فهرست مطالب:
پیشینه ادبیات مربوط به کمرویی
اختلال شخصیت اجتنابی
عوامل کمرویی
روش های درمانی کمرویی
پیشینه ادبیات مربوط به شیوه های فرزند پروری
تاثیر خانواده بر رشد شخصیت کودک
مبانی نظری مربوط به کمرویی
نظریه مکتب انسان گرایان
نظریه تحلیل گران اجتماعی
خلاصه تحقیقات انجام شده در زمینه کمرویی
خلاصه تحقیقات انجام شده در زمینه شیوه های فرزند پروری
پیشینه ادبیات مربوط به کمرویی
اختلال روانی
اختلال روانی؛ یعنی عدم توانایی روان شناختی فرد در مقابله واقع بینانه و موثر با سختیهای معمولی زندگی. کسانی که اختلال روانی دارند هنجارهای اجتماعی را نقض می کنند، زیرا رفتار آنان می تواند از افسردگی غیرمنطقی تا خوش خیالی ها، خیالات باطل و نارسایی های تفکر و بیان را دربرگیرد. رفتار این نوع مردم ممکن ایت غیر قابل پیش بینی، غیر قابل درک و یا حتی در تضاد با دیگران باشد. این امر موجب می شود تا روابط متقابل اجتماعی فرد دشوار گردد یا حتی غیر ممکن شود. اختلالات روانی را به چهار طبقه تقسیم می کنند:
1- روان نژندی
2- روان پریشی
3- اختلالات روان – عضوی
4- اختلالات شخصیتی
اختلالات شخصیت
راه های ویژه پاسخ دادن یک شخص اغلب به عنوان شخصیت وی تلقی می گردد. شخصیت می تواند سازگار یا ناسازگار باشد. زمانی سبک های شخصیتی ناسازگار است که افراد قادر نباشند رفتار خود را بر اساس تغییرات معنی دار محیط که مستلزم رویکردهای متفاوتی است، تعدیل کنند. انعطاف پذیری یک عامل واقعی در انطباق با موقعیت های بسیار متفاوتی است که افراد در دوران زندگی با آن مواجه می شوند. اگر خصیصه های شخصیت به قدر کافی انعطاف پذیر نباشد که به فرد اجازه دهد دست کم به یکی از موقعیت های مختلف عادی پاسخ سازگارانه دهد ممکن است اختلال شخصیت ظاهر گردد.
بنابراین اختلالات شخصیت عبارت است از راههای طولانی مدت، ناسازگار و انعطاف پذیر نسبت به محیط.
وقتی که سبک های شخصیت مرضی شوند، می توانند به چگونگی رفتار ما در موقعیت های مهم آسیب رساند، منتهی به اظطراب و احساس پریشانی و ناخشنودی شوند. اختلالات شخصیت معمولاً می توانند در کودکی یا لااقل اوایل نوجوانی جلب توجه نمایند و ممکن است در سراسر زندگی بزرگسالی ادامه یابند. هر اختلال شخصیت بطور شدید رویکرد شخص نسبت به موقعیت های استرس زا را محدود می سازد، زیرا سبکهای مخصوص تفکر و رفتار وی فقط اجازه پاسخ های خشک و محدودی را می دهد و رفتار سازشی او تحت این اوضاع و احوال مشکل می گردد.
اختلالات شخصیت در D.S.M.III-R به طبقات و دسته های مختلفی تقسیم شده که یکی از این طبقات، اختلال شخصیت اجتنابی است.
اختلال شخصیت اجتنابی
اختلال شخصیت اجتنابی طبقه جدیدی است که در D.S.M.III-R اضافه شده است. دوصفت برجسته شخصیت اجتنابی عبارت است از؛ حساسیت فوق العاده نسبت به طرد و تحقیر و عزت نفس پائین. افراد دارای این اختلال شخصیت خود را از وابستگیهای شخصی دور نگه می دارند و به روابط شخص با شخص وارد نمی شوند مگر هنگامی که تضمین های قوی درباره پذیرش غیرانتقادی توسط دیگران داده شده باشد.
انزوای شخصیت های اجتنابی از انزوای افراد دارای شخصیت اسکیزوئیدی متفاوت است. زیرا افراد اجتنابی بر خلاف افراد اسکیزوئیدی خواهان ورود به روابط نیستند. تعارضی که آنان احساس می کنند، این است که خواهان محبت و توجه بوده و در همان حال از نظر پذیرش توسط دیگران دچار تردیدند. آنان به نظر می رسد که نمی توانند خود را از این باور که هر پیشنهاد دوستی با درد و سرخوردگی پایان خواهد یافت، رها سازند. قسمتی از این احساسات ناشی از تردیدهای آنان درباره شایستگی شان است. هدف اصلی این گروه حفظ خودشان از رنج است. آنان بین خواهندگی تماس انسان و وحشت از آن گرفتارند.
یک مکانیزم سازشی که شخصیت های اجتنابی به احتمال زیاد به کار می بندند عبارت است از؛ مراقبت افراطی (میلان، 1981). آنان همواره مشغول ارزیابی تمام تماس های انسانی خود از نظر نشانه های فریب، تحقیر و زبونی هستند. آنان به دلیل این تمرکز و توجه به محیط هایشان قادر به کشف نشانه های دقیق بی تفاوتی یا ناراحتی هستند. آنان اساساً از کاهی کوهی می سازند. این تکنیک تقطیع محیط یک خودشکست دهندگی است، زیرا این احتمال را که آنها فقط پاسخ های منفی را که انتظار می رود جدا سازند افزایش می دهد. علاوه بر آن این که حساسیت آنها می تواند منتهی به ناراحتی معاشران و صدمه بیشتر به کیفیت روابط آنان با یکدیگر گردد.
خصیصه دیگری که شخصیت های اجتنابی به کار می بندند عبارت از محدود ساختن میدان فعالیت ها به منظور فرار از محرک های ناراحت کننده است. یک نتیجه نامطلوب این رفتار از دست داردن محرک های تازه نیز است. این موضوع مجال بیشتری به آنها برای اشتغال ذهنی درباره افکار و احیای تجارب دردناک قبلی می دهد، که موجب یک دور باطل شده، تماس های جدید را سخت تر ساخته و به اشتغالات ذهنی بیشتری منجر می گردد.
کناره گیری
ویژگی اصلی کناره گیری بازداری اجتماعی، احساس عدم کفایت و حساسیت زیاد به ارزیابی منفی است. (لطفی کاشانی 1378)
رابین و اساندروف (1993؛ به نقل از مالوف 1998) می گوید کمرویی شکلی از کناره گیری اجتماعی است که بوسیله ارزیابی اجتماعی در موقعیت جدید رخ می دهد، افراد کناره گیر با علاقه به عزلت و احساس عدم اطمینان، مظطرب بودن با حساسیت بیش از حد برای عدم پذیرش اجتماع و عزت نفس پائین، کناره گیری اجتماعی و کم حرفی را ترجیح می دهند.
کمرویی
کمرویی یعنی توجه بیش از حد به خود، اعمال، گفتار و یا حتی رفتار خود ترس از روبرو شدن با دیگران، ترس از ایجاد ارتباط و برخورد با دیگران، ترس و نگرانی از مورد تایید قرار نگرفتن و یا نگرانی از مورد استهزاء قرار گرفتن، جرات اظهار نظر و بیان احساسات نداشتن، زیاد به قضاوت دیگران اهمیت دادن و مرور افکار غیر منطقی و اتوماتیک منفی هنگام مواجه شدن با یک موقعیت تازه و یا افراد ناآشنا و صرف نظر کردن از پرسش، صحبت و یا حتی پاسخ گفتن به سوالات مطرح شده البته گاهی هم افراد کمرو هول و هراس خود را زیر پوشش نوعی استهزاء و تمسخر مخفی می کند.(زیمباردو1996)
کمرویی یک ناتوانی و معلولیت فراگیر اجتماعی است و در هر جامعه ای درصد قابل توجهی از کودکان و نوجوانان با این اختلال رفتاری و عامل بازدارنده رشد شخصیت اجتماعی مواجه هستند. در بسیاری مواقع کمرویی اصلی ترین مانع شکوفایی قابلیتها، خلاقیت ها و ایفای مسئولیت ها است.(افروز، 1374)
عوامل کمروئی
کمروئی یک پدیده روانی- اجتماعی پیچیده است که بر اثر روابط نادرست بین فردی و سازش نایافتگی های اجتماعی در مراحل اولین رشد، درخانه و مدرسه پدیدار می گردد.(افروز1376)
مجید رشید پور علل کمروئی را به شرح زیر بیان کرده است:
1-کودکانی که در محیط خانه از امنیت خاطر برخوردار نمی باشند و دائماً بین پدر و مادرشان جنگ و جدال وجود دارد، تعادل روحی خود را از دست داده و به انزوا و کمروئی روی خواهند آورد و از اعتماد و صلابت کودکان سالم محروم خواهند ماند.
2-کودکانی که بر اثر ضعف هوشی توسط پدران و مادران تحقیر و کوبیده می گردند به تدریج دچار دلسردی و ناامیدی می شوند. دچار افسردگی شده، نمی توانند از نیروهای درونی و روحی خود بخوبی استفاده نمایند چنین کودکانی در برخورد با واقعیت های زندگی در خود احساس خجالت و شرمندگی می نمایند و نمی توانند همانند دیگران به پویایی و تحرک بپردازند..
3-یکی از عواملی که شدیداً روحیه کمرویی را در انسان بوجود می آورد توبیخ و ملامت کردن درحضور دیگران است. بدیهی است کسی که شخصیتش لطمه دیده باشد جرات و شهامت طبیعی را از دست می دهد و دچار کمروئی می گردد و در انجام کارها همیشه دچار شک و تردید خواهد بود.
4-استهزاء و مسخره کردن کودکان موجب می گردد که طرف مقابل دچار خودباختگی شود. بدیهی است شخص خودباخته قادر نخواهد بود از ذخائر وجودی خود بهره بگیرد در نتیجه راه انزوا در پیش گرفته شهامت و شجاعت در زندگی کردن را از دست خواهد داد.
5-در مواردی برخی از پدران و مادران تمامی هدف خود را روی درس خواندن فرزندان خود معطوف داشته، آنان را از شرکت در بسیاری از امور باز می دارند. در نتیجه، چنین کودکانی پس از گذشت زمان افرادی کمرو و کم جرات بار خواهند آمد.(مجید رشیدپور، 1370، ص-221)
علل اجتماعی کمروئی:
کمرویی یک واکنش ناشی از ترس نسبت به وقایع اجتماعی است که محصول یکی از موارد زیر می باشد:
– دارا بودن تجربه منفی در گذشته از برخورد با مردم در موقعیت های شخصی، خواه از طریق تماس مستقیم یا مشاهده بلائی که بر سر دیگران آمده است.
– عدم فراگیری مهارتهای اجتماعی
– انتظار عملکرد ناشایست داشتن، از این رو مداوماً نگران عملکرد خود بودن به جهت ارزیابی منفی از طرف دیگران
– همچنین مهاجرت و عوامل نژادی و فرهنگی و از دست دادن هویت.(زیمباردو 1977، ترجمه پارسا 1380)
علل زیستی کمروئی:
نیمرخ اولیه ترس و کمرویی به تحریک پذیری بادام مغز مربوط می شود و همچنین در بازداری، فعالیت خودبخودی ماهیچه ها، قلب، سرخرگ، احشاء پوست و ….. از بدن به مدولا منتقل می شود که از بادام مغز برای فرونتال جلویی کرتکس منتقل شده اند. این اطلاعات حسی در هوشیاری نفوذ می کنند و افراد را برای تفسیر و تعبیر در حالت عمومی بدن بر می انگیزند. (کاگان 1994 به نقل از کروزیر2000)
روش های درمانی کمرویی:
کمرویی یک پدیده پیچیده و مرکب ذهنی – روانی و اجتماعی است که به دلیل عدیده در طول دوران رشد به تدریج پدیدار می شود. برای کمرویی یک درمان فوری وجود ندارد، همچنین با دارو برطرف نمی شود. اساساً درمان کمرویی تغییر در حوزه شناختی ( شناخت درمانی) و تحول در رویه زندگی و حیات اجتماعی فرد است؛
– تغییر در شیوه تفکر
– یافتن نگرش های تازه نسبت به خود
– تغییر در باورها و نظام ارزشهایی که کمرویی را تقویت می کند و سرانجام دستیابی به کانون اصلی اظطراب در فرد کمرو
– تقویت انگیزه و افزایش مهارت ها و توانایی های تحصیلی- شغلی و حرفه ای اصلی ترین روش درمان کمرویی است.
1- تقویت خودپنداری مثبت و خودباوری دوباره
2- خانواده و تربیت اجتماعی
3- هنر درمانی: تشویق کودک یا نوجوان برای شرکت در برنامه های نمایشی (در مراکز پیش دبستانی و مدارس و دانشگاه ها) و ایفای نقش موثر به گونه ای که فشار روانی چندانی متوجه او نباشد، روش مناسبی برای کاهش اظطراب اجتماعی و درمان کمرویی خواهد بود.
4- فعالیت های اجتماعی و بازیهای گروهی: تربیت کودکان و نوجوان کمرو برای مشارکت در فعالیت های مختلف دسته جمعی و بازیهای گروهی می تواند تاثیر بسیار زیادی در کاهش اظطراب و افزایش مهارتهای اجتماعی ایشان داشته باشد.
5- افزایش خودآگاهی: تقویت خودپنداری مثبت و کاهش کمرویی و تقویت اعتماد بنفس و غلبه بر کمرویی
6- تقویت اعتماد و غلبه بر کمرویی: با دقت تمام و بطور واقع بینانه و منصفانه نقاط ضعف و قوت خود را بازشناسی کنید و اهداف معمولی را برای زندگی پرتحرک-پویا و مولد خودتان در نظر بگیرید. احساسات آزاردهنده و بازدارنده را از خودتان دور کنید، مثل احساس خجالت، شرمندگی، حقارت، بی کفایتی، اجتماع گریزی، تعارض، ستیز و خصومت و …. که آفات رشد مطلوب عاطفی و تعالی شخصیت هستند. (نوابی نژاد، شکوه 1369- کمرویی و انزواطلبی- انتشارات ابتکار)
زیمباردو و هندرسون (1996) اثر کمرویی را بر چهار بعد فیزولوژیک، عاطفی، شناختی و رفتاری بیان می دارند که عبارتند از؛
– در سطح فیزیولوژیک: بصورت تپش قلب، خشکی دهان، لرزیدن، عرق کردن، احساس ضعف، سرگیجه و دل پیچه
– در سطح رفتاری: بازداری و رخوت، نگاه خیره، بازداری از موقعیت های ترس آور، صحبت با صدای کوتاه، حرکت زیاد سر و لبخند زدن، عدم بلاغت کلام و نگرانی
– در سطح عاطفی: دستپاچگی و خودآگاهی رنج آور، خجالت، عزت نفس پائین، نگرانی، افسردگی، اظطراب و تنهایی
– در سطح شناختی: افکار منفی در مورد خود و دیگران، ترس از ارزیابی منفی، ترس از دست دادن کنترل (زیمباردو و هندرسون 1996- ص 10)
پیشینه ادبیات مربوط به شیوه های فرزندپروری
جایگاه خانواده
مهمترین عامل اجتماعی شدن در زندگی هر انسان، تجارب دوران کودکی وی در محیط خانواده است. فضای خانواده آکنده از مهر و محبت، فداکاری و گذشت، صمیمیت و گرمی و در عین حال گاهی توام با حسادت و رشک، دشمنی، کینه توزی، نفرت و خشم است. کودکان در جریان اجتماعی شدن اینگونه عواطف را در کنار والدین و خواهران و برادران خود تجربه می کنند. اعضای خانواده آن قدر به هم وابسته اند که هر نوع مشکل یا مسئله یک عضو خانواده به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر زندگی سایر اعضا تاثیر می گذارد.
روانشناسان سال هاست با ابداع روش هایی ویژه کوشیده اند تاثیر خانواده را بر چگونگی رشد شخصیت روشن کنند، اما در مسیر این بررسی ها با مشکلات متعددی مواجه بوده اند. یکی از این مشکلات، نادیده گرفتن تاثیری است که کودکان بر رفتار والدین دارند. اکثر محققان در گذشته تاثیر رابطه میان والدین و فرزندان را نوعی رابطه یک طرفه تلقی می کردند و تنها تاثیر رفتار والدین را بر شخصیت فرزندان در نظر می گرفتند، یعنی به اثرهایی که کودکان کل رفتار والدین داشتند، توجه چندانی نمی شد. در چند سال اخیر پژوهشگران دریافته اند که هر کودک کم و بیش با خلق و خویی خاص متولد می شود این خلق و خو، گاهی برای سال ها تدام دارد. مثلاً برخی نوزادان فعال تر و هوشیارترند و عملاً در خواب و خوراک نظم بیشتری نشان می دهند. درحالی که درصدی از کودکان که روانشناسان گاهی آنان را نوزادان دشوار نامیده اند، بی قرار و تحریک پذیرند. خلق و خوی اولیه نوزادان احتمالاّ زمینه موروثی دارد. بررسی های جدید بر روی دوقلوهای یک تخمکی و مقایسه آنان با دوقلوهای دو تخمکی، نشان می دهد که دوقلوهای یک تخمکی از لحاظ خلق و خو به مراتب شباهت بیشتری به یکدیگر دارند.( ویتن، وین. 1989، ص 444)
با توجه به واقعیت فوق این سئوال مطرح می شود که تا چه اندازه اطفال از همان ابتدای زندگی، بر رفتار و نگرش والدین اثر می گذارند؟ در مجموع کودکانی که خلق مثبت دارند، با رفتارهای خاص خود در والدین، رفتارهای مطلوبتری را بر می انگیزند و به همین ترتیب، اطفال کژخلق، واکنش های دیگری فرامی خوانند. روانشناسان تاثیر متقابل والدین و اطفال بر یکدیگر را، اصل دوسویه نامیده اند.
مشکل دوم در مطالعه خانواده به تغییراتی مربوط است که هرچند در نگرش و رفتار مردم نسبت به فرزندپروری به وجود می آید. تا نیم قرن پیش " بسیاری از والدین انتظار داشتند که فرزندان آن ها بی چون و چرا از اوامر آن ها پیروی کنند، ولی در حال حاضر بسیاری از والدین واقع بین دیگر چنین انتظاراتی ندارند. با توجه به گسترش اطلاعات، در مورد شیوه های فرزندپروری نگرش والدین نیز در بسیاری از زمینه ها دستخوش تغییر شده است.
به نظر می رسد که در قرن معاصر، والدین نسبت به نیازهای فرزندان خود آگاه تر، هوشیارتر و احتمالاً به مراتب انعطاف پذیرترند. با توجه به تغییری که در نگرش کلی والدین صورت می گیرد، یافته های تحقیق درباره اثرهای خانواده بر شخصیت کودکان صرفاً برای مدت خاصی اعتبار دارد و نمی توان همیشه به این یافته ها متکی بود.
سومین مشکل مطالعه خانواده، تعیین ارزش ها و سنت های فرهنگی بر شیوه های فرزند پروری است. در هر فرهنگ، ارزش های غالب، الگوهای خاصی از شیوه فرزندپروری را در برمی گیرد. در فرهنگ ژاپن شخصیت آرمانی فردی به نسبت مطیع است که به آداب و رسوم اجتماعی احترام فراوان می گذارد. در آمریکا، کودک آرمانی رقابت طلب و مستقل است. در پاره ای از قبایل سرخپوست کودک مطلوب، کسی است که شجاع و نترس باشد. به هر حال والدین ارزش های موجود در فرهنگ خود را به فرزندان منتقل می کنند، و با توجه به این واقعیت، بحث از تاثیر والدین، بدون توجه به عوامل فرهنگی از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود. هر فرهنگ نیز متشکل از چندین خرده فرهنگ است که وابستگان به آن از نظام های ارزشی متفاوتی پیروی می کنند. این واقعیت چهارمین مشکل مطالعه تاثیر والدین بر رفتار فرزندان است.
سرانجام مشکل دیگری که روانشناسان در مطالعه خانواده با آن مواجهند، انواع متعدد خانواده است. امروزه با شنیدن کلمه خانواه صرفاً ترکیب خاصی از والدین و فرزندان القا نمی شود، بلکه به علت افزایش طلاق، ازدواج های مجدد، وجود برادران و خواهران ناتنی، وجود نامادری و ناپدری و نیز خانواده های تک والدی برای شکل های متنوعی از خانواده تداعی می شود. افزون بر آن، در قرن حاضر خانواده های گسترده به تدریج جای خود را به خانواده های هسته ای داده اند. ولی خانواده های هسته ای نیز خود شکل های گوناگونی دارند. بنابراین وقتی این سئوال مطرح می شود که چگونه خانواده بر رفتار کودک تاثیر می گذارد، باید بپرسیم چه نوع خانواده ای؟ به زعم مشکلات یاد شده، روانشناسان با استفاده از راهبردهای مختلف انواع خانواده ها را بررسی کرده و نتایج مفیدی به دست آورده اند. (سیگلمن، کارول، ک و همکاران. 1992، ص 41- 439)
تاثیر خانواده بر رشد شخصیت کودک
روانشناسان جهت انجام تحقیق در زمینه تاثیر خانواده بر رشد شخصیت کودک، بطور معمول روابط خانوادگی را به چهار نوع تقسیم می کنند:
1- خانواده استبدادی: در خانواده استبدادی به قدرت و احترام والدین بیش از اندازه تآکید می شود.
2- خانواده دموکراتیک: هر یک از اعضا خانواده در اجرای امور زندگی دارای حقوق و امتیازات نسبتاً یکسان و شناخته شده ای می باشند.
3- خانواده پذیرنده: خانواده ای که از وجود کودک خود شدیداً استقبال می کنند.
4- خانواده طرد کننده: خانواده ای که از وجود فرزندان خود به دلایلی استقبال نکرده و قلباً از وجود آنها ناراضی است. (احدی و بنی جمالی، 1368)
با توجه به مطالعات انجام شده در زمینه خانواده یکی از متداول ترین دسته بندی های خانواده از نظر عاطفی و ارتباط اعضا با یکدیگر تقسیم آن به سه نوع 1- دیکتاتوری 2- آزاد 3- دموکراتیک ( موریس و بس 1362)
1- والدین دارای شیوه های فرزند پروری دیکتاتوری، کنترل بالایی را بر کودکانشان اعمال می کنند و رشد کودکان را محدود کرده و استقلال را در آنها تشویق نیم کنند. در این خانواده یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است و عقیده دارند که کودکان را بایستی آنچه را که والدین می گویند، عمل کنند. بعلاوه آنها نسبت به فرزندان خود گرم و پذیرنده و پاسخگو نیستند. ) (کریستینیا جکسون" لیزا هنریکسن 1998)
یک از آثار جانبی چنین جو خانوادگی دارا بودن حالت خصومت در برابر دیگران و رنج بردن از ضعف و بی کفایتی در کارهای مختلف و تحصیل است.(برنت 1977)
2- والدین آزاد گذارنده محدودیت های خیلی کمی را برای رفتارهای فرزندانشان در نظر می گیرند. در تاکید بر قوانین و معیارهای رفتاری فرزندانشان سست هستند، به ندرت از کودکانشان انتظار دارند که در کارهای روزمره خانواده شرکت کنند و به ندرت رفتارهای فرزندانشان را هدایت می کنند. با وجود این آنها نسبت به فرزندان خود گرم و پاسخگو هستند. (گلس گو و همکاران 1991)
دراین نوع خانواده ها هیچ یک از اعضای خانواده در کار دیگری دخالت نمی کنند و معمولاً هر فردی مطابق میل دلخواه خود عمل می کند. در بیشتر موارد تمایلات افراد خانواده با یکدیگر برخورد دارند، در نتیجه هرج و مرج و بی نظمی بر روابط اعضاء خانواده حاکم می شود. زندگی برای آنها مشکل خواهد بود. افرادی که از تمایلات خود پیروی می کنند، غالباً در عالم خیال به سر می برند و از برخورد با واقعیت های زندگی خودداری می کنند.
این نوع خانواده معمولاً متزلزل است و آثار تزلزل در رفتار کودکان مشاهده می شود. افراد خانواده افرادی بی بند و بار، لاابالی، سهل انگار" خودخواه و بی هدف هستند و میزانی بر اعمال و رفتار آنها حاکم نیست و احساس مسئولیت نمی کنند و قادر به زندگی اجتماعی نیستند و نمی توانند با دیگران بسر برند.
3- خانواده دموکراسی: در این نوع خانواده عدم بروز اشکالات عاطفی در ایجاد رابطه با دیگران و پیشرفت تحصیلی را می توان دید. (مجیدزاده" 1375، به نقل از موریس و بس 1362)
اینگونه والدین کنترل ثابتی را بر کودکانشان اعمال می کنند. مستقل بودن را در فرزندانشان تشویق می کنند و در تاکید بر قوانین و معیارهای رفتاری و ارزش اطاعت و قرمانبرداری ثابت قدم هستند. اینگونه والدین نسبت به فرزندان خود گرم و پذیرنده و پاسخگو می باشند.(برنت" 1997)
برخی از متخصصین تعلیم و تربیت و روان شناسان اینگونه والدین را تحت عنوان والدین مقتدر و منطقی نیز نامگذاری کرده اند. کودکانی که در چنین خانواده هایی پرورش یافته اند نسبت به آنهایی که در خانواده های سهل انگار و استبدادی پرورش یافته اند در مقیاس های مربوط به کفایت، رشد اجتماعی، عزت نفس و بهداشت روانی نمرات بالاتری را کسب می کنند. (مک کولی و مارتین 1368)
شیوه های فرزند پروری
روابط والدین و فرزندان یا به عبارت دیگر شیوه های فرزندپروری در بین گروه های اجتماعی ابعاد مختلف دارد و فقط شامل تغییرات یکنواخت نمی شود بطوری که ممکن است والدین هم فرزندان خودشان را دوست بدارند و هم اینکه آنها را طرد بنمایند، یا اینکه در عین دوست داشتن آنان در انظباط نیز سخت گیری بکنند، پاسخ طفل نیز صرفا به یک جنبه از رفتار والدین یا شخصیت آنها ارتباط پیدا نمی کند بلکه ماحصل ترکیب عوامل مختلف می باشد، هرچند پیش بینی ویژگیهای شخصیتی بعدی بر مبنای روش های خاص فرزند پروری بسیار دشوار است. (افروز، 1371) لیکن پژوهشگران دریافته اند که الگوی کنش های متقابل که والدین برمی گزینند متغیر مهمی برای تاثیرگذاری رشد آتی کودک است.(دانت بوکانکو، 1998)
نتیجه گیری:
بیشتر تعاریف ارائه شده در مورد کمرویی، آن را نمونه ای از اظطراب اجتماعی دارای تجلیات اجتناب از رفتار اجتماعی می دانند که ناشی از این باور شخصی فرد کمرو است که ممکن است از سوی دیگران مورد ارزیابی منفی قرار گیرد.
زمانی که الگوهای بزرگسالان مثل والدین، خودشان عموماً مظطرب بوده، از مهارت برقراری و روابط عاطفی- اجتماعی مطلوب و خوشایند با دیگران بویژه با فرزندان خود بی بهره باشند، بدون شک طبیعی است که فرزندان این خانواده نیز بیاموزند که کمرو باشند به همین دلیل بعضی از روانشناسان مثل واتسون کمرویی کودکان را در نتیجه یادگیری و تقویت آن در خانه و مدرسه می دانند. ( افروز، 1376، ص 46)
کمال جویی و آرمان گرایی فوق العاده والدین و انتظارات نامعقول آنان از فرزندان در شرایط گوناگون و وادارکردن آنها به رفتارهای کلیشه ای و قالبی و عکس العملهای تصنعی در موقعیت های مختلف اجتماعی (در حضور مهمانان، به هنگام مهمانی رفتن، حضور در مجالس جشن و مراسم عمومی، در کوچه و خیابان، در اتومبیل و اتوبوس، به هنگام لباس پوشیدن، غذا خوردن، نگاه کردن، محبت کردن، راه رفتن و……..) سخت گیری بیش از حد بر کودکان و نوجوانان و داشتن توقعات زیاد، رفتار خصمانه و عصبی با ایشان، تهدیدها و تنبیه ها، تحقیرها و تهدیدهای ناروا و یا حمایت های افراطی و غیر ضروری از فرزندان اصلی ترین زمینه های رشد عیوب اجتماعی کودک و بروز کمرویی به شمار می آیند. (افروز، 1376- ص 56)
دو روش از سوی والدین باعث کمرویی می شود:
1- دیکتاتوری والدین و خشونت زیاد
2- محبت افراطی از طرف والدین که این بیشتر باعث کمرویی می شود. (شریعتمداری 1364)
مبانی نظری مربوط به کمروئی
نظریه مازلو
بنا به تعریف، کمروئی، نیاز به یک حالت کمبود و یا نقصان در موجود زنده اشاره می کند و سائق به انرژی یا تمایل حاصل از نیاز بر طبق نظریه های نیاز و سائق؛ وقتی موجود زنده احساس نیاز می کند این احساس یک احساس ناخوشایند است و وقتی نیاز او ارضا می شود، این حالت خوشایند است. عامل انگیزش جانوران و بطورکلی جانداران نیازهای آنهاست.
نیاز انواع گوناگون دارد و طبقه بندی های مختلف که معروف ترین طبقه بندی از آن "مازلو" است که نیازها را به چهار دسته طبقه بندی می کند،( که در زیر شرح داده شده است) نیازهای رده پائین باید حداقل تا حدودی ارضاء شوند تا فرد بتواند فرصت استفاده از نیازهای رده بالاتر را بیابد.
سلسله مراتب نیازها در نظریه مازلو:
– نیازهای مربوط به خودشکوفایی (نیاز به شناسایی و تحقق استعداد)
– نیازهای مربوط به عزت نفس (نیاز به کسب احساس اعتماد و مورد پذیرش و تایید قرار گرفتن)
– نیازهای مربوط به عشق و محبت (نیاز به احساس امنیت و عدم نگرانی خاطر و داشتن محیط امن)
– نیازهای فیزیولوژیکی (نیاز به آب و هوا و غذا) (محمد پارسا، زمینه روانشناسی)
مبانی نظری مربوط به شیوه های فرزندپروری
شیوه های تربیتی از دیدگاه فلسفی
جان لاک در اواخر قرن 19 نوشت: کودکان باید از سالهای اولیه زندگی از طریق پاداش و تنبیه تربیت شوند ولی معتقد بود که اگر می خواهیم در کودکان تاثیر بگذاریم باید در مورد آنها تنبیه و پاداش را بکار نبریم. اشتباه ما این است که غالباً در مورد پاداش و تنبیه انتخاب نادرستی داریم. از میان پاداش و تنبیه، احترام گذاشتن و خوارگردانیدن از قویترین انگیزه های ذهن بشر است. اگر به کودکان احساس احترام به خود را القاء کنیم و به آنها احساس شرم و تحقیر را تفهیم نمائیم در این صورت به آنها اصلی واقعی را که برای همیشه در ذهنشان باقی می ماند آن را به راه راست هدایت خواهد کرد را می آموزیم. بنابراین اگر هنگامی که کار خوب از کودکان سر می زند پدر آنها را تحسین کند و به ازای کار نادرست قیافه ای سرد به خود بگیرد و مادر و همه کسانی که با او سر و کار دارند همین رویه را پیش گیرند، چیزی نمی گذرد که کودک تفاوت بین کار خوب و بد را می یابد. اگر این رویه را پیش بگیرند، بدون شک پیش از تهدید در کودک موثر است.(یاسائی، 1368)
نظریه مکتب انسان گرایان
کارل راجرز:
وی برای رشد و پرورش نوزاد آدمی به خانواده و محبتی که باید دریافت کند تاکید خاص دارد، به نظر او کودک محتاج "توجه مثبت" و محبت بلاشرط است که این نیاز، نیازی فراگیر می باشد که کیفیت آن در روابط مادر و کودک متبلور می شود. اگر مادر کودک خود را نپسندد و یا نپذیرد این عدم تایید نشانه نپذیرفتن و نپسندیدن همه جنبه های وجود خود از جانب کودک تلقی می شود و چنانچه نیاز به توجه در کودک ناکام بماند، کودک برای دریافت توجه مثبت، تلاش می کند که این را راجرز "توجه مثبت مشروط" می خواند و در این و ضعیت عشق و محبتی که کودک دریافت می کند مشروط و رفتار درست است.(شولتز، 1366)
ابراهام مازلو:
وی معتقد است که ناسازگاری کودک نتیجه مستقیم پاسخ های نامناسب به نیازهای اساسی کودک از جمله، نیاز به محبت است. بنابراین اگری محیطی سرشار از محبت، اطمینان، اعتماد، عشق و صفا وجود داشته باشد، امکان سلامت جسمانی، روانی و پیشرت تحصیلی و پیشرفت در آموزش و پرورش بیشتر خواهد بود. چنین محیطی ایجاد نخواهد شد مگر با خودسازی والدین و مربیان کودک. این نخستین قدمی است که در تربیت کودک باید برداشته شود. والدین متعادل فرزندان متعادل خواهند داشت و والدین بی توجه و بی فکر فرزندانی بدرفتار و ناراحتی را می پرورانند.( ریچمن، استیونسون، گراهام 1982)
نظریه های یادگیری
نظریه ثورندایک:
وی یادگیری را مهمترین عامل در رشد و تکامل کودک می دانست. معتقد بود که فرد بین عملی که انجام می دهد و یاد می گیرد وپاداشی که دریافت می کند یا تنبیه می شود ارتباط برقرار می کند، یعنی یاد می گیرد که عملی را انجام دهد تا پاداش بگیرد و از انجام دادن عمل اجتناب می کند تا تنبیه نشود.(علی اکبر شعاری نژاد، 1364)
نظریه اسکینر:
به نظر وی محیط است که شخص را می سازد یا انسان را انسان می کند. وی یادگیری را به وسیله رسیدن به پاداش یا رهائی از کیفر می داند. از این رو نظریه او را معمولاً نظریه شرطی وسیله ای می نامند.
اسکینر معتقد بود که پاسخ های ارادی و آگاهانه شرطی می شوند. مثلاً کودک یاد می گیرد که دندانهایش را مرتب مسواک بزند تا به پاداش (تشویق والدین) دست یابد.(علی اکبر شعاری نژاد، 1364)
نظریه تحلیل گران اجتماعی
کارن هورنای:
وی از تجارب خود چنین دریافت که عوامل اجتماعی در رشد و تکامل کودک موثر می باشد. وی می گوید: تهدیدها و تسلط والدین، اظطراب را در کودک تحریک می نماید و او تلاش می کند با رفتار آزمایش و خطا، اظطرابش را کاهش دهد و از بین ببرد.(یاسائی، 1373)
خلاصه تحقیات انجام شده در زمینه کمرویی
الف- تحقیقات انجام شده در داخل کشور:
در پژوهش رضاقلی لالایی (1375) به بررسی کمرویی و تاثیر آن بر رفتار اجتماعی نوجوانان دختر در سطح تهران پرداخته است. وی در این تحقیق به این نتیجه رسیده ایت که ارتباط معناداری بین کمرویی و مشکل محبت کردن در جمع، کم بودن دوستان، اجتناب از تماس با مردم، گوشه گیری، پافشاری در اثبات عقیده، هراس از رویارویی با بزرگسالان، عرق کردن در هنگام تماس با دیگران بخصوص افراد غریبه، عقب نشینی در مقابل مشکلات، گریزان بودن از کارهایی که احتمال دردسر در آنها وجود دارد، داشتن والدین کمال طلب، رد تقاضاها از سوی والدین، اظطراب در مقابل مشکلات جالب توجه و حمایت دیگران به سوی خود با گوشه گیری و همچنین تحصیلات والدین وجود دارد. اما در همین تحقیق رابطه معناداری بین کمرویی و صحبت کردن در جمع با صدای آرام، نشستن در انتهای کلاس، دچار مشکل و تعارض شدن به هنگام تصمیم گیری و کمرو بودن والدین بدست نیامده است.
در پژوهشی که جلیلیان(1374) به بررسی ارتباط جنسیت با کمرویی در دانشجویان دانشگاه آزاد رودهن پرداخته است. وی به این نتیجه رسید که میانگین کمرویی در دختران بیشتر از پسران است و متغیر جنسیت می تواند به عنوان متغیر وابسته اثر بگذارد. این ادعا در سطح 19% مورد تایید قرار گرفته است.
در تحقیقی که توسط امینی(1376) صورت گرفت، میزان شیوع کمرویی و علل آن در دانش آموزان دختر سال سوم راهنمایی شهرستان شهریار مورد بررسی قرار گرفت. هدف این تحقیق، بررسی رابطه کمرویی با پیشرفت تحصیلی، سابقه مردودی، ترتیب تولد و نیز تاکید کمرویی بر رابطه با پدر و مادر، دوستان و معلمان می باشد.
ابزار اندازه گیری در این تحقیق برای جمع آوری اطلاعات، مقیاس کمرویی استنفورد بوده است. نتایج بدست آمده از این تحقیق عبارت است از:
1- بین دو گروه کمرو و غیرکمرو از لحاظ سابقه مردودی تفاوت معناداری در سطح آلفا 1% مبنی بر اینکه این گروه کمرو سابقه مردودی بیشتری داشته اند، مشاهده شده است.
2- بین دو گروه کمرو و غیرکمرو از لحاظ ترتیب تولد، تفاوت معناداری در حد آلفا 1% مبنی بر اینکه کمروها بیشتر فرزندان اول خانواده هستند، دیده شده است.
3- گروه کمرو از پیشرفت تحصیلی ضعیفتری برخوردار بودند و این ادعا در حد آلفا 1% مورد تایید قرار گرفت.
4- بین دو گروه کمرر و غیرکمرو از نظر رابطه با پدر و مادر و دوستان و معلمان رابطه معناداری در حد آلفا 1% مبنی بر برقراری رابطه گرم و صمیمی در گروه غیرکمرو مشاهده شده است.
ب- تحقیقات انجام شده در خارج از کشور:
در تحقیقی که توسط پوب (1943) به روی 200 دانش آموز دبیرستانی در مورد فراوانی کمرویی صورت گرفت، از آنها خواسته شد تا در مورد مشکلات شخصی خود انشایی بنویسند. دانش آموزان مجموعاً از 700 موارد نام بردند که در مورد مشکلات درونی آنها، نیمی از آنان مشکلاتی در رابطه با معلمان داشتند و 11 مورد مشکلاتی در رابطه با سازگاری عاطفی خویش مانند خودکم بینی و کمرویی داشتند. ( غریب، رضا- 1372)
تاین فلاین ( 1979 به نقل از غریب، رضا- 1372) تخمین می زند که 10 تا 25 درصد از دانش آموزان دوره ابتدایی در برقرار نمودن روابط اجتماعی دچار کمرویی می شوند. اما بطورکلی به رغم ارقام بدست آمده در مطالعات دو محقق دیگر ( امیدن، هافمن، 1970، به نقل از رضا غریب، 1372) پسران بیشتر از دختران ( نسبت دو به یک) دچار این حالت بودند.
خلاصه تحقیقات انجام شده در زمینه شیوه های فرزندپروری
الف- تحقیقات داخل کشور
کفایت در پژوهشی در سال 1373 تحت عنوان بررسی ارتباط شیوه ها و نگرشهای فرزندپروری با خلاقیت و بررسی رابطه خلاقیت با هوش و پیشرفت تحصیلی برروی دانش آموزان پسر و دختر سال اول دوره دبیرستان شهرستان اهواز انجام داد. در این پژوهش 439 نفر شامل 221 پسر و 218 دختر شرکت داشتند. آزمودنی ها بصورت نمونمه گیری خوشه ای چند مرحله ای از 18 دبیرستان انتخاب شد نتایج نشان داد که شیوه فرزند پروری مستبدانه با خلاقیت همبستگی معناداری (در حد 26% تا 27%) وجود دارد.
بهرامیان (1374) پژوهشی تحت عنوان بررسی تاثیر نگرشهای تربیتی والدین بر رشد اجتماعی دانش آموزان پایه اول راهنمایی شهر نجف آباد انجام داد. نتایج یافته ها نشان داد که رشد اجتماعی کودکان والدین با نگرش تربیتی مثبت سریعتر از کودکان والدین با نگرش تربیتی منفی است. همچنین نگرشهای تربیتی پدران از نگرشهای تربیتی مادران بر رشد اجتماعی فرزندان پسر تاثیر بیشتر دارد.
پیشوا پورانضایع (1371) در تحقیق خود در زمینه پایگاه های اقتصادی- اجتماعی بالا و پائین در خانواده و تاثیر آن به روی اعتماد به نفس دانش آموزان چنین نتیجه گرفتند؛ بین اعتماد به نفس دانش آموزان با پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا مقایسه با خانواده های دارای پایگاه اقتصادی- اجتماعی پائین تفاوت معنادار وجود دارد.
ب- تحقیقات انجام شده در خارج از کشور:
بالدوین (1945) در پژوهشی به این نتیجه رسید که نگرش های پذیرنده و دموکراتیک والدین امکان رشد را به حداکثر می رساند، در حالیکه فرزندان این والدین، رشد ذهنی، ابتکار، امنیت عاطفی و نظارت فزاینده ای را نشان می دهند. والدین طردکننده و سلطه جو فرزندانی متزلزل، سرکش، پرخاشگر و ستیزه جو دارند.
بوری (1991) رابطه بین شیوه های فرزندپروری والدین و عزت نفس فرزندان را مورد مطالعه قرار داد و نتیجه گرفت که رابطه مثبت بالایی بین اقتدار منطقی والدین و عزت نفس فرزندان یافت شد.
در این فصل ضمن مشخص ساختن نوع مطالعه و روش پژوهش و همچنین جامعه آماری پژوهش، در مورد نمونه و روش نمونه گیری، ابزار پژوهش، اقدامات انجام شده جهت اعتبار و پایائی ابزارهای پژوهش، روش گردآوری اطلاعات، و روشهای آماری مورد استفاده در پژوهش حاضر ارائه شده است