تارا فایل

عدل جاویدان


عدل جاویدان
عدل موبد و اقامه قسط ابدی که هدف از ارسال پیامبران است و قرآن به دان گواهی می دهد، دو مرحله دارد: تشریع و اجرا.
مقصود از مرحله تشریع، ایجاد قوانین عادله است که سعادت بشر را تامین کند. این مرحله، به وسیله پیامبران الهی به ویژه پیامبرگ بزرگ و مقدس اسلام انجام شده و بر دنیای بشریت عرضه گردیده است.
آغاز پیدایش بشر، با آغاز نخستین مرحله تشریع وقانونگذاری همراه بوده و هیچ وقت بشر از راهنمایی غیبی و آسمانی محروم نبوده است. و پیامبران حق این وظیفه را انجام داده اند. این راهنمایان بزرگوار، برای کمک و یاری عقل بشر آمده اند تا بتواند دربرابر نفس و خواهل دل مقاومت کند. تا از استعمار عقل به وسیله دل جلوگیری کنند و عقل را از این زنجیر اسارت نجات بخشند.
مقصود از استعمار عقل آن است که دل آن را برای رسیدن به هدف های حیوانی به کار برد.
دومین مرحله، اجرای قوانین عادله است که از نظر اهمیت، کمتر از مرحله نخستین نیست. چون قانون صحیح اگر به طور صحیح اجرا نشود، نقض غرض از قانون خواهد بود. قانون بایستی به طور طبیعی اجرا شود و مقداری از خود مردم به درستی به صحت آن پایبند باشند و اجرا کنند.
قانونی را که مردم صحت آن را نفهمند، به درد اجرا نمی خورد و عدلی که با فشار اجرا شود و با زور و قلدری پیاده گردد، عدل نخواهد بود.
زور و قلدری، با عدف منافات دارد؛ چون از ظلم و ستم جدا نیست. مردم، بایستی بفهمند که قانون چیست و قانونگذار کیست و سود قانون چه خواهد بود. در این صورت، خودشان مجری قانون خواهند بود.
نیکمردان بایستی بکوشند که زمینه را برای اقامه قسط، و عدل جاویدان آماده سازند. چون همانطور که در اغاز سخن یاد شد،در راه امید، باید کوشید تا بدان رسید؛ آن هم امیدی بزرگ که سرنوشت جهان را برای همیشه دگرگون خواهد ساخت. آماده کردن زمینه، عبارت است از بیدار کردن مردم و هشیار ساختن آن به حقایق و وقایع با رفتار و کردار، نه آن که با سخن دم از عدل بزنیم و در کردار،ظالمانه رفتار کنیم و در ویترین عدل را نشان دهیم و در درون، آتش ظلم را برافروزیم و هدف عدل را مبرر برای وسیله ظلم ادعا کنیم.
عدل موبد روزی به دست برگزیده حق اجرا خواهد شد و رنج و کوشش انبیا، بالاخره به ثمر خواهد رسید.
آماده ساختن زمینه، می تواند تسریع در ظهور برگزیده حق داشته باشد. مجری عدل همگانی، کسی است که برگزیده خدا باشد و بداند که انبیا برای چه آمده اند و چه کرده اند و چه خواسته اند و خدا آنها را برای چه فرستاده است. او بایستی از نظر دانش و بینش، بر بشر برتری داشته باشد. گذشته از علوم الهی، از دانش طبیعی بشر آگاه باشد. عمرا دزار کرده و تجاربی بسیار اندوخته باشد. دوران های بسیاری از تاریخ بشر آگاه باشند. با هزاران گونه از مردم روبه رو شده ، از اخلاق و اطوار و احوال و روحیات خلق جهان، با خبر گردیده باشد.
جنگ ها و صلح ها دیده، مقاومت ها و پایداریها، شکست هاو پیروزیها، تسلیم ها و طغیان ها، از برابر چشمش گذشته باشد و کیفیت اجرای عدل موبد جهانی را در همه زمان ها و نقاط مختلف جهان،در کشورهای بزرگ و کوچک و ملت های گوناگون عالم، در نظر بگیرد.
شاید یکی از علل غیبت و طول عمر حضرت قائم آل محمد نیز، همین باشد؛ چون حضرتش بیکار نمی نشیند که تماشاچی باشد، تا روز قیام برسد. وجود شریفش همیشه مورد عنایات خاصه الهی قرار دارد و در ترقی و تکامل است و در دریاهای علم و معرفت غوطه وراست.ساعت به ساعت، تجربه می اندوزد و از خدای بزرگ، دانش می آموزد.
علوم بشری ناقص است و نمی تواند محیط به همه چیز جهان و به همه جهانیان باشد، از زمان های آینده و از مردم آینده آگاهی ندارد و نمی تواند اطلاع کافی داشته باشد.
تنها علم خدایی است که از زمان های آینده و از مردم آینده آگاهی دارد، و شاگردان مکتب الهی می توانند از همه جا و همه چیز و از همه کس اطلاع حاصل کنند و راه اجرا و پیاد کردن قوانین عدل را به خوبی می دانند. برای این مردم، انسان موجود شناخته شده خواهد بود و انسان ناشناس، نزد شاگردان مکتب حق مفهومی ندارد؛ چون همه چیز در این مکتب شناخته شده خواهد بود.

عقل بشر در استخدام دل
عقل بشر که بایستی راهنمایی او باشد در استخدام دلش است. دل است که عقل را استثمار می کند و آن را بیگار می گیرد و به سوی برآوردن خواسته ای روانه می سازد و عقلی که نماینده جنبه انسانی بشر است، در خدمت جنبه حیوانی او به سر می برد.
بایستی به کمک عقل شتافت و وی را از استخدام و بیگاری نجات بخشید دل را مطیع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حقدار برسد. چون حق عقل فرماندهی است نه فرمانبری. مهر ایزدی و رحمت الهی این کمک را فراهم کرده و نیکمردانی را فرستاده تا به کمک عقل بشتابند و وی را از بردگی وجانور دو پا و راست قامت، رهایی بخشند، تا کارگر شهرت و برده غضب نباشد، و انحراف به سوی چپ و راست نداشته باشد.
راه انسان را ادامه دهدو بس. راهی را که خودش برمی گزیند از راستگرایی و شهوت به دور است و از چپ گرایی و غضب برکنار.
این جاست که رحمت الهی حضرت مهدی را می ‍فرستد تا عقل بشر را یاری کند و وی را از اسارت و بردگی نجات دهد و جامعه انسانی تشکیل شود و عدل جهانی برقرار گردد.
ویژگی حضرت مهدی آن است که ظهورش با قدرت همراه است، تا بتواند قدرت های بزرگ ضد انسانی را بکود، خواه قدرت چپ، خواه قدرت راست، خواه قدرتی که به نام انسان تشکیل شده باشد. چون جهان در دست این سه قدرت است؛ یکی مظهر شهوت و دیگری مظهر غضب و سومی مظهر هر دو، که هر سه قدرت، حیوانی هستند و از قدرت انسانی به دور.
نظریه مهدی
انسان کامل و مقدسی که رهبری جهان را به دست خواهد گرفت و به کمک عقل بشر خواهد شتافت و برپا دارنده عدالت ابدی و جهانی خواهد بود، در زبان دانش و معرفت "مهدی" نامیده شده است.
آیا این نام را اسلام برای حضرتش نهاده است؟ آری.
مهدی، کسی است که ظلم و ستم را از جهان برکند، و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد برای همیشه آکنده سازد.
نظریه مهدی، سمبل مبارزه با ظلم و بیدادگری وبرانداختن ستمکاری از صفحه گیتی است چنانچه در گذشته یاد شد، این نظریه از امیدهای اصلی و اجتماعی بشر بوده و هست و در کانون نهاد هر کس، چنین امیدی موجود است، و حضرت مهدی نور این امید است.
همه ادیان و مذاهب بشری بدان خبر داده و کسی را نام برده اند که او مهدی خواهد بود..
ازمیانی پیغمبر در تورات از جنگی عظیم و جهانی خبر می دهد که دو سوم مردم زمین را نابود می کند. سپس پادشاه عادلی آید و جهان را اصلاح فرماید.
زیور داود، از آمدن مصلحی نوید می دهد که دریا تا دریا را داد کند و جمیع امت های جهان اطاعتش کنند.
یهودان و جهودان "عُزیز" نبی را مهدی می دانند.
مسیحیان و ترسایان، "مسیح" را مهدی می خوانند.
نزد گبران و زردتشتیان، "بهرام" است که فرزند سوم زرتشت و یا "سوشنانت" که جهان را پر از پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک خواهد کرد.
بودائیان و برهمائیان که 220 فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پیشوای خود را دارند.
ایرانیان باستان، "کیخسرو" را منتظر بودند.می گفتند روی نهان کرده و بازخواهد آمد.
ولی هیچ یک از ادیان گذشته مانند اسلام، نظریه "مهدی" را محکم و استوار نساخت. نه تنها پیروان خود را به وجود مهدی مژده داد؛ پیروان مذاهب دیگر را متوجه این نظریه نمود و آگاه ساخت که در مذهب خودشان، اصل وجود مهدی ثابت است.
و این یکی از حق های بزرگ اسلام بر جامعه بشریت است.
آری، عدل موبد از ارمغان های اسلام برای اجتماع بشری است.
حکومت واحد جهانی، از ارمغان های اسلام است.
الغای تبعیض های نژادی و بیان مسافات خلق، از ارمغان ها اسلام استو.
الغای طبقات اجتماع و برتری های قومی و ملی، از ارمغان های اسلام است.
اینک بایستی به کاوش پرداخت و تا معلوممان شود که مهدی کیست و چگونه کسی است و بایستی چگونه باشد.
ضرورت عدالت
عدالت طلبی در فطرت انسان ریشه دارد و آرمان مشترک همه انسان ها و جوامع شناخته می شود.
اگر بخواهیم از منظر اهداف مکاتب گوناگون به طبقه بندی مسائل اساسی اجتماعی بپردازیم باید عدالت را در زمره بنیادی ترین نیازهای عمومی قرار دهیم و اشتراک نظر اکثراندیشمندان در زمینه "ضرورت عدالت" را یادآور شویم البته امروزه در جهان غرب دیدگاه هایی هم مطرح می شود که عدالت طلبی را در تعارض با تکامل اجتماعی و مانع از دست یابی به رشد و توسعه پایدار معرفی می کنند.
بدون شک رمز جهان پذیر شدن "عدالت" به تاکید فراگیر ادیان الهی بر ضرورت عدالت و تلاش های گسترده پیامبران برای تحقق آن در طول تاریخ باز می گردد. و در این راستا، بشر وامدار پیامبران و موحدان است.
حضرت آیت الله خامنه ای در سخنانی با اشاره به مجاهدت پیامبران در راه اهداف والای بشری می فرماید:
انبیا و منادیان حق امروز زنده اند، و هدف هایی که در بشر دنبال می کردند، با رفتن انها نمرد و به تدریج هدف هایشان در واقعیت و جریان تاریخ تحقق یافت.
امروز می بینید که در دنیا، ندای عدالت و آزادی هست و روشنفکران عالم، هدف هایی را به عنوان هدف های عالی اسم می آورند که این همان هدف های انبیاست، گر چه خود ندانند که از کیست.
آموزه های دینی و سیره معصومین مبین ضرورت انکار ناپذیر عدالت است. امام علی (ع) در هنگام بیعت مردم با ایشان، دلیل پذیرش خلافت را رسالت دانایان در برپایی عدالت دانسته و می فرماید:
آگاه باشید سوگند به خدایی که شکافنده دانه و خالق انسان است، اگر حضور بیعت کنندگان حاضر در صحنه نبود و با وجود یاران و همراهان، حجت تمام نمی شد و اگر عهد و پیمان خدای یکتا از دانایان نبود که نباید بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم رضایت دهند، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم و جام آفرینش را به جام اولین آن سیراب می کردم.
امام خمینی در سخنانی با اشاره به سیره عدالت خواهی پیامبران، ضرورت پیگیری اصل عدالت را گوشزد کرده و می فرماید:
این سیره مستمر انبیا باید در کسانی که خودشان را تابع انبیا می دانند نیز باقی باشد. حکومت اسلام باید اقامه عدل بکند و ما اگر تابع اسلام هستیم و تابع انبیا هستیم، این سیره مستمر انبیا بوده است و اگر تا ابد هم فرض کنید، انبیا بیایند، باز همین است، باز جهات معنوی بشر تا اندازه ای که بشر لایق است ادامه اقامه عدل در بین بشر و کوتاه کردن دست ستم گران است.
در همین زمینه حضرت آیت الله خامنه ای همواره توجه به اصل عدالت و ایجاد قسط و داد در کشوررا ضروری دانسته و عدالت اجتماعی را در راس سیاست های کلان نظام اسلامی تلقی کرده اند. ایشان مسئولان کشور را به "تقسیم بهینه منابع و امکانات عمومی، دریافت مالیات بر حسب خودداری از درامد، حمایت جدی و قانونی از قشرهای مستضعف جامعه در زمینه های مربوط به خدمات دولت و قوه قضائیه و بذل توجه و کمک بیشتر به مناطق محروم فراخوانده اند.
جایگاه عدالت در اسلام
عدل در اسلام- از دیدگاه شیعه- یکی از اصول دین است و زیربنا و فلسفه فروع مکتب محسوب می شود. مباحث علمی و عملی عدالت به ویژه در فرایند توسعه وسازندگی اجتماعی، در وهله نخست از قرآن و سخنان پیامبر اکرم و سیره عملی آن حضرت سرچشمه می گیرد، سپس از زبان رسای امام علی (ع) تفسیر شد و در طول پنج سال خلافت ایشان، الگوی عینی و عملی آن برای جهانیان ترسیم گردیده است.
با وجود آموزه های دینی در خصوص قسط و عدل، فیلسوفان و اندیشمندان مسلمان درباه نقش و جایگاه دقیق عدالت با یکدیگر اختلاف نظر دارند. گروهی از آنان "قسط و عدل" را آرمان نهایی زندگی اجتماعی می شمارند و مهمترین رسالت مسئولان جامعه اسلامی را کوشش برای برپایی قسط در میان مردم می دانند، اما گروه دیگر، عدالت را تنها وسیله ای برای وصول به اهداف و آرمان های ارزشی جامعه تلقی می کنند و در مقایسه با هدف نهایی جامعه اسلامی، آن را مقدمه و از لوازم اولیه تحقق هدف می دانند. اینان به طور کلی،استقرار عدالت اجتماعی را در ردیف دیگر سیاست ها و خط مشی های کلان نظام اسلامی قرار می دهند و برای آن هیچگونه اولویت ویژه ای قائل نیستند.
بر اساس نظر نخست، مسئولان و برنامه ریزان جامعه اسلامی باید همواره در بسیج امکانات و هدایت سیاست ها و برنامه های دراز مدت نظام، عدالت را در نظر داشته باشند، همچنین در صورت عارض هر یک از اصول و ارزش ها با اصل عدالت، باید عدالت را بر انها مقدم داشت و نظام اجتماعی را بر اساس رجحان دادن اصل عدالت و اولویت بخشیدن به قسط و داد سامان دهی کرد.
هدف اصیل در حقوق اسلام، اقامه عدل درجامعه بشری است و تنها اصلی که به صورت مطلق بدون کمترین قید و شرطی مطرح است، اصل عدالت است. اصل عدالت، اصول دیگر مانند آزادی، مساوات و … را شکل می دهد؛ بدین معنا که آزادی از نظر اسلام تا آنجا محترم است که با اصل عدالت در تضاد نباشد و هر گاه اصلی در تعارض با اصل عدالت قرار گیرد، عدالت مقدم خواهد بود. ممکن است گفته شود که عدالت نیز گاهی تحت الشعاع ارزش های دیگر قرار می گیرد برای مثال در جایی که دادن حق فردی با مصالح اجتماعی در تعارض باشد، برای حفظ نظم، از اجرای عدالت درباره فرد صرفنظر می شود. پاسخ این است که در چنین مواردی، حقوق فردی تحت الشعاع تکالیف اجتماعی قرار گرفته است، یعنی به دلیل وابستگی سعادت فرد به سعادت جامعه، بخشی از قوق شخصی او برای تامین مصالح مهم تری که برای خود او نیز ضروری است و بدون آن ممکن است منافع مهمتری را از دست بدهد، فدا می شود؛ پس خود این عمل از مصادیق عدالت است نه معارض با آن.
حال اگر بر پایه نظر دوم، عدالت را هم در ردیف سایر اصول ارزشی و انسانی جامعه انسانی بدانیم. دیگر نمی توان مسئولان را ملزم ساخت که در هر شرایطی عدالت را بر اصول دیگر مقدم بدارند. زیرا ممکن است در مواردی حفظ نظم و انضباط، رعایت منافع اکثریت و دفاع از حقوق و آزادی های فردی بر اجرای عدالت ترجیح یابد. در این فرض، عدالت یک راهکار اجتماعی برای دست یافتن به اهداف توسعه تلقی شناخته می شود که در صورت تعارض با دیگر راهکارها یا ارکان توسعه، می توان برای مدتی از آن چشم پوشید.
شایان ذکر است که مناقشه علمی و فکری درباره جایگاه عدالت در نظام اجتماعی اسلام، در اندیشه برخی پژوهشگران تحت عنوان "عدالت" هدف یا وسیله مطرح شده است. از آن جمله، استاد شهید مطهری است که به تحقق و بررسی نظریه های گوناگون در این زمینه پرداخت است. ایشان این موضوع را از زاویه شناخت " هدف نبوت ها و بعثت ها" مورد مطالعه قرار داده و با نقد و ارزیابی برخی دیدگاه ها. نظر نهایی خویش را مطرح کرده است.
از دیدگاه استاد مطهری، قرآن کریم دو هدف اصلی برای پیامبران معرفی کرده و آموز ه های پیام آوران الهی را مقدمه ای برای دست یافتن به این دو هدف دانسته است.
ای پیامبر، ما تو را گواه و نوید دهنده و دعوت کننده به سوی خدا به اذن پروردگار و چراغی فروزان فرستادیم.
عدل عالمگیر
از خواسته های فطری بشر، آزادی در سفر و در حضر است، به جا که می خواهد بتواند برود و هر جا که می خواهد بماند، بتواند بماند. این خواسته در این زمان انجام پذیر نیست.
تعدد کشورها، مرزهای جغرافیایی، قدرتهای گوناگون، مانع رسیدن بشر، بدین خواسته فطری اش است.
سفر. گذرنامه می خواهد، اذن خروج می خواهد تابتوان از مرز هوایی یا دریایی و یا زمینی خارج شد.
به هیچ کشور نمی توان داخل شد، مگر آن که حکومتش اجازه دهد و گذرنامه را ویزاکنند. خارجیان حق ندارند، بدون اجازه دولت، در کشوری سکونت کنند، حق ندارند در آن کشور به کار پردازند و زندگی کنند، مگر آن که از دولت اجازه بگیرند و پروانه کسب داشته باشند.
این خواسته بشر، در عدل عالمگیر و حکومت واحدجهانی، تحقق پذیر است و به یقین روزی خواهد رسید که بشر بدین خواسته می رسد؛ چون خواسته همگانی است و امکان پذیر.
مرزها برداشته خواهد شد، کشورها، کشوری واحد خواهند شد. دولت ها و حکومت ها حکومتی یگانه خواهند شد، و شرق و غرب در اختیار همه افراد قرار خواهد گرفت.
از خواسته های فطری بشر، مساوات نژادی و عنصری است، تا سپید بر سیاه برتری نداشته باشد، تا اروپایی بر آفریقایی تسلط نداشته باشد. تا عرب بر عجم، فارس بر ترک، پارسی بر هندی تقدم نجوید.
این خواسته نیز در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی محقق می شود؛ چون خواسته همگانی است و امکان پذیر.
از خواسته های طبیعی بشر، مساوات فقیر است با غنی این خواسته نیز در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی، تحقق پذیر است.
الغای سلطه قوی بر ضعیف و مساوات آنها در حقوق، از خواسته های همگانی خلق است و در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی محقق می شود. عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی، آرمان خلق عالم است.
حکومتی که پایه اش بر عدل و داد، نهاده شده است.
این حکومت، حد و مرز نداردو بشر را از زندانی شدن در شهری و یا در کشوری نجات خواهد داد.
مرزهای کشورها برای انسانها، طبیعی نیست و مصنوعی است و ساخته شده دولتهاست، نه خلق مردم.
در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی، تبعیضات نژادی وجود دارد، چون حکومت مردم است نه حکومت نژاد و نه حکومت گروهی خاص. عدل عالمگیر، قوی و ضعیف نمی شناسد، ضعیف از مردم است، چنانچه قوی نیز از مردم است و هر دو با یکدیگر مساوات دارند.
حکومت واحد جهانی حکومت یک تن نیست، حکومت یک حزب نیست، حکومت خلق است و قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب و نه در دست یک تن یا چند تن.
مرزبندی کشورها و تبعیضات نژادی به سود دولت هاست و نه به سود مردم.
این پدیده ها از کوتاهی فکر ریشه می گیرد هنگامی که زمامداران بشر، انسان های کامل شدند، این پدیده ها از جهان زدوده می شود.
چه وقت؟ وقتی حضرت مهدی بیاید و عدل عالمگیر را برپا کند و آن را برای خلق جهان ارزانی بدارد و خلق را به خواسته اش برساند.
حضرتش در این حکومت مانند یکی از مردم جا دارد و زندگانی می کند و راهنما و مجری قانون است.
عدل عالمگیر به وسیله زور و قدرت امکان پذیر نیست و حکومت زور بر فرض برقرار شدن دوامی نخواهد یافت. حکومت زور ماندنی نیست و از میان خواهد رفت.
حکومت جهانی، بشری است، حکومت ملی نیست و اختصاص به نژاد و عنصری ندارد و ملتی را بر ملت دیگر ترجیح نمی دهد.
جهان از نظر خواسته و اخلاق و عادات و افکار و رفتار و پسند و ناپسند، متباین هستند؛ پسندیده نزد مردمی، ناپسند، نزد مردم دیگر است.
سالیان درزای است که فکر حکومت واحد جهانی در مغز دانشوران و متفکران بشر راه یافته و نخستین گام برای آنها پس از جنگ جهانی اول به صورت "جامعه ملل" برداشته شد، ولی به عللی چند نتوانست کاری انجام دهد که یکی از آن علل فقدان قوه مجریه بود. در نتیجه، موسولینی رهبر کشور ایتالیا با خونریزی کشور حبشه را بلعید و جامعه ملل نتوانست از آن جلوگیری کند.
حکومت واحد جهانی، تحقق پذیر نیست، مگر در صورتی که ملت ها خواستار آن باشند و آن وقتی است که عدل عالمگیر به وسیله حاکم عادلی برقرار شود این حکومت، مطلوب طبیعی و عقلی همه افراد بشر خواهد بود، وبدون خونریزی دستگاه های امنیتی است.
این حکومت که در کشوری برقرار گردد و عدل در آن پیاده شود، ملت های همسایه از آن آگاه می شوند و یکی پس از دیگری، الحاق خود را بدان اعلام می داند. کشورهای دور دست که از آن آگاه شدند، بدان محلق می شوند و در جرگه دولت های مشترک العداله داخل می شوند. عدالت، از تعصب نژادی مطلوبتر است.
عدل عالمگیر عدل سه بعدی است:
عدل دولت بر ملت، عدل ملت بر ملت، عدل ملت بر دولت.
عدل دولت بر ملت، عبارت است از عدم تخلف از قانون، که فاقد زورگویی و استثمار ملی خواهد بود و قانونش قانونی است که به تصویب الهی رسیده باشد، خدایی که همه افراد بشر را می شناسد و به خصوصیات همگان آگاه است.
عدل دولت بر ملت، مانندحکومت علی ولی حکومت آن حضرت پایدار نماند. چون فاقد بعد سوم بود که عدل ملت بر دولت باشد.
آیا ناکثین و قاسطین و مارقین عدالت پیشه بودند؟!
آیا اهل کوفه، با علی (ع) به عدالت رفتار کردند؟ و راهنمایی های حضرتش را برای جنگ و صلح به کار بستند؟
عدل ملت بر ملت، وقتی محقق می شود که ظلم وستم شخصی از میان افراد ملت بیرون رود. عدل ملت بر ملت، برقراری راستگویی و درستکاری در میان خود افراد این است که هیچ یک ازآنها در نهان و آشکار به دگری ظلم نکند و ستمی روا ندارد.
این است تکامل ملی و رشد افراد نیست ولی ابدی است.
در این حکومت، مرزهای مصنوعی جغرافیایی که دولتها تاسیس کرده اند برداشته می شوند و حکومت های نژادی و منطقه ای به هر شکلی که باشند از میان می روند دیکتاتوری سیاه، دیکتاتوری سرخ، حکومت اکثریت به نام دموکراسی، در این حکومت حل می شوند. آنچه که بایستی به سراغش رفت، بعد سوم عدالت است که عدل ملت بر ملت باشد؛ یعنی گسترش عدل در میان خلق و آن در صورتی است که وجدان انسانی فرد بر او قاضی و حاکم باشد و خود، پلیس خود باشد تا از ارتکاب جرم و گناه دوری کند و این حقیقت به جز ایمان به خدا، راه دگری ندارد.
خدای عادل روز واپسین را در انتظار نیکوکاران و گهنکاران قرار داده است و مقصود از حکومت مذهب همین استو جز این نیست که پایه اش بر بعدهای سه گانه عدالت برقرار باشد و پایه آن بر ایمان به مبدا و معاد.
حکومت مذهب، حکومت خود است بر خود، و دموکراتیک ترین حکومت هاست چنانچه در حکومت حضرت علی دیده شد. لازم نیست که بعد سوم عدالت همگانی شود و همه افراد بشر چنان باشند همان اندازه که بخشی از مردم چنین شدند و شماره آنها به عددی برسد که بتوانند پرچم عدل را در زیر سایه حاکمی عادل در اهتراز درآورند، آغاز عدل عالمگیر در جهان بشریت خواهد بود.
حضرت مهدی، پرچم عدل را در جهان خواهد برافراشت و خوشبختی و آسایش همگانی خلق جهان را برای همیشه، تامین خواهد کرد.
و آن وقتی است که شماره یاران باوفایش به عددی که مورد احتیاج است برسد و مردانی نیکوکار در زیر سایه بزرگمردی بزرگوار قرارگیرند.
حکومت الهی در جهان
شماره حکومت های الهی که تاکنون در جهان تشکیل شده، بسیار ناچیز است و قابل قیاس با شماره حکومت های بشری نیست.
شماره حکومت های بشری از میلیون ها متجاوز است، در حالی که شماره حکومت های الهی از سه عدد تجاوز نمی کند و دوام نیافته است. چون بشر لیاقت این حکومت ها را نداشته و فاقد بعد سوم آن بوده عدل ملت بر ملت و عدل ملت بر دولت.
تاسیس حکومت الهی و دوام آن، روزی است که بشر لیاقت آن را داشته باشد و بعد سوم و دوم عدالت را دارا باشد و قرآن از آن خبر می دهد و از آن به "عباد صالحون" تعبیر می کند.
و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر آن الارض یرثها عبادی الصالحون
عباد الصالحون- که وراث زمینند- همان مردمی هستند که دارای بعد سوم و دوم عدالت هستند. در نتیجه، حکومت الهی سه بعدی و عدل عالمگیر در جهان برپا می شود و ابدی و جاودان می گردد. از لفظ ارض، استفاده می شود که نخستین حکومت الهی در جهان که پس از توفان نوح تشکیل گردید، حکومت حضرت یوسف پیغمبر در مصر بود. این حکومت، محبوب ترین و پاکیزه ترین حکومت های سرزمین مصربود.
دومین حکومت الهی در جهان، حکومت "طالوت" براسرائیلیان بود. طالوت، کسی بود که از سوی خدا به فرمانفرمایی اسرائیلیان منصوب گردید. بزرگمردی بود بسیار دانشمند، قوی و شجاع و از اسرار نهانی جهان آگاه بود.
سومین حکومت الهی در جهان، حکومت حضرت علی بود که فقدان بعد دوم و سوم در مردم، موجب شد که حضرتش را بکشند و مورد نفرین آن حضرت قرار گیرند، نفرین آن حضرت چنین بود:
"پروردگارا مرا از این مردم بگیر." که شوم ترین نفرین در تاریخ بود.
آنچه که در این حکومت های سه گانهی الهی جلب نظر می کند، سه گونه بودن این حکومت هاست که هر کدام رنگ خاصی داشتند. از این استفاده می شود که حکومت عدل و حکومت الهی، رنگ خاص و شکل مخصوصی ندارد، و قوام آن حکومت به عدل است و بس، به شکلی که حکومت اداره شود. خواه جمهوری باشد، خواه سلطنتی، خواه دارای مجلس سنا و شورا باشد، خواه نباشد، مقصود، اقامه قسط و برپایی عدل است و بس.
این حکومت های سه گانه، سه رنگ بودند، ولی در حقیقت یک رنگ داشتند و آن رنگ عدالت بود که هر سه رنگ، در آن قرار داشت.
یوسف در حکومت مصر، پادشاه نبود، چون به صریح آن، پادشاه مصر کس دیگری بود. یوسف، فرمانفرمای مصر بود، ولی دیکتاتور و خودکامه نبود، حکومتش دموکراسی نبود، چون دموکراسی، حکومت اکثریت است و اقلیت در آن محروم و محکوم اکثریت است.
حکومت یوسف، حکومت عدل بود که حکومت همه ملت است.
طالوت در حکومتش پادشاه بود و سلطنتش انتصابی بود و از جانب خدا منصوب شده بود، و فرماندهی جنگ را شخصا به عهده گرفت و پیروز شد و نبوغ نظامی خود را نشان داد، و ذلت و خواری را از اسرائیلیان گرفت و عزت و سربلندی را به آنها ارزانی داشت.
آری، حکومت عدل، عزت و سربلندی می آورد.
حضرت علی حکومتش انتخابی بود و تنها کسی که در میان خلفای راشدین که دراثر انتخاب عمومی به حکومت رسید، حضرتش انتخاب شد سپس با او بیعت کردند.
خلفای سه گانه که پیش از آن حضرت حکومت کردند، با بیعت به حکومت رسیدند، آن هم بیعتی که نهانی میان چند نفر قرارش گذاشته شده بود.
انتخابی بودن حکومت حضرت علی از نظر مردم است، وگرنه حضرتش از سوی خدای بشر به فرماندهی کون و مکان نصب شده بود و ولایت تکوینی و تشریعی در اختیارش بود و پذیرش حکومت ظاهری، برای اقامه عدل بود. حضرت علی خودش عدل بود که به صورت بشر درآمده بود.
حکومت حضرت مهدی، چهارمین حکومت الهی در جهان است و حکومت حضرتش، عین حکومت پدرش حضرت علی است، با این تفاوت:
حکومت پدرش علی، محدود به زمان و مکان و موقتی بود، چون بشر آن روز ابعاد ثلاثه عدالت را نداشتند.
ولی حکومت حضرت مهدی، حکومت جهانی و جاویدانی است، چون بشر در آن زمان دارای بعدهای دوم و سوم عدالت هستند که به تعبیر قرآن "عباد صالحین" نامیده شده اند.
حکومت مهدی مانند حکومت پدرش علی از انتخاب برخوردار است، ولی نه انتخاب اصحاب وحل و عقد و نه انتخاب مردم یک کشور، بلکه انتخاب مردم جهان، و انتخاش مشتمل بر دو مرحله است: انتخاب نوعی و شخصی.
انتخاب نوعی هم اکنون محقق است که همه مردم جهان آرزوی ظهورش را دارند. انتخاب شخصی، پس از ظهور آن حضرت واقع می شود.
از ویژگی های حکومت الهی حضرت مهدی، پیروزی بدون خونریزی است. و حمام خونی که جهانگیران جهان از قبیل اسکندر و چنگیز و تیمور برای کشورگشایی به پا کردند، در حکومت جهانی حضرت مهدی منتفی است.
حکومت حضرت مهدی، جهانگیری و جهانگشایی نیست، بلکه جهانبانی و جهانمداری است و این ویژه حکومت های الهی است که در هر سه حکومت ها تحقق داشته و قدرت حکومت، با مهر و رحمت همراه بوده است.
به یقین روزی خواهد رسید که حکومت حضرت مهدی، جهان و جهانیان را زیر پوشش خود قرار خواهد داد و بدون آن که خونریزی در کار باشد، بشر به حسب فطرت از آغاز پیدایش خود، خواهان برپایی عدل بوده و هست ولی این خواسته فطری، برای برپایی حکومت عدل کافی نیست.
چنانچه حکومت عدل را با زور سرنیزه نمی شود به پا کرد، چون ظلم به جز ظلم نخواهد زایید و قداست هدف، مبرر به وسیله نخواهد بود. ولی هنگامی که خواسته فطری بر اشتداد پذیرفت و به مرتبه شوق رسید و فاعلیت پیدا کرد، آن وقت است که زمینه برپایی حکومت عدل عالمگیر مهدی آماده شده است.
اشتداد خواسته فطری بشر، وقتی است که ظلم وستم بسیار شود و بشر از آن به تنگ آید تا خواسته فطری او فاعلیت پیدا کند و او را برانگیزد که شب و روز در راه پیدا کردن عدل گام بردارد و موانع رسیدن به آن را یکان یکان از میان بردارد، تا به هدف برسد. در این هنگام، قائدی توانا و بزرگوار شناخته شده، قدم در میان خواهد گذارد و حکومت عدل را برپا خواهد کرد.
و نخستین حکومت عدل در نقطه ای از جهان برپا خواهد شد و درخشندگی پیدا خواهد کرد و همسایگان از آن آگاه خواهند شد. یکان یکان به سویش می شتابند و الحاق خود را به حکومتش اعلام می دارند. نوبت به جهانیان می رسد و ملت های جهان از آن استقبال می کنند و با جان و دل می خواهند که در ظل حکومتش قرار گیرند.
چنین حکومتی درست بر خلاف جانگیری جهانگشایان خواهد بود، چون آنها می خواهند کشورهای دیگر را تسخیر کنند و ملت ها با آنها می جنگند و از خود دفاع می کنند و پیروزی جهانگشا، با خونریزی محقق می شود.
برپا کننده عدل را ملت های جهان، خواستارش هستند تا در ظل حمایتش قرار گیرند. و پروزی عدالت به دست حضرت مهدی در سراسر گیتی محقق می شود و حکومت الهی به جای حکومت های بشری می نشیند و جهان پر از عدل و داد می شود و خواسته همگانی خلق، تحقق می پذیرد.
خدای خلق هم وعده و مژده داده است که چنین روزگاری خواهد آمد. از ویژگی های خاص حکومت های الهی آن است که در این حکومت ها اقلیت و اکثریت وجود ندارد،همگان در آن یکسانند و حکومت، حکومت مردم است. پیدایش اقلیت و اکثریت در حکومت ها، یا نژادی است و یا مذهبی، مساوات نژادی، اقلیت و اکثریت نژادی را از میان برمی دارد، چنانچه عدل شمولی، اختلافات مذهبی را می شوید و به دریا می افکند.
خواسته بشر
فطرت بشر از ظلم متنفر است و ستم را زشت می شمارد.
این تنفر و بیزاری چون فطرت بشر است، اختصاص به فردی یا جمعیتی ندارد و محدود به سرزمینی و منطقه ای نیست.
همه افراد بشر از بزرگ و کوچک و سیاه و سفید و زرد و سرخ، از این حکم فطری، برخوردار هستند.
کودک، از منظره کتک زدن کودک دیگر، غمگین می شود و گاه می گرید و از زننده اظهار انزجار می کند و به کودک مضروب مهربانی می کند.
تنفر و بیزاری از ظلم. از غریزه های بشری است و عقل را در آن راهی نیست و حکم به زشتی و منفوریت ظلم تنها ویژه عقلا و خردمندان نیست، دیوانگان هم از ظالم و ستمکار نفرت دارند.
دخالتی که عقل در این موضوع دارد، تشخیص مصادیق ظلم است که غریزه را در این جهت راهنمایی می کند، پس از آن که تنفر او را تایید می کند.
طبیعت بشر است که هر چه راکه از آن تنفر دارد، نابودی آن را خوش دارد و اگر قدرتی داشته باشد در نابودی آن می کوشد تا دیدگاه خود را از این وجود زشت، پاکیزه گرداند و دیگر منفور خود را نبیند.
از این سخن به این نتیجه می رسیم که روزی بشر این منفور فطری را از میان خواهد برداشت و جهان را از لوث وجود ظلم و بیدادگری پاک خواهد ساخت.
همانطور که فطرت بشر از ستم و بیدادگری تنفر دارد، همانطور که دوستدار عدالت و شیفته عدل و داد است.
آنچه قطعی است آن است که پسندیده بودن عدل خواسته فطری بشر است و اختصاص به فردی خاص و یا دسته ای مخصوص ندارد، همه انسان ها از هرنژاد و در هر زمان و مکان. عدالت را خوش دارندو انتظار برخورداری آن را دارند.
اختلاف انسانها از لحاظ طرز فکر، دانش، محیط زندگی، رنگ و نژاد، تاثیر در اتحاد آنها در این مطلوب فطری ندارد. همگان در آن متفقند و خواهان این خواسته فطری هستند.
مطلوب فطری بشر، ویژه شهری یا کشوری یا قاره ای نیست، هر انسانی آن را برای خود دیگران می خواهد.
مردم این شهر، نه تنها عدالت را برای خود می خواهند، بلکه برای شهرهای دیگر نیز می خواهند. هر نژادی خواستار آن است که دست ستمگر از تمام روی زمین قطع شود.
نقطه ای که در کره زمین عدالت برقرار باشد آنجا را بهشت نامند و محبوب همه انسان ها خواهد بود.
بهشت آنجاست که کارزاری نباشد

کسی را با کسی کار نباشد

هر بشری خوش دارد که بدان جا برود و در آنجا بماند؛ چون محبوب فطری خود را در آنجا پیدا می کند. آری، خوشترین جا، جایی است که در آنجا دلبر باشد.
آوارگان، از ظلم و تعدی و مهاجران به کشورهای دیگر، در این زمان بسیارند.
طبیعی بشر است که هر چه را که بخواهد، به دنبالش می رود و قدرت خود را به کار می اندازد تا به مقصود برسد.
بسیار دیده شده است که افرادی خواسته خود را انجام داده اند و تحولی در محیط ایجاد کرده و موفقیتی به دست آورده اند.
پس چیزی را که همه افراد بشر جویای آن هستند، به یقین وجود پیدا خواهد کرد و روزی خواهد آمد که بشر بدین خواسته فطری خود برسد و عدل و داد در سراسر گیتی حکومت کند.
انتظار چنین روزی در دل همه افراد بشر نهفته است و این انتظار فطری است و حکم فطرت خطار ندارد و این انتظار سرانجام به سر خواهد رسید و مطلوب همگانی بشر، محقق خواهد شد.
انسان، خواسته فطری دگر نیز دارد که چهارمین خواسته او خواهد بود، و آن دوست داشتن آسایش روحی است؛ هر کس دارای این خواهش طبیعی است، و بایستی روزی بیاید که تمام افراد بشر به این مطلوب طبیعی و مقصود فطری برسند.
خواسته فطری عدل و داد، با خواسته فطری آسایش، در یک روز و به یک چیز محقق خواهد شد. و آن وقتی است که ظلم و ستم یکسره از جهان رخت بربندد و عدل همگانی در جایش بنشیند.
بشر با وجود ظلم ظالم، آسایش روحی نخواهد داشت و آسایش روحی بشر وقتی محقق خواهد شد که دست های جنایتکاران و ستم پیشگان جهان قطع شود و دیگر فکر ستمگری در مغز جنایت پیشه ای راه نیابد.
پیدایش احزاب سیاسی در جهان و موفقیت های نسبی آنها در پاره ای از کشورها در سایه همین خواسته فطری یعنی اجرای عدالت بوده است. چون همگی احزاب دعوی ارمغان حکومت عدل را دارند.
رهبران احزاب، از این خواسته فطری بشر بهره برداری کرده و برای خود ایجاد موفقیت می کنند و بر اریکه قدرت می نشینند. ولی هیچ یک از آنها تاکنون نتوانسته اند این محبوب فطری بشر را در آغوش وی جای دهند، چون تاسیس حکومت عدل، کار هر کسی نیست، به ویژه اگر حکومت عدل جهانی باشد.
فطرت عدالت خواهی و خواسته ایجاد عدل جهانی در بشر، موجب شده که هر قومی این لباس را بر قامت کسی شایسته ببیند و وی را موجد عدل عالی بدانند.
گفته شد تشخیص موضوع برای خواسته های فطری بشر به دست عقل است و فطرت اشتباه نمی کند ولی در تشخیص موضوع اشتباه رخ می دهد. چون هر کسی عقل محض را راهنمایی خود قرار نمی دهد، احساسات و عواطف در اکثریت مردم نمی گذارند که عقل محض رهنما باشد. و اختلافات از همین جا پیدا شده است.
اگر حاکم بر هر انسانی، عقل او بوده باشد و بس و تمایلات قلبی در آن دخالتی نداشته باشد، اختلافی در جهان میان افراد بشر رخ نمی دهد. اختلاف ملل عالم در موجد حکومت عدل جهانی، از همین جا حادث شده است.
اختلاف مسلک های احزاب و رهبران آنها، از این جا پیدا شده است اینک به سراغ عقل برویم تا ببینیم که او چگونه کسی را شایسته برقرار کردن عدل برروی کره زمین می داند.
عقل می گوید: برپا کننده عدل جهانی، بایستی دارای شرایط و صفاتی باشد و کسی که از این شرایط و صفات برخوردار نباشد، قطعا موفق نخواهد شد که بشر را به این هدف عالی برساند.
رهبران احزاب، یا نخستین شرط را فاقدند و یا همه شرایط را از این رو نتوانسته اند عدل را در جهان برقرار کنند، بلکه نتوانسته اند در گوشه ای از جهان پیاده کنند.
ممکن است در یکی دو کشور شهوت های بسیاری از افراد بشر ارضا شده باشد، ولی از ارضای شهوت و رسیدن به تمایلات قلبی، تا برقراری عدل، هزاران فرسنگ فاصله است.
در بسیاری از موارد، اجرای عدل بر خلاف تمایلات قلبی است، تمایلات قلبی حد و مرز ندارد و پیاده کردنشان ظلم بر دگران است.
نخستین شرط
نخستین شرط در بر پا کننده عدل جهانی، آن است که در دعوتش راستگو باشد و حقیقتا خواهان ایجاد عدل و داد باشد و کسی نباشد که دعوت به عدل را وسیله استثمار قرار بدهد و منظورش از این دعوت، سوار شدن بر دوش خلق و حکومت کردن باشد.
بدیهی است که چنین کسی، موفق به برقراری عدالت نخواهد شد. چون دروغ می گوید منظورش اقامه عدل نیست و هدفش رسیدن به مطامع خویش است.
این دسته اگر هم به گمان خود راست بگویند، خود را برای هدف نمی خواهند، بلکه هدف را برای خود می خواهند.
کسانی هستند که دروغ می گویند، ولی خودپرستی ایشان نمی گذارد که بدانند دروغ می گویند و خود را راستگو می پندارند.
بهترین راه برای شناخت واقعیت انها، آن است که در رفتار و گفتارشان ظلم و ستمی دیده نشود و از ریای سیاسی و مذهبی به دور باشند و در رسیدن به هدف گناه را وسیله قرار ندهند و از عناوین ثانویه استفاده نکنند، تا خودشان، خودشان را بشناسند و هم دگران آنها را.
شرط دوم
دومین شرطی که بایستی برپا کننده عدل جهانی دارا باشد، نقشه ای صحیح است نقشه اگر صحیح نباشد، رسیدن به هدف، دشوار، بلکه ناممکن است. به ویژه هدفی که دشمنانی بسیار دارد آن هم دشمنانی تیزبین و دارای همه گونه قدرت. سالیان درازی است که نعره عدالتخواهی رهبران احزاب با مسلک های گوناگونی که دارند، در جهان بلند است، ولی چیزی که به چشم نمی خورد، عدالت است! آیا اینان دروغ می گویند یا نقشه ای صحیح دارند؟ یا هر دو؟
ستمگران برای رسیدن به قدرت و نگهداری آن، از هیچ گونه جنایتی دریغ نمی کنند! و به همه گونه پستی، تن در می دهند! خود را به رنگ های مختلف درمی آورند،ماسکهای گوناگون بر چهره می زنند! هر روز یک جور بازی می کنند، گاه عدالتخواه می شوند! گهی آزادی طلب می کنند! گاه بیچارگی مظلومان را بهانه قرارمی دهند! گاه لباس مذهب بر تن می کنند! عابد می شوند! زاهد می شوند! گاه روشنفکر می گردند برای مردم دلسوزی می کنند! گاه به حکومت های ظالم و ستم پیشه دشنام می دهند! تا به قدرتی برسند وبه ستمگری ادامه دهند!
دست این گروه را از سر مردم کوتاه کردن و ریشه ظلمشان را از جهان برکندن، نقشه ای بسیار صحیح و دقیق و ماهرانه نیاز دارد، زیرا کوچکترین اشتباه، مانع موفقیت می شود.
شرط سوم
سومین شرط برپا کننده عدل جهانی آن است که خودش دارای هیچ گونه نقطه ضعفی نباشد؛ چه نقطه ضعف شخصی و چه نقطه ضعف خانوادگی و میراثی و چه نقطه ضعف اجتماعی، که وجود یکی از اینها مانع موفقیت است.
پیشرو عدل جهانی، اگر نقطه ضعفی داشته باشد، در برابر تهدید، عقب می نشیند، در برابر منافع شخصی، از این هدف مقدس دست برمی دارد.
زیرا ستمگران برای حفظ موقعیت خود مقام و پست و رشوه می دهند به زندان می افکنند، شکنجه می دهند، اعدام می کنند، شاید پیشرو عدل از هدف خود دست بردارد.
عدالتخواهانی که دارای نقاط ضعف باشند در برابر این گونه چیزها تسلیم شده، در نیمه راه می مانند. چرا تاکنون ستمگران جهان، توانسته اند از برقراری عدل جلوگیری کنند وبه ظلم و جور ادامه دهند؟ چون عدالتخواهان بشری دارای نقاط ضعفی بودند که آنها را از رسیدن به مقصد، بازداشته است.
رهبری که پاک شد و نقطه ضعفی نداشت، تحت تاثیر قرار نمی گیرد و آزمندان بیدادگر نمی توانند بهره برداری کرده، از آن مقصد عالی بازش دارند. آن که می خواهد پاکی را در جهان برقرار سازد، بایستی در درجه اول، خودش پاک باشد و تعادل قوا در پیکرش برقرار باشد، و گرنه ظلمت، نور نمی آورد و تاریکی، روشنایی نزاید و از مار جز مار نیاید.
اگر هدف، برقراری عدل در کشوری است، پاکیزگی رهبر بایستی بیشتر از بیشتر باشد و نقاط ضعف او کمتر از کمتر.
هر چه هدف بزرگتر شود، موانع سخت تر خواهد بود، تهدیدها خطرناک تر شوند ورشوه ها سنگین تر گردند.
اگر هدف، اجرای عدالت در تمام جهان باشد رهبر آن بایستی پاکیزه ترین فرد بشر و منزه ترین انسان باشد.
رسیدن به هدف مقدس عدالت جهانی، رهبری پاک و پاکزاده و پیشوایی بسیار منزه می خواهد و این کار از افراد عادی ساخته نیست.
عدل جهانی و جاودانی همیشگی، عالی ترین مقصود بشری است و برقرار کننده اش بایستی پاکیزه ترین فرد بشر باشد.
هر کسی صلاحیت پیشروی کاروان خواسته فطری بشر را ندارد. فردی ایده آل می خواهد که بتواند ایده بشر را تحقق بخشد.
پیشرو این قافله، اگر تقوا و فضیلتش در بالاترین درجه نباشد و انسان برترین نبود، نخواهد توانست بر تمایلات شخصی فامیلی دوستان و … چیره شود و کاروان بشر را رهبری کرده و به سر منزل مقصود برساند.
شرط چهارم
چهارمین شرطی که بایستی برقراری کننده عدل جهانی واجد آن باشد، شناخته شدن خودش و دودمانش به پاکی است، وگرنه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان، باور نخواهند کرد.
مردم بایستی بدانند که او راست می گوید، نقشه ای صحیح است، نقاط ضعف شخصی و میراثی ندارد. در این صورت، دعوتش را لبیک گویند و به یاری اش برمی خیزند. خردمندان، هیچ گاه کورکورانه به دنبال کسی نمی روند بدون مطالعه و تحقیق تسلیم نمی شوند و سرنمی سپارند.
در این وقت است که زمینه برای عدل جهانی آماده می شود.
شرط پنجم
پنجمین شرط برای برپا کننده عدل جهانی آن است که خطا نداشته باشد چه اگر خطا داشته باشد، موفق نخواهد شد. خطای بزرگان، بزرگ خطاهاست و خطا، خطا می زاید و سرمشق خطا می گردد. نداشتن خطا، اختصاص به کسی دارد که دارای صفت عصمت باشد.
شرط ششم
ششمین شرط این که بایستی برپا کننده عدل جهانی از تایید حق برخوردار باشد و قدرت الهی در پشت سرش قرار گیرد، وگرنه با قدرت بشری، بر همه قدرت های بشری پیروز نخواهد شد. عدل جهانی، قدرت جهانی می خواهد که ویژه ذات مقدس حضرت پروردگار است.
دادور و دادگر و دادگستر
روزی خواهد رسید که بشر قابلیت پیدا کند که دادگستری توانا و بینا بر او حکومت کند و قابلیت پیدا کردن بشر برای چنین حکومتی، عبارت است از تکامل او.
بشر تکامل نیافته شایستگی و لیاقت حکومت عدل را ندارد و آن را نمی پذیرد و اگر با جبر و زور براو تحمیل شود، نقض غرض خواهد بود. جبر و زور، ظلم است و ظلم، نردبان عدل نخواهد بود. عدلی که به وسیله ظلم برقرار شود، عدل نیست هر چند نام عدل بر آن گذارند.
بشر تکامل نیافته حاکم عادل را نمی پسندد و دوست می دارد که او برکنار شود حضرت علی می گویدک
"این مردم از من ملول شده اند و من هم از آنها ملول هستم."
سپس در حق آنها نفرینی کرد و گفت:
"خدایا مرا از آنها بگیر"
حکومت عدل، بایستی با رضایت خلق برقرار شود و آن، وقتی است که بشر خواستار آن باشد، بشر وقتی خواستار حکومت عدل می شود که خوی حیوانی، تحت فرمان خوی انسانی او قرار گیرد.
و تفصیل این اجمال چنین است:
عدالت، کمالی است برای هر فردی از افراد بشر که قدرت خودداری از گناه را به وی می دهد و دارنده این کمال را عادل و دادور می گویند.
عادل کسی است که بر اعصابش مسلط باشد، اسیر غریزه نباشد، دادور، کسی است که بر غریزه های خود حکومت کند و غریزه ها بر او حکومت نکنند.و عادل، کسی است که خودپرست نباشد و خداپرست باشد، پیرو حقیقت و دین حق باشد، نه کسی که خیال کند که پیرو حقیقت و دین حق است.
عادل، کسی است که آنچه که خدا بدان امر فرموده، انجام دهد و آنچه از آن نهی فرموده، دوری ورزد. و حقیقت جهاد با نفس همین است.
عدالت، سه درجه دارد و عادلان در سه مرتبه قرار دارند:
نخستین درجه عدالت، آن است که خود عادل به تنهایی از گناه دوری کند و در برابر گناهان، شخصی قوی و نیرومند باشد، در نهان از گناه دوری کند چنانچه در آشکار نیز بایستی از آن دوری کند. برای حضرت حق، نهانی، در کار نیست، هر چه هست آشکار است.
چنین عادلی، دادور است.
مرتبه دوم عدالت که برتر وبالاتر است آن است که از نظر ارتباط با دگران، از گناه دوری کند. ظلم وستم در این مرتبه محقق می شود و اجتناب از ظلم، دومین مرتبه عدالت را فراهم می سازد.
عادل، دادگر در برابر ظالم و ستمگر است، چون عدل و ظلم، تضاد دارند. داد و ستم، مقابل هم هستند. ظلم، تعدی و تجاوز به دیگران است ظلم است. ستم، حق دگری را پایمال کردن است، عدالت و دادگری حق را به حقدار رسانیدن و از تعدی و تجاوز به حقوق دیگران، دوری گزیدن است. عدالت بدین معنا، کمالی است اجتماعی، از نظر ارتباط با دیگران . این دو مرتبه عدالت، با هم جمع می شوند و داور، دادگر می گردد و گهگاه از هم جدا می شوند و دادور، دادگر نمی گردد.
کسانی که به تنهایی زیست می کنند و از اجتماع به دورند، دراین حال قرار دارند همچون صومعه زیستان وغار گزینان که سر و کاری با دادگری ندارند.
مرتبه سوم عدالت که بالاترین درجه و دشوار ترین آنهاست، خلق عدالت در جهان است و آن کمالی است انسانی که شخص هنگام قدرت و زمامداری بتواند اقامه عدل کند، چنین کسی، عادل دادگستر خواهد بود.
قدرتش را در راه نجات مظلومان و ستمدیدگان به کار می برد و آماده شنیدن شکایت هاست. از ظلمی که به دیگران می رسد رنج می برد و مانند ظلمی می داند که به خودش شده باشد، بلکه ظلم به دیگران را بدتر از ظلم به خودش می شمارد.
دقیقه ای، آرام نمی نشیند تا ظلم و ستم را از مجتمعی که در آن جای دارد و برطرف سازد. علی (ع) وقتی می شنود که خلخالی را از پای زنی کشیدند، می گوید:
"اگر کسی از این غم بمیرد، سرزنش شنیده و ملامت کشیده نخواهد بود."
عادل دادگستر، بایستی دارای دانشی باشد که از سر و علن مردم آگاه بوده و از ظلم و ستم های نهانی، اطلاعی کافی داشته باشد.
منزل خود را در برج عاجی قرار نمی دهد تا مظلومان و محرومان بدو دسترسی نداشته باشند، میان او و خلق فاصله ای وجود ندارد.
حضرت علی در مسجد می نشست تا شکایت ها را بشنود و شر ظالمی را از مظلومی، در گوشه ای از سرزمین قدرتش دفع کند.
عادل دادگستر، حکومت را هدف نمی داند بلکه آن را وسیله ای برای اقامه عدل می داند. دادگستری، همان قیام به قسط است که به تعبیر قرآن هدف از ارسال انبیاست، قرآن می گوید:
"ما رسولانمان را همراه کتاب و میزان فرستادیم تا مردم در میان خودشان عدالت برپا کنند."
از این آیه استفاده می شود که منصب دادگستری، از مناصب الهی است نه بشری.
این منصب بایستی از جانب خدا اعطا شود و انسان کاملی را بدین مقام برگزیند، و گرنه هر کسی شایستگی رسیدن به این مقام را ندارد.
مرتبه دادگستری، عادل پروری و انسان سازی است و کسی به جز معصوم، صلاحیت رسیدن به این مقام را ندارد.
چون بایستی رابطه ای مستقیم با ذات مقدس حق داشته باشد، و این رابطه ازجانب خدا ایجاد می شود و بس.
علوم بشری با تکاملی که یافته است، جهل زدا نگردیده هنوز مجهولات بشر بیش از معلومات وی است.
اجتماع بشری نیز، سه مرحله دارد:
صباوت، جوانی، کمال
نخستین عنایت حق بر بشر، عطای قابلیت نامتناهی به وی، برای رسیدن به کمال است. هنگامی که این قابلیت به فعلیت برسد، کمال انسانی برای بشر حاصل می شود و این نیز به وسیله عنایت خاص الهی تحقق پذیر است آن هم در صورتی که خود بشر بخواهد.
راهنمایی دوره صباوت بشر، فطرت اوست.
راهنمای دوره دوم بشر، از نظر فرد، عقل اوست که آفریننده بشر به وی عنایت فرموده. عقل به کمک فطرت بشر می شتابد تا وی را از بدیها و زشت ها دور سازد و او را به سوی خوبیها و نیکی ها روانه گرداند.
و راهنمای بشر در دوره سوم پیامبرانند تا بشر بتواند تکامل یابد و به هدف عالی خود برسد و انسان کامل گردد.
یکی از راهنمایی های پیامبران، نشان داد صغریات حکم عقل به بشر است و روشن ساختن این است که چه چیز ظلم است و چه چیز عدل.
پیامبران، راهنمایان بشر برای سه دوره اجتماعی او نیز هستند.
نخستین راهنمای بشر در دوره نخستین و پس از توفان نوح و ابراهیم خلیل الله است که از سوی خدا برای خلق فرستاده شده و پشرو پیامبران ابراهیمی است. او نخستین کسی است که پس از توفان، بشر را به توحید و یگانه پرستی دعوت کرده است و ایمان به مبدا و معاد را برای وی ارمغان آورده است. ایمان به مبدا و معاد، نخستین گام سلول و اولین پایه برای رشد و به کمال رسیدن بشر است.
راهنمای دوره دوم اجتماع بشری، موسای کلیم و پیامبران بنی اسرائیل بوده اند. به زمان عیسای مسیح ختم می شود وجود مقدسی که از سوی حضرت حق، برای تکمیل و اصلاح آیین یهود فرستاده شد.
برترین و سومین دوره اجتماعی بشر، راهنمایش حضرت محمد است که بزرگترین رهنمای بشری است و برترین پیامبران است.
در این دوره است که بایستی بشر به کمال مطلق برسد و سراسر گیتی را عدل فرا گیرد و هدف نهایی از فرستادن انبیا، تحقق پذیرد و دادگستری الهی و پیشوایی آسمانی برای بشر بیابد و هدف پیامبران را برکرسی نشاند.
برتری دوره سوم اجتماع بر دو دوره گذشته اش آن است که در این دوره، اجتماع بشری به حد کمال خواهد رسید و بشر، تکامل خواهد یافت و شماره خوبان به حدی می رسد که شایسته باشند که دادگستر جهان ظهور کند.
هنگامی که اجتماع این دوره به حد کمال رسید و شماره خوبان به اندازه ای رسید که جهان شایسته حکومت ابدی گردید، بشر، کوچه به کوچه و کوی به کوی در پی دادگستر می گردد و برای ظهورش، دقیقه شماری می کند تا ندای حضرتش را هنگام ظهور لبیک گوید.
حکومت عدل، بایستی با رضا و رغبت مردم برقرار شود و با جبر و زور نمی شود. وقتی که اجتماع بشری به حد کمال نرسد و شماره خوبان به اندازه کافی نرسد دادگستر، ظهور نخواهد کرد.
از این سخنان دانسته شد که علت تاخیر ظهور دادگستر جهانی چیست. چون بشر هنوز در حال نقص است و شماره خوبان فداکار به حد نصاب نرسیده و اجتماع بشری، لیاقت چنان حکومتی را ندارد و اگر این دادگستر الهی ظهورکند، مانند دگران کشته خواهد شد و یا مسموم می گردد.
ظهور آن حضرت روزی است که وجود مقدسش از این خطر محفوظ بماند و بشر لیاقت حکومت عدل ابدی را پیدا کند و با جان و دل، خواستار چنان حکومتی باشد و توفیق ظفر بر دشمنان و بدخواهان داشته باشد.
بنابراین وجود مهدی نوعی از نظر اجتماعی محال است.
چنانچه مهدی نوعی مستلزم آن است که سالها زمین خالی از حجت باشد، و این هم بر خلاف اصول و مبانی اسلام است. با این حال، مدعیان مهدویت، همگی از میان مسلمانان برخاسته اند، کسانیکه از اصول و مبانی اسلام خبر نداشته اند و یا آگاه بوده، و حقیقت را به مسلمانان نگفته اند.
انتظار فرج
فرج به معنای گشایش است، گشایشی که امید امیدواران است و به یقین، تحقق ناپذیر است و ناامیدی در آن راه ندارد، و ممکن است که طول بکشد و طول کشیدن تحقق مطلوب، از لوازم امیدهای بزرگ است. امیدهای کوچک به زودی تحقق پذیرند و امید، هر چه بزرگتر باشد تحقق دیرتر و دراز مدت تری دارد.
به خصوص اگر بزرگترین امیدها باشد که مقصود از فرج است.
و آن گشایش برای همه خلق و سیادت عدل و داد برای همیشه، در جهان است.
انتظار فرج، مشتمل بر یقین به تحقق مقصود است که غم را می زداید و سرور می زاید. مقصود از انتظار، نشستن و خوابیدن نیست، بلکه ادای وظیفه ای است که در تسریع ظهور حضرت مهدی دخالت دارد.
چنانچه مقصود، انتظار شخصی نیست، بلکه وظیفه ای است اجتماعی، چون انجام مقاصد اجتماعی، قدمت های اجتماعی لازم دارد.
مقصود از انتظار، آمادگی است و آن دو مرتبه دارد:
نخستین مرتبه آن انتظار روحی است و خوشدل بودن برای تحقق امید در آینده، و آن عبارت است از آمادگی برای قبول دعوت و زدودن مقاومت روحی برای رسیدن به کسی که انتظار آمدنش هست.
دومین مرتبه آن انتظار عملی است که اضافه بر انتظار روحی است.
انتظار، عملی مانند آمادگی برای آمدن مهمان و پذیرایی از او، که غذا بایستی آماده باشد و با مقام مهمان و شخصیت او تناسب داشته باشد. محل نشستن او تمیز و آماده خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.
هر دو مرتبه انتظار بایستی برای ظهور حضرت مهدی فراهم باشد تا فرج همگانی تحقق پذیر شود.
منتظران نیز بر دو گونه اند: منتظران مرحله نخست که بسیاری از منتظران از این قبیل هستند. اینان، کسانی هستند که از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه می کشند و آرزومند منجی و رسیدن وی هستند، ولی قدمی برنمی دارند. این انتظار، چندان تاثیری در تسریع قیام حضرت مهدی ندارد. آنچه که در تسریع قیام حضرت مهدی موثر است، انتظار در مرحله دوم است، هر چه شماره منتظران این گروه افزوده شود، ظهور آن حضرت نزدیکتر می شود و موفقیت در دعوت را شدیدتر می سازد.
انتظار فرج، به جز آمادگی برای ظهور آن حضرت نیست اکنون باید بدانیم که مقصود از آمادگی آن هم آمادگی عملی چیست. و مقصود از انتظار فرج، که بهترین اعمال نامیده شده است، چیست؟ آیا مقصود، یک عمل مخصوص است و یا مجموعه ای است از چند عمل؟
پیدایش حکومت عدل بایستی به وسیله عدل باشد و آن وقتی است که مردانی بزرگوار و شریف، در اجتماع بشری پیدا شوند و آماده فداکاری باشند و برای خود چیزی نخواهند، تا بتوانند مژده حکومت عدل را به خلق بدهند تا خلق به پا خیزد و همگان از آن استقبال کنند.
پیدایش حکومت عدل، نخستین پایه آن است، خواه این خواسته، خودآگاه باشد، خواه ناخودآگاه.
خواسته خودناآگاه حکومت عدل در اکثر افراد موجود است ولی چندان تاثیری در تسریع قیام حضرت مهدی ندارد.
پایه دوم، انتظار است آن هم انتظار عملی هرگاه شماره منتظران و آمادگان برای تشکیل حکومت، به عددی برسد که شایسته باشند بار این حکومت را بر دوش بگیرند، زمان تشکیل آن فرا می رسد.
این راهنمایی حاوی چند نکته فردی و اجتماعی است:
1- امر قلبی، که امید به قیام حضرت قائم داشته باشد و یاس و ناامیدی را از خود بزداید.
2- دوست داشته باشد که از یاوران حضرت باشد تا در ایجاد عدل جهانی، شرکت کند و از این سعادت جاودانی، برخوردار شود.
3- دارای ورع باشد و از گناه اجتناب کند.
4- از حسن اخلاق برخوردار باشد.
امید به قیام حضرت قائم، روح و مقوم انتظار فرج است. انتظار، ضد یاس و ناامیدی است و حیات بخش است و دل را زنده نگه می دارد. بر خلاف یاس و ناامیدی که مرگ آور است. کسی که یاس و ناامیدی بر او چیره باشد و اجتماعی که این صفت مذموم بر آن حکومت کند، از زندگی و حیات، بیزار و متنفر می گردد و به سوی مرگ و انتحار، قدم برمی دارد.
بر خلاف آن که امید بر او حکومت کند، حیات را خوش دارد و نقایص زندگی را برطرف می کند و به سوی آینده قدم برمی دارد و روزخود را از روز دگر بهتر می سازد.
از یاوران قائم بودن را دوست داشتن، از ایمان به مبدا و معاد ریشه می گیرد و کلید خودسازی می شود. تا آیینه گردد و جمال پری طلعتان، طلب کند. ورع داشتن و پارسا شدن، خودسازی و حیوانیت زدایی است و بشریت را تبدیل به انسانیت کردن است.
انسان ها، بایستی یاوران حضرت قائم باشند تا بتوانند در ایجاد عدل جهانی شرکت کنند، دگران لیاقت این وظیفه بزرگ و مقدس را ندارند.
حسن اخلاق، نشانه انسان شدن است و دعوت عملی است به انسان شدن دگران، تا از فرد صالح، اجتماع صالح به دست آید و در تسریع قیام حضرت قائم، تاثیر داشته باشد.
در انتظار، امید به آینده محقق الوقوع، موجود است، چنین امیدی، همه رنجها و مشقت ها را آسان می سازد و انسان، خودش به خودش مژده می دهد.
خردمندان بشر، برای رسیدن به آینده احتمالی کوششها می کنند، رنجها می برند. و رنجها را در کام خود شیرین می دانند. حال اگر آینده، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افزا و دلپذیر خواهد بود. در مثل است که گنج بدون رنج حاصل نشود و رنج در راه تحصیل گنج قطعی، شیرین است.
انتظار ظهور حضرت مهدی نیز از این قبیل است. کسی که در انتظار به سر می برد،به حضرتش عشق می ورزد روزبه روز آمادگی خود را بیشتر می کند و از حضرتش کمک می خواهد که هر چه بیشتر بتواند خود را آماده کند و هر آمادگی برای او مژده موفقیت و نوید حصول مقصود خواهد بود، پس اقامه عدل جهانگیر کار خداست و به وسیله حضرت مهدی انجام می شود.
حقیقت نیز چنین است، چون هیچ قدرتی از قدرت های بشری، توانایی چنین کار عظیم را ندارد. بشر هر مقدار که توانا و نیرومند باشد، قادر بر اقامه عدل در سراسر عالم نخواهد بود.
از این رو اقامه عدل به وسیله یک فرد مقدس در سراسر جهان، آن هم عدل ابدی و جاودانی، نشان می دهد که آن مرد بزرگ بایستی دارای عقلی فوق العاده و هوشی فوق العاده و دانشی فوق العاده و بینشی فوق العاده و قدرت روحی فوق العاده و خلقی عظیم باشد.
اقامه عدل، وظیفه ای است اجتماعی نه فردی.
حضرت مهدی، بایستی دارای یارانی عالی مقام و اصحابی خردمند و دانا و امین و درستکار باشد. خوشخویی و خوش اخلاقی، شیوه آنان در رفتار و گفتار باشد و همگان خدمتگزار حضرتش بوده و اوامر و رهنمودهای حضرتش را به خوبی انجام دهند.
انتظار فرج نیکوترین اعمال
تاریخ شیعه تاریخی است آکنده از فداکاری های بزرگ، از خودگذشتگی ها، دردها و رنجا و شکنجه ها و زندان ها، همان تاریخ امام حسین (ع) و امام موسی بن جعفر (ع) است. اما با وجود همه اینها خرد نشدیم و تسلیم یاس و ناامیدی نگشتیم. بلکه برای آشکار شدن حق و حقوق ضایع شده، هر چه درخشنده تر و استوارتر و نیرومندتر در برابر نیروی ویرانگر ایستادیم. همه این توانمندی ها به وجود آن امید بزرگ که ما را در طول تاریخ به حرکت واداشته، بازمی گردد. آن امید، انتظار فرج است.
راز توانمندی ما، در اعتقاد به امام مهدی (عج) نهفته است
اما شیعیان اعتقاد استوار و ایمان راسخ به وجود این انسان غیبی الهی دارند، انسانی که در شب قدر که از هزار ماه برتر است بر او روح اعظم نازل می گردد.
ما باید حتی الامکان ایمان و اعتقادمان به امام زمان (عج) را، در مبارزه طولانی خود با قدرت های ظلم و ستم و سرکشی به کار گیریم.
همچنین باید در کشمکش های تمدنی، از ایمان به این امام (ع) و انتظار فرج او الهام بگیریم تا بتوانیم قضایای کنونی را که شاهد آن هستیم به قضیه تاریخی یا اعتقادی مرتبط سازیم.
ای کاش اندیشمندان، ادیبان و نویسندگان برای بیان اهمیت انتظار و آثار بزرگ آن. بلکه خیر و برکتی که به خاطر دعای امام مهدی (عج)شامل حال ما می گردد، در مقاله ها و محصولات ادبی- فکری و فرهنگی خود بر قضیه امید دادن و تقویت اعتماد مردم به این امید، تاکید می کردند و سپس به بحث، پژوهش و بیان آشکار قضیه ظهور و نقش ما شیعیان در زمینه سازی و آمادگی برای این امر می پرداختند.
بنابراین بیاییم و روحیه را پایه ریزی کنیم و بذر آن را در وجود فرزندان و نسل های آینده خود، بکاریم. همچنین شب و روز به امام زمان (عج) درود بفرستیم و برای او دعا کنیم. زیرا در این دعا و آن درود، برکت و نیکی فراوان نهفته است. بیاییم پیمان و عهد خود را با او هر روز تجدید نماییم،
چگونه می توان پایه های رابطه با امام مهدی را محکم ساخت؟
آری، امام با ما و در کنار می باشد.ولی این کردار ناپسند و زشت ما هستند که باعث می گردند او را نبینیم و یا هنگامی که او را زیارت می کنیم و یا به او سلام می دهیم ندای پاسخ او را نشنویم. خداوند متعال نیز به ما نزدیک است.نزدیکتر از آنچه که دل های غافل و احساسات محدود ما آن را تصور کند.
"و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم." در این مورد امام سجاد (ع) در دعای خود می فرماید:
" و تو از بصیرت خلق پنهان نیستی جز آنکه آمال و آرزوهایی که به غیر تو دارند، حجاب آنها از دیدن جمالت گردیده است." پس خداوند از ما دور نیست ولی این ما هستیم که به خاطر ناپسندی اعمالمان از او دور هستیم.
بنابراین، اما مهدی همراه ما می باشد. پس بر ماست که خویشتن را اصلاح نماییم تا وجود او را احساس کنیم و پیوند خود را با او ژرفا دهیم. بلکه از شرف ملاقات و دیدار او در برخی از مکان ها و زمان ها بهره مند گردیم و این امر به اذن خداوند متعال امکان پذیر می باشد. اما چگونه می توانیم خویشتن را اصلاح نماییم و پیوند و علاقه خود را به این امام افزایش دهیم؟
عقیده به امام مهدی (عج)
عقیده با امام زمان "عج" باید تحولی را در زندگی ما ایجاد نماید. اما چگونه از این عقیده برای تحقق آن تحول بهره بجوییم؟
در سوره نور آیاتی پیرامون تنظیم روابط جامعه – به خصوص تنظیم رابطه ها بین افراد یک خانواده- آمده است چه اینکه این سوره در آغاز به جامعه، روابط اجتماعی، چاره جویی ها و مجازات های لازم برای مفاسدی که بر این روابط عارض می شود پرداخته است.
"سوره ای که آنرا فرو فرستادیم و عمل به آن را واجب نمودیم و در آن آیات روشنی نازل کردیم، شاید شما متذکر شوید." همچنین در این سوره آیاتی در مورد خلافت انسان بر روی زمین آمده است.
"خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند. وعده می دهد که قطعا آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد." و نیز در این سوره درباره خانه نبوت سخن به میان آمده است.
"در خانه هایی که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا ببرند، خانه هایی که نام خدا در آنها برده می شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند."
بنابراین چه رابطه ای میان نبوت و امامت از سویی و میان روبط اجتماعی از سوی دیگر وجود دارد؟
هنگامی که انسان می خواهد اخلال، رفتار، روابط و روش معاشرت خود را با دیگران نیکو سازد باید برنامه ای برای حرکت در مسیر آن و نیز الگو و اسوه ای برای پیروی از آن داشته باشند. پس اگر بخواهیم جامعه ما مستحکم و متحول گردد و پیشرفت نماید باید با امام خود و حجت خویشتن، رابطه برقرار کنیم. یا به عبارت دیگر، باید امام را همچون نوری فرض کنیم تا بتوانیم بر اساس حرکت و کشف واقعیات توسط او، حرکت کنیم. اما مهمترین عامل در مساله رابطه با امام زمان (عج) آن است که همه زوایا و روش های زندگی خود را بر پایه عقیده به این امام و بر اساس خشنودی یا نارضایتی وی از آنچه که در زندگی خود انجام می دهیم، برنامه ریزی نماییم.
بنابراین ما باید رفتار اجتماعی خود را با دیگران، با خویشتن و نزدیکان را در سایه آنچه امام مهدی (عج) در مورد سامان دادن رفتار و روابط اجتماعی از ما می خواهد، سامان ببخشیم.
باید بدانیم که امام مهدی (عج) خلاصه ائمه اطهار پیش از خود است و همه آنها همچون حضرت محمد می باشند. همانگونه که در حدیث شریف آمده است پس با وجود اینکه شرایط و ویژگی های هر یک از ائمه با هم متفاوت بوده است ولی همه آنها مسیر، شخصیت و هدف یگانه ای را دنبال می کرده اند.پیش اعتقاد به امام مهدی (عج) به انسان پویایی و امید می بخشد. زیرا، سنتی الهی وجود دارد که نشان می دهد خداوند هر که مظلوم و یا همراه حق باشد، یاری می نماید و این سنت در متجلی ترین شکل آن در امام مهدی (عج) تحقق می یابد.
و هر انسانی که این سنت الهی و این صفات – به هر میزان- در وجودش تحقق می یابد، خداوند متعال او را به همان میزان یاری می نماید. علمای شیعه قبل از ولادت این امام کتاب های را درباره او تالیف کرده اند،یکی از علمای سنت نیز کتاب ویژه ای را در مورد این امام در سال 127 هـ-ش قبل از ولادت امام مهدی (عج) نگاشته است. نیز علاوه بر شیعیان، امروزه بسیاری از علمای اهل سنت در کتاب های خود اعتقاد به امام مهدی (عج) را جزیی از عقاید اسلامی ثابت می کنند.
همچنین کسی که به امام مهدی (عج) ایمان نداشته باشد، مشکل بزرگ و اختلاف ژرفی دریکی از ارکان اساسی ایمان خود دارد و به همین خاطر خداوند او را یاری نمی نماید.
پس ایمان به امام زمان و ایمان به اینکه خداوند، مظلوم و قیام کننده بر حق- که دیگران را به سوی خدا فرامی خواند- را یاری می نماید، ایمانی است که نهضت را در میان مسلمانان برمی انگیزد.
پس در زمان غیبت کبری و یا عصر انتظار، فایده های روحی و معنوی وجود دارد که آنها را از اعتقادمان به امام مهدی (عج) الهام می گیریم و همانا این، خلاصه فلسفه انتظاری است که ما در زمان غیبت با آن زندگی می کنیم. حال می توانیم این سود معنوی و فایده روحی را در سه امر اساسی خلاصه نماییم:
1- فایده نشات گرفته از نفس و اعتقادمان به امام زمان (عج)
2- محبت و دوستی ما نسبت به امام مهدی (عج)
3- یاری رساندن او به ما در مواقع سختی و زمان های دشواری
همانا زمان ظهوری امری است غیبی که از ما و از خود امام (ع) پنهان است و هیچ کس جز خداوند متعال به آن آگاهی ندارد.
بنابراین مومن منتظر، باید به طور مداوم برای تعجیل این امام دعا نماید. این دعا نباید تنها زبانی باشد، بلکه باید از صمیم و ژرفای دل مشتاق برای ظهور فرج برخیزد تا آنجا که در اعمال و رفتار دعا کننده تجسم یابد و به واسطه آن است بودن دعا و شوق او برای ظهور امام ثابت گردد.
پس خداوند تبارک و تعالی به دعای بنده مومن خویش که در عبادت و دعای خود خالص عمل می کند، پاسخ می دهد. زیرا اوست که پافشاری اصرار کنندگان را دوست دارد. همچنین نباید هیچ یک از ما پس از پایان هر نماز، دعا نمودن برای تعجیل ظهور امام (عج) را فراموش نماید و این باید روش و برنامه ای باشد برای هر مومنی که در دوستی اهل بیت عصمت و طهارت راستین است و همانا دعای فرج در زمان انتظار سبب نزدیکی فرج می گردد.
تقویت روحیه انسان مومن
موضوع بعدی به فایده معنوی و تقویت روحیه مومن بازمی گردد. چه اینکه نفس ایمان و اعتقاد به وجود و حضور امام (ع) در این جهان علیرغم عدم شناخت شخص امام، در نزد مومنین امید و بلندپروزای را می آفریند. مشکلات و سختی ها را بر آنها آسان می گرداند و دردها و غم ها را از بین می برد. بنابراین مومنین راستین شکست معنوی را در نبرد با اهل باطل، کفرو شرک نمی شناسند.
مفهوم راستین انتظار
خداوند سرانجام این جهان را به نیکی ختم می نماید. زیرا، رحمت او از خشمش پیشی گرفته و این رحمت اوست که همه جا گسترش یافته است و اینکه خداوند متعال انسان را آفریده تا بر او رحمت فرستد نه عذاب! پس بدون شک، خداوند جهان را به بهترین روز و نیکوترین زمان پایان می بخشد و آن زمانی است که امام مهدی (عج) ظهور می یابد.
در این راستا خداوند متعال ما را از این حقیقت ثابت در چندین آیه آگاه می سازد. چنانکه می فرماید:
"او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند."
تحقق ظهور، به واسطه مومنان مجاهد
تحقق این هدف به واسطه مومنانی صورت می گیرد که تصمیم گرفته اند مجاهدی راستین باشند و با خدای خویش معامله ای سودمند انجام دهند که از گذر این معامله به جهاد بپردازند و نفس و دارایی های خویش را در راه خدا قربانی کنند، تا به واسطه آن خداوند متعال آنها را از عذاب دردناک رهایی بخشیده و به رضوان الهی دست یابند.
جهاد دو نوع می باشد
جهاد در راه خدا دو نوع می باشد. نوع اول، از یک جوشش عاطفی دوره ای نشات می گیرد. در این جهاد، مردم پرچم ها را بر دوش می گیرند و منادیان به خاطر تاثیرپذیری از فضای پیرامون، مردم به جهاد دعوت می نماید و به همین خاطر به سوی میدان های نبرد روانه می گردند.
نوع دیگری از جهاد وجود دارد که هدف های تمدنی را محقق می سازد و انسان را وا می دارد تا به هدف والاتری از آفرینش هستی دست یابد و آن هدف چیزی جز چیزه ساختن دین اسلام بر همه ادیان نیست. تحقق این هدف والا که چیرگی دین الهی بر همه اندیشه ها و اصول بشری می باشد، گروهی را می طلبد که نفس خویش را نثار خداوند متعال نمایند و در معامله ای بی برگشت با خدا وارد عمل شوند، خواه پرچم های جهاد برافراشته شده باشد خواه خیر، و خواه مشوقی برای جهاد وجود داشته باشد خواه وجود نداشته باشد.
حقیقت عدالت
و به طور خلاصه عدالت به این معنا می باشد که هر حقداری، بدون کم و زیاد به حق خویشتن برسد. مساوات و برابری در جامعه بر اصل عدالت مترتب است، یعنی دیگر چنین نخواهد بود که گروهی از مردم در ناز و نعمت زندگی کنند، ولی دیگران در ژرفای ذلت و فقر و محرومیت به سر برند. زیرا این عدالت نمی باشد که ثروت ها در دست مجموعه کوچکی از مردم جمع شود. ثروت هایی که به واسطه تسلط بر حقوق و ثروت های دیگران، بلکه و حتی چیرگی بر کرامت ها، ناموس ها و شخصیت های ایشان به دست آمده اند. همچنین از انصاف شیطانی خود برای میلیون ها انسان برنامه ریزی کنند، سپس بانگ ظلم و دشمنی را برآورند که این انسان ها بشر نمی باشند. زیرا به ایشان به چشم چهارپایانی می نگرند که فقط برای خدمت به آنها، برای تقویت نیرو و کیان و نیز افزایش قدرت و سرکشی آنها، آفریده شده اند.
اما خداوند متعال خلق را ‍آفرید تا به ایشان رحمت فرستد نه عذاب چنانکه می فرماید "وما هرگز مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم." همانا پیامبر، رحمتی است که مردم و جهانیان. به همین خاطر انسان آفریده شد تا رحمت ببیند، نه عذاب. در این مورد خداوند می فرماید:
"ولی آنها همواره مختلفند." مگر کسی را که پروردگارت رحم کند؛ و برای همین آنها را آفرید." بنابراین خداوند بلند مرتبه مهربانترین مهربانان است و نشانه های رحمتی در سرتاسر گیتی مشخص است.
کرامت انسان به امانتی که باید تحمل نماید، بازمی گردد. که خداوند متعال در این مورد می فرماید: "و ما امانت (تعهد، تکلیف و ولایت الهی) را بر آسمان ها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل برتافتند و از آن هراسیدند، اما انسان آن را بر دوش کشید." پس کسی که این امانت را ندارد، از شرف، کرامت و عزت نیز بی بهره می باشد. به عبارت دیگر، چیزی ندارد که او را مستحق زندگی کردن و ادامه حیات سازد.
خداوند متعال از انسان می خواهد که یک امانتدار باشد و اینکه گرانترین و نفیس ترین ها را برای ادای حق این امانت، فدا کند و حتی اگر گاهی به بهای زندگی او تمام شود. همچنین از انسان می خواهد بر پای سخن و تعهد خود بایستد و به عهد و پیمان خود وفا کند، تا جامعه ای برپا شود که با صفات امانت داری، شرف و کرامت توصیف گردد و نیز روح عدل بر او حاکم گردد. پس ناگزیر باید عدالت بر جامعه حکم براند. زیرا ظلمی که ضد عدالت می باشد، چیزی جز تاریکی نیست و وجود انسان را تاریک و نابود می سازد و حرکت انسان و بلندپروازی های او را به سوی شکوفا شدن تمدن حقیقی فلج می سازد. پس ظلم مانعی است بس بزرگ در باربر حرکت بشریت به سوی بلند پروازی هایش، در رسیدن به هدف های تکاملی والا و مدنیت.
"خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید، و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید." این دو سفارش بزرگ الهی برای انسانی است که خداوند متعال برای او دو چشم و یک زبان و دو لب قرار داده و او را به خیر و شر هدایت فرموده است. هیچ کس داناتر از او نسبت به این انسان و هر آنچه در دل پنهان دارد و آنچه ذهنش از اندیشه ها می گذرد و آنچه در نفسش از عواطف و احساسات او را به هیجان می آورد، نمی باشد.
این دو سفارش همانطور که از آیه شریفه آشکار است- عبارتند از:
1-رساندن امانتها به اهلش، یعنی به صاحبانش، و این همان موضوع امانت می باشد.
2- قضاوت میان مردم باید بر اساس عدالت باشد سپس موضوع در اینجا به عدالت بازمی گردد.
پس برای اینکه جامعه عدالت گستر و با کرامتی را به تحقق برسانیم، ناگزیر باید در وجودمان فضیلت اطاعت از خدا و هر که را به عنوان پیامبر مبعوث گردانیده و هر کس را که پس از پیامبر، امام قرار داده و یا کسی که امام او را به عنوان ولی امر، جانشین ساخته است، بپرورانیم، این همان راهی است که بدون آن عدالت تحقق نمی یابد و وفای به عهد امانت نمی گردد. شاید بزرگترین مشکلی که بشریت، در گذشته و اکنون و شایددر آینده از آن رنج برده و می برد همان گمراهی بشریت از این راه است، زیرا همه سخن ازعدالت می گویند و آرزوی آن را دارند و اگر به تمام قوانین بنگریم، می بینیم که با نام عدالت حکم می کنند و درمی یابیم که این عدالت مقدمه ای است درخشنده، برای همه قانون های اساسی موجود در گوشه و کنار جهان، و تمامی این قوانین اصل عدالت را، محور و سند خود می دانند، اما به راستی عدالت کجاست؟!
راه عدالت
بنابراین ناگزیر باید به جستجوی راه عدالت در نزد خدا و در گفته ها پیامبران و فرستادگان او و همچنین ائمه و اولیا پرداخت. و این همان مفهوم اطاعت می باشد. اطاعت از خدا از گذر پیاده نمودن آنچه که خدا در کتاب عزیزش بدان امر کرده و از آن نهی فرموده است همچنین عدالت از رهگذر اطاعت از پیامبرش و نیز اطاعت از کسانی که آنها را ائمه مردم و اولیای امور قرار داد. پس زنجیره اطاعت از قاعده آن، که در اطاعت از ولی امر نمایان است تا اوج آن که همان اطاعت از خداوند متعال است، پی در پی و پیوسته می باشد.
بنابراین اطاعت از ولی امر، به معنای اطاعت از امام معصوم، که در دوران ما، امام مهدی (عج)- می باشد،و اطاعت از امام زمان (عج) به معنای اطاعت از رسول اکرم که گونه ای از اطاعت خداوند سبحان به شمار می آید، می باشد؛ علاوه بر همه اینها، اطاعت مستقیم از خالق یکتا که به معنای پیاده نمودن اوامر و نواهی می باشد که در کتاب عزیزش آنها را آشکارا بیان فرموده است.
آثار وجود امام مهدی (عج)
وجود امام زمان (عج) آثار بسیار بزرگ و گوناگونی دارد که ما بسیاری از آنها را نمی دانیم، ولی شاید از بزرگترین این آثار ولایت فقیهان بر مردم و اطاعت از ایشان باشد، که این اطاعت به خاطر شخص و ذات انسان نیست بلکه از این جهت است که فقها و مراجع امت نمایندگان امام زمان (عج) می باشند، پس ولایت فقها بر مردم، شعاعی است از تابش ولایت انبیا و نوری است از انوار ایشان پس بیاییم و از گذر برخی نکات به این نور دست یابیم. از مهمترین نکته ها استقامت و پایداری در راه خدا می باشد. هرگز نمی توان به این استقامت دست یافت، مگر از گذر پیروی و موالات این فقها و مراجع که نمایانگر خط ولایت امامان و پیامبران و فرستادگان خدا می باشد. با این حال بسیاری از مردم در گمراهی به سر می برند و به خاطر نادانی، از ایشان پیروزی نمی کنند و از مذهب راستین روی برمی گردانند. این امر شگفت انگیزی نمی باشد. زیرا اگر در آیات قرآن کریم بنگریم، خواهیم یافت که به صراحت می فرماید: "و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی آورند…"
همچنین می فرماید: "اما بیشترشان از حق کراهت دارند و گریزانند" بنابراین ایمان نیاوردن مردم به حق تعالی، به معنای منتفی شدن وجود الهی و صحت الحاد نیست. همچنین عدم پیروی مردم از حق بدین معنی نمی باشد که حق مردود است، زیرا انسان در ژرفای ضمیر خویش میل به سوی حق دارد، ولی در هنگام رویارویی با منافع ذاتی، از آن کراهت دارد و گریزان است.
هنگامی که عملا به جستجوی راز بقای دین و علاقه ما به خط فکری درست و راه درست در زندگی و شناخت درست خداوند متعال شناختی که نهی از هر گونه شائبه باشد می پردازیم، می بینیم که خط علما همان خطی است که خداوند متعال به ما بخشیده است، زیرا، ایشان نشانه های دین را به من آموخته اند و هدایت های ائمه و بصیرت های ایشان را که برگرفته از بصیرت های قرآن و هدایت خدا می باشد، برای ما نقل نموده اند. بنابراین کسای که از خط علمای راستین فاصله می گیرند، خواه این فاصله به طور گروهی یا فردی باشد، در گمراهی بزرگی خواهند افتاد.
اهمیت پیروی از مرجعیت
بنابراین مومنین باید به اهمیت فراوانی که پیروی از مرجعیت دارا می باشد، توجه شایانی مبذول بدارند. علاوه بر آن به این مهم احترام بگذارند و از آن تجلیل به عمل آورند. همچنین بر اساس خط این مرجعیت عمل نمایند و در مسیر آن حرکت کنند و همه انگیزه ها و سبب هایی که موجب دوری و انحراف ایشان از این خط می گردد از خویشتن بزدایند انحرافی که به خاطر گمراه کردن گمراهان یا وجود حسادت و تکبر و خودبینی در نفس ایشان به وجود می آید و آنها را از راه استقامتی که پیامبر بدان امر شده و در عین حال از پیروی هواهای گمراهان نهی شده است، دور می کند.
خط ولایت همان خط مستقیم است
راه و مسیر خدایی، ازاولین پیامبر تا آخرین مرجع یعنی تا هنگامه ظهور امام مهدی (عج) مستقیم باقی خواهد ماند. زیرا خط ولایت همان خط درست و مستقیم می باشد اگر آن را طی نمودیم و به اندازه سرسوزنی از آن منحرف نگشتیم، توانسته ایم به هدف خویش در گسترش عدالت و رسیدن به عزت و کرامت در زندگی دنیا، دست بیابیم و به سوی هدف تکاملی که در زندگی و تقرب به خداوند متعال تجسم می یابد،و سیر کرده باشیم. اما اگر راهی جز راه مستقیم را انتخاب کردیم، در آن هنگامی مسیر ما در سرگردانی و گمراهی خواهد بود. به همین خاطر حق تعالی به تحمل امانت مسئولیت امر می نماید و ما را از این سرگردانی و گمراهی هشدار می دهد.
اوج تمدن اسلامی با ظهور حضرت حجت کامل می شود
به اعتقاد من نپذیرفتن حضرت حجت، نپذیرفتن کل اسلام است. نه ضرورتی از ضروریات دین، زیرا ملاک دین اسلام ظاهر شدن و انتشار آن در همه دنیاست و ظاهر شدن اسلام صورت نمی گیرد مگر با ظهور حضرت حجت، و از آن نتیجه می گیریم که اسلام حقیقی اوست و بی اهمیتی نسبت به او بی اهمیتی نسبت به اسلام است.
خداوند سبحان در سوره توبه آیه 33 می فرماید:
اوست خدایی که رسول خود را به دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد هر چند مشرکان ناراضی و مخالف باشند.
دراین آیه دو دلیل یا دو عامل در ظاهر شدن اسلام بر کل ادیان دخالت دارد که عبارتند از هدایت و خلق و … همیشه هدایت خلق و حق در نهایت پیروزند.
و دولت اسلام در دنیا تشکیل خواهد شد وتنها دولت در کل دنیا خواهد بود، قرآن با اسم روستاهای آشکار و ظاهر از آن دولت نام برده است و این اسم از آیه "لیظهره علی الدین کله" گرفته شده است.
و در اینجا منظور روستاهای آشکاری است که امنیت در آن فراگیر باشد و ملت ها در آن با آزادی و استقلال کامل راه رفته و سیر کنند.
و ما میان آنها و شهرهایی که در آنجا پرنعمت و برکت گردانیدیم باز قریه های نزدیک به هم قراردادیم با فاصله ای کوتاه و سیر وسفری معین و آنها را گفتیم که در این ده و شهرهایی نزدیک به هم، شبها و روزها با ایمنی کامل مسافرت کنید.
در ضمن جمله "و قدرنا فیها السیر" به دقت نظم و و انضباط اشاره دارد که دولت حق را فرا خواهد گرفت به طوری که اوج تمدن اسلامی با امام حجت کامل می شود."
عدالت اسلام و ظلم اهل این روزگار
اگر ما در وضعیت بشر امروزی تامل کنیم می بینیم که:
ظلم زمین را فراگرفته است و هیچ جایی را نمی بینیم که بر آن پرچم آزادی و عدالت برافراشته شده باشد.انسان آزادی و حقوقش به غارت رفته و به شکاری تبدیل شده که گرگان عصر، از حاکمان ظالم و مستکبر و جبار، آن را پاره پاره می کند و حقوق انسان که از آن در همه جا یاد می کنند و آن را معاهده ثبت کرده اند جوهری بر کاغذ شده است.
شعارهای بین الملل و هیاتهای حقوق انسان جز سخنی که معنی خود را در عصر ما از دست داده چیز دیگر نیست. و به جای آن معنی دیگری یعنی قانون جنگل و قانون قدرتمندان به خود گرفته است.
اما حقوق انسان فعلی را فقط در احکام اسلام می یابیم. حضرت امیر (ع) به نماینده اش در بی المال می فرماید:
حیوانات و چارپایانی را که به بیت المال می آوری حقوقشان در راه حفظ کن. پس آنها را از زمینی که علف و آب دارد بگذران که پر آب و غذا باشد. پس اگر دیدی به سوی آب می روند به آنان مهلتی ده تا سیراب شوند و به بهانه اینکه زود به کوفه برسی عجله نکن. اگر شتری نوزاد داشت او را از نوزادش جدا نکن زیرا که نوزاد به شیر مادرش نیاز دارد.
به راستی که این است دین اسلام به عدالت و حقوق. حتی نسبت به حیواناتی که فهم و درک ندارند، پس چگونه نسبت به انسانی که خدا او را بزرگوار کرد و برای بزرگواری و هدایت و حفظ حقوق او پیامبران و دینها فرستاد.
عدالت و حقوق انسان در اسلام عملی است نه نظری و فقط شعارهایی نیست که هر تلاش کننده ای برای به دست آوردن مال و سلطه به وسیله او خود را بپوشاند.
سلطه و مال دنیا چیزی جز وسیله برای محقق شدن عنایتی بزرگ که خدا خواهان آن باشد نیست و این غایت عبارت است از تحقق بخشیدن حق و برقراری میزان عدل. حق خلافت از نظر اهل بیت چیزی جز وسیله ای برای تحقق عدالت نیست. هنگامی که کرسی و سلطه به هدفی تبدیل شود دلالت بر انحراف بزرگی دارد و علامتی است از علایم فساد و ظلم.
ظهور حضرت مهدی(عج) و احقاق حقوق:
به کار بردن قوانین اسلام و نشرعدالت بر روی زمین که از ظلم و جور پر شده است به دست حضرت حجت خواهد بود. امامی که ابرها را مطیع خواهد کرد و نیروها را خواهد شکافت و زمین گنج هایش را به دست او خارج خواهد کرد.
سپس امام شروع به از بین بردن ظلم و ظالمان می کند و جنگ بزرگی رخ خواهد داد که امام ویارانش در آن پیروز خواهند شد و همه دستگاه های پیشرفته و اسلحه های کشنده که سپاهیان کفر مالک آن هستند خراب خواهند شد، زیرا همگی بر پایه ظلم ساخته شده اند و حقوق و بزرگواری انسان را حفظ نمی کنند. مال و ثروتی که نیروهای کفر برای یکی از موشک های قاره پیما صرف می کنند ممکن است هزاران گرسنه پراکنده در پهنه این زمین را سیر کند.
در بعضی روایات ذکر شده که حضرت حجت دین جدیدی با خود می آورد. و این بدان معنی است که حضرت دین دیگری غیر از اسلام با خود می آورد بلکه بدین معنی است که بعد از آنکه مسلمانان از حقیقت دینشان دور شدند، اسلام حقیقی را اجرا خواهند کرد، به طوری که همه آثار دین تغییر کرده و قسمت اعظم مردم به دینی غیر از دینی که خدا برای آنها مقرر کرده بود و رسولی به خاطر آن فرستاده بود چنگ زنند. جهان اسلام زمانی است که تاریکی نظام های غربی و شرقی و در تمام میدان ها، در قوانین جزایی ودر شکل ها و راه های حکومت کردن و در سیاست و درقوانین اموال شخصی و غیره حیران مانده و گیج شده است. این همان انحراف بزرگی است که امروزه در تمامی میدان های زندگی مان با آن مواجه هستیم.
برای همین امام با همه شکل های انحراف و فساد و ظلم مبارزه خواهد کرد و همه حاکمان ظالم ویارانشان را که به لباس دین خود را پوشانده اند از بین خواهد برد. در روایتی ذکر شده که امام هفتاد هزار تن از دین نماها را که به رکاب ظلم پیوستند او از ظلم ظالمان به مردم و پایمال کردن حقوقشان چشم پوشی کردند به قتل خواهد رساند، ولی علمای ما که حدود خداوند را حفظ می کنند در خط اهل بیت سیر می کنند از سربازان امام حجت (عج) خواهند بود.
انتظار حضرت مهدی (عج)و آمادگی برای ملاقات او
اعتقاد به این امام بزرگ آماده سازی خود و امید دادن به آن را می طلبد و بهترین کارهای امت من انتظار فرج است. پس چگونه ظهور حجت مان را انتظار کشیم؟
مهمترین وظایف در این میدان این است که در ابتدا نفس خودش را از بدتر به بهتر تغییر دهیم، زیرا که خداوند قدرت تغییر نفس را به ما داده است تا امورمان را اصلاح کند و اوضاع و احوالمان را بهبود بخشد. "آن الله لایغیر ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم" همانا خداوند وضعیت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان بخواهند.
برای تغییر در ابتدا خودمان را بر ضرورت و امکان داشتن آن قانع کنیم یعنی با پیمان بستن با نفس خود و عزم، خود را به سوی امری یا دور کردن از آن متقاعد سازیم. پس اگر حق دیگران را نمی پردازیم در نفس خود بذر ضرورت ادا حقوق به صاحبان حق را بکاریم.
اگر مجالس علم و دین را نمی پذیریم، در نفس خود بذر میل به این مجالس را برای سود بردن از خیرات آن بکاریم. زیرا علما ارکان وجود خداوند در زمین هستند. امام زین العابدین(ع) در دعای خود می فرماید: چه بسا تو مرا در مجالس علما از دست دادی پس از من روی برگرداندی، و لقمان به فرزند خود می گوید: پسرم اگر در مجلس علما داخل شدی پس در مقابل آنها به زانو درآی. و بر هیچ کس پنهان نیت که بزرگترین مجالس علم و دانش مجالس امام حسین (ع) است.
بر ماست که تلاش کنیم در زندگیمان از رتبه و مرتبه پایین نیاییم. زندگیمان نباید فقط خوردن و خوابیدن باشد و این کار ما هر روزه صورت گیرد، باید روز شبمان را با تلاش همیشگی و پیشرفت مستمر قرار دهیم.
شجاعت، صدق، کرم، بخشش و قربانی کردن، همگی صفاتی هستند که انسان می تواند خود را با آنها سازگار کند، زیرا نفس مانند اعضای بدن است، به طوری که می شود آن را تربیت و تقویت یا با عواملی سازگار کرد.
حرکت ما برای ترویج و نشر دین و تعالم اسلام باید مخلصانه و صادقانه باشد و این با تشویق علمایی صورت می گیرد که این امر جلیل و بزرگ بر دوش آنهاست از طریق کمک به آنها و تهیه امکانات لازم برای این امر و تشویق نشریات و گردهمایی های اسلامی به خصوص کسی که از مال و ثروت برخوردار است و در این میدان از مبلغان مسیحی عبرت بگیریم که از هر سو میلیون ها دلار به آنها پرداخت می شود. تا تعالیم دینشان را منتشر کنند در حالیکه علما و ناشران دین ما هیچ نوع امکانات ضروری را در اختیار ندارند، با وجود اینکه دعوت به اسلام از نور به خصوصی برخوردار است. در مجله ای خواندم که مبلغی مسیحی به نام جیمس ویگر در یکی از سال ها اموال و هدایایی برای کمک به تبلیغ دین دریافت کرده است که میزان آن پنجاه و نه میلیون دلار است. در حالیکه شاهدیم بسیاری از ثروتمندان مسلمان از پرداخت خمس می گریزند!
هنگامی که ما وظایف خود را نسبت به خود و قضایای سرنوشت ساز انجام دهیم می توان گفت که منتظر قیام حضرت حجت هستیم زیرا که انتظار راهی برای عبادت و ادای واجبات است، پس اگر قیام کردیم از یاران حقیقی او هستیم و این حق را داریم که در دعای ندبه او را مورد خطاب قرار دهیم. کجاست عزت بخش اولیا، و ذلیل کننده دشمنان، کجاست گردآورنده کلمه بر تقوی، کجاست دروازه خداوند که از او درآیند، کجاست طلب کننده خون پیغمبران، کجاست طالب خون شهید کربلا..
زمان ظهور نزدیک است و خواهد آمد، از کسانی باشیم که آن زمان عظیم را برپا می دارند و برای ملاقات مهدی منتظر (عج) کوشش می کنند.
عدالت در سایه حضرت مهدی (عج)
این نکته ها در ذهن من ایجاد شد:
الف: برای قرآن، قرآن ناطق لازم است که روان این قرآن ناطق با روان قرآن باید هماهنگ باشد و آن قرآن ناطق کسی جز معصوم نمی تواند باشد زیرا او انعکاسی است حقیقی از حکومت خداوند در قرآن کریم که در هر زمان و مکانی باید وجود داشته باشد و حتی اگر غایب شد فقهای عادلی وجود دارند که علم را از منابع اصیلش استخراج می کنند و این امر استمرار دارد همانطور که پیامبر در حدیث ثقلین می فرماید: "انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض" این دو از همدیگر جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر به هم محلق شوند شیعه و سنی هر دو در نقل این حدیث مشترکند. اکنون دارای امام حجت (عج) هستیم و نیز حکمی که تا هزاران سال ادامه خواهد داشت. چه بسا خداوند عمرحضرت نوح را طولانی کرده تا برای ما حقیقت طولانی کردن عمر حضرت حجت (عج) را تاکید کند زیرا که او برتر از حضرت نوح (ع) و سایر انبیاست. به استثنای جدش رسول خدا (ص) این برتری به خاطرآن است که او در انجام دادن کاری موفق خواهد شد که پیامبران نخست نتوانستند آن را انجام دهند و این کار همان به وجود اوردن دولت جهانی درزمین زیر پرچم اسلام است.
بنا به نقلی بعد از امام حجت (عج) رجعت خواهد بود یعنی اهل بیت برای برقراری حکم خداوند به زمین برخواهند گشت.
راه و شعار اسلام را ملاحظه نمایند: در دین اکراه نیست زیرا که این دین با فطرت انسان تطابق دارد، به همین خاطر حکومت معصوم (ع) با حکومت غیر معصوم فرق دارد. حضرت محمد (ص) حکومت کرد، پس از او ابوبکر، عر، عثمان سپس حضرت علی (ع) آمد او نیز حکومت کرد. هنگامی که به این نکته توجه می کنیم و می بینیم که قرآن مانند عایقی بوده است که بر اساس آن رسول خدا (ص) احکام را مخصوصا آزادی را به مردم داده است، اجرا می کرد.
پس هیچ جبر و اکراهی نیست. بلکه آزاد مطلق است حاکم بر مردم همراه با مهربانی و رقت قلبی که تاریخ مانند را ندیده بود. ولی با سه خلیفه دیگر بعد از او فرق کرد هنگامی که حاکمیت از آنها بود و اولین دلیل بر آن تعطیل کردن احکام خداوند از سوی عمر بود در حالیکه حضرت امام علی (ع) با روش آن سه در شکل و جزئیات فرق کرد و راه پیامبر را برای انجام دادن کاری مجبور نکرد در کوفه چهار مسجد وجود داشت که در آن به او فحش و ناسزا می گفتند، اما به خراب کردن آن مساجد امر نکرد و از دشنام دادن به او مانع نشد و کسی که او را فحش و ناسزا گفت به دستگیری او دستور نداد، سپس یارانش را می بیند که به سخن او گوش نمی دهند پس می فرماید: یارتان از خدا اطاعت می کند و شما او را معصیت می کنید و خانواده یارتان خدا را اطاعت می کند و شما به او معصیت می کنید…
چه خلیفه ای در عراق اهل آن را این چنین مورد خطاب قرار می داد؟ در حالیکه هر حاکمی که حکومت عراق را در دست می گرفت و شمشیر را بلند کرده، گردن می زد و می گفت: من سرانی را می بینم که سربرآورده و رشد کرده اند، به طوری که کسی جرات اطاعت از پیشوایان ستم را نداشت، در حالیکه علی (ع) نماینده قرآن کرم بود و در حکومت او سختگیری در عقیده ابدا وجود نداشت…
به همین خاطر می بینیم که علی (ع) با همه انواع ظلم مخالف بود و مخالف کسی که با عقیده او مخالفت می کرد نبود. این صفت دلیل بزرگی بر این است که امامت امری است از سوی خدا نه با مشورت، همانگونه که ابوبکر و عمر بدعت کردند، به این دلیل علی (ع) روش آن دو شیخ را نپذیرفت و گفت: کتاب خدا و رسولش و اجتهاد و رای…
پس باید در عظمت اهل بیت درنگ نکرد و اینکه چگونه یکایک خویش را به خاطر حق و اسلام قربانی کردند تا اینکه این چنین شهید شدند و چگونه و به چه کیفیتی آن ظالمان جنین حضرت فاطمه (س) را زخمی کردند و دست مبارکشان را شکستند…
اما اینکه امام حجت (عج) به شمشیر برمی گردد به خاطر این است که دیگر به چنین اسلحه ای نیاز ندارد و دنیا همه به صورت دولت واحدی خواهد بود که عدالت و نور واحدی خواهد داشت و کسانی که مخالف عقیده توحیدند هیچ خطری برای بشریت به وجود نخواهند آورد. دیگر به استخدام سلاح و نیرو حاجتی نیست زیرا که قوت و نیرو در علوم کشاورزی، صنعت، اقتصاد، آزادی ها و هر چه که انسان را خوشبخت می کند خواهد بود. خداوند فرموده است:
در مقابل آنها هر چه نیرو و قوت دارید آماده کنید.
و سلاح نگفته است زیرا که به سلاح حاجتی نیست.
قرآن کریم می فرماید:
و ما آهن را نازل کردیم و در آن سختی شدید قرار دادیم و همچنین منافعی در آن برای مردم.
اولا: امام از آن بهره برداری می کند و مردم ظاهر می کند. ثانیا: امام نیز مانند پیامبران دیگر است که همراه خود نیروی عظیمی نیاورد تا ورود مردم به دین از روی ترس و خوف باشد. همچنین او به مردم پول کلانی نمی دهد، به سبب آنکه مردم از روی طمع به دین داخل شوند، بلکه امام به مردم آزادی را عطا می کند و زمین خیراتش را ظاهر می کند، زیرا که مردم آن را آباد می کنند و هر کس بر حسب نیروی خود سعی و تلاش می کند.
در حدیث آمده است: بهترین کار امت من انتظار فرج است. و این حدیث به معنی گریز از کار و رکود نیست بلکه کاری منظم است که دارای مقدمه و نتیجه می باشد، زیرا که گفته است: "افضل اعمال امتی" بهترین کارهای امت من، پس انتظار را به عنوان کاری معرفی کرده است.
نتیجتا کاری است. زندگی فرصت است و از دست دادن فرصت غم و غصه است زیرا که زمان دارای وجود و بعدی است در داخل وجود و هر کدام از ما می تواند از این مسئله تاکید حاصل کند، پس به سرعت درک خواهد کرد که وقت دارای یک بعد داخلی است و اگر هر یک از ما در کارش کوتاهی کند به هم و غم مبتلا خواهد شد، همانطور که حضرت علی (ع) می فرماید:
هنگامی که کار نیکی انجام می دهید احساس آرامی و اطمینان خاطر می کنید، بر خلاف کارهای شیطانی که باعث تنگی و مضایقت می شوند و غباره تیره ای را در اعماق انسان به حرکت در می آورد.
جهان در جستجوی رهایی
جهان در تاریکی و ظلمت غرق است و تازیانه و شلاق بشریت را در هر مکان محاصره کرده است، و حق و عدلی باقی نمانده است.
در میان این طوفان پر از تاریکی، بشریت حیران به دنبال رهایی و فرارگاهی می گردد، ناگهان نوری را می بیند که از دور در وسط آن همه تاریکی نمایان می شود و مردم می گویند: این همان نور رهایی است، این همان نور آزادی است و چون آن نور از آنها دور است باید به انتظار بشینند.
مهم آن است که آنها این نور را با چشم و فطرت خود دیدند و برای همین هر انسان چه بخواهد و چه نخواهد به این نور کشش دارد بلی این همان نور اصلاح و نوری است که تاریکی را شکست می دهد.
با وجود اختلاف مردم در افکار و ذوق ها، همگی آنها در ایمان به این نور اجماع متفق هستند، زیرا که نور یکی است و تاریکی متعدد، همانطور که در قرآن ذکر شده است: "یخرجهم من الظلمات الی النور"
ظلمات (تاریکی ها) با صیغه جمع آمده، زیرا که متعدد است و نور با صیغه مفرد، زیرا که یکی است، مگر جز گمراهی چه چیزی بعد از حق است.
نور در اینجا همان رهبر منتظر است، با این فرق که رهبری که ظهور می کند و زمین را از فساد و ظلم پاک می کند، هر امتی برای او نامی گذارده است. با اینکه اسمها با هم اختلاف دارند، در نهایت به شخصی آماده شده برای نجات این عالم اشاره دارند.
یهودیان به ظهور مصلحی اعتقاد دارند که زمین را در آخرالزمان از فساد پاک می کند و می گویند که حضرت موسی (ع) است. مسیحیان برگشت حضرت عیسی (ع) برای شستن زمین از گناه با آب رحمت و سعادت ایمان دارند. و مانند مسیحیان و یهودیان بودایی ها نیز در معبدهای خود با دعاهای مخصوص از بودا خواهش می کنند که به زمین برگردد و اهل آن را از آزار و درد نجات دهد.
آیا روایاتی که در مورد امام منتظر (عج) از پیامبر گرامی و ائمه نقل شده است، روایاتی است که ثابت وبا سند صحیح و تمام مسلمانان بر صحت آن متفقند، به طوری که اگر شیعه ده حدیث در مورد امام حجت (عج) ذکر کرده باشد، مذاهب سنی صد حدیث در مورد حضرت حجت (عج) ذکر کرده باشد، مذاهب سنی صد حدیث در مورد حضرت حجت (عج) از پیامبر گرامی نقل کرده اند.
اگر از دنیا جز روی نمانده باشد خدا آن روز را طولانی می کند تا اینکه قائم ما اهل بیت قیام کند و خدا به وسیله او زمین را همانطور که از ظلم و جور پر شده از عدل و داد پرکند."
آیاتی که در مورد حضرت حجت (عج) نازل شده بسیار است، به طوری که یکی از علمای بزرگ، سید صادق شیرازی، کتابی به نام"الامام المهدی فی القرآن" نوشته است که در آن دهها آیات قرآنی را که علمای سنی و شیعه در مورد امام مهدی (عج) ذکر کرده اند، جمع کرده است.
اضافه بر آن صدها حدیث که در بحارالانوار و اصول کافی وجود دارد و همه آنها بر حتمیت ظهور حضرت مهدی (عج) تاکید دارند.
همچنین آماری از مجموع روایت هاو حدیث های در مورد حضرت مهدی (عج) از طریق شیعه و اهل سنت تهیه شده است. تعداد این حدیث ها از شش هزار تجاوز کرده و این رقمی بزرگ است که در مورد بسیاری از قضایای مهم اسلامی این تعداد حدیث ذکر نشده است.
سوال اول این است که: "چگونه ممکن است حضرت مهدی (عج) چنین زندگی طولانی ای داشته باشد و دچار پیری و مرگ و نابودی نشود؟"
جواب سوال اول بدین صورت است که:
"مسئله طولانی بودن عمر از نظر علمی، تاریخی و حتی منطقی و فلسفی ممکن است.
بهترین دلیل برای این موضوع آیه قرآنی درباره حضرت نوح (ع) است که می فرماید: "فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما" او 950 سال در میان قوم خود درنگ کرد.
مسلمانان اعتقاد دارند که چهار نفر از پیامبران عمر طولانی دارند، جایگاه دو تن از آنها در آسمان و جایگاه دو تن دیگر در زمین است. دو تنی که در زمین هستند حضرت الیاس (ع) و حضرت خضر (ع) و تنی که در آسمان هستند حضرت ادریس (ع) و حضرت عیسی (ع) می باشند.
اگر ما در مورد مسئله طول عمر بحث کنیم، درهر بعدش از دایره مکان خارج نمی شود:
الف) امکان عملی
ب) امکان علمی
ج) امکان منطقی و فلسفی
امکان عملی یعنی اینکه انسان می تواند کار معینی را به تمام وجه انجام دهد، مثلا با هواپیما یا کشتی اقیانوس را طی کند و یا به واسطه زیردریایی ها به اعماق دریا فرو رود و یا به سطح ماه سفر کند و سفینه های فضایی به سیاره های دیگر بفرستد این کارها در دایره امکان عملی قرار دارند، یعنی مردمی وجود دارند که این کار را انجام داده اند و هنوز هم این کار را انجام می دهند.
و امکان علمی به این معنی است که کارهای وجود دارند که انسان عملا آنها را نمی تواند انجام دهد ولی علم، انجام گرفتن آن را در آینده رد نمی کند، مثلا رسیدن انسان به ماه اکنون امری ممکن است ولی رسیدن به سیاره زهره عملا ممکن نیست ولی امکان علمی جایز است یعنی ممکن است سختی ها در آینده نزدیک و یا دور برطرف شود و انسان بتواند به سیاره زهره سف کند ولی عملا کسی نمی تواند به این سیاره برسد.
در علم، صعود به سیاره زهره ممکن است، حتی اگر عملا ممکن نباشد و برعکس رسیدن به خورشید که در علم و عمل هر دو نمی توان به آن رسید، زیرا که در مقایسه با قدرت انسان در مقاومت و حرارت و سوختن از محالات است.
توضیح آن به اینگونه است که علم هیچ آرزویی برای صعود انسان به سطح خورشید همانطور که برسطح کره ماه صعود کرد، ندارد محال است چیزی ساخته شود که انسان را از حرارت عظیم خورشید حفظ کند.
اما امکان منطقی و فلسفی این است که هر چیزی را عقل نمی تواند رد کند وقوع آن را نفی کرده و آن را محال بداند.
انتظار به معنای نپذیرفتن همه جانبه رنگ های حکومت در زمین است. حکومت ظالم طاغوتی یعنی اگر به وضعیت کنونی امت اسلامی راضی شوی دیگر منتظر امام نیستی، بلکه کسی منتظر اوست که همه نوع ظلم و بزرگی را رد کند. برای همین است که در حدیث اهل بیت آمده است: "آن المنتظر لامرنا، کالمتشحط بدمه فی سبیل الله" "منتظر امر ما مانند کسی است که همیشه آماده نثار خون خود در راه خدا باشد" بلی او همیشه کفن می پوشد، ظلم و جوررا نمی پذیرد و همیشه استعمار و انحصار را رد می کند. حاکمان خائن و جامعه ترسویی که زیر پای حاکم ظالم له می شود، نمی پذیرد.
انتظار نپذیرفتن همه ظالمان در زمین و همدرد شدن با محرومین و رنج دیده ها در زمین است. و حضرت مهدی (عج) با شوق بسیار به روزی می نگرد که در آن روز بتواند دستش را برای نجات بشریت از رنج طولانی، دراز کند و اقدام نماید ایمان داشتن به حضرت مهدی (عج) برای گذراندن وقت و جمع آوری ثروت و خوشی نیست، بلکه مصدر و منشا بخشش و قدرت است، زیرا ایمان به حضرت مهدی (عج) ایمانی است عمیق که همه انواع ظلم و جور را در همه نقاط جهان نمی پذیرد.
او مصدر قدرت، در دفع دشمنان است که تمام نمی شود زیرا بذر آرزو را در دلها پخش می کند و چنان می کند که تو روشنایی ای ببینی، درحالیکه در تارترین ساعات تاریکی هستی.
او پیروزی روشنایی بر تاریکی است.
پیروزی سپاهیان حق بر لشگریان باطل و حضرت مهدی تفکری قدیمی نیست که منا منتظر آن هستیم، بلکه حقیقت و واقعیتی است که ما با آن زندگی می کنیم و آن را با وجدان و باطن خود احساس می کنیم. او انسانی است که در میان ما با گوشت و خونش زندگی می کند، شاهد دردهای محرومین است و صدای رنج دیده ها را می شنود.
انتظار صورت نمی گیرد مگر با کار و تلاش، زیرا مسئولیت و رنج و تصمیم بر پیمودن راه به سوی هدف است. مثلا ما می دانیم که کشاورزی که منتظر برداشت محصول است لابد قبل از آن زمین را شخم زده و بر آن دانه ها پاشیده و آن را سیراب کرده است، در غیر این صورت انتظار نوعی سرگرمی است که هیچ معنی و مزه ای ندارد.
آیا انسان می تواند پزشک چیره دستی شود بدون آنکه به دانشکده پزشکی داخل شود و شب و روز به درس خواندن مشغول باشد؟
طبعا نه
از جهت دیگر کسی که به انتظار منفی می نگرد در حالیکه در انتظار بهانه ای برای رکود و تنبلی می سازد، مانند کسی است که فرزندش را به دریا می سپرد بدون آنکه به او شنا تعلیم دهد، زیرا دنیا موافق با قوانین و اسبابی می گذرد که خداوند در این هستی پهناور وضع کرده است و کسی که از این قوانین و اسباب تبعیت نکند نابود خواهد شد.
ثانیا: درست است که هرچه ظلم و فساد در زمین زیاد شود، چراغ سبزی برای ظهور حضرت مهدی (عج) است. از اشتباهات شایع در نزد بعضی مردم اعتقاد به این است که از بین بردن فساد، ظهور حضرت مهدی را به تاخیر می اندازد و تنگ کردن میدان فساد سبب می شود که حضرت مهدی از میدان دور شود.
این تفکر کمرنگ به این معنی است که امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کنیم و ملت های مستضعف را ترک نماییم تا زیر پای له شوند بدون آنکه به کارهای اصلاحی بپردازیم و هیچ حرکتی از خود نشان ندهیم.
این به چه معنی است؟
حقیقتا به معنی لغو قرآن و ریشه کن کردن اسلام است.
والا چگونه ایمان هر یک از ما بدون عمل و بدون هیچ مسئولیتی در قبال دیگران تمام می شود.
مردمی وجود دارند که تنبلی را بر فعالیت و تلاش و نشستن در خانه را بر جهاد ضد ظلم ترجیح می دهند و این به اعتقاد بعضی ها، بهترین راه برای تعجیل ظهور حضرت مهدی (عج) است.
سخنم را به کسانی که در درجات پایین حرارت و تراکم جمود فکری به سر می برند، نقل می کنم:
در قرآن کریم اشاره واضحی بر این است که اندیشه ظهور مهدی (عج) یکی از مراحل مقابله مسلحانه میان یاران حق از یک جهت و یاران باطل در جهت دیگر می باشد. یعنی امام هنگامی ظهور می کند که اهل حق مشغول مبارزه با اهل باطل هستند و این به سادگی به معنی آن است که گروه های ظالم و گروه های مظلومی وجود دارند و حضرت مهدی به کمک مظلوم و ضد ظالم می شتابد.
اگر این را بدانیم عمق قضیه ای را که حدیث شریف طرح می کند، درک می کنیم.
زمین از ظلم و جور پر شده را از قسط و عدل پر می کند.
نگفته که پس از آنکه از فساد و کفر مملو شود بلکه گفته: از ظلم و جور…
لازم به ذکر است که این حدیث ما را به جوهر موضوع نزدیک می کند زیرا که خود، خویش را تفسیر می کند. و اشاره به وجود گروهی مظلوم در مقابل گروهی ظالم می کند، همچنین بر حتمیت پیروزی محرومین و مستضعفین جهان از همه ملت ها و رنگها تاکید دارد.
این بحث روشن می کند که ظهور حضرت مهدی (عج) ابدا به این معنی نیست که هر انسانی به فرد فاسد و ظالمی تبدیل شود، بلکه به این معنی است که زمینه مساعدی برای مردان نیکوکار و مومن وجود ارد که با ظالمان، بی رحم هستند و به مستضعفین رحم می کنند. اضافه بر آن، اعتقاد به حضرت مهدی (عج) امید بسیاری در دل مردم ایجاد می کند، زیرا که پیروزی حق بر باطل است و پیروزی صورت نمی گیرد مگر به وسیله اهل آن که خدا به آنها وعده داده بود.
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده وعده داده است که در زمین خلافت دهد و به جای امت قبل حکومت و اقتدار بخشد چنانچه امم صالح پیامبران سلف جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسندیده آنان را بر همه ادیان تمکن و تسلط عطا کند و به همه مومنان پس از خوف و اندیشیدن در آن از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی بی هیچ شائبه شرک و ریا پرستش کنند.
قرآن کریم بشارت های پیروزی را فقط به مومنان با عمل می دهد، زیرا مومنانی که کارهای نیک انجام می دهند تنها آنهایی هستند که به پیروزی بشارت می دهند، برای اینکه پیروزی و موفقیت مخصوص مومنان است. مخصوص اهل شجاعت و اهل عمل، اهل فدارکاری و مردانگی و مخصوص اهل پرهیزکاری و ایمان و هیچ ارتباطی با ترسوها ندارد.
ب) در اینجا لازم به تذکر است که که بیشتر روایات و احادیثی که در مورد قضیه حضرت مهدی (عج) است. درباره برپا شدن دولت اهل حق قبل از ظهور حضرت مهدی (عج) سخن می گویند، شیخ صدوق در این مورد حدیثی از امام جعفر صادق (ع) نقل می کند که در آن می گوید "آن ظهور المهدی، لا یتحقق حتی یشفی من شقی، و یسعد به سعد" ظهور حضرت مهدی صورت نمی گیرد مگر اینکه ظالم، بدبخت شود و سعادتمند خوشبخت" مگر اینکه ظالم به حداکثر ظلم خود و بالاترین درجه بدبختی برسد، در حالیکه مومن در این زمان به اوج خوشبختی و سعادت رسیده است، به خاطر کوشش و تلاشی که برای عبادت خدا و نجات دیگران انجام می دهند.
روایات دیگر در این باره از ظاهر شدن پرچم های سیاه از مشرق و نهضت مرد یمانی سخن می گوید که زمین را برای ظهور حضرت مهدی (عج) آماده می کند.
و موکد است که آن جنبش ها و نهضت ها در هوا پرورش نمی یابند، بلکه لابد برای آن زمین مناسب وسختی باشد که بتوان بر آن ایستاد و از آن به سوی هدف حرکت کرد.
ج) هنگامی که وظیفه دانشمندان را بدانیم فورا مفهوم صحیح انتظار را درک می کنیم.
وظیفه دانشمندان شباهت زیادی به وظیفه پیامبران دارد.
حضرت علی امیرالمومنین قهرمان جاوید انسانیت (ع)، درباره وظیفه علما می فرماید:
"عهدی را که خداوند از دانشمندان گرفته این است که در برابر ظلم و آه مظلوم ساکت ننشینند."
وظیفه دانشمندان همانطور که امام علی (ع) می بیند، به طور خلاصه آزاد کردن مردم و باز کردن بندها از گردن وباز کردن غل و زنجیر از دست آنهاست و این بدون تلاش و عمل صورت نمی گیرد، زیرا تنها عمل است که می تواند حق آنها را بازگرداند.
وظیفه دانشمندان در نجات دادن مردم از ظلم و تهیدستی و استضعاف. و در تلاش و کوشش برای استقلال و آزادی، استقلال کشور و آزادی افراد خلاصه می شود. پس در اسلام چیزی به نام سکونت در برابر ظلم ظالمان و آه مظلومان وجود ندارد.
روشن شد که انتظار به معنی ارام و راکد بودن نیست، بلکه به معنی به کارانداختن باورها با فعالیت و کوشش و تلاش است قانون امر به معروف و نهی از منکر در هیچ حالی از احوال متوقف نمی شود. انتظار در دلهای خالی از ایمان و کور رشد نمی کند، بلکه در دل های گرم پر از ایمان و بخشش پرورش می یابد. انتظار به معنی نگرش به فردای بهتر و آینده روشن است، آینده ای که بخشش و سعادت بیشتری را دربر دارد.
عدالت اجتماعی هدف است یا رشد و توسعه؟
نکته دیگر این است که به حمدالله کشوراز طریق رشد و توسعه دارد حرکت می کند. این یک امر محسوس است حقیقتا کار سازندگی در کشور جدی گرفته شده است و هر کسی که این موضوع را انکار کند، بلاشک بی انصافی کرده است چون مملکت به یک شکل تعجب برانگیز و تحسین آمیز به سمت سازندگی حرکت می کند و هر جای این کشور نگاه کنید، شعله کاربلند است و کار مفیدی برای این مردم در بخش های مختلف انجام می گیرد. پس رشد و توسعه جریان دارد و شما با برنامه ریزی و حرکت صحیح دنبال آن می روید. آنچه که در این بین بایستی با وسواس و دقت دنبالش باشید مسئله "عدالت اجتماعی" است که با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضی این طور تصور می کردند – شاید حالا هم تصور کنند- که می بایستی یک دوره ای را صرف رشد و توسعه بکنیم و وقتی به آن نقطه مطلوب رسیدیم، به تامین عدالت اجتماعی می پردازیم! این فکر اسلامی نیست "عدالت" هدف است و رشد و توسعه مقدمه عدالت می باشد. آن روزی که در کشور عدالت اجتماعی نباشد، اگر بتوانیم باید آن روز را تحمل نکنیم، اگر می بینید که در کشور هنوز تفاوت، فاصله طبقاتی وجود دارد و هنوز کسانی در فقر و محرومیت هستند . به خاطر این است که مسئولان کشور بیش از این نمی توانند، خرابی که در طول سالیان طولانی به وجود آمده عمیق ترو بیشتر از آن است که در طول این مدت کوتاه بشود آن را برطرف کرد والا اگر بتوانیم یکروز هم نباید تحمل بکنیم.
آینده بسیار روشنی در پیش روی ماست
آینده بسیار روشنی پیش روی ماست، که به سمت آن در حرکتیم؛ آینده ای که ملت ایران خواهد توانست به برکت اسلام و نظام اسلامی هم عدالت اجتماعی و رفاه مادی داشته باشد، و هم به استقلال کامل دست یابد. از روز اول پیروزی انقلاب، ما به سمت این آینده حرکت کرده ایم و به اعتقاد من قسمت های سخت ترش را پشت سر گذاشته ایم. نمی گویم بدون تحمل زحمت می شود به آن آینده رسید، اما می گویم با حفظ وحدت و ایمان و انگیزه و ادامه حرکت می توان به آن دست یافت.
تلاش ما حکومت حق و عدل است
عزیزان من، تلاش ما حکومت حق و عدل است، تلاش برای ایجاد عدالت است. شاید در اسلام در مورد مسائل اجتماعی، هیچ چیز به قدر عدالت، موردتوجه قرار نگرفته است. شما ببینید در مورد ظهور حضرت مهدی (عج) در بیشتر روایات و ادعیه و زیاراتی که درباره آن بزرگوار است و اسمی از آن بزرگوار است، به دنبال مسئله ظهور وقیام آن حضرت "یملا الله الارض قسطا و عدلا" هست. خدا به وسیله او، زمین را پر از قسط و عدل می کند. البته خدا به وسیله امام زمان (عج) زمین را از دین خودش هم پر می کند؛ اما آن چیزی که در دعا و زیارات و روایت گفته می شود "یملا الارض به الدین، دین الحق" نیست- مگر در بعضی جاها که تعبیراتی هست- متعلق "یملا" قسط و عدل، عدالت، دادگرتی و انصاف است چرا؟ چون بشر بیشتر از همه چیز از ظلم و بیدادگری رنج می برد. این حکومت در راه عدالت حرکت کرده و در راه عدالت هم حرکت می کند قوامش هم به عدالت است.
قسط و عدل واجب ترین کارهاست
نظام اسلامی، نظام عدالت است. شما که آرزومند و مشتاق ظهور خورشید مهدویت در آخر الزمان هستید و الان حدود هزار و دویست سال است که ملت اسلام و شیعه در انتظار ظهور مهدی موعود است، چه خصوصیتی برای آن بزرگوار ذکر می کنید؟ "الذی یملا الله به الارض قسطا و عدلا" نمی گویید "یملا به الارض دینا" این نکته خیلی مهمی است. چرا به ای نکته توجه نمی کنیم؟ اگر چه قسط و عدل متعلق به دین است، اما هزار سال است که امت سلامی برای قسط و عدل دعا می کند. این نظام اسلامی به وجود آمده است: اولین کارش اجرای قسط و عدل است.
قسط و عدل، واجب ترین کارهاست. ما رفاه را هم برای قسط و عدل می خواهیم. کارهای گوناگون -مبارزه، جنگ، سازندگی، توسعه – را برای قسط و عدل می خواهیم؛ برای این که در جامعه عدالت برقرار بشود، همه بتوانند از خیرات جامعه استفاده کنند و عده ای محروم و مظلوم واقع نشوند. در محیط قسط و عدل است که انسان ها می توانند رشد کنند، به مقامات عالی بشری برسند و کمال انسانی خودشان را به دست بیاورند.
قسط و عدل یک مقدمه واجب برای کمال نهایی انسان است.
عدالت مطلق، ره آورد حکومت مهدوی
یکی از مهمترین آرمان های جامعه بشری که محرومان و ستم دیدگان از دیرباز منتظر تحقق آن بوده اند برپایی عدالت فراگیر در سراسر جهان و در همه ابعاد حیات اجتماعی است. در کتب آسمانی و رهنمودهای ارزشمند پیشوایان دینی، نوید آمدن مصلحی جهانی و ایجاد حکومت عدل جهانی و حاکمیت صالحان بر زمین داده شده است که در بسیاری از روایات تاکید شده که او "مهدی موعود (عج) است و حکومت عدل جهانی به دست آن حضرت ایجاد خواهد شد. بنابراین باید "عدالت" به معنای کامل و مطلق آن را، راه آورد حکومت مهدوی و هدیه گرانبهای این مصلح بزرگ به جامعه بشری بدانیم. حضرت مهدی (عج) زمانی این موهبت بزرگ را برای محرومان و مستضعفان کره خاکی به ارمغان خواهد آورد که جهان از ظلم و بی داد آکنده و ابرهای تیره بغض و تعرض به حقوق مسلم انسانها بر سر تا سر زمین سایه افکنده باشد، همان طور که پیامبر اکرم فرمودند:
شما را به ظهور مهدی بشارت می دهم، او زمین را پر از عدل و داد می کند، همانگونه که از جور و ستم پر شده است. ساکنان آسمان هاو زمین از او راضی می شوند و اموال و ثروت ها را به گونه ای صحیح تقسیم می کنند.
در این حال شخصی، از پیامبر پرسید: معنای تقسیم ثروت چیست؟
فرمودند: به طور مساوی در میان مردم.
امام علی (ع) نیز از فرزندش مهدی (عج) چنین یاد می کند: "او مهدی ماست که زمین را پر از عدل و داد می کند پس از آن که از جور و ستم پر شده باشد."
مهدی (عج) روی زمین را پر از عدل و داد می کند پس از آن که از جور و ستم پر شده باشد.
عدل مایه حیات و آبادانی
دربرخی گزاره های توصیفی، از عدل و عدالت به "مایه حیات و آبادانی" تعبیر شده و در مقابل، از ظلم و جور به "نشانه نیستی و مرگ" یا "در هم کوبیده و ویران کننده" یاد شده است. در این زمینه حضرت علی (ع) می فرماید: عدالت، حیات است و ظلم و جور، مرگ (اجتماعی)
همچنین امام کاظم (ع) در شرح و تفسیر آیه قرآنی: بدانید که خداوند، زمین را پس از آن که مرده است، زنده می گرداند می فرماید:
منظور زنده کردن زمین با باران نیست، بلکه خداوند مردانی را می فرستد که عدالت را زنده می کنند و با زنده شدن عدالت زمین نیز زنده می شود، هر آینه، برپا داشتن حدود و (احکام) خدا در روی زمین، از باران چهل صبح گاه سودمندتر است.
در برخی احادیث دیگر تاکید شده است که عدالت، عمران و آبادانی را برای مردم به ارمغان می آورد. چنانچه امیر المومنین (ع) می فرمایند:
هیچ چیز همانند عدل و داد، شهرها را آباد نمی کند."
در برابر، آن حضرت ظلم و جور را باعث ویرانی می داند. ظلم و ستم، آبادی ها را ویران می کند.
عدالت موجب بی نیازی است
دیگر ویژگی عدالت، "بی نیاز کنندگی" است، یعنی انسان عادل و جامعه ای که برپایه عدل و داد بنیان نهاده شده است، کمترین نیازمندی و وابستگی را خواهد داشت. حضرت علی در این باره می فرماید: عدالت، بی نیازترین بی نیازی هاست.".
این ویژگی در سخن امام باقر (ع)به گونه دیگر مطرح شده است:
چه گسترده است دامنه عدالت! اگر در جامعه ای عدالت اجرا شود، مردم بی نیاز می شوند.
عدالت، اساس و شالوده جهان هستی
رعایت دقیق شایستگی و ظرفیت انسان ها و پدیده های گوناگون، در قوام و دوام جهان هستی و عالم طبیعت نقشی شگرف دارد تا آنجا که رسول گرامی اسلام فرموده است: آسمان ها و زمین به عدل و عدالت برپاست."
امام علی (ع) نیز می فرماید: جهان بر شالوده عدالت استوار است."
عدالت، وسیع و گسترده است
درباره گستردگی عدل امام علی (ع) می فرماید:
همانا در عدالت، وسعت و گشایش است و هر کس که اجرای عدالت بر او تنگ و سخت باشد، ظلم و جور برایش سخت تر و تنگ تر است.
امام صادق (ع) نیز در این خصوص فرموده اند:
عدالت، هر چند اندک باشد، اگر عادلانه صورت گیرد، بسی گسترده است.
سرنوشت عدالت
اگر بپذیریم که نظام یکپارچه جهانی در حال شکل گرفتن است، مهمترین و حیاتی ترین سوالی که مطرح می شود درباره "سرنوشت عدالت" است. آن چه آرزوی دیرینه بشر بوده است، حاکمیت نظامی واحد بر جهان است تا با حذف تضادها و تعارض ها زمینه اجرای صلح و عدالت را فراهم آورد وگرنه نفس حکومت واحد جهانی چندان مورد توجه نیست. حال سوال این است که آیا نظام یکپارچه ای که بر محور سرمایه داری لیبرالیستی یا رهبری غرب بر جهان سیطره پیدا می کند، توانایی برقراری عدالت مورد انتظار بشریت را دارد؟ آیا می توان از نظام سرمایه داری که محور اساسی همه کنش ها و واکنش های خود را "سود" قرار داده است، انتظار برقراری عدالت را داشت و چنین توقع داشت که در هنگام حاکمیت بر جهان، شهروندان جنوب را مانند شهروندان شمال بنگرد و اجازه دهد که جنوبی ها نیز به اندازه شمالی ها از مواهب زندگی برخوردار گردند؟ آیا می توان تصور کرد که در آن هنگام، انحصارات شرکت های چند میلتی از بین می رود و تولید کنندگان خرده پا با اطمینان خاطر می توانند برای خود بازاریابی کرده و جای پایی پیدا کنند؛ بی آنکه شرکت های قدرتمند، مانع فعالیت آنان شوند؟ آیا می توان امید داشت که دیگر جنگی رخ نخواهد داد و همه در صلح و صفا وبرادری، زیست خواهند کرد و کمپانی های عظیم تولید جنگ افزار، که بخش بزرگی ازهویت نظام سرمایه داری را تشکیل می دهند، شاهد ورشکستگی خود باشند؟ آیا می توان انتظار داشت که مافیاهای عظیم فحشا و مواد مخدر، داوطلبانه فعالیت های سوداگرانه خود را تعطیل کنند و اجازه دهند که قشر جوانی در فضایی سالم و پاک تنفس کرده و راه زندگی را بیابد؟ و در یک کلام، آیا می توان باور داشت که در صورت اسی نظام یکپارچه سرمایه داری، ستم هایی که در چند قرن اخیر از سوی نظام سرمایه داری بر انسان و انسانیت وارد شده، به یکباره پایان یابد.
همه اینها سوالاتی است که با اندک تاملی در پیشینه نظام های سرمایه داری و امپریالیستی می توان به پاسخ آن رسید و در آن هنگام است که بشر عدالت خواه ناگریز باشد در انتظار آینده ای غیر از آنچه که تاکنون ترسیم شد، باشد. آینده ای که به یقین، مستضعفان عدالت جو باید نقش محوری را در آن ایفا کنند.
4- برقراری قسط و عدل در سراسر گیتی
بر پایه آنچه گذشت، جامعه بشری از دو گونه استضعاف رنج می برد، دو استضعافی که برآمده از اصول بنیادی تمدن امروز جهان است اگر چه بشر از نظم علم و تکنولوژی پیشرفت های شگرفی داشته، اما دو ستمی که پیش تر بیان شد، منشا دو گونه استضعاف شده است اول استضعاف فکری و دوم استضعاف اقتصادی و مادی و البته هر یک تشدید کننده دیگری است.
ایدئولوژی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جهان، بر پایه "سود" خواست و فهم فعلی انسان استوار گردیده است. در بخش نخست بیان شد که اومانیسم بر پایه همین اصل در برابر آنچه که کلیسا ارزش های جاودانه می داند و انسان برای رسیدن به آن باید به برخی خواسته های دنیایی خود بگذرد، ایستاد و راه مبارزه با "خدا" را گشود. از همین جا بود که ارزش های الهی و معنوی (قطع نظر از تحریفات مسیحیت) تعالی خود را از دست داد و در کنار سایر ارزش های مادی و این جهانی قرار گرفت و از آنجا که ارزش های معنوی مانند ارزش های مادی، ملموس و عینی نیست، نسل بشر به طور طبیعی به سمت ارزش های مادی کشیده شد و اخلاق و معنویت و "نگاه به عالم بالا" اعتبار خود را از دست داد. ضربه دیگر به اخلاق و معنویت، از جانب ماکیاولیسم بود که آن را در حد ابزاری برای تحصیل قدرت سیاسی مطرح کرد و سیاستمداران جهانی سرمایه داری، این دیدگاه را مبنای علمی خود قرار دادند و چنان شد که همگان چهره ای حق به جانب، اخلاقی و بشر دوستانه به خود گرفته اند. این وضعیت، یکی از بزرگ ترین مصیبت های بشر امروز است که وقتی یک رهبر الهی و معنوی از سر صدق و حقیقت از معنویت و اخلاق سخن به میان آورده و جهانیان را به آن دعوت کند، ذهنیت ایجاد شده از سوی ماکیاولیست ها، مانع از پذیرش دعوت وی می گردد و حقیقت جویان نمی توانند با اطمینان و طیب خاطر. دعوت او را اجابت کنند.
ضربه بزرگ دیگر به دین، اخلاق و معنویت از سوی پروتستانیسم زده شد. هر چند پروتستان ها تصور می کردند با انجام اصلاحات دین را تقویت کرده و آن را پذیرش مردم منطقی تر و پذیرفتنی تر می کنند، اما در واقع باعث فروریختن باورهای دینی مردم شدند چرا که وقتی یک رهبر دینی چون "مارتین لوتر" یک تنه، نود و پنج اصل از اصول و آئین های اعتقادی را در حالی که قرن ها بخشی از فرهنگ مردم بوده است زیر سوال می برد و آنها را ساخته و پرداخت کشیشان می داند، عکس العمل مردم نسبت به سایر باورها، چیزی جز تردید و بی اعتمادی نخواهد بود، زیرا این تصور در توده مردم شکل می گیرد که "چه بسا سایر اصول نیز بنیان درستی نداشته باشد و مارتین لوتر هنوز به آن نرسیده و دیگران باید آن را تغییر دهند." پروتستانیسم از سوی دیگر، محملی برای دنیاگرایی، مادی گرایی و به قول "ماکس وبر" برای سرمایه داری گردید.
در این گفتار، نه در صدد دفاع از کاتولیسم هستیم و نه در مقام نقد مبانی پروتستانیسم اما واقعیت های تاریخ، حاکی از آن است که حرکت به اصلطلاح "اصلاح دینی" کمکی به دینداری مردم نکرد، بلکه راه را برای گریز از باورهای دینی باز کرد. تا پیش از ظهور پروتستانیسم، نگاه عمومی مردم به دین به عنوان حقیقتی آسمانی و الهی بود. در نتیجه دین را وسیله تعالی و رشد و کمال می دانستند اما پروتستانیسم به آموزه های کلیسا به عنوان کشیشان و تلقی شخصی آنان نگریست و نه پیام پیامبر الهی، بنابراین از دین تقدس زدایی شد و هر کس در هر موقعیتی که قرار داشت به خود اجازه داد تا دین را بر پایه برداشت و فهم خویش، تحلیل و تفسیر کند. از سوی دیگر آموز های پروتستانی نیز جایگاهی مقدس و آسمانی نیافت؛ چرا که تفسیر و قرائت مارتین لوتر نیز برداشت شخصی او از دین تلقی شد و کسی آن را مطابق آموز ه های حضرت عیسی مسیح ندانست. شاهد آن که در درون مذهب پروتستانیسم نیز فرقه های متعددی شکل گرفت، علاوه بر این، جریان اصلاح دینی، به پروتستانیسم ختم نشد و فرقه ها و قرائت های دیگری هم مطرح گردید.
حاصل آن ظهور پروتستانیسم، معنویت گرایی را در جامعه بشری تقویت نکرد، بلکه مردم با سمت دنیاگرایی کشانید، آن هم در شرایطی که معیار ارزش گذاری برای همه چیز، با ظهور "اومانیسم" و "لیبرالیسم"، "فردگرایی" و "نسبیت گرایی"، "فهم انسان و نیاز و خواست فعلی او" قرار گرفت. و در چنین شرایطی هر انسانی می تواند بر اساس فهم و میل خود هر چیزی را که پسندید ارزش بنامد و زندگی خود را بر اساس آن پایه گذارد.
حاصل این روند، به رغم ظاهر زیبا و آراسته ای که دارد، سرگشتگی و حیرانی نسل جوان در یافتن حقیقت و راه زندگی است. جوانانی که در سده های اخیر زندگی می کنند، چگونه در میان انبوه مکاتب، قرائت ها و برداشت های گوناگون و رنگارنگ، راه درست زندگی را بیابند؟ در حالیکه جوان به حکم فطرت الهی و انسانی اش تا زمانی که در گرداب کژی ها و ریاکاری نیفتاده است، جویای حقیقت زندگی و راستی و طالب کمال و تعالی است؛ اما "فهم و میل شخصی" که اومانیسم و فردگرایی بر آن استوار است، به دلیل محدود بودن، ناقص است و با کمترین تغییر در شرایط زمانی و مکانی، مبانی آن فرو می ریزد و هر چه بر اساس آن ارزش گذاری شده، ارزش خود را از دست می دهد و در نتیجه نمی توان بر روی چنین بنیانی، کاخ آرمان ها و آرزوهای بلند انسانی را استوار ساخت. نسل جوان، بارها شاهد فروریختن آرمان های بشری (به خصوص در غرب) بوده است.
سرگشتگی بشر امروز ناشی از جریان فکری است که بعد از رنسانس، جایگزین اندیشه دینی مسیحیت گردید. بسی مایه تاسف است که روشنفکران سایر جوامع دینی به تقلید از روشنفکران غربی، بی اعتنا به نتایج اسفباری که از تجدیدنظر طلبی در دین عاید غربیان شده است، به تجدیدنظر و به گمان خود اصلاح دینی دست زده اند و به خصوص در جهان اسلام بدون توجه به همه غنا، پویایی، ژرف نگری و همه ابعاد اندیشه اسلامی، آن را با کاتولیسم قرون وسطا مقایسه کرده و اصول آن را به چالش کشیده اند تا جوانان مسلمان نیز ناگزیر همان راهی را بروند که جوانان مسیحی غرب رفته اند، یعنی راه عصیان و پرخاشگری که ناشی از ناتوانی در شناخت صحیح حقیقت و راه سعادت است.
هم اینک در جهان غرب دو جریان بسیار نیرومند عصیانگر بر ضد بنیان های تمدن غرب قابل مشاهده است جریان اول جریانی است که نسبت به همه اصول و ارزش های تمدن غرب موضع منفی و مخالف گرفته و به هیچ اصلی پای بند نیست و همه چیز را به دید بی اعتباری و پوچی می نگرد، همه معیارها و چارچوب های نظم اجتماعی غرب نیز برای آن غیر قابل پذیرش است. "نهلیست "ها، "آنارشیست ها"، "رپ ها و هیوی متال ها"و "بددینان" نمونه هایی از این جریان هستند که ده ها هزار کلوپ و انجمن و چند میلیون سایت اینترنتی را در غرب دارا هستند با نگاهی به نوع فعالیت ها و رفتارها و پیام های آنان می توان دریافت که جوان غربی تا چه اندازه، احساس بی هویتی و بی پناهی می کند. این بی پناهی تا حدی او را خسته و آزرده کرده است که به همه چیز پشت پا می زند. جنگ، کشتارهای بی رحمانه، بی عدالتی و ظلم، نابرابری و فقر، مادی گرایی و ثروت اندوزی و … از جمله اموری هستند که جوان امروز را به عصیان کشیده اند چرا که در پس همه این نامردمی ها دست زورمداران جهان سرمایه داری را می بیند و از این رو، با پشت کردن به ارزش های سرمایه داری می خواهد که خود را از همه هیاهوی آن فارغ کند. از این روست که به انواع مواد تخدیر کننده روی می آورد تا به تصور خود، اوقاتش را به خوشی و بی خیالی سپری کند و البته روشن است که در این راه هیچ چیز جز تباهیو فنا نصیب او نمی شود.
جریان دوم، جریان کسانی است که برای فرار از تمدن مادی غرب به سمت نوعی معنویت رو آورده اند تا از این رهگذر روح تشنه خود را کمی سیراب ساخته و آرامش پیدا کنند هم اینک ده ها هزار انجمن از طرفداران "هاراکریشنا" در غرب (به خصوص در آمریکا) فعال هستند و برخوردار از چندهزار سایت اینترنتی می باشند، گذشته از این که "تانترا"، "عرفان سرخپوستی"، "یوگا" و … نیز طرفداران بی شماری دارند و انجمن های بسیاری در این رابطه فعال هستند.
این دو غیر از جریانی است که به بی بند و برای مطلق و هرزگی و فحشای محض روی آورده و فساد را به عنوان تجارت و کسب و کار خود برگزیده است و یا با برهنگی محض، به زندگی در دل طبیعت روی آورده اند.
نکته اساسی تر اینجاست که با بسط سلطه غرب و نظام سرمایه داری در جهان، اندیشه ها، باورها و فرهنگ غرب نیز در همه جای دنیا در حال فراگیر شدن است و سرگشتگی نسل جوان هم اینک در همه جای جهان دیده می شود. این در حالی است که روشنفکران غرب زده از یک سو و دستگاه های تبلیغاتی غرب از سوی دیگر نسل جوان را زیر بمباران شدید تبلیغاتی خود قرار داده و مانع از این می شوند که جوان امروز با پیروزی از ندای فطرت خود حقیقت ناب را از میان انبوه عقاید و مکاتب و فرائت ها بازیابد.
پس اولین استضعاف بشر، استضعاف فکری اوست که اغلب، گریبان نسل جوان را گرفته است و چنان که بیان شد از سوی تمدن و نظام سرمایه داری غرب به طور فراگیر بر جهان تحمیل گردیده است بنابراین جبهه عقیدتی جبهه ای میان مستکبران و مستضعفان عالم است، که در یک سوی آن، اقلیتی مستکبر با در اختیار داشتن همه دستگاه های تبلیغاتی، مجال حقیقت یابی را از مستضعفان جویای حقیقت سلب کرده اند به گونه ای که توده مردم با بضاعت ناچیز فکری، از کشف و فهم حقیقت درمانده اند.
اما دومین استضعاف بشر، استضعاف مادی اوست که ناشی از نابرابری شدید اقتصادی و توزیع ناعادلانه ثروت و امکانات مادی است و چنانچه بیان شد این قسم از استضعاف متوجه کشورهای ضعیف و توسعه نیافته (جنوب) است. روزنه های امید برای رهایی جنوبی های مستضعف ازاین وضعیت اسفبار یکی پس از دیگری بسته شده و فاصله آنان از رشد و توسعه بیشتر می شود و می توان گفت که جنوبی ها به نقطه اضطرار رسیده و رفته رفته به این باور نزدیک می شوند که دیگر نباید از قدرتمندان دنیا گشایشی طلب کنند، چرا که بارها آزموده اند که با هر کمکی بیشتر زیر سلطه رفته و غارت شده اند. هر چند توده مردم بیشتر از دولت ها به این حقیقت رسیده بودند. رویکرد جنوبی ها به همکاری های "جنوب- جنوب" نمونه ای از این بیداری تلقی می شود و نیز رویکرد همکاری های اقتصادی منطقه ای نیز در همین راستا می باشد. اما طوفان تحولات جهانی در مسیر جهانی سازی توفنده تر از آن است که این گونه همکاری ها در برابر آن تاب مقاومت آورد. مستضعفان جهان به پیروزی بیشتر از رونق اقتصادی نیازدارند و آن عدل و داد و برابری است و این در حالی است که شرکت های عظیم چند ملیتی وابسته به باشگاه سرمایه داری به سازمان هاو شرکت های نوپای جنوب اجازه رونق گرفتن نمی دهند. و مانع از ورود آنها به عرصه رقابت های اقتصادی می شوند. ازاین رو مستضعفین جنوب راهی جز روی آوردن به قدرتی فراتر از باشگاه سرمایه داری ندارند تا پشتوانه آن دربرابر سلطه جویان افزون طلبان و مستکبران عالم ایستاده و حقوق به غارت رفته خود را استیفا نمایند. البته این قدرت، نباید قدرت مادی باشد، چرا که برتری مادی باشگاه سرمایه داری غیر قابل تردید است، اما آن چه بلوک سرمایه داری را می تواند به زانو درآورد قدرتی معنوی است که هم بر ایدئدلوژی استکباری چیزه شود و هم قدرت مادی آن را به بازی بگیرد. رهبر قدرت معنوی بی شک باید یک فرد الهی باشد تا فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی امروز جهان، رهبری مبارزه با استکبار جهانی را بر عهده گیرد و به اقامه قسط و عدل مبادرت نماید و این رهبر الهی، کسی نیست جز منجی موعود که همه ادیان الهی و نیز خبری ادیان غیر الهی ظهور او را در "آخر الزمان" به عنوان تنها برپا کننده عدل، به پیروان خود وعده داده اند.
امروز ظلم و ستم در هر دو چهره آن فراگیر گشته و به تعبیر روایات شریفه. زمین از ظلم و جور پر شده است و آن طور که پیشتر گفتیم ظلم اخر الزمان، ظلمی نهادینه شده است نه وابسته به ستمگر که با هلاکت او، ریشه ظلمش نیز کنده شود، چنان که با تغییر دولت ها و آمد و شد و روسای جمهور و دست به دستن گشتن قدرت بین احزاب مختلف، تغییری در خط سیر جهان سرمایه داری صورت نمی گیرد. آنان حتی کوچک ترین تهدیدی را از سوی احزاب مخالف، در جبهه ای متحد خنثی می کنند.
حاصل این ظلم فراگیر ناتوانی و فروماندگی مستضعفان نسبت به تغییر سرنوشت خود است و این درفرهنگ اسلامی همان معنای "اضطرار" می باشد. یعنی شرایطی که از همه راه های عادی برای رهایی و خلاصی از بن بست قطع امید شده است و بر اثر ستم مستکبران دین و آیین حق چنان در غربت افتاده که کمتر کسی توفیق شناخت و پیروی از آن را دارد و اکثریت مردم از مکاتب و عقاید جدید و خود ساخته پیروی می کنند و این مرادف تعبیری است که در فرهنگ اسلامی "بدعت" خوانده می شود.
دراین میان، اصول و حدود تعریف شده الهی مورد فراموشی قرار گرفته و تبعیت از هوای نفس رایج می شود. امام صادق (ع) می فرمایند:
و می بینی که حدود الهی، تعطیل شده و به هواهای عمل می شود.
دینداری نیز کهنه پرستی جلوه می کند و دین داران در همه جا مورد سرزنش و تحقیر قرار می گیرند. چنان چه امام صادق (ع)، وضعیت مومنان را در آخرالزمان، این چنین بیان می فرماید:
و می بینی که پیروان ادیان، تحقیر می شوند و کسی هم که دین داران را دوست بدارد، مورد تحقیر قرار می گیرد.
از سوی دیگر، حالت "اضطرار"، مستضعفان جهان را، به سمت عصیان بر ضد وضعیت موجود کشیده و نارضایتی از ضوابط، معیارها، فرهنگ و سیاست های سرمایه داری را به طور فزاینده ای رو به رشد و فراگیر می کند. علاوه بر نمونه هایی که پیش تر اشاره شد، امروز جهان غرب شاهد راهپیمایی های مردمی بر ضد جهانی سازی، سازمان تجارت جهانی و سایر سیاست های جهان گشایانه باشگاه سرمایه داری است و این نشانه آن است که توده مردم در جوامع غربی، خودرا قربانی سیاست های سردمداران سرمایه داری می دانند. در سمت دیگر یعنی در میان توده های مردم مستضعف جنوب نیز علاوه بر تظاهرات پی درپی بر ضد بیداد و ستمگری های سازمان یافته جهان سرمایه داری- امپریالیستی، شاهد رویکرد رو به تزاید به "منجی آسمانی" هستیم. وقتی براساس پیش گویی های "نوسترآداموس"، حضرت عیسی مسیح (ع) می بایست در اواخر سال 1998 و یا اوایل سال 1999 ظهور می کرد، توده های وسیعی از مردم مستضعف آمریکای لاتین و آفریقا، اوقات خود را در بیابان سپری کردند تا مشتاقانه، شاهد ظهور او باشند. هر چند این پیشگویی ها از اساس نادرست است؛ اما رفتار مردم حاکی از شوق و اشتیاق به ظهور منجی الهی است و با اشتباه آن پیشگویی نیز از بین نمی رود. با اطمینان می توان گفت که مستضعفان عالم در هر دو جبهه استضعاف، بیش از هر زمان دیگر چشم به راه منجی الهی هستند. هر چند حیرت و ناآگاهی، گمراهی را برای نسل امروز به دنبال داشته است؛ اما عمق فطرت و وجدان انسانی- الهی توده مردم خبر از آشوبی بی پایان می دهد که ناشی از حقیقت جویی و پاکی طلبی و فضیلت خواهی آنان است. رویکرد به معنویت و حلقه های عرفانی گوناگون نشان از انسان های غرق شده ای دارد که به هر وسیله ای، برای سیراب ساختن روح معنویت خواه خود، چنگ می زنند. انسان امروز تا آن جا پیش رفته که حتی اگر به بی بند و برای اخلاقی و جنسی افتاده است، سعی می کند برای آن تقدسی دست و پا کند و از این روست که به آیین "تانترا" و امثال آن کشیده می شود. تضاد و بحران نسل امروز جهان، ناشی از تقابل فطرت و وجدان انسانی او با مظاهر تمدن است. از یک سو وجدان و فطرت، او را به پاکی و معنویت می خواند و از سوی دیگر تمدن روز، روش زندگی بدون قید و بند و به اصطلاح، آزاد را به او قبولانده است، بی آن که شیوه دیگری از زندگی را آموخته باشد. در جبهه مستضعفان جنوب نیز، توده مردم مانند کشتی نشستگانی هستند که طوفان حوادث و بحران های جهان، با همه هستی آنها در جدال افتاده است و به مصداق آیه شریفه: چاره ای جز روی آوردن و استغاثه به درگاه الهی ندارند. گرایش به دین داری (در همه جوامع و نسبت به تمام ادیان) و دو دهه اخیر از رشد چشمگیری برخوردار بوده است تا جایی که باشگاه سرمایه داری، آن را با عنوان "بنیادگرایی دینی"، بزرگ ترین چالش خود پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم می داند. به یادآوریم که در حدود دهه 1960 و 1970 میلادی، غربی ها (و شرقی ها) پایان حیات دینی را اعلام کرده و هیچ گاه باور نمی کردند که دین، یک بار دیگر بتواند در سطح جامعه بشری مطرح گردد تا چه رسد به این که جبهه دین داران، در برابر تمامیت خواهی آنان قد علم کند. بنابراین، جبهه دین داران، جبهه مستضعفان عالم است. این جبهه، همه سربازان خود را از میان مستضعفان بر می گزیند. مستضعفان عالم اگر در سر، سودای وراثت و پیشوایی زمین را دارند، باید به این جبهه ملحق شوند. به عبارت دیگر، مستضعفان عالم باید بر حول یک محور مشترک یعنی "منجی موعود عدالت گستر" گردهم آمده و با اشتیاق، او را طلب کنند و جز این راهی نیست؛ چرا که جبهه مقابل، جبهه باطل و بی عدالتی و ستم پیشگی است. همان جبهه ای که حقایق را کتمان کرده و مصیبت ها را بر مستضعفان وارد می سازد. پس در یک سو، جبهه استکبار قرار دارد که با کتمان حقایق، مردم را به گمراهی کشانده و مستضعفان را به تباهی وامی دارد و در جبهه دیگر، مردمی مستضعف هستند که با اشتیاق، منجی را طلب می کنند.
پس آنگاه که اشتیاق مستضعفان، به اوج می رسد و خداوند اراده خود را بر حاکمیت آنان محقق ساخته و مهدی موعود (عج) ظهور می کند، پس از مبارزه ای سخت و خونین با جبهه استکبار که با رشادت و جانفشانی یاران آن حضرت توام است، رهبری جهان یکپارچه و به هم پیوسته ای که مستکبران برای سیطره و تامین منافع خود آن را مهیا کرده بودند، در اختیار می گیرد و دنیا را پس از آن که مملو از ظلم و جور شد، از عدل و قسط پر می کند و به همگان می آموزد که چگونه می توان عدالت را در زندگی حاکم کرد.
در روی زمین برده مسلمان نمی گذارد جز این که می خرد و آزاد می سازد، بدهکاری نمی ماند جز این که بدهی اش را پرداخت می نماید، حق کسی را در دست کسی نمی گذارد، جز این که از او باز می ستاند و به صاحب حق باز می گرداند، بنده ای کشته نمی شود جز این که قیمت او را می پردازد، کسی کشته نمی شود جز این که همه قرض هایش را پرداخت می کند و نام خانواده اش را در بخش عطایا مقرر می نماید.
خداوند در برهه هایی از زمان، جلوه ای از قدرت خود را نمایان می سازد تاحجتی برای بندگان باشد، که اگر بر حقیقت خواهی و عدالت طلبی قیام کنند، دست نصرت الهی به یاری آنان خواهد آمد و قدرت های مادی مستکبران، نمی توانند آنان را سرکوب کنند. بزرگ ترین نمونه برای اثبات این مدعا، انقلاب اسلامی مردم ایران است. جهان شاهد بود که ملت ایران با دست خالی اما با توکل بر خدا و برای حمایت و دفاع از دین او، با جلوداری مردمی عدالت خواه، قیام کرد، و در اوج ناباوری، بر طاغوت چیره گشت و در این میان، از ماشین عظیم جنگی غرب و شرق کاری ساخته نبود. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نه فقط موج عظیم اسلام خواهی، سراسر جهان اسلام را دربر گرفت که در حقیقت، موج دین خواهی و بازگشت به دین در دنیا به پا خاست و موجودیت استکبار جهانی را در خطر انداخت و این آیه ای از آیات الهی است تا همگان باور کنند که در روزی با شکوه، آخرین ذخیره الهی ظهور خواهد کرد و با یاری خداوند، اردوگاه استکبار را به نابودی خواهد کشاند. آن روز همگان خواهند دید که وقتی نصرت و فتح اللهی فرا می رسد، مردم گروه گروه به دین خدا در می آیند و آن گاه دیگر از استکبار کاری ساخته نخواهد بود مگر جنگ و کشتاری بی حاصل که عاقبت نیز به نابودی آن منتهی می شود و مستضعفان عالم، شاهد تحقق وعده الهی در وراثت و پیشوایی خود در زمین خواهند بود.
در این میان گفت که سعادت واقعی با صالحانی است که در دوران غیبت و غربت، امانت دار دین الهی و سنگربان حریم تقوا و عدالت باشند و در هر حال (چه زمان ظهور را درک کنند و چه پیش از آن بمیرند) در زمره یاران حضرت مهدی (عج) هستند. بی تردید جبهه دین داران مستضعف که خود را برای رویارویی با ظلم و کفر آماده می کند، به وسیله پاسداران دین و ایمان، شکل می گیرد. آنان باید از صالحان و مومنان باشند تا مهدی (عج) را در رهبری مستضعفین یاری کنند و عرصه های مختلف اداره این جبهه را بر عهده گیرند. به عبارت دیگر، وارثان اصلی زمین، صالحان هستند که در دولت کریمه مهدوی به عنوان امیران و کارگزاران آن حضرت در بلاد مختلف ایفای نقش می کنند.

فهرست مطالب
عدل جاویدان 1
عقل بشر در استخدام دل 4
نظریه مهدی 5
ضرورت عدالت 6
جایگاه عدالت در اسلام 9
عدل عالمگیر 11
حکومت الهی در جهان 17
دادور و دادگر و دادگستر 32
صباوت، جوانی، کمال 36
انتظار فرج 38
انتظار فرج نیکوترین اعمال 43
عقیده به امام مهدی (عج) 45
تقویت روحیه انسان مومن 49
مفهوم راستین انتظار 49
تحقق ظهور، به واسطه مومنان مجاهد 50
حقیقت عدالت 51
راه عدالت 54
آثار وجود امام مهدی (عج) 55
اهمیت پیروی از مرجعیت 56
خط ولایت همان خط مستقیم است 56
عدالت اسلام و ظلم اهل این روزگار 58
ظهور حضرت مهدی(عج) و احقاق حقوق: 60
انتظار حضرت مهدی (عج)و آمادگی برای ملاقات او 61
عدالت در سایه حضرت مهدی (عج) 63
جهان در جستجوی رهایی 68
عدالت اجتماعی هدف است یا رشد و توسعه؟ 78
تلاش ما حکومت حق و عدل است 79
قسط و عدل واجب ترین کارهاست 80
عدالت مطلق، ره آورد حکومت مهدوی 80
عدل مایه حیات و آبادانی 82
عدالت موجب بی نیازی است 83
سرنوشت عدالت 84

1

8


تعداد صفحات : 100 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود