تارا فایل

معیارهای شایستگی مدیریت و ویژگیهای یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام



موضوع
بررسی معیارهای شایستگی مدیریت وویژگیهای یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام

فهرست مطالب
عنوان صفحه
پیشگفتار
فصل اول: کلیات
1- مقدمه
2- معرفی موضوع تحقیق
3- اهمیت تحقیق
4- انگیزه و هدف از تحقیق
5- روش تحقیق
6- موانع و مشکلات تحقیق
فصل دوم: ضرورت شناخت انسان و رهبری از دیدگاه اسلام
1- طرح بحث
2- ضرورت شناخت انسان از دیدگاه اسلام و قرآن
3- ضرورت شناخت رهبری و مدیریت برای انسان
4- تحلیلی از رهبری و مدیریت در اسلام
فصل سوم: ضرورت شناخت سازمان از دیدگاه اسلام
1- سازمان چیست؟
2- فلسفه وجودی سازمانها
3- مفهوم اسلامی سازمان
فصل چهارم: سیر تحول مدیریت در تاریخ زندگی انسان
1- رهبری و مدیریت در جوامع باستانی
2- نگرش بر جنبش مدیریت عملی
3- بررسی مکاتب و تئوریهای مدیریت
فصل پنجم: بررسی معیارهای شایستگی مدیریت از دیدگاه اسلام
1- طرح بحث
2- معرفی معیارها
الف – تعهد
ب- تخصص
ج – کفایت
فصل ششم: بررسی شرایط و اوصاف یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام
الف) طرح بحث
1- اشراف مدیر
2- قدرت مدیر
3- قاطعیت مدیر
4- مدیر مجری قانون
5- کار امروز را به فردا نیداختن مدیر
6- ایجاد جو تشویق و تنبیه
ب) معرفی عوامل موثر در موفقیت مدیر
1- اختیار
2- اعتماد به نفس
3- تنظیم وقت و تقسیم کار
4- ایجاد روابط صمیمانه انسانی
5- گذشته نگری
6- آینده نگری
7- ابهام زدائی
منابع و مآخذ

پیشگفتار
سخن از مدیریت در دین مبین اسلام است، مدیریتی که متاسفانه باید اعتراف نمود که در طول تاریخ از آن سخن زیادی گفته نشده است.
جامعه ای که نام اسلامی را به همراه خود یدکی می کشد، نمی تواند در وادی مدیریت اسلامی قدم نگذاشته و از چشمه پر فیض ان سیراب نگردد.
هر چند بعضی از صاحب نظران معتقدند که امروزه دستاوردهای علومی که در خدمت مدیریت قرار دارد، نیاز را به الهام از رهنمودهای نظری کم کرده است، ولی دقت نظر در مفاهیم آیات و اخبار و احادیثی که مدیران به استفاده از این دست آوردها سوق داده و راه را برای موفقیت سازمانها هموار می کند، نظری تلقی نمودن رهنمودهای قرآن را کاهش می دهد، بطوریکه قرآن کریم دائماً اهمیت تدبیر را برای انسان یادآور می شود تا اینکه او بتواند در انجام هر کار و حل هر مشکلی موفقیت حاصل نماید.
تدبیر در امور اجتماعی که شئون زندگی انسانها رادر بر می گیرد از اهمیت خاصی برخوردار است، و به همین سبب خداوند نیز در کتاب انسان ساز خود که توسط حضرت محمد مصطفی (ع) نازل شده به تدبیر کنندگان قسم یاد می نماید و اهمیت این امر را برای انسانها روشن می سازد.
همانگونه که در سوره النازعات، آیه 5 به این موضوع اشاره کرد و می فرماید:
"فالمد برات امراَ"
"پس سوگند به تدبیر کنندگان"
ضرورت تدبیر، ضرورت مدیریت را آشکار می سازد، که در یک اهتمام جمعی، آن کس که زمام امور را با تمام اختیارات آن بدست می گیرد، چو نیکوست که از کیفیت اندیشه و تفکر نیز برخوردار باشد و برای بهبود حرکت جمعی بتواند تدبیر و اندیشه را در جامعه ای که حرکت به سوی پیاده کرد احکام و فرآمین الهی دارد، بکار برد، تا بنای نظام خود را بر اسلام استوار سازد و بدینوسیله در انتخاب و انتصاب مدیران از هیچ تلاشی فروگذار نشود تا در عمل پیروز گردد.
اعمال مدیریت در سازمانهای اسلامی می تواند از خاصیت اجتماع شمول در هر جامعه ای برخوردار باشد، بدینگونه که مدیران الگوئی نسبی از یک مطلق باشند تا با ارشاد به صحت، علاوه بر ایجاد، تولید و خدمت، در تربیت جامعه نیز عملاَ سهیم گردند. اما چگونه می توان به این نیت مقدس جامعه عمل پوشاند؟
مصداق واقعی در این باره می توان عملکرد مدیران الهی یعنی پیامبران باشند که اساس مدیریت را از سرچشمه پر فیض خالق خود آموختند و آنرا در میان امت خود بکار بردند و همچنین برای هدایت اساس و مبانی که بشارت دهنده، آن بودند، کتاب آسمانی بر جای نهادند، و برای توجیه و تعبیر آن در غیاب خود رهبرانی را پروراندند که نشانه ی بارز آن در روش حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی(ص) به روشنی مشهود است.
ملاحظه می نمائید که مدیریت اسلامی یعنی مدیریت الهی، یعنی آنچه که خدا می خواهد و آنچه که منافع خلق را به دنبال دارد، که در آن نقصان، جائی و خودکامگی، مکانی ندارد.
حکومت، آمریت دانش است، دانشی که صدق و صداقت، رفق و رفاقت، صلح و صفا و ثمره، مطلوب را متفقاً دربردارد.
آیا اگراساس مدیریت را بر ویژگی های فوق الذکر بنانهیم، نمی توانیم در هر جایگاه کسی را که شایسته است قراردهیم، تا مراحل اجرای امورات دچار نقص و حرکت دچار لغزش نشود؟
بلی، به این دلیل است که تعهدی که باتلفیق علم و عمل حاصل شود در اسلام جایگاه خاصی دارد، و چون پذیرش مسئولیت برای یک فرد مسلمان باید آگاهانه صورت پذیرد، پس شایسته است که در خود تخصص را نیز جای دهد.
ودر یک کلام باید بگویم که برای پذیرش مسئولیت تئها تعهد به اسلام کافی نیست و فرد متعهد می بایست تخصص کافی نسبت به انجام امورات آن مسئولیت داشته باشد. پس به صرف عمل یک فرد به واجبات، که در ذمه هر فرد مسلمان است،نمی توان به وی مسئولیت واگذار نمود، زیرا که بار امانت را کس می تواند به دوش بکشد که راه امانت داری را (آنچنانکه به امانت صدمه ای نرسد) بداند، مدیر اسلامی خداجو، خداترس و عبدا.. است، و این عبد خدا بودن اوست که وی را در عمل و حرکت یاری میدهد.
جلوه های امکانات، مدیر اسلامی را بخود مشغول نمی کند، زیرا که او برای عمل صالح خود باید از خدوند، ساده زیستن را طلب کند تا از این راه جلب رضایت خدایش را نماید.در راستای اهمیت و ارزش مدیریت اسلامی و معیارهای انتخاب مدیر اسلامی،توفیق حاصل شد که در پروژه تحقیقاتی خود بیانگر مطالبی، هر چند ناقص بشرح ذیل باشم:
ما سعی داریم پس از بیان کلیات پروژه خود که در فصل اول ارائه خواهد شد، در فصل دوم، انسان را از دیددگاه قرآن توجیه نماییم و سپس در فصل سوم بحثی را برای شناخت سازمان اسلامی، که جایگاه مدیریت الهی در آن است، اختصاص دهم و آنگاه در فصل چهارم نگرشی بر تحول مدیریت در تاریخ زندگی انسان بیافکنیم و در ماقبل آخر فصول، رهبری و مدیریت را از دیدگاه اسلام بررسی نماییم و بالاخره در فصل ششم، شرایط و اوصاف یک مدیر، در نظام اسلامی را بازگو نماییم.
و نتیجتاً اینکه مدیریت اسلامی این نیست که این حقیر برداشت و به رشته تحریر درآورده ام بلکه این مجمل، نمایی است که از ذات و سرچشمه دستورات دین مبین اسلام نشات گرفته است. و امیدوارم با دریافت نظرات سازنده اهل علم و بویژه فرماندهان ارجمندمان بتوانیم در هر چه بهتر تهیه وتنظیم نمودن و ارائه این پروژه تحقیقاتی موفق گردم.

فصل اول

کلیات

1- مقدمه
2- معرفی موضوع تحقیق
3- اهمیت تحقیق
4- انگیزه و هدف از تحقیق
5- روش تحقیق
6- موانع و مشکلات تحقیق
1-
مقدمه
شاید بتوان گفت که هیچ امری در زندگی انسان و پیشبرد اهداف او نمی تواند نقش رهبری و مدیریت را داشته باشد.
اهمیت رهبری و مدیریت و تاثیر بسیار آن در سازندگی جوامع انسانی و پیشرفت کشورهای جهان، امروزه بیش از هر زمان دیگر به اثبات رسیده است و این حقیقت به تجربه نیز درآمده است که در میان جوامع انسانی امروز، آن جامعه ای توانسته است به رشد و توسعه و پیشرفت بیشتر و بهتری دسته یابد که از نعمت وجود رهبری لایق تر، و مدیرانی داناتر برخوردار باشد، تاریخ نیز با نمونه ها و شواهدی که در این زمینه ارائه داده است، این تحقیقت را تائید نموده، چون بسیار دیده شده است که جامعه ای یا کشوری که بعلت سوء رهبری و مدیریت، رو به زوال و نابودی کشیده می شده، و می رفته است تا دیگر اثری از آن بجای نماند، هنگامیکه به برکت یک انقلاب و یا بر اثر عوامل دیگری، شبکه رهبری و مدیریت این جامعه تغییر می کند، بدون آنکه هیچ عامل دیگری دخالت داشته باشد، همین جامعه بر اثر رهبریهای درست و حسن انجام امور توسط آن مدیران، دراندک زمانی آثار زوالش از بین رفته و همیکن شمور رو به اضمحلا، بسرعت رو به رشد و توسعه می رود و از نابودی حتمی نجام می یابد. توجه به عملکردهای مدیریت در سالهای اخیر گویای این واقعیت است که جوامع سعی در ایجاد هماهنگی در سازمانهای خود می نمایند. و برای رسیدن به این منظور از دست آوردهای مختلف مدیریت بهره می جویند. در این راستا هر اجتماعی عملکرد مدیریتی خود را بر اعمال مدیریت در جوامع دیگر ارجح تر می داند، بطوریکه گهگاه درگیری تفکران گوناگون، تفهیم مفهوم واقعی مدیریت را دچار نوسانات می سازد، لذا در حال حاضر لزوم مشخص کردن مفهوم واقعی مدیریت و عوامل ارکانی آن بشدت احساس می شود.
حال برای آنکه به مدیریت و نقش بسیار موثر آن در ساخت و پیشرفت جوامع انسانی بیشتر آگاه شویم، کافی است به این نکته توجه داشته باشیم که هیچ عمل ساده ای را نمی توان در نظر گرفت که انجام صحیح آن از برنامه ریزی، تصمیم گیری، زمانبندی، تقسیم کار و پیش بینی های احتمالی بی نیاز باشد و اینها همه همان اصول مدیریتی هستند که هر مدیر برای اداره امور حوزه، مسئولیتش بایستی آنها را اعمال نماید.
همچنین قوانین و مقرراتیکه لازمه اداره امور یک جامعه بوده و برای جلوگیری از تشنج و هرج و مرج در یک کشور ضروریست، نیز بخشی از مدیریت و رهبری صحیح آن جامعه یا کشور می باشد.
و به این ترتیب اداره صحیح امور در سطح کوچک که می توان از آن بعنوان مدیریت نام برد و هم چنین در سطح وسیع که از آن نیز بعنوان رهبری نام می بریم، مهمترین مسائلی هستند که وجود آنها در همه نظامها و حکومتها ضورری است، و آن نظامی می تواند بهتر و با قدرت بیشتر به رفع مشکلات موجود خویش بپردازد که سیستم حکومتی خویش را بر اساس رهبری و مدیریتی صحیح تر و اصولی تر استوار نماید.
اصولاَ خط و مشی اصلی مدیریت در هر جامعه از ایدئولوژی و فرهنگ حاکم بر آن جامعه نشات می گیرد و با توجه به اینکه ایدئولوژی حاکم بر نظامی اسلامی، احکام و فرامینی است که از سوی خالق هستی برای ما صادر شده و توسط پیامبران و امامان و رهبران اسلامی به ما ابلاغ گردیده است.
لذا در تعیین ابعاد مدیریت در جامعه اسلامی باید متکی بر قائمه ایدئولوژی اسلامی باشیم.
مدیر مسئول در یک سازمان اسلامی باید:
– از مدیریت در منطقه عام توجیه منطقی داشته باشد.
– شکل مدیریت جامعه اسلامی را بشناسد.
– از جریان حرکت مدیریت در جامعه خود آگاه باشد.
– وظایف مدیران اسلامی را بداند و با تکیه بر فلسفه اسلامی مدیریت را توجیه نماید.
بدین طریق ایده خود محوری در مدیر جایگزین خدا محوری گشته، مناسبات سازمانی بر اساس معرفت خدا (معرفتی استوار بر اساس توجیه) شکلمی گیرد. و مدیر در هر حال ارتباط خود را با خدا در عمل به تصویر می کشاند.آری، اگر مدیر مجهز به این شناخت گردد، الگوی سایر اعضاء سازمان قرار می گیرد و در سازمان فوق اگر هر اندازه انسان ها با درجات سازمانی و ویژگی های مختلف انسانی وجود داشته باشند، اعمال مدیریت اسلامی، آنرا به صورتواحدی تجلی می دهد، زیرا در این صورت، رسیدن به وحدت، هدف قرار می گیرد.امیدواریم این پروژه، تحقیقی بتواند سهمی (هر چند اندک) در گسترش مدیریت اسلامی و پیشبرد اهداف سازمانهای اسلامی داشته باشد.

معرفی موضوع تحقیق:
بررسی معیارهای شایستگی مدیریت و ویژگیهای یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام
مدیریت اسلامی مدیریتی است که زمینه رشد انسان بسوی ا.. را فراهم نموده و مطابق کتاب، سنت، سیره و روش پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع)و علوم و فنون و تجارب بیشری جهت رسیدن به اهداف نظام در ابعاد مختلف، همانند یک محور، مدار و قطب عمل می کند.
این تعریف دارای چند ویژگی است که جای اندکی دقت دارد:
اولاً: هدف از خلقت را بیان می کند.
همانگونه که خداوند درسوره، ذاریات، آیه 56 در این خصوص می فرمایند:
"ما خلفت الجن و الانس الا لیعبدون"
"ما جن و انسا را نیافریدیم، مگر برای اینکه مرا پرستش کنند."
سپس نتیجه می گیریم که پیامبران الهی مدیرانی بودند که به منظور هدایت و دعوت انسانها برای عبودیت خداوند بر انیگخیخته شده اند.
ثانیاً: تطابق رفتار مدیر با کتاب و سنت و سیره پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع) یعنی اینکه در مدیریت اسلامی داشتن الگو و اسوه و عمل نمودن به گفته ها و کردار آنها یک اصل اساسی است.
همانگونه که در آیه 21 سوره احزاب خداوند می فرمایند:
"لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه"
"البته شما رادر اقتداء به رسول خدا چه در صبر و استقامت و چه در اوصاف و امثال نیکو خیر سعادت بسیار است"
ثالثاً: آگاهی از علوم و تجارب بشری از دیگر مسائل پایه ای مدیریت اسلامی است. بسیاری از آیات قرآن کریم تفکر و تعلم را ارج می نهند. همچنین فرمایش پیامبر اکرم(ص) در این زمینه نیز نشانارج و منزلت دستیابی به دانش و علم را می رساند. تا جائی که آن حضرت می فرمایند:
"اطلبو العلم ولوبالصین"
"در جستجوی علم باشید، حتی اگر در چین باشد."
بسیار واضح و روشن است که در چین فقه و اصول درس نمی داده اند، بلکه علوم تجربی می آموخته اند و می دانیم که مطالب علمی مرز نمی شناسد و همه جهانیان می توانند از آن بهره مند شوند. کما اینکه در بند ششم از اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز استفاده از علوم و فنون و تجارب بشری و تلاش در پیشبرد آنها بعنوان یکی از اهداف جمهوری اسلامی ذکر گردیده است.
رابعاً: ویژگی چهارم از تعریف فوق، مسئله محور و قطب بودن مدیر است. حضرت علی(ع) تعبیر زیبائی از محور و مدار بودن مدیر ارائه می نماید، که در نهج البلاغه و در خطبه 146 بشرح ذیل آمده است:
"و مکان القیم بالامر مکان النظام من الخرز، یجمعه فاذا انقطع لنظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم یجتمع بحذا فیره ابداَ"
"مکان زمامداری دین و حکمران مملکت مانند رشته و مهره ای است که آنرا گردآورده و بهم پیوند می دهد، سپس اگر رشته بگسلد مهره از هم جدا شده، پراکنده گردد و هرگز همه آنها گردهم نیامده است."
حضرت همچنین می فرمایند:
"من برای خلافت (از جهت کمالات علمی و عملی) مانند قطب وسط آسیاب هستم (همانگونه که دوران و گردش آسیاب، قائم به میخ آهنی وسط است و بدون آن خاصیت ندارد) علوم و معارف از سرچشمه، فیض من مانند سیل سرازیر می شود، هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش به اوج و رفعت من نمی رسد."
حال که تعریفی از مدیریت اسلامی ارائه گردید باید دید که چه کسی می تواند و باید این مسئولیت حساسی رادر نظام اسلامی بعهده بگیرد. کسی که میخواهد پست حاکمیت و مدیریترااحراز نماید، باید دارای یکسری ویژگیها و صفاتی باشدتا بتواند مسئولیت را بعهده بگیرد و یا نظام اسلامی بتواند مسئولیتی را بر دوش فرد یا افرادی که شرایط و اوصاف مدیریتی را داشته باشند بگذارد، اینکه به شرایط و اوصاف مدیر در نظام اسلامی (مدیریت اسلامی) می پردازیم:
1- ایمان
2- دانش و آگاهی
3- کفایت
این اوصاف برگرفته و استخراج شده از متون و منابع اسلامی است و تعیین کننده راه گزینش و انتصاب مدیران در یک نظام اسلامی می باشد. که انشاء الله در فصل ششم به شرح کافی در خصوص هر یک می پردازم.
3- اهمیت تحقیق
مدیریت یک واقعیت مجهول و ناشناخته ای است، لا اقل برای ما ایرانیان آنطوری که باید شناسانده شود این شناسائی انجام نشده است.
اگر روزی قرار شوددر جامعه ما علل شکست ها را در شئون خانوادگی و اجتماعی و فرهنگی و غیره مورد بررسی قرار دهیم در آن موقع متوجه خواهیم شد که بیشترین شکست ها معمول فقدان مدیریت صحیح بوده است، از اینجا نتیجه می گیریم که جامعه ما هنوز به ارزش مدیریت های دوره طاغوت که همه و همه بر اساس روابط انجام می شده است، مقرر گردید انسانهای با تعهد و ایمان بر اساس ورزیدگی ها و تخصص ها مسئولیت ها را پذیرا کردند.
بدیهی است با از بین رفتن مدیریتهای طاغوتی و روابط خشک و سرد مدیر و کارمند، جامعه انقلابی نیازمند مدیریت اسلامی و روابط انسانی است. روی همین نیاز بحث از مدیریت اسلامی و رهبری از دیدگاه اسلام در جامعه توسعه و گسترش یافت، ولی تا کنون جامعه به ارزشمندی مدیریت صحیح پی نبرده است. لذا بر اساس فقدان نیروی انسانی متخصص و عدم آگاهی عمیق در کاربرد مدیریت میزان ضایعات در جامعه درخور توجه بوده و نکته ای که درتزاید و افزایش این ضایعات موثر بوده، عدم تثبیت مدیریتها بوده است، بطوریکه هفته ای یکبار مدیریت تغییر و مدیری تازه بر سر کار منصوب می شده است، همه اینها حاکی از عدم شناخت جامعه از شئون و اهمیت مدیریت است.
بنابراین یکی از نیازمندیهای جامعه، آشنائی وشناخت با اصول مدیریت اسلامی و حوزه رهبری است. دانشمندان و محققان دردوره انقلاب بر اساس وظیفه ای که به عهده دارند، موظف هستند بر اساس ضرورتهای اجتماعی این مشکل را حل و فصل نموده و از دیدگاه اسلام همه شئون مدیریت را تجزیه و تحلیل نموده و در اختیار همگان قرار دهند، امید است دیگر اساتید بزرگوار و دانشمندان اسلامی با توجه به ضرورتهای اجتماعی، همانطور که همیشه پایدار اسلام بوده و مشکلات و معضلات را از سر راه مسلمانان برطرف می کردند، مشکل مدیریت را حل نموده و بطور کامل مدیریت کشور را با نظر اسلام تدوین نمایند.
آشنائی با مدیریت واقعیتی است که جامعه انقلابی ما بدان نیازمند است، زیرا کودک سالم و برومند احتیاج به مدیر وارد و به عبارت دیگر شاگرد مدرسه نیازمند به مدیر است.
ادارات و سازمانهای دولتی نیز نیازمند مدیرند. و بالاخره در همه ابعاد جامعه برای تحول و پیشرفت احتیاج به مدیریت دارد.
از همه اینها گذشته حتی یک انسان اگر بخواهد خود را بسازد و خویشتن را متعالی گرداند، بدون تردید نیازمند است که در وجود خود مدیریتی را پیاده کند تا در پرتو مدیریت عقل و خرد همه سازمانهای گوناگون تن و روح هم آهنگ شده و در یک سو و یک جهت حرکت و پویائی داشته باشند.
با مطالعه آیات قرآن و روایات در خواهیم یافت که زیر بنای مدیریت اسلامی از همین مدیریت خرد و عقل نشان گرفته، بدین معنی که انسانها تا ساخته و پرداخته نشوند، صلاحیت مدیریت را نخواهند داشت، زیرا تا انسانی بر خود تسلط و مدیریت نداشته باشد، نمی تواند بر دیگران مدیریت داشته باشد.
با توجه به این نکات، بخوبی آشکار می گردد که مدیریت اسلامی از خودسازی به انسانی متعالی بودن سر در می آورد و در حقیقت مدیریت اسلامی بخش کوچکی از گزینش انبیاء و پیامبران بوده و در نحوه گزینش و روحیات و صفات پیامبران، ویژگیهای ارتباط و تخلف به مکارم اخلاق هماهنگ با آنان می باشد.
با توجه به این نکات بخوبی آشکار می گردد که پدران ومادران، اگر علاقه مندند که فرزندان برومندی داشته و افراد شایسته ای تحویل جامعه دهند، در درجه اول بر اساس مدیریت اسلامی، خودشان باید انسانهایی نمونه و متعالی باشند، اگر مدیریت مدرسه ای بخواهداز نظر اخلاق، شاگردان مدرسه را الگو و نمونه بسازد، در درجه اول خود مدیرمدرسه باید انسانی شایسته باشد، قبل از همه مدیریت آن موسسه باید ازهمه شرایط مدیریت اسلامی برخوردار باشد،تا کارمندانش بااقتباس از او ساخته و پرداخته شوند.
ضرورت بحث مدیریت با توجه به نکات ذکر شده کاملاَ مشهود و عیان می گردد. روی ایناصل بیشترین سرمایه گذاریها باید در بخش مدیریت گذاشته شود. (مدیریت در خانه، مدیریت در مدرسه، مدیریت در اداره، مدیریت در فرهنگ، مدیریت در اقتصاد و اگر همه افراد جامعه با اصول مدیریت اسلامی آشنائی پیدا کرده و سعی کنند در جزء و کل اصول آنرا رعایت نمایند، آن وقت بجای ضایعات و بجای تعطیلی و رکود، پیشرفت و تکامل و دگرگونی و تحول بوجود خواهد آمد.
دور ازانصاف است که در بحث مدیریت اسلامی در دوره، انقلاب اسلامی ایران، از بازگو کردن نقش خاص رهبری سخن به میان نیاورم.
همه می دانیم که هر معلولی از علل گوناگونی بوجود می آید، بدون تردید انقلاب شکوهمند اسلامی از علل عوامل گوناگونی برخوردار بوده است، ولی آنچه که نمی توان آنرا نادیده گرفت نقش رهبری ومدیریت این انقلاب است که توسط رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) استاد بزرگ مدیریت و رهبری در قرن حاضر بود.
این رهبری قبل از انقلاب شروع شد و پس از انقلاب و در برخورد با بحران ودشواریهای انقلاب کماکان استمرار داشته است. حتی در آن موقع که ایشان به بیماری قلبی گرفتار بودند یک لحظه از رهبری و ارشاد غفلت ننموده و همیشه در میان مردم و با مردم بوده و از ساختن و پرداختن آنان درنگ و تاهل بعمل نیامد. هدف این حقیر این نیست که درباره، مقام شامخ رهبر عالیقدر سخنی بگویم چون شناساندن ایشان در بضاعت اینجانب نمی گنجد، زیرا انسانهای والا را شناسائی کردن احتیاج به زمان دارد، چنانچه درک پیامبر بزرگوار و شناسائی ایشان احتیاج به گذشت زمان داشته است.
ولی هدف مااین است که چگونه مدیریت می تواند یک جامعه را دگرگون و متحول سازد.
ممکن است گفته شود که ملت ایران فداکار و ایثارگر بوده و همه هستی خود را در راه پیشرفت انقلاب فدا کرده است. ناگفته پیداست که این نقش حساس مدیریت و رهبری است که اینچنین عمیق و گسترده، جامعه را متحول ساخته است.
همانگونه که قبلاَ گفتم در این پروژه تحقیقی به معیارهای مدیریت اشاره شده و گفته می شود که مدیریت بر اصول معنوی و اخلاقی (ایمان وتعهد) می باشد. و چنانچه از روایات و احادیث اسلامی استفاده شده است. روی این اصل یک فرق کلی واساسی بین مدیریت اسلامی و مدیریتهای غربی وجود دارد.
مدیران اسلامی هیچگاه خود را با همه کمالاتی که دارا می باشند؛ در معرض انتخاب و کاندیدا برای پست ومقام قرار نمی دهند،در حالی که در همه کشورهای شرقی و غربی مدیریت ها خود را برای احراز پذیرش مقام مدیریت از دیگران ارزشمندتر می دانند. بنابراین مدیر واجد شرایط هرگز خود را بعنوان مدیریت ارشدمعرفی ننموده واز آن می گریزد و این تقاضا و درخواست جامعه و احساس مسئولیت هاست که او را مجبور می نماید زیر بار مسئولیت رفته و مدیریت را پذیرا گردد و در این پذیرش جز رضای پروردگار هدف دیگری را دنبال نکند.
4- انگیزه وهدف از تحقیق
بدون تردید پیروزی افتحار آمیز انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در کشور ایران که عملاض موجب زنده شدن اسلام حقیقی در کشوری اسلامی شده است، ضرورت تحقیقات دامنه دار و گسترده ای را با بینش اسلامی در تمام زمینه های مورد نیاز ایجاب می نمود، زیرا به علت سالها و بلکه قرنها حاکمیت اجانب بر این کشور و تسلط فرهنگ آنها بر این مرز و بوم هیچ جائی برای ظهور و رشد مسائل اسلامی باقی نمانده بود.
وابستگی های عمیق فرهنگی و آموزشی ما به دین مبین اسلام موجب شده بود که آنچه در این 4 سال بما آموزش داده شده بیشتر ما را در این راه راهنمایی کند.
و ما بعنوان دانشجویانی در رشته مهندسی سیستم که می خواهیم سهمی در زمینه گسترش فرهنگ اسلامی داشته باشیم با توجه به اهمیت بسیار زیاد دانش مدیریت وشیوه های اداره امور اجتماع و وابستگی بسیار این دانش به سیاستها و فرهنگهای استعماری، وظیفه خود دانستیم که در مورد رهبری و مدیریت اسلامی تحقیق نموده و آنرا در معرض آگاهی علاقمندان قرار دهم.
5- روش تحقیق
با توجه به اینکه موضوع این تحقیق تحلیلی از معیارهای شایستگی مدیریت و اوصاف مدیر اسلامی است پیداست که بررسیهای کمی به هیچ وجه در آن راه ندارد، بلکه پژوهشی است مبتنی بر مطالعه متون تاریخی و گردآوری مسائل مربوط به رهبری و مدیریت در اسناد اسلامی و تحویل و تنظیم آنها.
بنابراین این پروژه تحقیقاتی در حقیقت یک بررسی تاریخی است که در تهیه آن از شیوه، کتابخانه ای استفاده شده است.
6- موانع و مشکلات تحقیق
مهمترین مشکلی که در تهیه این پروژه تحقیقاتی برای ما چشمگیر و قابل لمس بود، کمبود کاملاً محسوس مواخذ و اسناد، بویژه در رابطه با مسئله مدیریت در اسلام بود. چون در کتابهای و رساله های غربی که هرگزاشاره ای به این مسئله نشده (البته چنین انتظاری هم نبود) و بزبان فارسی و حتی عربی نیز هیچگونه اثر مستقلی که مدیریت و رهبری رادر اسلام مورد بررسی قرار دهد، بدست نیامد.
گر چه نوشته های گوناگون و بخصوص در آثاری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تالیف رسیده بود مطالبی بطور پراکنده در این زمینه وجود داشت، ولیکن هیچیک از آنها چه از نظر کیفی و چه از جنبه کمی در سطحی نبود که برای تهیه این پروژه تحقیقاتی بتوان از آن ها کمک موثری گرفت.
با اینهمه و با وجود همه این مشکلات و موانع بی انصافی است که از بیان یک حقیقت خودداری نمائیم و آن اینکه با عنایت به موضوع تحقیق روشن است که بهترین، مستندترین و قابل اعتمادترین آثاری که می تواند و باید مورد استفاده قرار گیرد، قرآن کریم و کتاب پر ارزش نهج البلاغه است که خوشبختانه با ترجمه و تفاسیر گوناگون، همواره و در همه شرایط در اختیار بود و به حق که ما نیز در بررسی های خویش، بهترین بهره برداری را از آنها نموده ایم.

فصل دوم:

ضرورت شناخت انسان و رهبری از دیدگاه اسلام

1- طرح بحث
2- ضرورت شناخت انسان از دیدگاه اسلام و قرآن
3- ضرورت رهبری و مدیریت برای انسان
4- تحلیلی از رهبری و مدیریت در اسلام
1-
طرح بحث:
از آنجا که رهبری و مدیریت دقیقاً در رابطه با انسان مطرح است، بنابراین لازم است ابتدا نیاز انسان را به رهبری و اداره امور زندگی او دریابیم و سپس در مورد کیفیت و چگونگی این رهبری و مدیریت از دیدگاه اسلام تحقیق نمائیم. لذا در این فصل نخست انسان را از دیدگاه مکتب اسلام و قرآن مورد مطالعه قرار داده و کیفیت خلقش را بررسی می کنیم و پس از آشنائی با چگونگی آفرینش او به تحلیل دقیقتری از مفهوم رهبری و مدیریت و ضرورت آنها برای انسان می پردازم.
2- ضرورت شناخت انسان از دیدگاه اسلام و قرآن
انسان مهمترین موضوع مورد بحث همه مکتبها بوده و هست. مکتبهای الهی هدایت یک انسان را محور اصلی رسالت خود قرار داده اند و هدف و نقش و تلاش بی وقفه خود را در هدایت و راهبری او جستجو کرده اند.
در مکتبهای غیر الهی نیز گر چه تغییر و تحولات تاریخ را به عوامل دیگری غیر از انسان نسبت داده اند، اما باز انسان به عنوان اصلی ترین موضوع مورد بحث آنها مطرح شده است.
از آنجا که بخش اصلی و مهم مدیریت، مدیریت منابع انسانی است، مهمترین بحث در مدیریت، قطعاً بحث پیرامون انسان خواهد بود.
بزرگترین مسئله ایکه امروزه برای انسان مطرح است، شناخت حقیقی خود انسان است، بدین معنی که این موجودی را که آدمیزاده اش می دانند و انسانش می نامند، چگونه موجودیست و دارای چه ابعاد و چه خصوصیاتی است.
ویژگیهائی که این موجود را از دیگر موجودات جدا کرده است و امتیازاتی که او را از سایرین متمایز نموده است، چه چیزهائی هستند؟
این معمائی است که هنوز به صورت مسئله ای بسیار مشکل برای عده زیادی از همین انسانها لاینحل باقی مانده است، و تا این مسئله حل نشود و این انسان خودش را نشناسد و گمشده خود را پیدا نکند و خویشتن حقیقی خویش ر باز نیابد، نخواهد توانست بر مشکلات فردی و اجتماعی خود فائق آید.
راستی این انسان چگونه موجودیست؟ این همه ابهام و پیچیدگی، و این همه چندگانگی در این وجود به ظاهر ساده از کجاست؟
برای آنکه پاسخی منطقی برای این سوالات و راه حلی برای این مشکلات بیابیم، باید مطالعه ای دقیق و تحقیقی عمیق در چگونگی ساخت و فرم بافت این موجود نا شناخته بنمائیم.
انسان در مکاتب الهی سرگذشت شگفت و جالبی دارد، او می تواند مسیری طولانی و پر فراز و نشیب را بپیماید که از بلندای علیین تا پرتگاه سافلین فاصله دارد. انسان هدف آفرینش است و منبع تمامی خیرات و شرارتها می باشد. او جهان را بخ تسخیر خویش در می آورد و در خلقتش ملائک به سجده او فرمان داده می شوند. از نظر اسلام و قرآن انسان موجودی است که از جهانی برتر به این کره خاکی هبوط کرده است، او امانت دار الهی، مسجود ملائکه، آگاه به اسماء الله و از همه بالاتر جانشین خدا بر روی زمین است. او تنها موجودی است که در میان جانداران از آفرینشی دیگر است و دارای روح خدائی است. و در صورت انحراف می تواند به پرتگاه سقوط کند که هیچ درنده ای هرگز یارای آن همه وحشی گری را ندارد و سرانجام موجودی است که در نهادا و مجموعه ای از خصوصیات متضاد یافت می شود.
در این پروژه تحقیقاتی برای شناخت انسان از دیدگاه اسلام به دو موضوع اساسی می پردازیم که عبارتند از:
(الف) خلقت انسان
خلقت انسان از نظر اسلام و قرآن با خلقت حضرت آدم که از پیامبران الهی است، آغاز می شود. اسلام و بطورکلی مکتبهای الهی، بی فرهنگی و توحشی انسانهای اولیه را رد می کنند و معتقدند که هبوط آدم و حوا به عنوان انسانهای نخستین به زمین خاکی سرآغاز زندگی انسان را تشکیل می دهد که همراه با تشکیل خانواده و فرهنگ الهی انسانی بوده است.
قرآن کریم در دو گروه از آیات، موضوع خلقت انسان را تبیین می کند.
دسته اول آیاتی هستند که به جریان طبیعی خلقت انسان مربوطاست که از ماده زمینی آغاز می گردد، به صورت نطفه در می آید، در مجرای تبدیلات جنینی به علقه و مضغه تبدیل می شود و پس از مرحله استخوان بندی و تکامل جنین، تولد کودک صورت می گیرد. از جمله این آیات می توان به آیه 12 تا 14 سوره مومنون اشاره کرد که خداوند می فرماید:
"و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین (1) ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین () ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاماَ فکسونا العظام لحماَ ثم انشاناه خلقاَ اخرفتبارک الله احسن الخالقین"
" و ما انسان را از حقیقتی که از گل بیرون کشیده شده است، آفریدیم () سپس آنرا بصورت نطفه ای در قرارگاه محکم قرار دادیم() آنگاه نطفه را به علقه و علقه را به مضغه را به استخوانها تبدیل نموده و به استخوانها گوشت پوشانیدیم و سپس خلقت دیگری در او ایجاد کردیم، پس پاکیزه و بخشنده برکت است خداوندی که بهترین آفرینندگان است."
دسته دوم آیاتی هستند که آغاز خلقت انسان را تشریح می کنند و درباره سجیده فرشتگاه و داستان آدم ابوالبشر که اولین انسان روی کره خاکی است دستور پروردگار را توضیح می دهند و خصوصیات او را بیان می کنند. از این دسته آیات موضوعاستقلال خلقت انسان نسبت به سایر موجودات عالم و عظمت و خصوصیات انسان روشن می شود. بنابراین خلقت انسان از نظر اسلام، خلقتی است مستقل از سایرموجودات عالم، و انساناز ابتدای خلقت دارای تمدن و زندگی خانوادگی و اعتقادات و گرایشات و تشخیص سود و زیان و خیر و شر و در معرض وسوسه شیطان و برخوردار از هدایت انبیاء بوده است.
(ب) خصوصیات انسان از نظر اسلام
اسلام و قرآن خصوصیات انسان را که مجموعه ای از ارزشها و ضد ارزشها است، مطرح می کند. اساساَ آنچه که در زمینه بحث مدیریت انسانی مورد استفاده قرارمی گیرد. همین خصوصیات انسان است که به ارزشها و ضد ارزشها تقسیم می شود و آثار آن مستقیماَ در مجموعه رفتار، کردار و گفتار و بطور کلی زندگیانسان اشکار می گردد. در حقیقت سرگذشتخلقت انسان اولیه هر چه باشد تاثیری در زندگی امروز او نخواهد داشت، اما خصوصیات انسان رابطه تنگاتنگی با فعالیتها و جهت گیریهای انسان دارد. برای توضیح انسان در جهان بینی اسلام، خصوصیات انسان را به دو دسته تقسیم می کنیم. یکی خصوصیات ارزشی و دیگری خصوصیات ضد ارزشی که هر یک از آنها را بطور جداگانه شرح می دهیم.
اول: خصوصیات ارزشی انسان: اگر چه خصوصیات مثبت یا ارزشهای انسان را دانش مندی مختلف، متفاوت ذکر کرده اند، اما بطور کلی آنچه در بحث فوق می توان مورد نظر داشت، از هفت خصوصیت تشکیل گردیده است که در ذیل به شرح آن می پردازیم.
(1) جانشینی خدا در زمین:
مهمترین خصوصیتی را که انسان از نظر قرآن دارا می باشد، مقام برجسته جانشین خدا در زمین است که عظمت واهمیت انسان را منحصر به فرد می کند،در قرآن، انسان تحت عنوان خلیفه خدا در زمین مطرح شده و کلمه خلیفه بصورتهای مختلف در قرآن مجموعاَ 9 بار آمده است که در ذیل به چند مورد آن اشاره می کنم.
آنگاه که خداوند درسوره بقره (آثه 30 الی 33) به ملائکه می فرماید:
"من خلیفه ای بر روی زمین قرار خواهم داد، ملائکه گفتند: ایا کسی را در زمین خلیفه قرار می دهی که در آن فساد و خونریزی کند؟ در حالی که ما تورا تسبیح و تقدیس می کنیم. خداوند فرمود که آنچه را که من می دانم شما نمی دانید و می دانم که آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می دارید."
همچنین خداوند تبارک و تعالی در سوره یونس آیه 14 در خصوص جانشین انسان در روز زمین می فرمایند:
"ثم جعلناکم خلائف فی الالرض من بعد هم لننظر کیف تعلمون"
"سپس شما را بعد از آنان جانشینانشان قرار دادیم تا ببینیم چگونه (عمل) می کنید"
و بالاخره در آیه 62 از سوره نمل نیز خداوند، جانشینی انسان بر روی زمین را یادآور می شود:
آنجا که می فرماید:
"امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکتف السوه و یجعلکم خلفاء الارض"
"آیا چه کسی درمانده و گرفتار را که او را می خواند، اجابت می کند، و گرفتاری را از او می زداید، و شما را در زمین جانشین می گرداند؟"
در آیاتی که عنوان شد، شاید خلاف به مفهوم جایگزین گذشتگان توسط افراد جدید در زندگی و اشتغال مقام و منصب آنان باشد که قرائن وشواهدی که همراه این دسته از آیات وجود دارد این مطب را تائید می کند، اما در آیه ای که ذکر خواهم نمود، خلاف و جانشینی خدا را مطرح می سازد: "یاداود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق…"
"ای داود، ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم، پس میان مردم به حق و درستی حکم کن…" این موضوع نشانه اهمیتی است که قرآن و اسلام برای انسان قائل هستند که او را جانشین خداوند در زمین قرار داده اند. هیچیک از مکتبهای غیرالهی چنین منصب و مقامی را برای انسان نمی توانند حتی تصور کنند و در مکتبهای الهی، انسان تنها موجودی است که دارای این امتیاز بزرگ در آفرینش است.
(2) امانت دار الهی است:
یکی از ارزشهای مهم انسان از نظر اسلام، خصوصیت امانتدار بودن او است که از طرف خداوند به وی عرضه شده است.
این موضوع را در آیه 72 از سوره اجزاب بررسی نمائیم، که خداوند می فرماید:
"انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماَ جهولاَ"
"ما امانت خود را بر اسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، همه از تحمل آن امتناع ورزیدند و اندیشه کردند و انسان پذیرفت، همانا او بسیار سمتکار و نادان بود."
همانگونه که از متن آیه شریفه استنباط می شود، امانتی را که خداوند به انسان عرضه کرد و انسان آنرا پذیرفت، امانتی است که آسمانها، کوهها و زمین از پذیرش آن امتناع ورزیده اند.
این امانت چیست و کدام است؟ چگونه عرضه شده است؟ و پرسشهای دیگری بدین محتوی که در ذهن هر محققی پیدا می شود.
شهید مطرهی درباره یکفیت و نحوه عرضه این امانت بحث نسبتاَ جامعی دارد که با استفاده از آن موضوع را بررسی می نماییم
از کلمه "ابین ان یحملنها" به معنی اینکه "امتناع کردند، از این که امانت را به دوش بگیرند" نتیجه می گیریم که این امانت تنها پذیرفتن نیست، بلکه تحمل کردنی و بدوش گرفتنی است. هر چند که ماده ای نیست که سنگینی آنرا بر جسم خود احساس کنیم، اما تحمل کردنی می باشد. با توجه به تفاسیر گوناگون معلوم می شود که این امانت عبارتست از: تکلیف، وظیفه مسئولیت و قانونی است، بدین معنی که برای انسان تکلیف تعیین شد که او با تکلیف و قانون، بار مسئولیت را بدوش بگیرد.
هیچیک از موجودات دیگر اعم از موجودات دارای روح و بی روح دارای چنین مسئولیتی نیستند. حیوانات به حکم غریزه یک نوع اعمالی را انجام می دهند و زندگی آنها همواره به یک صورت بوده است، اما زندگی انسان پیوسته در مسیر کلی تکامل دارای تحول و تطور است و از قدرت خلاقیت و نوآوری بهره مند می شود.
حیوانات همانگونه که ترقی و تکامل ندارند، انحراف و سقوط اخلاقی هم ندارند، انحراف و سقوط اخلاقی هم ندارند، اما انسان وقتی به جاده انحراف و سقوط کشیده می شود ممکن است بخش مهمی از محیط زیست را به فساد و تباهی بکشاند و صفحه گیتی را صفحه ظلم و جنایت کند. در حقیقت دو قسمت اول و آخر این ایه که عبارت "انا عرضنا الامانه" و "انه کان ظلوماَ جهولاَ" می باشد، جهت گیریهای دو گانه انسان را از یک سو در بعد تکامل و ترقی و از طرف دیگر تباهی و فساد نشان می دهد.
همانگونه که توضیح داده شد، این ویژگی تنها انسان را در میان همه مخلوقات جهان آفرینش، دارای خصوصیت قبول و تحمل امانت الهی می داند.
(3) دارای بالاترین ظرفیتهای علمی و آگاهی است:
انسان دارای بالاترین و بیشترین ظرفیت علمی است و هیچ موجود دیگری در جهان از نظر علم و آگاهی در حد انسان وجود ندارد.
قرآن در داستان شگفت انگیز آفرینش انسان، در مقابل سوال ملائکه که از تعجب برای سجده کردن انسانی که سابقه خونریزی در زمین دارد سخن می گوید، پاسخ پروردگار را یادآور می شود که می فرماید:" من می دانم آنچه را که شما نمی دانید" سپس خداوند اسماء خود را به آدم می آموزد و درباره آن از ملائکه سوال می کند، و وقتی فرشتگاه در پاسخ به آنها اظهار عجز و جهل می نمایند خداوند از آدم می خواهد که به آنها (فرشتگان) تعلیم دهد و آدم نیز چنین می کند.
و گواه مطالب فوق را می توان در آیه 31 تا 33 از سوره بقره بدست آورد که خداوند در این آیات می فرمایند:
"و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین () قالوا سبحانک لاعلم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم () قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم عیب السموات و الارض و اعلم ما تعبدون و ما کنتم تکتمون"
"و خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم داد، آنگاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود اگر شما در دعوی (ادعا) صادقید این اسماء را بیان کنید () فرشتگان عرضه داشتند ای خدای پاک و منزه ما نمی دانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرموده ای، توئی دانا و حکیم () خداوند فرمود ای آدم، ملائکه را به حقایق این اسماء آگاه کن چون آنان را آگاه کرد (انسان) خدا فرمود، ای فرشتگاه اکنون دانستید که من بر غیبت آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان دارید، آگاهم."
علمی که فرشتگان از طریق آدم پیدا کردند با علمی که خدا به آدم آموخته بود تفاوت داشت، زیرا قسمت اول برای فرشتگان قابل درک بود ولی برای قسمت دوم این قدرت را نداشتند، و شایستگی آدم برای مقام خلافت از لحاظ حقیقت به اسماء بود نه خبر دادن از آن.
نتیجه آنکه، آنچه خدا و ندبر فرشتگان عرضه داشت موجودات عالی و ناپیدائی هستند که در نزد خداوند قرار دارند و هر اسمی را خداوند به برکت آنها ایجاد نموده و آنچه در زمین و آسمانهاست از پرتو نور آنها است.
در مورد آگاهی های انسان شهید مطهری بحث جامعی دارد که در آن انواع خودآگاهیهای انسان را بیان می کند. او به هشت (8) نوع خود آگاهی درانسان اشاره کرده است که بطور خلاصه به شرح هر یک می پردازیم؛
– خودآگاهی فطری که همان خودآگاهی ذاتی است. پیدایش "من" انسان عین پیدایش آگاهی به خود است، این خودآگاهی اگر چه واقعی است، اما اکتسابی و تحصیلی نیست، اشاره قرآن در خلقت انسان به عبارت "ثم انشاناه خلقا آخر" یعنی "سپس ما او را چیز دیگر و خلق دیگر، کردیم" اشاره به همین خودآگاهی است.
– خود آگاهی فلسفی که در پی شناسائی حقیقت "من" خود آگاه است، که آیا جوهر است یا عرض؟ مجرد است یا مادی؟ قبل از بدن بوده است یا پس از آن پیدا شده؟ بعد از بدن خواهد بود یا نه؟و…
– خودآگاهی جهانی یعنی پی بردنبخوددرارتباط با جهان که از کجا آمده؟در کجای هست؟به کجا می رود؟
علی (ع) در این باره نیز می فرمایند:
طرحم الله امرء علم من این؟ و فی این والی این؟"
"خدا رحمت کند آنکه را که بداند از کجا آمده؟ در کجا است، به کجا می رود؟"
– خودآگاهی طبقاتی یعنی آگاهی به خود در ارتباط با طبقه اجتماعی که با آنها زیست می کند. درک موضع طبقاتی و مسئولیت طبقاتی، خود آگاهی طبقاتی است.
– خودآگاهی ملی یعنی آگاهی به خود در ارتباط با مردمی که باآنها پیوند قوی و نژادی دارد و به خاطر زندگی مشترک با آنها دارای قانون، رسوم، تاریخ، ادبیات، فرهنگ، پیروزی و شکست تاریخی مشترک می باشند.
– خودآگاهی انسان یعنی آگاهی به خود در ارتباط با همه انسانها که دارای وجدان مشترک انسانی می باشد.
– خودآگاهی عرفانی یا عارفانه که آگاهی به خود در ارتباط با ذات حق تعالی است که از نوع رابطه فرع با اصل، مجاز با حقیقت و مقید با مطلق است.
– خودآگاهی پیامبرانه که با همه خود آگاهیهای دیگر متفاوت است. پیامبر می کاود تا نیروی های فطری بشر را بیدار کند، شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسان را مشتعل نماید. او حساسیتی در برابر کل هستی می افریند و خود آگاهی خود را نسبت به کل هستی به مردم منتقل می سازد.
با توجه به آنچه که در این قسمت گفته شد،ملاحظه می شود که هیچیکاز موجودات عالم و مخلوقات آفرینش دارای چنین ظرفیتی از نظم علم و آگاهی نیستند و در مکتب اسلام، این از امتیازات بزرگ انسان به حساب می آید.
توسعه آگاهی به معنی توسعه و بسط حیات انسان است. آگاهی و خبر برابر روح و جان است و آنکه آگاهی بیشتر دارد. جانی افزونتر دارد.
و در همین ارتباط شاعر نامدار ایرانی "مولوی" چنین سروده است که:
جان چه باشد، با خبر از خیر و شر شاد از احسان و گریان از ضرر
چون سرو ماهیت جان، مخبر است هر که او آگاهتر، با جان تر است
اقتضای جان، چو ای دل آگهی است هر که آگه تر بود، جانش قوی است
روح را تاثیر آگاهی بود هر که را این بیش، اللهی بود
چون جهان جان، سراسر آگهی است هر که بی جان است، از دانش تهی است
(4) موجودی دو بعدی (مادی، ملکوتی) است:
انسان موجودی دو بعدی است، در او علاوه بر عناصر مادی، عنصر الهی و ملکوتی وجود دارد:
خداوند در سوره سجده آیه 6 در این خصوص می فرمایند:
"ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین () ثم سوه و نفخ فیه من روح.."
"پس نسل او را از شیره کشیده ای که، آبی پست است، قرار داد. آنگاه او را بیار است و از روح خویش در او دمید…"
بنابراین از نظر قرآن و اسلام، انسان موجود واحدی است که از دو بعد اساسی تشکیل یافته است و با اختلال در هر یک از آن دو، انسانی که تاریخ دیروز ومشاهدات امروزنشان می دهد. نیست، یک بعد جنبه مادی او با تمام جلوه ها و خواهش می باشد و بعد دیگر جنبه معنوی او با تمام جلوه ها و ویژگیهایش می باشد. غلبه عنصر مادی انسان او را فردی سرکش، خودخواه، یاغی، متجاوز و … ببار خواهد آورد.
همچنین عنصر معنوی انسان نیز دارای جلوه های مختلف است که عبارتند از بکار افتادن "من" عالی انسانی است که آدم رااز خودخواهی و تجاوز نجات می دهد.
همانگونه که گفته شد انسان علیرغم همه مخلوقات دیگر، موجودیست با دو بعد، دو جهت دو مسیر و خلاصه دو سرشت، دو سرشت بیگانه از هم، دو مسیر جدا از یکدیگر، دو جهت معکوس، دو بعدیکه نه فقط با هم مختلفند، بلکه مخالفند و هیچگونه نقطه اشتراک و فصل مشترکی با هم ندارند.
ولی در بیان کلی این دو بعد مربوط می شود به مادیات و معنویات که در آفرینش انسان به صورت جسم ورق بکار رفته است، بطوریکه آنچه مربوط به این تن خاکی و جسم مادی بوده و موجب تغییرات و رشد و پرورش آن می شود، در صف مادیات و هر چه در جهت تکامل روح و تربیت و پرورش آن است،در صف معنویات خواهد بود. و ما برای آنکه به تضاد و اختلاف جسم و روح که مجموعاَ وجود آدمی راتشکیل می دهند پی ببریم، راهی جز شناخت بیشتر آنها نداریم.
اما نوع آفرینش این انسان، این موجود پر از ابهام و ناشناخته و چگونگی خلقت جسم و روح او بسیار پیچیده تر و مشکل تر از آن است که بتوانیم به این سادگی آن را دریابیم و از آن بگذریم، چونکه بلور شفاف وجود آدمیزاد در هر دمی، رنگی و فلز او با هر نمی، زنگی خواهد داشت و این رنگ پذیی درهر دم، و زنگ پذیری با هر نم، ناشی از کشمکش و جدال دائمی بین جسم و روح انسان است، این دو بعد مغایر باهم و این دو جهت متنافر از یکدیگر، در انسان وجود دارد، که آن یک او را بسوی مادیات می کشاند و این یک بطرف معنویاتش می خواند و انسان موجودی سرگشته و سرگردان در این میان که به هر دونیازمند است، همچنانکه به جسم و روح و هیچیکاز آن دو به تنهائی نمی تواند از او انسان کاملی بسازد. برای پرورش جسمی، باید به مادیات رو کندو برای تکامل روحی باید با معنویات خود بگیرد پس به هر دو سو باید برود، اما چگونه؟ چون این دو مسیر هرگز در یک جهت نیستند و سرگشتگی انسان نیز از همینجا آغاز می شود، که چگونه او از کجا برود که به هر دو برسد و از هیچکدام باز نماند.
اگر بخواهیم تحقیقی در مورد چگونگی ساختمان جسمی و روحی انسان بنمائیم، بهتر است به قرآن مراجعه کنیم، تا حقیقت انسان را از بیان آفریننده آنها بشنویم، زیرا که هیچکس بهتر از خالق انسان که جسم و روح او را با دست قدرت خود آفریده و آنها را با هم درآمیخته و با اراده خداوندیش این بنا را پی ریزی کرده است، نمی تواند در مورد چگونگی ساخت این بنا، نظر بدهد.
جسم انسان به بیانی از خاک آفریده شده است:
"والله خلقکم من تراب…" سوره فاطر – آیه 11
"و خداوند آفرید شما را از خاک…"
خاکی که پست ترین چیزهاست، خاکی که زیر پای همه حیوانات است و به بیان دیگری از آب آفریده شده است:
"و هو الذی خلق من الماء بشراَ…" سوره فرقان – آیه 54
"و او آن خدائیست که بشر را از آب آفرید…"
به عبارت زیباتر، کل وجود انسان از گلی که تشکیل شده است از همان آب و خاک:
"اذقال ربک للملائکه انی خالق بشراَ من طین" سوره ص – آیه 71
"هنگامیکه پروردگار توبه فرشتگان گفت من آفریننده بشر هستم، ازگل".
اما نه آن گل پاکی که در ساخت یک بنای زیبا و محکم بکار می رود، بلکه این گل نه خاکش خالص و مرغوبست و نه آبش پاک و زلال، خاکش کلوخی است چون سفال سفت و سخت:
"خلق الانسان من صلصال کالفخار" سوره الرحمن – آیه 14
"آفرید انسان را از کلوخی که همچون سفال است"
و آبش از مایعی است که پست و بی ارزش می باشد:
"الم نخلقکم من ماء مهین" سوره مرسلات آیه 25
"آیا ما نیافریدیم شما را از آبی پست و بی ارزش"
و نتیجه این آب و خاک گل خشکیده ایست که کاملاَ رنگ و بوی بجن بخود گرفته و از همین گل لجن گونه است که جسم انسان قالب ریزی شده و این تن مادی او شکل گرفته است:
"و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حمامسنون" سوره حجر – آیه 26
"و همانا آفریدیم انسانرا از کلوخی از گل و لای متغییر"
این ماجرای خلقت جسم انسان بود و موادی که در آفرینش آن بکار رفته است اما در حقیقت این یکسوی ماجراست و یک بعد از معماری پیچیده وجود انسان و بعد دیگر آن روح است که لازمه حیات این تن خاکی و بقای این جسم کلوخی است.
در مورد کیفیت آفرینش روح انسان، بطورخلاصه و در یک جمله باید گفت که روح آدمی از سرچشمه زلال و ظاهر روح خداست و پروردگار پس از آنکه جسم انسان را از گل آفرید، او را بیار است و از روح خویش در او دمید، و مسئله از هیمنجا آغاز می شود، و اینهمه ابهام و پیچیدگی و اشکال دقیقاَ در همین نکته است که یک بعد وجود انسان، جسمی است ناخالص و به بی مقداری خاک و به تیرگی گلو تعفن لجن و بعددیگر آن روحی است پاک و خالص، نشان گرفته، از روح خدا با آن همه صفا و طهارتی که وجود آن تنها در روح خدا ممکن است، و باید دانست که تمام ارزش و عظمت انسان در حقیقت، بخاطر همین روحخدائی است که در کالبد خاکی او دمیده شده است، و اینکه او را اشرف مخلوقات و برترین موجودات میدانند، بهمین دلیل است. زیرا که هیچ موجوددیگری شرافت آنرا نیافته است که از روح خدا در اومیده شود، و نیز به همین جهت است که انسان بعنوان اعجاب انگیزترین و مهمترین مخلوقات در عالم هستی مطرح است و راستی که خلقت انسان، شاهکار آفرینش خداوند است، چون پیوند و آمیزش این جسم با آنهمه پستی و آن روح با آن همه عظمت، بگونه ای که از اختلاط آن دو، موجود واحدی بنام انسان پا به عرصه وجود بگذارد، هرگز در عالم هستی، نمونه ای ندارد، و به همین مناسبت پروردگار در سوره "مومنون آیه 14 بشرح زیر، از آفریدن انسان بخود آفرین می گوید:
"فتبارک الله احسن الخالقین"
"پس آفرین بر قدرت خداوند که نیکوترین آفرینندگان است"
و لازم بهذکر است که خداوند با وجود اینهمه عظمت در آفرینش آسمانها و کهکشانها، تنها پس از خقلت انسان بخود تبریک گفت و خود را نیکوترین آفرینندگان نامید. و اگر می بینیم که خداوند پس از آنکه انسان را آفرید، به ملائکه اش فرمان می دهد که او را سجده کنند،در حقیقت سجده فرشتگان به آن روح خدائی است کهدر وجود انسان نهاده شدهاست، نه بهاین جسم خاکی و ظاهری انسان. و این اشتباهی بود که شیطانمرتکب شد، و گمان می کرد که باید به جسم انسان سجده کند، و لذا پس از آنکه خداوند از او می پرسد که چه چیزی مانع سجده تو به انسان شد، شیطان در پاسخ گفت:
"قال ناخیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین"
"من از او بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گل"
بیچاره شیطان تصور می کرد که باید به جسم گلی انسان سجده کند و عظمت روح خدارا که در این جسم گلی دمیده شده بود، بخاطر نداشت.
علامه محمد تقی جعفری فیلسوف معاصر می گوید:
"مقصود از روح همان حقیقت والائی است که انسان رااز سایر جانداران متمایز می سازد و او را به تکامل مادی و معنوی می رساند، این یک حققتمادی نست که در پهنه طبیعت سر برآورد و پس از تفاعلهای طبعی نابود گردد."
او چهار نظریه عمده را در درباره روح مطرح کرده است. در نظریه اول روح به عنوان یک حقیقت از عالم ماورای طبیعت فرود آمده و دمساز بدن گشته و سپس جدا می شود و به همان جا باز می گردد. تجرد یا جدا بودن روح از مادیات، در ذات آن است و هرگز به گون و فساد طبیعت آلوده نمی گردد.
در نظریه دوم حقیقتی به نام روح در انسان وجود ندارد و انسان یک موجود مادی است که دارای حیات می باشد.
نظریه سوم بین روح و روان تفاوت قائل است. روان را عالیترین محصول از عناصر طبیعی می داند که در مجرای موجودیت انسان بوجود می آید،و در عالیترین مرحله تکاملی، آدمی بروز می کند. هر اندازه در این رهگذر پیشرفت کند از ماده و قوانین آن بی نیاز می گردد و حالت تجرد بخود می گیرد و آماده پذیرش روح ملکوتی می شود، این در حقیقت روان است که بالا می رود، نه اینکه روح از عالم بالا به پائین فرود آید.
و سرانجام نظریه چهارم هیچ حقیقتی را جز خدا، مجرد نمی داند و اعتقاد دارد جز خدا هر چه هست ماده و جسمانی است.
تفاوت میان ماده و روح اینست که روح، ماده ای لطیف است و از قوانین لطیف ترین پیروی می کند. لازم به ذکر است که از نظر علامه فوق (استاد محمد تقی جعفری) نظریه سوم معقولترین نظریه است.
اساتید دیگری نیز درباره روح بحث کرده اند که فرصت اینکه همه بحث ها را در اینجا مطرح نمایم، نیست. از تمامی این بحث ها ی توان نتیجه گرفت که انسان از نظر قرآن یک موجودی است دو بعدی، نه همچون ملائکه عاری از هر گونه خطا و گناه و اختیار است و فقط در جهت عبادت خدا و اجرای دستورات او عمل می کند و نه همچون حیوان یک بعدی و تابع غرایز و غرق در مادیات است.
همچنین از مولای متقیان حضرت علی (ع) در این خصوص نقل است که می فرمایند:
"ان الله رکب فی الملائکه عقلاَ بالشهوه و رکب فی البهائم شهوه بلاعقل و رکب فی بنی آدم کلیتهما فمن غلب عقله فهو خیر من الملائکه و من شهوه عقله فهو شر من البهائم"
"خداوند متعال در وجود ملائکه و فرشتان عقل را بدون شهوت قرار داده است، وجود حیوانات و چهارپایان را از شهرت محض (بدون عقل) آفریده است و خلقت بنی آدم (انسان) را مرکب از عقل و شهوت قرار داده است. اگر در وجود انسان عقلش بر شهوتش غلبه یابد، در این صورت از ملائکه بهتر و با منزلتر است و اگر در انسانی شهوتش بر عقل او غلبه یابد، در این حالت از چهارپایان و حیوانات هم بدتر و پائین تر است".
بدین ترتیب ملاحظه می شود که انسان از نظر قرآن یک موجود دو بعدی و ملکوتی است که از بی نهایت اعلی علیین تا بی نهایت اسفل السافلین می تواند پرواز یا سقوط کند و باز تنها موجود درمیان مخلوقات این عالم است که روح خدائی در او دمیده شده است.
(5) دارای وجدان تشخیص خوب و بد است (فطرتی خدا آشنا دارد)
انسان از نظر قرآن موجودی است که دارای فطرتخداشناسی می باشد. آنچه تردید و بیماری است و آنچه خطا و گناه است و آنچه انکار خداوند است به خاطر انحرافی است که از سرشت اصلی انسان حاصل می شود و انسان همانگونه که در خارج با هدایت انبیاء به توحید دعوت می گردد، در داخل نیز از سرشت و فطرت خدا آشنا برخوردرا است. در حقیقت انبیاء برای کنار زدن پرده ای اوهام و خرافات و انحراف از روی وجدان آدمی، مبعوث شده اند و گر نه توحید و یگانه پرستی در عمق وجود انسان نهفته است و بخشی از استعداد او را تشکیل می دهد. و انسان پیش از اینکه برای خداشناسی به دنبال دلایل فلسفی و منطقه و استدلال باشد و یا به آثار خلقت در جهان طبیعت بنگرد، باید به خویشتن خویش توجه کند و خدا را در عمق وجود خود جستجو کند.
خداوند در آیه 172 از سوره اعراف می فرمایند:
"و اذا اخذربک من بنی آدم من ظهور هم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالو بلی شهدنا ان تقولو یوم القیمه انا کنا عن هذا غفلین".
و به یادآور هنگامیکه خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و آنها را بر خود گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند بلی، ما به خدائی تو گواهی می دهیم، تا دیگر در روز قیامت نگوئید ما از این واقع غافل بودیم."
همچنین قرآن در آیه 8 از سوره شمس می فرمایند:
"فالهمها فجورها و تقویها"
" به وی شرو خیر او را الهام فرمود"
این آیه نیز نشان دهنده آن است که انسان شر و خیر خود را پیش از اینکه بای او توضیح دهید، از درون متوجه قبح و حسن آن خواهد شد.
قرآن باز در آیه 30 از سوره روم می فرمایند:
"فاقم وجهک للدین حنیفاَ فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون"
"پس تو (ای رسول) رویت را مستقیم به جانب آئین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد. این است آئین استوار حق ولیکن اکثر مردم از این حقیقت آگاه نیستند"
مجموعه این آیات و احادیث که ذکر شد حکایت از آن دارد که خداوند در وجود انسان فطرت خداشناسی را نهاده است و همه انسانها در ذات خود موحد و خداشناس هستند، آنچه که آنها را به پرستش غیر خدا و سقوط به پرتگاه مادی کشانده است، پرده ها و اوهامی است که روی فطرت پاک آدمی را می گیرد و او را از اصالت خویش غافل می کند.
این ویژگی نیز یکی از خصوصیاتی است که اسلام و سایر ادیان الهی در مورد انسان بیان کردده اند، در حالی که در مکتبهای مادی به آن توجه و اعتقادی ندارند.
نادیده گرفتن فطرت در حقیقت نادیده گرفتن جریان قانونی نیروها و استعدادهای انسانی است و این یکی از وجوه متمایز بین مکتب های مادی و الهی در مورد انسان می باشد. انسان از طریق توجه به وجدان و فطرت خود می تواند راه نجات را بیابد، در حالی که با سلاح علم در یک وادی بینهایت، سرگردان خواهد شد.
(6) انسان دارای کرامت ذاتی است:
یکی از ارزشهای انسان در دیدگاه اسلام کرامت و شرافت ذاتی اوست. خداوند انسان را دارای کرامت ذاتی می داند و او را برتر از دیگر موجودات و مخلوقات عالم معرفی می کند.
قرآن در آیه 70 از سوره الاسراء دراین خصوص می فرماید:
"و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البرو البحرو رزقناهم من الطیبات و فصلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضلاَ"
"همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنها را بر خشکی و دریا مسلط کردیم و به آنان از روز ای پاکیزه بخشیدیم و او را بر بسیاری از مخلوقات خوش برتریدادیم"
اسلام بدین ترتیب و بر خلاف برخی از مکاتب که انسان را ذاتاَ شرور و از طینت بد می دانند او را دارای شرافت ذاتی می شناسد.
آیه فوق الذکر این را بیان می کند که خداوند دو چیز به انسان اعطاء کرده است یکی کرامت و دیگری برتری بر بسیاری از موجودات دیگر، باز در مورد هیچ موجودی قرآن چنین بیانی ندارد و این ویژگی ارزشی انسان است که جامه کرامت و برتری را بر قامت او می پوشاند.
علی (ع) نیز در مورد عظمت وجود انسان چنین می فرمایند:
"اتزعم انک جرم صغیر و فیک النطوی العالم الاکبر"
"آیا می پنداری که، تو جرم کوچکی هستی و دنیای بزرگی در درون تو پیچیده شده است".
(7) نعمتهای جهان برای او آفریده شده است:
قرآن اعلام می دارد که تمامی نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده و تمامی جهان مسخر انسان قرار داده شده است. در آیه 29 از سوره، بقره می فرمایند:
"هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاَ"
"همانا او است که آنچه در زمین است برای شما آفرید…"
و همچنین در آیه 13 از سوره الجائیه می فرمایند:
"و سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاَ منه"
" و رام کرد برای شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است…"
بدین ترتیب انسان تنها مخلوقی است که تمام نعمتها برای او آفریده شده و تمامی جهان مسخر او گشته است، بنابراین حق بهره برداری صحیح از همه آنها، انحصار به او دارد.
دوم: خصوصیات ضد ارزشی اسلام: انسان، که قرآن این همه خصوصیات ارزشی برای او قائل است، موجودی است دو سرشتی و دو بعدی، که بخش دیگر وجود اودارای ضد ارزشها است. در حقیقت همه خصوصیتها، اعم از ارزشها و ضد ارزشها به صورت بالقوه در انسان وجود دارد و این انسان است که مشخص می کند کدامیک از خصویتها را از قوه به فعل برساند:
ضد ارزشهای انسان عبارتند از:
1) او بسیار سمتگر و بسیار نادان است. سوره احزاب آیه 72
2) او بسیار ناسپاس است. سوره حج آیه 66
3) وقتی مستغنی می شود طغیان می کند. سوره علق آیه 7
4) او عجول و شتابگر است. سوره اسراء آیه 11
5) او تنگ چشم و ممسک است. سوره اسراء آیه 100
6) او مجادله گرترین مخلوق است. سوره کهف آیه 54
7) او حریص آفریده شده است. سوره معارج آیه 19
8) اگر بدی به او برسد، جزع کننده است و اگر نعمت به او برسد، بخل کننده است. سوره معارج آیه 25
خلاصه اینکه: یکی ازمباحث اصلی مدیریت، مدیریت منابع انسانی است. از آنجا که محور اصلی مدیریت منابع انسانی، انسان می باشد، برای تجزیه و تحلیل آن لازم است انسان مورد بررسی قرار گیرد.
در مدیریت اسلامی نیز موضوع شناخت انسان از عوامل مهم در تحلیل مدیریت منابع انسانی است. بنابراین در این قسمت موضوع بحث را "انسان ازنظر اسلام" قرار دادیم، تاب ا بحث پیرامون آن راه را برای بحث مدیریت اسلامی باز کنیم. انسان از نظر مکتب اسلام، مهمترین موضوع در خلقت جهان است. خلقت انسان از دیدگاه اسلام مستقل از همه موجودات عالم است و با آنچه که در ارتباط با جریان تدریجی تکامل انواع مطرح کرده اند، تفاوت دارد. اولین انسانی که در روز زمین زندگی را آغاز کرد و تشکیل خانواده داد، دارای تمدن و تابع قوانین الهی و خود او برای انسانها راهنما بوده است و به هیچ وجه با توحشی که در برخی از مکتبها به آن اشاره می کنند، تطابق ندارد.
انسان از نظر اسلام، دارای خصوصیات ارزشی و ضد ارزشی است، این ویژگیها به صورت قوه در وجود انسان نهفته است و تکامل انسان یا انحراف وابستگی به این موضوع داردکه انسان به کدامیک از دو دسته خصوصیات خود گرایش پیدا کند و آنها را از قوه به فعل برساند.
در جهت ارزشها، انسان تا جائی پیش می رود که سجود ملائک می شود و جانشین خدا در زمین می گردد. امانت الهی را به دوش می کشد و فطرت خدائی او، او را در مسیر الی الله به سوی بی نهایت الهی می کشاند.
در این صورت او بیشترین ظرفیت آگاهی را دارد و همه جهان مسخر او می گردد و هر آنچه در زمین است برای او و بخاطر او خلق شده است.
ودر جهت ضد ارزشها، کار او به جائی می رسد که هیچ مخلوقی یارای این همه فساد و تباهی او را ندارد او مجادله، ناسپاسی، عجله و ظلم و ستم می کند.
بافعلیت یافتن ضد ارزشها در انسان، او به هیولائی تبدیل می گردد که "اولئک کالاسعام بل هم اضل" شده و مسیر اسفل الاسافلین را تا بی نهایت منفی طی می کند. انسان در دو جهت مثبت و منفی می تواند از بی نهایت مثبت تا بی نهایت منفی راه بپیماید، زیرا سرشت او و وجود او یک سرشت و وجود دو بعدی است که یک بعد آن به ملکوت اعلی و بعد دیگر آن به جهان ماده متعلق است و او در هر دو جهت اختیار و توان پرواز یا سقوط را دارد.
هر نوع برنامه ریزی برای تعلیم و تربیت انسان و هر نوع تصمیم گیری در روابط بین انسانها باید با شناخت از عناصر وجودی او و خصوصیات ارزشی و ضد ارزشی او صورت گیرد.
3- ضرورت شناخت رهبری و مدیریت برای انسان
همنگونه که در مبحث قبل کراراَ ذکر گردید، جسم و روح انسان از دو خمیر مایه کاملاَ متضاد و متفاوت ساخته شده که دائماَ با یکدیگر در حال کشمکش و جدال هستند، یکی او را به طرف ارضای تقاضای تن می کشاند و دیگری بسوی تعالی روح می خواندو بطوریکه گفته شد، انسان موجودی است سرگشته و حیران، در این میان که خود نمی داند کدامیک از این دو دعوت را بپذیرد، در حالی که فقط قبولی یکی از این دو دعوت برایش مقدور است، یا باید به خواست نفس سرگش عمل کند و به خواب و خور حیوانی بپردازد و یا به ندای وجدان پاکش پاسخ گوید و روح خدائی خویش را تقویت کند، و به عبارت دیگر، یا حیوانیت خود را به پای حیات انسانیتش قربانی کند و یا روان آدمیتش را فدای درنده خوئی حیوانیش کند. این سرگردانی و تحیر از ویژگیهای انسان است و تنها اوست که ممکن است با پیرویاز هوای نفس و خواست تن، خود را از هر حیوانی پست تر ند،و هم می تواند با پی گیری معنویات و تقویت روح خدائی از ملک بران شود، آنچه اندر و هم نادیده شود.
این همه امکان مانور در محیط وسیعی که یک سوی آن لجنزار طبیعت و سوی دیگر آن، آن ملکوت اعلی است، تنها از قدرت خدا داده، انسان هنرمند و تیزبال ساخته است، که می تواند با پرواز وعروج به قله های بلند این یک خود را بمقام جانشین خدا برساند و یا با هبوط و سقوط به اعماق تاریک آن دیگری طول بندی شیطان رابه گردن اندازد و همانگونه که گفتیم این یکی از ویژگیهای انسان است که می تواند سرنوشت خود را بدست گیرد و خود را بسازد و هیچ موجود دیگری چنین قدرتی ندارد.
سرنوشت محتوم و عاقبت مختوم همه حیوانات قبل از آنکه بوجود بیایند مشخص شده است و هیچ حیوانی نمی تواند حتی نیم گامی از مسیری که برایش تعیین شده فراتر نهند و یا مختصری از برنامه های پیش بینی شده و قوانین از قبل تدوین شده تجاوز کند.
دقت در شیوه زندگی هر یک از حیوانات از قبیل پرندگان، مورچگان، زنبورداران و چهار پایان این حقیقت را بخوبی روشن می کند که سراسر زندگی این حیوانات از آغاز تا انجام در قالب یک چهار چوب خاص و مشخص صورت می گیرد. بلوریکه چگونگی تکامل و پیشرفت و مراحل مختلف زندگی و خلاصه سرانجام هر یک ازآنهااز آغاز کاملاَ روشن است و هرگز دیده نشده و امکان هم ندارد که یکی از این حیوانات به تکامل و پیشرفتی بیش از آنچه که برایش مقدر گردیده است، دست یابد.
هر چند بسیاری از همین جانوراندر نظام و شیوه زندگی خود از چنان تمدن و پیشرفتی برخوردارند که هنوز هم موجب شگفتی انسانهای پیشرفته و متمدن قرن بیستم بوده و حتی تکنولوژی عجیب و صنعت پیچیده بشریت امروز هم نتوانسته است به آن دست یابد، اما باید دانست که استفاده از این حساب دقیق و برنامه شگفت در زندگی این جانوران هرگز اکتسابی نبوده. بلکه غریزی و فطری است و مسیر زندگی آنها در چارچوب معین قالب ریزی شده است، بطوریکه تخلف از این برنامه و تقلب در این قالب برای آنها امکان پذیر نمی باشد.
نتیجه آنکه حیوانات بطور طبیعی و غریزی بهر اهی مشخص هدای شده اند که اجباراَ بایستی همان راه را در تمام زندگی خود بپیمایند و از برنامه های معینی که در این راه برایشان پیش بینی شده است، پیروی نمایند و نه تنها هیچگونه اراده و اختیاری در انتخاب راه جدید ندارد، بله امکان تغییر و تبدیل و یا حتی قدرت ذره ای انحراف از مسیری که به آن هدایت شده اند، برایشان وجود ندارد.
تذکر این مطلب لازم است که انسان نیز بطور فطری به راه راست هدایت شده است، لکن اختلاف در اینست که او می تواند، و این اختیار را دارد که این هدایت فطری را نپذیرد. گواه این سخن را می توان در آیه 3 از سوره انسان که خداوند رحمان فرموده است:
"انا هدینا السبیل اما شاکراَ و اما کفوراَ"
"بدرستی که ما به او راه را نشان دادیم، خواه شکر گزار باشد و یا ناسپاس و کفران ورزد."
در حقیقت انسان تنها موجودی است که خداوند اراده و اختیار را به صورت امانتی سنگین به او سپرده است، و می تواند به هر نحو که می خواهد زندگی کند و با استفاده از اختیاری که دارد مسیر زندگیش را شخصاَ انتخاب نماید و سرنوشت خود را با اراده خویش تغییر دهد و خلاصه خود را و راه خود را به آنگونه که می خواهد، بسازد. او دیگر اسیر سونوشت محتوم نبوده و ناچار به یک زندگی قالبی نیست.
حال این سوال مطرح می شود که اگر انسان خود بایدخودش را بسازد و راه زندگیش راانتخاب کند این خودسازی چگونه و این انتخاب با چه معیاری باید انجام گیرد، و از همینجاست که لزوم رهبری برای نوع انسان اجتناب ناپذیر می گردد. زیرا که با توجه هب مسائل مطرح شده چنین نتیجه گیری می شود که کلیه حیوانات، بعلت آنکه اجباراَ و طبق غرایز و فطرت خویش در مسیر مشخصی هدایت شده و قدرت و امکان تخلف از فطرت خویش را ندارن، پس نتیجتاَ نیازی به رهبری و هدایت جداگانه نیز نخواهند داشت، اما انسان بعلت اینکه دوره را متضاد و دو مسیر مخالف در پیش و روی خویش دارد و خود در انتخاب هر یک از این دو راه دارای اراده و صاحب اختیار است، بنابراین نیاز به رهبر و راهنما دارد که او را بر سر این دو راهی هدایت نماید و ازتحیر و سرگردانی برهاند.
4- تحلیلی از رهبری و مدیریت در اسلام
رهبری و مدیریت که غالباَ بعنوان دو کلمه مشابه و مترادف در کنار هم بکار می روند، درحقیقت دارای یک معنی و مفهوم نیستند و از چند نظر با یکدیگر اختلاف دارند، اینجانب سعی دارم در این قسمت یا تحلیلی دقیقتر به تفکیک رهبری و مدیریت پرداخته و موارد کاردبرد هر یک را معرفی نمایم:
چنانچه از نام رهبری پیداست، هدایت یک جامعه بسوی یک هدف مشخص را رهبری کوبند و رهبر کسی است که جامعه را بسوی این هدف راهنمائی کند، و از آنجا که هر حکومتی در نظام حکومتی خویش مقصد معینی را تعقیب می کند و هر دولتی در برنامه ریزی های خود هدف مشخصی را دنبال می نماید، بنابراین در هر جامعه، افرادیکه در راس حکومت یا رئیس دولت باشند،در حقیقت رهبران آن جامعه بوده و هدایت آن جامعه را بسوی آن هدف و مقصد بعهده دارند. مثلاَ رهبری در کشروهای سرمایه داری که نظام حکومت و هدف نهائی آن بر اساس جمع هر چه بیشتر سرمایه و تکاثر ثروت است، مسئولیتی است که وظیفه آن سوقدادن نظام کلی جامعه بسوی این هدف است و رهبران این جامعه باید با مطالعه و دقت کافی، قوانین و شیوه های اجرائی را بگونه ای برنامه ریزی کنند که جامعه در مسیر این جریان کلی قرار گیرد. همچنین در مرامهای اشتراکی که هدفشان ظاهراَ بر تقسیم و تسهیم بالسویه، امکانات زندگی و شعارشان مبتنی بر عدم ثروت اندوزی و تجمع مال است، نیروهائیکه جامعه را بسوی این هدف می کشانند، رهبران آن جامعه هستند.
اما منظور از مدیریت، اداره قسمتهای مختلف این جامعه و تنظیم امور گوشه های متفرق کشور است، بگونه ای که با هماهنگ نمودن این قسمتهای کوچک سیاست کلی کشور تامین گردد و جامعه بسوی آن هدف کلی سوق داده شود.
بنابراین هدف از رهبری، برنامه ریزی گسترده و تدوین قوانین عمومی جامعه در جهت نظام کلی است وبعبارت دیگر رهبری عبارتست از ساخت ایجاد شاه راههای عظیم، هم جهت و همسو با اهداف کلی نظام و هدایت و ارشاد کلیه افراد و عموم طبقات جامعه در این شاهراه، ولی مدیریت عبارتست از ایجاد راههای فرعی و کوره راههائیکه در نهایت به شاهراه عظیمی که بسوی هدف کلی نظام پیش می رود، ختم کردند. بنابراین مدیران جامعه که مسئولیت کنترل و بهره برداری صحیح از این راههای فرعی و کوره راههای را بعهده دارند، با ارشاد و راهنمائی طبقات مختلف جامعه در این راهها، عمومی مردم را به شاهراه فوق می رسانند و سپس رهبران جامعه همه این مردم را یکجا و با اعمال یک سیاست کلی بسوی هدف مشخص نظام، هدایت خواهند نمود.
و به این ترتیب اگر هدف مشخص نظام و مقصدمعین حکومت را، ایدئولوژی بنامیم، راهی را که رهبران جامعه جهت هدایت مردم برای رسانیدن آنها به این هدف انتخاب و معرفی می کنند، استراتژی وتصمیمات مقطعی و موضعی که مدیران در راههای فرعی اتخاذ می کنند، متدولوژی یا تاکتیک نام خواهد داشت.
از طرفی دیگر رهبری جاعه که وظیفه آن هدایت عمومی مردم بسوی یک مقصد معین ودر نتیجه قبولاندن یکسری قوانین ودستورات به همه آنهاست، بایستی بیشتر و با استفاده از لطافت و عطوفت انجام گیرد، در حالیکه مدیریت، غالباَ با اعمال قدرت و قاطعیت، بیشتر موفقت آمیز خواهد بود. در حقیقت چنانچه رهبران جامعه بتوانند با استفاده از مسائل عاطفی و انسانی نیروی عظیم توده مردم را بسوی اهداف کلی نظام بسیج نمایند، آنگاه مدیران که مسئول ارشاد و راهنمائی واحدهای کوچکتر و تنظیم امور سطوح پائین تر جامعه هستند، چنانچه با موانع و یا مخالفتهای موضعی و گروهی افراد برخورد نمودند، براحتی می توانستند با تکیه به نیروی رهبری که خود قائم به قدرت عظیم توده مردم است، با قاطعیت مدیریت خود را اعمال و با استفاده از شیوه های تشویق و تنبیه بجا، در اداره و تنظیم کارها موفق کردند.

فصل سوم:

ضرورت شناخت سازمان از دیدگاه اسلام

1- سازمان چیست؟
2- فلسفه وجودی سازمانها
3-مفهوم اسلامی سازمان
1-
سازمان چیست؟
زندگی جمعی نشات گرفته از حس اجتماعی انسان موجب همیاری انسانها شده است. یعنی گردهمائی ها موجب گردید که گروههای انسانی با کشش خود اکثر بازدهی را درارتباط با رفع نیازها بدست آورند. بدیسان فعالیت گروهی شالوده، هستی سازمان را پی ریزی نمود. متعاقباَ برای هر خواسته ای در جوامع بشری سازمانی ایجاد گردید.
ملاحظه می شود که سازمان در ارتباط با فعالیتهای مختلف گروههای انسانی است، انسانهائی که دارای نیتی مشترک در قالب هدفی خاص می باشند. دست به دست هم می دهند، با همکاری یکدیگر امکانات مادی را بکار می گیرند و برای ایفای نقش هر فرد سازمانی جایگاهی تعبیه می کنند و بدین طریق تشکیلات اصولی و اساسی سازمان بدست خواهد آمد.
به عبارت دیگر، در این نوع کارهای گروهی، وظایف باید بین افراد تقسیم شود و کارشان هماهنگ گردد و بین آنان ارتباط منطقی برقرار شود، در غیر اینصورت دوباره کاری و تعقیب هدفهای انفرادی، رسیدن به هدفهای مشترک را دشوار می کند.
تقسیم کار، هماهنگ نمودن مساعی افراد و استقرار ارتباطات مناسب در جهت نیل به هدفها مهمترین فرآیند سازمان را تشکیل می دهد و به محض پدید آمدن فرآیند مزبور، می توان ادعا کرد که تشکیلات بوجود آمده است. بنابراین وقتی از سازمان سخنی به میان می آید، منظور هم فرآیند سازمان است و هم ساختار آن، به بیان دیگر هر سازمان فرآیند و ساختار مشخصی دارد.
فرآیند سازمان به زبان ساده عبارتست از نظم بخشیدن به آشفتگیها و بی نظمیها در امور.
منظور از نظم بخشیدن قابلتی پیش بینی فعالیتهای یک سیستم و مراداز آشفتگیها و بی نظیمها در امور، غیر قابل پیش بینی بودن فعالیتهای واحدها در یک سازمان است. فعالیت های قابل پیش بینی ساختار یک نظام سازمانی را تشکیل می دهد.به این ترتیب، فرآیند سازمان ایجاد ساختار را به دنبال دارد. علاوه بر این، فعالیتهای قابل پیش بینی باید بهگونه ای با هم مرتبط شوند که الگوی ارتباطی بین واحدها، نتایجی مطلوب و قابل پیش بینی در پی داشته باشد.
درون یک سازمان چون ساختمانی رفیع، طبقات خاص بوجود می آید که در وظیفه متفاوت ولی در هدف مشترک است. این طبقات امروزه به نامهای بخش ستادی و صفی، نامیده شده است. بخش ستادی ضمن تدارک امکان فعالیتها به امرمشورت تخصصی نیز می پردازد.
بخشی صفی سازمان در منطقه عملیات با بکاریری تدارکات ایجادشده، مستقیماَ هدف را تعقیب می کند. بخشهای دو گانه مذکور در ترکیب خود مشاغل و پست هائی را جای می اهند که در اثرارتباطات فی مابین ساختار سازمانی را بوجود می آورند.
انجام ساختار هر سازمان در گرو عواملی قرار دارد، یعنی هر سازمان در ایجاد آن نقش دارد، از جمله آن عوامل می توان به تنظیم اساسنامه و مقررات مربوطه، راهنمای شرح وظایف، دستورالعمل های اجرائی و ترسیم نمودار سازمانی اشاره کرد.
سازمانها در نظام مندی خود متوجه تحرک و ارتباطات می شوند، یعنی از طرفی با مطالعه در وضع موجود، جزئی ازاجزاء سازمان و ارزیابی عملکرد آنها در ایجاد رقابتهای مثبت اقدام می کنند و از طرفی دیگر با ایجاد ارتباطات دائمی بین مسولین وگروههای کاری، با رفع نارسائی ها درتعقیب هدف اقدام می نمایند.
از تلخیص دست آوردهای دو نظام حاکم در سازمانها هماهنگی در کار گروهی ایجاد می شود که در آن تصمیم گیری متمرکز برای اجرای امور ملحوظ است.
فعالیت سازمانها رهین فعالیت گروههائی است که در انجام وظایف آگاهی دارند و در هدف سازمانی نیز مشترک باشند. این گروهها نیروی انسانی سازمان را تشکیل می دهند.
در هر جامعه ای نظام اجتماعی حاکم، فرهنگ و تمدن مربوطه، در نحوه، هدایت سازمانهای تاثیر می گذارند، ولی با وصف فوق، سازمانها به دور از تاثیرات سیستم حکومتی و فرهنگی از یکسری از اصول تبعیت می کنند.
اصول، حرکت سازمانها را منسجم و هماهنگ می کند، در اصل مرعی سازمانها، آنچه که تقدیم دارد، هدف واحد است، بدین معنی که هر سازمانی تمام قوای خود را در تعقیب یک هدف مصروف می دارد تا بدینوسیله بتواند از هدر رفتن قوای موجود جلوگیری کند. بدبنال اصل ذکر شده، یگانگی مدیریت مطرح می شود و غایت از رعایت آن جلوگیری از تشتت آراء است. هر چند تمام ابواب جمعی سازمان در مسیر هدف واحدی طی طریق می کنند و در مناطق مختلف سازمانی مدیریت هائی وجود دارند، ولی در نهایت در راس هرم سازمانی، تصمیم گیرنده واحدی قرار می گیرند که با تاثر از قوانین علمی، تصمیم گیری امور سازمانی را، جان می بخشد. اجرای هر تصمیمی متضمن هماهنگی لازم بین عاملین اجرائی در کلیه واحدهای سازمانی است. بدین معنی که بایدنیروی انسانی در خطوط مختلف انجام وظیفه، که به صورت انفرادی مشغول بکارند، در نایت کار انفرادی آنها یکی شود. لذا لازم است در اجراء برنامه ها از نظر کیفی و کمی با یکدیگر هم سو شوند. در بکارگیری این اصل، از نظام ارتباطات که برقراری تسهیلات انتقال پیام را فراهم می آورد، می توان استفاده شایانی را نمود.
همت مدیریت موجبات اجرای کامل برنامه های تنظیمی سازمان را فراهم می آورد تا امکانات و قوای بکار رفته قابلیت سنجش بهره دهی را داشته باشد و در ضمن ارزشیابی را میسر سازد.
انجام وظیفه در هر سازمانی لازم می دارد که اختیارانی به پرسنل سازمانی تفویض شود، تا بدینوسیله فرداحساس مسئولیت نماید. میزان اختیارات تفویض شده به افراد، محدوده ای را تعیین می کند که افراد برحسب کمیت اختیارات، در رده های سازمانی سلسله مراتب را بوجود می آورند. معمولاَ در میان مدیرانی که به صورت طولی به هم متصل می شوند، سلسله مراتب بهتر به چشم می خورد. لازم به ذکر است که در برش عرضی هر واحد سازمانی نیز سلسله مراتب موجود است ولی امکان دارد که میان دو واحد سازمانی تشابهاتی در پایگاههای سازمانی وجود داشته باشد که از محسوس بودن سلسله مراتب در بین آنها بکاهد.
تحکیم پایگاه سازمانی که به موجب اختیارات واگذار شده از طرف سازمان بوجود می آید، به کیفیت خود صاحب پایگاه نیز ارتباط دارد، یعنی هر اندازه فرد مسئول در بکارگیری اختیارات خود شایستگی داشته باشد، به همان میزان افراد از او بهتر فرمان می برند. با توجه به مفاهیم ذکر شده، از سازمان تعاریف متعددی به وسیله نویسندگان علم اداره ارائه شده است که به ذکر چند نمونه از آن بسنده می نمایم:
– سازمان عبارتست از دسته بندی و گروه بندی افراد در قالبهای نظام یافته، بگونه ای که مساعی هماهنگ شده آنها در یک محیط متغییر، به صورت وسیله ای برای نیل به هدفهای سازمانی درآید.
– سازمان عبارت است از الگوئی منظم و عقلائی از روابطی که بین تعداد زیادی از افراد که وظایف پیچیده و متعددی را انجام می دهند و کثرت تعداد آنان به حدی است که نمی توانند با هم در تماس نزدیک باشند، به منظور رسیدن به هدفهای مشترک برقرار می شود.
– سازمان عبارتست از فرآیندی نظام یافته از روابط متقابل افراد، برای دست یافتن به هدفهای معین.
اگر بخواهیم تعریف اخیر را تجزیه و تحلیل نمائیم می بینیم که از 5 عنصر ذیل تشکیل شده است:
1) سازمان همیشه از افراد تشکیل می شود.
2) این افراد به طریقی با هم ارتباط دارند. به عبارت دیگر بین آنها روابط متقابل برقرار است.
3) این روابط متقابل را می توان نظام بخشید.
4) کلیه افراد در سازمان دارای هدفهای مشخصی هستند وبه عضی از این هدفها در عملکرد آنها اثر می گذارد. هر فرد انتظار دارد که از طریق همکاری در سازمان به هدفهای شخصی خود نیز نایل شود.
5) این روابط متقابل، نیل به هدفهای مشترک سازمانی را که ممکن است با هدفهای شصی کارکنان متفات باشد، میسر می کند. به عبارت دیگر، اعضای سازمانها برای دست یافتن به هدفهای فردی، حصول هدفهای مشترک سازمانی رادنبال می کنند.
با دقق شدن در تعریف فوق ملاحظه می شود که روی موضوع "روابط متقابل" بین افراد تاکید خاص شده است، به این معنی که سازمان چیزی جز روابط متقابل بین افراد نیست و ساختار سازمانی، این روابط متقابل را که شامل تعیین نقشها، روایط بین افراد، فعالیتها، سلسله مراتب هدفها وسایر ویژگیهای سازمان است، منعکس می نماید.
با عنایت به تعاریف مربوط به مفاهیم "سازمان" و "مدیریت" ملاحظه می شود که در هر دو گروه از تعاریف، روی هدفهای سازمانی و همچنین هدفهای فردی و گروهی در سازمان تاکید شده است. به این ترتیب نقش اساسی مدیران، تامین هدفهای سازمانی از طریق توجه و ارضای نیازمندیها و هدفهای فردی و گروهی کارکنان است.
بدیهی است که تامین رضایت خاطر ارباب رجوع و جامعه و نیز جلب رضایت خاطر کارفرمایان و دولت و حفظ بقاء و رشد سازمان، از دیگر مسائل مهمی است که مدیران در هر سازمان باید به آنها بپردازند.
2- فلسفه وجودی سازمانها
اگر زندگی روزمره خود را مرورکنیم نتیجه می گیریم که سازمانها شدیداَ در زندگی ما نفوذ کرده اند. ما ورزانه با سازمانهای متعددی در تماس هستیم و بیشتر مردم قسمت اعظم زندگیشان را در سازمانها می گذارنند، چنانچه مقدار قال توجهی از وقتشان را به عنوان عضو سازمان صرف نکنند، به عنوان مشتری و یا ارباب رجوع با سازمانها سر و کار دارند.
افراد اصولاَ از سازمانهائی که با آنها سرو کار داشته ایم خاطرات تلخ و شیرین بسیار به یاد دارند، برخی از سازمانها بطور کارآمد اداره می شوند و نیازهای انسانی را پاسخگو هستند، ولی بعضی دیگر نه تنها توان تامین نیازها را ندارند، بلکه موبج نارضایتی و یاس مشتریان و یا ارباب رجوع می شوند وآنها را به ستوه می آورند. به این ترتیب، تلقیافراد از سازمانها ممکن است مثبت یا منفی باشد، این برداشت که خود ناشیاز تجارب شخصی ما در تماس با سازمانهاست، ادراک مشترک ما نسبت به سازمانها را تشکیل می دهد، این ادراک مشترک به ما می گویدکه باید سازمانهارا با یک روش سیستماتیک بررسی نمائیم تا نسبت به آنها شناخت بیشتری پیدا کنیم.
در واقع تولید مقداری زیادی از کالاها و خدمات در جامعه به این ترتیب است که عده ای دور هم جمع می شوند ومساعی مشترک خود را به کار می اندازند، در حقیقت جامعه از سازمانهای گوناگون که کالاها و خدمات مورد نیاز را تامین می کنند تشکیل یافته است. (چونیک نفر نمی تواند کار زیادی انجام دهد).
مادر واقع، در یک جامعه سازمانی زندگی می :نیم و سازمانها در زندگی ما بیشترین نقش را به عهده دارند. فلسفه اصلی و عقلانی برای وجود سازمانها این است که هدفهای معین فقط از طریق همکاری گروهی با مردم تحقق می یابد. بنابراین هدف خواه سود، تعلیم و تربیت، تامین بهداشت، امنیت عمومی، مسکن، کار و رفاه اجتماعی باشد، و خواه ترویج مذهب، سازمانها با هدفهای مشخص باشند، علت وجودی خود را پیدا می کنند. به عبارت دیگر سازمانها هدفهای کوتاه مدت و بلند مدتی را تعقیب می کنند که می توانند بطور کارآمد و موثر با کوششهای ثمربخش و مشترک افراد تامین شود.
اما سازمانها از سطح یک وسیله تولید کالا و خدمات فراتر رفته و پایگاهی را بوجود آورده اند که غالب انسانها قسمت اعظم زندگیشان را در آنها می گذرانند وبدین ترتیب تاثیر و نفوذ عمیقی در رفتار انسانها دارند.
از سوی دیگر کلیه سازمانها بوسیله یک یا چند مدیر اداره می شوند، مدیران منابع کمیاب را در جهت حصول هدفهای مختلف تخصیص می دهند. و درواقع مدیران هستند که رابطه بین هدف و وسایل نیل به هدف را تعیین می کنند. مدیران شرایطی را برای ایجاد مشاغل جدید درآمد، محصول، خدمت، امنیت، بهداشت و آموزش بوجود می آورند.در حقیقت مدیران نیز مانند سازمانها عمیقاَ در زندگی روزمره، ما تاثیر می گذارند. زیرا به ندرت می توان در جامعه کسی را یافت که نه مدیر بوده و نه موضوع اتخاذ تصمیم مدیران واقع شده باشد.
اگر اداره امور سازمانها مورد توجه باشد نقش مدیران به عنوان یک منبع مهم تامین نیازمندیهای اجتماعی آشکار می شود، هر یک از ما ضمن آشنائی با سازمانهای مختلف و به علت تماسهای روزانه و مداوم با آنها، برداشتی از مدیریت این سازمانها پیدا می کنیم، این بردشت از مدیریت نیز مانند برداشت از سازمان مکن است بدیا خوب باشد، به عبارت دیگر تلقی ما نسبت به مدیریان سازمانها ممکن است مثبت یا منفی باشد.
حقیقت این است که سازمانها به مدیر نیاز دارند، و مدیران می توانند نقش حیایت در هر جامعه داشته باشند، پیچیدگی فزاینده، جامعه پیشرفت علم و تکنولوژی و به تبع آنها، افزایش نیازمندیها و گسترش سازمانها ایجاب می کندکه از مدیران کارآمد در اداره امور سازمانها استفاده شود، زیرا بازده عملکرد معقول مدیران موجب بقاء و رشد سازمان می شود، و برای جامعه ثمربخش است.
3) مفهوم اسلامی سازمان
توجه به آیات قرآن کریم که بصورت مجموعه ای از دستورات و احکام الهی است. روشن می سازد که دین مبین اسلام با جهان بینی خاص همه افراد بشر را در راه رسیدن به هدفی واحد متشکل می سازد، بدین طریق سازماندهی الهی با توحید آبیاری شده و شکل می یابد، ولی هدف سازمان اسلامی به صرف هدف تولیدی یا بازرگانی شکل نمی گیرد، بلکه امر تولید و تجارت در آنوسیله می باشد، نه هدف. در سازمان اسلامی حاکمیت فردی جایگاهی ندارد و غرض از تشکل در آن فقط هدایت است و بدینگونه دوایر متداخل آن بوجود می آید و ادارات عمده و موسسات توحیدی را ایجاد می کند، اداراتی که از اداره توحیدی فردی آغاز شده و پس از پیوند به اداره توحیدی گروهی و بالاخره به اداره توحیدی جهانی می رسد.
بلی، اینگونه است که سازمان اسلامی حالتی فراگیر دارد و صرفاَ در حول محدوده خود ضمن پی بردن به ارزش کار خود پاداشخیر و جزاء عمل غلط خود را دریابد، همانطوریکه دربارگاه الهی نتیجه عمل خود را در می یابد. به گواه این سخن در آیات 7 و 8 از سوره زلزال می توان اشاره نمود که خداوند می فرماید:
"فمن یعمل مثقال ذره خیراَ یره و من یعمل مثاقل ذره شراَ یره"
"هر کس به قدر ذره ای کار نیک انجام دهد، پاداش آنرا خواهد دیدو هر کس به قدر ذره ای کار زشتی که مرتکب شده، آنهم به کیفرش خواهد رسید."
امروزه مسلم شده است که از طریق کسب علم و دانش، نیروی انسانی در کالبد فعالیتهای تولیدی و خدمتی انرژی تازه ای می بخشد، در نتیجه کارآئی سازمانها و موسسات بهتر و بیشتر می شود، در سازمانهای اسلامی این امر با توجه به اهمیت کسب علم و دانش بخصوص از طریق مشاهده و تجربه تاکید شده است.
"فانظر الی اثار رحمت الله کیفی یحیی الارض بعد موتها" (سوره روم – آیه 49)
"پس دیده باز کن و آثار رحمت نامتنهای الهی را مشاهده کن که چگونه زمین را پس از مرگ زنده می گرداند"
در سازمانهای اسلامی موتت و دوستی بین انسانها حاکم است.
"و الف بین قلوبهم لوانفقت ما فیالارض جمیعاَ ما الفت بین قلوبها" (سوره انفال-آیه 62)
"دلهایشان را به یکدیگر مهربان ساخت، اگر همه آنچه را که در روی زمین است انفاق می کردی دلهای ایشان را به یکدیگر مهربان نمی ساختی"
توجه به مصادیق و مفاهیم معلوم می دارد که:
سازمانهای اسلامی به روی قط و عدل الهی بنا داردو در آن اختلاف رده ای صرفاَ بر اساس تفاوتهای شغلی که دراثر تفاوت کیفی بوجود می آید، مشهود است و بدینسان قانون الهی در آنها جریان می یابد.
در سازمان اسلامی باتحکیم وحدت، نفاق و تفرقه وجود ندارد و شورا از ارکان بنیادی آن است، شورائی که متشکل از آگاهان سازمان است.
اخلاق مکمل ارکان سازمانهای اسلامی است که موجبات ایثار و خود فدا کردن برای دیگران را فراهم می آورد و این ایده همه گیر چون تحقق یابد، از دل و جان شالوده ارتباطات را طوری محکم می کند که فردیت در موسسه مضمحل شده، من و ما جای خود را به وحدت در همه هستی، به خدا می دهند.
همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید:
"واعتضصموا بحبل الله جمیعاَ و لاتفرقوا"
"به ریسمانهای الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید"
از آنجا که سازمانهای اسلامی، سازمان توحیدی است، لذا هر گونه حرکتی در آن با در نظر گرفتن خدا صورت می گیرد، بکارگیری قانون الهی در آن ضرورت پیدا می کند.
احکام اسلامی به منظور حفظ نظام زندگی جمعی، که شکل منسجم این زندگی در سازمانها مشاهده می شود، وضع شده است. برای امور سازمانی، بکارگیری موازینی خاص، لازمه تداوم حیات سازمانی است، چون که انسان در رابطه با کار جمعی و فردی جایز الخطاء و گناه کار است و خداوند در این مورد سوگند یاد می نماید و می فرمایند:
"والعصر ان الانسان لفی خسر"
"قسم به زمان که انسان همیشه در زیان است"
روی این نظر قوانین قرآنی که در همه حال به اجراء قسط و عدل الهی، تسهیم و تقسیم متناسب مزایای اجتماعی در بین افراد تکیه دارد، لازم الاجراء است.
درموسسات اسلامی نظر شخصی جایگاهی ندارد و فرد سازمانی در هر حال یک مهم را دنبال می کند و آن حق و حقیقت است. روی این نظر انسان سازمانی بایددر هر حال با خدائی بودن، مردمی شود و در این راه متاثر از خود قرآن باشد.
سازمانهای اسلامی در هر منظور خاص، سرمایه مادی و نیروی انسانی خود را به کار می گیرند و عمل صالح را پیشرفت خود می دانند همانطوری که انسان مسلمان روزانه 5 بار به عبدالله الصالحین سلام می فرستد، لذا در کار گروهی نیز این ایده را دنبال می کند، زیرا که او می داند هیچ مال و منال و اهل و عیالی بجز عمل صالح او را به خدا نزدیک نمی کند.
"و ما اموالکم و لا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی الا منامن و عمل صالحاَ" (سوره سباء – آیه 37)
"اموال و اولادتان چیزی نیست که شا را به ما نزدیک سازد، مگر آنهائی که ایمان آورده اند و در عمل صالحند"
در تشکیل این وحدت، هر کس به نسبت کیفیت خود سهیم می گردد، و با برخورداری از استحقاق کمی مسئولیت، در سلسله مراتب سازمانی قرار می گیرند.
همانگونه که گفته شد در سازمانهای اسلامی، عمل متکی بر شناخت جریان دارد، بدین معنی که اعضاء سازمانی با تکیه بر آگاهی و فهم مبتنی بر ایمان به مکتب، کار خود را دنبال می کنند و دو اصل "آمنوا" و "عملوا" در قرآن کریم تاکید براین امر دارد.
بطور کلی روح حاکم بر سازمان اسلامی الهی است، که از قوانین قرآنی قوام یافته و سعی در تکمیل و کمال آن دارد.
با این تفاسیر می توان استنتاج نمود که هر آینه سازمانهای اجتماعی، متاثر از اصول سازمانی، اسلامی گردند. در اینگونه سازمانها، اعضاء متجانس و در قالب گروه فعالیت می کنند، چون کار گروهی دور از نگرانی است و موجبات حصول نیازهای متعارف انسانی می شود، و در آن امکانات، منطبق با هدف وجود دارد.
آیا با توجهی که از سازمان اسلامی بعمل آمد حصول مطلوب سازمانها امکانپذیر نیست؟

فصل چهارم
سیر تحول مدیریت در تاریخ زندگی انسان

1- رهبری و مدیریت در جوامع باستانی
2- نگرشی بر جنبش مدیریت عملی
3- بررسی مکاتب و تئوریهای مدیریت

نگرشی بر رهبری و مدیریت در جوامع باستانی
نقش مدیریت در زندگی انسان پدیده تازه و نوظهوری نیست از نخستین روزی که انسان زندگی اجتماعی خویش را آغاز نمود، اصول مدیرتی نیز بطور ناخودآگاه در این زندگی اجتماعی به اجراء درآمده و از آنجا که ابتدائی ترین گروه اجتماعی انسان با تشکیل کانون خانواده پا گرفته است ، بنابراین میتوان گفت که با ایجاد اولین کانون خانواده اجراء اصول مدیریت در این کانون ضروری گردید.
در داستان زندگی آدم و حوا و دو پسر آنها به نامهای هابیل و قابیل که طبق روایات مذهبی نخستین خانواده روی زمین هستند آمده است که اداره و تنظیم امور در این خانواده با آدم بوده است، هابیل در این خانواده وظیفه دامداری و قابیل وظیفه کشاورزی را بعهده داشته اند. بر طبق این داستان مدیریت و بعضی از اصول آن مثل تقسیم کار در ابتدائی ترین اجتماع خانوادگی انسان وجود داشته است، گرچه منافعی که اجتماعی بودن زندگی انسان برای او به ارمغان می آورد، او را وادار به انتخاب این روش برای زندگی مینماید ، لکن اصطکاک که همین منافع و ایجاد برخوردها نیز او را ملزم به تدوین قوانین و رعایت مقرراتی میکند که حتی المقدور از این درگیریها جلوگیری نموده و مانع تجاوز افراد به حقوق یکدیگر گردد و بدین ترتیب اساس سازمان اجتماعی جوامع بشر پایه ریزی می گردد، بطوریکه اگر فردی از قوانین و فرامین این سازمان اجتماعی جوامع بشر پایه ریزی می گردد، بطوریکه اگر فردی از قوانین و فرامین این سازمان اجتماعی سرپیچی نماید خود را مستوجب مجازات نموده است.
با توجه به توضیحات داده شده نتیجه می گیریم که مدیریت از آغاز خلقت انسان به عنوان یک شیوه اداره وارد زندگی انسان شده و ادامه دارد، ولی این شیوه در هر جامعه و فرهنگ و زمانی متغیر بوده است که اگر بخواهیم به شرح هر یک بپردازیم امکانپذیر نخواهد بود، لذا در این بخش به شرح چند مورد از شیوه کار سازمانهای اداری در جوامع مختلف و تاثیر آنها در زندگی انسان بسنده می نماییم.
1) پیدایش سازمانهای اجتماعی و اداری در یونان قدیم:
یکی از دانشمندان به نام لیکورگوس ، مجموعه قوانین و مقررات و همچنین آداب و رسوم جوامع ابتدائی یونان قدیم را در زمینه فعالیتهای اداری بشرح زیر گردآوری نموده است.
– نیاز انسانها به یکدیگر برای زندگی و تشکیل زندگی اجتماعی.
– ایجاد یک سلسله قوانین و مقررات که هدف آن تامین حداکثر آسایش و رفاه برای حداکثر مردم جامعه است جهت تداوم زندگی اجتماعی.
– تبدیل این مقررات ابتدائی با گذشت زمان و طی قرون مختلف به یک سلسله آداب و رسوم و سنن قومی.
بطور کلی یونانیان قدیم بیش از سایر ملل در زمینه مربوط به حکومت و اداره جامعه فکر خویش را بکار انداخته اند و در این باب نوشته های بیشتر و بهتری را از خود به یادگار گذاشته اند و همانطور که لیکورگوس اشاره کرده است، از آنجا که اداره امور دولت یونان در دست عده کثیری از مردم و در جهت تامین حداکثر رفاه و آسایش برای حداکثر مردم بوده است و اقلیتهای خاص در این دولت بهره های خصوصی نداشتند.
دولت یونان به عنوان حکومت دموکراسی شهرت پیدا کرد. دانشمندانی نظیر سقراط، افلاطون و ارسطو در یونان قدیم هر کدام در زمینه های حکومت دولت انواع مدیریت و سازمانهای اجتماعی، نظریاتی داشته اند، اما از آنجا که هیچکدام نتوانسته اند مشکل حکومت و فرد را حل کنند ، دولت یونان رفته رفته به علت حمایت از منافع فرد رو به زوال کشیده شد، و شهرهای یونان یکی پس از دیگری توسط دشمنان فتح شد.
2) مدیریت عمومی در مصر قدیم
حکومت پرقدرت فرعون در مصر قدیم و عملیات شگفت انگیز آنها که آثار آن به تا به امروز نیز وجود دارد بدون شک دلیل روشنی بر وجود سازمانها و ادارات وسیع و گسترده با مدیریت قوی در آن زمان میباشد، در نوشته هائی که از سلسله سلاطین باستانی مصر در حدود 1300 سال قبل از میلاد مسیح بدست آمده است، مطالبی بشرح زیر دیده شده است که تا حدودی فکر مدیریت آن دوران را بر ما آشکار میکند:
"آگاه و هوشیار باشید که هیچ حرفه و شغلی نیست که مدیری نداشته باشد، جز شغل نویسندگی منشی گری و دبیری که نویسنده منشی و دبیر در واقع خود یک مدیر هستند."
در دوران سلطنت پادشاهان تولمی (قرن سوم قبل از میلاد) برای اولین بار سیستم اداری مصر به گونه ای منظم درآمده و فعالیتهای سازمانی و اداری با هماهنگی خاص، مانند ماشینی مرتب به طرف هدف مشترک به حرکت در آمدند، در این دوران اداره امور دولتی در مصر از نظم و انضباط زیادی برخوردار بوده و نتیجه آن ایجاد یک شبکه اقتصادی عظیم گردید، بطور کلی با استفاده از مدارک و شواهد موجود می توان به وجود سازمانهای وسیع و گسترده بروکراسی در حکومت مصر قدیم پی برد.
3) امور اداری در چین باستان:
چین باستان از جمله بنیان گذاران امور عمومی اداره است، تا جائیکه بسیاری از کشورهای اروپائی بعدها از تجربیات این کشور استفاده نموده اند.
کنفوسیسوس یکی از دانشمندانی است که حدود یک قرن قبل از افلاطون در چین تدریس میکرده است، وی مشکلات اداره امور حکومت را در یک مجموعه قوانین مطرح نموده است.
دانشمندان بسیار دیگری مسائل مربوط به اداره امور مملکت را در چین باستان دنبال کردند و اصول حکومت را در این کشور پایه گذاری نمودند، از جمله اصولی به آن اهمیت داده می شد مسائل مربوط به استخدام و بکار گرفتن نیروهای انسانی بود که سرانجام به ایجاد سازمانهای اداری وسیع و گسترده انجامید.
سازمائیکه به بهترین وجه نمونه یک بروکراسی محافظ بوده و تمام تلاش خود را در جهت حفظ فلسفه سیاسی جامعه بکارمی بردند. و البته با توجه به همین اسناد و مدارک تاریجی است که حتی بعضی از دانشمندان معتقدند که چینی ها قرنها قبل از ظهور علم و هنر به یک سیستم اداری و مملکت داری دست یافته بودند.
4) اداره امور عمومی در روم باستان
رومیها نیز مانند یونانیها در زمینه مدیریت و اداره عمومی دارای سوابقی طولانی هستند، مدارک و اسناد بسیار موبد مدیریت منظم و سنجیده سازمانهای بزرگ اجتماعی و اداری در روم باستان است تا آنجا که بعضی از نویسندگان از قبیل گیلبرت معتقد هستند که:
"رومیها نظم و ترتیب بیشتری را در اداره امور مملکتی نسبت به یونانیها رعایت می کرده اند."
یکی دیگر از حقوقدانان و سیاستمداران مشهرو زمان سزار به نام سیرو معتقد است که:
"کسانیکه قدرت مدیریت و سیاست اداره امور عمومی جامعه را از طبیعت به ارث برده و دارای چنین استعدادی هستند. نباید از انجام وظائف خویش کوتاه کنند، زیرا بدون مدیر و قانون ادامه حیات برای هر اجتماعی غیرممکن است و به همین جهت رومیان باستان برای مدیر احترام و عظمتی خاص قائل بودند و افرادی که دارای خصوصیتهای مدیریت بوده اند. خود بعنوان یک مقام شاخص و شخصیت ممتاز اجتماعی و به نام مدیر در جامعه مطئولیتهائی بعهده داشتند، بطوریکه همه حکام ایالتی موظف بودند ابتدا موافقت مدیررا برای حکمرانی خود جلب نموده و پس از آن مسائل و مشکلات و حتی شکایات خود را برای رسیدگی و تصمیم گیری با او درمیان گذارند."
بطور کلی نبوغ و استعداد رومیان نسبت به مسائل و رهبری و مدیریت از زمان امپراطوری اگوستوس یعنی حدود 25 قرن قبل از میلاد مسیح آشکار گردید و هم از آن زمان ، در پیشبرد فکر و عمل مدیریت سهم به سزائی داشتند تا آنجا که پروفسورلیاوسکی معتقد است که:
"رومیان بعلت توانائی در مسائل رهبری و مدیریت همواره ورد اعجاب و رشک مردمان قرون وسطی و حتی مردم امروز دنیا قرار داشته اند."
5) رهبری سازمانهای عمومی و اداره امور دولتی در ایران باستان:
سوابق تاریخی بسیار طولانی نظام حکومتی در ایران که حکایت از تمدن و فرهنگ گسترده پارسیان قدیم می کند به تنهائی می تواند دلیلی بر وجود رهبری و مدیریتی حساب شده و منظم در ایران باستان باشد. قدرت رهبری و مدیریت پارسیان در حدود پنج قرن قبل از میلاد مسیح به آن حد از رشد و توسعه رسیده بود، که بعقیده برخی ازدانشمندان ، رومیان آنروز را نیز تحت تاثیر قرار داده بود.
4- سازمانهای اداری در ایران باستان به چهار طبقه تقسیم می شد که نظارت و سرپرستی هر یک از این طبقات توسط 12 نفر از طبقه ای خاص بشرح ذیل انجام می شد.
– طبقه اطفال: سرپرستی و نظارت بر آنها به افراد مسن و پیرمردان سپرده شده بود.
– طبقه جوانان: سرپرستی و نظارت و مدییت آنها با مردان نابالغ بوده است.
– طبقه مردان بالغ: سرپرستی و مدیریت آنهاتوسط عالیترین مقامات مملکتی صورت می گرفت.
– طبقه پیرمردان و سالخوردگان: افرادی از میان خودشان برای آنها نظارت و سرپرستی می نمودند.
هر یک از این چهار گروه به وظایف و مسئولیتهای مخصوص به خویش آشنا و در انجام آنها اقدام می نمایند.
2) نگرشی بر جنبش مدیریت علمی
همانگونه که گفته شد، تاریخ تحول مدیریت و نقش آندر زندگی انسان بیانگر این حقیقت بود که رهبری و مدیریت از دیر باز در جوامع مختلف وجود داشته و افراد هر جامعه با توجه به سنتها، فرهنگها و گرایشهای خاص خود از نظام و قوانین خاصی تبعیت می نموده اند که شیوه رهبری آن جامعه را تشکیل می داده است، البته این شیوه های رهبری و مدیریت با گذشت زمانهمواره با تغییراتی همراه بوده است، تا اینکه در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 تحول اساسی و بنیادی در سیستم مدیریت بوجود آمدکه موجب ظهور تئوریهای در این زمینه گردید، و پدیده مدرن مدیریت را پایه گذاری نمود.
نخستین حرکتی که پدیده مدرن مدیریت را آغاز نمود، انقلابی بود که در همین زمان و در زمینه، مدیریت صنعتی در آمریکا بر پا شد، بنای این نهضت در سال 1832 توسط فردی بنام چارلز ببچ پایه گذاری شد.
در اوایل قرن بیستم فردریک تیلورکاری را که در اوایل قرن نوزدهم توسط چارلز ببج شروع شده بود تکمیل کرده و این نهضت را ادامه داد.
تیلو که از سن 18 سالگی در یک کارگاه فنی کوچک در شهر فیلا دلفیای آمریکا مشغول به کارآموزی شده بود. پس از مدتی بعنوان یک کارگر ساده در یک شرکت فولاد استخدام گردید. وی راههای ترقی را با سرعت طی کرد و سرانجام در همین شرکت به قمام سر مهندسی رسید.
تیلور هدف کلی خود را برای ازدیاد کارآئی صنعتی دنبال نمود، او که بحق دارای سهم بزرگی در انقلاب فکری مدیریت است با بررسی حرکات و زمان و پیدا کردن ساده ترین روش انجام کار بکار بردن روشهای علمی در مدیریت را آغاز کرد.
عامل دیگری که تیلور آنرا در این نهضت بکار برد، سیستم دستمزد تشویقی بود و معتقد بود که پرداخت دستمزد بیشتر و حقوقی متناسب با میزان بهره کاری موجب ازدیاد کارآئی و بهره وری بیشتر می گردد.
تیلور علاوه بر مطالعات حرکت و زمان و بکار بردن سیستم دستمزد تشویقی برای ازدیاد کارآئی تقسیم کار بین مدیران و کارکنان را بنحوی که از اتلاف وقت جلوگیری شده، و با حذف عملیات زائد و هماهنگی امور در کار ماشین و وسایل تولید صرفه جوئی گردد، مطرح می نماید.
بطرو کلی به نظر تیلور مدیریت علمی فلسفه ای است که از مجموعه اصول زیر بوجود آمده است.
– استفاده از روشهای علمی درانجام هر کاری بجای روشهای غیرعلمی متداول (علم بجای تجربه محض).
– انتخاب کارکنان با استفاده از روشهای علمی و آموزش آنان برای انجام امور بجای آنکه کارکنان خود شغل خویش را انتخاب و استعدادشان را پرورش دهند. (هماهنگی بجای تفرقه).
– همکاری صمیمانه با کارکنان به منظور اطمینان از انطباق کار آنها با اصول و موازین علمی (همکاری بجای استقلال فردی).
– تقسیم مسئولیت و کار مساوی بین مدیران و کارکنان بجای تحمیل بر گروه بخصوصی از کارکنان، بمنظور بالابردن سطح تولید (حداکثر تولید بجای محدودیت محصول).
گر چه کار تیلور در سطح گسترده نبود و مستقیماَ با سطح خورده سازمان مربوط بوده است، ولی همه این اقدامات در ایجاد تئوری سازمانی بنام مکتب کلاسیک اثرات بسیار موثری داشته است تا جائیکه او را پدر مدیریت علمی نام نهاده اند.
1) بررسی مکاتبات تئوریهای مدیریت:
در این بخش به تبیین و توضیح تئوریهای مختلف مدیریت بشرح ذیل می پردازیم:
الف) تئوری کلاسیک
جنبشی که توسط فردریک تیلور شروع شده بود، به زودی مورد استفاده دانشمندان و نویسندگان مدیرتی از جمله هانری فایول و لوترگیلولیک قرار گرفت و موجب پیدایش نخستین تئوری سازمانی گردید که در اینجا به بیان نظریه های این دو دانشمند که از پایه گذاران و طرفداران تئوری کلاسیک بودند، می پردازیم:
1) هانری فایول: وی فرانسوی الاصل است و از مهندسین معدن بود، کتاب معروف خود را تحت عنوان اداره امور عمومیو صنعتی "و به اتکاء به تجربیات شخصی خود در سال 1919، منتظر نمود، فایلو بر خلاف نظر تیلور (که با سطوح پائین و اجرائی سازمان مربوط می شد) تاکید زیادی بر سطوح بالاتر و مدیران هادی سازمان داشت و در تعقیب این هدف و بر اساس تجربیات خود سه نوع توانائی برای مدیران قائل شده است که عبارتند از: توانائیهای خاص مدیران، توانائیهای عام مدیران، فعالیتهای فنی وتخصصی مدیران.
منظور از توانائیهای خاص مدیران آن دسته از وظایف و مسئولیتهاییاست که فایول آنها را وظایف اصلی مدیران می داند که عبارتند از: برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری هماهنگی و کنترل و منظور از توانائیهای عام مدیران، فعالیتهای امور عمومی است که به نظر وی می بایست در هر موسسه و سازمان وجود داشته باشد. این امور نیز عبارتند از: امور فنی، امور تجاری، امور مالی، امور تامینی، امور حسابداری و امور اداری.
اصول دیگری که فایول از آنها نام می برد عبارتند از: تقسیم کار، وحدت رهبری، پرداخت حقوق منصفانه، انضباط، اختیار و مسئولیت که در کلیه سازمانها قابل اعمال بوده و بعضی از این اصول با اصول پیشنهادی تیلور مشابه است.
2) لوترگیولیک: ایشان یکی دیگر از دانشمندان معاصر علوم اداری است. او که معتقد به دوگانگی ارزش و واقعیت است، صریحاَ اظهار می دارد که علوم اجتماعی درنقاط زیادی متکی بر علوم فیزیکی است.
اظهارات گیلولیک بنحوبارزی حمایت او را از منطق بهره بری و وسیله جوئی به عنوان هدفها و ارزشهای مدیریت نشان می دهد.
گیلولیک وظایف مدیریت را در هفت اصل بشرح ذیل بیان می کند:
برنامه ریزی، سازماندهی، کارگزینی، فرماندهی، هماهنگی، ارتباطات، و بودجه بندی.
باید توجه داشت که با برقراری ارتباطات، بودجه بندی و برنامه ریزی، سیستم نظارت و کنترل نیز برقرار خواهد بود، به این ترتیب مهمترین اصولی که نمایشگر عقاید دانشمندان کلاسیک و معرفو تئوری مکتب کلاسیک است عبارتند از: "هماهنگی وحدت هدف و فرماندهی، تقسیم کار و تخصص سلسله مراتب، حیطه نظارت و قلمرو قدرت و اختیار و مسئولیت و کارآئی".
اکنون نقائص ومحدودیتهای موجود در این تئوری را بشرحزیر بیان می نمایم:
– هربرت سایمون یکی از صابحنظران دانش مدیریت و برخی دیگر از دانشمندان این رشته انجام همزمان اصول تئوری کلاسیک را غیر ممکن می دانند.
– در این مورد در اصل تخصص و وحدت فرماندهی و یا لزوم محدود کردن و تقلیل طبقات سلسله مراتب و همچنین اصل تمرکز اختیارات ومشارکت عموم کارکنان در تصمیم گیریها که اعمال آنها در یک زمان مغایر می باشد اشاره شده است.
– کلیت و عمومیت اصول تئوری کلاسیک که به نظر دانشمندان این مکتب در جمیع سازمانها بطور یکسان قابل اجراء می باشد مورد انتقاد قرار گرفته است.
– در نظریه های تئوری کلاسیک مدیریت به اجزاء سازمان بطور جداگانه توجه شده است وسازمان به صورت یک کل متشکل از اجزاء وابسته تصور نشده است.
– در این مکتب روابط غیر رسمی افراد فراموش شده و انسانها جزئی از ماشین تولید محسوب شده اند و از همین روست که برخی از دانشمندان مکتب کلاسیک را مکتب ماشینی لقب داده اند.
– قدرت در مکتب کلاسیک ناشی از مقام دانسته شده است، و اختلافات بین افراد سازمان بطور یکجانبه و از طرف مافوق قابل حل خواهد بود.
آنچه که تا اینجا به آن اشاره شد،مختصری از تاریخچه بیان تئوری و توصیف آن و همچنین آراء صاحبنظران در موردمکتب کلاسیک بود، حال برای تحلیل این تئوری ابتداء موقعیت انسان را در این مکتب مورد ارزیابی قرار می دهیم.
از آنجا که بهره بری و افزایش تولیددر منطق مکتب کلاسیک نقش غالب را دارد، و هدف این مکتب بالا بردنکارآئی و پائین آوردن هزینه واحد تولید می باشد، از وجود انسان نیز در این مکتب به عنوان یک عامل توحید و نه صاحب توحید استفاده شده است.
به عبارت دیگر انسان در این مکتب از همان اهمیتی برخوردار است که یک ماشین تولید کننده همان نقش را ایفاء می کند، که از یک ماشین انتظار می رود، وبایستی بر طبق شرح وظایف رسمی که بعهده آن گذاشته شده است بدون کوچکترین تغییر و تردیدی انجام وظیفه نمایند.
اتکاء کامل مکتب کلاسیک به مدل انسان اقتصادی و توجه به پاداشهای مالی به عنوان مهمترین عامل تحریک و انگیزش درانسان نیز نشانگر این حقیقت است که عواطف و احساسات و در نتیجه اصالت انسانی در این مکتب نادیده گرفته شده و انسان به عنوان موجودی مطرح شده است که با برآوردن نیازهای مادی او می توان کاملاَ او را در اختیارگرفت.
علاوه بر طرح مدل انسان اقتصادی در این مکتب و پائین آوردن موقعیت او تا آن حد که با یک ماشین تولید قابل مقایسه شده است. ازنظر رشد و تعالی انسانی و طی مراحل ترقی و تکامل نیز به هیچ وجه قابلیتی برایاودر نظر گرفته نشده،و انسان را به عنان موجودی معرفی می نماید که غرور و شخصیت خود را فدای تامین نیازمندیهای مادی خود نموده و هرگز قابلیت رشد و تکامل را نداشته و خیر و صلاح خودرا نمی تواند تشخیص دهد. و لذا حتماَ بایستی توسط افراد استثنائی که بی شک تعداد آنها بسیارکم است هدایت و رهبری گردد، لازم به ذکر است که منظور از هدایت و رهبری در اینجا نشاندادن هدفهای این مقصد است و در جهت مقاصد عالی و معنوی نمی باشد. به عقیده دانشمندان این مکتب برای نتیجه گیری از این هدایت اجباراَ بایستی به زور، تهدید، مجازات و تنبیه متوسل شده، زیرا انسان ذاتاَ تنبل و از کار کردن گریزان است.
این است جامعه شناسی و انسان شناسی و بطور کلی قضاوت و شناخت تئوری کلاسیک از انسان که مورد نقد قرار داده شده است.
ب) تئوری مکتب روابط انسانی:
گر چه تا آغاز ربع دوم قرن بیستم نظریه های کلاسیک و بویژه اصول عقاید تیلور درمدیریت سازمانهای دولتی آمریکا و اروپا نقشی قاطع داشته است، لکن در اواخر دهه سوم این قرن عدم توانائی مفروضات مکتب کلاسیک در ارائه طریق نسبت به بسیاری از مسائل مدیریت آشکار شد، و در نتیجه نهضت دیگری به نام نهضت "رفتارگرائی" آغاز شد، که نظریات جدیدی را که پایه و اساس مکتب روابط انسانی گردید ارائه نمود. با نهضت رفتارگرائی اصول مکتب روابط انسانی در آمریکا تحت رهبری، التون مایو پایه گذاری شد. سپس نظریه های مزبور تحت عنوان "نظریه های نئوکلاسیک" مورد بحث و بررسی واقع گردید. به نظر پیروان مکتب روابط انسانی:
"مفروضات کلاسیک ها درباره چگونگی رفتار کارکنان بسیار ساده و خارج از واقعیات عینی است، لذا در این مکتب با استفاده از علوم رفتاری مانند روانشناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی و سایر رشته های علوم اجتماعی ابعاد تازه ای به تئوری مدیریت و متدلوژی تحقیق سازمانی افزوده شد و لذا این تئوری مدیریت را "شیوه علوم رفتاری در مدیریت" نیزمی نامند"
التون مایو و همکارانش بررسیهای خودر ا با مطالعات گسترده در کارخانه وسترن الکتریک در شهرهائوژن در شیکاگو انجام دادند، هدف از این بررسی که به آزمایشات هاثوژن شهرت یافت، تحقیق در ارتباط بین شرایط فیزیکی کار و کارآئی کارمندان بود، لیکن به این نتیجه رسیدند که متغیرهای اجتماعی حتی پیش ازمتغیرهای فیزیکی در کارآئی افراد موثر است و بنابراین روابط انسانی افراد که از نظر مکتب کلاسیک مشکلات زیادی در راه تولید ایجاد می کرد در مکتب نئوکلاسیک به عنوان عاملی برای بالا بردن روحیه و در نتیجه کارآئی بیشتر مورد مطالعه بوده است.
مطالعات هاثورن علاوه بر کشف یک سیستم اجتماعی و یک رشته روابط غیرسمی در سازمانهای رسمی نشان داد که تنها عوامل مادی و پاداشهای پولی نیست که سطح تولید را بالا می برد، بلکه عوامل دیگری از قبیل همبستگی گروهی، تسهیل روابط عمومی و اجتماعی وآزادی بیشتر عمل در کار و خلاصه تامین رضایت درونی و روحیه برای کارکنان نیز از عوامل بسیار مهمی است که سطح تولید و میزان کارآئی گروه را بالا می برد.
بطور کلی نتایجی که از تحقیقات هاثورن گرفته شده، بکار بردن شیوه علوم رفتاری درمدیریت بود که در پنج مورد بشرح زیر تحت مطالعه و بررسی قرار می دهیم:
– مطالعه سازمان به عنوان یک سیستم اجتماعی و کشف روایط غیر رسمی در آن.
– مطالعه عوامل شخصی از نظر روحی و کشف انگیزه هائی که موجب بهره وری و بازدهی بیشتر کارکنان می شود.
– تحقیق در زمینه رهبری با شناخت خصوصیات انفرادی و عوامل محیطی که موجب توفیق یا عدم توفیق مدیر در رهبری می گردد.
– بررسی عامل ارتباطات با مطالعه عوامل مربوط به برقرار تفاهم مشترک و ایجاد بهترین مجاری تماس درسازمان.
– مطالعه در زمینه پرورش با بررسی عواملی که موجب استفاده صحیح از مطالب آموخته شده و مهارتهای افراد شده است.
اکنون که با اصول تئوری مکتب روابط انسانی ونتایج تحقیقات آلتون مایوو همکارانش آشنا شدیم لازم می بینیم که به بررسین نظریات چند تن دیگر از دانشمندان در این خصوص بپردازیم:
1) لیکرت: وی بر اساس تحقیقاتی که در زمینه روحیه افراد در ارتباط با بازدهی آنها نمود؛ به این نتیجه رسید که بهمان نسبت که روحیه کارکنان تقویت می شود، بازدهی و میزان تولید آنان نیز افزایش می یابد.
لیکرت ضمن اشاره به نوع و شدت تاثیر انگیزه های مختلف و همچنین طریقه استفاده موثر از این انگیزه ها می گوید که:
گر چه با بکار بردن اصولو روشهای مدیریت علمی و نظارت مستقیم ویکجانبه روسای سازمان ممکن است بتوانند، سطح تولید و بازدهی را در کوتاه مدت افزایشدهند، لکن عدم توجه به روابط انسانی ممکن است در بلند مدت سیستم اجتماعی را مختل کرده و موجب بروز عصیان، عدم اعتماد و علاقه به کار کارمندان گردد.
بنابراین روابط رئیس و مرئوس نبایدیکجانبه باشد، بلکه بایستی بر همکاری متقابل استوار گردد و رضایت و حفظ روحیه کارکنان تامین گردد تا موجب بالا رفتن بهره کار و ازدیاد سطح تولیددربلند مدت گردد.
2) آرگریس: یکی دیگر از صاحبنظران در این زمینه آرگریس می باشد که معتقد است که ترکیب کنونی سلسله مراتب سازمانی با امکانات پرورش استعداد کارمندان و یا میزان رشد و شخصیت آنها منطبق نیست و لذا کارکنان نیازی به رشد و پرورش استعدادهای خویش احساس نمی کنند و نسبت به امور سازمان بی اعتنا و کم علاقه می شوند و بطور کلی مدیران نیز با تاکید زیاد بر انگیزه های مادی و عدم توجه به مسائل روانی و ارزشهای معنوی سطح امیال وانتظارات کارمندان را پائین آورده و تحرک و فعالیت آنها را از بین می برند.
تحقیقات ارگریس او را به این مطالب معتقد نموده است که سازمانهای امروزی هیچگونه ارزشی برای رشد و شخصیت انسانها قائل نبوده و هیچ زمینه ای را برای پروش این رشد شخصیت ایجاد ننموده اند، در حقیقت حقوقی که سازمانها به کارمندان خود پرداخت می کنند درازاء همین بی اعتنائی به آنهاست.
به نظر آرکریس سازمانهائی که از انرژی روانی کارکنان استفاده می کنند، بایستی موجبات افزایش این انرژی را نیز فراهم کنند و این جز از طریق کامیاب کردن احساسات روانی کارکنان ممکن نیست.
به عقیده آرکریس سازمانهای رسمی با سیستم کنترل آنبخشی از یک استراتژی عظیم است که برمبنای اصول مدیریت مانند سلسله مراتب تقسیم کار وحدت فرماندهی،وحیطه نظارت استوار است.وی آنگاه ضمن اشاره به تعارضات موجود بین افراد و سازمانهای رسمی تاکید می کند که نتیجه این تعارضات در سطح پائین سازمان بصورت بی علاقگی یا بی اعتنائی به کار و در سطوح بالای سازمان بصورت عدم اعتماد و فقدان ابتکار و نارسائی در قبول نظرات تازه بوده و عنوان می کند که همه اینها موجب به در رفتن انرژی و نیروی فعال کارمندان و مدیران سازمان می گردد.
3) ویلیام وایت: ویلیام وایت یکی دیگر از دانشمندانی است که در کتاب خود بنام "مرد سازمانی" رفتار فرد و کنترل سازمان را مورد بررسی قرار داده و به فشار این سازمانها بر علیه افراد به سختی انتقاد کرده است.
به نظر ایشان بین منافع کارکنانیک سازمان و مقاصد سازمان تضادی وجود دارد و با توجه به گرایشی که امروزه نسبت به سازمان وجود دارد،و بهائی که به آن داده می شود، سازمانها روز بروز گسترده تر و توسعه یافته تر شده و رفته رفته فرد را به تسخیر خود در می آورند.
بنابراین مسئله اساسی که به نظر وی امروزه در مدیریت وجود دارد، ایجاد روشهائی است که بطرو عادلانه و عاقلانه بین هدفهای سازمان و منافع افراد سازش و تعادل ایجاد کرده و خواست آنها را بر یکدیگر تطبیق دهد.
4) سلزینک: نظریه سلزینگ که معروف به نظریه "سازش" است رفتار افرادو طرز عمل سازمان را متاثر از جامعه و فرهنگ حاکم بر جامعه می داند. و بهمین دلیل این دانشمند بین "سازمان" و "موسسه" تفاوت زیادی قائل است.به این ترتیب که سازمان را به عنوان یک تشکیلات رسمی و جدا از نظام محیط دانسته در صورتی که موسسه را متاثر از نیروها ونیازمندیهای اجتماعی و منطبق با محیط می داند.
بنابراین موسسه همان سازمان است که توانسته است خود را به صورت یک سیستم باز درآورده و خود را با محیط و ارزشهای جامعه تطبیق داده و با جذب این ارزشها، خود را تکامل بخشد.
سلزینگ در بررسیهائی که در مورد سازمان نموده است، از عناصر با نفوذ محلی به عنوان عوامل قدرتمندی که می توانند، در انطباق سازمان با جامعه نقش موثری داشته باشند، نام می برد و نظریه سازش خود را در رابطه با این موضوع بیان نموده است که هر سازمانی ناچار است که بصورت رسمی یا غیررسمی تشکیلات خود را با این عوامل قدرت هماهنگ نماید، تا بدین ترتیب سازمان با محیط اجتماعی خارج خود منطبق گردد، و برای رسیدن به این هدف حتی انتصاب این عوامل قدرت را در مشاغل بالا و مناصب حساس سازمان پیشنهاد می نماید.
اکنون تحلیل تئوری مکتب روابط انسانی را با بیانی منصافه و واقع بینانه از بل بلمبرگ آغاز می کنم او با الهام از کلام میلز، نتایجی را که بر تحقیقات هاثورن ومکتب روابط انسانی آمدها ست به عنوان دستورالعملی برای رهبران این مکتب بصورت زیر بیان می کند: "روش استبدادی خود را تکلیف کنند و چهارچوب تسلط جوئی خود را از طریق شناخت بهتر کارکنان وسعت بخشند، با همبستگی غیر رسمی بر ضد مدیریت از راه کنترل و بهره کشی از این نوع همبستگی ها مقابله نمایند تا به کارآئی مدیریت به وجوه آرام تر و کم دردسرتری دست یابند"
به این ترتیب ملاحظه می شود این مکتب نیز که با تحقیق در مورد رفتار انسان در سازمان ظاهراَ بیشترین بهاء را به عامل انسانی داده و حتی نام خود را نیز روابط انسانی نهاده است، جز در راه بالا بردن سطح تولید و زیادتر کردن کارآئی و خلاصه هر چه بیشتر کار کشیدن از همین عوامل انسانی، گام ننهاده است. در حقیقت تئوری مکتب روابط انسانی که به سختی ازتئوری کلاسیک انتفاد نموده و سازمانهای اداری و مدیران امروزی را متهم به از بینبردن رشد و شخصیت انسان نموده است، خود نیز فقط همین مسیر را پیموده است و از انسان موجودی ساخته است که انحصاراَ برای تولید قابل استفاده خواهد بود.
تنها اختلافی که این مکتب با تئوری کلاسیک دارد، آن است که در تئوری کلاسیک، اساس و پایه بر مدیریت و چگونگی اعمال آن برای بالا بردن سطح تولید قرارگرفته و به عامل انسانی توجهی نشده است در حالیکه مکتب روابط انسانی با استفاده از علوم رفتاری و مطالعات عمیق بر روی روابط انسانی شیوه جدیدی از مدیریت را پیشنهاد می کند و نیروی انسانی را فقط به عنوان عامل مهم تولید مورد مطالعه قرار داده و با بکار بردن بهترین تکنیکهای علمی و تازه ترین شیوه های رفتاری بیشترین بهره را از وجود انسان عاید سازمان می نماید، مکتب روابط انسانی از یکسو به این مطلب پی برده است که انسان به عنوان مهمترین عامل تولید با تلاش وکوشش بیشتر وبالا بردن راندمان خویش می تواند سطح تولید را افزایش دهد، و از سوی دیگر به این حقیقت نیز رسیده است که انسان را نمی توان به زور به کار وا داشت و او را همانند ماشین بدون آنکه بخواهد در یک مسیر از قبل تعیین شده به حرکت درآورد، بلکه او به عنوان یک موجود با اراده که با برخورداری از عواطف واحساسات خودتصمیم گیرنده است، بنابراین به این نتیجه رسیده است که با چنین موجودی نه آنکه نباید، بلکه نمی تواند مانند ماشین رفتار کند و تمام حرکاتش را برنامه ریزی نماید بلکه باید او را شناخت و آنچناکه باید با او رفتار نمود و از مسیرتشویق و محبت او را به کار وادار نمود.
بنابراین هدف مکتب روابط انسانی همانند هدف تئوری کلاسیک بالا بردن سطح تولید و ازدیادکارآئی وبهره گیری بیشتر از انسان است منتهی مسیر این دو با هم اختلاف دارد، تئوری کلاسیک مسیر خشن و زور را انتخاب کرده است در حالی که تئوری روابط انسانی مسیر ملایمت وملاطفت را انتخاب نموده است. حقیقت آن است که این دومی خطرناک تر است و همچون دزدی را می ماند که با استفاده از چراغ به ربودن کالاهای بهتر می پردازد.

ج) تئوری تصمیم گیری
پس از آنکه مکتب روابط انسانی تئوری خود را درمدیریت با تاکید بسیار بر علوم انسانی عرضه نمود، سرانجام در اواسط قرن بیستم پیشرفت چشمگیر تکنولوژی و پیدایش ماشینهای عظیم صنعتی و نفوذ سیستمهای کامپیوتری در تمام شئون اجتماعی، سازمانهای اداری با بنحو قابل ملاحظه ای گسترده نموده و اداره امور آنها نیز نیازمند به استفاده از همین سیستم عظیم ماشینی گردید.
پایه گذار نظریه تصمیم گیری هربرت سایمون است.
"این دانشمند، که از یکسو با مسائل اقتصادی، آشنایی کامل داشته و از سوی دیگر دارای زمینه ریاضی قوی نیز بود، فلسفه جدیدی را درمدیریت بناء نهاد، سایمون تنها مسائل عینی و ملموس را به عنوان علم پذیرفته و آنها را قابل اثبات میداند و بدین ترتیب فرضیه ارزشها را از فرضیه علمی جدا کرده و موضوع ارزشها را از موضوع علوم تفکیم می کند"
از اینرو سایمون با قبول معیارهای تئوری کلاسیک باز هم راه تولید هر چه بیشتر را پیموده و سازمان را بر کارکنان آن ترجیح می دهد.
اساس نظریه تصمیم گیری در سه مرحله زیر خلاصه می شود:
– مرحله نخست شامل مسائل ومشکلات موجود و همچنین آشنائی با موانعی است که احتمالاَ در مسیر آنها وجود دارد.
– در مرحله دوم پس از آشنائی با مسائل و مشکلات، کشف و شناخت راه حلهای مناسب برای ازمیان برداشتن آنهاست.
– و سرانجام آخرین مرحله در نظریه تصمیم گیری، تجزیه و تحلیل راهحلهای شناخته شده است (در این مرحله، شیوه های مختلفی راکه در مرحله دوم برای از میان برداشتن مسائل و مشکلات شناسائی نموده ایم بایکدیگر مقایسه و بهترین آنرا انتخاب می کنیم)
تئوری تصمیم گیری نیز با تبعیت از مدلهای پیچیده ریاضی و بکار بردن کامپیوتر، ناخواسته هدفهای سیستم انسان ماشینی را دنبال می نماید، دراین تئوری تکنولوژی بر انسان و سازمان بر فرد ترجیح داده شده و حداکثر استفاده از نیروی انسانی و ماشین در میان وظایف مدیران همچنان نقش غالب را دارد.
رشد انسان در این سیستم مستقیماَ به رشد تکنولوژی بستگی دارد و مدیرانی در این سیستم موفق ترند که تبعیت بی چون و چرا تری از برنامه ریز اصلی یعنی کامپیوتر بنمایند.
د) تئوری سیستم
منظور از سیستم مجموعه اجزائی است که به یکدیگر وابسته هستند، بنابراین سیستم به صورت یک کل بکار می رود که از اجزاء متعددی تشکیل یافته است. بطوری که هر جزء نیز خود به تنهائی می تواند یک سیستم باشد، لکن هنگایکه در رابطه با سیستم کل مطرح می شود، بصورت یک جزء یا سیستم فرعی از آن یاد می شود.
سیستم معمولاَ به دو نوع تقسیم می شود که عبارتند از: سیستم بازو سیستم بسته.
یک سیستم بسته ای معرفی می کند که بدون هیچگونه رابطه ای با محیط خارج از خود و تنها با اتکا به عوامل و نیروهای داخلی می تواند مسائل خود را حل کند. سازمان رسمی و ارتباطات رسمی بین افراد پایه و اساس اصول مدیریت علمی را تشکیل می دهد، در حالیکه سازمان غیر رسمی و وجود رابطه های دوستانه و غیر رسمی از مهمترین نتایج مکتب روابط انسانی بود.
بنابراین ملاحظه می شود که تئوریهای گوناگون مدیریت به مسائل مختلفی که در این زمینه وجود دارد به صورت اجزاء و به طور جداگانه رسیدگی نموده و با بینش و شناختی که در مورد اجزاء یافته اند نسبت به کل حکم نموده و قضاوت کرده اند، لکن هیچکدام آنها به همه این اجزاء به صورت یک سیستم کلی توجهی ننموده اند، و لذا به قضاوتی نادرست و دور از واقعیت نسبت به کل مبادرت کرده اند، زیرا نه تنها هیچ جزئی به تنهائی نمی تواند معیار قضاوت کل قرار گیرد، بلکه حتی شناخت و قضاوت در- مورد مجموعه این اجزاء به طور جداگانه نیز نمی توانند ما را به شناخت و قضاوت در مورد مجموعه این اجزاء که به صورت یک سیستم واحد هستند برساند، چرا که سیستم به صورت یک مجموعه مستقل و واحد، چیزی جدا از جمع اجزاء است. آنچه که مهم است نحوه به هم پیوستگی و چگونگی ارتباط بین اجزاء است که کل سیستم را ایجاد می کند.
برای مثال چنانکه کلیه اجزاء یک اتومبیل را در گوشه ای جمع کنیم به طوریکه حتی یک پیچ کوچک هم کم نداشته باشیم نمی توانیم ادعا کنیم که دارای یک اتومبیل هستیم، زیرا مجموعه اجزاء یک اتومبیل چیزی کاملاً جدا از اتومبیل است. و هرگز خواص اتومبیل را ندارد. و این چگونگی ارتباط بین اجزاء است که اتومبیل را تشکیل داده و آنرا قادر به حرکت نموده است.
منظور از سیستم بسته، آن گروه از سیستمهائی است که هیچ نوع ارتباطی با محیط خارجی خود ندارند و تنها با استفاده از امکانات داخلی خود به کار خویش ادامه می دهند. از مشخصات این سیستم رکود و توقف را می توان نام برد، زیرا سیستمی که هرگونه رابطه ای را با خارج از خود قطع کند هرگز نمی تواند پیشرفتی داشته و به سوی کمال حرکت کند، بلکه تلاش خود را فقط در حفظ وضع موجود مصرف می کند.
ولی سیستم باز، سیستمی است که در ارتباط دائم با محیط خارج از خود است و علاوه بر آنکه همواره خود را با نیروهای داخلی هماهنگ می کند، می بایستی با عوامل خارجی نیز سازگار باشد. رشد پیشرفت همیشگی و تکامل دائمی به علت ایجاد ارتباط متقابل با محیط خارج از مشخصات سیستم باز است.
در تئوری سیستم سازمان به صورت یک سیستم کل در نظر گرفته شده است که از چند جزء یا سیستم فرعی تشکیل شده است. این اجزاء یا سیستمهای فرعی عبارتند از:
1)- انسانها و انگیزه ها، عقاید و تمایلات آنها
2)- روابط رسمی و سازمانی بین افراد (سازمان رسمی).
3)-ارتباط غیر رسمی بین افراد (سازمان غیر رسمی).
4)- وسایل و تکنولوژی و شرایط فیزیکی محیط کار.
بنابراین در تئوری سیستم سازمان به صورت یک سیستم باز در نظر گرفته شده که از اجزاء فوق تشکیل گردیده است و در ارتباط دائم با عوامل موجود در محیط خارج از خود می باشد. و با آنها در حال تعامل و تبادل است و همواره به سوی رشد و تکامل پیش می رود. در صورتیکه مکتب کلاسیک سازمان را به صورت در مورد انسان باید بگوئیم که جمع نیروی انسانی صد نفره، به طور جداگانه یعنی صد واحد انسان با نیروی انسانی یک واحد صد نفری و یا یک سازمان یکصد نفری که با کمک یکدیگر کاری را انجام می دهد کاملاً اختلاف دارد و این دو نتیجه هرگز مساوی نیست.
و از این روست که قضاوت تئوریهای مختلف مدیریت در مورد روش عاقلانه و منطقی مدیر، قضاوتی صحیح و منطبق با واقعیت نیست، و تئوری سیستم به همین علت و با همین بینش پایه گذاری شد که سازمان را که به صورت یک سیستم کل هستند، با بینش منطقی و همه جانبه در مورد آن قضاوت کند و از همین روست که به عقیده صاحب نظران رشته مدیریت تلاشهائی که در این زمینه و در راه توسعه تئوری سیستم انجام شده است، تلاشی منطقی تر واقع بینانه تر می باشد، زیرا که در این تحقیقات علاوه بر آنکه کل سیستم و همه اجزاء سیستم به طور جداگانه با دیدی تحلیل گرانه مورد بررسی قرار می گیرند، روابط مضاعف هر یک از اجزاء با یکدیگر و روابط هر یک از آنها با کل سیستم نیز تجزیه و تحلیل خواهد شد و – خلاصه هیچ چیز از دید نازک بین تئوری سیستم فرو نخواهد ماند.
البته این نظر دانشمندان و صاحبنظران است، اما قضاوت در مورد اینکه این نظر تا چه حد درست و قابل قبول است هنوز خیلی زود است، زیرا با توجه به آنکه این تئوری از دستاوردهای دهه اخیر بوده و هنوز عمر چندانی از آن نگذشته است، و در نتیجه سازمانها و همچنین مدیران امروز آنچنانکه باید این تئوری را تجربه نکرده اند و آثار و نتایج آن نه کاملاً بدست آمده است و نه آنچه که به دست آمده، ارزیابی شده است.
بنابراین هر گونه قضاوتی در این مورد فقط یک نوع پیش بینی است که تنها متکی به نظر قضاوت – کننده است، لذا من نیز از هر نوع اظهار نظر در این مورد خودداری نموده و منتظر نتایج عملکرد دو حدود موفقیتهای این تئوری در آینده خواهم بود.
ه- مکتب انسان گرایان:
مکتب انسان گرایان به دنبال فعالیتهای دانشمندان مکتب روابط انسانی پایه گذاری شد، در حقیقت گر چه پیروان مکتب روابط انسانی با تلاش فراوان و با استفاده از نتایجی که از تحقیقات خود در زمینه روابط انسانی به دست آورده بودند، سعی کردند، که بعضی از نقائص و محدودیتهای موجود در نظریه های کلاسیک مدیریت را که شرح آنها گذشت، بر طرف نمایند.با این همه تلاش، این دانشمندان نتوانستند مسائل و مشکلات سازمانی را از هر نظر حل و رفع نمایند، این تلاش تا نیمه دوم قرن بیستم ادامه یافت تا اینکه در سال 1960 میلادی دانشمندان این نهضت تلاش جدیدی را تحت عنوان نوع دوستی صنعتی یا مدیریت مشارکتی آغاز و تغیییرات اساسی و اصولی در مسائل سازمانی و شیوه رهبری و مدیریت بوجود آوردند.تغییراتی که به زعم این دانشمندان تا حد بسیار زیادی منطبق بر غرائز و طبیعت انسان می باشد در حقیقت این مکتب رشد و پیشرفت انسان و سازمان را به اتفاق مورد نظر قرار داده و برای این دو اهمیتی خاص قائل شده و به این ترتیب به حل مشکل انسان در سازمان پرداخته است

فصل پنجم:

