم دشمن را هدف گیرد. به همین جهت این جنگ را ذات العیون هم می نامند شیرزاد که چنین دید تقاضای صلح کرد و با صلح فتح شد32.
اما ابن خلدون می نویسد: شترهای لاغر و ناتوان را کشته و در خندق انداختند تا از روی آنها عبور کنند چون نبرد سخت روی داد مسلمانان پیروز شدند33.
اما اندکی پس از این هنگام نامه ای از طرف ابوبکر رسید که به خالد فرمان داده بود با مسلمانان همراه خود به یاری ابوعبید جراح به شام برود خالد رهسپار شام گردید، چون به عین الثمر رسید دسته ای از سپاهیان خسرو به فرماندهی عقبه بن ابی هلال غری برخورد کرد که آنا ابتدا در مقابل خالد سنگر گرفتند سپس حکم او را گردن نهادند34.
چون خالد آهنگ شام کرد مثنی در عراق به امارت لشکریان اسلام ؟؟ وی بنابراین مشهور نزدیک بابل یک دسته از لشکریان ایران را، که گویند تحت فرمان هرمز و جادویه بود شکست داد، با این همه با عزیمت خالد بیشتر شهرها و آبادیهایی که به تاراج عرب رفته بودند و یا تن به پرداخت جزیه و خراج داده بودند باز از فران اعراب سر فرو پیچیدند. مثنی که نیمی از سپاه اسلام را از دست داده بود همه جا مواجه با مقاومت و مخالفت شد، همه جا مردم زندگی گذشته را از سر گرفتند و جنگهای خالد را به منزله دستبرد و تاراج رهزنان تلقی کردند. رستم فرخ زاد که در این زمان کسب قدرت کرده بود دهقانان سواد را به دفع اعراب واداشت به هر آبادی کس را فرستاد تا مردم را بر عرب بشوراند و همه را آماده جنگ بدارد. همه جا لشگریان گسیل کرد و در هر جا لشکر بود آن را تقویت کرد چنانکه جانان نام را به فرات با دقلی فرستاد و به ولایت ؟؟ نرسی را گسیل داشت، دسته ای را نیز برای دفع مثنی به حدود حمیره روانه کرد. مثنی چون این مخبر بشنید کسان خویش را برداشت و به خفان منزلگاه دیرین خود که در کرانه صحرا واقع بود و پیش از اینها مکرر از آنجا در اطراف تاخت و تاز کرده بود برد، نیز چون این احوال سخت بدید به تن خویش آهنگ مدینه کرد، در مدینه ابوبکر بیمار بود و در بستر مرگ سفارش کرد که مسلمانان، عراق را ضایع بگذارند بعد از وفات ابوبکر (جمادی 13) خلیفه تازه عمر بن الخطاب مردم مدینه را وعده پیروزی و غنیمت داد و به آهنگ عراق ؟؟35.
فتوحات اعراب در زمان عمر:
خلاقت عمر همراه با پیروزیهایی بود که سپاه اسلام در سوریه با فتح دمشق بدست آوردند، اکنون باید در عراق نیز اقداماتی اولاً برای تثبیت وضعیت آن به نفع مسلمانان و ثانیاً برای توسعه فتوحات صورت می گرفت. در این زمان، شهر حمیره از دست ایرانیها خارج شده بود و طبعاً ایرانیان منتظر فرصتی بودند تا خطر جدید را دفع کنند. لشکر اعراب در دست مثنی بن حارثه بود اما خلافت مدینه همانند زمان ابوبکر بر آن بود تا از حجاز، آن هم از قبایل شناخته شده آن فرماندهی را به عراق اعزام کند36.
فتوحات اعراب در زمان عمر:
خلافت عمر همراه با پیروزیهایی بود که سپاه اسلام در سوریه با فتح دمشق بدست آوردند، اکنون باید در عراق نیز اقداماتی اولاً برای تثبیت وضعیت آن به نفع مسلمانان و ثانیاً برای توسعه فتوحات صورت می گرفت. در این زمان، شهر حمیره از دست ایرانیها خارج شده بود و طبعاً ایرانیان منتظر فرصتی بودند تا خطر جدید را دفع کنند. لشکر اعراب در دست مثنی بن حارثه بود اما خلافت مدینه همانند زمان ابوبکر بر آن بود تا از حجاز، آن هم از قبایل شناخته شده آن فرماندهی را به عراق اعزام کند37. سپس به این منظور ابوعبید بن مسعود را با هزار مرد جنگی بسیج کرد و به عراق فرستاد، مثنی بن حارثه و عمر و بن حزم و سلیطبن قیس نیز همراه او بودند این سپاه برفت و در ثعلبیه فرود آمد. سلیط بن قیس ابو عبید را گفت: مبادا خود را بدین ورطه گرفتار سازی که من شمار سپاه عجمان را بسیار می بینم بهتر است که به ناحیه بادیه رویم و از عمر بخواهیم که برای ما مدد فرستد، چون مدد رسید آنگاه بیش می رویم و جنگ را آغاز می کنیم، ابوعبی گفت: ای سلیط ترسیده ای به خدا سوگند.مثنی گفت: نترسیده، او رای صواب خود را با تو در میان نهاد. من نیز می گویم زنهار پیش مروی که خود و یارانت را در وسط سرزمینشان گرفتار خواهی ساخت و آنان پنجه های خود را در پیکر تو فرو خواهند برد. ابوعبید به سخن هیچ یک گوش فرا نداد و فرمان داد پل ببندند و در عین ناخشنودی آن دو سپاه از پل بگذرانید. آن دو نیز از پل بگذشته ابو عبید سپاه خود را منظم کرد و خود در قلب جای گرفت، ایرانیان حمله آوردند و بر مسلمانان تیر باران کردند جمع کثیری آنان را مجروح ساختند آنگاه اعراب چون تن واحدی محله آوردند و سپاه ایران واپس نشست. ایرانیان بار دیگر حمله کردند و در این حمله ابوعبید نخستین کس بود که کشته شد و از مسلمانان خلق کشته شدند، باقی به سوی پل هجوم آوردند و از آن گذشتند مثنی به حمایت از ایشان به جنگ در ایستاد تا همگان از پل بگذشتند و آخرین کس مثنی بود آنگاه پل را ببریدند، این جنگ به نبرد جسر معروف است38.
بلازی می نویسد: چون پارسیان ؟؟ اجتماع تازیان را شنیدند ، مروان شاه ابروبند (ذوالحاجب) را به مقابله ایشان فرستادند. انوشیروان این سپهسالار را بهمن لقب داده بود و بدان تبرک می جست، او را از آن باب ابروبند گفتند که وی ابروان را که از غایت پیری بر چشمانش فرو می ریخت می بست و نیز گفته اند که نام وی رستم بوده است، ابوعبید پل را اصلاح کرد زیرا نااستوار بود و بخشی از آن بریده شده بود آنگاه وی و نیز دیگر مسلمانان از مروحه آمدند و بر آن پل گذشتند و به سپاه ابروبند رسیدند، ابروبند چهارهزار مرد سلاح پوشیده و یک بیل داشت جنگی سخت در گرفت، زخم های فراوان بر پیکرها نشست و مسلمانان ناتوان گشتند، و شکست خوردند. جنگ پل روز دوشنبه در آخر ماه رمضان سال سیزدهم هجری رخ داد39.
بنابراین علی رغم دلیری که مسلمانان از خود نشان دادند، به لیل حضور فیلهای قوی هیکل که در سپاه ایران بود، اسبانشان از صحنه گریختند و در نتیجه خودرویی به هزیمت نهادند. بنا به اختلاف نقلها، پل رومی رودخانه به دست خود اعراب یا دشمنانشان ؟؟ شده راه بازگشت نیز بسته شده بود. این امر سبب تلفات بیشتر شد. با این حال پل موقتی زده شد و اعراب با از دست دادن چهار هزار نفر از نیروهای خود این جنگ را که به نام "یوم الجسر" یا روز پل خوانده شد به ایرانیان باختند40.
با این که شکست جسر موجب شد اعراب تا یک سال به نبرد با ساسانیان نیندیشند، اختلافات درون خاندان ساسانی مانع از این شد که از فرصت به دست آمده سود جویند41.
اگر بهمن سردار ایرانی سپاه اسلام را تعقیب می کرد ممکن بود سرزمینهای عراق را از مسلمین پاک نمد و شاید تا مدتها اعرا بدر صدد حمله به ایران نمی شدند، اما کشمکشهای داخلی دربار استفاده از این موقعیت را دشوار ساخت به همین علت بهمن با شتاب عازم تیسفون شد42.
ولی اعراب از این شکست خود ناامید نشدند و با تشویق عمر شکست خود را در برابر ایرانیان با پیروزی در بویب اوایل سال (14 هـ ، 635) تلافی کردند.
این نبرد در محلی به نام نخیله و در کنار نهری به نام بویت روی داد و به همین اسامی معروف شد فرمانده سپاه ایران مهران بن مهربنداد با سپاه جریربن عبدالله بجلی در این محل (بونیب) تلاقی کرد.43 در این نبرد چون مسلمانان روزه بودند مثنی فرمان داد افطار کنند تا نیروی آنها برای جنگ کاسته نشود و جنگ کردند که در این جنگ مسلمانان پیروز شدند44. ابن اثیر می نویسد: زمانی که مثنی با لشکر دشمن رو به رو شدد درگیری شدیدی بین دو لشکر رخ داد لشکر ایرانی فیلی را بین صفوف لشکر مسلمین راندند برای اینکه لشکر مسلمین را متفرق کنند اما مثنی آن فیل را کشت و ایرانیان را شکست داده و غنایم زیادی به دست آورد45. هاشم جعیط درباره این جنگ می نویسد:
این جنگ (بویب) را می توان جنگ تمرینی برای قادسیه دانست، جنگی که به مناسبت نام سردار مغلوب و مقتول ایرانی، مهران، به نام یوم مهران شهرت یافت در محل کوفه آینده میان آنچه که سهم سکون و فرات یا دارالرزق و بنویسیم خواهد بود، اتفاق افتاد. اگر ایرانیان در این جنگ پیروز می شدند احتمالاً اعراب را وادار به بازگشت می کردند اگر اعراب پیروز می شدند ایرانیها را وادار می کردند که در نبردی تقریباً سرنوشت ساز برای حفظ یا از دست دادن عراق و تمام امپراطوریشان رودرروی آنها بایستند. ایرانیها در شکستی که در بویب نصیبشان شد بایستی از خواب غفلت بیدار می شدند و به واقعیت خطر اعراب در زمانی که دیر هم شده بود اشراف می یافتند. اما اعراب، آنها از پیروزی خود در این جنگ ؟؟ شکست ناپذیر وجودشان را فرا گرفت. و مثنی بر مناطق مختلف که هنوز زیر نفوذ ایرانیان نبود هجوم بردند46.
باری بعد از واقعه بویب باز حدود فرات معرض تاخت و تاز اعراب شد. از حمیره تا کسکر و از کسکر تا عین الثمر و انبار برای مثنی و یارانش میدان غارت و جولان گشت، به آبادیها و شهرهای مجاور تاخت و تاز آغاز نهاد47.
از جمله اینکه مثنی بن حادثه از راه بیابان خود را به انبار رساند مردم آن شهر در حصارهای خود پناهنده شدند. مثنی به مرزبان انبار پیام داد که پیش او آید و او را امان داد تا گفتگو کنند. مثنی گفت می خواهم به بازار بغداد حمله کنم و از تو می خواهم که راهنمایانی همراه من بفرستی تا راه نشانم دهند و پل را هم برای ما بازسازی تا از فرات عبور کنیم. مرزبان خواسته های مثنی را بر جای آورد، مثنی به بازار بغداد رسید مردم گریختند و غنایم زیادی به دست آورد و به انبار برگشت و از آنجا به اردوگاه خود پیوست48.
نبرد قادسیه:
چندی بعد از واقعه بویب، داستان قادسیه بیش آمد که به حقیقت سرنوشت دو طرف بدان وابسته بود. این جنگ از حیث نتیجه بسیار اهمیت داشت و در واقع مهمترین برخورد اسلام بود با ایران49.
ایرانیان برآشفته از شکست بویب و احتمالاً نگران از اخبار پیروزی اعراب بر امپراطوری بیزانس تمام هم خود را متوجه فرات کردند و به دفاع از مرزهایی که با اعراب داشتند شتافتند50.
بنابراین ایرانیان چون دیدند اعراب از هر سوی ایشان را فرو گرفته و حمله و غارت می کنند با یکدیگر گفتگو کردند و گفتند گرفتاری ما از این است که زنان بر ما پادشاهی می کنند و بر یزدگر پسر شهریار خسرو پرویز جمع شدند و او را که نوجوانی شانزده ساله بود بر خود پادشاه کردند ولی گروهی از ایرانیان به طرفداری سلطنت آزرمی دخت پافشاری کردند و دو گروه جنگ کردند و یزدگرد پیروز شد و آزر می دخت از پادشاهی خلع گردید و چون یزدگر پادشاه شد مردم را از هر طرف فراخواند و سپاهی فراهم ساخت و رستم پسر هرمز را بر آنان فرماندهی داد رستم مردی کار دیده و گرم و سرد روزگار را چشیده بود و به سوی قادسیه حرکت کرد51.
قادسیه سرزمینی در عراق واقع در جنوب نجف اشرف است. بین آن و کوفه پانزده فرسخ و بین آن و عذیب 52 چهار مایل فاصله بوده53.
زمانی که ؟؟ آمادگی نیروهای ایران به فرماندهی رستم فرخ زاد در تیسفون به مثنی بن حارثه رسید مثنی به مدینه رفت تا در آنجا با عمر تهیه کاملی تدارک کند54.
عمر نیز بی درنگ وسایل کامل فراهم ساخت و از آن جمله قبایل چادرنشین جنوب عربستان بودند که هنوز اسلام نیاورده و عشق جنگ و جاذبه تاراج و یغما آنها را وادار به این کار کرده بود، عمر نخست وانمود کرد که خود می خواهد فرماندهی سپاهی را که به ایران می فرستد به عهد بگیرد و ظاهراً این کار برای این بوده است که مردم را تحریک و تشویق بکند که داوطلبانه به این جنگ بروند، ولی حضرت علی (ع) که حکومت شهر بر عهده وی بود و عمر به او اعتماد زیادی داشت و درباره او گفته بود "لولا علی الهلک عمر" یعنی اگر علی (ع) نمی بود عمر هلاک می شد و طلحه هم که در مقدمه لکشر بود مانع این کار شدند و خصوصاً عبدالرحمن در این باره گفت: اگر خلیفه برود و در این جنگ مغلوب یا کشته شود دیگر چیزی بر اسلام نمی ماند بهتر این است که خود بمانی و پیاپی برای مجاهدین مدد بفرستی و اگر امیری کشته یا اسیر شد امیر دیگری روانه کنی که این اقدام در نظر دشمن بیشتر مهم و کارگر خواهد بود. بنابراین عمر با تدبیر خود توانسبت قبایل را جمع و آنها را به جنگ ایران تشجیع و تشویق کند55.
امیرالمومنین علی (ع) نیز بر این رای موافقیت نمود و گفت: صلاح در این است که امیرالمومنین در مدینه باشد تا ؟؟ مملکت مسلمانان نگران باشند. سعد وقاص را بخوان و وی را برای یاری اهل اسلام در این کار نامزد فرما که او سزاوار این کار است.
امیرالمومنین عمر را رای امیرالمومنین علی بن ابیطالب موافق آمد و گفت: آری سعدلایق این امر است و بیرون او کسی دیگر بدین کار اقدام نتواند نمود56.
بلاذری در مورد امارت سعد وقاص به لشکر عراق می نویسد: عمر خواست که خود به جنگ رود پس لشکری نیاز است. عباس بن عبدالمطلب و گروهی از بزرگان اصحاب پیغمبر (ص)، وی را به ماندن و فرستادن سپاه و سلاح اشارت کردند. عمر نیز چنان کرد، لکن علی ابن بیطالب (ع) وی را به رفتن اشارت فرمود.
عمر گفت: من آهنگ ماندن کرده ام، آنگاه از علی (ع) خواست که او خود سوی عراق حرکت کند اما علی (ع) نپذیرفت. پس، عمر خواست سعیدبن زید را روانه کند،لکن، عزم دیگر کرد و سعد ابن ابی وقاص را بفرستاد57.
پس عمر سعد بن ابی وقاص را طلبید و گفت:
"ای سعد هر گاه خدای تعالی یکی از فرزندان آرم دوست دارد، او را در دل خلق محبوب گرداند. تو بحمدلله این صفت را داری. حال لشکر عراق شنیده باشی که ایشان ؟؟ و سرانجام با کفار نبرد می کنند و میان جریربن عبدالله و مثنی بن حارثه مخالفت و عناد بیش آمده و من می خواهم که کسی را به سرداری ایشان فرستم تا مسلمانان را یاری کند. تو را لایق این کار دیده ام و از همگان تو را پسندیده ام. تو سردار لشکر عراق خواهی بود و هم سردار لشکری که حال فرستاده می شود. برخیز و استعداد کار می کن و روی بدان ؟؟ آی که امید به فضل الاهی چنان می دارم که این کار به دست تو تمام یابد58.
سعدبن ابی وقاص رضی الله عنه در واخر سال چهاردهم یا اوایل سال پانزدهم از هجرت با چهار هزار یا شش هزار یا هفت هزار کس بدانجانب رفت و سعد آن زمستان در منزل سیراف که قریب به حدود سواد است اوقات گذرانید59. در این زمان مثنی بن حارثه به سبب زحمتهایی که داشت از عالم درگذشت و سعد وقاص بنابر وصیت مثنی همسر او ؟؟ بنت خصفه را به نکاح خود درآورد60.
پس از اتمام زمستان، سعدبن ابی وقاص با لشکر عظیم هب قادسیه رفت. قادسیه را بدان جهت بدین نام خوانده اند که اهل قادسی بدان نزول کردند و قادس قریه ای است در مروالرود61.
دینوری در این رابطه می نویسد: عمر ، سعد بن ابی وقاص را بایست هزار نفر به سمت قادسیه فرستاد و سعد وقتی به قادسیه رسید طلحه بن خویلد اسدی را که از شجاعان عرب بود با گروهی برای ؟؟ روانه کرد تا اخبار ایشان را برای او بیاورد، آن گروه چون عظمت و بسیاری سپاه ایران را دیدند به طلیحه گفتند ما را برگردان، گفت: نه، و من خود وارد اردوگاه ایشان خواهم شد تا از وضع آنان آگاه شوم، آنان او را متهم کردند و گفتند چنین تصور می کنیم که می خواهی به ایشان ملحق شوی و گویا خداوند ترا که مرتکب قتل عکاشه بن محصن و ثابت بن اقرم شده ای هدایت نفرموده است، طلحه به ایشان گفت ترس و بیم دلهای شما را فرا گرفته است.
1- رضانی، عبدالعظیم، تاریخ ایران، ج8، ص 740.
2- مشکور، محمد جواد، تاریخ سیاسی ساسانیان.
3- تاریخ ایران ( پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه: حسن انوشه، ج4، ص10.
4- مشکور، محمد جواد، تاریثخ سیاسی ساسانیان.
5- ثاث، دکتر. ر. ، اسلام در ایران، ترجمه: محمود افتخار زاده، ص 21.
6- پرویز، عباس، از عرب تادیالمه، ص9.
7- توسیر کانی، قاسم، تاریخی از زبان تازی در میان ایرانیان، ص9.
8- مشکور، محمد جوا، تاریخ سیاسی ساسانیان.
9- صفا، دبیح الله، دلیران جانباز، ( مجموعه مقالات)، ص15.
10- ثاث، دکتر. ر.، اسلام در ایران، ص 42.
11- مشکور؛ محمد جواد؛ تاریخ سیاسی ساسانیان.
12- مشحوری ؛ مروج الذهب ؛ ج 2؛ ص223.
13- تاریخ ایران کمبریج.
14- جبیط؛ شام؛ کوفه ( پیدایش شهر اسلامی ) ص 19.
15- بیات؛ عزیز الله؛ تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه؛ ص 57.
16- نولد که؛ تئودور؛ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان؛ ص 491.
17- ابن طقطقی؛ تاریخ فخری؛ ترجمه محمود گلپالگانی؛ ص 105.
18- تاریخ ایران؛ پژوهش دانشگاه کمبریج؛ ترجمه حسن انوشه؛ ص13.
19-زرین کوب؛ عبد الحسین؛ بامداد اسلام؛ ص89.
20- زرین کوب؛ عبدالحسین؛ تالریخ ایران بعد از اسلام؛ ص295.
21- فیلیپ حتی؛ تاریخ عرب؛ ترجمه الواقاسم پاینده؛ ج 1؛ ص181.
22- جعفریان؛ رسول؛ تاریخ خلفا ( از ملت پیامبر تا زوال امریان)؛ ج2؛ ص55.
23- حفیر: نام مکانی بین مکه و بصره است؛ ر. ک. معجم البلدان ذیل عنوان حفیر.
24- خلیلی؛ عباس؛ ایران بعد از اسلام؛ ص 33.
25- ابن خلدون؛ العبر؛ ص149؛ ج1.
26- زرین کوب؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص298.
27- ابن اثیر؛ الکامل من التاریخ؛ ج2؛ ص 287.
28- الیس: دهکده ای از دهکده های انبار است و همه گفته اند نام جایی در ناحیه بادیه و اول سرزمین های عراق است. ر. معجم البدان؛ ذیل عنوان الیس.
29- تقی زاده؛ حسن؛ از پرویز تا چنگیز؛ ص111.
30 – زرین کوب ، عبدالحسین ، بامداد اسلام، ص 89.
31 – اشپوس، تاریخ ایران در قرون نخستین، ص 9.
32 – ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج 1 ، 394.
33 – ابن خلدون، العبر، ج 1 ، 495.
34 – یعقوبی ، تاریخ، ج 1 ، ص 13.
35 – زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 308.
36 – جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، ص 111.
37 – جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، ص 111.
38 – ابن العبری، مختصر تاریخ الدول، ترجمه عبدالحمید آیینی، ص 135.
39 – بلازی، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه آذتاش آذرنوش، ص 49.
40 – جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، ص 111.
41 – مفتخری، حسن،تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان ؟؟ ، ص 25.
42 – تاریخ ایران (پژوهش دانشگاه کمبریج) ، ترجمه حسن انوشه، ص 17.
43 – بلاذری ، فتوح البلدان ، ص 253.
44 – خلیلی، عباس، ایران بعد از اسلام، ج 1 ، ص 80.
45 – ابن اثیر، الکامل، ص
46 – جعیط . هشام، کوفه (پیدایش شهر اسلامی)، ص 34 و 35.
47 – زرین کوب، عبدالحسن، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 314.
48 – دینوری، اخبار الطوال، ص 170.
49 – همان کتاب ، ص 314.
50 – تاریخ ایران (پژوهش دانشگاه کمبریج) ص 16.
51 – عذیب: نام آبی متعلق بنی تمیم که در یک منزلی کوفه واقع است.
52 – یاسین، سویه، اصول و مبانی هنر جنگ در اسلام، ترجمه اصغر قائدان، ص 317.
53 – نفیسی ، سعید، تاریخ اجتماعی ایران، ص 90.
54 – نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی ایران، ص 90.
55 – خلیلی، عباس، ایران بعد از اسلام، ص 98.
56 – خلیلی، عباس، ایران بعد از اسلام، ص 98.
57 – بلاذری، فتوح البلدان، ص 54، ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ج 1 ، ص 666.
58 – ابن اثم کوفی، الفتوح ، ص 100.
59 – خواندمیر، حبیب السیر، ج – 1 ، ص 477.
60 – ابن اثیر، الکامل، ج – 2، ص 218.
61 – ابن اثیر، تقویم البلدان، ص 336.
—————
————————————————————
—————
————————————————————
28