راههای رسیدن به آرامش روانی ازنگاه قرآن(راه اول -ایمان(
ایمان عبارت است از باور وتصدیق قلب به خدا ورسولش ،آنچنان باور وتصدیقی که هیچگونه شک و تردیدی بر آن وارد نشود.تصدیق مطمئن وثابت ویقینی که دچار لرزش وپریشانی نشود وخیالات ووسوسه ها در ان تاثیر نگذارد وقلب واحساس در رابطه با آن گرفتار تردید نباشد.1[1]
در قرآن در سوره مبارکه فتح می خوانیم : "هوالذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم..2[2]."‹‹اوکسی است که آرامش را در دلهای مومنان نازل کرد تا ایمانی به ایمان شان بیافزایند…››. اولین برداشتی که صورت می گیرد این است که بدون ایمان ، آرامش روحی وروانی وجود ندارد .یا حداقل اینگونه می توان گفت که یکی از عوامل ایجاد آرامش دارابودن ایمان به خدا می باشد.به تعبیر علامه طبا طبایی‹‹ ظاهرا مراد از سکینت در این آیه آرامش وسکون نفس واطمینان آن ، به عقائدی است که به آن ایمان آورده ولذا نزول سکینت را این دانسته که ""لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم"" تا ایمانی بر ایمان سابق بیفزایند.پس معنای آیه این است که :خدا کسی است که ثبات واطمینان را لازمه مرتبه ای از مراتب روح است در قلب مومن جای داد تا ایمانی که قبل از نزول سکینت داشته بیشتر وکاملتر شود3[3].››
یقیقا داشتن آرامش در زندگی نخستین چشمه خوشبختی است وکسی که از این نعمت محروم باشد از نعمت خوشبختی نیز محروم است وهیچگاه طعم خوشبختی را نخواهد چشید.انسان بی ایمان در دنیا با اندیشه وافکار موهوم وبا نگرانی های فراوان دست به گریبان است . ولذا دائما در درون خود دچار پیکاری بزرگ است وهمیشه هم در انتخاب مسیر زندگی ودر تصمیم گیریهایش دچار سر در گمی است.ولی بر خلاف آن انسان با ایمان از همه اینها آسوده است وهمه افکار واهداف واندیشه هارا تحت لوای یک هدف گرد آورده است وفقط به خاطر آن تلاش می کندوبه سوی آن می شتابد وآن عبارتست از خشنودی خدای متعال .دیگر کاری به این ندارد که مردم از او خشنود باشند یا بر او خشم گیرند.ولذا هیچ وقت سردر گم نیست وهمیشه در یک آرامش روحی به سر می برد.
راجع به ایمان وفواید آن در قرآن آیات فراوانی وجود دارد ، ولی چون در اینجا بحث ما روی عوامل آرامش دور می زند
لذا نمی توان به صورت مبسوط به این موضوع پرداخت.با این حال جا دارد به یکی از آیات که با بحث ما ارتباط دارد اشاره کنم:
آیه‹‹ الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن وهم مهتدون››4[4] "" (آری) آنها که ایمان آوردند،وایمان خود را با شرک وستم نیالودند ، ایمنی تنها از آن آنهاست وآنها هدایت یافتگانند""
این آیه متضمن یک تا کید قوی است زیرا مشتمل است بر اسنادهای متعددی که همگی آنها در جمله اسمیه است.5[5]به تعبیر علّامه طباطبایی نتیجه این تاکیدهای پی در پی این است که نبایدبه هیچ وجه در اختصاص (امنیّت)و(هدایت)برای مومنین شک وتردید داشت واین آیه شریفه هم دلالت می کند براینکه امنیّت (آرامش )وهدایت از خواص وآثار ایمان است .البته به شرط اینکه روی این ایمان با پرده هایی مثل شرک وستم پوشیده نشود.ومراد از ظلم در این آیه به معنای چیزهایی است که برای ایمان مضرّ بوده وآن را فاسد وبی اثر می سازد.6[6]که اکثر مفسرین آنرا شرک دانسته واین را از آیه(انّ الشرک لظلم عظیم)7[7] استفاده کرده اند.
به هر حال با توجه به این آیات وآیات دیگر می توان به این اصل مهم رسید که: امنیت وآرامش روحی تنها موقعی به دست می آید که در جوامع انسانی دواصل حکومت کند، ایمان وعدل اجتماعی .
مگر پایه های ایمان به خدامتزلزل گرددواحساس مسئولیت در برابرپروردگار ازمیان برودوعدالت اجتماعی جای خود را به ظلم وستم بسپارد،امنیت در چنان جامعه ای وجود نخواهد داشت وبه همین دلیل با تمام تلاش وکوششی که جمعی از اندیشمندان جهان برای برچیدن بساط نا امنی های مختلف در دنیا می کنندروز به روز فاصله مردم جهان از آرامش وامنیت واقعی بیشتر می گردد.دلیل این وضع همان است که در آیه فوق اشاره شده.پایه های ایمان لرزان وظلم جای عدالت را گرفته است.تاثیر ایمان در آرامش وامنیت روحی برای هیچکس جای تردیدنیست همانطور که ناراحتی وجدان وسلب آرامش روانی به خاطر ارتکاب ظلم بر کسی پوشیده نمی باشد.8[8]
ایمان به قرآن
انسان مسلمان ایمان دارد که قرآن کتاب خداوند می باشد و آن را به گرامی ترین پیامبران خود حضرت محمد نازل نموده است، همانگونه که کتابهای دیگری را برای پیامبران نازل گردانیده بود. و خداوند به وسیله قرآن احکام و قوانین کتابهایی را که پیشتر نازل گردیده است، منسوخ نموده، همچنانکه به وسیله رسالت حضرت محمد همه رسالتهای پیش از آن را خاتمه داده است. قرآن کتابگ است که مهمترین و باارزشترین قوانین خداوند را در بردارد، و خداوند خود کسانی را که به آن تمسک نمایند و پیروی کنند به سعادت دنیا و آخرت وعده فرموده، و کسانی را هم که به رهنماییها و قوانین آن پشت می کنند، به بدبختی و عذاب در دنیا و آخرت مبتلا می گرداند. قرآن تنها کتابی است که خداوند سالم ماندنش را از زیاد و کم و تغییر و تبدیل و ماندگاری آن را تا آخرین لحظه های زندگی بر روی زمین ضمانت نموده است. این مطالب بر مبنای دلایل نقلی و عقلی زیر قرار دارند:
دلایل نقلی:
1.خداوند در مورد قرآن می فرماند: ( تبارَکَ الَّذی نزَّلَ الفرقانَ علی عبده لیَکُونَ للعالَمِینَ نذِیراً )-(الفرقان:1) " والامقام و جاوید است کسی که قرآن ( جداسازنده حق از باطل) را بر بنده خود ( محمد) نازل نموده است تابه جهانیان به وسیله آن هشدار دهد". و می فرماید: ( یا اهلَ الکِتابِ قد جاء َکم رَسُولنا یُبیِّنُ لکم کثیراً ممّا کنتم تُخفونَ من الکِتابَ، و یعفُوَ عن کثیرٍ. قد جاء َکُم من الله نورٌ و کتابٌ مُبینٌ یهدی به اللهُ مَنِِ اتَّبَعَ رضوانهُ سُبُلَ السَّلامِ و یخرجُهم من الظُلمات الی النورِ باذنِه و یهدیهم الی صراطٍ مُستقیم )-(المائده: 15-16) " ای اهل کتاب: پیغمبر ما ( محمد ) به میان شما آمده است. بسیاری از چیزهایی راکه از کتاب خود پنهان می داشتید برایتان روشن می سازد. از سوی خدا نوری و کتاب روشنگری به نزد شما آمده است. خداوند با آن کسانی را که به راههای امن و امان هدایت می نماید که جویای خونشنودی او باشند و با مشیت و فرمان خود آنان را از تاریکیها ( کفر و جهل ) بیرون می آورد و به سوی نور ( ایمان و علم ) رهنمایی می کند و ایشان را به راه راست هدایت می نماید".
2. پیامبر گرامی در مورد قرآن نازل شده بر خود می فرماید: " بدانید که کتاب فرآن به من داده شده و همانند آن را نیز به همراه دارد". و می فرماید: " بهترین شما کسانی هستند که قرآن را بیاموزند و آن را به دیگران آموزش دهند". و فرموده است: " اگر موسی و عیسی زنده می بودند، تنها راه را در پیروی از من می دیدند"
3. میلیارد ها مسلمان به این حقیقت که قرآن کتاب خداوند و وحی است که برای رسول خدا حضرت محمد آمده ایمان و یقین دارند، و آن را تلاوت و حفظ می نمایند و به احکام و وانین آن عمل می کنند.
دلایل عقلی:
1. قرآن: بسیاری از علوم طبیعی و احتماعی راکه در زیر به آنها اشاره می شود، شامل می گردد، و این در حالی است که پیامبر اسلام امّی و درس ناخوانده بوده و به هیچوجه در هیچ مدرسه ای آموزش ندیده است.
1- علوم طبیعی 2- علوم تاریخی 3- دانش حقوق و قانونگذاری. 4- علوم جنگی و سیاسی. اشاراتی که قرآن راجع به آن علوم دارد. دلیلی محکم برآن است که کلام خداوند و وحی اوست. زیرا عقل انسان محال می داند که انسانی امی و درس نخوانده، آنگونه راجع به آن علوم زبان به سخن بگشاند.
2. خداوند همه انسانها و جنیان را در مورد آوردن همانند قرآن به هماوردی می طلبد و می فرماید: " قل لَئن اجتمعتِ الانسُ و الجنُّ، علی ان یاتُو بمِثلِ هذالقُرآنَ لا یاتُونَ بمثلهِ و لو کانَ بعضُهم لبعضٍ ظهیراً" ( الاسراء: 88) " بگو اگر همه مردمان و پریان گرد آیند و متفق شوند، بر اینکه همچون این قرآن را بیاورند نمی توان مانند آن را بیاورند و ارائه دهد، هر چند برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند". همچنین همه فصیحان و سخنوران عرب را فراخوانده است که اگر می توانند ده یا حتی یک سوره همانند قرآن را سرهم کنند، و در عمل نتوانستند و کاری از پیش نبردند. و این نیز دلیلی بسیار محکم بر آن است که قرآن کلام خداوند است و به هیچ یک از انسانها تعلق ندارد.
3. خبر دادن قرآن از اخبار غیبی که پاره ای از آنها به همانگونه که قرآن خبر داده بود، به وقوع پیوست.
4. وقتی که مسلم است خداوند کتابهای دیگری را مانند تورات برای حضرت موسی و انجیل را برای حضرت عیسی نازل نموده، نباید نزول قرآن را از طرف خداوند برای حضرت محمد" صلی الله علیه و سلم" انکار نمود . آیا عقل بشری حق دارد و می تواند نزول قرآن محال بشمارد ؟ بلکه بالعکس عقل انسان نزول و بودن آن را ضرورتی حتمی بشمار می آورد.
5. همه پیشگویی های قرآن دقیقا به همانگونه که بیان گردیده تحقق پیدا کرده اند، و همچنین خبرها و حقایق تاریخی را که بیان نموده است مطابق آن چیزی است که روی داده اند و همچنین احکام و قوانین او در عمل تجربه شده و توانسته اند که امنیت و عزت و کرامت و علم و عرفان را به ارمغان بیاورند . حکومت خلفای راشدین" رضوان الله علیهم" شاهد صادقی بر این مدعاست. همه آن مطالبی که گفته شدند، دلیل و شاهدی قوی بر کلام خداوند و وحی بودن قرآن و آمدن آن برای رسول خدا می باشند.
ایــمان
پس از مال و زن، علاقه به رستگاری اخروی در آرزوهای انسانی مقامی معتبر دارد. وقتی معده از غذا انباشته شد و غریزه جنسی سیری گرفت، انسان فرصت کافی به دست می آورد که به سوی خدا توجه کند. با وجود تعدد زوجات، مسلمین وقت کافی برای اندیشیدن به پرورگار خویش داشتند و مبادی اخلاقی و شریعت و حکومتشان را بر اساس دین استوار می کردند.
اسلام از همه دینها روشنتر و ساده تر است. اساس اسلام شهادت لااله الاالله و محمد رسول الله است، و در مرحله دوم ایمان به قرآن و مندرجات آن. بنابراین، مسلمان اصیل آیین به بهشت و جهنم، فرشتگان و شیاطین، معاد و قضا و قدر، و روز حساب نیز معتقد است. بعد از اصول دین، فروع دین می آید که عبارتند از: نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. فرد مسلمان به رسالت پیامبرانی که پیش از محمد [ص] بوده اند و وحی بدیشان آمده اعتقاد دارد. هر امتی را پیغمبری بوده (یونس، 47). بعضی مسلمانان عقیده دارند که تعداد این پیامبران 000�124 نفر بوده است. ولی ظاهراً به نظر محمد [ص] فقط ابراهیم و موسی و عیسی کلمات خدا را بر زبان رانده اند. بنابراین، مسلمان باید به تورات و انجیل معتقد باشد و بداند که همه مندرجات آن وحی خداست و اختلاف آن با متن قرآن نتیجه تحریف عمدی یا غیر عمدیی است که در آن کتابها رخ داده است؛ و هم مسلمان باید معتقد باشد که قرآن ناسخ کتابهای آسمانی سلف است، و محمد[ص] ختم پیامبران و رسولان. مسلمانان عقیده دارند که محمد [ص] بشر و مخلوق خداست، ولی حرمت وی به عنوان پیامبر همان حرمت مسیح در نزد مسیحیان است. یکی از صلحای قدیم اسلام در این باب گفته است که اگر به روزگار پیامبر زنده می بود، نمی گذاشت قدم وی به زمین برسد و هر کجا می رفت او را به دوش خویش می برد!
مسلمانان پارسا نه تنها از مندرجات قرآن اطاعت می کنند، بلکه حدیث و روش (سنت) پیامبر را نیز، که در طول قرون به وسیله علما محفوظ مانده، عمل می کنند؛ زیرا، به مرور زمان، در مورد عقاید و عبادات و اخلاق و قانون با مسائلی رو به رو شدند که جواب صریح آن در قرآن نبود. همچنین در قرآن آیه های متشابه هست که معنای آنها از بسیاری از مردم نهان بود و به توضیح احتیاج داشت. بدین جهت، بسیار سودمند بود که مسلمانان بدانند پیامبر و اصحاب وی در این قبیل موارد چه کرده و گفته اند؛ از این رو، بعضی مسلمانان به جمع احادیث پرداختند. البته در قرن اول هـ ق از نوشتن حدیث خودداری می شد. در شهرهای مختلف مدارس حدیث پدید آمد، که در آنجا درسهای عمومی درباره حدیث و سنت پیامبر فرا می گرفتند. بسیار عادی بود که یکی از مسلمانان برای آنکه حدیثی را بی واسطه از راوی آن بشنود از اسپانیا به ایران سفر کند. بدین گونه، مجموعه ای از سنتهای شفاهی در اطراف قرآن پدید آمد، درست بدان گونه که مشنا و گمارا در کنار تورات پدید آمدند. همان طور که یهودای هنسی متون نامکتوب یهود را به سال 189 میلادی فراهم آورد، بخاری نیز به سال 256 هـ ق (870م) احادیث را جمع آوری کرد. وی سالها در اقطار اسلام از مصر تا ترکستان سفر کرد؛ 000�600 حدیث فراهم آورد؛ و، پس از نقد و تحقیق، 275�7 حدیث از آن جمله انتخاب کرد و در کتاب صحیح خود آورد و سلسله اسناد آنها را به یکی از اصحاب یا شخص پیامبر رسانید.
بسیاری از احادیث پیامبر درباره عقاید مسلمانی توضیح می دهند. درباره اعمال خارق عادت وی حدیثها هست که چگونه گروه بسیاری از مردم را با غذایی که برای یک نفر نیز کافی نبود سیر کرد؛ شیاطین را از تن کسان بیرون راند؛ و به وسیله نمازی باران آورد و با نماز دیگر از ادامه باران جلوگیری کرد؛ پستان گوسفند بی شیری را لمس کرد، و شیر از آن جاری شد؛ و بیماران با لمس کردن لباس یا موی چیده شده او شفا یافتند. بعضی احادیث [نبوی] نیکوکاری و محبت نسبت به دشمن را ترغیب می کنند. حدیثی به پیامبر نسبت می دهند که قصه کارگران مزرعه و مهمانان عروسی و عمله تاکستان ادبیات مسیحی را به یاد می آورد. از دیده راویان حدیث، محمد [ص] با وجود آنکه نه زن داشت، نمونه کامل فضایلی است که دین مسیح سفارش می کند. بعضی نقادان مسلمان گفته اند که تبلیغات اموی یا عباسی بسیاری از احادیث مجعول را به پیامبر نسبت داده است. ابن ابی العوجاء، که به سال 155 هـ ق (772م) در کوفه اعدام شد، اعتراف کرده بود که شخصاً 4,000 حدیث جعل کرده است. گروهی از مردم شکاک بیشتر احادیث را نمی پذیرفتند و بعضیشان داستانهای نابابی به صورت حدیث صحیح قالب می زدند. مع ذلک، تصدیق احادیثی که در یکی از صحاح آمده نشانه یک مسلمان سنی است، و کسانی که به صحاح متداول علاقه نشان داده اند سنی عنوان یافته اند. حدیثی هست که جبرائیل از پیامبر پرسید: حقیقت اسلام چیست؟ و او جواب داد: اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله، نماز کردن، زکات دادن، روزه رمضان، و حج خانه خداست برای کسی که مستطیع باشد. بنابراین نماز و زکات و روزه و حج چهار عمل واجب است که بر هر مسلمانی مقرر است و با شهادت الوهیت و نبوت ارکان پنجگانه اسلام به شمار می روند.
پیش از نماز وضو باید گرفت و چون در روز پنج نماز باید گزارد، نظافت، بحق از لوازم ایمان است. اسلام نیز چون دین یهود به صحت تن و استواری اخلاق توجه بسیار دارد؛ به نظر این هر دو دین، انسان هیچ قضیه معقولی را بی هدایت عالم غیب دریافت نتواند کرد. پیامبر مسلمانان را از اهمال در کار وضو بر حذر می داشت و می فرمود که خدا نماز بی وضو را نمی پذیرد. تاکید می کرد که پیش از نماز دندانها را تمیز کنند، ولی مسواک را از واجبات وضو قرار نداد. واجبات وضو، شستن صورت و دست و مسح پاست (مائده، 6). جنب باید غسل کند. زنی که از حیض پاک شده یا بار نهاده باشد باید پیش از نماز غسل کند. در جامعه های اسلامی پیش از آفتاب و نیمه روز و پسینگاه و نزدیک غروب موذن بر گلدسته بالا می رود و به وسیله اذان مسلمانان را به نماز می خواند. اذان چنین است:
الله اکبر الله اکبر. الله اکبر الله اکبر. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمداً رسول الله. اشهد ان محمداً رسول الله…..
براستی چه نیرومند و شریف است این دعوت که مردم را پیش از طلوع آفتاب به بیداری دعوت می کند؛ چه خوب است انسان به هنگام نیمروز از کار بازایستد، و چه بزرگ و باشکوه است که خاطر انسان در سکوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه کند. چه خوشاهنگ است صدای موذنان در گوش مسلمان و غیرمسلمان که این جهانهای محبوس در پیکر خاکی را از فراز هزاران مسجد دعوت می کند که به سوی بخشنده زندگی و عقل توجه کنند و به جان با او پیوند گیرند. در این پنج وقت، هر مسلمانی در هر گوشه دنیا باید از کار خود، هر چه هست، دست بردارد، تطهیر کند، رو به جانب کعبه بایستد، و رسوم و تشریفات نماز را به همان صورت که مسلمانان دیگر در اوقات مختلف روز عمل می کنند به انجام برساند.
هر که وقت دارد و بخواهد، برای نماز به مسجد می رود؛ معمولا همیشه مسجد برای نمازگزاران گشوده است و هر مسلمان سنی یا بدعتگذاری برای وضو و نماز یا استراحت به آنجا می رود. در زیر سقف مسجد مدرسان به شاگردان خود تعلیم می دادند، قاضیان دعاوی را حل و فصل می کردند، و فرمان با سیاست خلیفه اعلام می شد. مردم در آنجا جمع می شدند تا درباره مسائل مورد علاقه خود سخن گویند، اخبار تازه بشنوند، و احیاناً درباره کارهای بازرگانی و مالی گفتگو کنند؛ زیرا مسجد، چون کنیسه یهود، مرکز کارهای روزانه و خانه عام جماعت بود. روز جمعه، نیم ساعت پیش از نیمروز، موذن به پا می ایستد و، از پس صلوات پیامبر و خاندان و اصحاب وی، مسلمانان را به نماز می خواند. به روز جمعه بهتر است نمازگزاران پیش از حضور در مسجد غسل کنند، لباس پاکیزه بپوشند، و عطر بزنند. اگر غسل نکرده باشند، باید در مسجد وضو بگیرند. رسم چنین است که وقتی مردان به مسجد می روند، زنان در خانه بمانند تا حضورشان ولو در حجاب، بعضی مردان را از توجه کامل به خدا باز ندارد. نمازگزاران کفش خود را دم در بیرون می آورند و پابرهنه یا با جوراب وارد می شوند و، چون وقت نماز می رسد، پهلوی هم، به یک یا چند صف، رو به محراب که به سوی قبله است می ایستند. امام جماعت به پا می خیزد و ضمن خطبه کوتاهی مردم را وعظ می کند. آنگاه نماز به پا می شود و امام جماعت آیاتی از قرآن می خواند؛ نمازگزاران دیگر نیز به دنبال او می خوانند، یا فقط به خواندن سوره فاتحه اکتفا می کنند، و نماز را با رسوم معین از رکوع و سجود و تشهد و سلام به سر می برند. در نماز مسلمانان سرود، تشریفات، آیینهای مقدس، و نیمکت مخصوص نیست. چون به نزد مسلمانان دین و دولت یکی است، مخارج کارهای دینی از اموال عمومی پرداخت می شود. امام مانند کشیش مسیحی موظف نیست، یک مرد معمولی است که معاش خود را از کاری دنیایی به دست می آورد؛ برای مدتی از طرف متولی مسجد به امامت مسجد تعیین می شود و دستمزد مختصری می گیرد. دین اسلام رسوم کاهنی و کشیشی ندارد. بعد از نماز مسلمانان آزادند و می توانند دنبال کار خود بروند. همین قدر کافی است که ساعتی به خدای خود توجه کرده اند و جانشان از کارهای اقتصادی و اختلافات اجتماعی اوج گرفته و، بدون آنکه توجه کنند، به وسیله شرکت در مراسم نماز جماعت، دلهایشان به یکدیگر الفت یافته است.
واجب دوم، که بر مسلمان مقرر است، ادای زکات است. پیامبر اغنیا را به همان دیده مسیح می نگریست. به گفته بعضیها، وی در آغاز کار یک مصلح اجتماعی بود و از فاصله عجیبی که تجمل بازرگانان و اشراف با فقر عامه مردم داشت آزرده خاطر بود. ظاهراً غالب پیروان وی در آغاز کار از فقرا بوده اند. نخستین کاری که در مدینه کرد این بود که برای کمک به فقیران یک مالیات سالانه به مقدار دو و نیم درصد بر دارایی منقول بست. در دولت اسلام جمع آوری و تقسیم زکات به مستحقان به عهده کارمندان دولت بود. قسمتی از حاصل زکات برای بنای مسجد و مصارف دولت و تجهیز سپاه خرج می شد؛ از جنگها هم غنایم فراوان به دست می آمد و سهم فقیران افزوده می شد. عمربن عبدالعزیز چنین گفت: نماز، ما را به نیمه راه خدا می برد، روزه، ما را به در قصر او می رساند، و زکات، ما را وارد آن قصر می کند. در روایات از مسلمانان سخاوتمند که مال خویش را به فقیران بخشیده اند سخن بسیار رفته است، فی المثل حسن بن علی [ع]، به گفته روایات، در ایام زندگی خود سه بار اموالش را با فقرا تقسیم کرد و دو بار دیگر هر چه داشت به آنها بخشید.
واجب سوم مسلمانی روزه رمضان است. باید بگوییم که شراب و مردار و خون و گوشت خوک و سگ مطلقاً بر مسلمانان حرام است، ولی اسلام از این جهت به قدر آیین یهود سختگیر نیست و خوردن محرمات را به هنگام ضرورت اجازه داده است. یک بار از پیامبر درباره پنیری که با گوشت حرام مخلوط بود پرسیدند، فرمود بسم الله بگویید و بخورید. وی از زاهدمآبی افراطی تنفر داشت؛ رهبانیت را برای مسلمانان حرام کرده بود (اعراف، 32). مسلمانان حق داشتند از مواهب حلال زندگی بدون اسراف بهره ور شوند. ولی اسلام، چون دینهای دیگر، مسلمانان را به روزه داری می خواند که روزه مایه تقویت اراده و تندرستی آنها بود. پیامبر پس از چند ماه که در مدینه اقامت داشت، به مسلمانان گفت که آنها نیز، چون روزه سالانه یهودیان در یوم کیپور، روزه بگیرند؛ شاید می خواست یهودیان را به طرف اسلام جلب کرده باشد، و چون سرسختیشان را بدید، رمضان را ماه روزه کرد. در ماه رمضان، که در بعضی سالها بیست و نه و در سالهای دیگر سی روز است، مسلمانان در اثنای روز از خوردن و آشامیدن و استعمال دخانیات و خلوت با زنان پرهیز می کنند؛ مریضان و مسافران و اطفال و پیران فرتوت و زنان باردار از روزه معافند. آغاز کار که روزه مقرر شد رمضان در آخرین ماه زمستان و روزها تقریباً کوتاه بود، ولی در گردش سی و سه سال، رمضان به تابستان می افتد و روزها دراز و تشنگی در گرمای مشرق سخت می شود، و روزه رنجی جانکاه است؛ اما مسلمان پارسا روزه را تحمل می کند. مسلمانان هنگام شب افطار می کنند؛ می خورند، می آشامند، و از دخانیات و خلوت با زنان تا سپیده دم بهره توانند داشت. تمام شب مغازه ها و دکانها باز است، و مردم برای خوردن غذا و انجام مقاصد خود بدانجا می روند. فقیران در ایام روزه مثل ایام دیگر کار می کنند، ولی اغنیا می توانند به وسیله خواب روز رنج روزه را آسان کنند. پارسایان پرهیزکار دهه آخر رمضان را همه شب در مساجد می گذرانند، زیرا معتقدند که قرآن در یکی از این شبها بر پیامبر نازل شده و عبادت آن از هزار ماه بهتر است، و چون نمی دانند شب قدر کدام است، همه دهه را شب زنده داری می کنند. وقتی رمضان پایان می یابد، روز عید فطر را جشن می گیرند؛ غسل می کنند، لباس نو می پوشند، به همدیگر شادباش می گویند، زکات [فطریه] و هدیه می دهند، و به زیارت قبور می روند.
واجب چهارم مسلمانی حج است. حج مکانهای مقدس از رسوم متبع مشرق زمین بوده است. یهودیان آرزو داشتند کوه صهیون را ببینند و اعراب بت پرست، روزگاران دراز پیش از پیامبر، به زیارت کعبه می رفتند. اسلام این رسم قدیم را تایید کرد و همین قضیه از جمله عللی بود که اسلام را به سرعت در عربستان رواج داد. کعبه از آن پس که از بتان پاک شد، خانه خدا شد و هر مسلمانی (به جز بیماران و فقیران) می بایست هر وقت استطاعت دارد، به زیارت آن برود؛ ولی این مطلب را تفسیر کرده اند که برای یک بار در همه عمر است. وقتی اسلام در اطراف جهان منتشر شد، انجام حج فقط از عده کمی ساخته بود. در خود مکه مسلمانانی هستند که هرگز مراسم حج را انجام نداده اند.
داوتی منظره کاروان حج را با شکوه فوق العاده ای وصف کرده است. کاروان در گرمای سوزان آفتاب در میان ریگهای تفیده می گذرد؛ هفت هزار یا کمتر یا بیشتر از مومنان پیاده یا سوار اسب یا خر و استر یا کجاوه های مجلل با قافله اند، ولی اکثر کاروانیان بر شتر سوارند و با هر قدم شتر تنشان به جلو منحنی می شود؛ هر دقیقه، بخواهند یا نخواهند، پنجاه بار به طرف مکه تعظیم می برند. هر روز پنجاه و احیاناً هشتاد کیلومتر را طی می کنند تا به واحه ای برسند و برای استراحت بار بیندازند. در این سفر سخت بسیاری از داوطلبان زیارت مریض می شوند و به راه می مانند، بعضیها می میرند و پیکرشان برای درندگان راه می ماند، برخی محتضر می شوند و می گذارندشان تا مرگشان برسد. حاجیان [اهل سنت] در مدینه قبر پیامبر را زیارت می کنند و بر قبر ابوبکر و عمر، که در مسجد پیامبر است، می گذرند و بعضیشان عقیده دارند که در مجاورت این قبرها، محلی برای عیسی بن مریم محفوظ مانده است.
وقتی قافله به نزدیک مکه می رسد، بیرون شهر خیمه می زند، زیرا داخل شهر حرم مقدس است. آنگاه حاجیان غسل می کنند، احرام می بندند، پوشش سفید ندوخته به تن می پیچند، سواره یا پیاده مسافتی بسیار طی می کنند تا در محله های شهر مسکنی بیابند. زایران باید در همه مدت اقامت در مکه از منازعه و خلوت با زنان و محرمات بپرهیزند. شهر مقدس در ایام حج محل تلاقی مسلمانان از هر قوم و نژاد و طبقه است که همگی، بی امتیاز، مناسک حج را اجرا می کنند و وقتی به مسجدالحرام می روند، از فرط نشاد روحی، گلدسته های بلند بالای دیوارها و طاقها و ستونها را نمی بینند. در کنار چاه زمزم که، به گفته روایات، اسماعیل از آب آن نوشیده است با خضوع توقف می کنند و از آب آن، بی توجه به حرارت و تاثیر آن، می نوشند؛ بعضیها از این آب به کشور خود می برند تا در موقع دیگر و مخصوصاً هنگام مرگ بنوشند. سرانجام، زایران، در سکوتی عمیق و روحانی، به کعبه نزدیک می شوند. کعبه بنای کوچکی است که داخل آن را با چراغهای نقره، که از سقف آویخته، روشن کرده اند و دیوارهای بیرونی آن با پارچه ابریشم گرانبها پوشیده است. حجرالاسود معروف از بیرون به یکی از دیوارها منصوب است. حاجیان به دور کعبه طواف می برند و حجرالاسود را می بوسند یا لمس می کنند یا به احترام آن خم می شوند. بعضیها، بی اعتنا به رنج بیخوابی و خستگی، شب را در داخل مسجد به صحبت یا نماز یا تفکر درباره هدف سفر به سر می آورند.
روز بعد، حاجیان، به یادگار هاجر که به جستجوی آب برای فرزند تشنه خود به هر سو شتابان بود، هفت بار میان صفا و مروه، که دو تپه کوتاه بیرون مکه اند، می دوند. روز هفتم کسانی که طالب حج اکبرند به عرفات می روند که تا مکه هفت ساعت راه است و در آنجا به یک خطبه طولانی سه ساعته گوش می دهند. آنگاه در نیمه راه بازگشت شبی در مزدلفه توقف می کنند و روز هشتم به منی می شتابند و چند ریگ به طرف ستونهایی که در آنجا هست پرتاب می کنند [رمی جمره]. به اعتقاد مسلمانان، ابراهیم به همین طریق شیطان را که می خواست او را از قربانی کردن فرزندش باز دارد دور کرد. این همه مراسم حج است و حاجیان اعمالی را که پیامبر در زندگی خود در ایام حج کرده بود تکرار می کنند. مسلمانان در همه اقطار جهان روز قربان را عید می گیرند و در این روز، که دهم ذیحجه است، گوسفند می کشند و به قصد تقرب خدا گوشت و صدقه تقسیم می کنند. آنگاه حاجیان مو می سترند و ناخن می گیرند و ناخن و موی چیده را به خاک می کنند. بدین سان حج پایان می پذیرد، ولی معمولا حاجیان پیش از آنکه به خیمه گاه قافله بازگردند، یک بار دیگر کعبه را زیارت می کنند؛ آنگاه از احرام بیرون می آیند، لباس عادی می پوشند، و با دلی آسوده و سرفراز از زیارتی که کرده اند سفر دراز خود را برای بازگشت به وطن آغاز می کنند.
زیارت خانه کعبه و انجام مناسک حج همان نتایجی را در بر دارد که پیروان دین یهود و مردم مسیحی از زیارت بیت المقدس و روم به دست می آورند. این مراسم فرد مسلم را به جامعه بزرگ اسلامی پیوند می دهد، از تجربه ای درونی و پرشور برخوردار می کند، و مبانی دین او را استحکام می بخشد. حج با مراسم پرهیز و تقوا، بدوی صحرا و مردم فقیر، تجار ثروتمند شهرها، بربرها، زنگیهای افریقایی، شامیها، ایرانیها، ترکها، تاتارها، هندوها، چینیان، مصریان، و دیگر اقوام مسلمان رابه جایی گرد می آورد که یک جور لباس ساده به تن دارند و دعاهای معینی را به زبان واحد یعنی زبان عربی می خوانند؛ شاید به همین جهت اختلافات نژادی در اسلام چندان سخت نیست. شاید آنها که مسلمان نیستند اندیشه کنند که طواف کعبه با عقل ناسازگار است. مسلمانان نیز که رسومی نظیر این را در دینهای دیگر می بینند لبخند می زنند و حیرت می کنند که مسیحیان در یکی از مراسم خود خدا را می خورند. مسلمانان این طواف را رمز یک ارتباط روحی و استمداد معنوی می شمارند. در همه دینها مراسمی هست که فهمیدنش برای کسانی که پیرو آن نیستند دشوار است.
در هر دینی، هر قدر هم مبادی آن عالی باشد، خرافاتی نفوذ می کند که مربوط به مبادی دین نیست، بلکه زاییده عقولی است که جسم و جانشان از تلاش در راه زندگی جاوید درمانده است؛ به همین جهت گروهی از مسلمانان به جادو اعتقاد دارند و پندارند که جادو می تواند از غیب خبر دهد، گنجهای نهانی را کشف کند، عشق را در دلها پدید آرد، دشمن را آزار کند، بیمار را شفا دهد، و از حسد جلوگیری به عمل آورد. بعضی از آنها معتقدند که جادوگران می توانند انسان را به حیوان یا گیاه مبدل کنند، یا به وسایل خارق العاده از جایی به جای دیگر توانند رفت. داستانهای هزار و یکشب بر محور این پندارهاست؛ در آنجا ارواح از هر طرف به وسایل جادویی بر ضد زندگان عمل می کنند و از زنانی که راغب به داشتن فرزند نیستند بچه به وجود می آورند. بسیاری از مسلمانان، مانند نیمی از مسیحیان، تعویذ و طلسم با خود دارند تا از آفات و بلیات محفوظ مانند؛ سعد و نحس ایام را باور دارند، و پندارند که خواب از آینده خبر می دهد و ممکن است خدا در خواب با ایشان سخن بگوید. در ولایتهای مختلف اسلام، مانند ولایتهای مسیحی، عامه به علم احکام نجوم اعتقاد دارند؛ نقشه هایی از ستارگان آسمان ثبت شده که هدف آن تنها شناختن جهت قبله و بعضی ایام عید نبوده است، بلکه می خواسته اند روز مناسب برای شروع کارهای مهم را نیز تعیین کنند و طالع هر کسی را ـ یعنی خوی و سرنوشت او را ـ از روی ستارگانی که هنگام تولد وی در آسمان بوده اند بشناسند.
دین اسلام، که در عرصه ایمان و عمل یکپارچه و متجانس می نمود، همانند مسیحیت، بزودی به فرقه های متعصب گوناگون تقسیم گشت؛ از جمله: خوارج، که تمایلات جنگی و زاهدمآبی و دموکراسی داشته است؛ مرجئه، که عقیده دارند مومن در آخرت به عذاب دایم محکوم نمی شود؛ جبریه یا مجیره، که منکر آزادی اراده اند و به عقیده ایشان انسان در همه کار به ناچار مطابق تقدیر ازلی رفتار می کند؛ قدریه یا اهل تفویض، که از آزادی اراده انسان دفاع می کنند؛ و فرقه های دیگر که از آن می گذریم و دلبستگی و تبحری را که نسبت به مبادی خود داشته اند می ستاییم. ولی فرقه شیعه در تاریخ اسلام اهمیت فراوان دارد؛ همین فرقه است که خلافت امویان را منقرض کرد، بر ایران و مصر و ناحیه مسلمان هند استیلا یافت، و در ادبیات و فلسفه نفوذ بسیار نمود. مذهب شیعه در نتیجه قتل علی و حسین و خاندان وی [ع] پدید آمد. عده ای از مسلمانان می گفتند خداوند وقتی محمد [ص] را به عنوان رسالت برگزید، مسلماً می خواست فرزندانش که وارث فضایل و معنویات وی هستند پیشوایان اسلام باشند. بدین جهت، به اعتقاد آنها همه خلفا به جز علی [ع] غاصب بوده اند و حق خلافت نداشته اند. از این رو وقتی علی [ع] به خلافت رسید شیعیان خوشحال شدند، وقتی به قتل رسید عزا گرفتند، و از قتل حسین [ع] سخت غمگین شدند. به عقیده آنها علی و حسین [ع] اولیای خدا هستند، و ضریحشان را چون کعبه و قبر پیامبر احترام می کنند. محتملا پیروان آیین تشییع از عقاید ایرانیان و یهودیان و مسیحیان درباره مسیح و افکار بوداییان درباره مفهوم ذهنی بودی ستوه (یعنی رجعت قدیسان از پس مرگ) اثر گرفته اند. به اعتقاد ایشان، فرزندان [ع] امامانی هستند که حکمت الاهی در آنها تجلی کرده است. امام رضا [ع]، که ضریحش در مشهد در ناحیه شرق ایران است و مایه افتخار مذهب شیعه است، امام هشتم است. امام دوازدهم محمدبن حسن عسگری[ع] به سال 260 هـ ق (873م) غایب شده و، به عقیده شیعه، نمرده و در موقع مناسب ظهور می کند تا آنها را به قدرت برساند.
فرقه های مختلف مسلمانان، عیناً چون فرقه های ادیان دیگر، نسبت به همدیگر بیش از نامسلمانان قلمرو اسلام دشمنی میکردند. با ذمیان ـ مسیحی، زردشتی، یهودی، و صائبی ـ چنان در ایام خلافت اموی به نیکی رفتار می شد که به روزگار ما نظیر آن در قلمرو مسیحیان نمی توان دید. این مردم در انجام مراسم دین خود آزاد بودند، کنیسه ها و معابدشان به جا بود، فقط می بایست لباسشان به رنگ زرد باشد و مالیات سرانه ای که به اختلاف درآمد کسان از یک تا چهار دینار بود (4,75 تا 19 دلار) بپردازند. این مالیات فقط بر ذمیانی که سلاح توانستند برداشت مقرر بود؛ راهبان، زنان، نابالغان، بردگان، پیران، عاجزان، کوران، و فقیران معاف بودند. در عوض، ذمیان از خدمت سربازی آسوده بودند و به عبارت دیگر به سربازی پذیرفته نمی شدند. زکات نیز، که 2,5% از درآمد سالانه بود، نمی دادند و دولت می بایست از آنها حمایت کند. در محاکم مسلمانان شهادتشان پذیرفته نبود، ولی یک قسم خودمختاری داشتند و تابع سران و قضات و قوانین خودشان بودند. رفتار حکام مسلمان با ذمیان به اختلاف سلسله حکومتها تفاوت داشت: خلفای راشدین با آنها سخت می گرفتند، امویان رویهمرفته ملایمت می کردند، عباسیان گاهی ملایم و گاهی خشن بودند. عمربن خطاب یهودیان و مسیحیان را از عربستان که خاستگاه اسلام به شمار می آمد بیرون راند. یک روایت مشکوک پیمانی را به او نسبت می دهد که ضمن آن حقوق ذمیان را معین کرده است، ولی این پیمان، اگر هم بسته شده، اجرا نشده است. کلیساهای مسیحی مصر در ایام عمر از امتیازاتی که در زمان تسلط دولت روم شرقی و پیش از فتح عرب داشتند استفاده می کردند.
یهودیان خاور نزدیک مقدم اعراب را به گرمی پذیرفتند، زیرا به کمک ایشان از ظلم حکام سابق روم آزاد می شدند، ولی، با این همه، دستخوش محدودیتهایی بودند و گاه به گاه آزار می دیدند. مع ذلک با آنها مانند مسیحیان رفتار می شد، و بار دیگر کاملا آزادی یافتند و توانستند مراسم دینی خود را در بیت المقدس انجام دهند. پیروان دین یهود، در سایه حکومت اسلام، در آسیا و مصر و اسپانیا خیلی بیش از زمان سلطه مسیحیت ثروت اندوختند. مسیحیان آسیای باختری خارج از حدود عربستان با کمال آزادی مراسم دینی خود را به پا می داشتند، و تا قرن سوم هـ ق اکثریت شامیان مسیحی مانده بودند. به گفته مورخان، به دوران مامون (198-218 هـ ق، 813-833م) در قلمرو اسلام 11000 کلیسا بود و هم تعداد زیادی کنیسه و آتشکده وجود داشت. مسیحیان عیدهای خود را علناً جشن می گرفتند. زایران مسیحی گروه گروه برای زیارت آثار مسیحی فلسطین می رفتند. صلیبیون در قرن دوازدهم میلادی مهاجرنشینهای مسیحی معتبری در خاور نزدیک پدید آوردند که بسیاری از آنها تا روزگار ما به جاست. مسیحیانی که از کلیسای روم شرقی بریده بودند و از بطرکهای قسطنطنیه، بیت المقدس، اسکندریه، یا انطاکیه آزار می دیدند در سایه حکومت مسلمانان، که مناقشات و اختلافات کلیسایی به نظرشان معنی نداشت، آزاد و ایمن شدند. مسلمانان در کار حمایت مسیحیان از این نیز جلوتر رفتند. در قرن نهم میلادی حاکم انطاکیه نگهبانان خاص گماشت تا نگذارند مسیحیان مختلف العقیده در کلیساها یکدیگر را بکشند. در زمان امویان ملایمت و تفاهم به کمال رسید: دیرهای راهب نشین همه جا به پا شد، اطراف آن به کار زراعت و اصلاح زمینهای بایر پرداختند؛ اعراب راهبان را به دیده تمجید می نگریستند، از شراب انگور دیرها می نوشیدند، و در سفرها از مهمان نوازی آنها بهره ور می شدند. زمانی مناسبات پیروان دو دین چنان دوستانه شد که مسیحیان صلیبدار می توانستند به مسجدها بروند و با دوستان مسلمان خود گفتگو کنند. در قلمرو اسلام صدها مسیحی کارمند رسمی دولت بودند و کثرت مسیحیانی که به مقامات معتبر دولتی رسیده بودند موجب شکایت مسلمانان شده بود. سرگیوس، پدر قدیس یوحنای دمشقی، به دوران عبدالملک بن مروان خزانه دار دولت بود. خود یوحنا، که آخرین فرد از آبای یونانی کلیسا به شمار است، ریاست انجمن دولتی دمشق را برعهده داشت. به نظر مسیحیان مشرق، حکومت مسلمانان از حکومت و کلیسای روم شرقی ملایمتر بود.
با وجود ملایمتی که مسلمانان آغازین داشتند، و شاید به سبب همین ملایمت، اکثر مسیحیان و همه زردشتیان و بت پرستان، به جز عده ای ناچیز، و بسیاری یهودیان آسیا و مصر و شمال افریقا مسلمان شدند، زیرا مصالح مالیشان اقتضا می کرد که پیرو دین طبقه حاکمه باشند. اسیران جنگ می توانستند با گفتن شهادتین و ختنه شدن از بردگی نجات یابند. غیرمسلمانان به مرور زمان با زبان و لباس عربی انس گرفتند و به تدریج پیرو شریعت قرآن شدند. جایی که هلنیسم از پس هزار سال تسلط توانسته بود تکیه گاهی استوار داشته باشد، در مناطقی که سپاههای رومی خدایان محلی را به جای خود باقی گذاشته بودند، و در ولایتهایی که فرقه های مسیحی برخلاف مذهب رسمی روم شرقی به وجود آمده بودند، در همه این نواحی، عقاید و عبادات اسلام رواج گرفت. مردم به دین نو گرویدند و چنان دلبسته مبادی آن شدند که پس از مدتی کوتاه خدایان قدیم را از یاد بردند. در مناطقی وسیع از چین، اندونزی، و هند تا ایران، شام، عربستان، و مصر تا مراکش و اسپانیا دین اسلام در صدها قوم و نژاد نفوذ کرد، خاطرشان را مشغول داشت، بر اخلاقشان مسلط شد، زندگیشان را به قالب دیگر ریخت، و امیدهای تازه در دلشان پدید آورد که به کمک آن رنج و محنت زندگی را فراموش کردند و دارای شخصیت و عزت نفس شدند. هنوز هم شمار کسانی که به این دین دلبسته اند در حدود 350 میلیون نفر (این رقم مربوط به سال تالیف کتاب است) است که اسلام وحدتشان داده و قلوبشان را، با وجود اختلافات نژادی وسیاسی، موتلف کرده است.
ایمان نورانی و ظلمانی
مقاله حاضر به بررسی و نقد اندیشه های پائولو کوئیلو بر اساس تعالیم پیامبر اعظم می پردازد. در بخش های قبلی این مقاله شش محور اساسی اندیشه ی کوئیلو مورد بررسی قرار گرفت. همچنین محور های اول و دوم اندیشه کوئیلو با استفاده از تعالیم نبوی مورد ارزیابی قرار گرفت. در این بخش ادامه نقد محور دوم و همچنین نقد محور سوم اندیشه های کوئیلو ارائه می گردد.
* بهشت فراموشی در بازی دنیا
توصیه بسیار خوب کوئیلو این است که رویاهای خود را باور کنید و تا دست یابی به آنها دست برندارید. اما او به این سخن خود وفادار نیست و رویای اساس بشر برای رسید به زندگی خالی از هر گونه رنج و اندوه و نگرانی را ندیده گرفته و از یاد برده است. کوئیلو می گوید دنیا را با شور انگیز ترین لحظاتی که می توانید داشته باشید بگذرانید. اما این دنیایی است که هیچ کس بدون رنج و غصه در آن زندگی نمی کند و هر کس خستگی و نا رضایتی و ناکامی را در روزهایی از زندگی و ساعاتی از روز تجربه می کند. از این روست که رنج و افسردگی و ناامیدی و ناکامی را هم واقعیات زندگی شمرده و توصیه می کند که آن ها را بپذیرید و خیالتان آسوده باشد که همه این مشکلات را دارند.
این در حالی است که هرکس در صدر رویاهای خود بهشتی را می خواهد که در آن هیچ رنج و ناکامی و هراس و اندوهی نباشد. هرفردی اگری به دلش سری بزند می بیند که خواهان زندگی سرشار از برخورداری و کامیابی و لذت و سرور و آرامش است. و اگر به چنین زندگی گوارایی برسد نمی خواهد که هیچ گاه به پایان برسد.
اما پائولو در باره این رویا که رویایی عمومی برای بشریت است سخنی نمی گوید. گویا شهامت پذیرش این رویا را ندارد. رها کردن رویای بهشت تعارض بزرگ اندیشه های پائولوست. او می گوید رویاهای خود را با شهامت بپذیرید و و افسانه شخصی خود را با عشق دنبال کنید. ولی بهشتی که در عالم غیب است و انتظار انسان های درست کار را می کشد تا پس از مرگ آنها را در آغوش بکشد، فراموش می کند. زندگی گوارا و پایداری که نیروهای جادویی آن بسیار سرورانگیز و توان بخش است. البته در هیچ دینی مثل اسلام و در هیچ کتابی همانند قرآن زندگی بعد از مرگ تصویر نشده است. اما بالاخره خبری از آن سو به او رسیده و بدون تردید میل به آن زندگی سرشار از سرور و لذت و عشق و آرامش در دل او هم هست. پس چرا این رویا را باور نکرده و به آن دنیای نامرئی اما واقعی ایمان نمی آورد و برای دست یابی به آن زندگی افسانه ای نمی کوشد. بلکه می خواهد فقط در همین دنیا شور و نشاط زندگی را بیازماید. در حالی که جهان مرئی و آشکار و عالم غیب به هم پیوسته اند و شادکامی در آنها از هم جدا نیست. پس کسی که برای خوشبختی ابدی می کوشد در این زندگی هم شادکام و سرشار از اشتیاق زندگی می کند. و کسی که در این جهان رنج و افسردگی و پریشانی را می پذیرد این عذاب را برای ابدیت همراه خواهد داشت.
اگر معیار های ارزشی روشنی برای عمل باشد، انگیزه شور آفرین تقویت می شود و آرامش خاطر و اطمینان در عمل هم ایجاد می گردد. احساس خوب، مثل باد می وزد و می گذرد و برای پایداری آن باید خود را و زندگی را به گونه ای بسازیم که همواره این نسیم را ایجاد کند. مثل باغی که درخت های شاداب و پربارش همواره نفس خنک خود را در فضا می دمند. این باغ با عملکرد درست، بر پا می شود ما مسئول ساختن بهشت هستیم بر اساس تعالیم اسلامی هر نهال بهشتی یک عمل درست و نیک است همین طور هر نهر جاری و هر بنای زیبا و نعمت های دلربای آن که بهترین احساسات را پدید می آورند. در همین دنیا نیز برخورداری و بهرمندی اهل بهشت از آن نعمت ها آشکار است. در سیمای نورانی و نگاه درخشان و شادمان و آرامش و مهربانی دوستان خدا رحمت و نعمت نشانه های روشن خود را فاش کرده است. خداوند در قران کریم می فرماید: "بدانید که دوستان خدا نه هراس و اضطرابی دارند و نه غم و اندوهی" بلکه در آرامش عمیق شادمانی پایدار به سرمی برند.
خداوند تعالی در قرآن مجید پیش از آن که حیات طیبه را به عنوان جزای نیکوی پاکان و پارسایان معرفی کند فرمود: " وَ لا تَشتَروا بِعَهدِ اللهِ ثَمناً قَلیلاً انَّما عِندَاللهِ هوَ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمون" پیمان الاهی را به بهای ناچیز نفروشید فقط آن چه نزد خداست برای شماا نیکو و پسندیده است اگر بدانید(نحل / 95)
در این آیه شریفه دو چیز در برابر هم قرار گرفته یکی " ثمن قلیل" بهای ناچیز و دیگری "عندالله" که باید این هر دو کاویده و شناسایی شود.
با مروری بر آیات قرآن به روشنی معلوم می گردد که " ثمن قلیل" وصف دنیاست . که به عنوان متاع و با تاکید بیشتر به عبارت " متاع قلیل" معرفی شده است . زیرا لغت شناسان متاع را بهره و فایده ی محدود و فناپذیر دانسته اند . دنیا که همواره در دگرگونی و در نهایت فانی شونده است متاع و بهره ای اندک بوده و هم از این رو خدای تعالی به رسول خود می فرماید: " قُل مَتاع ُالدُّنیا قَلیل" بگو بهره ی دنیا ناچیز است . (نساء/ 77) و گاهی ان را با پایداری و ابدیت آخرت مقایسه کرده و می فرماید " فَما مَتاع الحیاهُ الدُّنیا فی الاخِرَهِ الاّ قَلیل" پس بهره ی دنیا در برابر آخرت هیچ نیست مگر اندکی ( توبه / 38) و هشدار می دهد که زیان رسانی شما به خودتان سرگرمی به همین بهره ی اندک دنیاست، اما مشکل اصلی ما این نیست که دگرگون پذیری و فنای دنیا را نمی بینیم و از دست رفتنی بودن و سرآمدن مهلت آن را نمی دانیم بلکه با این همه، پیمان ملکوتی و فطرت الاهی خود را به بها و بهره ی اندک دنیا می فروشیم . پس باید پرسید که چرا فریفته ی این متاع ناچیز شده و بهره های پایدار و برازنده و ارزنده ی عند الاهی را فراموش می کنیم؟
قرآن کریم در پاسخ به این سوال، زندگی دنیا را که در برابر حیات طیبه قرار دارد ، بازی و لعب معرفی کرده است . " وَ ما هذِهِ الحَیاهِ الدُّنیا الاِ لَهو وَ لَعِب …" این زندگی دنیا چیزی نیست مگر سرگرمی و بازی (عنکبوت / 64) " بازی عمل یا مجموعه ی اعمالی است که برای هدفی خیالی نظمی خیالی پیدا کرده است ، مثل بازی کردن کودکان" و لهو کاری بی هدف و بی فایده است.
مردم در اوهام و خیالات خود زخارف و لذت های فانی دنیوی را بزرگ و پایدار تصویر کرده و در نتیجه از خدا و قیامت غافل می شوند . و شیطان با راهکارهای متعددی به این فریب کاری نفس دامن زده و آن را در نفس اولیاء و دوستانش تقویت و تثبیت می کند. چند نمونه از راهکارهای شیطان عبارت است از
تسویل : چیزی را از جایگاه راستین بیرون بردن و نیکو جلوه دادن " الَّشیطانُ سَوَُّل لَهُم " شیطان برای آنها تسویل می کند( محمد/ 25)
تزیین : آراستن و زیبا جلوه دادن چیزی که ناقص و معیوب است . " زُینَ لَهُم الشَیطان" شیطان بریا آنها تزیین می کند ( انعام / 43 و انفال / 48 و نحل / 63 و نمل /24 و عنکبوت / 38)
تمنیه : برانگیختن میل برای رسیدن به خواسته ای در آینده و به بیان دیگر برانگیختن آرزو " … وَ یمَنّیهم وَ ما یعِدُهُم الشَیطان الاِ غروراً" … و آرزوهای آنها را بر می انگیزد و وعده شیطان غیر فریبکاری نیست ( نساء / 119)
غرور: غفلت از چیزی در اثر چیز دیگر .
" وَ ما یعِدُهُم الشَیطان الاِ غرورا " و شیطان وعده نمی دهد مگر فریبکارانه ( اسراء / 64 و نساء / 119)
با این اسباب انسان نواقص دنیا را با این که می بینید ، گویا ندیده و در اثر تسویل و تزیین و تمنیه و غرور شیطان و هوس های نفسانی خود به دنیا روی آورده و به حیات دنیا سرگرم می شود و دنیا در حقیقت همین سرای سست موهوم و خانه ی تار عنکبوتی که برای منافقان و کافران شکل می گیرد. پس دنیا مذموم که جولانگاه شیطان است ، این عالم طبیعت نیست بلکه عالم موهوم و پندارینی است که وسوسه های شیطانی به کمک هواهای نفسانی برای هر کس می سازد. اما حیات طیبه در عالم عندالله برای صادقین تحقق پیدا می کند.
3- ایمان نورانی و ظلمانی
ایمان معرفت و شناختی است که برپایه مبانی محکم و روشن خردپذیر شکل گرفته و فراتر از آن به دل نفوذ کرده و جان را از عشق و روشنایی سرشار نموده است. به بیان رسول الله (ص) پدر مومن نور و مادرش رحمت است. پس خودش آمیزه ای از عشق و روشنایی و نور و رحمت است. نور و روشنایی مایده های عقلانی و خردمندانه به روشنایی و هیجان انگیزی و شورآفرینی به عشق و رحمت تشبیه شده است. شناخت و بصیرتی که ایمان اسلامی پدید می آورد از دو ویژگی خردپذیری و شور انگیزی برخوردار بوده و چون شور و هیجانی عقلانی و پایدار در روان شخص برمی انگیزد، عمل صالح را به دنبال می آورد.
ایمانی که پائولو طرح می کند برآمده از آموزه ایمان در مسیحیت و ناسازگاری با عقلانیت و خرد گریز است. ایمانی که به جای نور با ظلمت سنخیت دارد و برای درک آن ایمان تمرین شب جنگلی را در بریدا پیشنهاد می کند. ایمانی که باید آن را باخود شرط کنی و پای آن بایستی تا بعداً در اثر پیامدهایش تایید شده و اثبات گردد. چنین ایمانی که تردیدها و ابهامهای فراوانی را به همراه دارد، در هیجان بخشی و شور آفرینی برای زندگی ضعیف تر عمل می کند. به این علت کوئیلو هم شک و ترید و افسردگی را از ویژگی های رزم آورنور می شمارد.
همه انسان ها به جهت غفلت ها و ضعف هایشان در اهداف و آرمان های زندگی دچار تردید و سستی می شوند. اما اگر ایمان شخص آمیخته با تاریکی ها و کاستی ها باشد این مشکل افزون می گردد. از این رو مبارز راه خدا یا مجاهد فی سبیل الله در مکتب اسلام ایمانی محکم تر، خردی روشن تر و دلی پر شور تر دارد. از این رو زندگی اش معنا و جذابیت و دلپذیری بیشتری پیدا می کند. با این پایه و مایه زندگی است که خود کشی ناگوار و ناپسند شمرده می شود. زیرا زندگی انسان جلوه ای از حیات خداوند بوده هر لحظه راهی به سوی ابدیت و فرصتی برای درک حضور بی کران رحمت و حکمت و زیبایی و عظمت الاهی است.
ولی در اندیشه های کوئیلو خیلی ساده و سطحی زندگی بر مرگ و حتی خود کشی فقط ترجیح دارد. چنانکه در ورونیکا نشان می دهد در این زندگی می توان عاشق شد و ارگاسم را تجربه کرد. زندگی است که معنای شور انگیز آن با اغواگری تامین می شود. و یک تجربه جنسی رها از اخلاق به افسردگی و دلمردگی و بی معنایی پایانی موقت می دهد. البته اگر شور و معنای زندگی با ایمانی بدون اندیشه و ظلمانی شکل بگیرد، معنای آن هم یک هیجان جنسی، رفتاری دیوانه وار و نامعقول خواهد بود که در حالت مستی به کامل ترین صورت اتفاق می افتد.
برای رسیدن به ایمان اسلامی قرآن کریم توصیه می کند که شب و روز در آفریدگان الاهی: زمین و آسمان و گردش شب و روز و چرخش افلاک و ستارگان و حتی نفس خویش اندیشه کنید. تا ایمان در جان تان بروید. و ثمره عمل صالح را به بار نشاند. پشتیبانی که در گرداب بلا و یا ظلمت شب حضورش احساس می شود، ایمان ابتدایی و فطری است که تجربه لذت بخش درک حضور خداوند را به کام دل می چشاند. اما این تجربه با تفکر و اندیشه و عمل کرد درست تمام ثانیه ها و ساعات زندگی را فرامی گیرد و انسان به درک محضر و حضور خداوند رسیده و عالم عندالله را با شستن غفلت ها احساس می کند و به آن راه می یابد. ایمانی که در گرداب بلا پیدا می شود بسیار حقیر تر از ظرفیت انسان برای درک حقایق و معارف است. تجربه وجود متعالی به عنوان تنها پناه و تکیه گاه اگر با اندیشه و تفکر آبیاری شود همانند بذری پربار و مستعد می بالد و تمام وجود انسان و جهان هستی را آنطور که از نور و حضور او سرشار است، می نماید.
کوئیلو در آثارش توصیه می کند که برای آموختن تنها یک راه وجود دارد: عمل. این عمل مکمل اندیشه نیست، بلکه جایگزین آن است. بنابراین به انکار ظرفیتی بالا در وجود انسان و وانهادن قدرت اندیشه می رسد. منظور او از عمل ورود به بحران ها و پذیرش شرایط دشوار است تا در خلال آن حضور خداوند احساس شود، در حالی که اگر از اندیشه و تفکر به اندازه استفاده شود و در رویارویی با عرصه های زندگی نیز خردورزی را همراه سازیم، ایمان و معرفت چنان اوج می گیرد که آرامش و شادمانی و نشاط و حضور الاهی بسیار عالی و پر فروغ و نیرومند فرامی رسد زیرا در این صورت عمل مکمل خرد و عواطف شده است. از این رو در قرآن کریم ایمان در موارد بسیار در کنار عمل صالح آمده و بسان کلمه پاکی معرفی شده است که با رفتار خوب و درست بالامی رود.
عشق پاییزی و عشق همیشه بهار
پائولو عشق را حقیقی الاهی و پایدار معرفی می کند اما در نهایت به صورت هوس های پایدار بروز می کند. و آن طور که در زهیر و کنار رود پیدار تصریح می کند. با بیان نمادین مردها می روند و عشق ها می مانند. نشان می دهد که مورد عشق می تواند در حال تغییر و گذار باشد و چه بسا برای باقی بودن شور و هیجان زندگی که خواستـه نهایی اوست باید این موارد را نوبه نو کرد تا ملالت و افسردگی نیاورد.
اما از منظر رسول اکرم (ص) ارتباط و پیوندی که به واسطه ارضاء عقلانی و عمل کرد ایمان محور میان انسان و خداوند برقرار می شود، منشاء آرامشی الاهی و بی کران است که از هیچ راهی غیر از آرمیدن در آغوش گرم عشق و رحمت او روح را در برنمی گیرد. هنگامی که شخصی از نفس خود می گذرد و با معیاری دیگری رفتار می کند و ویژگی های منش خود را می سازد، در حقیقت بزرگترین مانع و حجاب را از میان برداشته و به خداوند می پیوندد. بزرگترین و اصلی ترین مانعی که میان انسان و پروردگارش قرار دارد، نفسانیت اوست که اگر از آن رها شود حسن و لطف و رحمت خداوند را در همه جا به تماشا می نشیند. در این وضعیت دیگر تحول روحانی و معنوی انسان به حدی می رسد که روح آدمی به اصل خویش نزدیک شده و بلکه به آن باز می پیوندد. و به عزت و پاکی آن ملحق می شود. از همین جاست که ثبات و سکون بر قلب بنده نازل شده، در هر چیز که ممکن است نگرانی و ناآرامی درپی داشته باشد، دلارام خود را می یابد. افزون بر این حمایت و همراهی خداوند به عنوان نیروی نامحدود هستی با اخلاق تامین می شود "… ان الله مع المتقین"، "ان الله مع الصابرین"، "ان الله لمع المحسنیین".
دل هایی که با ایمان راستین از روشنی و پاکی پر شده است، مهد عشق به بندگان و آفریدگان خداست عشقی که شعف و شادمانی ژرفی را برای روح ایجاد می کند. شالوده زندگی حیات طیبه در تعالیم پیامبر عشق و محبتی شیرین و شور انگیز و نامشروط است که اول خود فرد را طهارت و تراوت می بخشد و سپس مردم را بهره مند می کند. عشقی که زشتی ها را می شوید و خوبی ها را به جای آن می رویاند. در تعالیم او عشق حتی در چهره زمینی اش خزانی ندارد و حتی اگر مردی ناگزیر شود همسر دیگری اختیار کند، طلاق و جدایی از همسرش مغبوض خداوند است. هم از این رو خودش که به خاطر شرایط ازدواج های متعددی داشت از هیچ کدام از همسرانش جدا نشد و در عشق آنها سنگ تمام گذاشت.
کسی که براساس الگوی محمدی ص حیات طیبه را انتخاب می کند، زیبایی و نشاط و شادمانی و شکوفایی را در خود دیده و اشتیاق و رضایتی ناب و نورانی تمام وجودش را فرا می گیرد. به این علت از تحقیر ها و سرکوب ها و عقده ها پاک شده، خالصانه به همه عشق می ورزد. او کمال و حسن و خیر عظیمی را در خویش یافته و تمایل او به والایی و بزرگی کاملاً ارضا شده است از این رو متواضعانه عشق می ورزد و از کسی انتظار و توقعی ندارد. به مردم عشق می ورزد همانطور که به خود عشق می ورزد، چرا که توانسته است پلیدی ها و زشتی ها را فروشوید و خود را به سادگی خوب بودن بیاراید و جهان را زیباتر سازد.
تعالیم نبوی پروردگاری می شناساند که با عشق و رحمت بی انتهایش سراسر عالم را به حسن و کمال آراسته و در این میان او را کمال والا و ویژه ای بخشیده، که تنها انسان شایستگی دست یا بی به آن را دارد. اخلاق این امکان را فراهم می کند که شخص حضور خداوند را درک کند و جریان عشق الاهی را در تمام گیتی به تماشا نشیند. عشقی که از روی نیاز و هوس نیست عشقی که از علم و قدرت و غنای بی کران خداوند است و او همین عشق را در خود مشاهده می کند و همین عشق را از دل روشن و پرنورش می تاباند و می پراکند. آری او خود را مثل آیینه ای در برابر کمال بی کرانی می بیند که جهان سرشار از حضور مهربان و کامل اوست.
در رابطه با دیگران اخلاقی عمل کردن کار سهلی نیست، آنها خیانت می کنند، خطا می کنند، از عقده ها و کینه ها و خودخواهی ها و هوا پرستی ها رنج می برند، ولی باز هم آنها را نگه داشته و پرورش می دهند؛ اما دشواری کنش اجتماعی اخلاقی با عشق برای سهل می شود، خداوند در باره پیامبر می فرماید "سنیسره للیسری" یعنی تو را برای سختی ها سهل و آسان کردیم و این ویژگی خیلی متفاوت با آن است که کارهای سخت برای کسی بر اساس عادت یا هر چیزی سهل شود. این تحولی در وجود است که با عشق پدید آمده، "فبما رحمه من الله لنت لهم" به خاطر همین عشق و رحمت است که او نمی تواند رنج و گمراهی مردم را تحمل کند: "عزیز علیه ما عنتم و حریص علیکم" تا جایی که خداوند به او می فرماید: "لعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفاً"
او که بر نفس خود غلبه یافته و شیطانش را اسیر کرده هیچ کینه و عقده ای به دل نمی گیرد، حتی اگر آزرده شود و مورد اهانت و خیانت قرار گیرد، تنها عشق می ورزد. به عیادت دشمنانش می رود کسی که زباله برسراو می ریخت را سراغ می گیرد و سرانجام می گوید هیچ پیامبری همانند من از امت خود آزرده نشد.
بنده عاصی عشق رسول وخلفامریداحمدجامی(ق)
سوال از شما جواب از من سایت اهل سنت تربت جام وایران(شریعت .طریقت.حقیقت
قران وصحابه
قران وصحابه
اینک قرآن! کتابی که ما به آن ایمان داریم.اینک این کتاب آسمانی این معجزه پیامبر است که از صحابه سخن میگوید.در صفحات گذشته به مناسبتهای مختلف نظر قرآن مجید را در راه اصحاب رسول خدا بیان کردیم و در این گفتار مستقلاً در این باره سخن می گوییم تا اگر هنوز در دل کسی شبهه ای باقی مانده باشد رفع گردد.قرآن به تعدد، صفات نیکی را به صحابه منسوب می کند که برخی را می شماریم:
1ـ را ستگویان-(لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَاَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ اُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ )[4] غنیمت بی زحمت جنگی, مال مهاجرین بی چیزی است که از دیار و دارایی خود رانده شدند در حالیکه جویای فضل خدا و خشنودی اویند و یاری میدهند خدا را و رسولش را, و آنهایند صادقان.
می فرماید آنها که از مکه و مال و شهر خود محض به رضای خدا اخراج شدند مردمانی صادقند و بعد یکی از ما می گوید نخیر اینها کاذبند !
2ـ مرحمت بخشایش خدا برای آنهاست.(لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالْاَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَهِ الْعُسْرَهِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ اِنَّهُ بِهِمْ رَوُوفٌ رَحِیمٌ )[5]پبدرستیکه الله برحمت خود بخشید بر پیامبر و مهاجرین و انصاری که از او در وقت سختی پیروی کردند بعد از آنکه نزدیک بود که متزلزل شود ( ازجای کنده شود ) دل گروهی از آنها پس خدا برحمت متوجه شد بر ایشان بدرستیکه اوست بخشاینده و مهربان.
جالب این جاست که عالمان تشیع نیز می پذیرند که مطلوب این آیه یاران پیامبرند اما باز بروش خود تفسیر می کنند آنها از قول امام صادق و امام رضا نقل می کنند که جمله:(قَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالْاَنْصَارِ)[6]تفسیرش این است.(… لقد تاب الله بالنبی علی المهاجرین والانصار… )آنها در توضیح عمل خود میگویند: رسول خدا که گناهی نکرده بود تا مشمول عفو شود البته این خود جای حرف دارد که آنها به چه جرات می گویند آیه را باید اینطور خواند اما بفرض محال باشد قبول است رسول خدا را در این شامل نمی کنیم صحابه که به رای شما گناه کرده بودند را که دیگر مجبورید مشمول آیه بدانید پس از این آیه و به اعتراف خود شما و به اعتراف امام شما و به اعتراف مفسر شما ثابت می شود که خداوند (جل و علا) مهاجرین و انصاری که قلبشان نزدیک بود درگرما گرم و شدت جنگ از جا کنده شود را بخشید چونکه خدا به آنها رئوف و رحیم است.اگرحضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم را با آن استدلال مشمول این آیه ندانید حتماً علی را هم نمیدانید زیرا به استدلال شما حضرت علی هم که معصوم است گناهی نکرده بود پس شاملین این آیه بقیه صحابه هستند.
دانستیم خدا به مومنان رئوف و رحیم است و دانستیم که مهاجرین و انصار مومن بودند و حالا خوب است بدانیم که این آیه در باره جنگ با رومیان و جنگ تبوک است و تقریباً یک سال قبل از رحلت پیامبر نازل شد و تاریخ نویسان همراهان پیامبر را نیز 4 تا 10 نفر ندانسته بلکه آنها 30 هزار نفر بودند حالا اگر کسی اصرار دارد که حضرت با 10 نفر به جنگ رومیان رفته اند! دیگر مختار است.
3ـ بهترین امت ها(کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّهٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُوْمِنُونَ بِاللَّهِ)[7]پشما بهترین امت هستید که خارج شدید (مقرر شدید ) برای مردمان (چون) امر به معروف می کنید و از بدیها مردم را باز می دارید و ایمان به خداوند دارید.در این آیه خداوند (جل و علا) که را مخاطب می کند روی سخن با چه کسی است معلوم است مومنان زمان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم را مورد خطاب قرار داده است و می فرماید: شما بهترین امت هستید چونکه ایمان به خدا دارید و امر به معروف و نهی از منکر میکنید.خداوند جل و علا شهادت میدهد که آنها بهترین امت هستند گروهی از مسلمانها شهادت میدهند که آنها بدترین افراد امت هستند خوب حالا حرف کی را باور کنیم حرف خدا را یا حرف اینها را
4ـ رشد یافتگان.
(وَاعْلَمُوا اَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْاَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ اِلَیْکُمُ الْاِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ اِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ اُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ )[8] و بدانید که درمیان شما رسول خدا است اگر فرمانبردار شما در بسیاری از امور باشد پس به رنج خواهید افتاد ولی الله ایمان را برای شما (درچشم شما) چیزی دوست داشتنی قرار داد و آنرا زینت قلبهای شما نمود و بدتان آورد از کفر و فسق و سرکشی و آنها رشد یابندگان هستند.در این آیه خداوند جل و علا صاف و پوست کنده فرموده که در قلب مومنانی که پیامبر در بین شان است ایمان را زینت داده و آنرا چیزی دوست داشتنی قرار داده و کفر و فسق و سرکشی راچیز بدی در نظر شان جلوه داده است و چون به این دو صفت آراسته اند لذا دائماً به پیش میروند(راشدین) و حق هم هست که به پیش روند چونکه آدمی که از بدی بدش آمد هرگز بدی نمی کند و اگر از خوبی خوشش آید و آنرا مطابق با هوای نفسانی خود دید دیگر چه چیزی مانعش میشود که از خوبی دوری کند شیطان بدی را برای انسان خوب جلوه میدهد و آدمی را وسوسه میکند اما با توجه به آیه فوق این کار در مورد قاطبه صحابه ممکن نبوده زیرا خدا دلهای آنها را به ایمان آرایش داده بود پس آنها راشد بودند و دائماً به جلو میرفتند.خوب! حالا حرف کی را باور کنیم حرف خدا را که گواهی میدهد این مردم ایمان دارند ایمان را دوست دارند و پیش میروند یا حرف آنکس را که می گوید این مردم نفاق و کفر را دوست دارند و دائماً قهقرا میروند.حرف کی را باورکنیم ای صاحبان چشم وگوش و دل, حرف چه کسی را باور کنیم یکی شاید این جا بگوید: عمو! یواشتر چرا این قدر تند میروی از کجا معلوم که این آیه در حق صحابه باشددر جواب می گوییم: از این جمله آیه:(وَاعْلَمُوا اَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ ) و بدانید که در بین شما رسول خدا است.از این آیه می فهمیم که مقصود یاران پیامبر بوده اند. رسول خدا در بین کی بود دربین ما بود یا در بین کفار مکه یا در روم یا در ایران درهیچکدام از این جاها نبود رسول خدا در مدینه و در بین مومنان بود و مومنان مدینه انصار بودند که او را به شهر خود و درمیان خود راه دادند و مهاجرین بودند که ایشان را تا آنجا همراهی کردند و تا آخرین رمق به راهش ادامه دادند پس همین دو گروه بودند و جای شک و بحث هم نیست !
5ـ یاری دهندگان محمد صلی الله علیه وآله وسلم(وَاِنْ یُرِیدُوا اَنْ یَخْدَعُوکَ فَاِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُوْمِنِینَ)[9] ای محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اگر قصد فریب دادنت را دارند پس خدا ترا بس است خدایی که تو را به نصرت خود یاری داد و بواسطه مومنان!.کسانی که محمدصلی الله علیه وآله وسلم را یاری دادند و سبب پیروزی او برکفار مکه شدند یک لشکر کامل بودند نه 4 یا 5 نفر و خداوند گواهی میداد که در مقابل خدعه کفار خدا او را با یاری خود و یاری مومنان تائید می کند.
6ـ فرشتگان به کمک صحابه آمدند.(اِذْ تَقُولُ لِلْمُوْمِنِینَ اَلَنْ یَکْفِیَکُمْ اَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ * بَلَی اِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَاْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهُ مُسَوِّمِینَ )[10] پس وقتی میگفتی به مسلمانان آیا بس نیست شما را اینکه پروردگارتان یاریتان کند به 3هزار فرشته فرود آورده شده ! بله اگر صبر کنید و تقوی پیشه نمایید آن هنگام که کافران با جوش خود به شما هجوم آوردند پس پرودگار تان شما را با 5 هزار فرشته نشان زده شده یاری دهد.(اِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ اَمَنَهً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَی قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الْاَقْدَامَ اِذْ یُوحِی رَبُّکَ اِلَی الْمَلائِکَهِ اَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَاُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ )[11] بیاد آورید آن هنگام را که خداوند شما را خواب آلود کرد تا از طرفش برایتان آرامش باشد. و فرود میاورد برشما از آسمان آبی را تا بواسطه آن شما را پاک گرداند و پلیدی شیطان را از شما دور کند و قلب هایتان را به هم وصل نماید و قدمهایتان را ثابت و پا برجا گرداند آنگاه که وحی می فرستاد خدایت بسوی فرشتگان که بدرستی من با شمایم پس استوار سازید مسلمانان را، رعب خواهم افکند در دل کافران, بزنید بالای گردنها و بزنید دست و پای ایشان را از هر طرف.( فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُوْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً اِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ )[12] پس شما نکشتید آن گروه را و لکن خدا کشتشان ! و تیر نیانداختی تو آن هنگام که تیراندازی کردی ( بلکه در اصل ) خدا تیرانداخت تا مسلمانان را از طرف خویش عطاء بخشد و بدرستیکه الله شنوای داناست.
(قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَهٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاُخْرَى کَافِرَهٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَاْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُوَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ اِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لِاُولِی الْاَبْصَارِ)[13] بدرستیکه برای شما در دو گروه که بهم آویختند نشانه ای است. گروهی در راه خدا جهاد میکردند و گروه دیگر کافر بودند. مسلمانان آن کافران را دو برابر خویش دیدند ولی خدا هرکسی را بخواهد به پیروزی رساند و تاییدش کند بدرستیکه درآن عبرتی است برای صاحبان بصیرت.تمام این آیات درباره اصحاب پیامبر و مربوط به یوم بدر است و اکثریت این بزرگان بدری پس از وفات پیامبر نیز زنده بودند یعنی همه این آیات را خدا در باره کسانی گفته که میدانسته کافر می شوند!!
7ـ بدی به آنها نمی رسد.و این آیه در مورد کسانیست که پس از شکست در جنگ احد سستی نکردند و بدنبال کافران رفتند و بتعقیب آنان پرداختند تا کفار پراکنده و فراری شدند.(الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا اَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ اَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا اَجْرٌ عَظِیمٌ * الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ اِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ اِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ )[14] آن کسانیکه پس از رسیدن زخم و آزار، حکم خدا و پیامبرش را قبول کردند برای نیکوکاران و تقوی پیشه کنندگان آن جماعت پاداشی بس بزرگ است.* برای آنهائی که وقتی مردم برایشان گفتند: که کافران برضد شما لشکر ها گرد آورده اند پس بترسید و بر حذر باشید اما آنها ایمانشان فزونی گرفت و جواب دادند. خدا ما را کافی است. و نیکو کارگزار و وکیلی است. پس برگشتند با نعمتی از خدا و فضلی از او که بواسطه آن نرسد به آنها هیچ بدی و سختی و جویای خشنودی خدا شدند و خدا دارای فضل بزرگ است.خداوند میفرماید.(… لم یمسسهم سوء… ) بدی آنها را لمس نکرد. خیلی از این افراد در انتخاب خلیفه پس از وفات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم شرکت داشتند چطور شیعه بعد از آنکه خداوند جل و علا ضمانت کرده که (لم یمسسهم سوء) گواهی میدهد که این مردم به بزرگترین بدی متصور یعنی نافرمانی و مخفی کردن دستور خدا چنگ آویختند.
8ـ حقاً که مومن هستند.(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا اُولَئِکَ هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ )[15] و آنها ئیکه ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد در راه خدا نمودند و کسانیکه آنها را پناه دادند و یاری نمودند آنها حقا که مومنند و برای آنها آمرزش و روزی نیک است.و بعضی ها می گویند حقاً که کافرند!. حرف کی را باور کنیم, حرف قرآن را یا حرف کسی که میگوید: ایمان به قرآن دارد ولی برخلاف قران حرف می زند.
9ـ رستگاران !(الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِاَمْوَالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَاُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ)[16]
و آنان که ایمان آورده و هجرت نمودند و جهاد کردند در راه خدا با مالها و جان هایشان دارای درجه و مرتبه بلند تری در نزد خدا هستند و اینها رستگارانند.
10ـ بشارت یافته گاناین آیه دنباله آیه ذکرشده در بالاست.(یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ )[17] بشارت میدهد خدایشان آنها را به رحمتی از جانب خود و خشنودی و رضوان و باغها و آنها در آن نعمت ها جاودان خواهند بود.خداوند آنها را بشارت به بهشت میدهد اما بعضی ها به آنان مژده جهنم میدهند!, جهنم در دست شماست یا د ردست خدا! بهشت در اختیار شماست یا در اختیار الله!
11ـ متقی هستند.(اِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّه حَمِیَّه الْجَاهِلِیَّه فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُوْمِنِینَ وَاَلْزَمَهُمْ کَلِمَه التَّقْوَی وَکَانُوا اَحَقَّ بِهَا وَاَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً)[18] هنگامیکه کافران در دلهای خود غیرت از نوع جاهلی آنرا قرار دادند پس خداوند جل وعلا آرامش را بر رسولش و بر مومنین نازل فرمود و آنها را پایبند کلمه تقوی کرد و آنها سزاوار تر بودند به تقوی و اهل تقوی بودند و خدا بر هر چیزی داناست.ما در این باره شرحی نمی نویسیم اگرکسی هنوز در باره لشکر محمد صلی الله علیه وآله وسلم نظرخوبی ندارد پس یک بار دیگر آیه را بخواند.
12ـ خدا ازآنها راضی است.پیشتر نوشتیم که الله (جل وعلا ) از آنانیکه در بیعت رضوان با رسول خدا بیعت کردند خشنود شد آنها کسانی بودند که قبل از فتح مکه ایمان آوردند و از مکه به مدینه هجرت کردند یا در مدینه مهاجرین را پناه دادند خدا از آنها بنام مهاجران و انصار اولیه نام می برد و در باره آنها می فرماید:(وَالسَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْاَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَاَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا اَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ )[19] و پیشی جستگان نخستین از مهاجران و انصار و کسانیکه پیروی کردند از مهاجرین و انصار به نیکوئی خداوند (جل و علا) از آنها خشنود شد، آنها نیز از خداوند خشنود شدند و خدا آماده ساخت برای آنها بهشتهایی که از زیرش نهرها جاریست. جاودان در آن برای همیشه باشند و آن رستگاری بسیار بزرگ است!.این آیه مهر باطل برهرگونه اباطیل میزند خدا اعلان فرموده که از مهاجرین و انصار اولیه خشنود است و آنها را در بهشت، ابد الابد، داخل می کند و لو آنکه نادان در دنیا یقه بدرد و آنها را کافر و منافق بداند کسی که ایمان به قرآن داشته باشد با خواندن این آیه آیا دیگر حق اساءه ادب درحق صحابه را دارد.
13ـ صحابه بهتر از ما هستند.(لایَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُوْمِنِینَ غَیْرُ اُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِاَمْوَالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِاَمْوَالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَی وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ اَجْراً عَظِیماً)[20] هرگز مومنان نشسته ای که نقصی جسمی و یا دلیلی قانع کننده برای این نشستن ندارند با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان جهاد می کنند برابر نیستند خداوند جهاد کنندگان با مال و جان در راه خدا را برنشستگان در مرتبه و درجه برتری داده و خداوند به همه وعده نیکو داده است و درجه برتری داده و خداوند به همه وعده نیکو داده است و خداوند مجاهدین را نسبت به نشستگان با مزدی بزرگ افزونی داده است.همه میدانیم که علی و عمر و عثمان و ابوبکر و ابوعبیده و عایشه و زبیر و طلحه و سعد بن ابی وقاص و سعد بن عباده و دیگران رضی الله عنهم اجمعین ) قبل از فتح مسلمان شدند و هزارتا مسلمان، که پس از فتح انفاق کردند یا جهاد کردند و لو هرکسی باشد با یکی از اصحاب اولیه برابر نیستند کسی که خدا او را بهتر از ما میداند به ما چه میرسد که در باره آنها زبان درازی کنیمحالا اگر بعد از این همه آیات که ذکر شد یکی بیاید و بگوید: ایمان به قرآن دارم آیاتش را قبول دارم اما نمی پذیرم که صحابه انسانهای شریفی بودند!, بنظر شما آیا این تناقض گویی نیست؟ !
تشابه در انسان بودن
تجانس و سنخیت، از انسان بودن شروع می شود. زن و مرد، هر دو انسانند. چقدر در اشتباه بوه اند کسانی که مرد را انسان و زن را واسطه میان انسان و حیوان ـ یا حیوان شبیه انسان ـ تصور کرده اند! اینها نه تنها زن را نشناخته و به او توهین کرده اند، بلکه مرد را هم نشناخته اند و ارزش او را پایین آورده اند! چگونه …
تجانس و سنخیت، از انسان بودن شروع می شود. زن و مرد، هر دو انسانند. چقدر در اشتباه بوه اند کسانی که مرد را انسان و زن را واسطه میان انسان و حیوان ـ یا حیوان شبیه انسان ـ تصور کرده اند! اینها نه تنها زن را نشناخته و به او توهین کرده اند، بلکه مرد را هم نشناخته اند و ارزش او را پایین آورده اند!
چگونه ممکن است یک انسان سالم و طبیعی، مجذوب یک حیوان بشود یا حیوانی را به خود جذب نماید ؟! به طور حتم یا مرد باید از انسانیت خود تنزل کند یا زن باید ازحیوانیت خود بگذرد، تا بتوانند در حوزه جاذبه یکدیگر قرار گیرند و مجذوب هم شوند.
روی سخن خداوند در آیه قرآنی زیر، به همین گونه افراد است:
یا ایها النّاس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها ؛1
ای مردم! در برابر پروردگارتان که شما را از یک نفس آفریده و جفتش را هم از خودش آفریده است، تقوا پیشه کنید.
آری، آنان که زن و مرد را از لحاظ انسان بودن از جنس و سنخ یکدیگر نمی دانند، هم به زن اهانت کرده اند و هم به مرد، واین بر خلاف تقواست.
تشابه در ایمان
همان طوری که انسان بودن، فطری و طبیعی انسان است و محال است که میان انسان و غیر انسان، جذب و انجذاب و ترکیب و توحید، صورت گیرد، ایمان به خدا هم فطری انسان است و بنابراین، غیر ممکن است که یک انسان مومن ـ که به یگانگی خداوند معتقد است ـ بتواند با یک انسان مادی یا مشرک، که از فطرت پاک و انسانی خود منحرف …
همان طوری که انسان بودن، فطری و طبیعی انسان است و محال است که میان انسان و غیر انسان، جذب و انجذاب و ترکیب و توحید، صورت گیرد، ایمان به خدا هم فطری انسان است و بنابراین، غیر ممکن است که یک انسان مومن ـ که به یگانگی خداوند معتقد است ـ بتواند با یک انسان مادی یا مشرک، که از فطرت پاک و انسانی خود منحرف شده و فاصله گرفته است، با یک جذب و انجذاب کامل، به وحدت برسد و از راه ترکیب، دو گانگی را به یگانگی مبدل کند؛ برهمین اساس است که قرآن کریم می فرماید:
و لا تنکحوا المشرکات حتی یومن و لامه مومنه خیر من مشرکه و لو اعجبتکم
ولا تنکحوا المشرکین حتی یومنوا و لعبد مومن خیر من مشرک و لو اعجبکم ؛1
با زنان مشرک ازدواج نکنید تا این که ایمان بیاورند و کنیز با ایمان از زن مشرک بهتر است، اگر چه آن زن مشرک [از لحاظ زیبایی] مایه شگفتی شما باشد، و به مردان مشرک زن ندهید تا این که ایمان بیاورند و بنده با ایمان از مرد مشرک بهتر است، اگر چه آن مرد مشرک مایه شگفتی شما باشد.
وقتی مرد یا زن با ایمان نتوانند با مشرک ازدواج کنند، مسلماً با افراد مادی هم نمی توانند ازدواج کنند؛ زیرا به هر حال، مشرک به خدایی معتقد است، ولی مادی به هیچ چیز معتقد نیست.
قرآن نه تنها چنین ازدواجی را منع کرده است، بلکه خاطر نشان می کند که میان این گونه افراد، جاذبه وجود ندارد.
الزانی لاینکح الا زانیه او مشرکه و الزانیه لاینکحها الا زان او مشرک ؛ 2
مرد زنا کار جز با زن زنا کار یا مشرک و زن زنا کار نیز جز با مرد زنا کار یا مشرک نمی آمیزد.
ایمان
ایمان ، واژه کلیدی دین اسلام که خود و مشتقات آن در صدها آیه از قرآن مجید تکرار شده است . گرچه مفهوم ایمان مستقیماً در قرآن توضیح داده نشده ، ولى درباره موضوعات عمده و اساسى مربوط به آن مطالب زیادی در این کتاب آسمانى آمده است .
موضوعات عمده و اساسى مربوط به ایمان در قرآن را مى توان چنین برشمرد: 1. محور اساسى ایمان الله است و از همه انسانها خواسته مى شود که به الله ایمان آورند؛ اما در آیات بسیاری ضرورت ایمان آوردن به "پیامبران و رسولان "، "کتابهای نازل شده از سوی خدا"، "ملائکه " (فرشتگان ) و "روز واپسین " (آخرت )، نیز به "ایمان به الله " افزوده شده است (بقره /2/62، 285). 2. در برخى از آیات چنین آمده که ایمان با اسلام متفاوت است و در مرتبه ای بالاتر از آن قرار دارد (حجرات /49/14). 3. ایمان حقیقتى است که دوست داشتن شدید خداوند را همراه دارد (بقره /2/165). 4. خداوند مومنان را از "ظلمات " (تاریکیها) بیرون مى آورد و آنها را به [عالم ] "نور" (روشناییها) وارد مى کند (بقره /2/257). 5. در آیات بسیاری بلافاصله پس از ذکر و ستایش ایمان به انجام دادن "اعمال صالح " توسط مومنان به گونه ای تصریح شده است که تلازم خارجى ایمان و عمل صالح از آن فهمیده مى شود. 6. ایمان حقیقتى است که قابلیت "ازدیاد و نقصان " دارد (توبه /9/124). 7. قلبهای مومنان با ایمان اطمینان (آرامش ) پیدا مى کند (رعد /13/28). 8. مومنان ممکن است دچار "یاس " شوند (رعد /13/31). 9. مومنان با "قول ثابت " (سخن استوار) از سوی خداوند در زندگى دنیوی "تثبیت " مى شوند (ابراهیم / 14/27). 10. شیطان هیچ گونه "سلطه ای " بر مومنان ندارد (نحل / 16/99). 11. قرآن "شفا" و "هدایت " مومنان است (فصلت /41/ 44). 12. پیامبر(ص ) نمى دانست که ایمان چیست ، ولى خداوند آن را "نوری " در قلب وی قرار داد (شوری /42/52). 13. خداوند "ایمان " را در نظر مومنان محبوب ساخته ، و در قلبهای آنان زیبا جلوه داده است (همانجا). 14. ایمان واقعى آن است که در قلبها نفوذ مى کند (حجرات / 49/14). 15. ایمان در قلبهای مومنان نوشته مى شود (مجادله /58/ 22). 16. "نزول سکینه " (فرودآمدن آرامش ) از سوی خدا در قلب مومنان موجب زیاد شدن ایمان آنان مى شود (فتح /48/4). 17. پیامبر اسلام خود به آنچه بر وی نازل شده ، ایمان آورده است (بقره /2/285). 18. مومنان کسانیند که وقتى نام خدا برده مى شود، قلبهایشان احساس خشیت مى کند (انفال /8/2). 19. مومنان به هنگام "امتحان الهى " ممکن است دچار تکانهای بسیار شدید [روحى ] گردند (احزاب /33/ 11). 20. خداوند "ولى " مومنان است (آل عمران /3/68). 21. با اکراه نمى توان هیچ انسانى را مومن گردانید (بقره /2/256). 22. برخلاف علاقه شدید پیامبر(ص )، اکثر مردم مومن نیستند (یوسف /12/ 103). 23. مومنان با خداوند "عهد" (پیمان ) مى بندند (احزاب /33/23). 24. برای مومنان در آسمانها و زمین نشانه هایى (آیات ) وجود دارد (جاثیه /45/3). 25. عهد خدا را به یاد مومنان آوردن به حال آنها سود مى بخشد (ذاریات /51/55). 26. خداوند با مومنان "میثاق " بسته است (حدید /57/8).
علاوه بر موضوعات اساسى یاد شده که در قرآن کریم درباره ایمان آمده است ، چند نکته مهم دیگر را نیز در این باره باید مورد توجه قرار داد: 1. در پاره ای از آیات ایمان در مقابل کفر، و در پاره ای دیگر در مقابل فسق قرار داده شده است (منافقون /63/3؛ سجده /32/18). 2. در پاره ای از آیات تعبیر "ایمان به باطل " به کار رفته است (نحل / 16/72). 3. واژه های مومن ، مومنون و مومنات و صفات و حالات مربوط به مومنان در بسیاری از آیات قرآن به گونه ای حاکى از آن به کار رفته است که مومنان گروه مخصوصى از انسانها هستند و نحوه زندگى آنها از غیر مومنان کاملاً متمایز است . آنان با جهان بینى ، افکار، حالات ، آداب و عاداتى کاملاً متمایز از غیر مومنان زندگى مى کنند. محور زندگى آنان را وفاداری به عهدِ بسته شده با خدا تشکیل مى دهد (مومنون /23/1-6؛ توبه /9/71؛ انفال /8/74؛ احزاب /33/23). 4. در عین حال مومنان انسانهای بى نقص و بى خطا و گناه نیستند. در آیات متعددی از قرآن خطاها و نقصها و گناهان مومنان به آنها گوشزد گشته ، و از آنان خواسته شده است که خود را اصلاح کنند (صف /61/2؛ منافقون /63/9؛ ممتحنه /60/1؛ حجرات /49/1-12؛ مجادله /58/9).
در روند پیدایش مباحث کلامى ، فلسفى و عرفانى در میان مسلمانان ، این پرسش برای آنان مطرح شد که حقیقت ایمان چیست ؟ چنانکه گفته شد، در قرآن مجید درباره حقیقت ایمان توضیحات مستقیم نیامده بود، اما متکلمان ، فیلسوفان و عارفان درباره حقیقت ایمان توضیحهایى دادند و بحثهایى به وجود آوردند. تفاوت اصلى در میان آراء این گروههای سه گانه در باب ایمان به این مساله مربوط مى شود که محور اساسى و هسته اصلى ایمان چیست ؟ با توجه به این محور و هسته مى توان 4 گونه تعریف اصلى برای ایمان در میان گروههای یاد شده دسته بندی کرد: 1. ایمان عبارت است از تصدیق قلبى به آورده های پیامبر اسلام (ماجاء به النبى ) (ایمان شهادت گرایانه ). 2. ایمان تبعیت عملى از یافته های عقل و آورده های پیامبر اسلام در باب خداوند و نبوت و خوب و بداخلاقى است (ایمان عمل گرایانه ). 3. ایمان عین معرفت فلسفى به خداوند و سایر حقایق هستى است (ایمان معرفت گرایانه ). 4. ایمان رویکردی با تمام وجود به سوی خداوند است (ایمان تجربت گرایانه ). متکلمان اشاعره شاخص ترین طرفدار تعریف اول هستند. تعریف دوم را متکلمان معتزله و همفکران آنها به میان آورده اند؛ تعریف سوم را فیلسوفان مسلمان مطرح کرده اند و تعریف چهارم را عارفان مسلمان بیان نموده اند. اکنون هر یک از 4 تعریف یاد شده به اختصار توضیح داده مى شود:
تعریف اشاعره از ایمان : در نظر متکلمان اشعری و دیگر متکلمان همفکر آنان حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبى به وجود خداوند، پیامبران و اوامر و نواهى خداوند که بر پیامبران فرود آمده است و اقرار زبانى به همه این تصدیقهای قلبى . در نظر اشاعره این تصدیق قلبى آنگاه صورت مى پذیرد که پیامبران مى آیند و مخاطبان خود را به تصدیق خداوند و پیامبران و اوامر و نواهى الهى دعوت مى کنند. به موجب این دعوت ، تصدیق موردنظر، از سوی خداوند بر انسانها واجب مى گردد و ایمان که پذیرفتن این ایجاب و تصدیق قلبى آن است ، محقق مى گردد. این تصدیق قلبى در واقع اعتراف کردن و شهادت دادن به حقانیت "ماجاء به النبى " است . اگر پیامبران از سوی خدا نمى آمدند، ایمان معنى پیدا نمى کرد، زیرا خطاب و ایجاب الهى متوجه انسان نمى شد و از او تصدیق طلب نمى گردید و انسان متعلقى برای تصدیق (ایمان ) نداشت . تحقق ایمان فرع بر تحقق پیشین خطاب و ایجاب الهى است .
عقل گرچه مى تواند وجود خداوند را درک کند، اما نفس این درک ایمان نیست . همچنین عقل نمى تواند تصدیق قلبى این حقیقت درک شده را از انسان طلب کند و آن را بر وی واجب گرداند، چون عقل از طلب کردن و واجب گردانیدن ناتوان است . براساس این تفکر اشعری عمل به واجبات شرعى و ترک محرمات داخل در حقیقت ایمان نیست و بدین سبب ، مرحله متوسطى ایمان و کفر وجود ندارد و شخصى که مرتکب گناه کبیره مى شود، در صورت تصدیق پیامبران مومن است (اشعری ، مقالات …، 293-294، اللمع ، 75-76؛ بغدادی ، 250-284؛ ایجى ، 384- 388(.
تعریف معتزله از ایمان : از نظر متکلمان معتزله حقیقت ایمان "عمل همراه با معرفت " است ، عمل به همه وظیفه ها و تکلیفها که نخست عقل آنها را برعهده انسان مى گذارد و سپس پیامبران آن را بیان مى کنند. در نظر معتزله تصدیق وجود خدا و پیامبران و اوامر و نواهى الهى از اساسى ترین وظایف انسان است و وقتى انسان این وظایف را به جا مى آورد، مومن شناخته مى شود. در نظر آنان انسان یک موجود "مکلف " و "وظیفه مند" است . عقل وی هم وجود خداوند را درک مى کند و هم شکر او را به عنوان منعم ، و اطاعت از امر او را به عنوان "مولى " بر انسان واجب مى گرداند. اصول واجبات و محرمات شرعى نخست به صورت واجبات و محرمات عقلى دریافت مى شود و آنچه شرع در این باره مى گوید، یا تاکید بر همانهاست و یا تفصیل جزئیات آنها. واجب گردانیدن نخستین ، کار عقل است ، نه شرع ؛ ایمان در درجه اول تبعیت عملى از ایجابهای عقلى است و در درجه دوم تبعیت عملى از ایجابهای شرعى . در نظر معتزله مرتکب گناهان کبیره نمى تواند مومن باشد، چون ارتکاب این گناهان تخلف آشکار از عمل به وظیفه است . چنین انسانى در مرتبه ای میان ایمان و کفر قرار دارد (منزلهٌ بین المنزلتین ) (قاضى عبدالجبار، 4/174- 175؛ مانکدیم ، 701-707؛ اشعری ، مقالات ، 266-272؛ شهرستانى ، 1/73).
تعریف فیلسوفان مسلمان از ایمان : فیلسوفان مسلمان حقیقت ایمان را همان معرفت فلسفى به واقعیتهای هستى دانسته اند. در نظر آنان ایمان عبارت است از سیر نفس انسان در مراحل کمال نظری . عمل به واجبات و ترک محرمات گرچه سیر نفس در مراحل کمال عملى است ، ولى این سیر اثر خارجى همان کمال نظری است . مومن کسى است که عقاید او با واقعیات هستى تطابق دارد. هرچه انطباق این عقاید با واقعیات هستى ، مستقیم تر و بى پرده تر و از اوهام دورتر باشد، ایمان کامل تر است . فیلسوفان مسلمان بر اساس این تفکر، کلام اسلامى را فلسفى کردند و به خود اجازه دادند روش نقلى و دفاعى غالب بر کلام اسلامى را – که از طرفى معطوف به تفسیر قرآن مجید برای دریافت عقاید اسلامى ، و از طرف دیگر معطوف به رد شبهات بود – کاملاً تغییر دهند. آنها یک رشته بحثهای فلسفى درباب وجود و صفات خداوند، حقیقت نبوت و معاد و مانند آن را جای گزین کلام اسلامى سنتى نمودند. فلاسفه مسلمان وحى را از جمله تواناییها و مقدورات خود انسان دانستند و آن را با عنوان اتصال نبى به عقل فعال تبیین کردند. با این تبیین ، ایمان به وحى حقیقتى جز معرفت فلسفى نمى توانست داشته باشد. آنان با روش جدید خود، در واقع نزاع میان ایمان و عقل را از میان برداشتند. البته اِعمال این روش در مواردی به مشکل عمده برخورد مى کرد که مساله "معاد جسمانى " از بارزترین آنهاست . در هر حال ایمان فیلسوفان مسلمان ، "معرفت گرایانه " بود (صدرالدین ، 6/8 بب(.
تعریف عارفان مسلمان از ایمان : عارفان مسلمان در مقام بیان حقیقت ایمان از گونه ای تجربه معنوی سخن گفته اند. در تعریفهای آنان از ایمان اینگونه تعبیرات دیده مى شود: "ایمان اقبال به خداوند است "، "ایمان عبادت کردن خدا از روی حُب ّ و شوق است "، "ایمان محافظت سرّ توحید است "، "ایمان مشاهده با نوریقین است "، "ایمان دریایى است که دریاها را در خود فرو مى برد"، "ایمان کشف عالم غیب است که چون مَرکبى شخص مومن را به حضور قدسیان مى برد"، "ایمان نوری است که بر عقل رجحان دارد و آنچه را با عقل نمى توان درک کرد، با ایمان مى توان یافت " و سرانجام "ایمان سکون و استقرار قلب و اطمینان نفس است ". لازمه ایمان ترس از خدا، امیدواری به فضل او، اشتیاق قرب او، تعظیم ِ تعظیم کنندگان او، بى اعتنایى به بى اعتنایان به او، راضى بودن به قضای او، حذر کردن از مکر او، شکرگزاردن به نعمتهای او، توکل بر او و تسبیح یا ستایش اوست (حکیم ترمذی ، 38 بب؛ غزالى ، 4/63؛ جیلانى ، 2/89؛ نقشبندی ، 264؛ خلاصه …، 227- 228).
همه متکلمان و فیلسوفان و عارفان مسلمان که درباره حقیقت ایمان سخن گفته اند، سعى کرده اند تا ریشه ها و مبانى تعریف خود از ایمان را در قرآن کریم نشان دهند. در نظر هر یک از این گروهها بعضى از موضوعات مربوط به ایمان در قرآن که در آغاز مقاله آورده شد، عمده و مهم جلوه کرده ، و منشا تفسیرها و تاملات آنان درباره ایمان گشته است . البته عارفان تجربه های خود را نیز در تعریف ایمان وارد کرده اند.
مباحث مربوط به ایمان : پیرامون موضوع ایمان در تاریخ تفکر دینى اسلامى مباحث متعددی مطرح شده که مهم ترین آنها عبارت است از: 1. رابطه ایمان با یقین و شک ، 2. زیادت یا نقصان پذیری ایمان ، 3. تفاوت ایمان با اسلام ، 4. ارتباط ایمان با عمل صالح و گناه کبیره و گناه صغیره ، 5. ایمان و تقلید، 6. ایمان و معرفت ، 7. متعلق ایمان (خدا، پیامبران ، فرشتگان ، کتابهای نازل شده و روز واپسین یا آخرت )، 8. اثر ایمان در نجات اخروی .
ویژگى ایمان اسلامى : تعریفهای گروههای یاد شده از ایمان نشان مى دهد که در نظر آنان ایمان اسلامى "دست آوردی انسانى " است که برای شخص مومن حاصل مى شود. در فطرت ، یا عقل ، یا تواناییهای انسان برای ریاضت و تهذیب نفس این سرمایه برحسب آفرینش وجود دارد که خداوند و پیامبران و کتابهای او را بشناسد و به آنها ایمان آورد و با ایمان زندگى کند. ایمان در این مفهوم ایمان به یک "راز" نیست . ظاهراً از این جهت تفاوت اساسى میان ایمان اسلامى و ایمان مسیحى وجود دارد. ایمان مسیحى ایمان به یک "راز" است . در مسیحیت ، هم وحى یک حقیقت مافوق طبیعى است و هم ایمان ؛ و این دو حقیقت مافوق طبیعى قلمرو آشکار شدن رازگونه خداوند برای انسان از طریق عیسى مسیح (ع ) است .
ایمان در فرهنگ اسلامی و غرب
در فرهنگ مغرب زمین نسبت به ایمان دیدگاه ها و نگرش های گوناگونی وجود دارد:(1) برداشت کلاسیک، یعنی دیدگاه گزاره ای(2) این است که خداوند در فرآیند وحی یک سلسله گزاره هایی را از طریق رسول خود به بشر القا کرده است. این گزاره ها در کتاب مقدس گردآوری شده مومنان باید بدان پایبند باشند. از این رو این گزاره ها صحیح و صادق خواهند بود. ایمان در این طرز تلقی، باور به چنین گزاره هایی است. ایمان بدین معنا ماهیتی معرفتی دارد و متعلق آن سلسله ای از گزاره ها و باورهای دینی است. دیدگاه توماس آکویناس(3) و نیز تفسیر مذهب کاتولیک جدید از ایمان و نظریه تنانت(4) همین سمت و سو را دارند. تلقی دیگر از ایمان نظریه اراده گرایانه است. پاسکال(5) که قهرمان این تفسیر از ایمان است، می گوید: "ما دلیلی له یا علیه وجود خداوند نداریم در عین حال ناگزیریم میان باور به وجود او و باور به عدم او یکی را انتخاب نماییم. حال که با فقدان دلیل مواجهیم باید به دنبال جانشین باشیم. ایمان بهترین جایگزین دلیل است."(6) انسان غیر از عقل نیروی دیگری به نام دل هم دارد. داستان از این قرار است که دل و قلب غیر از آنکه مرکز احساسات و عواطف انسان است، توان نوعی استدلال را هم دارد. راه دل که تصمیم گیری و انتخاب را سهل و هموار می کند، خطر کردن از طریق نوعی شرطیه است که به "شرطیه پاسکال"(7) معروف شده است. بدین مضمون که میان وجود و عدم خدا، باید روی صورتی شرط ببندیم که خطر آن کمتر است. اگر خدا وجود داشته باشد، مومنان سود برده، ملحدان زیان خواهند دید و اگر خدا وجود نداشته باشد، مومن و ملحد هر دو زیان ندیده اند. بر این اساس باید اراده کرد و ایمان به خدا آورد. همین جاست که شعار معروف پاسکال معنا پیدا می کند: "ای فیلسوفان برای یافتن خدا بر ادله نیفزایید؛ از شهوات کم کنید." ویلیام جیمز(8) همین مسیر را ادامه داده و مباحثی را در تکمیل نظریه پاسکال بیان نموده است.(9) ایمان گروی(10) از دیگر تئوری های اخیر در زمینه ایمان است.(11) ویتگنشتاین(12) با برداشتی معتدل از ایمان گروی، به ایمان بدون تعقل قائل شد .کی یرکگور(13) با نگرشی افراطی پیشنهاد ایمان علی رغم تعقل را پیش نهاد. برای ایمان نخست باید از عقلانیت دست شست و سپس یکسره خطر کرد و ایمان آورد. از دیدگاه او ایمان و شکاکیت به خوبی با هم جمع می شوند.(14) در فرهنگ اسلامی نیز نظریات متعددی درباره ایمان ظهور کرده است. ایمان نزد اشاعره، تصدیق است. ابوالحسن اشعری،(15) باقلانی(16) و امام فخر رازی(17) با تکیه بر اینکه حقیقت ایمان تصدیق است، می گویند: "عمل در مفهوم ایمان دخالتی ندارد." معتزله با طرح مسئله ایمان در مبحث اسما و اوصاف شرعی، عمل را در معنای ایمان کاملا دخیل دانسته اند؛(18) یعنی تارک عمل، مومن نیست و وارد جرگه فسق شده است. ایمان در حقیقت مومنانه زیستن است. تفسیر متکلمان شیعه از قبیل شیخ مفید،(19) سید مرتضی، (20) علامه مجلسی(21) و علامه حلی(22) از ایمان این است که معادل معرفت است؛ ایمان چیزی جز تصدیق و معرفت نیست و محل ایمان قلب است. از آنجا که در آیات وحی، عمل بر ایمان عطف شده است، این امر نشان می دهد که عمل از متن ایمان بیرون است. این تلقی را برخی فلاسفه شیعه نظیر ملاصدرا پذیرفته اند.(23) ماهیت ایمان در قرآن معنای ویژه ای برای خود یافته است. فرهنگ وحیانی به ما می آموزد که ایمان امری اختیاری و ارادی است؛ زیرا مثلا به ایمان امر شده است و مامور به باید از مقوله امور اختیاری باشد: یا ایها الذین امنوا بالله و رسوله.(24) یا اینکه کفر ورزی را نهی کرده است: قتل الانسان ما الکفره.(25) ایمان در فرهنگ قرآنی از معرفت و علم جدا نیست بلکه همان اعتقادی است که در قلب رسوخ کرده است و آن را به تسخیر خود درآورده است. ایمان مسبوق به معرفت است و لبریز از تسلیم و خضوع در برابر حق: انما المومنون الذین امنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا(26) "و ما کان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یومن بالاخره ممن هو منها فی شک."(27) قرآن ایمانی را می ستاید که به عمل صالح آراسته باشد. ایمان، مزرعه ای است که در آن درخت عمل می روید و برگ و بار آن کردار صالح است: بشر الذین امنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات.(28) خلاصه آنکه ایمان در قرآن گرچه نفس معرفت نیست بی آن نیز حاصل شدنی نیست. بنابراین تاملات فکری و عقلانی در افزایش ایمان موثر است. از سوی دیگر ایمان بی عمل، صورت تحقق ندارد و سیرت امکان نمی پذیرد و همچون زنبور بی عسل است و عملی، عمل صالح است که پرورده و ایمان و آورده وحی باشد.(29)
ایمان در قرآن
مفهوم ایمان
در مسیحیت اولیه، ایمان مهم ترین واژه برای تبیین رابطه انسان با خدا به کار می رفت. به کارگیری آن، از آن جهت بود که این واژه به آنچه خدا، در ارتباط بشر با او، از آدمی می طلبد، اشاره می کند.
در اندیشه اسلامی، چیستی ایمان معمولاً در قالب سه نظریه ارائه می گردد. طبق نظریه اول، ایمان عبارت است از تصدیق وجود خداوند و پیامبران و امرها و نهی های خداوند که به وسیله ی پیامبران بر بشر فرود آمده و اقرار زبانی به همه ی این تصدیق های قلبی. جوهر این تصدیق و اقرار، نه علم و معرفت است و نه تصدیق منطقی. این تصدیق به معنای شهادت دادن به حقانیت واقعی آشکار شده و پذیرفتن آن واقعیت است.
در نظریه دیگر که به نظریه معتزله مشهور شده حقیقت ایمان عبارت است از "عمل به تکلیف و وظیفه". طرفداران این نظریه گفته اند که تمام ایمان عمل است. براساس این نظریه تصدیق وجود خدا و پیامبران خود یک وظیفه است و لی انسان وظیفه های دیگری دارد که به همه ی آن ها باید عمل نماید. عمل به واجبات و ترک محرمات وظیفه انسان ها است.
در نظریه سوم که بیشتر از سوی فیلسوفان متکلم اظهار شده، ایمان عبارت است از سیر نفس انسان در مراحل کمال نظری. عمل به واجبات و ترک محرکات که سیر نفس در مراحل کمال عملی است، آثار خارجی این علم و معرفت است.
آن چه در میان نظریه های سه گانه فوق مشترک است این است که اولاً ایمان یک امر به دست آوردنی است و ثانیاً حقیقت ایمان یک "حقیقت شرعی" است، یعنی خداوند است که می گوید حقیقت ایمان چیست. از آنجا که حقیقت ایمان را نمی توان با استدلال های علمی و فلسفی به دست آورد، در ادامه نظر قرآن در رابطه با ایمان را توضیح می دهیم:
ایمان در قرآن
بررسی تمام ابعاد مفهومی و شناخت مرتبطات ایمان در قرآن، تحقیقات گسترده ای نیاز دارد که در این جا تنها به توضیح مفاهیم ذیل اکتفا می کنیم:
1- اختیاری بودن ایمان: تصویر قرآن از ایمان به گونه ای است که آن را با اراده و خواست خود انسان پیوند می دهد. شواهدی که در قرآن برای این امر می توان دریافت عبارتند از:
امر به ایمان و نهی از کفر: روشن است که امر به چیزی از سوی حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و در نهایت اختیاری بودن آن چیز دارد. اگر ایمان خارج از حوزه اختیار انسان بود، درخواست انجام آن با حکمت خداوند تنافی داشت. آیات ذیل شاهد مدعا هستند:
"وَآمِنُوا بِمَا اَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ وَلا تَکُونُوا اَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلا وَاِیَّایَ فَاتَّقُونِ؛ و به آنچه نازل کردهام [قرآن] ایمان بیاورید! که نشانههای آن، با آنچه در کتابهای شماست، مطابقت دارد و نخستین کافر به آن نباشید! و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید! (و به خاطر درآمد مختصری، نشانههای قرآن و پیامبر اسلام را، که در کتب شما موجود است، پنهان نکنید!) و تنها از من (و مخالفت دستورهایم) بترسید (نه از مردم)!
"وَاِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُوْمِنُ بِمَا اُنْزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ؛ و هنگامی که به آنها گفته شود: "به آنچه خداوند نازل فرموده، ایمان بیاورید!" میگویند: "ما به چیزی ایمان میآوریم که بر خود ما نازل شده است." و به غیر آن، کافر می شوند".
نکوهش کفار و وعده عذاب به آن ها: این ذم و نکوهش نشان دهنده اختیاری بودن کفر و در نتیجه اختیاری بودن ایمان را نمایان می کند: "اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلا؛ کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگربار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید، و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد"،
"وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی اَصْحَابِ السَّعِیر؛ و میگویند: "اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم، در میان دوزخیان نبودیم ِ
استعمال افعال ارادی در خصوص کفر و ایمان: قرآن از کفر، با فعل "رغب عنه" که نوعی اعراض را می رساند، تعبیر می کند و این دلالت دارد که کفر وایمان اختیاری است:"وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ اِبْرَاهِیمَ اِلا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَاِنَّهُ فِی الآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ"
امکان ایمان آوردن بعد از طرد الهی: انسان ها حتی بعد از آن که دل های شان کفر را چونان امر طبیعی برای خود انتخاب کرده و قلب شان را به سوی شنیدن حقایق بسته و قفل کرده اند، و به همین خاطر مورد لعن و طرد الهی قرار گیرند، هم چنان می توانند ایمان آورده و هدایت یابند. البته این به اختیار خود آن هاست؛ اگرچه به گفته قرآن شمار چنین کسانی اندک است:
"وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلا مَا یُوْمِنُونَ؛ و (آنها از روی استهزا) گفتند: دلهای ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چیزی نمیفهمیم. آری، همین طور است!) خداوند آنها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته، (به همین دلیل، چیزی درک نمیکنند) و کمتر ایمان میآورند"
"فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الانْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلا یُوْمِنُونَ اِلا قَلِیلا؛ (ولی) بخاطر پیمانشکنی آنها، و انکار آیات خدا، و کشتن پیامبران بناحق، و بخاطر اینکه (از روی استهزا) میگفتند: "بر دلهای ما، پرده افکنده (شده و سخنان پیامبر را درک نمیکنیم!" رانده درگاه خدا شدند.) آری، خداوند بعلّت کفرشان، بر دلهای آنها مهر زده که جز عده کمی (که راه حق میپویند و لجاج ندارند،) ایمان نمیآورند"
البته به غیر از آیات فوق که به طور ضمنی بر اختیاری بودن ایمان دلالت داشتند، تعداد دیگری از آیات قرآن وجود دارد که به طور صریح بر اختیاری بودن ایمان دلالت دارند. مانند:"اِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَهٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ اِلَى رَبِّهِ سَبِیلا؛ این هشدار و تذکّری است، پس هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمیگزیند!"
2- رابطه ایمان و علم: ایمان در قرآن گونه ای از معرفت و علم را داراست، ولی تمام هویت آن از سنخ علم و معرفت نیست بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز می باشد. آیاتی که دلالت بر لزوم شناخت و معرفت و حتی یقین در ایمان دارند، عبارتند از:"بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا اَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ اَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ؛ ولی ظالمان بدون علم و آگاهی، از هوی و هوسهای خود پیروی کردند! پس چه کسی میتواند آنان را که خدا گمراه کرده است هدایت کند؟! و برای آنها هیچ یاوری نخواهد بود! "
این آیه ظلم و خروج از جاده ایمان را به نادانی و جهل نسبت داده و به قرینه دلالت دارد که ایمان طریقی است که پیمودن آن براساس علم و معرفت است.
"لا اِلَهَ اِلا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الاوَّلِینَ – بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ؛ هیچ معبودی جز او نیست زنده میکند و میمیراند او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست! – ولی آنها در شکند و (با حقایق) بازی میکنند"
این آیه نیز همانند آیه قبلی کسانی را که به وحدانیت خداوند ایمان ندارند، فرورفته در شک و تردید خوانده، مومنان را که به وحدانیت خداوند و این که تنها اوست که حیات و ممات انسان ها را در اختیار دارد ایمان دارند، صاحبان علم و معرفت می شناسند.
3- رابطه ایمان و عمل: در خصوص ارتباط ایمان و عمل دو مساله مورد توجه است: یکی اثبات این که عمل از اجزای مقوم ایمان نیست، و دیگر این که عمل، پیوسته و همراه ایمان حقیقی است. برای اثبات هردو مساله آیات متعددی وجود دارد که به اختصار به آن ها اشاره می کنیم:
آیاتی چون "اِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ"، "وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاهَ وَالْمُوْتُونَ الزَّکَاهَ وَالْمُوْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ اُولَئِکَ سَنُوْتِیهِمْ اَجْرًا عَظِیمًا" و "….فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الامِّیِّ الَّذِی یُوْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ"بیانگر این مطلب هستند که یا ایمان به عمل صالح عطف شده و یا از یک سو ایمان به خدا و رسول خواسته شده است و از سوی دیگر اتباع و پیروی از او؛ چنین کابرد ایمان در آیه حاکی از این مطلب است که ایمان جزء عمل نیست.
دسته ی دیگری از آیات وجود دارد که براساس آن ها، عمل به عنوان ثمره و نتیجه ایمان به حساب آمده است. این نوع آیات عبارتند از: "فَلا وَرَبِّکَ لا یُوْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا؛ به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شدهاید! ما به آنها گفتیم: "به صورت بوزینههایی طردشده درآیید!"
در این آیه خداوند به تاکید، ایمان واقعی را تسلیم محض بودن در مقابل رسول الله -که تبعیت عملی از بارزترین مصادیق آن تسلیم است- مربوط دانسته است.
ای کسانی که ایمان آوردید!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (سوره الصف آیه 2 )
اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (سوره الحشر آیه 18 )
اى کسانى که ایمان آوردهاید از [مخالفت] خدا بپرهیزید؛ و هر کس باید بنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده؛ و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مىدهید آگاه است!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُوْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ( سوره الحدید آیه 28)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براى شما نورى قرار دهد که با آن [در میان مردم و در مسیر زندگى خود] راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا اَیُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَن یَاْکُلَ لَحْمَ اَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ( سوره الحجرات آیه 12)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است؛ و هرگز [در کار دیگران] تجسّس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! [به یقین] همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى اَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى اَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا اَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْاَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْاِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ( سوره الحجرات آیه (11
اى کسانى که ایمان آوردهاید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَاٍ فَتَبَیَّنُوا اَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ( سوره الحجرات آیه ( 6
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ اَقْدَامَکُمْ – (سوره محمد آیه ( 7
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر [آیین] خدا را یارى کنید، شما را یارى مىکند و گامهایتان را استوار مىدارد.
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا ( سوره الاحزاب آیه 70)
تقواى الهى پیشه کنید و سخن حق بگویید…
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا ( سوره الاحزاب آیه 41)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را بسیار یاد کنید،
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ اَمَانَاتِکُمْ وَاَنتُمْ تَعْلَمُونَ ( سوره الانفال آیه 27)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و [نیز] در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالى که میدانید [این کار، گناه بزرگى است]
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَدْبَارَ ( سوره الانفال آیه (15
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد روبهرو شوید، به آنها پشت نکنید [و فرار ننمایید]!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ اَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ اِذَا اهْتَدَیْتُمْ اِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (سوره المائده آیه 105)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهى کسانى که گمراه شدهاند، به شما زیانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست؛ و شما را از آنچه عمل مىکردید، آگاه مىسازد.
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالاَنصَابُ وَالاَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( سوره المائده آیه 90)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعى بختآزمایى ]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَاْکُلُواْ اَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ اِلاَّ اَن تَکُونَ تِجَارَهً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ اَنفُسَکُمْ اِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیم ( سوره النساء آیه 29)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل [و از طرق نامشروع] نخورید مگر اینکه تجارتى با رضایت شما انجام گیرد. و خودکشى نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است.
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( سوره آل عمران آیه 200)
اى کسانى که ایمان آوردهاید در برابر مشکلات و هوسها، استقامت کنید! و در برابر دشمنان [نیز]، پایدار باشید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَاْکُلُواْ الرِّبَا اَضْعَافًا مُّضَاعَفَهً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (سوره آل عمران آیه 130)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! ربا [و سود پول] را چند برابر نخورید! از خدا بپرهیزید، تا رستگار شوید!
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا اَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الاَرْضِ وَلاَ تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ اِلاَّ اَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (سوره البقره آیه 267)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از قسمتهاى پاکیزه اموالى که [از طریق تجارت] به دست آوردهاید، و از آنچه از زمین براى شما خارج ساختهایم [از منابع و معادن و درختان و گیاهان]، انفاق کنید! و براى انفاق، به سراغ قسمتهاى ناپاک نروید در حالى که خود شما، [به هنگام پذیرش اموال،] حاضر نیستید آنها را بپذیرید؛ مگر از روى اغماض و کراهت! و بدانید خداوند، بىنیاز و شایسته ستایش است.
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ اَن یَاْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّهٌ وَلاَ شَفَاعَهٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سوره البقره آیه 254)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزى دادهایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است [تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید]، و نه دوستى [و رفاقتهاى مادى سودى دارد]، و نه شفاعت؛ [زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود.] و کافران، خود ستمگرند؛ [هم به خودشان ستم مىکنند، هم به دیگران].
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالاذَى کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُوْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (سوره البقره آیه ( 264
اى کسانى که ایمان آوردهاید! بخششهاى خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسى که مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مىکند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمىآورد؛ [کار او] همچون قطعه سنگى است که بر آن، [قشر نازکى از] خاک باشد؛ [و بذرهایى در آن افشانده شود؛] و رگبار باران به آن برسد، [و همه خاکها و بذرها را بشوید،] و آن را صاف [و خالى از خاک و بذر] رها کند. آنها از کارى که انجام دادهاند، چیزى به دست نمىآورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمىکند.
یَااَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ( سوره البقره آیه 208)
اى کسانى که ایمان آوردهاید همگى در صلح و آشتى درآیید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست
یَااَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ اِن کُنتُمْ اِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ( سوره البقره آیه ( 172
اى کسانى که ایمان آوردهاید از نعمتهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادهایم، بخورید و شکر خدا را بجا آورید؛ اگر او را پرستش مىکنید!
اِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا (سوره الاحزاب آیه ( 56
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستد؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم [فرمان او] باشید.
قران وسنت
معادلات ایمانی
استاد عبدالحمید البلالی
ترجمه: ستار آینه پور
مقدمه:
همچنانکه در دنیای فیزیک، ریاضیات، علوم مهندسی و سایر علوم، قوانین و معادلاتی ریاضی جهت آسان نمودن شناخت مجهول وجود دارد، یک سری قوانین ومعادلات ایمانی جهت کنترل و شناخت بسیاری از رفتارهای ایمانی وجود دارد.
مثلا در مهندسی مکانیک به مجموعه ای از قوانین و معادلات بر می خوریم مثل:
سرعت = مسافت ÷ زمان (مسافت تقسیم بر زمان)
حجم = طول × عرض × ارتفاع
نیرو = جرم × شتاب
فشار = نیرو ÷ مساحت (نیرو تقسیم بر مساحت)
آب = هیدروژن + اکسیژن
درسایر علوم مهندسی٬ ریاضی و شیمی چنین معادلاتی وجود دارد.
بسیاری از علماء پیرامون مجموعه ای از معادلات ایمانی استخراج شده از قرآن و سنت در کتاب های زهد و اخلاق٬ صحبت کرده اند. بنابراین پرداختن به آنها و تامل در برخی از آنها را مناسب دیدیم تا دعوتگران را در آسان نمودن محاسبه نفس و شناخت راه های معالجه عیب ها و رسیدن به اخلاق و خصلت هائی یاری نماید که خداوند رسیدن به آنها را تشویق نموده است٬جهت تکامل شخصیت اسلامی دعوتگر تا در الگو بودنش در اوج باشد و بتواند بر دیگران تاثیر بگذارد٬ وقتی آنها را به سوی بندگی خداوند دعوت می نماید.
عبدالحمید البلالی
اخلاص
خداوند می فرماید:
(فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا) کهف/١١٠
هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است٬ باید کار شایسته انجام دهد و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد.
قانون مورد نظر این است: عمل صالحی که خداوند فرمان داده و پیامبر بدون زیادی و نقصان به ما رسانده به علاوه اخلاص در کار بدون شرک٬ منجر به رسیدن به ثواب٬ بهشت و خوشنودی خداوند می شود.
یعنی:
عمل مطابق با کتاب و سنت + اخلاص = پاداش الهی
در اینجا اخلاص یکی از دو شرط پذیرش عمل می باشد و بدون آن، آن عمل پذیرفته نمی شود.
استاد وهبهالزحیلی در تفسیر خود از این آیه می فرماید:
(هرکس که به دیدار پروردگار خود باور و به پاداش خداوند بر انجام اطاعت امید داشته باشد٬ باید با انجام کارهای نیکو به خدای خود نزدیک شود و عبادت و بندگی خود را برای خداوند خالص نماید و دربندگیش برای خداوند از شریک قراردادن یکی از آفریده ها برای خداوند پرهیز نماید خواه آن شریک آشکار باشد از قبیل بت ها یا پنهان باشد از قبیل انجام دادن کاری به خاطر ریاء٬ وجاهت یا شهرت. ریاء همان شرک اصغر می باشد که در حدیثی که امام احمد به روایت از محمودبن لبید نقل کرده است٬ به آن اشاره شده است:(پیامبر(ص) فرمودند: چیزی که بیشتر از هر چیز از آن بر شما می ترسم، شرک اصغر یعنی ریاء می باشد. خداوند در روز قیامت هنگامی که به پاداش اعمال مردم می پردازد، می فرماید: بروید به سوی کسانی که برایشان تملق و ریاء می کردید. پس ببینید پاداشی نزد آنها می یابید.)
انسان مخلص را همواره در حالت ترس از عدم پذیرش اعمال از طرف خداوند می بینید؛ چون می ترسد در آنچه انجام داده نوعی ریاء یا توقع شهرت باشد. درحالیکه منافق را همواره در حالت اطمینان از آنچه انجام داده٬ می بیند.
مردی به حذیفه فرمود:(می ترسم دچار نفاق شده باشم). حذیفه فرمود:(اگرمنافق بودی نمی ترسیدی).
در طول روز نیکی کن، تو را برای شب کفایت می کند.
یکی از شاخه های این قانون، نکته ای است که زاهد ابوسلیمان دارانی به آن اشاره می نماید:
(کسی که در روزش نیکی کند، برای شب او را کفایت کند و کسی که در شب نیکی کند، برای روزش او را کفایت کند و کسی که در رهاکردن شهوتی صادق باشد، خداوند آن را از دل او خواهد زدود. و خداوند بزرگوارتر از آن است که دلی را عذاب دهد که به خاطر او شهوتی را ترک نموده است)
پس هرکس کاری را در روز به نیکی و زیبائی انجام دهد و آن را برای خداوند خالص نماید٬خداوند او را از شرهای شب و نیازهای شب کفایت و بی نیاز می نماید؛ و کسی که کاری را به نیکی و زیبائی در شب انجام دهد و قصد نزدیک شدن به خداوند را داشته باشد٬در خلوت خود٬ به دور از شبهه ریاء آن را انجام دهد٬ نتیجه اش آن خواهد بود که خداوند در طول روز او را کفایت کند و به کسی نیازی نداشته باشد و هیچ کاستی و کمی نخواهد داشت.
و کسی که شهوتی را ترک نماید علی رغم فراهم بودن زمینه های مساعد برای ارتکاب آن و تنها بگوید: از خدا می ترسم. و در ترک نمودن آن صادق باشد و ترس از نظارت بشری در میان نباشد٬نتیجه آن خواهد بود که خداوند او را عذاب نخواهد داد.
رسوائی انسان چه زمانی خواهد بود؟
از شاخه های دیگر این قانون این است: هرگاه مقصد انسان در کارش رضایت خداوند باشد٬ به انجام آن کار توفیق خواهد یافت و بیشتر از آنچه انتظار داشت یا برنامه ریزی کرده بود٬ خداوند در کارش گشایش ایجاد خواهد کرد و هرکس که بخواهد با انگشت(به عنوان شهرت و سرشناسی) به او اشاره شود٬ در مقابل دیگران برجسته و نمایان شود٬ صفات برجسته و نیک تدبیری خود را به آنها بنمایاند یا مقصدش هر چیز دیگری غیر از رضایت خداوند باشد٬خداوند او را رسوا خواهد کرد٬ ضعفش را به دیگران می نمایاند و او را راه درست توفیق نخواهد داد و در مسیرش بر زمین خواهد افتاد و در نتیجه به اهداف مورد نظرش دست نخواهد یافت. این مطلب -بویژه- در زمینه آموزش علم و در موعظه کردن بسیار واضح و روشن می باشد.
بنابراین هرکس که می خواهد عمق علم٬ زیبائی عبادت یا توانائی و مهارت خود در تاثیرگذاری بر دیگران را به مردم نشان دهد٬خداوند کاری می کند که عبادات را فراموش کند٬ استدلال هایش آشفته و درهم شود و در کاری که توانائی و مهارت داشتته دستپاچه و گرفتار شود. و کسی که حرفش کمک به دین خدا٬ راهنمائی دیگران و ادای حق خداوند بلند مرتبه باشد٬ در حالیکه حمایت از دین خدا و دلسوزی به حال گناهکاران او را وادار به حرکت نماید٬ خداوند درهایی از دانش را بر او خواهد گشود که از آنها شگفت زده خواهد شد٬ از توفیق و پایداری درهایی را بر او خواهد گشود که هرگز به ذهن و خاطرش نمی رسید٬ دانشی را که فراموش کرده بود٬ به او یادآوری خواهد کرد و سخنانی بر زبانش جاری خواهد کرد که هرگز توقع آن را نداشته است و همه اینها از برکات اخلاص برای خداوند است.
امام ابویوسف٬ یار و شاگرد امام ابوحنیفه٬ این احساس را برای ما بازگو می کند و درستی این قانون را برای ما تاکید می نماید٬ هنگامی که می فرماید:(هدف شما از علم و دانشتان٬ رضایت خداوند باشد؛ زیرا من در هیچ مجلسی به قصد تواضع و فروتنی ننشسته ام٬ از آن مجلس برنخواسته ام مگر اینکه بر آنها برتری یافته ام و هیچگاه در مجلسی به قصد برتری ننشسته ام٬ از آن مجلس برنخواسته ام مگر اینکه رسوا شده ام).
از این مطالب، چهار معادله پُربها در اخلاص می توانیم، استخراج نمائیم:
الف: کسی که هدفش از کاری رضایت خداوند باشد = خداوند او را موفق خواهد کرد و درهای بسته را بر او خواهد گشود.
ب: کسی که هدفش از کاری رضایت کسی غیر از خداوند باشد = خداوند او را خوار خواهد کرد و کار را بر او دشوار خواهد کرد.
ج: کسی که هدفش از علم، رضایت خداوند باشد = خداوند درهای علم را بر او خواهد گشود، زبانش را بر حق استوار خواهد ساخت و استدلالش را محکم می نماید.
د: کسی که هدفش از علم، رضایت کسی غیر از خداوند باشد = خداوند علم را از حافظه اش پاک می کند، او را رسوا خواهد کرد و استدلالش را ضعیف خواهد کرد.
نقش ایمان در زندگی
تاکنون پژوهش های بسیاری در خصوص ارتباط میان ایمان و رضایت از زندگی انجام شده است . نتیجه این پژوهش ها در کشورهای مختلف و حتی در کشورهای غربی ، نشان دهنده این است که بین بالا بودن ایمان ، ورضایت از زندگی ، ارتباط مستقیم وجود دارد . زندگی هر انسانی ، متناسب با وضعیت اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی او همراه با مشکلاتی است . یکی از نقش هایی که ایمان و اعتقاد در مسیر زندگی دارد ، تاثیر آن در حفظ و افزایش سلامت روانی است . با یک تعریف کلی ، افرادی دارای سلامت روانی هستند که دست کم 2 ویژگی داشته باشند :
1 – از زندگی خود راضی باشند .
2 – دیگران از رفتار و اندیشه آنها احساس رضایت کنند . همچنین سلامت روانی لازم است دست کم در 3 زمینه مشهود باشد :
1. شغل فرد
2. ارتباطات اجتماعی
3. ارتباط با خانواده .
با توجه به نکاتی که در خصوص سلامت روانی ذکر شد ، لازم است اضافه شود که ایمان با توجه به تاثیرات متنوع و گسترده ای که بر ذهن انسان دارد ، می تواند موجب پدید آمدن این صفات شود : صبوری ، احترام به دیگران ، هدف مندی ، پرهیز از خشونت ، حمایت از همسر و فرزندان ، پرهیز از بدگویی و غیبت ، وجدان کاری ، مسئولیت پذیری ، امید به آینده و جلوگیری از افسردگی ، اضطراب و دلهره . مهمترین علت اهمیت ایمان ، این است که فرد با ایمان همواره پروردگار را حامی خود می داند . پروردگاری که نیرومندترین ، مهربان ترین و بخشنده ترین پشتوانه است . افرادی که چین احساسی دارند ، هیچ گاه خود را در بن بست نمی بینند . آنها همیشه امیدوارند و این موجب آرامش آنهاست . انسان های با ایمان ، نزدیکی خود به خالق هستی را مشروط به رعایت اخلاقیات و حفظ حقوق دیگران می دانند و اعتقاد دارند که برای رسیدن به هدف باید اندیشید ، برنامه ریزی کرد و تلاش نمود . انسان هایی که چنین ویژگی هایی دارند ، همواره محبوب دیگران هستند ؛ جمع شرایط مذکور ، توان و اعتماد به نفسی واقعی به انسان های با ایمان می دهد که بتوانند در مواجهه با مشکلات زندگی با موفقیت عمل کنند . ایمان و اعتقاد ، بزرگترین سرمایه ای است که خداوند به بندگان خود اعطا کرده ، پس بکوشیم این سرمایه پر ارزش را حفظ کنیم و آن را افزایش دهیم . برای رسیدن به این هدف ، حتماً به نکات زیر عمل کنید :
1 – با رعایت حقوق دیگران ، خود را به پروردگار نزدیک کنید .
2 – هدف مند باشید و برای رسیدن به آن ، از برنامه ریزی و تلاش غافل نشوید . مطمئن باشید خداوند بهترین حامی شما خواهد بود .
3 – همواره از خداوند کمک بخواهید . او قوی ترین و آگاه ترین دوست شماست .
معنی ایمان
" " قل هو الرحمن "" او همان خدای رحمان است "امنا به" ما به او ایمان آوردهایم، ما به او آرامش پیدا کردهایم، ما به او پناه بردهایم. اصلا کلمه " امن " از همان معنای باب افعالی است که درواقع به معنی " صار " است، یعنی " صار ذا امن ". وقتی که شخص به یک حقیقتی به معنی واقعی ایمان پیدا میکند ( بالخصوص در مورد خدا، شاید در مورد غیرخدا این کلمه صادق نباشد، یعنی ایمان به معنی واقعی جز به خدا یا آنچه مربوط به خداست که آن هم به ایمان به خدا برمیگردد صادق نباشد ) امنیت مییابد: آن چیزی که تصدیق به آن به انسان امنیت میدهد. مومن یعنی کسی که صار ذا امن. " مومن " به خدا اگر گفته میشود یعنی امن دهنده، و به انسان وقتی گفته میشود یعنی امنگیرنده. " هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر "( حشر / 23 ). او مومن است ( باب افعال است ) به معنای معطی امنیت. انسان مومن بالله است، " ای صار ذا امن بالله " به وسیله خدا به امن و آرامش میرسد، چون خدا یگانه تکیهگاهی است که انسان میتواند داشته باشد، با داشتن او به امنیت مطلق میرسد و با نداشتن او به هر چه اعتماد کند پایهاش متزلزل است.
"و علیه توکلنا ". اینجا مفسرین که از کشاف هم شروع شده است گفتهاند چرا فرموده: " امنا به و علیه توکلنا ". در اولی فعل را بر جار و مجرور مقدم داشته است و در دومی جار و مجرور را بر فعل. در زبان عربی حالت طبیعی این است که فعل باید بر متعلقات خودش تقدم داشته باشد، مثلا " ا منا به " حالت طبیعی است ولی " به امنا " حالت غیرطبیعی است که این حالت غیرطبیعی به دلیل خاص باید آورده شود. "" توکلت علی الله "" حالت طبیعی است، یعنی توکل کردم بر خدا، اما " علی الله توکلت " حالت غیرطبیعی است که به دلیل خاص اینطور میآورند، آنگاه معنایش این میشود: تنها بر خدا اعتماد میکنم ( تقدیم ما هو حقه التاخیر یفید الحصر، یعنی چیزی که حقش این است که موخر داشته شود اگر آن را جلو بیندازی معلوم میشود روی آن تکیه داری و آن تکیه انحصار است ). اگر بگوییم: " نستعین یا الله " یعنی از تو کمک میجوییم. اما ایاک نستعین ( ایاک مقدم شده با اینکه باید موخر باشد ) یعنی تنها از تو کمک میجوییم.
پاسخ به یک سوال
حال چرا نفرمود: به امنا ( تنها به او ایمان آوردهایم ) و علیه توکلنا و تنها به او تکیه کردهایم؟ آنچه به نظر من رسیده این است: چون در موضوع ایمان چیز دیگری نیست که لایق این باشد که لفظ " ایمان " در مورد آن به کار رود و حتی در عرف گفته شود ما به این ایمان آوردهایم نه به آن ، یعنی همان " امنا به " کار " به امنا " را میکند، لزومی ندارد به را مقدم بداریم. اما در توکل "اینطور نیست." توکل یعنی اعتماد کردن. در اعتماد کردنهاست که انسانها، حتی انسانهایی که به خدا ایمان دارند، باید به یک مرحله کمالی برسند که توکلشان فقط بر خدا باشد. این است که در اینجا احتیاج است که این عنایت حتما بشود: " " و علیه توکلنا " تنها و تنها به خدا توکل و اعتماد داریم، یعنی وسائل، اسباب، مقدمات، پول، قدرت، عده، عده، هیچ به اینها تکیه نداریم، تکیهمان فقط و فقط به خداست. " " فستعلمون من هو فی ضلال مبین "" در آینده خواهید دانست آن که در گمراهی آشکار است کیست
—————
————————————————————
—————
————————————————————