بررسی معیارهای شایستگی مدیریت از دیدگاه اسلام

1- طرح بحث
2- معرفی معیارها
الف – تعهد
ب- تخصص
ج – کفایت

1) طرح بحث
هر کسی که با اسلام و متون اسلامی بویژه قرآن کریم، مختصر آشنائی داشت باشد، بدون هیچ گونه تردید و به سادگی می تواند یقین کند که از نظر اسلام و از دیدگاه قرآن، خداوند که خالق همه چیز است، مالک همه چیز نیز بوده و ملک، ملکوت، پادشاهی فرمانروائی، حکم، حاکمیت، سلطنت و خلاصه آنچه که معنای تسلط و قدرت می دهد، در همه زمینه ها و در رابطه با همه اشیاء و افراد، تنها و تنها مخصوصخداوند بوده و هیچکس یا هیچ چیزی اختیاری در هیچیک از موارد یاد شده را نداشته و با او هیچگونه شراکتیندارند.
شمار آیاتیکه در قرآن کریم، تبیین کننده این مسئله بوده و همه نوع مالکیت، قدرت حکومت و سلطنت را بخداوند نسبت می دهند، شاید بیش از یکصد آیه باشد، اما تا آنجا که اینجانب تحقیق کرده ام، حدود هیجده بار جمله "ولله ملک السموات و الارض" پادشاهی آسمانها و زمین از آن خداوند است" با تعابیر مختلف و در آیات گوناگونی که مسائلی در این زمینه مطرح می کند، تکرار شده است.
علاوه بر تثبیت مالکیت، اختیار و قدرت نیز به دفعات در قرآن تاکید شده است که حکم و فرمان تنها و تنها درانحصار پروردگار است.
مطلب دراین زمینه بسیار و دلائل و شواهد فراوان در متن قرآن و در لابلای دیگر متون اسلامی از جمله گفته های پیامبران، بویژه پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین و بزرگان و دانشمندان وجود دارد که ثابت کننده و بیانگر این حقیقت است که حکومت مطلقه بر عالم هستی، تنها و تنها از آن خداوند است.
با در نظر داشتن وجود همه این دلائل و شواهد بود که گفتیم هر کس با این متون مختصر آشنائی داشته باشد بدون تردید قدرت و حکومت مطلقه خداوند را بر همه عالم هستی به یقین می داند، و چنانچه بهر نحوی مسلمان بوده و یا حتی فقط ادعای آنرا نماید، هرگز قبول غیر از آن را نمی تواند بکند.
آری گفتنی در این مورد فراوان است و اگر بخواهم تحقیق بیشتری نموده و نظر پیامبران و دلائل و براهین امامان و بزرگان را در این زمینه بیاورم، سخن به درازا کشیده خواهد شد و از ظرفیت این نوشته خارج می شوم، اما با همین مقداراستفاده از قرآن که کلام خدا و نیز خدای همه کلامهاست، روشن شد که از دیدگاه اسلام حکومت و سلطنت و اختیار و فرمان همه چیز تنها و تنها در ید قدرت پروردگار است، و هیچ چیز در عالم هستی و در آسمانها و زمین و بین آنها و خارج از آنها وجود ندارد، مگر آنکه در زیر این پرچم فراگیر و تحت قیومیت این حکومت همه جا گیر قرار داشته باشد. و به تعبیر مولای متقیان حضرت علی(ع) که در دعای معروف کمیل می فرمایند:
"و لایمکن الفرار من حکومتک"
"گریز از زیر پرچم خدا و فرار از حکومت هستی شمول الله، برای هیچکس و هیچ چیز امکانپذیر نیست".
حال سخن در این است که پروردگار حکومت خود را بر زمین و اهل آن چگونه اعمال می کند و از چه طریقی فرمان خود را جای می نماید؟
همانگونه که در شناخت انسان از نظر قرآن گفتم، خداوند نوع انسان و عامه مردم را خلیفه و جانشین خودروی زمین قرار داده است، لکن از میان آنها افرادی شایسته و برگزیده و اما مورد ویژه و پیام آور خاص خود گردانیده و آنها را از طرف خود حاکم بر زمین قرار میدهد، ودستورات و پیامهای خویش را توسط این پیام آوران به دیگر انسانها ابلاغ می کند.
بنابراین پیامبران که در هر عصری و نسلی حجت خدا و خلیفه او بر روی زمین بوده اند. در حقیقت اجراء کننده حکم و فرمان الهی هستند، و موظفند مردم را هدایت و رهبری نموده و حکومت را طبق احکام و قوانینی که او صادر و مقرر نموده است، تشکیل دهند. چنانچه خداوند حضرت داود را به عنوان یکی از ماموران ویژگی انتخاب و به او می فرماید."
"ای داود ما تو را خلیفه و جانشین روی زمین قرار دادیم، پس توبین مردم به حق حکمرانی کن، وزنها را ز هوای نفس خود پیروی مکن"
پس از دیدگاه اسلام زمین و آنچه در آن است متعلق بخدا، سلطنت و پادشاهی بر زمین و اهل آن در انحصار اوست. و این خداوند است که زمین را که از آن اوست بهر یک از بندگانش که خود مصلحت می داند به ارث می دهد و حکومت وسلطنت خود را به هر کس برای رهبری برگزیده باشد، می بخشد. همانگونه که در آیه 25 از سوره آل عمران می فرمایند:
" قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاه".
"بگو ای پروردگار، تنها تو صاحب و مالک قدرت و پادشاهی هستی، وو این پادشاهی را به هر کس که بخواهی می دهدی و از هر کس که بخواهی باز می ستائی".
و همانگونه که همگان می دانند، آخرین پیامبری که از طرف خداوند به رسالت مبعوث شد، پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) که ماموریتی جهان شمول داشت. یعنی حیطه رسالتش همه جهان بوده ومسئولیت هدایت و راهنمائی همه مردم را عهده دار بود. همچنین در مورد حکومت و حکمرائی بین مردم خداوند مستقیماَ به پیامبر فرمان می دهد و می فرمائید:
"انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله"
"بدون شک که ما فرو فرستادیم کتاب رابه سوی تو، براستی وبه حق، تا به روشی که خداوند به تو ارائه می دهد، بین مردم حکمرانی کن".
چنانچه ملاحظه می شود گر چه پیامبران از طرف خداوند، حاکم بر مردمهستند، اما وظیفه دارند که تا دقیقاَ طبق فرمان الهی و به روشی که خداوندآنها را مامور نمودهاست، احکام را جاری نمایند، و هرگز اجازه دخالت دادن نظریات شخصی خود را ندارند.
تجاوز از حدود الهی و صدور حکم در خارج از محدوده ای که خداوند مقرر کرده است، تا آنجا از نظر اسلام مردود و مجازات پذیر است، که خداوند در دو آیه متوالی در سوره مائده، کسانیکه بر طبق فرمان خدا حکم نمی کنند را از گروه کافران و ستم پیشگان خوانده است.
از طرف دیگر طبق فرمان الهی همه مردم موظف هستند که عوامل و نواهی این رسول گرامی را به جان شنیده و مطیع فرمانش باشند، زیرا که او نیز مردم را جزء آنچه که از طرف خداوند ماموریت داشته باشد نمی خواند، و به همین جهت است که مسئله اطلاعت از پیامبر در مکتب اسلام تا آنجا از اهمیت برخوردار است که شانه به شانه اطاعت از خداوند قرار گرفته است.
دلیل این ادعا در سوره نساء آیه 80 می باشد که خداوند می فرمایند:
" و من یطع الرسول فقد اطاع الله"
"هر کس که پیامبر را اطاعت کند بحق که خدا رااطاعت کرده است."
چنانچه دریافتیم، پیامبران انسانهای برگزیده ای هستند که از طرف خداوند مبعوث و مامورتشکیل حکومت بوده و بایستی با بیان و اجراء بدون کم وکاست احکام الهی برای مردم امور آنها را تمثیت و در موارد اختلاف بین آنها به حق داوری نمایند.
با این فرض اگر هدف از بعثت پیامبران و وظیفه آنها را دررابطه با مردم بدانیم، آنگاه برای ما روشن می شود که حکومتاسلامی بر چه پایه هائی استوار است.
در این مورد، چنانچه خداوند در دومین آیه از سویه جمعه به صراحت می فرمایند:
"هوا الذی بعث فیالامیین رسولاَ منهم یتلو آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه"
"او آن خداوندی است که در میان توده های مردم رسولی را از خودشان برانگیخت تا آیات خدا را برای آنها بخواند و آنها را پاک گرداند و به آنها آیات و حکمت بیاموزد."
بنابراین خداوند که خود حاکم مطلق است، هدف از بعثت پیامبراین را می خواهد که آنها را خلیفه خود نموده و حاکم بر زمین گرداند توضیح داده و سه وظیفه برای آنها مشخص می گرداند که عبارتند از:
– خواندن آیات خدا برای مردم.
– پاک گرداندن انسانها از آلودگیها.
– آموزش دادن کتاب و حکمت به مردم.
منظور از خواندن آیات خدا گرفتن همان کتاب آسمانی از منبع وحی و آوردن و ارائه دادن آن به مردم است.
این وظیفه ای است خاص که هر پیامبر در زمان حیات خویش آنرا انجام و به پایان می رساند و کلام خدا ر به طور کامل برای مردم بازگو نموده، و بدین ترتیب رسالت خویش را هم کامل می نمایند.
پیامبر گرامی اسلام نیز قرآن را که کلام خداست، از منبع وحی گرفته و آن را برای مردم خوانده است، بنابراین وظیفه و مسئولیت خویش را به نحوی مطلوب به پایان رسانیده است. به همین جهت از این وظیفه به عنوان وظیفه ای خاص نام بردیم، زیرا که پایان عمر پیامبر، این وظیفه نیز پایان یافته و کامل می شود و ادامه دهنده ای ندارد، و نمی تواند داشته باشد. اما هدف از پاک گردانیدن مردم، پیاده کردن کامل قسط الهی در جامعه و آماده نمودن و دعوت همه انسانها برای پذیرش و اجراء عدالت اجتماعی است.
حال اگر به معنی و مفهوم کامل عدالت که "قرار دادن هر شیء در بهترین و شایسته ترین محل ممکن" است، توجه کنیم و این امر را با در نظر داشتن ضوابط و مقررات اسلام در جامعه پیاده کنیم، آن وقت به جامعه ای دست خواهیم یافت که نه تنها هیچ امر خلافی در آن نیست، بلکه تمام امور در بهترین وضع ممکن خویش قرار گرفته اند و به تعبیر دیگر هر چیز همانگونه است که باید باشد. و روشن است که در این چنین جامعه ای جز پاکی و خوبی وجود نخواهد داشت.
در حقیقت باید گفت که هیچ چیز خوب و پاکی نیست مگر آنکه عدل باشد، و هیچ چیز بد و ناپاکی نیست مگر آنکه ظلم باشد. بنابراین در جامعه ای که عدل باشد و ظلم نباشد، جمیع نیکی ها و پاکیها هست، در حالیکه ابداً زشتی و آلودگی نیست، و به محض مشاهده یک نقطه مبهم و تاریک و با یک حرکت منحرف و آلوده با قرار دادن آن نکته و یا آن حرکت در بهترین موضع ممکن تاریکی به روشنائی و آلودگی به پاکی تبدیل می شود. و بنابراین ناپاکیها فرصت رشد و نمو پیدا نخواهند کرد.
شایسته به همین دلیل و با توجه به اهمیت اینموضوع است که خداوند صریحاَ به پیامبر گرامی اسلام فرمان اجرای عدالت را می دهد و می فرمایند: "بگو که پروردگارم به قسط و دادگری فرمان داد"
و نیز در آیه 24 از سوره حدید بر پا نگهداشتن مردم را برای اجراء عدالت، بعنوان تکلیفی کلی برای همه پیامبران تعمیم داده و آنرا نتیجه و علت العلل رسالت آنها معرفی نموده و می فرمایند:
"به درستی که ما فرو فرستادیم پیامبران خویش را با نشانیهای روشن، و نازل کردیم با آنها کتاب و وسیله سنجش را، تا اینکه بپا دارند، مردم را به عدل".
شاید بتوان گفت که محتوی یا مفهوم دو آیه ای که در آنها از هدف و وظایف پیامبران از بعثت و رسالت بحث می کند، تقریباَ یکی است، در هر دو ، سخن ازنزول کتاب است، در آنجا حکمت مطرح است و تزکیه ودر اینجا میزان و قسط مطرح است.امادعوت جامعه انسانها به سوی عدالت اجتماعی و قبولاندن و پیاده کردن قسط اسلامی برای آنها کار بسیاری دشواری است، چون آدمی کمتر به حق خویش قانع است، پس چگونه می تواند عدل عمومی را بپذیرد و انسانی را که نفسش همواره او را به سویبدیها، پلیدی ها، کژی ها و کجیها می کشاند، تزکیه وپاک نماید.
شاید به همین دلیل است که خداوند وظیفه پیامبران و نتیجه رسالت آنها را بر پا داشتن مردم برای اجراء عدالت بیان می کند. و درادامه آیه 24 حدید می فرمایند که:
"و انزلناالحدید فیه باس شدید"
"و نیز فرو فرستادیم آهن را که در آن نیروئی سخت وجود دارد"
به عبارت دیگر دعوت مردم و بر پا داشتن آنها برایاجرای قسط اسلامی، نیاز به نیروی شدید دارد، همچون آهن، که اگر کسی این عدالت را بپذیرد،ناگزیر باید با نیروی آهن (شمشیر و دیگر سلاحها) با او برخورد کرده و او را ناچار به تسلیم در مقابل عدالت اجتماعی نمود.
بنابراین، هدف دیگر از بعثت پیامبران و وظیفه دوم آنها استقرار عدالت اجتماعی با توجه به ضوابط و مقرراتی است که خداوند برای آنها معین کرده است (میزان). ولیکن انجام این رسالت و ادامه این مسئولیت بایستی پس از پیامبر گرامی اسلام که خاتم پیامبران و آخرین رسولان است، تعقیب شود، زیرا جامعه ای که هر روز چهره اش عوض می شود و هر لحظه در معرض حوادثیتازه است، بایستی همواره بسوی عدالت دعوت شود، و اجراء عدالت اجتماعی در جامعه لحظه ای توقف پذیرنیست.
اما مسئله سوم آموزش دادن کتاب و حکمت به مردم است، که هدف از آن آشنا کردن مردم با همان "میزان" است که در آسه آن بایستی قسطاسلامی مستقر گردد.
از سومین هدف بعثت و وظیفه پیامبران می توان نتیجه گرفت که تنها گرفتن کتاب آسمانی از منبع وحی و ارائه کردن آن به مردم، که وظیفه پیامبران است، کافی نیست، بلکه این کتاب احتیاج به معلم و مفسر نیز دارد که وظیفه تعلیم و تفسیر آن با خود پیامبران است که مستقیماَ با منبع وحی درتماس هستند.
تعلیم کتاب و حکمت نیز پس از پیامبرگرامی اسلام نیز ادامه خواهد داشت، چونکه انسانها، در هر زمانی نیاز به معلم و آموزنده دارند و پیامبر گرامی اسلام که برای همه مسلمانها تا روز قیامت رسول و پیام آور است، نمی تواند برای همه آنها، جزء انسانهای زمان خویش معلم و آموزنده باشد، بلکه نسلهای جدید که هر روز تازه به تازه و نو به نو جای نسلهای گذشته را می گیرند، بایستی زیر نظر یک مربی دلسوز و یک معلم آگاه، آن کتاب و حکمت را بیاموزند.
اکنون با بیان اینکه وظیفه ابلاغ پیام یا رسالت رسول گرامیاسلام، خاتمه می پذیرد و این پیامبر بزرگ آخرین پیام آور خداوند است، باید این مسئله روشن شود که مسئولیت ادامه این ماموریت و وظیفه استمرار را بین رسالت، با چه کسانی است؟ مگر نه آن است که همه انسانها تا روز قیامت (رستاخیز) بایستی از پلیدیها و ناپاکیها پاک گردند؟ مگر استقرارعدالت اجتماعی و قسط اسلامی حق مسلمی برای همه نسلها و در همه زمانها نیست؟ پس چه کسانی بایستی با اجراء چنین عدالتی همه انسانها را از پلیدیها برهانند؟ مگر نه آن است تعلیم کتاب و حکمت وظیفه ای است مستمر و مسئولیتی است مستدام؟ پس این معلمان چه کسانی هستند؟
در این مورد با مختصر بررسی و تحقیق در قرآن، در می یابیم، که پس از پیامبر اسلام که آخرین پیامبراز طرف خداست، مسئولیت حکومت و وظیفه رهبری بعهده افراد دیگری گذاشته شده است، که خداوند از آنها به عنوان اولوالامر (صاحبان امر) نام می برد.
و به همین دلیل خداوند در آیه 59 از سوره نساء اطاعت از آنها را پس از اطاعت از خدا و پیامبر و همه کسانیکه پیرو مکتب اسلام هستند، واجب گردانیده و می فرمایند:
"ای گروه گروندگان، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر و صاحبان امرتان را"
صاحبان امر که پیشوایان و امامان جامعه هستند، در حقیقت خلفاء و جانشینان بر حق پیامبر گرامی اسلام بوده و لذا از دیدگاه اسلام، استمرار و ادامه دو وظیفه سه گانه پیامبر گرامی که دو هدف از بعثت او نیز هست به عهده صاحبان امر واگذار شده است که طبق فرمان خدا بایستی، آنرا انجام دهند و مردم نیز بایستی به همانگونه که از خدا و پیامبرانش اطاعت می نمایند، از صاحبان امر نیز اطاعت نموده و مطیع فرمانشان باشند. این دو وظیفه که پایه و اساس حکومت اسلامی است، عبارتند از:
1) پاک گردانیدن مردم از طریق اجراء حق و پیاده کردن کامل قسط اسلامی و عدالت اجتماعی.
2) آموزش و تعلیم کتاب و حکمت به مردم تا در سایه آن حق را شناخته و میزان آنرا دریابند.
تقریباَ تمام نظامها و حکومتهای جهان یا بهتر است که بگویم، که بهترین آنها که نمی خواهند بر مردم ظلم کنند ونظامهای دادگستر و عدالت پروری هستند، تمام مسئولیتشان را در اداره جامعه می دانند و تنها وظیفه خود را در خدمت به مردم می پندارند، و همه تلاش خویش را درتامین رفاه آنها بکار می برند، در حالیکه باید به این مسئله بسیار مهم توجه داشت که آیا در یک حکومت باید اداره جامعه مورد نظر باشد یا هدایت آن؟
خدمت به مردم باید هدف باشدو یا اصلاح مردم؟
رفاه آنها باید موردنظر باشد و یا خیر آنها؟
هدف حکومت بایدمردم داری باشد یا انسان سازی؟
و سرانجام هدف حکومت باید پیش رفتن باشد یا خوش ماندن؟
منظور از اداره جامعه، متوقف کردن آن و حفظ وضع موجود است، در حالیکه هدف از هدایت جامعه، بردن آن به سوی وضع مطلوب است.
منظور از خدمت به مردم فراهم آوردن امکانات برای رسانیدن آنها به همه آن چیزهائی است که آنها (مردم) می خواهند، در حالیکه هدف از اصلاح آنها (مردم) ایجاد امکانات رفاهی کافی، برای رسانیدنشان به آن چیزهائی است که باید بخواهند.
نتیجه تامین رفاه جامعه، حفظ خوشیها و باقی ماندن انسانها در لذات است،در حالیکه نتیجه خیر خواهی برای مردم رسانیدنشان به خوبیها و ترقی دادن آنها به سوی کمال است.
بطوریکه ملاحظه می شود، اداره جامعه و خدمت به مردم و تامین رفاه آنها، همه در جهت حفظ بدن خاکی انسانهاست، لکن هدایت جامعه و اصلاح مردم و خیر خواهی برای آنها در جهت تعالی روح خدائی آنهاست و به تعبیر دیگر، آنها همه برای خوش بودن و راحت ماندن آدمی است و اینها برای خوب شدن و بسوی کمال رفتن اوست.
و بهمین دلیل بود که این بودن و ماندن راکه از خصوصیات همه گروههای اجتماعی و نظام حاکم بر آنها است "استاتیک" گوئیم و این شدن و رفتن را که از ویژگیهای امت و امامت است. "دینامیک" معرفی می نمائیم.
باید توجه داشت که گر چه اینها همه لازم است، اما به تنهائی کافی نیست، زیرا که اعمال این روش یعنی بعد اعلاء وجود انسان را از یاد بردن و روحخدائی او را فراموش کردن و به جسم لجنی او پرداختن و اندام گلین او را ساختن، نهتنها کافی نیست، بلکه بسیار اتفاق می افتدکه خدمت بدون اصلاح مانند تیغ برانی است که بدست زنگی مست داده باشند. و تامین رفاه بدون در نظر داشتن صلاح، مثل ترحم نمودن بر پلنگ تیز دندان است، وگسترش دادن علم بدون ترویج دین مانند چراغ فروزانی است که بر سر راه دزدان قرار گرفته ودرنتیجه کمک در ربوده شدن کالاهای مرغوبتر می نماید، و این سرنوشت شوم و اجتناب ناپذیری است که گریبانگیر همه حکومتهائی شده است که دیو نفس انسان را آزار و روح خدائی او را زندانی کرده اند.
ودر میان همه این نظامها و رژیم ها، تنها نظامهای الهی که نبوت را به سلطنت تبدیل نکرده آن دو حکومتهای خدائی که امامت و امت را با دولت و ملت عوض ننموده اند، از این قاعده مستثنی هستند، زیرا کهدر چنین نظامی هدف تنها و تنها خداست و انسان موجودیست که همواره می بایستی در راه او به پیش برود و هر لحظه خود را به او نزدیکتر کند، و البته می تواند (باید بتواند) از همه امکانات مادی و وسائل رفاهی نیز به عنوان هدف، بلکه به عنوان وسیله در این مسیر استفاده نماید.
بنابراین در حکومتاسلامی امانت و رهبری (مدیریت جامعه) مسئولیتی است که وظیفه اش حرکتدادن و بردن امت بسویالله و اتصال این بی نهایت کوچک به آن بی نهایت بزرگ است، زیرا که روح خدائی انسان اگر فراموش نشود، چاره ای ندارد، جز آنکه در مسیر خدا تلاش کند و درراهی که آغاز و انجامش خداست، همواره بسوی کمال مطلق پیش برود، این است معنی و مفهوم عبارات بسیار زیاد و دقیقی که بارها و به تعابیر مختلف در قرآن تکرار شده است، از قبیل:
"والی الله المصیر" "و بازگشت به سوی خداست"
" انالله و انا الیه راجعون" "و ما از خدائیم و به سوی او باز خواهیم گشت"
"ان الی ربک المنتهی" "و بدرستیکه نقطه پایانی و هدف نهائی بسوی پروردگار توست"
به قول مولانا:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
و این وظیفه امام است که روح انسانهای است خویش را که از روح خدا جدا شده است و اکنون در این قفس تن ازاصل خویش دور مانده است، به روزگار وصلش برساند و نیز به تبعیت از همین قانونی کلی است که جسم خاکی و تن گلین انسان هم روزگار وصل خویش را می جوید و سرانجام به خاک می رود و گل می شود.
نتیجه آنکه امام در حکومت اسلامی، تنها وظیفه اش مردم داری و یگانه مسئولیتش،دادن احساس راحتی و آزادیهای بی بند و بار به است و اداره و نگهداری جامعه بصورت متوقف نیست، بلکه مسئولیت اولیه و مهمترین وظیفه اش مبتنی کردن اصل حکومت بر اساس تکامل و پیشبرد هر چه سریعتر جامعه بسوی الله است، اگر چه این حرکت وراندن بسوی کمال مطلق کسانی را هم خوش نیاید، و افرادی هم احساس راحتی و آسایش نکنند و زندگی را کدو آسوده را بهتر و بیشتر از آن حرکت و تکامل بپسندند، زیرا که امامت و رهبری هدفش را بر اساس درخواست عوام و یا خواست خواص انتخاب نمی کند، بله بر اساس آنچه که باید باشد، بر می گزیند.
این گزینش نه به خواست و نظر شخصی وی، بلکه مبتنی بر ایدئولوژی و مکتبی است که امت بدان معتقد است، ایدئولوژی و مکتبی که امام نیز بیشتر و پیش تر از هر فردی تابع آن است و در برابرش مسئول می باشد، و به این ترتیب امام خود الگو و نمونه ای می شود که امت شیوه چگونه بودن را از او می آموزد، البته نه با حرف، بلکه او در عمل و با نظارت بر وجود انسان اخلاق و خلاصه چگونه بودنش، او را هدایت می نماید.
2) معرفی معیارهای شایستگی مدیریت در اسلام
در این فصل تاکنون از بعد کلان، جامعه اسلامی و چگونگی هدایت آن سخن گفتیم، حال باید ببینیم که آئین انسانساز اسلام برایاداره جامعه خویش در سازمانها و تشکیلاتش، چگونه مدیرانی را بر می گزیند،و برای انتخاب مدیری شایسته و لایق، بر چه معیارهائی تکیه می کند تا باکمال اعتمادو اطمینان بتواند در جهت بهتر رسیدن به اهداف مورد نظر، هماهنگی مطلوب را بوجود آورد؟
آیا معیار در انتخاب مدیر، تخصص است؟
آیا برای تدین هم، حسابی باز می شود؟
آیا هر کسی که در سودآوری مهارت بیشتری داشته باشد، انتخاب می شود؟
و یا معیار شایستگی درمدیریت آنست که، تسلیم محض قانون باشد؟
و یامدیر لایق کسی است که بتواند رضایت همه همکارانش را به نحو شایسته جلب نماید؟
و یا… هزاران سئوال دیگر.
قبل از اینکه بر معیارهای شایستگی در مدیریت تکیه کنیم، لازم است نکته ای را یادآوری شویم و آن اینست که جهان بینی ها، اعتقادات، بینشها و خلاصه طرزتفکرها هستند، که معیارها و درجه شایستگی را مشخص می سازند، از این رو در چارچوب بینش اسلامی و با در نظر گرفتن ارزشهای برخاسته از این مکتب، معیارهای کلی و اصولی یک مدیر جامع را در چشم اندازی کوتاه بر می شمرم.
الف) تعهد
تعهد که در لغت به معنی کردن نهادن و عهد و پیمان بستن و غمخواری آمده است. شامل مجموعه صفاتی است که تعیین کننده میزان پایداری و وفاداری مدیر به اصول و بانی و احکام اسلامی است و خود شامل مجموعه ای همچون ایمان، تقوا، اعتقاد به ولایت، عدالت و وابستگی به خاندان صالح و شایسته می گردد:
1) ایمان
ایمان که از خصوصیات اصلی مدیریت اسلامی است باعث آن می شود، تا حساس وظیفه شناسی و تعهد شخصی به انجام کارش افزایش یابد و همواره خود را در معرض سئوال و بازخواست الهی قرار دهد و اهمیت و ارزش کار را درک کرده و آنرا با توجه به اهداف و نیآت اسلامی اجراء نماید.
مدیر اسلامی علاوه بر ایمان قلبی باید به معاد و کتاب آسمانی و رسول خدا و فرشتگان آسمانی اعتقاد داشته باشد، قرآن کریم در این زمینه می فرمایند:
"این کتاب بی شک راهنمای پرهیزکاران است، آن کسانیکه به جهان غیب ایمان آورند، و نماز بپای دارند، و از هر چه روزی شان کردیم، انفاق کنند، و ایمان آورند، به آنچه خدا برای تو و پیامبران پیش از تو فرستاد، آنها خود به عالم آخرت یقین دارند."
2) تقوا
مرحله بعدی از ایمان، مرحله تقوا است، تقوا در لغت بمعنای پرهیزگاری و اطاعت از حق و دوری جستن از غیر حق می باشد.
تقوای الهی از مهمترین ویژگیهای مدیریت اسلامی است و به عنوان نیروی بازدارنده و محافظت کننده مدیر از کششها و تمایلات به طرف خطاها و گناهان می باشد، نیروی است که باعث قوام و استواری مدیریت اسلامی در کلیه فراز و نشیبها و پیش آمدها می گردد. وجود تقوا در مدیر دو اثر و نتیجه، بزرگ را در بر دارد: اول اینکه روشن بینی و شناخت را در مدیر بوجود می آورد، دوم اینکه نیروی خاص را در مدیر جهت پیروزی بر دشواریها و غلبه بر مشکلات ایجاد می کند.
در خصوص اثر اول تقوا، فرآن چنین می فرماید:
"یا ایها الذین آمنو ان تتقوالله یجعلکم فرقانا" و یکفر عنکم سیاتکم و یغفر لکم ذوالفضل العظیم".
"اگر تقوا الهی داشته باشید، خداوند برای شما مایه تمیز و تشخیص قرار می دهد، و گناهان شما را می پوشاند و شما را می آمرزد، که خدا دارای فضل و رحمت بی منتها است. همچنین در خصوص گشایش کارها و حل شدن مشکلات در نتیجه پیشه نمودن تقوا، قرآن می فرماید:
"و من یتق الله یجعل له مخرجا"
"هر کس تقوای الهی داشته باشد، خداوند یک آسانی در کار او قرار می دهد"حضرت علی (ع) نیز در خصوص اثر تقوا در پیروزی بر شدائد و مشکلات می فرمایند:
"هر کس که چنگ بردا من بزند، سختیها و شدائد بعد از آنکه به او نزدیک شدند، از او دور می شوند و کارهائی که بر ذائقه او تلخ آمده اند، برایش شیرین می شوند، موجهائی که روی هم جمع شده اند و می خواهند او را به کام بکشند، از او کنار می روند و امور پر زحمت بر او آسان می گردد،".
اما برای رسیدن به مراحله تقوا باید، علاوه بر ایمان قلبی، شرائطی را در خود بوجود آورده و به ویژگیهائی چون برپائی نماز، صبر و شکیبائی در سختیها، وفاداری به عهد و پیمان، اعتقاد به ولایت فقیه، صداقت، متعادل بودن، ساده زیستن، عفو اغماض، سعی و جهد و توکل بر خداوند معتقد بوده و عمل نماید.
بر پائی نماز در محیط سازمانی و اداری توسط مدیر علاوه بر اینکه به عنوان یک تکلیف به آن عمل می شود، بلکه به عنوان هشداری جهت پرهیز از انجام کارهای ناشایست و اعمال گناه آلود محسوب می گردد.
در خصوص شکیبائی در سختیها، لازم به عرض است که چون مدیر در معرض مشکلات بسیار و طاقت فرسا و سخت قرار می گیرد، صبر و شکیبائی از لوازم ادامه کار او می باشد، تا مانعاز خستگی و دلتنگی مدیر شده و از قطع و ادامه و یپیگری کارها جلوگیری کند. مولای متقیان حضرت علی (ع) در نامه خود به عثمان بن حنیف می فرماید:
"خوشا نفسی که آنچه پروردگارش واجب کرده ادا کند ودرسختی، شکیبا باشد"
یکی دیگر از خصایص نیکو و ارزنده، مدیر با تقوا که به برقراری حالت مصونیت و محافظت او از بدیها، نقش قاطع دارد وفای به عهد و پیمان می باشد.
در نظام اسلامی زیردستن و عامه مردم توجه خاص به اعمال و کردار مدیران و حاکمان دارند، و خصوصاَ نسبت به پیمان و عهد و قول آنا توجه خاص داشته و در صورت عدم رعایت پیمانها و خلف وعده از طرف مدیران موجب بی ایمانی و بی اعتقادی زیردستان و اقشار جامعه گشته و مردم نسبت به عدم وفای به عهد حساسیت نشان می دهند که در نتیجه ارزش و اعتبار گفته ها و نظریه های مدیر یا مدیران کاهش یافته و از بین می رود و موجب سلب اعتماد عمومی نسبت به مدیریت کل نظام می شود. قرآن کریم، در زمینه تعهد و وفاداری به عهد و پیمان و به مومنین چنین هشدار می دهد:
"یا الیها الذین آمنوا اوفوا بالعقود"
" ای کسانیکه ایمان آورده اید، به پیمانهائی که می بندید، وفادار باشید"
در اینخصوص نیز حضرت علی (ع)، در فرمان خود به مالک اشتر می فرمایند:
"ای مالک به وعده ای که به مردم می دهی، وفا کن همانطور که خداوند می فرماید: وفا نکردن به وعده سبب خشم خدا و مردم می گردد"
ویژگی دیگر صفات متقین وجود صداقتدر آنان می باشد. صداقت و راستگویی در مدیر از لوازم اصلی و شیوه مناسب او با اطرافیان و زیردستان محسوب می گردد. خداوند در آیه 70 از سوره احزاب می فرماید:
"یا ایها الذین آمنو اتقو الله و قولوا قولاَ سدیداَ"" ای اهل ایمان متقی و خداترس باشید و همیشه به حق و ثواب سخن بگوئید"پس مدیر اسلامی بازیردستان با جملات دو پهلو و غیر مشخص گفتگو نمی کند، و حقایق را بدون پرده پوشی عنوان می نماید و موضوعات را با صداقت با آنها در میان می گذارد، تا آنان نیز در جریان کارها و مشکلات قرار بگیرند و قضاوتهای غیرواقعی نسبت به تصمیمات مدیر ارائه ننمایند.
بعد از ویژگی صداقت وجود تعادل در اعمال و کردار مدیریت و عدم افراط و تفریط در تصمیم گیریها و برخوردها از دیگر ویژگیهائی است که یک مدیر متقی باید داراء باشد. در اینخصوص حضرت علی(ع) می فرمایند "آنها (متقین) هنگام بلا و گرفتاری آنگونه اند که در هنگام خوشی و فراخ نعمت هستند."
خداوند نیز در آیه 23 از سوره حدید در این زمینه می فرمایند:
"لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرجوا بما اتیکم"
"افسوس نخورید که آنچه از دست شما رفت و شاد نشوید به آنچه به شما رسید".
لذا مدیر اسلامی در تمامی مواقع با بدست آوردن و یا از دست دادن مقام یا حال یاموقعیت، هیچگاه تنزل به خود راه نداده و از نظر شخصیتی از حالت تعادل خارج نمی گردد. ساده زیستی و دوری از تجمل گرائیو اشراف گری از دیگر صفات متقین است که یک مدیر اسلامی نیز باید به آن پای بند بوده و عمل نماید. ساده زیستی باید وجود حاکم اسلامی یا زمامدار و دیگر مسئولین حکومت به عنوان یک اصل و باور اعتقادی همانند آتشفشان فوران داشته باشد و بطور عملی نشان داده شود، اگر مدیری توانست بر شهوات نفسانی تسلط پیدا کند بطوریکه بتواند از بعضی از حلالها دوری کرده و به قناعت بسنده نماید. و امکانات و لوازم مادی را قبل از اینکه برای خود بخواهد، برای دیگران وزیردستانش بخواهد، آنگاه براحتی می تواند احکام اسلامی و مدیریت واقعی را پیاده نماید. یکی دیگر از ویژگیهای تقوا که باید در یک مدیر وجود داشته باشد، مسئله عفو، اغماض و خوی نیکو بخشندگی است، واست که در مقابل اعمال انسانهائی که دچار اشتباه و خطاء شده اند گذشت را پیشه کرده و از خطاهای غیر عمد و کوچک زیردستان چشم پوشی می نماید.
مولای متقیان حضرت علی (ع) در این خصوص می فرمایند:
" از آن کس که به او ستم کرده است (چون غلبه می یابد) در می گذرد و به آنکه محرومش ساخته، (چون دست می یابد) بخشش می کند".
مدیر اسلامی نباید خصلت انتقام جویانه و تند و سخت را پیش بگیرد، بلکه لازم است در روحیه او صفت بخشایش و گذشت برتری و تسلط داشته باشد، زیرا که چشم پوشی از خطاهای کوچک نه تنها لطمه ای ایجاد نمی کند، بلکه موجب جذب و کشش عواطف و افکار می شود.
لذا در قرآن کریم خداوند صفت نیکوئی بخشندگی را عاملی جهت متقی بودن دانسته و به پیامبر (ص) می فرماید:
"خذا لعفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین"
"و عفو بخشندگی را پیشه خود سازو به نیکی فرمان ده و از نادانی دوری نما"
از دیگر صفات متقین و افراد با تقوی وجود سعی و جهد می باشد و مدیر اسلامی باید در فعالیتها و کارهایش شیوه جهادی را پیشه گرفته و انجام کارهایش بدون عنایت به وقت زمان باشد، مولای متقیان حضرت علی(ع) در این خصوص می فرمایند:
"خود را در سختی و رنج می افکند و مردمان از دست او در امان و راحتند، خود را بخاطر حسن آخرت خویش به زحمت و تلاش وا می دارد و مردم را (با خدمات اجتماعی خود) به آسایش می رساند."
3) اعتقاد به ولایت فقیه
بعد از ایمان و تقوا شرط دیگر در مجموعه، تعهد مدیر به اسلام، اعتقاد مدیر به ولایت فقیه و پیروی از دستورات و فرامین او در کلیه شئون کاری و زندگی می باشد. چون ولایت فقیه در نهایت چیزی جز ولایت خداوند نیست و در طول آن با مختصات ومشخصات از طرف شارع می باشد.
در کتاب جمالالدین شیخ صدوق آمده است که اسحق بن یوسف نامه ای برای حضرت ولی عصر(عج) می نویسد، و از مشکلات زمانه سئوال می کند، و آن حضرت جواب نامه را به نایب دوم خود یعنی محمدبن عثمان سعیده داده و محمد بن عثمان جواب نامه را به اسحق بن یعقوب می دهد، جواب نامه چنین است که:
"در زمان غیبت در حوادث و پیش آمدها به راویان حدیث، ما رجوع کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند، و من حجت خدا سرایشان هستم"
همچنین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام نیزدر این خصوص می فرمایند:
"مجاری الامور بیدالعلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه"
"اجرای امور بدست علمائی است که در حلالها و حرامها امانت داران خداوند هستند."

4) عدالت
از دیگر شرایط تعهد به اسلام وجود عدالتدر مدیر است. که از لوازم اصلی و از ویژگیهای ضروری برای هر مدیر در نظام اسلامی می باشد، حضرت علی(ع) در تعریف عدل می فرماید:
"العدل یضع الامور مواضعها"
"عدل، قرار دادن هر امری در موضع خودش"
همچنین حضرت علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر نیز می فرمایند:
"فصع کل امر موضعه"
" پس هر چیزی رابجای خودش بگذار"
بنابراین بدیهی ست که وقتی در یک سیستم هدفدار که همه حرکتها بسوی الله است، اگر جزئی در غیر موضع بایسته خود قرار داده شود، اختلافی جبران ناپذیر در حرکت هدفدار دستگاه بوجود خواهد آمد.
چنانچه فردی در غیر موضع و مقام و پست خود قرار داده شود، پس از مدتی تشکیلات اداره ریزش نموده و خرابی و تبایه بوجود می آید و شکی نیست که جامعه مطلوب انسانی در بخشهای گونه گونه اش همچون سیستمی است که هر فردی لامحاله ملزم است تا در محل شایسته خود قرار گیرد که این الزام با درایت خاص مدیر انجام پذیر خواهد بود.
ب) تخصص (دانش و آگاهی)
از نظر اسلام مدیریت یک تشکیلات بکسی واگذار می شود که صرف نظراز ایمان و اعتقاد به ارزشهای مکتبی، دانش اداره و آگاهیهای لازم را نسبت به آن تشکیلات داشته باشد.
این موضوع را می دانیم که گاهی یک سازمان و یا تشکیلات، نیاز به آگاهیهای فنی دارد و در بعضی از سازمانها، هم دانش فنی و هم دانش اجتماعی و سیاسی لازم است که در هر صورت، مدیر آن مجموعه باید برخوردار از دانشهای مورد نیاز باشد که امروز اینگونه آگاهیها را "تخصص" می نامند.
اسلام این اصل عقلی را که "باید کار را به کاردان سپرد" قبول دارد و در تعلیمات خود چنین آموزش میدهند که اداره امور در بخشهای گوناگون جامعه، باید به کسی سپرده شود که دانش آن کار را داشته باشد و باصطلاح اهل فن باشد.
قرآن کریم بعنوان اصلی کلی پیروان خویش را اینطور راهنمائی می کند:
"فاسلوا هل الذکران کنتم لا تعلمون"
"همیشه آگاهیهای خود را از آگاهان و دانشمندان بگیرید".
همچنین در این راستا، لسان گویای روایات نیز، با نگریشی دیگر، عنان حل مشکلات را تا حد فراوانی بدست اندیشوران می سپاردو بر این اعتقاد استوار است که، گره محور حوادث واقعه را باید با دست نیرومند روایت، حدیث و آگاهان به مبانی اسلام باز کرد و از نبی خاتم حضرت محمد(ص) در خصوص علم آگاهی نقل است که فرمودند:
"عن النبی (ص) قال: من افتی الناس بغیر علم فلیتبوه مقعهده من النار"
"پیامبر اکرم (ص) فرمود: کسیکه بدون علم و آگاهی، برای مردم فتوای و نظر دهد، جایگاهش در آتش خواهد بود."
اسلام نه تنها جلوی نظرهای بدون آگاهی را می گیرد و مانع از این می شود که ناآگاهان هدایت و ارشاد جامعه را بر عهده جامعه بگیرند، بلکه خطر عمل بدون علم را نیز گوشزد نموده و آنرا یکی از موجبات فساد و انحطاط جامعه می داند.
همچنین از آن حضرت در کتاب اصولکافی نیز نقل کرده اند که:
"پیامبر خدا فرموده اند: کسی که بدون آگاهی و دانش کاری را انجام دهد، فسادش بیشتر از صلاحش خواهد بود."
ارجاع امور به افراد غیر متخصص و ناآزموده خطراتی را بدنبال دارد که گاه در حد یک فاجعه خواهد بود، چنانکه در این مورد شیخ شریف، شاعر با شعور فارسی زبان، سعید شیرازی می گوید:
"مردکی از چشم دردخاست، پیش بیطار رفت که دوا کن، بیطار از آنچه در چشم چارپای می کند در دیده او کشیده و کور شد، حکومت به داور بردند، گفت: بر او هیچ تاوان نیست، اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی، مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آکه ندامت برد به نزدیک خردمندان به خفت رای منسوب گردد."
ندهد هوشمند روشن رای به فرومایه کارهای خطیر
بوریاباف، اگر چه بافنده است نبرندش به کارگاه حریر
همچنین در این زمینه حضرت امام جعفر صادق(ع) تشبیهی دارد که ما را به اهمیت تخصص در کارها واقف می سازد:
"العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق لایزیده سرعه السیر الابعداَ"
"انجام دهنده اینکه بر غیر بصیرت و آگاهی حرکت نماید، مانند آن رونده ای است که بر بیراهه می رود و چنین شخصی سرعت حرکتش جز دوری از مقصد چیز دیگری نیست".
برای اینکه اهمیت تخصص از نظر اسلام روشن تر گردد، به قرآن مراجعه می کنیم و از میان همه آیات و داستانهائیکه در این زمینه وجود دارد تنها به دو نمونه اکتفاء می کنیم:
1) قرآن مجید در سوره بقره داستان انتخاب یکی از پیامبران بنی اسرائیل بنام "طالوت" برای مدیریت اجتماع بیان کرده است که یکی از معیارهای انتخاب آنرا در آن شخص "علم" او می داند و می گوید:
"ان الله اصطفیه علیکم وزاده بسطه فی العلم…""همانا شما ای بنی اسرائیل بهانه گیر، که حاضر به پذیرش رهبری طاغوت نیستید و اعتراض می کنید که چرا او باید رهبر و مدیر جامعه باشد، بدانید که خداوند او را از این جهت برگزیده که دانش و آگاهی وسیع دارد.
2) در سوره یوسف نیز می خوانیم، هنگامیکه یوسف از زندان بیرون آمد و نزد عزیز مصر، مقام و تقوایش روشن شد، از یوسف درخواست کمک، جهت اداره مملکت و پذیرش مسئولیت کرد. آن پیامبر بزرگ، پست خزانه داری کشور پهناور مصر را پذیرش این پست را چنین بیان می دارد:
"اجعلنی علیخزائن الارض انی حفیظ علیم""مسئولیت و مدیریت هزینه ها و دارائیهای این سرزمینرا به من بسپار، چون امانت دار و دانای بکار هستم."
حضرت یوسف در این سخن به دو صفت اساسی تکیه کرده است این دو عبارتند از:

الف) حفیظ (امانت داری) ایمان.
ب) علیم (آگاهی و علم) تخصص.
بنابراین از مطالب فوق چنین نتیجه می گیریم که مدیریت از آن کسی است که به مسائل مربوطه داناتر و نسبت به زمینه های کاری، آگاهتر باشد.
ج) کفایت
مدیریت و اداره یک سازمان را نمی توان به هر آدم با ایمان و متخصص واگذار کرد، زیرا در مدیریت ، ایمان و تخصص شرط لازم هست، ولی شرط کافی نیست، بلکه مدیریت غیر از این دو شرط، به شرط سومی هم نیاز دارد و آن کفایت و توانائی بر اداره است.
منظور از کفایت، آن توان و برجستگی ویژه ایکه در محدوده مسئولیت هماهنگی لازم را ایجاد می کند، مشکلات پیش آمده را از سر راه برمی دارد، ضعفها را تقلیل وقوتها راافزایش می دهد و در یک جمله بایدگفت: ایمان و تخصص را در خارج از ذهی با یکدیگر درآمیخته و به آن نمود عینی می بخشد.
این معنا را از سخنان جامع و زیبای پیشوایان دین بدست می آوریم که هر کدام از آن بزرگواران در مناسبت های مختلف کفایت را به بعنوان یکی از معیارهای شایستگی در مدیریت معرفی کرده اند. در این مورد از پیامبر اکرم (ص) نقل است که فرمودند:
"قال رسول الله (ص): لاتصلح الامامه الالرجل فیه ثلاث خصال: ورع یحجره عن معاصی الله، و حلم یملک به غضبه، و حسن الولایه علی من یلی حتی یکون کالولدالرحیم"
"پیامبر خدا فرمود: صلاحیت مدیریت و امامت امت اسلامی را ندارد، مگر کسیکه دارای سه خصلت باشد:
1) قدرت پرهیزگاری و تقوائی که او را از معصیت خداوند بازدارد.
2) توان و شرح صدری که موجهای شیطانی برخاسته از هوای نفس را کنترل نماید.
3) توانائی چنان نیکو مدیریتی نسبت به همکارانش، که چون فرزندی در زیر چتر محبت قرارشان دهد.
همچنین حضرت علی(ع) در نهج البلاغه در خصوص واگذاری امامت، که در اصل همان مدیریت اجتماعی، سیاسی، عبادی، اقتصادی و فرهنگی جامعه اسلامی می باشد می فرمایند:
"ایها الناس، ان احق الناس بهذا الامرافواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه"
"ای مردم! همانا سزاوارترین مردم به این امر (خلافت – مدیریت) کسی که تواناترین بر اجرای امور و داناترین به فمران خداوند در فهم مسائل باشد."
ایشان ضمن سفارشاتی که در امر کشورداری به مالک اشتر می کند، یکی از شرایط واگذاری مدیریتها را کفایت می داند و می فرماید:
" لا تقبلن فی استعمال عمالک و امرائک شفاعه، الاشفاعه الکفائه و الامانهظ
" ای مالک، در بکارگیری کارمندان و مدیرانی که باید زیر نظر تو کار کنند، هیچگونه واسطه و شفاعتی را نپذیرد، مگر شفاعت کفایت و امانت را"
آئین اسلام در مدیریت، همانگونه که بر معیار ایمان اصرار دارد، بر معیار کفایت نیز پا فشاری می کند و سند مدیریت را به کسی می سپارد که قدرت استفاده از ایمان و تخصص را در مقام اجرا داشته باشد و ملاکهائی چون ریش سپید، حسب و نسب معروفتر، سن و ثروت بیشتر را که در نظامهای جاهلی و طاغوتی تاریخ معیار اشغال منصب مدیریت بود، مردود می شمار و نمونه های فراوانی تاریخی در حکومت پیامبر (ص) و علی (ع) گواه بر این مطلب می باشد که اینجانب به خاطر اختصار تنها به یکی از آن نمونه ها اشاره می کنم:
در سال هشتم هجرت، پیامبر اسلام با لشگر مجهز عازم مکه گردید، تا مرکز بت پرستان را در هم شکند وخانه کعبه را از لوث بتان پاک نماید، عظمت و تدبیر پیامبر در فرماندهی سپاه اسلام باعث گردیدتا شهر مکه بدون خونریزی بدست مسلمان فتح شود و سردمداران کفر در برابر هیمنه لشکر توحید تسلیم گردند. هنگامیکه پیامبر اسلام مکه را ترک می کرد، جوانی بنام عتاب بن اسید را به عنوان نماینده خود در مکه گذاشت و مدیریت اداره آن شهر را به او واگذار نمود و فرمود:
"لو اعلم لهم خیراَ منک استعملته علیهم"
"اگر برای اداره کردن و مدیریت مکه بهتر از تو کسی را می شناختم، او را برای مدیریت انتخاب می کردم"
جمعی از دانه درشتهاوریش سفیدهای قبائل که داعیه بزرگی داشتند، بکار پیامبر اعتراض کردند که چرا جوانی کم سن و سال را به مدیریت شهری چون مکه که بزرگانی در آن وجود دارند، برگزیده است.
وقتی که پیامبر اسلام، چنین اعتراضی را شنید و از اینکه درخشش ارزشهای اسلامی آنچنان که باید فکر و فرهنگشان را روشن نساخته تا جائیکه هنوز هم جوانی جرم به حساب می آید به عنوان آموزگاری والا در جمله ای کوتاه معیار شایستگی را در نماینده خود مشخص فرموده و گفت:
"و نباید هیچیک از شما به خاطر کمی سن با مدیریت عتاب ابن اسیر مخالف کنید زیرا، هر کس که سن بزرگتر دارد، برتر نیست، بلکه هر آنکس که برتر است، او بزرگتر است".
با توجه به مسائل گفته شده، می توان نقش نیروی انسانی را در پیشبرد اهداف و وظایف مهمی که بعهده دارند، بالاخص در بخش دولتی و در جهت اداره امور کشور، متوجه شد،و بدین ترتیب کار گزاران دولت را می توان جزو موثرترین ارکان تحولات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور به شمار آورد.
پیشرفتها و تغییرات سریع اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی و سایر امور در هر کشور اقتضاء می کند، که به مسائل نیروی انسانی اهمیت اص داده شود و تجهیز سازمانهای دولتی به نیروی انسانی متعهد و متخصص از هر لحاظ مورد توجه قرار گرفته و ساختار مناسبی برای برنامه ریزی نیروی انسانی در نظرگرفته شود.
لذا به منظور پیشبرد اهداف مستمر وغائی در هر واحد تشکیلاتی تامین نیروی انسانی از اهم مسائلی است که همواره مد نظر بوده است، اصل بکار گماردن افراد مناسب در مشاغل مناسب، ایجاب می کند که در امر انتخاب و گزینش متصدیان مشاغل نهایت دقت و کوشش به عمل آید.در انتخاب افرادنه تنها باید به دانش، بینش، تخصص، و مهارت افراد توجه کرد بلکه بخصوصیات خلقی، رفتاری روانی و گونه های رفتاری وی نیز اهمیت داده شود. این امر آنچنان درخور توجه قرار گرفته است که امروزه امر گزینش افراد با توجه به تمام ویژگیهای مربوطه بخش مهمی از فعالیتهای استخدامی شده است.
ظرافت نکات و دقایقی که اینک در امر جذب، انتخاب و گزینش معمول می گردد. اندیشمندان و دست اندرکاران را بر آن داشته است که از شیوه های علمی و عملی به مکانیزمهائی در این باره دست یابند، و با استفاده از آنها بتوانند با شناخت هر چه بیشتر به نحو شایسته تری نیروی انسانی را بکار گمارند.
برای آنکه اداره امور بدست افراد نالایق و بی کفایت نیفتد، و افراد شایسته از رسیدن به مناصیبی که اهلیتش را دارند محروم نمانند، در دین اسلام به دست اندرکارانی که می خواهند کارمند استخدام نمایند، دستور داده شده که:
1) در صورتیکه افراد لایق برای تصدی مقام و قبول مسئولیتی وجود داشته باشند، حکومت اسلامی نباید افراد کم قابلیت را بر آنها مقدم نماید. اصولاَ در بینش اسلامی که کلیه حرکتها با رنگ اخلاص و آهنگ عبادت آغاز و انجام می گیرد سعی بر این است تا آنانکه از شایستگی و لیاقت بیشتری برخوردار هستند، مقدم گردند. بر طبق اعتقاد مکتبی و وظیفه شرعی مدیریت و مسئولیت اداره یک تشکیلات در نظام اسلامی از آن کسی است که از نظر تقوا و عقیده و ارزشهای مکتب آگاهی، لیاقت و کفایت بیشتری داشته باشد.
2) اسلام هرگز به پیروان خود اجازه نمی دهد، که در اشغال مدیریت ها، از شیوه های غلط و خودخواهانه و شیطانی معمول شرق وغرب استفاده کنند. و مثلاَ در جلب توجه دیگران و برای گرفتن آراء بیشتر به تبلیغات سحرکننده و وعده های فریبنده متوسل شوند و در این رابطه از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل است که می فرمایند:
"قال الصادق (ع) ملعون من تراس، ملعون من هم بها، ملعون من حدث بها نفسه"
"امام صادق (ع)، فرمودند: از رحمت خداوند دور است آن بی صلاحیتی که با ظاهر سازی و تصنع، پست مدیریت را اشغال کند، یا برای رسیدن به آن تلاش نماید، یا چنین فکری را در سر بپروارند".
در فرهنگ اسلام، تقدم مفضول بر فاضل، عالم بر اعلم، صالح بر اصلح، جایز نیست، و هر گاه شخصی یا جمعی چنین عملی را آگاهانه و یا از روی عمد انجام دهند، و با وجود اعم و اصلح، عالم وصالح را جلو اندازند، بخدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده اند.
گواه بر سخن خود کلام گهربار نبی مکرم اسلام، حضرت محمد (ص) را می گیرم که می فرمایند:
"قال النبی (ص): من استعمل عاملاَ من المسلمین و هو یعلم ان فیهم من هوا ولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین".
"پیامبر خدا فرمودند: هرگاه کسی در نظام اسلامی فردی را به کار گیرد در حالیکه او می داند در میان مسلمانان برای اداره و پذیرش آن مسئولیت شخصی بهتر و شایسته بهتر و شایسته تر و به کتاب خدا و سنت پیامبر داناتر وجود دارد، به خدا و رسولش و امت اسلامی خیانت کرده است".
روایت فوق هشداری است برای دست اندرکاران اعم از آنانکه دیگران را دعوت به کار می کنند و حکم می نویسند، معرفی می نمایند و یا رای می دهند، تا مقامی را به شخص مورد نظر بسپارند. و در مقابل روایتی دیگر با همان لحن هشدار دهنده داریم که لحن تیز و تندش متوجه کسانی است که بر مسندها و پستها تکیه زده اند. و این روایت نیز از رسول اسلام است ه می فرماید:
"قال رسول الله (ص): من تقدم علی المسلمین و هو یری ان فیهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمین"
"پیامبر اسلام فرمودند: آن کس که بر دیگر مسلمانان در کارها پیشی گیرد، در حالیکه می داند در میان آن جامعه از او برتر و والاتر وجود دارد، به خدا و رسولش و مسلمانان خیانت کرده است".
بنابراین چنانکه افراد نالایق و بی کفایت بر افراد شایسته و با فضیلت مقدم گردند، اینکار نه تنها چرخ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را فلج خواهد کرد، بلکه دیری نخواهد پائید که مغزهای روشن و متفکر بی تفاوت گردیده و یا از کشور فرار خواهند نمود.
2) مسئولان باید توجه داشته باشند، که از استخدام کسانیکه می خواهند با اشغال مناصب اداری- روح آزمندی و خود پندی و جاه طلبی خود را اقناع کنند، و از این رهگذر به مقاصد شوم و اهریمنانه خود نائل گردند، خودداری نمایند. زیرا روشن است که آنها کارگزاری دولت را برای خدمت به خلق و امت بر نگزیده اند، بلکه تنها انگیزه آنها در این کار عملی ساختن منظورهای شیطانی و سوء استفاده از- بیت المال ملت است، سودمندی، بازدهی و پایداری هر سازمان، بستگی به توانائی و ظرفیت نیروی کارکنان و کارشناسان اساسی است. عمل انتخاب فقط جذب عده ای ازافراد نیست، بلکه با سنجش و اندازه گیری خصایص روانی ومعلومات آنان نیز سر وکار دارد. که این امر خود دانشی وسیع و گسترده است.
انتخاب نه تنها با رفع نیازمندیهای کنونی سازمان ارتباط دارد، بلکه فعالیتی است که آینده هر سازمان را پی ریزی می کند. از اینرو نتایج حاصل از گزینش و انتخاب می تواند آینده سازمان را تضمین یا تضعیف نماید.
انتخاب افراد مهمترین جنبه امور استخدامی است. اگر دقیق بیندیشیم آشکار می شود که فعالیتهای انجام شده در زمینه گزینش افراد در حقیقت شکل دهنده وضعیت مالی هر سازمان و مهمترین سرمایه گذاری برای استفاده از نیروی انسانی در طول قریب به 30 سال الی 50 سال خدمت و بازنشستگی آنها است. برای تامین نیروی کار در هر سازمان استفاده از روشهای علمی شرط اساسی و اولیه است. اگر افرادی به مشاغل نامناسب گمارده شوند، نه تنها قادر نیستند، سطح کار و فعالیت را به حد نصابها واستانداردهای لازم برسانند، بلکه در فشارها و تنشهای عاطفی و روانی نیز قرار می گیرند. تنشها و ناراحتیهای ناشی از کار و شغل آدمی را ناگزیر به فرار از کار می کند، عدم تطابق توانائیها با نیازمندیهای شغل منجر به افزایش دفعات غیبت، بیماری، نقض مقررات و قوانین، تضاد و تعارض با روسا، همکاران و زیردستان می شود.
هر گاه چنین کارمندانی از کار کناره گیرند. نتایج ناشی از آناز لحاظ اقتصادی و نیروی انسانی و کاهش بازدهی کار برای موسسات و سازمانهای بسیار گران تمام می شود.
اغلب کارمندانی که برای کاری مناسب نیستند، چنانچه به کار مناسبی منطبق با خصایص و توانائیهای خود گمارده شوند، راضی و خرسند شده و در کار و وظیفه خویش مفید و موثر واقع می شوند.
نکته اساسی در هر نوع گزینش شغلی ایجاد ارتباط بین دو عامل اصلی، یعنی شغل و شاغل است، از زمانی که جوامع صنعتی رو به توسعه گذاشته و مشاغل و حرف گوناگون پیدا شده، برای جلوگیری از ضایعات کار و اتلاف سرمایه و نیروی انسانی این ارتباط مورد توجه قرار گرفت، واساس هر نوع انتخابی براصول زیر مبتنی گردید:
1) شناخت شغل، خصوصیات، شرایط و مهارتهای مورد نیاز آن.
2) شناخت فرد، سوابق، تجارب، تحصیلات، استعدادها و خصایص شخصی و رغبتی او.
3) ارتباط دادن بین دو اصل اول و دوم بر پایه ملاکها و معیارهای علمی، ارزشی و استنتاج منطقی.
جنگ جهانی دوم در تهیه روشهای علمی انتخاب، نتایج فوق العاده ای بر جای نهاد، زیرا ضرورتهای حاد جنگی و میهنی نیاز به نیروی انسانی عظیمی داشت و در کشورهای بزرگی نظیر انگلستان، آمریکا، شوروی، چین، آلمان و ژاپن میلیونها زن و مرد می بایستی بسرعت در نیروهای ارتشی جذب شوند، ویا در صنایع و کارخانه ها برای تهیه و آلات و ابزار جنگی کار کنند، نیازی چنین شدید و فوری ایجاب می کرد که تحقیق و پژوهش شیوه ها و روش های جدیدتری برای گزینشی افراد و انتصاب آنها در مشاغلی که مناسب با سوابق تحصیلی و تجربی استعدادها و مهارتهای آنها باشد، بیابند. وطبعاَ نیز در این راستا اشتباهاتی نیز بروز می کرد، ولی کوششهای گسترده در عوض شش سال جنگ راههای با ارزشی بایسنجش و اندازه گیری خصایص انسانی و پیش بینی توفیق افراد در مشاغل منتصب پدید آورد.
بدیهیاست که شرایط آن زمان طبیعی و عادی نبود، سربازگیری و نام نویسی برای خدمات نظامی اجباری بود، و متصدیان امور می توانستند افراد را علیرغم میل و علاقه آنها در رشته های مورد نیاز ارتش و کشور بکار گیرند.
از پایان جنگ جهانی دوم تا کنون در شناخت و سنجش خصایص آدمی و انطباق آن با نیازمندیهای شغل پیشرفتهای مهمی حاصل شده است اینک می توان گفت که استفاده از فنون و شناخت و ارزشیابی خصایص افراد و انطباق آن با نیازمندیهای شغل امری غیر قابل اجتناب است.
برخی از دانشمندان جریان گزینش شغلی را شامل سه مرحله "یافتن"، "سنجیدن" و "گماردن" دانسته اند، بطوریکه یادآوری شد، گزینش جریان تطبیق، دو عامل است، یکی فرد و دیگری شغل، توانائیها و استعدادهای فرد، باید با نیازمندیها و خصایص شغلی محیطی حتی، حقوق و پاداشها و سایر جنبه های آن انطباق یابد، از اینرو فردی که به انتخاب و انتصاب می پردازد، باید دارای شرایط زیر باشد:
الف) آگاهی و دانش، نسبتاَ وسیعی از شغل مورد نظر داشته باشد.
ب) با توسل به وسایل ارتباط جمعی، توجه و علاقه داوطلبان واجد شرایط را برای شغل مزبور جلب کند.
ج) با استفاده از فنون و روشها و وسایل مختلف ابتداء به سنجش خصایص افراد و سپس به انتخاب آنان بپردازد.بطور کلی برای آنکه بتوانیم در جامعه اعتماد و اطمینان بوجود آوریم، و اشخاص لایقی را به مناسب مناسبی بگاریم، بایستی در گزینش و پذیرش نیروی انسانی اصل را بر پایه انتخاب اصلح استوار نمائیم، زیرادر گزینشها، حقوقی مردم مطرح است و کوچکترین غفلت گناه بزرگی را بدنلا خواهد آورد.پس ضرروت ایجاب می نمایا. جهت تحقق این امر خطیر، افرادی بکار گرفته شوند، که اهلیت و تصدی احراز آن مقام را داشته باشند. بنابراین ما برای انتخاب شایسته به انتخاب کنندگان صالحی که بی طرفاه ارزیابی و گزینش نماید نیاز داریم.
نتیجتاَ اینکه: انتخاب و انتصاب درست در کرش چرخهای اداری و پیشرفتو بقاء هر سازمان رفع تبعیض و اعمال نفوذ و مالاض در پیشرفت و ترقی یککشور اثرات حیاتی دارد، گزینش جراین تطبیق بین دو عامل است یکی فرد و دیگری شغل زیرا توانائیها و استعدادهای رد باید با نیازمندیها و خصوصیات شغل محیط و سایر جنبه ها انطباق یابد، هدف اصلی انتخاب کارکنان را باید، توجه به این اصل دانست که افراد تا سر حد امکان در مشاغل و مناسبی بکار گمارده شوند که به حد اعلاء انطباق و سازگاری در آن برسند.
در انتخاب و گزینش کارگزار شایسته این امر مهم باید مد نظر قرار گیرد که از یکسو انتخاب کننده باید اصلح و واجد شرایط روحی، اخلاقیو صلاحیت اعتقادی و تخصصی باشد، و از سوی دیگر قادر به تشخیص توانائیهای فردیو شغلی انتخاب شونده و تطابق آن با نیازهای شغلی مد نظر باشد، ضمناَ پس از انتصاب نیز ارزیابی عملکرد فرد در محیط و با افراد از بعد انسانی، اداری و تخصصی حائز اهمیت بوده و در صورت نارسائی باید، با مکانیزمهائی از قبیل آموزش، جابجائی و ارشاد رد جهت اصلاح فردا اقدام نمود. فردا انتخاب شده، در احراز شغل و منصب باید خدمت به خلق را نسبت به اهداف شخصی و کسب منافع فردی ترجیح داده و مقدم دارد.

فصل ششم:
بررسی شرایط و اوصاف یک مدیر موفق از دیدگاه اسلام

الف: طرح بحث
1-اشراف مدیر
2- قدرت مدیر
3- قاطعیت مدیر
4- مدیر مجری قانون
5- کار امروز را به فردا نینداختن مدیر
6- ایجاد جو تشویق و تنبیه
ب- معرفی عوامل موثر در موفقیت مدیر
1- اختیار
2- اعتماد به نفس
3- تنظیم وقت و تقسیم کار
4- ایجاد روابط صمیمانه انسانی
5- گذشته نگری
6- آینده نگری
7- ابهام زدایی

الف) طرح بحث
در فصل گذشته پیرامون معیارهای شایستگی در مدیریت اسلامی سخن گفته شد، و سه معیار را به عنوان معیارهای اساسی و کلی در مدیریت اسلامی بر شمردیم که عبارت بودند از:
"تعهد"، "تخصص" و "کفایت".
البته باید توجه داشت که اسلام این به معیار را در کلیه کارها لازم می داند و هیچ مسئولیت ریز و درشتی را به فرد یا افرادی واگذار نمی کند. مگر اینکه دارای این سه خصوصیت باشند. ولی آنچه را که باید در بحث معیارهای شایستگی مدیر بیشتر مورد توجه قرار داد. معیار "کفایت" است که باید آنرا بهتر و بیشتر بشناسیم.
همانگوه که میدانیم کفایت نسبت به هر کاری معنی خاص خودش را می دهد، چنانچه معیارهای کفایت در فرماندهی ارتش با معیارهای کفایت در مهندسی کشاورزی و همه اینها با معلمی در کلاس تفاوت فراوان دارد. زیرا سازمان بندیها، برنامه ها، شیوه های عملکرد، روحیه های مناسب، اهداف، میزان بار فرهنگی، اقتصادی و عاطفی، همه و همه از مسائلی هستند که کارها طبع خاصی را طالبند. ولذا بعضی از مدیریتها بخاطر طبعی که دارند، معیارهای کفایتی ویژه ای می خواهد که اینجانب سعی دارم در اینجا به توضیح آن معیار کفایتی که جنبه کلی و عمومی نسبت به همه کارها دارند، و در هر نوعمدیریتی باید در نظرگرفته شود، بپردازم.
1) اشراف مدیر
از موضعی برتر به کارها نگریستن را "اشراف" گویند، و مدیر از موضع اشراف با دید دقیق مدیریت حضور خویش را در صحنه فعالیت اعلان میدارد و این مطلب را میدانیم که حضور بر دو نوع می باشد:
یکی حضور شخص و دیگی حضور شخصیت که هر مدیری می تواند از این دو طریقی واحدهای تشکیلاتی خود را نظارت و هدایت کند. مدیی که تنها از طریق حضور شخصی و فیزیکی اشراف بر کارها را می طلبد، هرگز مدیر خوبی نخواهد بود، زیرا بخاطر مدیریتهای فراوانی که در اینگوه نظارت وجود دارد، چنین مدیریتی را غیرممکن می سازد، ولی مدیرانیکه می کوشند تا از طریق هدایتها قاطعیتها، برنامه ریزیها، افکار و اندیشه خود را و به تعبیر دیگر شخصیت خود را در واحدهای گوناگون یک سازمان و در محیط فعالیتهای متنوع تشکیلات حاضر سازند و مدیریتی فراگیر دارند، چنین مدیرانی همانند چتری کلیه اجزاء و اندام سازمان را در زیر پوشش خود قرار می دهند و یا بهتر است بگویم، همانند قلبی با طپش مداوم خون را به اتمام اعضاء و تک تک سلولهای بدن می رساند، تا نارسائیها با سرعت سامان یابد و سامان یافته ها نیز شتابی بیشتر گیرند امامت در نظام حکومتی اسلامی، که نوعی مدیریت بر امت می باشد و امام بر این مسند مقدس تکیه می زند، اشراف و حضور خود را بیشتر از این طریق اعمال می کند.
با اینکه ضرورت حضور فیزیکی مدیر در بعضیاز مقاطع مدیریت و تاثیری که چنین حضوری می تواند داشته باشد غیر قابل انکار است ولی شخصیت مدیر را فراگیرتر، کاملتر و مفیدتر می دانیم، به عبارت دیگر حضور شخصی مدیر را مقطعی و حضور شخصیتی او را بنیادی به حساب می آوریم.
رهبر پرهیزگاران جهان حضرت علی(ع) به هنگام تفویض منصب مدیریت، به عنوان استاندارد منطقه مصر به مالک اشتر او را به چنین دیدی مسلح می سازد و پس از آنکه سفارش موکد خود را درباره محرمانه و نیازمندان جامعه بیان می دارد که سهم آنان باید از بیت المال بطور منظم پرداخت شود می فرماید:
"فان للاقصی منهم مثل الذی للادنی"
"دورترین آنها (افراد) همان سهم را می برد که نزدیکترین آنها دارد"
حضرت علی (ع) در این فراز می خواهد، چنین نتیجه بگیرد که مدیر تنها نباید در مدیریت جلوی پایش را ببیند، مثلاَ آنکس که نزدیکتر است از هدایتها، تشویقها، امکانات مادی و معنوی بهره مند گردد، ولی آن کارمند دورتر از نظریه فراموشی سپرده شود، بطوریکه کمترین اطلاعاتی از فعالیتهای مثبت و منفی و یا نیازمندیهای معقول و مشروع او در دست نباشد، و طبعاَ چون او از چشم دور است، از دل و فکر هم دور باشد، و از همه امکانات محروم بماند.
آنروز که عثمان بن حنیف که به عنوان فرمانده حضرت علی(ع) در مصر بوده و در یک مهمانی نامطلوبی شرکت می کند، و این خبر به گوش آنحضرت می رسد، سخت برآشفته می شود و طی نامه ای نماینده خود را مورد ملامت قرار می دهد و در این نامه او را به زیر سوال کشانده که چرا مستمندان و بیچارگان را در حوزه مدیریت خود نمی بیند و حضور خویش را نسبت به گرفتاریهای فراوانی که دارند، با عمل و همدردی اعلان نمی کند، سپس برای آگاهی او خود را شاهد می آورد و می فرماید:
"من اگر بخواهم می توانم، از عسل مصفی و مغز گندم و از تارهای ابریشم برای خود لباس فراهم کنم، ولی ای وای که هوای نفس بر من مسلط گردد، و حرص مرا بر دام اندازد، در حالیکه در حجاز و یمن شکمهای گرسنه ای وجود دارند که قرص نانی را برای سیر شدن ندارند.
امام در این بیان زیاب خود، اشراف مدیر رابر حوزه مسئولیتش لازم دانسته و خود را به عنوان مدیریت جامعه اسلامی که در نقاط دور دستی همانند حجاز و یمن حضور دارد مثال می آورد.
2) قدرت مدیر
مدیریت بار سنگینی است که بر دوش مدیر گذاشته می شود تا آن بار رااز میان راههای پرپیچ و خم و گردنه های تیز و تند، به سر منزل مقصود برساند و لذا برای تقریب ذهن، باید همان شعر شاعر را زمزمه کرد که:
کار هر بز نیست خرمن کوفتن گاو نر می خواهد و مرد کهن
بنابراین کسی که بر مسند مدیریت تکیه می زند، باید قدرت کشیدن این بارگران را داشته باشد، تا مشکلات، او را از پای در نیاورد، و اینکه میزان و مقدار توانائی، با میزان ومقدار گستردگی، حساسیت، لطافت و سنگینی مسئولیت رابطه مستقیم دارد، جای هیچگونه بحثی نیست ولی آنچه در یک جمله پیرامون مقدار توانائی مدیر می توان گفت اینست که:
دو صد من استخوان خواهد که صد من بار بردارد
بسیارند مدیرانی که در شرایط عادی و طبیعی، مدیر خوبی هستند و کارها را با درایت و دقت به پیش می برند، نظارت خویش را بر واحدها اعمال می کنند، و نتیجه مطلوب را بدست می آورند، ولی همینقدر که حالت طبیعی کارها بهم خورد و تب های مختلف در پیکر سازمان، نوسان بوجود آورده و واحدهای گوناگون دچار هیجان گردید، رنگ از چهره می پرانند، دست و پای خود را گم می کنند و چون جسم بیجانی اسیر موجهای برخاسته در سطح سازمان شده و عاقبت او را به بر کناری می اندازند.
از دیدگاه اسلامی مدیرخوب کسی است که به هنگام پدید آمدن مشکلاتدر حوزه مسئولیتش، همانگونه استوار و آرام عمل می کند و با روحی مطمئن و اندیشه های قدرتمند، با نوسانها و هیجانها برخورد می نماید، که در شرایط عادی و طبیعی برخورد داشت.
اما متقین حضرت علی(ع) در دستور کاری که به مالک اشتر داده است، او را در واگذاری مدیریت ها چنین توصیه می کند:
"واجعل لراس کل امر من امورک راساَ منهم لایقهره کبیرها، و لایتشتت علیه کثیرها".
"ای مالک: برای هر کاری از کارهای اجتماعی – سیاسی و اقتصادی خود مدیر و رئیسی را تعیین کن، مدیری که دارای این دو ویژگی باشد".
1) بزرگی و عظمت کار او را ناتوان و مغلوب نسازد.
2) زیادی و تراکم کار پریشان و رنجورش ننماید.
در نامه دیگری که حضرت علی(ع) به قثم بن عباس (فرماندار مکه) می نویسد، چنین تذکر می دهد که: طبق یک سلسله گزارشات مطمئن، جمعی از مزدوران و فریب خوردگان حکومت وقت برای تبلیغات سوء و ایجاد شکاف و درگیری ما بین مسلمانان در ایام حج به مکه اعزام شده اند، تو باید به این تذکرات عمل کنی:
"فاقم علی ما فی یدیک قیام الحازم الصلیب… و لا تکن عندالنعماء بطراَ، و لا عندا الباسا، فشلاَ".
"در برابر این توطئه خائنانه که از طرف دشمن طراحی گشته است، باید:
1) در مسند مدیریت و حکومت مکه که به تو واگذار شده است، سخت مقاوم و پایدار باشی، مقاومتی مداوم همراه با درایت و لطافت.
2) در چنین شرایطی اسیر دست خوشیهای فراوان نشوی که نتیجه ای جز غفلت و فراموشی، سرکشی و خود بزرگ بینی نخواهد داشت.
3) به هنگام هجوم سختی ها و ناگواریها، دلباخته و هراسان مباش که در مدیریت خود با شکست و ناکامی روبرو خواهی شد.
مدیری که عظمت و کثرت کارها او را از پای درآورد، و در جنین شرایطی قادر به حل آنها نباشد، شایستگی تکیه زدن بر مسند مدیریت را ندارد، و چه زیبا سخنی است از امام هفتم شیعیان، حضرت امام موسی بن جعفر (ع) که فرمود: اینگونه انسانهای صدرنشین ضعیف، که قادر به حل مشکلات نیستند، جزوکم خردان و احمقها محسوب می شوند.
همچنین از حضرت علی(ع) نقل است که فرمودند:
"بالای مجلس ننشیند مگر مردی که دارای سه خصلت باشد:"
1) آنگاه که سوال شود، پاسخگو باشد.
2) آنگاه که دیگران از سخن گفتن عاجز شوند، سخنگو باشد.
3) آنگاه که به اندیشه های خیرخواهانه نیاز گردد، راه پویان را ره گو باشد.
هر گاه این سه خصلت در او نباشد و در صدر بنشیند، احمق است."
مدیر اسلامی که در راس تشکیلات قرار می گیرد، باید دارای این قدرت و ویژگی باشد که پرسشهای مردم را آگاهانه جوابگو و بعنوان زبان تشکیلات بیانگر دردها، و با نظرهای مفید خود هدایت گر مغزها و مشیها باشد.
حضرت علی (ع) در این موردمالک اشتر را جنین راهنمائی کرده و می فرماید:
"پس ای مالک، در میان کارهای گوناگون و فراوان، کارها و مسائلی است که باید شخصاَ خودت انجام دهی، مثلاَ آنجا که کارمندان و مسئولان دفاتر از انجام آن عاجز شوند و یا کارهائی مانند خواسته های مهم مردم که دستیارانت قادر به انجام نیستند."
مدیر اسلامی باید از آنچنان قدرتی برخوردار باشد که هر گاه کارمندانش به بنبست رسیدند، چون فرشته نجات بن بست ها را بگشاید و بر مشکلات که پیش آمده، مشکل گشا باشد و گره های کور کارها را با سرپنجه پرتوان خویش باز نماید او باید مصداق روشن کلام حضرت علی(ع) باشد که می فرمایند:
"کن کالطبیب الرفیق الذی یدع الدواء بحیث ینفع"
" در برخورد با مشکلات همانند طبیب شفیقی باش که دارو را در موضعی می ؛ذارد که درمان بخش بیمار گردد."
پیامبر اسلام در واگذاری پستها و سپردن مسئولیتها به اشخاص، قدرت و کفایت متناسب با کار را یک اصل به حساب می آورد و گاهی با وجود شخصیتهای سرشناس و دارای موقعیت چشمگیر اجتماعی، کسانی را برای اداره امور بر می گزیند و مدیریتها را به آنها می سپرد که از نظرسن، چوان و از نظر موقعیت اجتماعی، آنچنان در نظر نبودند، ولی چون قدرت اداره را داشتند، میدان مدیریت را به آنان واگذار می کرد. به چند نمونه در انتخاب مدیران که توسط پیامبر اکرم (ص) صورت گرفته توجه می نماییم:
1) مردم مدینه دو نفر از بزرگان را به نمایندگی از طرف خود خدمت پیامبر اسلام به مکه فرستادند تا از نزدیک با پیامبر خدا ملاقات کنند و سخنانش را بشنوند، آنان وارد مکه گردیدند و به محضر پیشوای اسلام شرفیاب شدند، پس از استماع سخنان آن حضرت اسلام آوردند و از پیامبر تقاضا کردند تا نماینده ای را جهت ارضاد مردم مدینه به آن شهر اعزام نمایند، تا قرآن را به مردم بیاموزد و با هدایت و ارشادات خود آنانرا به اسلام دعوت کند، پیامبر اکرم(ص) نیزمصعب بن عمیر که یکی از اصحاب جوان خود بود را برای اینکار انتخاب کرد و به مدینه فرستاد. وی اولین کسی بود که در مدینه نماز جمعه را اقامه نمود و با مدیریت آگاهانه خود تحول عظیمی را در آن شهر بوجود آورد و زمینه را برای ورود پیامبر به مدینه آماده ساخت.
2) بعد از فتح مکه نیز پیامبر اسلام با وجود مشایخ و بزرگان عرب، شخصی را به نام عتاب این اسید را که سن او بیش از 21 سال نبود به فرمانداری مکه انتخاب کرد و چون قدرت اداره کردن امور را در این جوان می دید، به اعتراض دیگران توجه ننمود.
3) پیامبر خدا (ص) همچنین در روزهای آخر عمر خود لشکر عظیمی را برای جنگ با کشور رم بسیج کرد، روزیکه برای تعیین فرماندهی به مقر سپاه آمد، شیوخ عرب و شخصیتهای با سابقه از مهاجر و انصار در میان این لشکر فراوان بودند، ولی آن حضرت اسامه بن زید را که 18 سال سن داشت به فرماندهی منصوب کرد و از همه افسران و سربازان خواست تا از دستورات فرمانده شایسته و لایق خود پیروی کنند. در نظام حکومتی علی(ع) نیز یکی از معیارهای انتخاب مدیر، قدرت بود و نمونه های فراوانی در تاریخ حکومت علوی وجود دارد که چهره های بسیار محبوب با همه اعتماد و ایمانی که در آن وجود داشت ولی چون مرد اداره امور نبودند و در مدیریت قدرت لازم را نداشتند، آنان را از راس تشکیلات بر داشته و مسئولیت را به کسانی سپرده اند که از عهده انجام آن برآیند.
در حکومت حضرت علی (ع) و در میان چهره های مورد اعتماد امیر مومنان، محمد بن ابی بکر جایگاه ویژه ای داشت. محمد بن ابی بکر که مدیریت حکومت مصر به او سپرده شده بود، بعد از چند مدتی در پست فرمانروائی مصر از عهده انجام کار بر نیامد، با اینکه علی (ع) محمد ابن ابی بکر با شنیدن خبر عزل خود دلگیر شد و آن طور که از متن نامه حضرت علی (ع) بر می آید، دلگیری محمد نه به خاطر مقام بوده است، بلکه از این جهت که مبادا مرتکب خطائی شده باشد، که حضرت علی (ع) او را به این نکته توجه می دهد و می فرماید:
"به من خبر رسیده پس از اینکه تو را از منصب مدیریت برداشته و مالک اشتر را بجایت نصب کرده ام، دلگیر شده ای، این تعویض برای سستی و کندکاری تو در منصب، کوشش و یا افزودن تلاش تو انجام نگرفته است، بلکه تو کوشش خود را کرده ای ولی حکومت و مدیریت بر سرزمینی همانند مصر، نیاز به فردی قویتر دارد، و بر همین اساس، مالک اشتر را انتخاب نمودم، و اگر حکومت مصر را از تو می گیرم، مدیریت دیگری که هم آسانتر و هم از نظر روحی مناسبتر باشد، به تو می سپارم."
بنابراین یکی از ویژگیهای مدیریت، داشتن "قدرت" است و البته نه یک نوع قدرت، بلکه باید دارای قدرتهای گوناگون باشد، از جمله:
1) قدرت نوآ‎وری و ابداع "ابتکار"
2) قدرت تجزیه "جدا سازی و کوچک نمودن" و ترکیب "به هم پیوستن و ارتباط دادن"
3) قدرت ارائه دلیل "منطق و متکی به برهان"
4) قدرت بسیج انگیزه ها برای کارهای دسته جمعی "هدایت"
5) قدرت در تصمیم گیری و اجراء "قاطعیت"
6) قدرت کنترل بر خود و بر دیگران "اشراف"
7) قدرت پذیرش حق و تسلیم در برابر آن "انصاف"
3) قاطعیت مدیر:
یکی از خصوصیات لازم مدیریت، برش و قاطعیت در کار است و مدیر با این خصوصیت همانند تیغ تیزی می برد و با برداشتن مشکلات از سر راه، کاروان سازمان را هر چه سریعتر به طرف مقصود به پیش می برد.
همانگونه که از کلمه "قاطعیت" بر می آید این کلمه از ریشه قطع به معنی بریدن و جدا کردن گرفته شده است که واژه مقابل آن وصل است و استخدام چنین کلمه ای در اینگونه موارد، به خاطر این است که افراد قاطع، مشکلات کارها را می برند و با برداشتن موانع گوناگون، جاده را برای پیشرفت هموار می سازند.
متاسفانه برداشت غلط بعضی از کوته فکران و ساده اندیشان باعث گردیده است تا شلوغ کاریها، بی کدار به آب زدنها، دقت نکردن ها و تصمیم گیری های عجولانه قاطعیت بدانند و بسیاری دیگر هم، استبدادها و خشونت ها و از موضع درکتاتورها بر خورد کرد ن را قاطعیت به حساب آورند که باید گفت: چنین برخورد هائی را به قاطعیت تفسیر نمودن، دور از منطق و عقل و انصاف است. و لذا برای رفع این ابهامات قاطعیت را معنا می کنم:
هرگاه مطالعات لازم برای انجام کاری صورت گرفت، پیشنهادها و نظرات دیگران هم بدست آمد، و از همه مطالعات و پیشنهادها به نتیجه واحدی رسیدیم و سپس زمینه اجرای عمل هم از هر جهت فراهم بود، تصمیم برخاسته از همه این تلاشهای آگاهانه را با جدیت و جرات در چارچوب قانون اجرا کردن آن را "قاطعیت" می نامند.
در منابع اسلامی واژه "عزم" که به معنی آهنگ اجرای کار، و تصمیم قاطع برای انجام عمل می باشد، یکی از نشانه های رشد و وسیله ای برای رسیدن به سعادت انسان به شمار می آید و لذا به اعمال واجب مانند نماز، روزه، حج، جهاد و زکات …. که انسان را می سازند و زمینه "تقرب الی الله" را فراهم می کنند، "عزائم" گفته می شود.
عزم و قاطعیت یکی از صفات پیامبران است و هیچ رسولی از جانب خداوند برای هدایت و ارشاد امت خود مبعوث به رسالت نشده است که از صفت عزم و قاطعیت برخوردار نبوده باشد. مراجعه به قرآن کریم، به ویژه آیات مربوط به تلاشهای مخلصانه پیامبران بزرگ الهی و توصیه های خداوند به آنها می تواند مفهوم قاطعیت را هر چه بهتر و بیشتر روشن سازد.
در آنجا که قرآن از شیوه های برخورد پیامبر اسلام سخن به میان می آورد و از رحمت و محبت و مردم دوستی آن حضرت می گوید و راه بخشش و آمرزش را برای گناهکاران و بازی خوده های نادان پیشنهاد می نماید، چنین می فرماید:
"و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله"
"ای پیامبر، آنکه که برای جنگ با سرکشان و ستمگران خود را آماده می کنی مشورت کن، پیشنهاد های افراد خیرخواه و نظرات انسانهای آگاه را بگیر و چون مقدمات کار سنجیده شد، عزم خود را با توکل بر خدا جزم کن."
بعد از اینکه جوانب کار سنجیده شد وهمه مقدمات، فریاد اجراء سر داد، مدیر تصمیم به انجام عمل می گیرد و با تمام توان تصمیم خود را به مرحله اجرا در می آورد، مدیر اسلامی در چنین شرایطی قاطعیت لازم را دارد.
چه بسیارند مدیرانیکه بعد از همه مقدمات و آمادگی شرایط، شجاعت تصمیم گیری را ندارند یا آنگاه که تصمیم می گیرند تصمیمشان همراه با دلهره و لرزش است، گامی به پیش می نهد و گامی به عقب می گذارند و آن قدر با تصمیم ضعیف خویش بازی می کنند که به نیمه راه نرسیده، با شکست روبرو می شوند.
مدیری که در مسند مدیریت، جریان کارها را هدایت می کند در هر روز با چندین نوع کار، روبرو می شود که نیاز به تصمیم گیری و قاطعیت دارد و اگر او از شجاعت لازم در امر تصمیم گیری برخوردار نباشد، هرگز نمی تواند مدیری مفید و موثر باشد.
دلهره ها و وحشتها، در مسیر دفاع از حق و در طریق اجرای عدالت، هرگز انسان را به نور و درخشش نمی رساند، چنانکه این نکته ظریف را امیر مومنان حضرت علی (ع) از قول پیامبر اسلام، برای مالک اشتر نقل می کند:
"لن تقدس امه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع"
"هرگز مردمی به پاکی و آراستگی نخواهند رسید که در میان آن مردم بدون ترس و دلهره، حق ناتوان، از توانا گرفته نشود"
آن روز که علی (ع) مالک اشتر را به عنوان استاندار حکومت اسلامی به مردم مصر معرفی می کند، مردم آن سرزمین را به مدیری "قاطع" بشارت می دهد و می گوید:
"فانه سیف من سیوف الله، لاکیل الظبه ولانابی الضریبه"
"همانا مالک، در برندگی و قاطعیت، چون شمشیری از شمشیرهای خداوند است که تیزی آن کند نمی شود و بهرجا که فرود آید، بی اثر نمی گردد."
4) مدیر مجری قانون:
یکی از ویژگیهای لازم مدیریت، داشتن روحیه تسلیم در برابر قانون است. زیرا مدیری که در مقابل قانون و ضوابط، روحی سرکش دارد، هرگز نمی تواند برای تشکیلات مفید باشد. او باید در چارچوب مسئولیت خود، تنها به اجرای قانون بیاندیشد و رابطه های حسبی و نسبی، اغراض ویرانگر شخصی را بر اصول قانونی تحمیل ننماید.
قانون در جامعه اسلامی، سرچشمه از وحی می گیرد و آئین نامه ها و دستورالعملها، ساختار تشکیلاتی، تنظیم روابط، شیوه های اجرا، همه باید هماهنگ با قانون خدا باشد و مدیر اسلامی به عنوان مسلمانی معتقد، خود را در برابر فرمان خالق مکلف می داند و هیچگاه فرمان نفس را بر فرمان "رب" و یا خواست شخصی را بر خواست خداوندی مقدم نمی دارد. در فضائی که فکر و فرهنگ اسلامی می درخشد و مدیری که بر اساس ارزشهای اسلامی می اندیشد، با ایمان به مبانی مذهبی، با اعتقاد به محوریت انسان و با تربیتهای سازنده و جامع، هرگز حاضر نیست که روابط را جای ضوابط بنشاند، چون او را اعتقاد بر این است که اگر در هر نظام و تشکیلاتی، تبعیض و تقلب بوجود آید، ظلم و ستمگری خضور پیدا می کند و با حضور ظلم و ظالم، هیچ نظامی دوام نخواهد آورد و عاقبت آن نظام همراه با مسئولانش به هلاکت خواهند رسید.
در نظامهای طاغوتی، معیارهای ارزشی بر محور خواسته ها و امیال شخص طاغوت می چرخد و بر محور حق و عدل و انصاف نمی چرخد، لذا آنچه را که به نحوی وابستگی به طاغوت دارد مقدس می شود، هر چند لیاقتهای لازم را نداشته باشند، در چنین نظامی رابطه، جایگزین ضابطه می گردد و قانون در برابر متخلفین وابسته و به طاغوت، قدرت خویش را از دست می دهد و هیچگونه کاربردی نخواهد داشت.
مدیر اسلامی، باید از هر گونه حرکتی که قانون را تحت الشعاع قرار می دهد، جداًخودداری کند زیرا او که امکانات تشکیلاتی را در یک سازمان، به سوی هدفی متعالی هدایت می کند، باید بیش از دیگران پای بند به قانون باشد، به عبارت دیگر، مدیران اسلامی خود سمبل قانون و حرکتهایش مفسر و مبین ارزشهای مکتبی است.
روزی که پیامبر گرامی اسلام دست اندرکار تقسیم غنائم جنگی بودند، یکی از افراد رو به آن حضرت کرد و از وی خواست که در تقسیم غنائم به عدالت رفتار کند! پیامبر خدا فرمود:
"و یلک لم اعدل فمن یعدل"
"وای بر تو، اگر من عدالت نکنم، پس چه کسی عدالت کند؟!"
آری، اگر مدیری که خود مجری و حافظ قانون است، قانون را بشکند، چه انتظاری از دیگران می توان داشت؟ و آیا قانون شکنی مدیر به دیگر همکاران و در واحدهای مختلف سرایت نخواهد کرد؟ تاثیر برخوردهای مدیر را باید در دو بیت از زبان شیرین سعدی شنید که می گوید:
اگر ز باغ رعیت، ملک خورد سیبی بر آورند غلامان او، درخت از بیع
به نیم بیضه،که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ
در این زمینه باید به شیوه مدیریت امیرمومنان علی (ع) اقتدا نمود، او که در روزهای آغاز حکومتش در برابر افزون طلبان و خودخواهانی چون طلحه و زبیر قرار گرفته بود و آنها از امام (ع) می خواستند تا بر اساس معیارهای جاهلیت مدیریت کند، روابط را حاکم گرداند و قانون خدا را زیر پا بگذارد، ولی او با کمال صراحت و شجاعت موضع خویش را بیان داشت و با تکیه بر قرآن و پیروی از سنت پیامبر بزرگوار اسلام، اندیشه های مفسد را نا امید گردانیده و می فرمایند:
"فلما افضت الی نظرت الی کتاب لله و ما وضع و امرنا بالحکم به فاتبعته، و ما استن النبی (ص) فاقتدیته"
"آنگاه که مسند خلافت و مسئولیت مدیریت امت به من رسید، به قرآن کریم و قانون و احکام آن نگاه کردم و از قانونی که ما را به متابعت آن، امر نموده، پیروی کردم و سنت پیامبر (ص) را شیوه کار خود قرار داده و به آن اقتدا نمودم"
امیر مومنان (ع) در فرمان های خود به نمایندگان بارها تذکر داده است که حرکتهای خویش را در مسند مدیریت بر محور قانون شکل ببخشد و به آنان این توصیه را داشت که در جامعه اسلامی هرگز نباید ضابطه ها در برابر رابطه ها رنگ بازد و اگر چنین شد صاحبان نام و نان، قانون را اسیر خواسته های نفسانی خود خواهند کرد و ضعفاء و محرومین حقوقشان پایمال می شود.
حضرت علی (ع) مالک اشتر را در آستانه اعزام به مصر، چنین سفارش می کند:
"ای مالک، حق را در مورد آن کس که سزاوار آن است، از نزدیک و دور، خویش بیگانه اجرا کن و در اجرای آن با امید به ارزش اجرای حق در پیشگاه خداوند استوار باش، هر چند در اجرای حق به نزدیکان و دوستانت ضرر و صدمه ای وارد شود و اینگونه رفتار اگر چه بر تو سخت و سنگین است، ولی عاقبت و نتیجه آن را باید نگریست که عاقبتی نیکو دارد."
5) کار امروز را به فردا نینداختن:
مدیر اسلامی باید در احساس مسئولیت کردن، در توجه به لحظه لحظه های زمان داشتن، در بهره گیری از زمان و در استفاده از امکانات الگوی همه همکاران خود باشد.شکل و شیوه برخورد مدیر با کارهای روزانه، می تواند بهترین و موثریرین عاملی برای تحرک و یا رکود فعالیتها در داخل یک تشکیلات باشد. مدیر باید بخش قابل توجهی از آموزش ها و هدایت ها را در عمل بگنجاند و به اصطلاح شیوه غیر مستقیم (از طریق عمل) هدایت کند. و چون او در معرض دید و قضاوت دیگران است و مسئولیت رهبری تشکیلات را بر عهده دارد، نوع برخوردهای او در جهت مثبت یا منفی، می تواند با سرعتی هر چه بیشتر، بر روحیه دیگران تاثیر بگذارد، بر همین اساس، هر گاه مدیری از روی بی میلی و بی تفاوتی با کارها برخورد نماید، سلامت سازمان را در معرض خطر قرار خواهد داد. زیرا بی تفاوتی آفتی است که سرعت در اندام تشکیلات سرایت و کلیه سلولها را به بیماری و افسردگی مبتلا می سازد.لذا به خاطر جلوگیری از بیماری واگیر بی تفاوتی و عدم احساس مسئولیت، و نیز ایجاد شور و تلاش در واحدهای مختلف، باید راس تشکیلات که مدیریت قرار دارد، برخوردی زنده، فعال و مسئولانه با کار بنماید تا به اندام و اعضاء دیگر، نیرو و نشاط لازم را برساند.
برای چنین منظوری مدیر هرگز نباید کارهای امروز را به فردا بیندازد، زیرا اینگونه برخورد در حوزه مسئولیت نشانه عدم تعهد و آغاز یک فاجعه تشکیلاتی است، مدیریت که کارهای روزانه خود را به فردا اندازد طبیعی است که اگر بقیه دستیاران او، کارها را به پس فردا انداختند قادر به اعتراض و بازخواست نخواهد بود، چون از قدیم گفته اند:" رطب خورده منع رطب کی کند"
این موضوع روشن است که برای هر روزی، کاری مخصوص همان روز و وجود دارد که اگر آنرا انجام ندهیم طبعاَ باید از فرصتهای دیگر استفاده کنیم که آن فرصتها نیز کار خود را می طلبند نه کارهای گذشته را، در واقع کار امروز را به فردا انداختن به این معناست که کارهای فردا را انجام ندهیم.
آیا کسی که کارهای امروز را به فردا می اندازد و یا مراجعین امروز را وعده فردا می دهد، می داند که فردا چه خواهد شد؟ زنده است یا مرده؟ قادر است یا عاجز؟ مسئول است یا غیر مسئول؟ حضرت علی(ع) در این خصوص سفارش می کند که:
"لا تو خر اناله المحتاج الی عد فانک لاندری ما یعرض لک و له فی عد"
"حاجت محتاج را به تاخیر می ندازد، زیرا نمی دانی از اینکه فردا برای تو و او چه پیش خواهد آمد".
"می گویند، به یکی از پادشاهان، که از مسند قدرت بزیرش کشیده بودند پرسیدند: چه چیز باعث گردید تا حکومت را از تو بگیرند؟
گفت: عاملاصلی در زوال حکومت من این بود که کار امروز را بفردا می انداختم و چون کارهای گذشته را در فردا قادر به انجامش نبودم، خرابیو نابسامانی حوزه حکومت و مدیریت، مرا فرا می گرفت و لذا هر روز باید از مردم عذرخواهی و التماس می کردم که خرابی کارها به خاطر نداشتن فرصت می باشد، و عاقبت مردم هم تحمل این وضع را نکرده و مرا از سلطنت کنار گذاشتند."
در همین خصوص از امام صادق (ع) نقل است که فرمودند:
"عن ابیعبدالله (ع) قال: اعمل لکمل یوم بما فیه تر شد".
"امام صادق (ع) فرمودند: برای هر روز، کار همانروز را انجام بده که رعایت این روش مایه رشد تو خواهد شد."
همچنین سرور آزادگان و رهبر مومنان حضرت علی(ع) در نامه خود به مالک اشترک چنین توصیه می فرمایند که:
"وامض لکل یوم عمله فان لکل یوم فیه"
"ای مالک، کار هر روز را همان روز انجام بده، چون برای هر روز کاری مخصوص است".
6) ایجاد جو تشویق و تنبیه:
در مجموعه ای که پستهای مختلف، تخصصهای گوناگون و افراد متفاوت وجود دارد به خاطر هماهنگی بیشتر و عدم تداخل فعالیت ها، و احیاناَ کم نشدن سمئولیتها، قبل زهر چیز باید مرزهای مسئولیت، در هر بخش مشخص گردد تا مقدار تلاش و دلبستگی، میزان کارایی و دلسوزی افراد نسبت به نوع کارشان روشن شود چون مدیرموظف است تا فعالیت ها و تلاش ها، بی تفاوتیها و کم کاریها را با دقتی هر چه بیشتر زیر نظر بگیرد.
درست است که مدیراز مسند مدیریت نسبت به تمام واحدهای تشکلاتی و کلیه همکاران خود، دیدی یکسان دارد و از نظر قانونی وانسانی، تبعیض و دوگانگی رادر محیط کار، آفتی خطرناک برای مدیریت و تشکیلات می داند، ولی باید او به این نکته ظریف توجه داشته باشد که مخلصان و مفسدان، مجاهدان و گوشه نشینان پویاگران و بی تفاوتان، خدمتگزاران و خیانکاران، … هرگز با یکدیگر مساوی نیستند و در ارزیابیها و برخوردها نیز نباید مساوی باشند. قرآن کریم که یکی از نامهایش "فرقان" می باشد، یعنی جدا کننده حق از باطل، مشخص کننده مرزهای توحید از شرکت، عدل از ظلم…. این اصلمهم را با تعابیر گوناگون به ما می آموزد:
1- "قل هل یستوی الاعمی و البصیر"
"بگو ای پیامبر، آیا کورو بینا با هم مساویند؟"
2- "قل لایستوی الخبیث و الطیب"
"بگو ای محمد، پلید و پاکیزه کیسان نیستند"
3- "لایستوی اصحاب النار و اصحال الجنه"
"اصحاب جهنم و اصحاب بهشت مساوی نیستند."
4- "فضلالله المجاهدین علی القاعدین"
"خداوند مجاهدان را بر فرشتگان برتری داده است."
5- "هل تستوی الظلمات و النور"
"آیا تاریکیها و روشنائی ها را مساوی می دانی؟"
در اینگونه آیات، یکنوع مرزبندی بین افراد شایسته و فداکار با افراد ناشایسته و تبهکار بوجود آمده است که مدیر اسلامی، با توجه به این مرزها، که بر محور ارزشهای انسانی شکل می گیرد، موضع گیریها و ارزیابیهای خود را هماهنگ می سازد. هر چه او با حفظ معیارها و رعایت مرزها، از برخورد اصلاح طلبانه با افراد ناشایستدریغ نمی ورزد و با هدایتهای مخلصانه خود، نهایت کوشش را انجام می دهد، تا آنرا به مسیر صالحان بکشاند، ولی تا به آن ارزشهای والا معتقد نباشند، در آن طرف مرز قرار دارند و در محبتها و تشویق ها نباید یکسان باشند.
مدیر اسلامی در برخوردهای اصلاح طلبانه خود با افراد ناشایست و بی تحرک، اصل سازنده، "مولفه قلوبهم"
بر این اساس، مدیر باید دارای روحیه تشویق و تنبیه باشد، تابوسیله آن خدمت خدمتگزاران را او جی بیشتر بخشد و جلو بسیاریاز نابسامانیها را بگیرد. او هر تلاشگریراب ه مقدار تلاشها و همتهای مخلصانه اش نمره می دهد، قابلیتها را دقیقاَ زیرنظر می گیرد و فعالیت هر یک از افارد شاغل در سازمان را بر پایه قابلیت می سنجد.
به تعبیری دیگر مدیر اسلامی، باید در شیوه مدیریت، همانند پیامبران از روش "تبشیر" و "انذار" استفاده کند، گواه بر این مدعی، قرآن کریم است که می فرماید:
"فیعث الله النبیین مبشرین و منذرین"
"خداوند پیامبران را با سلاح تبشیر و انذار برانگیخت"
مقصود از "تبشیر" مژده دادن و ایجاد شوق و رغبت نسبت به نیکی کردن هاست، و مقصود از "انذار" بر حذر داشتن از کارهای زشت است.
حضرت علی (ع) نیز این نکته دقیق تربیتی و انسانی رادر دستورالعمل معروف خود به مالک اشتر گنجانده و می فرمایند:
"و لا یکونون المحسن و المسی عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیداَ لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریباَ لاهل الاساء و علی الاساء، و الزم کلاَ منهم ما الزم نفسه"
"ای مالک! هرگز نباید نیکو کار و بدکار، در پیشگاه تو یکسان باشند، چون چنین حرکتی، نیکوکاران را در نیکی کردن بی رغبت نماید و تبهکاران را به بدکاری وا دارد با هر کدام از آنها، بنابر آنچه که خود انتخاب کرده اند، برخوردنما."
در این زمینه شیوه مدیریت رسول گرامی اسلام، حضرت محمد (ص) را سرمشق خود قرار می دهیم و از آن بزرگوار، بیاموزیم که چگونه انسانهای وظیفه شناسی را تشویق، و افراد مختلف و قانون شکن را تنبیه می کرد. مدیران اسلامی باید بیاموزند که سلاح تشویق وتنبیه در مدیریت پیامبر تا چه حد کاربرد داشته و موثر بوده، و از آن استفاده نمایند از میان مطالب فراوانی که در این رابطه وجود دارد فقط به دو نوع از برخوردهای تشویقیو تنبیهی پیامبر اسلام اشاره کرده و اثراتآن را بیان می دارم:
1) خداوند به پیامبر دستور داده است که هر گاه مسلمانی برای پرداختزکوه به نزد تو می آید و بنابراین وظیفه شرعی و انسانی، زکوه مالش را می پردازد، تو بعد از دریافت زکوه او را دعا کن، چون دعای تو موجبات آرامش خاطر و مشوقی برای کارخیر او می باشد. در این رابطه می توان به قرآن مراجعه کرد، آنجا که خداوند می فرمایند:
"خذمن اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها وصل علیهم، ان صلواتک سکن لهم و الله سمیع علیم"
"از اموال آنها صدقه (زکوه) رادریافت کن، تا بدینوسیله پاک نمائی و زمینه رشد و پاکیزگی در آنها فراهم سازی و بر آنان دعای خیر بفرست، زیرا دعای تو مایه آرامش خاطر آنهاست و خداوند شنوا و داناست".
2) در سال نهم هجرت، پیامبر اسلام، مسلمانان را در یک بیج عمومی برای جنگ با کفار در سرزمین تبوک دعوت کرد، زیرا جمعی از بازرگانان این خبر را به مدینه آورده بودند که دولت روم سپاه عظیمی را برای حمله به قلمرو مسلمانان فراهم کرده است، پیامبر هم برای جلوگیری از این حمله، فرمان بسیج عمومی داد، به طوریکه در ظرف مدت کوتاهی، حدود سی هزار سرباز، با ده هزار اسب و دوازده هزار شتر آماده گردید.
فصل تابستان، گرمای هوا و زمان رسیدن میوه ها و دوری راه، مقابله با سپاه مجهز دولتروم و … همه زمینه هائی بود تا منافقین در یک حرکتهماهنگ مانع از رفتن مسلمانان به این جنگ شوند، فضای بسیار مناسبی برای آزمایش نیروهای مومن و منافق ایجاد گردیده بود، لذا جمعی از منافقان در این بسیج شرکت نکردند و بعضی دیگر هم از بین راه بازگشتند و دسته ای هم برای تضعیف و تخریب روحیه سپاه اسلام، مسلمانان را همراهی کردند.
نکته جالب توجه اینست که سه نفر از مسلمانان به نامهای کعب بن مالک – راره بن ربیع و هلال بن امیه نیز بدون هیچ عذری در مدینه ماندند و در خانه نشستن را، به حضور در میدانهای جنگ، وجهاد در راه خدا، ترجیح دادند.
بعد از مدتی پیامبر اسلام با لشکر سی هزار نفری خود وارد سرزمین تبوک گردید و گزارشات رسیده در مورد تجمع رومیان، بی اساس از آب درآمد، چون نیرویئی بار یحمله به قلمرو اسلام در آن سرزمین گرد نیامدهبود. پیامبر بیست روز همدر تبوک ماند و سپس بدون هیچگونه جنگی راه بازگشت به مدینه را در پیش گرفت.
وقتی پیامبر و سربازان همراه او به نزدیک مدینه رسیدند، مردم مدینه برای استقبال از لشگریان اسلام به خارج شهر رفتند، آن سه مسلمان متخلف هم در جمع استقبال کنندگان بودند، اینان به خدمت رسول خدا رسیدند و سلام کردند ولی آن حضرت روی از آنان برگرداند، آنها عذرخواهی کردند، باز هم پیامبر بی اعتنایی فرمودند و باایشان سخن نگفتند، چگونگی برخورد پیامبر با این سه نفر، با سرعت در میان مسلمانان پخش گردید، مردم و حتی زنان و خانواده هایشان، تبعیتاز پیامبر با آنان سخن نگفتند به هر کجا که می رفتند و با هر کس که روبرو می شدند، چهره ها از آنان بر می گردید تا جائیکه بقول قرآن "زمین بر آنها تنگ گردید"بعضی از این سه نفر به کوهها پناه بردند و حدود پنجاه روز آنجا بودند، تا اینکه از جانب خداوند آیه نازل شد و توبه آنها مورد قبول واقع شد و آنگاه مورد عنایت پیامبر و مسلمانان قرار گرفتند.
از اینگونه برخوردهای تشویقی و تبیهی در زندگی پیامبر و پیشوایان معصوم اسلام فراوان وجود دارد که در خور بحثی مستقل و گسترده می باشد، ولی چون یکی از عوامل مهم در تربیت نیروی انسانی شایسته و همچنین ایجاد شور و هیجان در نیروی کار جامعه و ایجاد انگیزه کاری برای کارکنان و تقویت روحیه عاطفی و انسانی افراد، تشویق و تنبیه است، لذا لازم می بینم در این مورد بخصوص بیشتر بحث داشته باشیم مدیرانی که می خواهند از عامل بسیار موثر "تشویق" و "تنبیه" استفاده کنند باید به این نکته توجه داشته باشند که تشویق و تنبیه جا دارد و آنان باید موارد و مواضع تشویق و تنبیه را بدانند و نیز به شیوه ها و آداب آن کاملاَ آشنا باشند، چون در غیر اینصورت نه تنها نتیجه مطلوب بدست نخواهد آمد، بلکه ممکن است که اثی معکوس نیز ببار آورد. بنابراین تذکر نکاتی چند، پیرامون تشویق و تنبیه را لازم می بینم که در اینجا به قسمتی از آنها به صورت فهرست وار اشاره می نمایم:
الف: تشویق
"تشویق" که به معنی ایجاد شوق کردن و راغب نمودن می باشد، باید نکات زیر را در برداشته باشد:
1) تشویق باید متناسب با کار باشد و لذا اگر تشویق بهصورت قولی است، در استخدام کلمات و ترکیب جملات مراقبت لازم است و اگر تشویق به صورت عملی است، نباید در پاداش زباده روی شود.
2) تشویق باید به موقع انجام گیرد.
3) تشویق باید بیشتر به ارزشهای آفریده شده باشد، تا بر اشخاص.
4) تشویق باید عامل رشد گردد نه وسیله انحطاط.
5) تشویق باید هماهنگ با معیارهای اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی باشد.
6) تشویق باید حالت رشوه پیدا نکند، بلکه حالت قدردانی داشته باشد.
7) در تشویق، باید بمراتب گوناگون آن توجه داشت.
8) وبالاخره در تشویق باید خدا را در نظر داشت.
ب: تنبیه:
"تنبیه" از نظر لغت به معنی آگاه کردن است و بایدمتضمن شرایط زیر باشد:
1- تنبیه باید به منظور آگاهی دادن بایدنه انتقال گرفتن.
2- تنبیه باید متناسب با تخلف باشد.
3- تنبیه باید اصلاح کنند باشد، نه مخرب.
4- تنبیه باید در موقع مناسب انجام بگیرد.
5- تنبیه باید به گونه ای باشد که شخص خیال نکند به او ظلم می شود، بلکه باید استحقاق تنبیه را نسبت به خود متوجه باشد.
6- ادب و اخلاق و اعتقادات رادر تنبیه باید مد نظر داشت.
7- تنبیه نباید وسیله طرد و یا حذف محسوب گردد.
8- مراتبتنبیه که می تواند از "تذکر" شروع شود و سپس به "اخطار، احضار، تعلیق، اخراج" و یا مجازاتهای بدنی ختم گردد را بایداز نظر دور نداشت.
9- و بالاخره در تنبیه خدارا بایددر نظر داشت.
ج: مشوق و منبه
همانطور که تشویق و تنبیه شرایط و ضوابطی دارد، تشویق کننده و تنبیه کننده نیز بایددارای شرایط و خصوصیاتی باشند که به خشی از آنهادر اینجااشاره می کنم:
1) عدالت را در تشویق و تنبیه مراعات کند.
2) در رابطه با کار تشویقی یا تنبیهی مسئولیت داشته باشد.
3) تشویق را بر اساس روابط دوستانه، و تنبیه را بر اساس کینه انتقال جویانه انجام ندهد.
4) قصد رشد و اصلاح داشته باشد.
5) تشویق و تنبیه را نباید در رابطه با شخص خود انجام دهد، بلکه باید صبغه مسئولیت داشته باشد، چنانکه حضرت علی(ع) می فرماید:
"اضرب خادمک اذا عصی الله واعطف عنه اذا عصاک"
"اگر کارمند تو نافرمانی خدا کرد او را تنبیه کن، ولی اگر از شخص تو (در امور شخصی) نافرمانی کرد او را ببخش"
6) خود باید عامل به ضوابط و قوانین باشد تا تشویق و تنبیه تاثیر مطلوب را در روح و جان فرد بگذارد.
ب)معرفی عوامل موثر در موفقیت مدیران اسلامی:
امروزه می بینیم هر قلمی که پیرامون مسائل مختلف مدیریت، به کاوش می پردازد، ناگریز باید عواملی که موبج موفقیت مدیر می گردد و او رااز میان نبوه مشکلات عبور داده و بر قله پیروزی می نشاند، مد نظر قرار بدهد.
به تعبیر دیگر همیشه این بحث در موضوع مدیریت، اندیشه ها را با پرسشهای فراوانی روبرو کرده است که:
آیا مدیران موفق از اخلاص نیک برخوردار بوده اند؟ آیا درایت و اندیشه توانمند، عامل موفقیت آنها بوده است؟ برخورداری از امکانات کار، وجود قانون جامع و مفید، تخصص و تعهد… ومسائلی از این قبیل موفقیت آور است آنچه را که در پاسخ پرسشهای فوق می توان بیان داشت، اینست که، هر کدام از مطالب یاد شده در پیشرفت امور و توفیق مدیر نقش نسبتاَ موثری را ایفا می کنند و اهرمی برای موانع و جذب منافعخواهند بود، ولی عواملاصولی دیگر نیز هستند که در موفقیت مدیریت نقش اساسی دارند و عدم وجود هر کدام، عدم پیشرفت و ناکامی مدیر را همراه خواهد داشت.
چه بسیارند مدیران متخصص، که کار نه چندان پیچیده ای به آنان واگذار گردید، و از لحاظ امکانات و ابزار کار نیز کمبود نداشته اند، ولی پس از چند صباحی نه تنها موفقیتی بدست نیاورده اند، بلکه حوزه مدیریت و ارکان تشکیلاتی را آنچنان بهم ریخته اند که باعث رکود و رخوت، و در نتیجه سقوط آن سازمان شده اند.
بنابراین اینجانب نیز لازم دانستم که در آخر پروژه تحقیقاتی خود، آندسته از عواملی که نقشی تعیین کننده در موفقیت مدیران اسلامی دارند، که بخش قابل توجهی از آن عوامل، مربوط به جنبه های شخصیتی و ابعاد روحی مدیر می گردد را شناسایی کرده و با دقت هر چه بیشتر بر روی آنها، میزان تاثیر و درجه اعتبارشان را بازگو نمایم:
1)- اختیار:
این موضوع کاملاً روشن است که مسئولیت با اختیار رابطه ای مستقیم دارد، یعنی هر کس که در حوزه فعالیتش مسئولیتی را می پذیرد طبعاً برای انجام تعهد خویش باید اختیار لازم و کافی را در چارچوب آن کار داشته باشد.
بر اساس معیارهای عقل و ضوابط شرع، تکلیف و مسئولیت دائر مدار، اختیار است، به عنوان مثال کسی که علم و آگاهی به حکمی داشته باشد، ولی از نظر قدرت، او را آنچنان محدود کرده اند که توان انجام آن را ندارد، چنین فردی را گناه و ملامتی نخواهد بود، زیرا عدم اختیار مساویست با عدم مسئولیت کما اینکه در قرآن کریم نیز خداوند می فرماید: "لایکلف الله نفسا" الاوسعها"
"خداوند کسی را مگر به مقدار قدرتش تکلیف نمی کند."
بسیاری از مدیران در میدان تلاش و اداره، اختیار لازم را به همکاران خود نمی دهند و چون پرنده ای که برای جلوگیری از فرار، ریسمان با پایش بسته باشند، ریسمان مدیریت را آنچنان محکم به دست و پای دیگران می بندند که قدرت پرواز را از آنها می گیرند. چنین شیوه ای در مدیریت، مانع درخشش استعدادها و بروز نبوغ و ابتکار می شود و محیط کار و تلاش را که باید سرشار از صفا و پرش و پرواز باشد، به محیطی بسته و زندان گونه، تبدیل می کنند. در مقابل این دسته از مدیران، مدیرانی نیز هستند که اختیار کافی به همکاران خویش می دهند و زنجیرهای حساسیت را گسسته، و از مراقبتهای بازدارنده و نبش دار که بیانگر عدم اعتماد است، صرف نظر می کنند و مدیران را برای ظهور استعدادها و شکوفائی اندیشه ها، باز می گذارند، در حالی که نظارت حکیمانه بر کارها دارند، در زمینه های مورد نظر، نخست اختیار و آزادی مناسب رامی دهند و سپس مسئولیت مناسب را می خواهند. در فضای آمیخته به عطر آزادی است که، جانهای خسته و افکار خفته به نشاط و بیداری می رسند، بذر پر برکت آزادی در زمین ذهن و زندگی، نهال تفکر و تعقل را می رویاند و استعدادها را از چنان رشدی برخوردار می کند که ثمره شیرین آن، بروز نبوغ و ابکار خواهد بود. پس بر موجازادی است که اوج موفقیت را نقش زده اند و آن مدیری قلعه بلند موفقیت راتسخیر خواهد کرد که در چارچوب قانون، اختیار لازم را به کارکنان خود داده و مسئولیت بهتررا از آنان بخواهد.
امروزه اداره سازمانهای بزرگ و پیچیده، با تنوع فعالیت ها و مسائل و مشکلات گوناگونی که با آن مواجه می باشند، بدون تفویض قسمتی از اختیارات مدیریت به مدیران سطوح پائین تر و همچنین ایجاد عدم تمرکز در انجام فعالیتها، امری غیر ممکن به نظر می رسد. در چنین شرایطی مدیران سطوح فوقانی برای اینکه فرصت کافی برای انجام وظایف اساسی مدیریت داشته باشند، ناگزیرند قسمتی از اختیارات خود را به مدیران زیر نظر خود تفویض کنند و در جهت عدم تمرکز امور مختلف سازمان گام بردارند.
یک سازمان ممکن است از منابع مالی کافی و نیروی انسانی مطلوب برخوردار باشد، برنامه های لازم را تنظیم کرده و ساخت و چارچوب سازمانی مناسب را برای اجرای برنامه ها به وجود آورده باشد. با این همه، اگر در چنین سازمانی تفویض اختیار صورت نگیرد و از اختیارات استفاده نشود، عملاَ هیچ کاری صورت نمی گیرد.
برای اینکه یک سازمان به مثابه یک موجود زنده، فعالیت خود را آغاز کند، لازم است که مقامات عالی سازمان به تفویض اختیار دست بزنند، مزایای چندی به شرح ذیل بر آن مترتب است:
1) تسریع در تصمیم گیری: با واگذار اختیار تصمیم گیری به مسئولین، تصمیمات را می توان با توجه به موقعیت و در محل عملیات اتخاذ کرد، که این کار سبب صرفه جوئی در وقت شده و فرآیند تصمیم گیری با سرعت بیشتری صورت می گیرد.
2) تخصیص زمان بیشتر برای برنامه های استراتژیک و خط و مشی ها: اگرمدیران سطوح بالای سازمان در تصمیمات روزمره درگیر نباشند (از طریق تفویض اختیار) فرصت خواهند داشت که اهتمام لازم را در جهت حل مسائل مهمتر و اساسی تر سازمان به عمل آورند.
3) تفویض اختیار، عامل انگیزش در کارکنان است، با تفویض اختیار، کارکنان نسبت به کار احساس تعهد می کنند و مسئولیتهای مربوط را می پذیرند و این امر به نوبه خود، موجب احساس رضایت بیشتر نسبت به کار و تقوییت روحیه آنان می شود.
4) تفویض اختیار زمینه مساعدی برای آموزش و تقویت توانائیهای مدیریت به وجود می آورد. یعنی کارکنان قبل از اینکه به پست مدیریت برسند با نحوه تصمیم گیری و مشکلات آن آشنا می شوند.
اگر چه تفویض اختیار مزایا متعددی دارد و برای انجام عملیات سازمانی ضروری است، با این حال بعضی از مدیران تمایلی به تفویض اختیار، نشان می دهند و بسیاری از کارکنان نیز از قبول اختیار و مسئولیت امتناع می کنند. عدم تمایل به تفویض اختیار و بی علاقگی نسبت به قبول آن، به معتقدات و طرز تلقی کارکنان وابسته است که ماهیتاَ به شخصیت و رفتار آنان ارتباط دارد.
1) مدیران ممکن است اعتقاد داشته باشند که خودشان در انجام وظایف از زیردستان تواناترند.
2) نداشتن اعتماد و اطمینان به زیردستان.
3) ناتوانائی مدیران در راهنمائی مرئوسان.
4) احساس عدم امنیت مدیران، (بعضی از مدیران بیم آن را دارند که در مقام راقبت با زیر دستان قرار گیرند و در این رقابت، قدرت خودشان را از دست دهند.)
5) نبودن کنترل کافی برای بررسی و تفحص نتایج تفویض اختیار، سبب ترین مدیر از واگذاری اختیار می شود.
همانگونه که گفته شد، با اینکه تفویض اختیار می تواند یک عامل انگیزش قوی برای بعضی از زیر دستان باشد، برخی از کارکنان نیز به دلائل ذیل از قبول آن طرفه می روند:
1) بسیاری از کارکنان به سبب ترس از این که ممکن است به واسطه اتخاذ تصمیمات غلط و نامعقول مورد انتقاد و سرزنش قرار گیرند یا اخراج شوند، از قبول اختیار خودداری می کنند.
2) وقتی که انگیزش کافی برای قبول مسئولیت سنگین تر که مستلزم تقبل کار و فشار بیشتر است. وجود داشته باشد در زیر دستان تمایلی برای قبول اختیار وجود نخواهد است. بدین معنی که در صورت نبودن پاداش کافی به صورت حقوق و مزایای مناسب یا فرصتهای ترفیع، کارمندان پذیرش اختیار بیشتر امتناع می کند.
3) کارمند ممکن است به توانائی خودش در انجام وظیفه اعتماد نداشته باشد و برای اینکه ناتوانی خود را پنهان کند، از قبول اختیار خود داری ورزد.
از طرفی چون تفویض اختیار مزایا متعددی برای سازمان در بردارد، لذا مدیران باید موانعی را که در این راه وجود دارد، از میان بردارند، برای اینکه موانع تفویض اختیار تا حدودی بر طرف شود، باید اقدامات ذیل را معمول داشت:
1) تفویض اختیار باید کامل و به وضوح مفهوم باشد. یعنی زیردستان باید آنچه را که باید انجام شود دقیقاَ بدانند.
2) برای تفویض اختیار، کارکنان باید به طور مناسب انتخاب شوند و آموزشهای لازم را ببینند. مدیر باید قبل از تفویض اختیار،از توانائیها و محدودیتهای کارکنان مطلع باشد و نسبت به آموزش کارکنان به منظور بهبود عملکرد آنان اقدام کند.
3) ایجاد انگیزش در کارکنان: مدیریت باید از نیازها و هدفهای مرئوسان آگاه باشد. افزایش مسئولیت کارکنان به خودی خود، ممکن است موجب انگیزش نشود، لذا به همراه آن باید مشوقهای کافی مانند ترفیع، شرایط کاری بهتر، یا پاداشهای مالی به وجود آورد.
4) اغماض در مورد اشتباهات زیردستان: می دانیم که مرئوسان مانند مدیران مجرب نیستند و نمی توانند هدفهای سازمان را به خوبی درک کنند، لذا رد جریان کار مرتکب اشتباهاتی می شوند، لذا مدیران نباید به سبب اشتباهات، تنبیهات و جرایم سخت و جدی اعمال دارند (مگر آنکه اشتباهات به طور مکرر اتفاق افتد)، بلکه باید نسبت به تشویق زیردستان برای پند گرفتن ازاشتباهات همت گمارند.
5) استقرار کنترل کافی: اگرکنترلهای کافی در سیستم وجود داشته باشد (مثل گزارشهای هفتگی) مدیران مجبور نخواهند بود که به طور مداوم وقت خود را در نظارت بر عملکرد کارکنان درجه پیشرفت آنان در کار، مصروف دارند. این امر موجب می شود که مدیران به مسائل مهمتر، وقت بیشتری تخصیص دهند و کارکنان نیز از حداکثر توانائیهای خود در حل و فصل مسائل بهره گیرند.
2) اعتماد به نفس
یکی دیگر از عوامل موفقیت در مدیریت، اعتماد به نفس است. مدیری که با تکیه بر قدرت ایمان و آگاهی به لیاقت و کفایت خویش متکی باشد و در میدان فعالیت تنها خود را مسئول کارهای خویش بشناسد و یا جدیت و امید به پیشرفت، اداره و عمل را تکیه گاه خود قراردهد اعتماد به نفس دارد.
اصولاَ اساس تعلیم و تربیت اسلامی بر مسئولیت فردی، تکالیف شخصی، انجام وظیفه و اعتماد به نفس استوار است. هر فرد مسلمانی در شئون دینی و دنیوی خود، تکالیف مخصوصی دارد و در راه تامین سعادت باید به شخص خود، به نیبت خود، و بعمل خود تکیه کند و آن وظائف را قدم به قدم انجام دهد.
در اسلام سعادت هر انسانی به عقاید و اعمال خود او بستگی دارد و بدبختیهای هر کس، ناشی از نیات بدو رفتار ناپسند خود او است، پاداشها و کیفرهای دنیوی و اخروی مردم، تابع نیک و بدهای فردی آنان و بر اساس اعمال شخصی هر انسان استوار است.
این مطلب از بدیهی ترین مسائل مذهبی است و درباره آن، آیات و روایات و اخبار بسیاری رسیده است، برای نمونه بعضی از آنها را بعرض می رسانم:
"کل نفس بماکسبت رهینه"
"هر انسانی در گرو اعمال خویشتن است"
"و ان لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری"
"برای آدمی جز حاصلکوشش او پاداشی نیست و نتیجه سعی و کوشش هر کسی بزودی مشاهده می شود."
از این دو آیه، مسئولیت خشصی و ارزش اعمال هر کس برای خود او بخوبی واضح است. خداوند در این آیات، نیک و بد عمل هر کسی راعایدخود او دانسته و سعادت و بدبختی هر فردی را در گرو کارهای او شناخته است، و این معنی جامع و کامل اعتماد به نفس و حس مسئولیت شخصی است.
از خیانتهای غیر قابل بخشش، که استعمارگران، در طول تاریخ به فکر و فرهنگ بشریت کرده اند و به خاطر دستیابی به اهداف پلید خویش، شخصیت انسانها و ملتهای مظلوم را از درون پوچ و پوک ساخته اند، همین موضوع بوده است که قدرتایمان به خویش و اعتماد به نفس را در عمق جانشان به ضعف و سستی مبدل سازند و آنها را به شکل انسانهای بی اراده و زبون، با ریسمان تقلید کورکورانه به هر کجا که خاطر خواهشان هست، بدنبال خود بکشانند و هر لحظه به شکلی که بخواهند، درآورند.
از آن هنگام که با نقشه های شوم شیادان، دژ محکم اعتماد به نفس، در درون انسانها در یک هجوم گسترده، در هم شکست و آن مردم مغلوب در باطن، اراده و اطمینان، همت و وقار خویش را از دست داده، و تلون و تحیر، سستی و پوچی، جایگزین آن گردید.
دنباله روی، در همه زمینه های زندگی. در لباس و خوراک، در آداب و رسوم، در سیاست و ریاست، در سیستم اداره کشور… جلوه نمود و در نتیجه چراغ ابتکار و نوآوری، رو به خاموشی و شکوفائی استعدادها، رو به افسردگی گذاشت. و به قول نویسنده تیزبین مرحوم "جلال آل احمد" که در کتاب ارزشمند خود بنام غربزدگی می نویسد:
" در وطن و کشور خود شبیه به قومی از خود بیگانه ایم. در لباس و خانه مان، در خوراکمان، در ادبمان در مطبوعاتمان، و خطرناک تر از همه در فرهنگمان، فرنگی مآب می پروریم، و فرنگی مآب فکر می کنیم و راه حل هر مشکلی را فرنگی مآبانه می جوئیم."
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت، زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون ومکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
اسلام در جهت گیریهای هدایت و تربیتی خود می کوشد تا پیرامون خویش را در هر مقام و مسئولیتی که قرار دارند، افرادی مطمئن و متکی به نفس، بار آورد و از دنبال روی و تقلیدهای مبتذل غربی و شرقی آنها را بر حذر بدارد.
قرآن کریم، پیامبر بزرگ اسلام رااز تبعیت بیگانگان و از پیروی مشرکان منع می کند و می فرماید:
"… و لاتتبع اهوائهم و احذر هم ان یفتنوک عن بعض ما انزل الله الیک…"
"پیامبر! از خواسته های نفسانی کافران پیروی مکن و مواظب باش که این فریبکاران تو را از فرمان و قانون خدا منحرف نسازند"
از میان همه روایات فراوانی که در موضوع اعتماد به نفس و پرهیز از طفیلی گری وجود دارد، تنها به یک نمونه اکتفا می کنم و توجه شما را به مفهوم بلند و سازنده سخن ملکوتی امام صادق (ع) جلب می کنم که می فرمایند:
"اما صادق (ع) فرمود: خداوند به یکی از پیامبرانش وحی نمود که به مومنان بگو، در لباس و خوراک و روش، دشمنان را سرمشق زندگی خود قرار ندهند، تا شما نیز همانند آنان دشمنان من باشید"
مدیری که از صفت سازنده و امتیاز ارزنده، اعتماد به نفس برخوردار باشد، بار مشکلات حوزه مدیریت را به راحتی بر دوش پر توان جان می گذارد و آنرا از پیچ و خم تشکیلات عبور داده و عاقبت به نحوی شایسته ای به سر منزل مقصود می سازند. و در هینجا لازم می دانم. به بخشی از برکات و ثمرات اعتماد به نفس، فهرست گونه اشاره کنم، تا اهمیت و عظمت آن در بدست آوردن موفقیت در مسند مدیریت هر چه بهتر روشن گردد.
از ویژگیها و ثمرات اعتماد به نفس اینست که:
1) رکود وجود فکری را از بین برده و موجبات شکوفائی افکار را فراهم می سازد.
2) عقده های خطرناک خود کم بینی، که در نتیجه به تقلییدهای کورکورانه و رفتارهای میمون صفتانه می انجامد را، ریشه کن می کند و روحیه استقلال را در عمق جان انسان، زنده می سازد و شخص را از پوچی گرائی و بی وزنی، دور نگه می دارد.
3) نه تنها از اضمحلال شخصیت انسان جلوگیری می کند، بلکه رشد شخصیت و نگهبانی آنرا نیز به عهده می گیرد.
4) اضطراب و تزلزل در تصمیم گیری را از بین می برد و قاطیعت و عزم راسخ را در فضای اندیشه ها می گستراند.
5) ریشه طمع و چشمداشت به امکانات دیگران را در نهاد انسان می سوزاند و او را از فضای ذلت و زبونی دور نموده و سرانجام به محیط معطر آزادگی و آزادی وارد می شود.
آن مدیری که در سایه پر برکت اعتماد به نفس به اینهمه امتیالزات ملکوتی و صفات جبروتی دست یابد دستش "یدبیضاء" و قلمش "ثعبانمبین" موسوی و نفسش "دم حیاتبخش" عیسوی خواهد بود و در درون هر تشکیلات و سازمانی که قدم زند، قدمش خیر مقدم و قلمش گویای خیر الکلام می باشد. و طبعاَ به موفقیت و پیروزی مطلوب خواهد رسید.
3) تنظیم وقت و تقسیم کار
لحظه های گرانبهای زندگی که مجموعاَ عمر انسان را تشکیل می دهند،دارای ارزشهای فراوانی هستند که توجه و آگاهی و بهره بداری صحیح و مناسب از این لحظه ها، موجبات رشد و تعالی را فراهم، و غفلت و بیخبری، بزرگترین خسارات را نصیب انسان خواهد کرد.
نکته قابلتوجه اینست که اسلام می کوشد به پیروانش چنین تعلیم دهد تا این لحظه ها را تنها در یک جهت بکار نگیرند، زیرا زندگی مجموعه ای است که ابعاد گوناگون و نیازهای مختلف مادی و معنوی دارد و این انسان است که چگونه استفاده کردن از اوقات زندگی را انتخاب می کند. او باید با هوشیاری و مراقبت هر چه تمامتر، سرمایه وقت را بگونه ای توزیع نماید که همه ابعاد زندگی اشباع گردد و احیاناَ با عدم صحیح توزیع وقت، بخشی از زندگی مورد بی مهری قرار نگیرد، که در نتیجه به مجموعه زندگی لطمه وارد آید.
آئین مقدس اسلام نیز توصیه می کند که مسلمانان برای وقت خویش برنامه داشته باشند و آنرا بر اساس اصول صحیح و منطقی و در بخشهای گوناگون و مورد نیاز توزیع کنند.
از امام موسی کاظم (ع) در این خصوصی نقل است که ایشان فرموده اند:
"بکوشیددر این که وقت شما بر چهار بخش تقسیم گردد:
1- ساعتی برای مناجات با خداوند متعال.
2- ساعتی هم برای کار و تامین معاش.
3- ساعتی هم برای معاشرت با بردران و افراد مورد اعتمادی که عیبهایتان را به شما می شناسانند و در دل، شما را دوست دارند.
4- و ساعتی هم برای درک لذتهای حلال.
همه پیشوایان دینی در مورد تنظیم وقت به ما توصیه نموده اند، که این وصایا به ما می فهماند که تنظیم و تقسیم عادلانه وقت، امری لازم است و کسی نمی تواند به موفقیتهایی چشمیگر دست یابد که این اصل موفقیت آور را رعایت نماید. چه بسایرند انسانهائیکه از کمبود وقت می نالند و دلیل بی توجهی به بخشی از زندگی را کارهای فراوان و گرفتاریهای مختلف می دانند و لذا هنگامیکه به برخی از اینگونه افراد شاغل و مسئول، ایراد گرفته می شود که چرا مثلاض عبادتها را فراموش کرده اید؟! و یا چرا زن و بچه رااز یاد برده اید؟ و یا…؟ در پاسخ می گویند: فرصت نداریم، ولی اگر همین انسانهای پر کار، وقت خود را بر اساس برنامه و نیازهای زندگی، تنظیم و توزیع کنند، با وسعت و گشایش روبرو خواهند شد. بعد از این توضیح کوتاهی که پیرامون اصل مهم تنظیم وقت داده شد، باید توجه داشت که رعایت این اصل، برای مدیر و در حوزه مدیریت از ضرورت و اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرا مدیر در مقام مدیریت، از هر نوعش که باشد، اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی.. با اقسام گوناگون کارها، و انواع سلیقه ها و توقعات روبرو است، و هر گاه بخواهد به همه کارها در محدوده مسئولیتش برسد و مدیریت خود را نسبت به آنها اعمال کند، قبل از هر چیز باید تقسیم کار نموده و برای هر بخش، به مقدار اهمیت و گسترگی و ظرافت آن وقت بگذارد.
مدیر نباید تمام اوقات کاری خود را تنها در یک موضوع صرف کنند و ازدیگر مسائل مهم غافل بماند، زیرا مجموعه ای که او در راس آن قرار می گیرد، پیکری را ماند که اشرافو نظارت بر همه اعضاء و اندام آن ضرورت دارد، تا آن مجموعه بتواند با آهنگ متناسب و به صورت هماهنگ راه خود را بسوی هدف بپیماید.
پیشوایان بزرگ اسلام که هر کدام در زمان خود بار سنگین مدیریت عظیم جامعه، یا بخشی از آنرا بر عهده داشتند، بهترین الگو و نمونه در تقسیم کارها و رسیدگی به همه جوانب بودند، چنانکه پیامبر عالیقدر اسلام با تمام مشکلات و گرفتاریهای بیشماری که در مسیر و رسالت و نبوت داشتد به همه کارهای اجتماعی و فردی، عبادی و اخلاقی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی خود، به خوبی می رسیدند.
مسئولیت گرفتن وحی و ابلاغ آن به مردم، مسئولیت برنامه ریزی برای اجرای وحی در شکل حکومت اسلامی تنظیم سیاست داخلی و خارجی جامعه، فرماندهی ارتش، تعلیم و تربیت جامعه اسلامی، رفع نیازمندیهای بیچارگان، اقامه نماز جمعه و جماعت و بالاخره رسیدگی به امور داخل منزل…
همه و همه از کارهائی بود که آن شخصیت بزرگدر مقام رهبر و مدیریت می بایست انجام دهد و او بر اساس سیستم عادلانه و صحیح، به گونه ای اوقات خود را تنظیم می نمود که بخوبی هدایتگر همه مسائل در سطح مدیریت بود.
در مدیریت اسلامی، روظ پیامبر اسلام در تقسیم کار، می تواند بهترین الگو واسوه باشد که باید از آن پیروی گردد.
یکی از جنگهای معروف زمان پیامبر، جنگ خندق است که آنرا با نام احزاب هم می شناسند، انتخاب چنین نامی برای این جنگ، به خاطر این بوده است که همه احزاب و قبیله ها و گروههای مخالف، جهت نابودی اسلام و از بین بردن مسلمانان متحد شدند و در یک هجوم بیسابقه شهر مدینه، آئین نوپای اسلامی را مورد تهدید قرار دادند. چون خبر آمادگی دشمن، برای چنین حمله ای به پیامبر رسید، آن حضرت به خاطر جلوگیری از هجوم کافران، در جلسه مشورتی تصمیم می گیرد که اطراف مدینه را خندق حفر کند تا بدینوسیله قدرت مقاومت جبهه توحید را افزایش بدهد. نکته قابل توجه در جنگ خندق اینست که پیامبر برای سرعت بخشیدن کار و شناسائی مرزهای مسئولیت، کار کندن خندق را بین افراد تقسیم فرمود و خود نیز همانند دیگران سهمی را برداشت.
قرآن کریم در ضمن بیان داستان حضرت موسی (ع) و بنی اسرائیل، به تقسیم مسئولیتها اشاره می کند و می فرماید:
"و قطعنا هم اثنتی عشره اسباطاَ امماَ"
" ما قوم موسی را به دوازده تیره تقسیم کردیم و هر تیره ای برای خود امتی بود و رهبری داشت."
برخی از مفسران بزرگ مانند طبرسی، در تفسیر "مجمع البیان" می گویند: این کار در بنی اسرائیل به خاطر کاهش بار وظایف موسی صورت گرفت، تا هر تیره وظایفه ای برای رفع مشکلات خود به مدیر و رهبر خود رجوع نماید.
مولای متقیان حضرت علی(ع) که خود شاگرد شایسته پیامبر اسلام است و در کلاس تربیت قرآن شریف شخصیت با عطمتش شکل گرفته است، در مدیریت اجتماعی – سیاسی، تقسیم کار و توزیع و تنظیم وقت را، همیشه مد نظر داشت و مدیران دستگاههای اجرائی را به رعایت این اصل موفقیت آور توصیه می فرمود، چنانچه در ضمن سفارشات گرانقدرش به مالک اشتر توصیه می کند:
"مقداری از وقت خود را برای مراجعه کنندگان نیازمند قرار ده، و خویشتن را برای شنیدن سخنان شان آمده ساز، در جمع آنان بنشین و برای خشنودی خداوندی که تو را آفریده، در برابرشان فروتن باشد. و سپاهیان و همکاران و نگهبانان و پاسداران خود را از حضوردر آن مجلس دور بدار، تا بدون ترس و نگرانی، سخن دل خویش را بگویند."
هنگامیکه امیرمومنان حضرت علی(ع) در دستورالعمل حکومتی خود به مالک اشتر،طبقات جامعه را از نظر مسئولیت، به ارتشیان و کارمندان دولت، بازرگانان و صنعتگران، اهل ذمه و قضات و مستمندان دسته بندی می کند. در پایان این بخش از سخن خویش، به نکته ای اساسی در امر مدیریت توجه می دهد و می فرماید:
"و لکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه"
"ای مالک! برای هر یک از این گروههای اجتماعی، به آن مقدار که کارشان اصلاح گردد بر حاکم و مدیر حقی است."
آن حضرت در نامه ای دیگر به "قثم بن عباس"، که در آنزمان بعنوان نماینده حکومت علوی مدیریت منطقه حجاز را بر عهده داشت، می نویسد:
"هر صبح و عصر، ساعتی را برای رسیدگی به کارهای مردم قرار بده و به پرسشهایشان پاسخگو باش، ناآگاهان مردم را آگاه و آگاهانشان را متذکر باش."
بنابراین مدیر باید زمان را نسبت به کارها و مراجعاتش تقسیم کند. برای هر یک ازکارها، زمان خاصی رامنظور بدارد، تا هم از نظر وقت با کمبود و روبرو نشود و هم از نظر رسیدگی به کارها، مجبور به حذف بعضی از آنها نباشد.
4) ایجاد روابط صمیمانه انسانی:
چنانکه پیش از این هم اشاره کردیم، پیشرفت امور، مدیون یک سلسله شرایط و عواملی است که شناخت هر کدام از آنها، آگاهی و بصیرت را افزایش خواهد داد و ما را به علل موفقیت در زمینه های گوناگون آشنا می سازد.
آن عواملی که در مجموعه تشکیلاتی، از طریق شورآفرینی و برانگیختن عواطف انسانی، از درون ایجاد رغبت و شوق می کند، در موفقیت آوری، سهم مهمترین را برعهده دارد. در صورتیکه عوامل بیرونی اگر با شوق درونی همراه نباشد، از کاربرد جامع و لازمی در جهت دستیابی موفقیت، برخودرا نخواهد بود.
"محمد (ص) فرستاده خداست و آنانکه با او هستن، نسبت به بیگانگان و کافران سخت گیر،ولی ما بین خود با مومنان مهربان می باشند."
عواملی گوناگونی که باعث گردید تا پیامبر اسلام، در ابلاغ رسالت و ایجاد حکومت و تشکیل "امت واحده" به موفقیتهای چشمگیری دست یابد، که قرآن یکی از عوامل بسیار موثر را، در جذب نیروهای مردمی، روح سرشار از رحمت و لطافت و عواطف کرم آن حضرت می داند و می فرماید:
"ولو کنت فظاَ غلیظ القلب لانفضوا من حولک"
"هر گاه دارای دلی سخت وروحی خشک بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می شوند"
همچنین رهبر پرهیزگاران، حضرت علی (ع) به هنگام واگذاری حکومت مصر به مالک اشتر، ضمن بیان شیوه ها و نکته های مربوط به مدیریت، از نقش معجزه آسای محبت، در مسند زمامداری و حکومت یاد می کند و می فرماید:
"ای مالک!مهرو محبت و نیکوئی را نسبت به رعیت و مردم، درخانه دل خویش زنده بدار، و درباره آن همانند درنده ای خطرناک که خوردن آنها غنیمت شمارد، مباش، زیرا ملتی که باید مدیرشان باشی، دو دسته اند: یا بردار دینی تو هستند و یا چون تو انسانند."
و نیز سعدی سخنور و با هوش، در بوستان به نقش احسان و محبت اشاره می کند و می گوید:
ببخش ای پسر کار میزاده صید به احسان توان کرد، و وحشی به قید
عدو را به الطاف کردن به بند که نتوان بریدن، به تیغ، این کند
5) گذشته نگری
یکی از عوامل موفقیت، در کار مدیریت گذشته نگری است، مدیر بادرایت و جستجوگر کسی است که گذشته های بسیار دور را بنگرد و ازتاریخ گذشتگان که منبع ارزشمند معرفت و تجربه ها است درس بیاموزد زیرا تجارب گذشتگان، نتیجه تلاشهای فراوان ملتها و رجال سخت گوشی می باشد که چه بساهر کدام از آنها به قیمت منزلت و حیثیت انسانی افراد و یا جوامع گذشته تمام شده باشد.
نکته قابل توجه، که همین نکته موجب گشته تا به تاریخ بادید دیگر و از پایگاه ارزش دیگری نگریسته شود، اینست که کمتر حادثه ای را می توان در زندگی بشر امروز یافت که نمونه هائی از نوع آن در گذشته اتفاق نیافتاده باشد و گروهی از اندیشمندان که گفته اند: "تاریخ همیشه تکرار می شود" واقعیتی است غیر قابل انکار، چنانکه این واقعیت را حضرت علی(ع) در سخنان گهربارش می فرماید:
"عبدالله ان الدهر یجری بالباقین کجریه بالماضین"
"بندگان خدا! روزگار در مورد بازماندگان، همانطور جریان پیدا می کند که در مورد گذشتگان جریان داشت."
مراجعه به تاریخ و مطالعه سرگذشت امتهای پیشین، وسیله بسیار مناسبی است تا راز و رمز پیروزیها و شکستها و یا عوامل خوشبختی و بدبختی انسانها را بدست آوریم و با استفاده از آن راههائیکه برای پیرمودن آن صد سال وقت نیاز دارد، در مدت زمانی کمتر از یک شب آنرا طی کرد و زمینه دستیابی به قله سعادت را فراهم آورد.
قرآن کریم، کتاب آسمانی مسلمانان با بیان تاریخ پیشنیان، موجبات آگاهی و معرفت را فراهم می سازد تا انسانها حقایق زندگی را در آئینه تاریخ مشاهده کنند. و خود قرآن در این باره می فرمایند:
" لقد کان فی فصصهم عبره لاولی الالباب"
" در سرگذشت پیشینیان عبرتی برای صاحبان اندیشه است."
"فاقصص القصص لعلهم یتفکرون"
"این داستانها را برای آنها بیان کن، شاید ببیندیشند."
با اینکه قرآن کتاب قصه و داستان نیست و نازل کننده آن (خداوند) بمنظور داستانسرائی ووقایع نگاری و یا چهره نگار، داستانها را نقل نمی کند، ولی با بیان سرگذشتها و نقل قصه های پیشینیان به یک سلسله قوانین ومقرراتی اشاره می کند که بر جوامع بشری حام است و به عنوان اصل تغییر ناپذیر، انسانها را متوجه آن قوانین می سازد، که قرآن از آنها به "سنت الله" تعبیر می کند.
گذشته نردبانی برای بالا رفتن بر بام بلند آینده بشمار می آید، که اگر گذشته نگری مدیر با آگاهی و عبرت همراه باشد، می توانید آینده ای پر بار و موفقیتی چشمگیر را فراهم نماید و به همین خاطر است که پیامبر بزرگ اسلام، نقش زندگی ساز تاریخ را در سختی بس ارزنده، اینگونه بیان می دارد:
"من ورخ مومناَ فکانما احیاه"
"کسیکه به مسلمانی، تاریخ بیاموزد، همانند اینست که او را زنده کرده است."
آنروز که امیر مومنان حضرت علی (ع) فرمان حکومت و مدیریت کشور پهناور مصر را برای مالک اشتر می نوشت، در آغاز دستور العمل حکومتی خویش، نماینده اش را به تاریخ پر ماجرای آن سرزمین توجه می دهد و به او می آموزد، تا از تاریخ گذشتگانی که دادگر و یاسمتگری را پیشه خود ساخته بودند و امروز در زیر دید دقیق مردم هستند، پند بیاموزد.
پس نتیجه می گیریم که مدیریتی به موقیست دست خواهد یافت که تجربه های گذشتگان را در امر مدیریت در انبان ذهن ومسئولیت داشته باشد، و از رمز و راز از پیشرفت و انحطاط مدیران گذشته، تجربه آموزد که بقول مولای متقیان حضرت علی (ع) که می فرمایند:
"و من التوفیق حفظ التجربه"
"و یکی از عوامل موفقیت، نگاهداری و بهره گیری از تجربیات است."
6) آینده نگری:
همانطور که اسلام، مسلمانان را به شناخت گذشته توصیه و تشویق می کند، به همان اندازه نیز آینده نگری ار مورد توجه قرار می دهد. زیرا اینهمه تاکید و تشویق برای شناخت گذشته، به خاطر آینده است.
و ما اگر سرگذشت گذشتگان و رویدادهای اقوام و ملل مختلف جهان را بخوانیم و از زیبائیهای آن در زندگی و آینده سازی خویش بهره نگیریم، نه تنها تاریخ را به عنوان سرگرمی و وقت گذرانی خوانده ایم، بلکه تا حدی کار لغو و بیهوده انجام داده ایم و بعید به نظر نمی رسد که به قول قرآن کریم جزء کسانی باشیم که خریدار "الهو الحدیث" هستند و سرانجامشان غیر از گمراهی و ضلالت چیزی نخواهد بود.
شعاع بینش انسان تربیت شده در مکتب اسلام، میدان پر وسعت آینده را زیر پوشش خود قرار می دهد و اصل "انتظار فرج" در فرهنگ درخشان شیعه و همچنین آماده سازی و آمادگی جامعه، برای تشکیل حکومت عدل جهانی، از همین اعتقاد سرچشمه میگیرد و چنین عقیده ای نسبت به آینده و آمادگی برای شرکت در سازندگیها و از میان برداشتن ظلمها و نابسامانیها، از برترین عبادات به شمار آمده است. مدیری که بر مسند مدیریت نشسته است بنابر هرگز خود را از نگرش به آینده جدا سازد، همانگونه که از گذشته نباید جدا باشد. چون او وقتی می تواند در مسیر حرکت، با شتاب بیشتر، اشتباه و خسارت کمتر، روح آرامتر و امید فراوانتر به موفقیت و پیروزی دست یابد که آینده را شناخته و برای هر لحظه لحظه اش برنامه و آهنگی متناسب را آماده کرده باشد. حضرت علی (ع) در نامه ای به زیاد ابن ابیه که سمت جانشینی عبدالله بن عباس را به عنوان حاکم بصره بر عهده داشت، نگرش مدیر را در زمینه مسائل اقتصادی گوشزد می کند و به او تعلیم آینده نگری می دهد و می فرماید:
" زیاده روی را واگذار، و تعادل و میانه روی در مسائل اقتصادی را پیشه خودساز، از همین امروز به فکر فردا باشد، و از امکانات خود به مقداری ضرورت استفاده کن و پس انداز از افزوده را با برنامه ای منظم، به خاطر روز نیازمندی دنیا و آخرتت، به آینده اختصاص بده."
مدیران آینده نگر، همیشه از زمان، جلوتر حرکت می کنند و نیازها و مشکلات کار را بررسی، و امکانات لازم را از پیش تدارک می بیند و در نتیجه میزان موفقیت آنان بیشتر می شود.
امیر مومنان حضرت علی(ع) یکی از خصلتهای مومنان را آینده نگری می داند و می فرماید:
"المومنون هم الذین عرفوا ما امامهم"
"مومنان کسانی هستند که، آینده خویش را می شناسند".
اسلام برای "عاقبت نگری" در کارها، که در واقع نوعی نگرش برآینده است و از اصل آینده نگری سرچشمه می گیرد، اهمیت فراوانی را قائل است.
روزی مردی خدمت رسول خدا آمد و از او تقاضای اندرزی کرد، آن حضرت سه بار فرمود: آیا در صورتیکه اندرزت دهم، اندرز پذیر هستی؟ پاسخ آن مرد در هر سه نوبت، مثبت بود، آنگاه پیامبر فرمود:
"اوصیتک اذا انت هممت بامرفتد برعاقبته فان یک رشداَ فامضه و ان یک عیاَ فانته عنه"
"بتو توصیه می کنم، هر گاه بکاری همت می گماری به عاقبت آن بیندیش، اگر مایه رشد و سعادت یافتی پیگیری کن و اگر موجب گمراهی و انحطاط، تشخیص دادی، از آن صرفنظر بنما."
موفقیتهای مدیر به این موضوع بستگی دارد که برای آینده تا چه مقدار برنامه ریزی و فکر کرده است و به عبارت دیگر نوفذ اندیشه و شعاع دیدگانش تا چه مسافتی را، نسبت به آینده زیر پوشش قرار داده است. آن مدیری که پیرو شعار "چو فردا شود، فکر فردا کنیم" می باشد، هرگز به موفقیت مطلوب دست پیدا نخواهد کرد، زیرا حوادث و مشکلات غیر مترقبه، میدان را بر او تنگ خواهد نمود و او مجبور است تا مقداری از اوقات خود را صرف رفع مشکلات و دفع موانع کند و طبعاَ فرصتهای از دست داده رابا عجله و شتاب بیشتر جبران نماید. در چنین شرایطی اگر موفق هم شود، از کیفیت کار کاسته خواهد شد و کارهائی که با عاقبت اندیشی همراه نباشد، ثمری جز پشیمانی و سرشکستگی ببار نخواهد آورد.
از امام صادق (ع) در این خصوص نقل است که فرموده اند:
" در هر کاری دقت کن تا پیش از اینکه وارد در آن کار شوی و پشیمان کردی، راههای ورود و خروجش را بشناسی"

7) ابهام زدائی
در هر سازمان و تشکیلاتی که کارها با هماهنگی افراد شاغل در آن تشکیلات انجام می گیرد، باید از هر حرکتی که به این هماهنگی ضربه می زند، قاطعانه پرهیز کرد، زیرا حیات یک مجموعه هدفدار که حرکت در هر بخش و یا هر فردش، باید مکمل فعالیتهای بخشها و افراد دیگر باشد، به توازن و تعادلی است که ما بین آن مجموعه برقرار می باشد.
برای ترسیم مطلب یاد شده، به یکی از مسائل تربیتی -اخلاقی اسلام اشاره می کنم. اسلام دین صفا وصمیمت است، این آئین آسمانی می کوشد تا با روشهای عالمانه و آگاهانه، جامعه را سرشار از محبت و عشق نماید و اعتقادش بر اینست که نهالهای انسانی در زمین پاک محبت می رویند و هر نوع حرکتی که موجب خدشه دار شدن این محبت گردد، انسان و انسانیت را پژمرده خواهد کرد. بعنوان مثال، اسلام می گوید: آنگاه که در جمع دوستان خود قرار گرفتید، از "نجوی" و در گوشی صحبت کردن دوری کنید، زیرا در یک مجموعه، چنین حرکتی، برای دیگران سوال ایجاد می کند و صفا و صمیمیت و اعتماد رانسبت به بقیه خدشه دار می نماید.
قرآن کریم "نجوی" را به همین جهت که حرکتی ابهام انگیز بشمار می آید، عملی شیطانی می داند و می فرماید:
"انما النجوی من الشیطان لیحزون الذین آمنوا…"
"نجوی و در گوشی سخن گفتن، از شیطان است و منافقان با چنین عملی، می خواهند مومنان را دلتنگ و اندوهناک کنند."
قرآن در این آیه علاوه بر اینکه ماهیت چنین کاری را شیطانی دانسته است، هدف و نشانه گیری شیطان صفتان منافق را از این عمل، پریشان کردن خاطر مومنان معرفی می کند.
بنابراین مسلمان در تشکیلات امت، در کارهای اجتماعی و تشکیلاتی، هرگز عمل ابهام آوری را که دلسردی و اندوه دیگران را فراهم سازد انجام نمی دهد.
پس ازاین مقدمه، می توان ادعا کرد که یکی از ارکان موفقیت در کارهای تشکیلاتی، هماهنگی و همراهی برخاسته از وجود صفا، اعتماد متقابل و روابط صمیمانه ما بین اعضا، آن تشکیلات است و مدیری در ایجاد چنین شرایط، موفق خواهد بود که در بروز و ظهور جلوه های شخصیتی، و در برخورد با کار و همکار، از مبهمات کمتری برخوردار باشد. مدیر باید بعنوان یک وظیفه، حرکتها و اعمال ابهام آور و سئوال انگیز را، که گاهی در محیط کار پیش می آید، هر چه سریعتر برای همکارانش روشن نماید، تا اعتماد آنها نسبت به او، لطمه نخورد. زیرا مدیری که رفتار و گفتار مشکوکش، در نگاهها شک، و در اندیشه ها ابهام ایجاد کند، و ذهن همکارانش را با سئوالهای بی پاسخ، روبرو سازد، هرگز جائی در دل دیگر همکارانش باز نخواهد کرد.
مولای متقیان حضرت علی (ع) در این خصوص مالک اشتر را اینطور توصیه می کند و می فرماید:
" هر گاه مردم حرکتهای تو را گویای خدمت ندانستند و نسبت به تو گمان سمتگری بردند، به ابهام زدائی برخیز و با منطق روشن، دلیل خود را از انجام آن کار بیان کن و گمانهای آنانرا در مورد خود تعدیل و تصحیح نما، زیرا ابهام زدائی علاوه بر اینکه گامی است در جهت خودسازی و عدالت، نمایانگر دوستی و محبت به رعیت نیز می باشد. و توجه داشته باش که بیان اینگونه عذرها، نه تنها لطمه ای به مدیریت تو نمی زند، بلکه با رفع ابهام و بیان حقیقت، بد گمانیها را از بین می بری و به موفقیتی که خواستاری، می رسی."

منابع و ماخذ
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه
3- اصول کافی، فیض السلام محمد تقی جعفری
4- وسائل الشیعه
5- اسلام و مقتضیان زمان، شهید مطهری
6- مقدمه ای بر جهان بینی اسلام، شهید مطهری
7- سیری بر اندیشه های اداری، علیرضا بشارت.
8- تحلیلی از مدیریت اسلامی، غلامرضا اشرف سمنانی
9- سازمان و مدیریت، علیمحمد اقتداری
10- اصول مدیریت، لئونارد کازمایر، اصغر زمردیان.
11- مجله دانش مدیریت، دانشکده علوم اداری و مدیریت بازرگانی.
12- نشریه تحول اداری، سازمان امور اداری و استخدامی.
13- نگرشی بر مدیریت اسلامی، سید رضا تقوی
14- غربزدگی، جلال آل احمد.
15- مجله اقتصاد و مدیریت، دانشگاه آزاد اسلامی.
16- مدیریت اسلامی، دکتر عسگریان.
17- مدیریت و فرماندهی در اسلام، آیه ا.. مکارم شیرازی.
18- مدیریت و رهبری نظامی، دانشگاه افسری امام علی(ع).
1

136


تعداد صفحات : 136 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود