مبانی نظری وپیشینه تحقیق هیجان خواهی
فصل دوم – سابقه موضوع تحقیق :
مفهوم هیجان
تعریف هیجان
نظریه های هیجان
نظریه جیمزلانگه
انتقاد به نظریه جیمزلانگه
نظریه کنون- بارد
نظریه واتسون درباره هیجان
نظریه روانکاوری
نظریه فعال سازی
نظریه فرایند متضاد
دیدگاه ماندلر
نظریه بازخورد
روابط میان هیجان ها
شدت هیجان
شدت فعال سازی هیجان
شدت تحریک هیجانی
سطح بهینه خیزش هیجان
پایایی هیجان
سایر جنبه های هیجانی
مغز و هیجان
جنبه های فیزیولوژیک احساسات و هیجان ها
هیجان و برانگیختگی دستگاه عصبی خودمختار
آیا انگیزه های هیجانی اساسی فیزیولوژی متفاوتی دارند؟
عناصر تجربه های هیجانی
ارتباط میان مراحل فیزیولوژی هیجان
طبقه بندی هیجان ها و ابعاد آن
اختلالات ابزار هیجانی
ارتباط بین انگیزش و هیجان
هیجان و ارتباط غیرکلامی
سابقه موضوع تحقیق
معلولی
معلول کیست و معلول چیست؟
معلولیت بینایی
خلاصه تحقیقاتی که در زمینه نابینایی در جهان صورت گرفته است
تحقیقی در مورد تظاهرات هیجانی یک کودک نابینا
معلولین حرکتی
خلاصه تحقیقاتی که در زمینه معلولین حرکتی در جهان صورت گرفته است
مفهوم هیجان :
گروهی هیجان را تغییرات بدنی عنوان داشته اند. در حالی که گروهی دیگر آن را احساسات ذهن معرفی کرده اند که موجود آدمی کیفیت آن را گزارش می کند. این برداشتهای ناهماهنگ مانع بزرگی در گسترش پژوهشهای مربوط به هیجان پدید می آورد.
بسیاری از مردم هیجان ها را عوامل مثبت یا منفی به شمار می آورند. چنانچه عشق و شادی را هیجانهای خوب و خشم و ترس را هیجانات بدوزشست می شناسد. گر چه این برداشت، در بسیاری از موارد درست است، اما بهتر است که جنبه های مثبت یا منفی هیجانات را بر حسب پیامدهایشان ارزیابی کنیم. یعنی ترس هنگامی یک هیجان خوب و ارزشمند است که انسان را در مقایسه با خطرات احتمالی راهنمایی کند و آمادگی لازم را فراهم آورد. همچنین خوشحالی و شادمانی از رنج دیگران نوعی هیجان منفی انسان می باشد.
به عقیده داروین (1884) بروز هیجان به صورتهای مختلف به خودی خود همیشه سودمند و کارآمد نیست. بلکه جلوه رهایی از رفتارهای سازش پذیر قبلی هستند.
در زبان انگلیسی و فرانسه کلمات هیجان و انگیزه هم ریشه اند و هر دو از اصل لاتین "emovere" گرفته شده اند، که معنی آن تحریک و تهییج است. هیجان ها را تحریک کنیم و گاه نیز هیجان ما را وادار می سازد، کار می کنیم یا چیزی بگوییم که از عادت ها به دور است.
در سالهای اخیر روشن شده است که ما نمی توانیم فقط با مطالعه بعضی مکانیسمهای بیولوژیکی به وجود هیجان پی ببریم. گر چه مکانیسمهای بیولوژیکی در انگیزش و هیجان نقش مهمی را ایفا می کند. اما تجلی هر انگیزه و هیجان همیشه مربوطه به تعامل عوامل شناختی، آموخته و بیولوژیکی است.
تعریف هیجان
نباید به علت پیچیده بودن هیجانها، در طول سالها، تعاریف گوناگون پیشنهاد شده است. اگر بخواهیم هیجان را از نظر واتسون که یک رفتارگرا است تعریف می توانیم بگوییم : هیجان یک طرح واکنش ارش است که متضمن تغییرات زیادی در مکانیزمهای بدنی به طوری که ؟؟ به طور خاص می باشد.
و یا هیجان کیفیتی است که در تعقیب یک رشته فعالیتهای جسمانی و روانی در ارگانیسم ظاهر می شود. این فعالیتها را می توان به ترتیب زیر بیان نمود :
1- ملاحظه و انتقال محرک از طریق محیط خارج
2- انتقال محرک از طریق اعصاب برنده به هپوتالاموس و کرتکس و سایر مراکز مغزی.
3- ایجاد تغییرات خاص فیزیولوژی وبدنی در مقابل محرک به واسطه فعالیت دستگاه عصبی خود مختار و ترشح نمود.
4- ایجاد حالت خوشایند و بالعکس در ارگانیسم (کیفیت روانی هیجان)
5- ظهور رفتار هیجانی از طریق ؟ ماهیچه ای مانند خندیدن و ترشح غدد داخلی و …
بدیهی است مراحل فوق به سرعت ظاهر شده و ارتباط مستقیم با محرک و شدت آن دارند. و هیجانات همواره همراه با ایجاد نیرو هستند زیرا ترشح غدد داخلی به خصوص آدرنالین سبب آزاد شدن قند و بالا رفتن قند خون و سوختن آن در بافتها شده8 و نتیجتاً نیروی قابل ملاحظه ای در دسترس اورگانیسم قرار می دهد.
دیگر اینکه در تعریف هیجان گفته اند که هیجان عبارت است از پاسخ فیزیولوژیکی روانی که ادراک و یادگیری فرد را تحت تاثیر قرار می دهد و هیجان کیفیتی است که به دنبال یک سلسله فعالیتهای جسمانی و روانی در ارگانیسم ظاهر می گردد.
در زیر چند تعریف از هیجان آورده شده است.
ویلیام ؟ : 1884 : نظر من این است که تغییرات جسمانی، مستقیماً به دنبال اورلک پدیده مهیج به وقوع می پیوند و احساس ما از همین تغییرات، هیجان نامیده می شود.
ویلیام مکسروگال : 1921 "کیفیت خاص از برانگیختگی هیجانی را، که جنبه عاطفی فعالیت هر یک از غرایض اصلی است را می توان یک هیجان اولیه نامید."
والترب کاتن : 1929 : "در موقع تحریک فرایندهای تالاموسی، کیفیت ویژه هیجان به احساس ساده افزوده می شود."
بورس اف اسکیز 1938 : هیجان در وهله نخست به هیچ وجه یک نوع پاسخ نیست، بلکه بیشتر یک حالت انرژی و قدرت است که او بسیاری جهات ما یک سابق قابل مقایسه است.
بورس اف اسکیز 1953 : هیجان عبارت است در حالت خاص از قدرت و ضعف موجود در یک یا چند پاسخ، که به وسیله یکی از عملیات ایجاد می شوند. تا آن جا که بتوان تصور کرد می توان در میان هیجانهای مختلف تفاوت قایل شد …
تعریف علمی هیجان خواهی نیز بشرح زیر می باشد :
تنوع جویی در احساسات و تجارب از نیازهای آدمی است، چنانچه بعضی ها حتی خود را متوجه خطر هم می کنند تا به تجربه های از قبیل جستجوی تجارب حسی تازه، لذت بردن از هیجان، فعالیتهای مخاطره انگیز ما ماجرا جویانه و تحریک است اجتماعی و غیره دست پیدا نمایند.
هیجانات گاهی نقش انگیزه را عمل می کنند و مانند انگیزه ها مشخص را به فعالیت وادار می نماید همچنین در اثر تکرار یک عمل ثبات یافته و در موارد خاص به صورت یک مدت عادی ظاهر می شوند. مانند عکسی که در اثر مطالعه فرا می گیرد. این نوع هیجانات ؟ عاطفی نیز می گویند مانند ترس و خشم، لذت، صحبت، … که در این مورد در ادامه همین قفل صحبت خواهد شد.
هیجان عناصر زیر را شامل می شود :
1) تجزیه ذهن هشیار یا عنصر شناخت
2) انگیختگی بدنی یا فیزیولوژی
3) جلوه های آشکار یا رفتاری
4) هیجانهای آدمی، احساسات او را به دیگران منتقل می کنند.
5) هیجانها حالایتی خودکار و غیر ارزی هستند، رفتار را هدایت می کنند و به نظر می رسد در آدمی از هر جاندار دیگری پیچیده تر باشد.
نظریه های هیجان :
تاریخ روانشناسی در مورد معنا و مفهوم هیجان دچار چنان اختلاف نظر آشکاری است که معنی از روانشناسان پیشنهاد داده اند که این اصطلاح از مطالب روانشناسی حذف شود. این کوششها تا کنون ناموفق بوده است و هیجانات تحت عناوین مستعاری چون فشار روانی، ناکامی، تعارض و یا تمایل به اجتناب، دوباره در مباحث روانشناسی ظاهر شده اند.
مطالعه هیجانات دست کم سه جنبه کلی دارد :
1) جنبه مربوط به حالات احساسی یا درون نگریها
2) جنبه مربوط به رفتارها با حالتهای بارز
3) جنبه مربوط فیزیولوژی یا عصب شناسی
نظریه های مختلفی که در مورد هیجان مطرح شده است، معمولاً بر یکی از سه جنبه فوق تاکید کرده اند.
روش دیگری که بر اساس آن می توان گفت که نظریه ها استنباط می شود که گویا کلمه هیجان فقط بر یک پدیده واحد دلالت می کند؛ آن چنان که گویی حالات مختلفی چون لذت طلبی، مالیخویی، کج خلقی، عشق مادری همواره به همان سابقه واحد که همچنان نامیده می شود، تعلق دارد. (هب 1949). به عنوان مثال نظریه ای در مورد اضطراب با نظریه ای در مورد هیجان یکی نیست، یک نظریه کامل باید بتواند به معنای واقعی نه تنها خشم و ترس، بلکه شادی و غرور، کنجکاوی و ؟ به طور کلی پهنه وسیع هیجاناتی را در برگیرد که گمان می رود قسمتی از تجربیات روزانه ما باشد.
در این مبحث نظریاتی در مورد هیجان بیان شده است.
نظریه جیمز – لانگه :
قدیمی ترین نظریات، مربوط به هیجان توسط جیمز لانگه در سال 1884 مطرح شده است :
طبق این نظریه این برانگیختگی و عمل است که سبب ایجاد هیجان می شود و هیجان برچسبی است که ما به انواع خاصی از برانگیختگی و عمل می زنیم . آنها می گویند : "ما چون گریه می کنیم، احساس اندوه می کنیم، چون حمله می کنیم احساس خشم می کنیم و چون می لرزیم احساس ترس می کنیم و …"
این نظریه که در اواخر قرن نوزدهم به وسیله ویلیام جیمز و روانشناس دانمارکی کارل لانگه ارائه شده است، اندیشه متعارف درباره هیجانها را به کلی وارونه می کند. در این نظریه توالی رویدادها در حالتهای هیجانی به صورت زیرمطرح می شود :
موقعیتی را که سبب هیجان خواهد شد، ادراک می کنیم. 2- به این موقعیت واکنش نشان می دهیم 3- متوجه واکنش خود می شویم.
ادراک ما از واکنش خود احساس هیجانی است که تجربه می کنیم. از این رو تجربه هیجانی – احساس درونی هیجان – بعد از تغییرات به نروخ می دهد؛ و تغییرات بدنی (تغییرات درونی دستگاه عصبی خود مختار را حد ؟ بدنی) پیش از تجربه هیجانی می آیند، به طور کلی ادراک ما اط تغییرات بدنی زیاد دقیق نیست.
این تئوری که سالها مورد قبول بوده و هنوز هم غالباً بدان اشاره می شود. این تئوری کوشش داشته است که رابطه فیزیولوژیک میان رفته هیجانی و تجربه هیجانی را توضیح می دهد. زمانی که این تئوری بسیار شایع بود، هنوز مکانیسمهای مغز چه قابلی نمی دانستند.
سینگر (Singer) که از طرفداران نظریه شناختی است، نظریه جیمز لانگه را مجدداً مطرح نمود و طبق نظریه او افراد در تلاشند، تا منبع برانگیختگی خود مختارشان را دریابند. افراد مختلف ممکن است با توجه به آنچه که فکر می کنند علت برانگیختگی است، حالت خاصی از برانگیختگی را مانند ترس و خشم و یا خوشحالی تجربه کنند.
روانشناسی به نام هومان در سال 1966نظریه جیمزلانگه را با آزمایشی تایید نمود. وی با گروهی از بیمارانی که دچار آسیب شدید در نخاع شوکی شده و قادر به هیچ احساسی از اعضاء بدن خود که پایین که از سطح آسیب بود، نبودند مصاحبه ای انجام داد. نخاع شوکی بعضی از این افراد، در ناحیه گردن آسیب دیده بود و از این رو هیچ چیزی را از گردن به پایین حس نمی کردند . در برخی، آسیب در قسمت پایین در ستون فقرات و در بقیه این آسیب در وسط بوده از این بیماران، درباره هیجان هایی که بعد از حادثه احساس می کردند و مقاومت آنها با هیجان های قبل از آسیب، سوال شد. افرادی که در قسمت پایین تر نخاع شوکی دچار آسیب شده بودند، گزارش دادند که در احساس ترس، خشم غم و عین جنس، دچار نقصان شده بود در این بیماران، آسیب وارده فقط روی احساس ساده آنها اثر نگذاشته بود. هومان به این نتیجه رسید که برای تجربه کردن هیجان های شدید، داشتن کم و بیش ؟ در بدن، یعنی نشانه ای از ادامه واکنش های فیزیولوژیکی لازم است. وقتی احساساتی که به وسیله این واکنشها تولید می شود، وجود نداشته باشند، هیجانها ممکن است با شدت کمتری احساس شوند. طبق این نظریه هیجان برچسبی است که به انواع خاص از برانگیختگی و عمل می زنیم.
نظریه جیمز لانگه منجر به حداقل دو پیش بینی قابل آزمون شده است.
1) هر چه شدت برانگیختگی فرد بیشتر باشد هیجان او بیشتر خواهد بود.
2) اگر انسان می تواند این هیجانهای مختلف تمیز قایل شود، پس هیجانها انواع مختلفی از برانگیختگی فیزیولوژیکی یا عمل آشکار، توام می باشند.
اولین پیش بینی – فقط تا حدی درست است. داروها و دیگر درمانهای که برانگیختگی حوزه را افزایش می دهند، رفتارهای هیجانی و درجه بندیهای افراد شدت هیجانهای حوزه را نیزافزایش می دهد.
پیش بینی توام نیز تا حدی درست است. هیجانهای مختلف با تغییرات فیزیولوژیکی متفاوتی همراه هستند. اما این تفاوتها زیاد نیستند (اکمن، لونسون 1983) برای مثال، مقاومت الکتریکی پوست به هنگام غم، در مقایسه با دیگر هیجانها، بیشتر کاهش می یابد. دمای دس در هنگام خشم بیشتر از دیگر هیجانها افزایش می یابد. ضربان قلب هنگام ترس و خشم بیشتر از هنگام خوشحالی افزایش می یابد. باینکه تفاوتها از نظر آماری معنا دار است. ولی نه زیاد و نه آنقدر پایدار که بتوان آنها را در فردی به آسانی مشاهده کرد.
انتقاد نظریه جیمز – لانگه
یکی از ؟ اصلی این نظریه کانون Cannon می باشد که در سال 1927 نطریه جیمز – لانگه را رد کرد او می گوید : "این تغییرات بدنی که از نظر جیمز – لانگه مقدم است خیلی کندتر از حالات هیجانی صورت می گیرد. همچنین وی معتقد است این تغییرات فیزیولوژیک می تواند در حالات دیگر متمایز از حالات اول "حالت هیجانی" نیز ایجاد می شود. نظریه جیمز – لانگه از همان ابتدا مورد انتقاد قرار گرفت.
لیندزلی (Lindsley) در سال1950 در مقاله خود راجع به هیجان که در ساله روانشناسی تجربی چاپ شده است می نویسد : "چنین به نظر می رسد که نظریه جیمز – لانگه نه یک نظریه بلکه فرضیه های غیر قابل تجربه است.
مگدا آرنولد (Magda Arnold) 1960 خاصه بر این نکته تاکید کرده است. که این نظریه به این سوال اساسی که چگونه ادراک می تواند باعث ایجاد هیجان یا آشفتگی جسمانی شود نمی پردازد. علاوه بر این نظریه، مذکور به هیچ وجه به مساله هیجانات آنی در مقابل هیجانات پاپا (مزین) توجهی دارد و نه به مساله هیجانات سرکوب شده، یعنی آنهایی که فرد از وجودشان اطلاعی ندارد، پاسخ می دهد. هیجانات ناخودآگاه در نظریه جیمز فاقد معناست، حال آنکه در تجربه های بالینی پدیده های متداول است. در این رابطه جالب آن است که فروید در نوشته های منتشر شده خود در مورد نظریه جیمز – لانگه نظری به این مضمون دارد :
"مطالبی را که روانشناسی، مثلاً نظریه جیمز – لانگ، در مورد احساسات بیان می کند، برای ما کاملاً غیرقابل فهم است و بحث درمورد آنها برای ما ممکن نیست. (1953)"
گلاتیلی (Golightly) (1953) این موضوع را خاطر نشان کرده است که گر چه این نظریه تاثیر مهمی بر تاریخ روانشناسی داشته است، اما هم اکنون دیگر به کلی به فراموشی سپرده شده است.
در زیر طرح در نظریه جیمز لانه و کنون بار د و ؟ آنها با یکدیگر اورده شده است :
شکل 1-2- در این شکل طرحی از توالی رویدادها بر طبق دو نظریه مربوط به هیجان آورده شده است. بنا به نظریه جیمز – لانگه پس خور اندی که از پاسخهای بدنی به مغز می رسد موجب تجربه هشیار هیجان می شود. بنا به نظریه کنون – بارد تجربه هیجانی بلافاصله پس از رسیدن پیام تا لاموس به قشر مخ روی می دهد و به ؟ اندامهای داخلی و پاسخهای عضلات مخطط بستگی ندارد. (اقتباس از کتاب روانشناسی عمومی ترجمه محند تقی براهنی صفحه 600)
نظریه کلنون بارد
طبق این نظریه در دهه 1920، هیجانها و تغییرات خود مختار به طور همزمان اما مستقل از یکدیگر روی می دهد. به بیان دیگر الگویی از اطلاعات حسی ممکن است فعالیت را هم در دستگاه عصبی خود مختار و هم در کرتکس مغز تحریک کند. به گونه ای که شخص بتواند هیجانی را تجربه کند،حتی اگر هیچگونه احساسی را از دستگاه عصبی خود مختار دریافت نکرده باشد. کانون نیز خلاف جیمز لانگه، نظریه دیگری را برای ؟ هیجانی و تغییرات بدنی مطرح کرده که این نظریه که بر مبنای کنش تالاموس، هیجان را توجیه می کند، بوسیله دارد نیز عنوان شده و بالاخره به نام نظریه کنون دارد شهرت یافته است.
طبق این نظریه جریانهای عصبی که از حواس می رسند از تالاوس که در قاعده مغز و نزدیکی هیپوتالاموس قرار دارد، می گذرند.
جریانهای عصبی در حین عبور خاصیت هیجانی پیدا می کنند. معمولاً کرتکس مغز این قبیل واکنشهای عصبی را منع می کند ولی اگر منع کرتکس در کارنباشد، هیجان ظاهر می شود. ما نخست موقعیتهای بالقوه هیجان انگیز را در جهان بیرون ادراک می کنیم، سپس مناطق پایین مغز، مانند هیپوتالاموس، فعال می شوند و بعد از آن این مناطق پایین مغز، برون دادهایی را در دو جهت می فرستند.
1) به اندامهای درونی بدن و ماهیچه های بیرونی تا جلوه های بدنی هیجان را به وجود آورند.
2) به قشر ؟ که در آنجا الگوی شلیک عصبی از مناطق پایین مغز به عنوان احساس درونی هیجان ادراک شود. تالاموس به طور همزمان هم جریانهایی در صحبت بالا به کرتکس می فرستد که منجر به تجزیه هشیارهیجانی می گردد و هم جریانهایی درصحبت پایین به اعضای بدن می فرستد که به صورت برانگیختگی اعضای داخلی و عضلات ظاهر می شود. پس از نظر کانون – با رد تغییرات بدنی و تجربه های هیجانی همزمان رخ می دهد. گرچه توجیه قطعی رابطه بین تجربه هیجانی و تغییرات مشکل به نظر می رسد.
لذا بر طبق این نظریه می توان چنین استنتاج کرد که عامل مهم در احساس کردن هیجان پاسخ فیزیولوژیکی نیست، بلکه بر چسب شناختی است که ما به خود رویداد می زنیم.
مع هذا مگر آرنولد فرضیه جالبی را پیش کشیده است. آرنولد معتقد است که تاکنون فقط قسمت دوم فرایند هیجان یعنی حالت هیجانی، جلوه های آن و رفتاری که هیجان به دنبال دارد بررسی شده است و به قسمت اول آن که ادراک اولیه واست توجهی نشده است. به علاوه روی خاطر نشان می سازد که گاهی ادراک، واکنش هیجانی به دنبال ندارد. بنابراین باید مکانیزمی در ارگانیسم وجود داشته باشد که موقعیتها و محرکهارا ارزشیابی کند. به نظر آرنولد فرآیند هیجان دارای مراحل زیر می باشد :
1- ادراک : دریافت محرک خارجی
2- ارزشیابی: قضاوت درباره محرک مبنی بر اینکه این محرک خوب و مفید است یابد و مضر.
3- هیجان : تمایل مثبت به محرکی که خوب تشخیص داده شده با تمایل منفی نسب به محرکی که به تشخیص داده شده است.
4- تغییرات بدنی : ظهور یک سلسله تغییرات فیزیولویژیک که از هیجانی به هیجان دیگر متفاوت است و ارگانیسم را آماده گرایش یا گریز می کند.
در آخر اینکه، یکی از خصوصیات مهم آرنولد، این است که در آن هیجان بر مبنای انگیزش تعریف شده است. تمایل به گرایش یا گریز از عناصر اصلی جهت گزینش انگیزه هاست و مطابق این نظریه کنش تغییرات بدنی این است که بدن آماده اجرای رفتار مورد نیاز می شود.
نظر و استون درباره هیجان 1
واستون، در سال 1924 در کتاب خود به نام روانشناسی از دیدگاه رفتار گرا" هیجان را چنین تعریف می کند : (هیجان یک طرح واکنش ؟ است که متضمن تغییرات زیادی در مکانیزمهای بدنی به طور کلی سیستمهای غددی و احشایی به طور خاص می باشد. " وی سپس در تعریف "طرح واکنش" گفته است که "جزئیات جداگانه پاسخ در هر وهله کاربرد یک محرک هیجانی، با نوعی ثبات و نظم و توالی کلیسانی بروز می کند"
با پیشرفت این نظریه معلوم شد که هیجان همیشه مخرب فعالیتهای سازمان یافته است و دیگر این که الگوی اصلی واکنش هیجانی، اکتسابی نیست. اگر چه واستون خاطر نشان می کند که فقط می توان از جنبه های بیرونی الگوی اولیه هیجان، جلوگیری کرده وجوه غددی و احشایی آن ثابت می ماند ولیکن مفهوم فراگیری و شرطی کردن، بازگو کننده این معناست که می توان تظاهر واکنش ارش هیجان را از بین برد و تا حدی مانع آن شد. او همچنین بین الگوی واکنش نشانگر تفاوت بین خشم و اندوه و سطح فعالیت، بیانگر بعد شدت عمومی است. این جهت گیری کلی، واستون را برآن داشت تا محرکهای ساده ای را که الگوهای واکنش هیجانی را در نوزادان ایجاد می کنند تعیین نمایند. او در نتیجه، سه الگوی اساسی را به نامهای X.Y.Z مشخص کرد. که شبیه واکنشهایی بود که در بزرگسالان به عنوان ترس، خشم و عشق نامیده می شود.
عمدتاً واستون در راستای دیدگاه رفتاری اش درصدد تحلیل فیزیولوژیک یا عصر هیجان برنیامده نظر واستون در مورد هیجان به وضوح تقریباً به همان صورتی است که یک پاسخ غیر شرطی را تعریف می کنند. به این معنی که، هیجان؛ گروهی از پاسفهاست که با نظم و ثبات معینی به دنبال یک محرک بروز می کند. تفاوتی که او بین نوع الگو و سطح فعالیت قائل شده است، اگر چه اهمیت دارد، ولی، فقط در جریان سالهای اخیر توجه دقیقی را به خود جلب کرده است. محدودیت مهمی که در این زمینه وجود دارد این است که این عقاید چنان گسترش نیافته است تا به انواع مختلف سوالاتی که تاکنون مطرح شده است، پاسخ دهد.
نظریه روانکاوی : 2
امروزه شاید جامعترین و نافذترین نظریه شخصیت نظریه روانکاوی باشد. این نظریه نه تنها به شخصیت بلکه، همچنین به هیجانات و به خصوص به مسئله اضطراب مربوط می شود. روان کاوی اشارات و ؟ زیادی درباره یک نظریه هیجان آلوده دار، اگر چه آن چنان که آستو 3 (1959) خاطرنشان می کند : " درنظریه روانکاوی از عاطفه به عنوان یک مقوله مشخص، هیچ بحث منطقی نشده است". زاگل ویل 4 (1948) همچنین نکته ای را مطرح می کند. وی همچنین اظهار می دارد : "نه فروید و نه هیچ یک از پیروان او هیچگونه توجه منطقی به مساله هیجان نداشته اند."
با اشاره به این موضوع که نظر روانکاوی، یک ادراک فرایندهای ناآگاهانه ای را ظاهر خواهند کرد، منشا قدیمی جدال بین نظریات جیمز لانگه و کنون دارد منتفی شده است. این فرایندهای آگاهانه که ممکن است به دنبال تغییرات جسمانی، احساس هیجان، یکی ز این دو یا هیچ یک از آنها به توالی خاصی بروز نماید، هر دو آنها به عنوان تظاهراتی از یک فرایند روانی تلقی می شوند. بر اساس استدلال نظری فروید (1925) هیجان را همچون تفکر با صرف کمی انرژی می توان به صورت، علمی تجربه کرد.
بر اساس نظریه را پاپورت (1950) اجرای مهم زیر در نظریه روان کاوی مسلم فرض شده است :
الف ) بین درک محرکهایی که ایجاد هیجان می کنند و فرایندهای فیزیولوژیک بدنیع یک فرایند ناخودآگاه به وقوع می پیوندد.
ب ) فرآیند فیزیولوژیک بدنی و هیجان احساس شده، هر دو فرایندهایی از تخلیه منبع انرژی عزیزی یکسانی هستند.
ج ) هیجانات، تجلی تعارض عزیزی است.
د ) تظاهرات آنی هیجان را باید از تظاهرات مداوم آن متمایز دانست.
این نظریه تاکید بران دارد که فرایندهای هیجانی ناخوداگاه است، بنابراین نمی تواند به تنهایی و فقط از طریق درون نگری مورد بررسی قرار بگیرد.
از نقاط اصلی ضعف در این نظریه، همان ابهام و ماهیت استعادی آن است که چند سوال خاص را پاسخ می گذارد از جمله سوالات اینکه (منظور از کنترل هیجانات چیست؟ محرکهای مولد هیجانات کدامها هستند ؟و …)
نظریه فعال سازی
این نظریه که به عنوان نظریه فعال سازی هیجان نامیده می شود عمدتاً توسط اشنوبرگ (1954) مطرح شده است.
این نظریه هیجان را به عنوان یک حالت خاص و از نظر کیفی متفاوت از سایر حالتها تلقی نمی کند، بلکه محل رفتار هیجانی را بر روی پیوستاری که همه رفتارها را در بر می گیرد، تعیین می کند. قسمت پایین پیوستار که سطح کلی فعالیت نامیده می شود، به حالت خواب، قسمتهای وسط به توجهات هوشیارانه و قسمت بالای آن به هیجانات شدید اختصاص یافته است.
علاوه بر عامل شدت هیجان، دو بعد کیفی به آن افزوده شده که عبارتند از : بعد مطبوع نامطبوع و بعد جذب- دفع
در این نظریه هدف آن است که ابعاد مختلف و شناخته شده هیجان را در یک طرح واحد بگنجانند. این نظریه هم احساسات نامطبوع و هم مطبوع را در برمی گیرد اما به طور صریح نظری در مورد مشکلات متعدد حاصل از این الگو و ارائه نمی دهد.
از طرف دیگر لیندسلی هیپوتالاموس را به عنوان نخستین محل سازمان یافتن سلیمی هیجان پذیرفته است و ساختمان شبکه ای را در پیدایش رفتارهای هیجانی موثر می داند. او معتقد است حیواناتی که قسمت عمده ساختمان شبکه ای آنها آسیب دیده باشد، خواب آلود، خونسرد و عاری از هیجان می شوند. به نظریه درباره نقش ساختمان شبکه ای در ایجاد حالت هیجانی کمی مبالغه کرده باشد. اخیراً روشن شده است که هیپوتالاموس نیز در فعال سازی دست داشته و این کار از طریق ارتباطی که با مغز دارد و از طرف دیگر از طریق فعالیتهای خود مختار فعال کننده ساختمان شبکه ای انجام می دهد و اندکی پس از اندوختن شدن این مطلب بود که کنید ؟ تئوری و فعال سازی هیجان را عرضه نمود.
به طور کلی هیجانات بر حسب انواع متضادآنها به صورت خوشحالی، غم، عشق، تنفر،ترس و خشم ظهور می کند.
مدارک قابل ملاحظه ای وجود دارد که بر اساس آن می توان هیجانات را بر حسب اجزای متضاد دو قطبی در نظر گرفت. هر هیجان می توان به درجات مختلفی از شدت با میزان برانگیختگی وجود داشته باشد. این عقیده با نامهای مختلفی همچون میزان انرژی تحریک ( دافی 1957)، فعال کردن (اشنوربرگ 1954) و… بیان شده است.
دوما (1939) حتی تلاش کرده بود که تفاوتهای موجود بین هیجانات را به تفاوت شدت آنها مربوط سازد.
طبق این نظریه همه هیجاناتی که با تهیجاتی ملایم همراه هستند، مطبوع می باشند، در صورتی که احساسات نامطبوع و تند با هیجانات شدید همراه است. لذا در قالب این نظریه تفاوتهای کیفی به تفاوتهای کمی تبدیل شده است.
نظریه فرایند متضاد Oppanent Processes
نگرش دیگری درباره هیجان که تا حدودی با آرای قبلی متفاوت است و در سالهای اخیر توجه بسیاری را به خود جلب کرده، نظریه فرایند متضاد است (سولومون و کربت 1980 ، 1974).
فرض این نظریه بر آن است که مغز چنان سازمان یافته است که با پاسخهای هیجانی، مخالف و آنها را سرکوب می کند، خواه این هیجانها مطبوع می باشند و خواه نامطبوع. اگر رویدادی سبب بروز حالت هیجانی معین می شود، اندکی بعد حالت مخالف آن (که میل دارد حالت اول را حذف کند) به کار می افتد. برای ساده کردن قضیه فرض کنید نخستین حالت را حالت الف و مخالف آن را حالت ب بنامیم. هر حالت هیجانی حالت هیجانی مخالفی دارد، وقتی یکی از این دو حالت بروز کند، حالت مخالف خود را نیز به کار می اندازد و این فرایند به موقع سیستم را به خط پایه برمی گرداند.
این نوع فرایند از گزارش هایی که چتر بازان درباره تجربه خویش از واکنشهای هیجانی خود به هنگام کار آموزی می دهند هویداست (اپستین Epstein، 1967). پاسخ آنان در نخستین سقوط آزاد خویش (پیش از آنکه چترباز شود) از نوع ترس است. کارآموز چترباز پس از فرود معمولاً چند دقیقه با حالت سرگشته به این سو و آن سو می رود و بعد شروع به لبخند زدن می کند و بسیار آمیزگاری می شود. به دنبال آن احساس سرخوشی فراوان روی می دهد که سرانجام زوال می یابد و حالت عادی باز می گردد.
وقتی یک محرک هیجان انگیز عرضه می شود، پاسخ هیجانی بروز می کند که طی چند ثانیه به اوج خود می رسد. با ادامه عرضه محرک، هیجان اندکی فروکش می کند، از اوج خود پایینتر می آید و ثابت می ماند. همینکه محرک از میان رفت (یعنی دیگر اثر نکرد) خود هیجان مخالف هیجان اولیه را احساس می کند.
پس، نظریه فرایند متضاد با چند فرض درباره حالات هیجانی شروع می شود :
1) هنگامی که یک محرک، سبب به وجود آمدن یک پاسخ هیجانی می شود، آن محرک همچنین پاسخ هیجانی دیگری را سبب می شود که مخالف یا متضاد پاسخ اولیه است.
2) فرایند متضاد از پاسخ اولیه، کندتر تحریک می شود و دیرتر از بین می رود.
3) دو حالت فرایند متضاد و پاسخ اولیه، با تکرار شدن تجربه، به تدریج خصوصیات خود را تغییر می دهند.
4) با تجربه مکرر حالت پاسخ اولیه شدید تری می شود و بر شدت فرایند متضاد افزوده نمی گردد.
این ؟ فرض به تبیین یک سلسله واکنشهای هیجانی خیلی مشترک می پردازد : وقتی محرک فراخوان (Fliciting stimulus) آشکار می شود، یک پاسخ هیجانی خیلی سریع، روی می دهد. چنانچه، ارائه محرک ادامه پیدا کند، هیجان کمی کاهش می یابد اما استوار باقی می ماند. سولومون و کوربیت این کاهش را به علت فرایند متضاد آرامش می دانند.
نظریه فرایند متضاد می تواند به خوبی به تبیین تعدادی از پدیده های هیجانی بپردازد.
دیدگاه ماندلر
جورج ماندلر همگام باشاختر (1989) فرض کرد که دو نظام اصلی درگیر در رفتار هیجانی، انگیختگی فیزیولوژیکی و شناخت هستند. از نظر ماند سر قبل از اینکه هیجان بتواند رخ دهد انگیختگی لازم است، ولی انگیختگی در فرایند هیجان فقط یک نظام لازم ثانویه است. انگیختگی، صحنه را برای رفتار هیجانی آماده می کند به طوری که فرد را برای تجربه کردن و نشان دادن هیجان آماده می سازد.
با این حال، این نظام شناختی است که صحنه اصلی را در اختیار دارد. هیجان فقط بعد از فعالیتهای شناختی شخص که دریافت انگیختگی از قبل با هم رخ می دهند، تجربه می شود.
از نظر ماندلر رفتار انسان وسیعاً تحت کنترل شناختی است : رفتار معمولاً از سازمان زنجیره ای برنامه ریزی شده ای، پیروی می کند.
وقفه ها مهمترین بخش رفتار هیجانی است؛ وقفه ها ما را بر انگیخته می کنند، این انگیختگی موجب توجه ما می شود و ما را برای عمل آماده می سازد.
همان طور که ذکر شد وقفه ها تولید انگیختگی می کنند، ولی انگیختگی یک حالت هیجانی نیست. به بیان دقیقتر، کیفیت تجربه هیجانی بستگی به ارزیابی شناختی فرد از موقعیت دارد. موقعیتها به صورت موقعیتهای خوشایند، حیرت آور، جنسی و مسخره و خنده آور، ناکام کننده، بی زار کننده و غیره تعبیر می شوند و این تعبیرهای شناختی موجب تجربه هیجانی آماده می سازد، در حالیکه، تعبیر موقعیت، تجربه هیجانی مشعلی را فراهم می آورد. برای روشن شدن مطلب به این مثال توجه کنید، اگر اتومبیلمان همان جایی که آن را پارک کردیم نباشد احساس اضطراب و ناکامی می کنیم و سراسیمه به سمت پارکینگ ؟
ماتدلر معتقد است، که وقفه (اسداد یا بازداری) فرایندهای فکری با زنجیره های رفتاری جاری، موجب فعال شدن دستگاه عصبی خود مختار می شود. این پاسخ، پاسخ فطری جا ندارد موقعی است که یک فرایند سازمان یافته روانی دچار وقفه می شود. به این ترتیب وقفه موجب فعالیت دستگاه عصبی خود کار می شود و نیز به نوبه خود یک حالت عمودی برانگیختگی را سبب می گردد. به این حالت انگیختگی برچسبی زده می شود که از تفسیر موقعیت مایه می گیرد. این مفهوم که بین فعال شدن دستگاه عصبی خود مختار و وقفه هر نوع فرایند روانی جاری یک پیوند فطری وجود دارد، از لحاظ تکاملی برای جاندارد حائز ارزش انطباقی است.
نظریه باز خورد Artitude Teory
در چند سال اخیر یک نظریه هیجان، موسوم به نظریه باز خورد هیجان توسط نینا بال ارائه شده است. این نظریه از بعضی جهات شباهتهایی با فرضیه جیمز – لانگه دارد. خود او در این باره می گوید: "مفهوم انسانی این نظریه این است که نوع احساس یا عاطفه به باز خورد حرکتی مقدماتی بستگی دارد، در نتیجه مفهوم بازخورد برای هیجان یک مفهوم اساسی است. هیجان را به عنوان رشته های از رویدادهای عصبی عضلانی می توان تصور کرد که در آن یک موقعیت بدنی یا باز خورد حرکتی مقدماتی نخستین گام آن است. این باز خورد مقدماتی هم غیر ارادی و هم خود به خودی است و نتیجه آن یک حرکت موقتی و جزئی است که به فرد دست می دهد. ولی مستقیماً وارد مرحله نهایی عمل نمی شوند".
؟ در مقاله قبلی خود خاطر نشان کرده است که تفاوت بین این نظریه و مثلاً به طرفه جیمز – لانگه در این است که "احساس تاسف، با حالت آمادگی برای گریه همراه است، نه اینکه نتیجه گریه واقعی باشد … گریه شدید احساس نامناسب را برطرف می کند. (1945)".
در دو بررسی موشکافانه (بال و ژیدر و فرانک 1950) بال و همکارانش که افراد هیپنوتیزم شده راه ورود آزمایش قرار می دادندع دریافتند که زمانی که از چند هیجان خاص مثل ترس، خشم، …. نام برده می شود، آنان واکنشهای فیزیکی خاص از خود نشان می دهند. بعدها وقتی که از افراد هیپنوتیزم شده خواسته شد که حالت خودشان را در وضعیت خاص ثابت نگهدارنده بعد از اینکه مجدداً تحت جواب هیپنوتیزم قرار گرفتند،نمی توانستند احساس خود را تغییر دهند مگر آنکه وضعیت خود را تغییر می دادند، از این موضوع دو نتیجه مهم برای آنان حاصل شد : اول اینکه در احساس هیجانی هم فعالیت عضلانی بدنی و هم فعالیت درونی و احشایی حائز اهمیت است. دوم اینکه هیجانات مختلف نه تنها متفاوت احساس می شوند بلکه با حالتهای مختلفی نیز همراه هستند.
این نظریه آن چنان که حال طرح کرده است، به عقیده ای شباهت دارد که کلا پارد آن را در سمپوزیوم هیجان در شهر ویتنبرگ به سال 1928، به اختصار شرح داده است. در این سمپوزیوم، کلاپارد طرح ذیل را ارائه داده است.
نظریه کلاسیک : ادراک هیجان واکنشهای ارگانیک
نظریه جیمز – لانگه : ادراک واکنشهای ارگانیک هیجان
نظریه جنبی اصلاح شده : ادراک باز خورد (گریز) احساس (خطر) واکنشهای ارگانیک هیجان
گریز بودن هیجان : ادراک باز خورد (گریز) احساس (خطر) گریز
این نظریه احساسات و هیجانات را به وضوح از هم تمیز می دهد، تقسیم دو گانه ی که در آن ابهامات و اختلافات زیادی وجود دارد. نظریه بازخورد هنوز هم با مشکل اساسی ترتیب و توالی رویدادها مواجه است و چیز نسبتاً زیادی برای پاسخ به اغلب سوالات دیگری که پیش از این مطرح شده ندارد.این نظریه در روانشناسی هنوز در ردیف عقیده متداول درون نگری تلقی می شود و در نتیجه برای درک کامل همچون فایده چندانی نخواهد داشت.
دیدگاه دیگری که در ردیف عقیده متداول درون نگری قرار می گیرد توسط آرنولد (1960) مطرح شده است. او خاطر نشان می سازد که یکی از مشکلات اصلی که غالب نظریه پردازان به آن نمی پردازند این مسئله است که چگونه ادراک یک موقعیت می تواند به احساس هیجان و یا به تغییر جسمانی منجر شود. آرنولد نتیجه می گیرد. قبل از این که یک موقعیت بتواند در ایجاد یک واکنش هیجانی، از هر نوع موثر باشند، باید به طریقی مورد ارزیابی واقع شود. با در نظر گرفتن این موضوع به عنوان یک اصل اساسی، او هیجان را چنین تعریف می کند:
"هیجان یعنی تمایل احساس شده به سوی آنچه که مستقیماً به عنوان خوب (سودمند) و یا گریز از آنچه که مستقیماً به عنوان بو (مضر) ارزیابی شده است". این واکنش یا ؟ با الگویی از تغییرات فیزیولوژیک که در جهت گرایش یا گریز سازمان یافته اند، همراه می باشد. برای هیجانات مختلف الگوهای واکنشی متفاوتی وجود دارد.
آرنولد به عنوان یک فرضیه پیشنهاد می کند که حیوانات پست تر هم توانایی ارزیابی مستقیم اشیاء را به عنوان چیزهای مضر یا مفید دارا هستند و به این ترتیب زمینه ای برای کلیت دادن تعریف خود فراهم می کند. از طرف دیگر، هیچگونه تجزیه و تحلیلی از این حقیقت به دست نمی دهد، بسیاری از هیجانها چون اندوه، حیرت، تنفر و غیره وجود دارد که همه آنها فقط واکنشهای گرایش یا اجتناب نیستند و همچنین بسیاری ازسوالات دیگری را که در رابطه با یک نظریه مطرح است، در برنمی گیرد.
شدت هیجان : 5
زبان وتجربه روزانه ما مشخص می کند که هیجانات ممکن است به درجات مختلفی از شدت بروز کند. غالباً هیجاناتی همچون اضطراب، ترس و هراس، یا هیجاناتی چون خرسندی، لذت، شادی، سرور را از یکدیگر باز می شناسیم. اما جای بسی تعجب است که روانشناسان به ندرت بعد تغییر پذیری هیجان را مورد بررسی قرار داده اند. معمولاً ؟ وجود یا عدم وجود یک هیجان خاص مثل اضطراب، تنش6، ترس یا احساس رنجش7 را بدون مشخص کردن شدت نسبی آن خاطر نشان می کند.
تابعی از شدت هیجان ضرورت داد، علاوه بر این باید روشهای اندازه گیری چندان مناسبی تدوین کرد که بتوان به کمک آنها مقدار و شدت حالات هیجانی را بدون ابهام مشخص کرد.
شدت فعال سازی هیجان :
همه می دانیم که تجربه های هیجانی ما از لحاظ شدت متفاوت هستند. ممکن است یک موقعیت به طور خفیفی باعث آزار شخص شود یا همان موقعیت امکان دارد خشم یا غضب فرد را برانگیزاند، ممکن است فرد کمی بترسد و یا از ترس بلرزد.
اگر شخص بخواهد افراد را بر حسب شدت هیجان آنها در موقعیتهای خاصی مقایسه کند یا بخواهد موقعیتها را از نظرتحریک هیجانی با هم مقایسه کند.
جنبه های فیزیولوژیک احساسات و هیجانها:
الف) نقش هیپوتالاموس و دستگاه کناری در پدیده های هیجانی
هیپوتالاموس وقتی از لحاظ تحقیق، در هیجانها اهمیت یافت که دانشمندان عصب شناس متوجه شدند اگر آن قسمتی از مغز آسیب ببیند شخص به طور کلی خاصیت برانگیختگی هیجانی را از دست داده و دچار حالت "بی دردی"8می شود.
تاثیر هیپوتالاموس بر هیجانها از سه راه است:
1) جریان های عصبی که از گیرندگان شروع می شود و برای رسیدن به کرتکس از آنجا یا از نزدیک آنجا می گذرد.
2) بعضی جریانهای عصبی از کرتکس شروع می شوند و به آنجا می رسند.
3) هیپوتالاموس جریانهایی به آگنه ها و به عضلات می فرستد. این جریانها جنبشی9هستند و عضلات و آگنه ها را به حرکت وا می دارند. مثلاً این جریانها غده های آدرنال را تحریک به تراوش می کنند. گیرندگان نیز به نوبه خود تحریک می شوند و جریانهای عصبی را به مغز می فرستند.
نظریه ای وجود دارد که بیان می دارد وقتی محرکها هیجان انگیز باشند، هیپوتالاموس در اثر جریانهای وارد، تحریک می شود. از این جا نیز جریان به کرتس مغزی می رسد و طبق این نظریه رسیدن این جریانها به کرتکس ایجاد احساس10 می کند.
البته هنوز به صورت مجاب کننده ای نشان داده شده است که هیپوتالاموس مسئولیت کامل ایجاد هیجان ها و رفتار هیجانی به عهده دارد اما مسلم شده است که هیپوتالاموس مسئولیت ایجاد جنبشهایی را بر عهده دارد که به جنبشهای همراه هیجان ها شعبه هستند. وقتی در آزمای با گربه، هیپوتولاموس او را تحریک الکتریکی می کنند، دیده شده که حیوان گوشهای خود را راست می کند، بدن خود را در حالت دفاعی جمع می کند، می غرد و پشت خود را بالا می آورد. اما همه این واکنشها وقتی جریان الکتریکی قطع می شود فوراً ناپدید می شوند.
به طور کلی، تحریک نواحی مختلف هیپوتالاموس و دستگاه کناری موجب بروز حالات هیجانی مختلفی مانند خشم، ترس، شادی، اندوه، اضطراب، و … می شود. در جانوران با کار گذاشتن میکروالکترودهایی در هسته های مختلف هیپوتالاموس می توان به صورت تجربی اثر چنین تحریکهایی را نشان داده که همان طور که در مثال گربه آورده شده اثر تحریک در بعضی بخشهای هیپوتالاموس برای حیوان خوشایند و در بعضی نواحی دیگر ناخوشایند می باشد. به عنوان مثال تحریک خفیف هسته های جانبی هیپوتالاموس برای حیوان خوشایند و تحریک شدید همین ناحیه برای حیوان ناخوشایند می باشد.
هر کدام از سایر نواحی دستگاه کناری نیز در بروز رفتارها نقش دارند. تحریک بادامکها ـ که هسته هایی در زیر سطح میانی نیمکره های مغزی و در عمق بخش قدامی لوب های گیجگاهی هستند ـ و سایر قسمتهای لیبیک و تالاموس و هیپوتالاموس و قشر جدید مغز (نئوکورتکس) ارتباط عصبی نزدیک دارنده ممکن است به واسطه تحریک هیپوتالاموس، باعث تغییر در فشار سرخرگی و ضربان قلب و عمل لوله گوارش شود. علاوه بر آن تحریک بادامکها گاهی موجب بروز پاسخ هیجانی مانند: فرار، خشم، درد، شادی و حرکات مربوطه به رفتار جنسی می شود.
ب) دستگاه کناری و هیجانها:
رفتار هیجانی تا حد زیادی به منطقه ای از مغز که دستگاه کناری می نامیم بستگی دارد. دستگاه کناری (لیمبیک) از هیپوتالاموس، تالاموس، بادامه (آمیگرال) و چنین ساختار کرتکس (قشر مخ و زیر کرتکس) تشکیل شده است. در مطالعات اولیه "بارد" متوجه شده که اگر کرتکس مغز گربه ها برداشته شود موهایشان سیخ می شود و چنگ می زنند و با این وجود حمله ها متوجه هدف خاص نیست. بارد این حمله ها را خشم ساختگی نامید و نتیجه گرفت که کرتکس مغزی در خدمت بازداری، جهت دهی و سازمان دهی به حمله هاست.
هیپوکامپ بخش دیگری از دستگاه کناری است که از تغییر شکل قشر مغز به وجود آمده است و به سمت داخل چین خورده است و به صورت یک منطقه نسبتاً طویل، سطح شکمی، شاخ تحتانی را تشکیل می دهد و یک سر آن بر روی بادامک قرار دارد. در ساختمان قشر هیپوکلمپ برخلاف سایر نواحی قشر مغز به جای شش لایه نورون فقط دو لایه سلول عصبی دیده می شود. بین هیپولامپ و سایر بخشهای دستگاه کناری مانند بادامک، دیواره و اجسام پستانی و همچنین بیشتر نواحی قشر حسی مغز ارتباط زیادی وجود دارد. به طوری که رسیدن هر پیام حسی به مغز باعث فعال شدن قسمتهای مختلف هیپوکامپ نیز می گردد. تحریک هیپوکامپ مانند تحریک سایر نواحی تشکیلات کناره ممکن است باعث ایجاد رفتارهای هیجانی و جنسی شود.
در آسیب شدید و دوطرفی هیپوکامپ ها امکان یادگیری های جدید از بین می رود. افرادی که هیپوکامپ دو نیمکره آنها از بین رفته است، می توانند آنچه قبلاً یاد گرفته اند، کم و بیش به خاطر می آورند، ولی نمی توانند چیز جدیدی بیاموزند. در این افراد حافظه کوتاه مدت باقی می ماند. یعنی برای چند لحظه می توانند مطالبی را که با آنها سرو کار دارند، به یاد آورند ولی امکان برقراری حافظه درازمدت جدید در آنها به طور کامل از بین می رود. چنین به نظر می رسد که هیپوکامپ در تبدیل حافظه کوتاه مدت به حافظه درازمدت نقش دارد. قشر لیمبیک یعنی حلقه ای از قشر مغز که تشکیلات زیر قشر مخ را احاطه کرده است. بین تشکیلات مذکور و سایر نواحی قشر مغز واسطه است و برای تنظیم رفتارها به صورت یک ناحیه ارتباطی قشری عمل می کند. در جانوران، آسیب دو طرفی قسمتهای از قشر لمبیک که در بخشهای میان لوب های پیشانی به طرف پایین و زیر جسم پینه ای قرار دارند. باعث از بین رفتن اثر مهارت کننده این نواحی بر مراکز خشم که در هیپوتالاموس و دیواره واقع است می شود و در نتیجه، افزایش حملات خشم آلود حیوان را سبب می گردد.
ج) نقش کرتکس مخ در انگیزه هیجانی
کرتکس در انگیزه هیجانی مانند هیپوتالاموس دو نقش تحریک و ممانعت را ایفا می کند. تجربیات "بارد" فیزیولوژیست مشهور نشان می دهد. اگر کرتکس گربه را بردارند در مقابل کمترین محرکی، حالات شدید هیجانی مانند: خشم و غضب نشان می دهد و این حالات معطوف به مورد خاص در محیط خودش نبوده، به محض متوقف شدن محرک از میان می رود در نتیجه این تحقیقات پیشنهاد نمود که احتمالاً ساختمانهای زیر کرتکس (مانند: تالاموس و هیپوتالاموس و یا هر دو) در انگیزه هیجانی موثر بوده و در کرتکس مخ به وسیله دستگاه های ممانعت کننده خودش نقشی آرام کننده را بازی می نماید. به طور کلی کرتکس هر دو نوع فعالیت را در انگیزه هیجانی دارد. ضمناً باید تذکر دهیم هر قدر تربیت و تعلیم پذیری فرد بیشتر شود کرتکس مخ او نقش آرام کننده تر بیشتری را اجرا خواهد نمود.
د) نقش غدد داخلی و هورمونها بر پدیده های هیجانی: به طور کلی فعالیت شاخه های سمپاتیک و پاراسمپاتیک برخلاف یکدیگرند. رشته عصبی سمپاتیک ارگانیزم را برای مقایسه با حالات اضطراری آماده می سازد. در حالیکه رشته پاراسمپاتیک برای استراحت و آرامش به کار می رود. دلیل این تفاوت در فعالیتهای دو رشته عصبی مزبور از این جهت است. که هر کدام مواد شیمیایی خاص آزاد می کنند. شاخه سمپاتیک ماده ای به نام سمپاتین آزاد می نماید که شباهت به آدرنالین غدد فوق کلیوی دارد. تزریق آدرنالین در جریان خون می تواند فعالیت های مشابه ای شبیه به رشته عصبی سمپاتیک ظاهر سازد. در مقابل ماده شیمیایی آزاد شده بوسیله شاخه پاراسمپاتیک حالت آرام بخش دارد و حالت هیجانی آن لذت و آرامش است. چون شاخه سمپاتیک بدن را برای مقابله با حوادث غیر مترقبه آماده می سازد، تعجب نیست اگر هیجان مربوط به آن همراه با تهیج، خشم، اضطراب، ترس و فرار باشد. به طور کلی هیجانی که به وسیله شاخه سمپاتیک ایجاد می شود از طرف شاخه پاراسمپاتیک تا حدودی خنثی می گردد.
جک هوکانسون در یک سری مطالعات خود، به اندازه گیری فشار خون انقباض آزمودنی های که برانگیخته شده بودند پرداخت. در این آرامش بعضی آزمودنیها مجاز به رفتار پرخاشگرانه بودند، در حالیکه، برخی دیگر مجاز به پاسخ دادن در مقابل محرک فراخوان نبودند، نتایج این بررسی ها نشان داد که فشار خون افزایش یافته آزمودنی های خشمگین که پرخاشگرانه پاسخ می دادند، سریعتر از آزمودنیهایی پایین می آمد که به هیچ وجه پاسخ نشان نمی دادند.
تعداد زیادی از داده ها نشان می دهد که نوراپی نفرین با خشم و پرخاشگری نیز ارتباط دارد، در حالیکه اپی نفرین با ترس و اضطراب همراه است. برای مثال معلوم شده است که سطح نوراپی نفرین در بیماران روانی، در هنگام طغیان های پرخاشگرانه بالاتر می رود و سطح اپی نفرین زمانی بالا می رود که افراد، به شرایطی که در آغاز موجب برانگیختگی آنها می شود، و سپس در معرض فشار روانی قرار می گیرند با خشم پاسخ می دهند که در این حالت افزایش در برون داد. اپی نفرین آنها مشاهده می شود.
و به طور کلی نوراپی نفرین نقش بسیار مهمی در تعیین هیجانها دارد. در بررسی ها معلوم شده است که وقتی تمرکز نوراپی نفرین در سیناپس ها زیاد باشد، فرد احساس شنگولی می کند، اما وقتی تمرکز آن در سیناپس ها کم باشد، احساس افسردگی می نماید …
هیجان و برانگیختگی دستگاه عصبی خودمختار:
شدت رفتار تا حد زیادی توسط دستگاه عصبی خودمختار کنترل می شود. می دانیم که دستگاه عصبی سمپاتیک بدن را برای فعالیتهای شدید آماده می سازد و دستگاه عصبی پاراسمپاتیک هضم غذا و دیگر فرایندهایی را که هر همراه با آرامش است افزایش می دهد.
آزمون "پلی گراف" که به دروغ سنج معروف است در واقع برانگیختگی دستگاه عصبی سمپاتیک را می سنجد و فرض اساسی این است که افراد هنگام دروغ گفتن عصبی می شوند و ناآرامی آنها را این آزمون نشان می دهد.
از طرف دیگر چند نگار یا آزمونهای دروغ یاب (Lie detector test) بر این فرض مبتنی هستند که بین دروغ گفتن و هیجانها پیوندی وجود دارد. آزمون دروغ یاب، تنفس و ضربان قلب و فشار خون و پاسخ گالوانیکی پوست را می سنجد. پاسخ گالوانیکی پوست (Skin response galvanic) (GSR) عبارت است از افزایشی در هدایت برقی پوست به هنگام افزایش فعالیت نمودهای عرق. GSR غالباً به عنوان شاخص انگیختگی خودکار و واکنشهای هیجانی به کار می رود. دروغ یاب ها دروغ را کشف نمی کنند؛ بلکه بر اساس چند واکنش فیزیولوژیکی ناآرامی را شناسایی و کشف می کنند.
دروغ یابها اعتبار ندارند، زیرا بعضی مردم بی تقصیر نیز ممکن است ناآرام به نظر برسند و بعضی دیگر با وجود اینکه مقصر هستند آرام دیده شوند.
آیا انگیزه های هیجانی اساس فیزیولوژی متفاوتی دارند؟
این پرسش شایان توجه است. به طوریکه ملاحظه نمودیم زمینه های فیزیولوژیکی انگیزه ها متفاوت می باشد. ولی تا کنون موفقیتی در مورد پیدایش زمینه های گوناگونی از نظر فیزیولوژی برای انگیزه های هیجانی کسب نشده است.
مطالعات اخیر نکات زیر را نشان می دهد:
1) احتمالاً فیزیولوژی هیجانها با یکدیگر متفاوتند.
2) تحقیقات دیگر چنین تفاوتی را آشکار نموده، هیجان را تابع اصل یادگیری می دانند.
در مورد اول نشان داده اند دو نوع هورمون مترشحه از غدد فوق کلیوی (آدرنالین و نورآدرنالین) تظارات هیجانی متفاوتی دارند و به طور کلی نورآدرنالین خشم و غضب و آدرنالین ترس و اضطراب ایجاد می کند. (در این زمینه در صفحات قبل توضیح داده شد.) ظاهر شدن هیجان و پاسخهای هیجانی در برابر محرک های محیطی تا حدود قابل ملاحظه ای با معیارهای محیطی واقعی بستگی دارند. به عبارت دیگر آدمی یاد می گیرد چگونه در برابر محرکها، پاسخهای هیجانی ظاهر سازد. آنچه باعث خنده در جامعه ای می شود در دیگری تاثیر انگیزه است و برعکس و خوشایند و ناخوشایند بودن محرک به طور کامل از یادگیری تبعیت می نماید. گ
باید گفت تاثیر یادگیری بر هیجانها به دو صورت است:
1) فرد ممکن است فرا بگیرد، بعضی از نشانه های بارز معنادار عواطف خود را، تعدیل کند و یا مانع از بروز آنها شود.
2) تجربه فرد بر این است که کدامیک از الگوهای اولیه به احتمال زیاد تاثیر عمده ای در رفتار خواهند داشت و کدامها ترکیب خواهند شد و تاثیر متقابل بیشتری بر یکدیگر خواهند گذاشت و موثر خواهد بود. البته سابقه تقویت فرد نیز ممکن است بر قدرت و پایداری ترکیباتی که به وجود می آیند، تاثیر داشته باشد.
عناصر تجربه هیجانی: Autonomic nervous system
واکنشهای هیجانی با انگیختگی دستگاه عصبی خودمختار (ANS) همراه است. دستگاه عصبی خودمختار بخشی از دستگاه عصبی پیرامونی Peripheral Nervous System است که با کارکردهای غیر ارادی بدن سروکار دارد و فعالیت غده ها، ماهیچه های صاف و رگهای خونی را تنظیم می کند. دستگاه عصبی خود مختار عهده دار پاسخ جنگ یا گریز در موقعیتهای اضطرابی نیز هست. هنگام وقوع این نوع پاسخ، مردمک ها گشاد می شوند، ضربان قلب افزایش می یابد، تنفس تند می شود، آدرنالین ترشح شده و گوارش بازداری می شود. بنابراین، پاسخهای خودمختاری که با هیجانها همراه می شوند به وسیله مغز کنترل می گردند.
ارتباط میان مراحل فیزیولوژی هیجان
اکنون که جنبه های مختلف فیزیولوژی هیجان را بررسی نمودیم، باید تاکید کنیم که هیجان و انگیزه های مربوط زائیده فعالیت یک دستگاه فیزیولوژی نبوده، بلکه محتاج به همبستگی میان ارتباطات مختلف دارد. برای نشان این ارتباط فیزیولوژیست معروف است (Stellar) طرح جالبی را در سال 1954 پیشنهاد نموده که در شکل زیر نمایش داده شده است:
طبقه بندی هیجانها:
روانشناسان برای شناخت احساس های انسان، هیجانها را به طرق گوناگون طبقه بندی کرده اند. طبق طبقه بندی ایزارد (Izard) در سال 1979-1977 برای بقای و یا نوع، ده هیجان اصلی و مهم تشخیص داده شده است که عبارتند از:
رغبت، برانگیختگی، شادی، پریشانی، دلتنگی، تعجبف خشم، نفرت، خوارشماری یا تحقیر، ترس، شرم و گناه.
هر یک از این هیجانها دارای سه جزء ترکیب کننده است: فعالیت عصبی، احساس ذهنی یا غیر عینی و تجلی.
چون این ده هیجان، با یکدیگر تعامل دارند، می توانند مجموعه وسیعی از احساسات ممکن را به وجود آورند و به عنوان پایه و اساس شخصیت عمل کنند و رفتار را برانگیزند.
پلاچیک (1983-1980) در یک طبقه بندی مشابه، از هشت هیجان:
ترس، خشم، شادی، غمگینی، پذیرش، نفرت، انتظار و شگفتی نام برده است. پلاچیک نیز هیجانها را برای بقا امری انطباقی می داند که با داشتن تاثیر متقابل روی یکدیگر احساسات پیچیده تری به وجود می آورند. مثلاً ترس و پذیرش به همراه هم سلطه پذیری، شادی و انتظار، عشق و نفرت و غمگینی پشیمانی را به وجود می آورند. طبق نظریه پلاچیک، این هیجانها در شدت و پایداری با هم تفاوت دارند.
بعضی از دانشمندان هیجانها را از سه بعد، مورد بررسی قرار داده و توصیف کرده اند: بعد "خوشایند ـ ناخوشایند" ، "فعال ـ نافعال" و "شدت ـ ضعف". مثلاً هیجان غمگینی به عنوان ناخوشایند و نافعال توصیف می شود. یا هیجان خوشحالی به عنوان هیجانی فعال و خوشایند توصیف می شود.
در زیر چند بعد از ابعاد و طبقات مختلف هیجان توضیح داده شده است:
بعد خشم
بسیاری از روشهای کنترل اجتماعی بزرگسالان و خردسالان به اجتماعی کردن چگونگی واکنش خشم به موقعیتهای مختلف مربوط است.
فروید 1922 مطرح کرده است که پرخاشگری احتمالاً قدیمی ترین انگیزه هاست و احتمالاً در آسیبهای تک سلولی نیز وجود دارد.
جکسون Jack son که خود یک روان کاو است در بررسی مطالب مربوط به حالات پرخاشگری می نویسد 1954 : "چنین به نظر می رسد که منبع این هیجان خشم و هدف آن انهدام پدیده برانگیزنده خشم است … پرخاش در درجه اول همان تظاهر قوت حیات و جزء لاینفک و ضروری بقای هر فرد است."
رایک 1942 با مضمونی مشابه در این زمینه می نویسد: "یک موجود زنده زمانی حالت تخریبی از فرد بروز می دهد که می خواهد منبع خطر را از بین ببرد. ما در حالت خطر اقدام به تخریب می کنیم، زیرا می خواهیم زنده بمانیم و از اضطراب در رنج نباشیم." رایک همچنین یادآور می شود که گرچه هدف تخریب کسب لذت نیست، اما رهایی از موقعیت خطرناک یا ناکام کننده ای که موجب خشم می شود، تجربه ای لذتبخش است.
سالیوان 1956 یادآور می شود که "خشم یکی از روشهای حل اضطرابهایی است که ماقبل از هر چیز می آموزیم … بدیهی است که هدف خشم این نیست که فرد توانایی گریز از موقعیتهای تهدیدآمیز و آزاردهنده را بدهد، بلکه هدف، تخریب و یا عقب زدن آن موقعیت است.
خشم به صورت حرکاتی چون لگد زدن، پا به زمین کوبیدن، اعتصاب کردن، فریاد کشیدن و … تظاهر پیدا می کند. ایورسون Iuerson 1955 نتیجه می گیرد که "خشم، بیشتر اوقات در شرایطی به وجود می آید که به طرق گوناگون موانع غیر قابل تفوقی در راه رسیدن فرد به اهدافش ایجاد می شود و به ندرت در پاسخ به نوعی تحریک فیزیولوژیکی یا حسی بروز می کند."
در آخر اینکه، خشم به عنوان واکنشی در مقابل موانع مختلف بروز می کند، دارای ماهیتی زودگذر و آنی است و از جهاتی با هیجانهایی چون شادی، عشق و شهوت رابطه دارد.
بعد شادی
یکی از الگوهای اولیه رفتاری، الگوی تولیدمثل است که در نوع انسان ارتباط بسیار نزدیکی با هیجانهای شادی، عشق و شهوت دارد.
چه خصوصیتهایی را می توان در احساس شادی تشخیص داد؟ رایک 1942 بعد از تفحص زیاد در این موضوع یادآور شده است: "برانگیختگی جنسی چیزی جز کنش بیولوژیکی انبساط (به بیرون از فرد) از درون به بیرون نیست." رایک به طور کلی چنین نتیجه می گیرد که، در حالتهای انبساط، کشش، پرخونی اندامها، تورم عروق و لذت، سیستم پاراسمپاتیک و در مواقعی که ارگانیسم منقبض می شود و خون را از سطح بدن به درون می کشد، سیستم سمپاتیک غالب می شود.
اگرچه در نوشته های روانشناسی مطالب زیادی راجع به شادی وجود ندارد، لیکن نظرات موجود در این زمینه کاملاً هماهنگ و منسجم است. واتسون 1924 می گوید: که هیجان عشق با نوازش و لمس کردن قسمتهای شهوتزا و با حرکات موزون بدن به وجود می آید. کار 1929 می نویسد: "شادی موقعی ظاهر می شود که فرد به یک هدف عالی و ایده آل خود به طور ناگهانی و غیرقابل انتظاری دست می یابد."
البته مشکلی که این هیجان دارد این است که بعضی اوقات کم و بیش با هیجان عشق به یک معنا به کار رفته است. اگرچه احساس عشق به طور قطع با شادی نیز همراه است، ولیکن بسیاری از توصیفات مربوط به عشق از نظر روان شناسی، فلسفه، ادبیات، جامعه شناسی و بیولوژی نشانگر این مطلب است که در احساس عشق، پیچیدگی و ظرافت بیشتری وجود دارد تا در احساس شادی. لذا درست است که احساس عشق را نیز از شادی تفکیک کنیم.
یکی از مهمترین و آشکارترین وجوه تمایز بین احساس عشق و شادی است این که، شادی احساسی زودگذر و موقتی و عشق حالتی دیرپاست و به طور کلی می توان وجود شادی بدون عشق را تصور کرد ولی تصور عشق بدون شادی ممکن نیست.
و آخر اینکه، بهنام 1950 ، پس از یک مطالعه تجربی در مورد تحول رفتار محبت آمیز در دوران کودکی یادآور شده است که این رفتار موجب تداوم، تکرار و افزایش یک حالت خوشایند مطلوب می شود.
بعد اندوه یا غمگینی
برای تحلیل تاریخی این احساس باید نخست توصیف داروین رادر مورد اندوه بررسی کنیم. او در این باره چنین نوشته: "افرادی که از اندوه شدید رنج می برند، غالباً با انجام اعمال خشونت بار و تقریباً جنون آمیز به دنبال تشکیل خود هستند، اما اگر اندوه آنان تا اندازه ای تخفیف یابد ولی کاملاً از بین نرود، دیگر قادر به حرکت نیستند و منفعل و بی تحرک باقی می مانند یا این که احتمالاً گاهی تکان کوچکی به خود می دهند. شدت گردش خون کاهش می یابد، صورتشان رنگ پریده می شود، عضلاتشان سست می گردد و …
داروین در مقالات خود ابراز می دارد که غم و شادی خصوصیاتی متضاد با هم دارند. در مباحث روانشناسی نیز نظراتی دگیر درباره اندوه مطرح شده است:
"ما اندوه را نوعی حالت واکنشی می دانیم که در حقیقت با عشق در رابطه است و در آن حالت پدیده یا موقعیتی که باعث ایجاد واکنش عشق در خود می شود، به طور ناگهانی زایل می شود." (واتسون 1921). "غم و اندوه معمولاً موقعی ظاهر می شود که فردا از شرایط مطلوبی که به دنبال آن بوده است محروم می شود … شادی هنگامی بروز می کند که فرد به طور غیر منتظره و کاملاً اتفاقی مراد مطلوب خود را به دست می آورد." (کاره 1928)
سالیوان در 1956 می نویسد: "از نظر زیست شناسی انسانی، اندوه به تمایل وحدت بخشی بستگی دارد که من آن را عشق ـ استعداد دوست داشتن ـ می نامم."
یکی از کسانی که مشاهدات بسیار زیادی در مورد غم و اندوه در کودکان انجام داده است، بالبی 1960 می باشد. او در نحوه واکنش کودکان خردسالی که از مادران خود جدا شده بودند و تحت سرپرستی افراد بیگانه قرار گرفته بودند، سه مرحله مختلف را تشخیص داد. بالبی این سه مرحله را به نامهای اعتراض، نومیدی و کناره گیری از هم تفکیک کرده و معتقد است که این واکنشها در هیچ یک از ابعاد خود با پاسخهایی که بزرگسالان در موقع کمبود و محرومیت از خود نشان می دهند، تفاوتی ندارد. و با وجود روشن بودن بسیاری از مطالب مربوط به جنبه های توصیفی اندوه و محرومیت، هنوز هم بسیاری از نکات مربوط به جنبه های رشد و تکامل این مفاهیم و تغییر آنها در اثر تجربه باید روشن شود. این مسائل مجهول، خود قلمرو دیگری از تحقیقات بعدی را می گشاید.
بعد پذیرش
یکی از الگوهای اصلی و اساسی رفتار که در همه سطوح تکاملی وجود دارد، الگوب بلع و در خود فرو بردن غذا است، برخلاف این که این الگوی رفتاری از عمومیت و اهمیت آشکاری برخوردار است، از نظر تئوریک به عنوان یک جریان مهم روانی، توجه نسبتاً کمی به آن شده است. از این دیدگاه می توان گفت: مطالعاتی که گرسنگی را به منزله یک محرک مورد بررسی قرار داده است، بیشتر به پدیده محرومیت مربوط می شود و نه به پدیده جذب. مطالب مربوط به روانکاوی، اهمیت بلع دهانی را به عنوان یک الگوی اصلی حقیقی تشخیص داده است. شور111960 یادآور می شود که فروید گرسنگی کودک را یکی از الگوهای اصلی وضعیت شوک آور عاطفی معرفی کرده است. راپاپورت هم این حالت را به عنوان "مدل ذهنی روانکاوی" توصیف کرده است.
اسپیتز 1957 این الگو را با دقت بیشتری توضیح داده است. او وجود الگوی اولیه ای را در نوزادان، به نام "الگوی اکتشافی" گزارش داده است. به نظر او بر اساس این الگو، کودک با حرکات سریع سرخورده از راست به چپ و برعکس سعی می کند با لبهای خود نوک پستان مادر را بیابد و آن را به دهان بگیرد و شروع به مکیدن کند.
محرک کودک در این حرکت تماس پستان با صورت است. یکی از دلایل اهمیت این الگو بروز مجدد آن به صورت "حرکت چرخشی منفی سر" در کودکانی است که از فقدان مادر رنج می برد.
الگوی اکتشافی بلافاصله بعد از تولد در نوزادان مشاهده می شود. در گزارش شده است که این الگو در جنین سه ماهه نیز قابل مشاهده است. این خود نوعی رفتار گرایشی است که برای نوزادان ارزش حیاتی دارد. در اصطلاح روانکاوی الگوی اکتشافی به این معناست: "من می خواهم این را در خود جای دهم" و اسپیتز این الگو را "رفتار ثباتی" می نامد. به تدریج که طفل بزرگ می شود، جستجوی لمسی (تماسی) جای خود را به جستجوی بصری (غیر تماسی) می دهد که بنا به نظر اسپیتز الگوی اصلی فعالیت ذهنی می شود. عمل تغذیه به طور کلی چه در انسان و چه در حیوان زمینه را برای اجتماعی شدن فرد فراهم
می کند.
بنابراین، واضح است که عمل تغذیه از نظر روانشناسی از اهمیت خاصی برخوردار است، اما این موضوع به اندازه کافی مورد مطالعه قرار نگرفته است. همچنین باید در نظر داشت که الگوی اصلی پذیرش نیز همانند ترس، خشم و شادی اجزایی متضاد دارد و اجزای متضاد آن اعمال طرد، دفع، تف کردن و از این قبیل رفتارهاست.
بعد تنفر یا نفرت
الگوی دفع یا تنفر، بر اساس یک نوع واکنش رهایی است. که موجود زنده به وسیله آن ماده یا شیء را که خورده است، دفع می کند. به تدریج که انسان در رابطه با اشیاء تجربه بیشتری کسب می کند، این الگوی رفتاری هم ممکن است به شکلهای ساده ای چون نگاه کردن یا استشمام کردن و به صورت یک واکنش شرطی ساده بروز نماید. با وجود آن که این الگوی رفتاری یک مکانیسم دفاعی اساسی است و دارای ارزش حیاتی قابل ملاحظه ای می باشد. لکن هنوز به طور منظم مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته داروین یکی از اولین کسانی است که تنفر را تعریف کرده است.
تنفر، در ساده ترین معنا عبارت است از حالتی که ذائقه را آزار می دهد و چون تنفر مورد رنجش می شود همراه با حرکاتی است که هدف آنها کنار زدن عامل آزاردهنده و یا محافظت خود از آن عامل است.
تنفر شدید به صورت حرکاتی در اطراف دهان بروز می کند که درست شبیه حرکات دهان قبل از استفراغ کردن است. در این حالت، دهان کاملاً باز و لب بالا به شدت عقب کشیده می شود. این حرکات فرد را طوری وانمود می کند که گویای وی ارزش نگاه کردن ندارد و یا آن قدر بدقیافه است که باید از دیده ها پنهان شود، تف کردن نشانه ای عمومی برای تنفر یا انزجار است و در حقیقت بیانگر دفع عوامل آزار دهنده از دهان است.
هیجان تنفر در نظر صاحبنظران متقدم، چنان با اهمیت تلقی می شود که مکروگال به وجود غریزه ای به نام غریزه دفع، معتقد بود و آن را با عاطفه ای به نام تنفر همراه می دانست، او اظهار نظر کرده است که احساس تنفر از راه جذب محرکهای چندش آور چشایی و بویایی و یا از راه تماس با مواد لزج، در انسان به وجود می آید. در نوشته های روان کاوی، از این هیجان در مبحث دفع مدفوع و مرحله مقعری رشد جنسی ـ روانی بحث شده است و بیشتر روانکاوان بر این موضوع تاکید دارند که بعضی ویژگیهای شخصیتی چون وسواس، نظم و خسّت، زاده تثبیت رشد در این مرحله از تکامل است.
بعد تعجب یا شگفتی
همه موجودات زنده در جریان زندگی خود به نحوی با محرکهای جدید و نوظهوری مواجه می شوند. در برخورد با چنین محرکهایی، الگوی واکنش را می توان جهت یابی، تکان هیجانی یا تعجب نامید. این واکنشها فقط در مواقعی بروز می کند محرکهای ارزیابی نشده، مبهم، نامعلوم، شدید و ناگهانی وارد عمل می شوند.
احساس تعجب را از جا پریدن را می توان به عنوان نوعی آمادگی موثر بیولوژیکی برای انجام فعالیت بعدی تصور کرد. در این حالت برانگیختگی جسمی افزایش می یابد و تا زمانی که موقعیت جدید به نحوی مورد ارزیابی قرار نگرفته است، تمامی حرکات تحت کنترل قرار می گیرد. هنگامی که محرک ارزیابی شد. احساس تعجب به سرعت به هیجانهای دیگر مدل می شود مثلاً اگر خطری در کار باشد تعجب به ترس تبدیل می شود.
داروین نوشته است که "توجه به تدریج به تعجب و سپس به حالت تحیر و سرگشتگی و سرانجام به نوعی حالت بهت زدگی تبدیل می شود که این احساس هم بسیار شبیه و وابسته به حالت وحشت است." بال می گوید: "هر نوع جلب توجه ناگهانی را باید به معنای نوعی آمادگی کافی دانست و این متضمن حالتی است که تا کشف محرک تکان دهنده ادامه می یابد."
در مورد چگونگی تحول احساس تعجب و یا بازتاب تکامل هیجانی و نحوه اختلاط آن با سایر هیجانها، تحقیقات بسیار کمی صورت گرفته است. یکی از محدود مقاله های نوشته شده در این زمینه، مقاله گرینیکر12 1956 است که هیجان وحشت را مورد بحث قرار داده آن را چنین تعریف کرده است "حالت پیچیده ای از بیم توام با احترام که معمولاً با نوعی احساس بیگانگی یا غربت همراه است."
این مطالعات نشان می دهد که احساس تعجب ممکن است با خصوصیات جسمی دیگری توام باشد و به صورت حالات هیجانی ثابت و معینی بازتاب پیدا کند.
داروین می گوید: که تحسین و تمجید عبارت است از: "احساس تعجب توام با نوعی لذت وتایید."
بعد ترس
در اکثر بحثهای مربوط به هیجان، ترس جای مهمی را به خود اختصاص داده است و حتی آن را به عنوان "علت اصلی اختلالات عصبی" شناخته اند. فروید 1932 . این هیجان شاید از آن جهت اهمیت ویژه ای دارد که در آن "حالت فشار و تخریب به طور بالقوه از نظر مقدار و اهمیت بر حالت زندگی تفوق دارد و معمولاً آمادگی برای بروز واکنشهای اجتنابی بیشتر از آمادگی برای کنشهای اکتسابی است." کمف 1958
شکسپیر در این مورد می گوید:
"از میان همه تمایلات و احساسات بد، ترس منفورترین آنهاست."
ویلیام جیمز در کتاب اصول روانشناسی نکته مهمی را درباره ترس مطرح کرده است او در مقاله ای می نویسد: "در عشر و فلج ناشی از ترس در حیوانات باعث می شود که آنها قادر به نشان دادن واکنش گریز یا دفاع نباشند؛ … در لحظات حساس خطر قدرت دیدن و تفکر کمتر از اوقات فراغت است. با وجود این، باید پذیرفت که به هیچ وجه من توان همه دلایل ترس را بر مبنای انتخاب ارادی توجیه کرد. ترس در شدتهای بسیار زیادتر، نوعی پدیده مرضی است که بیانگر نقص و ضعف ارگانیسم است." پی یرون در سمپرزیوم و تنیبرگ به سال 1928 به طور جدی بر همین نکته تاکید داشت او در این زمینه مثالهایی از پرندگان و حتی بچه گربه هایی می آورد که در اثر ترس ناشی از دست به دست شدن، بی آنکه به آنها آسیبی وارد شده باشد، مردند. پی برون چنین نتیجه می گیرد که هر چند بعضی از تغییرات جسمانی در چنین ترس ممکن است مفید باشد، ولی اغلب آنها بی فایده و بعضی دیگر هم به نظر مضر به حال فرد است.
بعضی از صاحبنظران دیگر در زمینه فیزیولوژی ترس خاطر نشان کرده است که انقباض رگهای خونی سطح بدن، کار یک به وسیله تدافعی را انجام می دهد و از جاری شدن خون زیاد از بدن در اثر زخم ناشی از جنگ و ستیز جلوگیری می کند (بکتریف Bekhterev 1928) کمف 1953 گزارش کرده است که در موقع ترس وقتی که فرد قادر به گریز از منبع خطر یا درد نباشد، نبض بسیار تند و ضعی (نبض غنی یا نبض رقیق) می شود و در ضمن فشار خون بالا می رود، در حالی که در مواقع ترس شدید نبض سریع می شود و فشار خون پایین می آید و همراه با آن ضعف کامل، لرزه یا غش عارض می شود.
اختلالات ابراز هیجان:
1) بی تفاوتی هیجانی بی تفاوتی هیجانی وقتی صورت می گیرد که بیمار بی تفاوتی کاملی نسبت به یک موقعیت نشان می دهد و به گونه ای رفتار می کند که انگار به آن واقعه هیچ اهمیتی نمی دهد.
2) بی اختیاری هیجانی افراد خیلی افسرده و آنهایی که زیاد گریه می کنند در این طبقه قرار می گیرند و در مواقعی بی اختیاری هیجانی صورت می گیرد که شخص به دلیل جزئی و بی دلیل شروع بع گریه یا خنده و خشم و … می کند و معمولاً در ضایعات مغزی مشاهده می شود.
3) ابراز ناکافی عاطفه در این حالت فرد نسبت به موقعیت، عاطفه ناکافی یا نامناسب نشان می دهد. مثلاً بعضی بیماران افسرده، یا مضطرب، موقع صحبت کردن در مورد مطالب جدی لبخندی بی معنی به لب داشته باشند.
4) مسخ شخصیت در این حالت فرد نوسان طبیعی هیجانی را به هنگامن دیدن افراد مورد علاقه، احساس نمی کند. گاهی اوقات این حالت با پاسخ واقعیت نیز همراه است و در چنین حالتی خود احساس می کند محیط تغییر بافته است و غریب به نظر می رسد. منبع شخصیت در افراد افسرده، اسکینر و فرنی و گاهی اوقات افراد عادی صورت می گیرد.
5) هیجانات نامتناسب این حالت زمانی به وجود می آید که شخص نگرشهای متضادی نسبت به یک شخص، عقیده یا عمل پیدا می کند. همه ما نسبت به ؟ عقاید و نگرشهای متضادی داریم، اما یکی از نگرش های ما بر دیگر نگرشها مسلط است.
جزوات کار خانم دکتر بین جمال سال 76-75
بعد انتظار
ارتباط بین انگیزش و هیجان:
یکی از عناصر اصلی در انگیزش، نحوه احساس کردن هاست. هیجان های ما واکنش های غیرعینی13در مقابل محیط می باشند که همراه با پاسخهای عصبی و هورمونی هستند. هیجان ها را واکنش های انطباقی نیز می دانند که روی نحوه فکر کردن ما اثر می گذارند و عموماً تحت عنوان خوشایند یا ناخوشایند تجربه می شوند. اغلب هیجان ها، ما را برانگیخته می کنند، اما هیجان و انگیزش همیشه دارای همپوشی14نیستند. هیجانها اغلب درون ـ وابسته15می باشند. در حالیکه انگیزش هدف گرا یا هدف ـ وابسته16است. افزون بر این، بسیاری از اوقات ما ممکن است در جهت خاص برانگیخته شویم، بدون اینکه هیجانی را احساس کنیم. از طرفی، این دو به هم مربوطند، رفتار ماست به کسی که به او اعتماد داریم و نسبت به کسی که از او می ترسیم متفاوت است، و در مقابل رویدادها وقتی سرحال و خوشحال هستیم و هنگامی که احساس غمگینی یا عصبانیت می کنیم، به طور متفاوت پاسخ می دهیم، به عبارت دیگر، حالات هیجانی، اغلب رفتارها را برانگیخته می کنند. انگیزش و هیجان اغلب به اندازه ای به هم بستگی دارند که تمیز بین آنها مشکل است. ما اغلب به کارهایی دست می زنیم که سبب به وجود آمدن احساس خوشایند در ما می شوند و از انجام اموری اجتناب می ورزیم که سبب به وجود آمدن احساس ناخوشایند در ما می گردند، اما (به عکس) گاهی اوقات هم به کارهایی دست می زنیم، حتی اگر بدانیم نتیجه آن ناشادی است و از انجام کارهایی اجتناب می کنیم، حتی اگر موجب شادی و خوشحالی ما شوند. پژوهشگران با متمرکز ساختن هر چه خود روی واکنش های افراد در مقابل فشار روانی و اختلالات عاطفی افسردگی، به دنبال تبیینی برای چنین ؟؟ می گردند.
انگیزش و هیجان هر دو تحت تاثیر سه نوع عامل هستند: عامل بیولوژیکی17، عامل آموخته18و عامل شناختی19 مثلاً علت غذا خوردن ما به وسیله ترکیبی از احساس های بدنی یا جسماین گرسنگی، در نتیجه نیاز ما به غذاست، تعیین می شود (عامل بیولوژیکی) ترجیح دادن یک نوع غذا بر غذاهای دیگر (عامل آموخته) و اطلاعات ما درباره کیفیت و مغذی بودن غذا (عامل شناختی) است.
گاهی اوقات نیز ما به احساسات مهمی که فکر می کنیم مربوط به موقعیت حاضر باشند، عنوان هیجان می دهیم. در پایان، ترکیب واکنشهای بیولوژیکی، آموخته و شناختی هم روی نحوه فکر کردن ما درباره دنیای اطراف خود، و هم روی نحوه ای که عمل می کنیم، اثر می گذارند.
هیجان و ارتباط غیر کلامی:
هر چند نمی توان احساسات دیگران را مستقیماً دریافت، می توان پیرامون آنان داوری کرد. مثلاً هنگامی که بیان می شود، من هرگز او را اینگونه خشمگین ندیده بودم و یا امروز غمگین به نظر می رسید. چگونه می توان به این گونه طبقه بندی هیجانی دست یافت.
به هر حال غالباً در این مورد از رفتار غیر کلامی افراد، استفاده می شود، مانند حالات رخسار و حرکات بدن که به عنوان شانه هایی قابل اعتماد تلقی می شوند. این نشانه ها ناشی از هیجان این است که مشخص در حال تجربه آن می شوند. نگاه عاشقانه به هیجان اندازه اظهار عشق و یا حتی بیش از آن بازگو کننده احساس فرد است.
دریافت و تفسیر نشانه های غیر کلامی دیگران به هنگامی که دچار هیجان می شوند نیاز به تحقیق دقیق دارد و مهارتهای مشکل را برای آموختن می طلبد. جوامعی که از تظاهر هیجانهای شخصی جلوگیری می کند ما می کند ما می بایستی روشهای ویژه ای را در پیش گیرند. تا افراد خاصه بتوانند هیجانهای ابراز شده خود را به طریقی نشان دهنده این گونه هیجانها معمولاً به صورت رفتارهای تکراری و تشریفاتی متجلی می گردند. نمونه های بارز این گونه تشریفات رفتارهای ویژه مراسم ازدواج و یا سوگواری است. نشانه های غیر کلامی مدتهای به بروز واکنش آشکار و مناسب منجر می شود. بلکه ممکن است به تجربه و هیجان در فرد بینجامد. بنابراین یک کودک می تواند احساس اندوه را در مراسم سوگواری فقط با مشاهده واکنش های غیر کلامی بزرگسالان خود فرا گیرد. همچنین توجه به این نکته بسیار جالب است که هر چند موانع بروز هیجان بیشتر و امکان بروز مستقیم آن کمتر باشد. حتی کوچکترین و عمومی ترین روش تظاهر هیجان به گونه ای اغراق آمیز و پیچیده. در مراسم تشریفات متجلی می شود. باید توجه داشت که چگونگی بیان هیجانها به کیفیت تربیت افراد و نیز فرهنگ آنان بستگی دارد. به عنوان مثال مادران آمریکایی و ژاپنی، فرزندان خود را به گونه ای متفاوت تربیت می کنند، کودک ژاپنی به دلیل تربیت خاص خود هیجانهای خویش را کمتر نشان می دهد و آنرا کنترل می کند، در حالیکه کودک آمریکایی هیجانهای خود را به راحتی نشان می دهد. نتایج پژوهشهای تجربی بر وجود چهارگونه تظاهر هیجان حرکات بدن است که مربوط به حالات وضعیت ها، اشارات و دیگر حرکات بدن می باشد.
پس از بررسی هیجان، البته به گونه ای خلاصه تحقیقاتی را که در این زمینه موجود است می آوریم:
سابقه موضوع تحقیق: "هیجان"
هیجان را به صورتهای گوناگون تعریف کرده اند: "حالت آشفتگی" ؛ "به هم خوردن تعادل ها" "پاسخ شدید" تصادفی و سازمان نیافته به محرک.
با اینکه حالت آرامش؛ نیاز به فرمن، حالت "بهنجار" است، اما به نظر می رسد که در زندگی امروزی حالات هیجانی وجه مشخصه مناسبتری برای مردم است تا نبودن هیجان. در روند جدید زندگی، لزوم درک هیجانها، بعلت اثرهای عمیقی که بر رفتار، شخصیت و سلامتی ما دارند، بیشتر احساس می شود.
هر وقت هیجانی را تجربه می کنیم، قابل توجه ترین جنبه آن احساساتی است که از آن به وجود می آید. تجربه ترس، خشم، دلتنگی یا خوشی احساسی روشن و بی واسطه ای به وجود می آورد و کلاً تنوع جویی در احساسات و تجارب از نیازهای آدمی است.
تحقیقات انجام گرفته در سالهای اخیر در جهان در رابطه با هیجان و هیجان خواهی:
تعداد این قبیل احساسات هیجانی ظاهراً بی شمار است که در زیر به بعضی آنها اشاره شده است:
روانشناس نامی، پروفسور جی. دبلیو، آلپورت (G.W.ALLPORT) در فرهنگ جامع و بستر در حدود دو هزار کلمه پیدا کرد که بر حالات هیجانی احساسات دلالت می کردند، و هر کدام کیفیت خاص خود را دارا بودند. با این همه، وقتی از ما خواسته می شود یک احساس هیجانی را بیان کنیم، متوجه می شویم که مشکل است کاری بیش از نامگذاری به احساسات خود انجام دهیم.
زاکرمن در سال 1979 آزمونی تربیت داد به نام مقیاس هیجان خواهی20 که نام اختصاری SSS را بر خود دارد. تحقیقاتی که با استفاده از مقیاس هیجان خواهی انجام شده نشان می دهد که بین آدمیان از لحاظ هیجان خواهی تفاوتهای زیادی وجود دارد.
جان بی واتسون، بنیانگذار مکتب رفتارگرایی در روانشناس، فهرست محرکهای ایجاد کننده توس جیمز را آزمایش کرد. به کودکان چهار تا شش ماهه جانوران ناآشنایی مانند گربه سیاه، کبوتر، خرگوش، موش سفید، و سگ بزرگی را نشان داد. کودکان واکنش هیجانی نشان ندادند و هیچگونه ترسی نسبت به آتش، مکانهای بلند، یا تاریکی ابراز نکردند. این کودکان به صورت نابهنجار فاقد هیجان نبودند. آنان به سایر محرکها، یعنی به صداهای بلند، درد، و از دست دادن حمایت، واکنش ترسناک خاص نشان می دادند. اما نسبت به محرکهای موجود در فهرست جیمز از نظر هیجانی بی اعتنا بودند. از طریق آزمایشهای وسیعی که در مورد کودکان دارای سنین متفاوت انجام گرفته، ثابت شده است پاسخهای ترس که به وسیله ویلیام جمیز گزارش شده اند اکتسابی هستند نه غریزی.
پدرسون (Pedersen) در مقاله ای 1991 تحت عنوان بهداشت روانی الگوهای هیجان خواهی و استفاده از مواد (یک مطالعه طولی) برای بررسی ثبات طوی بهداشت روانی "بیان داشت که از نمونه ای به تعداد 533 نفر فرد بالغ 18-16 ساله که در طول 20 ماهه مورد مطالعه قرار گرفتند، به علاوه ضرورت پیش بینی دو سازه با توجه به استفاده آتی از مواد ثبات، گزارش شده بهداشت روانی، نسبتاً پایین و اندک بود و به همین ترتیب متغیر پیش بینی کننده ای ضعیف از استفاده آتی از مواد بود. اگر چه ، هیجان خواهی در میزان نسبتاً بالایی از ثبات قرار گرفته بود. به علاوه به ابعاد فرعی متفاوتی از ویژگی پیش بینی کننده ای قوی از استفاده آتی مواد بود، در هر دو جنس عامل عمومی استفاده از مواد بازداری زدایی بود DIS بود. جستجوی هیجان و ماجراجویی IAS مصرف متوسطی از الکل را در پسران پیش بینی کرده جستجوی تجربه ES استفاده از حشیش را در پسران پیش بینی کرد. آنالیز مجزایی آنهایی که محیطی شدیداً در معرض حشیش را جستجو می کند ولی خود مصرف نمی کردند تفاوتهای جالب را میان دو جنس پسر و دختر نشان داده بودند. پسران در این موقعیت نمره هیجانی خواهی همانند سایر بزرگسالان داشتند. اگرچه دختران نمرات بازداری زدایی DIS و ES بالا داشتند و بهداشت روانی آنها در حد پایین قرار داشت.
1. Thriu and Adventure Seeking
2. Experience Seeking
pozin پزین مارکویت در سال 1919 در مقاله ای تحت عنوان "گذری بر قلمرو تنوع طلبی در انتخاب غذای بشر" عنوان می دارند که امریکاییهای بزرگسال تنوع وسیعی در مصرف سوپها، سوداها، میوه ها، سبزیجات که آنها در سال گذشته خورده اند، نشان دادند و در اینجا تعداد 123 نفر بوده است.
تعدادی از انواع مصرف شده برای هر یک از دسته ها به همدیگر همبسته بود. این نتایج حاصل شده منجر به همبستگی چند جانبه حدوده 10% تا 60% شد که نشانگر ثبات و توافق در تنوع طلبی است. هیچ بستگی معنی دار بین تنوع طلبی در انتخاب غذا با سن در محدوده غذاها موجود نیست.
در یک بررسی، سربازان سابق ارتش که دچار آسیب نخاعی بودند برحسب سطوحی از نخاع که ضایعه دیده بود به پنج گروه تقسیم شدند. در یک گروه، ضایعات نزدیک گردن بود (سطح گردنی) و فقط یک شاخه از اعصاب پاراسمپاتیک سالم مانده بود و از دستگاه سمپاتیک هیچگونه تحریک عصبی دریافت نمی شد؛ در گروه دیگر ضایعات در نزدیک پایه نخاع (در نزدیکی استخوان خاجی) بودند و دست کم بخش از تحریک عصبی دستگاههای اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک سالم مانده بود سه گروه دیگر در بین این دو حد قرار داشتند در این پنج گروه در جایی از احساسات بدنی دیده می شد. هر چه محل آسیب بالاتر بود احساس کمتر بود. (در مواردی که نخاع پاره شده باشد، احساسهای برخاسته از قسمتهای پایین تر از نقطه آسیب، به مغز نمی رسد.)
با هر یک از این افراد مصاحبه به عمل آمد تا معلوم شود در موقعیتهای توام با ترس، خشم، اندوه و هیجان جنسی چه احساساتی از خود بروز می دهند. از مصاحبه شونده خواسته می شود و اتفاق هیجان انگیز مشابهی را که یکی قبل از آسیب و دیگری پس از آسیب برای او روی داده بخاطر آورد و آنها را از لحاظ شدت تجربه احساسی مقایسه کند. دیده شده هر چه محل آسیب بالاتر بوده و در نتیجه هر قدر احساس بدنی کمتر بوده کاهش هیجان پذیری به دنبال آسیب بیشتر بوده است. رابطه مشابهی نیز در مورد حالات هیجان جنسی و اندوه دیده شد. محروم شدن از احساس جسمانی به کاهش درخور توجهی در میزان هیجان پذیری منجر می شود.
اظهارات بیمارانی که ضایعات نخاعی آنان در نقطه بالاتری است حاکی از آن است که وقتی موقعیت ایجاب کند، آنان می توانند هیجانی عمل کنند، اما در این مواقع نیز واقعاً هیجانی به آنان دست نمی دهد. (افرادی که نخاع آنها آسیب دیده بود، شدت احساس هیجانی خود را در دوره های پیش از وقوع آسیب و پس از وقوع آن مقایسه کردند. گزارشهای آنان برحسب درجه تغییر رده بندی شد. تغییری در حد میانه رو مثلاً به نظرم حالا احساس کمتری دارم." با نمره 1- (در مورد کاهش) و بانمره 1+ (در موارد افزایش) نشان داده می شود به تغییرات شدید "مثلاً: حالا خیلی خیلی کمتر آن احساس را دارم." نمره -2 و یا 2+ تعلق می گرفت. هرچه آسیب در نقطه بالاتری از نخاع باشد، کاهش هیجان پذیری متعاقب آسیب بیشتر است.) (اقتباس از شاختر Schachter 1971 ، مرجع اصلی هومان Hohmann 1962)
به نظر می رسد برخی حالتهای صورت یک معنای همگانی دارند صرف نظر از اینکه افراد در چه فرهنگی بار آمده باشند. در یک مورد وقتی مردمانی از پنج فرهنگ مختلف (آمریکا، برزیل، شیمی، آرژانتین و ژاپن) عکسهای از تجلی خوشی، خشم، غمناکی، بیزاری، ترس و شگفتی را تماشا کردند، هیجانی را که حالت صورت نماینده آن بود به آسانی شناختند. حتی افراد قبایل دور افتاده و نانویسا که هیچگونه تماسی با فرهنگ غرب نداشتند. (قبایل فور و دانی در گینه نو) قادر بودند علائم صورت را به درستی تشخیص دهند. دانشجویان امریکایی نیز که نوار ویدیویی، تجلیات هیجانی بومیان فور را تماشا کردند حالات هیجانی آنان را درست تشخیص دادند، اگرچه گاهی ترس را با شگفتی اشتباه می کردند. (انجمن 1984)
1. Preliterate 2. fore 3. Dani 4. Ekman
نظریه شناخت در تعدادی از بررسی ها مورد وارسی قرار گرفته است. (رجوع کنید به شافتر وسینگر 1962، مارشال 1976 ، مسلاک 1979) وجه مشترک این بررسی ها تزریق اپی نفرین به افراد بود که معمولاً سبب ؟؟شدن ضربان قلب و تنفس، لرزش عضلات، و احساس "عصبانیت" می شود. آنگاه آزمایشگر اطلاعاتی درباره اثرات اپی نفرین به آزمودنی می داد که دستکاری شده بود. به بعضی افراد گفته می شود که دارو حالت خوشی به وجود خواهد آورد؛ به افراد دیگر گفته می شود که دارو باعث احساس خشم خواهر شد. پس از آنکه آزمودنی از اثرات تزریق اطلاع یافت با فرد دیگری که ظاهراً او هم تحت آزمایش قرار داشت اما در حقیقت همدست آزمایشگر بود در اتاق انتظار می نشست. برحسب آن که به آزمودنی اصلی گفته شده بود که دارو ایجاد خوشی یا حالت خشم می کند، همدست آزمایشگر یا کاری حاکی از خوشحالی می کرد (مانند ساختن هواپیمای کاغذی، بسکتبال بازی کردن با پرتاب کاغذی باطله به درون ظرف آشغال) و یا دست به عملی خشمگینانه می زد (گله مندی از آزمایش، ابراز انزجار از پرسشنامه ای که آزمودنی می بایستی تکمیل کند و در نهایت پاره کردن پرسشنامه و خارج شدن از اتاق). داده های آزمایش حاکی از آن بود که پس از به وجود آمدن حالت انگیختگی فیزیولوژیکی (با تزریق اپی نفرین)، آزمودنیها برحسب اطلاعاتی که در اختیار داشتند برچسب خاص به حالت هیجانی خود می زند. اگر اطلاعات ارائه شده ای فکر را القاء می کرد که تزریق دارو همان احساس خوشی ایجاد می کند آزمودنی بیشتر همین احساس را داشت، و برعکس هرگاه به او گفته شده بود که تزریق باعث احساس خشم می شود همین احساس در او بیشتر نمایان می شد.
وقتی ما اشارات و حرکات قالبی و تظاهر است چهر ای را که در همه آدمیان یکسان نیست مورد توجه قرار می دهیم، برای ما نقش یادگیری در رشد هیجانی کاملاً روشن می شود و متوجه می شویم که این حرکات نشان دهند و مشخص کننده فرهنگ خاصی هستند. اگر تظاهرات چهره ای مربوط به یک هیجان یا چیزی را که تصور می شود یک نوع هیجان است، در نزد ملل مختلف و مثلاً مردم امریکا و چینی ها مقایسه می کنیم نتایج جالبی به دست می آید. بعضی از این تظاهرات هیجانی در هر دو گروه یکسان است ولی تظاهرات هیجانی دیگر در نزد مردم این دو کشور متفاوت می باشد. مثلاً وقتی یک آمریکایی دچار تعجب می شود ابروانش بالا می رود و چشمانش کاملاً باز می شود ولی مردم چنین معمولاً تعجب خود را با در آوردن زبان خود از دهان نشان می دهند و … این نوع تظاهرات هیجانی به وسیله مشاهده تظاهرات مشابه در دیگران کسب شده است و نشان دهنده نقش یادگیری در هیجان می باشد.
معلولین:
سال 1981 را سازمان ملل سال معلولین اعلام کرد در این سال تمام ممالک ؟ همبستگی خود را در حمایت از معلولین و باز ؟؟ و تطابق مجدد آنان با دنیای کار و زندگی اعلام داشتند.
معلولین از جامعه خود چه می خواهند و انتظار آنان از دنیای غیر معلولین چیست؟ مسلماً جز حق حیات و زندگی، یک زندگی مستقل و آزاد و سربلند چیز دیگر نمی باشد. آنان خود را سربار جامعه نمی خواهند و نیازمند ترحم غیر معلول ها نمی دانند، بلکه فقط انتظار درک شدن از جامعه خود و جذب شدن در دنیای کار و فعالیت را دارند و کمی همت از طرف غیرمعلولین و مسئولین لازم است تا این دنیای مناسب و مطلوب برای معلولین فراهم آید.
معلول کیست و معلولیت چیست؟
معلولیت اطاق می شود به ناتوانی در انجام تمام یا قسمتی از ضروریات عادی زندگی فردی و یا اجتماعی به علت وجود یک نقص مادرزادی یا عارض در قوای جسمانی یا روانی و نقصان، اطلاق می شود به هر نوع از بین رفتن سنج و یا ضایعه دیدن بدن از نظر فیزیولوژی یا آناتومی یا قوای مغزی که ممکن است قطعی و دائمی یا برعکس موقتی و گذران باشد و نقصان امکان داد در سطوح مختلف قوای مشخصی دستگاههای بدن به وجود آید. مانند بیان و تفهیم تکلم (Parole , Langage) بینایی، اسکلت و دستگاه نگهدارنده و…
علل معلولیت ها:
علل عمده معلولیتها به قرار زیر است:
1. علل مادرزادی: مانند نقص عضوها و بیماریهای ارثی و مادرزادی.
2. علل عارضی: که خود این علل بر دو گونه اند:
الف: علل تروماتیسمی: مانند تصادفات وسایط نقلیه، حوادث ناشی از کار، اتفاقات و جنگها و …
ب: علل بیماری: مانند تمام بیماریهایی که سیر طولانی و مزمن آنها بالاخره منجر به معلولیت می گردد.
انواع معلولیتها:
1. معلولیتهای حواسی که به ویژه شامل معلولیتهای بینایی و شنوایی هستند.
2. معلولیتهای احشایی که شامل معلولیتهای قلبی، عروقی، تنفسی و کلیوی و … می باشند.
3. معلولیتهای حرکتی که شامل انواع معلولیتهای دستگاه حرکتی و اعصاب است.
4. معلولیتهای روانی که معمولاً در خردسالان و بزرگسالان به طور جداگانه بررسی می شود.
که در این تحقیق سعی بر این بوده که هیجان خواهی در معلولیتهای شماره 1 و شماره 3 بررسی گردد.
معلولیت بینایی:
معلولیت های بینایی در دو گروه عمده نابیناییهای کامل و بیناییهای معیوب طبقه بندی می شود که در نمونه های مورد استفاده این تحقیق از نابینایانی استفاده شد که به طور مادرزادی یا نابینای کامل بودند و یا دچار بینایی معیوب در سطح بسیار بالا بودند، استفاده شده است. اختلال بینایی یک واژه کلی و نشانگر یک ناتوانی در دیدن است و می تواند از لحاظ پزشکی خفیف و قابل اصلاح مانند نزدیک بینی، دوربینی باشد، محوری ممکن است مادرزادی، مانند آب مروارید مادرزادی، سفلیس مادرزادی و … باشد یا اکتسابی مانند تراخم، زخمهای قرینه و … باشد.
تعریف نقص بینایی:
از شایعترین تعاریف نقلیص بینایی به دو دسته می توان اشاره کرد:
1. تعریف قانونی: شامل ارزیابیهایی از حدت دید و میزان دید می باشد که مشخص می کند آیا مشخص مشمول امتیازاتی که قانون برای افراد نابینا معین کرده است می شود یا خیر.
2. تعریف تربیتی: تعداد زیادی از متخصصان به خصوص مربیان آموزشی، طبقه بندی قانونی را ناکافی می دانند و لذا از تعریف آموزشی جانبداری می کنند. از نظر تربیتی افراد نابینا به کسانی اطلاق می شود که نقص بینایی شان به اندازه های شدید است که مجبورند خواندن را به وسیله بریل یا با استفاده از روشهای سمعی (نظیر نوارهای شنوایی) یاد بگیرند.
دو عامل وجود دارد که در صدها مبتلایان را از جنبه های تربیتی از بین 15/0 تا 56/0 درصد هم کمتر نشان می دهد:
اول اینکه نابینایی اصولاً ضایعه ای است که بیشتر مخصوص بزرگسالان است، اغلب برآوردها نشان می دهند که تعداد نابینایان در بین دانش آموزان مدارس یک دهم بزرگسالان است. ثانیاً: این آمار بر اساس تعریف قانونی که از نابینایی به عمل آمده است تهیه شده است. از آن جا که تعداد زیادی از کودکانی که از نظر قانونی نابینا تشخیص داده می شوند، می توانند خطوط چاپی را بخوانند، بنابراین آنها از نظر قانونی نابینا محسوب نمی شوند.
خلاصه تحقیقاتی که در زمینه نابینایی در جهان صورت گرفته است:
ویلیس ( Villis 1972) در یک تحقیق وسیع که در مورد 26433 دانش آموز که از نظر قانونی نابینا تشخیص داده شده بودند، به عمل آورد، کشف کرد که تنها معیارهای قانونی، به معنای آن نیست که مشخص از مقدار بینایی قابل استفاده کاملاً محروم باشد. او دریافت که 52 درصد این دانش آموزان از کتابهایی در سطح ابتدایی استفاده می کردند که دارای خطوط درشت و یا معمولی بوده 3 درصد از کتابهای با خط درشت و الفبای بریل، 21 درصد تنها از بریل و 24 درصد هم از روشهای سمعی (نوار، صفحات) استفاده می کردند.
هیز 1942 ، در گزارشی که در سال 1950 ارائه داده است می گوید که نتوانسته است نکته ای که به ضرر دانش آموزان نابینا باشد در زمینه بهره هوشی، به خصوص درباره هوش کلامی آنان پیدا کند، علاوه بر این اظهار داشته ارتباط چندانی بین سن آغاز ابتلای بینایی و بهره هوشی وجود ندارد.
وسیله سنجش بخصوصی که هیز در بیشتر مطالعات خود به کار برده است تست موقتی هیز ـ بینه است. او این تست را بر اساس تست تجدید نظر شده استنفر بینه 1937 برای نابینایان ساخته است. یکی از محدودیتهای تست هیز ـ بینه این است که اقلام آن برای پایین ترین و بالاترین سطح سنی خیلی استاندارد نیست (لون فلد، 1971)
فرید من و پاسناک (1973) ، در مطالعات خود نشان داده اند که نقص ادراکی نابینایان به خاطر این است که آنها ذاتاً احساس فطرت می کنند. کشف این کودکان نابینا در درک امور انتزاعی عقب مانده تر هستند، به وسیله روانشناس مشهور سوسیمی ژان پیاژه صورت گرفته است. (هت ول 1966) فرید من و پاسناک نیز به کودکان نابینا و بینا آموزشهایی دادند تا بتوانند اشیاء را طبقه بندی کنند. آنها کشف کردند این چنین آموزشهایی توانایی کودکان نابینا و بینا آموزشهایی دادند تا بتوانند اشیاء را طبقه بندی کنند. آنها کشف کردند این چنین آموزشهایی توانایی کودکان نابینا را به اندازه ای افزایش می دهد، که سطح پیشرفتشان با پیشرفت کودکان بینا برابر می شود. پژوهشهای استفنز و همکارانش همچنین نشان دادند که تواناییهای ادراکی کودکان نابینا بعد از آن که بر اساس تئوریهای پیاژه مورد آموزش وسیع قرار می گیرند، بهبود حاصل می کند.
وارن و کوکون21 1973 از مطالعاتی صحبت کرده اند که نشان می دهند افراد نیمه بینا در مقایسه با نابینایان از مسائل سازشی بیشتری برخوردارن. شاید دلیل این امر آن باشد که افراد کم بینا به سبب این که میزان دیدشان آن قدر نیست که بتوانند به راحتی در اطراف حرکت کنند، بنابراین میزان ناکامیشان بیش از نابینایان است. در نتیجه این ناکامی آنها ممکن است از کوشش دست برداشته و به دیگران متکی شوند.
تعدادی از پژوهشها، که اغلب آنها در دانشگاه کورنل انجام گرفته اند نشان داده اند که افراد نابینا در تشخیص برخی از نشانه های موجود در محیط حقیقتاً توانا می باشند (آموتر 1953)22
تحقیقی در مورد تظاهرات هیجانی در یک کودک نابینا:
تظاهرات صوتی و چهره ای هیجان در افراد نابینا و ناشنوا با همین تظاهرات در افرادی که نابینا و ناشنوا نیستند شباهت بسیار دارد. این وضع حتی موقعی که کودک از هنگام تولد کور و کر بوده است و باید طریق امکان شنیدن یا دیدن تظاهرات هیجانی را در کودکان دیگر نداشته صادق است. (اقتناس Perkins Instituion for The Blind )
دلایل دیگری که نشان می دهد عامل بلوغ نقش مهمی را در رشد هیجانی به عهده دارد، از مشاهده تظاهرات چهره ای در کودکان کر و کور به دست آمده است. معمولاً کودکانی که کر و کور به دنیا آمده اند، فرصت کمی (اگر فرصتی داشته باشند) برای کسب رفتار هیجانی از طریق تقلید دیگران دارند. بدون شک این کودکان نمی توانند صدای خنده کودکان دیگر یا بزرگسالان را بشنوند، یا نمی توانند به مانند دیگران ببینند که این صداها چگونه ایجاد می شود. آنها نمی توانند افرادی را که در اثر خشم مشتهای خود را محکم می کنند و نیز تظاهرات چهره ای مختلف هیجان را ببینند. تنها راهی که آنها می توانند با تظاهرات همراه هیجانها آشنا شوند، از طریق حس لامسه است. ولی حتی اگر به این کودکان فرصتی برای آموزش لمس کردن داده نشود، آنها واکنشهای هیجانی را که با واکنشهای هیجانی افراد بهنجار بسیار شبیه است، نشان می دهند. به عنوان مثال رفتار هیجانی دفتر ده ساله ای را که از هنگام تولد نابینا و ناشنوا بود و قادر به یادگیری سخن گفتن یا مراقبت از خود نبوده و در مورد تظاهرات هیجانی نیز آموزشی ندیده است را در نظر می گیریم:
"عروسک کوچکی روی دامن کودک انداخته شد. در این موقع گردن و شانه های او کشیده شد و دهانش به حالت نیمه باز درآمد. چشمان نابینای او کاملاً باز شد و ابروانش بالا رفت و ناگهان دست چپ او برای پیدا کردن عروسک شروع به حرکت کرد. در این موقع حالت و تظاهرات چهره ای او چیزی را نشان می داد که معمولاً ما آن را "توجه ناگهانی" می نامیم.
بعد از چند دقیقه تلاش بیهوده برای به دست آوردن عروسک که در چین لباس ، و گیر کرده بود هر چند گریه نکرد ولی صدایی شبیه ناله از او شنیده شد … بعد ناگهان مانند اینکه ایده ای به ذهنش رسیده باشد، مجدداً حمله را برای پیدا کردن عروسک شروع کرده و این بار از زاویه دیگری به جستجو پرداخت. رفتار او شباهت به رفتار تقل آمیز یا منازعه داشت و تا اندازه ای نیز با خشم خفیف همراه بود. در این موقع بدن خود را چرخاند و دست راست او با بی حوصلگی به صندلی خورد. درست همان وقتی که موفق شد عروسک را پیدا کند، خود را از پشت بر روی صندلی انداخت و پاهای خود در زیرش گذاشت. در این موقع هر دو دست او (چه آنکه عروسک را گرفته بود و چه دست دیگر که آزاد بود) در حالتی که نشان دهنده خوشی او بود بالا گرفت شد و صدای خنده او نیز گواه این خوشحالی بود. بعد خنده مسرت بخش او به لبخندی که دال بر رضایت بود تبدیل شد.23
معلولین حرکتی:
صفات بارز این افراد مشکلات جسمانی یا غیر حسی می باشد. افراد مبتلا به معلولیتهای جسمی کسانی هستند که محدودیتهای فیزیکی غیر جسمی و مسائل بهداشتی شان، به اندازه ای در ساعات حضورشان در مدرسه و یادگیری درسی شان مزاحمت ایجاد می کند که خدمات آموزشها تجهیزات و یا تسهیلات ویژه ای را ایجاب می کند.
در ظرف دو دهه قبل، تعداد مبتلایان به معلولیتهای جسمی در برخی طبقات افزایش یافته است. (بت شاو و دیگران 1986). یکی از دلایل این افزایش ممکن است به خاطر این باشد پیشرفتهایی در تخصیص و خدمات بهداشتی مخصوص کودکان ؟؟ صورت گرفته است که این پیشرفتها، اگرچه توانسته اند در پیشگیری و درمان برخی از بیماریها و اختلالها موثر باشند، اما با جلوگیری از مرگ و میر کودکانی که دچار معلولیتهای جسمی هستند، بر تعدادشان نیز افزوده اند.
یکی از شایعترین علل معلولیتهای جسمی در کودکان و افراد بزرگسال، آسیب و یا ضایعاتی است که در سیستم اعصاب مرکزی یعنی مغز یا طناب نخاعی به وجود می آید. صدمات وارده در مغز ممکن است آن قدر خفیف باشد که نتوان تاثیر آن را بر رفتار فرد تشخیص داد یا آن قدر شدید باشد که فعالیت کودک را به میزان پایینی کاهش دهد.
به طور کلی افراد معلول اغلب با مشکلاتی بیش از مشکل پذیرش خودرو برویند. برای تعداد زیادی از آنها توانایی انجام کارهای مربوط به زندگی روزانه یک معجزه کوچک یا بزرگ به حساب می آید. مثلاً یادگیری راه رفتن ؟؟ ممکن است به برگزاری جشنی منجر شود.
خلاصه تحقیقاتی که در زمینه معلولیت حرکتی در جهان صورت گرفته است:
لازاروس241966 تئوری روانی تنش و توافق را در یک گروه از افراد ناتوان امتحان کرده و تاثیر حمایت اجتماعی، ارزیابی درمان و پاسخ واکنش مثبت را در آنان بررسی نمود. 55 بیمار ناتوان 65-18 سال (میانگین 4/37 را به مدت 3 سال از دو مرکز توان بخش بر مبنای تاریخچه پزشکی و نوع ناتوانی انتخاب و مورد بررسی قرار داد. لازاروس و فولکمن 1984 فشار روانی را به عنوان رابطه مخصوص بین فرد و محیطی که در منابع افراد اضافه و سلامتی او را به خطر می اندازد دانسته اند.
به عقیده کوب 1976 حمایت اجتماعی، توافق را به خصوص در مورد معلولین پرسشنامه توسط پست به آدرس آنها فرستاده شد،5 مورد جواب ندادند یعنی 42 درصد، 35 نفر مرکز و 24 مورد متاهل ، 26 مورد مجرد، 5 مورد طلاق گرفته، 2 مورد همسر فوت کرده بودند. از نظر تحصیلات 46 مورد دبیرستانی، 8 مورد دوره کالج و 2 مورد دانشگاهی بودند. هماهنگی بین سئوالات توسط لیست توافق ارزشیابی شد. نتیجه آزمایش نشان داد افرادی که از حمایتهای اجتماعی و ارتباط با خانواده برخوردار بودند از درجه 3 توافق بالاتری برخوردار بودند و مدت درمان آنان کوتاهتر از دیگران بود و در برابر مسائل ترس کمتری از خود بروز می دادند و توافق افراد متاهل نسبت به افراد مجرد در درجه بالاتری واقع بود.
بررسی توسط هورن و همکارانش بر روی 199 فرد ناتوان که از برنامه های توان بخشی استفاده نموده و نیروی تازه ای گرفته بودند انجام گرفت. سن آنان بالای 18 سال و بیش از 7 روز آموزش دیده بودند. هورن هفت نکته را برای ارزشیابی در نظر گرفت که سه جزء آخر جهت تجزیه و تحلیل به کار می رفت. تاثیر متقابل توافق، عوارض، وابستگی به کارمندان، دستورالعمل، میزان افراد تحت درمان و تاثیرات باقیمانده، که نمرات از 1 (کمترین شدت) تا 4 (بیشترین شدت) بود. این بررسی نشان داد هزینه توان بخشی بیماران بالا بوده و تقریباً از کل هزینه بیماران بستری می باشد.
بلگریو و همکارانش در سال 1984 در بررسی که بر روی افراد معلول انجام دادند متوجه شدند که همکاری افراد سالم در جهت اجرای فعالیتهای مخصوص و به کار گماردن افراد معلول در فعالیتهای اجتماعی و ورزشی راه حل موثری برای کاهش کناره گیری افراد ناتوان است. همچنان که نتیجه این بررسی نشان داد، افراد ناتوان به طور موثری در برابر عکس العملها حساس بوده و برای افزایش عکس العمل اجتماعی فعالیت می نمایند. همچنین بو251983 در تحقیقی که بر روی افراد ناتوان انجام داد گزارش نموده که 14 درصد از زنان سیاهپوست و 3/14 درصد از مردان سیاهپوست به نوعی از ناتوانی عضوی دچار هستند و در مقابل 8/7 درصد زنان و 9/0 درصد از مردان سفیدپوست دچار نوعی از نقص عضو هستند. هدف از این بررسی تحقیق عقیده افراد سفیدپوست سالم نسبت به افراد ناتوان سیاهپوست می باشد. نتیجه آزمون نشان داد که افراد سیاهپوست نسبت به سفیدپوستها ناتوانی را بهتر پذیرفته و در جه اراده آنان در به کار بردن عکس العملهای اجتماعی مساعدتر است.
منابع فارسی :
1) دکتر احمدی – حمید – هیجان احساس و ارتباط غیر کلامی – شیراز – انتشارات راهگشا – 1369
2) اسلامی نسب، علمی – روانشناسی سازگاری (چگونه با خود، طبیعت و اجتماع سازگار شویم) – چاپ اول – تهران – انتشارات بنیاد مستضعفان – 1373
3) براهنی – محمد تقی (مترجم) – ارسنت- ل. هیلگارد (نویسنده)- روانشناسی عمومی – جلد اول (چاپ هشتم) تهران : اننشارات رشد. 1373
4) دکتر بهزاد، محمود، روانشناسی فیزیولوژیک – تهران 1352
5) بیانگرد، اسماعیل و غضنفری، احمد (مترجمان)، جیمز دبلیوکالات (نویسنده) -= روانشناسی فیزیولووژیک، جلد دوم – تهران : انتشارات دانشگاه شاهد . 1373
6) جوادیان، مجتبی (مترجم)، دانیل پی. هالا هان، جیمز . ام. کافمن (نویسندگان) – کودکان استثنایی – مقدمه ای بر آموزشهای ویژه (چاپ سوم)، مشهد : انتشارات آستان قدس رضوی، 1375
7) رمضان زاده، محمود (مترجم)، روبرت پلاچیک (نویسنده) هیجانها: حقایق نظریه کوچک مدل جدید (چاپ چهارم). مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی 1375
8) ساعتچی، محمود (مترجم). نرمال . ل. مان (نویسنده)، اصول روانشناسی. جلد دوم، انتشارات امیرکبیر . (1354) (1349)
9) سید محمدی، (مترجم) حان مارشال ریو (نویسنده)، انگیزش و هیجان . تهران
10) شالچیان، طاهره، آشنایی با اصول روانشناسی، تهران : انتشارات بدر (1370)
11) صنایی، محمود (مترجم)، نرمال . ل. مان (نویسنده)، اصول روانشناسی، تهران : نشر اندیشه 1344
12) عظیمی، سیموس – اصول روانشناسی عمومی. تهران : انتشارات صفار 1371
13) فرجی، ذبیح الله، انگیزش و هیجان، تهران : انتشارات خردمند (1372)
14) قضایی، صمد، معلولیت I (سبب شناسی، پیشگیری، توانبخشی)، (چاپ اول)، تهران :سازمان بهزیستی 1368
15) محی الدین بناب، مهدی (مترجم) ، لیندا لیل (نویسنده)، چکیده روانشناسی، تهران
16) محی الدین بناب، مهدی (مترجم)، آبراهام اسپرلینگ (نویسنده)، روانشناسی روش علمی در شناخت ماهیت آدمی، تهران : انتشارات
17) محی الدین بناب، مهدی، انگیزش و هیجان، تهران : انتشارات دانا. (1374)
18) مرندی، حسن (مترجم) – ریتا اتکین سون، ارنست هیلگارد (نویسندگان)، درآمدی به روانشناسی جلد اول، (چاپ اول) تهران : مرکز نشر دانشگاهی 1368
19) منشی طوسی، محمد تقی (مترجم)، دکترهالین اف فیت (نویسنده)، تربیت بدنی و باز پروری برای رشد، سازگاری و بهبودی معلولیتها، مشهد : آستان قدس رضوی 1366
20) میلانی فر، بهروز، روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنایی (چاپ ششم) – تهران : نشر قومص 1374
منابع لاتین :
1) Miller stere, (1975) , Experimental Design and statistics Richard clay (the chance press) LID
پایان نامه :
سرهندی، طاهری و وحید طالقانی، بنوشد. "مقایسه میزان هیجان خواهی دختران با پسران سنین 15 تا 18 سال." پایان نامه کارشناسی، دانشگاه الزهرا. تابستان 1371
1 – هیجانها روبروت پلاچیک صفحه 48 و 49
2 – هیجانها روبرت پلاچیک ص 46 و ص 47
3 – OSTOW ZANGWILL
4 – ZANGWILL
5 – Intensity galvanic skin reflex
6 – Tension
7 – Resentment
8 – بی دردی برای apathy به کار خواهد رفت.
9 – منظور از جنبشی motor می باشد.
10 . feeling
11 . Schur
12 . greenacre
13. Subjective
14 . Overlap
15 . Inner – Directed
16 . Goal – Directed
17 . Biological
18 . Learned
19 . Coghitive
20 . Sensation seeking
21 . Kocon
22 – کودکان استثنایی ترجمه مجتبی جوادیان ص 481
23 . F.L . Good enough , Expression of the Emotions in a Blind – Deaf child , J. a bn . soc . psychol , 1932 . 27. pp 428 – 433
24 . Lazarus
25 . Bowe
—————
————————————————————
—————
————————————————————