حس مکان وعوامل شکل دهنده آن
استادگرامی:مهندس حسینی
درس:درک وبیان محیط شهری
دانشجویان:محمدجوادگلی،سجادغلامیان وهومن طاهریان
چکیده
حس مکان به معنای ادراک ذهنی مردم از محیط و احساسات کم و بیش آگاهانه آنها از محیط خود است که شخص را در ارتباطی درونی با محیط قرار می دهد، به طوری که فهم و احساس فرد با زمینه معنایی محیط پیوند خورده و یکپارچه می شود.
این حس عاملی است که موجب تبدیل یک فضا به مکانی با خصوصیات حسی و رفتاری ویژه برای افراد خاص می گردد.
حس مکان علاوه بر این که موجب احساس راحتی از یک محیط می شود، از مفاهیم فرهنگی مورد نظر مردم، روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه در یک مکان مشخص حمایت کرده و باعث یادآوری تجارب گذشته و دست یابی به هویت برای افراد می شود.
با توجه به اهمیت این حس در ارتقا ء کیفیت فضای طراحی شده ، این پژوهش به بررسی مفهوم حس مکان و عوامل موثر بر آن پرداخته و تاثیرعوامل کالبدی وعوامل شناختی استفاده کنندگان بر احساس افراد نسبت به فضا را بررسی می کند .
این مقاله در ابتدا به معنای حس مکان و مفهوم آن از دیدگاه های مختلف پرداخته و در نهایت سطوح مختلف و عوامل شکل دهنده آن ر ا بیان می کند و درنهایت مدلی برای نشان دادن چگونگی تاثیرات این عوامل ارا ئه می کند .
مدل پیشنهادی قابل فهم و کاربردی این مقاله می تواندچارچوبی برای آگاهی طراحان نسبت به چگونگی تاثیر فضای معماری بر حس استفاده کنندگان فراهم آورد.
واژه های کلیدی
حس مکان
تعلق به مکان
عوامل حس مکان
مقدمه
با توسعه جوامع انسانی و تغییر شیوه زندگی و سکونت مردم، توجه معماران،طراحان و برنامه ریزان به کیفیت فضاها و محیط های ساخته شده افزایش یافته و نقش طراحی به عنوان ابزاری برای شکل دادن به محیط زندگی و پاسخگویی به توقعات و نیازهای انسان اهمیت بیشتری یافته است و پژوهش های زیادی درباره چگونگی تاثیر متقابل محیط یا فضای ساخته شده بر ذهنیات ورفتارهای انسان، انجام شده است .
پژوهش های انجام شده نشان می دهد که محیط علاوه بر عناصر کالبدی شامل پیام ها، معانی و رمزهایی است که مردم بر اساس نقش ها، توقعات، انگیزه ها و دیگر عوامل آن را رمزگشایی و درک میکنندو در مورد آن به قضاوت می پردازند .,
حس کلی که پس از ا دراک و قضاوت نسبت به محیط خاص در فرد به وجودمی آید حس مکان نامیده می شود که عاملی مهم در هماهنگی فرد و محیط ،باعث بهره برداری بهتر از محیط، رضایت استفاده کنندگان و در نهایت احساس تعلق آنها با محیط و تداوم حضور درآن میشود.
با توجه به این که حس مکان از کیفیت فضا و چگونگی طراحی تاثیر می پذیرد،هدف این مقاله آشنایی با این مفهوم و روشن کردن عوامل ایجاد کننده آن برای طراحی بهتر است .
هر چند معانی زیادی برای مکان و فضا گفته شده است اما مشخصه مکان که در این مقاله به آن توجه می شود خاص تر بودن آن نسبت به فضا و در هم تنیدگی آن با ارزش های انسانی است و ویژگی فضا، انتزاعی وعینی بودن آن نسبت به مکان است .
شاعران و ادیبان با توجه به شخصیت مکان، الهاماتی را دریافته و با آنها زندگی و اتفاقات را توصیف
کرده اند، بر اساس این توصیفات حس مکان مجموعه ای از حکایت ها وروایت های فردی و جمعی است که توام با مکان رخ میدهند.
علاوه بر این حس مکان در حوز ه های پدیدارشناختی و علمی تعریف و بررسی شده است .
بررسی این مفهوم در دیدگاه های مختلف مفهوم حس مکان را روشن تر می سازد.
حس مکان ازدیدگاه پدیدارشناسی
از نگاه پدیدار شناسان حس مکان به معنای مرتبط شدن با مکان به واسطه درک نمادها و فعالیت های روزمره است . این حس می تواند درمکان زندگی فرد به وجود آمده و با گذر زمان عمق و گسترش یابد.
ارزش های فردی و جمعی بر چگونگی حس مکان تاثیر می گذارد و حس مکان نیز بر ارزش ها، نگرش ها و به ویژه رفتارفردی و اجتماعی افراد در مکان تاثیر میگذارد.
از دیدگاه پدیدارشناختی مهم ترین مفاهیم مرتبط در بیان حس مکان، واژه های مکان دوستی، تجربه مکان و شخصیت مکان است و حس مکان به معنای ویژگی های غیرمادی یاشخصیت مکان است که معنایی نزدیک به روح مکان دارد.
حس مکان ازدیدگاه رلف
از نظر رِلف حس مکان مفهوم مشخصی نیست که بتوان تعریف دقیقی برای آن ارائه داد، بلکه باید با آزمون روابط میان مکان و پایه های پدیدارشناختی جغرافیاسنجیده وارزیابی شود.
ازدیداومعنای اصلی مکان فراتر از عملکردها یی است که مکان تامین می کند،بالاتر از اجتماعی است که آن را اشغال می کند و ورای تجارب مصنوعی ودنیوی مکان است .
اگر چه همه این موارد جنبه های لازم مکان هستند،اما ماهیت مکان در تجربه، یعنی از جهت التفات ناخودآگاهانه به مکان است که مکان را به مثابه مرکزی پرمحتوا و عمیق از هستی و وجود بشرتعریف میکند.
این کیفیت خاص درون یک مکان قرار گرفتن است که مکان ها را در فضا از یکدیگر جدا می کند .
ب عقیده رِلف مکان از ترکیب اشیاء طبیعی و انسان ساخت، فعالیت ها،عملکردها و معانی به وجود میاید و تجربه آن می تواند از یک اتاق تا یک قاره را در برگیرد. درون مکان بودن می تواند به شکل فرمی کالبدیشود، مثل حالتی در شهرهای قدیمی که شهر دیواری دا شت که آن را ازفضای بیرون جدا می کرد.
این تجربه را می توان در مراسم عبادی وفعالیت های دائمی که مشخصه های خاص یک مکان را نشان می دهد،مانند کلیسا یا مسجد، مشاهده کرد .
دراین مکان ها، تجربه فعالیت های عبادی عاملی اساسی در حس افراد نسبت به مکان است.
تجربه اصلی ترین رکن درادراک
در پدیدار شناختی مکان، تجربه اصلی ترین رکن در ادراک است . تجربه پدیدارشناختی به معنای تطهیر ذهنی و دست یابی به ذات چیزها به واسطه نمود اشیا از خلال فرد است که در حس مکان موثر می باشد.
آلن گاسواین تجربه عمیق را عاملی می داند که هر موقعیت فیزیکی ومحیطی را به یک مکان تبدیل می نماید.
یک مکان قطعه ای از محیط است که توسط حس ها بیان شده و همین حس است که شناخت بهتری از طبیعت مکان به ما می دهد.
سطوح مختلف آشنایی بامکان
1:آشنایی بسیارعمیق بامکان
این سطح زمانی به وجود می آید که شخص خود در مکان حضور دارد و به صورت ناخودآگاه آن را تجربه می کند. در این حالت شخص با مکان یکی میشود.
2:آشنایی معمولی بامکان
این سطح ،تجربه ی ناخودآگاه مکان است و بیشتر از آن که فردی باشد جمعی و فرهنگی است وشامل مشارکت عمیق و بدون اندیشه در نماد های یک مکان است. این مشارکت به ویژه در تجربه مکان های مقدس و آشنا بروزمینماید
3:آشنایی سطحی بامکان
این سطح تجربه شخص حساس ولی ناآشنا با مکان است، که به دنبال فهم این موضوع است که مکان برای افرادی که درآن سکونت دارند چه شکل ومعنایی دارد .
در این سطح حس مکان خودآگاه است و برای مشارکت در معنای مکان بدون پذیرش قراردادهای اجتماعی تلاش میشود.
نوربرگ شولتزبا اقتباس از نظرات هایدگر درباره اهمیت وجودی سکونت، هدف از معماری را سکنی گزینی می داند و معتقد است که بشروقتی سکنی می گزیند که بتواند خود را با یک محیط تطبیق داده و با آن همذات پنداری کند.
از این رو سکنی گزینی چیزی بیش از مامن است ودلالت بر فضاهایی دارد که در آنها حیات به عنوان مکان در معنای واقعی کلمه حادث میشود.
اوهمچنین اشاره داردکه نقش معماری ارائه خصوصیات کالبد ی -مکانی است که به شخص اجازه سکونت می دهد و سکونت به معنای حضوری آرام در مکانی محفوظ است.
کوین لینچ همانندنوربرگ شولتزرمعتقداست که بشر وقتی سکونت دارد که قادر به عینی سازی عالم به صورت اشیا و ابنیه باشد که با معماری ایجاد می شود .
یکی از نقش های معماری تحقق عینی حس مکان است ، به گونه ای که از طریق چنین حسی، فضای انتزاعی به مکانی ملموس تبدیل شود و شخصیت خود را به دست آورد.
شخصیت مکان نیز از مهم ترین عوامل حس مکان است، از نظرسیمون مکان نه تنها به یک محل جغرافیایی اشاره دارد بلکه نشان دهنده شخصیت اصلی یک سایت است که موجب تمایز آن از سایرجاها می شود.
به این ترتیب در مکان ابعاد گوناگون چشم انداز جمع می آیندتا یک محیط متمایز و یک حس محلیت خاص ر ا ایجاد کنند.
حس مکان ازدیدگاه روانشناسی محیطی
.اصطلاح حس مکان از ترکیب دو واژه حس و مکان تشکیل شده است .واژه حس در فرهنگ لغات آکسفورد سه معنای اصلی دارد : نخست یکی از حواس پنج گانه؛ دوم احساس، عاطفه و محبت که در روان شناسی به درک تصویر ذهنی گفته می شود یعنی قضاوتی که بعد از ادراک شئ نسبت به خود شئ در فرد به وجود می آید که می تواند خوب، جذاب یا بد باشد؛ سوم ، توانایی در قضاوت درباره یک چیز انتزاعی ، مثل معنای حس در اصطلاح حس جهت یابی که به مفهوم توانایی یک فرد در پیداکردن مسیر یا توانایی مسیر در نشان دادن خود به انسان است و در نهایت حس به معنای شناخت تام یا کلی یک شئ توسط انسان می باشد.
اما واژه حس در این اصطلاح بیشتر به مفهوم عاطفه، محبت، قضاوت و تجربه کلی مکان یا توانایی فضا در ایجاد حس خاص یا تعلق در افراد است . ازدیدگاه روان شناسی محیطی انسان ها به تجربه حسی، عاطفی و معنوی خاص نسبت به محیط زندگی نیاز دارند. این نیازاز طریق تعامل صمیمی و نوعی همذات پنداری با مکانی که در آن سکونت دارد قابل تحقق است . این تعامل صمیمی و همذات پنداری، روح یا حس مکان نامیده می شود
تعلق مکانی به این معنا است که مردم خود رابه واسطه مکانی که در آن به دنیا آمده و رشد کرده اند، تعریف می کنند.
این ارتباط که به طور کلی حس مکان نامیده می شود مردم را به گونه ای عمیق و ماندگار تحت تاثیر قرارمیدهد و خاطره مکان هویت و قدرت انسان را تقویت می نماید.
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
سیتا لو 6نوع رابطه رابین انسان ومحیط معرفی میکند:
1- ارتباط تبارشناسانه:
این گونه ارتباط انسان و محیط از طریق شناسایی تاریخی مکان ، خانواده یا جامعه صورت می گیرد. این ارتباط معمولاً در جوامعی رخ می دهد که در آن رابطه ساکنین و محیطشان در زمان های طولانی برقرار بوده است ، مثلاً در فرهنگ اسپانیا، شناسایی مکان با شناخت محلی ممکن است و کلمه اِلپیکو که برای قصبه استفاده می شود هم به معنای مکان و هم به معنای افرادی است که بدان مکان تعلق دارند.
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
2-ارتباط به واسطه ازدست رفتن سرزمین:
این رابطه تعلق مکانی به واسطه از دست دادن مکان و تجدید خاطره باآفرینش مجدد مکان ایجاد میگردد.
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
3-ارتباط اقتصادی :
این رابطه به واسطه مالکیت یا میراث به وجودمی آید، در این گونه رابطه چون زمین عاملی اقتصادی است و میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی فرد، اغلب با میزان مالکیت زمین بستگی داردو تعلق به مکان، فرد را به صورت اجتماعی و سیاسی و نه به صورت شجره شناختی به مکان مرتبط میکند.
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
4-رابطه کیهان شناختی:
در این رابطه تعلق مکانی به واسطه مفهوم حس مکان و عوامل شکل دهنده آن ،تطابق میان اسطوره ها و نمادها از طریق مناسبات مذهبی، معنوی یااسطوره شناسی به وجود می آید.
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
5-ارتباط زیارتی:
زیارت یک مکان به معنای تمایل به دیدار دیگران و مشارکت در مراسم است که نوع خاصی از تعلق مکانی است. معمولاً درزیارت تجربه مکان موقتی است ولی حس مکان به دلیل اهمیت مذهبی، معنوی یا اجتماعی سیاسی مکان ، مدت های مدید دوام می یابد. زیارت مستلزم تغییری در آهنگ حیات فرد و تجربه یک محیط جدید است وبدین سان باعث خلق یک همذات پنداری و تعلق فرد به مکان می شود
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
5-ارتباط زیارتی:
6-ارتباط روایتی
در این رابطه فرد به واسطه افسانه ها، داستان ها و نامگذاری روی مکان با سرزمین و فضا آشنا می شود و پس از گذشت زمان به آن سرزمین احساس تعلق میکند. از این رو تعلق مکانی از لحاظ فرهنگی، منعکس کننده مولفه های اصلی حیات اجتماعی فرهنگی است .
رابطه نمادین بین انسان ومحیط
سطوح مختلف حس مکان
همان گونه که بررسی ها نشان داد حس مکان سطوح مختلف دارد،هیومن پنج گونه حس مکان را معرفی کرده است
که عبارت از ریشه داری عقیدتی، ریشه داری ناخودآگاه، مکان نسبی، بیگانگی با مکان و بی مکانی است.
جنیفرکراس نیز به تبعیت از هیومن حس مکان را ترکیبی از رابطه با مکان وحس حضور در اجتماع تعریف می کند. او رابطه با مکان را به صورت زندگی نامه ای، معنوی، عقیدتی، روایتی، مادی و وابستگی 34 دسته بندی می کندکه با عواملی مانند هویت، درونیت و رضایتمندی پنج سطح مختلف از حس مکان یعنی ریشه داری منسجم، ریشه داری نامنسجم،بیگانگی با مکان، بی مکانی نسبی و بی مکانی مطلق ایجاد میکند..
شامای برای حس مکان سه مرحله اصلی تعلق به مکان، دلبستگی به مکان و تعهد به مکان را با هفت سطح تعیین می کند.
این سطوح از حس مکان، کاربرد فرایند حس مکان را نشان می دهند که از بی تفاوتی تا حس فداکاری نسبت به مکان ر ا به ترتیب زیرشامل می شود:
1:بی تفاوتی نسبت به مکان:
این سطح معمولاً در ادبیات حس مکان مورد توجه واقع نمی شود ولی می تواند در سنجش حس مکان مورداستفاده قرار گیرد.
2:آگاهی ازقرارگیری دریک مکان:
این سطح هنگامی است که فرد می داند که در یک مکان متمایز زندگی می کند و نمادهای آن مکان را تشخیص می دهد ولی هیچ احساسی که او را به مکان متصل کند، وجود ندارد.
در این حالت فرد ممکن است بداند که در یک مکان مستقر است ولی نمی داند که بخشی از آن مکان است.در این سطح آگاهی از مکان فراتر از یک آدرس یا موقعیت نیست.
3:تعلق به یک مکان:
دراین سطح فرد نه تنها از نام و نمادهای مکان آگاه است، بلکه با مکان احساس بودن و تقدیر مشترک داشتن نیز دارد، دراین حالت نمادهای مکان محترم و آن چه برای مکان رخ می دهد، برای فردنیزرخ میدهد.
4:دلبستگی به مکان
در این سطح فرد ارتباط عاطفی پیچیده بامکان دارد . مکان برای او معنا دارد و مکان محور فردیت است و تجارب جمعی و هویت فرد در ترکیب با معانی و نمادها به مکان شخصیت می دهد، در این حالت بر منحصر به فرد بودن مکان و تفاوت آن با دیگر
مکان ها تاکید می شود.
5:یکی شدن بااهداف مکان:
این سطح نشان دهنده درآمیختگی و پیوستگی فرد بانیازهای مکان است . در این حالت فرداهداف مکان را تشخیص داده، با آنها منطبق شده و از آنها پیروی می کند ، در فرد شور، عشق، حمایت و از خود گذشتگی نسبت به مکان وجود دارد.
6:حضوردرمکان:
این سطح به نقش فعال فرد در اجتماع که علت آن تعهد به مکان است ، توجه دارد. در مقابل تمامی سطوح قبل که مبنای نظری داشتند، این سطح و سطح بعدی از رفتارهای واقعی افراد
برداشت می شود.
فرد معمولاً این سطح را به طور ضمنی با سرمایه گذاری منابع انسانی مثل زمان، پول و غیره نشان می دهد.
فداکاری برای مکان::7
این سطح بالاترین سطح حس مکان است و فرد عمیق ترین تعهد را نسبت به مکان دارد و فداکاری های زیادی در جهت گرایشات، ارزش ها، آزادی ها و رفاه در موقعیت های مختلف از
خود نشان می دهد. در این سطح آمادگی برای رها کردن علایق فردی وجمعی به خاطر علایق بزرگتر نسبت به مکان وجود دارد.
عوامل شکل دهنده حس مکان
1:عوامل ادراکی وشناختی:
چنان که گفته شد حس مکان ترکیبی است پیچیده از معانی، نمادها وکیفیت هایی که شخص یا گروه به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه از فضا یا منطقه ای خاص ادراک می کنند.
معانی و مفاهیمی که پس از ادراک مکان توسط فرد رمزگشایی می شود از عوامل ایجاد حس مکان هستند . در این صورت
حس مکان تنها به معنای یک حس یا عاطفه یا هرگونه رابطه با مکانی خاص نیست، بلکه نظام و ساختاری شناختی است که فرد با آن به موضوعات، اشخاص، اشیا و مفاهیم یک مکان احساس تعلق پیدا می کند .
از این رو افراد بدون حس مکان قادر به زندگی در محیطی خاص نیستند چرا که حس مکان توانمندی فضا یا مکان در ایجاد حسی خاص نسبت به کلیت مکان است و با این حس، مکان رابطه فرد با تمامی مفاهیم،اشخاص و سایر موضوعات موجود در آن مکان را تامین می کند . دراین مفهوم حس به معنای احساس مرحله قبل از ادراک نیست بلکه به معنای عاطفه یعنی مرحله پس ازشناخت است.
به این ترتیب مکان ها در افرادمختلف حس های متفاوتی ایجاد می کنند و نقش شخصیت و تجارب گذشته انسان ها در دریافت این حس موثر ا ست.
فضایی که در فرد حس مکان و تعلق ایجاد می کند دیگر برای او فضا نیست و تبدیل به یک مکان می شود. در این صورت مکان کلیتی می شود که مردم تمام فعالیت ها واتفاقات را با آن می شناسند.
تعلق به اجتماع نیز از عوامل موثر در ایجاد حس مکان است چنان که هیومن حس مکان را شامل تعلق به اجتماع و حس محلی تعریف کرده است.
2:عوامل کالبدی :
از نظر فریتز استیل مهم ترین عوامل کالبدی موثر در ادراک و حس مکان،اندازه مکان، درجه محصوریت، تضاد، مقیاس، تناسب، مقیاس انسانی،فاصله،رنگ،بو،صداوتنوع بصری است.
او همچنین خصوصیاتی نظیر هویت، تاریخ، تخیل و توهم، راز و رمز،لذت، شگفتی، امنیت، سرزندگی ، شور و خاطره را موجب برقراری رابطه متمرکز با مکان می داند. از نظر سالواسن حس مکان از تعامل سه عنصر موقعیت، منظر و درهم تنیدگی فردی به وجود می آید که هر کدام ازآنها به تنهایی برای خلق حس مکان کافی نیست.
عوامل مختلفی چون بی حوصلگی، یکنواختی ساختمان ها و ظهور عصر دیجیتالی تهدیدی برای حس مکان به حساب میآیند.
ازنظراوشخصیت کالبدی، مالکیت، اصالت، ساکنین و وسایل رفاهی، طبیعت مانندآب، گیاهان، آسمان، خورشید و فضاهای خصوصی و جمعی؛ اجزای تشکیل دهنده مکان هستند، که در خلق حس مکان موثرند.
ازنظر یان زو سه متغیراصلی حس مکان خوانایی،ادراک محیط بصری وهماهنگی قرارگاه رفتاری بامحیط بصری است.
از نظر نوربرگ شولتز حس مکان در مکان هایی یافت می شود که دارای شخصیت مشخص و متمایز هستند و شخصیت محیطی از چیزهای ملموس ساخته شده که دارای مصا لح، شکل، بافت و رنگ است.
همچنین از نظر لینچ نیز حس مکان عاملی است که میان انسان و مکان ارتباط برقرار کرده و وحدت به وجود می آورد و فضا باید هویت قابل ادراکی داشته باشد و قابل شناسایی وبه یاد ماندنی و نمایان باشد تا حس مکان ایجاد کند.
این نوع حس مکان می تواند احساس تعلق نیز به همراه داشته باشد.
جنیفر کراس نیز عوامل موثر بر حس مکان را چگونگی رابطه با مکان و حس اجتماع می داند و رابطه با مکان را به صورت های زندگی نامه ای، معنوی، عقیدتی،روایتی، مادی و وابستگی اجباری دسته بندی با عواملی مانندهویت، درونیت و رضایتمندی پنج تراز مختلف از حس مکان را ایجادمیکنند.
بنابراین بررسی ها نشان می دهد ویژگی های کالبدی محیط با ایجادمعانی و تامین فعالیت های خاص، در ایجاد حس مکان موثر است.
نتیجه گیری
برداشت کلی حاصل از تعاریف حس مکان نشان می دهد که حس مکان حاصل ارتباط درونی انسان، تصورات ذهنی او و ویژگی های محیطی است. این مفهوم از یک سو ریشه در تجربه های ذهنی همچون خاطره،سنت، تاریخ، فرهنگ، اجتماع و غیره دارد و از سوی دیگر متاثر از زمینه هایی عینی و بیرونی در محیط مانند طرح ، منظره، بو و صدا است که نشان می دهد حس مکان مفهومی پیچیده از احساسات و دلبستگی انسان نسبت به محیط است که در اثر انطباق و استفاده انسان از مکان به وجود می آید.