مبانی نظری وپیشینه تحقیق کنترل پوسچرال و رابطه تعادل و دشواری تکلیف
2-1) مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………..17
2-2) مبانی نظری تحقیق……………………………………………………………………………………………………18
2-2-1) کنترل پوسچرال……………………………………………………………………………………………………18
2-2-2) سیستم های کنترل پوسچر……………………………………………………………………………………..21
2-2-3) کنترل حرکتی وضعیت ایستا…………………………………………………………………………………..23
2-2-4) راست قرار گرفتن بدن………………………………………………………………………………………….24
2-2-5) تون عضلانی………………………………………………………………………………………………………..25
2-2-6) تون پوسچرال………………………………………………………………………………………………………25
2-2-7) محدوده تعادل در زمان ایستادن………………………………………………………………………………27
2-2-8) راهبردهای فعال……………………………………………………………………………………………………28
2-2-9) تعادل قدامی- خلفی……………………………………………………………………………………………..29
2-2-10) راهبرد لگن………………………………………………………………………………………………………..31
2-2-11) راهبرد گام برداشتن…………………………………………………………………………………………….32
2-2-12) تعادل داخلی- خارجی………………………………………………………………………………………..34
2-2-13) سازگاری راهبرد حرکتی……………………………………………………………………………………..34
2-2-14) بیومکانیک های تعادل…………………………………………………………………………………………36
2-2-15) فیزیولوژی تعادل………………………………………………………………………………………………..37
2-2-16) سیستم بینایی و کنترل تعادل………………………………………………………………………………..39
2-2-17) سیستم دهلیزی و تعادل………………………………………………………………………………………41
2-2-18) سیستم حس عمقی و تعادل…………………………………………………………………………………44
2-2-19) نقش سیستم عصبی در کنترل تعادل………………………………………………………………………45
2-2-20) تکامل اطلاعات وضعیت بدنی با حفظ تعادل…………………………………………………………50
2-2-21) تغییرات تعادل ناشی از افزایش سن………………………………………………………………………51
2-3) رابطه تعادل و دشواری تکلیف…………………………………………………………………………………..52
2-4) تاثیر تعادل در فعالیت های ورزشی…………………………………………………………………………….53
2-5) ارزیابی ترکیب بدنی………………………………………………………………………………………………….57
2-5-1) شاخص توده بدن…………………………………………………………………………………………………58
2-5-2) درصد چربی………………………………………………………………………………………………………..58
2-6) تیپ بدنی………………………………………………………………………………………………………………..59
2-6-1) فربه پیکری………………………………………………………………………………………………………….59
2-6-2) عضلانی پیکری……………………………………………………………………………………………………59
2-6-3) لاغر پیکری…………………………………………………………………………………………………………60
2-7) ویژگی های آنتروپومتریک دخالت کننده در تعادل………………………………………………………..61
2-8) ویژگی های آنتروپومتریک و تیپ بدنی ورزشکاران و غیرورزشکاران……………………………..63
2-9) تحقیقات انجام شده در داخل کشور……………………………………………………………………………65
2-10) تحقیقات انجام شده در خارج کشور…………………………………………………………………………65
2-1) مقدمه
تفاوت های آناتومیکی و فیزیولوژیکی در رابطه با کارایی جسمی افراد، به آسانی قابل تشخیص نبوده و نیاز به مطالعه و تحقیق تجربی است. از آنجا که موفقیت ورزشکار در اجرای مهارتهای پیشرفته، به تیپ بدنی و اندازه بدنی او وابسته است و به لحاظ اینکه قابلیت جسمانی- حرکتی به عنوان عامل پایه و اساسی جهت شرکت در فعالیت های ورزشی و کسب موفقیت در آنها محسوب می شود، بنابراین فهم و درک عواملی نظیر ساختمان بدن، تیپ بدنی و تعادل که از عوامل آمادگی جسمانی می باشند از اهمیت خاصی برخوردار است. شناخت این عوامل در میان دانشجویان و هدایت آنان به یک رشته ورزشی متناسب با تیپ بدنی و ترکیب بدنی و تعادل آنان، می تواند به موفقیت نسبی آنها در اجرای مهارتهای آن رشته و احساس پیروزی در آن ورزش خاص منجر گردد (18).
لذا در این فصل عناوین ذیل در دو حیطه نظری و تجربی که تحقیقات مرتبط با تحقیق حاضر می باشند مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
2-2) مبانی نظری تحقیق
تعادل ایستا در افراد از تعامل سیستم های مهم درگیر ایجاد می گردد. پایداری و تعادل در برخی کتاب ها مترادف یکدیگر به کار می رود در صورتی که این دو اصطلاح دارای معانی متفاوتی می باشند. در ادامه، به تعاریف و شرح مطالب در ارتباط با تعادل و پایداری و کنترل وضعی بدن و کاربرد شاخص های آنتروپومتریک خواهیم پرداخت.
2-2-1) کنترل پوسچرال1
کنترل پوسچرال یک اصطلاح کلی است که در توصیف مجموعه پیچیده ای از توانائیهای متعدد استفاده می گردد. یک کنترل پوسچرال مطلوب نه تنها به توانایی حفظ ایستادن معمولی بلکه به حفظ ثبات در زمان بهم خوردن تعادل یا در زمان حرکت دادن فعال یک اندام یا کل بدن مانند عمل دسترسی یا قدم زدن نیاز دارد (95). بر این اساس، کنترل پوسچرال شامل کنترل موقعیت بدن در فضا برای حفظ تعادل و جهت گیری پوسچرال2 است. جهت گیری به معنای توانایی حفظ رابطه مناسب بین قسمت های مختلف بدن و محیط برای انجام یک کار است و در واقع راستای فعالی از تنه و سر را در رابطه با جاذبه، سطح اتکاء، محیط بینایی و منابع درونی درگیر می سازد (30).
تعادل پوسچرال نیز هماهنگی راهبردهای حرکتی را در ثابت نگه داشتن مرکز ثقل بدن، هم در طول آشفتگی های خودبخودی ثبات و هم آشفتگی هایی که از خارج بر ثبات وارد می شود، درگیر می سازد (69). حفظ و کنترل بدن، یا در وضعیت پویا (تعادل دینامیک) یا وضعیت ایستا (تعادل استاتیک) است (30). کنترل پوسچرال یا تعادل از دید ایستایی، به عنوان توانایی در حفظ سطح اتکاء با کمترین حرکت و از دید پویایی، به عنوان توانایی در انجام یک تکلیف همراه با حفظ وضعیت پایدار می باشد (38). یک سیستم پایدار سیستمی است که حرکت آن حتی در زمانی که دچار تلاطم می شود از مسیر مطلوب خارج نگردد. یک جسم زمانی پایدار است که مرکز ثقل3 (COM)روی
سطح اتکاء آن باقی بماند (30).
سه عامل مربوط به اصول تعادل عبارتند از: 1- مر کز ثقل 2- خط ثقل 3- سطح اتکاء4 (BOS).
– در هر شیء یک مرکز ثقل وجود دارد. در اشکال هندسی این عامل دقیقاً در مرکز شیء واقع است و در اشیاء متقارن مانند بدن انسان مرکز ثقل در خلال حرکت بطور مداوم تغییر می کند. مرکز ثقل بدن ما در جهت حرکت یا وزن اضافی نیز جابجا می شود. مرکز ثقل یک کودک ایستاده در حالت مستقیم تقریباٌ در بالای کمر بین جلو و عقب بالاتنه است (14).
فعالیتهایی که در آن مرکز ثقل در یک وضعیت پایدار باقی می ماند نظیر ایستادن روی یک پا یا بالانس روی سر، به عنوان فعالیتهای تعادلی ایستا شناخته می گردند. چنانچه مرکز ثقل دائماٌ جابجا شود مانند طناب بازی، راه رفتن یا غلت جلو، این فعالیتها حرکات تعادلی پویا می باشد (14).
– خط ثقل یک خط فرضی است که بطور عمودی از مرکز ثقل به مرکز زمین رسم می گردد. رابطه درونی مرکز ثقل و خط ثقل با سطح اتکاء درجه استواری بدن را تعیین می کند (14).
– سطح اتکاء بخشی از بدن بوده که در تماس با سطح حمایتی قرار می گیرد. چنانچه خط ثقل در محدوده سطح اتکاء قرار گیرد بدن در تعادل خواهد بود و چنانچه خارج از آن قرار گرفت تعادل به هم خواهد خورد. هرچه سطح اتکاء عریض تر باشد استواری نیز بیشتر است. همان گونه که می توان دریافت استواری با دو پا بیش از یک پا است. فردی که با وضعیت پاهای نزدیک به هم ایستاده، برای به هم خوردن تعادل بسیار مستعدتر است نسبت به فردی که با وضعیت پاهای اندکی باز ایستاده است. هرچه مرکز ثقل به مرکز سطح اتکاء نزدیک تر باشد استواری نیز بیشتر است. وضعیت پا به منظور افزایش سطح اتکاء در جهت حرکت منجر به افزایش استواری می گردد. این اصل با وضعیت پای دونده ای که برای توقف تلاش می کند و یا دریافت کننده ای که سعی در دریافت و کنترل یک شیء سنگین دارد نمایان می شود (14).
پس، تعادل توانایی حفظ تصویر COM در محدوده BOS است که از آن با عنوان محدوده پایداری نام برده می شود. در وضعیت ایستاده، محدوده پایداری ناحیه حد فاصل لبه های خارجی پاها است که در تماس با زمین قرار دارند. در این محدوده هاست که بدن می تواند وضعیت خود را بدون تغییر سطح اتکاء حفظ کند. محدوده پایداری ثابت نیست و بسته به نوع وظیفه و وضعیت بیومکانیکی فرد و جنبه های متنوع محیط تغییر می کند. حفظ تعادل یک فرایند پویاست و شامل ایجاد وضعیت ثبات بین نیروهای پایدارکننده و برهم زننده پایداری است. برای مثال، هر فرد به طور مستمر تلاش می کند از نیروی عضلانی برای کنترل وضعیت COM استفاده کند. در وضعیت ایستاده در زیر هر یک از پاها مرکز فشار5 (COP) جداگانه ای قرار دارد. COP خالص، بین پاها قرار می گیرد و بستگی به وزنی دارد که هر یک از پاها تحمل می کند. برای حفظ وضعیت ایستاده پا، باید با حرکت قسمتهای مختلف بدن، COM را جابجا کنیم و یا اندازه سطح پایه حمایت کننده را (مثلاً با برداشتن یک قدم) تنظیم نمائیم (30).
هرگاه برآیند نیروهای وارد بر یک جسم صفر باشد آن جسم در حال تعادل خواهد بود. در واقع هنگامی که نیروهای موافق و مخالف تعادل بطور مساوی وجود داشته باشند جسم از تعادل برخوردار خواهد بود حال چنانچه عاملی یکی از نیروها را کم یا زیاد نماید تعادل به هم می خورد. به طور کلی تعادل یک جسم به عوامل زیر بستگی دارد:
الف- وضعیت و طرز قرارگرفتن خط ثقل نسبت به محدوده سطح اتکاء
ب- وزن جسم
ج- ارتفاع مرکز ثقل در رابطه با سطح اتکاء
مرکز ثقل انسان در حدود 55 درصد پوسچر از کف پاها قرار گرفته است. این نقطه از فردی به فرد دیگر متفاوت است، برای مثال مرکز ثقل زنان کمی پایین تر از مردان قرار گرفته است. بنابراین می توان گفت که زنان از تعادل بیشتری برخوردارند (12).
در رابطه با وزن جسم نیز می توان گفت که چاقی فرم و شکل بدن (ژئومتری) را تغییر داده و حجم و توده سگمان های مختلف را افزایش می دهد و یک سری محدودیت های عملکردی برای فرد ایجاد می کند که این محدودیت ها با فعالیت های روزانه در ارتباط بوده و سبب کاهش تحرک و عملکرد فرد می شود. یکی از این محدودیت های ایجاد شده در رابطه با کنترل تعادل می باشد به طوری که کنترل تعادلی مناسب، عامل مهمی در جلوگیری از زمین خوردن ها می باشد چرا که نقایص تعادل به عنوان عوامل خطرزای جدی جهت زمین خوردن ها شناسایی شده اند. وقتی که یک شخص چاق تسلیم یک حرکت نوسانی کوچک و طبیعی به سمت جلو می شود، توزیع غیرطبیعی چربی بدن در ناحیه شکم (مرکز وضعیت توده نسبت به مفصل مچ پا) باعث کاهش ثبات و افزایش گشتاور مچ پا می شود که نیاز بدست آوردن دوباره تعادل می باشد. لذا افراد چاق هنگام مواجه شدن باآشفتگی های پوسچرال، به جهت اینکه گشتاور مچ پا را خیلی سریع تر تولید کرده و با افزایش گشتاور تعادل خود را بهبود می بخشند، در معرض بیشتر خطر سقوط نسبت به افراد کم وزن تر هستند (72).
2-2-2) سیستم های کنترل پوسچر و عوامل حفظ تعادل
ولاکوت، شاموی-کوک6(1990) اظهار نمودند که جهت دستیابی به اهداف تعادلی، عوامل عصبی چندگانه و عوامل بیومکانیکی هماهنگ با یکدیگر عمل می کنند. آنها فهرستی از اجزای مختلفی که احتمالاً نقش موثری را در کنترل تعادل فرد دارند تهیه کردند. این عوامل عبارتند از: 1- همکاری پاسخ های عضلات پوسچرال 2- دستگاه های بینایی، دهلیزی و حسی پیکری 3- دستگاه های سازگاری 4- قدرت عضلانی 5- دامنه حرکتی مفصل 6- ظاهر بدنی (14).
همکاری پاسخ های عضلات پوسچرال، مربوط به زمانبندی و توالی حرکتی گروه های عضلانی مختلف جهت تعادل و کنترل پوسچر است. حفظ وضعیت قائم کنترل شده شاید نیازمند فراخوانی چندین گروه عضلانی در اندام فوقانی و تحتانی برای تنظیم روان تعادل در شرایط حرکتی مختلف است. دستگاه بینایی نیز اطلاعات با ارزشی را در مورد وضعیت بدن از محیط فراهم می آورد. دستگاه های دهلیزی و حسی پیکری نیز درون داد حسی را در مورد وضعیت بدن و سر در رابطه با جاذبه و آگاهی از وضعیت مفاصل فراهم می آورند (14). هنگامی که تغییراتی در نیازهای تکلیف یا ویژگی های محیطی رخ دهد، دستگاه های سازگاری موجب اصلاح درون داد حسی و برون داد حرکتی می
گردند. به منظور حفظ یک وضعیت پوسچرال خاص یا کنترل بهبود و بازیابی مجدد تعادل در زمان از دست رفتن آن، به قدرت عضلانی کافی مچ پا، زانو و ران بسیار نیاز است. دامنه حرکتی مفاصل مختلف بدن نیز چگونگی آزادی حرکتی یا محدودیت های حرکتی را هنگامی که حرکت نیازمند درجه بالایی از تعادل است تعیین می کند و سرانجام عناصر ظاهرشناسی بدن شامل: قد، مرکز جرم، طول پا و توزیع وزن بدن می باشند که بر عملکرد بیومکانیکی حفظ پایداری موثرند (14).
بطور کلی، کنترل پوسچرال مستلزم تعامل پیچیده سیستم های عضلانی- اسکلتی و سیستم عصبی است. جزء عضلانی- اسکلتی شامل دامنه حرکتی مفصل، انعطاف پذیری ستون فقرات و رابطه بیومکانیکی بین قسمتهای مختلف بدن است (20، 37).
اجزای عصبی لازم برای کنترل پوسچرال عبارتند از:
الف) فرایندهای حرکتی شامل پاسخ های هماهنگ7 عصبی- عضلانی
ب) فرایندهای حسی شامل سیستم های بینایی، سیستم دهلیزی و سیستم حس عمقی بدن
ج) مراکز هماهنگ کننده بالاتر (سیستم عصبی مرکزی) که برای تبدیل اطلاعات حسی به فرمان حرکتی عمل می کنند.
نیازهای کنترل تعادل با توجه به نوع عمل و محیط متفاوت اند. توانایی کنترل وضعیت بدن در فضا برای انجام کارها مهم می باشد (37).
هر وظیفه دارای یک جزء جهت گیری و یک جزء تعادل است. با این حال پایداری و جهت گیری با توجه به نوع عمل و محیط فرق می کند. عمل نشستن روی صندلی و مطالعه مستلزم ثابت نگه داشتن سر و نگاه روی مطلب است. بازوها و دست ها با جهت گیری مناسب، کتاب را در موقعیت مناسب برای سر و چشم قرار می دهند. پایداری در این عمل ساده است چون تماس بدن با نشیمن و پشتی صندلی، سطح اتکاء بسیار بزرگی را ایجاد می کند. بر عکس، عمل ایستادن و خواندن کتاب از نظر جهت گیری وضعیت سر، چشم ها، بازوها و کتاب تقریباً همان است ولی حفظ تعادل در اینجا پیچیده تر است که شامل حفظ مرکز ثقل در یک محدوده کوچکتر سطح اتکاء (پاها) است. بالاخره آنکه فردی که در یک اتوبوس در حال حرکت ایستاده است دائم در حال حفظ تعادل خود است زیرا حرکت اتوبوس این تعادل را به طور مستمر تهدید می کند. حفظ تعادل در اینجا پیچیده تر است که به دلیل ماهیت تغییر یابنده و غیر قابل پیش بینی تهدید می شود. در این مورد نیازها لحظه به لحظه فرق می کند و تطابق مستمر سیستم پوسچرال را می طلبد. بنابراین می توان شاهد بود که با وجود نیاز به کنترل پوسچرال، نیازهای مربوط به جهت گیری و تعادل بسته به نوع عمل و محیط متفاوت است. به همین دلیل راهبردهای مورد استفاده برای نیل به کنترل پوسچرال می بایست با نیازهای متنوع محیط و عمل سازگار شوند (37).
2-2-3) کنترل حرکتی وضعیت ایستا8 (بی حرکت)
در وضعیت ایستاده و بی حرکت، نوسانات پوسچرال بطور طبیعی وجود دارد. چند عامل به ثبات فرد در این وضعیت کمک می کنند. نخست، راست قرارگرفتن بدن اثر نیروهای جاذبه را به حداقل می رساند. دوم، تون عضلانی که بدن را از افتادن در اثر کشش نیروهای جاذبه حفظ می کند. سه عامل اصلی که به تون عضلانی طی ایستادن کمک می کنند عبارتند از:
الف- سفتی ذاتی خود عضلات (قوام طبیعی عضله)
ب- تون عضلانی که به سبب تحریک عصبی به طور طبیعی وجود دارد (مهار و تحریک گیرنده های عمقی)
ج- فعال شدن عضلات ضد جاذبه (الگوهای خودکار حرکتی) (101، 104).
قوام طبیعی باید به اندازه کافی بالا باشد تا بدن را در مقابل نیروی کششی جاذبه حمایت کند و حرکات را آغاز نموده و کنترل نماید اما نه به اندازه ای که مانع حرکت شود.
گیرنده های عمقی تحریکی و مهاری اجازه بخشهای معین بدن را می دهند در حالی که نسبت به حرکت سایر بخش های به صورت گزینشی هماهنگ و کنترل می شود. الگوهای حرکت خودکار که شامل واکنش های صحیح است زمینه لازم را برای تمامی حرکات اختیاری فراهم می کند (9).
2-2-4) راست قرارگرفتن بدن
در یک راستای طبیعی، خط عمود جاذبه از زائده ماستوئید، نقطه جلو شانه، مفصل ران، نقطه جلو زانو و از جلوی مچ پا می گذرد در این وضعیت حفظ تعادل با حداقل انرژی صورت می گیرد (25).
شکل (2-2-4-1)، عبور خط جاذبه در وضعیت ایستاده.
2-2-5) تون عضلانی9
تون عضله نیرویی است که یک عضله به کمک آن در مقابل طویل شدن مقاومت می کند و به عبارت دیگر سفتی آن است. مکانیسم های عصبی و غیرعصبی به تون عضلانی یا سفتی کمک می کنند (31). نقش رفلکس کششی به عنوان عامل موثر در کنترل تون طبیعی عضله واضح است ولی نقش همین رفلکس ها در وضعیت ایستاده به این وضوح نیست. بر اساس یک نظریه، رفلکس های کششی نقش بازخوردی را در طی حفظ وضعیت ایستاده بازی می کنند. بنابراین، با تلوتلو خوردن به عقب یا جلو در وضعیت ایستاده عضلات مچ پا کشیده می شوند و رفلکس کششی را فعال می کنند. این امر موجب کوتاه شدن عضله و کنترل تلوتلو خوردن به عقب و جلو توسط رفلکس می شود.
گرچه بعضی نویسندگان رفلکس کششی را برای حفظ وضعیت ضروری می دانند گروهی دیگر در قبول این رفلکس برای کنترل وضعیت ایستاده مردد هستند. گزارش هایی هم نشان می دهند، نقش رفلکس کششی طی ایستادن بسیار کم است به همین دلیل بعضی از محققین این رفلکس ها را به عنوان کنترل کننده نوسانات پوسچرال قبول ندارند (44).
2-2-6) تون پوسچرال10
در وضعیت ایستاده بعضی از عضلات ضدجاذبه در حین ایستادن تغییر می کنند و بدین ترتیب با نیروی جاذبه مقابله می شود. این افزایش سطح فعالیت در عضلات ضدجاذبه را تون پوسچرال می نامند. چند عامل بر تون عضلانی اثر می گذارند. آزمایش ها نشان می دهند که ضایعات شاخه های حسی نخاع، تون پوسچرال را کاهش می دهد که نشان می دهد تون پوسچرال تحت تاثیر درون دادهای سیستم حسی خودکار (سوماتوسنسوری)11 است. به علاوه از مدت ها پیش مشخص شده که فعال شدن درون دادهای پوستی از کف پاها یک واکنش " قرار دادن " ایجاد می کند که منجر به راست شدن خودکار پا به سوی سطح حمایت کننده و افزایش تون پوسچرال عضلات راست کننده می گردد. درون دادهای حسی گردن که تغییرات جهت گیری سر، محرک آن است نیز می تواند توزیع تون عضلانی تنه و اندام ها را تحت تاثیر قرار دهد. به این مجموعه رفلکس های تونیک گردن می گویند (40).
اطلاعات سیستم بینایی و دهلیزی نیز بر تون پوسچرال تاثیر می گذارند. درون دادهای دهلیزی در اثر تغییر جهت سر فعال می شوند و توزیع تون عضلانی را در گردن و اندام ها تغییر می دهند. تحقیقات بالینی بر مفهوم تون عضلانی به عنوان مکانیسم حمایت از بدن در برابر جاذبه تاکید بیشتری دارند به
ویژه بسیاری از پزشکان معتقدند که تون پوسچرال در تنه عامل اصلی کنترل پوسچرال در حال
ایستاده است (81). محققان دریافته اند که بسیاری از عضلات بدن در وضعیت ایستاده تون فعال دارند.
الف- نعلی12 و دوقلو13، زیرا محور جاذبه اندکی از جلوی زانو و مچ می گذرد.
ب- ساقی قدامی14، زمانی که بدن به عقب منحرف می شود.
ج- سرینی میانی15 و کشنده پهن نیام (ولی سرینی بزرگ نقشی ندارد).
د- سوئز خاصره ای16 که مانع هیپراکستانسیون لگن می شود ولی عضلات پشت ران17 و چهارسر ران18 نقشی ندارند.
ه- راست کننده های شوکی19 پشتی ستون مهره ها در تنه همراه با فعال شدن متناوب عضلات شکمی، زیرا محور جاذبه در جلو ستون فقرات می افتد.
شکل (2-2-6-1)، عضلات شرکت کننده در تون پوسچرال.
این مطالعات نشان می دهند که تون کلیه عضلات بدن (نه فقط عضلات تنه) برای نگه داشتن بدن در وضعیت عمودی فعال است. زمانی که مرکز ثقل از محدوده امتداد ایده آل خارج می شود تلاش عضلانی بیشتری برای حفظ وضعیت ایستاده لازم است. در این وضعیت راهبردهای پوسچرال جبران کننده برای بازگرداندن گرانیگاه به وضعیت پایدار وارد عمل می شوند (49، 104).
کنترل طبیعی نوسان پوسچرال در یک ترتیب از پائین به بالا اتفاق می افتد بطوری که فعال شدن عضله تحتانی 100 میلی ثانیه بعد از یک بهم خوردگی پوسچرال صورت می گیرد. برای مثال، در طول یک نوسان ایجاد شده به سمت جلو، عضلات پوسچرال به ترتیب ذیل فعال می شوند:
1- عضله دوقلو 2- عضله پشت ران 3- عضلات اطراف ستون مهره ای
حال اگر در این توالی، عضلات فوقانی در ابتدا منقبض شوند خط نیرو بکار رفته شده در مفصل زانو جابجا شده و گشتاورهای بازشدن/ خم شدن20 مانع تعادل طولانی مدت می شوند (92).
2-2-7) محدوده تعادل در زمان ایستادن
محدوده های نظری تعادل در وضعیت ایستاده روی سطح اتکاء، طول قدامی- خلفی و عرض داخلی- خارجی پاها هستند. وضعیت قرارگیری امتداد مرکز ثقل روی سطح اتکاء نیز با قد و وزن رابطه دارد (61). نتیجه تحقیق در مورد کنترل پوسچرال در جوانان سالم به لحاظ عصبی نشان می دهد که سیستم عصبی- عضلانی واحدهایی را به نام هم کوششی های (سینرژی)21 عضلانی تلفیق می کند. یک سینرژی، ترکیب عملکردی گروه هایی از عضلات است به نحوی که با یکدیگر و به عنوان یک واحد عمل می کنند که نیازهای مربوط به کنترل را در سیستم عصبی مرکزی تسهیل می کند. باید به یاد داشته باشیم که در عین مهم بودن هم کوششی های عضلانی، آنها فقط یکی از چند مکانیسم کنترل هستند که بر برونداد کنترل پوسچرال اثر می گذارند. هم کوششی عضلانی که در راهبردهای حرکتی برای تعادل در هر دو صفحه قدامی- خلفی و داخلی- خارجی بکار می روند، شامل راهبرد قدامی- خلفی و راهبرد داخلی- خارجی هستند (37).
2-2-8) راهبردهای22 فعال
وجود الگوهای راهبردی متفاوت جهت حفظ کنترل تعادل بین کودکان و بزرگسالان ناشی از تفاوت های موجود در سطح پیشرفت آنها می باشد و بیانگر این است که برای انجام عمل مستقل ایستادن تا سن 6 سالگی، کنترل تعادل در کودکان شامل تسلط پیدا کردن بر کنترل مفاصل تحتانی از جمله مفاصل لگن و مچ پا می باشد و توسط حرکات هماهنگ سر، گردن و تنه کمک می شود. در این زمان، عدم هماهنگی بین سر، گردن و تنه باعث می گردد که در آشفتگی های به وجود آمده در تعادل، کودکانی که بیشتر مستعد از دست دادن ثبات خود می باشند جهت متعادل ساختن خود بیشتر متکی به مفاصل تحتانی باشند. به علاوه، از زمان ایستادن مستقل تا 6 سالگی، کودکان یاد می گیرند که چگونه گروه های عضلانی مختلف را در کنترل درجات آزادی متعدد بکار برند و لذا اجرای حرکت و پاسخ های پوسچرال در آشفتگی های تعادل متغیر هستند. جوانان و بزرگسالان، ثبات خود را از طریق حرکت هماهنگ سر، گردن و تنه حفظ می کنند و از این راه کنترل تعادل را بدون اتکای بیشتر به مفاصل تحتانی مقدور می سازند (106).
بزرگسالان بیشتر بر روی عضلات لگن، در زمان پاسخ دادن به آشفتگی های تعادلی در طی ایستادن آرام تکیه دارند. الگوهای حرکتی پوسچرال، به دو راهبرد کنترلی مجزا طبقه بندی می شوند: راهبردهای مچ پا و راهبردهای لگن. اطلاعات حسی، سطح اتکاء، مشخصه های عضلانی- اسکلتی، درجات آزادی و محدودیت های تکلیف جهت انتخاب یکی از این دو راهبرد مهم می باشند. اتکای بیش از حد بر روی عملکرد مفصلی لگن در افراد مسن و در زمان پاسخ به اختلالات پوسچرال، غیرطبیعی می باشد که در ارتباط با انحطاط مکانیسم های عصبی- عضلانی و اسکلتی بوده و منجر به مستعد زمین خوردن بیشتر افراد سالخورده می گردد (26).
جوانان و بزرگسالان سالم، تمایل به اتکاء روی عضلات مچ پا دارند در صورتی که سالمندان بی ثبات، بیشتر بر روی عضلات لگن و یا ترکیبی از راهبردهای لگن، مچ پا و گام برداشتن را بکار می برند (63). در افراد مسن، فعال شدن ترکیبی از عضلات لگن- مچ پا مشاهده شده در حالی که جوانان جهت پاسخ گویی به اختلالات پوسچرال تنها با افزایش فعالیت عضلات مچ پا سازگاری یافته اند که علت این امر هم، ایجاد گشتاور ناکافی توسط عضلات مچ پا در افراد مسن می باشد. لذا نیاز به واکنش متقابلی از یک بردار بزرگ درونی در جهت قدامی- خلفی دارند که با استفاده از الگوهای مطلوب سازی بیومکانیکی بیان شده است.
راهبردهای ترکیبی مچ پا- لگن بیان کننده این مطلب است که عضلات مچ پا، نقش برتری را در سرعت آهسته آشفتگی های تعادلی بازی می کند و راهبرد لگن بطور فزاینده ای با افزایش تغییر سرعت یا شدت آشفتگی ظاهر می گردد.
توضیح ممکن دیگر جهت وابستگی بیشتر لگن در افراد مسن، شرکت ناکافی و ناکارآمد حس عمقی برگرفته از قسمت های تحتانی اندام و پاها در نتیجه آسیب اعصاب محیطی می باشد. برتری مچ پا برای حفظ تعادل پوسچرال هم به علت تمایل نسبتاً زیاد در حفظ تلاش عصبی در سطوح حداقل با افزایش ممکن ورودی حس عمقی مچ پا می باشد (63).
2-2-9) تعادل قدامی- خلفی23
راهبرد مچ پا24 و سینرژی عضلانی مربوط به آن، از جمله اولین الگوهای کنترل نوسان در حالت راست (ایستاده) هستند. راهبرد مچ پا، مرکز ثقل (COM) را با استفاده از حرکتی که عمدتاٌ حول مفاصل مچ پا متمرکز است در وضعیت تعادل قرار می دهد (90).
در شکل(2-2-9-1) قسمت A، حرکات بدن که با تصحیح تعادل در مسیر جلو هستند نشان داده شده است. در این مورد حرکت سکو به عقب موجب نوسان فرد به سمت جلو می شود. فعالیت عضلانی 90 تا 100 هزارم ثانیه پس از شروع آشفتگی، در دوقلو شروع می شود و پس از آن به فاصله 20 تا 30 میلی ثانیه، عضلات پشت ران فعال می شوند و در آخر عضلات اطراف ستون مهره ای25 فعال می شوند. فعال شدن عضله دوقلو، یک گشتاور خم شدن مچ پاایجاد می کند که حرکت بدن را به جلو کاهش می دهد و سپس معکوس شدن عضلات پشت ران و اطراف ستون مهره ای، مفصل لگن و زانوها را در وضعیت بازشدن حفظ می کند. بدون فعال شدن سینرژیک عضلات پشت ران و عضلات اطراف ستون مهره ای، تاثیر غیرمستقیم گشتاور عضله دوقلو در مفصلها بر بخشهای فوقانی بدن، موجب حرکت رو به جلوی بدن در مقایسه با اندامهای تحتانی میشود (85، 86، 119).
شکل (2-2-9-1) : راهبرد حرکت مچ پا.
در شکل (2-2-9-1) قسمت B، فعالیت سینرژیک عضله و حرکات بدن که در تثبیت مجدد بدن در پاسخ به عدم تعادل رو به عقب مورد استفاده قرار می گیرند نشان داده شده است. فعالیت عضلانی در عضله تحتانی(ساقی قدامی) و پس از آن چهارسرران و عضلات شکمی فعال می شوند. در آزمایش های اولیه، سکو در جهت های رو به پایین و رو به بالا حرکت داده می شد. در چرخش رو به بالا حرکت سکو موجب کشیدگی عضله دوقلو و خم شدن مچ پا می شود ولی این درون دادها با حرکات مفاصل زانو و لگن که به صورت مکانیکی جفت شده اند همراه نیست. پاسخ عصبی- عضلانی در پاسخ به حرکت سکو به طرف بالا شامل فعال شدن عضلات مچ، زانو و لگن بطور واضح و حرکت در مفصل مچ به تنهایی است. شواهد حاصل از این آزمایش ها از سینرژی عضلانی برنامه ریزی شده، از جمله عضلات زانو و لگن در همان سوی بدن حمایت می کند. چون پاسخ به این حرکات سکو، تعادل را برهم می زنند برای بازگرداندن تعادل لازم است عضلات سمت مخالف بدن فعال شوند. این پاسخ ها در واکنش به اطلاعات سیستم های بینایی و دهلیزی فعال می شوند و گاهی به آنها پاسخ های M3 در مقابل M1 یا رفلکس کششی تک سیناپسی و پاسخ های کششی M2 که دوره نهفتگی طولانی تری دارند، اطلاق می شود (24، 52).
راهبرد حرکت مچ پا، که قبلاً توضیح داده شد بیشتر در مواردی استفاده می شود که نیروی برهم زنند تعادل کوچک است و سطح اتکاء باثبات است. استفاده از راهبرد مچ، به طیف طبیعی حرکت و قدرت مچ پا نیاز دارد. اگر نیروی برهم زننده تعادل بزرگ باشد از سایر راهبردهای بدن برای حفظ تعادل استفاده می شود (87).
2-2-10) راهبرد لگن
این راهبرد حرکات COM را از طریق تولید حرکات بزرگ و سریع در مفصل لگن کنترل می کند. شکل (2-2-10-1)، فعالیت سینرژیک عضلانی که با راهبرد لگن همراه است نشان می دهد. بر اساس شکل عضلاتی که بطور طبیعی به نوسان قدامی- خلفی، در شرایطی که فرد روی یک سطح باریک ایستاده است، پاسخ می دهند. فعالیت عضلانی غضلات شکم حدود 90 تا 100 هزارم ثانیه پس از اعمال نیرو شروع می شود، پس از آن عضله چهارسر فعال می گردد (66، 67).
هوراک و نشنر26 (1986) معتقدند که راهبرد لگن برای بازگرداندن تعادل، در پاسخ به نیروهای برهم زننده بزرگتر و سریع تر و یا زمانی که سطح حمایت کننده کوچکتر از سطح پا است (مثلاٌ ایستادن روی یک سطح باریک) مورد استفاده قرار می گیرد (66، 67).
شکل (2-2-10-1) : الگوی عضلانی و حرکات بدن که با راهبرد لگن همراه است.
2-2-11) راهبرد گام برداشتن27
گام برداری، تکنیک رایجی جهت بهبود تعادل می باشد و ارتباط مستقیمی با سطح اتکاء دارد. تحقیقات نشان داده اند که میانسالان نسبت به جوانان توانایی کمتری جهت بهبودی تعادل با استفاده از تکنیک گام برداری دارند که ظاهراً به علت محدودیت هایی در طول و سرعت گام می باشد. در صورت بهم خوردن تعادل، افراد معمولاً ایس تادن پایدار خود را با برداشتن یک گام بهبود می بخشند و زمانی که این آشفتگی ناشی از کاهش ثبات افزایش می یابد فرد با برداشتن گام های سریع تر و بزرگتر پاسخ می دهد. فرد بایستی قادر باشد که برگرداندن یک آشفتگی تعادلی را با ترکیبی از طول گام و زمان گام و ترتیبی از اجرای آهسته گام بزرگ با یک گام کوچک سریع انجام دهد. بنابراین، توانایی بهبودی تعادل، ارتباط مستقیمی با هر دو طول گام و زمان گام دارد (70).
از طرف دیگر، وقتی راهبردهای در جا مانند راهبرد لگن و مچ برای برگرداندن تعادل کافی نباشد راهبرد گام برداشتن برای برگرداندن سطح اتکاء زیر مرکز ثقل استفاده می شود. در ابتدا محققان معتقد بودند راهبرد گام برداشتن صرفاً در پاسخ به نیروهای بر هم زننده ای استفاده می شود که COM رابه خارج از BOS حرکت می دهند. تحقیقات اخیر نشان داده اند که در بسیاری از شرایط حتی وقتی که COM کاملاً در محدوده BOS است، گام برداشتن اتفاق می افتد (68، 86).
سربطرماکی28 مشاهده کرد بعضی از محققین طی مطالعاتی روی کنترل پوسچر، پس از بهم زدن تعادل آزمودنی ها در وضعیت ایستاده، پاسخ گام برداشتن را مانع شده بودند بدین ترتیب که از افراد می خواستند به جز در موارد ضروری از گام برداشتن اجتناب کنند. این محدودیت، ممکن است افراد را تشویق کند از دیگر راهبردها مانند راهبرد لگن استفاده کنند بطوریکه راهبردهای مچ، لگن و گام برداشتن و سینرژی های عضلانی همراه آنها به عنوان بخش های مجزا در نظر گرفته بودند. در حالی که دیگر محققان نشان داده اند که بیشتر افراد سالم از طریق دستگاه عصبی، ترکیب متنوعی از این راهبردها را برای کنترل انحراف به سمت عقب و جلو در وضعیت ایستاده استفاده می کنند (68، 86).
اطلاعات در خصوص الگوهای فعال شدن عضلات منتخب و الگوهای حرکت بدن، می تواند اطلاعاتی را در مورد راهبرد های مورد استفاده برای باز گرداندن تعادل به دست دهند .
در مطالعاتی که اخیراً انجام شده است برای آزمودن نظریه ای که می گوید راهبرد مچ پا عمدتاً برای نیروهای بر هم زننده تعادل با سرعت کم و راهبردهای لگن برای سرعت های بالا استفاده می شوند، بکار رفته است. آنها نشان داده اند که با افزایش سرعت سکو از 10 سانتی متر در ثانیه به 55 و 80 سانتی متر در ثانیه، آزمودنی ها راهبرد خود را با افزایش سرعت از مچ به لگن تغییر نمی دهند.
برعکس، آزمودنی ها نیروهای وارد شده به مچ را افزایش می د هند و سپس در یک حد آستانه نیروی مفصل لگن را می افزایند. این حد آستانه از فردی به فرد دیگر فرق می کند و بعضی از افراد برای اکثر نیروها با سرعت های مختلفی از مچ استفاده می کنند (68، 86).
2-2-12) تعادل داخلی – خارجی29
تحقیقات اولیه در بررسی راهبردهای کنترل تعادل، فقط در جهت قدامی- خلفی بررسی کرده اند. پژوهش های اخیر، نشان داده است که راهبردهایی هم برای کنترل تعادل در سطح میانی- جانبی مورد استفاده قرار می گیرند. این بدان علت است که برای حفظ تعادل، نیروها در مفاصل و جهات مختلف فعال شوند. برای مثال، در اندام تحتانی حرکت داخلی- خارجی در مفاصل مچ و زانو احتمالاً بسیار کم است. بنابراین مفصل لگن مفصل اصلی اندام تحتانی برای حفظ تعادل در جهت میانی- جانبی است. محققان دریافته اند که نوسانات بدن در جهت میانی- جانبی باعث یک حرکت خارجی در لگن می شود که به نزدیک شدن یک پا و دورشدن پای دیگر نیاز دارد. اگر پاها از هم زیاد فاصله نداشته باشند در مفصل مچ نیز حرکت وجود دارد. وقتی فاصله پاها بیش از 7 سانتی متر است این حرکت به حداقل می رسد (20، 76).
وینتر30 و همکاران (1990)، حرکات قدامی- خلفی و میانی- جانبی تعادل را در زمان ایستادن بررسی کرده اند. آنان دریافتند که نوسان در محور میانی- جانبی هدف های راست و چپ تصویر آینه ای یکدیگر هستند و کاهش بار یک طرف موجب فشار به طرف دیگر می شود (115).
2-2-13) سازگاری راهبرد حرکتی31
مطالعات نشان داده اند که افراد سالم به سرعت می توانند از یک راهبرد حرکتی به راهبرد دیگر روی آورند. برای مثال، زمانی که از آنها خواسته می شود روی یک سطح باریک بایستند و جابجایی سکو در جهت جلو و عقب صورت می گرفت پس از 15-5 بار راهبرد خود را از مچ پا به لگن تغییر می دادند و وقتی سطح زیر پای آنها عادی می شد پس از 6 بار دوباره راهبرد مچ پا بکار گرفته می شد. در زمان گذر از یک راهبرد به راهبرد دیگر، افراد از راهبردهای حرکتی پیچیده ای استفاده می کردند که ترکیبی از راهبردهای خالص بود (113).
بر اساس نظریه دانشمندان، سیستم عصبی مرکزی ممکن است راهبردهای حرکتی مختلفی را با توجه به محدودیت هایی که در فضا دارد، بکار گیرد. به عبارت دیگر، به نظر می رسد سیستم عصبی مرکزی رابطه بین حرکات بدن و راهبردهای مورد استفاده برای کنترل آن حرکات در فضا را برنامه ریزی می کند. محدودیت ها ممکن است پویا باشند و با حفظ تعادل در پاسخ به نیازها، نوع حرکت و محیط تغییر کنند. برای مثال محدودیت های استفاده از راهبردهای لگن، مچ وگام برداشتن در روی یک سطح سخت ممکن است با آنچه در هنگام ایستادن روی یک باریکه مورد استفاده قرار می گیرد متفاوت باشد (113).
این اصطلاحات جالب اند، ولی آیا این امر حقیقت دارد که ما می توانیم دامنه پاسخ های پوسچرال را فقط زمانی که برای فعالیت مورد نظر مناسب نیستند، تغییر دهیم. درواقع، تحقیقات اخیر نشان داده است که ما به طور مداوم در حال تنظیم دامنه پاسخ های پوسچرال خود هستیم حتی زمانی که آنها مناسبند. بنابراین، به نظر می رسد که کنترل پوسچر در سطح نخاع سازماندهی نمی شود بلکه تحت کنترل مراکز بالاتر مانند ساقه مغز (از جمله هسته های دهلیزی) و مخچه است.
به طور خلاصه، می دانیم که توانایی ایجاد و به کارگیری نیروها به صورت هماهنگ برای کنترل وضعیت بدن در فضا بخش اساسی کنترل پوسچرال است. می دانیم که سیستم عصبی مرکزی می بایست عضلات سینرژیک را در سطح مفاصل مربوطه فعال کند تا تا نشوند. محققان معتقدند که سیستم عصبی مرکزی، وضعیت بدن را در فضا با توجه به راهبردهای رفتاری که در کنترل حرکت موثرند بازنمایی می کند (105، 111).
2-2-14) بیومکانیک های تعادل
اجزای اصلی بیومکانیک های تعادل، ثبات32 و پویایی33 می باشند. اگر یک شخص در وضعیت ایستاده، حرکت مداومی دارد یا اینکه در وضعیت تحرک (مثل یک دونده) فواصل ثبات و پایداری را به خود می گیرد. لذا در تجزیه و تحلیل تعادل، هر دو جزء ثبات و پویایی بایستی مورد ارزیابی قرار گیرند.
چون نیروهای صفحه افقی نسبت به نیروهای صفحه عمودی بزرگ ترین عامل تهدیدکننده تعادل می باشند پس تمرکز اصلی نیز بیشتر بر روی صفحه افقی می باشد.
جزء ثبات تعادل، اشاره به مقاومت بدن در مقابل تغییردادن وضعیت افقی می باشد. ترکیبات اصلی ثبات، وضعیت بدن که توسط خط جاذبه (LoG) نمایش داده می شود و سطح اتکاء (BoS) می باشد. دامنه مقادیر LoG و BoS در سطح قدامی- خلفی (A-P) در نمودار ذیل تحت عنوان زنجیره ثبات نمایش داده شده اند (71).
LoG LoG LoG LoG LoG
behind near back centered near front in front
BoS of BoS in BoS of BoS of BoS
No Small Large Small No
BoS BoS BoS BoS BoS
بزرگترین عامل بالقوه ثبات در مراکز زنجیره ها و بزرگترین عامل بی ثباتی هم در انتهاهای زنجیره ها نشان داده شده اند. چون هر دو LoG و BoS اجزای پوسچر هستند، لذا غالباً در یک زمان ارزیابی می شوند.
جزء پویایی تعادل اشاره به حرکت افقی بدن دارد. وجود تفاوت ها در جهت و سرعت بدن در سطح قدامی- خلفی بر روی زنجیره ذیل رسم شده اند.
Fast Slow No Slow Fast
Backward backward fore-aft forward forward
movement movement movement movement movement
بیشترین پویایی در انتهاهای زنجیره و کمترین پویایی در مرکز زنجیره نشان داده شده است.
ارتباط بین ثبات و پوسچر پیچیده می باشد برای اینکه:
اولاً- معمولاً یک واکنش متقابلی بین ثبات و پویایی وجود دارد. برای مثال، افزایش ثبات (مانند بزرگ تر شدن BoS) منجر به کاهش تحرک و پویایی (مانند کند شدن حرکت رو به جلو) می شود.
دوماً- وجود واکنش متقابل بین ثبات و پویایی ممکن است هماهنگی بیشتر یا کمتری با هم داشته باشند به این صورت که تغییرات در یک جزء ممکن است منجر به تغییرات سودمند یا زیان آور در جزء دیگر شود.
سوماً- متناسب بودن مطلوب ثبات و پویایی بستگی به زمینه فعالیت دارد: یک کماندار تمایل به ثبات بالا و پویایی پائین دارد، یک قهرمان دوی سرعت می خواهد که ثبات پائین و تحرک بالایی داشته باشد و یک بالرین به دنبال ثبات پائین و پویایی پائین می باشد.
در مجموع، تعادل به عنوان هماهنگ کننده و از لحاظ مفهومی واکنش متقابل مناسب بین ثبات و پویایی بدن در مواجه با سطح اتکایش می باشد. احتمالاً اجراکننده های کم ماهر و کم موفق دارای هماهنگی کمتر یا کنترل کمتر ثبات و پویایی می باشند (71).
2-2-15) فیزیولوژی تعادل
انسان ها جهت به دست آوردن تعادل در زندگی روزانه، از سه مکانیسم اساسی استفاده می کنند. اعمال این سه مکانیسم (بینایی- دهلیزی و حس عمقی) عبارتند از:
1- جهت حفظ پوسچر و ایجاد حس جهت یابی ارادی در واکنش متقابل با یکدیگرند (98).
2- بدن را نسبت به تطابق و سازگاری های واقع شده آگاه می سازند.
3- یک سری از واکنش ها را جهت وضعیت بدن ظاهر می نمایند که در کنترل تعادل نقش دارند.
سیستم های خودکار حس بینایی و دهلیزی در شناسایی اختلالات تعادل و کنترل تعادل مهم می باشند. سیستم های تماسی و عمقی نیز که قسمتی از سیستم خودکار حسی می باشند، نقشی را در کنترل تعادل بازی می کنند (65) به اضافه واکنش های راست نگه داشتن گردن که در این رابطه نقش ایفا می کنند (9). سیستم تماسی، اطلاعاتی را در رابطه با حس لمس که توسط گیرنده های مایسنر، پاسینی، صفحات مرکل و پایانه های رافینی شناسایی می شوند، برای سیستم عصبی مرکزی فراهم می کند. سیستم حس عمقی هم اطلاعاتی را در رابطه با زوایای مفصلی و تغییرات در این زوایا که توسط دوکهای عضلانی، ارگان های تاندون گلژی و آوران های مفصلی شناسایی می شوند را برای سیستم عصبی مرکزی فراهم می کند (65). این سیستم ها به تنهایی عمل نمی کنند بلکه تا یک جا اندازه فعالیت تمامی سیستم های عصبی، عضلانی و استخوانی بدن را حفظ می کند (9).
جهت رسیدن به تعادل مناسب و کنترل پوسچرال، نیروهای بدن به تنهایی کافی نمی باشد. سیستم عصبی مرکزی برای اینکه به موقع و به صورت مناسب جهت کنترل تعادل، نیرو به بدن وارد کند باید از موقعیت بدن در فضا و از ساکن بودن و یا در حال حرکت بودن آن آگاه شود. این اطلاعات توسط گیرنده های حسی سیستم های بینایی، دهلیزی و حسی عمقی به سیستم عصبی مرکزی می رود و وضعیت بدن در فضا را مشخص می کند.
تحقیقات بر روی سیستم های حسی بطور مجزا میسر می باشد اما ارتباط و تداخل این سیستم ها است که به تعادل و کنترل پوسچرال منجر می شود. اینکه چه طور این حس ها در طول عمر با هم تداخل و همگرایی کرده اند، نظر بسیاری از محققین را به خود مشغول داشته و تحقیقات بسیاری در این زمینه صورت گرفته است (28، 96).
فرضیه برنامه ریزی حسی توسط نشنر34 ارائه شده است. که بنا به نظر او سیستم عصبی مرکزی با پردازش اطلاعات حسی گرفته شده از سیستم های بینایی، دهلیزی و حس عمقی قادر به تنظیم مکانیسم مناسب جهت کنترل تعادل می باشد. اختلال در داده های حسی که وضعیت و موقعیت بدن را گزارش می دهند باعث عدم تعادل و ثبات می شود. بررسی های مختلف، تاثیر این سه حس را در کنترل تعادل مورد ارزیابی قرار دادند و آزمون تعامل حسی و تعادل را ارائه دادند. در این تکنیک، اثر برخی از حس ها را در تعادل حذف و یا دچار اختلال می کنند و اثرات آن را تحت بررسی قرار می دهند. طبق نظر آنان، در شرایطی که یکی از حس ها دچار اختلال می شود افراد سالم، باید توانایی استفاده از حس های دیگر جهت کنترل پوسچر و تعادل را داشته باشد. این آزمون در سه وضعیت مختلف بینایی، وضعیت اول چشم باز، وضعیت دوم چشم بسته، و وضعیت سوم از تغییرات محیط نسبت به میدان بینایی جلوگیری به عمل آمده و در دو سطح اتکاء متفاوت انجام شد. به همین جهت، یک کلاهک بر روی سر قرار گرفته و همراه با حرکت سر و تنه جابجا می شد و در نتیجه اطلاعات بینایی نادرستی از وضعیت سر و بدن به سیستم عصبی مرکزی منتقل می کرد. در این تکنیک از دو سطح متفاوت استفاده شد. ابتدا سطح اتکاء محکم مانند ایستادن بر روی زمین بود. در این شرایط، گیرنده های حسی عمقی می توانند اطلاعات حسی درستی از وضعیت پا بر روی زمین گزارش دهند. سطح دیگر از یک اسفنج متراکم متوسط تشکیل شده بود که باعث ایجاد اختلال در داده های حسی شد (28، 96).
2-2-16) سیستم بینایی و کنترل تعادل طبیعی
درون دادهای حس بینایی در راست نگه داشتن پوسچر و جهت یابی کمک می کنند. اصلاح ارادی و غیرارادی پوسچر نیز از طریق افزایش درون دادهای بینایی امکان پذیر می باشد (98).
طبق نظریه کلی، سیستم بینایی دارای دو عملکرد می باشد. یکی دیدن اشیاء در محیط اطراف که توسط تحریک میدان دید مرکزی به وجود می آید و دیگری تشخیص موقعیت بدن نسبت به محیط اطراف که این اطلاعات توسط میدان دید محیطی دریافت می گردد.
طبق نظریه بسیاری از محققین، محل تحریک شبکیه در کنترل تعادل دارای اهمیت بسیار می باشد. نظریه دیگری توسط گیبسون35 ارائه شد که نه تنها محل تحریک و حساسیت شبکیه بلکه ساختمان هندسی تشعشعاتی که میدان تشعشع بینایی را تشکیل می دهند به عنوان داده های بینایی در تنظیم پوسچر نقش مهمی ایفا می کند (96).
لیچمن36 در آزمایشات خود مشاهده کرد که حرکت دیوارهای روبرو موجب تحریک میدان دید مرکزی شده و حرکت دادن دیوارهای اطراف موجب تحریک در دید غیرمرکزی شده است. تحقیقات نشان داد که اگر اطلاعات به صورت مرکزی بر روی شبکه منعکس شود تاثیری روی کنترل پوسچر ندارند، در صورتی که اطلاعات به صورت غیرمرکزی باشد داده های مناسبی برای کنترل پوسچر فراهم خواهد کرد. سیستم بینایی در حفظ تعادل و پوسچر، کمتر از دو حس دیگر یعنی دهلیزی و حس عمقی مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته است. با توجه به این که بسیاری از افراد می توانند با چشم بسته و یا در اتاق تاریک تعادل خود را حفظ کنند نقش سیستم بینایی در حفظ تعادل و پوسچر زیر سوال می رود. همچنین سیستم بینایی، قادر به تشخیص تفاوت بین حرکت سر به طرف اشیاء و حرکت اشیاء به طرف سر نمی باشد و در نتیجه اطلاعات نادرستی به سیستم عصبی مرکزی انتقال می دهد (3). محققین با ایجاد اختلال یا حذف بینایی، تعادل و نوسان بدن را در گروه های سنی و شرایط مختلف ارزیابی کرده اند. لی37، یکی از اولین تحقیقات را در این زمینه انجام داد. او افراد بالغ و سالم را در اطاقی با دیوارها و سقف متحرک قرار داده و با حرکت دادن دیوارها باعث تحریک گیرنده های بینایی شده و در نتیجه بدن همراه با حرکت دیوارها دچار نوسان شده است. در تحقیقی دیگر، سیستم بینایی کودکان را مورد بررسی قرار داد و مشاهده کرد که در شرایطی که دیوارها به سرعت جابجا شوند کودکان خردسال تعادل خود را از دست می دهند که نشانگر اهمیت و نقش بینایی در کنترل پوسچر آنان می باشد. در حالی که در کودکان بزرگتر و افراد بالغ، با حرکت دیواره ها، نوسان بدن دچار تغییرات معنی دار نشده است. با انجام آزمایش های مشابه، افزایش نوسان بدن را این گونه توجیه کردند که در حرکات آرام دیوار، هر سه حس بینایی، دهلیزی و حس عمقی فعال شده و در تنظیم پوسچر دخالت دارند در حالی که در حرکات سریع دیوار، حس عمقی نقش مهمتری ایفا می کند. تشخیص سرعت حرکت، یکی از عملکردهای سیستم بینایی می باشد که به صورت بازخورد در تنظیم راه رفتن انسان نقش دارد. طبق بررسی ها، اگر سرعت جریان دیوار را از کنار افراد در حال حرکت دو برابر کنند نیمی از افراد احساس می کنند انرژی و نیروی کمتری برای هر قدم مصرف می کنند که با تعداد قدم ها در آنها دو برابر شده است. سیستم بینایی نیز در حفظ تعادل به هنگام راه رفتن دخالت دارد (3).
2-2-17) سیستم دهلیزی38
سیستم دهلیزی، جهت تنظیم پوسچر و تعادل بسیار مهم می باشد. این سیستم را می توان هم یک سیستم حسی و هم یک سیستم حرکتی درنظر گرفت. این سیستم، اطلاعات مربوط به وضعیت حرکت و جاذبه را به سیستم عصبی مرکزی منتقل می کند. همچنین در کنترل مرکز ثقل بدن در وضعیت های ایستاده و در حال حرکت موثر می باشد. سیستم دهلیزی قادر به کنترل وضعیت سر نسبت به تنه و خط افق نیز می باشد (98).
شکل (2-2-17-1)، بخش های مختلف سیستم دهلیزی.
سیستم دهلیزی دارای هسته هایی در مغز میانی و گوش داخلی می باشد که این دستگاه خود از مجاری نیم دایره ای و محفظه های استخوانی تشکیل شده است که در استخوان گیجگاهی (تمپورال) قرار دارند. به این قسمت لابیرنت استخوانی39 می گویند و سیستم مجاری و محفظه های غشایی نیز جزو دستگاه دهلیزی بوده که در حقیقت بخش فعال دستگاه دهلیزی است و به آن لابیرنت غشایی40 می گویند. لابیرنت غشایی شامل حلزون41، سه مجرای نیم دایره ای42 و محفظه های اوتریکول و ساکول43 است که در این دو محفظه ناحیه حسی خاصی به نام ماکولار یا پایک های تعادلی وجود دارد. حلزون، نقشی در تعادل ندارد. مجاری نیم دایره ای، اوتریکول و ساکول قسمت های عمده و اصلی تعادلی هستند. گیرنده های تعادل، به عنوان عوامل اصلی می باشند که در قسمت های مختلف تحریک شده و بر اساس نوع و میزان تحریک، مراکز عصبی مربوطه را در جریان قرار می دهند (1).
الف- عمل پایکهای تعادلی :
دستگاه استاتیک یا پایدار، برقراری تعادل در حال سکون را برعهده دارد یعنی وقتی فرد در حال سکون است و فعالیت های شدید انجام نمی دهد این سیستم برای حفظ تعادل او کمک می کند. به عبارت دیگر، کنترل شتابهای خطی را بر عهده دارد و در هنگام صعود و نزول، این دستگاه به تعادل فرد کمک می کند و موقع دویدن که به جلو و عقب خم می شویم این سیستم کمک می کند که تعادل حفظ شود. اگر سیگنال هایی که از چشم می آیند با سیگنال هایی که از این دستگاه فرستاده می شود همسو و هماهنگ باشند تداخل ایجاد نمی شود و اگر همسو نباشند تداخل ایجاد می شود و حالت عدم تعادل به وجود می آید مانند حالتی که دستگاه دهلیزی ثابت باشد و چشم در حال فرستادن سیگنال باشد (1).
ب- عمل مجاری نیم دایره ای :
مجاری نیم دایره ای را دستگاه دینامیک می گویند یعنی دستگاهی که در حین شرکت فرد فعال است و در این حالت به سیستم تعادل کمک می کند. به عبارت دیگر، کنترل شتابهای زاویه ای و چرخشی را به عهده دارد و چرخش و سرعت های چرخشی را معلوم می کند یعنی موقعی که انسان می چرخد این سیستم به حفظ تعادل آنها کمک می کند. چنانچه شتاب و سرعت چرخش ثابت شد گیرنده ها عادت کرده و پیامی به مغز ارسال نمی کنند، در این حالت انسان دیگر نمی تواند تعداد دورهای چرخشی را متوجه شود. کار دیگر این دستگاه این است که موقع چرخیدن بدن کمک می کند که چشم ها روی شیء ثابت بمانند و شیء شناسایی شود یعنی حالتی که سر در حال چرخش است و چشم ها بر روی شیء ثابت می ماند تا شیء شناسایی شود ولی در حالت دورانی مجاری نیم دایره ای هستند که فعالیت می کنند. در مجاری نیم دایره ای مژه ها داخل هستند. با حرکت دستگاه، مایع داخل این کانال ها به سمت مخالف حرکت کرده و کوپولا و مژه ها را به سمت مخالف خم می کند و نهایتاً تحریک لازم ایجاد شده و پیام به وجود می آید که به مرکز عصبی مربوطه رفته و تعادل لازم ایجاد می شود (1).
آزمایشات شاموی، کوک و هوراک (1978)، نشان دادند افرادی که دارای اختلال در سیستم دهلیزی باشند در صورتی که بتوانند از سیستم های بینایی و حس عمقی استفاده کنند قادر به حفظ تعادل خود خواهند بود. در وضعیت هایی که دو حس دیگر نیز دچار اختلال شده باشند مانند وضعیت چشم بسته بر روی سطح اتکاء ناپایدار، این افراد دچار عدم تعادل خواهند شد. در نتیجه، در شرایطی که نور کافی بوده و سطح اتکاء پایدار باشد، آزمودنی ها در آزمایشات تعادلی موفق خواهند بود (88، 87).
همان طور که قبلاً اشاره شد، سیستم دهلیزی به عنوان یک سیستم حرکتی نیز در کنترل پوسچر بدن در حالت ایستا و یا تعادل پویا نقش مهمی دارد و در کنترل مرکز ثقل بدن فعال می باشد. سیستم دهلیزی دارای دو رفلکس مهم می باشد که یکی از رفلکس ها با تاثیر بر روی چشم در ایجاد دید صحیح به هنگام حرکت سر موثر است و رفلکس دیگر در ایجاد راهبردهای حرکتی موثر بوده است و وضعیت سر و تنه را کنترل می کند و از زمین خوردن جلوگیری می کند. مطالعات آناتومیک نشان می دهد که راه های حرکتی از هسته مرکزی دهلیزی خارج شده و به طرف نخاع رفته، بر روی نرون هایی که باعث فعال شدن عضلات گردن، تنه و اندام ها می شوند اثر می گذارد. داده های دهلیزی باعث فعال شدن عضلات ضدجاذبه و مهار عضلات فلکسور می شود و در ایجاد پاسخ های پوسچرال مناسب و راهبردهای حرکتی نقش مهمی ایفا می کند (89).
افراد سالم از دو راهبرد حرکتی، راهبرد مچ پا و راهبرد لگن جهت حفظ تعادل استفاده می کنند. سیستم های دهلیزی در ایجاد راهبرد مچ، نقش مهمی ندارند و بیماران دهلیزی قادر به ایجاد راهبرد می باشند (89).
2-2-18) سیستم حسی عمقی44
گیرنده های فشار در پاها اطلاعات لازم را درباره نحوه ثبات بدن فراهم می آورد. اختلاف فشار در نقاط مختلف زیر پاها به صورت جابجایی مرکز ثقل مرتبط با ثبات بدن در این بخش عمل می کنند. اگر وضعیت از حالت فشار موازی که در زیر هر دو پا توزیع شده است تغییر یافته و تنها فشار به یک پا افزایش یابد، بدن توسط افزایش قوام (تونیسیته) عضلات بازکننده در همان عضو مطابق با افزایش قوام در عضلات خم کننده اعضاء مختلف به آن پاسخ می دهد. در نتیجه بدن از سقوط باز داشته می شود و وضعیت بدنی صاف حفظ می شود. چنانچه بدن از یک طرف به طرف دیگر فشار داده شود این واکنش ها به شکل برجسته ای قابل رویت می باشد. بدن مجبور است به طور پیوسته موقعیت صاف خود را از طریق واکنش های معکوس حفظ نماید که این واکنش ها پاسخ گویی بدن به مسیر نیرو می باشد (9).
این مکانیسم ها، واکنش موجی پوسچرال را می سازد. این واکنش صرفاً در ارتباط با نیروهای خارجی نیست بلکه هنگام ایستادن طبیعی یا معمولی نیز به کار می آید، هنگامی که بدن کاملاً متوقف نیست بلکه به طور پیوسته و به شکل موجی حرکت دارد. در واکنش موجی پوسچرال، تصور بر آن است که برخی حمایت ها از قبل وجود دارد. چنانچه وضعیت مرکز ثقل بدن به خارج از سطح اتکاء برود امکان دارد حرکات دیگر فرا خوانده شوند. این حرکات شامل واکنش های گام برداری می باشد. به جای اینکه هر دو پا درگیر شوند واکنش جهشی صورت می گیرد که تنها یک پا درگیر خواهد شد. در مواقعی که ثبات بدن نیاز می باشد اما این ثبات وجود ندارد واکنش های جابجایی به کار گرفته می شود. اطلاعات دوره ای از طریق گیرنده های عمقی پوست و فشار و گیرنده های مفصلی، نقش مهمی را در به حداقل رساندن به هم خوردگی ثبات سطح اتکاء بازی می کنند اما در هنگام جابجایی سریع سطح ثبات از اهمیت کمی برخوردارند. باید خاطر نشان ساخت که از دست دادن کامل ورودی از طریق گیرنده های عمقی در اندام تحتانی منجر به از دست رفتن شدید وضعیت پایدار بدن می گردد. گیرنده های فشار نه تنها در پاها پیدا می شوند بلکه در سرتاسر بدن نیز وجود دارند. این گیرنده ها در درک موقعیت کلی بدن مشارکت دارند (9).
سیستم حسی عمقی اطلاعات مربوط به حرکت و وضعیت بدن در فضا را نسبت به سطح اتکاء به سیستم عصبی مرکزی منتقل می کند. این سیستم، وضعیت بدن را نسبت به سطح افقی و همچنین ارتباط بین قسمت های مختلف بدن نسبت به هم گزارش می دهد. این سیستم، شامل گیرنده های حسی عمقی عضلات، مفاصل و گیرنده های پوستی می باشد. دوک های عضلانی و اندام های گلژی گیرنده های عضلانی این سیستم می باشند (28).
2-2-19 ) نقش سیستم عصبی در کنترل تعادل
برای کنترل پوسچرال، اطلاعات از گیرنده های بینایی، دهلیزی و حس عمقی جمع آوری می شود و در سیستم عصبی مرکزی45 (CNS) هماهنگ می شود و بعد پاسخ حرکتی مناسب ایجاد می شود.
فعالیت رفلکسی پوسچر، به وسیله اطلاعات حاصله از گیرنده های حسی مختلف جهت حفظ تعادل بدن جمع آوری می شوند و در مراکز بالایی و نخاع هماهنگ شده و پاسخ حرکتی تولید می شود (8، 108).
– دستگاه عصبی مرکزی
دستگاه عصبی مرکزی در انسان شامل مغز، مخچه، ساقه مغز و نخاع است .
همان طور که در شکل (2-2-19-1) ملاحظه می کنید، مغز از بخشهای زیادی تشکیل شده است که شامل : الف ) مخ46 ب) دیانسفالون47 ج) مخچه48 د) ساقه مغز49 می باشد (5).
شکل (2-2-19-1) : بخش های مختلف دستگاه عصبی مرکزی.
الف ) مخ
مخ از پنج لوب شامل چهار لوب بیرونی و یک توده مرکزی تشکیل شده است. چهار لوب بیرونی شامل قسمتهای ذیل می باشند .
1- لوب پیشین50 2- لوب گیچگاهی51 3- لوب آهیانه ای52 4- لوب پس سری53
سه ناحیه از مغز که دارای اهمیت اساسی در کنترل عصبی حرکت هستند عبارتند از :
1- قشر حرکتی اولیه در لوب پیشین
2- تشکیلات شبکه ای در ماده سفید مخ
3- قشر حسی اولیه در لوب آهیانه ای (5).
ب) دیانسفالون
این ناحیه از مغز، تالاموس و هیپوتالاموس را شامل می شود. تالاموس مرکز مهم یکپارچگی حسی است. تمام داده های حسی ( غیر از بویایی ) ابتدا وارد تالاموس می شوند و از آنجا به نواحی دیگر قشر مخ فرستاده می شوند. تالاموس تمام داده های حسی رسیده از مغز هوشیار را تنظیم می کند و به همین دلیل در کنترل حرکتی بسیار اهمیت دارد (5).
ج) مخچه
مخچه پشت ساقه مغز قرار گرفته است و از طریق ارتباط با بخش های متعدد مغز نقش اساسی در کنترل حرکت دارد. کار اصلی مخچه تصحیح فرمانهای حرکتی مغز و در نتیجه تعادل حرکات است. به علاوه مخچه قسمتی از دستگاه خارج هرمی محسوب می شود و در تنظیم تون عضلانی نیز دخالت دارد. در فرمانهای حرکتی ارادی فقط دو نرون بکار رفته است یکی نورون هرمی که اکسون آن محل بروز حرکت تا ساقه مغز یا نخاع ادامه پیدا می کند و دومی نرون آلفا که بوسیله اکسون آن فرمان حرکت به عضله می رسد. در این راه ساده، موقعیت اعضای دیگر بدن و موانع حرکت محاسبه نشده اند و این محاسبه کار مغز نیست بلکه وظیفه مخچه است که با گرفتن لحظه به لحظه اطلاعات از موقعیت دقیق بدن، موقعیت موانعی که در سر راه آن در خارج از بدن قرار دارند فرمانهای حرکتی مغز را به نحوی تصحیح می نماید که حرکت مورد نظر با صرفه جویی در کار، بدون اشتباه با ظرافت و موزون انجام شود. عمل دیگر مخچه، همکاری با سایر قسمتهای دستگاه خارج هرمی برای تنظیم تون عضلات، با افزایش تون عضلات است (5).
د) ساقه مغز
ساقه مغز شامل مغز میانی، پل مغزی و بصل النخاع است. هر یک از سه قسمت ساقه مغز با دو پایه به مخچه اتصال می یابد. مجموعه ای خاص از نرون های موسوم به تشکیلات شبکه ای نیز در طول ساقه مغزی قرار دارند.
این نرون ها در فعالیت های زیر نقش کمکی دارند :
– هماهنگی عملکرد عضلات اسکلتی
– کنترل دستگاه قلبی عروقی و تنفس
– نگهداری تون عضلات
– تعیین وضعیت هوشیاری. به علاوه، اطلاعاتی که از سر وگردن، تنه و اندام ها باید به مراکز بالاتر برسند و همچنین دستور های اجرایی که باید از مراکز بالاتر به قسمتهای پایین بروند، باید از ساقه مغز عبور نمایند (5).
و) نخاع (مغز تیره)
از نظر ساختمان داخلی، نرون ها در وسط نخاع تقریباً به شکل یک پروانه قرار گرفته اند که ماده خاکستری نخاع را تشکیل می دهند. نرون های قسمت خلفی ماده خاکستری، نرون های حسی و نرون های قسمت قدامی حرکتی هستند. اطلاعات حسی بوسیله دندریت های نرون های حسی از تنه و اندام ها گرفته شده و از قسمت های خلفی نخاع وارد آن می شوند. دستورهای حرکتی با آکسون نرون های حرکتی از قسمت قدامی نخاع خارج می شوند. مجموع این ریشه های خلفی حسی و قدامی حرکتی در هر طرف یک عصب نخاعی را تشکیل می دهند. اعصاب نخاعی گردنی به گردن و دست ها می روند. اعصاب نخاع پشتی مربوط به تنه و اعصاب نخاع کمری، خاجی و دنبالچه مربوط به پاها هستند (5).
– دستگاه عصبی محیطی54
دستگاه عصبی محیطی از اعصابی شروع می شود که از ساقه مغز خارج می شوند. در مجموع 12 جفت عصب از ساقه مغز و 31 جفت عصب از نخاع خارج می شوند و اعصاب مغزی نامیده می شوند که دو زوج اول (یعنی بویایی و دو عصب بینایی) در واقع جزء دستگاه عصبی مرکزی و بقیه جزء دستگاه عصبی محیطی بوده و از رشته های حسی و حرکتی و نباتی تشکیل شده اند (17).
شکل (2-2-19-2) : خروج اعصاب نخاعی مربوط به اندام ها.
الف- مسیرهای عصبی برای درک عمق
تکانه های حسی عمقی فراوانی به مخچه فرستاده می شوند. اما تعدادی از آنها از طریق مسیر نوار داخلی توسط فرکانس های تالاموسی به قشر مخ حمل می شوند. منطقه حسی برای حس موقعیت آگاهانه در لوب گیجگاهی قشر مخ جای گرفته است و راههای عصبی آن شامل نخاعی مخچه ای (درک غیرآگاهانه) و ستون خلفی نوار داخلی (درک آگاهانه) هستند (17).
ب- مسیرهای عصبی دهلیزی
مسیرهای عصبی دهلیزی شامل مسیرهایی به ساقه مغزی، طناب نخاعی، مخچه و قشر مخ هستند.
علائم حسی از حس کننده های دهلیزی، لابیرنت، نشانگرهای موقعیت و حرکات سر هستند.
این ورودی از گیرنده های دهلیزی به دلایل زیر مهم هستند:
1- ایجاد حرکات دورانی حفظ تعادل و راست نگه داشتن پوسچر در پاسخگویی به جاذبه
2- تولید حرکات توام چشم ها برای جبران تغییرات، در هر موقعیت حرکت دائمی سر
3- فراهم کردن اطلاعات برای هوشیاری آگاهانه از موقعیت، شتاب، کاهش سرعت، چرخش فعالیت دهلیزی به وسیله ورودی های حس عمقی از عضلات، مفاصل و همچنین سیستم بینایی تکمیل می شوند (6).
شکل (2-2-19-3) : مسیرهای عصبی دهلیزی.
2-2-20) تکامل اطلاعات وضعیت بدنی با حفظ تعادل:
واکنش های گوناگون وضعیت بدنی که در قبل تشریح گشت توسط الگوهای معینی در غشاء مغز کنترل و هماهنگ می شوند و این الگوها در تمامی افراد مشترک می باشند. این واکنش ها خودکار هستند و شامل تغییرات قابل پیش بینی در قوام عضله به تناسب وضعیت سر فرد با تنه او می باشد. این تغییرات به افزایش تطابقی فعالیت عضلات خم کننده و باز کننده جهت بازیابی تعادل منجر می شود. این وضعیت ها الگوهای واکنشی خودکار وضعیت بدنی را شکل می دهد که این زمینه در مقابل الگوی حرکتی اختیاری و خودکار می باشد (9).
2-2-21) تغییرات تعادل ناشی از افزایش سن
شواهد بسیار قوی حاکی از آن است که تعادل کودکان از سن 3 تا 19 سالگی پیشرفت و رشد دارد. الگوی دقیق این پیشرفت تا اندازه زیادی به سنجش کار مورد نظر مربوط می شود. در بعضی از حرکات تعادلی، حد متوسط اجرای یک گروه از کودکان در هر سال پیشرفت و تغییر زیادی ندارد لیکن در طول سال های متمادی پیشرفت جزئی به وجود می آید. در بعضی از تکالیف حرکتی دیگر، تعادل هر سال به طور معنی دار پیشرفت می کند. علی رغم روند کلی، برخی از پژوهشگران مواردی را تشخیص داده اند که در طی آن پیشرفت وجود نداشته و حتی در نتایج بدست آمده کاهش نیز دیده شده است (3).
ویلیامز در سال (1983) در بررسی تفاوت های جنسی و سنی در اجرای تعادل دریافته است که تعادل در سن 3 تا 18 سالگی افزایش می یابد. اگرچه مشکل موجود مربوط به مقایسه مستقیم اطلاعات بسیار زیادی است که در مورد تعادل وجود دارد. شاخص های اندازه گیری بسیاری در رابطه با ارزیابی تعادل ایستا و تعادل پویا با طی سالیان زیادی بکار رفته اند، در نتیجه مقایسه بین اطلاعات امکانپذیر نمیباشد. اگرچه ممکن است به این نتیجه برسیم که تعادل با افزایش سن در دوره کودکی و نوجوانی پیشرفت می کند. علاوه بر این دختران در خصوص تعادل ایستا و پویا در طول دوره کودکی از پسران بهترند، لیکن در دوره نوجوانی دیگر هیچ برتری نسبت به پسران ندارند (14).
توانایی افراد مسن در حفظ تعادل کاهش می یابد. افراد بالای 60 سال، هنگام ایستادن بیشتر از بزرگسالان جوانتر حرکت موجی دارند بویژه اگر در وضعیت خمیده ایستاده باشند. تغییرات سنی در زمینه تعادل نیز در حالتی که سالمندان روی سطح متحرک بایستند و آن سطح بطور ناگهانی حرکت کند، رفتاری مشابه با سرخوردن را ظاهر می سازند. در مقایسه با جوانان، بر ای پیران زمان بیشتری طی می شود قبل از اینکه در عضلات پای خود واکنش احساس کنند و تعادل خود را به دست آورند و بعضی از اوقات، عضلات فوقانی پا قبل از عضلات ساق پا، آن طور که در جوانان انجام می شود، از خود واکنش نشان می دهند. قدرت واکنش عضلانی پیران از یک زمان به زمان دیگر بسیار متغیر است (3).
ولاکوت (1986) درباره عکس العمل افراد مسن به هنگام کج کردن سطح متحرک به جلو و عقب مطالعه کرد. نیمی از افراد مسن که توسط ولاکوت بررسی شدند نخستین بار تعادل خود را از دست دادند لیکن بعد از چند نوبت یاد گرفتند که چگونه تعادل خود را حفظ کنند. بنابراین افراد مسن در مقایسه با جوانان موقع سرخوردن و افتادن آسیب پذیرترند، لیکن قابلیت این را دارند که در اثر تمرین ، پایداری و تعادل خود را بهتر کنند. تغییرات سنی در زمینه تعادل بدن به سیستم های مختلف بدن و تغییرات آنها وابسته است، بویژه وابستگی به سیستم عصبی بیشتر از سایر دستگاه های بدن است. بطوری که قبلاً اشاره شد، در گیرنده های حس حرکتی بعضی از افراد مسن تغییراتی ایجاد می شود که ممکن است این تغییرات در اندام های تحتانی بیشتر و دارای دامنه وسیع تری نسبت به اندام های فوقانی باشد. تغییرات بصری و همچنین تغییراتی که در گیرنده های حلزونی گوش درونی و اعصاب افراد بالای 75 سال رخ می دهد ممکن است آنها را در یک وضعیت نامطلوب قرار دهد. کاهش تارهای عضلانی تند انقباض یا تحلیل قدرت، ممکن است مانع واکنش سریع در افراد مسن برای حفظ پایداری آنها گردد. همین طور آرتروز مفصل ها ممکن است این حالت را بوجود آورد.
این مطلب که آیا این تغییرات ناشی از کاهش آمادگی جسمی یا افزایش آستانه ادراکی باشد یا حاصل تغییرات در سیستم عصبی محیطی، سیستم عضلانی- اسکلتی یا در سیستم عصبی مرکزی، هنوز روشن نشده است (3).
2-3) رابطه تعادل و دشواری تکلیف
نتایج تحقیقات، نشان می دهند که بخش اعظمی از منابع محدود توجهی فرد در شرایط تکلیف دشوار نسبت به شرایط تکلیف آسان درگیر خواهد شد. به عبارتی دیگر، مطالبات توجهی مربوط به کنترل پوسچر تحت تاثیر دشواری تکلیف تعادلی قرار دارند. به این صورت که تکالیف تعادلی دشوارتر منجر به تداخل شناختی بیشتر می شود و چنین فرض می شود که مطالبات توجهی لازم برای تنظیم نوسان پوسچر متناسب با افزایش دشواری تکلیف تعادلی افزایش می یابد. برای مثال، زمان واکنش با افزایش دشواری تکلیف پوسچرال بیشتر می شود. این اثر در ژیمناست های ماهر و مبتدی مشابه بود یعنی بدون توجه به سطح تخصص یا مهارت فرد، شرایط تکلیف دشوار که چالش بیشتری را برای اجراکننده به همراه دارد به منابع توجهی بیشتری نیاز دارد. از طرف دیگر چندین عامل وجود دارد که می تواند اثرات بار شناختی کارکرد تعادلی را متاثر کند. یکی از آنها کانون توجه فرد است. به این ترتیب انتظار می رود با افزایش مطالبات توجهی هنگام دشوار شدن، اثربخشی کانون توجه بیرونی بیشتر شود. در صورتی که دستکاری دشواری تکلیف به نحو مطلوب انجام شود انتظار می رود شرکت کنندگان در تکلیف دشوار نسبت به تکلیف آسان خطای(شاخص نوسان) بیشتری داشته باشند (18).
2-4) تاثیر تعادل در فعالیت های ورزشی
تسلط یافتن به کنترل تعادل و کسب مهارتهای حرکتی به سینرژی عضلانی بستگی دارد. که جابجایی مرکز ثقل را در هنگام اجرای فنون و مهارت های ورزشی به حداقل می رساند. انتخاب مناسب ترین راهبرد حسی- حرکتی، با توجه به نوع رشته ورزشی بستگی به اطلاعات حسی دارد که در گذشته توسط ورزشکاران درک و تلفیق شده اند. یادگیری یک رشته ورزشی طی دوران طولانی، کنترل و تعادل ایستا و پویا را در فعالیتهای روزمره زندگی بهبود می بخشد (67، 116 ).
انجام حرکات پیچیده مانند آنچه ژیمناست ها و بالرین ها انجام می دهند به تعادل زیادی نیاز دارد. رابرستون و همکاران در سال (1994) نشان دادند که ژیمناست های متبحر نسبت به افراد مبتدی با سرعت بیشتری روی میله تعادل راه میروند که نشان می دهند ژیمناست ها بهتر از ورزشکاران تعادل خود را حفظ می کنند (101، 102).
کنترل پوسچر، نتیجه تلفیق اطلاعات بینایی، دهلیزی و حسی است. میسن55 در سال (1992) نقش سیستم بینایی در کنترل وضعیت را نشان داده است ولی نقش این سیستم حسی در ژیمناست ها همچنان مورد بحث است. در مطالعات مختلف در خصوص تاثیر حذف اطلاعات بینایی در فعالیت ژیمناستیک نتایج ضد و نقیضی بدست آمده است (80، 81).
رابرتسون والیوت56 در سال (1996) عنوان کردند که میزان تاثیر حذف اطلاعات سیستم بینایی در ژیمناست ها و غیر ژیمناست ها مشخص نیست. درراه رفتن در مسیر مستقیم، ایستادن روی یک پا صفحه تعادل سنج یا در عبوراز یک میله تعادل، ژیمناست ها نسبت به افراد بی تجربه اتکای کمتری به پیام های بینایی داشتند (101، 103).
بریدی ولارتن57 در سال (1987) نشان دادند زمانی که وظایف برای افراد غیر ورزشکار به تدریج مشکل می شد نقش بینایی در کنترل پوسچر افزایش می یافت (35، 112).
تحقیقات پیلارد58 در سال (1987) نیز بر روی سیستم بینایی نشان دادند که با مشکل شدن حرکت، نقش سیستم بینایی در کنترل پوسچر بیشتر می شود. اما این افراد در ژیمناست ها کمتر بود. در آزمون ایستادن روی دو پا با چشمان بسته، ژیمناست ها بهتر از افراد عادی تعادلشان را حفظ می کردند و ژیمناستها نسبت به افراد غیر ورزشکار کمتر تحت تاثیر حذف اطلاعات سیستم بینایی قرار میگرفتند. همچنین مطالعات در وضعیت چشم بسته نشان داد که ژیمناست ها نسبت به گروه های ورزشکار دیگر ( هند بال، فوتبال، و … ) در فعالیتهایی که اطلاعات سیستم بینایی در اجرای آنها نقش زیادی دارند موفق تر می باشند (43، 96).
مارین و دنین59 در سال (2000) دریافتند که ژیمناست ها فعالیت های خود را در محیطی انجام می دهند که نیاز به بینایی کمتری دارند. بنابراین ژیمناست ها نسبت به سایر گروههای ورزشی مانند فوتبال و هند بال فقدان بینایی را به صورت بهتری جبران می کنند. ژیمناست ها نسبت به بقیه ورزشکاران در حفظ تعادل خود در وضعیت های دشوار وابستگی کمتری به حس بینایی دارند. این احتمالاً به دو علت است :
1- ژیمناست ها می توانند بین سیستم های بینایی و سایر حواس به نحو موثرتری انتخاب صحیح انجام دهند.
2- ژیمناست ها سیستم حسی حساس تری نسبت به دیگر ورزشکاران دارند (48).
دی فابیو و اندرسون60 در سال (1992) نشان دادند که میزان نوسانات در افراد غیر ورزشکار بیش از ورزشکار است. گیرنده های حسی عمقی که در اثر حرکات مفصل مچ فعال می شوند به ویژه در ورزشکاران و بالرین ها مورد توجه هستند زیرا این مفصل در این افراد مکرراً مورد استفاده قرار می گیرند. همچنین دی فابیو و آندرسون نشان داده اند که تعادل سر و توانایی استفاده از بینایی برای تعادل پوسچر، تحت تاثیر دقت پیام های حسی مچ پا قرار دارند (50).
گارفینکل و سرنا61 در سال (1997) نشان دادند گروههای ورزشی مبتدی در حالت چشمان بسته نوسانات محور قدامی- خلفی بیش از محور جانبی- میانی است. به علاوه در وضعیت ایستاده با چشمان بسته، تعادل قدامی- خلفی در افراد ورزشکار بهتر و جابجایی مفصل ران و مچ پا کمتر بود که نشانه هماهنگی حرکتی بهتر است. فعالیت های ورزشی نوسان های بدن را که ناشی از عدم تعادل مفصل هیپ است، کاهش می دهد و این بدلیل وجود یک برنامه حرکتی پیشرفته در افراد ورزشکار است (47، 56، 57، 84).
نشنـر، بروس در سال (1978) نشان داد که در شروع حرکات سریع ، بینایی نقش کنترل پوسچر را بر عهده دارد تحقیقات کمی در مورد سیستم بینایی بالرین ها انجام شده است، گرچه بالرین ها برای کنترل پوسچر و طراحی برنامه به سیستم بینایی نیاز دارند. هنرآموزان باله از آینه برای تصحیح پوسچر خود استفاده می کنند (88).
پیلوس در سال (1980) با مطالعه عملکرد سیستم بینایی بالرین ها در کنترل تعادل نشان داد که بالرین های جوان نسبت به همتایان با تجربه، به اطلاعات بینایی اتکای بیشتری دارند. کادوپی در سال (1984) در یک مطالعه عصبی رفتاری در باله نشان داد افراد مبتدی برای کنترل پوسچر بیشتر بر سیستم بینایی متکی هستند (41، 46).
مطالعات گولومر و موند در سال (1995) نشان داد که بالرین های مرد نسبت به بالرین های زن کمتر به اطلاعات بینایی وابسته هستند و مردها تعادل دینامیک بهتری نسبت به زنان دارند (53، 55).
حفظ پوسچر بدن به تعامل سیستم های بصری، دهلیزی و سوماتوسنسوری متکی است. آنبلارد در سال (1992) در مطالعه ای در خصوص تعادل نشان دادند که قبل از 7 سالگی سیستم بینایی نقش اصلی دارد. در 7 سالگی نقش سیستم بینایی کمتر می شود ولی پس از 9 سالگی نقش بینایی دوباره افزایش می یابد (27).
برین در سال (1989) عنوان کرد که حفظ وضعیت ایستاده در ورزش تیراندازی در زمانی که روی دو پا قرار دارند کار دشواری است. در زمان ایستاده بیش از 700 عضله می بایست کنترل شوند که این کنترل در سطحی با درجه آزادی حرکت صورت می گیرد. در این وضعیت نوسان عمدتاً در سطح مچ پا است. اگر نوسان پاها زیاد باشد مثل حالت ایستاده با زاویه روی یک سطح باریک ناچاریم با تغییر زاویه مفصل ران، حالت بالاتنه را تغییر دهیم. در موارد شدیدتر، تغییر سطح اتکاء مثلاً با برداشتن یک گام برای جلوگیری از افتادن ضروری است (117).
ولکات در سال (1993) دریافت که اطلاعات حسی مربوط به پوسچر متعددند و سیستم های دهلیزی، بینایی و حسی عمقی و گیرنده های فشاری مهمترین آنها را تشکیل می دهند. در شرایط خاص نقش یکی از آنها ممکن است برجسته تر باشد. مثلاً در تاریکی نقش حواسی غیر از بینایی اهمیت بیشتری دارد. در ورزش ها به ویژه تیراندازی، اهمیت تعادل امری بدیهی است. در تیراندازان حرفه ای، نوسان بدن نسبت به افراد مبتدی کمتر است (29).
التو در سال (1990) نشان داد که حفظ پوسچر بدن در ورزشکاران حرفه ای تیراندازی (مرد یا زن) بیش از افراد مبتدی بود و در چند ثانیه قبل از تیراندازی نیز میزان تعادل افراد آماتور تغییر نمی کرد ولی در تیراندازان حرفه ای کنترل تعادل افزایش می یافت (29).
پرت و دوینترن در سال (1998) در مطالعه ای که بر روی ورزشکاران جودوکار انجام دادند مشخص کردند که جودوکار سعی می کند با جابجایی دائم و برهم زدن تعادل حریف، موجب افتادن او شود و همچنین جودوکار، در وضعیت های ناپایدار پویا سعی می کند که تعادل خود را حفظ کند و برای این منظور از گیرنده های مکانیکی عضلانی، مفصلی، و پوستی برای سازگاری با تغییرات مداوم پوسچر بدن استفاده می کند (51، 52، 93).
در مطالعه ای که بر روی گروه های ورزشی جوان با جنسیت های مختلف انجام دادند مشخص شد که کنترل تعادل در سه گروه (جودوکار- بالرین و کنترل) به جنسیت ربطی ندارد بلکه به نوع ورزش مربوط می شود. البته در بعضی از مطالعات که در آنها از افراد مسن استفاده شده است حفظ تعادل در زنان بهتر از مردان بوده است (68، 82).
برین در سال (1989) نشان داد که گیرنده های مکانیکی کف پا اطلاعات مربوط به پوسچر بدن را در رابطه با محور عمودی بدن تامین می کنند که عمل این گیرنده ها نیز نیروهای جاذبه و نیروهای واکنشی از سطح اتکاء متکی است. این عملکرد گیرنده های پوسچر کف پا اجازه می دهد که ورزشکاران از حس عمقی برای حفظ پوسچر ایستاده استفاده کند (36).
متیل در سال (1983) نشان داد که هرگونه جانوری یک وضعیت مرجع دارد که به آن پوسچر بدن می گویند. این جهت یابی اطلاعاتی به چند گروه از حس گرها بستگی دارد که اطلاعات را جمع آوری می کنند. اتولیت ها و شبکیه چشم اطلاعاتی در مورد وضعیت سر در محور عمودی می دهند. گفته شده که گیرنده های حس عمقی و گیرنده های جاذبه ای نیز در جهت یابی بدن در این محور نقش دارند (83).
2-5) ارزیابی ترکیب بدنی
وزن به تنهایی نمی تواند اطلاعات مربوط به ترکیب بدن را ارائه دهد. لذا برای دستیابی به اطلاعات بیشتر، محققان میزان چربی و عضلانی بودن بدن را تخمین زده و ارزیابی می کنند. این امر از طریق اندازه گیری محیط و پهنای بدن به منظور سنجش میزان فیزیک و ساخت بدن مفید است. پژوهشگران به آسانی می توانند این اندازه گیری ها را انجام داده، نمودارهای استاندارد را بدست آورند و از آن برای ارزیابی و تحلیل وضعیت بدنی استفاده کنند (3).
2-5-1) شاخص توده بدن62 (BMI)
در حال حاضر برای ارزیابی تندرستی بدن و به طور کلی ترکیب بدن با توجه به قد و وزن از این شاخص که نسبت وزن به مجذور قد است، استفاده می شود و مشخص شده است که این شاخص، متغیر خوبی برای ارزیابی ترکیب بدن است (13، 45).
یکی از موارد کاربرد BMI، تعیین اضافه وزن است. کوژمارسکی و همکارانش، اضافه وزن را با توجه به BMI، مساوی یا بیشتر از 3/27 کیلوگرم برمترمربع برای زنان تعریف کرده اند که معادل 120 درصد وزن مطلوب در آنان است. میکوزی و همکارانش نشان دادند که شاخص توده بدن با ضخامت پوستی دست زنان و مردان رابطه دارد. به هر حال این رابطه با توجه به سن و جنس و نژاد متفاوت است (59، 73).
بنابراین باید توجه کرد که BMI، تنها یک شاخص برای چاقی است و نباید برای برآورد درصد چربی بدن مورد استفاده قرار گیرد زیرا خطای یرآورد آن غیر قابل قبول است.
2-5-2) درصد چربی63
اندازه گیری چربی تحت جلدی در یک یا چند نقطه از بدن با استفاده از مقادیر به دست آمده به منظور برآورد چگالی بدن، چربی نسبی بدن یا توده بدون چربی است. دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که تقریباً 50 درصد از کل بافت چربی ذخیره، در سلول های مخصوص در زیر پوست جای دارد، از این رو با اندازه گیری چربی زیر پوست می توان کل چربی موجود بدن محاسبه نمود. اندازه گیری چربی زیر پوست که با اندازه گیری ضخامت چین پوستی بدست می آید، نسبتاً ساده است و توسط متخصصین و مربیان در افراد مختلف از جمله ورزشکاران مورد استفاده قرار می گیرد. این اندازه گیری توسط ابزاری به نام کالیپر صورت می گیرد. به کمک کالیپر دقیق، با انگشت شصت و سبابه می توان چربی زیر دو لایه پوست برخی از بخش های اندام یا تنه را که شاخصی از کل چربی بدن هستند(مانند سه سر بازو و یا کتف) اندازه گیری کرد و سپس با استفاده از معادلات، درصد چربی بدن را محاسبه نمود. از آنجایی که ارتباط بین ضخامت چربی تحت جلدی و چگالی بدن در گروه های مختلف با هم فرق می کند باید نواحی مختلفی از بدن تحت اندازه گیری قرار گرفته و فرمول های مختلف مطابق با سن و جنس استفاده شود. در برخی از کتاب ها به این نکته اشاره شده که برآورد درصد چربی بدن با روش اندازه گیری چربی تحت جلدی، فقط 3 تا 5% احتمال خطا وجود دارد و این روش استفاده وسیعی را برای تعیین ترکیب بدنی دارد (18).
2-6) تیپ بدنی64
نوع پیکری با شکل بدن یا طبقه بندی جسمانی بدن انسان سروکار دارد. عبارات فربه پیکری (آندومورف)، عضلانی پیکر (مزومورف) و لاغرپیکر (آکتومورف) به منظور توصیف یک فرد بر حسب نوع پیکری او مورد استفاده قرار می گیرد. طبق نظر شلدون65، این سه جزء دارای مشخصاتی به شرح ذیل می باشند (10).
2-6-1) فربه پیکری (آندومورف)
اولین جزء، فربه پیکری است که توسط گردی و نرمی بدن مشخص می گردد. در اصطلاح عامیانه، فربه پیکری بخش "چاقی" بدن است. قطر بدن از جلو به عقب با قطر بدن از یک پهلو به پهلوی دیگر در نواحی سر، گردن، تنه و دست و پا متمایل به برابری می باشند. از ویژگی های این نوع ساخت بدن، پیش آمدگی شکم نسبت به سینه، شانه های مربعی شکل بالا آمده و گردن کوتاه را می توان نام برد. سراسر بدن یکنواخت و صاف بوده و در آن برجستگی عضلانی دیده نمی شود (10).
2-6-2) عضلانی پیکری (مزومورف)
دومین جزء نوع پیکری، عضلانی پیکری است که توسط چهارشانه و عضلاتی سخت نیرومند و برآمده مشخص می گردد. استخوان ها همه درشت بوده و از عضلات ستبر پوشیده شده اند. پاها، تنه و دست ها عموماً دارای استخوان های حجیم و عضلات سنگین می باشند. از مشخصات عمده این تیپ، ساعد ضخیم و مچ، دست و انگشتان وزین را می توان مورد توجه قرار داد. قفسه سینه بزرگ وکمر نسبتاً باریک هستند. شانه ها پهن، تنه معمولاً راست و عضلات ذوزنقه ای و دالی کاملاً برجسته می باشند. عضلات شکم برجسته و ضخیم و پوست دارای ظاهری خشن بوده که رنگ تیره عمیق خود را حفظ نموده است. بسیاری از قهرمانان دارای بخش بزرگی از این جزء گونه پیکری می باشند (10).
2-6-3) لاغرپیکری (اکتومورف)
سومین جزء یعنی لاغر پیکری دارای صفات بارزی چون نحیفی، ضعف و ظرافت بدنی است. این جزء بدون چربی بدن محسوب می شود. شانه های پایین افتاده همواره در بین افراد لاغرپیکر دیده می شود. دست و پا نسبتاً دراز و قفسه سینه نسبتاً کوتاه بوده، هرچند چنین ساخت بدنی ضرورتاً بدان معنا نیست که فرد لاغرپیکر دارای قد بلند می باشد. شکم و انحنای کمری مسطح در حالی که انحنای پشتی نسبتاً زاویه دار برآمده است. شانه ها اغلب باریک و فاقد زاویه عضلانی است. هیچ نوع برجستگی عضلانی در هیچ نقطه ای از بدن به چشم نمی خورد. کمربند شانه ای بدون حمایت و محافظت عضلانی بوده و استخوان کتف از عقب متمایل به بیرون آمدگی است. بر اساس صفات مربوط به سه جزء اصلی ذکر شده و بر پایه تجزیه و تحلیل انجام شده مشخص گردید که نمی توان به یک نوع تیپ بدنی کاملاً خاص دست یافت. بلکه هر فردی ترکیبی از سه جزء اصلی بوده و از آنها ساخته شده است.
برای تعیین تیپ بدنی افراد، همچنین از روش هیث و کارتر که یک روش اندازه گیری ابعاد مختلف بدن است استفاده می گردد (10). روش هیث و کارتر، یک اندازه گیری واقعی و عینی است که در برابر روش چشمی، ذهنی و تخمینی شلدون قرار دارد. این روش به ویژه در تحقیقات پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد. به منظور برآورد تیپ بدنی در این روش، ابتدا باید ده مشخصه بدنی اندازه گیری شود. این مشخصه ها عبارتند از : قد، وزن، فاصله بین دو اپی کندیل خارجی و داخلی استخوان های ران و بازو، قطر حداکثر بازو و ساق، ضخامت چربی زیر پوست پشت بازو- فوق خاصره- تحت کتفی و ساق پا، محیط ساق پا و بازو می باشد. بعد از اندازه گیری های فوق، با مراجعه به جدول اندازه گیری تیپ بدنی هیث و کارتر و قراردادن مقادیر مربوط به مشخصه های یاد شده در جدول، شماره تیپ بدنی فرد محاسبه می شود (18). نوع پیکری با تیپ بدنی ورزشکاران ارتباط دارد. از لحاظ نوع فعالیت، تیپ فربه پیکر تمایل به فعالیت های آرام و آزادی دارد که خود آنها مایل به انجام آن می باشند. تیپ دوم یا عضله پیکر از لحاظ جنب و جوش و فعالیت انفرادی، خود جوش می باشند. برای انجام حرکات و جنبش های ظریف، کمتر دارای آمادگی هستند. کیفیت جسمی آنان بر اساس انجام حرکاتی که به قدرت فوق العاده نیاز دارند بنا شده است. تیپ نوع سوم یا لاغرپیکر از لحاظ فعالیت بدنی به مراتب سریع تر و چالاک تر از فربه پیکر هستند. این افراد در انجام حرکات بدنی بسیار دقیق بوده حتی الامکان سعی دارند که حرکات را صحیح و ظریف انجام دهند (10).
2-7) ویژگی های آنتروپومتریک دخالت کننده در تعادل
در افراد سالم، محدوده های ثبات پوسچرال توسط عوامل مکانیکی شامل هر دوی خصوصیات فردی و محیطی مشخص می گردند. جدا از سن و جنس، ویژگی های بدنی نیز ثبات پوسچرال را تحت تاثیر قرار می دهند. برای مثال، ارتفاع بدنی (قد) کوتاه یک دلیل افزایش خطر میزان زمین خوردن ها در فعالیت های ورزشی می باشد. توده بدنی کم نیز ارتباطی را با کنترل پوسچر ضعیف تر دارد.
همچنین آنتروپومتری پاها و مشکلاتی از قبیل بدفرمی های پا به عنوان عوامل دخالت کننده در نقص عملکردی از جمله بی ثباتی پوسچرال شناسایی شده اند (78). گرچه، به نظر می رسد که وجود تفاوتها در ویژگی های بدنی بر محدوده های ثبات پوسچرال فرد تاثیرگذار است. این تغییر پذیری نیز ممکن است انتخاب راهیردهای حرکتی که مردم در حفظ کنترل تعادل ایستادن استفاده می کنند را تحت تاثیر قرار دهد. لذا، توجه کافی به آن دسته از ویژگی های فردی که ممکن است کنترل پوسچرال را تحت تاثیر قرار دهد مهم به نظر می رسد (78).
با توجه به شکل (2-7-1)، ویژگی های آنتروپومتریک دخالت کننده در تعادل شامل: قد، وزن، اندازه های کف پا (طول کف پا، پهنای پنجه و پهنای پاشنه) که محدوده های سطح اتکاء را مشخص می سازند، اندازه های اندام تحتانی (کل طول اندام تحتانی، طول ران، طول ساق) می باشد (78).
شکل (2-7-1): ویژگی های آنتروپومتریک دخالت کننده در تعادل
2-8) ویژگی های آنتروپومتریک و تیپ بدنی ورزشکاران و غیرورزشکاران
افرادی که به طور مرتب تمرین می کنند دارای اسکلت قوی تر، ماهیچه های قدرتمندتر، مقاومت بیشتر و مفاصل متحرک تر در مقایسه با همسالان غیرفعال خود هستند. ورزشکاران نیز دارای چربی کمترند. آنها در فعالیت های خود دارای عکس العمل سریع تر بوده و می توانند در آزمونهای ذهنی به نتایج بهتری دست یابند و از لحاظ بدنی از جثه قوی تر برخوردارند (3، 22).
اغلب ورزشکاران مرد وزن مشابه یکدیگر دارند، بیشتر عضلانی بوده یعنی دارای جزء عضلانی پیکری وسیع تر و باریک اندام تر یعنی دارای جزء لاغرپیکر هستند. مثلاً طبق گزارش کارتر، شناگران- بازیکنان هاکی و سافبال زنان عموماً فربه عضلانی پیکر می باشند. ژیمناست ها و ورزشکاران اسکی زن لاغرعضلانی پیکر بوده، در حالی که بازیکنان بسکتبال زن ظاهراً فربه عضلانی پیکر هستند. در ورزش دو و میدانی ساختار زنان نیز همانند مردان بر اساس رشته و نیز ورزشکاران متفاوت است. دوندگان سرعت و افرادی که در پرتاب ها شرکت می کنند دارای عضلاتی حجیم تر می باشند در حالی که افراد پرتحرک تر با جثه لاغراندام در رشته هایی چون دوهای استقامتی و پرش ها مسلط تر هستند (10).
فعالیت ورزشی حجم عضلات را افزایش می دهد و از چربی بدن می کاهد. وزن بدون چربی را معمولاًً در ارتباط مستقیم با فعالیت های ورزشی می دانند چرا که وزن بدون چربی بیشتر به معنی توده عضلانی بیشتر و در نتیجه نیروی جسمانی بیشتر است (7). فعالیت منظم و مرتب دختران و پسران موجب افزایش وزن بدن و کاهش چربی بدن می شود. ضمناً درصد چربی بدن در مردان و زنان ورزشکار پائین تر از مردان و زنان غیرورزشکار تمرین نکرده است (97).
در سال (1941)، آدامز در یک تحقیق مقایسه ای نشان داد که دخترانی که در فعالیت های بدنی بیشتری شرکت کرده اند از قد بلندتر و وزن متعادل تری برخوردار بوده اند. همچنین ضخامت عضلاتشان، اندازه سینه، عرض زانو و لگن آنها به نسبت بزرگتر بوده است (23).
در تحقیقی که بر روی ورزشکاران المپیک انجام گرفت، نشان داد که دوندگان استقامتی دارای کمترین میزان چربی و پرتاب کنندگان دارای بیشترین مقدار چربی بوده اند. دونده های سرعت کوتاه قد و سرعت و پرتاب کنندگان سنگین وزن و بلند قد هستند. در یک تحقیق بلند مدت (5 سال) اندازه قد، وزن و چربی زیر جلدی 10 نفر دختر ورزشکار در رشته ژیمناستیک (سن بین 12 تا 17 سالگی ) و 7 نفر دختر غیر ورزشکار همسن آنان اندازه گیری و مقایسه نتایج نشان می دهد که هر دو گروه در پایان دوره پنج ساله از لحاظ قد و وزن مساوی بودند اما دختران ورزشکار دارای چربی زیر پوستی کمتر و وزن خالص (بدون چربی) بیشتری بودند (32).
ویلمور در مورد چگالی ورزشکاران تحقیقی انجام داده است که متوسط سطح چربی ورزشکاران مرد را حدود 12% و در زنان 18% و برای آنها که روی انتقال بدن خود تکیه دارند مثل دوهای استقامتی، فوتبال و ژیمناستیک سطح آن حدود 4 تا 14% برای زنان اعلام نموده است (113).
در تحقیقی که توسط سوبر ال اف در سال (1983) در خصوص ویژگی های جسمانی ورزشکاران جوان انجام گرفت، در اطلاعات آنتروپومتریک جمع آوری شده از ورزشکاران مرد پرتغالی در بعضی از رشته های ورزشی با دامنه سنی (17-13) سال، ورزشکاران جوان به طور مشخصی دارای تیپ بدنی مزومورف بودند و ژیمناست ها میزان بالایی مزومورف و درجه پائینی اندومورف، شناگران درجه بالایی اکتومورف و بازیکنان بسکتبال درجات بالاتری از اندومورف را نشان می دهند و همچنین جوانان غیرورزشکار درجه بالاتر اکتومورفی را دارا هستند (42).
2-9) تحقیقات انجام شده در داخل کشور
گرشاسبی (1380)، در بررسی و مقایسه تعادل در سالمندان مرد ورزشکار و غیرورزشکار که هدف از آن " بررسی تعادل ایستا و پویای سالمندان ورزشکار و غیرورزشکار و همچنین بررسی ارتباط برخی از ویژگی های جسمانی- حرکتی با تعادل پویا و ایستا " بوده نتایج بیانگر این مطلب است که گروه سالمندان مرد ورزشکار در تعادل پویا و ایستا از گروه غیرورزشکار بهتر بوده اند (15).
مطیع (1383)، در تحقیقی به مقایسه تعادل دینامیکی ویژگی آنتروپومتریکی و تیپ بدنی دختران ورزشکار ژیمناست و غیرورزشکار پرداخته است که نتایج آن حاکی از تعادل پویای بهتر در تمامی تکالیف دختران ژیمناست می باشد (16).
تحقیقی نیز در همین رابطه توسط قاسم زاده (1386) با عنوان " بررسی و مقایسه تعادل ایستا، ویژگی های آنتروپومتریک و نیروی عضلانی اندام تحتانی ورزشکاران نخبه (ژیمناستیک و کشتی) و غیر ورزشکاران " صورت گرفت و حاکی از عدم تفاوت معناداری در انحرافات مرکز ثقل ورزشکاران نخبه و غیرورزشکار در سطح های پایدار و نیمه پایدار می باشد (11).
2-10) تحقیقات انجام شده در خارج کشور
استریپی (2002)، در تحقیقی با عنوان " نقش دشواری تکلیف درکنترل تعادل پویا در بچه ها و بزرگسالان" ، تکالیف دسترسی در سه جهت با دو فاصله، ارزیابی کنترل تعادل را در زمینه میزان درجه دشواری تکلیف امکانپذیر ساخت. این تحقیق در سه گروه آزمودنی ها ( کودکان 6 ساله، جوانان 12-10 ساله و بزرگسالان) با استفاده از اندازه گیری های مرکز فشار و فاصله دسترسی صورت گرفت و این نتیجه بدست آمد که: 1- کنترل تعادل در کشف تفاوت های وابسته به سن حساس تر است و 2- کنترل تعادل هم وابسته به سن و هم دشواری تکلیف می باشد (106).
آمیریدیز (2003)، در بررسی " اصلاحات وابسته به سن در کنترل ایستای پوسچرال در انسان ها" که بر روی جوانان و بزرگسالان صورت گرفت، با افزایش سطح دشواری تکالیف تعادلی ایستا در سه سطح ایستادن معمولی، ایستادن در یک راستا و ایستادن روی یک پا، بزرگسالان در زمان پاسخ گویی به آشفتگی های خود به خود ایجاد شده در طی افزایش محدودیت های تکلیف، بیشتر بر عضلات لگن تکیه دارند در صورتی که هیچ افزایش مشابهی در گروه جوان تر یافت نشد (26).
کجنن (2003)، در تحقیقی با عنوان " ارتباط بین عوامل آنتروپومتریک و حرکات تعادلی بدن در تعادل پوسچرال"، در زمان ایستادن بر روی دو پا با چشمان باز و چشمان بسته که بر روی 100 نفر به صورت تصادفی شامل 50 مرد و 50 زن در دامنه سنی 31 سال صورت گرفت، ویژگی های اساسی آنتروپومتریک جهت اندازه گیری شامل: قد، وزن، فاصله دو پا از هم، طول پاها و پهن ترین قسمت پنجه و پاشنه بودند. بررسی ها نشان داد که یک عامل آنتروپومتریک مسئول تغییرات در حرکات تعادلی بدن در طول ایستادن نمی باشد (78).
هاتزی تاکی (2005)، در تحقیق " اثرات افزایش سن بر روی پاسخ های پوسچرال به دنبال آشفتگی های تعادل" که بر روی افراد جوان و مسن صورت گرفت بررسی شد که چگونه این افراد وضعیت خود را در پاسخ به ناهماهنگی های ایجاد شده در تعادل در نتیجه حرکات نوسانی اندام سازماندهی می کنند و به این نتیجه رسید که فعالیت ناکافی عضلات مچ پا، نواقص یکپارچگی مرکزی و افزایش اضطراب در تهدید تعادل پوسچرال، فاکتورهای مهمی در ایجاد کمک کننده های پوسچرال ضعیف تر و محدودشدن درجات آزادی در افراد مسن می باشد (60).
پاکوئیت (2006)، در بررسی دیگری با عنوان " افزایش سن، هماهنگی سریع سر را با حرکات تنه و لگن در طی ایستادن و قدم زدن تحت تاثیر قرار می دهد " نتیجه ای که بدست آمد، حرکات سر، تنه و لگن در یک الگوی کاری وابسته به هم هماهنگ شده اند. همچنین، میزان شدت حرکت آنها که توسط حرکات ارادی سریع سر ایجاد می شود در راه رفتن نسبت به ایستادن بزرگتر هستند که این هماهنگی حرکتی در الگوی وابسته به تکلیف با افزایش سن تحت تاثیر قرار می گیرد (91).
سوآن (2007)، در بررسی صورت گرفته " کاهش نوسان پوسچرال با استفاده از دستکاری سطوح دشواری یک تکلیف شناختی و یک تکلیف تعادلی" نتیجه بدست آمده بیانگر این است که وقتی افراد تکلیف تعادلی را همزمان با یک تکلیف شناختی انجام می دهند، نوسان پوسچرال کاهش می یابد. انجام تکلیف شناختی دشوار با کاهش نوسان پوسچرال همراه بود و این کاهش تحت تاثیر دشواری تکلیف تعادلی قرار نگرفته بود. سطح دشواری تکلیف شناختی عامل بسیار مهمی بود که نوسان را در شرایط تکلیفی دوگانه کاهش داد (107).
هو (2007)، در مقاله ای تحت عنوان " وزن بدن، پیشگوی قوی ثبات پوسچرال می باشد" که بر روی 59 مرد با شاخص توده بدنی بین 4/17 تا 8/63 کیلوگرم بر سانتی متر مربع با استفاده از صفحه نیروسنج هم با چشمان باز و هم با چشمان بسته صورت گرفت، این نتیجه حاصل شد که کاهش ثبات تعادل ارتباط قوی با افزایش وزن بدن دارد که بیانگر این است که وزن بدن یک فاکتور خطرساز مهمی برای زمین خوردن ها می باشد (72).
تیسدال (2007)، در بررسی مشابهی با مقاله بالا با عنوان " کاهش وزن، ثبات پوسچرال را در افراد چاق و افرادی که مبتلا به بیماری چاقی هستند افزایش می دهد" ، نتیجه حاصله حاکی از این است که ارتباط خطی قوی بین کاهش وزن و افزایش کنترل تعادل مشاهده شده است. از دست رفتن وزن، افزایش کنترل تعادل در افراد چاق و دامنه این افزایش هم مستقیماً مربوط به میزان از دست دادن وزن می باشد که این نیز خطر ذاتی افتادن را در افراد چاق نیز کاهش می دهد. بعد از کاهش وزن، تقریباً تمام اندازه های ثبات پوسچرال (از جمله : سرعت نوسانات مرکز فشار و دامنه نوسان در محورهای قدامی- خلفی و داخلی- خارجی) چه به همراه بینایی و چه بدون بینایی افزایش می یابند (109).
وولرم (2007)، در تحقیقی با عنوان " تفاوت های میان فردی در بارگیری حسی ناشی از بازخورد تماسی بر اساس حس فشار کف پا جهت کنترل پوسچر" از 60 فرد بزرگسال جوان خواسته شد که تا جای ممکن، بر روی صفحه نیروسنج بی حرکت با چشمان بسته در دو وضعیت بدون بازخورد زیستی و به همراه بازخورد بایستند. نتایج، کاهش جابجایی های مرکز فشار را در وضعیت بازخورد نسبت به وضعیت بدون بازخورد نشان داد که دال بر توانایی سیستم عصبی مرکزی در هماهنگی کارآمد بازخورد تماسی بر اساس فشار مصنوعی کف پا جهت کنترل پوسچر در وضعیت ایستاده می باشد. به عبارت دیگر، به نظر می رسد که میزان درجه ثبات پوسچرال بر اساس قابلیت های کنترل تعادل هر فرد می باشد و بازخورد یک اثر ثبات دهندگی بزرگی را در افراد ایجاد می کند که به صورت افزایش جابجایی های مرکز فشار در زمان ایستادن در شرایط بدون بازخورد نمایش می یابد. نتایج موجود تاکید بر نیاز و ضرورت وجود میزان تنوع پذیری میان فردی در حیطه دانش عصبی دارد (114).
سایو-وکسلر (2007)، در تحقیق دیگری با عنوان " تاثیر طول گام بر توانایی زنان جوان و میانسال در بهبودی تعادل"، این نتایج بدست آمد که هر دو طول گام و سن با توانایی بهبود تعادل مرتبط می باشند. توانایی زنان جوان و میانسال در بهبود بخشیدن به تعادل با گام برداری به صورت برداشتن گام های بزرگتر و سریعتر افزایش می یابد (70).
برسل (2008)، ر تحقیق " مقایسه تعادل ایستا و پویا در زنان ورزشکار فوتبالیست، بسکتبالیست، و ژیمناست" که بر روی 34 زن (11 نفر فوتبالیست، 11 نفر بسکتبالیست، 12 نفر ژیمناست) صورت گرفت، جهت ارزیابی تعادل ایستا هر یک از شرکت کنندگان سه نوع ایستادن مختلف (روی دو پا، روی یک پا، و پاها در یک راستا) را روی دو سطح (خشک و نرم) نمایش دادند و این نتیجه بدست آمد که ژیمناست ها و فوتبالیست ها در انواع تعادل ایستا و پویا با هم تفاوتی ندارند. در مقابل، بسکتبالیست ها، تعادل ایستای تحتانی را در مقایسه با ژیمناست ها و تعادل پویای تحتانی را در مقایسه با فوتبالیست ها نشان دادند (38).
هان (2007)، در بررسی " تعادل ایستادن روی یک پا و فعالیت های ورزشی" ، میزان تعادل را در وضعیت ایستادن روی یک پا در ورزشکاران و ارتباط بین نوع و مقدار فعالیتهای ورزشی را مورد ارزیابی قرار داد که 339 ورزشکار فعال و رقابتی بین سنین 24-14 سال تحت سنجش قرار گرفتند. در این مطالعه، معیار اندازه گیری تعادل ایستادن روی یک پا، حداکثر زمان تعادل داشتن روی یک پا بود که میانگین زمانی تعادل داشتن روی یک پا 29 ثانیه بود. و نتیجه ای که بدست آمد، تعادل ایستادن روی یک پا رابطه مثبتی با سالهای شرکت در بسکتبال داشت وهیچ ارتباطی با سن و جنس نداشت و اینکه شرکت در بسکتبال باعث ایجاد اثرات سازشی روی تعادل ایستادن می شود (58).
* با توجه به تحقیقات و مطالب ارائه شده فوق می توان به عدم توافق قریب به اتفاق تحقیقات
در زمینه تاثیر ویژگی های آنتروپومتریک با تعادل پی برد. چنانچه در تحقیقی ارتباطی بین سن، جنس، قد و توده بدن با تعادل دیده نشده (95) و در تحقیقی دیگر این ارتباط به صورت ضعیف مشاهده شده است (109). همچنین در تحقیقات گذشته، جامعه مورد مطالعه افراد بین سنین 6-19 سال بوده است. شاید این اختلاف سنی و دامنه وسیع سنی باعث ایجاد تضاد در نتایج مطالعه شده است. مسلماً تعادل یک کودک 7 ساله با تعادل یک فرد 19 ساله متفاوت بوده و قابل مقایسه با یکدیگر نیستند. به طور کلی، یک فقدانی از عقیده اکثریت قریب به اتفاق در رابطه با تاثیر سن، جنس و ویژگی های آنتروپومتریک بر میزان پیشرفت کنترل پوسچرال وجود دارد. بنابراین در این تحقیق سعی شده است با محدود کردن دامنه سنی، متغیرهای جدیدتر و کلی تر و روش کار دقیق تر به رفع نقایص تحقیقات قبلی کمک شود.
از طرفی، در تمامی رشته های ورزشی دارا بودن تعادل از ارزش بسیار بالایی برخوردار است به خصوص در رشته هایی که نیاز به تعادل دینامیک و ایستا دارد، لذا ضرورت ایجاب می نماید تا با بررسی دقیق تر شاخص های تعادل ایستایی و مقایسه آن با افراد سالم غیرورزشکار به نکات تازه ای در این مورد دست یابیم.
) آزرم، طالب، برجیان، لیلا، سلطانی، نپتون، رستمی، احمد. شناخت و اعمال و وظایف اعضای مختلف بدن انسان. انتشارات کنکاش، 1379.
2) آفرینش، اکبر. بررسی قابلیت های جسمانی داوطلبان ورود به دانشکده تربیت بدنی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت معلم، 1370.
3) ام. هی وود، کاتلین. رشد و تکامل حرکتی در طول عمر. ترجمه نمازی زاده، مهدی و اصلانخانی، محمدعلی. انتشارات سمت. تهران، 1377.
4) بهبودی، زهره. بررسی ارتباط بین برخی اندازه های آنتروپومتریک با رکورد 100 متر تخصصی شناگران دختر 18-13 ساله منتخب استان خراسان. رساله کارشناسی ارشد رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی. دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی. دانشگاه آزاد مشهد، 1382.
5) جک.اچ. ویلمور، دیوید.ال. کاستیل. فیزیولوژی ورزشی و فعالیت های بدنی. ترجمه معینی، مینا، رحمانی نیا، فرهاد، رجبی، حمید، علی نژاد، حمید، سلامی، فاطمه. انتشارات مبتکران، 1377.
6) رابرت، کارولا، جان، پی هارلی، چارلز، آروباک. آناتومی و فیزیولوژی انسان. ترجمه مهدوی، واعظ و تکلیان، محمدرضا. انتشارات دانشگاه شاهد، 1376.
7) سینگ. آزمایشات در فیزیولوژی ورزشی. ترجمه ابراهیم، خسرو. انتشارات گیلان، 1372.
8) صادقی بروجردی، سعید. توصیف آمادگی جسمانی دانشجویان دانشگاه کردستان و تهیه نورم های استاندارد در مقایسه نورم های حاصله با چند نورم منتخب. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت معلم، 1375.
9) فارسی، علیرضا. تاثیر تکلیف دوگانه بر تعادل و فعالیت الکتریکی عضلات منتخب در دانشجویان پسر 18 تا 30 سال دانشگاه تهران. رساله دکترای رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی. دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی. دانشگاه تهران، 1385.
10) فاکس، ماتیوس. فیزیولوژی ورزش. ترجمه خالدان، اصغر. انتشارات دانشگاه تهران، 1375.
11) قاسم زاده، یاسر. بررسی و مقایسه تعادل ایستا، ویژگی های آنتروپومتریک و نیروی عضلانی اندام تحتانی ورزشکاران نخبه و غیرورزشکاران. رساله کارشناسی ارشد رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی. دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی. دانشگاه فردوسی مشهد، 1386.
12) کماسی، پرویز، حسینی، زهرا. آمادگی جسمانی عمومی. انتشارات کمیته ملی جمهوری اسلامی ایران. تهران، 1376.
13) گائینی، عباسعلی، شجاعی، فریده، امینیان رضوی، توراندخت، رجبی، حمید، خسروی، نیکو. گزارش نهایی طرح پژوهشی. سازمان تربیت بدنی جمهوری اسلامی ایران. حوزه ورزشی بانوان، 1379.
14) گالاهو- اوزمون. درک رشد حرکتی در دوران مختلف زندگی. ترجمه بهرام، عباس و شفیع زاده، محسن. بامداد کتاب. تهران،1383.
15) گرشاسبی، علی. بررسی و مقایسه تعادل در سالمندان مرد ورزشکار و غیرورزشکار. دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی. دانشگاه شهید بهشتی تهران، 1380-1379.
16) مطیع، نوشین. مقایسه تعادل دینامیکی ویژگی آنتروپومتریکی و تیپ بدنی دختران ورزشکار ژیمناست، بسکتبال و دختران غیرورزشکار. رساله کارشناسی ارشد رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی. دانشکده ادبیات و علوم انسانی. دانشگاه بوعلی سینا همدان، 1383.
17) معظمی، داوود. مقدمات نروسایکولوژی. انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی. انتشارات سمت، 1378.
18) سعیدی، تهمینه. مقایسه اعتبار جدول قد- وزن و فرمولهای استاندارد برآورد بدن زنان ورزشکار و غیرورزشکار. دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه تهران. نشریه حرکت، 1378.
19) مقدم، امیر. تاثیر دشواری تکلیف و دستورالعمل کانون توجه بر اجرای یک تکلیف تعادلی. رساله دکترای رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی. واحد علوم و تحقیقات. دانشگاه آزاد اسلامی تهران، 1385.
20) مومنی، ماهرخ. تاثیر ورزش و تغذیه بر کاهش وزن خانم های 20 و 40 ساله. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت معلم تهران، 1371.
21) یزدانی، شیرین و فرهپور، نادر. بررسی پایایی دستگاه صفحه نیروسنج ثبات پویا برای سنجش نوسانات قامتی از طریق دستکاری سیستم های مختلف درگیر در کنترل حرکتی. پژوهش در علوم ورزشی، 1385.
22) Adams, A.H.A. Comparative anthropometric study of hard labor during youth of young women research suaterly. 1983.
23) Adams, J.A. Historical review and appraisal of research on the learning reaction and transfer of human motor skills. Psycorlol. Bull. 1987, 101: 41-47.
24) Allum, J.H.J, & Pfaltz, C.R. visual and vestibular contributions to pitch sway stabilization in the ankle muscles of normal and patients with bilateral peripheral vestibular deficits. Exp. Brain Res. 1985, 58: 82-94.
25) Allum, J.H.J, Honegger, F., & Schicks, H. Vestibular and proprioceptive modulation of postural synergies in normal subjects. J. Vest Res. 1993, 3: 59-85.
26) Amiridis, I.G., Hatzitaki V., &Arabatzi, F. Age-induced modifications of static postural control in humans. Neuroscience Letters. 2003, 350:137-140.
27) Assailant, C., & Amblarad, B. Organization of balance control in children an ontoyentic model in: postural and gait control mechanism. Portland univ. oragon. 1992: 343-345.
28) Aubin, C.E., Dasereauj, Y. Bicks three-dimensional measurement of wedyed scoliotic vertebrae and intervertebrae disks. 1998.
29) Aulto, H., Pyykko, L., Ilmarinen, R., Kahkonen, E., & Strack. Postural stability in shooters. Otol. Rhinol. Larg ngol. 1990, 52: 232-238.
30) Anne-Shunway-Cook, Majori, M., & Woollacott. Motor control: Theory and practical application. Lippincott Williams & Wilkins. 2001.
31) Basmajian, J.V., & Jueacs, D.C. Muscles alive: then function revealed by electro myography. 5 thed Baltimore: Williams and Willkins. 1985.
32) Beal, & Cood Way. Performance variable associated with the competitor hymmast. Sport medicine. 39-145.
33) Bensmaja, S.J., Leung, Y.Y., Hsiao, S.S., & Johnson, K.O. Vibratory adaptation of cutaneous mechanoreceptive afferents. Journal Neurophysiolog. 2005: 3023- 3036.
34) Bergin, P.S., Bronstein, A.M., Murray, N.M.F., Sancovic, S., & Zeppenfeld, K. Body sway and vibration perception thresholds in normal aging and in patients with polyneuropathy. Journal of Neurology. 1995: 335- 340.
35) Brady, B.G., & Laurent, M. How is body orientation controlled during somersaulting. J. Exp. Psyck. 1998, 24:963-977.
36) Brain, K. Evaluation of a generalized model of human postural dynamic and control in the sajital plane. Biolo. Cybern. 1989, 67: 37-50.
37) Brauers. Mediolateral postural stability: changes with age and prediction of faller. Doctoral Dissertation, university of Qaeensland. 1998.
38) Bressel, E., Yonker, J.C., Kras, J., & Heath, E.M. Comparison of static and dynamic balance in female collegiate soccer, basketball and gymnastics athletes. Journal Of Athletic Training. 2007, 42 (1): 42-46.
39) Bronstein, A.M. Suppression of visually evoked postural responses. Experimental Brain Research. 1986: 513- 523.
40) Brown, L.A., Shanway-cook, A., & Woollacott, M.H. Attentional demands and postural recovery: the aging. Igerontology. 1999: 165-171.
41) Cadopi, M. La reproduction proprioceptive de configurations corporelles complexes: transfer intra, interoua-model?. 1984.
42) Canter, Auphy, Steel. Children and exercise. 1982, 15: 279.
43) Cermieux, J., Measures, & Amblard, B. Dose the role of vision increase with the difficulty of the postural task. Elseiver Science Bv. Amsterdam. 1994: 297-27.
44) Chez, G. Contribution of central programs to rapid limb movement in the cat. Tokyo T g.aku shoin. 1999, 3: 5-320.
45) Colditz, G., Willett, W.C., & Stampfer, M.J. Weight as a risk factor for clinical diabetes in women. American Journal of Epidemiology. 1990.
46) Cremieux, I. & Measure. Equilibre postural et pratique de tadanse et da Judo. Rech.Active.Phys.Sport.1992,3: 275-29.
47) Crenna, P., Frigo, C., Massion, J., & Pedotti, A. Forward and backward axial synergies in man. Exp Brain Res.1997, 65: 538-548.
48) Danion, F., Boyadjian, A., & Marin, L. Control of locomotion in expert gymnastis in the absence of vision. J.sport sci. 2000, 18: 809-814.
49) Davis, D.M. Steps to follow New York. Springer varley. 1985.
50) Di Fabio Rp., Anderson, J.H. Effect of in accurate visual and somatosensory input on human head movement and postural pattern during stance. Posture and Gait: Control Mechanism. 1992: 196-166.
51) Diener, H.C., Dinchmans, I., Guschlbauer, B., & mau, H. The significance of proprioception on postural stabilization as assessed by ischemia. 1984, 186: 103-90.
52) Diener, H.G., Dichgans, J., Bruzek, W., & Sclinka, H. Stabilization of human posture during induced oscillations of the body. Exp Brain Res. 1982, 45: 126-132.
53) Golomer, E., Cremieux, J., Dupuiph, A., Isableu, B., & Ohlman, N. Visual contribution to self-induced body sway frequencies and visual perception of male professional dancers. Near.Sci.Lett. 1999, 267: 189-92.
54) Golomer, E., Dupui, P.H., & Monod, H. The effect of maturation on self-induced dynamic body sway frequencies of girls performing acrobatics or classical dance. Eur J. Appl physiol. 1997, 76: 140-47.
55) Golomer, E., & Monod, H. Equlibre dynamique spontane et pratique de la dance classique. Sciencesiology. 1995, 34: 177-84.
56) Gurfinkel, V.S., Iraneko, Y.P., & Levik, Y.S. The contribution of foot deformation to the changes of muscular length angel in the ankle joint during standing in man. phsiol Res. 1994, 43:371-377.
57) Gurfinkel, V.S., Lipshits, M.I., & Popovk, E. Stabilization of body position as the main task of postural regulation. Fiziologya cheloveka. 1981,7:400-10.
58) Hahn, T., Foldspang, A., Vesterguard, E., & Ingemann-Hensan, T. One-leg standing and sports activity. Scandinavian Journal of Medicine & Science in Sports. 2007, 9 (1): 15-18.
59) Harries, M., Williams, C., & stanish, W.D. Oxford text book of sport medicine, 2nded, oxford university press. New York. 2000.
60) Hatzitaki, V., Amiridis, I.G., & Arabatzi, F. Aging effects on postural responses to self-imposed balance perturbations. Gait and Posture. 2005, 22 (3): 250-257.
61) Hayes, K.G. Biomechanics of postural control. 1982.
62) Held, R., Dichgans, J., & Baur, J. Characteristics of moving visual scenes influencing spatial orientation. Vision Research. 1975: 357- 365.
63) Hess. J.A., & Woollacott, M. Effect of High-Intensity Strength-Training on functional measures of balance ability in Balance-Impaired older adults. Journal of Manipulative and Physiological Therapieutics. 2005, 28 (8): 582-590.
64) Heyward, V.H., & Stolare, R.K.L.M. Applied body composition assessment human kinetics. 1996.
65) Hijmans, J.M., Geertzen, H.B., Dijkstra, P.U., & Postema, K. A systemic review of the effects of shoes and other ankle or foot appliances on balance in older people and people with peripheral nervous system disorders. Gait and Posture. 2007, 25 (2): 316-323.
66) Horak, F., Diener, H.C., & Nashner, L.M. Influence of central set on human postural responses. Neurophysiol. 1989, 62:841-853.
67) Horak, F., & Nashner, L. Contral programming of posture movments. Adaptation to altered support surface configuration. 1986.
68) Horak, F., & shunpert, G. The role of the vestibular system in postural in herdman sooed vestibular rehabilitation. New York: FA Davis. 1994,
22-46.
69) Horak, F.B. Postural orientation and equilibrium: what do we need to know about neural control of balance to prevent falls?. Neurological Sciences Institute of Oregon Health & Science University, Portland, Or, USA.
70) Hsiao-Wecksler, E.T., & Robinovitch, S.N. The effect of step length on young and elderly women's ability to recover balance. Clinical Biomechanics. 2007, 22 (5): 574-580.
71) Hudson, J.L. Biomechanics of balance: Paradigms and procedures. California State University, Chico, CA, USA.
72) Hue, O., Simoneau, M., Marcotte, J., Berrigan, F., Dore, J., Marceau, P., Marceau, S., Tremblay, A., & Teasdale, N. Body weight is a strong predictor of postural stability. Gait and Posture. 2007, 26 (1): 32-38.
73) Jackson, etal. Jeneralized equations for predicting body dencity of woman. Medicine and science in sports and exercise. 1980, 12:175-182.
74) Judge, J.O. Balance training to maintain mobility and prevent disability. American Journal of Preventive Medicine. 2003, 25: 150-156.
75) Kaesler, D.S., Mellifont, R.B., Kelly, P.S., & Taaffe, D.R. A novel balance exercise program for postural stability in older adults. Jurnal of Body work and Movement Therapies. 2007, 11 (1): 37-43.
76) Kapteyn. T.S. After thought about the physics and mechanics of postural sway. 1973.
77) Katayama, Y., Senda, M., Hamada, M., Kataoka, M., Shintani, M., & Inoue, H. Relationship between postural balance and knee and toe muscle power in young women. 2004, 58 (4).
78) Kejonen, P., Kauranen, K., & Vanharanta, H. The relationship between anthropometric factors and body-balancing movements in postural balance. Arch Phys Med Rehabil.2003, 84:17-22.
79) Laughton, C.A., Slavin, M., Katdare, K., Nolan, L., Bean, J.F., Kerrigan, D.C., Phillips, E, Lipsitz, L.A., & Collins, J.J. Aging,muscle activity, and balance control: physiologic changes associated with balance impairment. Gait and Posture. 2003,18 (2):101-108.
80) Massion. J. Movement, postural and equilibrium intraction and coordination. Proy Nehrobiol. 1992, 38: 35-56.
81) Massion. J., & Woollacott, M. Normal balance and postural control. 1996.
82) Measure, S., & Cremieux, J. The effect of Jado training on postural control assessed by accelerometry. New York. 1992: 302-60.
83) Mittel, Statedt, H. A new solution to the problem of the subjective vertical. Naturwissen-schaften. 1983, 70: 272-81.
84) Mouchinol, Aurenty, R., Maseion, J., & Pedotti, A. Coordination between equilibrium and head-trank orientation during leg movement. A new strategy built up by training J Neurophysiol. 1992, 67: 158-98.
85) Nashner, I. Adapting reflexes controlling the human posture. 1976.
86) Nashner, I., & Woollacott, M. The organization of rapid postural adjustments of standing human: an experimental-conceptual mpdel. 1979.
87) Nashner, L.M. Fixed patterns of rapid postural responses among leg muscles during stance. Exp Brain Res. 1977, 3: 13-24.
88) Nashner, L.M., & Berthoz, A. Visual contribution to rapid motor responses during postural control. Brain Res. 1978, 150: 403-407.
89) Nashner, L., Black, F., & Wall, C. Adaptation to altered support surface and visual condition during stance: patients with vestibular deficits. Neuro Sci. 1982, 2: 536-44.
90) Nashner, L.M. Strategies for organizations of human posture. Basel: kargers. 1985: 1-8.
91) Paquette, C., Paquet, N., & Fung, J. Aging affects coordination of rapid head motions with trunk and pelvis movements during standing and walking. Gait & Posture. 2006, 24 (1): 62-69.
92) Payton D. Manual of physical therapy. 5-10, 301-302.
93) Perrot, C., Deviterne, D., & Perrin, P.H. Influence of training on postural and motor control in a combative sport. I Hum Mov Studies. 1998, 35: 119-360.
94) Peterka, R.J., & Black, F.O. Age-related changes in human posture control: sensory organization tests. 1990: 73-85.
95) Peterson, M.L., Christou, E., & Rosengren, K.S. Children achieve adult-like sensory integration duration stance at 12-years-old. Gait & Posture.2006, 23: 455-463
96) Pillard, I. Cognitive veisus sensorimotor enconding spatial information. NARO ASI servies. 1987, 37: 43-71.
97) Pitery, J., Maud, & Foster, C. Physiological assessment of human fitness. 1995.
98) Reddy, S.S. & Gadre, A. Balance function testing. Grand Rounds Presentation, UTMB, Dept. of Otolaryngology. 2002.
99) Redfern, M.S., Yardley, L., & Bronstein, A. Visual influences on balance. Jurnal of Anxiety Disorders. 2001, 15 (1-2): 81-94.
100) Redfern, M.S., & Furman, J.M. Postural sway of patients with vestibular disorders during optic flow. Journal of Vestibular Research. 1994: 221- 230.
101) Roberts, TD.M. Neurophysiology of postural mechanisms. 1997.
102) Robertson, S., Collins, I.,Eliot, D. & Starkets, J. The influence of skill and intermittent vision on dynamic balance. I.Mot.Behav. 1994, 26: 333-36.
103) Robertson, S., & Eliot, D. The influence of skill in gymnastics and vision on dynamic balance. Int.J.Sport Psychol. 1996, 27: 361-68.
104) Schenkman, M., Batter, R.B. Automatics postural tone in posture, movement and function. Forum on physical therapy issue related to cerebrovascular accident. Alexandria VA.Ap TA. 1992: 16-21.
105) Stone, B., Beek man, G., & Hall, V. The effect of an exercise program on change incarve in adolescents with minimal idiopathic scoliosis. Phyther. 1992, 59: 759-763.
106) Streepey, J.W., & kinzler, R.M. The role of task difficulty in the control of dynamic balance in children and adults. Human Movement Science. 2002, 21: 423-438.
107) Swan, L., Otani, H., & Loubert, P.V. Reducing postural sway by manipulating the difficulty levels of a cognitive task and a balance task. Gait & posture. 2007, 26: 470-474.
108) Tage sahl Strand, Ronald Orengren, & AIR Nachemson. Postural equilibrium in adolescent idiopathic scoliosis. Acta Orthop. Scand. 1978, 49:354-65.
109) Teasdale, N., Hue, O., Marcotte, J., Berrigan, F., simoneau, M.,Dore, J., Marceau, P., Marceau, S. & Tremblay, A. Reducing weight increases postural stability in obese and morbid obese men. Int J Obes (Lond). 2007, 31 (1):153-60.
110) Timothy, G., Lohman-Alex, F., Rochoe-Reynaldo, Matorell. Anthropometric standardization refrencer manual. Human kineticks books. 1988 .
111) Tropp, H., Odenrick, I., & Sndand, B. Stabiometry for studing postural control and compensation in of central and peripheral origin electromygr clin neurophisiol. 1987, 27:77-82.
112) Termoto, K., Sakate, E., & Ohtsu, K. Use of the visual suppression test using post votatorg nystagmus to determine. 1994.
113) Vaillerme, N., Danion, F., Marinol, B., Boyadjian, A., Prieur, J.M., & Wise, J. The effect of experintisic in gymnastice on postural control. 2001.
114) Vuillerme, N., Chenu, O., Pinsault, N., Boisgontier, M., Demongeot, J., & Payan, Y. Inter- individual variability in sensory weighting of a plantar pressure-based, tongue-placed tactile biofeedback for controlling posture. Neuroscience Letters. 2007, 421 (2,27): 173-177.
115) Wineurls, T. Posture: its function in effeccient use of the human organism as a total concept. Agressologie. 1972: 99-102.
116) Winter, D.A. The biomechanics and motor control of human movement. Wiley and san. 1990.
117) Woollacott, M., & Inglin Band Manchester, D. Response preparation and posture control. Ann. N.Y. Acad. Sci. 1988, 515: 42-51.
118) Woollacott, M.H., Moove, S., & Hum.H. Improvement in balance in the elderly through training in sensory organization abilities. 1993.
119) Woollacott, M.H., Shunway-cook, A., & Nashner, L. Motor control: The org practical application. Second edition. Lippen cott Williams & Wilkins. 2001.
1 Postural Control
2 Postural Orientation
3 Centre Of Master
4 Base of support
5 Centre Of Pressure
6 Woollacott – Shunway – Cook
7 Synergic Responce
8 Motor Control of Quiet Stance
9 Muscular Tone
10 Postural tone
11 Somatosensory
12 Soleus
13 Gastrocnemius
14 Tibialis Anterior
15 Gluteus Medius
16 Iliopsoas
17 Hamestring
18 Quadriceps
19 Erector spine
20 Extension / Flexion
21 Synergies
22 Strategies
23 Anteroposterior Stability
24 Ankle strategy
25 Paraspinal Muscles
26 Horak & Nashner
27 Strategy Gait
28 Serbetermacky
29 Mediolateral Stability
30 Vinter
31 Adapting Motor Strategy
32 Stability
33 Mobility
34 Nashner
35 Gibson
36 Lichman
37 Lee
38 Vestibular System
39 Bony Lubyrinnth
40 Membranous Lubyrinth
41 Cochlea
42 Semicircular
43 Utricle & Succule
44 Proprioceptor System
45 Central Nervous System
46 Cerebrum
47 Diencephalon
48 Cerebellum
49 Brain Stem
50 Frontal Lobe
51 Temporal Lobe
52 Parietal Lobe
53 Occipital Lobe
54 Peripheral Nervous System(PNS)
55 Massion
56 Robertson & Eliot
57 Brady & Lartan
58 Pillard
59 Daniong &Marin
60 Di Fabio & Anderson
61 Gurfinkle &Crenna
62 Body Mass Index
63 Body Fat Percent
64 Somatotype
65 Sheldon
—————
————————————————————
—————
————————————————————