تارا فایل

دستاوردهای ازدواج های پیامبر


مقدمه
سپاس و ستایش سزاوار خداوندی است که تمام جهان و از جمله انسان را آفرید و زن و مرد را زوج یکدیگر قرار داد و زن را موجب آرامش مرد ، و خانه یا محل زندگی را آرامشگاه آنان قرار داد .
درود بر پیامبرانش که هر یک برای هدایت و راهنمایی بشر کوشیدند ؛ به ویژه خاتم آنان که از هر جهت آدمیان را به سر منزل هدایت رهنمون ساخت ؛ گفتار و رفتنارش همه ادب بودو هدفش بر انگیختن و به حد نهایت رساندن مکارم اخلاق ؛ (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ) .
سلام بر اهل بیت او که بهترین شاگردان و درس آموختگان مکتب او هستند و اخلاق نیکوی پیامبر (ص) را سرمشق زندگی خود قرار دادند ، تا نشان دهند اخلاق و روش پیامبر اکرم (ص) قابل پیروی است و الگوی کاملی است که باید از آن درس زندگی اموخت : ( لکم فی رسول الله اسوه حسنه )

1- نخستین ازدواج
اولین همسری که پیامبر اکرم انتخاب کرد، خدیجه دختر خویلد بود. پیامبر(ص) در سن 25 سالگی با زنی چهل ساله و بیوه دو شوهر که از آنان فرزندانی داشت ،ازدواج کرد و از او صاحب شش فرزند شد.
پیامبر اکرم(ص) تا سن 52 سالگی که حضرت خدیجه فوت کرد، همسر دیگری اختیار نکرد و پانزده سال قبل از رسالت و دوازده سال بعد از رسالت را تنها با او بسر برد. وی بهترین زن پیامبر(ص) بود
اگر اموری نظیر شهوت ران بودن پیامبر اکرم(ص) که مغرضان یا ناآگاهان زمان ما مطرح می کنند ، وجود داشت، او به جای حضرت خدیجه که بیوه زنی دو شوهر کرده بود، با یک دختر ازدواج می کرد و یا در کنار او، همسران دیگری انتخاب می کرد، یا حداقل کلمه شهوانی بین او و خدیجه(س) رد و بدل می شد.
بله، د رآن زمان، پیامبر اکرم وقت زیادی از عمر خود را در غار حرا و به چله نشینی می گذراند و قبل از رسالت ، علاوه بر جوان بودن، وقت بیشتری داشت تا ازدواج های مجدد انجام دهد و حتی بعد از چهل سالگی که کوشش حضرت به تبلیغ رسالت معطوف بود، باز در مکه هنوز حکومت و جنگ و صلح و روابط تجاری و اقتصادی و نزاع های انصار و مهاجران و بسیاری مسایل دیگر مطرح نبود. بنابراین، راحت تر می توانست همسرهای متعدد انتخاب کند.
از نظر مادی نیز برای ازدواج های دیگر در مضیقه نبود ، زیرا سابقه، طایفه و کرامت او نشان می دهد که او هیچ مشکلی در راه ازدواج مجدد نداشته است و حضرت خدیجه نیز کاملاً تسلیم او بوده و مشکلی ایجاد نمی کرده است.
بنابراین مسایل مادی و شهوانی ، آنگونه که امروزه برای مردان ازدواج مجدد کننده مطرح است، اساساً برای آن حضرت مطرح نبوده است.
پس از فوت خدیجه، حضرت(ص) تا آخر عمر ، پیوسته به یاد خدیجه بود و او را هنگام شنیدن نام یا با یادآوری خاطره ای از او تکریم می کرد. پس از خدیجه(س) پیامبر اکرم(ص) باید همسری انتخاب می کرد تا هم از طرفی همسر وی باشد و هم زن خانه و هم مادر ویا هم نفسی برای فاطمه زهرا. ولی بعید بود کسی بتواند تمامی این وظایف را انجام دهد و از طرفی مشاوری امین و یاور رسالت پیامبر اکرم(ص) باشد. افزون بر اینها ، مایل دیگری پیش آمد که ایجاب می کرد حضرت، ازدواج های متعددی داشته باشد که در ادامه روشن خواهد شد.
خدیجه (س) از زبان عایشه
آری، یافتن جایگزین برای خدیجه بسیار مشکل بود، زنی که عایشه او را این گونه وصف می کند:
هرگاه پیامبر می خواست از خانه خارج شود، به یاد خدیجه می افتاد و او را به نیکویی یاد می کرد . روزی از ایام، حسادتم تحریک شد و گفتم :"آیا او غیر از زنی پیر ، چیز دیگری هم بود؟ خداوند به جای او بهترش را نصیبت کرده است ." پیامبر غضبناک شد ، به طوری که موهای جلوی سرش از شدت غضب می لرزید و گفت:"نه ، به خدا سوگند ! بهتر از او را به من نداد. او به من ایمان آورد ، در حالی که مردم کفر ورزیدند. مرا تصدیق کرد، در حالی که مردم تکذیبم کردند. با مال خودش مرا یاری و همراهی کرد، در حالی که مردم محرومم کردند و خداند از او فرزندهایی روزی من کرده، در حالی که مرا از فرزندان زنان دیگر محروم کرد."
عایشه می گوید: عهد کردم دیگر هیچ گاه از خدیجه به بدی یاد نکنم.
ازدواج با عایشه و سوده
به هر حال ، پیامبر اکرم(ص) در سال وفات خدیجه یا سال بعد با عایشه و سوده ازدواج کرد . خوله این دو نفر را پیشنهاد داد و خودش نیز به خواستگاری رفت. عایشه در آن زمان شش ساله و سوده زنی بیوه بود.
اگر عایشه از همان زمان عقد ازدواج ـ که در مکه صورت پذیرفت ـ به خانه پیامبر اکرم(ص) راه یافته و در خانه ایشان سکنی گزیده باشد ، با توجه به اینکه پیامبر اکرم(ص) مراسم عروسی را با او در مدینه انجام داد، او دو یا سه سال در خانه پیامبر بود، بدون اینکه پیامبر بتواند از او بهره زناشویی برد. بنابراین مسایل دیگری غیر از شهوت ، مطرح بوده است.
نکته هایی درباره ازدواج با عایشه
1. پیامبر (ص) تنها یک دختر را به ازدواج در آورد و آن عایشه بود. حضرت در آن هنگام بالای پنجاه سال سن داشت و عایشه حدوداً شش ساله بود.
2. مراسم عروسی در مدینه و پس از نه ساله شدن عایشه انجام شد. بنابراین عایشه سه سال در عقد پیامبر بود. در آن زمان دخترهای بالغ و زن های بیوه جوان نیز وجود داشتند . پس اگر ازدواج با عایشه به انگیزه زناشویی بوده باشد ، باید حضرت با یکی از آنان ازدواج می کرد تا لازم نباشد سه سال صبر کند تا عایشه بالغ شود.
از این رو ، می توان گفت که هدف ، اموری مانند نزدیکی و پیوند با قبیله تمیم ، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بیشتر او به اسلام یا اموری نظیر یافتن دوست و همراهی برای فاطمه (س) بوده است.

4- ازدواج با حفصه، دختر عمر
همسر دیگری که رسول الله برگزید ، حفصه دختر عمر بن خطاب بود. وی از زنانی بود که به مدینه هجرت کرد و همسر خنیس بن حدافه سهمی ، از مجاهدان بدر بود. چنان که گفته اند پس از وفات شوهر حفصه ، عمر به ابوبکر پیشنهاد کرد او را به همسری بپذیرد، ولی او قبول نکرد و عمر غضبناک شد. بعد از وفات رقیه ـ همسر عثمان و دختر پیامبرـ عمر ، حفصه را به عثمان پیشنهاد کرد ، او نیز قبول نکرد و عمر زبان شکایت نزد رسول الله (ص) گشود.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: " کسی که بهتر از عثمان است ، با حفصه ازدواج می کند و عثمان با همسری بهتر از حفصه ازدواج می کند." سپس پیامبر (ص) او را از پدرش خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد. این ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.

5- ازدواج با ام سلمه
همسر دیگر رسول الله (ص) ام سلمه بود که اسمش هند و قبل از رسول اکرم همسر اباسلمه بود و برای او چهار فرزند به نامهای سلمه ، عمر، درّه و زینب به دنیا آورد . او از زنانی بود که به حبشه و مدینه هجرت کرد.
پس از فوت ابی سلمه ابوبکر از او خواستگاری کرد، ولی وی قبول نکرد. پیامبر اکرم (ص) عمر را فرستاد تا او را برای حضرت خواستگاری کند. ام سلمه گفت : " من زنی غیرتی هستم (نمی توانم همسران دیگر را تحمل کنم) دارای پسر هستم و هیچ یک از سرپرستان من در مدینه حاضر نیست تا اجازه دهد."
عمر به رسول الله(ص) خبر داد، حضرت فرمود به او بگو :"راجع به غیرت (حسادت )تو دعا می کنم از بین برود. پسر دار بودنت مشکلی ندارد و از آن ناحیه تامین می شوی. نبودن اولیائت اشکالی ندارد ،چون هیچ کدام از چنین امری کراهت ندارند و آن را ناپسند نمی شمارند."
ام سلمه به فرزندش گفت :"بلند شو و مرا به ازدواج پیامبر درآور."
پرسش : چرا ابوبکر پیشنهاد عمر را برای ازدواج با حفصه قبول نکرد،ولی به خواستگاری ام سلمه رفت؟
پاسخ: شاید ابوبکر از اخلاق تند حفصه خبر داشت،زیرا وی اخلاقی خشن داشت که از پدر به ارث برده بود وبه همین جهت ابوبکر به ازدواج با او تمایل نداشت.اما ام سلمه زنی مودب و با اخلاق بود که علاوه بر داستان شنیدنی هجرتش به مدینه ،همین کلمات رد و بدل شده بین او و رسول خدا،اخلاقیات او را آشکار می سازد.
روحیات ام سلمه
الف : خودش به عیب خود اعتراف کرد و گفت : " من غیرت (حسادت) دارم و نمی توانم زنان دیگر را تحمل کنم " و رسول اکرم (ص) نیز فرمود :" دعا می کنم این حالت از بین برود."
اما چرا برای زنان دیگر چنین دعایی نکرد و تنها ام سلمه مشمول این دعا شد؟
شاید پیامبر به این خاطر چنین دعایی کرد که ام سلمه عیب خود را شناخت و به فکر اصلاح آن افتاد. هر کس عیب خود را فهمید و به فکر اصلاح آن افتاد، کوشش می کند و مقدمات آن را فراهم می نماید. اگر دعای رسول الله (ص) نیز ضمیمه شود ، آن صفت پلید از زندگی وی رخت بر می بندد، اما کسی که هنوز معیوب بودن خود را نمی داند و بر عیب خود اصرار می ورزد ، چگونه دعای پیامبر آن را برطرف سازد!
ب : جملات دیگری که ام سلمه گفت ، نشان آن است که نمی خواست بارش به دوش دیگران باشد و مزاحم دیگران شود، لذا بچه دار بودن خود را عذری می دانست که به نظرش مانع ازدواج بود. اگر به داستان هجرتش به مدینه بنگریم ، روشن می شود که تا چه حد از مزاحمت برای دیگران گریزان بود. خود، آن واقعه را این گونه بیان می کند :
وقتی خواستیم هجرت کنیم ، ابوسلمه مرا و فرزندم را بر شتری سوار کرد و افسار آن را به دست گرفت،اما طایفه من (بنی مغیره) آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند : " تو خود می توانی بروی، ولی اجازه نمی دهیم فردی از افراد طایفه ما را به همراه ببری." طایفه شوهرم (بنی عبد الاسد) وقتی وضع را چنین دیدند ، آمدند و بچه ام را به زور گرفتند و بردند و گفتند:" نمی گذاریم فرزند ما نزد بنی مغیره بماند ." به هر حال ، آنان مرا منع کردند و بین من و شوهر و فرزندم جدایی افتاد . شوهرم به مدینه رفت. هر روز صبح خارج می شدم و در ابطح می نشستم و می گریستم، و یک سال گذشت تا یکی از پسرعموهایم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبیله ام گفت :" چرا این زن مسکین را رها نمی کنید ؟ چرا بین او و شوهرش و فرزندش جدایی افکنده اید ؟" آنان مرا رها کردند و گفتند :" اگر خواستی به شوهرت ملحق شو" طایفه بنی عبدالاسد نیز بچه ام را دادند و و شترم را سوار شدم و بچه ام را در دانم گذاشتم . سپس به سوی مدینه خارج شدم . هیچ کس را همراه نداشتم . وقتی به تنعیم ( محله ای نزدیک شهر مکه ) رسیدم ، " عثمان بن ابی طلحه " را دیدم ، گفت : " کجا می روی ؟ " گفتم : " به سوی شوهرم در مدینه . " گفت :" کسی با تو هست ؟ " گفتم : " نه ، سوگند به خدا ! غیر از خدا و فرزندم کسی با من نیست ، " گفت : " به خدا سوگند ! رهایت نمی کنم . " افسار شترم را گرفت و شتر را می کشید تا مرا به مدینه رساند . سوگند به خدا ! کریم تر از او در بین عرب ندیدم . هرگاه به منزلی می رسیدم ، شتر را می خواباند و خودش زیر سایه درختی می رفت تا وقت سفر می رسید … تا مرا به قبا رساند ، گفت : " شوهرت در اینجا است " و سپس خود به سوی مکه برگشت .
روشن است که چرا او تنها با فرزندش تصمیم دارد راه طولانی چند روزه را بدون همراه بپیماید . او دوستدار شوهر خود و علاقه مند و علاقه مند به اسلام بود . او دارای اراده ای محکم و عزمی راسخ بود و در عین حال نمی خواست کسی را به زحمت اندازد . امثال این ویژگیهاست که او را در بین زنان ممتا می کند ، تا ابوبکر برای خواستگاری او برود و یا خود وی در پیشگاه پیامبر اکرم آن عذرها را بیاورد .
به هر حال ، ام سلمه ویژگیهای خاصی داشت که سزاوار بود همسر رسول الله شود و در بیت نبوت وارد گردد . اگر بکاتی که در خانه پیامبر داشته و وصایایی که نزد او گذاشته شده ، چه از ناحیه پیامبر و چه از سوی امام حسین و علامت هایی که برای کشته شدن حضرت ابا عبدالله الحسین نزد او گذاشته و نیز نزول آیه تطهیر در بیت او نصیحت هایی را که به عایشه کرده ، جمع آوری شود ، معلوم می گردد او باید به بیت نبوی راه می یافت ، تا همه این برکات از او حاصل شود .
افزونبر اینها ، او دارای چهار فرزند یتیم بوده که پیامبر به عنوان رهبر امت اسلامی باید برای تغذیه و امنیت و سرپرستی آنها فکری می کرد .
وی وارد خانه نبی اکرم شد ، ولی علی رغم این که خود را غیور و حسود می دانست ، دیگران بودند که بر او غیرت ورزیدند و او را مسخره کردند ، تا آیه " یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسی ان یکن خیراً منهن " آنا را از مسخره کردن باز داشت و با اشاره گفت " ام سله از آنا بهتر است " و در آخر آیه با صراحت بیشتری القاب ناپسندی را که برای ام سله به کار می بردند ، فسوق نامید تا شاید دیگر چنین القاب بدی را برای او بکار نیرند .

6. ازدواج با ام حبیه
یکی از همسران رسول الله ام حبیه دختر ابوسفیان است .که نامش رمله بود او همسر عبید الله بن جحش بود . هر دو در مکه مسلمان شدند و در اثر فشار مشرکان و آزار و اذیت آنا با گروهی از مسلمانان به حبشه هجرت کردند . در آنجا دارای فرزندی به نام حبیه شدند ،که کنیه ام حبیبه از همین فرزند گرفته شده است . در حبشه عبید الله مسیحیت را برگزید و نصرانی شد و در همان جا از دنیا رفت .
ام حبیبه بدون همسر در کشوری غریب باقی ماند و روحیه وی در اثر این دو حادثه تضعیف شد : شوهرش مسیحی شده و فوت کرده است و خود در غربت زندگی می کند .
پیامبر اکرم مصلحت دید او را به ازدواج خود در آورد تا به گونه ای روحیه او را تقویت کند . از این رو ، به نجاشی نامه ای نوشت و از او خواست ام حبیبه را برای ایشان خواستگاری کند ، و او چنین کرد . آن قدر ام حبیبه از این خبر خوشحال شد که تمامی این النگوهای خود را به غلامی که این خبر مسرت بخش را به وی داد بخشید .
پیامبر با زنی ازدواج کرد که نه او را می توانست ببیند و نه در شهر او بود و دنه رسیدن به وی برای ایشان ممکن بود . حال ، با این اوصاف ، معلوم نیست چرا افرادی دانسته یا ندانسته ، پیامبر را نظیر برخی افراد منحرف ، شهرت ران ، به حساب می آورند .

7. ازدواج با زینب دختر جحش
او خواهر عبدالله جهش و دختر عمه پیامبر اکرم است که از سابقان در اسلام بود . پیامبر او را به ازدواج زید فرزند حارثه در آورد . او مدتی نزد زید – که غلامی بود که پیامبر او را آزاد کرده و سپس به فرزندی پذیرفته بود – ماند ، اما به خاطر اختلاف های سلیقه ای و قبیله ای و شخصیتی نتوانستند زندگی را ادامه دهند و زید وی را اطلاق داد .
وقتی که عده زینب تمام شد ، پیامبر اکرم زید را فرستاد تا او را برای آن حضرت خواستگاری کند . زینب گفت : " تصمیمی نمی گیرم ، تا خدایم فرمان دهد ." به نمازخانه خود رفت و به عبادت پرداخت تا آیه قرآن نازل شد " فلما قضی زید منها و طراَ زوجنا کها" ؛ " وقتی زید بهره خود را از او بر گرفت ، ما وی را به ازدواج تو در آوردیم . "
به همین جهت ، رسول الله بدون اذن بر او وارد شد و وی بر سایر زنان افتخار می کرد که خداوند او را به ازدواج پیامبر در آورده است .
پیامبر در این ازدواج با نان و گوشت ولیمه داد .
زینب از زنان نیکو کار و بخشنده بود . به برکت او ، ازدواج با همسر پسرخوانده جایز شد و سنت جاهلی شکست و آیه حجاب نازل شد .
درباره زینب و ازدواج پیامبر با او و زمینه های قبلی آن بحث های گوناگونی مطرح شد که برای پاسخ به برخی پرسشها ، آیه 37 سوره احزاب را توضیح می دهیم :
" و اذ تقول للذی انعم الله علیه و انعمت علیه امسک علیک زوجک و اتق الله و تخفی فی نفسک ما الله مبدیه و تخشی الناس و الله احق ان تخشاه فلما قضی زید منها و طراً زوجناکها لکی یکون علی المومنین حرج فی ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهن و طراً و کان امر الله مفعولاً "
و یاد آور هنگامی که می گویی به آن کس که خدا به او نعمت داده است و تو به نعمت داده ای ، همسرت را برای خودت نگهدار و از خدا بترس . و در نفس خود چیزی را مخفی می کنی که خداوند ظاهر کننده آن است و از مردم می ترسی ، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی . هنگامی که زید از او خواسته و آرزویش را برآرود ، ما را به ازدواج تو در آوردیم ، تا برای مومنان ، ازدواج با همسران فرزند خوانده هایشان وقتی که آنا به کامیابی خود پایان دادند سختی نداشته باشد ، و امر و فرمان خدا انجام شده است .
از این آیه نکته های زیر استفاده می شود :
1. ازدواج بین پیامبر و زینب را خداوند بر قرار کرده و تصمیم خداوند بر آن بوده است .
2. هدف از این ازدواج شکستن رسم غلط حرمت ازدواج با همسر فرزند خوانده ، پس از طلاق او از سوی فرزند خوانده ، بود .
3. پیامبر از مساله ای خوف داشت که خداوند به او فرماید که ترسی ندارد و باید فرمان و خواست خداوند متعال مبنی بر ازدواج با زینب صورت پذیرد .
4. زید کامیابی خود را از زینب به پایان رسانده و دیگر نمی خواست از او کامیاب شود.
5. پیامبر چیزی را در درون خود مخفی می کرد که خداوند خواستار علنی شدن آن بود .

8. ازدواج با جویریه
در غزوه بنی المصطلق ، جویریه دختر حارث – رییس قبیله بنی المصطلق – همراه با عده ای از زنان و مردان اسر شد . جویریه در تقسیم غنایم ،سهم ثابت بن قیس شد . جویریه به مولای خود عقد کتابت نوشت ؛ یعنی قرار دادی نوشت که در قبال پرداخت مقدار معینی از پول ازاد شود .
او برای تهیه پول نزد پیامبر آمد و گفت : " من جویریه ، دختر حارث ، رئیس قبیله بنی المصطلق هستم . بلاها و مصایبی که به من رسیده ، بر شما مخفی نیست . من عقد مکاتبه برای آزادی خود نوشته ام " . سپس سر خود را از خجالت پایین انداخت و بغض گلویش را گرفت و با صدایی حزین گفت : " مرا برای تهیه پول یاری کن ! "
پیامبر اکرم فرمود : " یا بهتر و بالاتر از کمک برای تهیه پول ؟ " سپس پیامبر اکرم ادامه داد : " آیا حاضری آن مقداری را که با ارباب خود مکاتبه کرده ای ، بپردازم و تو را به ازدواج خود در آورم ؟ " جویریه گفت : " بله ، حاضرم " و رسول اکرم چنین کرد.
وقتی خبر به مسلمانان رسید گفتند :پیامبر ، داماد این قبیله شد ؛ پس در واقع ما خویشان رسول الله را به اسارت نزد خود گرفته ایم ، عجب کار بدی است !! سپس هرچه اسیر از قبیله بنی المصطلق نزد آنان بود ، آزاد کردند و به این ترتیب ، حدود صد اسیر آزاد شد .
نمی دانم انسانهای منتقد و گاهی معترض ، زنی با برکت تر از جویریه برای قبیله خود سراغ دارند ؟!
همانگونه که روشن شد ازدواج پیامبر با جویریه ، آزادی اسرای بنی المصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبیله را به همراه داشت . شایان ذکر است که جویریه قبل از پیامبر ، همسر پسر عموی خود ( ابن ذی الشفر ) بود . او از رسول الله صاحب فرزند نشد .
بله ، زن پاک و مودبی چون جویریه ، با آن ادب و تانت و آزادی خواهی سزاوار هر خانه ای نیست و چه بهتر که در خانه پیامبر اکرم آداب اسلامی بیاموزد .

9. ازدواج با صفیه
یکی دیگر از همسران پیامبر اکرم صفیه ، دختر حیی بن اخطب بود ، که در غزوه خیبر به اسارت مسلمانان در آمد . بلال پس از فتح خیبر ، صفیه و دختر عمویش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پیامبر اکرم آورد و آنان را در مسیر ، از کشته شدگان یهود عبور داد . دختر عموی صفیه همین که کشته ها را دید ، بر سر و صورت زد و خاک بر سر ریخت ، ولی صفیه آرامش و وقار خویش را حفظ کرد .
وقتی نزد پیامبر اکرم رسیدند ، حضرت به بلال فرمود : " مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بر بسته است ؟ چرا آنان را از کنار کشته شدگان عبور دادی ؟ " پس از آن پیامبر اکرم دختر عموی صفیه را دید که شور و شیون سر داده و خاک بر سر ریخته است ؛ از این رو فرمود : " این شیطان را از من دور کنید . "
در این لحظه چشم حضرت به صورت کبود شده صفیه افتاد و پرسید : " چرا صورتت کبود شده است ؟ " صفیه جواب داد : " شبی در خواب دیدم که ماه در دامان من واقع شده است .صبحگاهان خواب خود را برای شوهرم – کنانه بن ابی حقیق – بیا کردم .و او سیلی محکمی به صورتم زد و گفت : مثل اینکه آرزوی محمد را در دل می پروری ؟! "
پیامبر اکرم به پاس جبران ضربه ای که او خورده بود ، فرمود " اگر اسلام را قبول کنی ، تو را به همسری خود بر می گزینم و اگر بر یهودیت باقی باشی ، تو را آزاد می کنم ، تا نزد قبیله ات بر گردی . " صفیه جواب داد : " قبل از اینکه مرا به اسلام دعوت کنی ، ایمان ایمان آورده ام و ماندن نزد رسول خدا براینم ارزشمند تر است . " در صفحات اینده عشق وافر صفیه به پیامبر اکرم و گریه بی تابانمه وی هنگام فوت آن فوت آن حضرت و دعای سوزناک او را – که از صمیم دل از خدا می خواست دردهای پیامبر را به جان او بیندازد و او بجای پیامبر در بستر مرگ قرار گیرد – بیان خواهیم کرد .
زن فدا کاری که پیش از رسیدن لشکر اسلام به سرزمینشان ایمان می آورد و دلش به عشق اسلام می تپد ، به طوری که در آن راه سیلی می خورد ، سزاوار مرد دیگری غیر از پیامبر نیست .
بانویی که با بزرگواری از کنار کشتگان طایفه خود عبور می کند و اگر چه دلش آتش می گیرد ، ولی فریاد برنمی آورد و خطایی مرتکب نمی شود ، سزاوار آن است که در زمره همسران رسول خدا باشد .
علت ازدواج پیامبر با صفیه ، علاوه بر تمامی ثمرات عمومی که ازدواج های پیامبر داشت – نظیر ایجاد دوستی بین یهویان و مسلمانان ، تشویق و ترغیب یهوریان به پذیرش اسلام ، رضایت دادن مسلمانان به اینکه اهل خیبر در آنجا بمانند و کشاورزی خیبر را به عهده بگیرند دارای نکته دیگری نیز بود .

محبت های متقابل میان پامبر اکرم و صفیه
در یکی از سفرهای حج که همسران پیامبر اکرم همراه وی بودند ، شخصی شترهای زنان پیامبر را به سرعت می راند … در بین راه شتر صفیه به زانو در آمد و از راه رفتن ایستاد و او شروع به گریه کرد .
پیامبر اکرم وقتی صدا را شنید ، آمد و با دست ، اشک های او را پاک کردد . گریه صفیه شدت یافت و حضرت وی را دلداری داد تا او آرام شود ، ولی او بیشتر گریه می کرد . حضرت او را از گریه کردن بازداشت و به مردم دستور داد همانجار فرود آیند ، در حالی که تصمیم به فرود آمدن در آن مکان نداشت .
صفیه می گوید : آن روز سهم من بود و پیامبر می بایست پیش من باشد . وقتی که خیمه رسول اکرم بر پا شد ، ترسیدم که در درونم کمی از او ناراحت باشم . پیش آیشه رفتم و گفتم : " می دانی که من روز و سهم خودم را به هیچ قیمتی نمی فروشم ، ولی رزم را به و می بخشم ، تا رسول الله را از من راضی کنی . "
او قبول کرد و روسری ای پوشید که آن را زعفرانی کرده بود . بر آن آب پاشید تا بوی خوش آن بیشتر شود و لباسهایش را پوشید و نزد رسول خدا رفت . پرده خیمه را بالا زد .رسول اکرم فرمود : " ای عایشه ! چه شده است ؟ امروز سهم تو نیست . " عایشه جواب داد : " ذلک فضل الله یوتیه من یشاء " ؛ ( این بخشش خداست . به هر که خواست ، می دهد . )
وقتی صبحگاهان شد ، پیامبر به زینب بنت جحش گفت : " ای زینب ! آیا خواهر صفیه را بر شترت میهمان می کنی ؟! " پیامبر اکرم با شنیدن این کلام غضبناک شد و با زینب قهر کرد ، و تا مکه در ایام منی و در بازگشت تا مدینه و در ماه های محرم و صفر با او اصلاً حرف نزد و سهمی هم برای او قرار نداد .
زینب کمکم مایوس شد و فکر کرد پیامبر برای همیشه او را رها کرده است ، ولی در ماه ربیع الاول پیامبر بر او وارد شد و با دست خویش خانه را مرتب و زینت را خوشحال کرد.
نکته های اخلاقی – اجتماعی :
1. در سفر و حضر زنان پیامبر سهم مشخصی داشته ، عدالت میان آنا رعایت می شد .
2. پیامبر با همه مشکلات و گرفتاری هایی که یک رهبر دینی – سیاسی داشت و علاوه بر آن مشکلات سفرهای آن روز ، باز از کوچکترین امور غفلت نمی کرد و برای دلداری صفیه شخصاً اقدام نمود و با پاک کردن اشک چشم و صحبت کردن با او و یکشب رحل اقامت گزیدن به خاطر او مهربانی زایدالوصف خود را نشان داد .
3. این همسران پیامبر بودند که می خواستند پیش پیامبر باشند و آن را به هیچ قیمتی معامله نمی کردند .
4. صفیه ادب را در حضور پیامبر بسیار رعایت می کرد و وقتی کمی از حضرت دلگیر بود و فکر یا فکر می کرد پیامبر از او دلگیر است ، سهم خود را به عایشه داد ، به این شرط که عایشه پامبر را از صفیه راضی کند .
5. زنان پیامبر حق داشتند نوبت خود را به یکدیگر ببخشند .
6. پیامبر با ادب تمام از زینب می خواهد صفیه را بر شتر خود سوار کند و صفیه را خواهر او قلمداد می کند .
7. زینب بخواطر اموری از صفیه عصبانی است ، که عبارتند از : غیرت زنانه که معمولاً همسران یک مرد نسبت به یکدیگر دارند ؛ ملاطفت های نبی اکرم به صفیه که غیرت زینب را بیشتر تحریک کرده و او را به اهانت واداشته است ؛ صفیه با اینکه دیتر از دیگران به بیت پیامبر راه یافته ، ولی ادب و اخلاق او برای وی جایگاه خاصی باز کرده ، آن چنان که زینب را به عکس العمل وا می دارد .
8. با اینکه صفیه در همان لحظه اول اسارت ، مسلمان شد و پیامبر را بر گزید ، ولی با این حال عصبانیت زینب باعث می شود ا را یهودی بنامد و موجب ناراحتی پیامبر و محدودیت آن بشود .
9. پیامبر اکرم با تکلم نکردن با زینب و قهر کردن از او ، وی را متوجه اشتباه خود ساخت و درسی به او داد تا وی و دیگران دریابند و بدانند که به هیچ صورت نباید با آبروی مردم بازی کرد و با زبان ، اسباب آزار و اذیت آنان را فراهم ساخت .
10. با اینکه پیامبر از زینب ازرده خاطر شد ، ولی کلام نا بهنجار یا خشم آلودی نفرمود و تنها با سکوت و قطع مراوده به ترتیب او پرداخت ، و این یکی از راه های موفق در تربیت بدگویان است .
11. پس از گذشت مدتی کمتر از چهار ماه و ادب شدن زینب ، پیامبر شخصاص به اتاقش رفت و آن را مرتب کرد ؛ نه اینکه منتظر باشد کسانی واسطه شوند و آنان را آشتی دهند و یا بخواهند که به کبر و غرور از ادامه زندگی خود داری کند وبه خاطر داشتن همسران متعدد ، یکی را رها سازد .

10 ماریه قبطیه در خانه پیامبر اکرم
ماریه و خواهرش شیرین را مقوقس مصری – حاکم اسکندریه و مصر – با اشیایی دیگر در سال هفتم هجرت به عنوان هدیه ای برای پیامبر اکرم فرستاد و آنها در سال هشت هجری به مدینه رسیدند .
این دو خواهر قبل از رسیدن به مدینه مسلمان شدند .پیامبر اکرم ماریه را برای خود گرفت و شیرین را به حسان بن ثابت داد .
پیامبر از ماریه دارای فرزندی به نام ابراهیم شد که در ذی الحجه سال هشتم متولد شد وپس از شانزده یا هجده ماه وفات یافت .
پیامبر اکرم ماریه را به همسری نگرفت . او به عنوان کنیز در بیت رسول الله بود ، ولی حضرت او را زیاد دوست می داشت . از طرفی پیامبر اکرم غیر از حضرت خدیجه ، از هیچیک از همسرانش دارای فرزند نشد . تنها از ماریه فرزند یافت واو نیز در زمان رسول اکرم – تنها چند ماه قبل از وفات حضرت – از دنیا رفت .

عجایب زندگی انبیاء
یکی از عجایب زندگی پیامبر اکرم این بود که وی از خدیجه شش یا هفت فرزند داشت
که عبارت بودند از : زینب ، ام کلثوم ، فاطمه ، رقیه ، قاسم ، طاهر و طیب . ولی از سایر زنان – حتی از آنان که از شوهر های قبلی خود فرزتند داشتند ومی توانستند دوباره بچه دار شوند – بچه دار نشد .
پیامبر از آغاز تا انجام عمر از نظر مزاجی سالم بود و زنان پیامبر نیز سالم بودند ، چون از شوهر یا شوهرهای قبلی صاحب فرزند شدند ، ولی خداوند نخواست آنان از حضرت صاحب فرزند شوند ؛همانطور که در مورد پیامبران قبلی نوع دیگری را خواسته بود .
مثلاً حضرت ابراهیم در دوران پیری و کهولت سن از زنی پیر و نازا بچه دار می شود ؛ زکریا نیز همین طور ، در قرآن کریم به هر دو واقعه اشاره شده است :
" قالت یا ویلتا الد و انا عجوز و هذا بعلی شیخاً ان هذا لشی عجیب "
همسر ابراهیم گفت : ای وای ! آیا من می زایم در حالی که پیر زنی عاجزم و این شوهر من است که پیر است . به حق این خبر عجیبی است .
" قال رب انی یکون لی غلام و کانت امر اتی عاقراً و قد بلغت من الکبر عتیا "
و زکریا گفت : " ای پروردگار من ! چطور من پسر دار می شوم ، در حالی که همسرم نا زاست و من به پیری مفرط دچارم . "
و پیامبر دیگری بدون پدر بوجود می آید و در گهواره سخن می گوید ، و پیامبر دیگری را دشمنش نگهداری و محافظت می کند .
بودن ماریه در بیت رسالت ، افزون بر برخی ثمرات عمومی که پیشتر زکر شد ، برای نشان دادن امور ذیل نیز بوده است :
1. شخصیت دادن به ماریه و با او معامله زن حر ازاده کردن ، با این که به عنوان کنیزی فرستاده شده بود .
2. ثابت شدن صحبت مزاجی پیامبر تا آخرین سالهای عمر شریفشان .
3. فرزند دار شدن از پیامبر قابلیت خاصی را می طلبد که در هیچیک از زنان متعدد پیامبر در مدینه یافت نمی شد .
4.امتحان زنان پیامبر که چگونه با ماریه و فرزند او برخورد می کنند .

الف . از منظر آیات
نمونه اول :
یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازوجک و الله غفور رحیم قد فرض الله لکم تحله ایمنکم و الله مولکم و هو العلیم الحکیم و اذا سر النبی بعض ازوجه حدیثاً فلما نبات به و اظهر الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباکهذا قال نبانی العلیم الخبیر ان تنوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظهر علیه فان الله هو موله و جبریل و صلح المومنین و الملئکه بعد ذلک تظهیر "
ای پیامبر ! چرا برای جلب رضایت همسرانت ، آنچه را که خدا بر تو حلال کرده است ، حرام می کنی ؟ و خداوند بخشاینده و مهربان است ( راه ) گشودن سوگندهای را برایت روشن کرده و او مولای شما و دانا و حکیم است . و هنگامی که پیامبر ، سری را با برخی همسرانش در یمان گذاشت و هنگامی که او آن را ( به دیگران ) خبر داد و خداوند پیامبر را ( از افشای سر ) با خبر ساخت . پیامبر برخی را به او شناسانده و از گفتن برخی خود داری کرد . هنگامیکه پیامبر ، وی را از آن با خبر ساخت ، ( او ) گفت : این خبر را چه کسی به تو داد ؟ ( پیامبر ) گفت : خدای دانای آگاه ، مرا با خبر ساخت . اگر شما دو زن توبه کنید ، بهتر است ، اما دلهای شما منحرف شده است و اگر با پشتیبانی علیه او (پیامبر ) قیام کنید ، خداوند یاور اوست و نیز جبرئیل و مومنان شایسته و فرشتگان نیز پشتیبان وی خواهند بود .
نکته ها و مطالب
1. پیامبر اکرم برای جلب رضایت همسرانش ، چیزی را که بر وی حلال بود ، بر خود حرام کرد .
2. نحوه حرام کردن اینگونه بود که پیامبر اکرم سوگند یاد کرد که دیگر آن حلال را مرتکب نشود .
3. با اینکه عمل به مفاد سوگند واجب است خداوند روا داشته که افراد این سوگند را بشکنند – و همانطور که در روایت است – کفاره آن را هم بدهند ، که حضرا رسول نیز چنین کرد .
4. پیامبر اکرم به یکی از همسرانش ، سری را گفت و از او خواست آن را فاش نکند .
5. او سر پیامبر را فاش کرد .
6. به دنبال فاش ساختن راز ، حوادثی به دور از چشم و آگاهی پیامبر اتفاق افتاد .
7. خداود ، پیامبر را از ان حوادث با خبر ساخت .
8. پیامبر قسمتی از تبعات و نقشه های پیرامون سر فاش شده را به آن همسر گفت .
9. او با تعجب پرسید : " از کجا دانستی ؟ " و پیامبر جواب داد : " خداوند مرا با خبر ساخت "

شان نزول اول ، ناسازگاری همسران ، در دیدار پیامبر ( ص ) با آنان
مفسران در شان نزول این آیات ، اختلاف زیادی دارند و مطالبی گوناگونی را ذکر کرده اند ، از جمله :
1. رسول اکرم پس از نماز صبح به حجره های همسرانش سر می زد . نزد یکی از همسرانش ظرف عسلی بود که برایش هدیه آورده بودند . او برای پیامبر از ان عسل، شربتی درست می کرد . وقتی پیامبر وارد شد تا سلام کند و بگذرد ، او پیامبر را نگه می داشت تا شربت را به او بدهد .
عایشه حسادت کرد و به همسران دیگر رسول الله گفت : وقتی پیامبر نزد شما آمد تا سلام کند ، بگویید دهانت بوی مغافیر می دهد ، تا به این وسیله پیامبر را از ماندن بیشتر در یک جا و نوشیدن شربت منع کنند .
عایشه همین که پیامبر اکرم را دید ، بینی خود را گرفت و گفت : " مغافیر خورده ای ؟ "
پیامبر فرمود : " نه ، نزد فلان زن ،شربت عسل خورده ای ؟ "
پیامبر فرمود : " نه ، نزد فلان زن ، شربت عسل خورده ام . "
عایشه گفت :" حتماً زنبور آن از شیره غرفط مکیده اسیت . "
پیامبر برای رضایت همسرانش سوگند یاد کرد که دیگر از آن شربت ننوشد .

گفته ها و نکته ها
1. طبق این شان نزول ، سری را که رسول الله به برخی همسرانش گفت ، مربوط به تحریم شربت بود و حضرت نمی خواست خبر این تحریم گوش صاحب عسل برسد و ناراحت شود .

ب- از منظر روایات
نزاع حفصه با پیامبر
ابن عباس نقد می کند : روزی رسول الله با حفصه نشسته بود . بین آنان نزاعی رخ داد . پیامبر اکرم به او فرمود : " آیا می خواهی بین من و بین خودت شخصی را حاکم قرار دهی ؟ " گفت : " بله " حضرت ، به دنبال عمر فرستاد . وقتی عمر بر آنان وارد شد ، پیامبر به حفصه فرمود : " سخن بگو " حفصه گفت : " ای پیامبر ! تو بگو ، ولی حق را بگو " عمر دستش را بلند کرد و به صورت دخترش زد . پیامبر اکرم فرمود : " ای دشمن خدا ! پیامبر ، غیر از حق نمی گوید . سوگند به کسی که او را مبعوث ساخته است ، اگر مجلس او نبود و او مرامنع نمی کرد ، آن قدر تو را می زدم تا بمیری ! "
پیامبر از آن جا برخواست و به غرفه ای رفت و در آن جا یک ماه ماند و در این مدت به هیچ یک از همسرانش نزدیک نشد و در همانجا صبحانه و شام می خورد . ان گاه خداوند آیات 28-31 سوره احزاب را نازل کرد .

علت تعدد همسران پیامبر
پیش از هرچیز لازم است درباره این نکته بحث شود که چرا پیامبر اکرم (ع) همسران متعدّد انتخاب کرد ؛ شبهه ای که مخالفان ، بر آن بسیار پای فشرده و آن را نقطه ضعفی در زندگی آن حضرت دانسته اند و گاه آن را با تعدّد زوجات در زمان ما ـ که معمولاً ناشی از شهوت رانی و رسیدن به مال و منال پدر زن و استعمار زنان برای کارهای شخصی است ـ مقایسه کرده و نسبت های ناروایی به آن حضرت داده اند .

تعدد همسران ، دلیلی بر بزرگواری پیامبر (ص)
به هنگام بیان فلسفه تعدّد همسران پیامبر اکرم (ع) روشن می شود آن حضرت به خاطر خواسته های شخصی یا رسیدن به مال و منال و یا برای استعمار زنان و بهره بری از آنان درکارهای کشاورزی و دامپروری ازدواج نکرده است . اساساً این دیدگاه های منفی که اکنون مطرح است ، در آن زمان مطرح نبوده و به همین جهت ، مخالفان فروانی که پیامبر اکرم (ع) در صدر اسلام داشت و بر هر کار پیامبر اشکال می گرفتند و اهل بهانه جویی و اشکال تراشی بر حضرت بودند ، هیچ کدام این مساله را به عنوان عیب و ایراد بر او وارد نکردند .
ابوسفیان که سخت ترین دشمن آن حضرت است ، آن گاه که حضرت (ع) با دختر وی ازدواج می کند ، از فرط شادمانی می گوید : ذلک الفحل لایرغم انفه " ؛ ( شکست و خواری بر این جوانمرد مباد !) این سخن با کلام خواهر عمرو بن عبدود همانند است که وقتی بر کشته برادرش وارد شد و دید کشنده عمرو ، زره و وسایل جنگی او را به غنیمت نبرده است ، گفت : " مصیبت تو برایم آسان شد ؛ چون به دست جوانمردی کشته شده ای که مال دوست و مقام پرست نبوده است . " حال ، ابوسفیان می خواهد بگوید : پشت این مرد ( پیامبر اکرم ) بر خاک مباد! شکست و خواری بر او مباد! او چقدر بزرگوار است ! ما با او می جنگیم ، ولی او چنان در حقّ ما رووف و مهربان می باشد که حاضر است دخترم را به همسری بپذیرد .
بله ، این ازدواج ها مشکلاتی نبود . تحمّل این مشکلات ، پیامبر (ع) را در چشم مخالفان و دشمنان ، کرامتی والا بخشیده است .
تفاوت های عصر ما با صدر اسلام
جا دارد مقایسه ای بین دوران خود و آن روزگار بنماییم . اگر چه اذعان داریم که هرچند تفاوت ها بیان شود ، باز انسان نمی تواند خودش را کاملاً در آن وضع قرار دهد و آن اوضاع را به طور کامل احساس کند .
در دوران ما زندگی شهری ، پیشرفته و دارای امکانات وسیع است . خانه ها نزدیک یکدیگرند و قوای نظامی و انتظامی حافظ امنیت شهر و کشور هستند و در صورت بروز هرگونه مشکلی ، مسوولان مربوط مطّلع می شوند و نیروها و امکانات لازم در کمترین زمان به در خانه می رسد .
اگر خانه آتش گرفته ، با یک تلفن آتش نشانی حاضر می شود . آورد و بُرد محموله ها را پست انجام می دهد . برای بیماری ، اورژانس و پزشک های خصوصی وجود دارد و با نصب دزدگیر و امثال آن ، همگان از اصابت یک سنگ به در منزل آگاه می شوند .
اماّ در آن زمان اولاً اعراب ، مردمی بدوی بودند . " بدوی " یعنی انسان خانه به دوش ـ نظیر عشایر ـ که هرجا آب پیدا می کند ، در کنار آن پهلو می گیرد و اگر آب تمام شود ، یا همان جا از تشنگی جان می دهد و یا برای یافتن آب راهی بیابان ها می شود . محیط سوزان و کم آب حجاز ، زندگی بدوی اعراب و نبود کشت و زرع ، انسان هایی ساخته بود که به هیچ چیز غیر از خود فکر نمی کردند .

فهرست منابع :
1ـ شیوه همسرداری پیامبر
نوشته احمد عابدینی
2ـ مراجعه به قرآن کریم

2


تعداد صفحات : حجم فایل:108 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود