تارا فایل

سخنان دلنشین از سفر آخرت


مقدمه:
سخنان دلنشین از سفر آخرت
از مرگ سخن بسیار رفته است اما سختی دلنشین تر از گفته های مرد الهی شهید راه محراب آیت الله شهید عبدلحسین دستغیب قدس سره در 25 سال قبل سراغ ندارم با آن احاطه ای که به آیات و اخبار و کتابهای مذهبی داشت، یکماه مبارک رمضان درباره سفر آخرت سخن گفت، مرگ را دروازه حیات و ابتدای ملاقات رحمت حق شناسانید؛ از برزخ و نعمتهایش مردمان را بر سر شوق آورد و از عذابهایش ترسانید؛ با بیان آیات و اخبار شنودندگان را از گناه بازداشت و بخیرات مایل گردانید.
روانت شاد ای معلم اخلاق و بفرموده رهبر مرشد مردم را که در زندگیت این چنین راهنمای مردم به سوی حق و دوری از باطل شدن و با شهادت ترویج بیشتری نمودی بنوشه آن رفیق عزیز: خون آیت الله دستغیب از بیانش برای انقلاب رساتر بود و دشمن خورد کن تر.
بارها می گفت و فریاد می زد، می نوشت و منتشر می کرد که مرگ فنا نیست بلکه اول بقاء است. مکرر به خانواده های شهداء مژده می داد که قرآن مجید عزیزان شما را زنده خوانده است1 ما نسبت به آنان مردهن ایم در حالی که حیات حقیقی مال آنان و ادراک کاملتر از آن ایشان است.
گوهری که ناشناخته بود
روانت شادتر باد که با شهادتت این معنی را آشکارتر ساختی، اینک دو ماه بیش نیست از میان ما رفته؛ آنقدر کرامات از دیده و شنیده شده که همانرا از فقدانش ناراحت تر ساخته است و افسوس می خورند که چرا او را آن طوری که بود شناختند و از خرمن پرفیضش خوشه ها برنچینند.
اینجا به مناسبت این کتاب و بحث معاد، و همچنین فرموده خودش که بارها می گفت شهدا زنده جاویدند، قضیه ای که در هفتمین روز شهادتش پیش آمد و بیشتر اهالی شیراز از آن آگاه شدند و حتی در جراید تهران نیز به چاپ رسید بازگو نماییم:
گزارشی عجیب از یک واقعیت
با مداد اربعین حسین (ع) سال 1402 قمری طبق برناخه روزنامه ام به منزل پدر شهیدم رفتم. مسئول دفتر باستقبالم آمد. پس از سلام و تعارفات نخستین جملات را با گزارش خواب یک خانم علویه این طور شروع کرد:
"علویه محترمه ای که من او را می شناسم و خانه اش در نزدیکی خانه ما است می گوید دیشب مرحوم آقا را در خواب دیدم به من فرمودند قطعاتی از بدن من لای آجرهای دیوار کوچه باقیمانده است به من ملحق کنید."
من نخست اهمیت ندادم و بسایر گزارشها گوش دادم و تا دو ساعت برنامه رفت و آمد افراد و کارهای معمولی ادامه یافت. سپس برای شرکت در مجلس فاتحه در مجلس فاتحه با جمعی بیرون آمدیم. نزدیکیهای محل شهادت که رسیدیم، بیاد آن خواب افتادم. به بعضی از همراهان جریان را گفتم که چنین خوابی نقل شده، ضرری ندارد نگاهی بکنیم. به همان نظر نخست همه دیدیم ذرات مفصل از گوشت لابلای آجرهای کوچه می باشد.
تشییع دوم برای یک جنازه
دو نفر از رفقا مامور شدند که این ذرات قطعه قطعه شده از پیکر شهید محراب را جمع آوری نمایند (درد و کیسه پلاستیک آنها را جا دادند) قضیه به سرعت در شهر شایع گردید مخصوصاً که روز اربعین حسینی و هفتم شهداء بود و شیراز یکبارچه تعطیل بود. شب جمعه در مسجد طبق معمول و برنامه سالیانه شهید محراب مجلس دعای کمیل برقرار و انبوده جمعیت داغدار گزارش مزبور را شنیدند. در اینجا اعلام شد که در ساعت ده امشب تشییع دوم از باقیمانده پیکر آیت الله شهید به عمل می آید.
دستجات عزاداری تا پاسی از شب در صحن حضرت احمد بن موسی (ع) سرگرم عزاداری بودند و بالاخره بیاد ملحق کردن بقیه بدن ابی عبدلله الحسین علیه السلام بنابر روایتی در روز اربعین دو کیسه محتوی اجزاء قطعه قطعه شده را به میان جمعین آوردند. پائین قبر را شکافتند و به بدن شریفش ملحق نمودند.
دو نفر دیگر نیز همین خواب را دیدند
راستی که قضیه ای شفگت بود، فراموش کردم عرض کنم در همان روز ساعتی پس از کاوش لابلای آجرهای کوچه یکی از بستگان که در لباس روحانیت و مورد احترام است به من خبر داد دو نفر از آقایان که یکی از بستگان شهدا است چنین خوابی را دیشب دیده اند لذا قضیه صورت جدی تر بخود گرفت و من به دنبال آن مخدره علویه فرستادم که رویای خودت را با نام خود همسر و فامیل و آدرس دقیق بنویس. ایشان نیز اجابت نمود و هم اکنون آن نوشته پیش روی من قرار دارد و من با اجازه خوانندگان عزیزتنها به ذکر چند جمله آن برای ثبت در تاریخ و عبرت نسل فعلی و آینده دار در اینجا نقل می نمایم. این خانم چنین نوشته:
تکه گوشتم لای دیوار است
نحوه خواب:
"در باغ بزرگ بودم که آیت الله دستغیب در جلو می رفتند و من عقب ایشان بودم. آنجا باغ بود ولی آن قسمتی که آیت الله دستغیب بودند، در وسط چمن بودند که آقا عبای قهوه ای روی دوششان بود و به من گفتند که برو و به آنها بگو که تکه گوشتم لای دیوار است و چند دفعه تکرار کردند که وقتی من از خواب بیدار شدم خیلی نگران بودم."
داستانی گویا تر از یک کتاب
اینک خودتنان داوری کنید چقدر این رویای صادقانه و داستانی واقعی گویا است؛ گویا تر از یک کتاب بزرگ. آنچه در این کتاب می گوید که مرگ فناء نیست بلکه دروازه زندگی جدید است. شهداء زنده اند و نزد پرودگارشان روزی داده می شود2 یا از احاطه علمی ارواح در بزرخ نسبت به جریانهای این عالم سخن می گوید از التفات روح بجسدش یاد می کند، همه واقعیت دارد خودش عملاً ثابت کرد، نشان داد که آری چنین است.
مطالب بسیار در حجم اندک
با در نظر اجمالی به مطالب این کتاب متوجه پر محتوی بودن آن با این حجم اندک می شویم، سفر آخرت را با شیرین ترین عبارات از مرک شروع و اقسام مرگ را برای نیکان و بدان بر می شمارد، حالت اختضار را طوری برای خواننده مجسم می کند که گویی خود در حال جان دادن است.
سپس وارد عالم برزخ گردیده از بهشت برزخی و نعمتهایش از روی آیات و اخبار مشروحاً سخن می گوید و از طرف دیگر از دوزخ و عذابهای برزخی آن پرده بر می دارد ازداستانها و رویاهای صادقانه برای تائید مطالب شاهد می آورد و با بیانی رسا خواننده را متوجه منزل های آینده اش می نماید.
آنگاه از مقدمات برپائی قیامت و دلیلهای معاد آیات و اخبار فشرده و کاملاً ساده سخن می گوید، از صراط و میزان بهشت و دوزخ نعمتها و غذابها طبق مدارک معتبر اظهار نظر می نماید رویه هم رفته می توان به خوبی ادعا کرد صدها مطلب جالب و خواندنی در این کتاب بخواننده عرضه شده است.

فصل اول
مرگ

معاد از ماده عود به معنی برگشتن است چون روح دوباره به بدن برگردانیده می شود.
معاد از اصول دین مقدس اسلام و اعتقاد به آن واجب است که هر کس دوباره پس از مرگ زنده می شود و به جزای عقیده و عملش می رسد.
مساله معاد که ابتدایش مرگ و قبر و بعد برزخ و سپس قیامت کبری و پایانش بهشت یا جهنم است با این حواس ظاهری درک نمی شود هرچند اصل معاد به دلیل عقل ثابت است به تفصیلی که ذکر می شود لکن محال است کسی به تنهایی سردر بیاورد که بعد از مرگ چه خبر است غیر از وحی راه دیگری ندارد زیرا هر کس در هر عالم و مقامی است ادارکش از حدود آن عالم تجاوز نخواهد کرد مثلاً طفلی که در عالم است محال است چگونگی بزرگی عالم بیرون رحم را بفهمد و محال است بی پایانی فضا و موجودات آنرا در یابد همچنین کسی که در عالم ملک و اسیر ماده و طبیعت است چگونه می شود ملکوت را بفهمد که باطن عالم ملک است و جایگاهش پس از خلاصی از این عالم می باشد و خلاصه خصوصیات عوالم پس از مرگ نسبت به کسی که در عالم دنیا است غیب است و برای شناختن آن جز تصدیق آنچه را که حضرت آفریدگار خبر داده راهی نیست.
خصوصیات معاد ربطی به عقل ندارد
بنابراین اگر کسی بگوید از عقل ما دور است که پس از مرگ فلان طور شود اصلا حرفش مورد قبول نیست چون خصوصیات آن ربطی به عقل ندارد و جمیع عقلاً پشت به پشت هم بزنند از جزئیات جریانات عالم دیگر خبری نخواهد داشت چیزی که هست آنچه را که محمد (ص) و آل او فرموده اند ما هم تصدیق می نماییم زیرا آن بزرگواران معصوم و محل نزول وحی حضرت آفریدگارند.
آیا مرده حرف می زند؟
با این بیان شبهاتی که بعضی از بیخردان می کنند معلوم شد که همه بی اساس است مانند اینکه می گویند کسی که مرد بدنش در حکم جماد است نظیر چوب خشک، دیگر سئوال وجوابش در قبرش چیست و ما اگر دهان مرده را از چیزی پر کنیم و روز دیگر قبرش را بشکافیم و جسدش را ملاحظه کنیم خواهیم دید که چیزی از دهانش خارج نشده است (جواب این شبهه به زودی روشن می شود)
نطق اختصاص به زبان ندارد
این اشکالات در اثر بیخردی از آخرت و دستگاه آفرینش و نداشتن ایمان به غیب است این استعجابها شاهد کمی اطلاع و فهم است خیال می کند نطق مال زبان است ارواح نطقی ندارند جنبش برای پای حیوانی است ارواح جنبش ندارند، در حالی که خودش هر شب هنگام خواب گفتگوها دارد بدون اینکه زبان و لبش جنبش داشته باشد و کسیکه نزدیکش بیدار باشد صدایش را نمی شنود و همچنین سیرها دارد بدون اینکه بدنش بستر جنبش داشته باشد.
حکمت رویا، تصدیق انبیاء است
حضرت موسی بن جعفر(ع) می فرماید بشر در ابتدای خلقت، رویا (خواب دیدن) نداشت و بعد خدا باو داد سببش آن بود که خداوند پیغمبری را برای دعوت و هدایت مردم زمانش فرستاد و او مردم را به اطاعت و بندگی پرودگار عالم امر کرد گفتند اگر ما خدای را بپرستیم در برابرش چه داریم در حالیکه دارایی تو از ما بیشتر نیست آن پیغمبر فرمود اگر اطاعت خدا کنید جزای شما بهشت است و اگر معصیت کردید و حرف مرا نشنیدید جای شما بهشت است و اگر معصیت کردید و حرف مرا نشنیدید جای شما دوزخ است گفتند بهشت و دوزخ چیست؟
پس برای ایشان هر دو را توصیف کرد و شرح داد پرسیدند کی به آن می رسیم فرمود هنگامی که مردید گفتند ما می بینیم که مرده های ما پوسیده و ریسیده و خاک می شوند و برای آنها چیزی از آنچه وصف کردی نیست و آن پیغمبر را تکذیب کردند.
خداوند احلام (خواب دیدن) را برای آنها قرار داد در خواب دیدند که می خورند می آشامند و حرکت می کنند می گویند می شنوند و غیره چون بیدار شدند اثری از آنچه دیده بودند ندیدند پس نزد آن پیغمبر آمدند و خوابهای خود را بیان کردند آن پیغمبر فرمود خداوند خواست حجت را بر شما تمام کند روح شما چنین است هنگامی که مردید هر چند بدنهای شما در خاک پوسیده شود ارواح شما در عذاب است تا قیامت (یا در روح و ریحان و ناز و نعمت)
نپذیرفتن از کم ظرفیتی است
لازمه عقل کثرت محتملات است (انما یعرف عقل الرجل محتملانه) یعنی هر مطلبی که می شنوند و محال عقلی نباشد احتمال بدهد شاید صحیح باشد و اگر خبر دهخنده اش معصوم باشد بگوید حتماً صحیح است. وقتی که کم عقل و جاهل است می گوید این حرفها چیست؟ نپذیرفتن دلیل بر کوچکی و کم ظرفیتی است که نمی تواند فوق طبیعت را دریابد مثل حیوان دوپایی است که اندازه ادراکش همین است خوردن و خوابیدن و با جنس مخالف جمع شدن است البته با خر و گاو هم اگر بگویند وقت مردن ملک می آید یا در قرستان سئوال و جواب می شود نمی تواند قبول کند چون حد ادراکش از شکم و فرجش نمی گذرد. چنانکه قبول عالیه مال بزرگی و وسعت روح است.
شرح مساله معاد به طور تفصیل اقتضاء ندارد آنچه که می شود از منزل اول تا آخر که در اخبار اهل بیت (ع) ذکر شده گفته می شود.
منزل اول- مرگ
حقیقت مرگ بریده شدن علاقه روح از بدن است برای علاقه روح ببدن تشبیحات زیادی شده است بعضی گفته اند مثل کشتی بان و کشتی که مرگ، کشتی را از تحت اختیار کشتیبان بیرون می برد می گویی پای من، دست من، چشم من، من غیر از دست و پا و چشم و گوش است وقتی که می گویی رفتم درست است که تو رفتی لاکن بپایت رفتی و تو غیر از پا هستی، می گویی، دیدم؛ شنیدم، گفتم همه برگشتش به شخص واحد است این شخص، روح شریف تو است که از این مظاهر ظهور پیدا می کند روح می بیند، می شنود اما از این سوراخ چشم و گوش پس بیننده وح است این چشم آلت دیدن اوست روح چراغی است که در ظلمتکده تن روشن گردیده است از مجرای چشم و گوش و سایر حواس روشنایی می دهد.
مرگ یعنی جا به جا کردن چراغ- مثلاً فرض کنید که کلبه ای که چنیدن سوراخ داشته باشد چراغ گازی قرار دهید از این مجراها روشنی می دهد چراغ را که بیرون بردند تاریک می شود مرگ یعنی بیرون بردن این چراغ از بدن.
روح نسبت به بدن داخل و خارج ندارد
لکن باید دانست که علاقه روح به بدن نه از جهت حلول است یعنی روح داخل بدن باشد نه این طور نیست چون روح مجرد است و جسم نیست داخل و خارج ندارد فقط علاقه دارد توجه تامی به بدن دارد مرگ یعنی قطع علاقه از بدن.
واجب است که اعتقاد داشته باشیم که مرگ به اذن خداست همان کسی که روح را به بدن علاقه داد در شکم مادر تا روز آخر همان کس هم قطع علاقه می کند محیی اوست و ممیت اوست آنقدر در قرآن ذکر شده که خدا زنده می کند و خدا می میراند بعضی از عوام از عزرائیل بدشان می آید و او را دشمن می دارند دیگر نمی دانند که او پیش خود کار نمی کند او از طرف پرودگار عالم ماموریت دارد.
کیفیت قبض روح
در کیفیت قبض روح در ضمن احادیث معراج است که حاصلش این است که لوحی جلو حضرت عزرائیل است که نام همه در آن ثبت شده هر کس اجلش برسد اسمش پاک می شود و فوراً عزرائیل قبض روحش می کند در آن واحد ممکن است هزارها نفر نامشان پاک شود و عزرائیل هم قبض روحشان نماید تعجبی ندارد مثل بادی که هزار چراغ را یک مرتبه خاموش کند همه به خدا بر می گردد عزراعیل قبض روح می کند اما در حقیقت خدا میرانده چون از طرف اوست جل وعلی.

خدا میمیراند با عزرائیل یا ملائکه
از این بیان ظاهر می شود در قرآن مجید که قبض روح را به خدا نسبت داده3 و در جای دیگر نسبت به عزرائیل4 و در جای دیگر به ملائکه5 که اعوان و انصار عزرائیل اند هر سه صحیح است چون عزرائیل و اعوان و انصار او به امر خداوند جانها را می گیرند مانند سلطانی که به وسیلهع لکشر و سردارانش، کشوری را فتح می کنند پس صحیح است گفته می شود لکشر فلان، کشور را فتح کرد چنانچه اگر بگویند، فلان سردار فتح کرد نیز درست است و در حقیقت سلطان که تدبیر و حکمرانی لشکر با او است فتح کرده است و این مثال برای نزدیک شدن مطلب به فهم است وگرنه اصل مطلب از اینها بالاتر است.
بالجمله خدا در موقع مرگ جانرا می گیرد ولی متوجه باشید که پرودگار عالم دنیا را دار اسباب قرار داده از آن جمله برای مرگ هم اسبابی معین فرمودهن مانند از بام افتادن، مریض شدن، کشته شدن و غیره، البته اینها بهانه و سبب است چون بسیاری هستند که مرضهای سخت تر از او هم داشتند و نمردند پس ا ین به تنهایی موجب مرگ نمی شود، اگر پیمانه عمرش تمام شده باشد جانش را پرودگار عالم قبض می فرماید.
وگرنه چه بسیار اشخاصی که صحیح و سالم بودند، بدون هیچگونه سابقه کسالتی مردند.
شکل عزرائیل نسبت به محتضرها
جمله دیگر راجع به ملک الموت است که وقتی برای قبض ارواح می آید شکلش نسبت به محتضر فرق می کند. روایتی دارد که حضرت ابراهیم (ع) تقاضا کرد که هیئت عزرائیل را هنگام قبض روح کافر ببیند. عرض کرد که طاقت ندارید، فرمود میل دارم ببینم، عزرائیل خودش را به هئیت نشان داد و ابراهیم دید صورت مردیست سیاه رنگ که موهای بدنش ایستاده، بدبو، لباس سیاه پوشیده، از دهان و بینی او شراره آتش و دود خارج می شود ابراهیم غش کرد، پس از به حال آن فرمود: اگر کافر هیچ عذابی نداشته باشد، بس است عذابش در دیدن تو و بالعکس هم راجع به مومن.6
حضور ملائکه و شیاطین هنگام مرگ
شیاطین هم برای اغواء از طرف چپ محتضر می آیند ملائکه هم از طرف راست7 کار شیاطین همیشه فریب دادن است مخصوصاً هنگام مرگ که اگر ایمانی هم باشد بدزدند، چون میزان سعادت و شقاوت آخر کار است، همان طوریکه زنده کرده می میرد و همانطوری که مرده زنده می شود8 هر آرزوئی که داشته باشی هنگام مرگ با آن آرزو می میری. اگر آرزویت دیدن جمال علی (ع) است مونست جمالش می باشد. اگر آرزویت هوی و هوس است آن هنگام نهایت طلوعش می باشد.
لکن کسی که اهل ایمان باشد خداوند وعده فرمودهن است که او را نگهدارد وشیطان را به او دستر نیست9
به ابی زکریای رازی هنگام مرگش می گفتند بگو " لااله الا الله" می گفت نمی گویم. حالت غشوه ای به او دست داد. پس از اینکه بهوش آمد گفت کسی به نظرم آمد که می گفت اگر می خواهی خوشبخت و سعادتمند شوی بگو "عیسی ابن الله" گفتم چون تو می گویی نمی گویم. حربه ای آمد و او را پرت کرد حالا کلمه حقه را می گویم. آنوقت شهادتین را بر زبان حاری ساخت و از دنیا رفت.
کسی که یک عمر از روی صدق موحد بود، چطور در آن هنگام شیطان بر او مسلط می شود؟ بلی اگر مکدت عمرش را به پیروی از شیاطین گذرانده، در آن ساعت هم انیسش شیطان است.
آسانی و سختی جانش
در روایت تصریحاتی بسختی جان کنده شده و در بعضی تشبیه بکندن پوست از بدن زنده گردیده و در بعضی دیگر است که اگر سنگ آسیا با میخ درب قلعه را در چشم بگذراند و آن در بحرکت بیاید از سکرات مرگ آساتیر است و در برخی دیگر از رویایات سختی آن تشبیه شده باینکه بدنی را با قیچی یا اره قطعه قطعه کنند و از بعضی از محتضرین هم ناراحتی های فوق العاده مشاهده می شود که گفتنی نیست. برای بعضی هم مردن مثل بو کردن بهترین گلهاست.10
در بعضی روایات می فرماید: تغییر لباس کثیف به تمیز است و در پاره ای دیگر تشبیه به برداشتن علها و بندها از بدن شده است یعنی مرگ خلاصی پیدا کردن از محبس عالم طبیعت است.
سختی جان دادن کفاره گناهان مومن
به طور کلی هیچ یک از این دو قسم جان دادن کلیت ندارد بلکه نه هر کس اهل ایمان شد آسان جان می دهد بلکه بسیاری از مومنین هستند که لطف خدای تعالی شامل حالشان می شود و بعضی از گناهانشان را به سختی جان کندن جبران می فرماید با اینکه مومن از دنیا می رود لکن چون باید پاک برود او را اصلاح می کنند و نسبت به کفار دهانه آتش و مقدمه عذابش می باشد.11
آسان جان دادن کافر بخاطر نیکی که کرده
گاه هم می شود که کفار و فساق آسان جان می دهند چون این شخص اهل عذاب است لکن در عمرش کار خوبی هم کرده آسان جان می دهد که حسابش همینجا تصفیه شده باشد مثلاً به واسطه اتفاقی که کرده یا کمک مظلومی که نموده در عوض آسان جان می دهد تا دیگر در آخرت طلبی نداشته باشد چنانکه مومن برای پاک شدنش از گناه؛ سخت جان می دهد و در حقیقت برای کافر جان دادن اول بدبختی است چه آسان و چه سخت و برای مومت هم نعمت و سعادت است چه آسان و چه سخت.
بنابراین بهیچوجه آسانی و سختی جان دادن نسبت به مومن و کافر؛ نیکوکار و بدکار کلیت ندارد.
قبض ارواح کفار با شکنجه
در جلد 3 بحار حدیث شریف است که روزی خاتم الانبیا محمد (ص) بدیدن ابن عم گرامی خود علی بن ابیطالب (ع) تشریف آوردند در حالیکه ایشان چشم درد شدیدی داشتند به طوری که صدای ناله آقا را بلند کرده بود با آنکه امیرامومنین (ع) کوه صبر بود. رسول خدا(ص) خبر موحشی به علی(ع) داد که سختی درد چشم را فراموش فرمود.
فرمود یا علی (ع) جبرئیل به من خبر داد که قبض روح کفار را که می کنند؛ عده ای از ملائکه غذاب می آیند و با تازیانه ها و سیخهای آتشین جانش را می گیرند امیرالمومنین عرض کرد یا رسول الله (ص) این طور جان دادن هم از امت شما هست؟ فرمود آری سه طایفه از مسلمانانند که این طور جان می دهند اول حاکم جوراست، دوم خورندگان مال یتیم، سوم شاهد ناحق است یعنی کسی که برخلاف حقیقت شهادت می دهد.
اجمالا از ماست که برماست، هر کس آنچه را کرده می بیند. نتیجه اعمالمان آسان یا سخت جان دادن است.
پناه بر خدا گاهی ممکن است بواسطه بدی اعمال بی ایمان از دنیا برود.12
شاگرد فضیل بی ایمان می میرند
تذکره ها ضمن حالات فضیل ایازتائب مشهور می نویسند: داناترین شاگردانش مریض شد به مرض موت فضیل و عده ای بعیادتش آمدند فضیل سوره یس را شروع کرد این بدبخت زیر دست استادش زد و گفت نمی خواهم قرآن بخوانی. بدبختی که یکعمر بمسجد، به مدرسه، به مجلس عبادت می آید، اهل قرآن بود؛ حالا می گوید: نمی خواه قرآن به بخوانی و شهادتین را هم نگفت و در همان مجلس مرد.
فضیل از این قضیه خیلی اندوهکناک شد، در گوشه ای خزید و از خانه بیرون نیامد تا اینکه روح خبیث همان شاگرد را در خواب دید، از او سبب عاقبت بشریش را پرسید، گفت سه چیز در من بود که بی ایمان از دنیا رفتم اول حسد که نمی توانستم کسی را بالاتر از خودم ببینم.
آری حسد ایمانرا چون آتش که هیزم را می خورد از بین می برد.13
بی ایمان مردن در اثر گناهان
دوم نمامی بوده یعنی میان بهم زنی14 زن و شوهر را از هم جدا می کند. اگر کسی پشت سر دیگری حرف زد مبادا بروی برایش خبر ببری که لانکس فحشت داد! نه بلکه برعکس: اگر بینشان شکر آب است بگو فلانی پشت سرت خوبیت را می گفت، اینجا دروغ عیبی ندارد چون بین دو نفر را اصلاح می دهد و برعکس نمامی که بزرگترین عیب است علاوه بر اینکه کدورت و نفاق را زیادتر می کند. خیال راحت این شخص بیچاره را که برایش خبر آورده می برد، دلش را چرکین می نماید و ایجاد فتنه که بدتر از قتل است می کند.15
و سوم شرابخواری او بوده است.
بلی این سه گناه بزرگ موجب شد که کسی که عالم و فاضل و مدرس و غیره بوده بی ایمان از دنیا برود16

دوست داشتن مرگ
مطلب مهمی که باید دانسته شود حب لقاء الله است یعنی مومن نباید از مرگ بدش بیاید و از آن وحشت داشته باشد نه آنکه آرزوی مرگ کند یا پناه بر خدا خودکشی نماید زیرا در این عالم است می تواند از گناهان توبه کند و خود را پاک نماید و بر خیرات خود بیفزاید بلکه هر وقت خداوند مرگ او را خواست باید مرگ را در آن حال نعمت بداند زیار اگر اهل طاعت است زودتر بدار ثواب می رسد و از آثار حسنه کردارش بهره مند می گردد و اگر گنهکار است به وسیله مرگ رشته گناهکاریش گسیخته و استحقاق عقوبتش کمتر می شود.
خلاصه عاقل باید مرگ را در وقتیکه خدا بخواهد دوست بدارد چون یگانه وسیله رسیدن به تمام سعادت اوست یعنی خلاصی از دارالغرور و رسیدن به دارالسرور و ورود بر بساط حضرت آفریدگار و وصال دوستان حقیقی یعنی حضرت محمد و آل اطهارش علیهم السلام و سایر ارواح شریفه اخیار و ابرار است.
و همچنین باید تاخیر مرگ و طول عمر را تا اندازه ای که خداوند خواهد دوست بدارد برای اینکه بیشتر بتواند برای این سفر مبارک و طولانی تدارک ببیند.
علاقمندی به دنیا مذموم است عقلاً و شرعاً
کراهت از مرگ و دوستی ماندن در دنیا به جهت بهره مندی از خوشی ها آن چنانکه حال اکثر مردم است غلط و بیجا است عقلاً و شرعاً.
اما عقلاً پس از اولا خوشی مطلق در این عالم یافت نمی شود تا صدمشت در دهنی نزنند لقمه ای در آن نمی گذارند کدام خوشیس است که صدها ناخوشی و ناراحتی پیش و پس آنرا نگرفته باشد؟ اگر جوانیست پیری و ناتوانی پیش آمد قعطی آن است، اگر سلامتی است که شرط اساسی هر بهره مندی از خوشیهای این عالم است در هر لحظه انواع مرضهای گوناگون آنرا تهدید می کند اگر مال است که وسیله رسیدن به خوشیها است که به هزاران ناراحتی بدست می آید و بهزاران آفت محفوف و همراه است و اگر مقام و منصب است که با هزاران مزاحمت توام است و از همه گذشته تمام آنها در معرض فنا و زوال است.
دل برجهان مبند که این بی وفا عروس

با هیچ کس شبی بمحبت به سرنکرد

دوستی دنیا صفت کفار و سر هر گناه
اما شرعاً- در قرآن مجید حب دنیا را یکی از صفات کفار دانسته و فرموده "رضوا بالحیوه الدنیا و اطمانوا بها" یعنی کفار بزندگی دنیوی دلخوش شدند و به آن قرار گرفتند و نیز فرموده "ارضیتم بالحیوه الدنیا عن الآخرهآآخحآآآآخرتتتت" یعنی آیا به جای حیات همیشگی آخرت زندگی فانی دنیوی را پسندیده اید؟ و درباره یهود می فرماید "یوداحدهم لویعمرالف سنه" هر یک از آنها دوست می دارد هزار سال در دنیا عمر کند. و آیات قرآن مجید در این باره زیاد است و همچنین اخبار و روایات بیشمارست در این جا حدیث مشهور نبوی (ص) در کتاب شریف اصول کافی است که "راس کل خطیئه حب الدنیا" دوستی دنیا سر تمام گناهان است.
کراهات مرگ و گریه بر بستگان
از آنچه ذکر شد دانسته گردید که کراهت از مرگ و دوستی بودن در دنیا از جهت دلخوشی بآن و حائل شدن مرگ بین او و آنچه که مورد علاقه اش هست، عقلاً و شرعاً ناپسند است اما اگر کراهت از مرگ و حب تاخیرش برای این باشد که بیشتر تدارک سفر آخرت کند و چون به مرگ دفتر اعمال بسته می شود مایل است دیرتر بمیرد تا بیشتر بهره ببرد، بسیار خوبست.
اما مرگ بستگان و دوستان دوست نداشتن وحشت و ناراحتی از مرگ ایشان اگر از جهت مادی باشد غلط و بیجا است مثلاً گریه کند که چرا از خوشیهای این عالم بریده شد یا اینکه خودش از خوشیهائی که به وسیله او به آنها می رسید محروم گردید. ولی اگر از جهت مفارقت و جدایی باشد نظیر چندین همسفر و هم خرج که یکی از آنها جدا شود و زودتر به وطن مالوف برسد قهراً دیگران متاثر می شوند اگر این طور باشد بسیار خوبست بلکه مستحب است که برای مومن و ابطلاع به مفارقت و دوری او گریه کند، بخصوص در صورتی که با بودن آن مومن بهتر و بیشتر می توانست تدارکات توشه سفر آخرت را ببیند.
بی صبری نتیجه غفلت از آخرت
چون بیشتر مردمان خصوصاً زنها گرفتار حب دنیا هستند هرگاه کسی از بستگانشان بمیرد سخت ناراحت شده و از پا در می آیند و جزع و بیصبری را از اندازه گذرانیده مانند کسیکه می خواهد همیشه در دنیا بماند و آنکه مرده نیست شده است، اگر می دانست آنکه مرده مسافری بوده که زودتر به وطن رسید و او هم به زودی به او ملحق خواهد شد؛ چنین بی صبری نمی کرد.
حضرت صادق (ع) مرد پسر مرده ای را دیدند که زیاد بر مرگ فرزندش جزغ می نمود و بی صبری می کرد. امام فرمود از مصیبت کوچک جزع می کنی و از مصیبت بزرگتر (مصیبت آخرت) غافلی! اگر آماده سفر آخرت خودت بودی و در مقام تدارک آن بر می آمدی، بر مرگ فرزندت این طور جزع نمی کردی پس به فکر آخرت نبودنت مصیبتی سخت تر از مصیبت مرگ بر فرزند است.17
الطاف و انعام خداوندی
و بالجمله حال مومن نسبت به مرگ باید مانند حال کسی باشد که چندی خدمتگزار سلطان بوده و از طرفش او را خبر کنند که در وقت غیر معین ترا احضار می کنند تا مورد انعام و الطافش واقع شوی و پاداش خدماتت را ببینی البته این شخص از این مژده فرحناک می شود ولی دوست دارد که دیرتر او را احضار کننند تا بتوانند خدمات بیشتری انجام دهد و کارهائی که بیشتر جلب نظر و رضایت سلطان را می کند به جای آورد. همچنین مومن از اصل مرگ که رسیدن به دار ثوابست خوشحال است لکن تاخیرش را دوست می دارد تا بندگی بیشتری کند و در عین این حال هر لحظه ای که اراده حتمی خداوندی به مردنش تعلق گیرد راضی و دلخوش است با حسن ظن به خداوند کریم و شوق لقای دوستانش محمد و آل علیهم السلام.
حضور اهلبیت (ع) هنگام نزع
در روایات بسیاری ذکر شده که محمد (ص) و علی (ع) و در برخی دیگر خمسه طیبه یعنی با فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و در پاره ای دیگر تمام چهارده معصوم هنگام مرگ بر بالین حاضرند البته صورت نوریه آنها و بدن مثالی (که بعداً ذکر می شود).
یکی از اصحاب حضرت رضا (ع) در حال مرگ بود حضرت بر بالینش تشریف آوردند در حال سکرات چشمش را روی هم گذاشته بود عرض کرد الآن رسول خدا (ص) و علی (ع) و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) تا حضرت موسی بن جعفر(ع) را می بینم. و همچنین عرض کرد آقا صورت نوریه شما حاضر است.18
خلاصه از مسلمیات است که هر کس اهلبیت را هنگام مرگ ملاقات می کند و نسبت به اندازه معرفت و محبتش به آقایان بهره می برد.
در حدیث مشهور حضرت امیرالمومنین (ع) بحارث همدانی است که فرمود هر کس هنگام مرگ مرا ملاقات خواهد کرد چه مومن و چه کافر19 بلی چیزی که هست برای مومنین نعمت است و مشاهده جمال دلربایش از لذیذتر است20 و برای کافر و منافق مظهر قهر پروردگار می باشد21
گزارشهای پس از مرگ
پس از گرفته شدن جان، روح بالای بدن قرار می گیرد روح مومن را به آسمانها می برنمد و روح کافر را به پائین می برند وقتیکه جنازه را حرکت می دهند اگر مومن است صدا می زند مرا زودتر به منزلم برسانید و اگر کافر است می گوید عجله نکیند مرا زود به قبر نبرید، هنگام غسل دادن اگر مومن است در جواب ملک که به او می گویند آیا دلت می خواهد به دنیا برگردی می گوید نه دیگر نمی خواهم بتعب و سختی برگردم.
روح میت در تشییع جنازه و هنگام غسل حاضر است غسال را می بیند تشییع کنندگان را مشاهده می کند؛ صحبتشان را می شنود لذا امر شده است که در اطراف میت خیلی قال و مقال و صحبتهای متفرقه نکنند رفت و آمد زیادی ننمایند مشغول ذکر و تلاوت قرآن باشند.
پس از اینکه او را دفن کردند به طوریکه بعضی از محدثین از اخبار استفاده کرده اند روح علقه دیگری ببدن پیدا می کنتد وقتیکه مشیعین رد می شوند می فهمد که غریب تنها او را رها کرده اند ناراحت می شود.
اولین بشارتیکه بمومن در قبر می دهد این است که خدا ترا و تمام تشییع کنندگانرا آمرزید.
ضمناً مومنین مواظب باشند که رعایت مراسم مذهبی و مستحبات هنگام احتضار و غسل و کفن و دفن را بنمایند مخصوصاً مستحب است ولی میت پس از مراجعت تشییع کنندگان بر گردند و تلقینش را بگوید این آخرین تلقین است و قبل از آن هم دو تلقین وارد است یکی در حال احتضار و دوم در هنگام دفن.

سئوال و جواب قبر
از جمله چیزهایی که بایستی به آن اعتقاد داشت و جزء ضروریات مذهب شیعه است "سوال منکر و نکیر فی القبر حق" قدر مسلم این است که شخص باید اجمالاً عقیده داشته باشد که در قبر سوال و جوابی هست حالا به چه کیفیت است؟ آیا با این بدن جسمانی است، یا با بدر مثالی یا مثلاً در همین قبر خاکی است یا از روح سوال کرده می شود و به واسطه علاقه ای که با بدن دارد این بدن هم متاثر می شود یا جور دیگری است اگر تصور بشود این ها را کار نداری زیرا دانستن تفصیل این امور لزومی ندارد و نیز راهی برای دانستن آنها جز اخبار نیست و در روایات بیان صریحی نرسیده بلی علامه مجلسی در جلد سوم بحارالانوار و حق الیقین فرموده است احادیث معتبره ظاهر می شود که سوال و فشار قبر در بدن اصلی است و روح بتمام یا بعض بدن بر می گردد (یعنی تا سینه یا کمر چنانکه در بعض اخبار است) که قدرت بر فهم خطاب سئوال و جواب داشته باشد.
پرسش از عقائد و اعمال
چیزیکه باید بدانیم آن است که از چه سوال می شود؟ در قبر از عقاید و اعمال پرسیده می شود به او می گویند خدایت که بود، پیغمبرت که بود چه دینی داشتی؟ اینرا از هر فردی خواه مومن خواه کافر می پرسند مگر از بچه های نابالغ و دیوانه ها و کم عقلها؛ اگر دارای عقیده حقه باشد عقایدش را ذکر می کند و شهادت به وحدانیت پروردگار و رسالت خاتم الانبیاء و امامت ائمه هدی (ع) می دهد و گرنه زبانش گنگ می شود بعضی هستند از ترس بملکین می گویند تو خدائی گاه می گویند مردم می گفتند محمد(ص) پیغمبر است قرآن کتاب خداست یعنی از عهده جواب بر نمی آیند خلاصه اگر توانست جواب دهد دری از سمت بر نمی آیند خلاصه اگر توانست جواب دهد دری از سمت بالا باز می گردد و تا چشم کار می کند به قبرش توسعه می دهند یعنی در عالم برزخ که تا قیام قیامت طول می کشد در گشایش و راحتی است22 و به او می گویند بخواب خوابیدن عروس23 و اگر از عهده جواب برنیاید دری از جهنم برزخی بروی او باز می شود نفخه ای از نفخات دوزخ قبرش را آتش می زند.24
فایده سوال و جواب در قبر چیست؟
خدا می داند شخص مومن است یا کافر، نیکوکار است یا بدکار، پس سوال و جواب برای چه؟
سوال و جواب در قبر ابتدای پیدا شدن نعمت است برای مومن. چقدر کیف می کند و لذت می برد وقتی که دو ملک را با آن قیافه های زیبا و دلربا مشاهده می کند و آن بوی گل ریحان بهشتی که همراه دارند استشمام می نماید لذا نام ایشان برای مومن بشیر و مبشر اسیت.
دیگر آنکه خود سوال و جواب برای مومن کیف دارد بچه ها را دیده اید در مدرسه وقتی که درسشانرا خوب خوانده باشند کیف می کنند که از آنها سوال شود تا بروز کمال بدهند مومن هم میل دارد که از پرودگارش بپرسند تا با کمال اطمینان به یگانگی پروردگار و رسالت محبوبش شهادت دهد.
دیدار ملائک عذاب و ابتدای ناراحتی
هر قدر که مومن از سوال و جوابش لذت می برد و برای او نعمت و ابتدای آسایش است؛ برای شخص کافر هم ابتدای بدختی و شکنجه است. آمدن ملکها برای کافر موحش است. در روایات است که هنگام آمدن، صدای رعد می دهند از چشمانشان آتش می جهد، موهای آنها روی زمین می کشد، با منظره ترسناکی با میت کافر مواجه می شوند لذا نامشان برای کافر نکیر و منکر است.
در سایر پرسشها در میماند
کسی که یک عمر با خدا کاری نداشته، خدایش نمی شناخته، معلوم است چه بر سرش می آید وقتی که از او درباره خدایش بپرسند. یک عمر خدایش پول بوده، شهرت بوده، ریاست بوده، با خدای عالم کاری نداشته است تزلزلی در او پیدا می شود که نمی تواند پاسخی بدهد. بعضی از عهده جواب بر می آیند لکن در پاسخ سوال از پیغمبر در می مانند و بعضی هم در سایر عقاید حقه برخی هم از عهده جواب نسبت به عقاید بر می آیند لکن در پاسخ اعمال در می مانند.
از کردار پرسش می شود
در جلد سوم بحارالانوار است که یکی از عقائدش در قبر سوال کردند، همه را به خوبی جواب دادهج
جواب داد از اعمالش پرسیدند همه را خوب جواب داد. تنها به او گفتند یادت هست روزی مظلومی را دیدی و بفریادش نرسیدی، دیدی آبرویش را می ریزند. مالش را می برند و می توانستی کمکش کنی و نکردی؟ اینجا در پاسخ درماند (از جمله واجبات اغاثه ملهوف یعنی یاری کردن و فریاد رسی ستمدیده است) که در موردی به وظیفه خودش عمل نکرده است به او گفتند که یکصد تازیانه از غذاب درباره تو حکم شده، یک تازیانه به او زدند قبرش را پر از آتش کردند. پلی برای ترک یک واجب این طور می شود.
مقصود این است که نگوئید کار ما درست است بر فرض از دنیا بروی اعمالت را چه می کنی، آیا می توانی دعوی کنی که از جهت عمل لنگ نیستی؟ معصوم ناله می کند که "ابکی لسئوال منکر و نکیر فی قبری، من و تو چه بگوئیم؟"
انیس قبر عمل است
مسلم است هر کس در قبر انیس عملش می باشد چنانکه در قرآن مجید روایت به آن تصریح شده است از آنجمله صدوق علیه الرحمه در کتاب خصال و امالی و معانی الاخبار از قیس بن عاصم روایت کرده که با جمعی از قبیله بنی تمیم خدمت رسول خدا (ص) مشرف می شود و عرض می کند یا رسول الله (ص) ما را موعظه ای فرما که از آن بهره مند شویم زیرا ما بیابان گردیم (یعنی کمتر به زیارت حضرتت موفق می شویم) پس آن حضرت ایشان را به کلمات خویش موعظه فرمود از آن جمله:

ای قیس برای تو چاره نیست از قرینی که با تو دفن شود و او زنده است و با تو با او دفن می شوی در حالی که مرده ای اگر یک قرین کریمی باشد ترا گرامی تر خواهد داشت و اگر لئیم باشد ترا وا خواهد گذاشت و محشور نمی شوی مگر با او پرسیده نمی شوی مگر از او، پس آنرا قرار مده مگر صالح (باشد با او انس خواهی گرفت و اگر فاسد باشد وحشت نخواهی کرد مگر از او و آن قرین عمل تو است.
قیسی این موعظه را در همان مجلس بشعر در آورد و گفت:
تخیر خلیطاً من فعالک انما

قرین الفتی فی القبر ماکان یفعل

اختیار کن انیسی برای خود از کردارهایت. جز این نیست که انیس شخص در قبر کردارهای اوست.
و لابد بعد الموت من ان تعده

لیوم ینادی المرء فیه فیقبل

و ناچاری بعد از مرگ آن انیس را ذخیره سازی برای روزیکه شخص در آن خوانده می شود پس حاضر می گردد (یعنی روز قیامت).
فان کنت مشغولا بشئی فلا تکن

بغیرالذی یرضی به الله تشغل

پس اگر بخواهی مشغول کاری شوی، پس سرگرم مشو جز به کاریکه رضا و خرسندی خدا در آن است.
فلن یصحب الانسان من بعد موته

و من قبله الا الذی کان یعمل

پس همراه انسان پیش از مرگ و بعد از آن جز کردار هایش چیزی نخواهد بود.
الا انما الانسان ضعیف لاهله

یقیم قلیلا بینهم ثم یرحل

هان جز این نیست که انسان در این عالم دنیا میهمانی است که اندکی نزد اهلش می ماند پس از بین آنها کوچ می کند و به قرار گاه خود می رسد.
خداوند می ترساند
آیات قرآنی درباره اینکه قرین انسان پس از مرگش نتیجه کردار هایش خواهد بود بسیار است و تنها به یک آیه اکتفا می شود.
می فرماید: "یاد کن روزیرا که هر کس کردار نیک خود را در می یابد که نزدش حاضر است و همچنین کردارهای زشت خویش را آرزو می کند که از او فاصله بگیرد و از او جدا نخواهد شد و خداوند شما را از قهرش می ترساند و خداوند ببندگان خود مهربان است (و از رافت اوست اندرزهای بیشمار و اعلان خطرهایی که بتوسط پیغمبران خود به بشر رسانیده است."25
صورت موحش با او است
از کتاب اربعین سید عظیم الشان قاضی سعید قمی منقول است که از شیخ بهائی نقل می فرماید که شیخ فرموده رفیقی در قبرستان اصفهان داشتم که همیشه بر سر مقبره ای مشغول عبادت بود و گاهی بدیدنش می رفتم روزی از او سوال کردم از عجائب قبرستان چه دیده ای؟ گفت روز قبل در قبریستان جنازه ای را آوردند و در این گوشه دفن کردندو رفتند. هنگام غروب بوی گندی بلند شد و مرا ناراحت کرد، چنین بوی گندی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم ناگاه هیکل موحشه و مظلمه ای همانند سگ دیدم که بوی گند از او بود. این صورت نزدیک شد تا بر سر آن ناپدید گردید. مقداری گذشت بوی عطری بلند شد که در عمرم چنین بوی خوشی نشیده بودم. در این هنگام صورت زیبا و دلربائی آمد و بر سر همان قبر محو شد(اینها عجائب عالم ملکوت است که به این صورتها ظاهر می شود) مقداری گذشت دیدم صورت زیبا از قبر بیرون آمد ولی زخم خورده و خون آلود است. گفتم پروردگارا به من بفهمان این دو صورت چه بود؟ بمن فهماندند که آن صورت زیبا اعمال نیکش بود و آن هیکل موحشه کارهای بد و چون افعال زشتش بیشتر بود در قبر انیسش همانست تا کی پاک شود و نوبت صورت زیبا برسد.
فشار قبر مسلمیات است
علامه مجلسی در حق الیقین فرموده فشار قبر و ثواب و عقاب آن فی الجمله اجماعی جمیع مسلمانان است و از احادیث معتبره ظاهر می شود که فشار قبر در بدن اصلی است و عام نیست یعنی نه اینکه تمام مردم بفشار قبر مبتلا می شوند بلکه تابع استحقاق و گناهکاریست و همچنین شدت و ضعف آن.
از رسول خدا (ص) مرویست که فشار قبر برای مومن کفاره ای است برای آنچه از او ضایع شده از ضایع کردن نعمتهای الهی.
و "کلینی" پسند معتبر از ابوبصیر روایت کرده که گفت از حضرت صادق (ع) پرسیدم آیا از فشار قبر کسی نجات می یابد؟ فرمود پناه میبرم بر خداوند از آنچه بسیار کم است کسیکه از آن رهایی یابد.
هنگامی که "رقیه" دختر رسول خدا (ص) مرد رسول خدا بر قبر او ایستاد و سر به آسمان بلند کرد اشک از چشمانش می ریخت و به مردم فرمود بیادم آمد آنچه بر این مظلوم واقع شده برایش رقت کردم و از خداوند رحیم خواستم خداوند رقیه را به من ببخش از فشار قبر پس خداوند آن مظلومه را به آن حضرت بخشید.
بلی کم اتفاق می افتد که کسی فشار قبر نداشته باشد چون فشار قبر در اثر گناهان است حتی بد خلقی و بدرفتاری با زن و بچه در منزل موجب فشار قبر می شود. برای شاهد این مطلب و دانستن اهمیت فشار قبر و اینکه کمتر کسی از آن نجات می یابد؛ حدیث مشهور راجع به سعد بن معاد انصاری یاد آوری می شود.
سعد نیز فشار قبر داشت
"سعد" رئیس انصار و فوق العاده نزد رسول خدا(ص) و مسلمین محترم بود؛ وقتی سواره می آمد رسول خدا (ص) امر فرمد که مسلمنی به استقبالش بروند، خود پیغمبر هنگام ورودش تمام قامت جلوش برمی خاست، حکمیت با یهودان را باو واگذار کرد، هفتاد هزار ملک در تشییع جنازه اش حاضر بودند. رسول خدا (ص) با پای برهنه چهار گوشه تابوتش را بدوش گرفت و فرمود صفوف ملائکه در تشییع جنازه سعد حاضر بودند و دست جبرئیل بود به هر طرف که می رفت منهم می رفتم: اجمالاً چنین شخص محترم نزد پیغمبر با این تشریفات تشییع و بعد هم که رسول خدا (ص) با دست خود اوئ را در قبر گذارد و مادرش صدا زد خ وش به حالت. بهشت گوارا باد بر تو ای سعد "هنیئاً لک الجنه". حضرت فرمود از کجا می دانی که فرزندت اهل بهشت است؟ اینک سعد در فشار قبر است اصحاب پرسیدند یا رسول الله (ص) آیا مثل سعد در فشار قبر است؟ فرمود آری.
و در روایت دیگر از امام سبب فشار قبر سعد را می پرسند. حضرت می فرماید: بواسطه خلق تنگی با اهل بیتش بوده یعنی در خانه اش با همسرش بداخلاقی می کرده است.

فشار قبر همه جا ممکن است
کلینی از یونس روایت کرده که از حضرت امام رضا علیه السلام سوال کرد از کسی که او را بر دار کشیده باشند آیا عذاب قبر به او می رسد؟ (چون در سابق بعضی را که به دار می کشیدند پس از مردنش او را پائین نمی آوردند چنانکه زید شهید علیه السلام سه سال بالای دار بود) امام (ع) در جوابش فرمود بلی خوا هوا را امر می کند که او را بفشارد.
و در روایت دیگر از حضرت صادق (ع) روایت کرده است که فرموده پروردگار زمین و هوای یکی است وحی می کند بهوا، پس فشار می دهد او را بدتر از فشار قبر.
و همچنین است آب دریا نسبت به غریق.

چیزهایی که موجب فشار قبر است
از آنچه گذشت دانسته می شود از اموریکه موجب فشار قبر است ضایع کردن نعمتهای خداوند و کفران آن است و همچنین بدخلقی و بدزبانی با خانواده این اثر را دارد.26
دیگر از مواردی که در روایات رسیده که موجب فشار قبر است پرهیز نکردن از نجاست بول و همچنین تهمت و غیبت می باشد. روح در فشار است ممکن است بدن هم متاثر باشد برعکس کسانی دارای حسن سولک و اخلاق نیکو باشند در توسعه و فراخی هستند البته آنهم مراتب دارد برای بعضی هفت ذراع و بعضی هفتاد ذراع و پاره ای تا چشم کار می کند در توسعه هستند یعنی روحشان در توسعه است.

فصل دوم
بهشت

بهشت
نعمتهای بزرگ و همیشگی
در آخرت جائی را پرودگار عالم خلق فرموده و ذخیره برای کسانی است که با ایمان و تقوی از اینجا بروند قرار داده است. در این مهمانخانه انواع پذیرائیها و اقسام نعمتها و لذتها که در خور بزرگی خداوندی و وسعت آن عالم است تدارک فرموده به طوری که دانستن حقیقت و تفصیل آن برای اهل این عامل محال است و بعین مانند اطلاع یافتن بچه ای که در رحم است از بزرگی و اوضاع و گزارشات دنیاست و لذا در قرآن مجید مجملا می فرماید "هیچ کس نداند چه نعمتهای بزرگی که چشم آنها را روشن می کند برای ایشان ذخیره شده در برابر کردارهای نیک آنها27 و نسبت به نعمتهای بهشتی بیان کلی می فرماید "برای بهشتیان در بهشت آنچه را که بخواهند موجود است و نزد ما از آنچه که بخواهند زیادتر است.28"
و نیز در جای دیگر می فرماید "بهشتیان در آنچه بخواهند همیشگی خواهند بود".29

دارالاسلام حقیقی بهشت است
خلاصه جائی است که در آن ناکامی و ناراحتی نیست اندوه و ضعف، پیری مضمن، خستگی و کسالت در آنجا راه ندارد. سلامتی مطلق از هر حیث آنجا است، لذا نامش دارالاسلام می باشد. سلطنت حقیقی که عبارت از قدرت تامه است به طوری که هر چه بخواهد بشود، برای بهشتیان است که "ان اهل الجنه ملوک" و در سوره دهر می فرماید "زمانیکه ببینی آنجا خواهی دید، نعمت فراوان و سلطنت و پادشاهی بزرگ را".30
در اینجا به پاره ای از نعمتهای بهشتی که در قرآن مجید است اشاره می شود:
خوردنیها و آشامیدنیهای بهشت
"ولحم طیرمما یشتهون" گوشت مرغ از آنچه میل داشته باشند دربهشت موجود است.
"وفاکهه مما یتخیرون" میوه از هر نوعی که اختیار کنند.
"وفاکهه کثیره لامقطوعه و لاممنوعه" و میوه که هیچ وقت تمام شود و از بهشتیان منع نگردد.
"فیها فاکهه و نخلو رمان" در بهشت میوه و درخت خرما و انار است.
در بهشت است جویهایی از آب خالص که دگرگونی ندارد و جویهائی که از شیر است که مزه آن تغییر نکرده و جویهائی که از شراب ناب که موجب لذت و فرح خوردنگان است (یعنی مثل شراب دنیوی که متعفن و مضر و بیهوش کننده می باشد نیست بلکه خوشبو و گوارا و بی ضرر و زیاد کننده هوش و پاک کننده است31 و نیز جویهایی از عسل خالص و پاک از جمیع فضولات می باشد.32

نام چشمه های بهشتی در قرآن
و نیز در بهشت چشمه های متعددی است که هر یک را خاصیت و حلاوت بخصوصی است و به اسم مناسب آن نامیده می شود. مانند چشمه های کافوریه، زنجبیله، سلسبیل تسیم و از همه مهمتر نهر کوثر است که از زیر عرش الهی جاری می شود، از شیر سفید تر؛ از عسل شیرین تر، از کره نرم تر، سنگ ریزه اش زبر جد و یاقوت و مرجان است و گیاهش زعفران و خاکش خوشبوتر از مشک می باشد و مستفاد از اخبار آن است که از زیر عرش جاری و در بهشت به صورت نهری است که در عرصه محشر در حوض عظیمی قرار می گیرد که قبلاً گفته شد.
پوشیدنیهای بهشت
در سوره کهف می فرماید "زینت کرده شوند بهشتیان در بهشت از دستبند های ساخته شده از طلا و می پوشند جامه های سبز از سندس و استبرق"33 و درجای دیگر می فرماید "لباس بهشتیان از ابریشم است".34
از رسول خدا (ص) مرویست که چون مومن به قصر خود در بهشت رود؛ بر سرش تاج کرامت نهند و هفتاد حله برنگهای گوناگون که بجواهرات بهشتی بافته شده باشند به او بپوشانند و نیز فرمود که اگر یکی از لباسهای بهشتی را در این عالم بیاورند، اهل دنیا طاقت دیدنش را ندارند و از حضرت صادق (ع) مرویست که خدای را در هر روز جمعه نسبت به مومنین در بهشت کرامتی است که می فرستد ملکی را با خلعت های حله، پس مومن یکی از آنها را بر کمر بندد و دیگر را بر دوش افکند و بر هر چه بگذرد از نور آن حله ها روشن گردد.
کاخهای بهشت
در چند جای قرآن وعده می فرماید خدا شما را در بوستان هائیکه از زیر عمارات آن جاری می شود جویها و مسکنهای پاکیزه در بوستانهائیکه برای شما همیشگی است این سعادت و رستگاری بزرگی است35 در سوره زمر می فرماید "بهشتیانرا غرفه هائیستکه از بالای آن غرفه هائی بنا گردیده شده است از زیر آن جویهای روان جاری است36" از رسول خدا (ص) مرویست که آن غرفه های از مروارید و یاقوت و زبرجد بنا شده و سقف آن از طلا است و هر غرفه هزار در دارد از طلا و بر هر دری مو کلیست.
نمونه ای از غرفه های بهشتی
زمرد سبز و در هر حجره هفتاد تخت است و بر هر تختی هفتاد فرش از هر رنگی و بر هر فرش حورالعینی میباشد و در حجره هفتاد خوان طعام است و بر هر خوانی هفتاد قسم طعام است و در هر حجره ای هفتاد خادمه می باشد و خدای تعالی چنان قوه ای به مومن می دهد که از تمام آنها بهره می برد.

کرسیها و فرشها و ظرفهای بهشتی
"بهشتیان بر تختهای بهشتی تکیه زنندگان ثواب و جزای نیکوئیست37 و در سوره الواقعه می فرماید "علی سرر موضونه" بر تختها و کرسیهائیکه از مفتول طلا بافته شده و مزین به جواهر است نشسته باشند و در سوره الرحمن می فرماید (تکیه زنندگان بر فرشهائیکه آستر آنها از استبرق است)38
و مجملا در قرآن مجید برای انواع لباسها و فرشهای بهشتی اسامی چندی ذکر شده ماننده اسبرق . حریر، رفرف، نمارق و زرابی که حقیقت آن دیدنی است نه گفتنی و شنیدنی.
و راجع به ظرفهای بهشت در سوره واقعه می فرماید: دور می زنند بر اهل بهشت غلامان با قدحها و ابریقها از طلا و نقره و اقسام جواهر با کاسه ها از شراب ناب39 و در سوره دهر 40 می فرماید "دور داده می شود بر بهشتیان ظرفها نقره قرحهائی که از بلورند و آن بلورها از نقره است" یعنی صفا و درخشندگی بلور را دارند و سفیدی و نرمی نقره را.

حوریان و زنان بهشتی
چون اعظم نعمتهای جسمانی در بهشت حوریان هستند لذا در قرآن مجید زیاد به آنها ذکر شده و علت اینکه به این نام خوانده می شوند این است که حور به معنی سفید اندام و عین به معنی گشاده چشم هر دو ایشان موجود میباشد یا اینکه سفیده چشم آنها در نهایت سفیدی و سیاهی آن در نهایت سیاهی و صفا و طراوت است و ممکن است وجه تسمیه آنها به این نام باش که چشمها از دیدن جمال ایشان حیران و مبهوت (و به اصطلاح سفید) می شود.
در سوره واقعه می فرماید "وحورعین کامثال اللولو المکنون" یعنی حوریان مانند مروارید پوشیده شده در صدفند که غباری بر آن ننشسته و دست غیر به او نرسیده است.
و از رسول خدا (ص) مرویست که در بهشت نوری پدیدار شود بهشتیان گویند چه نوری است؟ گویند این روشنائی دندان حوری است که بر روی شوهرش خندیده است.
و نیز می فرماید "انا انشانا هن انشاء فجعلناهن ابکارا" ما حوریانرا ابتدا (و بی سبب پدر و مادر) آفریدیم و ایشان را دوشیزه قرار دادیم.
"عرباً اترابا" دوستان و عاشقان شوهران خود هستند با ناز و کرشمه و شیرین سخنی و همگی همسن که در سن 16 سالگی باشند چنانکه مردان بهشتی بسن 33 ساله هستند و در وسوره الرحمن می فرماید: "فیهن قاصرات الطرف…." یعنی در بوستانهای بهشت حوریانی هستند که چشم فروهشته اند از نگاه بغیر شوهران خود و به ایشان دست درازی نکرده باشد قبل از بهشتیان کسی از انس و جن- گوئیا ایشان از یاقوتند در سرخی و مرجانند در روشنائی و سفیدی "کانهن الیاقوت و المرجان"
حوریان از حدث به دورند
و در سوره البقره می فرماید: "و لهم فیها ازواج مطهر هم فیها خالدون" یعنی برای صاحبان ایمان و عمل صالح در بهشت زنهائی است که از هر حیث پاک و پاکیزه اند از آن جمله حائض نمی شوند بلکه از هر کثافتی و نجاستی دورند و نیز تکبر و خودستائی نمی کنند و بر یکدیگر غیرت نمی ورزند.
مرویست که بر با زوی راست خود از نور نوشته شده (الحمد الله الذی صدقنا و عده) و بر بازوی چپ (الحمد الله الذی اذهب عنا الحزن)
حور ویژه برای کیست؟
و از رسول خدا (ص) مرویست ضمن حدیث مفصلی که فرمود خداوند حوریرا خلق فرمود که بر گونه راست او نوشته شده (محمد رسول الله) و برگونه چپ (علی ولی الله) و بر پیشانی او (الحسن) و بر ذقن او (الحسین) و بر دو لب او (بسم الله الرحمن الرحیم)
ابن مسعود پرسی این کرامت برای کیست فرمود برای کسیکه از روی حرمت و تعظیم بگوید (بسم الله الرحمن الرحیم).

زنان بهشتی زیباترند
ناگفته نماند که زنان مومنه که با ایمان از دنیا رفته و بهشتی باشند جمالشان از حور بیشتر است و آیه شریفه (فیهن خیرات حسان) یعنی در بسوتانهای بهشت زنانی باشند

که به حسن خلق پیراسته و بحسن خلقت آراسته اند به زنمان دنیوی که بهشتی اند تفسیر شده است.
و مجلسی از حضرت صادق (ع) روایت کند که (خیرات حسان) زنهای مومنه عارفه شیعه اند که داخل بهشت می شوند و ایشان را به مومن تزویج کنند.
ازدواج زنهای بهشتی به میل خودشان
و مرویستکه زنانیکه بهشتی باشند و در دنیا شوهر نکرده باشند یا اینکه شوهرانشان در بهشت نیامده باشند به هر یک از اهل بهشت که مایل باشند ازدواج می کنند و اگر در دنیا شوهران متعدد کرده با آخری آنها یا هر یک که خلقش نیکوتر و نیکی اش بیشتر است ازدواج می کند.

گلها وعطرهای بهشتی
در سوره الرحمن می فرماید برای کسیکه بترسد از ایستادن نزد پروردگارش (یعنی از موقف حساب که شرحش گذشت بترسد و گناه نکند) دو بوستان است که دارای جمیع فنون و اقسام میوه ها و گیاهها و گلها است.41
و مجلس از رسول خدا (ص) نقل کرده است که اگر زنی از زنان بهشت در شب تا از آسمان اول مشرف زمین شود بوی خوش او به شمام جمیع اهل زمین برسد.
و از امام صادق (ع) مرویستکه بوی عطر بهشت تا هزار سال راه می رسد و نیز مرویستکه خاک بهشت مشک است و از روایات کثیره معلوم می شود که در و دیوار و زمین بهشت و هرچه در اوست تماماً معطر است.
روشنائی در بهشت
در سوره دهر می فرماید "لایرون فیها شمساً و لازمهریرا" بهشتیان در بهشت آفتاب و گرمای آن را نمی بینند و همچنین سرما را یعنی در هوای معتدل هستند و احتیاجی به آفتاب و روشنایی آن ندارند بلکه همان نور ایمان و عمل صالح ایشان را بس است چنانکه گذشت.
مرویست که نور حوریان بر نور آفتاب غالب ا ست بلکه از روایات کثیره این طور استفاده می شود که هر که و هرچه در بهشت است حتی لبسا و فرش و ظرف تماماً نور افشانی می کنند.
نغمه و آوازه های بهشتی
از آنجائیکه هر چه در دنیا از انواع نعمتها و لذتها است تماماً قطره و نمونه ای است از آنچه در بهشت است و اصل وخالص آن در آنجا است، مرتبه کامله صدای خوش و حقیقت آن هم در بهشت است به طوریکه اگر نغمه ای از آوازه های بهشتی به گوش اهل دنیا برسد طاقت نیاورده و هلاک می شوند چنانکه آواز داود پیغمبر با اینکه در این دنیا بود، کسی طاقت شنیدنش را نداشت و حیوانات متضاد در موقع خواندنش اطرافش جمع می شدند و مدهوش می افتادند و در آنحال با یکدیگر کاری نداشتند و همچنین هنگام خواندنش عده ای از مردم می افتادند و بعضی هلاک می شدند.
داود و حوریان خواننده بهشتی
در خطبه مبارکه حضرت امیرالمومنین در نهج البلاغه ضمن بیان حالات انبیاء می فرماید "و داود (ع) صاحبت المزامیر و قاری اهل الجنه" از این جمله معلوم می شود که حضرت داود (ع) در بهشت برای بهشتیان خواهد خواند البته با نغمه ای بهشتی و بهشتیان هم طاقت خواهند داشت.
در مجمع البیان از رسول خدا (ص) مرویست که بهتری نغمه های بهشت آنستکه حوریان برای شوهران خود خوانندگی میکنند به صدای نیکوئی که جن و انس نشنیده باشند اما نه به روش مزمار (آلت موسیقی است) بلکه به تسبیح و تمحید و تقدیس پروردگار عالم.

پاداش ترک غناء در دنیا
و نیز مرویستکه مرغان بهشتی به بهترین نغمهها خوانندگی می کنند.
از حضرت صادق (ع) پرسیدند آیا در بهشت غناء و سرود هست؟ فرمود در بهشت درختی است که خداوند امر می فرماید بادهای بهشت را که بوزند، پس از آن درخت آوازها ظاهر می شود که خلایق هرگز به آن خوبی سازی و نغمه ای نشنیده باشند. پس فرمود این عرضی است از آن که در دنیا از ترس خدا گوش دادن به غناء را ترک نموده است.
نعمتها و لذتهای روحانی
نعمتهای روحانی هم در بهشت انواع متعددی دارد که ادراک آن از عقول ما خارج است. از آن جمله پرده از جلو چشم ادارک برداشته می شود یعنی آنچه در دنیا دانسته بود اینجا می بیند و به حقایق و معرفت الهی که در دنیا آرزویش بود می رسد خصوصاً معرفت و لقاء محمد (ص) و آل
در تفسیر صافی ضمن آیه "و اقبل بعضهم علی بعض یتسائلون" می نویسد یعنی (عن المعارف والفضائل) بهشتیان معارف الهی و فضائل محمدی (ص) را با یکدیگر مذاکره می کنند.
و از آن جمله است انواع تکریمها و تعظیمهای الهی مانند اینکه هر فرد بهشتی پدر و مادر و همسر و اولادش را اگر صلاحیت دخول بهشت را داشته باشند (یعنی با ایمان رفته باشند) آنها را شفاعت کرده پهلوی خود می برد.
این امر برای احترام مومن است هر چند بستگانش هم اهلیت آن مقام را نداشته باشند چنانکه خدای تعالی در قرآن مجید می فرماید "جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجعهم و ذریاتهم".
مبارکباد ملائکه و مکالمه خدا
و نیز پس از استقرار در بهشت هزار ملک مامور می شوند که برای تهنیت و مبارکبادی به زیارت مومن بیایند و قصر مومن که هزار در دارد، از هر در ملکی وارد
می شود و بر او سلام می کند42 و مبارک باد می گوید. از همه بالاتر مکالمه پروردگار عالم است با بنده مومن و روایاتی چند در این زمینه رسیده لکن آنچه را که خداوند در سوره یاسین ذکر می فرمای کافی است که "سلام قولا من رب رحیم".
و در تفسیر منهج از جابربن عبدلله روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود چون بهشتیان در نعمتهای بهشت مستغرق باشند، ناگاه نوری برایشان ساطع گردد و از آن آوازی آید که "السلام علیکم یا اهل الجنه" و از اینجاست که گفته شده آنچه در دنیا نصیب پیغمبران خدا بوده که از آن جمله گفتگو با پروردگار عالم است در آخرت 8نصیب بهشتیان می گردد.
در جلد 2 بحارالانوار احادیث مفصلی است در کیفیت تجلیات انوار الهیه برای بهشتیان که از آن جمله مقام رضوان است که در قرآن مجید تذکر فرموده.43
همسایگان محمد (ص) و برخورد با مومنین
و از آنجمله است نعمت همسایگی و اتصال به محمد (ص) و آل، چنانکه فرمود یا علی (ع) شیعیان تو بر منبرهائی از نور با رویهای سفید اطراف منند و ایشان همسایگان من هستند در بهشت.44
و از آن جمله نعمت خلود در بهشت است وقتیکه متوجه می شود که این نعمتهای بزرگ هرگز از او گرفته نمی شود لذت عجیبی می برد که به وصف در نیاید.
از نعمتهای روحانی آن است که با انبیاء و صلحا و مومنین تلاقی می کند. چنانکه در قرآن می فرماید : "علی سررمتقابلین"
هر روز میهمانی یک پیغمبر
مرویست که هر روزی در بهشت به زیارت و ملاقات یکی از پیغمبران اولوالعزم حاضر می شوند و آن روز را میهمان آن بزرگوار هستند. پنجشنبه ها میهمان خاتم الانبیاء (ص) می باشند و جمعه ها به مقام قرب حضرت احدیت جل و علی دعوت می شوند.45

موعظه
چرا برای تحصیل بهشت نمی کوشیم؟
این مختصری از نعمتهای بهشت بود که ذکر گردید، حالا انصاف دهید آیا عاقلی می تواند بر خود هموار کند که از چنین لذائذ روحانی و مقامات و درجات خود را محروم نماید.46
برای رسیدن به مقامی از مقامات دنیوی، چه رنجها که می برد و چه زحمتها و ناراحتیهائی که می کشد با آنکه یقین ندارد که به مقصود می رسد و بر فرض هم که برسد بمرگ از او گرفته خواهد شد ولی نسبت به این مقامات عالی و سعادات باقی قدمی بر نمی دارد با آنکه هر کس در این راه بکوشد یقیناً به مقصود می رسد علت کوتاهی و مسامحه پست همتی و دلخوشیس به شهوات دو روزه دنیا با هزاران آلودگی است چنانکه در قرآن مجید می فرماید "بل یرید الانسان لیفجرامامه".
توصیف بهشت از زبان علی (ع)
حضرت امیرالمومنین (ع) در خطبه ای که در نهج البلاغه است چنین می فرماید: "منزه می دانم ترا از هر چه لایق به کبریایی تو نیست در آن حال که آفریننده مخلوقاتی و خدای مکنوناتی به اعتبار حسن آزمایش تو نزد آفریده های خود که به آ ن اعتبار سرائی را آفریدی که آن از مکان آشامیدن و محل غذا خوردن و حوران پاکیزه منظر خادمان پری پیکر وغرفه های در کمال ظرافت و جویهای در عین لطافت و زراعتها در غایت طراوت و میوه های در نهایت نزاهت آماده ساختی سپس نماینده ای را فرستادی که او حضرت محمد (ص) است می خواند مردمانرا به آن سرائی که در او انواع نعمتهای جاودانی است پس نه آن دعوت کننده را اجابت نمودند و نه در آنچه ترغیب فرمودی راعب شدند و نه به سوی آنچه آرزومند گردانیدی آرزومند شدند بلکه بر مردار دنیای فریبکار روی آورند که بخوردن آن رسوا شدند و با یکدیگر آشتی کردند بر دوستی آن جیفه بی مقدار، و هر که دوست داشت و واله شد بر دنیایق بی اعتبار دیده او را کور ساخت به طوری که عیب و صرر خود را دیگر نمی بیند و دلش را بیمار کرد از ادراک آنچه سزاوار اوست پس به دیده بیمار می نگرد و به گوش غیر شنوا می شوند. بدرستیکه شهوتهای دنیا عقلش را پاره کرده و دنیا دلش را میرانده و بر خود شیفته و واله ساخته پس بنده دنیا گردیده و بنده کسیکه چیزی از متاع دنیا در دست او باشد."47

فصل سوم
دوزخ

دوزخ گودالی است بی پایان و آتشی است افروخته شده از غضب یزدان و زندان اخروی است که در آن انواع عذابها و اصناف شدتها و اقسام بلاها است که ادراک آنها فوق فهم ماست و تحقیقاً مقابل و ضد بهشت است چنانکه در بهشت انواع نعمتها و لذتها موجود و ذره ای ناراحتی نیست در جهنم انواع شدتها و ناراحتی ها موجود و اندکی آسایش و راحتی نیست در اینجا هم به بعضی از اصول عذابها در قرآن ذکر فرموده اشاره می شود.
خوردنیها و آشامیدنیهای جهنم
ثم انکم ایها الضالون المذکبودن لاکلون من شجر من زقوم
یعنی پس به درستیکه شما ای گمراهان از طریق حق که به قیامت تکذیب کننده اید هر آینه خورندگانید از درختی که از قوم خواهد بود "فمالئون منها البطون" پس پر کنندگان شکم هایتان باشید از زقوم به واسطه شدت گرسنگی "فشاربون علیه من الحمیم" آشامندگان باشید بر بالای آنچه از زقوم خوردید از آبی در نهایت گرمی (به سبب زیادی تشنگی از چنین آبی به ناچار می آشامید)
شکنجه تشنگی و گرسنگی در دوزخ
در خبر است که عذاب گرسنگی را به دوزخیان مسلط می کنند تا به ناچار شکمهای خود را از زقوم پر سازند پس از آن تشنگی راچنان بر آنها چیره می کنند و حمیم را برایشان عرضه می سازند که بسیار از آن می آشامند "فسقوا ماء حمیاً فقطع امعائهم" به قسمی گرم است که اندرون آنها را ریزه ریزه می کند و مرویستکه اگر قطره ای از لان بر کوههای دنیا بریزند آنها را متلاشی می سازد.
"فشاربون شرب الهیم" یعنی آشامندگان باشید از حمیم مانند آشامیدن شتران بسیار تشنه و مدتها آب ندیده.48
"هذانزلهم یوم الدین" ابن زقوم و حمیم پیشکش ایشان است در روز جزا یعنی عذاب ابتدایی و مقدماتی است و اما آنچه برای آنها تدارک شده از انواغع خوردنیها و آشامیدنیهای سخت پس قابل شرح و بیان نیست.
زقوم خوراک آتشین مجرمین
و در سوره حم دخان می فرماید: "ان شجره الزقوم طعام الاثیم کالمهل یغلی فی البطون کغلی الحمیم" یعنی به درستیکه درخت زقوم (میوه و برگ آن) خوراک کسی است که بسیار گناکار است "و گفته شده که مراد کافر معائذ است و زقوم مانند چیزیست که به آتش گداخته شده باشد چون مس وروی و گفته شده که (مهل) روغن زیت جوش آمده است".
ظاهر و باطنشرا می گدازد
زقوم در شکمهای کفار مانند آبیکه بی نهایت گرم شده باشد می جود یا مثل روغن زیت که حرارت زیاد ببیند و از همان آب جوش بر سر آنها می ریزند تا ظاهر و باطن آنها را بگدازد "یصب من فوق روسهم الحمیم" و نیز می فرماید "ان لدنیا و جحیماً و طعاماً ذاعصه و عذاباً الیماً" یعنی نزد ما است قیدهای بزرگی که بازشدنی نیست و آتش بزرگی و خوراک گلوگیری و شکنجه دردناکی است.
و از حضرت باقر (ع) منقولستکه درخت زقوم از قعر جهنم بیرون می آید و میوه و برگ و خار آن از آتش است و از سبر تلختر و از مردار گندیده تر و از آهن سخت تر است.
غسلین و ضریع، صدید و غساق
از جمله طعامهای جهنم غسلین است "ولاطعام الامن غسلین" و در مجمع البحرین گوید: از آنچه در شکم دوزخیان بیرون می آید پس از خوردن زقوم همان دوباره خوراکشان می شود.
از آنجمله "ضریع" است و مرویست که آن چیزی است شبیه خار، از حنظل تلخ تر ، از لاشه بدبوتر و از آتش سوزنده تر است.
دیگر "صدبد" است که "ویسقی من ماء صدید" و آن چرک و خونی است که از عورت زناکاران در جهنم خارج می شود.
دیگر "غساق" است "الاحمیماً و غساقاً" و بعضی از مفسرین فرموده اند که آن چشمه ای در دوزخ است که سمهای حیوانات سمی در آن جاری است.

لباس جهنمیان
قطعت لهم ثیاب من نار "سوره حج"
برای کفار جامه هایی از آتش بریده شده و مهیا گردیده است و منقولست که جامه ای از مس گداخته شده می سازند.
و در سوره ابراهیم می فرماید "سرابیلهم من قطران و تغشی وجوههم النار" یعنی لباسهای ایشان از قطران است و می پوشانند رویهایشان را آتش.
"قطران" چیزی است سیاه و بدبو که به شتر جرب دارد میماند که او را با پوست می سوزانند و نیز به آتش زود مشتعل می گردد.
مرویست که اگر جامه ای از جامه های جهنم را بین آسمان و زمین دنیا آویزان سازند تمام اهل زمین از بوی گند و حرامش خواهند مرد.
روی سیاه- غل و زنجیر
یعرف المجرمون بسیماهم فیوخذبالنواصی والاقدام
گناهکاران بسیمایشان شناخته می شوند که کبودی چشم و سیاهی روی نشانه آنها است، آنگاه به موهای جلو سر و به قدمهای گرفته شوند یعنی گاهی با موی سرود دفعه ای با پا به دوزخ کشانده می شوند یا اینکه گروهی را با موی پیشانی و گروهی دیگر را با پاها به آتش می کشند.
"اذا الاغلال فی اعناقهم و السلاسل بسحبون فی الحمیم ثم فی النار یسجرون".

یعنی زمانی که غلها در گرنهایشان است ، با زنجیر کشانیده میشوند و در حمیم سپس در آتش افروخته می شوند "تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسوده" یعنی می بینی کسانی را که بر خدا دروغ گفتند روهایشان سیاه است "تلفح وجوههم النار و هم فیها کالحون" آتش روهایشان را می سوزاند و ایشان زشت رویانند یعنی مانند کله گوسفند بریان شده دندانها نمایان و لبها آویزان است.
موکلین جهنم
"علیها ملائکه غلاظ شداد لایعصون الله ماامرهم"
یعنی بر آتش جهنم ملائکه هائی که غلیظ و شدیدند و رحمی بر جهنمیان ندارند و مخالفت نمی کنند خدایرا در آنچه از عذاب جهنمیان مامورند.
"ولهم مقامع من حدید" بدست خزنه جهنم گرزهای آهنین است که بر سر جهنمیان می کوبند هر وقت که بخواهند از جهنم فرار کنند.
در وزن آن رسیده که اگر جن و انس جمع شوند یک "مقمعه" جهنم را نتوانند بلند کنند.
و مرویست دو چشم موکلین دوزخ مثل برق جهنده است و نیشهای آنها مانند بلندیهای کوهها است آتش از دهان آنها خارج می شود مابین دو کتف آنها یکسال راه است و میتوانند به یک دست هفتاد نفر را بلند کرده در آتش اندازند.

جهنم و دردهای آن
"لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم"
برای دوزخ هفت در است و هر عده از جهنمیان از دری که به آنها اختصاص دارد وارد می شوند اسامی هفت در جهنم چنانکه از حضرت امیر (ع) رسیده بدین قرار است: اسفل درکات آن "جهنم" است و فوق آن "لظی" و فوق آن "حطمه" و فوق آن "حجیم" و فوق آن "سعیر" و فوق آن "هاویه" می باشد و البته عذابهای این طبقات متفاوت خواهد بود.
آتش جهنم شعور دارد
از ظاهر آیات شریفه معلوم می شود که آتش جهنم برخلاف آتش دنیا؛ دارای ادراک و شعور است چنانکه می فرماید روزی که به جهنم می گوئیم آیا پر شدی از اهل عذاب؟ پس در جواب می گوید آیا بازهم اهل عذاب هستند؟! یعنی مرا گنجایش و هم اشتیاق بزیادتی است. 49 چ
و نیز آتش جهنم اهل عذاب را می شناسد و به آنها حمله می کند و جاذبه دارد و نعره زننده است چنانکه می فرماید: چون ببیند آتش جهنم ایشان را از جائی دور؛ از آن آتش آواز جوشسیدن از زیادی خشم و غریدن بشنوند.50
و از حضرت صادق(ع) مرویست که صدای خروش جهنم را خواهند شنید.
نور مومن التهاب آتش را کم می کند
در جای دیگر می فرماید:
"تکاد تمیز من الغیظ" نزدیک باشد که پاره پاره شود از خشم بر کافران.
مرویست که در موقع عبور مومن از صراط صدای آتش جهنم بلند می شود که ای مومن زود از من دور شو که نورت التهاب مرا خاموش می کند چون مومن از رحمت است و آتش جهنم از غضب می باشد، و رحمت حق بر غضب غالب است "یا کم سبقت رحمه عضبه" و بالجمله شواهدی بر اینکه آتش جهنم مثل سایر موجودات اخروی صاحب حیات و دارای ادراک و شعور است، دوست دوستان خدا و دشمنان خداست داریم.
جهنمیان در جای تنگ قرار دارد
از اوصاف جهنم این است با اینکه اگر جن و انس را در آن جای دهد هنوز جا دارد مع الوصف جای هر یک از جهنمیان تنگ و در فشارند مانند میخی که در دیوار بکوبند چنانکه در سوره قرآن می فرماید: چون در انداخته شوند جهنمیان در دوزخ در مکانی تنگ به جهت عدابشان در حالیکه بزنجیرهای آتش بسته شده باشند.51

بقسمی در فشارند که آرزوی هلاکت کنند؛ یا اینکه گویند وااسفا و ارویلا بهمان اندازه که بهشتیان در روشنایی هستند دوزخیان در ظلمت و تاریکی و وحشت و دهشت ابدی هستند مانند کسیکه در قعر دریایی گرفتار شود که ظلمات امواج متراکمه او را احاطه کرده باشد. در سوره نور می فرماید52 بقسمی است که اگر دستش را بیرون آورد نمی تواند آنرا ببیند.
عذابهای روحانی
برای دوزخیان علاوه بر شکنجه های جسمانی، عذابهای روحانی است. از آن جمله تذکر به این موضوع که اینجا همیشه خواهند ماند و نجاتی برایشان نخواهد بود که این سخت ترین عذابهای دوزخیان است و شکی نیست که کفار و منافقین که حجب برایشان تمام شده باشد و بی ایمان مرده باشند در عذاب جهنم همیشگی خواهند بود. چنانکه در سوره البینه می فرماید: "ان الذین کفروا من اهل الکتاب المشرکین فی تار جهنم خالدین فیها" و در جای دیگر می فرماید "ذلک جزاء اعداء الله النار لهم فیها دارالخلد" پس جزای دشمنان خدا آتش است و جای همیشگی ایشان است.

کافر محال است به بهشت درآید
بلکه بیرون آمدنش را از آتش دوزخ تشبیه به محال فرموده در آنجا که می فرماید "ولایدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط" داخل نخواهند شد ایشان در بهشت تا اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد.
یعنی چنانکه این امر محال است پس دخول کفار در بهشت هم محال خواهد بود و اخبار وارده در مقام بسیار است و کسیکه ذره ای ایمان در قلبش باشد همیشه در جهنم نخواهد ماند.
محرومین بدترین عقوبتها
دیگر از عذابهای روحانی این است که متوجه می شود از الطاف و رحمتهای بی پایان حضرت آفریدگار محروم مانده است بعلاوه مورد غضب و بی اعتنایی خدا است چنانکه می فرماید "کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون" جز این نیست که ایشان از پروردگار خود در حجابند یعنی از رحمت و احسان و ثوابهای الهی محروم خواهند بود و در جای دیگر می فرماید "ایشانرا جزای نیکی در آخرت نیست و خداوند با ایشان سخن نمی فرماید و نظر رحمت و شفقت به آنها نمی کند."53

حسرتهای مرگبار در جهنم
از آن جمله است حسرت و هم غمهایی که بر آنها وارد می شود که اگر در دوزخ مرگ بود هر روزی مرگی داشتند از شدت اندوه که خدایتعالی می فرماید نشانشان می دهد پروردگار عملهایشان را که اسباب اندوه بر آنها است.54
و در جای دیگر می فرماید: "روزیکه ظالم دو دست خود را با دندانهایش می جود و میگوید: ای کاش با فرستاده خدا راهی تحصیل کرده بودم"55
و از حضرت صادق علیه السلام مرویستکه پس از استقرار بهشتیان در بهشت و دوزخیان در جهنم، روزنه هائی بین دوزخ و بهشت باز می شود منادی ندا می کند ای بهشتیان منازل جهنمیان را ببینید اگر مخالق خداوند را نموده بودید در این منازل جای شما بود. و بعد می گوید ای جهنمیان منازلیکه در بهشت است ببینید اگر اطاعت خداوند را نموده بودید جای شما اینجا بود پس چنان اندوه و حسرتی عارضشان می شود که اگر مردن میسر بود می مردند.
سرزنشها، شکنجه های روحی در جهنم
از آن جمله انواع سرزنشها وتوبیخ ها و سخریه ها که از طرف خداوند عالم و ملائکه و بهشتیان وشیاطین به آنها وارد میشود همانطوریکه خداوند به آنها می فرماید "آیا شما را پیغمبرانی نیامدند که به شما خیر بدهند آیات مرا و شما را از چنین روزی بترسانند؟!" گویند بلی بر ضرر خود شاهدیم.56
و باز می فرماید ایا شما را در دنیا مهلت ندادیم به مقداری که بتوانید با خبر و متذکر شوید و آمد شما را ترساننده از چنین روزی؛ پس بچشید عذاب را که برای ظالمنی یاری کننده ای نیست.57
و امثال این قسم خطابات زیاد است خزنه جهنم هم سرزنش کنند که در قرآن مجید می فرماید "هرگاه انداخته شود فوجی و دسته ای در جهنم، خزنه جهنم از آنها می پرسند آیا شما را ترساننده نیامد؟" گویند: آری آمد لکن ما آنها را تکذیب نمودیم و گفتیم که شما در گمراهی بزرگی هستید و گویند اگر ما اهل شنیدن حق و تعقل و فهم بودیم هیچگاه جهنمی نمی شدیم پس خودشان اقرار بگناه خود کنند"58
شماتت شیاطین و خودداری از ناله
شیاطین هم آنها را سرزنش می کنند و مرویست که دوزخیان از ترس اینکه مبتلا به شماتت ایشان نشوند کمتر از شدت عذاب ناله می کنند و در آیه شریفه می فرماید: "و شیطان بدوزخیان پس از تمام شدن کار و قرار گرفتن آنها در آتش؛ گوید جز این نیست که خداوند به شما وعده حقی داد و من هم وعده دروغی، من بر شما قدرتی نداشتم جز اینکه وسوسه نمودم و شما به سوء اختیار خود وعده دروغی مرا اجابت نمودید پس مرا ملالت نکنید بلکه خودتانرا ملامت کنید، امروز من از شما بیزارم از اینکه مرا در دنیا شریک خداوند قرار دادید جز این نیست که برای ستمگران شنکنجه دردناکی است59"
شما هم بوعده حق رسیدید
بهشتیان هم آنها را سرزنش می کنند چنانکه در آیه 42 سوره اعراف می فرماید60
"بهشتیانت دوزخیانرا ندا کنند و گویند آنچه را که پروردگار مان به ما وعده داده است از ثوابها بتحقیق یافتیم آیا شما هم آنچه را که پرودگارتان وعده داده از عذابها نیز یافتید گویند بلی رسیدیم به آن عذلبها پس منادی ندا کند در بین ایشان که لعنت خدا بر ستمکاران است."
و در سوره المطففین می فرماید: "امروز مومنین از کفار میخندند"61 و آنها را مورد استهزاء و مسخره قرار می دهند این سخریه مقابل مسخره هایی که کفار در دنیا به مومنین مینمودند.
همنشینی با شیاطین عذاب سخت
از جمله عذابهای روحانی مصاحبت باشیاطین و سایر دوزخیان است به همان اندازه که بهشتیان با یکیدیگر انس دارند و از ملاقات یکدیگر لذت میبرند دوزخیان با یکدیگر دشمنند و نهایت تناکر و تنافر بین آنها است و این معنی در قرآن مجید تذکر داده شده آنجا که می فرماید:
و هر که خود را بر کوری دارد از یاد کردن خداوند رحمن پس بر او شیطان را مسلط می سازیم که همنشین او شود- آنها را از راه حق باز می دارند و ایشان می پندارند که راه یافتگانند- تا وقتی که کافر با شیطانیکه همراه او است در محل جزای ما حاضر شود به او گوید ای کاش میان من و تو به اندازه ای دوری مشرق و مغرب از یکدیگر بود پس بد همنشینی است.62
و مرویست که هردو را در یک زنجیر بسته و در دوزخ افکنند.
از یکدیگر تبری میجویند
درباره دشمنی اعوان ظلمه و پیروان و پیشوایان گمراهی از روسای خود در سوره البقره آیه 161 می فرماید: چون بیزاری جستند آنهایی که پیروی کرده شدند. از آنهایی که پیروی آنها را کرده اند و دیدند که خدای را و بریده شد به ایشان سببها گویند متابعت کنندگان باطل، کاش ما را بازگشتن به دنیا ممکن بود. تا از پیشوایان خود بیزاری میجستیم تا چنانکه امروز آنها از ما بیزاری می جویند.63
و درباره دشمنی دوزخیان با یکدیگر در سوره العنکبوت می فرماید: پس در قیامت بعضی از شما از بعضی دیگر بیزاری می جویید و نفرین می کنید.64 و در سوره زخرف می فرماید کسانی که در دنیا دوست بودند در آن روز دشمن یکدیگر خواهند بود، مگر پرهیزگاران از اهل ایمان که در قیامت هم مثل دنیا؛ دوست یکدیگرند. 65
و مرویست که هر دوستی که در دنیا برای خدا نبوده و آخرت مبدل به دشمنی میگردد و در سوره محمد (ص) می فرماید "جز این نیست که برای سرکشها و کسانیکه از پیروی حق بیرون رفتند بدترین بازگشت است که آن دوزخی است که در آن در آنیده و بستر و فراش آنها آتش است و بدفراش و آرامگاهی است دوزخ. این شکنجه را باید طاغیان بچشند پس باید حمیم و غساق را (که آبی سوزنده در جهنم و چرک سخت گندیده است) بچشند و عذاب دیگری که در شدت مثل عذاب است از نوع های گوناگون.66
بدگویی دوزخیان به یکدیگر
مرویست که چون پیشوایان گمراهی را در دوزخ اندازند پشت سرش اتباعشانرا به آنها ملحق نمایند پس می پرسند اینها کیستند (خزنه جهنم گویند) اینها گروهی هستند که به رنج و سختی در دوزخ با شما درآیند. پس به آنها گویند هیچ مرحبا به اینها باد. ایشان بدوزخ درآیندگانند پس اتباع گویند بلکه شما را مرحبا مباد؛ شما سبب این عذاب برای ما شدید پس دوزخ بدقرار گاهی است. گویند پروردگار را هر که سبب این عذاب برای ما شد دو چندان فرما عذابش را برای گمراهی خود و دیگران.
آنچه نقل شد از احوال و گفته های دوزخیان هر آینه راست است و آن جدال و نزاع کردن اهل آتش است با یکدیگر.67

آیا بدن ضعیف طاقت می آورد؟
ممکن است چند شبهه در نظرها بیاید که مجملاً به آنها اشاره می شود و جوابهای هر کدام هم ذکر می گردد. یکی اینکه این عذابهای شدید با انسان ضعیف که تاب کمترین آنها را ندارد چگونه است؟ چون در مرحله اولیه نیست و نابود می شود، پس مناسبتی با این بدن جسمانی ندارد.
بدنش مانند نفسش سخت می شود
جواب آن است که درست است که بدن در قیامت همان بدن جسمانی دنیوی است، لکن به قدرت الیه طوری در آخرت ترکیب می شود و بقدری سخت و محکم است که قابل مقایسه با بدن دنیوی نیست و در حقیقت بدن اخروی درلطافت و غلظت تابع لطافت و غلظت نفسی است که به آن تعلق دارد. چنانکه نفس مومن در دنیا در نهایت نرمی و لطافت بوده به طوری که در مقابل هر حقی متاثر و تسلیم می شود همانطور که در خطبه نهج البلاغه امیرالمومنین (ع) است که "المومنون هینون لینون مستسلون" پس در آخرت هم بدن آنها مانند نفس شریفشان در کال لطافت خواهد بود همچنین نفس کافر در دنیا در نهایت غلظت و سختی بوده که از سنگ ه سخت تر که در قرآن مجید می فرماید "قلوبهم کالحجاره اواشد قسوه" و لذا در مقابل هیچ حقی خاضع و منقاد نمی گردد. پس در آخرت هم بدنش مانند نفس پلیدشان در نهایت غلظت و سختی است.
در آخرت غلبه معنی بر صورت است
و مرویست که دندان کافر مانند کوه احد خواهد شد (پس بدنش چقدر است؟!) و بعبارت دیگر سرای آخرت غلبه به معنی بر صروتست و آشکار شدن حقائق و یکی شدن ظاهر ها و باطن ها است "یوم تبلی السرائر" است.

و نیز پس از ملاشی شدن بدنشان از عذاب و پاره پاره گردیدن اندورن آ نها از خوردن زقوم و نوشیدن سایر آبهای دوزخ، دو مرتبه بدنهای آنها درست می شود چنانکه صریح قرآن است.68
آیا عذاب شدید با عدل می سازد؟
شبهه دیگری که ممکن است در بعضی از اذهان بیاید این است که عذابها به این شدت آیا از عدل الهی است؟
این شبهه در اثر قیاس کردن عذابهای الهیه در آخرت است با شکنجه های سلاطین و حکام در دار دنیا؛ درحالی که بهیچ وجه این طور نیست زیرا انتقام سلاطین و حکام از مجرمین خود از روی تشفی غیظ یعنی دل خنکی است بر کسیکه مخالفتشان را کرده غضبناک می شوند و خونشان بجوش می آید برای خنک شدن دلشان امر می کنند که او را بزندان برند شکنجه دهند بکشند وغیره ولی عذاب های اخروی از باب ترتب مسببات بر اسباب است یعنی لازمه بی ایمانی بی نوری و ماندن در تاریکی همیشگی است. لازمه رویگردانیدن از خداوند در تنگی و فشار ابدی بودن است لازمه نادیده گرفتن هر حقی کوری و کری جاودانی است، لازمه پیروی از شیطان و روسای گمراهی همنشینی ابدی با آنها است لازمه خوردن مال یتیم یا هر مال حرام دیگر؛ بر افروخته شدن آتش در باطن است وغیره پس آتش جهنم از خود شخص است بلکه بنص قرآن مجید آتشگیره دوزخ خود خلق هستند که از آنها آتش افروخته می شود.69
عذابی که خود تهیه دیده است
بنابراین هر عذابی که به انسان می رسد خودش سبب آنرا درست کرده و خودش به خود ستم روا نموده و گرنه خدا به کسی ظلم نمی کند.70
کافر را به آن غلظت و سختی که دارد چگونه در بهشت که در نهایت لطافت است می شود جای داد با آنکه بهشتی که دارالاسلام است جای آنهائی است که از هر مرضی دور می باشند چگونه می شود کسیرا که سرتاپا بیماری قلبی است پر از حسد و بخل و کینه و عداوت، کبر و غرور است جای داد محل چنین شخصی دارالمرضی (بیمارستان) جهنم است نه دارالاسلام.
آرایش برای کور و نوازندگانی برای کر
در حقیقت جا دادن کافر در بهشت مثل ریختن شیشه عطر بر سر کسیکه زکام و گریپ دارد می باشد پس جا دادن کافر در دوزخ به هیچ وجه با عدل منافاتی ندارد زیرا معنی عدل این است که هر چیزی را در محل مناسب خود قرار دهد لذا دخول کافر در بهشت محال است چون برخلاف عدل حقیقی است اصلاً نمی تواند از آنجا بهره ببرد مثل این است که عروس زیبایی را برای کوری آرایش کنند یا نغمه دلربائی را برای کری بنوازند.
رحمن را با عذاب چه کار؟!
باز هم ممکن است از جهت رحمت رحمانیه پروردگار شبهه ای کنند که چطور خداوندی که به بندگانش مهربان است راضی می شود مخلوقش که مورد علاقه و محبت او بوده در چنین عذابی مخوفی بسر برد؟
جواب آن است که همانطور که خداوند متعال دارای صفات جمالیه و لطیفی است دارای صفات جلالیه و قهریه هم می باشد چنانکه ارحم الراحمین است "فی موضوع العفو والرحمه" اشد المعاقبین است "فی موضع النکان وانقمه" همانطور که بهشت محل ظهور لطف بینهایت اوست دوزخ هم محل قهر شدید اوست بلی چون رحمتش بر قهر و غضب چیره است71 راضی نیست که کسی کافر شود و به دوزخ برود72 لکن اگر خلق به سوء اختیار خود رو به آتش روند آنها را بزور و جبر و اکراه باز نمی دارد زیرا بر خلاف حکمت اوست خدا بی نیاز مطلق است احتیاجی ندارد که به او ایمان بیاوریم.
توبه اکراهی بدرد نمی خورد
برحمت و رافت خود بخلق، توبه را سبب رهائی از این عذابها قرار داده و تا لحظه آخر عمر این در را گشوده است لکن اگر خلق از این سبب رحمت رو بگردانند آنها را مجبور بتوبه نمی فرماید زیرا توبه اکراهی که توبه نشد بلی خدا رحمن و رحیم است از رحمت اوست که جمیع واجبات و مستحبات ار امر نموده یعنی آنچه را که سبب استعداد و آماده شدن برای دخول بهشت و جوار حضرتش نافع است ما را بدان راهنمایی فرموده همانطور که از جمیع محرمات و مکروهات نهی نموده یعنی از آنچه که موجب دوری از خدا و نزدیکی به شیاطین و آتش یدی است باید دور باشیم و در حقیقت جمیع تکالیف الهیه ناشی از رحمت واسعه اوست لذا مومن باید مواظب نماید که در انجام تکالیف مسامحه نشود و بداند اگر تکلیفی از او فوت شود ؛ ضرری جبران ناپذیر کرده و به همان اندازه خود را از رحمت پروردگار محروم ساخته بقسمی که به هیچ چیز دیگری جبران نمی شود.پ

عمر کوتاه و عذاب همیشگی
اشکال دیگر این است که خلود و همیشگی بودن کافر در جهنم چگونه باعمر کوتاه دنیوی پنجاه یا شصت ساله جور می آید.
جواب آن است که کافری که عمری به کفر بسر برده در حقیقت یک امر ثابت و غیر قابل زوالی در همین مدت کم به سوء اختیارش کسب نموده که لازمه آن ماندن همیشگی در آتش است . به عبارت دیگر ظلمی برای خودش تهیه دیده که هیچگاه روشنائی به آن راه ندارد. همانطور که مومنی که با ایمان و تقوا از اینجا رفته درمدت کم عمرش امر غیر قابل زوال و بینهایتی را به حسن اختیارش کسب نموده یعنی نوری به دست آورده که هرگز خاموش نمی شود.
خلود به واسطه نیت خیر یا شر
در بحار است که حضرت صادق (ع) در پاسخ ابوهاشم که از همیشگی بودن در بهشت و دوزخ از حضرت پرسید، فرمود همیشگی بودن دوزخیان در دوزخ
برای این است که نیتهای آنها در دنیا این طور بوده که اگر همیشه در دنیا بودند همیشه معصیت خدا می کردند. و همیشگی بودن بهشتیان در بهشت برای این است که نیتهای آنها این بود که اگر همیشه در دنیا می ماندند، هیچگاه از فرمانبرداری پرودگار سرپیچی نمی کردند. پس نیتهاست که سبب خلود بهشتیان و دوزخیان است. چنانکه در قرآن مجید می فرماید: "هر کس بر طبق نیت خود عمل می کند".

منابع تحقیق
1- تفسیر نمونه اثر آیت الله مکارم شیرازی
2- تفسیر المیزان، اثر سید حسین طباطبائی
3- معاد اثر آیت الله عبدالحسین دستغیب شیرازی
4- معاد شناسی اثر آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی
5- عدل الهی اثر مرتضی مطهری
6- دروس عقاید اسلامی (1)

1 – ولاتفولو لمن یتقل فی سبیل الله اموات سوره بقره 2 آیه 154
2 – ولاتحسن الذین، قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون، سوره آل عمران 3 آیه 169
3 – الله یتوفی الا نفس حین مونها سوره زمر 39 آیه 41
4 – قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم، سوره 32 ایه 11
5 – انه الذین توفقهم الملئکه ظالمی انفسهم سوره نساء 4 آ یه 96
1- جلد سوم بحارالانوار باب ملک الموت
7 – جلد سوم بحارالانوار باب ملک الموت
8 – کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون
9 – یثبت الله الذین آمنو بالقول الثابت فی الحیواه الدنیا
10 – الذین تتوفیهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلو الجنه بها کنتم تعلمون سوره 16 آیه 34
11 – فکیف اذا توفتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم سوره 37 آیه 29
12 – ثم کان عاقبه الذین اساوالسوی ان کذبو آیات بابت الله و کانو ایها سبتهزون، سوره 40 آیه 9
13 – الحسد یاکل الایمان کماتاکل النار الحطب ، اصول کافی.

15 – والفتنه اکبر من القتل
16 – در کتاب گناهان کبیره به قلم حضرت آیت الله شهید دستغیب این گناهان و اثرهای آنها مفصلا شرح داده شده است.
17 – جزعت للمصیبه الصغری و غفلت عن المصیبه الکبری لوکنت لماسارالیه ولدک مستعداً لما اشتد علیه جزعک فمصابک بترک الاستعداد اعظم من مصالک بولدک. عیون اخبار الرضا جز دوم صفحه 181
18 – جل سوم بحارالانوار
19 – حاصل روایت از بحارالانوار جلد 3
20 – ایکه گفتی فمن یمت یرنی جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا بدیدمی رویت
21 – السلام علی نعمه الله علی البرارو و علی الفجار
22 – فاما ان کان من المقر بین فروح و ریحان و جنه نعیم و اما انکان من المکذبین الضالین غفنزل من حمیم
23 – نم نومه العروس، سوره واقعه آیه 56 اصول کافی
24 – این جملات تماماٌ از روایات استفاده شده و برای اختصار از ذکر اصل خودداری شد
25 – یوم تجد کل نفس ما علمت من خیر محضراً و ما عملت من سوره تو دلوان بینها و بینه امداً بعیداً و بحذرکم الله نفسه والله سوره 3 آل عمران آیه 28.
26 – شرح کفران نعمت و آزار به همسر در جلد دوم گناهان کبیره بقلم حضرت آیت الله شهید دستغیب مفصلا به چاپ رسیده.
27 – فلا تعلم نفس ما اخفی من قره اعین جزاء بما کانوا یعلمون، سوره سجده 32 آیه 17
28 – لهم ما یشاون فیها و لدنیا مزید، سوره ق 50 آیه 102
29 – و هم فیما اشتهت انفسهم خالدون، سوره انبیا؟ء 21 آیه 102
30 – و اذا رآیتم ثم رایت نعیماً و ملکا کبیراً، سوره الذهر 76 آیه 20
31 – و سقیهم ربهم شراباً طهوراً، سوره الذهر 76 آبه 21
32 – فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمرلذه للشاربین وانهار من عسل مصفی، سوره محمد47آیه17
33 – یحلون فیها من اساور من ذهب و یلبسون ثیاباً خضراً من سندس و استبرق، سوره کهف 18 آیه 30
34 – و لباسهم فیها حریر ، سوره حج 22 آیه 23
35 – جنات تجری من تحتهاالانهار خالدین فیها و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر هو ذلک الفوز العظیم سوره 9 آیه 73
36 – لهم غرف من فوقها غرف مبنیه تجری من تحتها الانهار. سوره زمر 39 آیه 21
37 – متکئین فیها علی الارائک نعم الثواب و حسنت مرتفعاً. سوره کهف 18 آیه 30
38 – متکئین علی فرش بطائتها من استبرق. سوره الرحمن 55 آیه 54.
39 – و یطوف علیهم غلمان لهم کانهم لولوء مکنون، سوره طور 52 آیه 24
40 – و یطاف علیهم بآنیه من فضه و اکواب کانت قواریراً سوره دهر 76 آیه 15
41 – و لمن خاف مقام ربه جنمتان- ذو اتاافنان، سوره الرحمن 55 آیه 46 و 49
42 – والملائکه یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم.
43 – یبشرهم ربهم برحمه منه و رضوان- و رضوان من الله اکبر
44 – و شیعتک علی منابر من نور مبیضه و جوهنم حولی فی الجنه. دعاء ندبه
45 – مقصود از میهمانی در روزهای هفته چیست ندانیم زیرا در آخرت هفته به این معنی دنیوی وجو ندارد ممکن است مقداری از زمان مورد نظر باشد که به اندازه روزهای هفته در دنیا است.
46 – فهبنی صبرت علی حرنارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک. "دعای کمیل"
47 – سبحانک خالقاً و معبوداً خلقت داراً و جعلت فیها مادیه و مشرباً و ازواجاً و ضروعاً و انهاراً و قصوراً ثم ارسلت داعیاً یدعوالیها فلا الذاعی اجابوا ولافیما غبت الیه رغبو و لاالی ماشوقت الیه اشتاقوا اقبلو علی جیفه قد افتضحوا باکلها و اصطلحسوا علی حبها و من عشق شیئاً اغشی بضره و امرض قل به فهو ینظر بعین صحیحه و اذن غیر سمیغه قدخرقت الشهوات عقله… "نهج البلاغه"
48 – هیم جمیع اهیم اشتری است که بدرد خیام مبتلا می شود که آن مرضی شبیه استسقاء است که بر شتر عارض می شود هر چه آب می خورد سیراب نمی شود تا هلاک گردد.
49 – یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید، سوره ق 50 آیه 29
50 – اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظاً و زفیرا. سوره فرقان 25 آیه 13.
51 – و اذا القوا منها مکاناً ضیقاً مقرنین دعوا هنالک ثبورا. سوره فرقان 25 آیه 14
52 – اوکظلمات فی بحر لجی یغشیه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لم یکد یریها و من لم یعجل الله له نوراً فماله من نور. سوره نور 24 آیه 40
53 – اولئک لاخلاق لهم فی الاخره و لایکلمهم الله و لاینظر الیهم یوم القیمه و لایزکیهم و لهم عذاب الیم،سوره آل عمران 3 آیه 71
54 – کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم. سوره البقره 2 آیه 162
55 – و یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یالیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا. سوره فرقان 25 آیه 29
56 – الم یاتکم رسل منکم تقصون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا قالوا شهدنا علی انفسنا. سوره انعام 6 آیه 130
57 – الوم نعمر کم ما یتغذکرفیه من تذکر و جائکم انذیر، سوره فاطر 35 آیه 34
58 – کلما القی فیها سالهم خزنتها الم یاتکم نذیر- قالوا بلی قدجائنا نذیر فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شئی ان انتم الا فی ضلال کبیر- و قالوالوکنا نسمع او نعقل ما کنافی اصحاب السعیر- فاعتروفوا بذنبهم… سوره ملک 67 آیات 8 تا 11
59 – و قال الشیطان لماقضی الامران الله وعدکم وعدالحق و وعدتکم فا خلفکم وما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی ولوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی انی کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم. سوره ابراهیم 14 آیه 26 و 27
60 – و نادی اصحاب الجنه اصحاب النار ان قدوجدنا ماو عدنا ربنا حقاً فهل وجدتم ماوعدربکم حقاً قالوا نعم فاذن موذن بینهم ان لعنه الله علی الظالمین. سوره اعراف 7 آیه 43
61 – فالیوم الذین آمنوا من الکفار یضحکون، سوره مطففین 83 ایه 34.
62 – و من یعش عن دکرالرحمن نقیض له شیطاناً فهوله قرین و انهم لینصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون حتی اذا جائنا قال یالیت بینک بعد المشرقین فبئس القرین. سوزه زخرف 43 ایات 35 تا 37.
63 – اذتبرء الذین ابتعوا من الذین ابتعوا و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسبات- و قال الذین اتبعوا لوان لناکره فنتبرء منهم کما تبروا منا، سوره البقره 2 آبه 161 و 162
64 – ثم یوم القیمه یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضاً، سوره عنکبوت 29 آیه 24.
65 – الاخلاء بومئذ بعضهم لبعض عدوالا المتقین، سوره زخرف 43 آیه 67

66 – و ان الطاغین لشرمآب- جهنم یصلونها فبنس المهاد- هذا فلیذوقوه حمیم و غساق و آخرین شکله ازواج. سوره ص 38 آیات 55 تا 58.
67 – و ان اللطاغین لشرمآب- جهنم یصولنها فبنس المهاد- هذا فلیذوقوه حمیم و غساق و آخرمن شکله ازواج. سوره ص 38 آیات 55 تا 58
68 – کلما نضجت جلودهم بدلنا هم جلوداً غیرها لیذوقواالغذاب، سوره نساء 4 آیه 59
69 – فاتقوا النار التی و قودها الناس و الحجاره. سوره البقره 2 آیه 22.
70 – ان الله لایظلم الناس شیئاً و لکن الناس انفسهم یظلمون. سوره یونس 10 آیه 44
71 – یا من سبقت رحمته غضبه
72 – ولایرضی لعباده الکفر
—————

————————————————————

—————

————————————————————

62


تعداد صفحات : حجم فایل:231 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود