تارا فایل

تحقیق خانواده و دشواری های رفتاری کودکان




موضوع:
خانواده و دشواریهای رفتاری کودکان

مقدمه:
دریافت تربیت حقی است برای فرزندان، و طبعا جهت ما تکلیفی سنگین بهمراه دارد. آنها نیاز دارند که ساخته شوند و بعمل آیند، فردی مفید بحال خود و جامعه و پیرو مکتب اندیشیده ای باشند و بدیهی است که وصول بچنین مقصدی بدون یاری پدر مادر امکان پذیر نیست و آنها برآورده شدن این خواسته و رفع این نیاز را از پدر و مادر خود طلبکارند.
بعنوان اینکه ما پدر یا مادریم تربیت فرزندان مهمترین وظیفه ماست و ما در قبال آن نزد خدا و مردم و نیز از خود طفل و وجدانمان مسولیت داریم. انجام این مسولیت بوجهی نیکو مورد سازش عقل و سستی و سهل انگاری در آن عقوبت آور است. اینکه همه بخواهند پدر و مادر خوبی باشند جای سخنی نیست. ولی اشتباه در این است که برخی خوب بودن را تنها در این امر می بینند که نیازهای بدنی کودکان را برآورده سازند و برای جنبه های روانی و اخلاقی آنان ارج و بهائی قائل نیستند. از سوی دیگر این مساله مطرح است که خیلی از پدر و مادرها فکر نمی کنند برای تعلیم و تربیت فرزندانشان احتیاج به آموزش و آگاهی داشته باشند. گمان دارند در امر تربیتی آگاهی ضروری نیست و یا آنچه ضروری است میدانند و از آن اطلاع دارند. در تربیت این مساله مطرح است که ما میخواهیم سرمایه های مادی و معنوی خود را به او منتقل کنیم، از موجودی که شدیدا وابسته به غرایز است انسانی ایده آل با اندیشه های عالی فداکاری و ایثار و طالب شهادت بسازیم و این کار هنر و معرفت لازم دارد. بهنگامی که دستهای ما در این زمنیه خالی باشد چگونه از عهده انجام آن برخواهیم آمد.

تربیت چیست:
قبلا ضروری است که بدانیم تربیت چیست و چه ضرورت و اهمیتی دارد؟ دارای چه ابعاد و مسائلی است؟ برای تربیت تعریف های متعددی شده است از جمله آنکه گفته اند: تربیت کوشش و تلاش آگاهانه انسان برای ایجاد تغییرات مطلوب است و بدیهی است که معنی مطلوب و طرز برداشت از آن در جوامع مختلف فرق می کند، چه بسا که امری در جامعه ای مطلوب بحساب آید و در جامعه دیگر نامطلوب. برخی را فنی میدانند که در سایه آن نشو و نمای قوای انسانی را در دوره های مختلف زندگی به تناسب سن و رشد یاد میدهند و در این انتقال جنبه های علمی و تجربی مورد استفاده قرار میگیرند.
ما از طریق تربیت سعی داریم به کودک را ه تمتع از زندگی را بیاوزیم، قوای جسمی و روحی او را برای وصول به کمال مطلوب مقدر بپرورانیم. تفکر و احساس و عمل اندیشیده را به نسل جدید منتقل سازیم. تمدن بشری را ارزیابی، متراکم و مترقی کرده و به نسل جدید سرایت دهیم، استعدادها و قوای پنهانی طفل را آشکار کرده و بسوی اهداف مورد نظر جهت دهیم.
ضرورت و اهمیت تربیت:
تربیت ضروری حیات انسان است. آنکس که تربیت نیافته نه تنها خود را تلف خواهد کرد بلکه از لحاظ اجتماعی زیان عظیمی از او متوجه مردم نیز خواهد شد. کودک چون گیاهی است که برای رشد خود احتیاج به امکانات گوناگون دارد، اگر غذا و هوا به او نرسد تباه خواهد شد. زورگویان، استعمارگران، جنایتکاران و جانیان همه زاده تربیت غلطند، بهمانگونه که پاکان، پرهیزکاران و خادمان حقیقی جامعه از تربیت صحیح به چین موقعیتی رسیده اند در تجمع اگر تمدن نباشد تربیت نیست.
تربیت بر این اساس دارای اهمیت و آثار فردی و اجتماعی است در جنبه فردی رشد مادی و معنوی و در جنبه اجتماعی برای ترقی، امنیت و فراغ جمع، اهمیت برای نژاد کنونی اهمیت زندگی و مرگ است. بهتر است آدمی خود را بجای کودک بگذارد و یا حیاتش را در جامعه ای بی بند و بار تصور کند تا از اهمیت آن سردرآورد.
عاملان تربیت:
تربیت در خلاء صورت نمی گیرد، در اجتماع، در محیط خانواده و بیرون و تحت شرایط و تاثیر پدیده هاست. آدمی، خواسته و ناخواسته تحت تاثیر پدر ومادر معلم، دوستان، معاشران، فرهنگ جامعه، سینما، رادیو، تلویزیون، مجلات، مردم اجتماع عوامل سیاسی و اقتصادی، شرایط جوی، تغییرات آب و هوائی و .. است، آنچه مهم بنظر می رسد این است که این عوامل تا حدود امکان باید تحت کنترل درآیند تا حاصل و ثمره تربیت نیکو و ارزنده باشد.
الف- خانواده: بنظر ما خانواده مهمترین عامل تربیت است و تنها به پدر و مادر محدود نمی شود که البته آن ها جای خود دارند، بلکه عمو، عمه و دائی، خاله، برادر و خواهر و همه کسانی که در زیر یک سقف زندگی می کنند و یا بگونه ای با کودک در ارتباط بیشتری هستند بحساب خانواده میآیند.
در امر خانواده مساله سازمان مهم است، اینکه پدر و مادر نسبت بهم و در قبال هم چه وظایفی را برعهده دارند و در برابر کودک چگونه اند، اینکه پدر چه کاری را در خانه برعهده میگیرد و مادر چه کاری را؟ خود مساله ای است که در تربیت اثر میگذارد . در امر تربیت نقش فرهنگی و اقتصادی خانواده سرنوشت ساز است باید دید اندیشه والدین یا سطح دانش و آگاهیشان، نوع انضباط قابل قبول برا ی آنها، وضع درآمد و کیفیت مصرف، در خانواده چگونه است و آنها در برابر هم و در برابر کودک چه موضعی دارند.
باید دیدروابط پدر و مادر باهم چگونه است، وضع اخلاقیشان، کیفیت در درگیری و دعوا نزاعشان، سخنانی که مابینشان رد و بدل میشود چگونه است. حدود تنبیه و تشویق، کیفیت بهره مند کردن کودک از مواهب زندگی در آنان خانه به چه صورتی است. والدین چه اعتقاداتی دارند، چه فسادها و آلودگی هائی در خانه وجود دارد. اخلاق و معاشرتشان به چه صورت است.
در امر تربیت در خانواده نقش پدر مهم است و نقش مادر مهمتر، این امر بدان خاطر است که میزان توقف طفل در خانه و در کنار مادر به مراتب بیشتر از پدر است، بعلاوه رابطه انس الفت و علاقه طفل نسبت به مادر بیشتر است کودک با شیر مادر تغذیه شده و با طپش او انس گرفته و بخواب رفته است.
علت تاثیر والدین و خانواده در امر تربیت بدان خاطر است که اولا مدت توقف کودک در خانواده بیشتر از بیرون است، ثانیا کودک با پدر و مادر رابطه وراثتی دارد، ثانیا در خانواده قهر و مهر با هم آمیخته است و محبت و انضباط توام و درهمند و درچنین صورتی حاصل تربیت میتواند اعجاز آمیز باشد.
ب – محیط: منظور از محیط در این بحث همه عوامل و شرایطی هستند که طفل را در جنبه مادی یا معنوی درخود شناور کرده اند. این محیط ممکن است انسانی باشد یا غیر انسانی. منظور از محیط انسانی پدر و مادر معلم و مردمند که بگونه ای در کودک اثر میگذارند و اورا تحت شرایط فرهنگ و اندیشه خود قرار میدهند و غرض از محیط انسانی پدیده ها وشیائند که آدمی بگونه ای از انها هم تاثیر میگیرد.
چه بسیارند خانواده هائی که فرزندان خود را شرایط قابل قبولی می پرورانند و افرادی پاک و صالح به بار می آورند ولی کودک آنها در محیط خارج آلوده و فاسد میشود و برعکس شما و نقش مدرسه و معلم و مدیر و مستخدم، بخصوص نقش معاشران و همسالان کودک را نادیده نگیرید، چه بسیار رذایل و یا فضایلی که از این طریق به فرزندان، منتقل میشوند بدون اینکه والدین و کودکان از این امر آگاه باشند.
رفت و آمدها در خانواده های بستگان، دوستان، معاشران، شرکت در مجامع و کلوپها، ورزشگاهها و تفریحگاهها، خود میتواند سازنده و یا ویرانگر باشد و مربی باید این مسائل را در امر تربیت درنظر گیرد.
از سوی دیگر ما تحت تاثیر ابزار و شرایط فرهنگی و سیاسی جامعه ایم، کتب، روزنامه ها، مجلات، پوسترها، عکس ها در ما اثر میگذارند و فرزندان ما را فاسد یا صالح بارمی آورند سینما، رادیو، تلویزیون، هنر، ادبیات، هر کدام بگونه ای در اخلاق و رفتار، طرز فکر و عادات ما موثرند و ما را افرادی صالح یا طالح می سازند.
البته آب و هوا، شرایط جوی، تغذیه، داروها، مواد شیمیائی، سروصدا، محیط آرام، جنگ، صلح ترور، اختناق، فضای باز و آزاد، پستی و بلندی، موقعیت جغرافیائی، شرایط تاریخی و … هم هر کدام عاملی هستند که در ساختن و بعمل آوردن فرد موثرند و ضع بهمین گونه است درباره محیط کشاروزی با صنعتی، محیط سیاسی یا اقتصادی واجتماعی و ….
ناسازگاری امر شایع در بین خردسالان و بزرگسالان است. براسا معیارهائی که در دست است از هر صد کودک موجود در هر جامعه ای حدود 7 – 8 نفر آن بنحوی دچار نوعی ناسازگاری هستند و البته این رقم در جوامع مختلف، براساس، نوع تربیتی که فرزندان از والدین و مربیان خود اخذ می کند و هم براسا شرایط متقضیات جامعه متفاوت میشود.
طرز تلقی از ناسازگای، نوع برداشتها از این کلمه و نیز نوع موضعگیری های والدین و مربیان نیز در این امر متفاوت است ولی در کل قضیه این نکته امری مسلم است که اولیای امور از وجود چنین حالتی در فرزندان خود احساس نگرانی کرده و سعی دارند آن را بنحوی تحت کنترل درآورند.
ما نباید در این بحث ضمن بررسی اصل مسئله و علل و انگیزه های آن خواهیم کوشید راه حلهائی قابل عمل ارائه کنیم، باشد که در طریق اصلاح کودکان و آسایش خاطر والدین گامی برداشته باشیم.
معنی و مفهوم ناسازگاری:
قبلا لازم است از معنی و مفهوم سازگاری سخن بمیان آوریم و برای فهم آن ضروری است مفهوم سازگاری را بدانیم و در اینجا از رای و نظر روانشناسان مدد می جوئیم.
روانشاسان پس از بررسیهائی که در زمینه شخصیت افراد بعمل می آورند آنها را دریکی از دو دسته زیر قرار میدهند:
1- گروه عادی، طبیعی، بهنجار، سازگار که از تعادل عقلی، روانی، عاطفی و از سلامت جسمانی برخوردارند.
2- گروه غیر عادی، غیر طبیعی ، نابهنجار، ناسازگار که از چنان تعادلی برخوردار نیستند و رفتارشان وغیر طبیعی است. اینان همان کسانی هستند که برای والدین و مربیان مساله می آفرینند و دشواریهائی برای زندگی پدید می آورند. و مورد بحث ما همین گروه از اطفالند.
ناسازگار کیست
در مورد این سوال از ناسازگار کیست و نظرات متفاوتی عرضه شه است ولی از جمع نظرات میتوان به این نتیجه رسید: ناسازگار کسی است که رفتاریهای گوناگون، غیرعادی و غیر طبیعی، دشوار و مزاحم دارد. فردی است انعطاف ناپذیر، در شرایط گوناگون نمی تواند خود را با اعضای جامعه و خانواده اش هماهنگ سازد.
رفتار او بگونه ای است که آشکارا قبول مقررات اجتماعی سرباز میزند، توقعات و معتقداتی دارد که موافق با ارزشهای مورد قبول نیست. عمل درست و واقع بینانه ندارد، درصدد ارزیابی از رفتار خود نیست که بداند ایا درست است یا نادرست. در مواردی با دیگران دعوا میکند آنچنان که همه از او گله مند میشوند. و زمانی از جمع میگر یزد و در گوشه ای منزی میشود. حال او عادی نیست و در کل روحیه خوبی ندارد.
علل و انگیزه های ناسازگاری:
در مورد این مساله که چه امری سبب ناسازگاری کودکان و حتی نوجوانان میشود پاسخ های متعددی قابل ذکر است. در بررسیهای مربوط میتوان از علل گوناگون نام برد که شرح وتفصیل اغلب آنها در کتب روانشناسی و تربیتی بچشم میخورد و ما در این بحث سعی داریم به مواردی از آنها با رعایت اخصار اشاره کنیم:
1- علل ارثی : گروهی از صاحبنظران معتقدند که اگر ناسازگاری و نابسامانی درفتار کودکان ریشه از ارث و کنه سرشت و طینت آنها دارد. تا حدی که قائل شده اند در صفات ارثی و همراه ژن آنها ناسازگاران و در سطح بالاتر جنایتکاران 47 عدد است که نسبت به افراد مشابه یک کروموزوم زیادتر دارند. ولی تحقیقات بعدی نشان داده اند که در افراد طبیعی وعادی هم گاهی کروموزوم اضافی دیده میشود.
2- البته از نظر طرز فکر اسلامی هیچکس ذاتا بدجنس و خبیث نیست همگامان با فطرت پاک و سرشتی نیکو بدنیا می آیند و این محیط است که زمینه را برای آلودگی فرهم می نماید. البته ناسازگارانی مادرزاد داریم که بعلت نقص عقل رفتاری نامناسب دارند که درچنان صورتی بیمارند و وضع وموضع ما در برابرشان فرق دارد.
3- علل زیستی: در این زمینه از علل و انگیزه های بسیاری میتوان نام برد که اهم آنها عبارتست از وضع بدن نقص بدن، وضع مزاج، اختلال در بینائی، شنوائی و…
اختلال در مغز و دستگاه عصبی و …
بعنوان نمونه وضعی عادی که نقص جسمی داشته ومثلا در مورد تمسخر دیگران هستند نمی توانند وضع عادی داشته باشند، در برابر سرزنش ها و مسخرگی ها دیگران موضعی میگیرند که از آن به ناسازگاری تعبیر میشود. و یا آنها که بعلت نقص جسمانی دچار احساس کمتری هستند برای غلبه برای این احساس وضع و رفتار خصمانه در پیش میگرند و نگرانی دیگران را برمی انگیزند.
4- علل روانی: در این زمینه از موارد بسیار میتوان نام بردکه اهم آنها میتوانند بدینقرار باشند.
– اختلال عقلی که موجبات پدید آمدن رفتاری غیر عقلی میشود.
– وجود فشارهای درونی که موجبات عدم تحمل و بعدها ناسازگاری رافراهم سازد.
– میل به استقلال که زمینه را برای عصیان فراهم می کند.
– ضایعات روانی که عاملی برای ناسازگاری است.
– عادات عصبی که نشانه ای از وجود رفتار ناسازگارانه است مثل ناخن جویدن، مکیدن انگشت و …
– وجود تعارض و کشمکش در زندگی روزمره بویژه زمانی که کودک احساس کند به وسایل دفاع مجهز نیست.
– وجود امیدها و آروزها با این فرض که عدم ارضای آن توجیه عقلی و قابل قبول برای کودک ندارد.
5- علل عاطفی: در این زمینه نیز از علل و عوامل بسیاری میتوان نام برد که برخی از آنها بدین قرارند:
– احساس محرومیت از مهر والدین بگونه ای که از آن اشباع نشود.
– احساس ناکامی از دستیابی به هدف مورد علاقه اش،
– وجود مشکلات عاطفی ناشی از ولادت کودکی جدید و خانه و این احساس که او مهر و محبت والدین درباره خودش را دزدیده است.
– احساس از دست رفتن آبروی او در میان جمع مورد علاقه اش.
– احساس بی ارزشی و پوچی زندگی و یا انضباط تحمیل شده از طرف والدین.
– احساس کمبود از غذا و لباس با این توجیه که اگر پدر یا مادر در بالای سر بود انی مشکل پدید نمی آمد.
– احساس عدم امنیت عاطفی ناشی از درگیری والدین و خشونت ها جدال ها
– برآورده نشدن نیازهای اولیه مانند: محبت، خودشکوفائی، وابستگی، تعلق، کنجکاوی و جا بازکردن در میان جمع.
– و بالاخره وجود احساس های مبهم و ناشناخته در زمینه رفع حوائج اولیه.
6- علل اخلاقی: گاهی ناسازگاری بعلت سقوط اخلاق و انحطاط است. فرد در وضع و موقعیتی است که زیربنای اخلاقی او درهم فرو ریخته و پای بندی بهیچ ارزش و مقرراتی ندارد.
7- این چنین افراد که یله ورها شده و یا ضابطه ای را بالای سر خود ندیده اند خود را در برابر وقایع و جریانات آزاد و بدون مسولیت احساس می کنند. بهیچ عهدی متهد نیستند و هیچج مقرراتی را با دیده احترام نمی نگرند. در میان جمعنی رشد کرده اند که آنها نیز چون خود او بی توجه وناپخته بوده اند:
هم چنین ممکن است از تعالیم بی خبر باشند و یا کسی نباشد که اطلاعات و آگاهی لازم را به آنه داده و به پیشگیری ان بپردازد، و در همه حال حاصل آن سقوط و انحطاط اخلاقی است.
8- علل تربیتی: زمانی ناسازگاری ها ناشی از وضع تربیتی خانواده است.پدران ومادرانی که فرزندانیکدانه دارند و گاهی هم پدران ومادرانی که در امر تربیت فرزندان سهل انگارند موجبات لوسی و ننری فرزندان خود را فراهم می آورند.
افراط در محبت، نازکشی های بیهوده و ندانم کاری های آنان سبب میشود که فرزندان خود سر و لجوج، بی اعتنا به مقررات و ضوابط بارآیند. بعدها همین والدین و مربیان خود از دست پرورده خود به ستوه آمده و سعی خواهند کرد که با ضرب و شتم آنان را مهار کنند که البته خواهند دید دیگر دیر شده است وامکان بازگشت کودک به وضع عادی و طبیعی خود اگر محال نباشد لااقل بسیار دشوار است.
9- علل اقتصادی: فقر و محرومیت اقتصادی خود از علل و عوامل ناسازگاری است. کودکانی که شاهد محرومیت خود و برخورداری دیگران هستند، اگرچه به ظاهر سخن نگویند در درون نگرانیهائی خواهند داشت.
فرق است بین دو کودکی که هر دو هوس میوه ای و آجیلی و یا دوچرخه ای دارند، برای یکی از آنها بمحض اشاره تامین می شود و برای انان دیگری خبری نیست. طبیعی است چنین کودکی نمی تواند رفتار عادی داشته باشد. فاجعه بهنگامی بیشتر بروز خواهد کرد که او مورد ملامت و یا تنبیه پدر و مادر هم قرار بگیرد و بخاطر توقعش کتک هم بخورد.
10- علل اجتماعی: در این زمینه از مسائل بسیاری باید نام ببریم که برخی از آنها بدینقرارند:
– عدم مقبولیت در بین افراد اجتماع بگونه ای که خود را ناگزیر ببیند با رفتار خاص دیگران را به اطاعت و تبعیت وا دارد.
– وجود ناسامانی در بین اعضای خانواده و اختلاف و بگو مگوها.
– وجود متارکه یا طلاق در بین زن و شوهر بگونه ای که کودک چون توپی هر روز دست به دست بگردد.
– نا امنی ناشی از درهمی و مغشوشی وضع خانواده بعلت فقر یا اخلاق.
– وجود بدآموزی های ناشی از خانه یا مدرسه درانجام یک امر.
– طردشدن کودک از جانب پدر یا مادر که او را وامیدارد به حیله و روشی نظرشان را از نو بخود جلب کند.
– وجود اختلاف و منازعه بین برادر و خواهر یا دیگر اعضای خانواده بصورتی که طفل در داوری والدین خود را مظلوم احساس کند.
– وجود و احساس مشکلی اجتماعی که کودک براثر آن خود را بی پناه احساس کند.
– والبته امر تربیت و نوع آن نیز میتواند خود از علل اجتماعی باشد.
11- علل فرهنگی: توزیع فرهنگ و اخلاق فرهنگی ناشی از اجتماع یا مکتبی زمینه را برای سازگاری خاص جهت افراد آن جامعه فراهم می آورد. طرز فکرها، آداب و رسوم و سنن ویژه، فلسفه ها و ادبیات، ضرب المثل ها، شیوه های معاشرتی همه و همه زمینه را برای رفتاری خاص فراهم می سازند. در جوامعی که سطح فرهنگی بالاست مردم بیک گونه اند، در آنها که سطح فرهنگ پائین تر است برخورد وعملکرد ها بگونه ای دیگر است.
سازگاری های فرهنگی از طریق، عوامل فرهنگی چون کتاب، سینما، رادیو، تلوزیون، مطبوعات و تاتر به افراد منتقل میشوند و طبیعی است که کودکی که یا آموزش های اساسی در این رابطه نقش فوق العاده ای دارند.
12- علل انضباطی و سیاسی: در این زمینه باید از شرایط و امکاناتی نام ببریم که در خانواده، مدرسه و یا اجتماع جریان دارد. شما گاهی ملاحظه می کنید که فرزند شما به مدرسه میرود و پس از بازگشت به خانه یک دنیا شرارت، خربکاری و ناساگاری را برای شما به ارمغان آورده و برسرتان می ریزد. و یا برعکس کودکی وارد مدرسه میشود و روزگان معملم و مسولان را سیاه می کند.
13- این رفتار حاکی از آن است که طفل در محیط فشار و خفقان سختی است، تا حدی که توان و جرات دم برآوردن را ندارد و وقتی که به محیط باز و آرام رسید شرارت ها را از خود بروز میدهد. زمینه را برای ناسازگاری فراهم می آورد و اگر قصد اصلاح باشد از آنجا باید آغاز گردد.
بحثی که مطرح می شود در رابطه با یکی از مسائل مهم و حساس تربیتی و مورد نیاز همه معملمان، مربیان، پدران مادران است. اغلب خانواده ها و موسسات با این مباحث درگیرند. و آن مساله لغزشها و انحرافات کودکان و نوجوانان است و نوع موضعگیریهائی که در قبال اینان و اینگونه مسائل باید داشته باشیم.
برای ورود به بحث عرض می کنم که از روزگاران گذشته تا خحال دو طرزفکر در مورد دوام و بقای جامعه وجود داشته است:
1- نظری که مساله حیات را بر روی اصل تنازع بقاء مطرح کرده و در نتیجه درگیری و جنگ و تصادم راکه فرجامش انتخاب اصلح است ذکر می نماید.
2- نظری دیگر که اصل حیات را بر روی تعاون مطرح می کند و براساس نیاز که حاصل آن گردهمائی و حل و رفع مسائل و مشکلات است.
3- براساس نظر اول جنگ و درگیری امری دائمی و بین افراد بشر برای همیشه معمول خواهد بود. در نظام جهان قوی ضعیف را میخورد وقوی تر را هیچ نظمی جز در سایه قوت و قدرت جامعه معنی نخواهد داشت عقول واندیشه ها نمی توانند نابسامانی ها را مهار کنند. براین اساس فساد امری طبیعی و وجودش جزء نظام حیات است.
براساس نظر دوم انسان ها بخاطر رفع نیاز گردد هم می آیند و زندگی را براساس نظم و قراردادی سروسامان می بخشد. بنای حیات برقرارداد ویا طبق ضوابطی است که نشات گرفته از مذهب، خواست مردم و یا علم و اندیشه صاحبنظران است. براساس این ضوابط نظم و نظام پدید می آید اگرچه در عین حال سوء استفاده ها هم مطرح است و استثمار هم ممکن است هم چنان ادامه داشته باشد.
پیروی اعضای جامعه از قرارداد موجود در اجتماع حاصلی خواهد داشت که ازنظر جامعه شناسان آن را نظم اجتماعی میخوانیم. مجموعه و یا ترکیبی از نظم ها که سیستم مشخصی را پدید آورند نظام خوانده می شوند براین اساس نظام یا سیستم مجموعه و یا ترکیبی قراردادی و یا مکتبی ازیک نظم است که در جامعه ای برای ادامه حیات مسالمت آمیز مردم و رسیدن به مرحله رشد وجود خواهد داشت.
مساله سازگاری و ناسازگاری:
آنچه که مورد بحث ما در این گفتار است مساله چگونگی تطابق یا سازگاری افراد با یکی از این نظام ها است. از نظر جامعه شناسان آنها که خود را با نظامی تطابق می دهند افرادی سازگار، بهنجار، عادی یا طبیعی خوانده میشوند. و آنها که خود را با نظام تطابق نمی دهند، ناسازگار، نابهنجار منحرف، کجرو یا دچار لغزش خوانده میشوند.
در اینجا بی مناسبت نیست که مفهوم سازگاری و ناسازگاری را از دو دید جامعه شناسی و روانشناسی مطرح کنیم تا در مسیر بحث موضع ما معلوم شود و ببینیم چه مشی و سیری را می خواهیم تعقیب کنیم. از لحاظ جامعه شناسان ما افرادی را ناسازگار میخوانیم که نخواهند و یا نتوانند خود را با اکثریت افراد جامعه تطابق دهند و البته در این مساله بحثی نیست که آن را اکثریت برحق باشد یا ناحق، این یک دعوی قراردادی است.
معمولا ناسازگاران در دو سوی قطب حیات اجتماعی وصفوف انسانها هستند. دریک سوی قطب نابهنجاران افرادی هستند که تن به جنایت و فساد میدهند و از این طریق صف خود را از مردم جدا میکنند. در قطب دیگر اقلیمی از صاحبان فکر و نظر قرار دارند که در برابر مشی غلط جامعه می ایستند و موجب انقلاب و تحرکی در مردم میشوند تا برای دگرگونی اوضاع نابسامان خود قیام و اقدامی نمایند.
براساس قرار داد همه آنهائی که در اجتماع نهضتی برپا کنند، نظام غلطی را درهم می شکنند و بالاخره علیه جریان عادی جامعه ای می ایستند سازگار خوانده میشوند اگرچه از نظر اخلاق مذهبی بمعنی منحرف و کجرو نیستند.
از نظر روانشناسان افرادی را ناسازگار میخوانیم که از تعادل روانی برخورداد نباشند. به عبارت علمی در بین ابعاد شخصیتی آنها وحدت برقرار نباشد. زبان چیزی را بگوید که قلب قبولش نداشته باشد، دست عملی را انجا دهد که فکر و عقل آن را قبول نداشته باشند و از این دید افراد بسیاری در هر اجتماع ناسازگارند.

وجود کجروی نشانه چیست؟
اینکه وجود گسترش کجروی و انحراف دریک جامعه نشانه چیست پاسخهای متعددی درباره آن میتوان ذکر کرد که اهم آنها عبارتست از:
1- نقصان کنترل: این امر نشان میدهد که دستگاه کنترل بیرونی (پلیس و نظارت کنندگان جامعه) و درونی (اعتقاد به مبدا و معاد و حساب و کتاب) ضعیف است. خانه و مدرسه سیستم کنترل و بازدارنده ضعیفی را اعمال میکنند.
2- ضعف فکری و عقیدتی: این امر نشان میدهد که بنیان فکری و عقیدتی افرادی جامعه متزلزل است و دستگاه هدایت کننده و تبلیغات سازنده ای در اجتماع وجود ندارد و یا نقشی ان نقشی چندان حساس وجلب کننده نیست.
3- عدم نفوذ قانون: این امر نشان میدهد که قانون جامعه از قداست لازمی برخوردار نیست و یا توان نفوذ و اجرای آن بسیار ضعیف است و یا مردم ازقواعد و قوانین اجتماعشان بیخبرند و هرکس سر درآستین خود و اجتماع خویش دارد.
4- عدم اعتدال وتعادل روانی: گاهی ممکن است این امر نشان دهنده عدم اعتدال و تعادل روانی باشد. و حکایت از این کند که بعلت بی بند و باری بسیار و آزادی بیحد و حصر و یا اختناق غیر قابل تحمل مردم قدرت کنترل خود را از دست داده و دچار اعتدال شده اند.

سنین مورد بحث:
قبلا بدنیست از مراحل مختلف حیات سخن بگوئیم. آدمی از بدو تولد تا سنین پیری و کهولت مراحلی را طی میکند که هرکدام در رابطه با خود مسائلی ویژه دارد.
– مرحله ای از آن دوران کودکی خوانده می شود که از نظر ما سنین تا پایان 12 سالگی رادر بر می گیرد. والبته خود به چهار مرحله: کودکی اول (تاسه سالگی)، کودکی دوم (تا 7 سالگی)، کودکی سوم (تا 9 سالگی) و کودکی چهار (تا 12 سالگی) قابل تقسیم است.
– مرحله نوجوانی از پایان 12سالگی (دردختران یکی دوسال زودتر) آغاز و تا آغاز بلوغ را دربرمیگیرد. (حدود سن 14 برای دختران و 16برای پسران) و البته در این مرحله نوساناتی دیده می شود و گاهی بلوغ در پسران مثلا تا حدود سن 17سالگی هم به تاخیر می افتد.
– مرحله بعدی شامل جوانی، میانسالی، بزرگسالی (کمال) و پیری است که برای افراد طبیعی فرجامش پس از طی این مراحل مرگ خواهد بود.
موضوع مورد بحث ما در رابطه ب کجروی های کودکان و نوجوانان است که بندرت مبحث هر مربوط به بلوغ را در بر میگیرد.
نوع لغزشهای و انحرافات:
لغزشهای بسیاری در این مرحله از حیات متوجه نسل ماست که هرکدام در رابطهخ با سن ویژگیهائی دارند. مثلا مساله دزدی هم برای نوجوان مطرح است و هم برای کودک. ولی در برخی از مراحل کودکی وضع بگونه ای است که حتی بزحمت می توان نام دزدی بر اعمال او نهاد.
نوع بزهکاری ها و لغزش ها بسیار متنوعتند و اهم آنها بدینقرارند که ذکر میشوند:
– تخلف از مقرارت که در کودک و نوجوان وجود دارد ولی با انواع متفاوت و البته در سنین نوجوانی این امر به اوج میرسد و در بلوغ نیز افزونتر میشود.
– مساله ولگردی که برای کوکان اغلب غیر ارادی و برای نوجوانان ارادی و توام با طرح و نقشه است.
– مساله گدائی که بقصد رفع نیاز اساسی نیست بلکه اغلب جنبه شیطنت و شرارت دارد و در مواردی حتی این مساله را در رابطه با کودکان از خانواده های ثروتمند هم می بینیم.
قابل درمان بودن آن ها:
سخن این است که ایا این کجرویها و انحرافات در افراد قابل درمان است یا نه؟ آیا میتوان کودک و نوجوان منحرفی را به راه آورد؟ یا باید هم چنان شاهد لغزش آنان بود؟
خوشبختانه پاسخ این سوال از لحاظ علمی و مذهبی مثبت است. در دو انحراف از نظر ما یک عارضه است یعنی امر که نبوده و بعد بوجود آمده است. با بکار بردن فنونی میتوآن آن را اصلاح و درمان کرد.
اصلا در انسانها و حتی منحرفان زمینه هائی وجود دارد که براساس آن حتی به آنها هم میتوان امیدوار بود. حالاتی چون وفاداری، اهمیت دادن به پیمان ها رودربایستی ها، وظیفه شناسی در چارچوب برنامه خود، تشکل و سازمان دهی تشکیل شبکه و پای بندی به آن و انجام کارهای سیستماتیک وجود دارد که همه آنها نقطه های امیدند.
شما در بین دزدان بزرگسال می بینید در عین دزدی حالاتی چون جوانمردی درچارچوب کار خودشان، به اصطلاح لوطی گری، پای بندی به قولی که داده اند وجود دارد و مربی با استفاده از این زمینه ها میتواند در آنان نفوذ کرده و آنها را به راه آورد.
ما در محیط های خانه و مدرسه کودکانی را می شناسیم که بی جهت حرکت و جهش دارند، میدوند بدون اینکه ظاهرا دلیلی برای دویدن داشته باشند، می جهند بدون اینکه بظاره آنان را به چنین امری نیاز باشد. بی جهت حرف می زنند، بیحساب می خندند خود را در حرف و بحث دیگران داخل می کنند.
درجائی می نشینند ناگهان از جای برمیخیزند و به سوئی می دوند. ایستاده اند و دوباره لند می شوند. در کلاس مدرسه میز و نیمکت دوسه نفری را برای خود تنگ می یابند دائما مزاحم اطرافیانند، بیش از اندازه شلوغ می کنند، خرابکار و جسورند. و ما این چنین کودکان را کودکان بیقرار نام گذاری کرده ایم.
حالات و رفتار کودکان بیقرار:
گوشه ای از حالات و رفتار آنها را شرح داده ایم و اگر بخواهیم بیشتر در این مورد سخن بگوئیم باید بیفزائیم که اینگونه کودکان هرگز قرار و آرام ندارند، تا بیدارند و می جهند و می خروشند. هم چون پرنده ای هستند که هر لحظه برجائی می نشیند، صدمه میزند، آزار میدهد و برمیخیزد.
اینان دائما سرگرم بالا رفتن از دیوار و درختند و از این طریق سعی دارند برای خود زمینه سرگرمی و اشتغال فراهم آورند. اگر هم ساعتی بیکار شوند میکوشند برای خود زمینه کار و اشتغال بتراشند و اگر آن هم گیر نشد به خود و لوازم زندگی خود می پردازند، مداد را گاز میگیرند، به زخم و دمل روی بدن خود ورمیروند و …
کودکان بیقرار دچار حواس پرتی، منفی بافی، لجبازی و عدم ثابت عاطفی هستند آن چنان که رفتارشان غیرقابل تحمل بنظر میرسد. درکارشان زودرنجی به چشم می خورد و اندک بهانه ای از کوره در می روند و حتی سخت می گیرند.
بیقراری درچه کسانی:
معمولا بیقراری در کسانی است که وضع و حالی عادی ندارند. از نظر روانی خود را دائما تحت فشار احساس میکنند و بمحضی که خود را آزاد دریابند سراز شلوغی و بیقراری در می آورند مطالعه در سابقه زندگیشان نشان میدهد که برخی از آنها حتی در لحظه تولد با وضعی غیرعادی مواجه بوده اند – زایمان منجر به تولد آنهاصورت طبیعی و عادی نداشته است بعدها نیز در محیط حیات خانوادگی از حمایت و سرپرستی کافی برخوردار نبوده اند اغلب کودکان بیقرار نه تنها در گذشته، بلکه هم اکنون دچار بیماری های جسمی یا روانی هستند.
اینان در دوران کودکی از یک بیماری طولانی یا صعب العلاج رنج برده اند و یا در محیط زندگی خود زورگوئی های بسیاری دیده اند و نتوانسته اند بر ضعف واحساس خود فائق آیند و بهدف مورد خواسته شان دست بیابند. و یا ممکن است دچار تربیتی بوده باشند که در آن زیاد تنبیه می شده اند و والدین و مربیانشان رفتار نیندیشیده ای درباره شان اعمال میکرده اند.
بیقراری و شرایط مختلف:
بیقراری کودکان با شرایط گوناگون در رابطه است و عوامل متعددی در پیدایش و افزایش آن موثرند که ما ذیلا به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
1- در رابطه با جنس: بیقراری در هر دو جنس پسر و دختر وجود دارد ولی بنظر می رسد که این امر در پسران بمراتب بیشتر از دختران است. ظاهرا این مساله با دو امر دیگر در رابطه است یکی در رابطه با شرایط زیستی که معمولا دختران دارای آرامش و قرار بیشتری هستند و کمتر جنب و جوش دارند. و دیگر شرایط فرهنگی و تربیتی افراد است که معمولا در همه جوامع سعی براین است که پسران را گستاخ تر و جسورتر تربیت کنند. اگر پسری سر از شلوغی و بیقراری درآورد در برابر آن سهل انگارند درحالیکه چنین وضع و حالتی را برای دختران نمی پسندند و با نهیب ها و اعمال فشارها آن ها را آرام میسازند.
2- در رابطه باهوش و عقل: اغلب کودکان بیقرار و پرجنب و جوش افرادی هستند که از لحاظ هوشی در سطح بالاتری نسبت به کودکان مشابه قرار دارند. گویا وضع هوشی و عقلانی آنها گونه ای است که نمی توانند وضع و شرایط موجود را تحمل کنند.
البته ممکن است برخی از کودکان این چنین از لحاظ هوشی حتی در سطح پائینی باشند و رفتارشان نابهنجار باشد ولی رفتار آنها با دیگر کودکان تفاوت اساسی دارد از جمله اینکه رفتار بیقرارانه آنها نیندیشیده است و طرح سیستماتیکی را تعقیب نمی کنند.
3- شرط رشد: برخی از بیقراری های کودکان ناشی از شرایط رشد است. اصولا تحرک و جنب و جوش، جست و خیزها و بیقراری های کودکان جزء رشد آنهاست و والدین و مربیان باید در چنین امری بسیار خرسند باشند و برعکس اگر فرزندان خود را کاملا ساکت و آرام یافتند باید متاسف باشند و بجستجوی علت یا علل آن برخیزند. حرکت ها و جهیدن ها، نشانه سلامت آنهاست. البته اگر از حال عادی و طبیعی خود تجاوز کنند و بیقراریشان زحمت آفرین باشد باید به درمانش پرداخته شود.
4- شرایط خانواده: بیقراری کودکان با شرایط حیات خانوادگی کودک در رابطه است کودکانی که از تربیت و محبت و سرپرستی کافی برخوردار نیستند، در سنین خردسالی و بعد از آن سر از بیقراری می آورند. در خانه ای که اختلاف است، حق کشی است، زور و تبعیض است، رسیدگی به وضع کودکان و رعایت احوال آنها نیست، درگیری و حالات غیرعادی است، فقر است، بدبختی و دیگر نابسامانیهاست در کودکان حالت بیقراری بچشم میخورد.
5- دیگر شرایط: و بالاخره بیقراری با شرایط دیگری هم تناسب دارد که برخی از آنها عبارتند از خستگی، یاس، احساس بی آبروئی، و .. که ما برای خودداری از اطاله کلام از شرح و بررسی آنها صرفنظر میکنیم.
6- علل بیقراری: اینکه بیقراری کودکان دارای چه علل و ریشه هائی است پاسخ این است که دودسته از علل و عوامل در این زمینه قابل ذکرند: علل مربوط به خود کودک، وعوامل مربوط به دیگران. که ما در این بحث به بررسی مختصر این دو دسته از عوامل می پردازیم.
الف- عوامل مربوط به خود کودک:
دراین رابطه مسائل بسیاری قابل ذکرند که ما ذیلا بخشی از آنها را مطرح می کنیم:
1- بیماری و درد: گاهی بیقراری کودکان ناشی از یک بیماری با یک عارضه دردناک است. کودکی که دچار بیماری انگلی است. و خارش های ممتد او را ناراحت می کند، نمی توانددرجائی راحت و آرام بنشیند و یا طفلی که دچار دردی سخت است و مثلا از دل درد رنج میبرد و از ترس پزشک آن را بیان نمی دارد درد او را بیقرار میکند و نمی گذارد وضعی عادی داشته باشد. دردها در مواردی ریشه دارند آنچنان که وضع حال کودک را دگرگون می سازد و همیشه او را معذب میدارند.
2- عصبی بودن: در مواردی بیقراری کودکان ناشی از عصبی بودن کودک است بعبارت دیگر کودک دچار ناراحتی است و جدا بیمار است و این بیماری حتی می تواند ریشنه مادرزادی داشته باشد و البته در مواردی هم دارای صورت محیطی است و طفل از یک بیماری عصبی رنج می برد که در اثر یک کسالت ممتد پدید آمده است و مادام که آن کسالت درمان نشود امکان اصلاح نخواهد بود.
3- رنج درونی: گاهی بیقراری کودکان ناشی از رنجی است که آنها در درون خود احساس میکنند. این رنج ممکن است حاصل از دست دادن موقعیت و آبرو در میان جمع و یا نارسائی های وضع خانواده باشد. کودکان واقعیت امررا در مواردی بسیار می فهمند ولی آن را با پدر و مادر درمیان نمی گذارند. گاهی ممکن است فقر خانواده را بنحوی روشن لمس نمایند و از آن احساس رنج نمایند و در عین حال آن را با پدر و مادر خود در میان نگذارند.
4- اضطراب و ناامنی: اضطراب و تشویش خواه ناشی از مرض باشد و یا احساس ناامنی از یک واقعه یا جربان سبب بیقراری کودکان و حتی بزرگترهاست. کودکی است که به خاطر عمل نادرست خود احساس میکند که باید منتظر تنبیهی باشد ولی هنوز پدر نیامده است تا او را کتک بزند. چنین کودکی بیقرار است و حتی ممکن است از وضع کارنامه درسی خود که از مدرسه تحویل پدر شده بی خبر و از عکس العمل پدر در آن رابطه بی اطلاع باشد و این امر او را بیقرار سازد.
5- احساس عدم توفیق: زمانی بیقراری کودکان ناشی از عدم توان توفیق در حل یک مساله و ناکامی در آن است. ناراحت است از این که نمی تواند به امتیازاتی دست یافد دست هرچیزی دراز میکند با شکست مواجه میشود. توانش کافی نیست که خود را به نقطه مورد نظر برساند. ظرفیت، روحی او هم بدان میزان نیست که این شکست ها و محرومیت ها را تحمل کند به ناچار بیقرار شده و آرامش خود را از دست میدهد و تن به بیقراری میدهد.
6- احساس محرومیت ازمحبت: در مواردی که کودک بیقرار است از آن بابت که احساس میکند بعلت معلوم یانامعلوم محبت والدین یا معلم خود را از دست داده است. هر مقدار که سن کودک پائین تر باشد ترس ناشی از احساس نا امنی برای او بیشتر است. این امر گاهی ممکن است ناشی از تولد کودکی جدید در خانه باشد که توجه والدین را بیشتر به سوی خود جلب می کند.
7- جاه طلبی: برخی از روانکاوان درباره علت بیقراری کودکان معتقدند که او جاه طلبی دارد و نمی تواند وضع موجود را تحمل کند. کودکان باهوش در کلاس مدرسه ویا در محیط خانه چنین وضع و حالی را دارند. آنها نمی توانند اشتباهات والدین و یا معملمان خود را تحمل کنند. گاهی مطلبی در کلاس گفته می شود و شاگردی تیزهوش آن را درمی یابد – معلم آن را برای تفهیم دیگران مکررا توضیخ میدهد و حوصله چنین کودکی را سرمیبرد و این خود منشائی برای بیقراری است.
8- عادات غلط: طفلی ممکن است بیقرار و ناآرام باشد بدان خاطر که از ابتدای زندگی این چنین بارآمده است. دائماً در جست و خیز بوده، ناراحتی و سروصدا به راه انداخته و پدران و مادران به وضع رفتاری او توجه نکرده اند. دردانه ای بوده است که در کارها آزادش گذارده اند. تدریجاً او به چنین وضعی خوگرفته و هم اکنون عاصی و ناآرام است.
9- مرکز توجه بودن: برخی از کودکان بیقراری و ناآرامی از خودشان میدهند تا بتوانند توجه و نظر دیگران را به خود جلب کنند. والدین در میان جمع بستگان و مهمانان سرگرم بحث و تبادل نظرند و کاری به کار کودک ندارند و بحسابش نمی آورند. طفل برای اینکه بتواند سری در میان سرها داشته و خودی را نشان دهد سراز شلوغی و ناآرامی درمی آورد، سرو صدا می کند، جست و خیز و جیغ داد به راه می اندازد و …
چنین حالتی در میان کودکانی که ازتوجه و محبت کافی والدین برخوردار نیستند بیشتر بچشم می خورد.
10- انتقام گیری: بیقراری کودکان در مواردی دارای هدف
انتقام جویانه است بدین معنی که والدین و مربیان وضعی غیرقابل تحمل برای کودک پدید آورده و او را ناراحت و نگران کرده اند دست او به جائی بندنیست تا بتواند از آن انتقام بگیرد به ناچار میزند و می اندازد، جیغ و داد کند، با جابجا کردن ها، دویدن ها و جهیدن ها و بالاخره بطرقی دیگر از آنها انتقام میگیرد.
ب- علل مربوط به دیگران:
در این زمینه از علل و انگیزه هائی باید نام ببریم که ریشه و انگیزه اجتماعی دارند و جنبه اجتماعی آنها از مواردی که ذکر شد بیشتر است. این موارد هم بسیارند که ما ذیلا به چند نمونه آن اشاره می کنیم:
1- بی عنایتی والدین: گاهی انگیز ه پیدایش بی قراری خود والدین یا مربیانند. آنها به علت غفلت و یا ناراحتی های خود به آن نکته توجه ندارند که مرکز پناه کودکان خویشند. اصفال پدر و مادر را دنیای خود می دانند و همه امیدها و آرزوهای خود را در آنها خلاصه می بینند. اگر کمترین بی عتنایی از آنها ببینند خود را می بازند و نمی توانند ناراحتی خود را از دیگران پنهان دارند. با بیقراری ها و شلوغ کاریهای خویش کاری میکنند که پدران و مادران به آنها توجه بیشتری مبذول دارند.
2- توقع والدین: زمانی بیقراری کودکان بعلت انتظاراتی است که والدین و مربیان از کودک دارند و او قادر به برآورده کردن آن نیست. از طرفی ملاحضات فیمابین به گونه ای است که طفل نمی خواهد و یا نمی تواند آن توقعات را نادیده گیرد. در نتیجه دائما در نگرانی و ناراحتی است. آرامش و قرار از او سلب شده و بهر وسیله ای منثبت میوشد تا بتواند توقعات را برآورده سازد.
3- معاشرتهای ناصواب: گاهی بیقراری کودکان ناشی از معاشرت با کودکان شلوغ و جنجالی است. رفتار آنها برای او بدآموز است و در نتیجه او هم دچار همین گونه رفتارخواهد شد. و یا وجود تضاد و کشمکش بین خواهران و برادران زمینه را برای شلوغی و بیقراری فراهم میکند. زیرا هرکدام در پی کسب موقعیت و جلب عنایتی هستند و در این میان یکی از کودکان وامیماند و توان همراهی با آنان را ندارد.
4- الگوهای نادرست: دراینجا از معلم ها و داستانها نام ببریم که گاهی مساله سازند. کودک در تلویزیون یا سینما دنیائی را می بیند که همانند با دنیای او نیست. در نتیجه تمام نظرش متوجه چنان وضع حالتی است. از آنچه که می بیند درس میگرد و راه روش می آموزد اگر الگوهای عرضه شده رفتاری ویژه داشته باشند همان امر به کودکان نیز منتقل خواهد شد.
5- تشویق های ناروا: بیقراری کودکان ناشی از تشویق های نامناسب است پدر و مادری را درنظر آورید که کودکی خردسال دارند و درهمه مجالس و برنامه های معاشرتی سعی دارند از طریق فرزند خود مجلس آرائی کنند. کودک را به انجام حرکت ها، بازیها وسروصداها و شعرخوانی ها وامیدارند وبه ادامه این راه وروش تشویقش میکنند. کودکی که مزه چنین تشویقی را چشیده سعی خواهد کرد هر روزبرنامه تازه تری در حضوردیگران ارائه دهد و دیگر مجلس مهمانی و غیر مهمانی نخواهد شناخت.
6- خط و نشان کشیدن ها: گاهی کودکی در خانه بدرفتاری هائی می کند مادرش او را تهدید می کند که اگر پدر بیاید شکایت او را مطرح خواهد کرد. و یا مبصری در کلاس به او می گوید که شکایت بی انضباطی او را به معلم گزارش خواهد داد. کودک از لحظه تا زمانی که وقت موعود و مورد نظر برسد دچار بیقراری است. در خانه ممکن است شب هنگام قبل از ورود پدر به خاند بخوابد ولی نگرانی و اضطراب او باعث می شود که خوابش عمیق نباشد. یا در خواب بپرد و بجنبد. در حالیکه اگر تنبیه میشد خاطرش جمع و خوابش راحت بود و دیگر بیقراری از خودنشان نمی داد.
7- اختلافات ومنازعات: کودکان خانه را پناهگاه و محیط امنی برای خود می شناسند و پدر و مادر خود را جدا ولی خویش بحساب می آورند تا حدی که حتی گمان دارند پدر و مادر روز ی آنها را داده و مرگ و حیاتشان را در اختیار دارند. اتفاقا روایات سلامی، هم چنین حال و وضعی را برای کودک ترسیم میکنند. بدین خاطر است که درهمی وضع خانواده ودرگیری و منازعات آنها، مشاجرات و اختلافاتشان وضع روان او را بهم زده و ناراحتی کودک را چند برابر میکند.
8- تضادهای انضباطی: گاهی بیقراری کودکان ناشی از تضادهای انضباطی است. درخانه پدر یک گونه دستور میدهد و مادر دستوری دیگر. برادران و خواهران ارشد بیک گونه کودک را مورد آزار قرار میدهند و دیگران به گونه ای دیگر.
گاهی این تضاد بین خانه و مدرسه دیده میشود. کودک یک گونه دستور از پدر و مادر میگرد و از معلم و مدرسه بگونه ای دیگر و در این تضاد گیرمیکند که کدام امر و نهی را عمل کند و کدام یک را مورد توجه قرار دهد. و بخشی از بیقراری های کودک در این رابطه است.
درطریق درمان:
در طریق درمان، این نخسین گامی است که باید برداشته شود و آن این که باید به کشف کودک پرداخت تا راه و روش را یافت و مشخص کرد. باید دید نشانه بیقراری کودک چیست واو چرا تن به چنین رفتاری میدهد.
پس شناخت و کشف علت میتوان از راه های گوناگون به درمان پرداخت برخی از آنها عبارتند از:
1- درمان پزشکی: گفتیم که ممکن است ریشه وعلت بیقراری کودک بیماری و ناراحتی و احساس درد و رنج، کسالت عصبی و از این قبیل باشد. در چنین صورتی این پزشک است که باید درباره او تصمیم بگیرد و با تجویز داروها بتواند او را تحت نظم و کنترل درآورد. شیوه پزشکی درباره کودکانی به کار میرود که بیقراریشان در اوقات کسالت و ناراحتی شدت پیدا میکند.
2- رفع اضطراب و ناامنی: برای اینکه کودکان آرامش و قرار خود را بدست آوردند ضروری است ا زعوامل پدید آوردنده آن اضطراب و ناامنی هاست دور وبرکنار باشند. براین اساس ضروری است که اگر پدر و مادری از کودکی ناراحتی دیدند و قرار تنبیه آنها را دارند هرچه زودتر برنامه خود را پیاده کنند و با خط و نشان کشیدن موجبات افزایش ناراحتی او را فراهم نیاورند.
3- اشباع از محبت: فرزندان خود را از محبت سیر کنید تا این احساس برایشان پیش نیاید ک برای سیر کردن خود از محبت نگران بوده و یا دست به دامان این و آن شوند. درمان بخش مهمی از بیقراری های کودکان محبت است و حتی بهتر است بگوئیم محبت بهترین غذای روانی و ضامن سعادت کودکان است و این ادعائی است که همه روانپزشکان به آن اعتقاد دارند. و خلاصه مادام که کودک از مهر و محبت کافی سیراب نگردد و بانامرادیها و درگیری ها مواجب باشد درمان نخواهد شد.
4- عنایت به فرزند: این سخن که باید والدین متعهد و مسول به آن توجه نمایند. و آن اینکه والدین بخاطر وظیفه و مسولیتی که در امر تربیتی فرزندان برعهده دارند ناگزیر باشند درباره شان از لحاظ وقتی سرمایه گذاری کنند و فرزندانشان را بحساب آورند. درست است که گرفتاری و مشکلات والدین بسیار و امکان رسیدگی به آنها اندک است ولی چاره ای نیست جز اینکه به این امر عنایت کرد.
5- ایجاد سرگرمی: برای جلوگیری از بیقراری کودکان برایشان کار و برنامه تهیه کنید، موجباتی فراهم آورید که در آن کودک در بسیاری از ساعات روز بتواند به آن مشغول باشد و به کار خود سرگرم بماند. تنهائی و بیکاری برای کودکان غیرقابل تحمل است و آنها خود میکوشند برای خود کار و سرگرمی فراهم آورند که در موردی این امر بصورت بیقراری و ناراحتی است.
6- واگذاری مسولیت: به فرزندان خود مسولیتی واگذار کنید تا احساس غرور و شخصیت کنند و بخاطر آن به رعایت ضوابط و مقرراتی تن دردهند. شما میتوانید در خانه کاری چون مسولیت دیگر را از او طلب کنید. انجام دادن مسولیت خود تا حدود زیادی سرگرم کننده است و هم سازنده شخصیت انسانی کودک است و موجبات آرامش او را فراهم خواهد آورد.
7- پذیرش و حمایت: کودک رابهمانگونه ای که هست بپذیرید و مورد حمایتش قرار دهید بگونه ای که طفل احساس دلگرمی کند، خود را فرزند، مامانش بداند. تصورش این باشد که در دشورای ها پدرش او را حمایت خواهد کرد. کودک را هرگز طرد نکند، از خانه بیرونش نیندازید که تنها احساس بی پناهی خود از علل و عوامل بیقراری است. او را دوست بدارید و این دوستداری را به او اعلام کنید و مزه آن را به او بچشانید.
8- ارتباط و تفاهم: زندگی با کودک باید مبتنی بر ارتباط و تفاهم دوجانبه باشد. اینکه شما گرفتاری و اشتغال دارید و این فرصت برایتان نیست که به کودک رسیدگی کنید برای طفل قانع کننده نیست. او میخواهدبا شما در رابطه ای نه تنها در مهار کردن بیقراری ها بلکه در جلوگیری از بسیاری از بدرفتاری ها و اختلالات موثر است. و از عوامل سازگار کننده بحساب می آید.
9- جستجوی نقاط مثبت و تایید: از عوامل سازگار کننده و آرامش دهنده این است که کودکان را با دلجوئی ها و تاییدها و تشویق ها به سوی خود متمایل کنیم. ویکی از شیوه های عمل این است که به جستجوی نقاط مثبت در زندگی طفل بپردازیم، نقطه زفتاری مناسبی در او پیدا کرده و براساس آن مورد تشویقش قرار دهیم. انجام چنین برنامه ای کودکان رابه والدین خود مطمئن و آنها را نسبت به خود مطمئن و امیدوار خواهد کرد و بیقراری و ناآرامی را از زندگی او خواهد زدود.
10- تذکر و پند: از مساله تذکر و یادآوری آنچه که طفل درآن است غافل نباید شد. هرگاه که طفلی سروصدا میکند و جیع و داد به راه می اندازد باید به او تذکر داد که آرام تر باشد و صدای او مزاحم است، دارد اشتباه میکند، از حال بچه خوب بودن دارد بیرون می آید و … این تذکرات در اصلاح رفتار و سازندگی اخلاقی او تا حدود زیادی موثر است و سبب آن خواهد شد که طفل دائما نسبت به وضع خود هشیار باشد.
11- اخطار و تهدید: در مواردی برای اصلاح و ارشاد کودک میتوان از شیوه اخطار و تهدید استفاده کرد. میتوان وادارشان ساخت که به حرف دیگران گوش کنند و اگر لغزش و خطائی از آنهها سرزد با تهدیدها و اخطارها او را به راه آورد. البته سعی براین است که این امر با شدت و خشونت همراه نباشد وآثار و عوارض ناگواری در کودک باقی نگذارد. ضمن اینکه مکرر و پی در پی نباشد که آثار آن خنثی خواهد شد.

12- تنبیه: البته در آنگاه که اعمال این شیوه ها سودی ندهد لااقل بخاطر تاثیر فوری و بازداشتن سریع ناگهانی کودک از انجام رفتاری نابسامان از تنبیه استفاده کرد با این شرط که مطمئن باشیم اعمال آن شیوه وضع او را بهتر کرده و یا رفتارش را اصلاح خواهد کرد.

فهرست منابع:
1- خانواده و تربیت کودک دکتر قائمی
2- خانواده و دشواریهای رفتاری کودک دکتر قائمی
3- روانشناسی تربیتی گرانباخ
4- روانشناسی کودک دوروتی راجرز
5- روانشناسی بهنجار و نابهنجار دکتر نوابی نژاد

11


تعداد صفحات : 35 | فرمت فایل : Word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود